روزنومه چی(مصطفی داننده) @mostafadanandeh Channel on Telegram

روزنومه چی(مصطفی داننده)

@mostafadanandeh


روزنومه چی(مصطفی داننده) (Persian)

روزنومه چی - این کانال تلگرامی توسط مصطفی داننده اداره می شود. اگر به دنبال یک مکان برای خواندن نوشته ها و اندیشه های عمیق هستید، این کانال یکی از بهترین گزینه ها برای شماست. مصطفی داننده یک نویسنده و روزنویس است که از تجربیات و دیدگاه های خود برای الهام بخشیدن به دیگران استفاده می کند. در این کانال شما می توانید مقالات جذاب، داستان های معنی دار، و نوشته های تحلیلی از وی بخوانید. با دنبال کردن این کانال، به دنیایی از دانش و اندیشه های جدید وارد می شوید. اگر علاقه مند به خواندن و یادگیری هستید، حتما این کانال را امتحان کنید. در مورد روزنومه چی و ارتباط آن با مصطفی داننده بیشتر بدانید و در زندگی خود تاثیر مثبتی از این تجربه ببرید.

روزنومه چی(مصطفی داننده)

30 Oct, 02:42


پیام گزینش به جوانان ایرانی: «ریا کار باش و پادشاهی کن»


✍️مصطفی داننده

«خواندن کتاب‌های فلسفی، نوع پوشش، داشتن سبیل، لاک زدن، قضا شدن نماز، داشتن ارتباط با همکلاسی دختر یا پسر، نداشتن چادر در روز آزمون کتبی، پیدا بودن ریشه مو، لایک کردن صفحات اینستاگرامی، و حضور کم‌رنگ در نماز جمعه»، همه بهانه‌هایی هستند که به دانشجومعلمان و داوطلبان استخدامی وزارت آموزش و پرورش گفته شده و برخی از کسانی که به خاطر این دلایل رد شده‌اند، تجربه‌هایشان را در گفت‌وگو با روزنامه شرق بازگو کرده‌اند.

بارها نوشته‌ام که ایران سرزمین عجایب است، و این سبک گزینش یکی از روشن‌ترین نمونه‌های آن است. همچنان مثل دهه ۶۰ دنبال این هستند که ببینند فرد به نماز جمعه می‌رود یا نه. این سبک گزینش که در پی خالص‌سازی است و امیدواریم در دولت پزشکیان کنار گذاشته شود، به‌طور ضمنی به داوطلبان می‌گوید: «اگر می‌خواهی استخدام شوی، ریاکار باش!» نرفتی نماز جمعه؟ عیبی ندارد، اما روز مصاحبه کتابی بخوان، بگو هر هفته نماز جمعه می‌روم و یا لباسی بپوش که مورد پسند باشد.

این نوع گزینش در ایران به شعار «ریاکار باش و پادشاهی کن» ختم شده است. آن‌قدر تظاهر و ظاهرسازی قدرت پیدا کرده که در برخی ادارات کارمندان نماز ظهر و عصرشان هیچ‌وقت قضا نمی‌شود، اما نماز مغرب و صبح به ندرت خوانده می‌شود؛ چون هدفشان از خواندن نماز، دیده شدن توسط مسئولان و حراست است، نه رضای خدا.

در گزارش روزنامه شرق به موردی اشاره شده که ذهن را درگیر می‌کند. یک دانشجو که فردی مذهبی بود، به‌خاطر نوع سبیلی که داشت، به «مارکسیست بودن» متهم شد. او این اتهام را رد کرد و از اعضای گزینش خواست دلایلشان را توضیح دهند؛ آنها گفتند سبیلت چهره مارکسیستی به تو داده است! در نهایت پس از چندین جلسه بحث، موفق شد از اخراج از دانشگاه جلوگیری کند.

شاید اگر مریم میرزاخانی در ایران مانده بود، پشت سد گزینش و به‌خاطر پیدا بودن چند تار مو متوقف می‌شد، و بچه‌های این کشور از آموزش از چنین استعدادی محروم می‌ماندند. این شیوه تفکر باید تغییر کند، چون بیشتر مردم شبیه کسانی هستند که در گزینش رد می‌شوند، نه آن‌هایی که گزینش می‌کنند. کسی که دارای تخصص و آمادگی روانی لازم برای آموزش است، باید اجازه داشته باشد تدریس کند، حالا چه کتاب فلسفی بخواند و چه صفحه‌ای را در شبکه‌های اجتماعی لایک کند.

معلمی که از نظر شما «معتقد اما بی‌سواد» است، نسلی بی‌سواد و دلزده تربیت می‌کند. وضعیت کنونی مدارس ایران را ببینید تا متوجه عمق این مسئله شوید. نسل امروز به واسطه شبکه‌های اجتماعی با دنیا در ارتباط است و می‌داند در جهان چه می‌گذرد. ما نسلی بودیم که با چند کانال محدود، هرچه می‌شنیدیم را می‌پذیرفتیم و باور داشتیم معلمان عالِم‌ترین افراد روی کره زمین هستند؛ اما امروز، با گستره فضای مجازی و ظهور فناوری‌هایی مانند هوش مصنوعی، معلمان باید به‌قدری توانا باشند که بتوانند پاسخگوی نیاز نسل جدید باشند.

از سوی دیگر توقف در ظاهر زمینه را برای نفوذ در کشور فراهم می‌کند. وقتی این همه ظاهر اهمیت پیدا می‌کند و تخصص در حاشیه قرار می‌گیرد، خیلی‌ها می‌توانند به راحتی با یک ریش بلند و یک یقه بسته، از سد گزینش عبور و به دستگاه‌های مختلف نفوذ پیدا کنند.

متاسفانه دل سوزان منتقد در این روند حذف و خانه نشین می شوند و ریاکاران ارتقا می یابند‌‌ به بیان دیگر این شیوه برای خود سیستم هم امنیت افزا نیست.

در پایان باید گفت، یکی از دلایل مهاجرت گسترده، همین نوع گزینش‌هاست. جوان نخبه با خود می‌گوید: «چرا پشت دیوار گزینش بمانم تا دیگران به کار برسند؟ می‌روم جایی که به علم من ارزش دهند، نه به پیدا نبودن ریشه موهایم.»

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

24 Oct, 21:11


@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

18 Oct, 03:21


فکر کنید «روپوش مدرسه» هم «چای دبش» است!

مصطفی داننده

«رفتم مدرسه تا نامه‌ای بگیرم که بتوانم هزینه لباس مدرسه دخترم را نیم‌بها پرداخت کنم. مدیر گفت مشکلی ندارد و نامه را می‌دهد. پیش از این هم برای ثبت‌نام مدرسه، نامه داده بود. نامه را به اداره آموزش و پرورش بردم و هزینه ثبت‌نام را کاهش دادند؛ فقط ۱۰۰ هزار تومان به مدرسه پرداخت کردم. برای مانتو هم از مدیر نامه خواستم. او هم بدون مشکل نامه را داد، اما گفت: "تو که بیکار هستی، بیا اینجا کلاس‌ها را تمیز کن." من هم گفتم مشکلی نیست و کمک می‌کنم. با رضایت خودم و همکاری سرایدار، کلاس‌ها را تمیز کردم و در نهایت نامه را گرفتم و مانتوی دخترم را تهیه کردم.»

این روایت مادری است که به گفته خبرنگار صداوسیما، برای ثبت‌نام فرزندش مجبور شده بود کلاس‌های مدرسه را تمیز کند. روزنامه شرق نیز گزارش داده که دیگر اولیا به جای پول، خدماتی مانند نجاری و قفل‌سازی به مدرسه ارائه می‌دهند. این توافق بین مدرسه و والدین صورت می‌گیرد.

پس از این اتفاق، آموزش و پرورش اعلام کرد که مدیر مدرسه استعفا داده و پرونده او در اختیار هیأت رسیدگی به تخلفات قرار گرفته است.

در مورد این موضوع می‌توان به چند نکته اشاره کرد:

اول: دل هر انسان دلسوزی برای والدینی می‌سوزد که در این روزهای سخت، خجالت‌زده فرزندان خود هستند، چون توانایی فراهم کردن ساده‌ترین امکانات زندگی را ندارند. تصور کنید شرایط یک خانواده چقدر سخت است که مادر مجبور شود برای ثبت‌نام فرزندش کلاس‌های مدرسه را تمیز کند. این خبر آنقدر دردناک است که نه تنها مدیر مدرسه، بلکه بسیاری از مسئولان کشور باید از سمت‌های خود استعفا دهند و خجالت بکشند. واقعاً کار به کجا رسیده است که ثبت‌نام در مدرسه منجر به چنین اتفاقی شود؟

این رفتار با کدام‌یک از شعارهای مسئولان در این سال‌ها همخوانی دارد؟ آیا آنها که تصمیم‌گیری می‌کنند، از چنین مسائل آگاه هستند یا فقط با استعفای یک مدیر، گمان می‌کنند وظیفه‌شان تمام شده است؟

دوم: چرا یک مدیر مدرسه در منطقه‌ای ضعیف، به خود اجازه می‌دهد به مادری که تلاش می‌کند امکان تحصیل فرزندش را فراهم کند، چنین پیشنهادی بدهد؟ چرا باید غرور یک مادر را برای یک ثبت‌نام زیر پا گذاشت؟ این مدیران چگونه انتخاب می‌شوند؟ آیا نباید آموزش ببینند که در چنین شرایطی چگونه با دانش‌آموزان و والدینشان رفتار کنند؟

سوم: چرا مدارس از والدین پول می‌گیرند؟ مگر تحصیل در مدارس دولتی ایران رایگان نیست؟ چرا هزینه‌های مدارس دولتی که بودجه دولتی دریافت می‌کنند، باید بر دوش خانواده‌هایی باشد که خود با مشکلات فراوان مواجه‌اند؟ مدارس نه تنها نباید شهریه بگیرند، بلکه دولت باید هزینه‌هایی مثل روپوش دانش‌آموزان را هم تقبل کند. حداقل در این زمینه کاری کنید که خانواده‌ها دغدغه‌ای نداشته باشند.

واقعاً روپوش مدرسه چقدر هزینه دارد؟ تصور کنید مانند چای دبش یا زین اسب است! این همه هزینه‌تراشی می‌شود و خانواده‌هایی که حتی توان تهیه مایحتاج اولیه زندگی را ندارند، باید نگران روپوش، کمک به مدرسه و امثال اینها باشند.

چهارم: باید از شبکه‌های اجتماعی تشکر کرد. اگر این شبکه‌ها نبودند، بسیاری از این زشتی‌ها دیده نمی‌شد و نالایقان همچنان تصمیمات غلط می‌گرفتند و جامعه را با مشکلات فراوان روبرو می‌کردند. یکی از دلایل اصرار برخی بر فیلتر کردن شبکه‌های اجتماعی، همین شفافیت است که نشان می‌دهد مدیریت در کشور در بدترین سطح خود قرار دارد.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

16 Oct, 12:48


آقای پزشکیان! خیلی وقت نداری

✍️مصطفی داننده

وضعیت مسعود پزشکیان به شدت حساس است. پس از پایان جنگ، هیچ رئیس‌جمهوری با شرایطی به این پیچیدگی کار خود را آغاز نکرده است. ایران و اسرائیل در آستانه‌ی جنگ تمام‌عیار قرار دارند و دولت، با وجود وعده‌هایش، به‌ویژه در حوزه‌ی اقتصاد، توان عملی‌کردن بسیاری از آنها را ندارد.

با این حال، فعالیت‌های دیپلماتیک دولت و سفرهای وزیر امور خارجه به کشورهای همسایه نشان می‌دهد که پزشکیان و تیمش تمام تلاش خود را می‌کنند تا اوضاع به همین شکل حفظ شود و کار به پاسخ‌های نظامی ایران و اسرائیل نکشد. در غیر این صورت، خاورمیانه بدون جنگ غیرقابل‌تصور خواهد بود.

جنگ نظامی در خاورمیانه به معنای توقف صادرات نفت، فرار سرمایه‌ها و بحرانی‌شدن اوضاع برای کشورهای دیگر جهان نیز خواهد بود. در چنین شرایطی انتظار کاهش قیمت دلار یا کنترل تورم غیرمنطقی است. دولت‌های قبلی در شرایط عادی نتوانستند این مشکلات را حل کنند؛ چه برسد به دولت چهاردهم که در غیرعادی‌ترین اوضاع ممکن به سر می‌برد.

حال سوال این است: پزشکیان چه باید بکند تا رضایت مردم را جلب کند؟ پاسخ روشن است. اگر دولت در حال حاضر قادر به خلق دستاوردهای اقتصادی نیست، می‌تواند در مسائل اجتماعی گشایش‌هایی ایجاد کند.

رفع فیلتر شبکه‌های اجتماعی و گسترش پهنای باند اینترنت، از جمله اقداماتی است که می‌تواند موجبات رضایت عمومی را فراهم کند. انتظار می‌رفت که این موضوع از نخستین دستورات رئیس‌جمهور باشد و امیدواریم که به زودی شاهد حل این مشکل باشیم.

البته می‌دانیم که تصمیم‌گیری در این موارد ساده نیست. همین حالا هم مخالفان دولت در مجلس به دلیل حضور ظریف در کابینه، شمشیر را از رو بسته‌اند. به عنوان مثال، کامران غضنفری، نماینده جبهه پایداری، گفته است: «ظریف به‌صورت غیرقانونی معاون رئیس‌جمهور شده است. اگر پزشکیان او را در روزهای آینده عزل نکند، خود او را به دادگاه خواهیم کشاند و به ۱۰ تا ۱۵ سال زندان محکوم خواهد شد و از ریاست‌جمهوری هم عزل خواهد گردید.»

با وجود چنین مخالفانی، کار برای دولت سخت است، اما مردم حق دارند از وضعیت فعلی ناراضی باشند. آنها باید احساس کنند که دولت تغییر کرده و وزیر ارتباطات پزشکیان با وزیر ارتباطات دولت رئیسی متفاوت است. اگر اوضاع به همان منوال گذشته ادامه یابد، تنها ناامیدی نصیب مردم خواهد شد.

در شرایط کنونی، جبهه پایداری در مجلس به دنبال اجرای قانون حجاب از سوی دولت پزشکیان است. دولت باید با قدرت به میدان بیاید و لایحه‌ای جدید در این خصوص به پارلمان ارائه کند. دولت پزشکیان باید کنش‌گر باشد، نه واکنش‌گرا. همان‌طور که مصدق با لایحه‌ی ملی‌شدن صنعت نفت نام خود را در تاریخ جاودانه کرد، پزشکیان نیز می‌تواند از طریق قانون در برابر گروه‌های تندرو ایستادگی کند.

آقای پزشکیان، مردم باید تغییر را احساس کنند. این تغییر باید در زندگی روزمره‌شان نمود داشته باشد. اگر فعلاً نمی‌توانید وضعیت اقتصادی آنها را بهبود بخشید، حداقل کاری کنید که مانند گذشته از اینترنت استفاده کنند و نگرانی بابت دخترانشان در خیابان نداشته باشند.

رسیدن به آرامش ذهنی می‌تواند قدم بزرگی برای دستیابی به اهداف بعدی باشد. فراموش نکنید که چهار سال ریاست‌جمهوری سریع‌تر از آنچه تصور کنید، خواهد گذشت؛ پس تصمیمات امروز را به فردا موکول نکنید.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

07 Oct, 04:39


آقای تقوی! هیتلر و نتانیاهو هیچ فرقی با هم ندارند

✍️ مصطفی داننده

حجت‌الاسلام تقوی، رئیس سابق ستاد نماز جمعه، در یک برنامه زنده تلویزیونی گفت: «هیتلر درست تشخیص داد و گفت صهیونیست‌ها را بکشید؛ فتنه آینده صهیونیست‌ها در آمریکا خواهد بود.»

شنیدن چنین اظهاراتی از کسی که سال‌ها در سیاست فعالیت کرده و نماینده چندین دوره مجلس بوده، حیرت‌انگیز است. این روزها متأسفانه برخی از سیاستمداران حرف‌هایی می‌زنند که حتی در سطح شبکه‌های اجتماعی هم یافت نمی‌شود.

در زمانی که جهان به خاطر جنایات اسرائیل در غزه و لبنان آن‌ها را محکوم می‌کند، چه ضرورتی دارد که در یک برنامه زنده تلویزیونی، شخصی با لباس روحانیت حرفی بزند که دشمنان بتوانند از آن علیه کشور سوءاستفاده کنند؟ برای محکوم کردن اسرائیل نزد افکار عمومی ایران و جهان، هزاران دلیل معتبر و مستدل وجود دارد؛ اما برخی از سیاستمداران ایرانی برای تحقیر دشمن از ابزاری استفاده می‌کنند که در نهایت به زیان خودمان تمام می‌شود.

چگونه می‌توان برای محکوم کردن نسل‌کشی اسرائیل، از نسل‌کشی هیتلر حمایت کرد؟ نکته‌ای که تقوی به نظر نمی‌رسد درک کند این است که هیتلر یهودیان را به کام مرگ فرستاد، و این ماجرا با صهیونیست‌ها متفاوت است. امروز نیز یهودیان بسیاری در ایران زندگی می‌کنند که جنایات اسرائیل علیه مردم فلسطین را محکوم می‌کنند.

نه تنها در ایران، بلکه در بسیاری از کشورهای جهان، یهودیان غیرصهیونیست رفتار اسرائیل را نپذیرفته و به همراه دیگر پیروان ادیان، به آن اعتراض می‌کنند. چنین "گل به خودی‌ها" بسیار تعجب‌آور است. ا

ز سوی دیگر، یک مجری تلویزیونی که هنگام حمله موشکی ایران به اسرائیل با تکرار کلمه «خورده، خورده، خورده» شهرت یافت، اکنون پیشنهاد می‌دهد مقر شبکه ایران اینترنشنال در لندن را نیز هدف موشک قرار دهیم!

چرا باید با موشک به یک شبکه رسانه‌ای پاسخ دهیم؟ اگر توانایی داریم، باید از طریق فعالیت‌های رسانه‌ای پاسخ‌هایی بدهیم که اثری قوی‌تر از هزار موشک داشته باشد. یکی از این پاسخ‌ها، اصلاح رویه و تغییر در صداوسیماست. در شرایط حساس کنونی، صداوسیما به افرادی با سواد رسانه‌ای بالا نیاز دارد، کسانی که به دنبال منافع ملی کشور باشند، نه به دنبال دعواهای سیاسی.

در این آشفتگی منطقه‌ای، برخی از مسئولان صداوسیما به دنبال منافع خود هستند و این برای کشور خطرناک است. وقتی هر شخص با هر سطح از درک سیاسی به رسانه ملی دعوت می‌شود و اظهار نظرهای نامناسبی می‌کند، مشخص است که مدیران صداوسیما شناختی از جنگ رسانه‌ای ندارند.

در این شرایط، هر اشتباه لفظی می‌تواند مانند مین عمل کند و ضربه‌ای جدی به جبهه خودی بزند. هیتلر جنایتکار جنگی بود، درست مانند نتانیاهو؛ هر دو به دنبال نسل‌کشی بودند و باید محکوم شوند. نمی‌توان برای مقابله با نتانیاهو، از هیتلر و نازیسم دفاع کرد.

موضع گیری درست را می‌خواهید یاد بگیرید، به وزیر خارجه کشور نگاه کنید؛ « من معتقدم که جهان باید برخیزد و این هیولای خونخوار، که دست‌کمی از هیتلر ندارد، متوقف کند.» او به مردم دنیا یادآوری می‌کند که نخست وزیر اسرائیل، مثل هیتلر است تا آنها متوجه عمق ماجرا شوند.

تحلیل مسائل سیاسی، مسابقه لیگ برتر نیست که بتوان هر پیشکسوتی را دعوت کرد تا درباره بازی نظر دهد. در برنامه‌هایی که از رسانه رسمی جمهوری اسلامی پخش می‌شود، هر کلمه‌ای می‌تواند بار سیاسی سنگینی برای کشور ایجاد کند.

امیدوارم دیگر شاهد چنین ادبیاتی از سوی چهره‌های سیاسی کشور نباشیم تا مجبور نشویم بگوییم: «مارادونا را بی‌خیال شوید و غضنفر را بچسبید!»


@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

01 Oct, 19:36


جنگ؛ با خود ویرانی می‌آورد.
جنگ‌؛ پسر و دختری را بی‌پدر می‌کند و پدر و مادری را بی‌فرزند.
جنگ؛ خانه‌ها را ویران می‌کند.
جنگ؛ بدبختی است.
از جنگ استقبال نکنید.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

28 Sep, 13:16


@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

20 Sep, 18:18


نامِ احمد نامِ جمله انبیاست...
[جلال الدین محمد بلخی، مثنوی شریف]



با یاد هنرمند فقید موسیقی مقامی خراسان، بخشی و نوازندهٔ چیره‌دستِ دوتار؛ شادروان حاج قربان سلیمانی
#احمد

روزنومه چی(مصطفی داننده)

18 Sep, 12:33


طرفداران جلیلی و فرقه پایداری، وفاق ملی را اشتباه فهمیدند.

وفاق ملی باید با اکثریت مردم شکل بگیرد. یعنی با ۵۰ درصدی که در انتخابات شرکت نکردند.

انتصاب برخی افراد که صدای حضرات را درآورده در راستای همین وفاق است.
نمادهای نفاق از وفاق حرف نزنند لطفا.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

13 Sep, 17:48


@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

17 Aug, 03:59


تبعیض، تبعیض است، حتی شما قهرمان عزیز


✍️مصطفی داننده

مبینا نعمت‌زاده، دارنده مدال برنز بازی‌های المپیک پاریس، از رئیس‌جمهور درخواست کرده است، اجازه بدهد بدون کنکور وارد دانشگاه تهران شود. ظاهراً او علاقه‌مند به تحصیل در رشته پزشکی است و دوست دارد در آینده، یک تکواندوکار پزشک شود.

مبینا عزیز مردم است و کار بزرگی انجام داده است. کسب مدال برنز در رقابت‌های المپیک، به‌ویژه در بخش بانوان، بسیار دشوار است و همه ما قدردان او هستیم. ما حمایت می‌کنیم که دولت محترم جوایز مالی قابل توجهی به او اختصاص دهد و حتی پیشنهاد می‌کنیم، این پاداش‌ها افزایش یابد تا ورزشکاران ما بتوانند بدون دغدغه به تمرینات و رقابت‌های خود بپردازند.

اما درخواست ورود به دانشگاه تهران بدون کنکور، نوعی تبعیض است، چه بخواهیم و چه نخواهیم. مبینا درست می‌گوید که برای المپیک درس خواندن را رها کرده است، اما نباید فراموش کند، بسیاری از کسانی که امروز بر کرسی‌های دانشجویی دانشگاه تهران، به‌ویژه در رشته پزشکی، تکیه زده‌اند، نیز از علاقه‌های خود گذشته‌اند. شاید یکی از آن‌ها اگر کنکور نمی‌داد، امروز یک ورزشکار موفق بود.

آیا شما قبول می‌کنید، یک دانشجوی پزشکی به دلیل موفقیت‌های تحصیلی و علاقه، عضو تیم ملی تکواندو شود؟ آدم‌ها آینده خود را انتخاب می‌کنند؛ برخی درس را به ورزش ترجیح می‌دهند و برخی دیگر ورزش را تا رسیدن به المپیک و مدال پیگیری می‌کنند. اما نمی‌توان به دلیل رسیدن به علایق خود، به دنبال بی‌عدالتی بود.

احتمالاً خانم نعمت‌زاده می‌داند، تحصیل در رشته پزشکی یعنی تعطیل شدن زندگی؛ یعنی شب و روز درس خواندن. آیا ممکن است هم به‌طور حرفه‌ای ورزش کرد و هم درس‌های پزشکی را به بهترین شکل ممکن خواند؟ همین الان می‌گویم، نمی‌شود.

مبینا نعمت‌زاده می‌تواند یک دکتر موفق شود، اما نه در رشته پزشکی بلکه در رشته‌ای مانند تربیت بدنی، و هیچ‌کس هم به او اعتراضی نخواهد کرد، چرا به دنبال بی‌عدالتی یا بهتر بگویم، رانت است.

شاید عده‌ای بگویند، چرا بخیل هستید؟ در جواب آن‌ها باید گفت، افرادی که با استفاده از سهمیه‌های مختلف در حال تحصیل در رشته پزشکی هستند نیز اشتباه می‌کنند. امیدوارم دولت مسعود پزشکیان بتواند به حضور دانشجویان سهمیه‌ای در دانشگاه‌های برتر کشور پایان دهد. رشته‌هایی مانند پزشکی باید به دانشجویانی برسد که به آن علاقه دارند و برای رسیدن به این رشته تلاش کرده‌اند.

خانم نعمت‌زاده بدون تلاش به مدال برنز المپیک نمی‌رسید و از او بعید است بخواهد بدون تلاش به دانشگاه برسد. اگر او به پزشکی علاقه دارد، می‌تواند پس از پایان دوران ورزش حرفه‌ای، کنکور بدهد و در آینده یک پزشک شود.

البته نباید فراموش کنیم، سید محمد خاتمی، رئیس‌جمهور پیشین ایران، با درخواست علیرضا دبیر برای ورود به دانشگاه بدون کنکور موافقت کرد، آنهم زمانی که رقابت برای ورود به دانشگاه‌های معتبر کشور از رقابت در المپیک سخت‌تر بود. دبیر در دانشگاه، مدیریت بازرگانی خواند.

رئیس‌جمهور پزشکیان هنوز واکنشی به این درخواست نشان نداده است. امیدوارم او که خود یک پزشک است، زمینه تحصیل خانم نعمت‌زاده در رشته تربیت بدنی را فراهم کند تا هم دانشجویان پزشکی حس تبعیض نداشته باشند و هم خود مبینا بتواند هم درس بخواند و هم ورزش کند.

ناگفته نماند، در صورت حضور مبینا به‌عنوان دانشجوی رشته پزشکی در دانشگاه، دیگر دانشجویان به او نگاه منفی خواهند داشت، مانند کسی که بدون صف، 10 نان بگیرد.

فراموش نکنیم، کوچک‌ترین تبعیض‌ها می‌تواند پتک بزرگی بر سر کسانی باشد که برای آینده خود برنامه‌ریزی کرده‌اند.

بازهم تأکید می‌کنیم، مبینا نعمت‌زاده و امثال او، افتخار ایران هستند و باید برای موفقیت آن‌ها در عرصه ورزش تلاش کرد. امیدواریم به زودی شاهد موفقیت‌های بیشتر او در عرصه جهانی تکواندو باشیم.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

11 Aug, 19:24


@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

09 Aug, 04:23


مبینا نعمت‌زاده؛ یک دختر عادی است، دو قطبی‌سازی نکنید

مصطفی داننده

مصاحبه‌ی "مبینا نعمت‌زاده" پس از کسب اولین مدال کاروان المپیک ایران در پاریس، در فضای مجازی حواشی زیادی به‌وجود آورده است. این دارنده‌ی مدال برنز المپیک پاریس گفته بود: «قبل از اینکه به بازی‌های المپیک بیایم، با امام زمان (عج) عهد بسته بودم که مدالم را به مردم شریف ایران و امام زمان (عج) تقدیم کنم.»

بعد از این مصاحبه، طیفی که خود را انقلابی می‌خوانند، عکس‌هایی از او در حرم امام رضا (ع) منتشر کردند. از سوی دیگر، طیف مقابل، استوری‌های مبینا درباره مرحوم مهسا امینی را دست به دست کردند.

این رفتار، یعنی ایجاد یک دو قطبی دیگر در جامعه که بسیار دردناک است. متأسفانه ایران یکی از معدود کشورهایی است که جامعه‌ی آن می‌تواند هر غم و شادی را تبدیل به دو قطبی کند.

مسئله مهمی که هر دو طرف باید بدانند این است که آدم‌های عادی جامعه دقیقاً شبیه مبینا نعمت‌زاده هستند. آنها هم اعتقادات مذهبی دارند و هم می‌توانند در برابر حوادث اجتماعی واکنش نشان دهند. هم می‌توانند عکس بی‌حجاب داشته باشند و هم با چادر در حرم ائمه اطهار عکس بگیرند.

برای ما مردم عادی، این اصلاً عجیب نیست، چرا که بسیاری از افراد کنار ما به این شکل زندگی می‌کنند. اما برای کسانی که دوست دارند همه مردم شبیه آنها باشند، این سبک زندگی عجیب و غریب به نظر می‌رسد. انقلابی‌ها فکر می‌کنند فرد مؤمن و دین‌دار، اگر زن باشد، حتماً باید با حجاب باشد و اگر مرد، ریش داشته باشد و شلوار پارچه‌ای بپوشد. طیف مقابل هم تصور می‌کنند که باید از صدر تا ذیل هرچه مرتبط با جمهوری اسلامی است را انکار کنند.

اما حقیقت این است که مردم عادی این‌گونه نیستند. شما غیر عادی هستید که فکر می‌کنید جامعه یک کارخانه‌ی ربات‌سازی است که خروجی آن، آدم‌های یک‌شکل و هم‌اعتقاد است.

در یکی از مراسم محرم، حاج اکبر مولایی، از مداحان قدیمی پایتخت، در یک برنامه اینترنتی که اتفاقاً مجری آن هم محمدحسین پویانفر، مداح مشهور تهران بود، درباره فضای محرم پیش از انقلاب گفت: «هر هفته مرتب برای هنرمندان مشهور و خوانندگان جلسه روضه داشتم و هر هفته در خانه یکی از آنها، مثل خانه‌های هایده، مهستی و دلکش، روضه می‌خواندم.»

هایده و مهستی هم می‌توانند روضه برگزار کنند و نباید از این رفتار تعجب کرد یا انگشت به دهان گرفت و گفت: مگر می‌شود؟

بسیاری از ما ایران را دوست داریم. برای امام حسین گریه می‌کنیم و چه اشتراکاتی بالاتر از این که ما در کنار هم باشیم و این‌قدر با فاصله از هم زندگی نکنیم. دو قطبی‌های ایجاد شده، مثل داستان مبینا، نشان‌دهنده‌ی این اختلافات است. در جامعه‌ای مثل ایران، آدم‌ها مانند تک‌درخت‌هایی در کویر از هم فاصله دارند.

به جلسات مذهبی کشورهای عربی نگاه کنید. جوانان با ظاهرهای عجیب و غریب در صف نماز یا تلاوت قرآن ایستاده‌اند و کسی از دیدن آنها تعجب نمی‌کند، زیرا آنها می‌دانند ظاهر آدم‌ها، معیار شناخت باطن آنها نیست.

اگر یاد بگیریم که همه مثل ما نیستند، قطعاً شاهد کاهش ریا و ریاکاری در جامعه خواهیم
بود. دیگر نیازی نیست برای گرفتن وام، "وَ الضَّالِّينَ" نماز را چنان بکشیم که نفس کم بیاوریم. کاش می‌شد در جای جای کشور این بیت حافظ را نصب کرد: «حافظا می خور و رندی کن و خوش باش ولی/ دام تزویر مکن چون دگران قرآن را.»

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

06 Aug, 20:11


آقای رئیس جمهور! طرح نور و دختران 14 ساله را دیدید؟

✍️مصطفی داننده

روزهای سخت رئیس جمهور پزشکیان زودتر از آنی که فکر می‌کردیم از راه رسید. ابتدا ماجرای ترور اسماعیل هنیه در تهران و احتمال پاسخ سخت ایران به این ماجرا و بعد برخورد خشن گشت ارشاد یا هر نامی که آن را صدا می‌کنند با دو دخترک 14 ساله.

موضع رئیس جمهور در مورد اول مشخص است. او ماجرای ترور را محکوم کرد و در جلسات امنیتی با سران کشور سیاسی و نظامی کشور به یک تصمیم واحد می‌رسند مانند "وعده صادق" که اتفاق افتاد.

در مورد دوم اما رئیس جمهور می‌تواند با قدرت بیشتری وارد شود و این داستان را تمام کند. در روزهای انتخابات مسعود پزشکیان گفته بود:« ما ۴۰ سال است با مداخله می‌خواهیم حجاب را نهادینه کنیم. آقایانی که به دنبال طرح نور هستند بگویند این موضوع ما را به نور می‌کشاند یا انتهای آن سیاه است؟»

همانطور که پزشکیان گفته بود، انتهای این داستان سیاه است. پس بهتر است جناب رئیس جمهور هرچه زودتر به این ماجرا ورود کند در مورد این یک موضوع بخصوص، به صورت واضح اعلام نظر کند.

برخورد خشنی که با این دخترها صورت گرفته است، بسیار درد آور و تاسف برانگیز است. رفتار پلیس به گونه‌ای است که گویی دو مجرم سابقه‌دار را بازداشت کرده است.

عاقبت این برخوردها چیست؟ در این همه سال که با ون گشت ارشاد در خیابان‌ها قدرت نمایی کردید، وضعیت حجاب در کشور در چه شرایطی قرار گرفت؟ بهتر شد یا بدتر؟ همین امروز دوست دارید که وضعیت حجاب به همان روزهای قبل از ماجرای مرحوم مهسا امینی برگردد.

آنهایی که پای صندوق رای آمدند و نام پزشکیان را روی برگه‌های رای نوشتند، انتظار دارند رئیس جمهور منتخب آنها بدون هیچ لکنتی در مورد سخن بگوید و تصمیم بگیرد. مگر او نگفته بود که این دختران مثل فرزندان او هستند و نباید با خشونت با آنها برخورد کرد؛ بسم‌الله، دختران شما را در خیابان زدند آقای پزشکیان، واکنش شما چیست؟

یکی از کارهایی که می‌تواند موثر باشد، تغییر هرچه سریع‌تر وزیر کشور است. او یکی از مدافعان طرح نور است. تا معرفی وزیر جدید و انجام شدن پروسه رای اعتماد، یک سرپرست می‌تواند وزارت کشور را اداره کند.

تصمیم دوم ارائه یک لایحه در مورد حجاب به مجلس است. دکتر مصدق با همین لایحه‌ها، نام خود را در تاریخ ایران جاودانه کرد.

آقای رئیس جمهور، شما گفتید که کشور با دعوا اداره نمی‌شود اما باید برای شعارهایی که دادید بجنگید. شما می‌تواند هم امید کسانی را که به شما رای دادند زنده نگه دارید هم می‌توانید آن 50 دردصدی که پای صندوق رای نیامدند را به آینده ایران با پزشکیان امیدوار کنید.

یک بار نوشتم، از شانس بدتان، شما شاید آخرین امید بخشی از مردم هستید، پس وقت را تلف نکنید و هرچه سریعتر فکری به حال مشکلات اقتصادی و اجتماعی کشور کنید.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

28 Jul, 14:55


برای کی جمله خارجی می‌نویسی، عزیزم؟

✍️ مصطفی داننده

این روزها بحث اصلی کشور در مورد کابینه دولت چهاردهم است. مردم منتظرند تا ببینند از کارگروه‌های انتخاب وزرا، چه کسانی انتخاب می‌شوند و مجلس چه برخوردی با آنها خواهد داشت.

در کنار آن، المپیک پاریس نیز آغاز شده است و طبق عادت، مردم این مسابقات، به ویژه در ورزش‌های فردی ورزشکاران ایرانی را دنبال می‌کنند و منتظرند تا بشنوند «بر طبل شادانه بکوب پیروز و مردانه بکوب ...».

حضور افغان‌ها در ایران، فیلترینگ، دولت در سایه و... هم مسائلی هستند که همچنان در صدر اخبار حضور دارند و مردم آنها را در شبکه‌های اجتماعی دنبال می‌کنند.

در این یادداشت اما، هیچ کاری با مسائل بالا ندارم و می‌خواهم از یک اتفاق در شبکه‌های اجتماعی بنویسم که برایم بسیار عجیب است: برخی از کاربران ایرانی با دنبال‌کننده‌های ایرانی از متن انگلیسی استفاده می‌کنند! دلیل آن را نمی‌دانم.

به طور مثال، یکی از دوستانم که حسابی او را می‌شناسم و هیچ فرد خارجی زبانی در صفحه او نیست، نوشته بود:
“It’s hard to beat a person who never gives up.”

هیچ ترجمه‌ای هم نگذاشته است. چرا؟ نمی‌دانم. راستی، ترجمه این جمله هم می‌شود: «شکست دادن فردی که هیچ‌وقت تسلیم نمی‌شود، سخته.»

شاید این افراد فکر می‌کنند که انگلیسی نوشتن، نشانه باکلاسی است که واقعاً نیست. دانستن یک زبان خارجی نشانه دانایی است. شما یک زبان بیشتری از برخی از مردم بلد هستید و این باعث می‌شود راحت‌تر بتوانید با مردم جهان رابطه برقرار کنید، کتاب‌های اصلی بخوانید و فیلم‌ها را بدون زیرنویس نگاه کنید.

به قول هانریش بُل، نویسنده کتاب مشهور عقاید یک دلقک: «وقتی می‌بینی کسی لهجه دارد به این معنی است که از تو یک زبان بیشتر می‌داند.» این جمله نشان می‌دهد که دانستن یک زبان خارجی یک فضیلت و دانایی است، اما این دانایی نشان باکلاسی نیست. شما وقتی باکلاس می‌شوید و می‌توانید احترام مردم را جلب کنید که با آنها درست و محترمانه رفتار کنید، وگرنه نوشتن جمله‌ای که هیچ کس معنی آن را نمی‌فهمد، با عرض معذرت نشانه حماقت است.

این رفتار حتی در رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌ها هم معمول است. تمام منو به انگلیسی نوشته شده است. فکر می‌کنم این ارائه‌دهندگان غذا تا به امروز یک توریست خارجی هم به رستوران سر نزده باشد، اما مقید هستند که انگلیسی را پاس بدارند.

بدتر از اینها، روابط عمومی باشگاه‌های فرهنگی و ورزشی هستند. آنها وقتی می‌خواهند ترکیب تیم‌های خود را معرفی کنند، اسامی را به انگلیسی می‌نویسند. برای کی انگلیسی می‌نویسید؟ برای شبکه‌های خارجی که فوتبال شما را پخش می‌کند؟ یا طرفداران فرنگی که طرفدار تیم‌های ایرانی هستند؟

این کار را نکنید لطفاً. انگلیسی نوشتن هیچ چیز به شما اضافه نمی‌کند. در هیچ کجای دنیا هم شاهد اینگونه رفتارها نیستیم. در کشورهایی که انگلیسی زبان نیستند، ترکیب بازیکنان و فعالیت مردم در شبکه‌های اجتماعی به زبان آن کشور است. در کشورهای توریستی در کنار زبان اصلی، انگلیسی هم وجود دارد تا گردشگران دچار مشکل نشوند.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

16 Jul, 00:44


استرالیا
احسان عبدی‌پور

@podcast_ehsanoo

روزنومه چی(مصطفی داننده)

12 Jul, 03:43


تصمیم تازه مدیران تلویزیون؛ پایان عصر گزارشگران سلبریتی

✍️مصطفی داننده

در دهه شصت، مدیران وقت سینمایی، وزارت ارشاد و دیگر نهادهایی که قدرت بیشتری از دستگاه فرهنگی کشور داشتند، با ستاره‌سازی در سینما مشکل داشتند. به همین واسطه دستور دادند تا جمشید هاشم‌پور یا همان «جمشید آریا»، ستاره سینمای ایران بعد از انقلاب، ممنوع‌الکار شود.

فرح‌بخش، تهیه‌کننده سینما، درباره رفع ممنوع‌الکاری هاشم‌پور در آن زمان می‌گوید: «بعد از اینکه هاشم‌پور از سال ۶۲ تا ۶۷ ممنوع‌الکار شد، کیانوش عیاری در سال ۶۷ برای فیلم «روز باشکوه» به دفتر فخرالدین انوار رفت تا بتواند مجوز بازی هاشم‌پور را اخذ کند. بعد از کلی چک و چانه، آنها بالاخره راضی شدند که هاشم‌پور به سینما بازگردد، اما شرط‌های عجیبی گذاشتند؛ یکی از آنها این بود که نام آریا از این هنرپیشه برداشته شود و به جمشید هاشم‌پور تغییر پیدا کند. شرط دیگر هم این بود که سر او تراشیده نشود.»

این‌ها را نوشتم تا به این نکته اشاره کنم که به نظر می‌رسد مدیران صداوسیما تصمیم گرفته‌اند از همان روش دهه شصت استفاده کنند و عرصه گزارشگری در ایران را به صحرایی بی‌ستاره تبدیل کنند.

در سال‌های نه چندان دور، یکی از خبرهای رسانه‌های ورزشی به ویژه در ایام جام ملت‌های اروپا یا جام جهانی و حتی بازی‌های مهم لیگ، نام گزارشگر بازی بود. عادل فردوسی‌پور، مزدک میرزایی، جواد خیابانی، پیمان یوسفی، سرهنگ علیفر، محمدرضا احمدی و دیگران برای مردم شناخته شده بودند و حتی هوادار داشتند و از آنها در برابر دیگری حمایت می‌کردند. مردم در خیابان‌ها این گزارشگرها را به چهره می‌شناختند و با آنها مثل یک سلبریتی برخورد می‌کردند.

حالا اما بعد از داستان عادل فردوسی‌پور و اختلافش با مدیر کم سابقه شبکه سه و مهاجرت مزدک میرزایی، به نظر می‌رسد که مدیران صداوسیما به ویژه شبکه سه و ورزش، تصمیم گرفته‌اند دیگر به گزارشگران پروبال ندهند و آنها در حد گزارشگر باقی بمانند.

بسیاری از مردم گزارشگران تازه‌وارد تلویزیون را زیاد نمی‌شناسند. اگر به اسم هم آنها را بشناسند، به چهره نمی‌شناسند و در خیابان از کنار آنها عبور می‌کنند بدون اینکه بدانند این همان گزارشگر مثلاً بازی فرانسه و بلژیک است. نگارنده که یک فوتبال‌بین درجه یک است، نام بسیاری از این گزارشگران را نمی‌داند. گزارشگرانی که البته با فقر شدید اطلاعات هم روبرو هستند و هرچه جلوتر می‌روند، آدم بیشتر قدر گزارشگران نسل قدیم مثل عادل و مزدک را می‌داند.

مدیران تلویزیون از گزارشگران فقط و فقط گزارش می‌خواهند. آنها لازم نمی‌بینند که مردم حتما گزارشگران را بشناسند و فقط کافی است صدای آنها را به یاد بیاورند و مردم هم بگویند «گزارشگر بازی هم اون پسره است که صداش خوبه. همون که هفت پیش بازی استقلال را گزارش کرد.»

رئیسان اما به این نکته توجه نمی‌کنند که گزارشگر فقط یک روای ساده فوتبال نیست بلکه می‌تواند چنان هیجانی به مسابقه بدهد که تا سال‌ها در ذهن بماند. «زوزه کشان از بالای دروازه به بیرون می‌رود» جمله‌ای بود که بهرام شفیع وارد ادبیات گزارشگری ایران کرد. مردم همچنان گزارش بازی ایران و استرالیا را به یاد دارند. خیابانی در آن بازی به خداد عزیزی گفت:«عزال تیزپا» و این نام هنوز روی این فوتبالیست مشهدی ایران مانده است.

نه تنها نسل ما بلکه نسل های قبل گزارشگران نیمه اول دهه ۵۰ خورشیدی رو به یاد دارند: عطا بهمنش و مانوک خدا بخشیان و حبیب الله روشن زاده یا مجید وارث در سال های اول بعد از انقلاب را.

مدیران فکر می‌کنند که با این تصمیم دیگر امکان تکرار ماجرای عادل فردوسی‌پور و مزدک میرزایی تکرار نخواهد شد. این روش مدیرانی است که همچنان در عهد واکمن زندگی می‌کنند. پاک کردن صورت مسئله، خروجی بسیاری از جلسات مدیران در این کشور است؛ اگر غیر از این باشد باید تعجب کرد.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

08 Jul, 03:26


به عنوان یک مهاجر در مورد ایران حرف می‌زنم

✍️مصطفی داننده

در این چند روز زیاد شنیده‌ام که «شما خارج‌نشین‌ها نباید در مورد ایران و سرنوشت مردم صحبت کنید» یا می‌گویند: «رفتن آسان است، ماندن سخت است».

آن‌هایی که این حرف‌ها را می‌زنند، مثل برخی از مدیران جمهوری اسلامی هنوز در دوران تلفن‌های سکه‌ای زندگی می‌کنند و فکر می‌کنند مهاجرت‌کنندگان بی‌دلیل راهی فرنگ شده‌اند. اما نه، در این سال‌ها بسیاری از مهاجران قبل از اینکه همه زندگی‌شان به چند چمدان محدود شود، زیر فشارهای اقتصادی و اجتماعی له شده‌اند. پس فکر نکنید ما مهاجرها از کنار استخر خانه پدر و مادرمان به کشورهای دیگر رفته‌ایم.

می‌گویید رفتن آسان است؟ نه عزیزان دلم. رفتن سخت‌ترین کار دنیاست. ما مهاجرها دوبار مرگ را تجربه می‌کنیم؛ یک‌بار وقتی که ترک وطن می‌کنیم و یک‌بار که عمرمان به پایان می‌رسد.

مدام ایراد می‌گیرید که شما چه خبر از حال مردم ایران دارید، آنجا عشق می کنید و در حالی که استارباکس می‌نوشید برای ایرانی‌ها نسخه می‌پیچید!

وطن برای من مثل مادر است. مگر می‌شود مادر را ندید؟ از وطن دور مانده‌ایم اما کوچک‌ترین اتفاق برای این سرزمین، تپش قلب ما را به هزار می‌رساند. پس لطف کنید حق اظهار نظر در مورد وطن را از ما نگیرید. همان‌گونه که ما حق نداریم تصمیم‌های شما را زیر سوال ببریم.

اینکه مدام می‌گویید درد مردم را نمی‌فهمید و شما چه خبر از حال مردم دارید، کمی عجیب است. ما با جان و تن، دردها را چشیده‌ایم. مگر می‌شود به کسی که سرطان داشته بگویی تو درکی از سرطان و مشکلات آن نداری؟

بله، ما هم دوست داشتیم همچون بنفشه‌ها وطن‌مان را با خود ببریم هر کجا که شد. ما هم دوست داشتیم وقتی که می‌خوابیم وطن‌مان را در آغوش بگیریم، اما چاره چیست که نمی‌شود.

من به عنوان کسی که از جنوبی‌ترین نقطه تهران، طعم مهاجرت را چشیده است، در مورد ایران حرف می‌زنم و می‌نویسم. از فقر مردم می‌نویسم چون سال‌ها آن را با چشم دیده‌ام. از دختران و پسران می‌نویسم چون تبعیض را حس کرده‌ام. من می‌نویسم چون ایران وطن من است و و اگر آن را بیشتر از شما دوست نداشته باشم، قطعا کمتر دوست ندارم.

ما در حال تجربه یک زندگی عادی هستیم و دوست داریم هم وطن‌هایمان هم یک زندگی عادی را تجربه کنند، همین.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

01 Jul, 02:03


7 روز قبل از تولدم و 4 روز بعد از تولدم

✍️مصطفی داننده

19 ساله که بودم، انتخابات ریاست جمهوری دوره نهم به دور دوم رفت و احمدی‌نژاد در روز چهارم تیرماه سال 84 رئیس‌جمهور شد؛ 7 روز قبل از تولد من. حالا 38 ساله هستم و دوباره انتخابات به دور دوم رفته است و پانزدهم تیرماه، 4 روز بعد از تولدم، رئیس‌جمهور جدیدی از بین پزشکیان و جلیلی کار را به دست خواهد گرفت.

از آن انتخابات تا این انتخابات، من 19 سال بزرگ‌تر شدم. در این 19 سال، چه اتفاقاتی که ندیدم. شاید مثل یک پیرمرد اروپایی که جنگ جهانی دوم را دیده، از این 19 سال خاطره دارم. مدام لایه‌های ذهنم را کنار می‌زنم تا ببینم بین این خاطرات، خاطرات خوب هم هست، که خیلی چیزی پیدا نمی‌کنم. البته این شامل خاطرات شخصی زندگی‌ام که خودم ساختم نمی‌شود؛ منظور خاطرات جمعی همه ماست.

در این 19 سال چه بر ما گذشت: جنبش سبز 88، دی ماه تلخ 96، آبان سیاه 98 و 1401، و مهسا امینی. حتی شادی‌هایمان هم عجیب و غریب بود. شب توافق برجام، چه حال خوبی داشتیم، فکر می‌کردیم تبدیل به یک کشور عادی می‌شویم. یا شب پیروزی روحانی، با خودمان گفتیم که حال‌شان را گرفتیم.

چه روزهایی سپری شد. ما آنقدر شادی کم داشتیم که برای باخت به آرژانتین در جام جهانی هم به خیابان آمدیم. در این 19 سال به دنبال شادی گشتیم ولی غم و حال بد درو کردیم.

نمی‌دانم حالم در انتخابات بعدی که در تیرماه برگزار می‌شود، چگونه است؛ اما عجالتا تولدم مبارک.

@mostafadanandeh

روزنومه چی(مصطفی داننده)

28 Jun, 21:45


قهر نه طلاق

✍️مصطفی داننده

بدون توجه به اینکه نام چه کسی از صندوق انتخابات بیرون بیاید، میزان مشارکت مردم در انتخابات نشان داد که آنها به‌صورت جدی و قطعی با انتخابات قهر نکرده‌اند، بلکه از انتخابات طلاق گرفته‌اند.

این تصمیم آنها نیز منطقی دارد که در ادامه به آن اشاره می‌کنم. در سه دهه گذشته، مردم فکر می‌کردند که با رأی خود می‌توانند در جامعه تغییر ایجاد کنند، اما متأسفانه حاکمیت تن به خواسته مردم که همان تغییر گفتمان جمهوری اسلامی بود نداد. مردم تصور می‌کردند که با اصلاح حاکمیت از طریق صندوق رأی می‌توان به خواسته‌هایشان رسید. در سه انتخابات ۷۶، ۹۲ و ۹۶ به‌خوبی شاهد این مسئله بودیم.

اما کارشکنی‌ها بعد از رأی دادن به نامزد مورد نظر خود و فراهم کردن زمینه پیروزی او، مردم را به این نتیجه رساند که تغییر از طریق صندوق رأی ایجاد نخواهد شد و تفاوتی میان روحانی و جلیلی برای آنها نیست. شاید فقط روحانی کمی خوش‌سیما‌تر و خوش‌بیان‌تر است.

کافی است اتفاقات کشور بعد از این سه دوره را مرور کنید تا متوجه این معنا شوید. مردم تغییر می‌خواستند و حرف خود را با برگه‌های رأی می‌گفتند و حاکمیت این تحول را دوست نداشت و حرف خود را می‌زد. انتصاب‌هایی که بعد از هر انتخابات انجام می‌شد به‌خوبی تأیید کننده این داستان است.

داستان انتخابات در ایران وارد مرحله تازه‌ای شده است و بخش مهمی از مردم دیگر پای صندوق‌های رأی نمی‌روند. برای این بخش از مردم، تفاوتی میان سید محمد خاتمی و سید احمد خاتمی وجود ندارد.

شاید اکنون با این میزان از مشارکت، حاکمیت به این فکر می‌کند که نظام پارلمانی هم برای آینده جمهوری اسلامی بد نباشد.

@mostafadanandeh