دکلمه✍️سناریو🎥 @morfin401 Channel on Telegram

دکلمه✍️سناریو🎥

@morfin401


♥️سلام خوش آمدید♥️

دکلمه سناریو آواز
🎶🎤✍️
روزهای شنبه و سه شنبه🎤🦋 اجرای سناریو و شعر دونفره🎭🌹
روز های یکشنبه و چهارشنبه💫
اجرای شعر و دکلمه🎙️🌹
دوشنبه ها حافظ خوانی و سعدی خوانی
پنج‌شنبه شعر دونفره🎶❤️
قدردان حضور گرمتون هستیم🧿

دکلمه سناریو (Persian)

با خوشامدگویی حرفه ای به کانال 'دکلمه سناریو' خوش آمدید! اگر علاقه‌مند به دنیای نمایشنامه و دلنوشته‌های فرهنگی هستید، این کانال مناسب شماست. 'دکلمه سناریو' یک فضای دوستانه و خلاق برای علاقمندان به ادبیات و هنر است. در اینجا می‌توانید دلنوشته‌های منحصر به فرد، نمایشنامه‌های جذاب و داستان‌های هیجان انگیز را بخوانید و با دیگر اعضای کانال به اشتراک بگذارید. 'دکلمه سناریو' یک فرصت برای تبادل نظر، آموزش و الهام برای افرادی است که علاقه‌مند به خلاقیت و نوآوری هستند. پس بیایید به همراه دیگر اعضا، به جهان هنر و ادبیات دست یابیم. منتظر حضور گرم و فعال شما در 'دکلمه سناریو' هستیم. با ما همراه باشید و تجربه‌ی یکسانی را به اشتراک بگذارید.

دکلمه✍️سناریو🎥

12 Feb, 20:31


امشب بهونه ای شد تا دوباره از تو و عشقمون نوشتن
از عشقی که توش غرق شدم؛ عشقی که گرمای ظهر داغ تابستون روی تن زمین رو داره. عشقی که رنگ بال پرستوهای عاشق در حال پرواز رو داره ؛ عشقی که قشنگی رقص ستاره ها تو شب مهتابی رو داره ؛ کنار قرص کامل ماه...
امشب فرصتی شد تا بهت بگم:
من شبیه آدمای دیگه نیستم ؛ من خاص توام؛ شبیه توام؛ همرنگ توام؛ هم اشیونه توام...
من تورو مدل خودم؛ برای خودم : یه جور دیگه دوستت دارم؛
شاید به زبون نیارم؛ شاید با کارام نشونت ندم؛
اما من ته دلم اگه خم به ابروهای کمونت بیاد دق میکنم
اگه دلت بگیره و کنارت نباشم تب میکنم؛
اگه خسته باشی و خوابت ببره انقد کنارت میشینم که هیچی نتونه بیدارت کنه
اگه مریض بشی من میمیرم براتاااا...
اگه کسی نزدیکت بشه. من حسادتم گل میکنه ..
حالا دیدی چقدر ساده و قشنگ دوستت دارم
شاید یه وقتایی کم میارم ؛ قهر میکنم؛ دوری میکنم. ولی همه اینارو بذار پای دلتنگی؛ این دل وامونده حرف حساب حالیش نیست..‌ تو صبوری کن مثل همیشه ؛  بزار من کنارت رشد کنم؛ جون بگیرم ؛
به عوضش من قول میدم به مدل خودم بیشتر دوستت داشته باشم❤️
توام قول بده دوست داشتنت تموم نشه
هر اتفاقی بینمون افتاد پای عشقمون بمون
ما کنارهم مرزهای خوشبختی رو رد میکنیم
امشب ؛ بهترین عاشقونه های دنیا  برای توعه. بهترین نوشته هام برای توعه؛هر چیزی که بهترینه امشب مال توعه چون تو خودت بهترینی

#شب_عشق_مبارک_❣️🧡

#سپیده_زاهدی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

12 Feb, 14:35


❣️❤️من تورو از همین دور دوست دارم، بدون این که بتونم بغلت کنم، بدون این که بتونم یک دل سیر بوت کنم و عطرتو بفهمم، بدون اینکه بتونم صورتتو بگیرم توی دوتا دستام و تند تند بوست کنم، بدون این که دستتو بگیرم، بدون اینکه از نزدیک تو چشمات نگاه کنم، بدون این که باهم بریم بیرون و غذای مورد علاقمونو بخوریم، بدون اینکه سرتو بذاری رو پام و من موهاتو ناز کنم، بدون این که بتونم زیر بارون باهات برقصم، بدون این که تو توی گوشم آهنگ بخونی، بدون این که بتونم ذوقتو از نزدیک برای کادویی که برات گرفتم ببینم، بدون این که شب توی هوای خنک و تاریک باهات قدم بزنم، بدون اینکه باهات بازی کنم و محو خنده هات شم. به نظر من عشق فراتر از فاصله ها و مکان و زمانه، می خوام بدونی من تا ابد و هرجا که باشی٫ توی هر شرایطی با یک دل همیشه تنگ دوست دارم.❣️❤️

❤️#شب_عشاق_مبارک❤️

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

12 Feb, 12:58


Live stream started

دکلمه✍️سناریو🎥

12 Feb, 10:32


🎆 #شعر 🎆



باز دل تنگ تو شد کاش خدا رحم کند؛
وقت باریدن اشکم  ،  نم باران بزند

باز در پرسه خیابانِ دلت ، دربدرم !
زیرِ باران غزل  ، چترِ صدایت ببرم

شیشهٔ بغضِ پریشان به گلو می شکند
تا که از کوهِ غمت ، تکّه ی جانم بکَند

گریه ام کاش صدایش به رقیبم نرسد
قهر و دوریِ تو هم کاش ، درازا نکشد

برگ ریزان دلم بود که می رفتی و من!
ریختم اشک جداییِ تو را ،  بر دامن

پهن کردم وسط کوچه ، ببندم گذرت
مرثیه خوانِ غزل را که بیفتد ز سرت ؛

رفتن و ترکِ من و ، خانه تنهاییِ دل !
تا که شاهد نشوم بر شبِ رسواییِ دل

قلبم از سنگ نشد ، بعد تو و رفتنِ تو
لحظه ی کوچِ نگاه و چمدان بستن تو

مثلِ دیوانه در این شهر به دنبال توام
مضطرب ، دل نگرانِ تو و احوالِ توام

من هنوز از بُنِ جانت به تو نزدیک ترم
از همین فاصله با عشق تو را می نگرم

شاخه ی پیچک احساس مرا دست نزن
کورسویی هم اگر مانده به بن بست نزن

یادِ مستی و غزلخوانی و بیداری و شب
ساغر و ساقی و پاییز و جنون و من و تب

یادت آور که چه شب های عزیزی تو و من
تنگ آغوش هم از عشق و وفا بود ، سخن

ثانیه ثانیه احوال تو را ، شعر شدم
گفتی اشعار و غزل های تو را من بلدم

آسیابِ غزلت ، چرخش هر انجمن است
مصرع چَشم و هجاهای تو دندان شکن است

سینه در جوشش اشعار جدید است بیا
خسته از شعر شدن از تو بعید است بیا

شانه در پیچ و خمِ کوچه ی یادت نرود
بی تو دستم وسطِ بقچه ی عادت نرود

دستم از پنچره ی باغ نگاهت شده دور
چشمم از بس که نزد پلک به راهت شده کور

نگْذر از آن همه شیدایی و دیوانگی ات !
آن همه عشق که بود از تب پروانگی ات

از همین فاصله برگرد و ببین حالِ مرا
قهوه ای تلخ گشاید ، گره ی فالِ مـرا

ریسه بر ریشه ی امیدِ دلت می بندم
بر تپش های بلند دل خود می خندم

باز کن سمتِ دو چشمم درِ دروازه ی عشق
گره ای کور بزن ، رشته ی شیرازه ی عشق

گوشهٔ باغچه ، "گلپونه" نگاهش به در است
مدّتی هست که از حال دلت بی خبر است

#افسانه_احمدی_پونه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

12 Feb, 09:54


باید یک‌بار دیگر برایت بنویسم گرچه صدبار هم که بنویسم، نمیخوانی. باید بنویسم که دوست‌داشتن تو برایم شبیه باران‌های نیمه‌ی آبان است، یعنی انگار از پیش وجود داشته و تا ابد هم ادامه خواهدداشت. من نه می‌خواهم و نه می‌توانم و نه حتی به این فکر می‌کنم که دیگر دوستت نداشته‌باشم. دوستت دارم بی آن که بخواهمت، و این رنج که هدیه توست، مرا همچنان که فرسوده می‌کند، زیبا نیز خواهدکرد. چنان که بوسه‌های آفتاب نخست ناراستی‌های قامت آدم‌برفی را آب می‌کند و بعد او را میان دو بوسه‌ی گرم خواهد کشت.

من در دوست‌داشتن تو زندگی می‌کنم، بومی علاقه‌ به تو هستم، و در این قبیله‌ی یک‌نفره سرخوشم از این که آواز ناشنیده‌ای باشم برایت، حتی اگر نفهمی برای این که لبانت زمزمه‌ام کنند چه بیتابم. کلماتم مثل رودی خنک از شرح داغ بدنت عبور می‌کنند، و تو به دوست‌داشتن ماه کامل ادامه خواهی‌داد، بدون این که هرگز به نقصانی یا ناقصی دل باخته باشی.

چگونه برایت قصه از اقیانوس بنویسد تکه‌چوبی که در ساحل متروک گم شده؟
به تماشاکردنت ادامه خواهم داد. به لبخندزدن وقت دیدن اسمت روی مطب دکتری که هم‌نام توست اما مثل تو شفادهنده نیست و از نسخه‌های طولانیش ملال می‌روید. به گرم شدن از شنیدن صدای تو در دوردست‌ترین جزایر ذهنم، و به یادآوردن آن جمله دلگیر، حتی با صدای تو: تمام‌شد، خداحافظ.
اما تمام نخواهدشد. تو تمام سهمی بودی که از دنیا خواسته‌بودم، و آدمی که توت‌فرنگی لبانت را و گندم بدنت و بوسیدن گردنت را و گم‌شدن در آغوش امنت را از دست داده، ناتمام خواهد ماند.

به دوست‌داشتنت ادامه خواهم‌داد ماه بالابلند که شب از چشم‌های تو آغاز می‌شود. و این کلمات من می‌رقصند چرا که از تو گفته‌اند نه از من. که قصه آدم مطرود گفتن ندارد.
در انتهای این نامه بوسه‌ای برایت به باد هدیه می‌کنم. به دستت که رسید، اسم کوچکم را زمزمه کن. که من اسمم را با صدای تو دوست‌دارم، و آدم بی‌اسم قاب خالی غمگینی است.
همین.

#حمیدسلیمی
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

12 Feb, 06:31


آسمون سرخ‌و کبود، پرِ از ابرای تیره اما خبری از برف‌و بارون نیست
ولی هوا سرده، خیلی سرد
از اون هواهاست که باید چندلا روهم بپوشی تا سرما به مغز استخونت نرسه
جمشید از سرشب یه بند داره سیگار میکشه‌و با ضبطش وٓر میره صداش‌ کم‌و زیاد میکنه‌و با خودش غر میزنه
منم هیچی نگفتم، اصلا نپرسیدم چته
نه حرف زدم باهاش نه سمتش رفتم
نه سیگار کشیدم نه ازش چایی خواستم
فقط گوش دادم، به غرغراش به صدای شجریان ضبطش
ولی نگاهش نکردم
دل‌و دماغ نداره، منم بلد نیستم سرحال بیارمش، هیچکی بلدش نیست
جمشید تا میزونِ تا کوکِ تا ردیفِ سرکیفِ اما دمغ‌و بی‌حوصله که میشه، میشه برج زهرمار
این موقع‌هاست که باید به دادش رسید اما من نمی‌تونم من عین خودش بلد آدما نیستم
پس گذاشتم تو حال خودش باشه
آخرشبی که اومدیم بخوابیم توپید بهم که: نمی‌بینی نسخم؟
نگاش کردم‌و گفتم: می‌بینم
جواب داد: پس لالی یا لالمونی گرفتی که نمی‌پرسی چمه؟!
آروم گفتم: بلد نیستم از این حال‌و هوا درت بیارم، حرف میزنم بیشتر میرم رو اعصابت
ابرو تو هم کشیدو دراومد که: شبیه این مرتیکه دکترِ حرف نزن که نه بهت میاد نه خوشم میاد
لبخند زدم‌و جواب دادم: چیه بمن نمیاد عاقل شم؟
چپکی نگام کردو گفت: دیوونگی هم از سرت زیادی
پاشدم نشستم رو تخت‌و بهش گفتم: بدِ گذاشتم تو حال خودت باشی
اخم کرد‌و گفت: ببین مردک؛ آدمیزاد هرچی میکشه از همین تو خودش بودنِ، از نداشتن آدمی که حال‌و احوالشو بپرسه‌، از نبودن کسی که بشه باهاش حرف زد...
نگاش کردم‌و هیچی نگفتم که باز دراومد: آدم دیوونه هم که باشه، تو دیوونه‌خونه هم که باشه وقتی نسخِ دلش می‌خواد یکی حالشو بپرسه، حتی یکی دیوونه‌تر از خودش ...
حالیت شد؟!
سرتکون دادم‌و پرسیدم: حالا چته اینهمه غر زدی امروز؟! نه یه سیگار تعارفمون کردی نه یه استکان چای؟!
سیگار آخر شبشُ گذاشت کنج لبش‌و گفت: بتو  ربطی نداره ...
خندیدم به حرفشو گفتم: حسابی مشاعیرتو از دست دادی پیرمرد
یه پک به سیگارش زدو گفت: اونموقع باید می‌پرسیدی که با خودم درگیر بودم الان که با خودم حلش کردم گفتنش توفیری نداره ...
جمشید مثل همیشه راست میگه، آدم وقتی تنهایی از پس حال بدیش براومد دیگه هم‌صحبت لازم نیست!

#مهلا_بستگان

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

24 Jan, 09:52


❄️شعر❄️

مستانه بر دف میزند، مهتاب از رقصیدنت
با هلهله کف میزند، هر موج از چرخیدنت

آغوش وا کرده صدف، "شوق" آمده از هر طرف
بسته سرِ راهِ تو صف، هنگامِ پا ورچیدنت

در های و هویِ لحظه ها، خیس از نمِ فواره ها
چون حسِ نابِ سبزه ها، سرشارم از روییدنت

شورِ فراوان میدهد، هر سبزه را جان میدهد
شادی به بستان میدهد، با غنچه ها خندیدنت

باران که نم نم میزند، از عاشقی دم میزند
بوسه دمادم میزند، بر لحظه یِ گُل چیدنت

حالا که فروردین شده، هرسو چمن آذین شده
غرقِ گُلِ نسرین شده، باید بیایم دیدنت

در را به رویم باز کن، وا کن بغل را ناز کن
سالِ نوین آغاز کن، با اولین بوسیدنت

با خود بهار آورده ام، نو/روز/گار آورده ام
سنتور و تار آورده ام، محض نو اندیشیدنت

تحویل یعنی سالِ نو، این حسِ ناب و حالِ نو
این حافظ و این فالِ نو، این بر فلک بالیدنت

چرخی بزن بی تاب شو، شب تا سحر مهتاب شو
مست از شرابِ ناب شو، با این غزل نوشیدنت



#شهراد_میدری

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

24 Jan, 05:01


🌸 #شعر 🌸



ساعت قلب من افتاد و دگر کار نکرد
دل من بعد ِ تو دیگر هوس یار نکرد

از زمانی که شدم محرم اسرار دلت
دل تو یاد من عاشق بیمار نکرد

روزهایم همه در حسرت روی تو گذشت
ماتمی جز غم تو روز مرا تار نکرد

کنج این خانه پس از تو همه شب اشک شدم
لب من در غم تو خنده به دیوار نکرد

قول دادی که بیایی دم دلتنگ غروب
شب شد و دیده ولی روی تو دیدار نکرد

بعد از آن از تو و چشم تو فقط خاطره ماند
خاطراتی که مرا جز به سر دار نکرد

همه شب با تب عشق تو مرا خواب ربود
احدی بعد تو ياد من تبدار نکرد

هر شب از دوری تو میزنم آهنگ وداع
همه گویند که عاشق شد و انکار نکرد

می روم تا برود یاد تو از خاطره ام
هیچکس بعد تو بر ماندنم اصرار نکرد

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

23 Jan, 21:34


خـــــدایـــــا❤️
به انـدازه ی مــهربــانــیــت
در ڪــار دوستـانــــم بـرڪـت
در وجــودشــان سلامـتـی🌸🍂
در زنـدگـیـشـون خوشبـختـی
و در خــانـه شان آرامـش قـــرار ده
الــــــهـــــی آمـــــیـــــن🙏
امشب از تـه دل دعـا کـنـیـم بـرای
بیـماران عزیزی کـه در بستر بـیماری اند
🌸🍂
شبـتـون خـوش و در پنـاه خــــدا بـاشید


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

10 Jan, 06:57


#Moein🔥
𝐹𝑢𝑙𝑙 𝑉𝑒𝑟𝑠𝑖𝑜



       🌑   @morfin401    🌑
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

دکلمه✍️سناریو🎥

09 Jan, 20:31


دکلمه✍️سناریو🎥 pinned «»

دکلمه✍️سناریو🎥

09 Jan, 16:56


#جدید🎵💞
#مهدی_احمد_وند🎧
شادباشید
😯🎉


       🌑   @morfin401    🌑
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

دکلمه✍️سناریو🎥

09 Jan, 14:37


🎀 شعر 🎀



از همین فاصله ی دور صدایت کردم
ای که غافل ز منی ، باز هوایت کردم
ج
طوق دلتنگی و زُنّار پریشانی ی تو
به خدا ، از تو جفاکار شکایت کردمن

خون دل ها که ز دست تو ستمگر خوردم
چه بسا شِکوه که از جور و جفایت کردم

بار ایّام فراقت کمرم را خم کرد
بی تو بر جور الم هات ‌کفایت کردم

تو اگر ناز کنی یا که تشر، فرقی نیست
دل بی حوصله را تحت لوایت کردم

تو‌ کجایی که نفس های تو را کم دارم
دل پرپر شده را صحن و سرایت کردم

هر سحر دیده ی تر بود و من و داغ فراق
به مناجات و دعا مدح و ثنایت کردم

زائر مرقد چشمان خمارت شده ام
تو شدی کعبه و در سینه خدایت کردم

واژه در واژه تو را در غزلم جا دادم
قصری از شعر و غزل هام بنایت کردم

ای فدای تو و آن اخم و غرورت ای جان
هرچه جان داشتم امشب به فدایت کردم

#مرتضی_شاکری


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Jan, 13:01


💓همراهان همیشگی تشریف بیارین بالا تایم دکلمه وآواز ویسکال فعال 💓

🦋تو این تایم با ما همراه باشید🦋

⭐️لیدر توانمندمون: جناب یزدان🎙🌼

@yazdan_morfin💓
زیرصدا پیوی بانو نازنین🎵

@NAZAN6207💓

نوبت دهی بانو ثنا📝

@Sa_na3113💓


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401.

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Jan, 13:01


🦋اسامی دوستان جان وهمراهان همیشگی برای تایم دکلمه وشعر🦋

🌸🎙بالیدری جناب یزدان🎙🌸


🤩:بانو نسترن🌸🎙

🤩:بانو ستاره🌸🎙

🤩:بانو آذر(پاییز)🌸🎙

🤩:بانو نیلوفر🌸🎙

🤩:بانومریم🌸🎙

🤩:بانو الهام

🤩:جناب بهمن🌸🎙

🤩:بانو اسما🌸🎙

🤩:بانو ارامش🌸🎙

🤩🤩:سکوت سرد(ادموند)🌸🎙

🤩🤩:بانو افسون

🤩🤩:جناب محمداصفهان🌸🎙

🤩🤩:جناب محمد🌸🎙

🤩🤩:بانوساحل🌸🎙

🤩🤩:جناب علی

🤩🤩:جناب ابراهیم🌸🎙

🤩🤩:بانورها

🤩🤩:جناب مهدی🌸🎙

🤩🤩:بانو رها(S,D,M)🌸🎙

🤩🤩:جناب محمد(اسپرتون)🌸🎙

🤩🤩:بانو نگار

🤩🤩:بانو شیدا

🤩🤩:بانو دخترباران

🤩🤩:بانو مائده

🤩🤩:جناب احمد

🤩🤩:بانو سوگل

🤩🤩:بانو راز عشق رویا

🤩🤩:بانونازگل

🤩🤩:بانو شیرین

🤩🤩:جناب رامین

🤩🤩:بانو سپیده ام

🤩🤩:جناب حبیب

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Jan, 13:01


Live stream started

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Jan, 08:44


بهترین عطرِ دنیا ☺️


عطرِ رو پیرهنته
😘

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Jan, 06:42


🌒🄲🄷🄰🄽🄴🄻🌒
https://t.me/dar_emtedade_to

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Jan, 22:32


❤️

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 10:07


✔️سلام وعرض اـבب פּ احترام خـבمت בوستان عزیز פּ گرامے 


✔️ ـבوستانے کـہ علاقمنـב بـہ اجراهاے

😀😀😀😀😀


#ܥ‌‌ࡐ‌ࡅ߭ܦ̇ܝ‌ܘ 
#ܢܚࡅ߭ߊ‌ܝ‌ࡅ࡙ࡐ‌ 
#ܥ‌‌ࡅ࡙ߊ‌ܠࡐ‌ܭَ 
#ܢܚ݅ܫܝ‌


🦢 هستن چنل ـבونـ؋ـرـہ هاے ما בسترسے ترین  چنلے هست کـہ میتونیـב بـہ راحتے براے اجراهاے خوבتوט انتخاب בاشتـہ باشیـב🦢

📣 هر متن همراـہ با زیر صـבای🎙 خوבش  ✔️


💎خوشحالم کـہ میتونم בر اجراهاے شما سهیم باشم💎

ܢܚߊ‌ܫࡅ߳ߺߺܙ ܥ‌‌ܝ‌ وܦ̈ࡅ߳ߺߺܙ ܩܦ̈ܝ‌ܝ‌ ܢܚ݅ܥ‌‌ܘ👇👇👇👇

✾⃟👑༆ 𝐺𝑂𝐷 :🤩🤩🤩🤩


@Sa_na3113


✾⃟🔜༆𝑇𝐼𝑀𝐸:🔢🔢🔢🔢

🔢🔢🔢🔢

بالیدری بانو ثنا ❤️


ߊ߬ܥ‌‌ܝ‌ܚࡍ ܥ݆ࡅ߭ܠܙ⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️⬇️

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 09:31


انتهاے حیرت و آغازِ این وادے ڪجاست؟
۷شهرعشق ڪآن راوعدہ میدادے ڪجاست؟

بیستون ازدردِتیشـہ دم نزد،پژواڪ گفت:
شورشیرین وسڪوتِ تلخِ فرهادے ڪجاست؟

زندگے اینجا شبیہ مرثیہ ،شڪلِ عزاست
حالِ خوب ونغمہ داوودیِ شادے ڪجاست؟

گرچہ درظاهـــر ،همہ دلواپسِ همدیگریم
دردرونِِ قلبمان احساسِ همزادے ڪجاست؟

بیت بیتِ من غزلخوانِ تو شد در هر ردیف
قافیہ هایے ڪہ تڪ تڪ،پس فرستادے ڪجاست؟

"انقلاب"آزادگانش "را فراخوان مے دهد
"همتِ"بیدارے و"میدانِ آزادی" ڪجاست؟

بے تو هریڪ ثانیه،قلبم قمر درعقرب است
شمس رویاهاے من!تقویمِ میلادے ڪجاست؟

گاہ دراوج یقین، گاهے اسیرِ شڪ و ترس
منطقِ تحلیلیِ این جمعِ اضدادے ڪجاست؟

"آدمے درعالمِ خاڪے نمے آید بہ دست"
پلّــہ هاے نـردبـانِ آدمیزادے ڪجاست؟!



#بـهار_راد


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 08:30


#دکلمه

یادت می‌آید؟
اولین قرارمان را من دیر کرده بودم اما تو منتظرم ماندی
چقدر حس قشنگی است که یکی برای آمدنت صبر کند
بگذریم، روزهای زیادی از آن روز گذشت و امروز چند شنبه هست؟؟
چندمین روز از چندمین ماه سال هست؟؟
نمی‌دانم، فقط می‌دانم ۵۲۱ روز شده است که من در انتظار رسیدنت هستم.
آخر مگر آدم این‌قدر کینه‌ای هم داریم؟
مگر من چقدر دیر کردم؟
چقدر منتظر من نشستی؟
که این همه شب و روز مرا به انتظار نشاندی
بیا، بیا که به سر رسید صبر این دل،
بیا که نابینا شد این چشم از بس به راه تو ماند و اشک ریخت.
بیا که کر شد این گوش از بس نصیحت شنید که فراموشت کنم
بیا، بیا که تمام این مردم را شرمنده‌ی آمدنت کنم
راستی، مگر خودت نبودی که هوای تست کردن تمام کافه‌های شهر را به سر من انداختی؟
من که اهل گشتن و تنوع نبودم
جای من گوشه‌ی خلوت همان کافه‌ی همیشگی بود با دونخ سیگار و یک قهوه‌ی فرانسه
یادت می‌آید؟
دفعه‌ی اول هم با تو همان‌جا نشستیم انگار برای تو دلگیر بود آن‌جا نشستن مرا بلند کردی و سر یک میز بین جمعیت نشاندی صداهای زیادی اطرافمان بود اما تنها صدایی که به گوش من می‌رسید صدای تو بود
تنها صدای دلنشین که مرا به خود جذب می‌کرد و برای شنیدنش اشتیاق داشتم صدای نازک و دلربای تو بود. درست عین شنیدن صدای پیانو در یک کافه‌ی شلوغ برایم شنیدنی بود
آدم‌های زیادی اطرافمان نشسته بودند
اما مرکز ثقل چشمان من تو بودی جوری به تو خیره شده بودم که انگار تمام زیبایی‌های دنیا در تو خلاصه شده بود
این‌ها را گفتم که بدانی چقدر چشم به راه آمدنت هستم
بعد از تو هر روز به آن کافه می‌روم و به صندلی رو به رویم ساعت‌ها خیره می‌شوم به این امید که یک‌بار معجزه شود و به جای صندلی تو را ببینم شاید بیایی...
بیا، بیا تا قهوه‌ات سرد نشده است
بیا تا دل من یخ نزده است
بیا که با تو می‌چسبد فقط رفتن به قعر عاشقی
ورنه در باب هوس بازی که آدم قحط نیست...

#علی_عبدلی


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 07:30


انقدر آسمون چشمم بخاطرش باریده
که دیگه اشکی نمونده برام
کاش جواب میداد لعنتی
اما ما رو گذاشته تو خماری به یکی دل دادم
که کاش می‌فهمید
آخه لعنتی دل بود نه برگ چغندر
خدایا کافی نیست ؟؟
تا کی التماس کنم بهت ؟؟
که بری بهش بگی آخه این دلبر دیونت یه روز از دست این نبودنت میمیره
امروز براش پیغام فرستادم که هی دلبر به چه جرأتی دلت میگه که من نباشم ؟؟؟
لعنتی منی که سالهاست منتظرتم آخه مگه تو رحمی نداری ؟؟؟
مگه تو توی اون سینت گِل داری بجای قلب ؟؟
چرا انقدر اشک منو در میاری ؟؟؟
کجایی با توام دلبر؟؟
هی دیوونه لعنتی دلم برات یه ذره شده کاش میفهمیدی من چه مرگمه که لااقل یه بار میومدی حال منو میدیدی
هه
دمت گرم جواب که ندادی هیچی
دلمو خون کردی و فقط سکوت کردی نزاشتی هوای دلم یکم آفتابی بشه و تهش منم یه نفس راحت بکشم و بخندم و
بگم دلبر عاشقمه کاش عاشقم بودی لعنتی
کاش میدونستی چه بلایی سر من اومده..

#راحمه

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 06:42



خط قرمز دل منی👌❤️

       💗   @morfin401    💗
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 05:30


یه وقتائی ،
میشینم یه گوشه،
کنار خیابون ،
لب یه پلّه ...
زل می زنم به آدما،عجله دارن،همه دارن میرن،
کجا؟
معلوم نیست ....وقتی محو میشم توی صورتشون ،می بینم انگار خیلی وقته واینستادن یه گوشه ،مرخصی بگیرن از دنیا ،ببینن هیچ اتفاقی نمی افته ....
یه جاهائی رفیق!
همون وقتی که صبح باعجله داری میدوئی به موقع برسی سرِ کارت ،یا وقتی غروب، عجله داری برگردی خونه ت ،قبل از اینکه با ماشینت بپیچی جلوی یکی دیگه و راهشو ببندی....وایستا....بزن کنار....
یه برگه مرخصی بنویس به نام خودت ، بذار دلت آروم بگیره....
یه روزائی باید فقط نگاه کنی ،به خیابونا،به مردم ،به همونی که کنارته ، به خودت....
شاید دیگه زمانی نبود....
شاید پیمونۀ تو ،همون وقت ،آخرش باشه ...
میگن جون که داره میره،آدم به خدا میگه ،من هنوز زندگی نکردم ....!
خوب ، زندگی همینه دیگه رفیق ،تموم لحظه هائی که داری می سوزونی تا برسی ناکجا ، زندگیه دیگه ....
برگرد عقب ، ببین چند وقت گذشته از آخرین باری که خودتو بغل گرفتی ؟ یه نیگا بنداز ببین چند ساله دلت عاشقی نکرده ؟
تا حالا شده خودتو دعوت کنی رستوران ؟
شده مهمون کنی خودتو به یه بستنی قیفی و زبونتو ،عین روزای بچگی ، بیاری بیرون و لذت ببری از شکلاتی که داره می چیکه روی لباست، بدون اینکه فکر کنی کسی نیگات می کنه ؟
چند وقته آب بازی نکردی توی یه استخر ،وسط یه پارک شلوغ؟
داره تموم میشه رفیق ،داریم تموم میشیم ....
همه مون خودمونو جا گذاشتیم پشت دروازه های بلوغ ....
گفتن خانوم شدی ، زشته ،
آقا شدی ،می خندن بهت ....!
نگفتن اون چیزی که باید بهش خندید ،روزگار بی مرامه که هر کدوممونو یه جوری انداخته توی تله و داره بازیمون میده ....
تنهائی دلمونو زد ،بلد نبودیم با خودمون خلوت کنیم ،یادمون ندادن خودمونو دوست داشته باشیم ،سرمونو انداختیم پائین ،عین مهمون ناخونده ،رفتیم بدونِ در زدن ،سَرَک کشیدیم توی زندگی یه بنده خدائی که داشت زندگیشو می کرد ...
حال می کرد،خوش بود با خودش و دلش....
لافِ دلبستگی زدیم واسش ،دلشو بردیم ،بعدم تا دیدیم داره جونش بسته میشه به نفَسمون ،پا پس کشیدیم ....
هیچکی نیومد یقه مونو بگیره ،بگه بابا جون ،اونی که رفتی زدی ناکارش کردی ،آدم بود ،دل داشت ،باید دل میدادی به دلش،باید شیره جونشو که گرفتی ،مهر می ریختی پاش،باید روحتو میدادی دستش با خودش ببره توی خلوت تنهائیش ،تو خواستی ،تو رفتی ....
حالا اون بی تو دیگه غار تنهائیش هم مالِ خودش نیست!
بی خیالِ هم شدیم ....
یار جانِ هم نشدیم رفیق ،بارِ هم شدیم....
هی گفت گل بخر برام ،دلم تو رو میخواد ،کلاس گذاشتیم،فکر کردیم چه خبره؟
هی گفتیم بعداً....!
غافل شدیم ،خدا بهمون گلخونه داده بود ،طفلی نه خودش خبر داشت ،نه ما فهمیدیم ....
خنده هاشو دیدیم فکر کردیم خوشحاله ...نگو دلش داره از نبودن به موقع گرمی دستای ما می پوسه، ولی لامصّب ،صبوری تو ذاتشه....
گفت بغلم کنی آروم میشم، گفتیم الان وقتش نیست ....
به خیالمون کفترِ جلده ،غافل بودیم رفیق ، یارِ ما ازون پرنده ها بود که بی مهری می بینن ،میفتن به جونِ خودشون و خودزنی می کنن،پر می ریزن کف قفس و یهو ناغافل ... میرن...
هی گفتیم فردا ،دوئیدیم که آینده رو درست کنیم زدیم تموم حال و لحظه به لحظه شو ریختیم توی جوب زمان و آب بُرد همه چیزو ....
هم جوونی مارو ،هم دلِ بی توقع یارو ...
هم ،حیف ، خودِ یار رو ....
یکی نبود بگه بابا ،دستشو بگیر ،منتظر نمون عید برسه ،هر روز زندگی شو بکن عید ،ببوسش وسط جمع ،چی میشه ؟ غرور کیلوئی چنده ؟
حالا که نداریمش خوبه ؟ غرور به دادِ ما می رسه رفیق ؟ خدائی وقتی یادِ دریای چشماش میفتی دلت نمی گیره ؟
خودخواهی کردی و یارجانتو پروندی رفیق ،حالا دیگه وایستا یه گوشه ....
بسّه ،هرچی تا حالا دوئیدی کافیه ،گمشده ت همونی بود که توی شلوغیای زندگی جا گذاشتیش ،به خودت بیا....
ما یاد نگرفتیم خودمونو دوست داشته باشیم ،بعد بریم توی خلوت یکی دیگه ....
بیا تمرین کنیم رفیق ....
من میگم هر کی به دنیا میاد یه گردونۀ شانس داره ،دست خودشه هر روز،
که بچرخوندش و گوی شانس خودشو بگیره توی دستاش .....
گردونه تو این دفعه ،صبح که پاشدی ،سرِ صبر ،خوب بچرخون رفیق ،شاید این ،آخرین باری باشه که فرصت داری ...
با خودت بگو....
خدایا ،خیلی مخلصیم که هنوز فرصتی هست ....
راستی رفیق ،تا یادم نرفته ،اینم بگم :
دیگه نرو سراغ هیچکس ، اوّل ،خودتو دریاب ....

#ناشناس
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

26 Dec, 03:30


منم و داغ نگاهی که به قلبم زده ای
آتشِ خرمن آهی ، که به قلبم زده ای

قول دادی همه ی دار و ندارم باشی
در تنم رخنه کنی، فصل بهارم باشی

من به بد قولیِ چشمانِ تو عادت کردم
به همین بودنت از دور ، قناعت کردم

ترسم این است بیایی و صدایم نکنی
کوهی از درد ببینی و دعایم نکنی

ترسم این است صدایم به صدایت نرسد
بِدَوم با سر و ، سر ، باز به پایت نرسد

نکند حادثه ای باز به بادم بدهد
داغِ فهمیدن یک راز به بادم بدهد

نکند جای تو را فاصله ات پر بکند
خاطره ، روی تورا ، سایه تصور بکند

از تمام تو فقط فاصله ات سهم من است
عشقِ وا مانده ی بی حوصله ات سهم من است

آنقدر سوختم از فاصله بی تاب شدم
بین صد خاطره گندیدم و مرداب شدم

آه، مرداب شدم، تا که تو دریا بشوی
پای تو آب شدم، تا که تو سَر پا بشوی

مو به مو پیر شدم تا تو کنارم باشی
از همه سیر شدم تا کس و کارم باشی

این همه شعر نگفتم ، که بخوانی،بروی
پای یک مردِ زمین خورده ، نمانی،بروی

سخت ماندم که مرا یادِ تو رسوا نکند
در خودم گریه کنم،  بغض ، دهان وا نکند

خبرِ رفتنِ تو ، تلخ تر از هر خبر است
بوسه دلگیرترین لحظه یِ قبل از سفر است

بی تو حتی من از آغوش خودم دورترم
از کهنسالیِ این فاصله رنجورترم

تَرَم ، اندازه ی ابری که به باران بزند
تو در این شهر نباشی، به بیابان بزند

هرچه بر سر بزند عاقبتش وصلی نیست
جز غم انگیزی پاییز ، دگر فصلی نیست

آخرین فصلِ من از بودنِ تو ، فاصله داشت
یک بغل خاطره ، صد بغض ، هزاران گله داشت

گله یعنی نشود راه تو را سد بکنم
حال با خاطره های تو چه باید بکنم؟




#پویا_جمشیدی
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 21:14


       🌑   @morfin401    🌑
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

موزیک پایانی #شب🌒💫

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 20:36


طلوع‌ کن از پشت ابرهایی
که بارانِ نبودنت را
بر دلم می ریزد

طلوع کن که
در این سوز سرد زمستان
سایه‌ها به نور چشم‌هایت محتاجند.

صدایم کن
که ملودی صدایت ترانه‌ای‌ست
برای تمام فصل‌ها
و حضورت زیباترین سمفونی
که تکرار نمی شود

قدم بگذار بر دل کویری و خسته‌ام
صدای گام‌های تو نوید بهاری‌ست
که هرگز پایان ندارد.

بمان میان ثانیه‌های من
که هر لحظه
بی تو چیزی مرا کم است
مثل آسمانِ بدون ستاره
مثل درختِ بدون شاخه

بمان که
دیوان اشعارم با شعر چشمانت
کامل می‌شود.

#ناشناس
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 19:44


🪽

عوض شد بعد تو دنیای من گفتم برایت؟
بلا دید این دل رسوای من ،گفتم برایت؟

پس از تو زندگی رنگ فراموشی گرفته
کسی نشنیده است آوای من ، گفتم برایت؟

در و دیوار هم خاموش و سردند از نگاهم
تو بودی مأمن و مأوای من ، گفتم برایت؟

ترَک ها خورد انار قلبم از بی همزبانی !
نشسته بُغض ها در نای من ، گفتم برایت؟

به خاک افتاده سیب سرخ حوّایت ندیدی !
تو رفتی رفت هوی و های من ، گفتم برایت؟

هوای خانه سرد است از سکوت مطلق من
امیدی نیست بر فردای من ، گفتم برایت ؟

پس از تو کفش هایم هم نرفته پایم اصلا
نبوده همره و همپای من ، گفتم برایت ؟

سکوت شب شکست از هق هقم وقتی به پاشد؛
سرت با این دلم دعوای من ، گفتم برایت ؟

نیامد بعد تو یک شب میان آسمان ماه؛
بتابد در دل شبهای من ، گفتم برایت ؟

نشد آید به چشمم خواب تا خوابت ببینم
گرفته رفتنت رویای من ، گفتم برایت ؟

هوا و حال دل طوفانی است و بی پرستار
تو بودی ساحل دریای من ، گفتم برایت؟

تکیده برگ های "پونه" از سوز زمستان !
شکسته قامت رعنای من ، گفتم برایت ؟

#افسانه_احمدی_پونه

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 18:30


‌‌🧿 #دکلمه 🧿



(( پدر ))

وقتی بچه بودم با خودم میگفتم  بی پدری یعنی چی چه حسی میتونه داشته باشه
اون روزابا پدرم حرف میزدم میخندیدم
شاد بودم
نمیدونستم غم چیه غصه چیه
بی پولی چیه
کار چیه
تنها دغدغه ام این بود صبح برم تو کوچه بازی کنم
شب خسته از بازی کردن بدون هیچ ناراحتی برگردم و  بخوابم
انگار که دنیا مال خود خودم بود
غافل از اینکه پدرم داره کار میکنه  تا من و  خانواده
راحت باشیم بخندیم
از خوشیهاش میزنه
تا من خوش باشم
روز به روز که موهای پدرم  سفید میشد
منم بدون دیدنشون بزرگتر میشدم بدون اینکه بدونم کجای دنیام‌
یه شب قبل خواب اومد با دستاش صورتمو لمس کرد
دستاش پینه بسته بود اون لحظه بدم اومد
گفتم بابا چرا دستات اینجوریه
خندید گفت آروم بخواب
بخواب عزیز دل بابا بوسم کرد و رفت
خسته بود.رفت بخوابه بدون هیچ حرف اضافه ای کم حرف میزد
بابام مدام‌ کار میکرد
بدون اینکه بگه خسته شدم
بدون اینکه شکایتی بکنه 
تلخی کنه
اخم کنه
هیچ وقت ندیده بودم از کار کردن زیاد گله بکنه
در صورتی که هروز شکسته تر میشد ولی  حرفی به زبون نمی‌آورد
یه روز نشسته بودیم داشتیم غذا میخوردیم یه لحظه احساس کردم بابام فرق کرده گفتم بابا چرا دستات اینجوریه
صورتت چرا خط داره 
خندید و با صدای مهربونش گفت غذات بخور عزیز دل بابا غذا بخور تا زودتر بزرگ بشی
گفتم بزرگ بشم!
چرا میخای بزرگ بشم بابا؟
گفت بعدا واست تعریف میکنم
نگفت ؟؟؟
اون روز نفهمیدم چی میگفت و منظورش چیه  بابا فقط تلاش می‌کرد تا من خوشحال باشم
نمیدونستم چین چروک صورتش مال زحمت زیاده
خط رو پیشونیش نشونه پیر شدنشه
الان بعد سالها تازه
میفهمم چرا از بزرگ شدنم حرفی نزد چیزی نگف
بابام یه ستون بود واسه من
بابام  تنها قهرمانی بود که هیچ وقت روی سکوی قهرمانی نرفت
خودش ستون شد سکوشد واسه منو خانواده ام  تا قهرمانی اونارو ببینه
تکیه گاه شد تا بهش تکیه کنم
ولی خودش داشت فرو میریخت اما دم نمیزد
پدر یعنی کوه غم
پدر یعنی ستون خانواده..
حالا که نیستی بدجور دلتنگتم بابا
من دردمو به کی بگم
کاش بیشتر میشد کنارت باشم
دلتنگتم
دلتنگ همون خندهات همون حرفای شیرینت
ای کاش بابام باشه تلخی کنه
بابام باشه دعوام کنه ولی باشه

لعنت به این روزگار ایکاش هیچ وقت بابام نمی‌خواست تا بزرگ بشم ایکاش آرزوی بزرگ شدن نبود ایکاش بابام بود و اون روزها نمی‌گذشت
کوتاهیِ زمان را وقتی فهمیدم که در کنارت بودم و الان زمان ایستاده چون من در  انتظاردیدنتم .
بابا سالهاس که بعد رفتنت این روزگار لعنتی حرکت نمیکنه و من چون دلتنگتم  زمان ایستاده....
الان که نیستی فقط به عکست نگاه میکنم
حالا میفهمم اونایی که پدر ندارن چه درد بزرگی داشتن
از وقتی که رفتی دنیای من خیلی کوچیک شده
همون دنیایی که با وجودت بزرگترین دنیا بود ...
دلتنگ همون دستای پینه بسته شدم همون دستایی که کار کردن تا من بزرگ بشم که ایکاش هیچ وقت نمی‌شدم.
یادمه بچه که بودم هرشب یه آرزو میکردم
مثلا آرزو میکردم بابام واسم اسباب بازی بخره
میگفت : میخرم به شرطی اینکه بخوابی
یا آرزو میکردم برم بزرگترین شهربازی دنیا
میگفت : میبرمت به شرط اینکه بخوابی
یه شب از بابام سوال کردم :
اگه بزرگ بشم به آرزوهام میرسم
گفت : میرسی به شرط اینکه بخوابی
هرشب با خوشحالی میخوابیدم
ایقدر خوابیدم که نفهمیدم چجوری بزرگ شدم
و آرزوهام کوچیک تر شد
دیشب خوابشو دیدم
گفتم : بابا من فقط خودتو میخوام دیگه هیچی نمیخام من فقط آرزوم اینکه فقط یکبار بهم زنگ بزنی همین
گفت : من همیشه هستم کنارتم آروم بخواب بازم گف بخواب

به نام خدا و به نام‌ تو.
به نام تو که از همه به خدا شبیه تری..
به نام تو که در هر خط پیشونیت، هزاران روز صبر و شکیبایی حک شده.
به نام تو که در هر موی سپید و زمستونیت، صد بهار به پایم ریختی، تا جوانه بزنم، شکوفه کنم، و سبز بشم. بعد از خدا تنها کسی که همیشه تکیه گاهم بود، توبودی. به نام تو (( پدر ))

قدر پدر مادرا رو بدونیم نعمتهایی هستن که دیگه وقت تکرار نمیشن

تقدیم به روح تمام پدران آسمانی🤲


#بابک

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 17:46


       🌑   @morfin401    🌑
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

💙کاش میشد #صدات بوسید💙

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 17:31


کفش‌هایم کو،
چه کسی بود صدا زد: سهراب؟
آشنا بود صدا مثل هوا با تن برگ.
مادرم در خواب است.
و منوچهر و پروانه، و شاید همه مردم شهر.
شب خرداد به آرامی یک مرثیه از روی سر ثانیه‌ها می‌گذرد
و نسیمی خنک از حاشیه سبز پتو خواب مرا می‌روبد.
بوی هجرت می‌آید:
بالش من پر آواز پر چلچله‌هاست.
صبح خواهد شد
و به این کاسه آب
آسمان هجرت خواهد کرد.
باید امشب بروم.
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم.
هیچ چشمی، عاشقانه به زمین خیره نبود.
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد.
هیچ کسی زاغچه‌ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت.
من به اندازه یک ابر دلم می‌گیرد
وقتی از پنجره می‌بینم حوری
- دختر بالغ همسایه -
پای کمیاب‌‌ترین نارون روی زمین
فقه می‌خواند.
چیزهایی هم هست، لحظه‌هایی پر اوج
(مثلا شاعره‌ای را دیدم
آن‌چنان محو تماشای فضا بود که در چشمانش
آسمان تخم گذاشت.
و شبی از شب‌ها
مردی از من پرسید
تا طلوع انگور، چند ساعت راه است؟)
باید امشب بروم.
باید امشب چمدانی را
که به اندازه پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم
و به سمتی بروم
که درختان حماسی پیداست،
رو به آن وسعت بی‌واژه که همواره مرا می‌خواند.
یک نفر باز صدا زد: سهراب
کفش‌هایم کو؟

#سهراب_سپهری

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 16:30


✍️ #دکلمه ✍️



عشقم
اگه قرار بود حسی که بهت دارم تموم یا عوض بشه، دیگه چه فرقی با بقیه داشتم؟ اگه قرار بود فراموشت کنم چرا اصلا باید بهت می‌گفتم دوستت دارم؟ من تکلیفم مشخصه با خودم، من یه آدم سالخورده نیستم که فراموش کنم
من پسر بچه ی جوانم
توچه کسی بودی و چه حس‌هایی رو به من داشتی و دادی...
من حتی نمی‌تونم رگ‌های دستت رو فراموش کنم... :)
من عادت کردم، به اینکه برای نبودنت ناراحت باشم.
من به فکر کردن بهت عادت کردم. فکرِ تو، شده قسمتی از مُخم و من اون قسمت رو خیلی خیلی خیلی خیلییییی دوست دارم!..
پس توقع نداشته باش که بخوام اون تیکه رو از مغزم حذف کنم!
تو می‌تونی حس من رو نادیده بگیری، ولی من نمی‌تونم.
تو وقتی یکی رو با تموم وجود دوست داری، چجوری بعدش می‌تونی تموم وجودت و تک تک سلول‌های بدنت رو قانع کنی که دیگه دوستش نداشته باشن؟
هان؟ چجوری؟
من نمیتونم فراموشت کنم چون مثل خون رگ های منی من عشقم مثل تو تو سنگدل نیستم... :)
زمانه به تو یاد آوری خواهد کرد که چقدر دوستت دارم
تمام جداره های قلبم خشت به خشت وجودت را لمس می‌کنند من تموم وجودت را از حفظ شده ام حتی اگر خداوند بینائی چشمانم را بگیرید بازهم دوستت دارم وتو تنها عشق ابدی من خواهی بود
من ارگ بم عشقم وتو تکه های فروریخته شاعر درد فراق من را برای تو می‌گوید:

(مُردیم از جهانِ تو را خون‌گریستن
کفارهٔ کدام گناه است زیستن؟!)

#امیر
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 15:35


بانو از خودت دست نكش
خودت چتر باش
خودت ابر باش
خودت باران
شك نكن خدا نابغه بوده،كه تو را آفریده
بیخیال بنده هایش كه دنیای زنانه ات را نادیده گرفتند
،
بانو ایندفعه سر سفره، تو نان گرم بخور
اصلا تمام زیتون های دنیا هم مال تو
هر وقت هم تنت سرد شد
تنهاییت را بغض نكن
آواز كن
با صدای بلند برای گرمیه دلت بخوان
دیگر هیچ وقت تنهاییت را باگریه نشان نده
حتی وقتی تنها میخوابی.
بگذار ایندفعه لالاییت را برای خودت...
،
چه خوب میشد عصرانه میهمان خودت باشی
بانو بانو بانو
چای كه دم كشید
دامن كوتاهت یادت نرود
قند توی دل قندان آب میشود
طعم گس چای را كه هورت میكشی
،
بانو یك دل سیر بخند
بخند به ریش روزگار
به ریش ناكسانی كه تو را ناقص العقل خواندند
و خود زاده تو اَند
كه اگر عاطفه و مهر تو نبود
تو را به قضاوت نمی نشستند
و حكم به مشروطی آزادیت نمیدادند
كه هر جا میروی گزارش كنی
كه من میگویم، من میخواهم و من منشان
گوشت كه سهل است جانت را پر كند
مهربان یك دل سیر بخواب
تا درد حرفهایی كه دل كوچكت را میشكند
فراموش كنی
بانوی كامل
خدا آرامش هستی را در چشمانت
در حلقه آغوشت
درست روی لبهایت به امانت گذاشت
به جهنم برود، هر كه آرامشت را دستخوش زمختی خویش كند
به جهنم برود آنكه بلندای روحت را نمیبیند
ولی فرود و فراز تنت را خوب میشناسد
به جهنم برود كسی كه تو را ضعیفه خواند
تا ضعف خودش به چشم نیاید
بین خودمان باشد
خدا شرمنده جای نوازشهاییست كه روی تنت ماند.
-به جهنم میرود
،
بانو راستی حال دلت چطور است؟
چند وقت است رویا ندیده ای،
راستی هنوز اشك میریزی؟!؟!؟
قول دادی كه دیگر تنهاییت را با گریه نشان ندهی
نكند هنوز منتظر شنیدن دوستت دارمی!!!
،
بیا بحث را عوض كنیم
راستی موهایت را بگذار بلند شود
بگذار از زیر روسری هوایی بخورند
لاك قرمز یادت نرود
خدا هر چه صورتی و قرمز و سرخابیست برای تو آفریده
كلاغ ها دیر زمانیست پشت سر طاووس حرف میزنند
اصلا بگذار یك كلاغ چل كلاغ كنند
تو گوشواره هایت را فراموش نكنی
،
،
بانو هر وقت دلت خواست دستت را از ماشین بیرون ببر و
تن وحشی باد را لمس كن
هر وقت هم دلت خواست
لبه ی جوی راه برو
حتی بلند حرف بزن و بخند
و هر روز هم برقص خواستی با ساز دلت خواستی با...
فقط یادت نرود كتاب بخوانی
بانوی كامل و زیبا
تو سلیقه خاص خدایی
آنِ خلقتت خدا قلیانی چاق كرد
پا روی پایش انداخته
و روی بوم نازنین وجودت قلم عشق را چرخاند
پس تو نابترینی
،
بانو نابترین شعر خدایی تو
سَر انگشت بهاری
بخند از ته دل رها
و بزن قید احساسی كه نخوانَد تمنای نگاهت را...



#ناشناس

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 14:55


میدونی درد نوشتهای من اینکه #تو
تووشون نباشی میفهمی میخوام چی بهت بگم ؟؟؟
این یعنی اوج نداشتنت تووی شعرهام توی قلبم توی لبخندم
این یعنی من ته خستگیم ته بریدن ته یه حس گنگ‌ بدون تو گیجم نامفهومم بین زمین و آسمون موندم
تکلیفم با خودم روشن نیست به خودم میگم برم ؟؟؟ یا بمونم ؟؟؟
به خودم میگم چی میخوای ؟؟؟
جوابی ندارم به خودم بدم دیگه هیچ
انگیزه‌ای ندارم ...
من این روزها فقط یه حس بی حسی دارم
هیچ حسی ندارم
و این منو میترسونه شایدم یه دفعه بی‌صدا برم خیلی بی‌صدا
به خودم لهیب میزنم میگم پس اینهمه دلت میخواست کاری که بهت آرامش میده رو میزاری برای همیشه کنار؟؟؟
از خودم میپرسم من واقعا برای کی مهمم ؟؟؟
واقعا کی من براش مهم ترینم ؟؟؟
بعد نگاه میکنم توی خودم میبینم هیچکسی من براش مهمترین نیستم انگار یکی توی وجودم میگه برای یکی از بدو تولدت
مهم ترین بودی خدا ...
خدا قربونت برم من خودت میدونی توی دلم داره چی میگذره یعنی خیلی خوب باخبری میدونی و آگاهی
میشه خودت یه نگاه عمیق توی وجودم بندازی ؟؟
من دیگه توان ندارم اما خدا دمت گرم میشه یه بار دیگه دستمو بگیری دیگه جونی ندارم برای هیچی خالیم خیلی خالیم ته تهم خدایا خودت حلش کن اینو رفیقانه ازت میخوام
مگه نگفتی هر وقت منو صدا کردی من کنارتم ؟؟؟ حتی مثل یه نفس نزدیکتم خودت هر چی خیره و صلاحه مقدر کن
میدونی از قلبم چی گذشت الان
میشه آمین رو بگی و بگی اجابت شد حالا بخند



#درد_و_دل_با_خدا
#راحمه
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

25 Dec, 14:03


صمیمانه سپاسگزاریم از حضور شما اساتید و اَدیبان که در این محفل حاضر شدید و مارو مهمون صداهای دلنشین تون کردین🎙️❤️

لیدتایم؛جناب سعید🎙️

🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵🩵

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 14:33


روزهاى تقويم ورق ميخورند و من،
تمامِ شهر را منتظر نگه داشته ام تا
نويدِ آمدنت را بدهم...
از تو،
تا دلت بخواهد برايشان نوشته ام!
تمامِ عاشقانه هايى كه مخاطبشان تويى،
بينِ عاشق و معشوق هاى شهر دست به دست ميچرخد...
گوشِ مردم،
پر است از دلبرانه هايى كه در نبودنت،
برايشان زمزمه كرده ام
از دلتنگى هاى گاه و بيگاه،
از شنيدنِ آهنگهايى كه مضمونشان،
"جهانِ كوچك من" است
از كافه رفتنهايى كه قهوه ى تو،
هميشه سرد ميشود!
از تنهايى هايى كه گاه،
پا روى گلويم ميگذارد و  تا جان دارد، ميفشارد...
تا دلت بخواهد از عشق سخن گفته ام!
گاه ميپرسند:
رها شده اى؟
طعمِ تلخِ خيانت چشيده اى؟
پاى عشق ممنوعه اى در ميان است؟
و هزاران سوالى كه هر بار براى پاسخشان لبخندى پر از شوقِ آمدنت ميزنم!
نمیدانند من هر پلکی که میزنم،
به امید دیدن روی ماه شماست
نمیدانند شهر به شهر،
اقلیم به اقلیم را زیرپا میگذارم،
شاید جایی چشم ما به گوشه‌ی گیسوی شما گير كند
جهانِ كوچكِ من؛
بيا
تا به همه ى آنهايى كه قصه ى دوست داشتنمان را دنبال ميكنند بگوييم؛
"عشق را عشق كفايت است و نهايت"

#علی_قاضی_نظام
‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌ ‎‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 13:35


تا به حال آدم امن توی زندگی‌ات داشته‌ای؟
از این آدم‌هایی که تلاش نمی‌کنند،
جور خاصی باشند اما همه چیزشان خاص است!
حرف‌زدن‌‌شان... آمدن‌شان... بودن‌شان.... رفتن‌شان!
آدم‌هایی که آن‌قدر بکر و دست‌نخورده‌اند که وادارت می‌کنند تو هم مثل خودشان، وقتی کنارشان هستی، نقاب‌های مصلحتی و غیرمصلحتی را از صورتت برداری و همان‌طور باشی که خودت دوست داری... خود خودت باشی!
آدم‌هایی که وقتی توی یک کافه کنارشان می‌نشینی چای را به هر چیز دیگری ترجیح می‌دهد یا توی رستوران با خیال راحت می‌توانید ارزان‌ترین غذا را سفارش بدهید یا سیب‌زمینی سرخ‌کرده‌یتان را دوتا یکی بخورید...
آدم‌هایی که بلد نیستند مدام غر بزنند و هیچ‌چیز از فمنیست و سیاست‌های غلط دولت نمی‌دادند... همان‌ها که تمام هم و غم‌شان انسانیت است و اینکه مبادا خطی روی دل آدمی بیندازند...
همان‌ها که ساده لباس می‌پوشند، ساده حرف می‌زنند و عکس صفحه موبایل‌شان دلت را زنده می‌کند....
آدم‌هایی که مدام کتاب می‌خوانند اما بلد نیستند ادای کسی را دربیاورند و همیشه از اینکه کم‌کاری کرده‌اند،
از خودشان خجالت می‌کشند!
.
آدم‌هایی که می‌توانی راحت کنارشان گریه کنی، بخندی، غر بزنی و آن‌قدر خودت باشی که نگران قضاوت کردن‌هایشان نباشی....
راستش، آدم‌های امن، آدم‌های آن‌قدر امن،
توی زندگی خانم ف خیلی هستند....
آن‌قدر که روزی چند بار بابت آن‌ها خدا را شکر می‌کند اما واقعیتش را بخواهی، من دلم می‌خواهد تو امن‌ترین همه‌ی این‌ها باشی‌...
آن‌قدر امن که راحت برایت بگویم این ترم بس که حواسم به عاشقی گرم بود، درس عربی‌ام را با  نمره ۱۱/۷۵ قبول نشدم.
آن‌قدر امن که نگران ریمل ریخته پایین چشم و سفیدی روی ناخن‌هایم نباشم.
آن‌قدر که وقتی دلم از دست خودت گرفت،
مستقیم توی چشم‌هایت زل بزنم و بگویم: لعنتی!
حواست را به من و شعرهایم بده...
.
لطفا کمی امن‌تر باش برایم...
.
آن‌قدر که برنج سوخته را یواشکی و دور از چشم تو نریزم برای گنجشک‌ها...
آن‌قدر که راحت بغض کنم...
راحت بخندم و به جای همه این نوشته‌ها که نمی‌خوانی‌شان، راحت‌تر حرف بزنم....!
کمی بیشتر از این، امن‌تر باش عزیزم!

#فاطمه_بهروزفخر

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 12:50


سپاس و قدران از حضور همیشگی شما
افتخار و اعتبار این چنل شمایید❤️

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

❤️لیدر تایم: بانو ثنا❤️

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 09:39


‌‌تو میخندے و دنیایم چـراغان میشود باعشق
تمام بیڪسے هایے ڪہ جبـران میشود باعشق


چہ میدانے از احوالم در اوقاتے ڪہ دلتنگم
براے دیدنت میلم دو چندان میشود با عشق


تمام مطلع شعـر و غـزلهاے منـے اے دوست
دل دیوانہ پیش تو غزلخوان میشود با عشق


نبـاشے لشگر غمها مـرا بیـچارہ خـواهد ڪرد
ولے با بودنت غصہ گریزان میشود باعشق


پر از زخمم پر از حسرت بہ دل اما یقین دارم
تمام دردهاے من ڪہ درمان میشود با عشق


و نم نم مهربــانے را ببــار اے مهربان بر من
ڪویر خشڪ این سینہ گلستان میشود باعشق


در این دنیاے بے مهرے تویے سنگ صبور من
گذر از ڪوچہ ے غمها چہ آسان میشود با عشق...

#جوادالماسے
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 09:15


@morfin401 🌖🌖🌖
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

ما دوتا باهم #قشنگه دنیامون🩷

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 08:30


°
این روزا ، از اون روزایی ڪه دلم میخواد قوی باشم
و بعد از گذشتن از این روزای سخت
این روزای دلتنگ
این لحظات تاریڪ و تنهایی
دلم میخواد همه با دست منو نشون بدن و بگن ، این دختر همونیه ڪه بعد از اون روزای دشوار الان لبخند به لب داره و استوار داره تو خیابونا قدم میزنه
درسته گذر هرلحظه از این روزا برای من به سختی یک سال میگذره اما دارم عاشقانه هامو تبدیل به شعر میکنم
تبدیل به حرفای تو گلو خفه شده و هدیه میدم به خودم ، به تو ، به همه اونایی ڪه تو خلوت خودشون خیلی چیزا رو فریاد زدن تا وسط ازدهام آدمها بتونن غمهاشونو تبدیل به سکوت ڪنن
دلم میخواد مثل یه نجار ماهر شکل و فرم شکستگی دلم رو زینت ببخشم ڪه مبادا با لمس احساسم دستی بریده بشه یا دلی آزُرده شه
میدونی ؟ یکی از فانتزی های اتاق وجودم قلبمه ڪه هرصبح موهاشو شونه میڪنم و یه لباس قشنگ ،یه رژ خوش رنگ بهش میزنم و دستاشو پراز محبت میڪنم ڪه بتونه تا آخر شب هرجا ڪه قدم گذاشت به قشنگی‌های اطرافش دو چندان زیبایی ببخشه
اما همیشه سعی ڪردم ذاتش دست نخورده باقی بمونه مث یه موتور صفر ڪیلومتر چون خیلیی چیزا رو درون خودش نگه داشته و براشون میجنگه ، نمیخوام از دستشون بدم ، چون اولین نعمتی ڪه خدا بهم بخشید قلبم بود ڪه الان بزرگترین ثروت زندگیمه و من قلبم رو به تو هدیه میدم
به تو ڪه لایق عشق هستی و میدونم به هر دوستی ڪه رسیدی یه لبخند رو لبت نشست و با یه سلام پر از مهر تمام غمهاتو پنهان ڪردی پشت دیوار بی ڪسی هات
و فقط رو دیوار اتاقت هر روز یه خط کشیدی ڪه بعدها یادت نره اون روزای سخت چجوری بهت گذشت
آره رفیق من خیلی خوب میدونم روزات مث شبات تاریڪه و بی صداست
بقول خسروشڪیبایی ڪه میگه :
من ازنهایت شب حرف میزنم
من ازنهایت تاریکی حرف میزنم
اگر به خانه ی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیاور و یک دریچه ڪه از آن به ازدهام کوچه ی خوشبخت بنگرم
گاهے به من سری بزن

✍🏻 #سارینا‌ڪیانی


‌‎‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 08:12


      🩷    @morfin401    
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

# نه بلادیر بو عشق💙💔
#تورکی

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 07:30


دکلمه


فدایت شوم رفته بودم به سرم هوایی بخورد. رفته بودم قهوه‌ای بنوشم، سیگاری دود کنم، روی صندلی بیرون کافه پشت به خیابان و مردم و مرداب و بازار بنشینم و به حال خودم باشم. قربان صدای قلبت شوم به خودم که آمدم دیدم نشسته‌ای روبروی من. باد می‌پیچد توی تاب موهات، سرما چشمان روشنت را به اشک انداخته ولی نگاهت را ازمن برنمی‌داری. گفتم برایم چیزی بزن. گفتی فقط غمگین بلدم. گفتم غمگین بزن. گفتی سه‌تارم شکسته. گفتم چیز دیگر بزن. گفت فقط ساز دهنی دارم. اما نفسم گرفته. سازدهنی زیاد غم دارد دختر. گفتی عشق ضرورت نیست اتفاق است. بگذار بیفتد.قهوه‌ات را بخور. حسابش را با انعام این کافه‌چی که دستش را آتل بسته و اخمش توی هم است بگذار سر میز و راهت را بگیر و برو...
دورت بگردم همیشه همینقدر قد و لجباز بودی. از همان اولش. از اول اولش. ولی من از تو لجبارترم نازنین‌یار. گفتم دربیاور سازت را. نفس بگیر و بزن. هرچه زدی قبول. چشم‌هایم را بستم و به نفس تو گوش سپردم که موسیقی می‌شد و شره می‌کرد روی شیشه میز کافه، روی قایق‌های کنار آب، روی نهال نازک هلو و شکوفه‌های صورتی‌ش، روی انگشت‌هام با لاک‌های پریده و یکی‌درمیان...
پیشمرگت شوم من، تو همیشه جایی که نباید سر میرسی و کاری که نباید می‌کنی. فکر نکردی من با دلی عاشق، کنار مرداب و زیر هیاهوی شیطنت کاکایی‌های چه خاکی بر سر کنم، وقتی که آهنگت را زدی و مثل هوی نسیمی پیچیدی میان نیزار و نیست شدی؟!
کاش می‌فهمیدی من تا صد بهار دیگر پشت همین میز رو به خالی جای تو منتظر خواهم ماند تا بیایی و لبخند بزنی و تابستان ترانه شود میان داغی انگشتان درهم پیچیده من و تو... زودتر بیا. آخر این قهوه یخ کرد حضرت یار

#الهام_فلاح
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 06:30


🍁 شعــــــر 🍁



مثل یڪ دریا شدم ، اما تو باران نیستی
مثل خورشیدم برایت، ماہ تابان نیستی

روز و شب با ساز تو رقصیدم اما بے وفا
در ڪنارم هستے اما شاد و رقصان نیستی

دوست دارم مثل رودے پر تلاطم باشے و
ساڪتے و گوشہ گیرے، اهل طغیان نیستی

ساز ڪوڪے بودم و ساز  مخالف مے زدی
بر دل آشفتہ ام گویے ڪہ سامان نیستی

همچو بیمارے  شدم  شاید  پرستارم شوی
من ندانستم ڪہ خود،دردے ودرمان نیستی

نیمہ ے  پر  بودم و  لبریز  احساسات ناب
"پر" ڪہ نه،حتے برایم نصف لیوان نیستی

در نبودت چشم خود را حلقہ بر در میڪنم
شڪ ندارم در  نبودم  زار و  نالان  نیستی

فڪر ڪردم بعد من عشقم عذابت مے دهد
گوییا آسودہ هستے ، فڪر  جبران  نیستی...

#پیمان_نظرے

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌

🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 05:30


🌱

برای فراموش کردنت همه ی استخاره ها بد آمدند
اینگونه اگر بروی...
کافر میشوم و تمام نماز را گریه میکنم
در اغماء رخ به رخ ،تن ات را با نگاه مستم همبستر میشوم
با اشک هایم غسل تنهایی میگیرم
قاتل بالفطره می گردم
وشعرهایی که برای هم آغوشی مان سرودم...
همه را گردن میزنم
مغرور اگر نبودی...
میگفتی که کودک دلتنگ ابروهایت
نوازش انگشتانم را میخواهد
و دختر بی تاب گونه هایت
بوسه های آرام ام را طلب میکند
هیچ کدام از خاطرات ما رقم نخورده است
اینگونه اگر بروی...
لامروت چشمانت را چه کنم..؟

#علی_سلطانی



🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

08 Dec, 04:30


نام من عشق است آيا مي‌‏شناسيدم؟
زخمي‌ام -زخمي سراپا- مي‌‏شناسيدم؟
 
با شما طي‌‏کرده‌‏ام راه درازي را
خسته هستم -خسته- آيا مي‌‏شناسيدم؟
 
راه ششصدساله‌‏اي از دفتر حافظ
تا غزل‌‏هاي شما، ها، مي‌‏شناسيدم؟
 
اين زمانم گرچه ابر تيره پوشيده‌است
من همان خورشيدم اما، مي‌‏شناسيدم
 
پاي رهوارش شکسته سنگلاخ دهر
اينک اين افتاده از پا، مي‌‏شناسيدم؟
 
مي‌‏شناسد چشم‌‏هايم چهره‌‏هاتان را
همچناني که شماها مي‌‏شناسيدم
 
اينچنين بيگانه از من رو مگردانيد
در مبنديدم به حاشا، مي‌‏شناسيدم!
 
من همان دريايتان اي رهروان عشق
رودهاي رو به دريا! مي‌شناسيدم
 
اصل من بودم, بهانه بود و فرعي بود
عشق قيس و حسن ليلا مي‌‏شناسيدم؟
 
در کف فرهاد تيشه من نهادم، من!
من بريدم بيستون را مي‌شناسيدم
 
مسخ کرده چهره‌‏ام را گرچه اين ايام
با همين ديوار حتي مي‌‏شناسيدم
 
من همانم, مهربان سال‌‏هاي دور
رفته‌‏ام از يادتان؟ يا مي‌‏شناسيدم؟
 

#حسین_منزوی


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Dec, 22:05


اگر شبی زیر این آسمان در آغوشم به خواب بروی، به کنایه از شب خواهم پرسید که ماه در آغوش او زیباست یا ماه در آغوش من🌒♥️

شبتون دلبرونه🌙


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Dec, 21:29


.

کارم شده با یاد تو شب را سحر کردن
 با حسرت و دلشوره و اندوه سر کردن

 دیگر سراغ از روز برگشتت نمی‌گیرم
 دلسردم از هربار اما و اگر کردن

 عطر تو ماشین زمان لحظه‌های من
 عادت کنم باید به تنهایی سفر کردن

 بعد از تو آرامم اگر قدری زمانگیر است
 از لحظه نوشیدن سم تا اثر کردن

 تو آفتاب داغی و من یخ فروشی پیر
 از همنشینی با تو سهمم شد ضرر کردن

 شوق تو در من هست امید رسیدن نیست
 سخت است از روی پل ویران گذر کردن

پا پس کشیدم از مسیرت چون منِ خسته
مانند سابق نیستم اهل خطر کردن

#محمد_شیخی


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Dec, 20:37


مهم نبود دیگران چه می‌گویند.
گوش هایم را پلمب کرده بودم، کرکره ی چشم هایم را پایین کشیده بودم و با قفل زنگ زده ای ندیدن را انتخاب کرده بودم.
برای دیگران شده بودم بی منطق ترین کور و کر دنیا. زندگی را تعطیل کرده بودم تا به خواسته ام برسم

رسیدم ... خیلی زود رسیدم
شدم نقش اول یک تئاتر
داستان در قرن پانزده میلادی اتفاق می افتاد
ماجرای پسر یک کارگر که عاشق دختری می شود که بیماری صعب العلاج دارد
کلیات داستان کلیشه ای بود ولی روایت داستان آنقدر جذاب بود که برای اجرا لحظه شماری می‌کردم

همه چیز از آن عصر لعنتی شروع شد
کارگردان تئاتر انگشت اشاره اش را به سمت در نشان داد و گفت این هم بازیگر نقش مقابلت
خودش بود ... اصلا به جز او هیچکس نمی توانست نقش معشوق من را بازی کند ...
کارم آسان شده بودم .. قرار نبود نقش عاشق را بازی کنم ... فقط کافی بود خودم باشم
آن روزها شده بودم جنگل باران خورده ... همه چیز عالی بود
صبح تا شب تمرین می‌کردیم ... او مجبور بود نمایش نامه را حفظ کند و از روی نمایش نامه کلمات را بگوید ولی من ...
من خودم بودم ...

شب اجرا رسید ... از چشم هایش خواندم که صبحانه و نهار و شام حرص خورده ... حرص خورده از استرسی که از پلک پریدن و لرزش دست‌ هایش مشخص بود
پرده کنار رفت
به هدفم رسیده بودم ... در آسمان ها بودم
همه چیز خوب پیش رفت تا آخر داستان که او‌ در بستر بیماری خوابیده بود و من بالای سرش بودم
دیالوگ هایم را گفته بودم و منتظر دیالوگ های او‌ بودم که بغض کرد و‌ زیر‌لب گفت یادم رفته..!
چاره ای نبود شروع کردم از خودم دیالوگ گفتن و حرف زدن تا شاید یادش بیاید، که نیامد!
کارگردان آن طرف بالا و پایین می پرید که چه می‌گویی

پنج دقیقه ی تمام حرف زدم، پنج دقیقه ی لعنتی .... آخرین جمله ام این بود:
«چه سالم چه مریض، چه تو این دنیا چه اون دنیا کاری ندارم جز دوس داشتنت»
انگار که یک بی زبان شفا پیدا کند گفت:
«دوس‌داشتن به چه قیمتی»
انگار نمایش کاملا خراب شده بود  ... چشم هایم به کارگردانی بود که مثل بمب ساعتی‌داشت منفجر می شد... پرده ها را کشیدند ... باور کردنش سخت بود که همه تماشاگران تشویقمان کردند
کارگردان آمد تشکر کرد و آخر داستان را عوض کرد
شب تا صبح در خانه قدم زدم و فقط به یک جمله فکر کردم «دوس داشتن به چه قیمتی»

دیگر تئاتر بازی نکردم، حتی دیگر به تئاتر شهر هم نرفتم
او حالا سوپر استار سینماست و من داستان می نویسم ... داستان هایی که آخرش به اینجا ختم می شود:
«هی رفیق دوس داشتن به چه قیمتی»

#حسین_حائریان



🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Dec, 20:07


باز هم یک شب زیبا و دلنشین در کنار شما اساتید و هنرمندان آوا با اجراهای نابتون خیلی مفتخریم ک کنار ما حضور دارید ❤️

لیدر تایم : بانو سپیده زاهدی🌸 جناب سام🎙️

🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡🧡

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Dec, 16:30


🍁 شعـــــر 🍁



‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌با فاصله اے دور که آسیب نبینی
بنشین و فقط شاهد ویرانے من باش


شادی نکن و پشت سرم دیده مکن تر
تو شاهد بارانی این چشم ترم باش

از بس که ز من دور شدی در پی انکار دویدی
در چشم تو هم  نیست شدم نیستم انگار

بر  گردو بیا  شاه نشین غزل و این دل من باش
  معنای من و این دل  ویران و خانه  من باش

تا کی  تو زمن دور شوی ای مه تابان رخ بتابان
برگرد و بیا چشم و چراغ دل و این خانه  من باش

من عاشق و دلباخته مهر و عشق تو هستم
هم واله و شیدای در کوی تو روی تو هستم

از من مگذر سایه خود چتر سرم باش
محتاج توام  لطف بکن  همسفرم باش

دنیای منی و به کس نیس امیدم
هم سایه ی من هم نور دو عین ترم باش

#زیبا

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌

🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

07 Dec, 14:48


من از آن روز که دربند توام آزادم
پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم‌های جهان هیچ اثر می‌نکند
در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می‌رود اندر طلبت
تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه انس
پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم هیچ
یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی
دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر منست
گر خلایق همه سروند چو سرو آزادم

به سخن راست نیاید که چه شیرین سخنی
وین عجبتر که تو شیرینی و من فرهادم

#حضرت_سعدی
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 21:05


        🫰     @morfin401    🫰
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

❤️از همه سری تو❤️

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 20:39


        🫰     @morfin401    🫰
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

اخ چقد قشنگه از عشق تو دیوونه شدن❤️

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 18:30


حسی در من زنده‌است هنوز...
مثلِ حسرت‌های کودکی‌ام....
حسی در من زنده‌است هنوز ...
مثلِ اشتیاقم به آغوش پدر...
مثلِ اشتیاقم به بوسه‌های مادر...
حسی در من زنده‌است هنوز از جنسِ امید...
حسی که در سرم فریاد می‌زند ، هر لحظه‌را زندگی کن...
حسی در من زنده هست هنوز ،مثل درمان بال زخمی یک پرنده و پروازش در آسمان بیکران ...
هنوز هم حسی در سرم زار میزند ، مانند ابرهای تکه تکه ، برای باریدن ...
حسی در من زنده هست هنوز ، مثل لبخندت بعد گریه های شبانه ات ...
حسی در من میگرید ، مانند مادری در فراغ فرزندش ...
حسی در من فریاد میزند هنوز مانند لیلیِ بی خبر از مجنونش ....
حسی در من زنده هست هنوز ، مانند خندیدن چشمانت بعد یک غم طولانی ...
حسی در من زار میزند ، برای تو، برای من ،برای من و تو ....
حسی در من هر لحظه میگرید...
حسی در من زنده هست هنوز...
قاصدکِ عمر را به آسمان بسپار
و لحظه‌ات را دریاب...
ببین؛ بازهم که چایی‌ات سرد شد
لحظه‌را دریاب عزیزِ من!
فرداها به گور پدرشان خندیده‌اند.
من و تو چاره ای نداریم...
به جز بند زدنِ این چینی شکسته ،
امیدی هم اگر نیست، باید ساختش....
عمر که بی توجه به حالِ ما می‌گذرد
کمی تقلا برای چنگ زدن به ریسمان رویا هم ، بد نیست....

مَصی✍️
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 17:30


با تو دلدادگی و حال پریشان عشق است..
بر لبت بوسه زدن کم نه، فراوان عشق است..

آمدی شعر شدی، قافیه همرنگِ تو شد..
از تو گفتن همه جا،شاد و غزلخوان عشق است‌‌..

آبشارانه و بی چتر، پر از حس لطیف..
غرقِ آغوش تو در نم‌نمِ باران عشق است..

روی قالی خیالت، که دلم می‌بافد،،
قلمِ بوسه اگر نقش شود، آن عشق است..

شانه‌ات بالش شبهای پر از دلهره‌ است..
تکیه بر قامت افسونگر جانان عشق است..

شک ندارم که تویی علت آسودگی ام..
با تو احوالِ دل بی سروسامان عشق است..

گرچه دردی، ولی آنگاه که در خلوتِ دل،،
میشود جاذبه‌ی چشمِ تو درمان عشق است..

فصل شیداییِ عُشاق بهار است ولی،،
با تو و عشق تو پاییز و زمستان عشق است..

می‌شود از لب و آغوش تو منظومه سرود..
آتش بوسه‌ی دی بر لب آبان عشق است..



#نگار_حسینی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 16:55


دکلمه✍️سناریو🎥 pinned an audio file

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 16:53


        🫰     @morfin401    🫰
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

#پیشنهاد_امشب🌒🍷
همونی که میخوام شدی♥️

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 16:33


گر که مجنونم شوی لیلای بی دردت شوم
با تو باشم خانه و کاشانه میخواهم چکار؟

بوسه از لب های تو مدهوش ومستم میکند
با وجودت ساقی ومیخانه میخواهم چکار؟

میشود آغوش گرمت مامن تنهایی ام
تاتوباشی محفل شاهانه میخواهم چکار؟

چون زلیخا پای عشقت مینشینم تا ابد
با وجودت  عاشقی دیوانه میخواهم چکار؟

حبس در زندان آغوشت تمام زندگیست
ناز چشمت، دلبر دردانه میخواهم چکار؟

تا عسل باشد وَ لب های شررانگیز تو
دلبر شیرین زبان،صبحانه میخواهم چکار؟

دست هایت لای گیسویم قرارم راگرفت
بانوازشهای تو،من شانه میخواهم چکار؟

لب گذاری روی لبهایم نگار مه جبین
با وجود بوسه ات عیدانه میخواهم چکار؟

جایگاهم قلب گرمت مونس تنهایی ام
باوجودسینه تو،خانه میخواهم چکار؟

سر به روی زانوانت میگذارم جان من
تاتوباشی بالشی مرغانه میخواهم چکار؟

خنده ات اُسکار میگیردگل خوش ذوق من
تا تو باشی دلبری مستانه میخواهم چکار؟

جای داری سُنبلم دربوستان قلب من
با وجودت لاله وآلاله میخواهم چکار؟

مهر تو در قلب من، جانم به قربانت گلم
تا تو باشی دلبر بیگانه میخواهم چکار؟

گرمی دستان تو  آرامش دنیای من
تا درون پیله ام پروانه میخواهم چکار؟

طره ای از موی تو صبرو قرارم را رُبود
مست مستم ساغروپیمانه میخواهم چکار؟

همچو گنجشکی درون دست تو جامیشوم
تا تو باشی نازنینا لانه میخواهم چکار؟

عشق را باید میان سینه پنهانش کنم
گر تورادارم دلی دیوانه میخواهم چکار؟

ناز چشمان خمارت، ای کمان ابروی من
با تو باشم قصه وافسانه میخواهم چکار؟


#افسانه_احمدی_پونه
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 14:49


اومد پایین، موهاش باز بود، تا رو شونه‌هاش بود.
هیچ‌وقت روسری سرش نمی‌کرد.

دایی هر چی می‌گفت، هر چی می‌زدش عین خیالش نبود. ننه هم می‌گفت تو جهنم زنای بی‌حجاب رو از موهاشون آویزون می‌کنن.

اونم می‌گفت: «وووااااوووه!...» بعدم می‌خندید.
تکیه داده بود به درخت، پیرهنِ قرمزِ دکمه‌دار تنش بود. پیرهنش تنگ بود.

یقه‌اش باز بود. لباش مثلِ دو تا گیلاس بود، مثل زبونش شیرین بود. آدم دلش می‌خواست ببوستش

کسی تو حیاط نبود. ننه هم صبح رفته بود جایی. خواستم همون‌ جا محکم بغلش کنمو ببوسمش،

گفتم چیزی نمیگه که. به کسی هم نمی‌گه، نه به باباش می‌گه، نه به مادرِ من، داد هم نمیزنه، یا می‌خنده یا فوقعش می‌زنه تو گوشم.

گفتم اگه خواست بزنه تو گوشم، خب بزار بزنه.مگه اون همه کتک خوردم چی شد، یه سیلی هم روش، نمی‌میرم که. گفتم اگه هم زد ،یه بوسه به یه سیلی می‌ارزه ،یه لگد، چهار تا مشت و هزار تا مرگ،،به اون بوسه می ارزه، چشمامُ بستم و شروع کردم به شمردن. گفتم تا ده می شمرم به ده که رسیدم، میگیرمش محکم میچلونمش تو بغلمو می‌بوسمش.

یهو چشامو باز کردم گفت: «چته دیوونه، چشم‌هاتو چرا بستی خلِ خدا؟!» چشامو باز کردم. ترسیدم.

لرز افتاد به جونم گفتم اگه ببوسمش روزه‌م باطل می‌شه، گناه داره. ای کاش دیروز از مُلّا حسن پرسیده بودم. مُلّا حسن اونقدر مُلّای خوبی بود که مطمئنم می‌گفت: «ببوسش..»

📝#حافظ_خیاوی📖📖

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 14:26


Live stream finished (2 hours)

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 13:00


سپاس از اینکه کنار ما حضور دارید با اجراهای عالیتون ماندگارو همیشگی باشید 🌹❤️

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🦋لیدرتایم؛بانو باران🦋

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 08:30


این روزا...
این شبا..
دوباره دلم پرمیزنه برای بودنت، امانیستی وتنهایادگاری که از تو برام باقی مونده یه نوارازصدای قشنگته ک برام خوندیه
تنهایادگاری ک وقتی شب ازراه میرسه ومهمون دلم میشه دلتنگیه...
برای دوباره دیدنت مث لیلی راهی شهرعشق شدم تادوباره ببینمت یه وقت فک نکنی نیستی ومن فراموشت کردما... ن...... ن...... ازوقتی رفتی همه ارزوهام هم ب اسمون پرکشیدن و فق دلتنگی سهم من شد
دلتنگتم....
دلتنگ تویی که قرار بود تموم بودن ونبودم بشی
اما...... نیستی
دلتنگ چشات،نگااات،بغلت،عطر تنت...
اااخ امووون ازاین خاطرتای ک ازخودت برام ب یادگارگذاشتی.....
کاش میشد وقتی داری میری هیچ خاطره ونشونی از خودت برام نذاری...
نمیدونم.....
نمیدونم چی بگم سرنوشت شوم من یا قسمت
اصلا چیشد اون روز، روزی ک 6روزب تولدم مونده بود.
اون روزتوحیاط بیمارستان......
دس تودس بهترین رفیقم.....بهم خیانت کردی
کاش هیچوق باهات خاطره نمیساختم یا
باهات زیربارون قدم نمیزدم اصن باهات خاطره نمیخندیدم.
میبینی دست وپاموبه تخت بستن....
حواست هس دردنبودنت ازمینا شیطون یه مینای دیوونه ساخت وزبان زدمردم شهرشدم.....
میبینی همه مردم تو سراین عاشق زدن وگفتن دیدی رفت وتنهات گذاشت.....
خدامگه خودت نگفتی هرکی باهات حرف بزنه اروم میشه پس واسه چی اسمونت ابری شدوبغض شکست وداره گریه میکنه.
نکنه، این اشکای توس ک داره مث بارون روسرم میباره، ببینم نکنه توام دلت برام سوخت؟
میدونی خدا،ای کاش سرراهم قرارش نمیدادی ومنم عاشقش نمیشدم وهیچوقت باهاش خاطره نمیساختم اخه ازکجاباید میفهمیدم اون همه روزای خوبی ک باهاش خاطره ساختم قراره ی روز برام مث دردی بشن که هیچ درمونی نداره
من بایدازکجامیفهمیدم ی روزی میادوعقلمو وقلبمو ب تاراج میبره ومنوعاشق خودش میکنه بعد همه چیمو میگیره ومیره
توووو......
توووی خداهم نمیتونی منوخوب کنی نه؟
اون یه روزای مسکن همه دردام بودالان خودش شده ادم دردام.
خداااااا قلبم داره میاد تودهنم نمیتونم نفس بکشم دوس دارم چشاموبرای همیشه ببندم وب خواب ابدی برم......
اخه چرامن خداااااا.من ک جزاون کسی رودوس نداشتم اون توبودبرام روزمین، اون خدایی زمینی من بود
خدای زندگیم،ولی میبینی چ نامرد بود که اومد خدای دل من شد ولی ازم محافظت نکرد؟
خدامگه توقراربود منو اروم کنی ولی خودتم ک داری اشک میریزی، نکنه توهم مث من عاشق شدی، یه جایی خوندم توعاشق لوسیفربودی ولی وقتی حاضرنشدب ماها سجده کنه از درگاهت روندی خو قربونت برم بهش حق بده، ببین،یکی ازاین اشرف مخلوقاتت دل من ک امانتت دس من بوده روشکوند.بعدانتظار داری فرشته عزیزت سجده کنه، ببین حال منوک مث دیوونه هاشدم.
ولی خودمونیما این دیوونگی هم عالمی داره ها
دیوونه ی دوتاچشمو، چشاش میشه شاهرگت،
چشاش دیوونم کرد و دیوونش شدم
این دردداره... خیلیم درد داره‌...
درد دیدن دستاش تودستای بهترین رفیقت ک مث خواهر برات بود. هنوباورنمیکنم این سکانس مث فیلم جلوی چشام رژه میره وعین زالو خونمو میمکه
بخودت قسم میدم ک ارومم کن
بگوهمش خوابه،بگوهمش یه کابوسه یادروغه
اصن اون عزرائیل روبفرس تانفساموبگیره بلکه بتونم برای همیشه بخوابم وروزقیامت ک شدببینم همش یه خواب بوده
خاطره ساختن با کسی ک یه روزخیلی دوسش داشتی وبهت خیانت میکنه،عین خودکشی میمونه بااین تفاوت که تو وقتی عشقتو از دست میدی هر ثانیه به ثانیه زجر میکشی و میمیری
مردنامهربون قصه ی من
میشه بهم بگی چطورتونستی این بلارو،روسرم بیاری...... اونم بابهترین رفیقم..... مگه من چی کم گذاشتم برات
اصن چطوردلت اومد.....
چطور......

به قلم مینــــــــــــــــــــا
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 07:38


زیر ِ باران، هر نخ ِ سیگار می چسبد عجیب
دست توی ِ دست های ِ یار می چسبد عجیب

معنی ِ بی تاب بودن هایمان جز "عشق" چیست؟
شور و شوق ِ لحظه ی ِ دیدار می چسبد عجیب

کوچه باغ ِ خاطرات و خش خش ِ برگ ِ درخت
پرسه های ِ خیس در رگبار می چسبد عجیب

آسمان سقفی قدیمی، پُر تَرَک از آذرخش
قطره قطره بر سرت آوار می چسبد عجیب

از دهان ِ تو شنیدن آخر ِ خوشبختی است
"دوستت می دارم" ِ هر بار می چسبد عجیب

من بگویم میروم تا سد ِ راه ِ من شوی
از من انکار، از تو هی اصرار می چسبد عجیب

کافی است عاشق تر از هر بار آرامم کنی
"سر بروی ِ شانه ام بگذار" می چسبد عجیب

گوش دادن به "یکی هست"ی که خیلی وقت نیست
مرتضا پاشایی و گیتار می چسبد عجیب

لب به لب، حال ِ خراب و هی شراب و شعر ِ ناب
هر دو مست و تا سحر بیدار می چسبد عجیب

در خیالم باز هم گفتم برایت یک غزل
قاب ِ عکست تکیه بر دیوار می چسبد عجیب

#شهراد_ميدری

‌‎‌‌‌‎‌‌‌𖣦 ⃘⃔⃟ٜٖٜٖ༻⃘⃕⃟ٜٖٜٖ 𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 06:30


🍁 دکلمه 🍁


می‌دونی ! از وقتی که تو همه چیو ول کردی و رفتی نه من دل و دماغ حرفای بقیه رو دارم ، نه بقیه دل و دماغ قیافه اخمو و بی‌حوصله منو !

انگار بعدِ رفتنت روحِ منو هم با خودت بردی ! یه جوری شدم که فقط جسمم هست !
جسمم می‌ره بیرون ، می‌ره دانشگاه ، می‌ره مهمونی ، می‌ره کافه ، درس می‌خونه ، غذا می‌خوره ، شعر می‌خونه ، کتاب می‌خونه و ...

بهت گفته بودم اگه تنهام بذاری ، زندگی واسم میشه دردِ ناعلاج ! بهت گفته بودم نبودنتو بهم نده ، سهم من از تو داشتنته ! بهت گفته بودم که منو با نداشتنات تنها نذار !
منکه گفته بودم بدونِ تو یه غمِ بزرگم تو دنیا ! بهت گفته بودم اگه نباشی نمی‌خندم دیگه .
روزا واسم شب نمی‌شه ، شبا واسم روز نمی‌شه .
بهت گفته بودم می‌ترسم از تنهایی ، بهت گفتم اگه همه منو ول کردنو رفتن خیالی نیست ، تو فقط منو تنهام نذار ! بهت گفته بودم که من با بودنت سرپام !
من با بودنت من شدم ! لعنتی من‌که اینارو بهت گفته بودم ... تو که می‌دونستی جونم به جونت بسته‌س ، با این حال تنهام گذاشتی و رفتی ! به فکر منِ تنها بعد رفتنت نبودی ؟
فکر نکردی از پا می‌افتم با رفتنت ؟

ببین چیکار کردی ! حالا نه من تو رو دارم ، نه تو منو ! باید چیکار کنم روزای بدونِ تو رو ؟ چیکار کنم بگذرن ؟
منی که هر لحظه رو کنارِ تو می‌خواستم

#زینب‌_قلاوند


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 05:47


        🫰     @morfin401    🫰
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆
🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵🎵

هر نفس #مست تو بودن🌒

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 04:30


دلم به جایِ خالیِ

تو هم خوش است

چون جای خالیِ توست…!


💠#افشین_یدالهی

#درود_روزخوش

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

21 Nov, 04:29


💎  #شعر 💎



بی تو با خش خش این برگ خزانی چه کنم

با  صدای   نفس   باد   روانی   چه   کنم


کمرم خم  شده  از  شدت  این  فاصله ها

تو  بگو  با کمر  و  قوس  کمانی  چه کنم


دست تو چتر منو و بیمه ی احساس منست

بی تو  با  هجمه ی  این  بارش آنی چه کنم


پشت  این  پنجره ها  زمزمه ی  تنهایست

با  همین  توطئه ی  قاتل  جانی  چه کنم


موی من‌ گشته سفید و تن من ترکه ی چوب

با  غم  پیری  در  این  اوج  جوانی چه کنم


کوچه  و  پنجره  و  بغض  گلو  دشمن  من

تک  و  تنها  وسط  جنگ  جهانی  چه  کنم


مهر  و  آبان  شد و بازم  خبری نیست تو را

بی تو با خش خش این برگ خزانی چه کنم


#علی_قهرمانی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

ز‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 19:33


💎 #شعر 💎



تمام شعرهایم را به چشمانت بدهکارم
نمی‌دانی، نمی آیی ولی تا صبح بیدارم

چه ها دادی؟ چه ها کردی؟ چرا با آشنا سردی!
بجز دردی که آوردی، ندارد جنس، بازارم

خیالت میکنم در تب، به آتش میکشد هر شب
نگاه مست و گیرایی که می آید به دیدارم

به پایت مانده آوارم، گرفتارم به آزارت
نمی‌دانند مردم که، برای چیست می بارم!

کسی در من صدایت کرد، کسی که خوب می‌داند
محال است اینکه از پای خیالت دست بردارم

خیابان، خیس و بارانی جهانم سرد و بورانی
اهالی خوب می دانند، منِ اهلی! گرفتارم

گناهم دیدن رویت، پر از آهم، به گیسویت!
«کنارِ پنجره» جاییست که می آید به سیگارم

درست اینکه، دلازاری! به جانم درد می کاری
برای روز و شبهایم، تویی تو مهر و معیارم! 

من عادت کرده ام، باشد! ولی مردم چه می‌گویند؟!
نمیخواهی کنی رحمی به این وضع اَسَفبارم؟!

#ابراهیم_حسینی

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 18:49


🌧 #دکلمه 🌧




بهش گفتم گریه نکن دردت چیه ؟
بگو شاید دوای دردت شدم

گفت: دردم تویی ،گفتم چی؟من؟
چرا من؟
گفت:سالهاست می‌بینمت
همرو میخندونی ،همه باوجودت شاد میشن

ولی خودت زمانیکه داری قهقهه میزنی
گوشه چشمات اشکه
لامصب دردت چیه ؟چته؟
همش بفکره اینو اونی پس خودت چی؟
چرا هیشکی بفکره تو نیست

خیلی وقته تو لاکه تنهایی هستی


مادرت می‌گفت :همش تو اتاق کوچیکه تنهاست
و در حال نوشتن
اونم نوشتنه متنهای غمگین که کلمه کلمش
استخونشو خورد می‌کنه
می‌گفت:یه شب متنه سنگینی میخوندی
شکایت به خدا میکردی زار زار گریه میکردی .
m.t
مجید توروخدا بیا بیرون از لاکه تنهایی
نگاه چقدر موی سفید و ریشهای سفیدت زیاد شده،
یکم بفکره مادرت باش
بیچاره دل مادرت
بیچاره که از غصه تو همش نذری میده
که بلکه تو ،حال خوبی پیدا کنی
وباز از ته دل بخندی

چندروز پیش تو روضه امام حسین
چقدر گریه میکردو نگاش به آسمون بود
انگاری داشت برات دعا میکرد
وای که چقدر اون اشکها ارزش داشت
اونم پیش خدا
امیدوارم خدا مرادشو بده

عه گریه نکن ،با تو ام، نگفتم که گریه کنی
کجا میری وایستا ،ببخش نخواستم ناراحتشی

گفتم:هیچی ،فقط وای بر من که چروکه صورت مادرمو بیشتر کردم ،وای بر من که اشکشو درآوردم
بیچاره دل مادرم
قربون دل شکستش 
بیچاره مادرم
بیچاره مادرم

#مجیدتقوی


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 18:09


          🩷  @morfin401    🩷
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎉🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎉

#برای_دلبر🩷
اومدم دوستت داشته باشم از دستم رفت عاشقت شدم🌓🍷

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 17:32


.
ای گفتـن از تـو در شـب ممنـوعه‌ام خیـال
آغـوش تـو برای مـن انگـاره‌ای محــال

سیـب رسیـده‌ای که مــرا رانـده از بهشـت
صـد بار بهتـر اسـت از افتـاده‌ های کـال

پرسیده‌ای چه می‌کنی و کیستی؟ مپرس!
ای آخــرین جــواب مــن از اولیـن ســؤال

با دیگــران قیــاس حــلال و حــرام کـــن
حــرف حــرام مــی‌شکنــد حُـرمـتِ حـــلال

از استــکان لب زده‌ات مــی‌خــورم، تو را
مــی‌بوسم از دریچــهٔ ممکــن‌ ترین مجــال

انگشـت مـی‌کشـی به گریبــان و شـامـه‌ام
دنبــال عطــر توسـت فراسـوی این جـدال

تـو‌ وقت دیدن عطشــم کـور ، کـور ، کـور
مــن پـای گفتــن هوســـم لال ، لال ، لال

آینــده کـو؟ گذشتـه کجـا رفـت؟ کاشــکی
درهــای لحظـه را بگشاییـــم رو به حــال… 🕊


#مهدی_فرج



🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 16:30


اگر  زگور به جایی دری نباشد چه ؟
وگر تمام شود،محشری نباشد نباشد چه ؟

گرفتم اینکه دری هست و کوبه ای دارد
در آن کویر ، کس دیگری نباشد چه؟

کفن کشان چو در آیم ز خاک و حق خواهم
دبیر محکمه را دفتری نباشد چه؟

شراب خُلَّر شیراز داده ام از دست
خبر ز خمره ی زیباتری ، نباشد چه ؟

چنین که زحمت پرهیز برده ام اینجا
به هیچ کرده اگر ، کیفری نباشد چه؟

بنده ، کیست در این بازی سیاه و سفید
در آن دقیقه اگر داوری نباشد ،چه ؟


#حسین_جنتی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 16:19


Live stream finished (2 hours)

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 15:34


.
شهر من بی تو شلوغ است بیا، گم شده ام
من که قربانی یک سوء تفاهم شده ام

عمق این فاجعه از عشق بلاخیز تر است
"خنده ی تلخ من از گریه غم انگیز تر است"

رفتی و شهر من انگار که طوفان زده شد
قلب من بعد تو یک کشور بحران زده شد

روح من روی تنم بعد تو آوار شده
غصّه های ابدی در دلم انبار شده

بی تو هر شب سحرم گم شده در سایه ی ماه
هجمِ سنگینِ خیالت شده وابسته ی آه

خانه ام عِطر تو را می طلبد هر شب و روز
عِطر خود را به هوای دل بیچاره بدوز

او که با چشم تو از خویش گذشته ست منم
او که جز راه تو بیراهه نرفته ست منم

او که با قصد و غرض غم به دلم کرده تویی
او که از عمد و به لج، باز ولم کرده تویی

تو بیا فکر پریشان مرا دور بریز
در خُمِ تُنگِ دلم خوشه ی انگور بریز

دلم از دیدن رویت هیجان می گیرد
قلب من باز دوباره ضربان می گیرد

یا بیا تا به ابد در دل این خانه بمان
یا سرخاک دلم سوره ی توحید بخوان

"بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است"
در نبود تو دلم با همه کس درگیر است

تو نباشی غم این ثانیه ها را چه کنم؟
چه کنم این قفسی را که به قلبم گیر است؟

شهر،ماتم زده و فاصله ها بیدارند
در پس خاطره هایی که به غم زنجیر است

پیش تر ناز نگاهت همه دم با من بود
آن نگاهی که در این فاصله بی تاثیر است

در نبود تو من و خاطره ها همدردیم
درد ما درد قشنگیست که عالم گیر است

گر چه یک شهر برای غزلم می گرید
قلب من باز پذیرفت که این تقدیر است


#سید_حمید_حجازیان
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 14:49


تایم شعر و دکلمه با جناب احسان عزیز🌹🎙️

قدردان حضور شما خوبان و خوش صداهای عزیز هستیم همیشگی باشید🌹

💝💝💝💝💝💝💝💝💝💝


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 11:31


آتشی زد شب هجرم به دل و جان که مپرس
آن چنان سوختم از آتش هجران که مپرس

گله ئی کردم و از یک گله بیگانه شدی
آشنایا گله دارم ز تو چندان که مپرس

مسند مصر ترا ای مه کنعان که مرا
ناله هائی ست در این کلبه احزان که مپرس

سرونازا گرم اینگونه کشی پای از سر
من ات آنگونه شوم دست به دامان که مپرس

گوهر عشق که دریا همه ساحل بنمود
آخرم داد چنان تخته به طوفان که مپرس

عقل خوش گفت چو در پوست نمی گنجیدم
که دلی بشکند آن پسته یِ خندان که مپرس

بوسه بر لعل لبت باد حلال خط سبز
که پلی بسته به سر چشمه حیوان که مپرس

این که پرواز گرفته ست همای شوقم
به هواداری سرویست خرامان که مپرس

دفتر عشق که سر خط همه شوق است و امید
آیتی خواندمش از یاس به پایان که مپرس

شهریارا دل از این سلسله مویان برگیر
که چنانم من از این جمع پریشان که مپرس

#شهریار

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 09:59


          🩷  @morfin401    🩷
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎉🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎉

🌒🍁اومدم قلبو به نامت کنم 💓

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 08:31


باز هم دارم می روم
با کلی خاطره
با کلی آرزو که در سینه ام ماند و بوی نا گرفت
کاش وقت بازگشت،همه چیز درست شده باشد.
کاش دردی نباشد که روی سینه ام سنگینی کند
کاش بغضی در گلو خفه نشود
کاش همه چیز رو به راه شود و چشمان همیشه نگران مادر،برای یک بار هم که شده،از ته دل بخندد.
کاش تمام رویاهای شیرین گذشته،تکرار شود و دوباره من باشم و لبخند های از ته دل.
هر آنچه در توانم بود،هر چه در قلبم بود را اینجا انجام دادم.
تمام تلاشم را برای حال خوب عزیزانم کردم.
لبخند های از ته دل برایشان به ارمغان آوردم.
و روزها ‌ شب ها سر آسایش کنارشان به زمین نهادم.
و در آخر،کنار پدر نشستم
قدری خنداندمش
خواهر کنارم بود
او هم خندید
اشک و لبخند با هم قاطی شد
بابا صدایم را شنید
فهمید چه می‌خواهم
می داند که همه را بعد از خدا،به خودش سپردم.
بابا همیشه هوای بچه هایش را دارد.
از خدا برای مادرم سلامتی و توان ایستادن خواستم.
مادری که فرشته ترین فرشته ی آسمان زندگی من است.
کاش دستم می رسید و می توانستم لبخند را بصورت دائمی در چهره هایشان ماندگار کنم.
در ذهنم،همه بودند
همه ی آنهایی که انتظار دیدارشان را می کشیدم و میسر نشد.
همه ی آنهایی که تکه ای از وجودشان تا ابد در سینه ام خواهد ماند.
خلاصه کنم
وقت رفتن است
دیر یا زود همه امان می رویم
هر کس سمت سرنوشت خود
خوشا بحال کسی که دنیا را جدی نگرفت و فهمید که تنها چیزی که تا ابد به یادگار خواهد ماند،عشق است و محبت.
راه رفتنی را باید رفت....
شاید روزی بازگشتم
خدا را چه دیدی....
دوستتان دارم تا ابد که صدای قلبم را می شنوم....

در پناه خدا باشید عزیزان دلم...

#سهراب
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 07:32


میگما
دور چشمای تیله ای مشکی ت بگردم من
نمی دونم چرا هر وقت اسم تو میاد
من دست پام گم می کنم
نمی دونم
چرا وقتی صورت قشنگت تو ذهنم نقش می بنده
من میرم یه دنیای دیگه
اصلا تو چی داری تو وجودت که منو انقدر کلافه ی خودش کرده
مگه چقدر منو دیدی
مگه چقدر باهام حرف زدی....
مگه چقدر پای درد دل من نشستی که منو انقدر خوب میشناسی؟
ببین
من چند ساله
هیچ چیزی بنام قلب نداشتم
ندارم یعنی
ولی تو اومدی
دست گذاشتی
رو جایی که فقط صدای نبض دستای تو رو میشنوم
اصلا بذار اینجوری بگم

من اگه دور تو نگردم
باید شبا
تک و تنها
پرسه بزنم و دور این شهر درن دشت غریب و سرد بگردم
نگاهم و بدزدم
از همه آدمای جذاب و سرد و زیبای این جغرافیای عجیب غریب
اصلا بگو
بگو چرا
چرا تو هستی
همه چیز هم هست
اما انگار نیستی
چرا من تو صفحه خالی گوشیم
هیچی ندارم غیر از تو....
چرا من
باید تا این وقت شب بیدار بمونم و از نداشتنت بگم
چرا اصلا تو هستی
ولی تو رویای من
تو خواب من
بیا
پاشو همین الان بیا
پاشو
دستت بده به رویای خیس هر شب من
بیا یه دستمال گل گلی از تو کیفت در بیار
بگیر زیر چشمای چروک افتاده ام
خشک کن
بعد
دستم بگیر تو دستات
بذار گرم بشه تموم وجودم
بذار همه وجودم بشه تو و گرمی دستات
بذار یه چیزی بگم
من قبل اومدن تو اصلا من نبودم
یه تیکه زمین خشک
که آب هست
همه چی هست کنارش
اما حس جوونه زدن نداره
پاشو بیا که این صبر من از دست صبرم خسته شده
پاشو بیا
انقدر خنده های الکی نشون مردم دادم دیگه لب هام هم منو یاری نمی کنن
دیگه تحویلم نمی گیرن
دیگه ذوقی به حرف زدن ندارن
پاشو بیا
انقدر که بی سرزمینم
انقدر که تموم وسعت زندگیم شده تو...
میدونی
نفس
نفس
نفس
اصلا چرا باقیش نمیشه گفت؟؟؟
چرا نمی تونم بگم حتی نفس هام دونه دونه به شماره افتاده بود
ولی تو
با اومدنت
حال نفس های خسته منو هم خوب کردی
بیا
همین امشب بیا انقدر که سر انگشتات بشن درمون همه ی دردای بی درمون من

بذار نمونم نپوسم
بذار دق نکنم تو این غربت بی انتها
ببین
من یه رکاب ساخته بودم واسه انگشتم
بعد هر بار که نگاش می کردم
دنبال یه تیکه جواهری چیزی بودم که بندازم روش
چرا من باید یاد تو بیفتم
چرا اصلا الان باید یاد اون رکاب بیفتم
چرا باید تو بیای تو ذهنم
چرا
بیا
بیا
تو «نگین»این رکاب شو...
می خوام بهت بگم
من هر وقتی تو خیالم تجسمت میکنم
تو نشستی جلوم
من دارم گیسو های جو گندمی ت رو شونه می کنم و تو هم تو آینه بختمون،خودت و نگاه می کنی و من بدون اینکه بفهمی واسه موهای سفید شده ات تو دلم زار زار گریه می کنم و دور تموم دردات می گردم
الهی دور تموم زخمای دلت بگردم من که هیچکسی به اندازه خودت نه فهمیدی نه گذاشتی کسی بفهمه که چه درد سنگینی رو دلته

ولی قربونت برم
بیا
بیا بزار همه دردات رو مرهم بشم
بیا که بوی موهات منو داره تا خود خدا می رسونه
من هر شب
مست موهاتم
مست بافتنشون
من اصلا موهات خیس خیس می بافم
من عاشق موج سواری رو موهاتم دورت بگردم
راستی
الان که نیستی پیش من
الان که نگاه من به آسمونه
تو به چی نگاه می کنی
تو چشمات داره دنبال کدوم ستاره می گرده
بگو
بهم بگو
بذار بفهمم چشمت به کدوم ستاره است
بذار منم به همون نگاه کنم
بذار منم چشمام با چشمای تو یجا خیره باشه
میگم
بس نیست؟
بس نیست این همه از نبودنت
نداشتنت
ندیدنت نوشتم؟؟
میگم بس نیست؟
بیا
بخدا من اگر جای تو بودم
همین امشب
با اولین پرواز خودمو میرسوندم
برسون
دلم نمیخواد بیای و ببینی که دیر شده
که نیستم
که مسافر پرواز ابدی شدم

ببین
من
انگار ته تهش ام
انگار ته این قصه ام
انگار دیگه فردا نیست
بیا
بیا
بیا شاید موندم
شاید تموم نشد
شاید رسیدم
شاید رسیدن شد سهم این آدم که هیچ وقت تو عمرش نرسیده
بیا
دور قد بالات بگردم من
انقدر که دلتنگ تو ام جای سخن نیست

ای شوق تماشای تو در لحظه ی آخر........



پایان......


#سهراب
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 06:30


چقدر نسبت به تو به خودم بدهکارم!
اخرین بار که دیدمت نشد تو چشمات زل بزنم و بگم؛
تو تاحالا بهم هیچ چیزی ندادی که یه یادگاری ازت داشته باشم...
زل بزنم تو چشمات و بگم؛
نرو
بمون، هنوز برای رفتن زوده...!

نتونستم بگم؛
مغزم وقتی تو رو میبینه تعطیل میشه، دست و پاهام ناتوان...

من نتونستم اونطور که دلم میخواد بهت بگم؛ "دوست دارم"
نتونستم بگم؛
مگه چند نفر بعد از تو میان؟!
چند نفر شبیه تو پیدا میشن که حالم باهاشون اینقدر خوب باشه؟!
نه اینکه فکر کنی از گفتن این حرفا
میخوام به چیزی برسم؟!
نه...!
اخه هرکس یکیو که دوست داره،
می خواد رابطه ش بشه اسم شناسنامه ایش...
نمیخوام قسم بخورم برات
اما... اما به تموم خوبی های دنیا قسم
فقط" دوستت دارم"همین.

دلم میخواست بیینمت، اما دیگه به اینم
فکر نمیکنم.
هر روز میگم برمیگردی و بر نمیگردی...!
وقتی فکرش رو میکنم
یادم میاد
دلم میخواست همون دسته گلی که دوست داری برات بخرم،
جای شیشه ی عطرت هیچوقت کنار بسته ی سیگارت خالی نمونه!
هیچوقت نبینم یه لباس رو چندبار میپوشی و دلم بگیره حواسم نبوده
چقدر برام مهم و با ارزشی...
وقتی امروز رفتم و همون پیراهن سفید آستین کوتاهی که ازش خوشت اومد و ذوق داشتنش رو تو چشمات دیدم برات بخرم...
دلم میخواست یهو غافلگیرت کنم
بیام روبروت وایسم و تو دستات همون فندکی رو بزارم که تو ویترین مغازه ی عتیقه فروشی محل دیدمش!

بیا یه فرض محال کنیم
و اون روز که منو می دیدی
هیچی نگی، فقط نگام کنی و من تو نگاهت یه لبخند قشنگ بیینم
بعد بی هوا بگی دلم برلت تنگ شده بود دیونه...
نمیخوام برام دلیل و برهان بیاری
که دلت جای دیگه گیره و هیچی...
بماند...

فقط میدونی
دلم می خواست تو هم مثل من منتظر همون جمله باشی...
همون حرف؛
"هیچ کس شبیه تو نیست"
"هیچ کس شبیه تو منو بلد نیست"
"هیچ کس شبیه تو منو آروم نمیکنه"
"هیچ کس شبیه تو باهاش خندین قشنگ نیست"
"هیچ کس شبیه تو منو دوست نداره" و حواسش به دلنگرانیا و بی قراریام نیست...

فقط کاش میدونستی
خاطرت چقدر عزیزه...!
وقتی هستی اما نیستی...!
اونقدر که بگم؛ منتظرم باش...
منتظرت میمونم...
که دوستت دارم... که خیلی خیلی دوستت دارم...
حتی اگه غیر ممکن ترین حالت ممکن
خندیدن لبخند دوباره ی تو باشه...
راستی تو چرا از من یه یادگاری با خودت نداری...؟!
یه یادگاری به قدر عطر نگاهم؟!
صدای نفس هام؟!
شعری برای انگشتات...که دلتنگیات رو
بخونی...؟!

قصه اینه...تنهایی...
یه قصه ی من بدون تو...!
یه قصه از تو که حتی خاطر دلتنگیامم،
حواست رو پرت بودنم نمیکنه...!
قصه اینه... تنهایی... تنهایی...

#زپنب_سادات_حسینی (ترنّم)

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 05:29


🌱

هنوز صداش خوب یادمه. فرقی نداشت چه ساعت و چه روزی ، هر وقت می اومد با صدای بلند تو بلندگو داد می زد « کهنه بیار و نو ببر... »
کارش همین بود. ظرف و قابلمه های قدیمی رو با نو عوض می کرد و یکم پول می گرفت. قدیما واسش صف می کشیدن. هر چی صف شلوغ تر بود ، هیجان و ذوقش بیشتر می شد.‌  کاسبی خوبی داشت تا اینکه روزگار عوض شد. دیگه کسی دنبال این چیزا نبود. بیکار شد.
چند سال بعد شنیدم کارش کشیده به آسایشگاه روانی... می‌گفتن اونجا کاسبی راه انداخته و حسابی کارش گرفته. هیچ کس نمی دونست چیکار می کنه. انقدر کنجکاو شده بودم که آدرس آسایشگاه رو پیدا کردم و رفتم سراغش...
تو حیاط آسایشگاه یه نفر با بلندگو وایساده بود و بلند می‌گفت « کهنه بیار و نو ببر ... » کلی آدم تو صف بودن. به بهونه ی سوال پرسیدن رفتم جلو... سلام کردم و گفتم چی می فروشی؟ گفت « خاطره »... گفتم مگه خاطره هم فروشیه؟ بهش برخورد. یه اخم کرد و گفت « پس این صف چیه؟ نکنه فکر می کنی اینا دیوونه ن؟ نخیر... فقط دنبال روزای خوبشونن. روزایی که اگه تموم نمی شد الان اینجا نبودن.» یه برگه ی سفید نشونم داد و گفت « تو این برگه خاطره ای که دوست داری تکرار بشه رو می نویسی. بعد تا وقتی که خوابت ببره چیزی که نوشتی رو می خونی. انقدر می خونی تا همه چی یادت بیاد. وقتی خوابت برد میاد سراغت. دوباره به دستش میاری. خاطره‌ ی کهنه میدی، خاطره ی نو‌ می‌گیری.» وقتی سکوت من رو دید یه پوزخند زد و گفت « به درک باور نکن. چشم که داری. ببین چه صفی واسم کشیدن. برگشتم به روزای خوبم. الان وسط خوابم... وسط رویا... »
هیچی نگفتم. سرم رو انداختم پایین و رفتم ته صف وایسادم. امشب باید خوابش رو می دیدم.

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
  ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#شهرزاد_سفرخانی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 04:35


زنی که شعر می‌فهمد جهانی ناب می‌خواهد
به تندیس ِ تنش ابریشم ِ مهتاب می‌خواهد

به شوق ِ دیدن ِ خوشبختی‌اش در قصر ِ آیینه
دلی شیدا، قدی رعنا، رخی جذاب می‌خواهد

هنوز آن دختر ِ شیطان و بازیگوش ِ دیروزی‌ست
زنی که فارغ از غم‌ها دلی شاداب می‌خواهد

همان زن که برای ِ پرسه های ِ خیس ِ بارانش
فروغ و شاملو و قیصر و سهراب می‌خواهد

سحرگاهان که پلکش را به نرمی می‌گشاید نور
شکوفا غنچه‌ی ِ خورشید ِ عالمتاب می‌خواهد

کنار ِ آب و آن‌سوتر کنار ِ جنگلی سرسبز
به یاد ِ بچگی بین ِ درختان تاب می‌خواهد

که تابش را ببندی و به روی ِ او بخندی و
بدانی عاشقی کردن کمی آداب می‌خواهد

که او را هُل دهی با شوق و موهایش به رقص آید
همان مو که سرانگشتی به پیچ و تاب می‌خواهد

شباهنگام پلکش را که برهم می‌نهد آرام
نه بالش، سینه ای مردانه وقت ِ خواب می‌خواهد

زنی این‌گونه رویایی و غرق ِ شور و زیبایی
بدون ِ شک غزل‌هایی پر از اعجاب می‌خواهد

"دلم" لرزید و گفت این شعر از آن ِ که خواهد شد؟
به او گفتم زنی که گوهر ِ نایاب می‌خواهد


#شهراد_میدری


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

16 Nov, 03:34


بزن حرفی،بخوان شعری،مراهم یادکن گاهی
اگرچه غرقِ اندوهم دلم راشادکن گاهی

بیاتاسنگفرشِ خیسِ باران خورده ودلتنگ
هوایِ برگِ زردی که به خاک افتادکن گاهی

غروبی بس غم انگیزم،ازآه وغصه لبریزم
شبِ هوهویِ پاییزم گله بابادکن گاهی

نه بیش ازاین،به قدری که سرم برشانه ات باشد
برایِ گریه کردن فرصتی ایجادکن گاهی

نصیبِ آنهمه رویایِ شیرین،تلخکامی بود
منقش سنگ راازتیشه یِ فرهادکن گاهی

به یادِمن که سردرزیرِپر،پروازیادم رفت
پس ازاین مرغِ عشقی ازقفس آزادکن گاهی

اگرچه ازمغول مانده ست زخمی برخراسانم
مراغرقِ نوازشهایِ گوهرشادکن گاهی

"تمامِ هستی ام تکرارِتاریکی ست"بعدازاین
شبم راپُر"فروغ"ازشعرِ"فرخزاد"کن گاهی

صدایِ نغمه یِ پُرسوزعشقی کوکِ جانم کن
به سازی وبه آوازی مرافریادکن گاهی

شراب انداختم دلتنگی ام را،شعرِنابی شد
جهانی رابه یادش مست ازشهراد کن گاهی

#شهراد_میدری

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 19:30


📚 #شعر 📚



ای دل تنهای من تنها بمانی بهترست
در هوای عاشقی رسوا بمانی بهترست

عشق در دنیای ما نامی ندارد جز هوس
بین این سنگین دلان شیدا بمانی بهترست

رود باش و از خیال وصل دریا درگذر
با دل تنگت اگر همپا بمانی بهترست

دل بکن از آن کسی که با دلت همراه نیست
بی وجودش در دل  شب ها بمانی بهترست

حال که مجنون تو غیر از غصه و اندوه نیست
در غم رویش اگر لیلا بمانی بهترست

عاشقی چنگی به قلب بینوای تو نزد
همچو مجنون در دل صحرا بمانی بهترست

ای دل تنها مخور غم ، با دل تنها بمان
غرق اوهام خودت اینجا بمانی بهترست

وقتی احساس کسی در عاشقی مثل تو نیست
بعد از این ها در دل رویا بمانی بهترست

دل به آدم های بی احساس این دنیا مده
بی خیال مردم دنیا بمانی بهترست

این جهان پر شد ز افکار پلید و پر هوس
در دل مرداب اگر زیبا بمانی بهترست

وقتی اندوه تو را اینجا کسی کمتر نکرد
ای دل درد آشنا تنها بمانی بهترست

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌‌
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 18:44


          🩷  @morfin401    🩷
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆

🎉🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎉

برای شبهای با دلبر❤️

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 18:31


شعـــــر




در نیــمه شبــی به خـــواب  مـن آمــد یار
بـی کـرشمــه وُ  ادا  وُ  بـــی قیــدِ قــــرار

گفتــم چـه عجـب تـو یـادی از ما کـــردی
افتــــاده  بـه یـادت که بیــــایی دیـــــدار

گُـم کرده رهـی بوده ای در نیمـه ی شب؟
یا  یــاد کُنــی  یادگـــرت  را  ایـــن بـــــار

دیرینـــه زمانیــست کــه مـن منتـظـــــرم
یــک بـار بگـــیری خبـــر از  ایـــن دل زار

گفتـــم که  سکــوتت  شـــده  آزار دلـــــم
گــو چــه لـــذّتی  داده به  تـو ایــــن  آزار

یک لحظــه نگـاهـی به زمیـن کرد و گفت
من آمــــده ام  تـا کـه کُـنم ایــن اقـــــرار

تو در پــیِ مـن بوده ای  و من  پــیِ غیــر
تا عــاقبت ایــن  هجــر  شـده حاصل کار

کم ناله کـن ای عاشـق سـرگشته که چون
من رفتــه ام  از کُلبــه خــرابات و  دیـــار

این عشــق قُمـاریست و بازیچه دل است
تو باخته ای  آن   دلِ خــود  پای   قُمــار

گفتــم که ز من گُذشتـه این قِصــه ولـــی
خواهـــم  نکـنی قصــه ی  مـا را انکــــــار

تو آهـــوی ایــن قِصِــه شـــدی  امــــا من
صــد تیـر جفــا خوردم از آهـــوی شکــار

برخاستــم از خـواب  چو مستــانه ولـــی
نه روی شبــی بـود و نه  رُخســـار نگـــار

دیـدم سحــر است و دگــر از  او  هرگـــز
آثـــار  بجـــا نمــانـده  در کلبــــه ی  تــــار

فرخُنـــده شبــی بـود و  چنین دیــــداری
افســـوس ندارد که  چنین شب تکـــــرار

چـون دیــدن آن شمایلش دشــوار  است
گفتـــم که بِمـــاند به  قیـــامت  دیـــــدار

ای خـالــق هستـــی به رحیـمت سـوگنـــد
پیمـــان جــــدایـی ز میـــان ها   بـــــردار


#یوسف_رحمانی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 17:29


میدونی دلبر وقتی یواشکی گاهی از کنارت رد میشمم حتی عطر تنم چشمات رو سمت من برنمیگردونه انگار که من یه حکایت بودم برات
حتی که هیچ جاده ای نیست که منو به مقصدی که آغوش تو تهش هست برسونه
میگم دلبر یه جور غریبی غمگینم انگار که وقتی از کنار تو رد میشم این یه ذره نفسی هم که مونده توی ریهام میخواد تموم بشه و انگار زمانش رسیده که قلبمم برای همیشه خاموش بشه
حتی شایدم من نباشم دیگه برات شعر بنویسم شاید دیگه حسی که توی چشمام بود رو دیگه هیچ وقت نبینی
خسته شدم از بس برات نامه نوشتم و نخوندی و ... اصلا بیخیال منکه تو رو نه لمست کردم و نه تو منو توی نقطه ی ثقل آغوشت گرفتی ...
میگم بیچاره دل من حتی دلشو نداشت دل بکنه ازت ... ولی از بس نفهمیدی که چرا و چطور من اینهمه تو لعنتی رو که ندیدمت میخوامت و بیخیال
اما میدونی من همیشه دلم میخواست احساس منو ذره به ذره ی وجود منو یه بار بغل میکردی و چشمات برای همیشه توی چشمای خسته و بی جون من گره میخوردن تا دیگه هیچ وقت هوای نبودنت منو خفه نکنه و نمیدونی چقدر از دوست داشتنت لبخند شیرین لبامو سرخ کرد و گونهامو گلبهی ... نمیدونی از اینکه نشد توی یه مسیر حتی از دور ببینمت و دیونه بشم و بازم عمیق اون لحظه حتی عاشقت میشدم بازم اما حیف تو هیچ وقت از دردهای من چیزی ندونستی ببخش که اینو الان بهت میگم متاسفم که باعث شدم تو از دست من برنجی و حتی باعث شدم که تو از من متنفر بشی متاسفم واقعا متاسفم لطفا منو ببخش  ولی اینو میخوام همیشه باور کنی که من دلتنگ ترین بودم برات و همیشه با تمام دخترونگی خودم دوستت داشتم همیشه دوستت داشتم اونم نه کم بلکه انقدر دوستت داشتم که حتی خودمو اینجوری دوست نداشتم ببخش که باعث این حس تنفر شدم

لطفا منو ببخش ...

#دوستت_دارم_تا_ابدالدهر

#راحمه
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 15:43


✍️ نامه ای به پدرم :

سلام بابا جون ...
خوبی؟
دلت تنگ نشده برامون؟
راستش یه نموره دلم گرفته ، چشام خیس شدن انگار ...
هی از این لبخند خنگولکیا میزنم انگار که غم عار داره ..
یادته بچه که بودم مریض میشدم با اخم میگفتی چرا مریض شدی؟ انگار یه کار اشتباهی کردم و حالا باید پاکت پاکت خجالت بکشم ...
بابا جون غم و شادیمون قاطی شده ، راستش نمیدونیم شاد باشیم یا غمگین ...
حالا هی روزا اشک میریزم تند تند ، نمیدونم این اشکا از کجا میاد همینطور میریزه ، کاش بیای بغلم کنی ...
باباجون سلول به سلول تنم، دستات که میلرزن رو موهام که نازم کنه ومیخواد که بگه چته گیس بریده ؟از چی دلهره داری؟مگه من مردم دختر من گریه کنه ...
بابا جونم ، واقعا دلم میخواد سرم و بزارم رو پاهات و برام بازم مثل بچگیا داستان بگی ، دلم میخواد شونه کنی موهامو و بعدم مثل بچگیام ببافیشون ...

میگم باباجون درسته از پس همه چی بر میام ولی فکرام شدن خط خطیه یه بچه دوساله ...
پس کی میای بابایی پاشو بازم  بیا بغلم کن ...
اصلا بغل هیچی !
قرار بود بزنی پس کلم هنوز اونم نزدی ، دارم آدم نمیشمااااا....
باباجون میخواستم یه اعتراف کنم بلکه یه نموره سبک شه دلم ...
حقیقتا غرض از مزاحمت...
اووو حال کردی لفظ قلم صحبت کردن و بابا جون ؟ دخترت ادم حسابی شده ها ...
خوب ولش کن خواستم این و بگم من دیگه فهمیدم که دیگه فراری ام اخه از عالم و آدم دارم فرار میکنم ، از اون که دوسش دارم ،از دوستام، حتی از خانوادم ...
طبیعیه باباجون؟
اینقدر ولم کردن و رفتن ، چشام ترسیده خودم آدمارو ول میکنم ....
یکاری میکنم آدما برن ...
لاعلاجه بابا جون؟
واسه همین تنها شدم دیگه...
ترس دارم ب قول این روانشناس دیوونه هه ریشه در کودکیت دارهههه ، کدوم کودکی؟
اومدم بهت بگم بزن پس کلم تا آدم شم نترسم ، بگو گیس بریده بسه فرار از واقعیتا ....
تصمیم گرفتم  واسه اخرین بار باز فرار کنم ولی قول میدم بار آخرم باشه ...

میگم باباجون ...
قلبم درد میکنه ، خیلی درد میکنه ...
دوباره برگردکنارم شایداین قلب آروم شه ...
خلاصه که باباجون به جایی تعلق ندارم ، تیکه پاره رو هوام ، الان دیگه شوخی نمیکنم واقعا نصف و نیمه شدم ...
هی میخوابم شاید چشام و وا کنم ببینم تو اون دنیا کنار توام ...
باباجون از خوابیدن به قصد مردن به اینجام رسیده !
انگار نه انگار بهاره خورشید داره یخ میتابونه به کلهُم وجودم ...
تنم یخ کرده دیگه بابا...
خستم ، مثل تو محکم نبودم که ،هیچوقت نبودم...
اخر منم با یه لبخند عین خودت  جونم و میدم به خدا ...
میام پیشت ...
دلتنگتم ...
خدانگهدار...

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌★‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

#ناشناس

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 15:00


سپاسگزاریم از شما هنرمندان خوش صدا حضور شما عزیزان ارزشمند باعث دلگرمی ماست❤️🌹🎙️

❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 11:34


من چرا دل به تو دادم که دلم می‌شکنی
یا چه کردم که نگه باز به من می‌نکنی

دل و جانم به تو مشغول و نظر در چپ و راست
تا ندانند حریفان که تو منظور منی

دیگران چون بروند از نظر از دل بروند
تو چنان در دل من رفته که جان در بدنی

تو همایی و من خسته بیچاره گدای
پادشاهی کنم ار سایه به من برفکنی

بنده وارت به سلام آیم و خدمت بکنم
ور جوابم ندهی می‌رسدت کبر و منی

مرد راضیست که در پای تو افتد چون گوی
تا بدان ساعد سیمینش به چوگان بزنی

مست بی خویشتن از خمر ظلوم است و جهول
مستی از عشق نکو باشد و بی خویشتنی

تو بدین نعت و صفت گر بخرامی در باغ
باغبان بیند و گوید که تو سرو چمنی

من بر از شاخ امیدت نتوانم خوردن
غالب الظن و یقینم که تو بیخم بکنی

خوان درویش به شیرینی و چربی بخورند
سعدیا چرب زبانی کن و شیرین سخنی

#سعدی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 09:46


دلتنگ شدم صبر کنم دیر شدن را
یا شرح دهم دغدغه پیر شدن را

با عشق نمی‌ساخت از آغاز که نشنید
این چرخ خراب آیه‌ی تعمیر شدن را

من با تو چنان کودکی‌ام تجربه کردم
درسیطره‌ی مادر خود شیر شدن را

دیروز جوان بودم و امروز نشاید
یک روزه ببین سلسله‌ی پیر شدن را

آیینه شدم ، عشق ببینی ، که شکستی
ای عشق ببین غایت تکثیر شدن را

من بال توام بخت بدم خواست ببینم
با میل خودم پای تو زنجیر شدن را

مس بود غزل از تو نوشتم که طلاشد
اینگونه من آموختم اکسیر شدن را

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 08:30


دکلمه


اگه میتونستم توی رویاهام باهات باشم،
شک نکن که هیچوقت بیدار نمیشدم.
چون رویای داشتنت هم برام قشنگه.
بیا و حقِ من باش مثلِ مرگ.
که میدونم یه روزی
جوری منو به آغوش خودش میگیره که
هیچکس تابحال نگرفته.
هر روز با خودم تکرار میکنم که ای کاش
هیچ وقت نمیشناختمت،
میگم ای کاش همونجوری که شناخته بودمت
میموندی کنارم.
میدونی دلبر تورو مثل جوون شیرینت
دوستت دارم که مثل دریا دلت پاکه.
من تو رو کنار خودم میخوام
نه در ته فنجون قهوه ، نه داخل فال حافظ.
من نورو کنار خودم ، توی زندگیم میخوام.

به قول #بهمن_رافعی که گفته

در حسرتِ دیدارِ تو آواره ترینم ‌
هر چند که تا منزلِ تو فاصله ای نیست  ‌
بگذشته ام از خویش ولی از تو گذشتن  ‌
مرزیست که مشکل تر از آن مرحله ای نیست ‌
سرگشته ترین کشتیِ دریایِ زمانم  ‌
می کوشم و در رهگذرم اسکله ای نیست..

تو برام به تنهایی یه رمان عاشقونه.
هستی ، اونم رمانی که
هر کسی آرزوش هست نویسندش باشه.
ای کاش اصلا نبودم ، کاش اصلا نبودی.
کاش میشد همه چیز رو با تخته پاک کن
پاک کنم و تمام بشه.
کاش یکي از آجرهای خونتون بودم.
یا یه مشت خاک توی باغچه خونتون.
یا دستگیره ی اتاقت بودم.
تا روزی هزاربار لمس کني ، اما نه .؟
ای کاش دستهات  بودم ، چشمهات بودم.
ای کاش دلت بودم.
اصلا من تو بودم ، تو من  بودی
چی میشد توی این حجم سنگین درد.
ما دوتا یکي بودیم،
مدتیه که به یه نفر تویِ زندگیم نیاز دارم
تا به اندازه ای که من بهش اهمیت میدم
اونم به من اهمیت بده.
چون واقعا دیگه خسته شدم.
خسته شدم از اینکه همیشه باید اونی باشم.
که بیشتر اهمیت میده.
خودت نمیدونی اما من بعد از رفتنت
نسبت به هر چیزی که فکرش بکنی.
دلهره دارم  ، به باز شدنِ در ،
زنگ تلفن ، پیامک گوشی ،صداهای آشنا ،
حتی نم نم بارون ، یا همون راه همیشگی ،
دلهره هایی که هیچ کدومشون تو نیستی.
توی تنهای خودم هر‌ چی‌ که هی بزرگتر‌ میشم
هر‌ چی‌ بیشتر‌ تجربه‌ میکنم
تهش‌ فقط‌ یه‌ واقعیته
که آدمها‌ فقط‌ از‌دور‌ قَشنگن نه رویای
داشتنشون.
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 07:30


پر از بهانه و بغضم ولی نمی بارم
چقدر گریه از این روزها طلبکارم

چقدر گریه به آغوش هم بدهکاریم
بیا که پیرهنت را به سیل بسپارم

نه انتظار رسیدن به هم، نه داشتنت
ببین چقدر غریبانه دوستت دارم

دلم گرفته تو باید بهانه ای بشوی
تمام زندگی ام را کنار بگذارم

حساب هفته و ماهش درست یادم نیست
تو را کنار خودم قرن هاست کم دارم

امید آمدنت را به خواب ها دادم
ولی به لطف خیالت همیشه بیدارم

بیا شبیه به پیراهنت بپوش مرا
که من به گرمی آغوش تو سزاوارم

شبیه شیشه عطری که باز مانده درش
بجز خیال تو چیزی نشد نگه دارم

اگر حساب و کتابی در این جهان باشد
هزار بار تو را از خدا طلبکارم

اگر دوباره مسیرم به این جهان افتاد
مرا دوباره به آغوش عشق بسپارم
ㅤㅤㅤㅤㅤㅤㅤ

#علی_صفری


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 06:30


🎗 #دکلمه 🎗



گاهی احساس می‌کنم در این اقیانوس زندگی غرق می‌شوم و گاهی اوقات، انسان‌ها نیاز دارند به آن‌ها یادآوری بشود که فقط باید به شنا کردن ادامه بدهند...
به شنا کردن ادامه بدهم تا به ساحل امن تو برسم ....
حضورت را تمنا میکنم ، هرلحظه و هرجا...
باید باز هم از تو بنویسم اما ،
قلم ما که فلج است عزیزجان؛
چه بنویسم ؟
چه بگویم ؟
رهگذر کوچه‌های پر گرد و خاکِ جوانی‌ام.
همان کوچه‌ای که موقتا خانه‌ای استیجاری در آن به من تعلق دارد که گاهی اوقات کنار پنجره‌اش می‌نشینم یک لیوان چایِ دبش و شاید هم گلستان می‌نوشم و خرعبلات این چنینی می‌نویسم....
جای تو خالیست در خانه‌ام....
در اتاق هایی که انزوا را فریاد می‌زنند در گوش‌هایم. می‌شنوی؟! این صدایِ نیاز من به دوست داشتنِ توست....
به من بسپار خودت را که این خانه‌ی استیجاری محلِ دائم زندگی‌ام باشد... من به دوست داشتنِ تو جوان می‌مانم....
تصویری از تو در ذهنم مانده ...
چشمانم را میبندم ، تو باز میگردی در خیالم ،
مبهوتِ توام، ماتِ لبخندهایت، محوِ قرنیه قهوه‌ای چشمانت.... خط لبخندت همان خطی‌ست که دلم می‌خواهد تاابد دنبالش کنم تا ببینم انتهایِ لبخند‌ تو به چه می‌رسد و تاابد هرروز و هرروز دلیلِ لبخندت باشم.... تورا بخندانم و از لبخند زیبایت عکس بگیرم.... می‌خواهم خنده‌ات‌ را قاب کنم....

شب‌هایِ شمال اذیتم می‌کند ، وقتی که تنها و دورم از خانه، تصویرِ خنده‌ات می‌شود خانه‌ام و من در چالِ گونه‌ات ‌پناه خواهم گرفت. من مات و مبهوتِ توام و دائم به این اندیشه‌ام که تو چگونه‌ انقدر زیبایی؟!
چگونه ؟
ولی چه فایده ؟
تو نیستی ...
تو رفته ایی...
من رنجشم از خودم بود وقتی می دیدم قفلم روی عکسی که باید ماه‌ها پیش پاک می‌کردم، آهنگی که غمِ عالم رو تلنبار می‌کنه رو قلبم، صدایی که شنیدنش حالم رو بد می‌کند، شعری که بیت به بیتش آزارم میدهد، آدمی که بودنش حتی از چند کیلومتری ضرره....
من قفل می‌شم روی قلب تو عزیزِ من، به خودم امدم، می‌بینم روزا می‌گذرن، بزرگ می‌شوم و هرروز جمع تر می‌شوم تو خودم اما هنوز قفلم.... قفل به روزای خوبِ گذشته و رویاهای مبهم از آینده. ...
و اما تو در خیالم می‌خندی، به خنده‌هات قفل می‌شوم.... گفته بودم احساسی نیستم ولی بیهوده میگفتم، رنجیده‌خاطرم از خودم، از منی که معتاد تو است ...
می‌رنجم از خودم که گذرِ زندگی ، تکراری ام کرده... تنها حس غیر تکراری برایم که ، هرروز تکرار می‌شود ،فقط دلتنگیست، دلتنگی هیچوقت برایم عادی نمیشود....
می‌رنجم از خودم که انقدر دلتنگِ جزئیات صورتت هستم....
دلتنگ چهره تویی که منو حتی به خاطر نمیاوری ...
راستی مرا یادت هست ؟
یا به فراموشی سپردی این منِ بخت برگشته را ...
انگار از یاد برده ایی آن همه عشق را ، خاطره را ،خاطره را ،خاطره را....
اصلا بگذریم ،خدانگهدار یار فراموش کار من ...


مَصی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 05:27


🌱

وصیت کرده ام بعد از مرگم ؛ همراه من
دوتا فنجان چای هم دفن کنند!!
شاید صحبت های من با خدا به درازا کشید ...
به هر حال دلخوریها کم نیست از بندگانش ...
همانهایی که بی اجازه وارد شدند ...
خودخواهانه قضاوت کردند ...
بی مقدمه شکستند ...
و بی خداحافظی رفتند !
بهشت جای دیگری نیست ...
بهشت اول :
آغوش مادریست که با تمام وجود ، بغلت کرد و شیرت داد
بهشت دوم :
دستان پدریست که برای راه رفتنت ، با تو کودکی کرد
بهشت سوم :
خواهر یا برادریست که برای ندیدن اشکهایت ، تمام اسباب بازی هایش را به تو داد
بهشت چهارم :
معلمی بود که برای ندانستنت با تمام بزرگیش هم سنت شد تا یاد بگیری
بهشت پنچم :
آغوشی بود که هرگز در آغوشش نگرفتی
بهشت ششم :
دوستیست که روز ازدواجت در آغوشت کشید و چنان در آغوشش فشرد که انگار آخرین روز زندگیش را تجربه می کند .
آری بهشت همین حوالیست
مادرت را بنگر
پدرت را ببین
خواهر یا برادرت را حس کن
دوستت را به یاد آور ...
عشقت را از خاطرت بگذران
" نگرانم برایت "
یک وقت دیر نشود برای بهشت رفتنت
بهشت را با همه قلبت حس کن ، همین نزدیکیست
شاید همین الان از کنارت گذشت


#سیمین_بهبهانی


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 04:29


‍ ‍ ‍ ‍ ‍
مژده بده، مژده بده، یار پسندید مرا
سایه ی او گشتم و او برد به خورشید مرا

جانِ دل و دیده منم، گریه ی خندیده منم
یارِ پسندیده منم، یار پسندید مرا

کعبه منم، قبله منم، سوی من آرید نماز
کان صنمِ قبله نما خم شد و بوسید مرا

پرتو دیدار خوشش تافته در دیده ی من
آینه در آینه شد: دیدمش و دید مرا

آینه خورشید شود پیش رخ روشن او
تابِ نظر خواه و ببین کاینه تابید مرا

گوهرِ گم بوده نگر تافته بر فرق فلک
گوهریِ خوب نظر آمد و سنجید مرا

نور چو فواره زند بوسه بر این باره زند
رشکِ سلیمان نگر و غیرتِ جمشید مرا

هر سحر از کاخ کرم چون که فرو می نگرم
بانگِ لک الحمد رسد از مه و ناهید مرا

چون سر زلفش نکشم سر ز هوای رخ او
باش که صد صبح دمد زین شب امید مرا

پرتو بی پیرهنم، جان رها کرده تنم
تا نشوم سایه ی خود باز نبینید مرا

#هوشنگ_ابتهاج

‌‎‌‌‌‎‌𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌l‌‌‌‌‌‌

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

11 Nov, 03:28


🌼دکلمه



دلم که بهانه ات را می گرفت...
فرقی نمی کرد ساعت ده شب باشد یا دو
بی هوا سمت کمد لباسهایم میرفتم
همان مانتوی آبی را تنم میکردم که دوست داشتی...
همان روسری ! همان رژ ! همان عطر!!!
با همان لبخند از پله ها پایین می آمدم
به این امید که کسی آن سوی انتظار،
انتظار آمدنم را می کشد ...

قبل از روشن کردن ماشین،
آهنگی که دوست داشتی را پیدا میکردم
و بعد استارت و حرکت ...پِلِی

انتخاب مسیر ، طبق عادت همیشگی
با من نبود ..
من نمی رفتم! جاده مرا میبرد ...
تمام طول مسیر ، با من بودی و نبودی!

لبخندت با من بود و
صدایت بود و خودت، اما نه...
چقدر حرف داشتم که بزنم!!!

گهگاهی، نیم نگاهی به صندلی کناری می انداختم
و  با شجاعت تمام ،گرم گفتگو میشدم...
حرف هایی را میگفتم که هیچوقت رو در رو
نمی توانستم بیان کنم..
لبخندت به من قدرت میداد تا باقی هر آنچه را
که در قلبم چپانده بودم را به زبان بیاورم...

سرعت ماشین ، کم و کمتر میشد
سمت خاکی کنار جاده و بعد ترمز..

باز هم مثل همیشه
همان " کافه ی دنج همیشگی"
بهشت گمشده ی ما بود...

رفتنم با خودم بود و برگشتنم با خدا
هنگام برگشت،
پاهای ناتوانم روی زمین کشیده میشدند..
از فاصله ی کافه تا ماشین ؛
چند دقیقه  میکشید تا سوار ماشین بشوم .در صورتیکه موقع ورود کمتر از دو دقیقه بود.

عذابم میداد..
عذابم میداد_

از اینکه موقع رفتن ، دو نفر بودیم و موقع برگشتن خودم بودم و خودم...

دیگر نه جاده تمام میشد ، نه دلتنگی...
باز هم ، دلتنگ تر از همیشه به خانه برمی گشتم
پتو را تا خرخره بالا میکشیدم
چشم هایم را میبستم
و
تمام مسیر جاده را مرور میکردم.

#سوگل_حسینی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 19:43


گفتی احساسِ به‌یغما‌برده داری، می‌خرم
باغبانی و گل پژمرده داری، می‌خرم

 گفتی از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب
گوشه ی پیراهنت افسرده داری، می‌خرم 

گفتی انگار از نبرد خویش با دل میرسی
نوجوان کشته‌ای بر گُرده داری، می‌خرم

گفتی از بی عاشقی در تیر باران غزل
یک بغل مصراع پیکان‌خورده داری، می‌خرم
 
جای فریاد و سرور کودکانه در دلت
گفته بودی عندلیب مرده داری، می‌خرم
 
گفتی از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار
بی نهایت شعر سرما‌خورده داری، می‌خرم 

عمر کوتاه من و تو در حد اندازه نیست
هر چه اندوه و غم نشمرده داری، می‌خرم 

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 18:31


ببین بزار خلاصت کنم تا دیگه جای حرفی نمونه
اون ساعت هایی که تو بودی و سکوت میکردی
من داشتم دق میکردم
من داشتم میمیردم پس بهم نگو
که دیگران توی ذهن من بودن
تهمت زدن
کار درستی نیست
نزار دیگران بین ما بیان
چون منم این اجازه رو بهشون نمیدم
من وقتی تو ازم دوری میکنی
روانی میشم
وقتی بی محلی میکنی
انگار که تمام دنیا رو روی سر من خراب کردن
انگار خفه میشم انگار زبونم توی دهنم قفل میشه و من لام تا کام
حتی حتی نمیتونم حرف بزنم یا نفس بکشم
ببین
هر چی کنکاش کنی که بخوای بهم بگی
من دوستت ندارم
قسم میخورم داری اشتباه فاحشی میکنی
داری شک میکنی
داری خودت به این دلبستگی پایان میدی
من نمیخوام این اتفاق بیفته
من نمیخوام بدون تو 
بمونم
نمیخوام تو رو از دست بدم
پس بهم نگو که دوستت ندارم
من وقتایی که سعی میکنی نباشی
من زمین و زمان رو بخاطرت بهم میدوزم
تو جای من نیستی
نمیتونی هم باشی
چون تو مردی و من
یه دختر سادم
من تو رو نصفه نمیخوام
یا تمامت مال منه
یا تمام مال خودته
یا

اصلا نمیشه
من و تو مال همیم غیر از این هم نمیشه
پس لطفا بهم شک نکن
در موردم هیچ فکر اشتباهی نکن
اگر چیزی ناراحتت میکنه
میخوام بیای حرف بزنیم
نه اینکه خودت رو ازم بگیری
من از نبودن
من از سکوت
من از بی تفاوتی
اینا منو میکشه
لطفا درکم کن
اجازه بده منم درکت کنم
اگر میخوای عشقمون نتیجه بده
نباید به حرف دیگران گوش بدی
میفهمی ؟؟؟؟؟
چون من با دیگران زندگی نمیکنم
من با قانون خودم زندگی میکنم
قانون خودم
قانون من انسانیته
قانون من عشقه
قانون من مهر و صفا و
قانون من درک کردنه
احترام گذاشتنه
فهمیده شدنه
نوازش کردنه
بوسیدنه
آغوش دادن و آغوش گرفتنه
بدون حرف اضافی
من با قانون خودم زندگی میکنم
اگر تونستی با قانون من
زندگی کنی
منم میتونم بگم
من دوستت دارم همیشه تا ابدی که
زندم و بخاطرت نفس میکشم .........


#راحمه

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 17:35


🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

وقتی میگویی دوستت دارم
ترس بیشتر به جانِ دقایقم می‌افتد
این روزها دوست داشتنها بیشتر به زبان می‌آید
اما تو آدم ماندن باش
میدانی جانم
گاهی چقدر زیبا میشوی
خنده‌ها مویت زیباتر
حتی کلامت آشنا‌تر به نظر میرسد
در این دوستت دارمهای مصنوعی
در این بازار عشق‌های امروزی
تو ماندنی‌ترین باش
بگذار داشتنت را تا ابد و یک روز حس کنم
بگذار تاریخِ عاشقانه‌های دنیا باشیم
کتابی فرارتر از
لیلی و مجنون
رومئو و ژولیت
شیرین و فرهاد
باشیم
بگذار قصه عشقی بی‌پایان
میان تمام کتابهای کتابخانه ساندروپنای ایتالیا باشیم
بگذار به چاپ مجدد برسیم
تا سالها زنده باشیم
میان داستانهای شبانه‌
عشق را باور کنیم
که عشق پایانی‌ست برای دوست داشتنت

عزیزتر از جانم
من به تو مشتاقم
همانند ماهیِ اسیر تنگ بلوری
که پشت شیشه‌های جدایی
خیره به اقیانوسی مانده که پر از تلاطمِ امواج خروشان دل به تن صخره‌های ساحل میکوبد
و در باورش هنوز حس رهایی
اشکی میشود زیر آب
غرورش  فریادی میشود
چون حبابی میانِ امواج خروشان
تورا بی دلیل دوست دارم
بی آنکه بدانم آغازش را
بی آنکه پایانی باشد

بی انتها....
دوستت دارم.

#حامد_زکیان


🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 16:36


اگر عاشق کسی دیگر شوم،
دیگر همانند گذشته دلتنگ ات نمی شوم .
حتی دیگر گاه به گاه گریه هم نمی کنم .
در تمام جملاتی که نام تو در آنها جاری ست ، چشمانم پُر نمی شود .
تقویم روزهای نیامدنت را هم دور انداخته ام .
کمی خسته ام ، کمی شکسته .
کمی هم نبودنت مرا تیره کرده است .
اینکه چطور دوباره خوب خواهم شد را هنوز یاد نگرفته ام .
تنها “خوبم” هایی روی زبانم چسبانده ام .
مضطربم .
فراموش کردن تو علی رغم اینکه میلیونها بار به حافظه ام سر می زنم 
و نمی توانم چهره ات را به خاطر بیاورم ، من را می ترساند .
دیگر آمدنت را انتظار نمی کشم .
حتی دیگر از خواسته ام برای آمدنت گذشته ام .
اینکه از حال و روزت باخبر باشم ، دیگر برایم مهم نیست .
بعضی وقتها به یادت می افتم ،
با خود می گویم : به من چه ؟
درد من برای من کافی ست ....
آیا به نبودنت عادت کرده ام ؟
از خیال بودنت گذشته ام ؟
مضطربم .
یا اگر عاشق کسی دیگر شوم ؟
باور کن آن روز تا عمر دارم تو را نخواهم بخشید .. .

#ازدمیر_آصف

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 16:00


        ♡     @morfin401     ♡
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆
  🎉🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎉

#پاقدم_تو♥️
🌒🍁

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 15:30


بزن حرفی،بخوان شعری،مراهم یادکن گاهی
اگرچه غرقِ اندوهم دلم راشادکن گاهی

بیاتاسنگفرشِ خیسِ باران خورده ودلتنگ
هوایِ برگِ زردی که به خاک افتادکن گاهی

غروبی بس غم انگیزم،ازآه وغصه لبریزم
شبِ هوهویِ پاییزم گله بابادکن گاهی

نه بیش ازاین،به قدری که سرم برشانه ات باشد
برایِ گریه کردن فرصتی ایجادکن گاهی

نصیبِ آنهمه رویایِ شیرین،تلخکامی بود
منقش سنگ راازتیشه یِ فرهادکن گاهی

به یادِمن که سردرزیرِپر،پروازیادم رفت
پس ازاین مرغِ عشقی ازقفس آزادکن گاهی

اگرچه ازمغول مانده ست زخمی برخراسانم
مراغرقِ نوازشهایِ گوهرشادکن گاهی

"تمامِ هستی ام تکرارِتاریکی ست"بعدازاین
شبم راپُر"فروغ"ازشعرِ"فرخزاد"کن گاهی

صدایِ نغمه یِ پُرسوزعشقی کوکِ جانم کن
به سازی وبه آوازی مرافریادکن گاهی

شراب انداختم دلتنگی ام را،شعرِنابی شد
جهانی رابه یادش مست ازشهراد کن گاهی


#شهراد_میدری

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 15:06


سپاس از شما ‌اساتید و هنرمندان صدا🎙️🌹

ممنون از حضورگرم شما عزیزان ارزشمند🌹

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 13:27


Live stream started

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 10:17


🎵#معین_زد

        ♡     @morfin401     ♡
       ‌‌‌‌◉━━━━━━───────
       ↻    ◁     ❚❚     ▷    ⇆
  🎉🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎚🎉

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 09:33


گاهی آدم خودش رو گمو گور میکنه.
،فقط به این امید اینکه یه نفرِ
بیاد و سراغش رو بگیره.
باور کنین خوشحال کردن یه آدمِ غمگین
خیلی کار سختی نیست.
فقط کافیه بھش بگی بیادش هستی‌.
من ‏به قلبم یه معذرت خواهی بدهکارم.
ای روح خسته ام شرمندم.
بخاطر تمام روزهایی که زخمهای
زیادی زدم بهت و فقط سکوت کردی.
قلبم بارها و بارها گرفت، شکست
تنگ شد، و کاری از دست من بر نیومد.
اکثر ما آدمها توی یه سنی،
یه قبری برای خودش میکنه،
و تمام آرزوهاشو میریزه توش
و می‌شینه و فقط نگاه میکنه. و گوله گوله
اشک میریزه اونم بخاطر باورهایی
که دیگه خراب شده.
یا بخاطر تمام تصمیات اشتباهش
بخاطر تصوراتش توی این سن
که همه تبدیل به یه سراب شدن.
باور کنین من دیگه حال سوگواری‌ ندارم.
فقط بهت‌زده به مرگ آرزوهام زل میزنم.
و گیج و منگ. میشم
میدونم که دیگه نمیشه.
به قول #فروغ؛ « آخر چه می‌شود کرد؟
مگر می‌شود دنیا را پاره کرد و خوشبختی
را از داخلش درآورد؟
همینی هست که هست» کاری نمی‌شود کرد.
میدونی رفیق درد داره
درد داره به پای چشمی بشـینی که
فقط به تو اشک هدیه داده.
و به دیگراڹ چشمک خیلی درد داره.
چقدر سخته دوست داشتن کسی از راه دور.
اینکه نتونی هر وقت دلت خواست ببینیش.
نتونی تو چشمای زیباش نگاه کنی
و دوستت دارم رو فریاد بزنی.
بَعضی وَقتا خِیلی سَخت میشه.
زندگی رو میگم.
که مجبوری پیش بقیه وانِمود کنی
حالِت خوبـه
اما درحالی که دوست داری
از ته دِل فریاد بزنی من داغونم.
لطفا کمی مراعت کنین.
لطفا آرومتر زخم بزنین.
میدونی چقدر سخته
نتونی وقتی دلت هواش و کرد
محکم بغلش کنی و اشک بریزی.
و شب رو سر روی سینه اش به صبح برسونی.
ودر آغوشش به کهکشانها سفر کنی.
دلبر از من نَرنج باور کن تقصیر من نیست
اگه هر شب با یاد تو به خواب میرم
اگه هر روز دورترین مسیر رو
انتخاب میکنم تا لحظه‌ای، ثانیه‌ای
از کنار خیالم عبور کنی.
از من نَرنج تقصیر من نیست
اگه هنوز هم مینویسم دوستت دارم.
من به این دلخوشم که خیالت
هر شب همراه منه.
و شبم روشن میشه اونم از نور نگاه تو.
در عمق دریای چشمات غرق میشم.
و تو چه زیبا چشمک میزنی
اونم درون آسمون بی ستاره دلم.
که با وجود تو دیگه خبری از تاریکی نیست
هر چیزی که هست نور توئه.
و من چقدر خوشبختم که تو لونه عشقت
رو درون چشمهای من بنا کردی.
نیستی و نیستی و دنیام چقدر تاریک شده‌.
اما دیگه تصمیم گرفتم مدتی گمو گور بشم.
تا در این زندگی تاریک نور تورو پیدا کنم..
و شاید تو بیای و پیدام کنی
شاید توی این هیاهوی مردم صدای تو آروم کرد.
و به زندگی تاریکم معنا بدی‌ ، رنگ بدی،
یا شاید هم در این مسیر زندگی تمام بشم.

#ناشناس
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 08:30


این روزا رو دوست ندارم.
این روزا که نمی دونم کجام و دارم چکار می کنم.

روزایی که هر یدونه اش به اندازه هزار سال میگذره.

شدم مثل یه درخت که از ریشه درش آوردن
گذاشتنش پشت کامیون و اینور اونور می برنش و دنبال یه خاک می گردن که بذارنش اونجا،بلکه دلتنگی هاش تموم بشه.

شدم مثل اسیری که هر روز زندگیش شده چوب خطی که داره روی دیوار سلول تنش می کشه و منتظر روز آخر حبس ابدش نشسته.

شدم مثه ناخدایی که منتظر موج آخر دریا نشسته تا همه ی هست و نیستش و رو با خودش ببره زیر آب و هیچ اثری ازش نمونه.

چرا؟
واسه چی؟
چرا اینجام؟
چی به سرم اومد که الان اینجام؟
کی منو آورد گذاشت اینجا؟

می دونم
می دونم که تنهایی باید تا تهش رفت

می دونم باید کم نیاورد

می دونم باید قصه ی دلتنگی هات رو بذاری لای دفتر سینه ی زخمیت و فراموش کنی خیلی چیز ها رو
ولی...
ولی مگه میشه؟
مگه می تونم؟

من آدمم
یه آدم ساده
یه آدم که هیچ وقت همه چی رو واسه ی خودش نخواست و حال خوبش بسته بود به حال خوب همه.
مگه می تونم با این همه درد که از هر طرف روی دلم آوار شده خوش باشم و بخندم؟

این روزا صدای قلبم رو بیشتر از همیشه می شنوم.

انگار داره التماس می کنه واسه تپیدن
انگار داره چنگ می زنه به قفسه ی سینه ام
که بازم بمونه و بزنه
تا زنده نگهداره این آدم خسته رو
ولی خب
یه جاهایی باید نشنید
یه جاهایی باید دست بذاری روی گوشِت و گوش ندی به چیزی
یه جاهایی باید بی خیال بشی
ولی..
ولی...
ولی مگه میشه......؟؟!!!
دوست داشتم یه روز که دستم به دلم می رسید،یقه اش می گرفتم و می بردمش کنج دیوار و هر چی حرف که عین غمباد نشسته تو حنجره ام رو سرش خالی کنم و خودمو راحت کنم،
خلاص بشم از این همه افکار
از این همه درد
از این همه بی عدالتی
از همه چی
بشم یه آدم که هیچی حالیش نیست و فقط و فقط خودش و خودش مهمه.

کی منو آورد گذاشت اینجا؟

کی این بلا رو سرم آورد؟

کی صدای التماس این قلب رو‌تو گوشم به لرزه در آورد که بابا،یکم به فکر خودت باش....

یکم خودتو دریاب
یکم زندگی کن
ولی..
ولی...
تقصیر هیچکس نیست..
تقصیر خودمه.

#سهراب
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 07:30


کاش پایم ، به خیـابان خیـالت برسد
یا که دستم به بَر و گوشهِ شالت برسد

کی شود پنجره ی صبح تو را باز کنم
حسرت دیدن آن تیله ی کالت برسد

مرغ عشقم قفسش تنگ و دلش میخواهد
روی آن شاخه ی سبز و پر و بالت برسد

شوربختیِ مرا شانه بزن هر شب و روز
پای این برکه به آغوشِ هِلالت برسد

بزمی از حافظ و یک قهوه ی تلخ قجری؛
پا کنم تا به لبم ،  بـوسه ی فالت برسد

قسمت این است سرانگشت هوسباز لبم
وطنش روی بساط خط و خالت برسد

لمس احساس من امشب به هوایت زده سر
تا به گِردِ نفس و ،  گونه ی چالت برسد

چند سالی شده از دوریِ تو کامم تلخ !
وقت آن است  که بر شهدِ حَلالت برسد

کاش این شدت دلتنگی و این بغض نفس
سوزَش آهسته به پایان و ، مجالت برسد

هر چه در حول تو و محور تو می چرخد
قول دادم  ، که به امید محالت برسد

بین عشق من و دعوای پر از دعویِ تو
مدعی باش ! ، که  پایان جدالت برسد

می شوم بر همه ی دار و ندارت مهمان
تا به من لذتِ  بی مثل و مثالت برسد

دلبری های من از چشم تو پنهان شده است
دل بر آن است که امشب به وصالت برسد



#افسانه_احمدی_پونه

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 06:59


بهم میگن دیوونه چون من هر شب می بینمش هنوز.
وایساده گوشه اتاق، رو به دریا، می رقصه. دریای روی دیوار ندیدی؟
دیدی. رنگش آبیه.
یه دیوونه ای با رنگ آبی روی دیوار دریا کشیده. دستش درد نکنه . دریاش نهنگ نداره. نهنگاش رفتن. نمی دونم کجان نمی خوامم بدونم کجان.
اما هنوز من هرشب همه که می خوابن می بینمش.
می رقصه.
واسه من می رقصه. با یه آهنگی که فقط خودمون سه تا میشنویم. من و اون و دریا.
می بینمش وایساده با موهای باز که ریخته رو شونه هاش، رو به دریا، آروم آروم می رقصه. بهش ميگم ماه بلند
سرو قشنگ
گنجیشک خیس
باد باهار
به نظرت يكی رو دوست داشته باشی بهتره يا يكی دوستت داشته باشه؟
ميگه يكی رو دوست داشته باشی و نتونی بگی بدتره يا يكی دوستت داشته باشه و نتونه بگه؟
ميگم ای منفي باف. نتونی چيه؟
اينا همش اداست، اگه يكی رو بخوای بايد بگی. ميگه تو گفتی؟
ميگم نه بابا من كسی رو دوست ندارم كه. ميگه داری. ميگم نه، كو؟
ميخنده. ميگم سرده تو هم لختی بيا كنار از بغل پنجره. ميخنده ميگه نگرانی سرما بخورم؟
خيال سرما نميخوره. ميگم خيال اگه برقصه و بخنده و حرف بزنه و همه چی رو بدونه، ممكنه سرما هم بخوره. ميگه قرص سبز صبحت روی ميزه. بعدم وايميسه لب پنجره، گنجيشك ميشه پر ميزنه ميره انگار نبوده هيچ وقت. تا قرصم اثر كنه و برگردم به روزهای ساده ممتد، به اين فكر ميكنم كه آدم تماشا بودن از همشون سخت تره.
آدم خواستن و نگاه كردن و دم نزدن. بعدم وايميسم لب پنجره، گنجيشك ميشم و پر ميزنم و ميرم.
هيچكس هيچ وقت تو اين خونه نبوده.
يا توی دل من.
يا توی آغوش تو.


#حمید_سلیمی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 05:26


من گمشدہ ای در خفقانم، تو کجایی؟
پرپر شدہ در فصل خزانم، تو کجایی؟

آشفته برآشفت از آشفتگیِ من
از بس که برایت نگرانم، تو کجایی؟

این فاصله ها، ترس، از این رفتن و ماندن
همچون خورہ افتادہ به جانم، تو کجایی؟

آخر چه برای تو، "نباشی" بنویسم؟
ای لال شود بی تو زبانم، تو کجایی؟

کاری بکن از دور، که نزدیک به مرگم
دیگر ندهد اشک امانم، تو کجایی؟

از خون سرم حک شدہ در وسعتِ دیوار
آرامش این روح و روانم، تو کجائی؟

فانوس، به غیر از تو به دریای دلم نیست
من دورترین نقطه ی آنم، تو کجایی؟

خون می رود از این رگِ در تیغ نشسته
هر ثانیه باشد به زیانم. تو کجایی؟

در حال غروب است از این تیرگیِ بخت
خورشیدترین جانِ جهانم، تو کجایی؟

یاری نکند پای مرا، گمشده برگرد
دیگر  نتوانم ... نتوانم، تو کجایی؟

#فرهان _محمدی


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

04 Nov, 05:00


وجودی دارم از مهرت گُدازان

وجودم رفت و مهرت همچنان هست !

💠#سعدی
💠#درود_روزخوش


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 13:17


ممنون از شما عزیزان با اجراهای زیباتون🌹
عالی بودین حضورتون همیشگی🌹

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 11:31


دکلمه✍️سناریو🎥 pinned «اسامی دوستان عزیز برای تایم سناریو 1.بانوالهامجناب یزدان 2.بانواسمابانو فائزه 3.بانوساناز محمد 4.بانوثنا جناب مرتضی 5.بانومانیاجناب مهدی 6.بانونازگل جناب محمد 7.بانوزاهدیجناب مرتضی 8.بانوالهامجناب علی 9.جناب حسین و دختر گلش 10.بانوفاطمه…»

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 11:24


اسامی دوستان عزیز برای تایم سناریو


1.بانوالهامجناب یزدان

2.بانواسمابانو فائزه

3.بانوساناز محمد

4.بانوثنا جناب مرتضی

5.بانومانیاجناب مهدی

6.بانونازگل جناب محمد

7.بانوزاهدیجناب مرتضی

8.بانوالهامجناب علی

9.جناب حسین و دختر گلش

10.بانوفاطمه جناب مرتضی

11.بانو ثناجناب یزدان

12.جناب علیبانو باران

13.بانوساحل جناب مهدی

14.بانوایدا جناب محمدم

15.بانو لیلاجناب فرشاد

16.بانو زهرهجناب مرتضی

17.بانو نرگسجناب حمزه

18.بانو مریمجناب محمد

19.بانو بهار جناب شاهو

20.بانو سپیده‌امجناب بهمن

21.بانو الهه جناب محمد

اتمام کد

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 11:23


Live stream started

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 09:53


🌀ســلامــ وعــرض ارادتـــ🌀

🎥🎭تایم سناریو و شعر دونفره📹🎭

مدیر اجرا: لیدر توانمند 🎙️

بانو باران(یاس کبود🦋💖)

@Masssd7


    ❤️لطفا صبور باشید ❤️

منتظر اجراهای ناب شما دوستان هنر مند هستیم
🧬🧬🧬🧬🧬

💟 صمیمانه قدردان محبــتتان هستیم💟

💟🔢🔢:🔢🔢

💟🔢🔢:🔢🔢

‌‌‎𖣦‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
✈️🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 07:32


یک دقیقه زل زدن در چشم زیبایِ تو چند؟
افتخارِ دیدن روی فریبایِ تو چند؟

حال چون آرامشت سهم کسی غیرِ من است
هم‌نشینی با فراق وحشت‌افزای تو چند؟

در شمال شهر عشقت زندگی رویایی است
گوشه‌ی پرتِ جنوبِ شهرِ دنیای تو چند؟

بهره‌برداری ز مهرت حق از ما بهتران
حسرتِ آغوش گرم و ماهِ سیمای تو چند؟

ذوق شعر آنچنانی نیست در فهرست من
عشقبازی در خیالت با تمنای تو چند؟

مِهر در کانون گرم خانواده سهم تو
شب‌نشینی در تگرگِ سختِ سرمای تو چند؟

خنده در مهتاب و نور ماه ارزانی تو
گریه در یک گوشه با حس تماشای تو چند؟

قدرت من در خرید "دوستت دارم " کم است
طعنه‌های سرد و نفرین‌های دعوای تو چند؟

جشن در ویلایِ ساحل آنقدر جذاب نیست
مرگ در دلتنگیِ غمگین دریایِ تو چند؟



#جواد_مزنگی

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 06:52


گَر سینه شود تنگ

خدا با ما هست

💠#اقبال‌_لاهوری


🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 04:31


🍁 شعـــــر 🍁



ءزیر لب می خواندم:
" بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم "
به گمانم  که کمی مست شدم،
اندکی گوشه ی دیوار نشستم
عطر نارنج به دامان هوا بافته است
لشکر خاطره بر جان و دلم تاخته است
خاطرات تو و آن عشق قدیمی
گرم و شیرین و صمیمی
کاش این کوچه همان کوچه ی پرخاطره ی ما می مانْد
«یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم»
من به تو می گفتم: کوچه ی ما دنیاست
و تو لبخند زنان می گفتی :
و محل گذر است،
رفتنی می آید، ماندنی می گذرد
من چه باشم چه نباشم،
تو چه باشی چه نباشی،
کوچه باقی است به جا، بی ما هم
با خودم می گویم:
ارزش کوچه برایم حتما،
قدر یک دنیا بود
چون دلیل تپش قلب پر از احساسم
خانه اش آنجا بود
کوچه خالی شده از رهگذران،
عطر این خاطره ها ماندنی است
کاش اینجا بودی! چهره ام دیدنی است
ردّ اسم من و تو،
وسط قلب کجی،
که کشیدم آن روز،
بر تن کوچه به جا مانده هنوز!
آخرِ کوچه از اینجا پیداست،
و دگر دنیا نیست،
چون دگر خانه ی تو اینجا نیست
زیر لب می خوانم:
«بی تو اما.......
به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!»

حمیدرضا قبادی راد

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‍‌

🍁🍂🍁🍂🍁🍂



🅲🅷🅰️🅽🅴🅻 https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

30 Oct, 03:41


بیا ماه دلم، قدری پریشانت شَوم يک شب..
و تا صبحِ‌سحر، خیره به چشمانت شَوم يک شب..

غروبِ کوچه‌ی مهتاب را، با من تماشا کن..
طلوع کوچه در کنجِ خیابانت شَوم يک شب..

خودم اهل زمستانم، ولی آتش به دل دارم..
بیا تا گرمیِ آغوشِ آبانت شَوم يک شب..

بساط شعر و مستی را، بیاور تا به شوق تو..
کنار سفره‌ای شاهانه مهمانت شَوم يک شب..

بنوش از قهوه‌ی تلخِ نگاهم با لبِ مستت..
که شاید طالعِ‌نیکی به فنجانت شَوم یک شب..

تنور عاشقی گرم است و قلبِ چشمه می‌جوشد..
بیا تا جرعه‌ای آب و کمی نانت شَوم يک شب..

دلم میخواست در صحرای متروکِ دلِ تنگت..
نَمی اشکِ طراوت، یا که بارانت شوم يک شب..

چرا امروز و فردا می‌کنی،، برگرد دیوانه..
که با بغضِ نهانم،عشقِ پنهانت شَوم یک شب..


#نگار_حسینی
🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

29 Oct, 21:42


💖خدایا
شب را در سکوت و تاریکی آفریدی
تا همه از هیاهو و شلوغی روز
به آرامش برسند
پس آرامش حقیقی،
خیالی آسوده وخوابی آرام را
نصیب دوستانم کن⭐️

#شبتون_زیبا 🌙

‎‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

29 Oct, 19:52


♣️ شعر ♣️



امشب از تقدیر خود ،غمهای ناب آورده ام
سیل اشک از دیده با حالی خراب آورده ام

توی دستم جای تیغ و روی قلبم خنجری ؛
خنده های تلخ بی حد و حساب آورده ام

چون تفنگی سرپُرم از ، نامرادی های دهر !؛
بغض های بیشماری ، در خشاب آورده ام

سینه می جوشد از انبوهِ غم و سودای دل؛
کوره ای آتشفشان را ،  در مذاب آورده ام

از تلاطم های دریای  ، خروشانِ عدم ؛
یک بغل عشق خیالی از حباب آورده ام

سرنوشتم شد شکسته ، لای مشتی آرزو
سهمِ فردا را همه ، نقش بر آب آورده ام

هر چه کردم راه را از چاه ،چشمانم ندید
زندگی را با دو پا ، در منجلاب آورده ام !

مانده ام با این همه زخمی که خوردم از فلک
من چگونه ، تا به حال اینگونه تاب آورده ام

دست خود را شسته ام از عالم و از آدمی
حلقه ی داری مهیا ، از طناب آورده ام

شهد این دنیا نشد باشد به کامم دوستان !
در عزایم  نوشتان ! ، جام شـراب آورده ام

روی قبرم را نشویید از ،  نمِ چشمانتان ؛
شیشه ای خوناب دل جای گلاب آورده ام

بسته ای خرمای بم محض پذیراییِ تان
از  بـرای پاکیِ روحم ، ثواب آورده ام !

تقدیمت و همه دوستان

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓
https://t.me/morfin401

دکلمه✍️سناریو🎥

29 Oct, 18:30


بهم گفت پازل هزار تیڪه دیدی؟
من آدم هزار تیڪه ام ...
جدا شدم از هم ... حسابی بهم ریخته م ... خودم دیگه خودم رو نمی شناسم. طوری گم‌ ڪردم خودم رو ڪه پیدا نمیشم. خیلی از تیڪه های وجودم نیست. دستش رو گرفتم تو دستم و گفتم چی شد ڪه بهم ریختی؟ گفت قلب و مغز و روحم شد یه نفر ... خواست بازی ڪنه. منم گذاشتم بازی ڪنه.پس شدم یه پازل هزار تیڪه تو‌ دست ڪسی ڪه فڪر می ڪردم برای موندن اومده نه سرگرمی. تمام وجود من رو بهم زد. بعد شروع ڪرد دوباره چیندن... اما این بار به سلیقه ی خودش ... تیڪه های من بهم وصل نمی شد. دوباره بهم می زد. دوباره شروع می ڪرد. انقدر من رو بهم ریخت ڪه دیگه یادش رفت من چی بودم. من ڪی بودم. یادش رفت هر چی ڪه بین ما بود. پس رفت. من موندم و هزار تیڪه ای ڪه جای خودشون رو گم ڪرده بودن. من موندم و تیڪه هایی ڪه دیگه تو وجودم نبودن. من موندم و قسمت های خالی روح و قلبم ...
دستش رو محڪم تر از همیشه فشار دادم و گفتم چرا دنبال تیڪه های گمشده ت نگشتی؟ گفت نگشتم؟ گشتم ولی پیش من نیست. اعتمادم رو پیدا نمی ڪنم. هر جا می گردم خنده رو لبم نیست. احساساتم خودش رو از من پنهون می ڪنه.‌ برای هیچی شوق و ذوق ندارم. یعنی داشتم ولی دیگه ندارم. رویاهام نامرئی شدن. آرزوهام دود... می دونی رفیق بذار یه حقیقتی رو بهت بگم. فقط ڪسی می تونه بهم ریختگی تو رو درست ڪنه ڪه خودش تو رو بهم ریخته. اون می دونه چطور خوب میشی اگه میگه نمی دونم فقط یه دلیل داره. اینڪه دیگه واسه اون حال تو مهم نیست. تو چشماش نگاه ڪردم و گفتم یعنی تو دوست داری برگرده؟ زد زیر خنده و گفت برگرده؟ ڪجا برگرده؟ جایی ڪه بوده و نخواسته؟ چیزی ڪه داشته و از دست داده؟ نه رفیق ... من فقط می خوام تیڪه های وجود من رو برگردونه. فقط می خوام من رو به روزای قبل از بودنش برگردونه. بعد از همون راهی ڪه اومده بره به سلامت ... همین

#ناشناس

🅲🅷🅰️🅽🅴🅻✓https://t.me/morfin401

6,881

subscribers

1,924

photos

771

videos