اما رشک، وقتی با شرم آمیخته شود، تحملناپذیر و بهشدت مخرب میشود. برای آنکه آرام شویم، ممکن است بخواهیم موضوعی را که موجب رشک ما شده نابود کنیم.
افرادی که در کودکی والدینی داشتند که غالباً هیجانات آنها را نادیده میگرفتند، ناامیدشان میکردند و نیازهایشان را تأمین نمیکردند بهندرت در روابط بزرگسالیشان احساس امنیت میکنند. درنتیجه، مسئلۀ بیاهمیتی که ممکن است اغلبِ مردم براثر آن کمی حسادت کنند و بهراحتی از آن بگذرند برای این افراد تبدیل میشود به موضوعی تحملناپذیر. اگر ما گرفتار شرم عمیق باشیم، احساس رشک برای ما تحملناپذیر میشود. بهعبارتدیگر، میترسیم که آسیبهایی که دیدیم و نواقصمان باعث شود که «دوستداشتنی نباشیم». در این حالت، حسادت بهشدت دردناک میشود چون میترسیم که بالاخره زمانی برسد که «حقیقت درونی» ما برای دیگری کشف شود و آن موقع است که دیگر طرد خواهیم شد.
همۀ افراد ممکن است گاهی احساس رشک کنند. رشک، تا حدودی، تجربهایست عادی؛ چون به ما یادآوری میکند که چه میخواهیم و همچنین انگیزه میدهد تا برای آنْ کاری کنیم. رشک ممکن است ناشی از این آگاهی دردناک باشد که شخصی چیزی را دارد که ما آرزوی داشتنش را داریم، اما این موضوع همیشه باعث نمیشود که از آن فرد متنفر شویم و بخواهیم سر به تَنَش نباشد.
تفاوت رشک و حسادت این است که در رشک، دو نفر درگیرند (تو چیزی داری که من هم آن را میخواهم)؛ اما در حسادت، سه نفر (رابطهای که تو با آن شخص سوم داری من را آزار میدهد).
کتاب چرا آن کار را کردم؟
چاپ هفتم
نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی
👉@hamedhakimi8