سایکوپاتولوژی @psycho_nabanalytic Channel on Telegram

سایکوپاتولوژی

@psycho_nabanalytic


گرد هم آمده ایم تا کنارهم بیاموزیم.

Psycho.methods (Persian)

به کانال تلگرامی Psycho.methods خوش آمدید! اگر شما علاقمند به روش‌های روان‌شناسی و تحلیل روانی هستید، این کانال برای شماست. در این کانال با مفاهیمی مانند دیدن خود از بیرون و دیدن دیگری از درون آشنا خواهید شد. این کانال به منظور ارتقاء سلامت روانی و افزایش آگاهی از خود و دیگران تشکیل شده است. آیا تا به حال به دنبال راهکارهایی برای بهبود روانی خود بوده‌اید؟ اگر بله، با عضویت در این کانال قادر خواهید بود به دسترسی به مقالات، ویدیوها و تحلیل‌های روان‌شناسی متنوعی بپردازید. این کانال تلاش می‌کند با ارائه محتواهای مفید و کاربردی، به شما کمک کند تا بهترین نسخه خود را بشناسید و روابط خود را بهبود بخشید. با انضمام به این کانال، از تجربه‌ی کارشناسان روان‌شناسی بهره‌مند شوید و به تحولات مثبت و عمیقی در زندگی خود شاهد باشید. پس حتماً از این فرصت دیدن خود از بیرون و دیدن دیگری از درون بهره ببرید و به کانال ما ملحق شوید!

سایکوپاتولوژی

30 Jan, 07:31


زندگی انسان‌ها شبیه یک سفر طولانی در طبیعت است، جایی که هر مواجهه، هر تعامل، و هر ارتباط همچون بذرهایی است که در مسیر خود جمع می‌کنیم و به دیگران انتقال می‌دهیم. ما انسان‌ها، در ارتباط با یکدیگر، تنها کلمات و احساسات را مبادله نمی‌کنیم؛ بلکه بخشی از انرژی، تجربیات و حتی روان یکدیگر را با خود می‌بریم. هر نگاه، هر لبخند، هر لمس، و حتی سکوت‌های مشترک، ردپایی عمیق بر ذهن و روح ما می‌گذارند.

گویی بدن و روان ما، همچون خاکی حاصلخیز، میزبان بذرهای کاشته‌شده توسط کسانی است که در مسیر زندگی با آن‌ها روبه‌رو شده‌ایم. این بذرها، گاهی شکوفا می‌شوند و گاهی به شکلی نامرئی، اما همیشه حضورشان را در وجود ما ثبت می‌کنند. همانطور که گل‌ها و گیاهان در بهار بذرهای خود را با کمک باد و حیوانات پراکنده می‌کنند تا نسل خود را ادامه دهند، ما نیز بذرهای معنوی و فکری خود را در زندگی دیگران به جا می‌گذاریم.

این انتقال نه تنها در زندگی ما، بلکه پس از مرگ ما نیز ادامه دارد. هر ایده‌ای که به کسی آموخته‌ایم، هر لحظه‌ای که قلب کسی را لمس کرده‌ایم، هر تغییری که در ذهن دیگری ایجاد کرده‌ایم، همچون بذرهایی هستند که ما کاشته‌ایم و رشد آن‌ها را در دنیای دیگران ممکن ساخته‌ایم.

به این ترتیب، مرگ پایان نیست؛ بلکه مرحله‌ای از یک چرخه بی‌پایان است. همانطور که گیاهان بذرهایشان را پراکنده می‌کنند تا حیاتشان در خاک‌های دوردست ادامه یابد، ما نیز بذرهای وجود خود را در قلب‌ها و ذهن‌های دیگران پراکنده می‌کنیم. این بذرها شاید در جایی که نمی‌بینیم، در زمانی که نمی‌دانیم، شکوفا شوند و بخشی از وجود ما را در جهانی دیگر به حیات ادامه دهند.

شاید معنای واقعی جاودانگی، نه در بقای جسم، که در تاثیرات عمیق و ماندگاری است که بر زندگی دیگران می‌گذاریم؛ تاثیری که از ما فراتر می‌رود و همچون بادی لطیف، بذرهای وجودمان را در همه‌جا می‌پراکند.
#انرژی_روانی
#لیبیدو
#مرگ
#زندگی
@inaight_daily_psychology

سایکوپاتولوژی

28 Jan, 17:59


چرا ما قادریم انگیزه‌های ناهشیار را بیشتر در دیگران تشخیص دهیم تا در خودمان؟
ما خیال می‌کنیم مسائلی را درمورد دیگران می‌دانیم که خودشان نمی‌دانند، اما وقتی کسی درمورد خودمان این تصور را بکند احتمالاً منزجز می‌شویم. برای بسیاری از افراد اصلاً خوشایند نیست که ببینند دیگران چیزی را درمورد آن‌ها می‌دانند که خودشان نمی‌توانند تشخیص دهند. اگر دوست‌مان یکی از اشتباهات لپی ما را بگیرد، اصرار می‌کنیم که زبان‌مان نچرخیده و هیچ معنایی پشت این لغزش نیست؛ یا می‌گوییم قرار شام را فراموش کردیم چون سرِ کار بیش‌ازحد استرس داشتیم؛ یا وقتی اسم یکی از مهمانان مراسم عروسی را از قلم می‌اندازیم و دعوتش نمی‌کنیم، اصرار می‌کنیم که در آن لحظه حواس‌مان پرت بوده و این اتفاق هیچ ربطی به این نداشته که آن فرد در مهمانی سال گذشته زیاد تحویل‌مان نگرفته بود.
وقتی ماهیت ناهشیار را بشناسیم و بدانیم که چرا برخی از احساسات و افکار ناهشیار می‌مانند و برخی دیگر نه، دیگر به‌راحتی می‌توانیم درک کنیم که چرا قادریم انگیزه‌های ناهشیار را بیشتر در دیگران تشخیص دهیم تا در خودمان. به عقیدۀ بسیاری از نظریه‌پردازان روان‌پویشی، از فروید گرفته تا نظریه‌پردازان امروزی، ناهشیار حاوی همۀ افکار و احساساتی‌ است که یا تحمل آن‌ها برای ما خیلی دردناک است، یا با اصول اخلاقی و ارزش‌های ما در تضاد است و خودانگاره‌مان را متزلزل می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، ما «نمی‌خواهیم» در‌بارۀ محتوای ناهشیارمان چیزی بدانیم؛ چون اگر می‌خواستیم، از همان ابتدا آن افکار و احساسات به ناهشیار فرستاده نمی‌شد.

از کتاب چرا آن کار را کردم؟

نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی

👉@hamedhakimi8

سایکوپاتولوژی

16 Jan, 18:12


هیچ‌کس در این دنیا، چون در بطن موقعیت خاص انسانی دیگر قرار ندارد، نمی‌تواند احساس صحیح و درستی در مورد بدی یا خوبی مسئله‌ای داشته باشد، حالا خواه این مسئله به خوشبختی و بدبختی، به درد عشق و یا " افت هنری" ربط داشته باشد.

#هاینریش_بل✍️
#عقاید_یک_دلقک📚

@tajrobeh_life

سایکوپاتولوژی

12 Jan, 17:18


نقش شگفت‌انگیز ضمیر ناخودآگاه در انتخاب پارتنر

«ما دیگران را تصادفی انتخاب نمی‌کنیم. با کسانی ملاقات می‌کنیم که از قبل در ناخودآگاهمان حضور دارند.»

ــ زیگموند فروید

ما شریک خود را در سطوح مختلف روان انتخاب می‌کنیم. همچنان ‌که ممکن است در سطح آگاهانه به دنبال افرادی بگردیم که برای ما جذاب‌اند و علایق و دیدگاهی مشابه ما نسبت به زندگی دارند؛ انتخاب واقعی ما تا حد زیادی ناخودآگاه است.

روند انتخاب شریک زندگی‌، ناگزیر تحت‌تأثیر روابط گذشته‌ی ما با والدین یا مراقبانمان است. همه‌ی ما نیازهای ارضا‌نشده‌ای از دوران کودکی خود داریم. این نیازها می‌توانند مانند زنجیرهایی قدرتمند ما را به چهره‌های گذشته‌ی زندگیمان پیوند ‌دهند و حافظ ثبات الگوهای قدیمی و روش‌های برقراری ارتباطات میان‌فردیمان باشند.ما مجذوب دیگری می‌شویم زیرا در برخی از مسائل حل‌نشده‌ی ناخودآگاه با هم اشتراک داریم و از نظر رشد عاطفی در نقطه‌ی مشابهی گیر‌کرده‌ایم.

ما در دیگری به دنبال سایر جنبه‌هایی از خود هستیم که در نهایت باعث می‌شوند احساس کامل‌شدن داشته باشیم. یعنی دنبال افرادی می‌گردیم که می‌توانند به ما کمک کنند تا در زمینه‌هایی که در آن دچار تعارضیم، روی خود کار کنیم.
ما دیگری را انتخاب می‌کنیم چون در سطحی از ادراکمان  درمی‌یابیم که مسائل ناخودآگاهمان به هم شبیه‌اند. مثلاً برای مسائل مربوط به سروکار داشتن با خشم، ممکن است فردی را انتخاب کنیم که حس می‌کنیم قادر است خشمش را نسبت به ما ابراز کند.

هنگامی که با شخص «مناسب» ملاقات کنیم،  در ‌اولین نگاه خود را در او می‌بینیم.
«عشق عطش رسیدن به نیمه‌ای از خودمان است که آن را گم کرده‌ایم.» ــ میلان کوندرا

https://shorturl.at/xArJJ

سایکوپاتولوژی

12 Jan, 17:14


ناهشیار فقط در اشتباهات لپی یا کنش‌پریشی‌ها یا رؤیاهای ما متجلی نمی‌شود، بلکه بسیار مهم‌تر و عمیق‌تر است. ناهشیار نیروی حاکمی است که ما را در انتخاب همسر، انتخاب شغل که به هویت اجتماعی ما گره خورده، و انتخاب محل زندگی‌مان هدایت می‌کند. به‌عبارت‌دیگر، همۀ آن چیزهایی که تصور می‌کنیم آگاهانه و هدفمند انتخاب کرده‌ایم، درحقیقت به‌دست ناهشیارمان و با‌ ظرافت خاصی به ما تحمیل شده است.

با‌این‌حال، به‌تجربه دریافته‌ام که ناهشیار وجه دیگری هم دارد که بسیار نیرومندتر است و موضوع کتاب فعلی است، یعنی تکرار. ناهشیار نیرویی است که می‌تواند ما را به تکرار رفتارهای سالم و خوشایند سوق ‌دهد _ از این منظر، تکرارْ سالم است و ناهشیار هم رانۀ زندگی محسوب می‌شود.

از طرفی، ناهشیار ممکن است ما را به تکرار اجبارگونۀ اشتباهات‌ قبلی‌ و رفتارهای محکوم‌به‌شکست‌مان‌ سوق ‌دهد _ از این منظر تکرارْ مَرَضی است و ناهشیارْ رانۀ مرگ محسوب می‌شود.

اما فارغ از اینکه ناهشیار نیروی زندگی باشد یا مرگ، فارغ از اینکه منشأ رفتارهای تکراری خوشایند باشد یا ناخوشایند، تنها موضوع مسلم این است که آن چیزی که موجب بروز یا بروز مجدد اتفاقات خوشایند یا ناخوشایند می‌شود و به زندگی ما شکل می‌دهد ناهشیار است.



از کتاب چرا اشتباهات‌مان را تکرار می‌کنیم؟

نویسنده: خوان داوید نازیو
مترجم: حامد حکیمی

👉@hamedhakimi8

سایکوپاتولوژی

12 Jan, 02:49


اینکه یک نفر نداند چه احساسی دارد و چگونه این احساسات را شناسایی کند، مسلماً نشانه‌ای از جدایی از تن است. جدایی از تن به‌دلیل تروما را می‌توان در افرادی مشاهده کرد که نمی‌دانند چه زمانی باید دست از خوردن یا نوشیدن بکشند؛ زنگ اخطاری که می‌گوید «بس است» به صدا درنمی‌آید. این موضوع نشان می‌دهد که آنها به‌دلیل تروما از تن خود جدا شده‌اند.

جدایی از تن در تجربه‌ی زندگی افرادی نمایان می‌شود که دچار تروما شده‌اند.


گبور مته
📚افسانه عادی بودن

@tajrobeh_life

سایکوپاتولوژی

11 Jan, 17:40


۲۳ دی ماه


شناخت همبودی ها و افتراق ها بیمار مرزی با اختلال دوقطبی
ارایه:دکتر حاج رحیمی



☎️۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

سایکوپاتولوژی

11 Jan, 17:37


۲۳ دی ماه


شناخت همبودی ها و افتراق ها بیمار مرزی با اختلال دوقطبی
ارایه:دکتر حاج رحیمی



☎️۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

سایکوپاتولوژی

11 Jan, 17:34


۲۳ دی ماه


شناخت همبودی ها و افتراق ها بیمار مرزی با اختلال دوقطبی
ارایه:دکتر حاج رحیمی



☎️۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

سایکوپاتولوژی

11 Jan, 17:30


۲۳، دی ماه

سایکوپاتولوژی

07 Jan, 16:18


@psychoanalystt
فروید:
اون حیوونی که در منه می خواد ایمان بیاره، نه روانم. این جسمه که دیگه نمی خواد ملافه هاش رو از هراس خیس کنه. این همون تمایلِ اون حیوون محاصره شده ست، این همون نگاه آهوییه که سگ های شکارچی روی یه تخته سنگ گیرش انداختن و هنوز دنبال یه راه فراره... خدا یک فریاده، شورش یه لاشه ست!

ناشناس:
یعنی شما نمی خواین ایمان بیارین چون اگه ایمان بیارین حال تون بهتر میشه؟!

فروید(با خشونت):
من به خدا ایمان ندارم چون تمام وجودم مایل به ایمان آوردنه! من به خدا ایمان ندارم چون زیادی دلم می خواد ایمان بیارم! من به خدا ایمان ندارم چون ایمان آوردن به خدا کار آسونیه و اگه ایمان بیارم زیادی خوشبخت می شم!

ناشناس (همچنان کمی شوخ):
ای بابا، دکتر فروید، اگه واقعن دلتون می خواد، چرا جلو خودتون رو می گیرین؟ چرا خودسانسوری می کنین؟ خودتون توی نوشته هاتون...

فروید:
این یک تمایل خطرناکه!

ناشناس:
چرا خطرناک؟ برای کی خطرناکه؟

فروید:
برای حقیقت... من نمی تونم بذارم یه خیال باطل من رو گول بزنه.

ناشناس:
حقیقت معشوقِ سر سختیه...

فروید:
سرسخت و پر توقع...

ناشناس:
سر سخت و پرتوقع و ارضاء نکننده!

فروید:
رضایت نشانه حقیقت نیست. انسان توی یه زیرزمینه. تنها نورش، مشعلیه که با تیکه های پارچه و کمی روغن درست کرده. انسان می دونه که این شعله همیشه روشن نمی مونه. انسان مومن جلو می ره و فکر می کنه که ته تونل دری وجود داره که پشتش نوره... انسان خدانشناس می دونه که دری وجود نداره، می دونه تنها نوری که هست همون نوری که خودش با دست های خودش درست کرده، می دونه که پایان تونل پایان خودشه... پس طبیعیه که وقتی به دیوار می خوره دردش بیش تره... وقتی بچه ش رو از دست می ده همه چیز براش تهی تره... براش سخت تره که نیک عمل کنه... اما میکنه! براش شب تاریکه، وحشتناکه، بیرحمه... اما پیش میره... و درد دردناکتر، و ترس ترسناک تر و مرگ حتمی میشه... و زندگی براش تنها مثل یک بیماری مرگبار می مونه...

ناشناس:
انسان خدانشناسِ شما تنها یک انسان ناامیده.

فروید:
ولی من اون یکی اسم ناامیدی رو می شناسم: شهامت. خدانشناس کسی یه که خیالات باطل نداره، چون همه خیالاتش رو پس داده و جاش شهامت گرفته.

نا شناس:
به چه دردش می خوره؟ چی به دست می آره؟

فروید:
شرف.

(صفحه 85 تا 88)
***

معرفی کتاب:
- مهمان ناخوانده
- نویسنده: اریک امانوئل اشمیت
- مترجم: تینوش نظم جو
- نشر نی
- 140 صفحه

اریک امانوئل اشمیت که توسط پدری مادری بی دین پرورش یافته اما نهایتن خود را مسیحی معرفی می کند، این نمایشنامه را به دور از تعصب با محوریت گفتگوی فروید و ناشناسی(که به گمانم خداست) به رشته تحریر در آوده است. گفتگوی این دو، در زمانی ست که نازی ها اتریش را تسخیر نمودند و فروید مجبور به ترک وین است. دیالوگ های جالبی در این نمایشنامه رد و بدل می شود، دیالوگ هایی که برای خداباوران و خداناباوران ممکن است در جاهایی جذاب و شیرین و در جاهایی تلخ و گزنده باشد. به گمانم عدم تعصب و مسلط بودن نویسنده به استدلال های دو طرف در باب وجود و عدم وجود خدا، تورق این نمایشنامه را برای هر دو گروه خواندنی می کند. نمایش نامه ای به زبانی ساده، با ترجمه ای روان، کم حجم و به شدت دوست داشتنی!

- نمایشنامه‌هایی نظیر «خرده جنایت‌های زناشویی» و «مهمانسرای دو دنیا» نیز از مجموعه آثار این نمایشنامه نویس فرانوسوی است.
***

فروید:
بسیار خب، شما می گین خدا هستین؟ ثابت کنین!

ناشناس:
ببخشین؟

فروید:
اگه خدا هستین، ثابت کنین! من فقط چیزی رو که می بینم باور می کنم. یه معجزه کنین.

ناشناس:
شوخی می کنین؟

فروید:
یه معجزه کنین!

ناشناس:
دوست عزیز، دل تون می خواد خودم رو به یک شغال تبدیل کنم، یا خورشید، یا گاومیش، یا زئوس روی تخت ابریشم، یا مسیح آغشته به خون روی صلیب یا مریم مقدس ته غار؟ فکر می کردم معجزه ها رو فقط باید برای احمق ها نگه دارم...

فروید(خشمگین):
احمق ها که همه چیز رو معجزه می بینن، ولی شما نمی تونین سر یه دانشمند رو کلاه بذارین. واقعن حیفه که خدا هرگز معجزه ای در دانشگاه سوربون یا یک لابراتوار انجام نداده.

(صفحه100 تا 101

@psychoanalystt

سایکوپاتولوژی

07 Jan, 16:18


@Psychoanalystt فیلم کوتاهی که نشان می دهد در ذهن بیمار مبتلا به اختلال چند شخصیتی چه می گذرد

سایکوپاتولوژی

07 Jan, 15:28


برای پونه و آرش که هیچوقت ندیدن که عکسای عروسیشون چقدر قشنگ شده بود؛
۱۸ ام دی سالگرد انفجار و سقوط هواپیمای اوکراینی💔 روحشون شاد و جاشون سبز

#نه_میبخشیم_نه_فراموش_میکنیم

Psycho.logy_ptc

31 Dec, 15:10


به طور کلی کشتن دشمن، موجب ارضای یکی از غرایز انسانی است اما به تدریج در نظامهای بشری تغییراتی صورت گرفت و شیوه های توسل به زور به نفع حاکمیت حقوق تغییر کرد.

با نگاهی گذرا به تاریخ بشر می‌بینیم که همواره اختلافاتی پایان‌ناپذیر میان یک یا چند موجودیت اجتماعی، اختلافاتی میان واحدهای کوچک و بزرگ، محدوده‌های شهری (مناطق مختلف میان قبایل) ملتها و امپراتوریها وجود داشته که اغلب با زورآزمایی و جنگ خاتمه یافته است.

برخی مانند هونها و مغولها در تاریخ بشر مانند طاعون ظاهر شدند و فقط بدبختی و تباهی به بار آوردند.

جلوگیری قطعی از بروز جنگ فقط زمانی ممکن است که انسانها برای جایگزینی قدرت مرکزی و رعایت احکام آن در هریک از موارد اختلاف به توافق اصولی برسند.

آقای انیشتین شما از سهولت بسیج مشتاقانه انسانها برای جنگ حیرت کرده و حدس زده اید که چیزی درون انسانها منشا اثر است و سپس از غریزه نفرت و نابودی که کار این گونه تحریکات را آسان می‌کند نام برده‌اید.

ما روان‌‌کاوان به وجود چنین غریزه‌ای ای اعتقاد داریم و سعی کرده‌ایم تظاهرات و نشانه‌های این غریزه را بررسی کنیم.

ادامه 👇👇👇

Psycho.logy_ptc

31 Dec, 15:10


#چرا_جنگ

اصل متن نامه انیشتین به فروید:

آقای فروید عزیز آیا در مقابل فاجعه شوم جنگ راه نجاتی برای بشریت وجود دارد؟

چرا باید انسانها این طور بی‌رحمانه یگدیگر را بکشند؟

چرا تمام تلاشها برای یک صلح پایدار به شکست منتهی شده است؟ چرا آدمیان تا این حد، خون‌خوار و بی‌رحم هستند؟

چرا مردم اجازه می‌دهند دیکتاتورهای جنایت‌کار و دیوانه، از احساسات آنان سوء استفاده کرده و آنان را تا مرز دیوانگی و کشتنِ همسایگان خود، به کار ببرند؟

آیا هدایت رشد روانِ انسان در جهتی که توان مقابله با جنون نفرت و نابودی را داشته باشد امکان پذیر است؟

Psycho.logy_ptc

31 Dec, 15:10


پاسخ زیگموند فروید به آلبرت انیشتین:

به طور کلی تضاد میان انسانها و حیوانات با توسل به قدرت و خشونت خاتمه پیدا می‌کند، در انسانها چون اختلاف عقیده هم وجود دارد این تضاد به بالاترین حد از انتزاع می رسد.

انسانهای غارنشین که به صورت گله حیوانات زندگی می‌کردند قدرت بازو و مشت تعیین کننده مالکیت بود با پیدایش اسلحه و استراتژی جنگ، برتری فکری جای زور بازو را گرفت.

ادامه 👇👇👇

Psycho.logy_ptc

31 Dec, 15:10


غرایز انسانی به دو گونه‌اند:

1- غرایزی که خواهان صیانت نفس و وحدت زندگی هستند این غرایز را عشقی یا تمایلات جنسی می نامند.

2- غرایزی که خواهان نابودی و مرگ هستند ما آنها را به غریزه پرخاشگری و غریزه تخریب خلاصه می کنیم.

به نظر می رسد که هیچ یک از این غرایز به تنهایی فعالیت نمی کنند.

به طور مثال شخصی که عاشق می شود غریزه تصاحب و مالکیت و پرخاشگری هم در او تشدید میشود اما غریزه تخریب یا مرگ و ویرانگری در درون هر موجود زنده ای فعال است و می کوشد موجود زنده را به تدریج ویران و متلاشی کند و حیات را به حالت بی جان برگرداند درحالیکه غریزه عشق و شهوانی قطب مخالف آن است که معرف کوششهای زندگی هستند.

امیدی به محو تمایلات پرخاشگرانه انسانها نمیتوان داشت. بلشویک ها امیدوارند بتوانند از طریق تضمین ارضا نیازهای مادی و رفع اختلاف طبقاتی در جامعه و برابری پرخاشگری انسانها را از میان بردارند. به نظر من امیدی واهی و خیالی باطل است چون بلشویکها حتی به پیروان خود نمی آموزند از کینه توزی و دشمنی نسبت به یکدیگر دست بردارند.

هدف ما محو کامل تمایلات پرخاشگرانه انسانها نیست فقط باید سعی کرد این گرایش به گونه ای هدایت شود که به صورت جنگ بروز نکند.

امروزه در جوامع اکثریتی عظیم از مردم تشکیل می دهند که خود استقلال و ثبات عقیده ندارند و به مرجع قدرتی نیازمندند که برای ایشان قادر به اتخاذ تصمیم باشد.

باید دقت و کوشش بسیار به کار برد تا انسانهای روشنفکر تحصیل کرده و دارای استقلال فکر-شجاع و حقیقت جو، از لایه های بالای جامعه تربیت نمود و هدایت توده های وابسته و فاقد استقلال را به آنان سپرد. البته وضعیت مطلوب و دلخواه اجتماعی مرکب از مردمانی خواهد بود که زندگی غریزی خود را مطیع و مقهور حاکمیت خرد و عقل کرده باشند.

Psycho.logy_ptc

31 Dec, 15:10


نمی‌توان تمام جنگها را در اساس محکوم کرد. تا زمانی که قدرتهایی وجود دارند که بی رحمانه آماده نابودی دیگرانند، دیگران نیز باید خود را برای جنگ مسلح کنند از ویژگیهای روان شناختی تکامل فرهنگی، دو وی‍ژگی از اهمیت زیادی برخوردارند یکی قدرت یابی عقل که بر زندگی غریزی غلبه نموده است و دیگری درونی شدن تمایلات پرخاشگرانه با همه پیامدهای سودمند و تمام عواقب خطرناکش.

تا کی باید انتظار داشت تا مردم دنیا صلح طلب شوند؟ نمی دانم.

تنها امید من به نگرش فرهنگی و دیگری ترس موجه از تاثیرات و پیامدهای جنگ است. هر چیزی که به تکامل فرهنگی یاری رساند و آن را تقویت و تسریع کند، بی گمان کاربردی مثبت علیه جنگ دارد.

دوستدار شما #زیگموند_فروید
#چرا_جنگ

Psycho.logy_ptc

31 Dec, 14:42


مشکل اینجاست که من تنها گواه خداوند هستم.■بودلر■

سریال یادآوری از آن دست سریالهایی است که مفهوم نفرت، عشق، بخشش را و شاید اندیشه های یونگ را هوشمندانه به تصویر میکشد




[نفرت طلیعه و پیش درآمدِ عشق است.]
زیگموند فروید | گرایش روان‌رنجوری وسواسی، ۱۹۱۳

عشق از نفرت آغاز می‌شود.
پیش درآمد عشق این است که بدانیم چه‌چیزی را نمی‌خواهیم،
و می‌خواهیم خود را از چه‌چیزی خلاص کنیم.
آدام فیلیپس | حسرت، ۲۰۱۲

Psycho.logy_ptc

29 Dec, 17:03


کریستل اَلبَره، روان‌درمانگر، معتقد است که والد نارسیست (خودشیفته) از فرزندانش باجگیری عاطفی می‌کند.

والد نارسیست از حرف‌های تحقیرآمیز و ضایع‌کردن و همچنین باج‌گیری عاطفی به عنوان سلاحی کشنده استفاده می‌کند.

به اعتقاد او، زبان دوم خانواده‌هایی که والدین نارسیست دارند زبان باجگیری عاطفی است.

👉@hamedhakimi8

Psycho.logy_ptc

29 Dec, 06:58


دردِ لذت، لذتِ درد

فردی را در نظر بگیرید که به شکل وحشیانه‌ای مورد تجاوز قرار گرفته و مدت کوتاهی پس از این اتفاق، با شخصی که دلال جنسی خشنی است آشنا می‌شود.
رابطه او با این دلال به جایی می‌رسد که به تن‌فروشی روی می‌آورد. او مرتباً از این دلال کتک می‌خورد و آزار می‌بیند و به خاطر تن‌فروشی به زندان می‌افتد. اما هر بار دوباره به سمت آن دلال بازمی‌گردد.
شاید بپرسید: «خب، مگر دیوانه است؟»

ادامه ماجرا را بخوانید تا متوجه شوید اکثریت ما، اگر تروما و آسیب‌های سختی را پشت سر گذاشته باشیم، ممکن است چیزی شبیه به این را تجربه کرده باشیم.

این فرد مدتی به اصرار پدربزرگ و مادربزرگش به دوره‌های بازپروری می‌رود، اما یک روز دوباره این دوره‌ها را رها می‌کند و با یک فرد معتاد دوست می‌شود که مرتب او را کتک می‌زند و تحت نظر دارد. یک بار آن‌قدر سخت کتک می‌خورد که دوباره به دوره‌های بازپروری‌اش بازمی‌گردد تا درمانش را ادامه دهد.

آنچه در این داستان، که واقعی است و ممکن است بسیاری از آدم‌ها درگیر آن باشند، به چشم می‌خورد، اجبار به تکرار است.
این اصطلاحی است که فروید آن را به کار برد. بازآفرینی‌ها و بازگشت به موقعیتی که در آن به شدت آسیب دیده‌ایم، حاکی از تلاشی ناخودآگاه و بیهوده برای تسلط بر موقعیتی است که دردناک بوده و امروز با تکرار همان گذشته‌ی دردناک در صدد چیرگی و تسکین وضعیتمان هستیم.

تکرار فقط درد و خودانزجاری بیشتری در پی دارد.

📚افسانه عادی بودن
🖋گبور ماته

Psycho.logy_ptc

28 Dec, 17:26


وینی کات
از فضای بالقوه تا شی انتقالی

ارائه: دکتر حاج رحیمی


📞۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

26 Dec, 08:56


بقای هیستری در ناله کردن است و نارضایتی. از گمانه‌های من در مورد دلیل این ناله کردن، تمایلات هم‌جنس‌خواهانه‌ی بسیار قوی در مرکز پاتولوژی آنهاست.

اغراق موجود در هیستری در جذب توجه مردان و میل زنانه‌ی تشدیدیافته نسبت به مردها گاهی پوششی است برای پنهان نمودن و یا بی‌اهمیت جلوه دادن تمایلات هم‌جنس‌خواهانه‌‌‌ای که برای آنها احساس حقارت، درد و آشوب هویتیِ بسیار شدیدی را به همراه می‌آورد...

نارضایتی همیشگی زنان‌ هیستریک از مردان‌ زندگی خود گاهی یک نشانه‌ی معنادار از جانب آنهاست بدین گونه که من از مردان ناراضی‌ام نه به آن دلیل که آنگونه که می‌خواهم مرا ارضا نمی‌کنند بلکه به این دلیل که میل من از اساس به سمت "جنسِ دیگری" است...

در تبیین هیستری گویا میلی هست تا آن را به دوری و غیبت پدر و همچنین ضعف، بی‌اقتداری و اختگی او نسبت دهند و مادری که در این‌ میان اجازه‌ی نزدیکی میان دختر و پدر را نداده است اما آنچه‌ که فروید در تبیین هیستری در کیس "دُرا" بازگو می‌نماید متفاوت با این دیدگاه غالب است...

بدین‌گونه لزوما این فالوس مردانه نیست که زنان هیستریک این چنین به دنبال تملک آن برای خویش هستند؛ آنها گاهی به دلیل نفرت شدیدی که از مادر دریافت‌ می‌نمایند، از او روی گردانیده و در پی فالوسی ایده‌آل‌ می‌گردند؛ فالوس اینجا به تعبیری جایگزین پستان‌ و رَحِم مادر می‌شود؛ لذا درگیر مردهای ایده‌آل شدن و در نهایت‌ بی‌ارزش‌سازی آنها، لزوما نه یک DRIVE مستقل و بنیادین در هیستری، بلکه گاهی یک DRIVE جابجا و منحرف شده از ابژه‌ی اصلی خود است!

#امیرحسین_کمیجانی
@amirkomijaniii

Psycho.logy_ptc

25 Dec, 16:27


ایگوی فرد مذهبی-وسواسی نشانه‌ی بارزی است از یک ایگوی تسلیم‌شده در برابر شیطان!

آنها به ظاهر عبد خدای خود هستند اما در باطن شیطان را پرستش‌ می‌کنند؛ در واقع خدای سرزنش‌گر، چهره‌ی مبدلی از شیطان در ذهن آنهاست.

صدای وسوسه‌گرِ ذهن آنها مدام این پیام دو گانه را صادر می‌کند که آن‌ چیزی که هستی مقبول خدا نیست (ناامیدی) و در عین‌ حال تو می‌توانی بهترین عبد او شوی؛ آن‌ هم از طریق رعایت سفت و سخت اَعمال عبادی!

وسواس دقیقا حد وسط میان این ناامیدی و رویاپردازی است برای بهترین شدن!

در واقع وسواس، هم خط بطلانی است بر آن چه که هستیم و هم مهر تاییدی است بر اینکه اگر سخت بجنگیم، تبدیل به "ایده‌آلِ دیگریِ مهمِ زندگیِ خود" خواهیم شد.

نکته‌ی مهم این است که در کارکرد ابطال‌کننده‌ی وسواس، فرد در حال دهن‌کجی به منبع قدرت نیز هست!

برای مثال فردی که هنگام غسل جنابت با خود تکرار می‌کند: "غسل جنابت می‌کنم قربت الی الله" و بلافاصله صدایی (شیطان) به او می‌گوید: "نه؛ قبول نیست؛ دوباره نیت کن!"

اینجا شیطان نماینده‌ی پارتی از وجود فرد می‌شود که قصد طغیان علیه دستورات خدا را دارد: جمله‌ی "قبول نیست!" شاید همان قیام علیه خدا است که البته فرد وسواسی بلافاصله در برابر این طغیان می‌ایستد: "دوباره نیت کن!"

این صدا حاکی از این است که او می‌داند در دلش تمایلاتی برخلاف رضایت و امیال خدا حضور دارد؛ تمایلاتی که‌ می‌خواهند زیر میزِ این‌ ارتباطِ ارباب و بنده‌وار زده و راه خود را بروند.

لذا میل غیرمشروع (برای مثال میل جنسی) دقیقا زمانی که او بایستی از این امیال دور باشد (غسل و وضو و نماز) با بیشترین وضوح و شدت به ذهنش هجوم‌ می‌آورند؛ میلی که نیت الهیِ او را به هنگام نماز، باطل‌ می‌کند.

به دلیل وجود همین بُعد اعتراض‌گر در وسواس است که‌ در قسمت‌هایی از زندگی، آنها به طرز عجیبی از آن سوی دیگر بام‌‌ می‌افتند؛

اتاق سِکرتِ قفل‌شده‌ی مانیکا در #فرندز شاید نمادی از همین فضا باشد؛ جایی که همه‌چیز روی هم بدون نظم و ترتیب ریخته شده است؛ یک دهن‌کجیِ پنهان‌ از سوی مانیکا به کل تمایل او برای organized بودن!

وسواس، جنگ‌ میان خواستن و نخواستن، تبعیت و طغیان و در معنایی عمیق‌تر داشتن و نداشتنِ ابژه است! تمایلی متعارض برای در بندِ ابژه بودن یا رها کردن ابژه و برای خود بودن!

#پی‌نوشت: ندای مخالفت در وسواس لزوما ندای اصیلی نیست؛ چرا که‌ مبنای آن اغلب بر خشم،‌ درماندگی و اعتراض است و نه لزوما اشتیاقی برای دنبال نمودن امیال حقیقی خویش؛ شبیه به خروش مردمی که به ستوه آمده‌اند بدون آنکه بدانند حقیقتاً چه می‌خواهند!
#امیرحسین_کمیجانی
@amirkomijaniii

Psycho.logy_ptc

24 Dec, 10:10


🔮فولدری پر از فیلم‌های آموزشی، مقاله و ابزارهای مورد نیاز.
این فولدر کلی ویدئو و فایل‌های آموزشی در حوزه‌های مختلف روانشناسی؛ادبیات؛زبان؛کامپیوترو... داره و کلی اطلاعات مفید و فرصت‌های شغلی بهتون میده

فقط کافیه دکمه‌ی ADD رو بزنید و این فولدر تخصصی رو در تلگرام خود ذخیره کنی 👇

https://t.me/addlist/NJDcI9RYOIpkYzA0

🔮معرفی کانال ویژه امروز:

🔴 5000ساعت کارگاه تخصصی روانشناسی و کنکوری همراه با مدرک وزارت علوم
https://t.me/rooeen_ravan

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 18:41


از این دنیای فانتزی است که روان نژندی مواد را برای ساخت‌های آرزویی جدید خود می‌کشد، و معمولاً آن مواد را در مسیر بازگشت به گذشته واقعی رضایت‌بخش‌تر می‌یابد.
به سختی می توان تردید کرد که دنیای فانتزی همان نقش را در روان پریشی ایفا می کند و در آنجا نیز انباری است که مصالح یا الگوی ساخت واقعیت جدید از آن استخراج می شود. اما در حالی که دنیای بیرونی جدید و تخیلی روان پریشی سعی می کند خود را در جای واقعیت بیرونی قرار دهد، برعکس، دنیای روان نژندی مستعد است که مانند بازی کودکان، خود را به بخشی از واقعیت بچسباند. بخشی متفاوت از آن چیزی که باید در برابر آن دفاع کند - و به آن بخش اهمیت ویژه و معنای پنهانی بدهد که ما (نه همیشه کاملاً مناسب) آن را نمادین می نامیم. بنابراین می بینیم که هم در روان نژندی و هم در روان پریشی مسئله نه تنها از دست دادن واقعیت بلکه همچنین جایگزینی واقعیت مورد توجه قرار می گیرد.

http://www.psychoanalyst.ir

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 18:41


روان نژندی و روان پریشی هر دو تجلی عصیانگری نهاد علیه جهان خارج هستند ، در مواردی که تطبیق با ضرورتهای واقعیت خواستنی نیست یا فرد ظرفیت آن را ندارد. روان نژندی و روان پریشی در واکنش اولیه و مقدماتی بسیار بیشتر از تلاش بعدی برای جبران تفاوت دارند.

بر این اساس، تفاوت اولیه به این ترتیب در نتیجه نهایی بیان می شود: در روان نژندی از بخشی از واقعیت با نوعی گریختن اجتناب می شود، در حالی که در روان پریشی بازسازی می شود. یا ممکن است بگوییم: در روان پریشی، گریز نخستین، با مرحله فعال بازسازی انجام می گیرد. در روان نژندی، تمکین اولیه با تلاشی به تعویق افتاده در گریختن انجام می گیرد. یا باز هم به بیان دیگر : روان نژندی واقعیت را انکار نمی کند، بلکه فقط آن را نادیده می گیرد. روان پریشی آن را رد می کند و سعی در جایگزین کردن آن دارد. رفتار عادی یا "سالم" را آن چیزی می نامیم که ترکیبی از ویژگی های خاصی از هر دو واکنش را داشته باشد ، واقعیت را به اندازه روان نژندی نادیده بگیرد ،اما پس از آن مانند روان پریشی تلاش خود را بکار گیرد تا در آن تغییر ایجاد کند. البته این رفتار تهور آمیز و بهنجار منجر به انجام عملکرد در دنیای بیرون می شود و همچون روان پریشی با ایجاد تغییرات درونی اقناع نمی شود .دیگر ، درون دگر ساز(autoplastisch)نیست بلکه برون دگر ساز(alloplastisch)است.

در روان پریشی، دگرگونی واقعیت بر روی رسوبات روانی روابط قبلی با آن انجام می شود - یعنی بر اثر حافظه، ایده ها و قضاوت هایی که قبلاً از واقعیت نشأت گرفته اند و به وسیله آنها واقعیت در ذهن بازنمایی شده است. اما این رابطه هرگز یک رابطه بسته نبود. مدام توسط ادراکات تازه غنی و تغییر می کرد. بنابراین روان پریشی همچنین با وظیفه ای مواجه می شود که برای خود ادراکاتی را به دست آورد که مطابق با واقعیت جدید باشد. و این به طور رادیکال از طریق توهم تأثیر می گذارد. این واقعیت که در بسیاری از اشکال و موارد روان پریشی، پارامنزیاها، هذیان ها و توهماتی که رخ می دهد، بسیار آزاردهنده است و با نسلی از اضطراب مرتبط است-بدون شک نشانه ای است که کل این روند بازسازی در برابر نیروهایی که به شدت با آن مخالفت می کنند انجام می شود. ما ممکن است این فرآیند را بر اساس مدل یک روان نژندی بسازیم که با آن بیشتر آشنا هستیم. در آنجا می بینیم که هر زمان که غریزه واپس زده شده به سمت جلو حرکت کند، واکنشی از اضطراب ایجاد می شود و نتیجه تعارض فقط یک مصالحه است و رضایت کامل را فراهم نمی کند. احتمالاً در روان پریشی، تکه رد شده واقعیت دائماً خود را به ذهن تحمیل می کند، درست همانطور که غریزه واپس زده در روان نزندی انجام می دهد، و به همین دلیل است که در هر دو مورد پیامدها نیز یکسان است. روشن ساختن مکانیسم‌های مختلفی که در روان‌پریشی‌ برای دور کردن سوژه از واقعیت و بازسازی واقعیت طراحی شده‌اند، یک کار برای مطالعه تخصصی روانپزشکی است که هنوز در دست نیست.

بنابراین، تشابه بیشتری بین روان‌پریشی و روان نژندی وجود دارد، به این معنا که در هر دوی آنها، وظیفه‌ای که در مرحله دوم انجام می‌شود تا حدی ناموفق هستند. زیرا غریزه واپس زده شده قادر به یافتن یک جایگزین کامل (در روان نژندی) نیست. و بازنمایی واقعیت را نمی‌توان به شکل‌های رضایت‌بخش (حداقل در هر گونه بیماری روانی) درآورد. اما تاکید در این دو مورد متفاوت است. در روان پریشی به طور کامل بر روی پله اول قرار می گیرد که به خودی خود بیمارگونه است و نمی تواند منجر به بیماری نشود. از سوی دیگر، در یک روان نژندی، روی پله دوم، یعنی شکست واپس رانی می افتد، در حالی که گام اول ممکن است موفق شود، و در موارد بی شماری بدون فراتر رفتن از مرزهای سلامت موفق می شود - حتی اگر این کار را در یک زمان انجام دهد. بهای معین و بدون برجای گذاشتن آثاری از مخارج روانی که به آن نیاز داشته است. این تمایزات، و شاید بسیاری دیگر نیز، نتیجه تفاوت توپوگرافیک در موقعیت اولیه تضاد بیماری زا است - یعنی اینکه آیا در آن ایگو به وفاداری خود به دنیای واقعی تسلیم شده یا به وابستگی خود به نهاد.

روان نژندی معمولاً خود را به اجتناب از واقعیت مورد نظر و محافظت از خود در برابر تماس با آن بسنده می کند. با این حال، تمایز شدید بین روان‌نژندی و روان‌پریشی با این شرایط تضعیف می‌شود که در روان‌نژندی نیز تلاش‌هایی برای جایگزینی واقعیت ناخوشایند با واقعیتی که بیشتر با خواسته‌های سوژه مطابقت دارد، وجود ندارد. این امر با وجود دنیای خیال امکان پذیر می شود، قلمرویی که در زمان معرفی اصل واقعیت از دنیای واقعی خارجی جدا شد. از آن زمان، این حوزه، مانند نوعی «رزرو»، از نیازهای ضروری زندگی دور مانده است. برای نفس دست نیافتنی نیست، بلکه تنها به طور سست به آن متصل است.

http://www.psychoanalyst.ir

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 18:41


**زوال واقعیت در روان نژندی و روان پریشی
زیگموند فروید ۱۹۲۴**
ترجمه : علی درخشنده

اولین انتشار به زبان آلمانی : در مجله بین المللی روانکاوی(Internationale Zeitschrift für Psychoanalyse) سال 1924 فصل 10 صفحه 9-374/ مجموعه آثار زیگموند فروید (Gesammelte Werke) فصل 10 صفحه 8-363

اخیرا[1] به یکی از ویژگی هایی که روان نژندی را از روان پریشی متمایز می کند اشاره کردم و آنهم این است که در روان نژندی «من»ایگو(das Ich) در وابستگی خود به واقعیت بخشی از «آن» نهاد ( des Es)(حیات غریزی)را سرکوب(unterdrückt) می کند در حالی که در روان پریشی، همان ایگو تحت فرمان نهاد ازبخشی از واقعیت کناره گیری می کند . بنابراین برای روان نژندی عامل تعیین کننده غلبه تأثیر واقعیت است، در حالی که برای روان پریشی عامل تعیین کننده غلبه نهاد است. در روان پریشی، فقدان واقعیت ضرورتا وجود دارد، در حالی که به نظر می رسد در روان نژندی ، از این فقدان اجتناب شود.
اما این به هیچ وجه با مشاهداتی که می توانیم انجام دهیم همخوان نیست که هر روان نژندی به طریقی رابطه بیمار با واقعیت را مختل می کندو به عنوان وسیله ای برای روی گردانی از واقعیت به او خدمت می کنند و در اشکال شدیدتر در واقع به معنای گریختن از زندگی واقعی است. این تناقض جدی به نظر می رسد اما به راحتی قابل حل است و در واقع توضیح آن به درک ما از روان نژندیها کمک خواهد کرد.
برای اینکه تناقض تنها تا زمانی وجود دارد که ما به وضعیت آغازین روان نژندی ، چشم دوخته باشیم، که در آن ایگو در خدمت واقعیت، واپس راندن (Verdrängung) یک تکانه ی غریزی را آغاز می کند. با این حال، این هنوز خود روان نژندی نیست.روان نژندی بیشتر شامل فرآیندهایی است که جبران خسارت بخشی از نهادرا که آسیب دیده است محیا می کند- یعنی در واکنش در برابر واپس رانی و شکست واپس رانی . بنابراین سست شدن رابطه با واقعیت پیامد مرحله دوم در شکل گیری روان نژندی است، اگر بررسی دقیق نشان دهد که از دست دادن واقعیت دقیقاً بر بخشی از واقعیت تأثیر می گذارد که در نتیجه تقاظاهای آن واپس رانی غریزی رخ داده است، ما راشگفت زده نخواهد کرد.
هیچ چیز جدیدی در توصیف ما از روان نژندی به عنوان نتیجه شکست واپس رانی وجود ندارد.ما تمام اینها را گفته ایم و تنها بدلیل موقعیت جدید که در آن هستیم به موضوع نگاه می کنیم و لازم است آن را تکرار کنیم.
هنگامی که ما با یک روان نژندی روبرو می شویم که در آن علت هیجان انگیز («صحنه تروماتیک») شناخته شده است و می توانید ببینید که چگونه فرد درگیر از چنین تجربه ای روی گردان می شود و آن را به سمت فراموشی سوق می دهد. به عنوان مثال به یک پرونده که سالها پیش مورد تحلیل قرار دادم [2]اشاره خواهم کرد ، بیمار، یک زن جوان، که عاشق برادر شوهرش بود، در حالیکه در کنار بستر مرگ خواهرش ایستاده بود با این فکر که "اکنون او آزاد است و می تواند با من ازدواج کند." به وحشت افتاد. این صحنه به سرعت فراموش می شود و روند واپس روی(Regressionsvorgang)، که منجر به درد های هیستریک او شد، به جریان می افتاد . آن چیزی که در این مورد آموزنده است ،که یاد بگیریم از چه مسیری روان نژندی تلاش در حل تعارض دارد . ارزش تغییری را که در واقعیت رخ داده بود با واپس زدن آن تقاضای غریزی که در واقعیت پدیدار شده بود - یعنی عشق او به برادر شوهرش –از بین برد. در حالیکه واکنش روانپریش می توانست انکار(verleugnen) واقعیت مرگ خواهرش باشد .
ممکن است انتظار داشته باشیم زمانیکه روان پریشی به وجود می آید، چیزی شبیه به فرآیند روان نژندی اتفاق بیفتد، البته بین عوامل مختلف ذهن. بنابراین ممکن است انتظار داشته باشیم که در روان پریشی نیز دو مرحله قابل تشخیص باشد که اولی ایگو را از واقعیت دور میکند، و دومی تلاش می کند آسیب ایجاد شده را ترمیم کند و رابطه سوژه با واقعیت را به خرج نهاد دوباره برقرار کند. در واقع ، مقایسه ای دیگر از این نوع را می توان در روان پریشی مشاهده کرد. در اینجا نیز دو مرحله وجود دارد، که دومی دارای ویژگی جبران است. اما فراتر از آن، قیاس جای خود را به شباهت بسیار گسترده‌تری بین این دو فرآیند می‌دهد. درگام دوم روان پریشی بدنبال جبران از دست دادن واقعیت است البته نه به قیمت محدود کردن نهاد - همانطور که در روان نژندی به قیمت رابطه با واقعیت- بلکه به شیوه ای دیگر ،خودکامه تر ، با ایجاد یک واقعیت جدید که دیگر همان نیرو و انگیزه ی واقعیت رها شده را ندارد. بنابراين مرحله دوم، هم در روان نژندی و هم درروان پریشی، از طريق گرایش مشابهي پشتيباني مي شود. هر دو مورد، در خدمت اشتیاق نهاد به قدرت است که اجازه نمی دهد واقعیت به خود دیکته شود .

http://www.psychoanalyst.ir

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 06:52


محرکِ جنسیِ آدم‌ها چیه؟!
درس‌گفتارهای فروید همراه با #علیرضا_طهماسب
@khoreketab2

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 06:50


درمان با مراجعین مرزی می‌تواند شبیه به قدم زدن در یک میدان مین احساسی باشد. این افراد میان عشق و نفرت، اعتماد و شک، و نزدیکی و دوری در نوسان‌اند.
اما هنر درمانگر تحلیلی در چیست؟

نشستن با دردِ دوپاره‌شدن مراجع
پایداری در برابر طوفان‌های احساسی
ساخت پلی میان دنیای ایده‌آل‌ها و واقعیت‌های سخت

شخصیت مرزی نه یک برچسب، بلکه صدایی است که از زخم‌های عمیق و نادیده گرفته‌شده حکایت دارد.
وظیفه ما چیست؟ همراهی، گوش دادن، و کمک به مراجع برای پیدا کردن یکپارچگی در میان هرج‌ومرج درونی.

به نقل از: صفحه دکتر مهرناز یکتا

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 06:44


‍ فروید هنگام تحلیل های خوابهای شخصی خودش ،مجبور به بعضی اعترافات بود و آنها را به سبب نتیجه ای که از آشکار ساختن محرمانه ترین جنبه های زندگی خود حس می کرد با بی میلی ابراز می داشت.
او در قسمتی از اعترافاتش ،تنفری را که از کارهای خود احساس می کرد بطور صریح اینگونه اقرار می کند:
((من از کار خود کوچکترین لذتی نمی بردم، و از اینکه این چنین در پلیدیهای بشریت غوطه ور بودم احساس تنفر می کردم . بیشتر دوست داشتم که در کنار اطفال خود باشم و محظوظ شوم))
بعضی مفسرین فروید،  با استفاده از این اعترافات ، در عمق این متفکر که حرارت زیادی در بررسی پست ترین جنبه های حقیقت نشان می داد ، نوعی ((هجران ایده آل )) کشف کرده اند.
دکتر ادگار میخائلیس ،عقیده ی معروف نیچه را در مورد فروید صادق می داند که میگفت: ماسکی را که روحیه های مغرور ،برای پنهان کردن قلب شکسته از سایرین ، بر چهره می زند . که در اینجا ماسک فروید، خونسردی علمی اوست.
دکتر میخائلیس با استفاده از روانکاوی بمنظور تحلیل کامل حقایق این روش ،در او یک میل مخفیانه به محبت قهرمانی ،زیبایی و یک لذت اصیل و آرام ، یعنی یک ایده آلیسم واپس زده می بیند.
شاید هم ذوق و میل طبیعی فروید، میلی که او را وادار می کرد تا برای بشریت هم عصر خود ،یک طبیب روان باشد،معلول این تمایل مخفیانه بوده است.
اگر این تعبیر درست باشد ،می توان این شعر "فردیناند مالیر "را که فروید در یکی از آثار خود نقل کرده در مورد خود او تکرار کرد:
یقیناً من کتاب علمی نیستم
من یک بشرم ،بشری با تمام تناقضاتش.

به نقل از علی درخشنده

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 06:44


#روانکاوی_وحشی زیگموند فروید(1910) قسمت چهارم



این امر ما را بسوی خطاهای تکنیکی سوق می دهد که باید در روش پزشک ، در خصوص این بیمار دیده شود. این ایده ای است که مدت ها کنار گذاشته شده و چیزی است مشتق شده از ظواهر سطحی ؛ اینکه اگر بیماری از نوعی ناآگاهی رنج می برد و کسی این ناآگاهی را با دادن آگاهی برطرف سازد (آگاهی درباره ارتباط علت و معلول بیماری وی با زندگی اش، آگاهی درباره تجربیات دوران کودکی اش و نظایر اینها)، او ملزم به بهبودی است. عامل پاتولوژیک، ناآگاهی او، بخودی خود نیست بلکه ریشه ی این ناآگاهی در "مقاومت های" درونی او نهفته است. این آنها هستند که ابتدا بوجود آورنده این ناآگاهی هستند و تاکنون آن را همچنان نگه داشته اند. مهارت درمان در نبرد با این مقاومت ها واقع شده است .آگاهی دادن به بیمار درباره آنچه وی بدان سبب که سرکوبشان کرده نمی داند، تنها یکی از مقدمات لازم درمانی است. چنانچه اطلاع و وقوف درباره ناخودآگاه برای بیمار به اندازه همان کسی که از تصویر روانکاوی بی تجربه است دارای اهمیت باشد، در آن صورت گوش دادن به سخنرانی یا خواندن کتاب برای درمان فرد می تواند کافی باشد .
بهرحال چنین تدابیری همان قدر بر روی سمپتوم های بیماران عصبی اثر دارد که توزیع کارت های منوی غذا در زمان قحطی بر روی گرسنگی . شباهت و قیاس حتی فراتر از کاربرد بلافصل آن می رود ،زیرا اطلاع دادن به بیمار درباره ناخودآگاهش معمولا به تشدید تعارض وی و وخیم تر شدن مشکلات او می انجامد.
ولی از آنجاییکه روانکاوی نمی تواند خود را از دادن اینگونه اطلاعات معاف بداند ، بنابراین این قانون را می گذارد که قبل از اینکه دو شرط محقق شده باشد این کار انجام نمی گیرد. اول آنکه بیمار باید در خلال آماده سازی ،خودش به حول و حوش آنچه واپس زده است ،رسیده باشد . و دوم آنکه او می بایست یک انتقال عاطفی (ترانسفرانس) در حد کافی نسبت به درمانگرش شکل داده باشد تا اینکه رابطه عاطفی او با درمانگر خود فرار تازه را ناممکن سازد.
#دکتر_علی_درخشنده_روانکاو
#روانکاوی_کلاسیک_معاصر_وین
#روانکاوی_وحشی

Psycho.logy_ptc

20 Dec, 06:43


#روانکاوی_وحشی زیگموند فروید( 1910) قسمت سوم


بد فهمی دوم که به همان اندازه اولی فاحش می باشد در پس توصیه پزشک قابل تشخیص است . درست است که روانکاوی عدم ارضای جنسی را به عنوان علت اختلالات عصبی به میان می کشد ،اما آیا روانکاوی چیزی بیش از این نمی گوید؟آیا باید از تعلیمات آن بخاطر پیچیدگی بسیارشان غافل ماند زمانیکه بیان می کند که سمپتوم های عصبی از تعارض بین دو نیرو ناشی می شود. از یک سو لیبیدو که بنابر قاعده افراطی شده، و از سوی دیگر طرد جنسی یا یک سرکوبی که بسیار شدید است ؟
کسی که این فاکتور دوم را به یاد داشته باشد،فاکتوری که به لحاظ به هیچ وجه ثانوی نیست، نمی تواند بپذیرد که ارضای جنسی بخودی خود درمانی است با اعتباری کلی برای رنج های نوروتیک . بسیاری از این افراد (نوروتیک ها ) در واقع در شرایط موجودشان یا اصلا بطور کلی ،قادر به ارضاء نیستند. چنانچه آنها قادر بدان باشند، چنانچه بدون مقاومت های درونی باشند،قدرت غریزه به تنهایی راه رسیدن به ارضاء را به آنها نشان می دهد حتی اگر هیچ پزشکی چنین توصیه نکرده باشد .بنابر این فایده ی توصیه ی پزشکی که مشابه آن به این خانم پیشنهاد شده چیست؟
حتی اگر از لحاظ علمی این امر توجیه شود، باز هم آن پیشنهادی نیست که زن بتواند بکار گیرد. اگر این زن هیچ مقاومت درونی در برابر "خودارضایی" یا رابطه نمی داشت ، مطمئنا یکی از این روش ها را مدت ها قبل انتخاب می کرد . یا اینکه پزشک فکر کرده که یک زن بالای چهل سال از اینکه می تواند معشوقی داشته باشد ، نا آگاه است یا وی تاثیر خود را بیش از حد برآورد کرده تا جایی که فکر کرده که آن زن هرگز نمی توانسته بدون یک صلاحدید پزشکی برای اتخاذ چنین تصمیمی قدمی بردارد؟ برداشت من این بود که آن زن مورد نظر از هیستری اضطرابی رنج می برد و ارزشی که وجود چنین افتراقات تشخیصی را توجیه می کند در این واقعیت مستتر است که آنها یک علت شناسی متفاوت و یک درمان متفاوت را ایجاب می کنند . هرکسی که احتمال هیستری اضطرابی را در این مورد در نظر نگیرد به اشتباه نادیده انگاری فاکتورهای روانی دچار شده ،همانطوری که پزشک به اشتباه افتاد.
توصیه درمانی این به اصطلاح روانکاو به طرز شگفت آوری هیچ جایی برای روانکاوی باقی نمی گذارد . این زن ظاهرا تنها این گونه می تواند از اضطرابش رهایی یابد که به همسرش بازگردد و یا از طریق خودش به ارضاء دست یابد . و درمان روانکاوی ،درمانی که ما آن را به مثابه علاج اصلی در حالات اضطرابی می دانیم، در کجا وارد می شود؟ ... ادامه دارد
#دکتر_علی_درخشنده_روانکاو
#روانکاوی_کلاسیک_معاصر_وین
#روانکاوی_وحشی

Psycho.logy_ptc

19 Dec, 17:25


#روانکاوی_وحشی زیگموند فروید (1910) قسمت دوم



در روانکاوی مفهوم جنسی ،مفهوم ژرف و فراتر از معنای متداولش است و بسیاری از چیزها را در بر می گیرد؛چنین بسطی بطور ژنتیکی توجیه می شود ؛ ما تمامی فعالیت های احساسات رقیق که تکانه های جنسی اولیه را به عنوان منبع دارند، آن را متعلق به " حیات جنسی " قلمداد می کنیم ،حتی زمانی که آن تکانه ها به لحاظ هدف اصلی جنسی شان منع شده باشند یا این هدف را با هدف دیگری که دیگر جنسی نیست معاوضه کرده باشند . بدین منظور ترجیح می دهیم از ((ساحت روانی جنسی)) سخن گوییم تا اینگونه بر این نکته پافشاری کنیم که نباید فاکتور روانی را در((حیات جنسی)) نادیده گرفت یا آن را کم ارزیابی کرد.
ما از واژه ((سکسوالیته)) یا ساحت جنسی در همان معنای جامعی استفاده می کنیم که در زبان آلمانی از واژه ((عشق ورزیدن)) استفاده می شود. ما همچنین بخوبی می دانیم غیبت روانی ارضاء با تمام پیامدهایش می تواند در آنجایی وجود داشته باشد که هیچ کمبودی از مقاربت جنسی نرمال نباشد و به عنوان درمانگر، ما همیشه در ذهن داریم که تمایلات ارضاء نشده ی جنسی که ما با ارضاهای جایگزین آنها در شکل علایم عصبی می جنگیم ، بسیاری از اوقات فقط جایگزین نامناسبی در همخوابگی یا سایر اعمال جنسی می توانند پیدا کنند.
آن کسی که با این برداشت از ساحت روانی جنسی با ما هم عقیده نیست ،حق ندارد که به نظریات روانکاوی متوسل شود ،آن جایی که آنها به اهمیت سبب شناسی ساحت جنسی می پردازند .با تاکید انحصاری بر فاکتور جسمی در ساحت جنسی ،بدون شک مسئله را زیادی ساده می کنند ،اما خود آن پزشک به تنهایی باید مسئولیت آنچه را که می کند بر عهده گیرد..ادامه دارد
#دکتر_علی_درخشنده_روانکاو
#روانکاوی_کلاسیک_معاصر_وین
#روانکاوی_وحشی

Psycho.logy_ptc

19 Dec, 17:24


داستان «اسطوره ادیپ» با علیرضا طهماسب
#اسطوره_ادیپ
#اسطوره_شناسی
مشکل ما این نیست که یه چیزایی رو نمی‌دونیم
مشکل ما اینه که مایلیم یه چیزایی رو ندونیم!..
#زیگموند_فروید

Psycho.logy_ptc

29 Nov, 15:16


ما گاهی، با صرف‌نظرکردن از هرگونه جاه‌طلبی و بلندپروازی، از شرم اجتناب می‌کنیم. اگر شما آرزوی رسیدن به هیچ چیز را نداشته باشید، دیگر خیال‌تان راحت است که هیچ‌گاه احساس شرم نخواهید کرد. افرادی که انگیزه ندارند، توانایی برنامه‌ریزی برای آینده را ندارند یا تنبل به نظر می‌رسند، ممکن است ترس از شرم ناشی از انتظارات برآورده‌نشده داشته باشند: اگر هیچ انتظاری نداشته باشید، اگر هیچ هدفی نداشته باشید، پس دیگر هیچ‌گاه اسیر ناامیدی نخواهید شد.

بی‌میلی به دوست‌یابی و برقراری رابطه ممکن است ریشه در ترس از شرم داشته باشد. بسیاری از مردم منزوی می‌شوند چون به نظرشان ابراز علاقه به دیگران غیرممکن است. آن‌ها به‌جای اینکه بپذیرند که ممکن است طرد شوند (عشق یک‌طرفه)، به دنبال تنهایی می‌روند و معتاد به کار می‌شوند و زمانی که تمایل به برقراری ارتباط بیش‌ازحد برای‌شان تهدیدکننده می‌شود، به بی‌تفاوتی پناه می‌برند.

اکثر ما گه‌گاه، ازطریق بی‌تفاوت نشان‌دادن خودمان، از شرم دوری می‌کنیم. آیا تا‌به‌حال برای‌تان پیش آمده که به کسی علاقه‌مند شوید ولی چون به این نتیجه رسیدید که علاقه‌تان دوطرفه نیست (عشق یک‌طرفه)، آن را پنهان کرده باشید؟ آیا تابه‌حال پیش آمده که شما را به مهمانی دعوت نکرده باشند (طردشدگی) و شما هم سعی کنید خودتان را بی‌تفاوت نشان دهید؟ آیا پیش آمده که همکارتان به‌جای شما سِمت بالاتری بگیرد (انتظارات برآورده‌نشده) و شما بگویید «من اصلاً از اولشم اون سِمت رو نمی‌خواستم»؟ اکثر ما، دست‌کم یک‌بار در زندگی،‌ از بی‌تفاوتی‌ در حکم ابزاری برای کاهش شرم استفاده کرده‌ایم.

پشت چنین بی‌تفاوتی ظاهری‌ای که معمولاً با تحقیر هم همراه است اغلب یک حس برتری پنهان است. دن سبک زندگی بی‌قیدانه‌اش را برتر از شغل پشت‌میزنشینیِ نُه تا پنج می‌دانست و وقتی دوستش دیلان یکی از همین شغل‌ها نصیبش شد، او را تحقیر می‌کرد. بااینکه نووا در حسرت این بود که با یک نفر زیر یک سقف زندگی کند و رابطۀ متعهدانه‌ای داشته باشد، اما روابط زناشویی را خوار می‌شمرد و اصرار داشت که رابطۀ جنسی بدون روان‌گردان‌ها‌ کسل‌کننده است. وقتی او تحت تأثیر روان‌گردان‌ها بود، در آسمان‌ها سیروسیاحت می‌کرد و از روی ابرها برای ساکنان فانی و بدبختِ زمین دست تکان می‌داد.

درحالی‌که بی‌تفاوتی نشان‌دهندۀ فقدان میل است، حقارت یک پله فراتر می‌رود و اصرار دارد که بگوید آن چیز موردعلاقه هیچ ارزشی ندارد. جو موران، که خودش خجالتی بود، اعتقاد داشت که «آنچه باعث خجالتی‌بودن افراد می‌شود آن بخش‌ پنهان ماست که تصور می‌کند بیشترِ گفت‌وگو‌های اجتماعی درواقع مناسکی پوچ و بی‌معناست که صرفاً برای پرکردنِ سکوتِ آزاردهنده است.» او همچنین درمورد «اعتماد عجیبی که افراد خجالتی را از پا درمی‌آورد صحبت می‌کند، یعنی این حس که آن‌ها دارند از تزویر و ریا فرار می‌کنند و از زیر بار زندگی اجتماعی شانه خالی می‌کنند.»  خجالتی‌ها هم، مثل همۀ مردم، در آرزوی روابط انسانی هستند و می‌خواهند عضوی از جمع باشند. وقتی درد احساس تعلق‌ خاطر نداشتن به جمع برای‌شان تحمل‌ناپذیر می‌شود، ممکن است به تکبر و حقیرشمردن دنیایی که آن‌ها را طرد کرده پناه ببرند.

افرادی که توسط دیگر هم‌سن‌وسالان‌شان طرد می‌‌شوند هم گاهی اوقات به خودبرتربینی و تحقیر دیگران پناه می‌برند و بچه‌معروف‌ها را، اگر دختر باشند «خوشگل‌های خنگ»، و اگر پسر باشند «کله‌پوک» توصیف می‌کنند. مردان هم‌جنس‌گرا که خود را «خودی» حس نمی‌کنند ممکن است گاهی همۀ دگرجنس‌گرایانی را که آنان را طرد کرده‌اند به دیدۀ تحقیر ببینند. هرکسی راهی پیدا می‌کند تا آن‌هایی را که احساس بدی در او به وجود آورده‌اند خوار کند و به آن‌ها القابی مانند «تازه‌به‌دوران‌رسیده‌ها»، «ندیدبدیدها» و «دکترهای دوزاری» بچسباند.
اکثر ما هم ممکن است در زندگی‌مان دست‌کم یک‌بار در موقعیت آن گربه‌ای که دستش به گوشت نمی‌رسید قرار بگیریم. بی‌تفاوتی و تحقیرکردن به ما کمک می‌کند که وقتی احساس می‌کنیم طرد شدیم و دوست‌مان ندارند یا به جایگاهی که می‌خواستیم نرسیدیم، از احساس شرم در امان بمانیم. 


از کتاب شرم‌کاوی


نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی

منبع: @hamedhakimi8


Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

29 Nov, 15:13


موضوع:  شخصیت مازوخیستیک و تفاوت  آن با مازوخیسم جنسی

ارائه: دکتر حاج رحیمی

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

29 Nov, 14:59


#پارادوکس درمانی
#اختلال_شخصیت
#پروفسور_بشارت

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

29 Nov, 14:55


#معرفی_کتاب
شرم درمانی
پاتریشا دیانگ

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 20:21


موضوع: چگونه در حین رویا واقعیت سنجی ما مختل نمیشود❗️


ارائه: دکتر حاج رحیمی



Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 19:35


درمان پارادوکسی

بیمار اضطراب اجتماعی

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 19:34


*سلسله لکچرهای روانپزشکی|سری تدریس های تخصصی


موضوع:  مقدمه ای بر #درمان #پارادوکسی بر بیمار اضطراب استفراغ




ارائه: دکتر حاج رحیمی



Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 19:27


نگفتم روزه بسیاری نپاید؛ ریاضت بگذر سختی سر آید

پس از دشواری، آسانیست ناچار؛


🌱 "ولیکن آدمي را صبر باید".

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 19:23


باسلام و احترام به دوستان عزیز

محتوای این سامانه عقد اخوتی باشد میان ما "سربازان سلامت روان،" که تا جانی باقیست دست از مجاهدات برای ایرانی آزاد و آباد برنداریم.


آنچه در مجموعه لکچرها و سامانه ها ارائه میشود صرفا حاصل یادگیری و هم آموزی همه ماست



به رسم همیشه"


چه باران باشیم، چه رگبار، چه جوهر باشیم، چه خون این خاک باید "آباد" شود.

ارادتمند همه شما

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 19:15


به نامِ نامیِ او

Psycho.methods

03 Oct, 17:39


بودن در کنار افراد موفقی که در زندگی به اهداف‌شان رسیده‌اند و وضعیت مالی‌شان بهتر از ماست اغلب حس شرم و حقارتی را در ما برمی‌انگیزد که باعث می‌شود از آن‌ها بدمان بیاید. این تصور که کسی مالک چیزی است که ما هرگز نمی‌توانیم به آن برسیم – مانند ویژگی شخصیتی، رابطۀ عاشقانه یا حتی مال‌و‌اموال - ممکن است ما را وادارد تا آن‌ شخص را بی‌ارزش بدانیم، دستاوردهایش را به تمسخر بگیریم و آن‌ها را کوچک بشماریم.

اما رشک، وقتی با شرم آمیخته شود، تحمل‌ناپذیر و به‌شدت مخرب می‌شود. برای آنکه آرام شویم، ممکن است بخواهیم موضوعی را که موجب رشک ما شده نابود کنیم.

افرادی که در کودکی والدینی داشتند که غالباً هیجانات آن‌ها را نادیده می‌گرفتند، ناامیدشان می‌کردند و نیازهای‌شان را تأمین نمی‌کردند به‌ندرت در روابط بزرگسالی‌شان احساس امنیت می‌کنند. درنتیجه، مسئلۀ بی‌اهمیتی که ممکن است اغلبِ مردم براثر آن کمی حسادت کنند و به‌راحتی از آن بگذرند برای این افراد تبدیل می‌شود به موضوعی تحمل‌ناپذیر. اگر ما گرفتار شرم عمیق باشیم، احساس رشک برای ما تحمل‌ناپذیر می‌شود. به‌عبارت‌دیگر، می‌ترسیم که آسیب‌هایی که دیدیم و نواقص‌مان باعث شود که «دوست‌داشتنی نباشیم». در این حالت، حسادت به‌شدت دردناک می‌شود چون می‌ترسیم که بالاخره زمانی برسد که «حقیقت درونی» ما برای دیگری کشف شود و آن موقع است که دیگر طرد خواهیم شد.

همۀ افراد ممکن است گاهی احساس رشک کنند. رشک، تا حدودی، تجربه‌ای‌ست عادی؛ چون به ما یادآوری می‌کند که چه می‌خواهیم و همچنین انگیزه می‌دهد تا برای آنْ کاری کنیم. رشک ممکن است ناشی از این آگاهی دردناک باشد که شخصی چیزی را دارد که ما آرزوی داشتنش را داریم، اما این موضوع همیشه باعث نمی‌شود که از آن فرد متنفر شویم و بخواهیم سر به تَنَش نباشد.

تفاوت رشک و حسادت این است که در رشک، دو نفر درگیرند (تو چیزی داری که من هم آن را می‌خواهم)؛ اما در حسادت، سه نفر (رابطه‌ای که تو با آن شخص سوم داری من را آزار می‌دهد).

کتاب چرا آن کار را کردم؟
چاپ هفتم

نویسنده: #جوزف_برگو
مترجم: #حامد_حکیمی

👉@hamedhakimi8

Psycho.methods

01 Sep, 15:20


#تحلیل_فیلم_بیصدا_حلزون

ارائه: #دکتر_زهرا_حاج_رحیمی





🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
@ravandarmani_psycho


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

که روان را باید فراتر از روان "روان" کرد.

Psycho.methods

01 Sep, 14:35


در باورها هاون بزنید، "عمیق. باشند ، "لب پر. نمیشوند.

⭕️ چالش634📌

تحلیل فیلم #بیصدا_حلزون




با من همراه باشید

Psycho.methods

01 Sep, 07:56


فیلم بی صدا حلزون

Psycho.methods

01 Sep, 07:56


بی‌صدا حلزون

 فیلمی ایرانی به کارگردانی بهرنگ دزفولی‌زاده، نویسندگی محمدرضا رهگذر و تهیه‌کنندگی مرتضی شایسته محصول سال ۱۳۹۸ است. بازیگران این فیلم هانیه توسلی، مهران احمدی، محسن کیایی، پدرام شریفی، بهنوش بختیاری و علیرضا جلالی‌تبار هستند


خلاصه داستان

بی‌صدا حلزون داستان زنی است که بین احساس و منطقش در حال تصمیم‌گیری است.

Psycho.methods

31 Aug, 18:18


#کیس_ریپورت
*سری جلسات تحلیل کیس


موضوع: ♦️تحلیل کیس از منظر تحلیل و روانپزشکی


ارائه: دکتر حاج رحیمی

کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

که روان را باید فراتر از روان "روان" کرد.

Psycho.methods

31 Aug, 18:17


#کیس_ریپورت

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir

کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic

سایت:
🌐 www.rasanpsy.ir

☎️۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

که روان را باید فراتر از روان "روان" کرد.

Psycho.methods

31 Aug, 08:49


آن کس که چشمِ دیدن و گوش شنیدن دارد مطمئن باشد که هیچ موجود فانی نمیتواند رازی را از او پنهان نگاه دارد. دروغ گو حتی هنگامی که لبهایش خاموشند با سرانگشتانش سخن میگوید و خیانت از سرتاپایش میبارد.

Psycho.methods

30 Aug, 14:40


این
ارائه هم درجهت تکمیل تحلیل فیلم طلاخون اگر دوست داشتید بشنوید😊🦋

Psycho.methods

30 Aug, 14:36


🎥 دانلود فیلم «طلاخون»
💠 نسخه اکران انلاین
🎞 کیفیت 1080HQ

🎭 ژانر: درام | جنایی

Psycho.methods

30 Aug, 14:35


#تحلیل_فیلم_طلا_خون

ارائه: #دکتر_زهرا_حاج_رحیمی





🪙 https://www.rasanpsy.ir/

صفحه اینستاگرام:
rasanpsy.ir
@ravandarmani_psycho


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic


📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

که روان را باید فراتر از روان "روان" کرد.

Psycho.methods

30 Aug, 14:33


در باورها هاون بزنید، "عمیق. باشند ، "لب پر. نمیشوند.

⭕️ چالش636 📌

تحلیل فیلم #طلاخون براساس


مستند مهین

با من همراه باشید

Psycho.methods

29 Aug, 08:25


هر شکوه و لذتی که در ذهن بی‌ادراک فردی ابله نقش بندد، در قیاس با تخیل #سروانتس هنگامی که در زندانی ناراحت، دن‌کیشوت را می‌نوشت، بسیار ناچیز است. نیمه‌ی عینی زندگی و واقعیت، در دست سرنوشت است و از این‌رو تغییر می‌کند. نیمه‌ی ذهنی خود ما هستیم و علت اینکه نیمه‌ی ذهنی به طور عمده تغییرناپذیر است، همین است.
بنابراین، زندگی هرکس با همه‌ی تنوع بیرونی، به‌طور مستمر دارای ماهیتی ثابت است و می‌توان آن را به سلسله‌ای از واریاسیون‌ها روی یک تم تشبیه کرد. هیچ‌کس نمی‌تواند از حیطه فردیت خویش بیرون رود. حیوان را تحت هر وضعیتی قرار دهند، در همان دایره‌ی تنگی که طبیعت برای او قاطعانه معین کرده است، محدود می‌ماند و از این‌رو مثلا کوشش برای شادکردن حیوانی که دوستش داریم، درست به علت همان مرزهای طبیعت و شعور حیوانی، ناگزیر همواره در محدوده‌ای تنگ باقی می‌ماند. این گفته در مورد انسان‌ها نیز صادق است. مقدار سعادتی که هرکس می‌تواند به دست آورد، در اثر فردیت‌اش پیشاپیش معین شده است، به ویژه، محدودیت‌های ذهنی، توانایی آدمیان را در کسب لذت از آغاز تا پایان عمر مقرر کرده است.

در باب حکمت زندگی
#آرتور_شوپنهاور

🕊 @OliveCafeMag

Psycho.methods

28 Aug, 06:34


*سلسله لکچرهای روانپزشکی|سری تدریس های تخصصی


موضوع:اختلال افسردگی
■|بعد روان پزشکی|■



باتدریس سرکار خانم دکتر حاج رحیمی



لکچر مردادماه


کانال تلگرام:          
@rasaninstitute
@vieeyanapay
@psycho_nabanalytic

Instagram:rasanpsy.ir
www.rasanpsy.ir
📲۰۹۱۰۳۵۰۴۳۲۰

Psycho.methods

16 Aug, 06:39


از اساس زنانگی در رابطه با مردان است که امکان تصدیق شدن، تثبیت و پیشرفت را خواهد داشت؛ همانگونه که مردانگی نیز نیازمند تصدیق مداوم زنان برای حفظ جایگاه و اعتبار خویش است. مفهوم و ماهیت زنانگی و مردانگی بدون حضور یکدیگر کاملا بی‌معنا می‌گردد؛ همیشه از دیالکتیک این دو با یکدیگر می‌توان برای زنانگی و مردانگی هویت و معنایی قائل شد. در میان هموسکشوال‌ها نیز این مساله صادق است؛ در آنجا نیز رابطه‌ی عمیق عاطفی صرفا از طریق حضور دو بعد زنانه و‌ مردانه امکان شکل‌گیری را پیدا می‌کند؛ از این‌رو در فضای هم‌جنس‌خواهانه نیز تعارض‌ و ارتباط مداوم میان پارت مردانه و زنانه به طور جدی حضور خواهد داشت (نگاه کنید به لفظ butch و‌ ارتباطش با بُعد مردانه در میان لزبین‌ها).

اگر به چنین تعامل هویت‌بخشی میان زنانگی و‌ مردانگی قائل باشیم آنگاه دیگر سخن از یک "زنِ تنهای موفق" یا یک‌ "مرد تنهای موفق" (به‌معنایی که در متن شرح داده شد) از یک منظر بی‌معنا خواهد بود؛ آنجا زن یا مردی اساساً وجود ندارد. تنها بودن در اینجا نه یک عیب قابل سرزنش، بلکه تجربه‌ی یک فقدان عظیم است؛ فقدان هویت جنسی خویش!

صرفا کسی که در رابطه‌‌ی غنی عاطفی است می‌تواند از تجربه‌ی زنانگی یا مردانگی به طریق عمیقی سخن بگوید. هر قدر هم این دو پارت را در پارتهای انفرادی وجود خویش تجربه نماییم، این تجارب، قسمت‌های بسیار ناقصی از زنانگی و مردانگی ما خواهند بود؛ ناقص و حتی محروم‌کننده! ما گاهی با گریز از رابطه در واقع خود را نه از دیگری بلکه از تجربه‌ی عمیق‌تر وجود خودمان محروم می‌نماییم. تنهایی با تمام‌ مزایایی که به همراه دارد آنگاه که تبدیل به loneliness می‌گردد، یک سویه‌ی مرگ‌خواهانه و مازوخیستیک به خود می‌گیرد. فرق است میان تجربه‌ی تنهایی در حضور دیگری و تنها بودنی که حضور دیگری را به رسمیت نمی‌شناسد؛ اولی حس "بودن" را منتقل‌می‌نماید و دومی حس "گم شدن"!

#امیرحسین‌_کمیجانی
@amirkomijaniii

Psycho.methods

16 Aug, 06:39


تعارض میان زنانگی و رشد فردی

پدیده‌ی آشنایی است در زنان که به هنگام خشم و جایی‌که لازم است بر حق خود‌ پافشاری نمایند به خود می‌لرزند و خود را گم می‌کنند. در آن لحظات آنها گاهی خشم درونشان را در "مقابل" با زنانگی ادراک می‌نمایند؛ زنانگی گویی در ذهن آنها با تمامیِ مظاهر خشم و فاعل بودن در تقابل قرار می‌گیرد. این تقابل از یک انفعال کهنه در زنان پرده برمی‌دارد؛ یک پسیویتیِ‌ مازوخیستیک یا به تعبیر فروید "مازوخیسم زنانه"! تعارضی بسیار عمیق و ریشه‌دار میان زنانگی با "رشد فردی"!

هر جا که زنان (بسیاری از زنان) به رشد شخصی خود می‌اندیشند دچار احساس گناه عمیقی خواهند شد. و حس گناه گاهی تبیین‌کننده‌ی بسیاری از حقوق پایمال‌شده‌ای است که زنان عمیقا خود را محق آنها نمی‌بینند. تو گویی زنانگی صرفا از مفهوم "پذیرش" پر شده است! بسیاری از مردان نیز همین‌ نگاه را نسبت به رشد فردی و زنانگی قائل هستند. آنها هنگامی‌که رشد شریک عاطفی خود یا زنان اطراف خویش را‌ می‌بینند در عین تحسین، از درون عمیقا اضطراب و خشمی را تجربه‌ می‌نمایند که در نهایت سبب بی‌ارزش‌سازی دستاورد آن زن می‌شود. لذاست که‌ می‌بینیم تا چه اندازه معیارهای مردان برای انتخاب شریک عاطفی یا همسر، متعارض است. کم نیستند مردانی که با زنان مستقل، رشد یافته و با‌ منزلت اجتماعی بالایی از نگاه عرف دوستی می‌کنند اما در نهایت با زنی ازدواج می‌نمایند که از منزلت اجتماعی بسیار پایینی برخوردار است یا بسیار مطیع و خودآزار است...

یا بالعکس به هنگام ازدواج زنی توانمند را برمی‌گیزنند اما از سر ترس، از پس‌انداز مالی همسرشان به طرق مختلف جلوگیری می‌نمایند؛ ترسی بسیار شدید و ریشه‌دار در مردان که از مواجهه با فالیک بودن زن در آنها بازتجربه‌ می‌گردد. ترسی شدید که ریشه در ایده‌ی "phallic mother" در ناخوداگاه آدمی دارد. تصور اینکه مادر در عین داشتن رحِم و باروری، صاحب فالوس مردانه‌ای نیز هست که با آن‌ می‌تواند دیگری را بارور سازد، از ریشه‌دارترین ترس‌های مردانه در مواجهه با زنانی است که ابعاد فالیک خود را به‌ منصه ظهور می‌گذارند.‌

به باور من در چنین فضای تعارض‌آمیزی نیازی بسیار عمیق در زنان حضور دارد تا توسط یک مرد، حمایت و تایید دریافت نمایند تا از این طریق از پس این تعارض کهنه در خویش برآیند. بدون این حمایت، آنها تا حد زیادی همزمان امکان حفظ و بازیابی زنانگی خویش و در عین‌ حال حرکت به سمت تحقق آرزوهای خود را نخواهند داشت؛ در این‌ میان یا زنانگی قربانی رشد فردی می‌شود و یا برای حفظ هویت زنانه‌ی خویش، توانمندی‌های آنها تباه خواهد شد. نیرویی حمایت‌گر و اطمینان‌ساز از سوی یک‌ مردِ حامی لازم است تا زنان احساس گناهی که حاصل تعارض میان زنانگی و رشد فردی آنهاست را عمیقا در خویش ببینند و توانایی گذر از آن را در خود رشد داده تا از این طریق بتوانند به‌ پشتوانه‌ی آن‌ تصدیق‌‌ها و حضور اطمینان‌بخش آن‌ مرد، نه تنها جسارت لازم برای رشد را در خود بازیابند،‌ بلکه در عین حال از ابعاد زنانه‌ی خویش دست نشویند...

در این شکی نیست که زنان می‌توانند به تنهایی و بدون تکیه‌ی "عاشقانه" به یک مرد، رشد فردی خود را پیش ببرند؛ همان نکته‌ای که‌ بسیاری از مردها -و حتی زنان- منکر آن‌ می‌شوند و طبعا برخی زنان -بالاخص فمنیست‌ها- را بر آن‌ می‌دارد تا از حق طبیعی خود برای رشد دفاع کنند؛ اما نکته‌ی مغفول‌مانده این است که اصولا از دل چنین رشدی، زنانگی تا حد زیادی قربانی می‌گردد. زنانی که یا خود ظرفیت برقراری یک رابطه‌ی عاطفی را به انداره‌ی کافی ندارند و یا با وجود این ظرفیت، در رابطه‌ای ناامن حضور دارند؛ در هر دو حالت یا ابعاد زنانه‌ی آنها به طرق مختلف تحقیر شده یا نادیده انگاشته‌ می‌شو و یا پارت جسور آنها برای رشد انکار شده و به رسمیت سناخته نمی‌شود؛ چنین زنانی در مسیر رشد خویش با تعارضی جدی روبرو خواهند شد.؛

تعارضی که گاهی سبب انکار اهمیت حضور مردان در زندگی عاطفی و کاری خویش می‌گردد و لذا با کیفیتی از تحقیر مردان و اخته ساختنشان همراه‌ می‌گردد؛ آنها در این‌ مسیر ممکن است تا جایی‌ پیش‌ روند که هیچ گونه انتقادی را از سوی مردها تاب نیاورده و با حالتی از انزجار و نفرت به آنها واکنش نشان دهند؛ گونه‌ای از ارتباطی سادیستیک که از منظر بیرونی رنگ و لعاب خودشیفته‌وار به خود می‌گیرد. و یا به دلیل ناامنی، با انزجار و انفعال هر چه بیشتر به خیال خود برای حفظ رابطه از آرزوهای خویش چشم‌پوشی می‌نمایند؛ آن هنگامی که زن برای رشدِ فردی، خود را‌ در نهایت مجبور به رویگردانی از مردان می‌بیند به فضایی اخته‌کننده و سادیستیک ختم‌ خواهد شد؛ راهی که در آن مردان‌ را با شدیدترین تنفرها از خویش‌ رانده و بی‌اعتبارشان می‌سازد. این همان سیاه‌چاله‌ای است که او در آن سقوط می‌کند و در تاریکی‌ آن زنانگی خویش را شاید برای همیشه از دست خواهد داد.

ادامه👇
@amirkomijaniii

Psycho.methods

10 Aug, 08:57


TDCS

Psycho.methods

10 Aug, 08:57


TDCS

Psycho.methods

10 Aug, 08:57


TDCS

Psycho.logy_ptc

28 Nov, 07:50


Channel created

3,118

subscribers

12

photos

4

videos