موضوع مذاکره یا عدم مذاکره با آمریکای بعد از ترامپ تقریبا به اصلی ترین دعوای بین باندهای نظام تبدیل شده به عنوان مثال حتی پزشکیان که خود را مطیع و مجری اوامر رهبر می داند گفته است؛ «حتی در رابطه با آمریکا نیز ما چه بخواهیم و چه نخواهیم، بالاخره در عرصه منطقهیی و بینالمللی با این کشور مواجهه خواهیم داشت و بهتر است این عرصه را خودمان مدیریت کنیم».
مذاکره یک مکانیزمی است که ته خط به تغییر استراتژی نظام راه می برد و این همان چیزی است که رژیم به خوبی «معنا» و «عواقب» آن را با گوشت و پوست حس می کند!
این معنا و عواقب چیست
1. در مذاکره، تعادلقوا صحبت میکند و رژیم الآن در ضعیفترین نقطه باید وارد میز مذاکره شود یعنی طرف بازنده است! یعنی میز مذاکره برای نظام بازی «برد ـ باخت» است.
2. بعد از شکست سنگین رژیم در منطقه و بعد از قیام۴۰۱ و بعد از تحریم کامل دو انتخابات توسط مردم خیلی از توهمات دولتهای غربی نسبت به ثبات رژیم فرو ریخته و منافع آنها حکم می کند که روی اسب بازنده یا در حال باخت سرمایه گذاری نکنند و چنین نگرشی به نظام؛ رژیم را وادار به دادن امتیازهای بیشتری می کند.
3. مذاکره در شرایط ضعف یعنی افتادن در مسیر امتیاز دادن و عقبنشینی، یا همان زهر خوردن و رژیم باید از اهرم های قدرت خود یعنی توان هستهای و نیروهای نیابتی و موشکی با برد غیر متعارف و .... دست بکشد یعنی باید بپذیرد که چنگ و ناخن و دندانهایش را بکشند.
4. جامعه ایران یک وضعیت انفجاری دارد و باخت رژیم در مذاکرات و دادن امتیازهای کلان قطعا اولین و مهمترین پژواک و پسلرزهآش در داخل جامعه خواهد بود و زمینه ساز قیام می شود.
5. همچنین خروج رژیم در چنین مذاکرهای برای بدنه آن نیز پیام و پیامدهای خاص خودش را دارد و اینکه عمود خیمه این نظام لرزان و پوک و پوکیده شده و نمی توان به آن تکیه کرد. و در این صورت دستگاه سرکوب شروع به «وارفتن» میکند و این پیام نیز به سرعت به جامعه انفجاری منتقل شده و چاشنی قیام را فعال می کند.
6. هرچند که این گزینه می تواند به درجاتی محتمل باشد ولی به نظر می رسد که رژیم به قول خودش از ترس مرگ دست به خودکشی نخواهد زد یعنی مذاکره نمی کند و اگر چنین قصدی داشت قطعا زمان بایدن برایش بهترین دوران بود.
7. حال اگر رژیم به هر دلیل پای مذاکره نرود مجبور است و قطعا باید با سرعت زیاد به سمت تحکیم قدرتش یعنی اتمی شدن و بازسازی نیابتی هایش برود و نکته بسیار مهم این است که این تلاش دورانش گذشته چرا که جهان از خواب مماشات و همزیستی و غذا دادن به تمساح؛ اندکی بیدار شده و اجازه این کار را به رژیم نخواهد داد. و در این صورت نظام جنگ را باید انتخاب کند و صاحب این نظام بهتر از همه معنی جنگ از موضع ضعف و آن هم در مقابل جبهه مشترک آمریکا و غرب و کشورهای منطقه را می فهمد و میداند اگر امروز جنگ شروع شود؛ فردا قیام جرقه می خورد!
8. بههمین دلیل تنها گزینه پیش روی این رژیم سیاست بندبازی و وقت کشی است. حال سوال اینجاست که نظام در شرایط فعلی که همه چیز به سمت تعیین تکلیف پیش می رود تا کجا می تواند بند بازی کند
برای پاسخ به این سوال و تعیین زمان باقیمانده برای رژیم باید به عامل وضعیت جامعه انفجاری و جوانان سازمانیافته ایران که با قدرت در حال پیشروی و گسترش بوده و حرف آخر را می زنند؛ باید توجه داشت!