✅ امام حافظ ابن الجوزی رَحِمهُ اللّٰهُ تَعَالَى می فرماید ڪه شیخ حسن عڪبری رَحِمهُ اللّٰهُ تَعَالَى گفت: یڪی از شیخ هایم به من خبر داد ڪه وی در خواب چنین دید:
ڪه گویا از ڪنار قبرستان مشهوری در عڪبراء ڪه معروف به قبرستان بنی یَقطین بود می گذرد و در ڪنار قبرستان ایستاد و دید ڪه قبرها باز شدند و صاحبان قبرها از قبرهایشان بیرون آمدند و هر ڪدام خود را به طرف زمین خم می ڪرد و چیزی را بر می داشت و گفت:
نمی دانستم چه چیزی است ڪه جمع می ڪنند. ناگهان مردی را دیدم ڪه بر لبه ی قبری نشسته و چیزی جمع نمی ڪند. به او نزدیڪ شدم، سلام ڪردم و گفتم:
چرا می بینم ڪه تو سر جایت نشسته ای و این ها هم مرتب مشغول جمع ڪردن چیزهایی هستند؟ به من گفت: این دعا و رحمت فرستادن مردم است ڪه هر شب جمعه ای بر قبرستان پخش می شود و به مردگان اجازه داده می شود ڪه از قبرهایشان خارج شده و آن را برای خود جمع ڪنند. به او گفتم:
پس شما چرا آن را جمع نمی ڪنید؟ گفت: بدان نیازی ندارم. من پسر صالحی دارم ڪه هر شب جمعه دو رڪعت نماز می خواند و در این دو رڪعت پنجاه بار سوره "قل هو الله احد" را می خواند و آن را به روح من هدیه می ڪند و لذا من بدان خاطر از دریافت صدقات مردم بی نیاز هستم.
گفت: بیدار شدم و چند روزی از این خواب سپری شد. بار دیگر در همان حالت در خواب دیدم ڪه گویا از ڪنار همان قبرستان گذشتم و مردم را در همان حالت دیدم تا این ڪه به جای همان مرد رسیدم و او را دیدم ڪه مانند مردم از آن خیرات و برڪات جمع می ڪند.
به او سلام ڪردم. او جواب سلامم را داد و از او پرسیدم: تو چرا آن را جمع می ڪنی؟ گفت: آن فرزند صالحم ڪه از حال او به تو خبر دادم به سوی ما آمد و از دنیا خارج شد [فوت ڪرد] و هدایای او از من قطع گردید. پس من هم به صدقات مردم نیاز دارم. در این حالت بیدار شدم.
📚 منبــع :
البِر والصلة امام حافظ ابن الجوزی
═════❁❁❁═════