نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی" @t_hosseyni Channel on Telegram

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

@t_hosseyni


نارنج مویه ها (Persian)

نارنج مویه ها یک کانال تلگرامی تحت عنوان "نارنج مویه ها" است که توسط سیده تکتم حسینی برای اشتراک گذاری اطلاعات، تصاویر و ویدئوهای مربوط به موضوعات مختلفی از جمله مد و زیبایی، سلامت و زندگی سالم، سفرهای ماجراجویانه و دیگر موارد مرتبط با سبک زندگی فعلی تهیه شده است. اگر به دنبال راهنمایی های مفید برای بهبود سبک زندگی خود هستید، این کانال مناسب برای شماست. با عضویت در این کانال، شما به روزنامه ای منحصر به فرد از مطالب جذاب و آموزنده در زمینه های مختلف دسترسی خواهید داشت. سیزده تکتم حسینی با ارائه محتواهای متنوع و معتبر، می کوشد تا اطلاعات مفید و جذابی را برای شما فراهم کند و به شما کمک کند تا به بهترین نسخه خود برسید. بنابراین، بی تردید، عضویت در این کانال یک گام مهم برای شروع بهبود و توسعه زندگی شما خواهد بود.

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

11 Jan, 22:00


خیلی دلم می‌خواست صبور و آرام باشم، نگاه کنم و بگذرم اما جایی گیر کرده بودم در تنم، جایی که نامی برایش نمی دانستم، می دانستم و کلمه نداشتم، یک جای تاریک که همچنان حرکت دست چپم کند بود و همه چیز را بالا می آوردم. صورتم ورم داشت و چشمهام زرد بودند و گردنم تیر می‌کشید می‌رسید به پهلوم. خودم را تکان دادم ،کند بودم کند و کِش‌دار و مغموم. گریه کردم و خواستم که از خواب بیدار شوم اما خواب نبودم، دستم به لیوان نمی‌رسید به پنجره نمی‌ رسید در تاریکی بودم ، تشنه بودم ، دستم کند بود و شب رقیق شده بود..

#سیده_تکتم_حسینی

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

09 Jan, 13:10


#مایرم تکیه ای
_بخشی از جستار و صدای پسرم که نشد ادامه دار باشه..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

09 Jan, 04:58


دل من انگار پرده‌ای نازک بود که نورِ اولِ صبح از پس آن می‌تابید..

#رضا_جمالی_حاجیانی

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

04 Jan, 23:35


..
#تازه_شدن

قد کشیدی به استجابت نور، دل نکندی ولی زمینت را
ریختی غوره غوره روی خاک، دانه ی عشق دست‌چینت را

تو همان تاک داربستی که، هرکسی خوشه ای از آن چیده
لانه ی امن جوجه ها کردی، شاخه ی سبز دلنشینت را

برگ و بر دادی و شدی سایه، بر سر خانه های همسایه
شستی از التهاب دلشوره، دل بی تاب یاسمینت را

خوبی تو بلای جانت شد، کارد مهمان استخوانت شد
نیش و نوش زمانه را دیدی، بتکان مار آستینت را

دست کن بی بهانه در آغوش، با کسی غیر خود نباش و نجوش
بیخیال زمانه باش و بنوش، با خودت چای دارچینت را

مثل قنطورسان کوهستان، نیمه ای اسب و نیمه ای انسان
چارنعلانه پشت سر بگذار، تیغ تازانِ در کمینت را

روزگار مدرن بی هیجان، نیست جای تو ای جنون جوان
ای زن دور تا ابد بدوی، یله کن اسب چپّه زینت را..

#سیده_تکتم_حسینی
#تناهی

پی‌نوشت:

وَرز داده دست هات به من
وَرز داد و
مرا که بوته‌ی بی خصلتی بودم حالت بخشید..
خدایی مادر !
و عطر تو خداست که علف های بهشت را سبز می کند..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

04 Jan, 21:28


پذیرش و شکل های تنهایی ات را تغییر دادن مدام خواستن و دست بردن و پر کردن وَ با دایره ها، مکعب ها و چند گوشهای  خالی درونت مواجه بودن و باز تقلا کردن و نمودار کشیدن و ته خط رسیدن و نقطه گذاشتن و از نو ساختن..
نمی توانم آن‌ چهره و استیصال و تقلا را بنویسم آن ناتوانی کودکانه و سماجت بیهوده ام را..
زمزمه در سرم صدا می شود و شکل می‌گیرد..دلم شبیه سمفنونی پنج بتهوون سُر می خورد و می افتد توی‌چاله‌ی آب و یکباره‌ گر می‌گیرد و گم‌می‌شوم در خاکباد.. پاهایم سنگین اند و راه کش می آید و زمان‌ با تمام توانش میدود .سقوط باورناپذیر و ناگهانی ام را در مشتم پنهان کرده ام و شیشه های خانه ی خودم را می‌ شکنم.. و آن سنگ بزرگتر که قلبم را تهی کرده است امید است..

#سیده_تكتم_حسينى
#در_گذار

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

04 Jan, 11:56


چگونه گم نکنم راه را در این وادی؟
- بگیر دست تضرع به دامن هادی

مرام محض امامین عسگریین است
اسیر بودنی از جنس ناب آزادی

سیاهچال نموری نبود دنیا بیش
اگر نبود بنای دلت به آبادی

به لطف توست که عبدالعظیم ها دارند
چنین جلال ملوکانه ای در این وادی

اضافه های بساط دعای جامعه است
رسیده است حلاوت اگر به قنادی

غم زیارت تو بر سرم خراب شده
وگرنه نیست دل ما غریبه با شادی

به قیمت همه‌ی عمر سوختن بوده است
به خیل شب زدگان هرچه نور می‌دادی..


#سیده_تکتم_حسینی

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

02 Jan, 15:08


یکی آرزو مونده توی دلش
که شب دست خالی به خونه نره
یکی شب به شب آرزو میکنه
که روزای درموندگی بگذره

یکی آرزو میکنه آسمون-
یه کم با زمین مهربون تر بشه
به اندازه ی بغض توو سینه ها
یه خرده گلوی زمین تر بشه

چرا باید افتادن از شاخه ها
همه ش آرزوی دل برگ شه؟
خدای توی این شب آرزو
نذار آرزوی کسی مرگ شه

نباید نگاه کسی خیس شه
نباید‌ بره آبروی کسی
شب آرزو آرزو میکنم
که خنده نشه آرزوی کسی

چی میشد که چشمای مونده به در
توو اون جمعه ی سبز بیدار شه؟
دیگه وقتشه بعد این انتظار
شب آرزو، روز دیدار شه..


#سیده_تکتم_حسینی
#لیله_الرغائب

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

01 Jan, 20:39


روی آن تپه نزدیک مرز پاکستان من روسری ام را بستم به پای مادرم که کفشش را در فرار از قاچاق‌برها گم کرده بود و چادرم را دور سر و صورتم پیچیدم.
آن بالا پر از شیشه‌ی شکسته بود، پر از سنگریزه‌های تیز
که حتی از کفش رد می شدند و به پایم می خلیدند
سرد بود و لباس گرمم را به پدرم دادم ، تمام وسایلمان را در آن گریز از دست داده بودیم.‌تمام حیات آدمی که گاهی به بالاپوشی بستگی دارد ..اما ترس مور و ملخ وار به جانمان افتاده بود و باید می دویدیم..زندگی دو قدم آن‌سو تر بود، سراب بود و هرچه می دویدیم آن دو قدم چند قدم می‌گریخت .بعد از آن تپه پایم میان ماسه‌ها غلتید و بین آن شنزار میرویس را دیدم با چشم‌های پنج ساله انگشتان ورم کرده و شکم چسبیده به پشت. صدایش از مرده‌خانه‌های دور می آمد
_گرسنه ام خاله جان! گرسنه ام!
پشت مرز ، پشت‌ سیم‌های خاردار ، میان چاله‌های بزرگ او را بستم به کمرم، نانم را دو قسمت کردم، پیراهن و گرمایم را..
گفت : مادرم مرا اینجا کاشت بین ماسه ها و گفت پگاه می آیم و دو شب به روز رسید و نیامد، میرویس دوام نیافت ، نیمه کاره ماند. قلبش از کم جانی ایستاد و مُرد و او را پشت آن سیم ها بین آن بی آب و علفی زیر آفتاب لختِ روز و سرمایِ کبود شب خواباندم و هر چند قدم برگشتم و گریستم..
بخشی از من با میرویس تمام شد بخشی از قلبم و
انگشتانم ، ترس و امید و شادی ام.. بخشی از نور خورشید گم شد و ستاره‌ای از آسمان افتاد و آن شب با دستهایم برایش گور کندم و بین آن خالی‌گاه کوچک خواباندمش، تلقینش دادم: تو به جای بهتری رفته ای میرویس، جایی که غذای گرم و سقف بلند دارد پوشاک خوب دارد و کفش نو ، تو را خدا بغل می‌کند میرویس کوچکم.

از مرز گذر کردم و تکه هایم را جمع کردم حالا گوشه‌ای از من در آن دورها جامانده و از آن درختی روییده با میوه‌های نان و وطن به نام میرویس..

#سیده_تکتم_حسینی
#درگذار

افتتح یا مفتح الابواب..

"حافظ

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

31 Dec, 19:09


مرا ببخش عزیزم اگر که غمگینم
که تار و تیره پر از ابرهای سنگینم

هنوز دوری؟ یا چشم من مه‌آلود‌ است؟
کجاست عینکم این روزها که بدبینم

که هر چه ابر تکاندم، که هرچه باریدم
به غیر اشک نیامد کسی به بالینم

که فکر می کنم انگار مرده ام یا نه؟؟؟
میان این همه تردید پس کدامینم؟

بیا و حرف بزن، حرف با دل زخمم..
صدا.. صدای تو یک عمر بوده تسکینم

شب است و مثل همیشه غمِ عزیز دلم-
برای خاطره ات میز شام می چینم

لباس های سیاهت همه اتو زده بود
ولی چرا سر قبرم تو را نمی بینم؟

#سیده_تکتم_حسینی

شب است هرچه که می‌بینم و نمی‌ بینم..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

29 Dec, 22:05


موسیقی، حالات وجد، اساطیر، چهره‌های شکسته از زمان، بعضی از شفق‌ها، و بعضی از جاها، می‌خواهند چیزی به ما بگویند یا چیزی به ما گفته‌اند که هرگز نمی‌بایست آن را فراموش کرده باشیم. یا در شرف آنند که چیزی به ما بگویند. این حالت قریب‌الوقوعِ کشفی که هنوز رخ‌ نخواهد نمود شاید همان رمز زیبایی و هنر باشد.

"خورخه لوئیس بورخس
هزارتوهای بورخس..

اجرای باشکوه نی‌نامه
در هشتصد و هفده‌سالگی مولانا
در پاریس با آهنگسازی و رهبریِ آرش فولادوند و صدای نگینه امانقلوا ، سارا نائینی و وحید تاج..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

29 Dec, 18:19


می زنی هی به این در و آن در
باز اما اسیر دیواری
تو فقط می توانی ای تنها
صورتی باشی از خودت عاری

حرف های نگفته ات مرده-
لای کاغذ همه کفن پیچ اند
هر قدر آه بر لبت آمد
ریختی توی زیرسیگاری..

#سیده_تکتم_حسینی
#همینجوری

دلم رسیدن یکباره‌ی ابر است روی پاهای آفتاب..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

28 Dec, 00:00


برای چه گریه کنم؟
آخرین بوسه
که از پیشانی‌ات جا ماند
یا مرگ
که حقیر بود؟

#آوخ
#تکتم

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

27 Dec, 23:59


انیمه‌ی مدفن کرم‌های شب‌تاب
که عیش گریه را فراهم کرد..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

26 Dec, 19:55


من نتوانستم
آن رنجِ منکسره را
از پشت نرده‌ها عبور دهم..
آن خط کم‌پشتِ افتاده بر شانه اسپی
وقتی از کنج چادرِ عشایران
لای لایِ زنی
دشت را یله می‌کرد..
نتوانستم وَ خطوطِ کج چشم‌ها
از پشتِ دستمال‌های صورت پوش
به جنوبِ آفتاب
در حرکت بودند..
من ایستاده بودم
و طوایفِ کوچندگان
با رگه‌های مشخص بر پوست :
سیاهی؛ سکوت ؛ ترس..
به تاریکی دست تکان می‌دادند
و در گودالی حفر می‌شدند
از دور چند خط
در هرمِ شیشه محو می‌شد
من
کلماتِ سیاهم را درسینکِ ظرفشویی انداختم
روی صدایم جلدِ مخملی کشیدم و آواز خواندم:
وطن
بر دوش اسپِ مرده‌ای بود و گور نداشت..

#سیده_تکتم_حسینی
#وطن

آوارۀ هوایِ تو دائم غریب بود
چون باد در قلمرویِ گیتی وطن نداشت..

"طالب آملی..

تصویر را از آفتاب حیاط برداشتم..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

26 Dec, 19:04


.
من خم شدم و از میان بوته‌ها خاروخس‌ها را چیدم و در بوتلی از گلاب گذاشتم تا تسکین آن ساقه‌های بی شمیم باشم..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

26 Dec, 19:03


من شش ماه زمان سنجیده ام تا رگه های حیات را در هستی ام پررنگ تر سازم.. شفا گرفتنی نیست و یافتنی ست قطعه هایی پیداناشندنی‌ که می توانم شکل‌هایی‌ ولو به کمال نرسیده را از آن‌ها خلق کنم
آن رنج های غربیل نشده را در رگهایم بیابم که در هر ماهیتی می‌توانند شناسه‌ای‌جدید برایم باشند.
امروز تولد خواهرم بود با آن موهای دم اسبی که حالا تنیده‌به ریشه گیاهان است و از تار و پود او‌گوشه ای از جهان شفا یافته است و من‌امروز را روز آغار نامیده ام و می دانم در اولین قدمها زود خسته میشوم‌ و آن دوام آوردنی که‌نشئت گرفته‌از‌هیجانِ فکرهای‌تنهایی ام زود غبار‌نشین‌می‌شود، نام این گذار را بازدانگان می‌گذارم و در این گذر چند درخت‌ معبد و سرخس نخلی از من به یادگار‌خواهد من.. من مرده و شما زنده.. باشد که شفا را‌بیابم و بیابیم..


#سیده_تکتم_حسینی
#شش_دی

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

21 Dec, 22:27


از خانه زد بیرون و راه افتاد، او را غمی ناگفته می آزرد
پایش به راه افتاد بی مقصد، آیا دلش او را کجا می برد؟

شب بود و تنها بود و سرما بود، در شهر جنب و‌ جوش غوغا بود
می خواست تا گریه... گلویش را، بغضی نهانی سخت می افشرد

در التهاب بیش ها، کم ها، دور و برش غم ها و آدم ها
در آن هیاهوی پر از غربت، آنجا به نوری مهربان برخورد

عطر اقاقی دلبری می کرد، حسی صمیمی مادری می کرد
دستی تعارف کرد و از سینی، یک استکانِ چای نذری خورد

آه از نهاد خسته اش برخاست، یعنی شفای مادرش را خواست
مادر همه دار و ندارش بود، اصلا برای مادرش می مرد

تنهای تنها، انتهای راه، آرام شد حال دلش ناگاه
بالای موکب پرچم سبزی، با ذکر «یا زهرا» تکان می خورد..

#سیده_تکتم_حسینی

عیدتون مبارک 💚
@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

20 Dec, 20:36


..
تا در بگیرد روشنی در نای سرمایم
می‌پروروم خورشید را در جان شبهایم

هم سنگ می آرم به بار و هم گل سوسن
هم‌ از نگاهم چشمه هایی تازه می زایم

تاریک را با روشنا در هم می‌آمیزم
اختر می‌اندازم میان چین دریایم..

غم‌ را به آخر می‌رسانم چله میگیرم
پس توتیا را می‌کشم تا چشم فردایم

از سنگ چشماقک چراغی تازه می‌سازم
آن را می‌آویزم به گیسوی چلیپایم

پیراهنی از پنبه و از ابر می‌دوزم
می‌افکنم بر پیکرم بر جِلدِ تنهایم

از هرم تن‌پوشم هزاران قطره می‌میرم
می‌میرم و شکل خدایی تازه می‌آیم..

#سیده_تکتم_حسینی
#چله
#شب
پر از مهر و نور باشید..

گذشت و می‌گذرد هم نیز !

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

20 Dec, 11:14


بگو به عقربه ها موقع
دویدن نیست ...
•گوینده:#آقای_سایه
•شاعر:#سیده_تکتم_حسینی
___
•||@Mr_Sayeh_t

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

19 Dec, 17:19


آن خیابان های دور آن روزهای ناامید
آن درختان بلندِ سایه داران سپید..

پلکهای نیمه بازِ مست خوابِ صبح زود
آن غروب و راه رفتن زیر باران شدید ..

آن جنون ِگریه پوشِ در نگاه ساکتم
آن قطار قم به مشهد ..آن مسیر غرق بید

آن دعای زیر لب "آه آی امام آهوان..
من همانم آن که حتی از خودش هم می رمید

او که وقتی کودکی ده ساله بود و پا نداشت
ناگهان در صحن سقاخانه با بالش پرید

تا پریدم، عاشق ابری شدم در کوی تو
با هزاران آرزوی رفته بر باد و امید..

عشق آمد، اختیار قلب من دستم نبود
چارنعل این مادیان در سینه ی من می تپید

بعد، روح من میان مشت او جا ماند و او..
او که قلبم بین انگشتان سردش می خمید

واژه هایم، اشک هایم، آه هایم، یک به یک
رفته رفته شعر می شد او ولی آیا شنید؟

ابرهای رهگذر یک جا نمی مانند، حیف
مثل او که آمد اما رفت تا بادی وزید

آهوی قلبم اگر پابند عشقی می شود
من که می دانم شما پا در میانی می‌کنید

ای که دست مفلسان در جیب اِنعام شماست
آرزوهای منِ آواره را هم می خرید؟

#سیده_تکتم_حسینی

یا شمس و الشموس
و سلام بر امام حسین‌ علیه السلام و فرزندان مطهرشان

ویدئو محبت‌ زینب خاکباز مقدم عزیز

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

14 Dec, 08:28


السَّلامُ عَلَیکِ یَا أُمَّ البُدُورِ السَّوَاطِع

به درگاه حیدر دو زانو نشین است
ادب از کرامات او خوشه چین است

سرش بر شکوه بلندای عرش است
اگر چشم او از ادب بر زمین است

چنان مادری بوده آموزگارش
اگر که ابالفضل او این چنین است

خیالش پس از مرگ جمع است زهرا
که گنج علی نزد فردی امین است

به تکریم او باید از جای برخاست
که او هر کسی نیست، ام البنین است..

#سیده_تکتم_حسینی

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

13 Dec, 23:55


از هر منظر که بنگری دنیا سراچه‌ی مغفول و غافل است و روی آورده بر جدال، آدمیزاد همواره فکر می‌کند‌ آنچه درباره‌ی دیده‌هایش ارائه می‌دهد امکانِ صحتش بیشتر از سهوِ آن است، اما سکوت تنها پناهگاهی‌ست که امکان حمله را دور می‌کند، و گریزگاهی که این‌ روزها برگزیده‌ام انزوایی‌ست که می‌توانم بینشم را با کسانی درمیان بگذارم اهل تماشا و مدارا که دست کم خراشی بر روان هم نمی‌اندازیم و از هر دریچه که جهان را نگاه کنیم بر فعل پذیزندگی خویش می‌افزاییم که آبادگری هم اگر در این خالی‌گاه باشد خِرد ماست..

#سیده_تکتم_حسینی
#یادداشت


@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

12 Dec, 20:39


آن گوشه ی بدون حیاتم
آن گوشه که بهار ندارد
آن قسمت از اتاق که تنهاست
با پنجره قرار ندارد!

آن تکه‌ی پریده‌ی شیشه
آن‌ کنج نم کشیده‌ی دیوار
آن زردیِ نشسته به سقفم
آنجا که جز غبار ندارد

آن قاب عکس، آن زن مشکی
که در سفیدِ صفحه نشسته است
با صورتی شکسته که حتی
زیبایی اش عیار ندارد..

آن ساعتم که هر چه بتازد
هرگز نمی رسد به رسیدن
هرقدر که محاسبه کردم
تنهایی اش شمار ندارد..

با خنده های رنگ‌پریده
با سایه‌ای خمود و خمیده
در من هزار رنگ ندیده
با آفتاب کار ندارد

با این لبان دوخته بر هم
با این مدادهای شکسته
آن واژه‌ام که هرچه بگردد
راهی به انتشار ندارد

در به در است هر که، رها نیست
این درد را نگرد، دوا نیست..
بادم که بندِ هیچ کجا نیست
چون هیچ جا قرار ندارد..

#سیده_تکتم_حسینی

بداهه‌ی همین حالا .. فقط نوشتم‌ که ابر دلم را تکانده باشم..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

11 Dec, 14:50


#تناهی..

مجموعه تازه ام به زودی وارد بازار نشر میشه..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

06 Dec, 18:42


گرفته است دماغم را هنوز دود و دم بویش
چقدر خاطره داریم از چراغ نفتی و سوسویش

هنوز خانه ی ما آنجاست، همان اتاق پر از لبخند
که بوی غربت و سیمان داشت نمور خسته ی هر سویش

چقدر شکلکِ بر دیوار که جان گرفت به دست ما
چقدر خنده نهان کردیم درون خلوت پستویش

چقدر عشق و ترنم بود؛ که بین قهقهه‌ها گم بود-
صدای باد که می پیچید میان همهمه، هوهویش

کدام مرز تو را دزدید؟ کدام بخت مرا گم کرد؟
بیا که بشکند از این عشق، طلسم کهنه ی جادویش

هنوز دل نگرانم که چقدر خسته شده مادر!
هنوز از پی بابایی، برای نسخه ی دارویش

نشان نداده به ما هرگز اگرچه روی خوشی دنیا
من و توییم که می خندیم، مگر که کم بشود رویش..

#سیده_تکتم_حسینی
#مهاجرت

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

04 Dec, 14:49


لَعَنَ اللهُ قاتِليكِ وَ ضارِبيكِ وَ ظالميكِ و غاصِبي حقّك يا أُمي يا سيِّدَتي وَ مولاتي يا فاطمة الزهراء سلام‌الله علیها

سیاهِ عزا تا پدیدار شد
جهان روز بود و شب تار شد

بهشتی که در آن ملالی نبود
ملول از طرب شد، عزادار شد

به جز آه بیرون نیامد نفس
که در سینه با غم گرفتار شد

به آنی که دستاس از پا نشست
مدار فلک خسته از کار شد

چنان سوز آمد به لب سینه خیز
که خود دود آهش پدیدار شد

که خاری به پهلوی یاسی نشست
مصیبت مسمّی به مسمار شد

زمین لرزه بود و زمان لرزه بود
بلا بر سر عرش آوار شد

فرو بست چشم از علی، فاطمه
به در خورد دیدار و دیوار شد

علی غیر زهرا که یاری نداشت
بمیرم، علی را که بی یار شد..

#سیده_تکتم_حسینی
#آجرک_الله_یا_صاحب_الزمان

که بار پیرهنی را نمی‌کشد تن او...

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

02 Dec, 08:20


شاید سایه ی شهرهای گم شده ای باشیم که از خواب های دوشینه می آیند.
در آن بی زمانیِ فرّار، صدا راهی به خاطرات دور دارد. به آن دوچرخه، آن عروسک نیمه تمام و نقوش ساحران بر پرده ای چرک تاب.

زخم، جذبه ی الهه ای مغضوب است و زمان افسونی که مرهمش فراموشی ست.
حالا اسب های مست خوابیده اند و تارهای گفتگو تا گرده ی ستارگان می رود..

سلام ناخن جویده ام به خدیوِ واژه هات

#مایرم_تکیه_ای
#وار

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

02 Dec, 00:39


نمی توانست حرف بزند نشسته بود گوشه‌ی دیواری که منتهی می‌شد به پرده‌‌های توری‌ِ قدیمی که‌ جمع شده بودند کنار در آهنی بزرگ که ادامه اش می رسید به حیاط و درخت انجیرش، یک دوچرخه‌ی زنگ زده یک جفت کتانی ِ شاید دوسال پا خورده یک کفش کوچک و یک پای کنده شده‌ی عروسکی پلاستکی‌ که افتاده بود کنار در طوسی حیاط . وَ یک پرده‌ی چرک تاب!
اگر حرف می‌زد اشکش قِل می خورد می رسید کنار کتابخانه اش و می چکید روی آخرین کتابی که خوانده بود. یا می افتاد رومیزی تحریر یا روی یک شانه‌ی چوبی با چند تار موی روشن که در دندانه هایش گیر کرده بود.
بعد توانست حرف بزند و بگوید :مدام خواب می بینم و دیگر فراموش نمی کنم حتی رنگ دالان‌های تاریک را هم بخاطر دارم یا آن اسب ابلق که بالای چشم راستش یک خال کج سیاه داشت من سوارش بودم از نرده ها عبور کردم و توانستم بپرم بالای کوه ،که از آنجا همه‌ی شهر مشخص بود ، تو در یک لیوان بزرگ چای شیرین و نان را چپانده بودی و دفتر مشقت کنار سفره بود. بابا بزرگ زنده بود پایش را دراز کرده بود و به رادیو گوش می‌داد، بابا سوار دوچرخه اش با یک هندوانه بزرگ به خانه می آمد و مادر گوشه ای پنهانی گریه می‌کرد
آن طرف دیگر را می دیدم اما آنقدر واضح نبود.
اشکش دوید و رسید تا دم سینک ظرفشویی و گفت : امروز به چهل و شش قسمت نامساوی تقسیم شدم اما هیچکدامشان من نبودم. دستم گوشه ای بود و قلبم گوشه ای دیگر، زمان در ماشین لباسشویی گیر کرده بود
از صبح گوشه‌هایم را جمع کرده ام اما چند تکه اش پیدا نشده. نمی توانم واضح حرف بزنم چیزی بین چشم و دهان و قلبم گم شده و از صدایم رود رود گریه می زند بیرون. می ترسم شب بیاید و دستم نتواند چراغ ها رو روشن کند..

#سیده_تکتم_حسینی
#یادداشت
#نسخه_هایی_برای_مردن

تصویر را عزیزم مایرم برداشته ..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

30 Nov, 19:59


من که زاییده‌ی همین خاکم، ریشه‌ی من که از خراسان است
من کجا را وطن بنامم پس؟ من که دار و ندارم ایران است

شانه به شانه و غریبانه، هم‌نفس، هم‌مسیر، هم‌خانه
من همین جایی‌ام، نه بیگانه، این میان فرق‌ها فراوان است

کوله‌ام روی دوش همواره، نفسم تنگ و پایم آواره
از دل من اگر که می پرسی، وسط کابل است و تهران است

گیرم اصلا غریبه هم باشم، من به زخمت نمک نمی‌پاشم
اینکه از خانه می‌کنی بیرون، دست کم هرچه نیست مهمان است

من تو را درک می‌کنم، اما، تو مرا درک می‌کنی آیا؟
هرچه رنج است پای من ننویس، چاره‌ی کار دست وجدان است

می‌روم، می‌روم، همین فردا، حرف‌های شما قبول اما
هرکجا هم که بعد از این بروم، خانه‌ی من همیشه این خانه است..

#سیده_تکتم_حسینی
#وطن
#غربت

انسان شهرش را عوض می‌کند ،کشورش را عوض می‌کند و کابوس‌ها را نه...

"رضا قاسمی..

@t_hossyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

29 Nov, 02:22


صدای خیز برداشته‌ای چشمم‌ را به تو گره زد دستم را هنوز نمی‌شناختم سه روز پشت مرز ، تنیده در اضطراب و شوراب و خشم ، خوابم نبرده بود. آفتاب‌زده شده بودم بوها چنگ می‌زدند و انگار زخمهای دلم را بالا می آوردم. نشستم زیر طاقی آهنیِ زنگار گرفته‌‌ای و خوابم برد..
"دوازه ساله بودم یا بیشتر، نمی توانستم بدوم ، لنگ‌ می‌زدم از مدرسه جا می‌ماندم از شادی‌های دخترانه از غرور و عواطف‌‌ِ تازه نهال، خانه تا مدرسه یک کوچه فاصله داشت و من هرگز در برف آن‌سال نتواستم آن مسیر را بدوم"
تو تکانم دادی و سوار مینی‌بوس شدیم . دستم داشت بر‌می‌گشت و حس کردنش توام با درد و گزگز بود. گردن بابا از پشت سر قاق بود و آفتاب سوخته، با موهای سفیدِ کم، سرش را به شیشه‌ی پنجره تکیه داده بود. باران ریز می آمد و چشمم را پر می‌کرد و راه نفسم را می‌بست، قفسه‌ی سینه ام را می‌گرفت، تکان تکان می‌خوردیم. جاده شُل بود و کجمان میکرد، یاد عفیفه افتادم مادرِ عیسی که در مرز ترکیه مرد و مادر گفته بود: آدم همانجا می‌میرد که از خاک آن‌جا خلق شده باشد، عیسی هم آنجا مرد کمی دورتر از مادرش، من اولین شیریخ زندگی‌ام را در خانه‌ی آن‌ها‌خورده بودم . بعد فکر کردم اگر اینجا بمیرم دیگر آن مسیر را بر نمیگردم دیگر نگران اقامت و تذکره و هویتم نیستم، بعد گریه ام بیشتر شد و تسبیحم را محکم در دست راستم فشردم و ذکر استغفار برداشتم، باید فکرم را دور کنم ، باید قلبم را بیاورم همینجا کنار نخل‌ ها و این آدمها‌. صورتم را و پوشاندم و سرم را گذاشتم روی شانه‌ی لاغرت ‌.استخوانش به گونه‌ام می‌خلید زیر لب زمزمه کردی :ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی..
روی نیمکت مدرسه هم که می‌نشستی می‌خواندی سر صف تک‌خوان بودی و من قیافه ام گل می انداخت.
بعد رسیدیم به خیابان شارع الرسول. دلم ریخت آنجا ، از دور معلوم بود خجالت کشیده ام..بوها ، صداها..اشک‌ها..
من ویلچر مادر را گرفتم.دستم دیگر برگشته بود و کامل جان داشت. به سمت‌ حرم حرکت کردم..مادر گریه کرد و چادرش را کشید روی سرش گردن بلند آقا از جلوتر معلوم بود.. تو هفت‌ ساله شده بودی یا چهارده... یا ..نه ! تو با هزار سالگان برابر بودی.
باران آمدن گرفته بود و من از گیت که گذشتم می توانستم بدوم اما‌ پاهایم سبک‌ بودند و بالا‌ می‌رفتم تا دم پرچم تا کنار‌ِ گنبد تا‌ بالای‌شهر و‌خوشه‌های‌ انگور‌ را به‌ تو‌ تعارف می‌کردم‌..

#سیده_تکتم_حسینی
#نجف
#یاد_داشت_هایی_برای_دسامبر
#یادداشت_بیستم
#سارا

خدا از چشم بد لیلی‌نگاهان را نگه دارد..

#جویای_تبریزی

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

28 Nov, 14:57


یکی نگفت که: "ای زار! غیرِ زخم چه خوردی؟
چگونه آمدی از کارزارِ او که نمُردی؟!ا"
شبی هزار ره ار سینه ام فشرده شد از غم
شبی هزار ره ای جان که را به سینه فشردی؟
نگو که: "خاکِ تو از بددلی به باد ندادم!ا"
اگر مرا نستردی ز آستین چه ستردی؟!ا
یکی ستاره ام اندر معارجِ سخن، اما
تو که ستاره شماری چرا مرا نشمردی؟!ا
تفاغْ کو که بنازم قوامِ بی خبری را
که کس چنین نچشیده است در مفارقه دُردی
اگر سراغ نگیری که من سراغ بگیرم
بگیر ای پدرت خوب!، باختم من و بردی!ا
.
.
.
تفاغْ: کاسه ی مِی
#امیرحسین_الهیاری #خمریات

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

28 Nov, 01:08


خودم را به خواب می‌زدم هر شب نزدیک ساعت سه، دست می‌کشیدی روی پوستم، قلقلکم را پنهان می‌کردم، چراغ را به بهانه‌ای خاموش روشن می‌کردی ، زیر لب آرام می‌گفتی: لابد یک جایی افتاده و بعد برمی‌گشتی نگاهم می‌کردی و ماتت می‌برد. من می مردم تا نفسم معمولی باشد تا قورت دادنِ اضطراب از گلویم بیرون نپرد تا گوشه دهانم خیس نشود و پشت پلکم نلرزد ،بعد صورتت را نزدیک صورتم می‌آوردی ‌و چشم بسته می‌دیدم در تاریکی محض انگار حفره‌‌های نگاهت داشتند واکاوی‌ام می‌کردند.
بعد چراغ خاموش می‌شد‌ ، در بسته می‌شد و صدای پاهایت از روی چوب کف به سمت دور می‌رفت، برف باریده بود‌ زوزه‌ی گرگها به پنجره چسبیده بودند ، غم ماغ می‌کشید و دلم را شاخ می‌زد ‌خون تخت را گرفته بود و تا پای در رسیده بود، تکان نمی‌خوردم اما باید با پارچه‌ای که هر شب سردردم را با آن می‌بستم زخمم را پر می‌کردم‌ بخاری شعله نداشت و سرما از درزها رسیده بود به نوک بینی‌ام. چشمم از اشک تر بود، بعد گریه کردم، جای زخم ، دهانم را پر کردم و از ضیق صدر چند تکه شدم و افتادم کف اتاق.. دستم را پیچیدم دور بازویم تا جمع شوم اما سُر خورم تا گورستانِ آن‌ورتر . تو یقه‌ات را کشیده بودی تا روی بینی‌ات و داشتی از روی قبر مرده برف پاک می‌کردی ، ترسیدم و یک نفس خودم را رساندم دم پنجره! تو نیم‌خیز نشسته بودی روی‌به روی تخت و به زخم پر شده‌ام خیره بودی.. خون به انگشتهام رسیده بود و آب از گوشه‌ی دهانم سرخورده بود تا یقه‌ام. نفسم را که راحت کشیدم پایم پشت پنجره گیر کرد و نتواستم خودم را کامل کنم..‌تو بلند شدی پرده را کشیدی و گفتی نور دارد کورم می‌کند ؟ تو چرا انقدر حرف می زنی توی خواب؟

#سیده_تکتم_حسینی
#موجز_صحیح

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

25 Nov, 18:08


نشست گوشه ی دنجی و هر چه دید نوشت
صدای رد شدن ابر را شنید ..نوشت..‌

به رد طوسیِ طیاره خیره شد در شب
کبوتران لب حوض را سپید نوشت..

به طاق های سفالینه زل زد و رد شد
به خشت‌های معرق‌نشان رسید ..نوشت

نگاه کرد به پرچم که بی تحرک بود
همین که باد میان حرم وزید، نوشت

نوشت از سر شب بغض ماه معلوم است
ادامه داد و از آن حسرت مدید نوشت..

مچاله کرد خودش را و تکیه داد به در
به خاک چادر خود دست تا کشید، نوشت..

صدای روضه می آمد، گرفته بود دلش
گرفته بود و دو خط گریه ی شدید نوشت

نشسته بود که غم هم نشست پهلویش
چقدر پهلویش تیر می کشید.. نوشت

همین که بند دلش پاره شد تمامش ریخت
کبوتر آمد و چرخی زد و پرید... نوشت

"_اگر دوباره گره‌ وا نشد چه کار کنم؟"
صدا زد: آه خدایا، و نا امید نوشت..

و نامه را تا زد باز و در ضریح انداخت
نشست گوشه ای و نامه ای جدید نوشت..

#سیده_تکتم_حسینی
#حرم
#فاطمیه


@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

24 Nov, 16:43


تصویر مرده‌ی گربه‌‌ی در قابِ خاشاکِ از چند سال پیش مانده‌ی یادم نیست کار جاروی صبح، یا بادِ عصرِ چه فصلی، چه هوای سرد‌ یا گرمِ کجا بودمِ کجا می‌رفتمِ چقدر ایستادمِ همین یک عکس را گرفتم یا بیشتر استِ اما، فقط همین یکی مانده بود.
این هم تا گم نشده اینجا بگذارم که در اینجا گم شودِ مثل همیشه که یک چیزی یک جایی می‌گذارم که گم نشودِ اما، گم‌تر می‌شودِ فقط گاهی به طول عمرِ گاهی پیدا می‌شودِ گاهی هم مدتی هستِ ولی باز گم می‌شودِ که می‌شود است.

مهدیِ یزدی

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

23 Nov, 10:38


دلم کهنه است
و بلد نیستم
کلمات چوبی ام را پنهان کنم
و زل زده ام به چشمهای مدرن بخاری
آتش ولی قدیمی است
مثل آبی
مثل سرخ
با کبودهای کمرنگش.. .
دلم می خواهد نامه بنویسم
و امضا کنم انار
تا دهان شاعرم تازه شود
در مصاحبه ها بگویم که چقدر جوانم
به اسم کتابهای تازه فکر کنم
افرا
بلوط
کاج
بید
تاک
نه...
دلم می خواهد از این جنگل بیرون بروم
شب را بهم بزنم
و با صدای افسرده ام
سوره ی واقعه بخوانم.. .
.
#سیده_تکتم_حسینی

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

22 Nov, 22:47


@khakestari_world

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

22 Nov, 22:46


کانال اشعار و دم‌ نوشته‌های شاعر خوب سید احمد موسوی علوی
پیشنهاد میکنم با خاکستری همراه باشید..


@khakestari_world

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

22 Nov, 22:44


"_می‌توانم دستت را
که هنوز بوی سیب می‌دهد بگیرم
و بازگردانمت به صبحِ آفرینش.."

قسمت اول خاکستری غمگین
سیداحمدموسوی علوی

@khakestari_world

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

20 Nov, 21:06


این شعر را مدتی پیش تحت تاثیر داستان "گریه‌ی لیلی" نوشتم که قطعه‌ای عاشقانه و شورانگیز است در کارنامه‌ی زنده‌یاد اسدالله ملک و تقدیمش می‌کنم به دوست و شاعرم "لیلی معصومی"
@leylamaasoumi

گیسو پریشانِ رها در بادها لیلی
سر به هوا، سر به هوا، سر به هوا، لیلی

یادت می آید با چه شوری شعر می‌خواندی؟:
شیرین ادا، نازک صدا، بالا بلا لیلی

گفتم سیاست را رها... خندیدی و گفتی
از هفت دولت می شوم آخر رها، لیلی!

روزی که دنیا جای خیلی بهتری باشد
آن روز می خندیم ما دیوانه ها لیلی

غم، این همیشه مثل بختک بوده با آدم
دست از سر ما بر نمی دارد چرا لیلی؟؟

گفتی دعا کن روزهای خوب برگردند
باشد، ولی آیا اثر دارد دعا لیلی؟

از اولش گفتی که آخر عشق پیروز است
من با توام از ابتدا تا انتها لیلی

قربان موهای بلند تا کمر ریزت
کوتاه کردی پس چرا عمر مرا لیلی؟

یک شب بیا پیشم به صرف چایی و لبخند
یک شب که بهتر بود حال و روز ما لیلی..

#سیده_تکتم_حسینی

و این کاهل‌نوازی که از تازه‌‌های جهانم است

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

16 Nov, 22:30


از بیخ هزارمین بته‌ی رنجی که نامش را زرنیخ گذاشته بود. یک شاخه‌ی عقیم چید و تراشید برای فصد کردن و جاری شدن و پس از افتان و خیزانی مکرر و بومی شدن مسیری که همواره در کهولت تکرارش کاهل بود..با چارقد زرد بر زخمها سله ساخت و از درخت سدر خانه وَ کنار نخستین چشمه نشست و آهسته وفات خویش را یافت و سپس بر جنازه اش اشک ریخت و از خاکش رایحه ای تازه آفرید و چند زرنیخ نو..


#سیده_تکتم_حسینی
#گذار
#یادداشت

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

16 Nov, 22:30


دست راستم قوی تر بود
آب در هاون می کوبید
هیزم می شکست
و تمام آوازهایش بوی نان می داد

دست چپم اما تنها بود
تکیه می داد به قلب لاغرش
اشاره می کرد به کلمات عصبی
پنهان می شد پشت پرده
در شب...

حالا
پشت میز آشپزخانه
به یقه ی چرک زندگی فکر می کنم...
به غذای سوخته
و گریه هایی که هیچ کدام برای خدا نیستند..

#سیده_تکتم_حسینی


@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

15 Nov, 15:29


السَّلاَمُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ حَبِیبِ اللَّه..

کوچه از درد و داغ پر شده بود، بوی یاس کبود می آمد
همه جا های‌و‌هوی آتش بود، همه جای بوی دود می آمد

هرچه غم بود پیش از آن کم بود، ضرب سیلی چقدر محکم بود
میخ در داشت داغ‌تر می شد، داشت غم به وجود می آمد..

آهِ زهرا چنین بلند شود، و علی در نیام بند شود!؟
دو دم تیز ذوالفقار اگر، دست‌بسته نبود، می آمد!

باغ گل داشت تک به تک می‌سوخت، شاخه به شاخه ی فدک می‌سوخت
آه وقتی که می کشید از غم، همه جا بوی عود می آمد..

با تن زار خسته ای می خواند، چه نماز شکسته ای می خواند!
اشک در افت و خیز غم هایش، با قیام و قعود می آمد

آه، از درد گاه خم می شد، آه، از درد گاه می افتاد
به تن ناتوان او چقدَر، این رکوع و سجود می آمد

عشق اسباب خویش را دارد، گریه آداب خویش را دارد
ذکر زهرا به آسمان می رفت، اشک آنجا فرود می آمد

#سیده_تکتم_حسینی
#روضه_خانگی

قلم قناری گنگی‌ست در سرودن او..

وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَکِ أَوْلِیَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

13 Nov, 00:06


این ویدئو بوی آتش می‌دهد انگار جواد روی پشت بام نشسته‌ زیر باران و پیت حلبی را از چوب های‌ریز و درشت پرکرده‌ و دستهاش را روی شعله گرفته..‌با یک کلاه بافتنی ِ آمده روی گوشهایش .
ما گوشه‌های چادرمان را گره زده و انداخته‌ایم دور گردنمان. مامان سبزی پاک می‌کند. بوی انار صدای مریم را برداشته، یک گنگی‌ِ معطر تیز که از بین شاخه‌ها خودش را پخش کرده مثل نوری اریب توی حیاط و افتاده کنار نرده‌های سبز که چرخ لاستیک چند پینه‌‌ ای به آن تیکه‌داده و آقا دارد از روی ایوان به‌آسما‌ن نگاه میکند و می‌گوید: این هوا نمی خوابد تا صبح شاید بارش باشد.

صبح صدای موسی توتو روی آنتن‌ نشسته‌ ، زندگی جمعه است‌ و‌امروز‌ دیگ آش داریم‌یا تنور تازه ی نان یا عمه ی امینه‌ می آید می‌گوید: کاش انقدر طناب نزنی نفست تنگ می‌شود، دختر که آنقدر نمی پرد.
در این گوشه‌های دورتر خیلی ها نمرده اند و ما عصر می‌رویم یک کافه‌ی تازه!
بوی کتاب‌و آتش حالا‌ قاطی شده اند و‌صدای باد و درخت و بیداری هوا و ته مانده‌ی سبزی ها کافه را پر کرده‌اند و ما همچنان گوشه‌های چادرمان را گره می‌زنیم‌ و‌سر یک‌ساعتِ زنگ‌زده ی قدیمیِ دعوا میکنیم‌..

#یادداشت
#سیده_تکتم_حسینی

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

08 Nov, 19:30


جز مرگ ناگزیر گریزی نیست، راهی نمانده است رسیدن را
عادت نمی‌کند دل تنهایم، هر روز نیش و طعنه شنیدن را

دنیا ندید و از بغلم رد شد، از من گذشت هرکه مردد شد
هرگز نمی شود که به خود آورد، چشمان مبتلا به ندیدن را

دنیا که داغ بر جگرم انداخت، آتش به جان بال و پرم انداخت
تا اینکه آخرش‌ به سرم انداخت، از ارتفاع بام پریدن را

در این جهان تیره که نامرد است، هر روز روز تازه ای از درد است
تا اینکه انتخاب کنی یک روز از درد و رنج دست کشیدن را

مانند برگ زرد خزان دیده، از قید و بند شاخه جدا گشتم
تا حس کنم میانه ی موهایم، لمس رهای باد وزیدن را

من جاده ی بدون عبورم، آه، من تکه های سنگ صبورم، آه
من آرزوی رفته به گورم، آه، قلبم زده است قید تپیدن را


#سیده_تکتم_حسینی
@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

07 Nov, 12:02


خبر آمد که می آید، مدینه چشم در راهش
شب چادر به سر سر می رسد با نی نی ماهش

صدای گریه ی نوزادی از بیت علی آمد
چه نوزادی! که می آید صدای قل هو الله ش

مگر پشت علی را می شود خم کرد با چیزی؟
پدر باشی خبر داری، فقط کافی است یک آهش

کنار صبر او وقتی بلا از راه می آید
خجالت می کشد کوه احد با قد کوتاهش

فدک تا کربلا، این سال ها را ساده نشماری
اسیر پنجه ی آه است و می خوانند پنجاهش

کسی چیزی به جز لبخند دیده بر لب عمه!؟
برادر زاده است و ناز و بازی های دلخواهش

صدایش می زنند از روز اول "زینب کبری"
بمیرم من، چه غم های بزرگی هست در راهش..

#سیده_تکتم_حسینی

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

29 Oct, 20:09


زمان منجمدم یا مکان سیالم؟
تکان پنجره در باد یا سکوت درم؟
چراغ مرده ی کوچه؟ پرنده ی لب بام؟
خدا کند که از این‌خواب رگ‌به رگ بپرم

هنوز از دم غفلت نیامده چشمم_
دمیده نور جدیدی به پشت شیشه‌، ولی
میان پچ پچه هاشان لحاف می‌دوزند
زنان قره نگاه نشسته پشت سرم ..

که از بزاق رقیق صدایشان خانه_
شده است رود و مرا دور می‌کند از خود
تکان نمی خورم اما شناورم در آب
رسیده ام به کنار و هنوز در سفرم

صدا که خوف غریبی‌ست روی انگشتم
که با کلاف عصبها کلاه می‌ بافد
و از تغابن‌مکتوم شرفه شان انگار
پری بین سرم باز می‌دهد حذرم..

که باد می وزد و می روی روی بر باد
بچین‌ به دور خودت هفت سنگ خود را و
بگو به هر غم‌ مکاره دور باش از من
منی که از منِ دیوانه وانه دیوترم

منی که هرچه دهان دره می رود دیوار
به هیج پنجره ای وا نمی شود چشمم
نشسته ام به تماشای هرچه باید و‌ نیست
که از بلندی دیوار زندگی بپرم

چقدر؟ هیچ، کجا؟ هیچ جا، چرا؟ بیخود
که غیر پوچ ندیدم میان مشت کسی
و مثل الکل پاشیده در هوا چندی است
حضور دارم و بی ادعا و بی اثرم

به خاکبازی آدم نشسته بود خدا
و زندگی همه اش خاک بر سری شد و بعد
در آمدم از خاک و دوباره خاک شدم
مرا به شکل چه می خواهی ای سفالگرم؟


#سیده_تکتم_حسینی
#تازه_شدن

منی‌که از منِ دیوانه وانه دیوترم..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

28 Oct, 20:27


چادرم را کشیدم روی صورتم تا راحله مرا نشناسد ولی خواهرم را شناخت و پرسید: طوطی کجاست؟ چطوره؟ چند تا بچه داره؟
ساره را که کنارم روی تخت تزریقات نشسته بود آهسته نیشگون گرفتم ،یعنی به راحله آماری ندهد و نگوید اینجایم..
خواهرم با اکراه گفت :طوطی هم خوب است
راحله سلام رساند و دور شد
صورت بخار گرفته‌ام را از زیر چادر بیرون آوردم و به
آنژیوکت سرم نگاه کردم و بعد خیره شدم به قطره‌هایی که آهسته وارد رگهایم می‌شدند
این چهارمین سِرُم این هفته بود، همه‌ی بوها معده‌ام را خراب می‌کردند و تلی از ویرانم‌ در وجودم زخمی‌ام‌می‌کرد. حس میکردم تمام کوه‌های متصل دنیا از پهلویم گرفته تا فقرات گردنم امتداد داشتند . عرق سرد مدام و بی‌حسی مزمن روی پوستم بخشی از هستی‌ام شده بودند.
ازجایم بلند شدم و رنج پنهان‌شده در قفسه‌ی سینه ام را بالا آوردم‌. صدای دکتر پهن توی سرم از درز آجرهای آشپزخانه گذشت و رسید به سینک ظرفشویی و با آب قاطی شد.. باید آندوسکوپی شود.. بعد صدایش رفت توی سبد زباله گیر و گم شد..
صداهای بعد مثل تق تق انگشتان ساره روی کتاب در مغزم رژه می‌رفتند
بعد یک صدای معطر چسبید به ماسک اکسیژن و وارد ریه ام شد.. کمی‌گرم شدم و آل یاسین پخش‌شده از گوشی خواهرم چشمم‌را گرم کرد.

#سیده_تکتم_حسینی
#یادداشت

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

24 Oct, 15:09


من استخوانِ بی کسی‌ام اما
احساس میکنم که غمی سگ‌وار
بر نیش بسته است گلویم را

آه، این پیاده‌گرد‌ بیابانی!
مثل شتر نشسته دو کوهانه
خورده است حرف های مگویم را..

تنهایی ام لمیده کنار من
من رنج دارم، او‌ چقدر شاد است
از قید هفت دولت آزاد است

خوابیده ام، چقدر هوا سرد است
انگار یک نفر که نمی دانم
از روی من کشیده پتویم را

روی لبم که بسته سکوتی تلخ
لبخند زار می‌زند اما من
دائم به ریش آینه می خندم

در جمع دوستانه‌ی دلتنگی
پوشانده ام به قامت غمگینم
پیراهن نکرده رفویم را

در چند رکعتی که نمی خوانم
گفتم به فکر آخرتم باشم
قلبم شکسته بود، قنوتم ریخت

خوابم گرفته است که بیدارم
جای تعجب است که خوابیدن
باطل نکرده است وضویم را

حالا که غم‌ خلاص نخواهد‌ شد
حالا که گریه بند نمی آید
حالا که زندگی همه اش مرگ است

می‌نوشم آنقدر که نمیدانم
می‌نوشم آنقدر که بمیرانم
از دست من نگیر سبویم را..

#سیده_تکتم_حسینی

هزار و یک شب ناگفته هاست قصه‌ی من..

و خالق این نور و آن اسب سرکش صفحه‌ی ارجمند تئا می ‌باشد..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

19 Oct, 07:40


بریز، همنفس تلخی هماره‌ی ما
سلامتیّ شب سرد بی ستاره‌ی ما

بریز، اگرچه به آخر نمی رسد هرگز
به هیچ جای جهان کفش های پاره‌ی ما

بریز، مزه‌ی لوطی مگر که خاک نبود
که خاک بر سر دنیای بی قواره‌ی ما

هزار بار زمین خورده‌ایم و پا شده‌ایم
سلامتیّ زمین خوردن دوباره‌ی ما

به کورچشمی اندوه، حال ما خوب است
اگر بد آمده یک عمر استخاره‌ی ما

بریز، اجازه نده رنج غرقمان بکند
جهان نشسته به ساحل پی نظاره‌ی ما

چه غم که مردم این روزگار می خندند
به اشک و آه و غم و درد سوگواره‌ی ما

زمانه تا به ابد این چنین نمی ماند
شکوفه می دمد از باغ بی بهاره‌ی ما

بس است هرچه که یک عمر خون دل خوردیم
بریز، غیر مِی ناب نیست چاره‌ی ما..


#سیده_تكتم_حسينى
#مهاجر

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

15 Oct, 21:38


به یال نقره ای ماه باز می‌رقصد
سوار اسب کهر بر فراز می‌رقصد

زنی گرفته در آغوش شور و حالش را
و با کمانچه ی کلهر به ناز می‌رقصد

تنیده با تب تنبور، تار و پود دلش
در آتش است و به سوز و گداز می‌رقصد

ابوعطا به لب از راه دور می آید
میان گوشه ی شور حجاز می‌رقصد

چقدر حال دلش با رهایی اش خوب است
چقدر پیش خودش دلنواز می‌رقصد

به زور هیچ غمی نم نمی شود چشمش
زنی که با غزل و سوز و ساز می‌رقصد



#سیده_تکتم_حسینی
#کمانچه_نوازی


@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

14 Oct, 05:00


ورودی حرمت انتهای راه من است
تویی که دامن سبزت پناهگاه من است

سپرده ام دل خود را به عشق محترمت
که عشق هرچه کند باز خیرخواه من است

نخواه از سر من سایه ی تو کم بشود
که روسپیدی من چادر سیاه من است

گناه دارم اگر بی نگاه تو بروم
اگرچه هرچه که دارم فقط گناه من است

منم که شب زده ی روزگار اندوهم
تویی که خنده ی تو روشنای ماه من است

بخار کرده اگر شیشه ی شبستانت
ببخش، حاصل تلفیق اشک و آه من است


#سیده_تکتم_حسینی
#حرم

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

10 Oct, 06:30


Behrokh Shoorvarzi - Dar Khyal.mp3

در خیالم دنیایی را می‌خواهم که در آن ماهی‌ها بدون آب بدون هوا با امید و آرزوهایشان زنده‌اند..

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

07 Oct, 19:19


تو را صدا زدم اما صدا معلق ماند
صدا رسید به گوش تو یا معلق ماند؟

شبیه بال پرنده که تیر خورده به آن
صدای پرپر من در هوا معلق ماند

پریدم از ته دره به‌سمت قله ولی
سرم جدا شد و پایم جدا معلق ماند

دو دست کوچک من شاخه‌ی درختی شد
که قد کشید و در اوج دعا معلق ماند

دعای خسته من باز مستجاب نشد
دو گریه مانده به عرش خدا معلق ماند

به سوی مقصد گم پای من به راه افتاد
درست در وسط ناکجا معلق ماند

تو را به نور رساند این غم شگرف ولی
میان هاله ی تارش مرا معلق ماند..

دل شکسته ی من بارها زمین افتاد
دل شکسته ی من بارها معلق ماند..

#سیده_تکتم_حسینی
#غزل

ماه
برو، برو
کولیان اگر سر رسند
از دلت
سینه ریز و انگشتر می سازند..

"لورکا..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

03 Oct, 20:45


مانده به دست توست نگاهم
ای مثل کوه پشت و پناهم

ای آسمان ابری لطفت
باریده بر کویر گناهم

دلتنگ و بیقرار رسیدم
با کوله بار غربت و آهم

شاها مرا بخر به نگاهی
من مشتری چشم سیاهم

بی تربت مبارک کویت
اسباب سجده نیست فراهم

من را به حال خویش بنگذار
دور از ولایت تو تباهم

من عاشقت چگونه نباشم؟
وقتی که عاشق است خدا هم..

#سیده_تکتم_حسینی

#سلام_امام_حسین_علیه_السلام

نور میگیرم برای رگها و ریشه‌ی تنهاییم از هنگام روز و قوت می‌چینم‌از شاخه‌ی بدر هنگام شب برای‌راه که بی چراغ نمانم..

و این آوای اصیل و حزن نامیرا زنده ام می‌دارد..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

29 Sep, 22:01


یک روز صبح پا شدم از خواب و جنگ بود
آه آن صدا چه بود؟ صدای تفنگ بود؟

یک روز صبح پا شدم، اما به‌جای نان
در سفره‌ای که مادرم انداخت سنگ بود

جایی اگر که پنجره‌ای باز بود، حیف
تنها مسیر آمد ‌و رفت فشنگ بود

من یاد چشم‌های تو افتادم این وسط
آن چشم‌ها که جای دعا و درنگ بود

آن چشم‌های سبز که می رفت تا بهار
آن چشم مشرقی‌ت که شهر فرنگ بود

افسوس، چشم دیدن ما را نداشت جنگ
قناسه، لعنتی! چقدر چشم‌تنگ بود

غیر از سکوت و سایه که در کوچه می وزید
تنها صدای منقطع بنگ بنگ بود

جا مانده ی همیشه ی از یار و از دیار
پای گلوله خورده‌ی من بود و لنگ بود..

#سیده_تکتم_حسینی
#کودکان_جنگ
#لعنت_به_جنگ

به گریه ای زنِ خاورمیانه عادت کن...

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

26 Sep, 19:27


غزل تازه..

مثل رنجیدن غم از سینه که در آن تنگ می شود جایش
دل من در خودش مچاله شده، تنگ رنج است بسکه دنیایش

گاه در دشت و گاه در کوهم، گاه در شاخه‌های انبوهم
هر طرف می روم در اندوهم، باد جایی نمی شود جایش

منم و شب به شب غم اندوزی، کینه‌ام را چقدر می‌توزی؟
آدمِ بی نصیب بی روزی، شب یلداست صبح فردایش!

زن تنهانشین پستویم، کفّه‌ی خالی ترازویم
بخت آواره‌ی پرستویم، بخت من را که کرده انشایش؟

از بلا رانده، از وفا مانده، از رسیدن به هیچ درمانده
زندگی این مسیر وامانده، بر سر مرگ‌ ماست دعوایش..

هیچ‌کس داستان ما نشنید، نقشی از روزگار ما نکشید
رنج دیدیم و آسمان خوابید، ضجّه ی ماست مثل لالایش

بخت بی خانمانیِ دودیم، ما کجا بوده‌ایم؟ نابودیم
نامه‌ی نانوشته ای بودیم، که خداوند کرد امضایش..

غربت بی.امان برابر ماست، قفل وامانده بسکه بر در ماست
مرگ، آن مقصد مقدّر ماست که به ما ممکن است ویزایش

آه، فهمیده‌ام در این وادی، نیست چیزی به اسم آزادی
هرکسی سهم دارد از شادی، سهم ما هم شده است رویایش..

#سیده_تکتم_حسینی
#مهاجر
#مهاجرت
#غربت


بی‌ وطنی..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

23 Sep, 23:22


صدا شد صدایش نمِ صبحدم داشت
زنی که گلوگاهِ او زنگِ غم داشت

زنی کالبد‌یخ زنی روح‌آتش..
که در سینه‌اش کوره‌ی آه و دَم داشت

زنی باد شکل و زنی ریشه در خاک
که بر شاخه‌اش میوه‌ای از عَدم داشت

صدا شد صدا در دل دشت پیچید
صدا نی به نی در نفیرش اَلَم داشت..

_چنین زن که در من به زاری نشسته
غروری بلند و غمی محتشم داشت

ندیمانِ چشمش پری‌زاده‌مردم
که هر غمزه‌ی او هزاران خَدم داشت

زنی سِتر جان و  زنی پرکرشمه
که در قلبِ دلدادگانش حرم داشت

به جولان زنی رام و آمُخته اما
میانِ دلش گله‌ ای اسبِ رَم داشت...

کسی آمد از سمت ِ کوهی مقدس
که در دست هایش دوات و قلم داشت

چه نَفسِ نفیسی، عجب خوشنویسی
که تَحریرِ هر سَطر او پیچ و خم داشت

مرا ریخت بر کاغذِ اَبر و بادش
مرا داد بر باد و چشمانِ نم داشت

شدم نقشِ دستِ چلیپا نویسش
که قلبِ هنرمندِ او عشق کم داشت..

#سیده_تکتم_حسینی


@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

21 Sep, 19:51


آمدی، گل ها به شوق و شور بیرون آمدند
دختران از تنگنای گور بیرون آمدند

ماه در دست، آسمانی ها به راهت دف زدند
بادها با نغمه ی تنبور بیرون آمدند

دست دنیا را گرفتی، مردمان رنجکش-
عاقبت از زیر بار زور بیرون آمدند

چشمِ بیداران به خورشید تو روشن تا که شد
از شب بی روزنِ بی نور بیرون آمدند

واژه های شور‌ و شیرین با کرامات لبت
چون عسل از کندوی زنبور بیرون آمدند

کاش بودی تا ببینی حال دنیا خوب نیست
کاسبان سلطه با ساطور بیرون آمدند


#سیده_تکتم_حسینی

عشق محمد بس است و آل محمد(ص)

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

20 Sep, 00:01


کمی از  خلسه ات  بیا بیرون
قلب مغروق در سکوت و سکون

عطر خاموشِ قصه های کهن!
روح خوابیده در غبار قرون!

زن ِ پروارِ غصه ی خروار
با دوتا آبگینه ی میگون

هیمه ها را چرا نشا کردی؟
که کشاندی زبانه را به درون..

که درخت آن درخت کوکو خوان
پر شد از نغمه های ناموزون

از خودت پر بزن.. از آن شاخه
که تو را بسته است با افسون..

بالی از جادوان مقدر کن
تا شوی از وجود خود افزون

دف بزن دف! رها شو از قیدت
که برقصند با تو سقف و ستون

که بچرخند و هم خمیره شوند
در نگاهت گذشته و اکنون..

از سر شب گذشته تیغه ی ماه
دامن خانه را گرفته جنون

گوشه در گوشه پر شده ایوان
از پری دیوها قشون به قشون

به تماشای آن دو چشمی که
مسکرات است درج با افیون

پرده ی اشک را کنار بزن
آفتابی شو ای زن دلخون...


#سیده_تکتم_حسینی

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

18 Sep, 18:39


لب میدان شهر منتظر است، پدرم با نگاه سرگردان
وسط چله ی زمستان و ضلّ خورشید داغ تابستان

لب میدان شهر منتظر است، پدرم مثل روزهای دگر
با همان جان مهربانِ نحیف... با همان قد و قامتی که کمان...

پدرم باز می دود هر سو، از سر صبح تا سیاهی شب
پدرم باز می رود سر کار، بیل در دست پشت یک نیسان

پدرم با چروک پیشانی... پدرم با نگاه بارانی..
پدرم، مثل آه طولانی؛ پدرم، مثل درد بی پایان

به لبانش رسیده جانش، آه، نیست جز شکر بر زبانش، آه
خنده هایی که بر لبانش، آه، بغض هایی که در دلش پنهان..

زندگی کی به ما امان داده؟ کی به ما روی خوش نشان داده؟
روز از نو وَ روزی از نو، آه، پدرم باز هم لب میدان...

#سیده_تکتم_حسینی

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

13 Sep, 23:07


خواب دیدم :ساعت شش‌و‌چهل دقیقه‌ی صبح در زدی کنار یک‌ چمدان‌ قهوه‌ای بزرگ به تیر برق روبه‌روی خانه تکیه داده بودی و ناخن می‌جویدی شوق و اضطراب
در رگِ گردنت دویده بود.. در را که باز کردم می‌خواستم از شادی فریاد بزنم اما انگار یک حفره‌ی سیاه در گلویم نشسته بود و صدایم را بلعیده بود.. از خواب پریدم ساعت شش‌وچهل‌و دو دقیقه‌ی صبح بود پا برهنه تا میانه‌ی کوچه دویدم صدای رفتگر از کوچه‌ی فرعی می‌آمد برگشتم و در حیاط، که‌ قبل از ماهِ محرم فرش شده بود دراز کشیدم. لانه‌ی چوبی پرنده‌ها که از درختِ مو آویزان کرده بودم تکان می‌خورد‌. باید یک پادکست بنویسم درباره‌ی صدا، در رابطه با محدودیتِ جدید طالبان که ممنوعیت صدای زن است. چند شعر با مضامین متفاوت از صدا دارم.
در کودکی یک‌بار سرِ صفِ مدرسه، تک‌خوانِ تواشیح بودم اما یک‌دفعه خجالت کشیدم با بغض ادامه دادم و دیگر نخواندم.
مادرم صدای خوبی دارد،خواهرانم، پدرم ،تو و برادرهایم همواره باصدای خوشتان آواز می‌خوانید.بعضی شبها به خواهرم می‌گویم: آنقدر قشنگ می‌خوانی که ستاره ها با صدای تو به رقص می‌آیند. یکبار پشت چرخ سفالگری "مرنجان دلم را که این مرغ وحشی" را زمزمه می‌کردم که یکی از هنرجوهایم گفت: چقدر صدایت آرام و قشنگ است! خنده‌ام‌ گرفت و صدایم را پنهان کردم پشت صدای چرخ و گِل و آب..
تازگی‌ها کمی زمزمه می‌کنم و گاهی از صدایم فیلم میگیرم، می‌نشینم پشتِ پنجره، دوربین را باز می‌کنم قبل از فشار دادنِ آن دایره‌ی قرمز، آب دهانم را قورت می‌دهم و می‌خوانم:
"دلم تنها تنها دلم
چو شام بی فردا دلم.."
باد صدایم را می‌برد.. بعد یک جای خالی،یک حفره‌ی تاریک دوباره از پشت پرده می‌آید و انگار که در آب خفه شده باشم در گلویم سرُ می‌خورد..
گریه‌ام گرفته ساعت هفت و هفده دقیقه است
در واتس آپ برایت پیام می‌گذارم و می نویسم : "سلام"
دو تیک می خورد، خیالم راحت می‌شود، برای پرنده‌ام دانه می‌ریزم دریچه‌ی کولر را می‌بندم به سقف خیره می‌شوم و زمزمه‌ میکنم :
"ای یار من..ای‌ یار‌من...

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

11 Sep, 00:31


جایی را در تدور حیاتم اشتباه چرخیده ام یا چرخانده شده ام.. هر چه هست تکرار پرملال تاریخچه ایست که آن را نزیسته‌ام و در سند زیستگان مهر‌می خورد.. اما عبور میکنم چرا که زیستگاه آدمی عبور است..

#تکتمانه_ها
#سیده_تکتم_حسینی

به قول ِ آقای سیف فرغانی
ای کاش آدمی نشدی آشنای خاک..

#ای_جان_تو_مسافر_مهمانسرای_خاک

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

06 Sep, 16:42


بریز قند ملیح از سخاوت دهنت
که فارسی سلیس است شیوه‌ی سخنت

چقدر زخم زبان از غریبه ها بخورم
خوشا مخاطب دشنام فارسی شدنت

سی و دو حبّه ی قند است در نمکدانت
سی و دو شاخه الفبا دمیده از چمنت

دویده است قلم‌نی به رقص نستعلیق
هزار گونه چلیپا به روی پیرهنت

هزار تیر بلا می خورم، ولی نخورد-
به خالکوبی غم، سوزنی به روی تنت

بیا که پاره ی این قلب فارسی‌بُر را
به کوک وصله بدوزم قواره ی بدنت

به هرکجا بروی با خودت ببر آن را
که نیست غیر زبان هیچ خطه ای وطنت..

#سیده_تکتم_حسینی
#شعر_فارسی
#غزل

دست مرا بگیر تا بسرایم
در دست‌های من بال کبوتری‌ست

"نصرت رحمانی..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

28 Aug, 22:17


دوتا چشمم دو مشک سوراخه
مث یه آه رفته بر بادم
توی صحن تو که خود قمری
یاد خورشید مشهد افتادم

یاد خوشبختی شبای حرم
یاد صبحاش و بانگ نقاره
یاد اون لحظه ها که می دیدم
داره توو صحن، عشق میباره

اون روزا حال من زمینی بود
از همون حالای پر از غم و درد
من چی از عاشقی سرم می شد؟
پرچم تو منو هوایی کرد..

به سر روی نی قسم میدم
تورو که دستمو رها نکنی
کربلا آخرین پناه منه
منو از کربلا جدا نکنی

تو رو به زینبت قسم میدم
به پریشونی خرابه ی شام
هر چقدرم که بد شد بازم
تو نرون از خودت منو؛ تنهام

منو از این حرم جدا نکنی
تو که دستت سخاوت کرمه
دل هرکی خوشه به یه چیزی
من دلم خوش به عشق این حرمه..

#سیده_تکتم_حسینی
#اربعین
#یا_اباعبدالله
#یا_قمر_العشیره
#یا_شمس_الشموس

یک سفر بی‌نظیر با جمعی از دوستان عزیز و تازه‌ام
تصویر را صدیقه جان برداشته..

حال مستم از دنیا...

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

14 Aug, 20:46


تو بی خانمان می دویدی، تو بودی به هرجا که دیدم
تو از دست رفتیّ و من هم، به زاری به پستو خزیدم

تو برقع کشیدی به رویت، پر از بغض ها شد گلویت
تو بودی که در جستجویت به این سو و آن سو دویدم

تو را مثل گل های خشخاش، خراشید تیغ ستم پاش
و من نشئه از آه سردت، نسیمانه هر سو‌ وزیدم

رسید از پس کوه، دژخیم، شدی غم، شدی خون، شدی بیم
سپس زیر این بار سنگین، شکست استخوانت؛ شنیدم

مرا زار و بیچاره کردند، مرا از تو آواره کردند
تو آن گوشه حسرت کشیدی، من این گوشه غربت کشیدم

پریشان آشفته کاکل، تو ای بیوه ی جنگ، کابل
الهی که دست نوازش به تیمار تو می کشیدم

الهی که می شد دوباره، شبت پر شود از ستاره
کمی صبر کن، روز شادی، می آید؛ خودم خواب دیدم..

#تازه_شدن
#کابل
#افغانستان
#🖤

#نه_به_طالبان

سومین سال سقوط...

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

13 Aug, 00:20


حالا بخش مهمی از‌ بدنم‌ را از دست داده‌ام..تپنده و آرامم،گداخته و سرد‌.. آونگ‌ میان دو درجه‌ی بیهوده از زندگی که تنها می‌توانند تعیین کننده‌ی اندکی از حیاتم باشند. عاصی و سرگشته میان چند جهان، ایده‌های جدید و کهن‌الگوها.. روان‌تنی و شعر.. الفت عوامانه با هستی و نگرشی دیگرگونه..‌ حالا که می‌دانم کدام استخوانم‌ غمگین‌تر است کدام گوشه از صدایم پریده یا در حرکت عصبی عضلاتم کدام خاطره از مرگ خانه کرده..
پرده را می‌کشم نور‌...نور... نور... آن‌چه حالا بیش از هر رنگ و هر عطر و خاطره‌ای دوستش دارم آنچه گرمم می‌کند و جهانم را معنا می‌دهد..
نت‌های کوتاه پرندگان ‌،غل و غش شاخه‌ها و باد و گذر عابران در طیف‌های گوناگون. زندگی در قاب پنجره، هشت‌سالگی کودکی در خیابان و بادبادک سرخ گیر کرده بین سیم‌ها و چرخ لاستیکی افتاده گوشه‌ی جوی تیره‌ی آب.
صداها ردیف می‌شوند روی رف بعد می‌آیند پشت گوشم و با موهایم جمع می‌شوند..
خواهرم با آوایی دورگه می‌‌آید رشته‌ای از صدایش بین لولای در گیر می‌کند دور می‌شود و نزدیک‌ می‌آید
می‌گویم موسیقی پنج بتهوون را می‌شنیدم بعد چاله‌های‌سرم را یافتم از کلماتی که یک‌جایی پنهان‌شده بودند.
رشته‌ی دیگر صدایش می‌نشیند روی مهتابی پخش می شود در اتاق و ذراتش چون نوری اریب می‌افتد بر سه‌کنج دیوار،رنگ پریده تذکره‌الاولیا را از کتابخانه بر‌می‌دارد و می‌گوید رابعه ! چه اسم کاملی‌ست‌.. نه؟
می‌گویم بستگی دارد ازکدام‌ متون آمده باشد.
در کوچه صدای کم خون زنی از چند قرن پیش عبور می‌کند.. در چرخه‌ی دیگر از زندگی و مرگ، من بودم در قامت خیاطی که پارچه‌های اطلس را بر تن‌های زیبا می‌ساخت و صدای سوزن زده‌اش را حالا انداخته بود در گوشم.. من بودم یا تناسخ دیگری از من
این آشناییِ رنج‌آور بین آدمها و اشیا و نباتات و حیوانات.. این شناسا بودن چشم‌ها چه رنج لذیدی در جانم می‌انداخت و می‌توانستم بخش‌های مرده‌ی تنم را از خیابان بغداد، هرات و بلخ از کوچه‌های شیراز و اصفهان و قونیه‌از بارگاه رودکی از کاشی‌های مساجد از قطره‌های آب حرم‌ بردارم و صورتم را در آینه‌ی شکسته‌ام‌ تماشا کنم..

#سیده_تکتم_حسینی

انسان چیست؟ انبان کوچک و حقیری از رازها ..

ضد خاطرات - آندره مالرو
ابوالحسن نجفی، رضا سیدحسینی..

@t_hosseyni

نارنج مویه ها "سیده تکتم حسینی"

10 Aug, 00:14


طفل است و روان است عطش از سر و رویش
مانده است دم خیمه به امّید عمویش

رفته است عمو آب بیارد، نگران است
تیر از همه سو بسکه روان است به سویش

با آه صدا می زند از دور عمو را
نایی به لبش نیست که خشک است گلویش

خون می چکد از دیده ی دریا شده ی مشک
سقای علمدار شکسته است سبویش

خیس است رخ ماه بدون مدد آب
از بس عرق شرم نشسته است به رویش

هرچند دلش درتب و تاب است رقیه
حاشا که ببینند پریشان شده مویش

هنگام نماز است به قد قامت نیزه
ناچار، تیمم شده این بار وضویش

وقت سفر شام تنش آبله پوش است
چون خاک سریرش شده و خار پتویش

حالا سر باباست گرفته است به دامن
با اشک به لب آمده اسرار مگویش

هر سفره ی نذری که شده پهن به هرجا
بو برده از الطاف کریمانه ی خویش..

#سیده_تکتم_حسینی ‏

«امروز همه چیز سنگین است…
حتی قلبم…سنگین‌تر از معمول است…»

#آية_أسامه

#رقیه_خاتون_سلام_الله_علیها

@t_hosseyni