✨به نام یگانه هستی بخش✨
🔹"تفسير داستان سلطان و كنيزک"
🌱🌸... ادامه مطلب
هر كه بيدار است او را خوابتر
هست بيداريش از خوابش بتر
بسيارى از انسانها هستند كه در خواب دريچههاى روحى آنها باز مى شود. در بيدارى به دليل مشغله زندگى و مشكلاتى كه ذهن آنها را به خود مشغول داشته است مجالى براى اتصال و ارتباط با جهان فراسوى را ندارند اما در خواب اين فرصت پيدا مى شود. پس عاشق و افرادى از اين قبيل در خواب به گشايش مشكل خود مىرسند و بيدارى اينها در حقيقت بندى براى آگاهى است. چه بهتر كه اينان در ناخودآگاهى فرو روند تا آن بند خودآگاهى كاذب از پاى آنها برداشته شود. پادشاه در بيدارى در حقيقت خفته بود ولى در خواب هشيار شد. او در بيدارى مملوک و در اختيار كنيزک بود اما اكنون با رويايى كه ديد مجدداً به آگاهى رسيد. شاه در بيدارى به هشيارى نرسيد چون در قيد خود آگاهى كاذب بود و چون به خواب رفت هشيارى ديگر يافت و آگاه گرديد. آزاد گشت و شاه شد. برترى يافت بر ديگران.🌱🌸
🌱🌸چون رسيد آن وعده گاه و روز شد
آفتاب از شرق اختر سوز شد
بود اندر منظره شه منتظر
تا ببيند آنچه بنمودند سر
هنگامى كه زمان وعده فرا رسيد و آفتاب از شرق طلوع كرد، پادشاه در انتظار ديدن پير بود تا آنچه را كه در پنهان به او نويد داده بودند و آن اسرارى را كه در خواب به وى باز نمودند دريابد و بفهمد و پير را در محل قرار ملاقات كند. "اختر سوز" اصطلاحاً ظهور و طلوع آفتابست كه سبب ناپديد شدن اختران ديگر منظومه شمسی مى شود.🌱🌸
🌱🌸ديد شخصی كاملى پرمايهاى
آفتابى در ميان سايهاى
جسم سايه است و آگاهى آفتاب. علم را به روشنايى و جهل را به تاريكى مثل زده اند. پادشاه ديد كه كسی از دور مى آيد و از ظاهرش پيداست كه شخصی است پر از دانش و علوم ظاهر و باطن و آفتاب وجودش در سايه جسم او درخشش و تلالو و روشنايى خود را مى بخشيد، ضمن اينكه گويى اين آفتاب در درون سايهاى پيچيده شده بود. چگونه آفتابى در ميان سايهاى مى تواند پوشيده باشد؟ زيرا كه سايه در مقابل آفتاب تاب تحمل ندارد و آنجا كه آفتاب هست سايه نيست. اما وجود اين شخص همچون آفتابى درخشان بود و جسم او از روشنايى اين وجود به سايهاى لطيف و روحانى تبديل شده بود.🌱🌸
🌱🌸آفتاب، وجود حقيقى شخص است. همه ما اين آفتاب را در درون خود داريم اما نورى از آن به بيرون تراوش نمىكند. گويى درون ما ظلمتكدهاى است كه حتی شمعى در آن روشن نيست اما كسانى كه كامل هستند نور وجودشان از لابلاى ذرات جسم عنصرى به بيرون مىتراود. اين نور قابل حس است نه قابل رويت. و اين جمع ضدين است آفتاب و سايه. همچون روح و جسم كه با هم ضد هستند ولى جمع شدهاند. روح عنصر بسيط و جوهر خالص ذات انسان است و جسم از عناصر زمینی. ذات الهى را نيز به نام نورالانوار يا آفتاب هستی مىنامند كه ارواح، لمعاتى از تابش اين خورشيد حقيقت هستند.🌱🌸
🌱🌸مىرسيد از دور مانند هلال
نيست بود و هست بر شكل خيال
حكيم از دور همانند هلال ماه خيال انگيز بود. همانگونه كه هلال ماه تيغهاى نازک و باريک و بيشتر به تصور و خيال شبيه است تا به واقعيت يک كره عظيم و منسجم و متراكم. گويى كه تصويرى خيالى بر لوح آسمان نقش كردهاند و قامت پير نيز همانند هلال ماه بنظر مىآمد. هم نيست بود چرا كه همانند خيال مىنمود و هم هست بود چرا كه وجود داشت و به سمت پادشاه مى آمد.
ادامه دارد...🌱🌸
┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅
📚برگرفته از کتاب: تفسير داستان سلطان و كنيزک (مثنوى معنوى)
🖋تألیف: دکتر حسین الماسیان
(پدر علم هیپنوتیزم ایران)
🖋مقدمه: پروفسور سيد حسن امين
🌼ازاینکه با اشتراک گذاشتن لینک کانال باعث افزایش آگاهی می شوید از شما سپاسگزاریم.🙏
لینک کانال👇👇👇
🆔 @HypnotismAlmasyani
🌐آدرس سايت👇👇👇
🌐http://yaranshid.ir
📲 آدرس پیج اینستاگرام👇👇👇
🌐https://www.instagram.com/hossein.almassyan/
🌸
🍂🍂
🍃🍃🍃
─┅═ঊঈ🍃🍂🍁🍃ঊঈ═┅─