رسانۀ روان‌سی‌نمایی @psycin Channel on Telegram

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

@psycin


* رسانه‌ای با محوریت نظریۀ روان‌کاوی فروید به لکان و فیلم‌کاوی

* محمد پورفر، فیلمساز، فیلم‌کاو، کارشناس ارشد سینما و کارشناس روان‌شناسی

ارتباط:
@mpourfar
(تبلیغ و تبادل انجام نمی‌شود)

رسانۀ روان‌سی‌نمایی (Persian)

خوش آمدید به رسانۀ روان‌سی‌نمایی! این رسانه‌ای با محوریت نظریۀ روان‌کاوی فروید به لکان و فیلم‌کاوی تاسیس شده است. اگر علاقه‌مند به فیلم‌ها و روان‌شناسی هستید، این کانال مناسب برای شماست. این رسانه توسط محمد پورفر، فیلمساز، فیلم‌کاو، کارشناس ارشد سینما و کارشناس روان‌شناسی اداره می‌شود. اگر دوست دارید در ارتباط با او قرار بگیرید، می‌توانید از طریق آیدی @mpourfar اقدام کنید. لطفا توجه داشته باشید که تبلیغات و تبادلات در این کانال انجام نمی‌شود. پس فرصت را از دست ندهید و به جمع ما بپیوندید تا از مطالب جذاب و مفید این رسانه لذت ببرید!

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

23 Apr, 08:27


And here we go again
We've taken it to the end
With every waking moment
We face this silent torment

I'd sacrifice
I'd sacrifice myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you

Sacrifice
I'd sacrifice myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you

Darkness
Is all I want to see
I could never put into words
What is it you mean to me

I'd sacrifice
I'd sacrifice myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you

Sacrifice
I'd sacrifice myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you
Love you, love you

The candle's burning lower
At the window to my soul
The reaper's at my door now
He's come to take me home

I'd sacrifice
I'd sacrifice myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you

Sacrifice
I'd sacrifice myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you

I'd sacrifice

Sacrifice
Myself to you
Right here tonight
'Cause you know that I love you

I'd sacrifice

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

03 Feb, 14:06


Der Lauf der Dinge (The way things go)

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

24 Jan, 08:45


🔰 دوست داشتن آنچه در چشم توست
✍️ #لکان؛ #رابطۀ_ابژه

♨️ شما از پیش با این ابژۀ احتمالاً خیالی به شیوه‌ای که در تجربۀ تحلیل به نمایش در می‌آید آشنایی دارید. برای ‏متوقف کردن تصورات‌تان درباره‌اش، من دو نمونه آورده‌ام که گفتم رویشان متمرگز می‌شوم: فوبیا و فتیش.‏

♨️ در اشتباه خواهید بود اگر باور کنید این ابژه‌ها از پیش رازشان را برملا کرده‌اند. برعکس. صرف نظر از تمرین، ‏آکروبات، ژیمناستیک، پیدایش خیالی، که مردم خودشان را وقف آن کرده‌اند، این همچنان تا حدودی معماگونه ‏باقی مانده که کودکان در حین مقاطع مشخصی از زندگی ، چه نر باشند چه ماده، احساس می‌کنند باید از شیرها ‏بترسند، با وجود اینکه شیر ابژه‌ای نیست که آنها روزمره در زندگی‌شان ببینند.

♨️ دشوار است که قالبش را ‏فراخوانیم، یا هرگونه خصلت ابتدایی را که، برای نمونه، روی تصویر بدن حک می‌شود. یکی ممکن است تلاش ‏کند، یکی ممکن است هر کاری می‌تواند انجام دهد، ولی حتی در این حالت یک بازمانده جا می‌ماند. بازمانده‌ها ‏در توضیحات علمی همواره در بررسی ما سودمندترین هستند. با این وجود، ما قطعاً با چرخ زدن دورشان به ‏پیشرفتی دست نمی‌یابیم.‏

♨️ به همین سان، شما قادر بوده‌اید متوجه شوید که چگونه، در کلیت، تعداد فتیش‌‌های جنسی به نسبت محدود ‏می‌ماند. برای چه؟ به غیر از کفش‌ها، که چنان نقش خیره‌کننده‌ای ایفا می‌کنند که آدم می‌ماند چرا توجه بیشتری ‏به این نشده است، به زحمت چیزی بیش از بند جوراب، جوراب، سینه‌بند و از این قبیل را پیدا می‌کنیم، که ‏همۀ‌شان هم به پوست می‌چسبند. سرآمد آنها، البته، کفش است و اینجا هم یک بازمانده هست. چطور کسی ‏می‌تواند در زمانۀ کتولوس* فتیشیست باشد؟

♨️ ‏*کتولوس، شاعر رومی ۶۵-۸۳ پیش از میلاد، کسی که شعرهایی برای گنجشک «لزبیا» معشوقۀ متأهلش می‌سرود ‏و در مرگ گنجشک او را برای خیس و سرخ کردن چشمان «لزبیا» مورد خطاب قرار داد.‏

♻️ محمد پورفر

⚡️ JACQUES LACAN: 1956-57 IV- The Object-Relation

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

01 Jan, 13:34


🔰 بی‌نیاز از یک رابطۀ ابژه
✍️ #لکان؛ #رابطۀ_ابژه

♨️ این نوشته شده: پیش‌تناسلی‌ها آدم‌هایی هستند با «خود»هایی که [...] ضعیف‌اند. برای آنها انسجام «خود» ‏انحصاراً به استحکام روابط ابژه با یک ابژۀ چشمگیر وابسته است.‌‎ ‎این همان‌جایی است که ما می‌توانیم سؤال ‏بپرسیم. بعداٌ شاید ببینیم این مفهوم فاقد توضیح از یک ابژۀ چشمگیر در دیگر متون به کجا رهنمون می‌شود، به ‏عبارتی فقدان مطلق تمایزگذاری و تفکیک دربارۀ آنچه چشمگیر است. مفهوم فنی که این به ذهن متبادر می‌کند ‏آوردن به بازی، و در یک ضرب تأکید گذاشتن، درون رابطۀ کاوش‌گرانه است، رابطه‌های پیش‌تناسلی، همان‌ها ‏که به این رابطۀ فرد پیش‌تناسلی با دنیایش وجه مشخصه می‌دهند.

♨️ به ما گفته شده: از میان رفتن این روابط، یا ‏ابژۀ‌شان (که همسان همدیگرند چرا که ابژه تنها به لطف رابطه‌اش با سوژه وجود خارجی دارد)، ممکن است ‏ناملایمات کارکردی «خود» را پدید آورد، همچون شخصیت‌زدایی یا اختلالات روان‌پریشانه. اینجا ما از نقطه‌ای ‏پرده برمی‌داریم که یک آزمون جستجو می‌شود که بر این شکنندگی در روابط «خود» با ابژه‌اش صحه می‌گذارد.

♨️ ‏سوژه هر تلاشی را انجام می‌دهد تا به هر قیمتی روابط ابژه‌اش را حفظ کند، انواع اصلاحیه‌ها را برای این هدف ‏انجام می‌دهد، ابژه را از طریق به کارگیری جابجایی یا نمادین‌سازی به گونه‌ای تغییر می‌دهد که گزینش یک ‏نماد، به شکل کاملاً دلبخواهی آکنده از برخی ارزش‌های عاطفی همانند ابژۀ اصلی، او را قادر می‌سازد تا از یک ‏رابطۀ ابژه محروم نشود. برای این ابژه، که رویش ارزش عاطفی ابژۀ اصلی جابجا شده، اصطلاح «خود کمکی» ‏کاملاً موجه است.‏

♨️ این متن پیش‌رو را توضیح می‌دهد: گونۀ تناسلی، از سوی دیگر، واجد یک «خود» است که نیرومندی و عملکرد ‏سالمش وابسته به تصرف یک ابژۀ چشمگیر نیست. درحالیکه، برای گروه نخست، از دست دادن شخصی واجد ‏اهمیت سوژگانی بالا -- برای ذکر نمونه‌ای به غایت سرراست -- ممکن است کل شخصیت را به خطر اندازد، ‏برای گروه دوم، هرچقدر که فقدان ممکن است دردناک باشد، شامل تهدیدی برای استحکام شخصیت نمی‌شود. ‏

♨️ افراد این دسته وابسته به یک رابطۀ ابژه نیستند. این بدان معنا نیست که آنها می‌توانند به سادگی بدون همۀ روابط ‏ابژه‌ای سر کنند -- چیزی که گذشته از همه، در عمل ناشدنی است، این روابط بسیار زیاد و بسیار متنوع‌اند -- ‏ولی به زبان ساده انسجام وجودشان به فقدان یک ابژۀ چشمگیر گره نخورده است. این همان جایی است، از ‏منظر پیوند میان «خود» و روابط ابژه‌اش، که ما تفاوت میان این گونه و گونه‌های قبلی شخصیت را می‌یابیم. ‏

♻️ محمد پورفر

⚡️ JACQUES LACAN: 1956-57 IV- The Object-Relation

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

24 Dec, 14:06


♨️ دگرشیداسرودۀ {۳}

{۳}
ژرف‌مانای توام جز تو نباشم من خودای
برفزونِ سرخوشی زین کشتی بی‌ناخدای {۱}

{۳}
ژالهٔ چشم سیه بینم فتاده بر لبت
خوش به پایان زندگی باری دگر در ناکجای {۲}

{۳}
آنِ هستی نیستم باشم در آنِ نیستان
بودنم در چیستان بهتر برایت تا در آی {۳}

{۳}
گر هزارانم نویسه پشت هم بر سر نَهم
هیچ کس این پرتو تابان نخواهد در سرای {۴}

{۳}
مُهر خاموشی به لب‌ها مرگ پنهان در نهان
دست درخواهان به بالا پس تو کی تابت سر آی؟ {۵}

{۳}
بر فراز این ژرفنا مانا شود مانا روان
یک نژادت بیش مانا نیست پس آن را سرای {۶}

{۳}
من نهاد از پس زمانم سر رسید و سر نهاد
سرخوشی را تو برای دیده از نو بر فزای {۷}

{۳}
خسته و درمانده از دیگر دگر درماندگان
ژادِ شیدا داد جایش از هزاران پس به زای {۸}

{۳}
بانگشان شیدایی است و آزشان زادی دگر
تا نرینی جانشین آرند و گِل مالند لای {۹}

{۳}
پیش و پس را بینی و از هر دو چشم هر دو یکان
پس بجنبان تیره خفتاران بگردان شب به جای {۱۰}

{۳}
بازگشتِ واپسین آغاز ماهانت پسین
روز پیشین در کمین زنهار دیرینت بپای {۱۱}

{۳}
ور نپایی بازگردی باز مانی در پسین
پیش از او مانا زمانت پس رَوَد پس ایستای {۱۲}

✍️ محمد پورفر

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

11 Dec, 15:32


🔰 ژوئیسانس «دیگری» نشانۀ عشق نیست
✍️ #لکان؛ #سمینار_بیست

♨️ ژوئیسانس «دیگری،» دیگری بزرگ درون گیومه، «تن دیگری که دیگری بزرگ را نمادین می‌کند، نشانۀ عشق نیست.»

♨️ من آن را می‌نویسم، ولی پشتش نمی‌نویسم «پایان»، «آمین»، یا «چنین باد.» البته که عشق شامل یک نشانه می‌شود، و همواره دوسویه است.

♻️ ترجمه: محمد پورفر

⚡️ Lacan – Encore On Feminine Sexuality, The limits of Love and Knowledge

⚡️ لکان، دگرباره دربارۀ تن‌آمیزی زنانه، مرزهای عشق و دانش

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

29 Oct, 19:06


﴾102﴿ Return to the name of the All-One the Most Merciful divider ﴾13﴿

﴾13﴿ Your Feminine reproducing ﴾1﴿

﴾13﴿ Until you visit the Graves ﴾2﴿

﴾13﴿ Not All of you shall know ﴾3﴿

﴾13﴿ Before that not all of you shall know ﴾4﴿

﴾13﴿ Not All Only if you know the knowledge of assurance
﴾5﴿

﴾13﴿ Right you shall see the flames ﴾6﴿

﴾13﴿ Before right you shall see Feminine through the eyes of assurance ﴾7﴿

﴾13﴿ Before right you Males shall be questioned in the everlasting day about the surplus enjoyments
﴾8﴿

♻️ محمد پورفر

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

29 Oct, 12:07


به حاکمان هشدار می دهم جنگ تن به تن با زنان و دختران را پایان دهید

✍️ زهرا رهنورد

به‌نام خداوند منتقم
حاکمان ایران، متوهمانه، تثبیت قدرت خود را در گرو چند وجب پارچه و یک قانون مَن‌درآوردی به‌نام "حجاب اجباری" خلاصه می‌بینند.

دخترکان معصومی چون کشته‌شدگان جنبش مهسا و اینک در ادامه آن نوجوان دانش‌آموز آرمیتا گراوند را به قربانی در مسلخ معبد خودکامگی می‌کشند و هر بار هم مرگ دخترکان را به گردن فیزیولوژی و سنکوپ و بیماری زمینه‌ای یا خودکشی آنها می‌اندازند.

به حاکمان هشدار می‌دهم جنگ تن‌به‌تن با زنان و دختران سرزمین‌مان ایران را پایان دهید و قانون منحوس حجاب اجباری را از فهرست قوانین کشور حذف کنید و گرنه همچون ایام جاهلیتِ زنده به‌گور کردن دختران، داغ ننگ دختر کشی تا ابد، بر پیشانی حکومت‌تان باقی خواهد ماند.
@Sahamnewsorg

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

29 Oct, 10:42


🧏🏻‍♀️ Diary of Dreams
🎼 "Homesick
"
✍️ Fernando Ribeiro

🧏🏻 یادنوشتار خفتاران
🎼 دلتنگ
✍️ شانه‌ها بیزارند

🎼 We doubt with all our heart
دودل از ته دل
🎼 And regret the things we did
و پشیمان از کرده
🎼 Everything is said and done
همه گفته و شنوده
🎼 We pretend to be alone
وانمود می‌کنیم تنهاییم

🎼 Can we avoid the next step we do
آیا توان پرهیز از گام دگرمان هست
🎼 Can we feel without even trying
آیا توان دریابی بی هیچ تلاشمان هست
🎼 Can we whisper when we scream
آیا توان نجوا هنگام فریادمان هست
🎼 Is it my silence that you bring to me
آیا خاموشی‌ام است که تو را نزدم می‌آورد

🎼 What I can say to you
آنچه می‌توانمت گفت
🎼 Will never change a thought
گمانی هرگز تکان ندهد
🎼 I whisper my good-bye
نجوای بدرودم است
🎼 To turn my back on you
تا از تو روی‌گردانم

🎼 In endless speeches
در سخنان بی‌پایان
🎼 Day by day
یکایک روزها
🎼 We promise every word we say (X2)
به هر واژه که می‌گوییم پیمان می‌بندیم (دوبار)

🎼 We trust the ones we know
به آشنایانمان دلخوشیم
🎼 To reject who need us most
تا نیازمندترین‌مان پس زنیم
🎼 Too blind to see the grey
نابیناتر از دیدن طوسی
🎼 That you carry in your eyes
که تو در چشم‌هایت می‌رانی

🎼 Can we avoid the next step we do
آیا توان پرهیز از گام دگرمان هست
🎼 Can we feel without even trying
آیا توان دریابی بی‌هیچ تلاشمان هست
🎼 Can we whisper when we scream
آیا توان نجوا هنگام فریادمان هست
🎼 Is it my silence that you bring to me
آیا خاموشی‌ام است که تو را نزدم می‌آورد

🎼 What I can say to you
آنچه می‌توانمت گفت
🎼 Will never change a thought
گمانی هرگز تکان ندهد
🎼 I whisper my good-bye
نجوای بدرودم است
🎼 To turn my back on you
تا از تو روی‌گردانم

♻️ محمد پورفر

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

29 Oct, 10:34


Ich lass mich los

خودم را رها می‌کنم

Lass mich untergehen

خودم را هلاک می‌کنم

Lass mich schweigend

خودم را ساکت نگه می‌دارم

Zu dir in die Tiefe sehen

تا تو را در اعماق ببینم

Dein Name fehlt mir

نام تو در کلمات من

In meinen Worten

دلتنگی می‌آورد

Dein Atem schweigt

تنفست ساکت است

Mit meinem Herzen

درست مانند قلب من

Wie kann das sein

چگونه ممکن است

Nach all den Jahren

بعد از این همه سال

Was bleibt von dir

آنچه از تو باقی مانده

Auf meinem Weg

بر سر راه من؟

Mein Herz so schwer

قلبم چنان سنگین است

Es zieht hinab zu dir

که به سویت فرو می‌افتد

In deine Kälte

به درون سرمایت

Wo ich dich schlafen ließ

آنجا که می‌گذارم بخوابی

Und alle Menschen reden zu mir

و همۀ آدم‌ها دارند با من حرف می‌زنند

Reden auf mich ein

متقاعدم می‌کنند

Ich muss mich endlich fangen

باید سرانجام بر خود مسلط شوم

Ich bin hier nicht allein

من اینجا تنها نیستم

Und alle Menschen reden zu mir

و همۀ آدم‌ها دارند با من حرف می‌زنند

Reden auf mich ein

متقاعدم می‌کنند

Ich muss mich endlich fangen

باید سرانجام بر خود مسلط شوم

Ich bin hier nicht allein

من اینجا تنها نیستم

Und so wird es bleiben

و از این رو... باقی خواهد ماند

Wie du, dein Grau im Licht

مانند تو، خاکستری‌ات در نور

Und so wird es enden

و از این رو... تمام خواهد شد

Wie du, dein Grau im Licht

مانند تو، خاکستری‌ات در نور

Dein Name fehlt mir

نام تو در کلمات من

In meinen Worten

دلتنگی می‌آورد

Dein Atem schweigt

تنفست ساکت است

Mit meinem Herzen

درست مانند قلب من

Wie kann das sein

چگونه ممکن است

Nach all den Jahren

بعد از این همه سال

Was bleibt von dir

آنچه از تو باقی مانده

Auf meinem Weg

بر سر راه من؟

Mein Herz so schwer

قلبم چنان سنگین است

Es zieht hinab zu dir

که به سویت فرو می‌افتد

In deine Kälte

به درون سرمایت

Wo ich dich schlafen ließ

آنجا که می‌گذارم بخوابی

Und alle Menschen reden zu mir

و همۀ آدم‌ها دارند با من حرف می‌زنند

Reden auf mich ein

متقاعدم می‌کنند

Ich muss mich endlich fangen

باید سرانجام بر خود مسلط شوم

Ich bin hier nicht allein

من اینجا تنها نیستم

Und alle Menschen reden zu mir

و همۀ آدم‌ها دارند با من حرف می‌زنند

Reden auf mich ein

متقاعدم می‌کنند

Ich muss mich endlich fangen

باید سرانجام بر خود مسلط شوم

Ich bin hier nicht allein

من اینجا تنها نیستم

Und so wird es bleiben

و از این رو... باقی خواهد ماند

Wie du, dein Grau im Licht

مانند تو، خاکستری‌ات در نور

Und so wird es enden

و از این رو... تمام خواهد شد

Wie du, dein Grau im Licht

مانند تو، خاکستری‌ات در نور

Und alle Menschen reden zu mir

و همۀ آدم‌ها دارند با من حرف می‌زنند

Reden auf mich ein

متقاعدم می‌کنند

Ich muss mich endlich fangen

باید سرانجام بر خود مسلط شوم

Ich bin hier nicht allein

من اینجا تنها نیستم

Und alle Menschen reden zu mir

و همۀ آدم‌ها دارند با من حرف می‌زنند

Reden auf mich ein

متقاعدم می‌کنند

Ich muss mich endlich fangen

باید سرانجام بر خود مسلط شوم

Ich bin hier nicht allein

من اینجا تنها نیستم

Diary Of Dreams - Grau im Licht

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

29 Oct, 10:31


Wie kann das sein
چگونه ممکن است

Nach all den Jahren
بعد از این همه سال

Was bleibt von dir
آنچه از تو باقی مانده

Auf meinem Weg
بر سر راه من؟

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

29 Oct, 08:08


🧏🏻‍♀️ Dark Tranquillity
🎼 Terminus (Where Death Is Most Alive)
✍️ Bengt Mikael Stanne

🧏🏻 آرامش تیره
🎼 پایانه (که مرگ است زنده‌ترین)
✍️ ستوده میکائیل شهرآتش

[Verse 1]
[بند ۱]
This is a ghost town,
این شهر هاله‌هاست
alive with the echoes of failures fled
زنده به پژواک باخته گریختگان
Lit up by shining faces that parade these streets
روشن به درخش رژه رو خیابان چِهران
What used to be of humility is gone
هرچه پیشتر فروتنی بود رفتگان
You walk the mounds of skull and bones
گام زنی بر تَلِ کاسه‌سر استخوان
Where living is denied,
جایی که زیستن نارواست،
I see more movement in decomposition
به دیدگان کالبدشکافِ خاک پویاتر است
Than in those hollow eyes
از جنبش هاله‌چشمان

[Chorus]
[هم‌سرایی]
It is the only place I know
من اینجا شناسم و بس
Where death is most alive
که مرگ است زنده‌ترین
It is when truth is turned to lie
آنگه که راست شد دروغین
That death is most alive
مرگ است زنده‌ترین

[Verse 2]
[بند ۲]
Set flame to the ensnarers and pierce that ornate shield
آتش زن هر خفه‌ساز و بدر آن رویین سپر
Branded by what claims you, you wear the mark of death
تو به نام لافزنت، مُهر مرگ پوشیدی
Tear from loss and agony, a character defined
از رنج و کاستی ساز، منشی استوار
Stripped of all but tragedy, what life is left to find?
هیچ نمانده جز سوگنامه، چه زندگی توان یافت؟

[Pre-Chorus]
[پیش‌هم‌سرایی]
Go now, until there's nothing left
زودا برو، چون که هیچت نماند
Go now, the dying has begun
زودا برو، مردن آغاز شده است

[Chorus]
[هم‌سرایی]
It is the only place I know
من اینجا شناسم و بس
Where death is most alive
که مرگ است زنده‌ترین
It is when truth is turned to lie
آنگه که راست شد دروغین
That death is most alive
مرگ است زنده‌ترین

[Bridge]
[پل]
So I flee from all that is me
پس گریزم از هرچه خود
To hide behind this pale dead face
تا روم پشت این رنگ‌پریده مرده چهر
Whatever happened to desire, want and need?
چه آمد بر سر آرزومندی، درخواست و نیاز؟
Whatever happened to integrity?
چه آمد بر سر یکپارچگی؟
Imagination is a curse in all of this
همانندانگاری است پشت همه این
Whatever happened to the ones left behind?
چه آمد بر سر یگانه بازماندگان؟

[Verse 3]
[بند ۳]
This is a ghost town
این شهر هالۀ پیکرهاست
of bodies dragged through endless streets
کشیده کف خیابان‌های بی‌پایان
Go now, to never return
زودا برو، بر هم نگرد
I've seen more pitiful humiliation
بیش از آن خوار شدن دیده‌ام
than you could never hide
که سازی‌اش پنهان

[Chorus]
[هم‌سرایی]
It is the only place I know
من اینجا شناسم و بس
Where death is most alive
که مرگ است زنده‌ترین
It is when truth is turned to lie
آنگه که راست شد دروغین
That death is most alive
مرگ است زنده‌ترین

♻️ محمد پورفر

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

28 Oct, 12:48


‏﴿۸۳﴾ کم‌فروشان ﴿۱۹﴾‏

‏﴿۸۳﴾ پشلت سزاواران تیره‌روزی جاودان کم‌فروشان‌اند ﴿۱﴾‏

‏﴿۸۳﴾ همان نرینه‌ها که زمان سنجیدن مردمان‌‌ تا به کرانه سخت‌گیران‌اند ﴿۲﴾‏

‏﴿۸۳﴾ وانگه ‌زمان سنجش خود یا سنگینی بار خودشان بس سبک‌گیران‌اند ﴿۳﴾‏

‏﴿۸۳﴾ هرگز گمان مبرند آن نرینه‌ها که در رستاخیز زندگان‌اند ﴿۴﴾‏

‏﴿۸۳﴾ در آن یگانه روز بی‌کران ﴿۵﴾‏

‏﴿۸۳﴾ آن روز که برمی‌خیزند مردمان برای مهتر کیهان ﴿۶﴾‏

‏﴿۸۳﴾ نه همه به دیدگان پیشینۀ تبه‌کاران است راست در ژرفنای زیرزمین هفت‌ترازان ﴿۷﴾‏

‏﴿۸۳﴾ هم‌زمان در زمان دریابدت کدام ژرفنای زیرزمین هفت‌ترازان ﴿۸﴾‏

‏﴿۸۳﴾ یک سرنبشت پیش‌نبشته ﴿۹﴾‏

‏﴿۸۳﴾ پشلت سزاواران سیه‌روزی جاودان در این روز روزان دروغ‌بندان‌اند ﴿۱۰﴾‏

‏﴿۸۳﴾ همان نرینه‌ها که دروغ‌بندان به روز داوری پایان‌اند ﴿۱۱﴾‏

‏﴿۸۳﴾ و هیچ‌کس دروغ نمی‌بندد به میانجی دیگری مگر سراپا زنهارشکن گنهکار ﴿۱۲﴾‏

‏﴿۸۳﴾ زمانی که تو ماده بازخوانی باژگون‌اش نشانه‌هایمان را نام نهد افسانه‌های پیشینیان‌ ﴿۱۳﴾

‏﴿۸۳﴾ نه هرگز(ایست فرازین) وارونه(آیان) چرکابه بسته بر سراپای پیکرشان از آنچه پیشتر اندوخته‌اند ﴿۱۴﴾‏

‏﴿۸۳﴾ نه همه به دیدگان این نرینه‌ها نزد مهترشان در این روز روزان راست جداجدایند ﴿۱۵﴾‏

‏﴿۸۳﴾ پیشتر به دیدگان این نرینه‌ها راست بسوختند در گدازگان ﴿۱۶﴾‏

‏﴿۸۳﴾ پیشتر گفته شود این است همان مردی که شما نرینه‌ها به میانجی دیگری بودید به او دروغ‌بندان ﴿۱۷﴾‏

‏﴿۸۳﴾ نه همه به دیدگان سرنوشت راستین هزارآفریدگان هست راست در پردیس آدمی و هوای سرزمین ‏هفت‌ترازان ﴿۱۸﴾‏

‏﴿۸۳﴾ هم‌زمان در زمان دریابدت کدام پردیس آدمی و هوای سرزمین هفت‌ترازان ﴿۱۹﴾‏

‏﴿۸۳﴾ سرنبشتی پیش‌نبشته ﴿۲۰﴾‏

‏﴿۸۳﴾ وای سبز اینجا نزدیک‌ترینان ﴿۲۱﴾‏

‏﴿۸۳﴾ به دیدگان هزارآفریدگان‌‌اند به راستی در سرخوشان ﴿۲۲﴾‏

‏﴿۸۳﴾ روی تخت فرش‌آذین تماشاگران ﴿۲۳﴾‏

‏﴿۸۳﴾ بازشناسید در چهره‌هایشان درخشش فزون‌سرخوشان ﴿۲۴﴾‏

‏﴿۸۳﴾ نوشانده شوند از شهد پایان‌دهنده‌ ﴿۲۴﴾‏

‏﴿۸۳﴾ پایانۀ نهاد
مشک است(روا) پس بر سر آن نرینه بگذارید هماوردی کنند هماوردان ﴿۲۶﴾‏

♻️ محمد پورفر

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی

رسانۀ روان‌سی‌نمایی

27 Oct, 11:58


♨️ دگرشیدا سرودۀ ۷:

{۷} روسیاهان برنتابند نگه بینندگان

چون سپیدی‌شان نماید باژگون تابندگان {۱}


{۷} خیره‌سر آرامشش در پشت سر

رو نگرداند ببیند سایه‌اش بر پردگان {۲}


{۷} سال‌ها در سایه مهتر، در برون افتادگان

کی توان تاب آورد او این خروش بردگان {۳}


{۷} برده کی شاید بر او پاداش کار

بایدش خون پاشد و خون خوردگان {۴}


{۷} خون دل‌ها رو سیه خندان کند

زیرک و رند و زرنگ مادگان {۵}


{۷} خود بماند مادگانش کف زنان

چشم آیینه نبیند رو به خود آیندگان {۶}


{۷} پرتو تابنده رویش چهره‌اش در هم رود

چون گشاید چشم بیند چهرهٔ رویندگان {۸}


{۷} آنچه او بیند تو از پس دیده‌ای

دیدگانت روشن و گویندگان {۹}


{۷} خواستش تا نشنود تا بشنود از دیگران

اینک این او این دگر جویندگان {۱۰}


{۷} گر نباشد چشم او بر دیدگان بندگان

گوش خود خواهد شنودش از درون یادگان {۱۱}


{۷} آنچه اندازد درون بازآید از بیرون دو بار

بار سوم دیگر او را درنیابد می‌جود زیبندگان {۱۲}

✍️ محمد پورفر

@PSYCIN رسانۀ روان‌سی‌نمایی