Medlight 💡 @medlights Channel on Telegram

Medlight 💡

@medlights


اینجا از هفت سالِ دانشجویی پزشکی حرف می‌زنم.

آپدیت: و چهار سالِ رزیدنتی:))

از طرف یک‌ رزیدنت رادیولوژی!

Medlight 💡 (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرام Medlight 💡! اینجا جایی است که یک دانشجوی پزشکی هفت ساله با شما در مورد تجربیاتش صحبت می‌کند. اگر به دنبال اطلاعات و تجربیات در زمینه پزشکی هستید، این کانال برای شماست. در اینجا شما می‌توانید از تجربیات و دانش پزشکی این دانشجوی حرف بزنید و از انتقال دانش و اطلاعات مفید آن بهره‌مند شوید. از لینک زیر برای دسترسی به کانال ما استفاده کنید: https://t.me/+2HcvwsdYBTVjZTJk

Medlight 💡

13 Feb, 13:48


عیب نداره،
به قول قدیم گفتنی
یه چای تلخ بهتر از یه تلخی بی‌چایانه...

Medlight 💡

13 Feb, 13:47


من یک عدد رزیدنت زخم‌خورده‌ هستم که کلی خودم رو تحویل گرفتم و برای کنار چایی‌هام رفتم خرما خریدم گذاشتم تو ظرف در بسته توی کمدم توی پاویون، اونوقت الان تشنه و هلاک‌شده با کلی ذوق قد یه هیئت چایی ریختم واسه خودم و در ظرف خرما رو باز می‌کنم می‌بینم که خرماهام ترشیده💔
یعنی جدی یک روز تو دمای محیط(که تازه سرد هم هست) بمونه می‌ترشه؟؟ چرا من تا حالا به همچین موضوعی توی زندگی پی نبرده بودم؟؟

چایش را تلخ سر می‌کشد...

Medlight 💡

13 Feb, 13:44


یعنی که چی که بله زدین😩خرما بچه‌ی جنوبه، بچه روزای سخته مگه به این راحتی و الکی الکیا باید خراب بشه😭

Medlight 💡

12 Feb, 15:26


قبلنا آرزو بود که ای کاش میشد حین وویس گوش دادن (درس خوندن) همزمان آهنگ هم گوش بدم.

اون که برآورده نشد،

ولی رزیدنتی رادیو باعث شد حین فیلم دیدن، درس بخونم.

+ده دلیل که چرا از رادیو خوشم اومد، دلیل اول

Medlight 💡

12 Feb, 13:59


یکی از معضلات رزیدنتی برام این بوده که قبلنا هروقت میخواستم به زندگی‌م فکر کنم، می‌رفتم پشت میزم و چشم‌هام رو می‌بستم و فکر می‌کردم. الان تا چشم‌هام رو می‌بندم خوابم می‌بره!
اسیر شدیم به خدا!

Medlight 💡

14 Jan, 18:29


یه نکته‌ای هم این وسط الان به ذهنم رسید:

اینکه من تا قبل از یک مهر امسال، به جز دو سه باری توی اینترنی طب اورژانس که سونوی فست انجام دادم، دیگه هیچ‌وقت دستم به پروب سونوگرافی نخورده بود. خودمم هیچوقت سونوگرافی نشده بودم که حتی بدونم چه شکلیه و چه احساسی داره. چند روز اول هم حتی اصلا نمی‌دونستم پروب رو چه جوری بگیرم و غلط می گرفتم و سال بالامون هی با مهربونی می‌گفت "مثل خودکار دستت بگیر"
بعد اون‌وقت،
الان و بعد از گذشت چهار ماه،
میشینم خود‌خوری می‌کنم که چرا موقع سونوگرافی، اونقدر خوب نبودم و فلان مشکل مریض رو میس کردم!

دو تا تیتر واسه این موضوع به ذهنم می‌رسه:
چقدر تو بچه‌پرروی ای انسان😄
و
معجزه‌ی تکرار و تمرین!

Medlight 💡

14 Jan, 18:23


سه: درس نخونده بودم!

درس خوندن بدون اینکه امتحان داشته باشی، و صرفا به خاطر خود یاد گرفتن و باسواد شدن، حس بسیار خوبیه که این چندوقته با روی آوردن به فیلم و کتاب جدید، از خودم دریغش کرده بودم.
البته کتابی که شروع کردم خیلی دوست‌داشتنیه، خیلی پشیمون نیستم:))) ولی خب، این تبعاتم داشت به هرحال.

Medlight 💡

14 Jan, 18:18


دو: از نوشتن دست کشیده بودم!

چند وقتی بود عادت کرده بودم تک‌تک کیس‌هایی که چه تو روتیشن چه تو کشیک دیده بودم رو تو یه کانال برای خودم می‌نوشتم. حتی با جزئیات زیاد. و اگه نکته خاصی داشتن، یه تیکه از فیلم سونوگرافی‌شون و ریپورت‌شون رو هم آپلود می‌کردم.
این چند روزه به خاطر اینکه کشیک‌ها سنگین بودن و تنبلی کرده بودم و پشت گوش انداخته بودم، کیس‌هام رو ننوشتم و درنتیجه، انگاری پرونده‌شون توی ذهنم باز مونده بود و نکته‌ای که باید رو ازشون یاد نگرفته بودم!
و این حس بدی بهم داده بود، حس بی‌فایده بودن کشیک‌ها و کارکردن‌های روزانه‌م.

Medlight 💡

14 Jan, 18:13


یک: اشتباهاتم رو نبخشیده بودم.
مواردی که توی تشخیص حین سونوگرافی میس کرده بودم، همه جمع شده و ته‌نشین شده بودن و بهم حس بلد نبودن، بی‌دقت بودن، دلسوز نبودن و کم بودن داده بودن و اعتماد به نفسم رو کم کرده بودن. در صورتیکه باید بپذیرم من هنوز اول راهم، و درسته اشتباهات و میس کردن‌ها توجیه‌پذیر نیستن، ولی با توجه به کم‌تجربگی‌م نسبتا شایعن.
چند وقت پیش دکتر مکری توی یه قسمتی از صحبتهاشون گفته بودن رابطه خوب، رابطه‌ایه که نسبت اتفاقات مثبت به منفی‌اش، پنج به یک باشه. ( و در ادامه گفته بودن در رابطه ایدئال این نسبت به بیست به یک می‌رسه) پس یعنی هر رابطه خوبی، اتفاقات منفی هم داره. اینو تعمیم داده بودم به رابطه خودم و کاری که می‌کنم و درسی که می‌خونم و اگه اشتباهی ازم سر می‌زد، می‌گفتم خب این بشه اون یه دونه کپن "منفی" ای که می‌تونم داشته باشم. ولی این چندوقته سختگیر شده بودم و حتی یه اشتباه یا میس کردن، برام انقدر بولد شده بود که تمام حس‌های مثبتی که به دست می‌آوردم رو بی‌ارزش می‌کرد.
باید نسبت به اشتباهاتم منطقی‌تر برخورد می‌کردم، نکته‌شون رو به یادگار توی ذهنم نگه‌ می‌داشتم و بعد، رهاشون می‌کردم.

Medlight 💡

14 Jan, 18:11


از اول این هفته احساس خمودگی و فرسودگی و بی‌حوصلگی توی بیمارستان داشتم که خیلی آزارم می‌داد. دوست داشتم برگردم به روزهای سرزندگی و هدفدار.
امروز که روز تعطیل بود با خودم گفتم شروع کنم به نوشتن احساسات و افکارم، احتمالا دلیل این حس، این لابه‌لا پیدا میشه؛
و بله، پیدا شد:

Medlight 💡

10 Jan, 08:15


از بخش زنگ زدن
ی بیمار بی قراره! اینجور وقتا معمولا پرستارا دوست دارن ی دارویی بدی،بیمار بخوابه یا ساکت شه…

من هر زمانی باشه میرم بیمارو میبینم
خیلی وقتا بیمار از چیزی ناراحته که بی قرار میشه…درد داره خیلی وقتا…
این بیمارم بخش رو گذاشته بود رو سرش…تمام همراه های دیگه کلافه و عصبی بودن…ی اقای مسنی بود که دیزارتری شدید داشت(اختلال تکلم شدید به دلیل سکته)
اصلا تکلمش قابل فهم نبود
بهش ی کاغذ و خودکار دادم…متوجه شدم سوندش اذیتش میکنه…و دوست داره خودش بره ادرار کنه…
و مشکل حل شد!بدون دارویی!

پ.ن=نوشته ادرار دارم

Medlight 💡

08 Jan, 17:27


امروز توی مسیر برگشت به خونه داشتم فکر می‌کردم،
همه‌ی همه‌ی اون روزهای نچسب علوم‌پایه،
روزهای فشرده‌ی فیزیوپات،
روزهای پر از احساس ناکافی بودن، هیچ کاره بودن، بی‌نقش بودن و بی‌تاثیر بودن در دوران استاجری
و روزها و شب‌های پر از کارهای بیهوده کردن، دوندگی‌های هیچ و پوچ داشتن، حرف‌شنیدن‌های از سر زور و شب‌بیداری‌‌های بی‌مفهوم داشتن در اینترنی؛
همه و همه
باید می‌گذشتن
و باید سپری می‌شدن
تا الان برسم به روزهایی که وارد یک فیلد تخصصی شدم
و حالا دیگه می‌تونم حرف بزنم،
نظر بدم،
تشخیص بذارم،
و بالاخرههههه احساس تاثیرگذاری داشته باشم!
.
و به این فکر کنم که اون تلاش‌ها و اون روزها بیهوده نبودن.

Medlight 💡

08 Jan, 17:21


به عنوان یک رزیدنت پست‌کشیک که تا همین چند دقیقه پیش، از خستگی تقریبا هیچ کاری جز استراحت کردن و هیچ کاری نکردن نکرده؛
می‌خوام از یک نظریه‌ی نامحبوب در خصوص دوران رزیدنتی که در ذهنم جای داره، پرده‌برداری کنم:)))
و اون هم اینکه:

واقعاً
رزیدنتی
با وجود فشارها و سختی‌های چندبرابری‌ش نسبت به دوران تحصیل عمومی
و با وجود همه‌ی نقدهایی که صادقانه بهش وارده
از نظر "حس تاثیرگذار بودن"، "حس مفید بودن"، " حس نسبت به دیروز، هفته قبل، ماه قبل بهتر بودن و رشد کردن"
نسبت به دوران تحصیل عمومی
بسیار بسیار غنی‌تره!
و این موضوع خودش به تنهایی،
منبع بسیار غنی‌ای برای تجربه‌ی حس‌های خوشایند و حال‌خوب‌کن و رضایت‌بخش در دوران جوانیه. _البته از نظر من:)))_

Medlight 💡

07 Jan, 14:21


یکی از تصمیماتی که موقع شروع رزیدنتی با خودم گرفته بودم دقیقا همین بود، اینکه کاری نداشته باشم سال بالام چه رفتاری داره، اگه علمی داره که به سوادم اضافه می‌کنه، ازش یاد بگیرم.

ما وقتی به عنوان رزیدنت سال یک وارد بیمارستان شدیم، یه تعدادی از رزیدنتهای سال بالاترمون، بی‌دلیل گارد داشتن نسبت بهمون. مثل همون گارد مسخره‌ای که رزیدنت‌ها فرضا برعلیه استاجرها دارن! و رفتارهاشون خشک و مصنوعی و سرد و گاها حتی دل‌شکننده بود.
من اما باسوادهاشون رو سوا کرده بودم و با خودم می‌گفتم عیبی نداره که دکتر فلانی رفتارش سرده! عوضش خوب سونو می‌کنه و من از کنارش بودن یاد می‌گیرم، پس کنارش می‌ایستم و اخم و تخم اش رو تحمل میکنم و ازش یاد هم می‌گیرم. بعضی روزا هم از رفتارشون ناراحت شدما، یا حتی بغضم گرفت، ولی توجهی نکردم و به این حسم بها ندادم.
حتی چند بار شده بود که هم‌لولی‌م می‌گفت جدا تو چه طور می‌تونی رفتارای دکتر فلانی رو تحمل کنی؟ و من هرسری گفته بودم ببین اون رفتارا جزوی از شخصیتشه، من با سوادش کار دارم و بهش به چشم یه معلم نگاه می‌کنم.
بگذریم که بعد از گذشت این چند ماه، وقتی دیدن من واقعا دنبال آموزشم و رفتار سرد اونها رفتار من رو تغییر نمیده، حتی باهام رفیق شدن و به اسم کوچیک و پسوند جان صدام کردن و واقعا گاردشون شکست...[داخل پرانتز بگم که نمی‌دونم چرا انقدر بچه‌های پزشکی نسبت به هم گارد دارن اغلب... انگار همیشه به همدیگه به چشم رقیب نگاه میکنن]

خلاصه‌ی کلام اینکه،
_حدس می‌زنم این دیدگاهم مخالفان زیادی داشته باشه_
ولی به نظرم توی محیطی که هدف از ورود ما بهش "یادگیری"عه
خیلی دربند اخلاق آدم‌ها نباشیم بهتره.

اگه بداخلاقه، بدقلقه، بی‌اعصابه ولی باسواده و میشه ازش چیزی یاد گرفت، تمرکزمون رو بذاریم روی یاد گرفتن ازش.
مهم اینه داره ما رو به قاهره می‌بره:)))

Medlight 💡

07 Jan, 14:10


خواهش میکنم :

۱_ دید بدبینانه تری در مسائل داشته باشید.
مثلا
در سن بالای ۴۰ سال یا سابقه سیگار ، حتما گرافی مجدد یا CT بخواید. حتی با علائم عفونی.

۲_ خیلی کتابی رفتار نکنید.‌
کتاب میگه ۸ هفته بعد اگه سرفه اش خوب نشد بیاد CT بشه.
خب اولا اونجا مریض برمیگرده ! اینجا مریض جواب نگیره هفته بعد دم در عطاری پیداش میکنی!!!
دوما اونجا CT گرونه پزشکو داغ میکنن بدون اندیکاسیون کاری کنه! اینجا ارزونه دستت بازتره .

۳_ روی هوا حرف نزنیم.
بچه رو اوردن با شکایت کوتاهی قد.‌..
متخصص اطفال میگه باباش چجوری بود؟
مادره جواب میده اونم کوتاه بود ، اول دبیرستان یهوووویییی قدش رشد کرد...
متخصص میگه خب اینم همینه نگران نباش با خیال راحت برو .

بعد بچه رسید دبیرستان ، رشد نکرد.
آقا شما گفتی این مثل باباش میشه یهوووو رشد میکنه!
نشد! چرا؟ چرا قدم دخترم ۱۴۰ عه الان؟

آزمایشات رو گرفتن مشخص شد بچه سلیاک بوده کلا!
تایم طلایی رشد طبیعی و یا حتی هورمون رشد هم گذشت.

چرا؟
چون یک دکتر رو هوا حرف زد. چون تئوری رو بلد نبود که تو باید سن استخوانی داشته باشی بعد بگی سرشتیه یا چیز دیگه !

۳_ به نتیجه فکر کنیم. امروز ۱۰۰ تا مریض دیدم واقعا به کسی کمک شد؟ جان یا سبک زندگی کسی بهتر شد؟ از یه فاجعه جلوگیری شد؟
یا  نه ، فقط تو یه روزمرگی افتادم و بی فایده گذشت...


۴_ در تکاپوی درامد بیشتر و نا امیدی بی نهایتی که هست نیفتید.‌ درامد کافی به دست خواهد امد.

به هدف فکر کنیم ؛ به نتیجه نهایی ...
اون وقت حس بهتری خواهیم داشت. کار درست رو انجام بدیم و اسیر مشکلات و چالشهای بی فایده روزمره مثل حرف تند مریض و همکار و ... نشیم...

Medlight 💡

07 Jan, 14:10


_نگفت که ما رو قاهره نمی بره؟
_نه
_پس ولش کن محل نده...!

Medlight 💡

07 Jan, 14:10


سیستم مشکلات فراوونی داره :

۱_سیستم فیدبک گرفتن نداریم.
نمیدونم مریضی که تشخیص پنومونی دادم چی شد..

۲_مریضها خیلیاشون همکاری ندارن و برای انجام کار اضافه سر و صدا میکنن.


۳_ ساعت کاری و بار کاری ما زیاده. احتمال خطا خیلی زیاده.

۴_ درامدها خیلی وقتها متناسب با میزان زحمت نیست. اینجوری احتمال بی انگیزگی و سرسری مریض دیدن بیشتر میشه

۵_ سیستم حمایتگر از پزشک معمولا ضعیفه ، پس پزشک فقط دنبال تموم شدن شیفتشه و نه پافشاری برای انجام کار درست...

۶_ آموزش ما واقعا درست نیست... مثلا چند نفر ما درست و حسابی روتیشن رادیولوژی رفتیم و برای طرح آماده شدیم؟!

نتیجه اینکه این اشتباه بارها پیش میاد که بیمار با علائم پنومونی میاد و تو گرافی هم یه چیزی شبیه پنومونی لوبار داره و با آنتی بیوتیک ترخیص میشه.

Medlight 💡

29 Dec, 15:11


اتفاقا چند روز پیش مدام داشتم به این فکر می‌کردم که گاهی مجبور میشم(واقعا "مجبور" میشم؟ نمی‌دونم...) ارزش‌های شخصی خودم و کاری که خودم دوست دارم انجام بدم رو فدای یک‌سری قانون‌های مسخره/ ترس از برخورد سال بالایی کنم و شاید علت یکسری از عذاب وجدان‌هام/ خستگی‌هام/ و حال خرابی‌های بعد کشیک‌هام، همین بوده...

Medlight 💡

29 Dec, 14:36


من از شیفت صبح امروز یاد گرفتم که درسته کاری که من باید انجام بدم سونوگرافیه، ولی نگاهی به جواب آزمایش‌های مریض توی پرونده‌اش داشته باشم و سونوگرافی‌م رو کلینیکال و جستجوگرانه! انجام بدم.
و بر روی هر ساختار کیستیکی که پیدا می‌کنم، کالر داپلر بذارم.

شما از شیفت صبح امروزتون چی یاد گرفتین؟

Medlight 💡

21 Dec, 17:23


توی هجده سالگی و قبل از اینکه وارد دنیای پزشکی بشم،
فکر می‌کردم خوشبختی یعنی در قله‌ی موفقیت ایستادن، یعنی بهترین بودن، یعنی خوشحال‌ترین و بی‌دغدغه‌ترین بودن، یعنی هیچ غمی نداشته باشی، یعنی هرکسی ببیندت بگه اوه اونو نگاه! چقدر خفنه!

ولی الان
و در بیست و شش سالگی،
بعد از هفت سال تحصیل پزشکی
یک‌سال درس خوندن برای رزیدنتی
و گذشتن یک فصل از رزیدنتی ام
اگه ازم‌ خوشبختی بپرسی یعنی چی؟
میگم خوشبختی یعنی
اون لحظه که با تن سالم و ذهن آروم، چایی‌ت رو با یه تیکه شیرینی کوچیک می‌خوری و بعد از تموم شدن چایی‌ت، حس می‌کنی یه مقداری خستگی‌ات در رفته! و حالا دوباره می‌تونی به کارات برسی!

همین و بس!
همین‌قدر ساده
همین‌قدر به ظاهر ساده،
ولی عمیق!

Medlight 💡

21 Dec, 17:17


لذت تعطیلات در اصل مال اونیه که زیاد کار میکنه و لذت غذا خوردن مال اونی که گرسنه تره. خواب به اونی که واقعا خستس بیشتر میچسبه و عشق به اونی که با تنهایی ساخته و خودش رو تو هر چیزی غرق نکرده.
لذت های زندگی رو باید نمه نمه چشید، چیزای قشنگ رو اول عجله خراب میکنه بعد هم ولع.
این چیز ها باید یواش یواش لا به لای زندگی چشیده بشن. برای رسیدن زمان مناسب هر کدوم هم باید صبور بود و برای درک طعم خوب هر چیزی باید با نبودش ساخت.
یعنی
با دلتنگی بساز تا لذت دیدار
با خستگی بساز تا وقت استراحت
با سختی بساز تا روز موفقیت
با تنهایی بساز تا...

Medlight 💡

17 Dec, 06:38


توی بیمارستان روی بعضی پرونده ها یه سری چیزای مهم که نباید فراموش بشه رو مینویسن چجوری ؟ همین شکلی که من این جمله رو نوشتم زدم کنار میزم که یادم نره، یه تیکه چسب میزنن روی پرونده و روی اون چسب مینویسن که مثلا «از بیماری خود اطلاع ندارد» یا مثلا «پرونده دو قسمت دارد» یا حتی مثلا «مبتلا به دیابت» برای اینکه هرکسی که پرونده رو دستش میگیره حواسش باشه که این مهمترین نکته رو یادش نره.منم این جمله رو نوشتم با همون فلسفه که گفتم زدمش کنار میزم که هر موقع سخت گذشت بهم این مهم ترین نکته‌ی زندگیم یادم بیاد که«روزای بدترم داشتم»و همش میگذره و سخت نگیرم.

Medlight 💡

16 Dec, 09:34


ساعت دو بعد از نیمه‌شب، یه مامان و بابا سراسیمه بچهٔ چهارساله رو بغل‌کرده اوردن اورژانس که تب‌ولرز داره. پرسیدم از کی؟ گفتن از یه ساعت پیش! گفتم خب، استامینوفن دادین؟ پاشویه کردین؟ گفتن نه، فقط یه قاشق آموکسی‌سیلین دادیم!‌ بعد چندتا سوال و جواب فهمیدم که بچه از دیروز با تب خفیف و گلودرد بچه رو بردن پیش دکتر و اون براش شربت استامینوفن و سرماخوردگی نوشته، ولی مامان اونا رو مرتب به بچه نداده. از نگاه بابا به مامان احساس کردم می‌خواد به‌خاطر اینکه بلد نبوده با تب‌ولرز بچه چیکار کنه بهش سرکوفت بزنه. قبل از اینکه چیزی بگه یه شیاف استامینوفن و اسپری بینی سدیم‌کلرید نسخه کردم دادم دست بابا که برو اینا رو بگیر. تا برگرده برای مامان داروهای و درمان‌های حمایتی و نگهداری از بچهٔ سرماخورده رو توضیح دادم و روی یه کاغذ هم براش نوشتم که بتونه بعد نگاه بندازه‌ و برای بابا هم توضیح بده.

فکر می‌کردم یه‌مدت که کار کنم حوصله‌م برای اینجور توضیح‌ها کم می‌شه. ولی هنوز نشده. گاهی خودم هم تعجب می‌کنم که چطور توی شیفت‌های پشت‌سرهم می‌تونم مکرر و مکرر برای هزارمین بار چیزی توضیح بدم.
کاش مغرور نشم به این ویژگیم! کاش هیچ‌وقت صبروحوصله‌م در برابر بیمار و همراه‌هاش تموم نشه.

#طرح‌نویسی

Medlight 💡

13 Dec, 17:32


سندرم قلب شکسته

Medlight 💡

07 Dec, 17:47


بانگ جَرَسی می‌آید!

Medlight 💡

15 Nov, 18:07


همییین الان دوباره گوشیم زنگ خورد و و باز همون مکالمه همیشگی:)))))

Medlight 💡

15 Nov, 18:05


یعنی هربار که تو کشیک بهم زنگ می‌زنن
حتی زنگ‌های ساعت سه صبح
وقتی شماره تلفن مسئول پذیرش‌مون میفته رو گوشیم
توی اون چند صدم‌ثانیه قبل از اینکه جواب بدم
با خودم میگم شایدم زنگ زده حالمو بپرسه! زنگ زده بپرسه زنده ای یا نه! شاید اصلا می‌خواد بگه اشتباه گرفتم!
و هیییچ وقت تا حالا اینجوری نشده و همیشه‌ی خدا از اونور تلفن گفتن که "سلام‌خانم دکتر، مریض داریم!"
ولی من باز هم هرسری که میخوام تلفنمو جواب بدم با خودم میگم
ایندفعه شاید اصلا زنگ زده حالتو بپرسه🥲
و باز هم می‌شنوم که بدو بیا مریض داریم!

با من از ناامید شدن حرف نزنید🥲😂

Medlight 💡

15 Nov, 15:20


پذیرش کامل بودن‌مان، شجاعت میخواهد؛

انسان کامل، هم ویژگی‌های مثبت دارد و روشنایی، هم ویژگی‌های منفی و تاریکی،

وقتی با تمام خودت روبه‌رو بشی،
شجاعانه،
اون وقت آزادی~

#قهرمان
#yin_yang

Medlight 💡

10 Nov, 18:04


این مدت که درمانگاه میرفتم، متوجه شدم مرز باریکی هست بین اهمیت دادن و بی‌توجهی. آدما خیلی زود به شکل محیط اطراف‌شون درمیان. هرروز باید مچ خودت رو بگیری و با خودت یادآوری کنی که مسئولیت‌پذیر باشی. وگرنه به خودت میای و میبینی تویی که چند روز پیش، از اینکه پزشک برای معاینه بیمار از سرجاش بلند نمیشه تعجب میکردی، حالا حتی دستت رو دراز نمیکنی به شکم بیمار یه دست بزنی... کم‌کم عادت میکنی که تخت معاینه واقعا یه وسیله اضافه است و برای کسی که با یه شکایت پوستی میاد، حتی نمیگی ببینم اونجا رو! توی سیستمی که بازخورد بیرونی بهت داده نمیشه و نه برای کار درست تشویق و نه برای کار اشتباه تنبیه نمیشی، ادامه دادن با وجدان درونی و ارزش‌های انسانی و وظایف اجتماعی، خیلی لقمه بزرگ‌تر از دهانیه...

Medlight 💡

06 Nov, 18:32


اول اینکه من واقعا خودمم از ذوق کردن‌هاتون ذوق می‌کنم🥹❤️

و عمیقا معتقدم که دارم وظیفه‌م رو انجام میدم وقتی که پست‌های جالب یا آموزنده یا بیان تجربه رو به اشتراک میذارم، چون اگه به اشتراک نذارم، یعنی در حق نویسنده‌ش و همه‌ی همه‌ی اون آدم‌هایی که با خوندن اون پست یا نوشته، می‌تونستن احساس خوبی بگیرن، احساس همدلی پیدا کنن، از حس تنهایی و بی‌کفایتی دربیان، کوتاهی کردم! چه بسا یک جمله، نجات‌دهنده‌ی یک روز یک نفر باشه.
و تمام تلاشم در این کانال اینه که از متکلم وحده بودن خارج بشم و اتفاقا بیشتر نقل‌قول‌های باقی بچه‌ها رو به اشتراک بذارم، تا جمع دوستانه‌مون و آدم‌های اطراف‌مون وسیع‌تر و متنوع‌تر بشه و توی روزهای مختلف زندگی‌مون، آدم‌های متفاوتی برای کمک گرفتن و همدل و همراه شدن و رهایی از غم‌ها و سختی‌ها داشته باشیم❤️

Medlight 💡

06 Nov, 18:21


حالا یه چیزی هم یواشکی بگم؟!
یه کانالی این پیاما رو فوروارد کرده و سوال من اینه که ادمینش کیه؟؟!!
می‌شه بیای من ماچت کنم؟! اصلا مگه این‌جایی؟😍🥲🦦

Medlight 💡

06 Nov, 17:34


داشتم فکر می‌کردم کاش تو امتحانای ما بین سوالای اسهال و استفراغ و سردرد و دیابت، چهار تا هم شعر می‌پرسیدن.
مثلا بعد از آدنوکارسینوم معده می‌پرسیدن: #شهریار راجع به فراموش کردن عشق چی گفته؟!
منم می‌نوشتم:

هر چه پل پشت سرم هست خرابش بنما
تا به فکرم نزند از ره تو برگردم!

@ashofte_haliii

Medlight 💡

06 Nov, 17:34


یا مثلا بعدش می‌گفتم:
چه نشسته‌اید که نه تنها شهریار، آقامون #مهدی‌_اخوان‌ثالث هم می‌فرماد که:

‏آمدم یاد تو از دل ‏به برونی فکنم
‏دل برون گشت، ‏ولی یاد تو با ماست هنوز...!

@ashofte_haliii

Medlight 💡

01 Nov, 19:26


بین کانال‌های متعدد تلگرامی که مباحث علمی پزشکی میذارن و از اپروچ به درمان‌‌های بیماری‌ها و شکایت‌ها صحبت می‌کنن، این کانال رو به طور ویژه دوست دارم
چون در درجه‌ی اول دقیقا همون‌دوراهی‌ای که موقع طبابت توی ذهن آدم ایجاد میشه رو، به شکل سوال درمیاره، و بعد جواب درست رو توضیح میده.
این کانال به بچه‌های طرحی حال حاضر و طرحی‌های آینده، خیلی کمک می‌کنه.

Medlight 💡

01 Nov, 16:23


کلا چه تو فیزیوپات چه تو استاژری خیلی از بچه ها حداقل یبار این ایده میاد تو ذهنشون که هاریسونو بخونن و خب اگه عملی بشه، خیلی خفن و خوبه، ولی خب، ادعای بزرگیه 😂
ولی این دوستِ عزیز که اینجا گذاشتمش، در واقع یه هاریسونکه 😂، خیلی قشنگ و کم و گوگولی هر فصلو توی نهایتا سه چهار صفحه جمع بندی کرده و نکات مهم و اصلی بیماریا و اون جداول و اپروچای هاریسونِ کاملو گذاشته و خلاصه خیلی خفنه، بخونید و لذت ببرید و برا بقیه بفرستین که استفاده کنن 🙃♥️

Medlight 💡

21 Oct, 19:53


پس از یک سال و نیم شیفت اینترنی دادن و یک ماه شیفت رزیدنتی دادن، دیگه مثل روز واسم روشن شده که:
اون کشیکی که از اول ماه میگی ای بابا این کشیک عجب کشیک سمی بشه چون با فلان رزیدنتم/ با فلان همگروهی‌مم/ طب اورژانس فلانیه/ روز تعطیله/... و غصه‌شو می‌خوری‌ها، همین کشیکه همچین خوب و خوش‌خیم و آروم‌ طی میشه که!

اون‌وقت اون شیفتی که میگی آخجون با دوستمم/ آخجون سال بالا فلانیه/ آخجون با طب اورژانس رفیقم/...، این کشیکه یه جوووری خون و خونریزی و داغون و گیس و گیس‌کشی میشه که بیا و ببین!

فلذا جلوجلو غصه شیفت‌هات رو نخور هم‌وطن!

Medlight 💡

20 Oct, 19:13


امروز به یه حقیقت تلخ پی بردم🥲

یادمه استاجر بودیم، خودمونو می‌کشتیم هم باز تو یه سری بخش‌ها نمره‌ی کامل، یا حداقل خیلی خوب نمی‌گرفتیم!

حالا بگین امروز چی شد؟
آموزش بیمارستان ازمون خواسته واسه امتحان آخر بخش‌ رادیوی استاجرا سوال طرح کنیم، و در ادامه خاطرنشان کرد "هیچکس نباید کامل بشه، نمره‌ها رو یه جوری بدین که هیچکس ۲۰ نشه!"
حالا واقعا نمی‌دونم چه فلسفه‌ای پشت این تفکر بی‌معنی هست://
ولی خلاصه خواستم بگم بخش ما که اصطلاحا از بخش‌های خوش‌خیم دوران کارآموزیه داستانش اینجوریه:))) دیگه فکر کنم مثلا به رزیدنتای جراحی میگن " یه جور سوال طرح کنین هیچ‌کدوم زنده از سر جلسه بیرون نیان🫡"
🫢😂

خلاصه که،
استاجر/اکسترن‌های گوگولی
غصه نمره‌های پایان‌بخش‌تون رو نخورید
یه همچین داستان کثیفی پشتش هست💔😂

Medlight 💡

17 Oct, 11:50


آیا پزشکی قبول شدی و نمیدونی چه کتابی بخری؟! روپوش چی بخری؟
چی بخونی؟ چجوری بخونی؟
این فایلو بخون داغِ داغ وسط کشیک نوشتم❤️

Medlight 💡

12 Oct, 17:52


حالا ببینید نازنازی کردن رزیدنتا دیگه چه ثوابی در درگاه الهی داره🥲

Medlight 💡

12 Oct, 17:50


حالا نامردی نکنم. یه بار یه استاجری توی درمانگاه جاش رو تعارف کرد به من(البته صندلی داشتیم هردوتا. صندلی نزدیک استاد رو که راحت تر بود تعارف کرد به من) من تا یک ساعت مقاومت کردم و گفتم اینترن خوب غیرابیوزری باشم. بعدش دیگه جابه‌جا شدم و تا آخر درمانگاه در قلبم گلباران بود اینقدر خوشحال بودم😐
خلاصه به اینترن‌هاتون محبت کنید. این بدبختا از رزیدنت و استاد و پرستار و خدمه و استاد راهنمای پایان‌نامه و همراه مریض و مسئول آموزش و خلاصه همه میخورن... شما نازشون کنید غصه نخورن🥲

Medlight 💡

12 Oct, 17:50


الان شش ماهه منتظرم به یه استاجری بگم ویس های پیرحاجی خیلی خوبن. از همون استاجری بشین گوش کن. ولی چون استاجر اطرافم پر نمیزنه، ناچارم به شما بگم😔

بعد هم بهش بگم دوسال پیش، یک رزیدنت زنانی همین حرف رو بهم زد، گفت پیرحاجی به درد دنیا و آخرت میخوره، گوش نکردم که نکردم! تو مثل من نباش!

شما هم مثل من نباشید!

Medlight 💡

12 Oct, 17:50


منم در این هفت ماه اینترنی به جز یک دوهفته، هیچ جا استاجر نداشتیم... یعنی چشمم خشک شد به در ،یکی بیاد تو چهارکلام نصیحت ترم بالایی‌گونه‌ش کنم. ابیوز که هیچی اصلا😁

Medlight 💡

12 Oct, 17:49


اولش ری‌اکت‌ها رو دیدم ترسیدما، ولی خوشحالم ممبرایی که می‌شناسنم دارن پیشی می‌گیرن:)))

Medlight 💡

12 Oct, 17:10


اینترنا رو فقط وقتایی می‌بینیم که یا اومدن ریپورت بگیرن، یا خودشون یه چیزی‌شون شده اومدن سونو بشن

اعتراف می‌کنم تو اینترنی همممیشه وقتی میرفتم رادیولوژی ریپورت بگیرم، از همه رادیوها متنفر بودم و با نفرت نگاهشون می‌کردم😂

Medlight 💡

12 Oct, 17:07


حتی چهارتا اینترنم نداریم یه کم ابیوزشون کنیم خوی شیطانی‌مون ارضا شه😕

Medlight 💡

12 Oct, 16:57


ای بابا چهار تا اینترنم نداریم یه کم سر به سرشون بذاریم دلمون وا شه:(

Medlight 💡

09 Oct, 22:02


امروز سال دو به سال سه سر بیوپسی گفت: من بیوپسی گرفتن دوست ندارم! میشه شما انجام بدین؟
سال سه فرمود: تو پزشکی دوست ندارم، نداریم. همه چی زوریه!

تقدیم به همه‌ دانشجویان پزشکی که فردا صبح این پیام رو می‌خونن. بلند شو برو بخشت و کارات رو بکن. بلند شو برو کشیکت رو تحویل بگیر. تو پزشکی دوست نداریم، نداریم. همه چی زوریه😌

Medlight 💡

02 Oct, 18:00


من ۳-۴ سال تکواندو کار کردم، خیلی هم دوس داشتم این رشته رو، بخاطر کنکور قطعش کردم و بعد دیگه نشد ادامه بدم؛ یه خاطره ای میخوام بگم بهتون:
مسابقات پرهیجان ترین قسمت تکواندو بود، برگ برنده هم «دولیو» یعنی ضربه سر بود که ۳ امتیاز داشت
یبار یکی از دوستای من مبارزه داشت، که خیلی هم کارش خوب بود، مبارزه شروع شد، این ۳-۴ تا ضربه سر زد ولی امتیاز هیشکدوم رو بهش ندادن(جوری بود که احساس کردیم داور ها دست به یکی کردن که حریف اون برنده بشه)، استادمون خانوم موسویان به این شاگردش گفت«یجوری بزن که کسی نتونه امتیاز نده»
و اون جوری ضربه زد که از دماغ طرف خون اومد و امتیاز ضربه شم دادن…
حالا این خشونتا تو تکواندو زیاد عجیب نیست😂 ولی میخوام یه نتیجه گیری بکنم
تو زندگی هم باید یجوری زد که کسی نتونه امتیاز نده
جوری تلاش کرد که کسی نتونه نبینه…

Medlight 💡

02 Oct, 14:23


سلام ببخشید میشه اگه لطف کنی بیشتر در مورد کارهای تحقیقاتی، المپیاد ها و مسائل مربوط به اینها در حیطه پزشکی بگی؟ منم ترم دو ام و خیلی علاقه دارم و نا آشنا...

Medlight 💡

02 Oct, 14:23


سلاام سلاام
بله بله حتمااا
من قبلا در مورد اینا نوشتم ، بخونشون هر سوالی داشتی، حتماا ازم بپرس!


🔹درمورد المپیاد:
https://t.me/med_experience/819

https://t.me/med_experience/1169

🔹درمورد کار های پژوهشی:
https://t.me/med_experience/1524

https://t.me/med_experience/1525

و به طور کلی #research

Medlight 💡

02 Oct, 12:04


یکی از بچه ها پیام داد ، ترس شکست خوردن و زمین خوردن فلجم کرده...
فکر به شکست باعث میشه دستام یخ کنه ، ...


یادمه دوره راهنمایی و دبیرستان عاشق درن لِه کروی بودم.
این آدم چند سال جایزه بهترین public speeching رو برد.
تو یکی از اجراها( که پیدا کردم براتون میذارم) خیلی قشنگ میگه.
میگه رو به جلو حرکت کن‌، اجازه بده زمین بخوری.
ولی وقتی بلند میشی ، می بینی باز هم یک قدم جلوتر رفتی!!


پس نترسیم.
تو هر سطحی هستیم ، میخواد پشت کنکور باشیم یا فوق تخصص...
روزانه برای پیشرفت ( علمی ،مالی ، ورزش و...)برنامه بریزیم ،
بذارید روزانه شکست بخوریم ،
بارها و بارها...
ولی همیشه یکبار بیشتر بلند میشیم و ادامه میدیم.❤️

Medlight 💡

02 Oct, 12:04


سلام.
درباره کمال گرایی خیلی صحبت کردیم و گفتیم همه ما دانشجوهای پزشکی درجات زیادی از کمالگرایی رو داریم.
ولی یک نکته است ، کمالگرایی در شروع یک کار ، خیلی بدتره!
یعنی صبر کنم حالم خوب بشه ، حسش بیاد ، بهترین منابع رو پیدا کنم ، بهترین مشاور و ازمون رو پیدا کنم.
حالا با سرعت نور ، از نقطه فعلی ( A) برسم به نقطه هدفم(B)

این یک فانتزی محاله!
اولا مسیر موفقیت پر از بالا و پایین و عقبگرده.
ثانیا حال خوب با پیشرفت به دست میاد و نه صرفا فکر کردن به چیزهای خوب...


پس دوستان عزیزم ، برای یک کار جدید ، شروع درس سخت ، ایجاد یک تغییر مهم و... دنبال حال خوب نباشید.
شروع به کار کنید. پیشرفت هر چند کم ، خود به خود باعث حس خوب میشه. قول میدم!

Medlight 💡

01 Oct, 18:25


این روزها درگیر انتخاب محل طرح موقت و سربازی هستم. شماره‌ی نظام‌پزشکی‌ام صبح صادر شد. چیزی که برایش کلی استرس کشیدم و جان کندم، چیزی که شب‌ها و روزها را برایش به هم دوختم و کشیک را با کشیک روشن کردم، چیزی که به من رفاقت‌های نابی بخشید، رفاقتهایی از جنس هم‌کشیکی، استاد-شاگردی، هم‌شیفیتی با نرس‌های اورژانس و حتی مسئولان حراست فیزیکی. از کد ۱۷ به ۵۱ و بعدش به ۵۲، ۵۳، ۵۴ و همینطور تا ۵۸  و سپس ۱۶ و بعدش ۹۹، امان از کد ۹۹. 
آینده برایم پر از ابهام و سوال است. یکهویی رهایم کرده‌اند توی یک عالم دیگر و دست‌تنها نمیدانم که از کجا آمده‌ام و  دقیقا آمدنم بهر چه بوده. من در این عالم بزرگ حس میکنم که خیلی کوچکم و مامانم را می‌خواهم. صبح به من یک کد شش رقمی دادند و رهایم کردند توی دنیای آدم‌بزرگ‌ها. این همه سالم شد شش‌تا عدد که هیچ تناسب و توازنی ندارند و مثل لباس‌های جاجول هیچشان به هم نمی‌آید. این شش عدد می‌شود مجموع تمام استرس‌هایی که برای امتحان، ارائه، کشیک و مورنینگ کشیدم، می‌شود مجموع ۳۴ دانه تار موی سفیدی که برادر کوچکم لابلای موهای شقیقه‌ام شناسایی کرده، می‌شود تمام فحش‌هایی که سر مشاوره‌ها و بیمارهای ۱۲ شب به بعد خوردم، تمام ساعتهایی که میخواستم، اما نمی‌توانستم بخوابم، می‌شود بیش از ۴۰۰ عدد سرترالین ۵۰، ۶۰ عدد ایمی‌پرامین ۱۰ و نزدیک به ۴۰ تا کلونازپام ۱میلی‌گرمی.
البته تمام زمانهایی که با بی‌نظیرترین انسان‌های دنیا هم‌کشیک و هم‌گروه بودم را هرگز یادم نمی‌رود.❤️

@deepmedicine

Medlight 💡

30 Sep, 23:02


مهمترین چیزی که بعد از تموم شدن این هفت سال درس خوندن برای ما باقی میمونه شخصیتی هست که کوبیدیم و ساختیم.

نه نمراتتون، نه رفتار فلان اتند سر راند، نه خستگی یک کدوم از کشیک هاتون و نه شیرینی در رفتن از زیر وظایفتون هیچ کدومش براتون باقی نمیمونه، هر کدوم نهایتا چند روز شما رو درگیر خودش بکنه. هم تعریف و تمجید ها تموم میشن هم توبیخ ها و سرکوفت ها.
اما هر زحمتی که می کشید، هر جایی که با وجود اینکه میدونید تلاشتون دیده نمیشه یا اگه از زیر کاری در برید کسی نمیفهمه و چیزی تغییر نمیکنه بازم تصمیم میگیرید کارتون رو درست انجام بدید و مسئولیت پذیر بمونید، تو شخصیتی که از شما بعد از این هفت سال ساخته میشه باقی میمونه و مثل تراشکاری روی سنگ ثبت میشه.
همه چیز به خاطره تبدیل میشه و این شخصیتتونه که برای همیشه با شما باقی میمونه.
بهتون توصیه میکنم، تو این دوره ی هفت ساله نه به خاطر فلان اتند سخت گیر و نه برای نمره و پاس شدن بلکه برای ساختن یک شخصیت خوب تلاش کنید و پای خودتون بمونید.

حتی اگر هیچ کس نبینه و هرگز نفهمه چی به شما گذشت، فردا شخصیتتون همه چیز رو برملا میکنه :)

Medlight 💡

27 Sep, 18:56


بعضی کارها سختن.
مثلا تو پزشکی، مثالش میشه:
کشیک تک نفره وایستادن.
تو تایم شلوغ مریض دیدن و قبول امکان مورنینگ شدن.
کشیک روز تعطیل دادن.
درس خوندنِ پرفشار برای رزیدنتی.
مریض کامپلیکه تر رو انتخاب کردن برای ویزیت هر روز.
حالا تو زندگی هر کس کار سخت با توجه به شغلش و نقاط قوت و ضعفش یه تعریفی داره.
اگر انجامش بدی چه خوب چه بد، تاکید میکنم صرف نظر از نتیجه قوی تر میشی.
اگر ازش فرار کنی، ترسو تر.
حالا تحمل سختی سخت تره یا تحمل ترس از سختی کشیدن.
من هر دوش رو تجربه کردم و میگم تحمل ترس :)