مرثیه @marsiyeeh Channel on Telegram

مرثیه

@marsiyeeh


❁﷽❁

از عناوین جهان "مرثیه خوان" ما را بس...
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است

♦️ کانال متن روضه باز 👇
@rozeh_1

🔹 ارتباط شاعران با ما 👇
@heydari_am_man

🔸 هماهنگی تبادل و تبلیغات 👇
@navay_roze

مرثیه (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرام "مرثیه". این کانال یکی از بهترین منابع برای علاقه‌مندان به مرثیه خوانی است. در اینجا شما می‌توانید آخرین مطالب و متون مرثیه ها را بخوانید و لذت ببرید. ما از عناوین جهان به عنوان "مرثیه خوان" شناخته می‌شویم و افتخار داریم که مطالب زیبا و ارزشمند را با شما به اشتراک می‌گذاریم. این کانال منبعی قابل اعتماد برای مطالعه متون مرثیه و لذت بردن از آنهاست. اگر عاشق موسیقی مرثیه ها هستید یا تا به حال با این هنر زیبا آشنا نشده‌اید، حتما این کانال را دنبال کنید. با ما همراه باشید تا جذابیت و فرهنگ مرثیه خوانی را همچنان تجربه کنید. از این پس در کانال "مرثیه" همراه ما باشید و به دنیای زیبای مرثیه ها خوش آیید. از این پس شما می‌توانید از آخرین مطالب مرثیه ها لذت ببرید و با دیگر علاقه‌مندان به این هنر زیبا برخورد کنید. خوشحالیم که شما را در این سفر زیبا به همراه داریم. از این به بعد جدیدترین مطالب مرثیه ها را از کانال "مرثیه" دنبال کنید و از عمق و جذابیت این هنر لذت ببرید.

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

شب میلادت نشستم سر راه
هیچ کسی منو نخواس،شما بخواه
واسه تو که حاضری، کمه یه جشن
پیش تو اما زیاده یه گناه

وقتی که گذر از این محل کنی
غصه هامو به خوشی بدل کنی
راس میگن که تو بابای امتی
باباجون! میشه منو بغل کنی؟

اینکه واسم تو عزیزی، راضیم
تو طبیبی، به مریضی راضیم
چجوری دلیل لبخند تو شم؟
تو واسم اشک نریزی راضیم

بی تو من عبادتم ریا شه چی؟
عاشقیم اگر که ادعا شه چی؟
چی میشه ولادتت ببینمت؟
ساله دیگه عاشقت نباشه چی؟؟

گمونم بسته شده دعای من
گره افتاده به کربلای من
امشب آقا کربلا رفتی،میشه
ببوسی شیش گوشه رو بجای من؟

به آقا بگو دلم تنگه براش
کاش که عاشقش براش بمیره، کاش...
شبا تب میکنم از داغ غمش
روزامو میگذرونم با روضه هاش

از هجوم نیزه ها نمیگذرم
از سه شعبه به خدا نمیگذرم
شده از تیر یا نیزه بگذرم
ولی از سنگ و عصا نمیگذرم

پیراشون حلقه زدن دور و برش
زدنش تا نفسای آخرش
سرشو وقتی حسابی تشنه شد
بریدن جلو چشای مادرش...

مرضیه نعیم امینی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

امشب از باد صبا، بوی کسی می‏شنوم
هر نفس، بوی مسیحا نفسی می‏شنوم
مژده‏ی آمدن دادرسی می‏شنوم
اندرین بادیه بانگ جرسی می‏شنوم
حمدلله که از آه اثر کرده‏ی ما
خبری می‏رسد از یار سفر کرده‏ی ما

شب قدر است شب نیمه‏ی شعبان، آری
ریزد امشب به جهان رحمت یزدان آری
می‏دمد روح دگر در تن ایمان، آری
می‏رسد مصلح کل، منجی انسان آری‏
لیله‏ی نیمه‏ی شعبان، سحری خوش دارد
سحر نیمه شعبان، اثر خوش دارد

خلف منتظر عترت طاها آمد
زاده‏ی منتقم حضرت زهرا آمد
بندگان! خاک ببوسید که مولا آمد
گو به فرعون زمان، ثانی موسی آمد
آن که رسم ستم از روی زمین بردارد
که به عالم، اثر از جور و جفا نگذارد

غیر ازو نیست کسی رهبر و سرور، ما را
لطف او سایه برانداخته بر سر، ما را
رسد از میمنتش رزق مقدر، ما را
آید از مرحمتش رحمت داور، ما را
قلب عالم بود و زنده همه عالم ازوست
چشمه‏ی رحمت و گلزار جهان خرم ازوست

این شب تیره به پایان رسد انشاءالله
یوسف از مصر به کنعان رسد انشاءالله‏
دردها را همه درمان رسد انشاءالله
چون که آن حجت یزدان رسد انشاءالله
اندر آن روز که او سر ز یهودان گیرد
شیعه‏ی بی سر و سامان، سر و سامان گیرد

یارب! آن منتظر اهل ولا را برسان
یارب! آن ریشه‏کن ظلم و جفا را برسان
یارب! آن زنده ‏کن صدق و صفا را برسان
یارب! آن ریشه‏کن ظلم و جفا را برسان
برسان آن که بود مبتکر صلح جهان
تا ازو، روی زمین پر شود از امن و امان

به خدا بار فراق تو کشیدن سخت است
جرعه‏ای از می وصلت نچشیدن سخت است
هر سخن جز سخنی از تو شنیدن سخت است
همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است
ای ز نور تو دل و دیده فروزان ما را
در غم خویش ازین بیش مسوزان ما را

ای نظام دو جهان بسته به تار مویت
انس بگرفته دل ما به سر گیسویت
دیده گر قابل آن نسیت که بیند رویت
سوی عالم نظری، ای دل عالم سویت
از همه عالم و آدم به خیال تو خوشیم
در شب هجر به امید وصال تو خوشیم

ای که اکناف جهان، سفره‏ی عام تو بود
رشحه‏ی فیض ابد، ریزش جام تو بود
مصلح کل تویی و صلح به نام تو بود
رجعت آل علی بعد قیام تو بود
این تویی آن که جهانت همه تسخیر شود
دولت آل علی از تو جهانگیر شود

استاد سیدرضا مؤید

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

شب بود نورت را به مشرق ها سپردند
خورشید را حالا به این دنیا سپردند

مانند "کوثر" آیه آیه از تو جوشید
شرح نزولت را به "اعطینا" سپردند

تا خلقتت تکمیل گردد پیکرت را
در عرش دست حضرت زهرا سپردند

باید اذان عشق در گوشت بگوید...
قنداقه ات را به علی‌مولا سپردند

دریا ترین ذکر الی الله‌ خدایی
تسبیح نامت را به ماهی ها سپردند

در زیر این بار امانت عرش خم شد
این شد که عشقت را به قلب ما سپردند

تنها شما هستی کس و کارم به زهرا
باور کن آقا دوستت دارم به زهرا

سرچشمه ی توحید شد نور حیاتت
ولله در واژه نمی گنجد صفاتت

جبریل پرهای خودش را نذر کرده
تا بافته گردد از آن پرها قُماطت

لب های تو شیرین تر از شهد عسل هاست
جانم فدای بوسه ی شاخه نباتت

طولِ جلالی،عرضِ عشقی،عمقِ نوری...
سر در نیاورده کسی از مختصاتت

تو چهارده لبخند را در قاب داری
جمع است در آئینه ی تو مشتقاتت

موسی عصا،عیسی دمش را از تو دارد
اینهاست تنها گوشه ای از معجزاتت

هرشب تمام انبیاها اولیا ها
جمع اند پای سفره ات پای بساطت

لب تشنه دیگر طاقت خشکی ندارد
دست کویر و دامِن خیسِ قناتت

در عشق باید ابتدا ثابت قدم بود
امّا امان از نوکرانِ بی ثباتت

أَحْكَمْتُمْ عَقْدَ طـاعَتِه*...من عهد بستم
شرمنده ام هر بار عهدم را شکستم

چشم تو را آیات قرآنی نوشتند
خشم تو را دریای طوفانی نوشتند

تا زلف تو در کهکشان ها باز گردید
مشّاطه ها شرح پریشانی نوشتند

لیلای ما گرچه عرب زاده است امّا
نام مجانین را به ایرانی نوشتند

اسم مرا صبح ازل خوانند امّا
گفتند تو از نسل سلمانی؟..،نوشتند

قربان آن هایی که در قصر کریمان
رسم گدایی را مسلمانی نوشتند

با خاک نرم طوس بر پیشانی من
دیوانه ی شاه خراسانی نوشتند

تو جمعِ اشک بی کرانی،جمکرانی
ما را تمام سال بارانی نوشتند

مثل زلیخا ناز یوسف را کشیدیم
ما عشق را در گنبد فیروزه دیدیدم

وقت اذان دست گدا پیش تو رو شد
اشک سحرگاهیِ من آب وضو شد

سرخی اشکم در میان کاسه ی چشم
مثل شرابی کهنه در جان سبو شد

مانند پیراهن دل صد پاره ی من
با تکّه ی امیدواری ها رفو شد

نوزادها بعد از جوانی پیر گشتند
یک نیمه‌شعبان دیدن تو آرزو شد

شیخ کلینی گفت:سویِ چشم هایم
با اشک های ندبه خرج راه او شد

من لافِ عشقت را زدم ای وای بر من
از دوری ات کِی حال قلبم زیر و رو شد؟

گفتی سراسیمه خودت را می رسانی
هروقت حرف از روضه ی مشک عمو شد

پیشانی او با عمودی سخت چین خورد
سقا بدون دست از مرکب زمین خورد

*َاَحْکَمْتُمْ عَقْدَ طـاعَتهِ:
آن عهدى را که در فرمانبرداریش داشتید سخت استوار سازید

فرازی از زیارت جامعه کبیره

بردیا محمدی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

از تو دور افتاده ایم و با فراقت راحتیم
باز اما ادعا داریم فکر حضرتیم

فکر بیداری مایی ما ولی خوابیم خواب..
عفو کن‌ آقا اگر اینقدر اهل غفلتیم

تو به‌ گمنامان نگاه بیشتر داری ولی...
ما ز چشم افتاده ها از عاشقان شهرتیم

پشت ابر معصیت ماندیم و نابینا شدیم
حاضر کامل شما هستی و ما در غیبتیم

با تمام‌ این بدیها نام‌ مارا خط مزن
با تمام این بدیها باز هم در خدمتیم

جز‌حسین‌و روضه اش راه نجاتی نیست نیست
ما برای آشتی با تو دخیل هیئتیم

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

ای آخریـن امید رسـالت خوش آمدی
خورشید آسمـان عـدالت! خوش آمدی
سر تا به پات قدر و جلالت! خوش آمدی
بنیان‌کن اساس ضلالت! خوش آمدی

با مقدم تو گشت زمین رشک آسمان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

اسلام بـا ولادت تـو بـاز جـان گرفت
روی ندیـدۀ تـو دل از آسمـان گرفت
دیـن بـا ولایتت شرف جاودان گرفت
«حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت»

جاء الحقت رسید بـه گوش جهانیان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

ای از خدا سلام به جسم و به جان تو
آوای وحـی می‌شنــوم از زبــان تو
دل‌بـرده از پـدر ز مـلاحت بیان تو
قرآن بخوان که بوسه زند بر دهان تو

ای عمر وحی از نفست گشته جاودان
عجل علـی ظهورک یا صاحب‌الزمان

میـلاد تو ولادت خوبان عالم است
عید هزار موسی و عیسی‌بن‌مریم است
میـلاد اهـل‌بیت رسول مکرم است
میـلاد دیگـر شهـدای مکرم است

میـلاد سیدالشهــدا را دهـد نشـان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

بازآ که اولیای خـدا چشم‌شـان به توست
یـاران سیدالشهــدا چشم‌شـان به توست
سرهای تشنه گشته جدا، چشم‌شان به توست
مکه، مدینه، کرب‌و‌بلا چشم‌شان به توست

کعبه گشوده چشم به راه تو همچنان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

ما از تو دور و جای تو پیوسته بین ماست
روی ندیـده‌ات همـه جا نور عین ماست
چشم انتظار ماندن ما دین و دِین ماست
جمعـه گــواه نالـۀ ایـن الحسین ماست

یک جمعه این سوال نیفتاده از زبان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

تو خود شبان و این رمه در انتظار توست
چشم جهانیـان همـه در انتظار توست
مولا! بیـا کـه فاطمـه در انتظار توست
خورشید نهـر علقمـه در انتظار توست

بر بازوی عموی خود این جمله را بخوان
عجـل علی ظهـورک یا صاحب‌الزمان

تو غایبی و خلق جهان در حضور توست
ملک خـدای عزوجـل غـرق نـور توست
جای تو خالی است و جهان پر ز نور توست
آقـای عیدهــا همـه روز ظهــور توست

از چشم ما نهانی و در عالمی عیان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

بی تـو شـب سیــاه شـده روزگار ما
بی ‌تو شده است خنده گل نیش خار ما
رنـگ خـزان گرفتـه سراسر بهـار ما
بــازآی ای قــرار دل بـی‌قــرار ما

بازآ که ذکـر مـا شده الغوث الامان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

کی می‌شود که پای به چشم بشر نهی؟
عمامــۀ رسـول خـدا را به سر نهی
بر قلب دشمنـان ولایت شـرر نهی
تا یک نظر به جـانب اهل نظر نهی

رخ بر تمـام منتظـرانت دهـی نشان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

ای زخــم پیکـر شهــدا بی‌قرار تو
چشم علی به دست تو و ذوالفقار تو
فریـاد انتقـام شهیـدان شعـار تو
لبخند می‌زند عموی شیرخوار تو

کای دست انتقـام خداونـد لامکان!
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

دست حقّی و کاتب لوح و قلم تویی
بهـر ظهـور، بیـن امامان علم تویی
بگشای رخ که هادی کل امم تویی
مـولا! بیـا! بیـا! کـه امام حرم تویی

گویـد بـلال بـر تـو به بام حرم اذان
عجل علی ظهورک یا صاحب‌الزمان

ای دست اولیــای الهـی به دامنت
جوشن کبیر در صف پیکار جوشنت
پیـــراهن حسیــن، بـرازندۀ تنـت
«میثم» تمام چشم شده بهر دیدنت

چشمش بود به راه تو، اشکش به رخ روان
عجـل علـی ظهورک یا صاحب‌الزمان

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

ای زمین سامره طور تجلّا خوانمت
یا بهشت حضرت باری تعالا خوانمت
سرزمین مکّه یا گلزار بطحا خوانمت
جبهه هفت آسمان با عرش اعلا خوانمت
کعبۀ پیغمبران یا طور سینا خوانمت
قبلۀ امید فرزندان زهرا خوانمت

هر چه هستی طور دل سینای جان می‌دانمت
زادگاه مهدی صاحب زمان می‌دانمت

نو عروس فاطمه امشب محمّد زاده‌ای
دختر شاهنشه رومی و احمد زاده‌ای
اختر برج ولایی، ماه امجد زاده‌ای
هیکل توحید یا روح مجرّد زاده‌ای
عابدی معبود و یا عبدی مؤید زاده‌ای
پای تا سر مظهر دادار سرمد زاده‌ای

انبیا را اولیا را، جان جان است این پسر
مصلح کل مهدی صاحب الزمان است این پسر

کودکی نورس مپندارش که پیر آدم است
رهنمای آدم است و مقتدای عالم است
انبیا را اوّل است و اولیا را خاتم است
هم خطاب مبرم است و هم کتاب محکم است
هم بدرد جان دوا هم زخم دل را مرحم است
نوح دل، یوسف لقا، موسی بیان، عیسی دم است

شیعه تنها مصلح کلّ بشر می‌داندش
عالم خلقت امام منتظر می‌داندش

نرگس امشب تا سحر با مرغ شب بیدار باش
صبحدم چشم انتظار وعدۀ دیدار باش
دیده بگشا در تمشای رخ دلدار باش
در رخ دلدار محو جلوۀ دادار باش
شاهد لبخند گل در دامن گلزار باش
در نشاط و شور و شادی باغبان را یار باش

شب دعایت روح را غرق حلاوت می‌کند
صبح مهدی در برت قرآن تلاوت می‌کند

ای عروس فاطمه ام العلوم الکامله
ای جهان قربان حملت ای بمهدی حامله
ای تو را سادات زنهای بهشتی قابله
خیز از جا و بجا آور نماز نافله
نور شد بین تو و چشم حکیمه فاصله
کاروان دل به پا آمد امید قافله

حبذّا یار آمده یار آمده یار آمده
یوسف گم گشتۀ زهرا به بازار آمده

نرگس امشب موسِئی با نور طور آورده‌ای
یا مگر داور دیگر باز بور آورده‌ای
آدم است این یا ملک یا آنکه حور آورده‌ای
یا بدامن مظهر الله نور آورده‌ای
آفرینش را به شوق و وجد و شور آورده‌ای
سید الاشهاد را بدر البدور آورده‌ای

از زمین یک آسمان توحید داری در بغل
ماه دورت گردد و خورشید داری در بغل

قلب امکان، رکن ایمان، جان جان ماست این
ناخدای کشتی دین مصلح دنیاست این
لنگر و طوفان و موج و ساحل و دریاست این
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیساست این
نور و طور و فجر و قدر و کوثر و طاهاست این
ای دو صد یوسف فدایش یوسف زهراست این

نامش از اهل زمین و آسمان دل می‌برد
چهره‌اش نادیده از خلق جهان دل می‌برد

والد خلق خدا در نقش مولود آمده
در جمال عبد پیدا، حُسن معبود آمده
آفتاب ظلّ جان یا ظلّ ممدود آمده
بحرهای آرزو را دُرّ مقصود آمده
با لوای حمد بشتابید محمود آمده
آی مظلومان بپا مهدی موعود آمده

روز عشق و وحدت و ایثار و هم عهدی رسید
از کنار کعبه فریاد انا المهدی رسید

ای وجودت بر تن بی جان عالم جان بیا
ای ظهورت دردها را خوشترین درمان بیا
ای جواب نالۀ مظلومی قرآن بیا
ای همه جانها بخاک مقدمت قربان بیا
ای امید بی کسان ای یار مظلومان بیا
ای نجات هستی ای گمگشته انسان بیا

زینب کبرا سر بازار می‌خواند تو را
فاطمه بین در و دیوار می‌خواند تو را

آفتابا طلعتت در پرده پنهان تا بکی؟
ماهتابا جلوه‌ای شبهای هجران تا بکی؟
باغبانا بی تو خون آب گلستان تا بکی؟
یوسفا از دیدنت محروم کنعان تا بکی؟
احمدا تنها میان جمع قرآن تا بکی؟
مهدیا بر نیزه سرهای شهیدان تا بکی؟

از جگرها آه می‌جوشد که یا مهدی بیا
خون ثارالله می‌جوشد که یا مهدی بیا

گاه دور کعبه با اشک روان می‌جویمت
گه چو بلبل نغمه زن در بوستان می‌جویمت
گه کنار خانه برگرد جهان می‌جویمت
در منی من در زمین و آسمان می‌جویمت
که به بزم دوستان با دوستان می‌جویمت
گه درون خویشتن مانند جان می‌جویمت

هرچه می‌گردم در این گلشن نمی‌بینم تو را
تو مرا می‌بینی امّا من نمی‌بینم تو را

دیده‌ها اختر شمار صبح دیدار تؤاند
اختران آئینه‌دار ماه رخسار تؤاند
گلعذاران بی قرار سیر گلزار توأند
شهریاران خاکسار پای زوّار توأند
سربداران پایدار دار ایثار توأند
دوستان چشم انتظار صبح پیکار توأند

یا بن مولانا العلی یا بن النبی المصطفی
از تو عالم می‌شود چون نظم «میثم» با صفا

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

ای زمین ریزه خوار تو مهدی
وی زمان در مدار تو مهدی
آمدی ای حقیقت هستی
عالمی بیقرار تو مهدی
صد و بیست و چهار هزار احمد
همه در انتظار تو مهدی
منتظر بر تو سیزده معصوم
و همین افتخار تو مهدی
نه فقط نُه فلک به فرمانت
عرش در اختیار تو مهدی
فصلها از تو شکل میگیرند
هست جنت بهار تو مهدی
مانده اسلام از تو پابرجا
نازم این اقتدار تو مهدی
غم و اندوه برطرف سازد
پرچم آشکار تو مهدی
میشود هر، عدوی تو محو از
تیغِ دشمن شکار تو مهدی
نَصر و عزت، خدا ترا داده
تا بماند قرار تو مهدی
هر کجا هستی ای وصی الله
العجل العجل ولی الله

آمدی تا که دلبری بکنی
در امامت پیمبری بکنی
آمدی تا که خود بِإذن الله
بر همه خلق سروری بکنی
آمدی با حکومتِ الله
باز اقدام حیدری بکنی
آمدی تا به جنگِ با خصمت
همچو جدّت دلاوری بکنی
آمدی تا به مَسند اسلام
بعد از این حکم دیگری بکنی
آمدی ای مجدِدِ احکام
تا که احکام پروری بکنی
آمدی تا به سنّت احمد
دین حق را تو یاوری بکنی
آمدی دست ظلم بَرچینی
در عدالت برابری بکنی
آمدی تا به دادِ ما برسی
دشمنی با ستمگری بکنی
آمدی با نجات گمراهان
عالمی را تو رهبری بکنی
هر کجا هستی ای وصی الله
العجل العجل ولی الله

امتداد خدا تویی آقا
دردها را دوا تویی آقا
وارث اهلبیتِ پیغمبر
زادۀ مصطفا تویی آقا
این جهان پُر ز فتنه شد بازآ
ثمر مرتضا تویی آقا
ای ضیاءِ دو دیدۀ زهرا
جان خیرالنسا تویی آقا
یاورِ عمه زینبی و یقین
مرهم مجتبا تویی آقا
داروی زخمهای شاه شهید
مددِ کربلا تویی آقا
طالب خون سرخ و منتقمِ
رأسهای جدا تویی آقا
آخرین نور دیدگان حسین
چارم ابنُ الرضا تویی آقا
بحر و بر از تو امنیت یابد
حافظ دین ما تویی آقا
امر تو نافذ است در عالم
صاحب دو سرا تویی آقا
هر کجا هستی ای وصی الله
العجل العجل ولی الله

ما محبِ محبتت هستیم
ریزه خوار ولایتت هستیم
ما ز مستشهدینَ بَینَ یَدیه
جان نثاران بیعتت هستیم
گر بمیریم، باز هم به ظهور
زندۀ روز رجعتت هستیم
همه لبیک گو بسوی تو
پیشتاز اجابتت هستیم
تشنۀ طلعت رشیدۀ تو
همه مشتاق حضرتت هستیم
به جمال مبارکت سوگند
کشتۀ آل عترتت هستیم
در طریق تو با تمام وجود
تابعِ امر و حجتت هستیم
قول تو حقّ و فعل تو حقّ است
ما موظف به طاعتت هستیم
ای رفیقِ شفیق، ما احباب
مدّعیِ رفاقتت هستیم
تو امام هدایتی و ما
تشنگان هدایتت هستیم
هر کجا هستی ای وصی الله
العجل العجل ولی الله

همه جا پُر شد از بهانۀ تو
میرسد از فَلک نشانۀ تو
کربلا و مدینه میگویند
بازگرد ای دل آشیانه تو
سامرا و نجف ترا خوانند
کاظمین است در کرانه تو
از بقیع نغمۀ تو میآید
طوس دارد به لب ترانه تو
همچو زمزم برای تو گِرید
کعبه در گردشِ شبانه تو
جمکران را ببین که منتظرند
خیلِ عاشق در آستانه تو
از حرم تا حرم همه پرسند
از تو و وصل عاشقانه تو
از یمن تا عراق، هم ناله
سوریه میکند بهانه تو
دوستان در پی ظهور توأند
دشمنان منکر زمانه تو
چشمِ پهلو شکسته مانده به در
شاهد اشک دانه دانه تو

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

ای خوش آن جانی که جانانش گُلِ خاتم شود
وقت آن آمد که دل با دلبرش همدم شود
نیمه ی شعبان، سُرورَش بهترین اعمالِ ماست
زین تمسک دستِ ما بر حبلِ حق محکم شود
کرده از جنت وَزیدن، یک دمِ گرمِ حسین
آن دمِ گرمی که عالم از همین یک دم شود
یوسف زهراست در آغوش گرم عسکری
زاده ی نرگس که جانِ عالم و آدم شود
نور افشانید، گل ریزید، جان اهدا کنید
هستیِ پیغمبر آمد هستیِ عالم شود
از حرا تا طورِ موسی، ذکر یا مهدی بپاست
گو مهیای ظهورش عیسیِ مریم شود
سِرّ مستودع که میگویند، آمد آشکار
یار میخواهد که با سِرّ خدا مَحرم شود
سامرا طاووسِ جنت را به چشم خویش دید
آخرین شاه ولایت را به چشم خویش دید

مژده وجهُ الله شد از این عنایت جلوه گر
وز جمال حضرتش نور ولایت جلوه گر
اوست جلوه گاهِ "یَهدِی اللهُ نورِ مَن یشاء"
با ظهور او شده نور هدایت جلوه گر
روی احمد، خوی احمد، بوی احمد آمده
نام زیبای محمد، زین روایت جلوه گر
انبیا را همنشین و اولیا را جانشین
اوصیا را آرزو در این حکایت جلوه گر
شیعیانِ مرتضی را حاجتِ دیرین رسید
مومنانِ ناب را دستِ حمایت جلوه گر
وارثِ تیغ امیرالمومنین، نجلِ حسین
عصمتِ زهرای اطهر را به غایت جلوه گر
یادگارِ دو حسن، آئینه دارِ اهلبیت
ذاتِ قرآن را به هر عنوان و آیت جلوه گر
جشنِ میلادش، زمانِ بیعت و هم عهدی است
صاحب فتحِ بزرگِ آفرینش، مهدی است

آمد آن خاتم که عالم را گلستان میکند
نامِ ختم الاوصیا را ذکرِ یاران میکند
عقل کُل آمد که با او عقلها کامل شود
با ولایش عزم و همت را نمایان میکند
او همه ادیان عالم را کند مجذوب خود
او مسیحی های عالم را مسلمان میکند
کاخهای ظالمان را دستِ مظلومان دهد
هم فقیران را به یُمنِ خویش سلطان میکند
لشکر حق را سرازیر از نجف تا کربلا
تا مدینه، بعد از آن هم عزم ایران میکند
کوریِ چشم تمام دشمنانِ مسلمین
در جهان اجرا سراسر حکم قرآن ميكند
در مصافِ لشکرِ کفر و نفاق و شرک و بخل
با هجومِ ذوالفقارِ خویش طوفان ميكند
دستِ شیطانِ بزرگ از پُشت بَندد بر درخت
میزند با سیلیِ محکم بر آن دو تیره بخت

وای بر آنکس که با حضرت، دلِ او صاف نیست
موضعِ وِی در غبارِ فتنه ها شفاف نيست
آنکه دارد انحراف از اعتقاداتِ ظهور
شک مکن یک ذرّه با ایمان و با انصاف نیست
هر که فرمانش برَد بی شک هدایت میشود
در صراط مستقیمش، ذرّه ای اِتلاف نيست
دولتی خواهد کریمه تا کند خدمت به خلق
دولتِ مستضعفین، همدست با اَشراف نیست
دشمنان را هست شمشیرش، عذابی دردناک
دوستان را از سوی آن مقتدا اِجحاف نيست
انتقامِ خون مظلومانِ عالم دستِ اوست
پس سرِ سازش به ظالم با چنین اوصاف نیست
در قصاصِ خونِ سالار شهیدان بی گمان
گر همه اهل زمین کشته شوند اِسراف نیست
بهر جدش دائم الاوقات می گِرید هنوز
صبح و شب بر عمه ی سادات می گِرید هنوز

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

در فراقت شبیه بارانم
خون ببارم ز هجر جانانم

بی تو معنا ندارد ای یارا
صفحه صفحه کتاب قرآنم

علت ندبه و نیایش من
السلام ای تمام ایمانم

عالم ذَر به تو بلی گفتم
نظری کردی و مسلمانم

زنده‌ام با امید وصل شما
عمری از شوق تو غزلخوانم

العجل ای دلیل بندگی‌ام
به فدای قدوم تو جانم

علی گلچین‌ پور

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:40


#امام_زمان_عج

دلم گرفته وشعرم شبیه باران است              
غزل که نه؛دوسه سطری سخن به یاران است

دلی گرفته و شعرو دو چشم بارانی             
وشاعری که زکارزمانه حیران است

کدام واژه سرآغاز حرف من باشد               
درون سینه ی باران سخن فراوان است

حکایت من دلخسته نقل دلتنگی ست            
حکایت من از این فصل برگ ریزان است

تهی شده دل انسان زعشق حضرت عشق     
وعشق های دروغین برای جبران است

کسی به فکر غم دیگران نمی افتد                
یکی فسرده و غمگین؛یکی غزلخوان است

یکی تهی ز غم پول و غرق ثروت پوچ        
یکی گرسنه شب وروز در پی نان است

شکستن دل مظلوم کار آسانی ست               
بگیر دست ویقین دان که کار مردان است

در این زمانه که بازار عاشقی سرد است       
در این زمانه که انگار قحط ایمان است

خدا کند که" شهیدان" زیادمان نروند             
وگرنه نقطه ی آغاز خط پایان است

"شهید"٬واژه ی سرخی میان آتش وخون      
همان که دین ووطن نزد اوبه ازجان است

همان کسی که جهان باتمام وسعت خود        
برای چشم خدابین او چو زندان است

شده سر من وتو گرم حضرت شیطان         
گنه برای من وتو چقدر آسان است

زمان برای مناجات با خدا اندک                 
چه ناسپاس وستم پیشه نسل انسان است

کجاست منجی شبهای تار ؛یارکجاست؟        
کجاست او که بهاری پس از زمستان است؟

ستون ارض وسماء؛آرزوی منتظران          
همان کسی که خود آیه های قرآن است

همان کسی که میان قنوت ابری خویش        
شبانه بهر گناهان شیعه گریان است

بنال شاعر دلخسته از گناهانت                  
که گونه های گل فاطمه تر از آن است

ببار؛ناله بزن؛اشک غم به دامن ریز           
بخوان دعای فرج را؛غزل پریشان است

علیرضا بیاتانی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

امشب بهشت را به تماشا گذاشتند
امشب نمک به سفرۀ دنیا گذاشتند
امشب به روی دامن نرجس از آسمان
ماهی به نام مهدی زهرا گذاشتند
امشب به خانۀ حسن عسگری برو
چون راه را برای همه واگذاشتند
از بس که آمدند پی دستبوسی اش
از بس زیاد دل روی دل جا گذاشتند!
یوسف ببین که آخر صف ایستاده است
او را برای نوبت فردا گذاشتند
لیلا صفات ها همه مجنون صفت شدند
از عشق، سر به دامن صحرا گذاشتند

امشب پدر به خال پسر بوسه می زند
کعبه به روی سنگ حجر بوسه می زند

از یک طرف شبیه نبی با ملاحت است
از یک طرف شبیه علی با عطوفت است
از یک طرف چو مادر سادات غرق نور
از یک طرف شبیه حسن با صلابت است
با این همه صفات جمال و جلالی اش
درسی که از حسین گرفته شجاعت است
چشمش غضب ز حضرت عباس دارد و 
ابروی این پسر خودِ تیغ ولایت است
مثل علی اکبر ارباب قد رشید
مانند عمه زینب خود با ابهت است

دست توسل همه انبیا به اوست
از بس که کار دست کریمش کرامت است

طاووس جنت آمده زیباتر از همه
آقای آسمانی و آقاتر از همه

مهدی نظری

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

باز هم روح الامین دارد غزل می آورد
صنعت ایهام و تشبیه و بدل می آورد

تا شود ابیات شعر من کمی دلچسب تر
واژه واژه بر لبم جام عسل می آورد

شعر شیرین مرا شور عجیبی داده است
واژه ی نابی که در چندین محل می آورد

چیست آن واژه که همراه ادایش جبرییل
جمله ی «حیّ علی خیرالعمل» می آورد

در میان شعرهای شاعران اهل بیت
دائماً این بیت را ضرب المثل می آورد:

یوسف مصری کجا و یوسف زهرا کجا؟!
جلوه ی قطره کجا و جلوه ی دریا کجا؟!

کوچه های شهر را امشب چراغانی کنید
عرش را و فرش را آیینه بندانی کنید

آمده نور دل انگیزی به سمت سامرا
باید امشب کوچه ها را خوب نورانی کنید

طبق رسم فصل حج، مثل تمام حاجیان
جان ما را پیش پای یار، قربانی کنید

از خَم ابروی او صدها خُم می می چکد
باید امشب خلق را انگور مهمانی کنید

دیدن روی سلیمان کار آسانی که نیست
باید اوّل خوب از این مُلک، دربانی کنید

هر که باشد نوکر تو زود آقا می شود
خود به خود با یک نگاه تو مسیحا می شود

یوسف زهرا تویی حُسن ختام اهل بیت
نام تو زیباست ای مرد قیام اهل بیت

گر چه آقا مثل یوسف با نمک هستی ولی
نام زیبای تو شیرین کرده کام اهل بیت

السّلام ای حُجّةَ الله ای امامَ منتظَر
لحظه لحظه می رسد بر تو سلام اهل بیت

از پیمبر تا امام عسگری، در عصر خود
نقل کردند این که هستی التیام اهل بیت

می رسد آن روز که با ذوالفقار مرتضی
می رسی تا که بگیری انتقام اهل بیت

مرتضی، زهرا، حسن، خون خدا، پیغمبری
می بری با جلوه ات دل از امام عسگری

نیمه ی شعبان که می گردد عیان، صاحب زمان
می کند گل بر لب پیر و جوان، صاحب زمان

اشهَد انّ که هستی تو امام آخرین
می وزد از هر مناره این اذان، صاحب زمان

یک سؤال آقا!... اگر که جای کعبه ثابت است
پس چرا در هر کجا داری مکان، صاحب زمان؟!

تشنه هستم تشنه ی یک جرعه ی دیدار تو
وعده گاه ما شبی در جمکران، صاحب زمان

می رسی یک روز ای خورشید پشت ابرها
می کنی پیدا مزار بی نشان، صاحب زمان

با ظهورت می شود خوشحال زهرا مادرت
پیش مرگت می شود آن لحظه آقا نوکرت

العجل آقا! بیا چشم انتظاری ها بس است
در فراقت اشک ها و بی قراری ها بس است

اشک ها ی ما که یک لحظه به درد تو نخورد
ناله ها و ضجّه ها و گریه زاری ها بس است

تا به کی جمعه به جمعه ذکر ندبه سر دهیم
ندبه و خون دل و شب زنده داری ها بی ایت

معصیت، پاکی دوران جوانی را گرفت
ما جوان ها را کمک کن، شرمساری ها بس است

باید آقا درد غربت را فقط فریاد کرد
گوشه گیری های ما و راز داری بس است

با ظهور خود بیا و مادرت را شاد کن
قلب ویران مرا با مقدمت آباد کن

محمد فردوسی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

در حوالیِّ نیمه شعبان بود
عطرِ یاسی عجیب می آمد
سامرا بود و خانۀ پدری
باز طفلی نجیب می آمد

باید اسپند ، دود می کردند
نوهء ماه ، می رسید از راه
حاملِ پرچم ابالفضل و
ذوالفقارِ علی ولی الله

گل نرگس که زیرِ پاهایش
باغِ گل فرش شد همان اول
مثلِ جدَّش حسین ، قنداقش
شرفِ عرش شد همان اول

بر غمِ اهل بیت در حُکمِ
جرعه ای آب بود بر آتش
از همان کودکی به دوشش بود
پرچمِ سرخِ یالثاراتش

وَ ورق خورد صفحۀ تقویم
تا که هنگامِ غیبتش آمد
آسمانِ وجود ، ابری شد
دوری از ماه ، نوبتش آمد

بیشتر از هزار و صد سال است
جمعه ها را شمرده ایم آقا
دردش اینجاست بعدِ این مدت
از فراقت نمرده ایم آقا

ظاهراً زخمیِ فراقیم و
منتظرهای یازده صده ایم
شرم داریم این همه جمعه
ندبه ات را فقط ورق زده ایم

در سخن ، عهد خوانده ایم و فرج
در عمل ، کم صداقتیم آقا
مثلِ بحرالعلومها کم بود
غالباً بی لیاقتیم آقا

از تو غافل شدیم از بس که
ماتِ غربیم و خیرهء شرقیم
یادمان میرود که تو هستی
بس که در روزمَرِّگی غرقیم

مثل حیدر برای پیغمبر
مردِ بدر و اُحُد نداری تو
سیصد و سیزده نفر ، حتی
دور و اطرافِ خود نداری تو

من بمیرم ، غریب یعنی تو ...
تو که تنها شدیّ و بی لشگر
نه کنارِ تو زینبی هست و
نه ابالفضل و نه علی اکبر

نکند پایِ سفره های ظهور
میهمانِ اضافی ات باشیم
پسر فاطمه دعایی کن
مثلِ مرحوم کافی ات باشیم

باز هم غیرتِ قدیمی ها...
اندکی از گناه ، پرهیزی
عصرِ جمعه ، و یا سه شنبه غروب
یک سَماتی ، توسلی ، چیزی

ما که در خوابِ خود فرو رفتیم
یک تلنگر نیازِ مُبرَمِ ماست
اینکه غافل شدیم از بودت
علتِ زندگیِّ مبهمِ ماست

الغرض ، سهله ، کوفه یا عرفات
یا که خلوت نشینِ سردابی
هر کجایی خدا نگهدارت
غایبِ قصه های بی تابی

دلِ ما تنگِ این دو تا رنگ است
دلِ ما را تو کهکشانی کن
گنبد زرد ، گنبد آبی
کربلائیّ و جمکرانی کن

شاه بیتِ همه غزلهایم
همه کار و کسم بیا برگرد
به بدیِّ دلم نگاه نکن
جان زهرا قسم بیا برگرد

مهدی مقیمی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

بيشتر از بيشتر از بيشتر
میشود از عشق دلم ريشتر
من كه اويسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بيشتر
ليله‌ى قدرِ حسنِ عسکرى
كاش قرارِ تو شود پيشتر
ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما
خونِ همه گردن آن نيشتر
واى كه ديوانه شدم يك كلام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا
اى نوه‌ى حضرت هادى سلام
حصن تو در دور و بر سامرا
در حرم تازه‌ى باباى تو
جامعه خوانديم درِ سامرا
كارگريَش كه نشد قسمتم
رُفته‌گرم رُفته‌گرِ سامرا
آمده‌ام تا بزنم يك دو جام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد
در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زياد
دَم پرِ جبريل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد
بُرد مرا اولِ شب كاظمين
بُرد مرا كرب و بلا بامداد
اى عَلوى جود و جوادى مرام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

"آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده"
پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده
ماه مبارك من و دست تُهى
سوزِ جگر آتش آهم بده
كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا
باز از آن لطف نگاهم بده
میرسد عطرِ رضوى بر مشام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

كعبه‌ى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خيرات داد
مادر من سفره‌ى نذرش گرفت
حاجت ما اكثرِ اوقات داد
ندبه‌ى تعجيلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جده‌ى سادات داد
اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذكر فرج حالِ مناجات داد
من به مناجاتِ توأم مستدام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

كاش كه مردانِ ظهورت شويم
صاحبِ يك سيرت و صورت شويم
كاش كه در غيبت تو استوار
مثل زمان‌هاى حضورت شويم
حضرت صادق تويى و كاش ما
شيعه‌ى تو مَردِ تنورت شويم
گفت كه دربانىِ تو مى‌كند
كاش كه ما خاك عبورت شويم
تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ريشه‌ى باور شود
شام غم جهل و خرافات‌ها
با نَفَس باقرى‌ات سر شود
فصل شكوفايى عقل است و دل
جاى روايات پيمبر شود
نور زمين ، نور زمان ، سايه نور
خاك از اين معجزه‌ها زر شود
لحظه شماريم براى قيام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

دست من و بركت آبادى‌ات
از پَرِ سجاده‌ى سجادى‌ات
لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرِ ما سايه‌ى شمشادى‌ات
مثل على ابن حسينى تو و
میرسد آوازه‌ى آزادى‌ات
فخر خدا میكند از سجده‌ات
كاش شوم مُحرِم اين وادى‌ات
رو به تو شد سجده‌ى بيت الحرام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

چشم تو در كارِ حسين است و بس
كارِ تو تكرارِ حسين است و بس
بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام
دستِ علمدار حسين است و بس
قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هركه گرفتارِ حسين است و بس
پرده گشا ديدنِ روى شما
لحظه‌ى ديدار حسين است و بس
رو به دلِ زينبى ات صبح و شام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

زائرِ هم سفره‌ى غم‌ها حسن
عشقِ تو آقاى كَرَم‌ها حسن
روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرم‌ها حسن
میرسد آن روز كه بينيم ما
بينِ بقيع نقشِ عَلم‌ها حسن
روى ضريحى كه تماشايى است
نقش نمايند قلم‌ها حسن
اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سور‌ه‌ى والعصر عليك السلام

جاى حرم غربتِ زهرا كه هست
يك نفر از عترتِ زهرا كه هست
گرچه گره در گره ام ، نيست غم
دستِ شما تربتِ زهرا كه هست
پيشِ تو گيريم نداريم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست
ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا
ديدن تو قسمت زهرا كه هست
روز تقاص است و تويى انتقام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

هيبت تو رفته به مولا على
حيدرى و محوِ تماشا على
میرسد از شش جهتِ ذوالفقار
لات و هُبَل را بشكن ياعلى
خاطره‌ى رزم على در نبرد
مثل تو مى‌گشت مُهيا على
نيست تو را قبله‌اى الا حسين
نيست تو را كعبه‌اى الا على
روز تقاص است و تويى انتقام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشيد محمد بتاب
خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبه‌ى فيزوره‌ى احمد ركاب
جاذبه‌ى گنبد خضرا بيا
تا بدرد سينه‌ى خود آفتاب
اى شرف و الشمس پيمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل كتاب
ذكر سلام و صلواتم مدام
سوره‌ى والعصر عليك السلام

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد
مسلمان می‌شود هرکس که اسلامش علی باشد
خدا می‌خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد
ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد
خدا آورد در شعبان علیِ آخرینش را
خدا را شُکر می‌بینیم امیرالمومنینش را

دلی دیگر نمی‌ماند که گیسویی کمند آمد
بهشت اُفتاد در پایش که بالایی بلند آمد
دهان ماکه وا مانده زبانِ ما که بند آمد
دلیری دلپسند آمد امیرِ بی گزند آمد
حسینش را ندیدیم و خدا آورد عینش را
خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را

خدا آورده آری مرتضای مرتضا‌ها را
همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضا‌ها را
پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را
که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسف‌ها فضاها را
عَلم بر دوش می‌آید به عالم گام می‌کوبد
کنارِ مرقد زینب عَلَم در شام می‌کوبد

اگر این بال بگذارد هوای سوختن دارم
قمار عشق یعنی که خیال باختن دارم
"مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم
هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم"
دعایِ عهد می‌خوانم ببینم جانِ زهرا را
ببینم تیغِ جوهردارِ خون‌خواهانِ زهرا را

دوباره می‌دهد رزمش به میدان اعتبارش را
همان وقتی که می‌گیرد به دستش ذوالفقارش را
علی حَظ می‌کند وقتی ببیند تار و مارش را
نیابد کافرش سر را نبیند الفرارش را
چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است
چه رزمی می‌شود وقتی علی اکبر جلودار است

نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را
صدامان می‌کند حتما برای رجعتش ما را
هوایی می‌کند روزی هوای صحبتش ما را
خطیب کعبه می‌خواند برای بیعتش ما را
زمانش می‌رسد نورش به این مُرداب می‌ریزد
زمانش می‌رسد زهرا به پشتش آب می‌ریزد

"مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو"
جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو
چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو
زمین بی عشق می‌خُشکد ببار ای آسمان ابرو
هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن
بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن

دل مجنون بجز با دیدنِ لیلا نمی‌سازد
بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمی‌سازد
مزار مادرت را غیر تو آقا نمی‌سازد
و جز آب و هوای کربلا با ما نمی‌سازد
شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه...
بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه

نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها
"که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها"
نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها
"متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها"
الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش
"سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش"

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

مژده که گل سر سبد فاطمه آمد
از باغ جنان، سرو قدِ فاطمه آمد
دستِ مددِ حق، مددِ فاطمه آمد
اینک سند مستند فاطمه آمد
جبریل بشارت دهد از عالم بالا

امروز که طاووس جنان بال گشوده
دل از همۀ اهل سماوات ربوده
از سینۀ یاران، غم و اندوه زدوده
این کیست که بر ما همه رخسار نموده
او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها

بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد
امواج نسیمِ سحر از شرق، وزان شد
انگار محمد ز جنان باز عیان شد
فرعونِ زمان از خبر او نگران شد
زیرا حسنِ عسگری امشب شده بابا

این است به عالم ثمر آل پیمبر
این است همان وعدۀ دیرینۀ حیدر
او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کوثر
او جان غدیر است که شد بر همه رهبر
آیات الهی است از این چهره هویدا

این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک
تابَد به شبی تار، به هر کلبۀ تاریک
بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک
گویند ملائک همه بر فاطمه تبریک
او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا

او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت
او رهبر راه است، همان راه هدایت
او مظهر عدل است، همان عدل و درایت
او سایۀ دست است، همان دست عنایت
ما بندۀ عشقیم وَ او سید و مولا

او آب حیات است و ما تشنۀ دیدار
او معدن سِرّ است و ما طالب اسرار
او حافظ دین است و ما ناصرِ ابرار
او فاتح کعبه است و ما کُشتۀ آن یار
با یار بپوئیم مسیر شهدا را

در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد
بر دوشِ بت و بتکده دیگر تَبر افتاد
با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد
هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد
تقدیرِ الهی است که قرآن شود احیا

او منتقم خون خدا، خون حسین است
اسلام بِوَالله که مدیون حسین است
مهدی که دمادم، همه محزون حسین است
در ناحیه فرمود که مجنون حسین است
هر روز به گودال بیاید گل زهرا

دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت
بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت
از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت
گه با اُسرا، گاه کنار شهدا رفت
مانده ست غمِ معجر زینب روی دلها

ای زادۀ زهرا که رُخت قبلۀ دلهاست
بازآ که کنون زینبیه، کعبۀ دلهاست
امروز حریمِ حرمش، مکّۀ دلهاست
امروز حلب قتلگه و فکّۀ دلهاست
مائیم و دفاع از حرم زینب کبرا

امروز فداکاریِ ما مرز ندارد
بر دینِ خدا، یاریِ ما مرز ندارد
این اشک و عزاداریِ ما مرز ندارد
امروز علمداریِ ما مرز ندارد
فرمان ز علمدارِ تو، فرمانبری از ما

محمود ژوليده

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

در خیال خویش من هم نوکری از نوکرانم
عاشقی از عاشقانم دوستی از دوستانم
با تو این حرف مدامم چاکرم عبدم غلامم
بی تعارف ای امامم خسته از ورد زبانم
خسته از این ادعایم که محب هل اتایم
یا مسلمان شمایم ای امام انس و جانم
شیعه اثنی عشر دانم خودم را حیف اما
بر سر عهد تو آیا مانده ام آیا بمانم
گفته ام پای رکابم اهل جنگ و انقلابم
گفته ام اما نميدانم ز اینم یا ز آنم

منکه یار دین نبودم پای کار دین نبودم
افتخار دین نبودم پس چرا دادی امانم
هر گناهی دیدی از من روی برگرداندی اما
روز بعد انگار، نه انگار اصلا من همانم
از شهيدان دور ماندم وز بصیرت کور ماندم
وصله ای ناجور ماندم هر چه کردی امتحانم
از حلال و از حرام و مردی و خلق و مرام و
راه رهبر تا امام و هر چه گویی خوش بیانم
بی خبر اما ز دردت نیستم مرد نبردت
حیف از مردان مردت که شدند از دوستانم
راه را گم کردم آقا رو به مردم کردم آقا
میل گندم کردم آقا از بهشت افتادگانم
من کنار یار بودم روزی از انصار بودم
دشمن کفار بودم بود سر بندم نشانم

حال تنها ای امیرم از رجب شعبان غدیرم
من فقط جشنی بگیرم این شده رسم و دکانم
من کجا عمّارِ یارم میثم تمّارِ یارم
یا کجا سردار یارم من چنان سربار، مانم
مایه عزت نگشتم مظهر خدمت نگشتم
با تو هم صحبت نگشتم بی خبر از شیعیانم
از شهيدان یمن بحرین صنعا زینبیه
تا دفاع کاظمین و سامرا چیزی ندانم
آبرو داری نکردم با تو همکاری نکردم
غزه را یاری نکردم دوستی نا مهربانم
باز بر اهل سعادت باز شد باب شهادت
در تمام آسمان عشق من بی کهکشانم
نه بدستم ذوالفقاری نه بدنبال سواری
نه سلاحی نه شکاری نه برایت دیدبانم

من نميدانم کجایی کربلایی سامرایی
مضجع پاک رضایی کعبه ای ، صاحب زمانم
از زمانت بسکه دورم دور از خط عبورم
نیست یک درک حضورم نیست قربان تو جانم
با وجودی که پریشم همدم و دلجوی خویشم
باز میآیی تو ، پیشم ای حضورت در نهانم
گرچه تو سرمد نشینی میشود با بَد نشینی
چون کُنی مسند نشینی من کجای داستانم
در همه فتح و ظفرها در سفرها در حضرها
در خطرها ، درد سرها با تو ، یا بیگانگانم
چونکه فرمانت بیاید امر فرمایی که باید
وای بر" إن قُلت"و شاید از فرامینت نمانم!؟
رو مکن پرونده ها را رد مکن شرمنده ها را
مرده ها را ، زنده ها را بر سر عهدت بخوانم

روز فجرت با صدایت با أنابن المصطفایت
با أنابن المرتضایت با تو ، آیا همزبانم
ای خطاپوش حقیقی من یقین دارم دقیقی
با حسینی ها رفیقی منکه جزو نوکرانم
میخری سینه زنان را خسته را پیر و جوان را
قد خمیده نوکران را میکند لطفت جوانم
هر چه گویی تو بما، نه میکنی ما را صدا ؟ نه ؟
روضه خوان میخواهی یانه من به جدت روضه خوانم
سر کنم ای نور دیده روضه ی رأس بریده
روضه ی حلق دریده روضه ی زینب بخوانم
روضه ی دستان بسته روضه ی سرهای خسته
روضه ی سینه شکسته گریه کن ای مهربانم
گریه کن بر تازیانه بر صدای دخترانه
بر بکاءِ کودکانه منهم از گریه کنانم
وای از زخم مدینه بازو و پهلو و سینه
ضربه های پر ز کینه کی میآیی ای امانم

مادرت دارد سلامت گوید ای ختم امامت
کی بیاید انتقامت مهدی صاحب زمانم
ذکر زهرا: یابن زهرا ذکر مولا: یابن زهرا
ذکر طاها: یابن زهرا چهره ات را کن عیانم
آخرین حرفم همین است نوکر تو دل غمین است
مرهم دردم چنین است از شهیدانت بخوانم

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

منم اهلِ آبادیِ آب‌ها
منم خانه بر دوشِ گرداب‌ها

به چشمم ببین خانه‌ی خویش را
بنا کرده‌ام رویِ سیلاب‌ها

من از اهِل دریایم و میشوم
بدونِ تو مانند مُرداب‌ها

خیالِ تماشای آبادیت
ربوده زِ چشمانِ من خواب‌ها

نوای نِی اَم ، آتشین‌تر شدم
که می‌سوزم از آهِ بیتاب‌ها

بیا تا که از طرحِ اَبروی تو
بسازیم تا کعبه محراب‌ها

کجایی که جامِ محبت زدیم
همه رویِ دل طاقِ نصرت زدیم

قدم زن، دلم جمکرانی شده
قنوتِ زمین آسمانی شده

و در مسجد کوفه‌یِ قلبِ من
دوباره به پا ندبه خوانی شده

بدون تو در کوچه‌های بهشت
تمامیِ گُل‌ها خزانی شده

نصیبِ دلی که به دنبالِ توست
فقط حسرتی جاودانی شده

نگاهت چرا در پسِ اَبرهاست
نشانت چرا بی نشانی شده

در این جامِ خالی شرابی بریز
که هنگامه‌ی سر گِرانی شده

به آئینه بندانِ چشمم بیا
قدم زن به دامانِ چشمم بیا 

قسم بر نگاهت ، دلم دستِ توست
خداوندیِ این حرم دستِ توست

نوشتم رویِ كعبه‌ی سینه‌ام
اگر اذن باشد عَلَم دستِ توست

مرا می‌نویسی فدایت شوم
که از روزِ اول قلم دستِ توست

در این ازدحامِ گدا آمدیم
که  آئینه‌هایِ کَرَم دستِ توست

تبِ جزر و مدِّ زمین و زمان
تمنایِ هر زیر و بَم دستِ توست

طپش‌های قلبِ خدا هم تویی
ظهور و وجود و عدم دستِ توست

تو را خوانده‌ام تا حسابم کنی
مبادا که روزی جوابم کنی

علی چهره‌ای بس که حیدر شدی
که آئینه‌دارِ پیمبر شدی

دو رکعت به پشتِ سَرَت خواندنی است
که با زلفِ خود سایه گستر شدی

حسینی و دل می بَری از همه
حسن هستی و مجتبیٰ تر شدی

تو زیباترین عشقِ پروردگار
تو گیراترین جامِ کوثر شدی

بده گیسوان را به دستانِ باد
که عالم ببیند چه محشر شدی

در این فصلِ پاییزیِ بی کسی
تو خورشیدِ گُلهای پَرپر شدی

شبِ ما زمستانی و سردِ سرد
بهشتم ! به گُلخانه‌ات باز گرد

بزن آتشم شعله‌ات پا گرفت
که کارِ من و عشق بالا گرفت

بزن آتشم نازِ چشمت که چشم
به دنبالِ تو راهِ دریا گرفت

چه گُلهای یاسی که مجنون عشق
فقط محضِ لبخندِ لیلا گرفت

به نامت سلیمانِ دل سکه زد
شفا را زِ دستت مسیحا گرفت

برای تماشای اعجازِ تو
پرِ دامنت دستِ موسیٰ گرفت

نداریم ظرفیتت را که حق
تو را بینِ قاب معما گرفت

منم بغضِ سر در گُمیِ شما
مرا کُشتی از قبل ، کجایی بیا

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

امشب دل بیدارم دارد سحری دیگر
وز زمزمه‌ام بر دل ماند اثری دیگر
در سامره می‌بینم قرص قمری دیگر
وز بیت ولا بر لب دارم خبری دیگر
از نسل علی آمد خیر البشری دیگر
یا آمنه آورده پیغامبری دیگر

طوبا ثمر آورده سینا شجر آورده
چشم همگان روشن نرجس پسر آورده

من رحمت بیحد را در سامره می‌بینم
من خلد مخلّد را در سامره می‌بینم
من جلوه‌ء سرمد را در سامره می‌بینم
من عبد مؤیّد را در سامره می‌بینم
من طلعت احمد را در سامره می‌بینم
من حسن محمّد را در سامره می‌بینم

مرآت جمال حق، توحید تمام است او
تا دهر، خدا دارد، بر خلق، امام است او

ای گمشده پیدا شو پیدایش حق را بین
آیینه شو و آنگاه آئینه‌ء یکتا بین
رخسار دو صد یوسف در آن رخ زیبا بین
بالای دو صد آدم در آن قد و بالا بین
هم نوح پیمبر را در دامن دریا بین
هم موسی عمران را در وادی سینا بین

در یک رخ زیبا بین خوبان دو عالم را
خوبان دو عالم نه، پیغمبر خاتم را

امشب من و دل گشتیم در کوی گل نرگس
بر گرد گل روی دلجوی گل نرگس
خُلق نبوی دیدیم در خوی گل نرگس
خوردیم شراب نور از جوی گل نرگس
تا روی خدا دیدیم در روی گل نرگس
دل گشته بهشت گل از بوی گل نرگس

پیوسته سلام الله بر نرجس و مولودش
بر نرجس و مولودش بر مهدی موعودش

مهر رخ دلجویش هنگام سحر تابید
روشنتر و زیباتر از قرص قمر تابید
از قلب ملک سر زد در چشم بشر تابید
گفتی یم هستی را پاکیزه گهر تابید
چون شعله به کوه طور از شاخ شجر تابید
هنگام طلوع فجر بر دست پدر تابید

در طلعت او دیدند آئینه‌ء احمد را
مانند علی می‌خواند قرآن محمّد را

اوّل سخن توحید از خالق اکبر گفت
هم حمد الهی کرد هم وصف پیمبر گفت
هم آیه‌ء قرآن خواند هم مدحت حیدر گفت
هم نام امامان را تا خویش سراسر گفت
از ظاهر و باطن گفت از اوّل و آخر گفت
آنگه به زبان دل آن حجّت داور گفت

من شاهد و مشهودم من حجّت معبودم
من مقصد و مقصودم من مهدی موعودم

من طوطی گویای گلزار شهیدانم
من روشنی چشم بیدار شهیدانم
من آینهء سرخ رخسار شهیدانم
من محییِ ایثار و آثار شهیدانم
من وارث مظلوم انصار شهیدانم
من منتقم خون سالار شهیدانم

گلواژه‌ء "جاء الحق" بر دست جهانگیرم
نقش "زهق الباطل" بر تیغه‌ء شمشیرم....

طوفان شده رام نوح از یمن ولای تو
بشکافته دریا را موسی به عصای تو
بر چرخ چهارم شد عیسی به هوای تو
از چاه برون آمد یوسف به دعای تو
داوود زبورش را خوانده به نوای تو
یونس به دل ماهی مشغول ثنای تو

قرآن به تو می نازد داور به تو می بالد
زهرا به تو دل داده حیدر به تو می بالد

ای سرمهء حورالعین از خاک سر کویت
ای ملک دو گیتی پر از بانگ هیاهویت
جان دو جهان بسته یکسر به سر مویت
سی جزء کتاب الله بسم اللَّه ابرویت
آیات ظفر نقش است، بر مصحف بازویت
تصویر خدا پیدا در آینۀ رویت

ای روی تو نادیده دل برده ز دلداران
باز آ که براندازی بنیاد ستمکاران

ای با همگان مونس ای در همه جا تنها
ای بی تو ز خون دل دریا شده دامن‌ها
تا چند زمام دین در سلطه‌ء رهزنها
تا چند جهان لبریز از گریه و شیون‌ها
تا چند خزان حاکم در دامن گلشن‌ها
تا چند بود قرآن بر نیزه‌ء دشمن‌ها

ای نالۀ مظلومان در گوش تو یا مهدی
ای پرچم ثارالله بر دوش تو یا مهدی

توحید، ولایت، دین، ایمان، به تو می نازد
تورات، زبور، انجیل، قرآن، به تو می نازد
جود و کرم و عفو و غفران به تو می نازد
فضل و شرف و علم و عرفان به تو می نازد
جنّ و ملک و حور و انسان به تو می نازد
بیش از همهء عالم ایران به تو می نازد

من «میثم» این کویم اوصاف تو را گویم
اوصاف تو را گویم تا وصل تو را جویم

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

13 Feb, 04:39


#امام_زمان_عج

عید است ولی عید قیام بشریت 
در پرتو میلاد امام بشریت 

با دست کرم ذات خداوند تعالی 
زد سکه ی اقبال به نام بشریت 

از خم طهورا که خدا ساقی آن است 
با دست خدا پر شده جام بشریت 

امشب ببر ای باد صبا پیشتر از صبح 
بر سامره پیوسته سلام بشریت 

عالم همه جا وادی طور است ببینید! 
در دست حسن مصحف نور است ببینید 

خیزید همه سوره ی والشمس بخوانید 
گل در قدم مهدی موعود فشانید 

از جام شرابی که خدا ساقی آن است 
پیوسته بنوشید و به یاران بچشانید 

تنها نه فقط شب، شبِ مهدی‌ست، بگویید 
میلاد ائمه است بدانید بدانید 

خیزید و ببندید همه بار سفر را 
محمل به سوی کعبه ی مقصود برانید 

امشب خبری خوش به بنی‌فاطمه آمد 
بوی گل نرگس به مشام همه آمد 

عید ملک و جن و بشر باد مبارک 
بر شانه ی خورشید قمر باد مبارک 

طوبای امید همه خوبان جهان را 
در نیمه ی این ماه ثمر باد مبارک 

آوای خدا می‌شنوم از لب مهدی 
این زمزمه بر مرغ سحر باد مبارک 

پیغام خدا را برسانید به نرگس 
کای مادر فرخنده! پسر باد مبارک 

ای خیل ملک پیش روی مادر مهدی 
آیید و بگردید به دور سر مهدی 

دیدید همه کعبه ی روح شهدا را 
دیدید همه آینه ی غیب‌نما را 

دیدید همه بر سر دست حسن امشب 
هنگام سحر صورت مصباح‌ هدی را 

امشب همه بار سفر سامره بستیم 
داریم به دل شوق تماشای خدا را 

از مرغ سحر با گل لبخند بپرسید 
کی دیده در آغوش سحر شمس ضحی را 

یاران! شب عید آمده بیدار بمانید 
باید همه از فاطمه عیدی بستانید 

این جان جهان، جان جهان، جان جهان است
این روح روان، روح روان، روح روان است 

این چارده آیینه جمال است به یک حسن 
آنجا که عیان است چه حاجت به بیان است

این ختم ائمه است بدانید بدانید 
چونان که نبی خاتم پیغامبران است 

گر کفر نباشد بگذارید بگویم 
چشمان خدا بر مه رویش نگران است 

هر لحظه پدر شیفته ی تاب و تب اوست 
ناخورده لبن آیه ی قرآن به لب اوست 

این است که دادند امامان خبرش را 
داده است خدا مژده ی فتح و ظفرش را 

تا آیه ی قرآن به لبش بود، ملایک 
دیدند به لب خنده ی شوق پدرش را 

ای کاش نبی بود که بوسد چو حسینش 
تنها نه دهان بلکه ز پا تا به سرش را 

جاءالحق بازوش که دیدید ببینید 
نقش زهق‌الباطل دست دگرش را 

این نور دل فاطمه فرزند حسین است 
بر لعل لبانش گل لبخند حسین است 

ای خلق جهان منتظر روز ظهورت! 
پیوسته زمان منتظر روز ظهورت 

هم در غم هجران تو پیران همه مردند 
هم نسل جوان منتظر روز ظهورت 

بلبل سر هر شاخه غزلخوان فراقت 
گل‌های خزان منتظر روز ظهورت 

تو یوسف گم‌گشته ی اسلام چو یعقوب 
با قد کمان منتظر روز ظهورت 

یعقوب به ما مژده دهد آمدنت را 
از مصر شنیدیم بوی پیرهنت را 

ای دست خدا! دست خدا یار تو باشد 
بازآ که حرم عاشق دیدار تو باشد 

بازآ که حسین‌بن‌علی چشم به راه است 
بازآی که عباس علمدار تو باشد 

تو یوسف زهرایی و صد یوسف مصری 
سردرگم و جان بر کف بازار تو باشد 

بازآی که هفتاد و دو سرباز حسینی 
دلباخته ی مکتب ایثار تو باشد 

تو پاسخ فریاد امام شهدایی 
تو منتقم خون امام شهدایی 

بازآی که آیین پیمبر به تو نازد 
بازآ که علی، فاتح خیبر به تو نازد 

روزی که بگیری به کفت تیغ علی را 
آن روز ببینند که حیدر به تو نازد 

روزی که ز قبر، آن دو نفر را تو درآری 
حق است که صدیقه ی اطهر به تو نازد 

آن روز ببینند همه با گل لبخند 
بر شانه ی بابا علی‌اصغر به تو نازد 

ای وسعت ملک ازلی محفل نورت 
ما عید نداریم مگر روز ظهورت 

از لاله ی زخم شهدا خنده برآید 
کای منتظران! منتظران! منتَظَر آید 

از چار طرف چشم گشایید به کعبه 
تا سوی حرم حجت ثانی‌عشر آید 

این یکه سواری که نهد روی به کعبه 
مهدی‌ست که از بهر نجات بشر آید 

چشم همه روشن که به فرمان الهی 
از پیرهن یوسف زهرا خبر آید 

«میثم» چه نکو گفت تو را دوست که شاید 
این یار سفر کرده همین جمله بیاید

استاد غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 17:54


#حضرت_علی_اکبر

تعالی الله مبارک باد لیلا
لبت خندان و قلبت شاد لیلا

علی آورده ای یا حیّ سرمد
تو را امشب محمد داد، لیلا

گلی آورده ای کز نکهت او
بهشت وحی شد آباد، لیلا

پدر تا دیده ماه عارضش را
به یاد جدّ خود افتاد، لیلا

همانند گل یاس تو در باغ
ندارد باغبانی یاد، لیلا

گلت از چشم ثارالله دل بُرد
چو از هم چشم خود بگشاد لیلا

اگر پیش جمالش سر برآرد
دهد گل آبرو بر باد، لیلا

بهشت وحی را آباد کردی
حسین ابن علی را شادکردی

به بحر نور گوهر آفریدند
برای ماه اختر آفریدند

ولیّ الله اکبر را دوباره
ولیّ الله دیگر آفریدند

به خلق و خُلق و خو الله اکبر
ز سر تا پا پیمبر آفریدند

ز هر چه وصف او گفتیم و گفتند
هزاران بار بهتر آفریدند

محمد را علی دادند امشب
ز حیدر باز حیدر آفریدند

تنی زیباتر از جان مجسّم
بگو روح مصوّر آفریدند

مبارک باد بر فرزند کوثر
گمانم باز کوثر آفریدند

بهشت وحی دارد یاس دیگر
و یا ام البنین عباس دیگر

حیات عشق جوشد از دهانش
دعای نور جاری بر زبانش

بهار وحی دارد باغ حسنش
خداوندا نگهدار از خزانش

ز مهد ناز بیند کربلا را
که در تن می زند پر مرغ جانش

همای قلۀ عشق است این طفل
که آغوش حسین است آشیانش

ربوده با نگاه اول خویش
دل از عباس چشم مهربانش

خدا داند که می نازند بر او
رسول الله و کل خاندانش

کلام الله در لب های شیرین
سلام الله از نسل جوانش

ز میلادش گرفته تا شهادت
بود هر لحظه عمرش یک ولادت

حیات عشق مرهون دم اوست
دل عالم خریدار غم اوست

شهادت، عشق، ایمان، عزم، ایثار
روایات کتاب محکم اوست

به هر زخم تنش در راه جانان
همانا زخم دیگر مرهم اوست

حسین ابن علی باید بگوید
ثنایش را، که مدح ما کم اوست

نماز عشق را گر قبله پرسی
همان محراب ابروی خم اوست

نیازی نیست بر آب فراتش
که چشم خلق عالم زمزم اوست

اگر چه دور افتادم ز کویش
دلم سرگرم سیر عالم اوست

مزارش شهر دل را زیب و زین است
زیارت نامه اش قلب حسین است

بذری

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 17:54


#حضرت_علی_اکبر

ای ملائک شیر مردی همچو حیدر آمده
در جمال و خلق و خو گویا پیمبر آمده

گوهر پاک حسین ابن علی خون خدا
دانش آموز اباالفضل دلاور آمده

بنگرید از دامن لیلا گلی زیبا شکفت
مظهر مهر و وفا در عالم اکبر آمده

وحید زحمت کش شهری

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 17:54


#حضرت_علی_اکبر

ای خوش قد و بالای بابا ماه لیلا
چشم امید و روشنی راه لیلا
از تو که مولودی منزه تر نباشد
طفل عزیز و نوگل دلخواه لیلا
با اولین لبخندهای دلنشین ات
مهرت نشسته در دل آگاه لیلا
وقتی که هستی در کنارش غم ندارد
ای هم زبان و همدل و همراه لیلا
در شهر با تو مادرت را می شناسند
ای بانی عز و جلال و جاه لیلا
بس که پیمبرگونه تو رفتار کردی
باید بخوانیمت رسول الله لیلا
از خاک پای تو تبرک جسته مادر
باشد قدمگاهت زیارتگاه لیلا
مداح تو ما نه خداوند جلیل است
دستان ما کوتاه و خرما بر نخیل است

حس تغزل را نگاهت باب کرده
از تو نوشتن شعر ما را ناب کرده
شب تا سحر را گرم توصیف تو هستیم
هر شاعری را عشق تو بی خواب کرده
شیرین زبانی های تو از روز اول
قند دل آقای مان را آب کرده
در رفت و آمدها به پای تو می افتند
عطرت تمام شهر را بی تاب کرده
روح اذانی و نگاه حاکم تو
لحن مؤذن زاده را جذاب کرده
گیرایی هر طاق ابرویت دوباره
ابلیس را هم راهی محراب کرده
صدها سعید و مسلم و عابس فدایت
وقتی تو را حق سرور اصحاب کرده
جدت علی با قلعه ی خیبر نکرده
کاری که چشمت با دل ارباب کرده
هم شاهزاده عین نور و نور عینی
هم یاعلی ابن الحسن ابن الحسینی

با دوستان آرزومندی که داری
مستیم از ذکر خداوندی که داری
ماه سحرهای مدینه ! پایدار است
با سجده و سجاده پیوندی که داری
تو در جلال و مرتبت خیلی بزرگی
عالم فدای نام و پسوندی که داری
عشقی که تو باشی همه با سر می آیند
عاشق کش است آن طرز لبخندی که داری
همراه با حاتم ، سلیمان هم نشسته
در جمع سائل های خرسندی که داری
هم منتهی الحلمی علی هم کاشف الکرب
مثل عموهای خردمندی که داری
بوی امیر المومنین از تو می آید
با ذوالفقار و نقش سربندی که داری
تو فتح خیبر میکنی و ورد لبهاست
اعجاز بازوی تنومندی که داری
دشمن توان جنگ رو در رو ندارد
با ضربه های بی همانندی که داری
خرج تو قطعا می شود ای شیرمیدان
تکبیر خواهرهای دلبندی که داری
تنها رجز خواندی و دشمن زهره ترکاند
در حیرتم از لحن سوگندی که داری
( اَنا عَلِيُّ بنُ الحُسينُ بنُ عَلِيٍّ
نَحنُ و بيتُ اللهِ اَولي بالنَّبِيِّ
مِن شَبَثٍ و شَمَرٍ ذاكَ الدَّنِيّ
اَضرِبُكُم بِالسَّيفِ حَتّي يَنثَني
ضَربُ غُلامٍ هاشِميٍّ عَلَوِيٍّ
و لا اَزالُ الـيومَ اَحـمي اَبي
تااللهِ لا يَحكُمُ فينا اِبنُ الدَّعِيّ )
در معرکه همواره سر می ریزد آقا
از هر سر انگشت هنرمندی که داری
پیش تو اصلا قد علم کردن حرام است
هرکس که بدخواه تو شد کارش تمام است

در جان تو صورت و سیرت می درخشد
در دست هایت ابر رحمت می درخشد
آیینه ی پیغمبری خُلقاً و خَلقاً
از چهره ات نور نبوت می درخشد
مانند خورشیدی فروزان بر سر تو
عمامه ی سبز سیادت می درخشد
زیبایی و بخشندگی و حسن خلق ات
در چشم دشمن بی نهایت می درخشد
از تو می آموزیم سبک زندگی را
از هر کلام تو صداقت می درخشد
انگور تازه حاصل اعجاز باباست
عشق به تو در این حکایت می درخشد
طوق غلامی تو و ایل و تبارت
بر گردنم روز قیامت می درخشد
با ختم "عاشورا" به این نکته رسیدم
نام تو در متن زیارت می درخشد
بانی شش گوشه شدی بیش از همه جا
در کربلا پایین پایت می درخشد
در تک تک آموزه های مکتب تو
امر اطاعت از ولایت می درخشد
کوری چشم ابن منقذها همیشه
نام علی در بین عترت می درخشد
هر تکه های نامساوی تن تو
در جامه ی سرخ شهادت می درخشد
از نیزه گفتم بی هوا ؛ لیلا ببخشد
امیدوارم حضرت زهرا ببخشد

علیرضا خاکساری

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 17:54


#حضرت_علی_اکبر

باز در شعر تو نوآوری ام گل کرده
باز انگار رگ حیدری ام گل کرده
هوس خواندن اوصاف علی کردم من
عشقِ مدّاحیِ پامنبری ام گل کرده
دفترم مست و قلم مست و خودم دیوانه
باز اشعارِ علی اکبری ام گل کرده
یک علی گفتم و صد زلزله افتاده به شعر
باز روحیّۀ ویرانگری ام گل کرده
سینیِ شربت و شیرینی وگل آوردم
باز خادم شدم و نوکری ام گل کرده
هر که با لحنِ خودش عرض ادب کرده و من
لهجۀ فارسیِ مادری ام گل کرده
شعر با نام علی رنگ طلا می گیرد
صد و ده بیت علی ، زرگری ام گل کرده
هست مرآت نبی در حرَکات و سکنات
به علی ابن حسین ابن علی صد صلوات

پسری مثل تو البته که فخر پدر است
به دلش راحتِ دل روی سرش تاج سر است
رفته روبند ببندد به روی تو زینب
چارقل خوانده پدر بس که رخت در نظر است
یل لیلاست در آغوش یل ام بنین
خانۀ حضرت ارباب قمر در قمر است
این همان است که آینده برای پدرش
یک نفر هست که در حکم هزاران نفر است
اشبه الناس به سیمای رسول الله است
نصِّ آیات پیمبر به رخش جلوه گر است
خارج از حوصلۀ عالم و آدم باشد
بس که توصیف جمالِ علوی وقت بَر است
پسر حضرت لیلاست که مجنون دارد
عاشق او شده جبریل امین دربه در است
ای جوانان جهان روز جوانش عشق است
صوت ولحنِ ملکوتیِّ اذانش عشق است

آمده تا به ابد یوسف لیلا باشد
پرچم آل علی یکسره بالا باشد
پسر ارشد ارباب ، علی آمده تا
کمترین کارِ دمش کارِ مسیحا باشد
سبک اکرام علی اکبر لیلا حسنی است
آمده تا درِ بیتش به همه وا باشد
در مرام و منش و بینشِ دینی والاست
حق همین است که الگوی جوانها باشد
پسر فاطمه روی پسرش حساس است
آمده تا که جگر گوشۀ بابا باشد
زیر پاهای پدر جای گرفته است که تا
زیر پای پدرش جنتِ دنیا باشد
بین این بیتِ پر از گل به خدا جا دارد
که گل سر سبد حضرت زهرا باشد
بادهء شُرب طهورا همه از خوشۀ اوست
گوشۀ دِنج جهان گوشۀ شش گوشۀ اوست

حمدُلله که ما را به شما مایل کرد
پیش درگاه شما نوکرِ ناقابل کرد
دمِ او گرم که اینگونه رقم زد دنیا
که تو را سید و ارباب و مرا سائل کرد
گفته شد ذکر علی هست عبادت ، شُکرش
که مُزیَّن به علی یکسره این محفل کرد
جبرئیلِ سخنم شکر خدا هر شب و روز
یک سلامی به شما را به لبم نازل کرد
قلبِ خود را به جز او رهن ندادم به کسی
که علی اکبر لیلا به دلم منزل کرد
نمک مجلس ما جمله ای از کرببلاست
شعرِ ما را نمکی ریخته و کامل کرد
مقتل اینگونه نوشته است : به یک حملۀ خود...
یکصد و بیست نفر را به درک واصل کرد
گر چه قند و عسل از هر دو لبش می ریزد
آیۀ قهرِ خدا از غضبش می ریزد

یک جمال نمکین و قد رعنا داری
در صفِ لشگر عباس علی جا داری
با تو اعراب ، همه یاد علی می اُفتند
وقت شمشیر زدن ، بَه که تماشا داری
نوهء شیر اُحُد حیدرِ مرهب فکنی
داخلِ معرکه ها هیبت مولا داری
دشمن از میسره تا میمنه در هم پیچید
به گمانم مدد از حضرت زهرا داری
بارها گفته ام و بار دگر می گویم
"هرچه خوبان همه دارند تو یکجا داری "
به خداوند قسم بعدِ ابالفضل علی
شأنِ فرما ندهیِ کل قوا را داری
آسمان تکیه به دستان ابالفضل زده
مُرشِدی در قد و اندازهء سقا داری
هرکه شد مدعی و روی تو شمشیر کشید
سرش افتاد زمین و بدنش تیر کشید

تب دلدادگی ات بود که جان داد مرا
حرف اوصاف تو شور و هیجان داد مرا
گرچه گویند عیان را به بیان حاجت نیست
خوبی ات بود عیان ، شوق بیان داد مرا
دل اگر می تپد از معجزهء عشق بُود
عشقت ای یوسف لیلا ضربان داد مرا
به ثنای تو زبان باز ، فقط باید کرد
علت این بود خداوند زبان داد مرا
اولین بار که شش گوشۀ تو بوسیدم
به خدا برقِ ضریح تو تکان داد مرا
أَشهدُ أَن علیاً ولی اللهِ تو بود
کاین چنین شوقِ نماز عشقِ اذان داد مرا
از کرامات شما اهل کرم این بس که
هرچه من خواستم ارباب همان داد مرا
رعیت خانۀ او رزق و معاشی دارد
امشب ارباب جهان ریخت و پاشی دارد

مهدی مقیمی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 17:54


#حضرت_علی_اکبر

قدري مِيِ طهور ز ته مانده سبو
بر لب زدم به نيت تر كردن گلو
تا آتش و شراره آن بر دلم نشست
بابى ز عشق وا شد از اين دل به سوى او
ديدم صداى هاتفى از غيب مى رسد
أُدخل الي الحرم كه شده وقت گفتگو
بالا بزن به عزم تقرب تو آستين
با اشك ديده وقت سحر ساز يك وضو
صورت بمال بر حرم و خاكِ پاى يار
تا از غبار مقدم او يابى آبرو
بر مِنبرى ز تور نشين ، وصفِ عشق كن
بي خود ز خویش گشته فقط از على بگو
امشب فقط به سوى حرم سجده جايز است
مستانه رو به روى حرم سجده جايز است

با يك سلامْ دل به هوايت روانه شد
تسبيح اشك پاره شد و دانه دانه شد
بر روى آب عكسِ ضريحى كشيده ام
درياى گريه هام عجب بى كرانه شد
گشتم دخيل گوشه اى از كَشتى نجات
ديدم كه صاحبش پسرى ناز دانه شد
از جانب بهشت نسيمى وزيد و بعد
با عطر سيب موى كمندِ تو شانه شد
بر بوسه هاى ممتد مولا ز صورتت
اين روزها نبودنِ زهرا بهانه شد
آهسته گفت گريه كنان اَيْنَ فاطمه؟
دردِ نبودنت به دلم جاودانه شد
تو آمدى و دوباره پيمبر ظهور كرد
قنداقه تو كعبه سيّارِ خانه شد
نازم به اين جمال و كمال و خصالِ تو
عاشق كُشَ است يك سحرى شرح حالِ تو

مرآتِ كبرياست جمالِ خدائى ات
بَدرُ المُنيرِ عشقْ رُخِ مصطفائى ات
چشم تمام اهل حرم خيره مى شود
بر شكل راه رفتنِ خير النسائى ات
كردى حقوق حضرت استاد را ادا
نازم به بخشش و كرمِ مجتبائى ات
گم كرده راه بودم و تا خانه كريم
من را كشانده جلوة نارُ القرائى ات
صاحب دعا حسين ، مُريدانه تا سحر
دل داده پاى زمزمه ربنائى ات
الگوى هر چه عابد لله مى شود
با اين وجود غرق به نور و خدائى ات
بِيْنِ خطوط روی جبينت پُر از خداست
اِبْنُ الحسينْ ليلى ليلاى كربلاست

گيسو به باد مى دهى و دلبرى على
پا در ركاب مى كنى و حيدرى على
ابرو نهان كن از نظر خيره حسود
آئينه دارِ صورت پيغمبرى على
قامت نگو قيامت زهراست قامتت
از بس كه قد كشيده اى و محشرى على
گرم طوافِ روى تو آلِ بوتراب
غرق عبادتى و خدا منظرى على
وصف تو اين بس است كه وقت تجلى ات
شه زاده حرم على اكبرى على
در كربلا تجلّى فتاح خيبرى
همنام شهريارِ عرب حيدرى على
برقِ عرق به روى تو الماسْ اكبرا
ای هم نشین حضرتِ عباسْ اكبرا

از باده تو مستى دلها فراهم است
كارِ دلم چو زلفِ تو پيچيده دَرهَم است
لشگر كشيده ام به هوا خواهى ات على
اين قطره اشكها چو سپاهي منظم است
تو وارث تمام اولوالعزم ها شدى
وصف تو امتداد رسولِ معظم است
تركيبى از حسن و حسين است رُوى تو
ريحانه بهشت بگويم به تو كم است
من نذر كرده ام كه بميرم براى تو
خونين شدن به پاى تو سِرِّ مُحرّم است
هر جا كه حرفِ پيرِ جوان مُرده مى شود
تصوير دست و پا زدنِ تو مجسم است
بالاي نعشِ تو پدرت پير شد على
دنبال تكه هاى تنت با قدى خم است
ديدند همچنان بدن پاره پاره ات
فريادهاى يا ولدي ، نا منظم است
امروز قدرتى به صدا جمع مى كند
فردا تو را ميانِ عبا جمع مى كند

قاسم نعمتی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد ازدیده گریان درست

کوزه مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
میکنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست

از پیمبر زاده ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست

هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست

خانه ات آباد آقا!یوسف کنعان تو..
صد گلستان میکند از کلبه احزان درست

زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است

مینویسم هرچه احمد باز حیدر میشود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر میشود

ساکن عرش است و عرش از او معلی میشود
کوثر محض است و آب از او مطهر میشود

هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر میشود

هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد میشود
به هوای دیدنش در کوچه محشر میشود


در بقیع و در نجف سر میشود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر میشود

با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند

نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر

قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر

خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر

ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
می‌دمد روی لبش انا فتحنا بیشتر

زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر

مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست

عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد

جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد

دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد

ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..

اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!

راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش

بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا

تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا

یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا

این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..

خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!

در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را

از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس

تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد

آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست

چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست

تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است

از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری

از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده

آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود

شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد

آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی

مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است

هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی

در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو

سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است

آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است

گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد

کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند

گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت

نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد

ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو

می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد

از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است

اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده

حسن کردی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

باز هم آسمان این خانه‌ شب پر رفت و آمدی دارد
باز هم کوچه‌ی بنی هاشم بوی عطر محمدی دارد

در شبستان زلف تو ترسا، خال بر گونه‌ی تو هندوکش
طاق زیبای ابرویت محراب، وه که لیلا چه معبدی دارد

کار چشم تو مبتلا کردن، خاک را با نظر طلا کردن
این زلیخای نفس ما یوسف ! عاشق توست هر بدی دارد

خَلق تو خُلق تو تعالی الله!، چه شکوهی است در تو یا الله!
این علی تا که می‌رسد به خدا صلوات محمدی دارد
***
می‌آیی و لیلا شده مجنون عطر و بوی تو
دستی به رویت می‌کشد، یک دست بر گیسوی تو

نه بر نمی‌دارد کسی یک لحظه چشم از روی تو
یک چشم زینب بر حسین آن چشم دیگر سوی تو

هم باده نوش کوثری، هم مست از جام علی
باز، ای محمد! می‌رسی، این بار با نام علی

یا رب و یارب ساغرت، یا حق و یا حق باده‌ات
از مستی لب‌های تو میخانه شد سجاده‌ات

یک دم علی گل می‌کند در آن لباس ساده‌ات
یک دم محمد می‌رسد با زلف تاب افتاده‌ات

می‌آید از در مصطفی امشب که مستم با علی!
حالا که تو هر دو شدی پس یا محمد! یا علی!

تسبیح زیبایت دل روح الامین را می‌برد
آن قد و بالایت دل اهل زمین را می‌برد

ناز قدمهایت دل سلطان دین را می‌برد
موج نگاهت کشتی اهل یقین را می‌برد

غرقند قایق‌های ما در بهت اقیانوس تو
بال ملک می‌سوزد از «یا نور و یا قدوس» تو

وقتی رجز خوان می‌شوی، انگار حیدر می‌رسد
یک لافتای دیگر از نسل علی سر می‌رسد

ای نسخه دوم! ـ که با اصلش برابر می‌رسد ـ
پیش تو می‌لرزد زمین، گویی که محشر می‌رسد

صف می‌کشد یک شهر تا شاید تماشایت کند
مه می‌رسد تا یک نظر در صبح سیمایت کند

شهزاده! دل را می‌بری از شهر با یک گوشه لب
ای مرد! تو یا یوسفی یا احمدی، یا للعجب!

چشم انتظارت کوچه‌ها، ای ماه زیبای عرب!
صبح یتیمان می‌رسد تا می‌رسی تو نیمه شب

دستان تو میراثی از دست کریم مجتبی
اصلا تو گلچینی شدی از گلشن آل عبا

تا پرده‌های خیمه را ماه جوان وا می‌کنی
هم دشمن و هم دوست را غرق تماشا می‌کنی

با شرم و خواهش یک نظر در چشم بابا می‌کنی
از او چه می‌خواهی؟ چرا این پا و آن پا می‌کنی؟

ای کربلایی این تو و این لحظه‌ی دلخواه تو
ای شیر مست هاشمی اینجاست جولانگاه تو

می‌خواستت در خاک و خون اصلا خدای کربلا
اصلا سرشتت از گِلی خونین برای کربلا

تا باز باشی بهترین، در روضه‌های کربلا
اما در این توفان امان از ناخدای کربلا

با خواهش چشمان تو تا اذن میدان می‌دهد
با رفتنت آرام جان! دارد پدر جان می‌دهد

قاسم صرافان

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

آنانکه عابدند به وقت اذان خوشند
آنانکه زاهدند به یک تکه نان خوشند
از هر دو تا نگار یکی ناز می‌کند
عشاق روزگار یکی در میان خوشند
نانی که می‌پزند به همسایه می‌رسد
این خانواده با خوشی دیگران خوشند
این سفره دارها که شدم میهمان شان
بعد از بیا, برو ست, ولی با بمان خوشند
ما می‌خوریم و اهل کرم شکر میکنند
با این حساب بیشتر از میهمان خوشند
جانی بگیر و در عوضش هیچ هم نده
عشاق با معامله‌های گران خوشند
با اخم خویش راه فرار مرا ببند
صیاد اگر علی ست همه با کمان خوشند

در نقطه نقطه دل شیعه حرم زدند
بر بام خانه مشعل دارالکرم زدند

وقتی دخیل‌ها گره این درند و بس
این خانواده نیز گداپرورند و بس
اینان که سنگ را به نظر فضه میکنند
از کودکی قبیله‌ی شان زرگرند و بس
در آستان شمع که طور مقدس ست
پروانه‌ها همیشه مقرب ترند و بس
دل دادن و ندادن ما دست ما نبود
اینان به شیوه‌ی خودشان دل برند و بس
بگذار بشکنند دلم را یکی یکی
اینجا فقط شکسته دلی میخرند و بس
ارباب زاده‌ها همه ارباب میشوند
چون بنده زاده‌ها که همه نوکرند و بس
این خانواده ای که مرا صید کرده اند
حالا اسیر زلف علی اکبرند و بس
وقتی میان کوچه ما راه می‌رود
یک شهر در زیارت پیغمبرند و بس

ای بهترین؛ یگانه‌ترین آفریده ها
پیغمبر تمام پیمبر ندیده ها

بیدار بود از سر شب تا سحر, پدر
می زد صدات با همه جای جگر, پدر
آهویی و به دام تو افتاده است شیر
عمه اسیر توست, ولی بیشتر, پدر
لیلا زیاد محضر آن دو نمی‌رسید
تا خوب ارتزاق کند از پسر, پدر
خیلی نیاز داشت زبان واکنی علی
خیلی نیاز داشت بگویی: پدر, پدر
تو یوسفی و دور مشو از مقابلش
وابسته است بر روی تو آنقدر پدر
پیش پدر رسیدی اگر قد بلند کن
در آرزوی سرو رشید است هر پدر
ای مظهر صفات نبی؛ هیچ کس به تو
این قدر احترام نکرده مگر پدر
به به, به این مقام که پایین پا پسر
به به, به این مقام که بالای سر پدر

از بس نشسته موی تو را شانه کرده است
حالا دلش به گیسوی تو خانه کرده است

حاضر شدم برای اویس قرن شدن
شهر مدینه رفتن و دور از وطن شدن
حاضر شدم برای “تو” ازخویش بگذرم
دیگر مرا بس ست گرفتار “من” شدن
ما را که نیست جرات پیشت نشستن و
با ابروی کشیده‌ی تو تن به تن شدن
لب‌های تو همین که به خود آب میزند
نزدیک می‌شود به عقیق یمن شدن
میل رسول دیدن تو چاره ش آینه ست
پس واجب است محو درین خویشتن شدن
تنها تو می‌توانی ازین کارهاکنی
ابن الحسین بودن و ابن الحسن شدن
ما هر دوتا برای دوتا کارآمدیم
من عبد تو شدن, و تو هم رب من شدن
دل آن زمان که خانه مهر تو می‌شود
اقرار می‌کند به بهشت عدن شدن

ای خاک پای مرکب تو کیمیای من
جنت برای مردم و خاکت برای من

وقتی که نیست خاک رهت, سر برای چه؟
وقتی که نیست در حرمت, پر برای چه؟
اهل کرم مقابل در ایستاده اند
با این وجود پس, زدن در برای چه؟
وقتی تو سفره حسنی پهن کرده ای
پس سرزدن به سفره دیگر برای چه؟
گر تو ادامه علی کوفه نیستی
پس آمده ست این همه لشگر برای چه؟
ای خاک بر سر همه, تاج سرم شکست
افتاده زیر پا علی اکبر برای چه؟
مغرب نیامده ست هنوز ای موذنم
بالای نیزه رفته ای آخر برای چه؟
ما سعی می‌کنیم ولی یک عبا کم ست
اصلاً شدی تو چند برابر برای چه؟
عمه اگر برای من و تو نیامده ست
پس دست برده است به معجر برای چه؟

ای سایه تو بر سر عمه, بلند شو
به احترام معجر عمه بلند شو

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

جُرعه جرعه مِی زدم کم کم شدم مستِ علی
کار و بارم را خدا داده خودش دستِ علی

بی علیِ مرتضی ذرّه که نَه... هیچم خدا
هستی ام نذرِ ولایت هستم از هستِ علی

حضرتِ حق عرش را چون طاقِ ابرویت کشید
اوجِ مخلوقات خالق دل به تو بسته علی

ذکرِ تو باشد دوایِ دردهایِ لاعلاج
آسمانها دم گرفت آرام و پیوسته‌... علی

عاشقانه دم زده از عشقِ تو پروردگار
"لافَتی اِلّا علی لاسَیف اِلا ذوالفقار"

بی بهانه می شود مدحِ تو را آغاز کرد
در هوایت پَر زد و در آسمان پرواز کرد

حضرتِ ارباب در شادی و غم بعد از خدا...
نامِ حیدر بُرد هر جا کامِ خود را باز کرد

آمده دنیا علیِ ابنِ حسینِ ابنِ علی
با همین ترکیب شاهِ کربلا اعجاز کرد

اوّلین فرزندِ دلبندِ خودش را عشقِ ما...
زد به نامِ نامیِ تو عشق را آغاز کرد

ذکرِ میلادِ علی اکبر شده با افتخار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"

شاهِ دین دارد پسر یا تاجِ سر دارد به سر
دور تا دورِ همین گهواره می چرخد قمر

"اِن یَکادی" عمّه جان می خواند و گوید خدا...
دور گردان از گلِ لیلا... بلا... بَردار شَر

برقِ چشمِ او شبیهِ برقِ چشمِ حیدر است
چشمِ حق وا شد منافق نعره زد "اَینَ المَفَر"

جانِ من قربانِ آهنگِ اذانِ کربلا
دارد این تکبیر رویِ قلبِ هر عاشق اثر

نغمه یِ فرزندِ شاهِ کربلا در کارزار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"

همدم و همسنگر و همراهِ ساقیِ حرم
اوّلین و آخرین اُمّیدِ روزِ محشرم

از اَزل دلداده و دلبسته یِ مولا شدم
تا اَبد از سینه زنهایِ علیِ اکبرم

پیشِ پایِ حضرتِ ارباب جا دارد علی
گرد و خاکِ پایِ شش گوشه رویِ چشمِ تَرَم

هر شبِ جمعه زیارت می روم با پایِ دل
بغضِ سنگینِ گلو را می کِشم سویِ حرم

زد به قلبِ معرکه مثلِ یَلِ دُل دُل سوار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"

می شود جایِ حرم اینجا بخوانم روضه را
اسمِ مولا آمد و پرتاب می شد سنگها

بغضِ مولا تیغ شد پیشانیِ اکبر شکافت
می چکد خون رویِ چشمِ اسبِ او واویلتا

می شود قیچی سپاه و می رسد قیچی به آه
می شود تابوتِ این صد تا علی... یک بوریا

ای جوانانِ بنی هاشم بیائید از حرم
غیرتی ها عمّه جانِ ما کجا؟! صحرا کجا؟!

ندبه می خواند حرم سَر می شود این انتظار
"لافَتی اِلّا علی لاسیف اِلا ذوالفقار"

حسین ایمانی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
هر شب نصیب سفرۀ شهر مدینه شد
در کنج خانه، نان تنوری که داشتی
شب‌زنده‌دار بودی و ذوب خدا شدی
در بندگی گذشت حضوری که داشتی...
خلقاً و منطقاً همه مثل رسول بود
در کوچه‌های شهر، عبوری که داشتی

این آفتاب توست که خورشیدمان شده!
یا که پیمبر است دوباره جوان شده؟...

چشم تو ماه و تابش ماهت پیمبری‌ست
روی سپید و خال سیاهت پیمبری‌ست
گفتار و آفرینش و خُلق عظیم تو
لحظه به لحظه، گاه به گاهت پیمبری‌ست...
باید دوید پشت سر ردّ پای تو
یعنی تویی همیشه که راهت پیمبری‌ست
نامت علی‌ست جلوه رویت محمدی‌ست
نامت علی‌ست طرز نگاهت پیمبری‌ست

تو صاحب جلال علی و پیمبری
آیینه جمال علی و پیمبری

ای آفتاب روشن شب‌های کربلا
پیغمبر دوبارۀ صحرای کربلا
ای از تمام عالمیان برگزیده‌تر
نوح و خلیل و آدم و موسای کربلا
آب فرات و علقمه و گنبد حسین
یا تل زینبیه و هر جای کربلا...
...هر چند دیدنی‌ست ولی دیدنی‌تر است
پایین پای مرقد آقای کربلا

نزدیک‌تر به محضر آقاست جای تو
پایین پایی و همه پایین پای تو...

علی‌اکبر لطیفیان

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

واژه ها در هیجان اند علی گفتن را
صرف کن بر لب من خواهش فهمیدن را
ای که واداشته مدحت به سخن دشمن را
بنویسید غلام علی اکبر من را

از هیاهوی جهان نوکری ات ما رابس
قحط عشق است،ولی دلبری ات ما را بس

تا لبت رو به پدر خنده کنان وا میشد
غنچه ی شهد بهارانه شکوفا میشد
چشم یک شهر به تو گرم تماشا میشد
در تو صد یوسف گم گشته هویدا میشد

آمدی سهم پدر شادی بی اندازه ست
با تو لبخند مسیحای پیمبر تازه ست

چشم عالم مگر از روی تو بهتر دیده ست؟
در تو دیده ست هرآنچه به پیمبر دیده ست
یا که در چشم تو پیغمبر دیگر دیده ست
آینه مانده علی،یا علی اکبر دیده ست

تاب گهواره ی تو روزی جبراییل است
شعر لالایی تو قسمت میکاییل است

از دو سر سلسله توفیق سیادت داری
حسنی هستی و معیار کرامت داری
چون ابالفضل هر آیینه شهامت داری
بر سر گم شدگان دست عنایت داری

از مزامیر جهان لحن اذانت بوده
پدرت بند دلش بند به جانت بوده

آتش بام تو فانوس بیابان ها بود
خانه ات در قرقِ خنده ی مهمان ها بود
دست بخشنده ی تو مصدر احسان ها بود
گرمْ اغوش تو مأوای پریشان ها بود

شعر بخشندگی ات ورد زبان ها میشد
چشمهایت غزلی فوق بیان ها میشد

آمده مرد مسیحی به تماشای نبی
خواب دیده است مسلمان شده در پای نبی
هست در او عطش دیدن سیمای نبی
ناگهان شهر نشان داد تو را جای نبی

مستِ مبهوتِ علی اکبری ات را عشق است
اشهدُ انكَ پیغمبری ات را عشق است

هم جوار پدرت مقصد میقات شدی
چون ابالفضل تو هم قبله ی حاجات شدی
نفس طاهایی و بی معجزه اثبات شدی
بر لب خواهش ما ذکر مناجات شدی

در بنی هاشمیان مظهر احساسی تو
کاشف الکرب مسیحایی عباسی تو

سر تعظیم تو در پیش پدر دیدنی است
طرز جنگ آوری ات وقت خطر دیدنی است
چرخش تیغ به دستت چقدر دیدنی است
بر لب دشمن تو اَينَ مَفر دیدنی است

آیه های رجزت داغ تر از شمشیر است
در کمان خم ابروت هزاران تیر است

گرد باد است چنین پا به رکابت باشد
دشت در سیطره ی چنگ عقابت باشد
صولت مصطفوی پشت نقابت باشد
لشکر کینه زده خانه خرابت باشد

کوه با چرخش تیغت ز کمر می شکند
چقدر گردش چشمان تو سر می شکند

گره خورده ست نگاهت به نگاه پدرت
سایه ات مثل ابالفضل پناه پدرت
تیغ ابروی کجت بود سپاه پدرت
رفتی و رفت به دنبال تو آه پدرت

نا امیدانه نگاهی ز پی ات می دوزد
دست بر اشک محاسن زده و می سوزد

ای که ممسوس خدایی کمی آهسته برو
پیری ام را تو عصایی کمی آهسته برو
بر دلم عقده گشایی کمی آهسته برو
دلبر کرب و بلایی کمی آهسته برو

می روی و پدر پیر زمین خواهد خورد
زخم از خنده ی این قوم لعین خواهد خورد

از نسیم تن تو دشت گلستان شده است
جای جای بدنت فرش بیابان شده است
پدرت زائر این پیکر بی جان شده است
اربن اربایی تو سهم جوانان شده است

اولین داغ حرم آینه ی یاس شده
ملتهب تر ز همه غیرت عباس شده

حسن کردی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

تو فرزند حسینی وبه عالم سروری داری
تو را جبریل هم گوید رخ پیغمبری داری
لباس رزم میپوشی وقار حیدری داری
میان مه رخان اما ،تو روی دیگری داری
که من ازکودکی گشتم گرفتارت علی اکبر

شکسته پشت تاریکی زمژگان سیاه تو
غلامانت همه سائل به یک گوشه نگاه تو
وغم را از دل عالم برد آن روی ماه تو
خدا کرده هنرمندی چه میباشد گناه تو
که فتنه دردلم کردی به رخسارت علی اکبر

گرفتار خودش کرده مرا پیغمبر رویت
هزاران غمزه میبارد زناوکهای ابرویت
هزاران آینه داری به زیر طاق گیسویت
که حاتم هم شده سائل به همراهم سر کویت
که شاید منتخب گردد به دیدارت علی اکبر

من آن صیدم که دردام سرزلفت به زنجیرم
زخوانت لقمه ای خوردم که تا روز ابد سیرم
وتاج نوکریت را چو شاهان روی سر گیرم
سر کویت بمانم تا به لطف خود کنی پیرم
نرانی عبد بیچاره زدربارت علی اکبر

به روی بام احسانت کریمانه علم داری
به مانند عموی خود،حسن،خوان کرم داری
که احمد هرچه را دارد،کنارهم،توهم داری
به ظاهر زآنچه اودارد نبوت را تو کم داری
وعطر احمدی بارد زگفتارت علی اکبر

عقابت را به میدان جنون مستانه میراندی
رجز رادر دل دشمن تو حیدر وار میخواندی
عدو در ترک میدانت وتو مردانه میماندی
ومحشر کردی و اورا به روی خاک غلطاندی
تحیر مانده در چشمان زپیکارت علی اکبر

دو پای آسمان خم شد به قد قامت به جزم تو
چه تکبیری بلند شد از حرم هنگام عزم تو
وبرپا گشت طوفانی زمیدانگاه رزم تو
پیمبر جامی آورده برای رزم وبزم تو
کسی آگه نمیگردد زاسرارت علی اکبر

مهدی قنبری نوش ابادی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

چون گیسویت بیا که پریشان کنی مرا
کاسه به دستِ کوچه ی باران کنی مرا
زُلفی نشان بده، دلِ ما را اسیر کن
از رُخ نقاب گیر، که حیران کنی مرا
در وصفِ خویش آیه بخوان سَجده ات کنم
امشب رسیده ام، که مسلمان کنی مرا
ترکیبی از شَرابِ حُسین و حَسن بِریز
جُرعه به جُرعه ام بِده، ویران کنی مرا
تو سَیِّدُالشَّبابی و پیرِ طَریقَتی
دستِ مَرا بگیر، که انسان کنی مرا

اکبر اگر که میل به آقا شدن نداشت
دنیا هم اشتیاق به برپا شدن نداشت

تو آمدی و ریخته بازارها به هم
چَشمت زده بساطِ گرفتارها به هم
ای یوسف بنِ یوسفِ زهرا، به شوقِ تو
جان قَرض می دهند خریدارها به هم
وقتی مسیح هم زِ دمِ تو نَفَس گرفت
هدیه دهند خاکِ تو بیمارها به هم
یک لحظه هم تو روی مَگردان زِ ما که باز
پیچیده می شود همه ی کارها به هم
پا بوسَت آمدم که تو پا بر سَرَم نَهی
سَر می زنند عاشق و دلدارها به هم

مهمان مَرا به جشنِ گُل و آفتاب کن
با یک نگاه خانه ی دل را خراب کن

تو آمدی شبیهِ پیمبر شوی فقط
آیینه قَدّیِ خودِ حیدر شوی فقط
با هر چه وصف که پدرت از نبی نمود
تو آمدی یگانه برابر شوی فقط
اوجِ کمالِ ما، به قُدومت رسیدن است
بر تو سِزاست از همه برتر شوی فقط
بابُ الحسینِ دوُّمِ کرب و بلا تویی
خوب است تا ضریح، تو رَه بَر شوی فقط
اللهُ اکبر از رجزِ مرتضایی ات
شایسته ی تو بود عَلی اکبر شوی فقط

وقتِ صَلاتِ ظُهرِ عَطش شُد، اذان بده
در کربلا دوباره علی را نشان بده

ای جلوه ی شکوه و جلالِ نبی، علی
آموزگار فنِّ بلالِ نبی، علی
این خُلق و خو و منطقِ تو مو نمی زند
با سیرتِ تمام و کمالِ نبی، علی
شهرِ مدینه است و نظرهای رحمتت
ای یادگارِ روحِ زُلالِ نبی، علی
با دیدنِ جمالِ تو آرام می شوند
دلتنگ ها برای جمالِ نبی، علی
عبّاس بوسه بر گلِ روی تو می زند
وقتی که هست مَحوِ خیالِ نبی، علی

از هر نظر محمّدِ دیگر رسیده است
یا که خدا دوباره علی آفریده است

ای مظهرِ رسالتِ تامِ پیمبران
ای نامِ تو تجلّیِ نامِ پیمبران
با این ظهورِ تو همه مبهوت مانده اند
این اکبر است؟ یا که تمامِ پیمبران؟
اُسطوره در سُخَنوری و در بِلاغتی
جاری ست از لبِ تو کلامِ پیمبران
توحید را تویی که به تصویر می کِشی
اصلی که بوده است پیامِ پیمبران
ای قامتت قیامتِ عُظمای کربلا
ای جلوه ی شکوهِ قیامِ پیمبران

اِی برگزیده تر زِ همه اَنبیا علی
هَستی خَلیلِ آتَشِ کرب و بَلا علی

بخشید جلوه ی تو به بابا حیات را
وقتی که دید در تو جمیعِ صفات را
نام تو را گذاشت علی و گرفته است
ذکرِ "علی علی" همه ی کائنات را
قرآن بخوان که دلبری از عمّه ات کنی
بُگشای لب، بریز تو قند و نبات را
سِبقت گرفته اند ملائک از آسمان
بر دیده ها کِشَند کمی خاکِ پات را
بی شک که رَدِّ پای تو را سِیر می کند
هر کس که طالب است مَسیرِ نجات را

دارد دلی زِ عشقِ تو تسخیر می شود
تو می شوی جوان، پدرت پیر می شود

رعنا شدی و پیش پدر راه می روی
دل می بَری زِ خیمه و جانکاه می روی
لیلا کجاست... تا که تماشا کُنَد تو را؟
از آسمانِ سینه اش ای ماه می روی
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
داری تو التماس به همراه! می روی؟
ای سَرو قَد، قَدم‌ به قَدم، خَم شده قَدَم
حالا که ساختی تو قَدَمگاه می روی
روی سرت پیاده شود بُغضِ مرتَضی
تنها، به جنگِ این هَمه بَدخواه می روی

بر زَخمهای کاریِ تو بوسه می زنم
بر این لَبِ اَناریِ تو بوسه می زنم

رضا رسول زاده

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

به نام علی و خدای علی
فقط می نویسم برای علی
منم در دو عالم گدای علی
سر و جان و روحم فدای علی

سپردم دلم را به مولا علی
بگو یا علی یا علی یا علی

دوباره تب و تابمان آمده
ببین نور مهتابمان آمده
ببین درّ نایابمان آمده
علی بن اربابمان آمده

گره خورده بنده دلم با علی
بگو یا علی یا علی یا علی

دوباره دو عالم خبر می شود
شب تار غم ها سحر می شود
ببینید غم در به در می شود
حسین بن زهرا پدر می شود

دوباره بزن دل به دریا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

بهشت ولایت ثمر دار شد
دوباره مدینه قمر دار شد
حسین بن زهرا پسر دار شد
تمام دو عالم خبر دار شد

که آمد دوباره به دنیا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

سر و روی او مثل پیغمبر است
وقارش که مثل خود مادر است
قدم می زند، جلوه ی حیدر است
شبیه علی اول و آخر است

خدایی که دارد تماشا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

علی نه بگو نور هر انجمن
علی نه بگو مظهر پنج تن
نبی و وصی هر دو در یک بدن
و نیمش حسین است و نیمش حسن

چه زیبا چه زیبا چه زیبا علی
بگو یا علی یا علی یا علی

گره خورده دل ها به گیسوی او
عجب محشری روی دلجوی او
چه تیغی است در کنج ابروی او
الهی شوم بنده کوی او

بخوان با نفس های زهرا، علی
بگو یا علی یا علی یا علی

وحید محمدی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

آن که تا حشر مرا نوکر حیدر کرده
روزی شعر مرا چند برابر کرده
یا علی های مرا یا علی اکبر کرده

روزی ما همه در دست علی افتاده
سربلندیم درْ این خانه، ولی افتاده

رحمت واسعه از عرش خدا می بارد
گل لبخند به لب های زمین می کارد
پسر ارشد ارباب خوش آمد دارد

بنویسید که فرزند حسین آمده است
بنویسید به او نور دو عین آمده است

ما که دیدیم همه قوت ایمانش را
ما که دیدیم همه رحمت چشمانش را
ما که دیدیم همه سفره ی احسانش را

صف کشیدند گداها که کریم آمده است
صاحب سفره ی احسان قدیم آمده است

صبح امید پس از شام سیاه آمده است
بنویسید که خورشید که ماه آمده است
حسن دوم این قوم ز راه آمده است

دل ارباب جهان در هیجان آمده است
حسنی خُلق ترین، خلقِ جهان آمده است

چه بگوییم در اوصاف حسین و پسرش
چه بگوییم در اوصاف سجود سحرش
چه بگوییم در اوصاف رخ چون قمرش

کرده روشن مه او راه بنی هاشم را
می شود دید در او ماه بنی هاشم را

این پسر نیز همانند علی شیر خداست
ضربه ی تیغ علی ضربه ی شمشیر خداست
در نفس هاش فقط نغمه ی تکبیر خداست

بنویسید که او مست حسین بن علی است
ذوالفقاری است که در دست حسین بن علی است

این پسر یک تنه خود قدرت لشکر دارد
باید او مثل علی تیغ دو دم بردارد
هر چه خوبان همه دارند، فراتر دارد

بنویسید که از رویش علی می بارد
*چه نیازی دگر این مرد به جوشن دارد*

بنویسید علی بن حسین و حسن است
احمد و فاطمه و حیدرِ در یک بدن است
به خداوند که او بند دل پنج تن است

همه ی پنج تن آل عبا را یک جا
هدیه داده است خداوند به ام لیلا

وحید محمدی

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

هر دلی شیداست ایزد را، بگوید یاعلی
هر که مجنون است سرمد را، بگوید یاعلی
هر که مشتاق است احمد را، بگوید یاعلی
هر که میخواند محمد را، بگوید یاعلی

یاعلی گفتم علیِ اکبرش آمد بیاد
یاعلی گفتم گل پیغمبرش آمد بیاد

یاد اکبر یاد سرمد را به دلها آورد
یاد اکبر یاد احمد را به دلها آورد
یاد اخلاق محمد را به دلها آورد
یاد عشق و شورِ بی حد را به دلها آورد

مظهر خُلق لطیف و شور و احساس آمده
أشبه الناس آمده، آقای عباس آمده

کیست شِبه مصطفی، آنکه شبیه حیدر است
کیست مجذوب خدا، آنکه ز نسل کوثر است
کیست شاگرد حسن، نامش علیِ اکبر است
کیست فرزند حسین، آنکه همان پیغبر است

سیرت و صورت نبی را مثل و همسان است او
ظاهر و باطن چنان ختم رسولان است او

چون قلم در وصفِ او شعرِ خدایی می سرود
رویْ احمد، مویْ احمد، خویْ احمد می نمود
چون نقاب از چهره اش دستانِ رحمت می گشود
دل ز مادر، دل ز بابا، دل ز خِلقت می ربود

رویِ او میخواست از ایزد که چون احمد شود
جسم او حق داشت تا آئینۀ سرمد شود

صاحب جود و کرامت در مناعت بی نظیر
سیره اش تهذیبِ نفس و در اطاعت بی نظیر
بنده ای پاک و مطهر در عبادت بی نظیر
راست میگویم که باشد در شجاعت بی نظیر

در ولادت بی نظیر و در شهادت بی بدیل
کیست او پور خلیل و کیست او اول قتیل

در مصافِ او ندارد هیچکس تاب قرار
می شکافد از هجوم خود سپاهی بی شمار
می درَد شمشیراو هوهو کنان چون ذوالفقار
تابجنبد دشمنش، سرها ست که گردد شکار

عزمِ میدان کردنش، والله چون عزم علیست
شیوۀ جنگیدنش، بالذّات چون رزم علیست

وقت میدان رفتنش، قلب فضا را می درَد
با قدمهایش دل بابای خود را می برد
تیربارانِ حرم را بر تنِ خود می خرد
آه، از آندم که روحش سوی جنت می پرد

جسمش از شمشیر و نیزه، إرباً إربا می شود
تشنه لب جان میدهد، قربان بابا می شود

رویِ زانو میکشد خود را کنار او حسین
می شود پیش سپاهی، بی قرار او حسین
وای از قلب حزین و چشم خونبار حسین
تا به حالا کس ندیده، دیدۀ تار حسین

در میان هلهله خواهر به دادش میرسد
آری آری یاریِ مادر به دادش میرسد

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

04 Feb, 08:51


#حضرت_علی_اکبر

می شود گاهی وصال ازسختی هجران درست
مثل لبخندی که شد از دیده ی گریان درست
کوزه ی مجنون شکست و حال مجنون خوب شد
می کنند از اخم لیلا هم دوا درمان درست
از پیمبر زاده ی ما یک پیمبر آمده
یک ربیع الاول دیگر شد از شعبان درست
هم چراغ راه هم پشت وپناه است این علی
این چنین از ماهِ گردان شد بلاگردان درست
خانه ات آباد آقا! یوسف کنعان تو..
صد گلستان می کند از کلبه ی احزان درست
زین ولادت هم دل مولا و هم نوکر خوش است
مستی عشاق با ذکر علی اکبر خوش است


مینویسم هرچه احمد باز حیدر می شود
مینویسم هرقدَر الله! اکبر می شود
ساکن عرش است و عرش از او معلی می شود
کوثر محض است و آب از او مطهر می شود
هرکه یک دفعه نگاهش کرده با خود گفته است
شک ندارم این جوان روزی پیمبر می شود
هرزمان که بی نقاب از کوچه ای رد می شود
به هوای دیدنش در کوچه محشر می شود
در بقیع و در نجف سر می شود هرلحظه اش
روزگار هرکسی پایینِ پا سر می شود
با اذانش سُبحه و سجاده مستی میکنند
هم بلال و هم موذن زاده مستی میکنند



نام او باشد علی و هست زهرا بیشتر
تکیه بر این شاهزاده کرده بابا بیشتر
قدو بالای پسر ها دلخوشی مادر است
کیف کرد از دیدنش پس ام لیلا بیشتر
خَلق احمد خُلق احمد منطقش هم احمدیست
جبرییل از این شباهت میخورد جا بیشتر
ذوالفقار دست مولا دستبوس اکبر است
می‌دمد روی لبش انا فتحنا بیشتر
زهره از یل های شامی آب خواهد شد یقین
گر بگوید ذکر لاحول و لا.. را بیشتر
مثل جدش بی نظیر و مثل جدش لافتی ست
چرخش شمشیر او عینا شبیه مجتبی ست



عرش حق را نور بود و بر زمین هم نور شد
در کریمی چون عمویش مجتبی مشهور شد
جار میزد اسم حیدر را بروی ماذنه
چشم بدخواهش الی یوم القیامت کور شد
دستبوس عمه اش بود و رکاب عمه اش
بر حفاظت از حریم زینبی مامور شد
ای بقربان نمازش ای فدای گریه اش
در مناجات شبش سجاده کوه طور شد..
اذن میدان خواست زهرا را ببیند زودتر
با خودش میگفت مادر جان! زیارت جور شد!
راه افتاد و پدر گریه کنان پشت سرش
دست بر زیر محاسن برد بهر اکبرش



بر تن اکبر زره بر شانه بابا عبا
گریه میکرد از غمش حتی زره حتی عبا
تا که آقا دست سمتش برد از هم باز شد
جمع و جورش کرد آخرسر علی را باعبا
یک علی آمد به میدان !شد صدو ده تا علی!
یک عبا نه!لازم است اینجا صد و ده تا عبا
این جوانان بنی هاشم چه زجری میکشند
تا نگردد ناگهان سرریز از هرجا عبا..
خاکی است و خاکی است و خونی است و خونی است
چادر زهراست بر دوش جوانان یا عبا؟!
در محرم روضه ماه صفر را میبرند
یک نفر کشته شد اما دونفر را میبرند

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_حسین

مژده ای ناب تر از ناب به دنیا دادند
خبر از آمدن لیلی دل ها دادند
چه مبارک سحری گشت و چه فرخنده شبی
رحمت واسعه را هدیه به زهرا دادند
حسن دوم این خانه به دنیا آمد
شکر حق باز ولیعهد به مولا دادند
باز زهرا و علی معجزه کردند امروز
بین گهواره عجب معرکه ای جا دادند
او همان است که پای عَلَمش روز ازل
آن همه معجزه را یاد مسیحا دادند
این چه عشقی است که آرامش عالم را برد
این چه شوری است خدا بر دل شیدا دادند

عالَم پیر ! نخور غم که جوانی آمد
ساقیا باده بده عشق جهانی آمد

ای دل و دلبر و دلدار سلام آقاجان
حضرت سید و سالار سلام آقاجان
بوی سیب حرم کرببلا می آید
تا صدا می زنم هر بار سلام آقاجان
دل و دین همه را روی تو نه ، نام  تو برد
یوسف حیدر کرار سلام آقا جان
ای وفادارترین عشق اباعبدالله
بهترین مونس و غمخوار سلام آقاجان
نا امید آمدم اما تو امیدم دادی
آی مهتاب شب تار سلام آقاجان
ای رفیق غم و شادی و من بیچاره
بهترین محرم اسرار سلام آقاجان

کرمت سنگ صبور دل ما نوکر هاست
لطف تو بیشتر از لطف پدر مادرهاست

آتش عشق تو از عالم ذر روشن بود
دست هر کس که کسی بود برین دامن بود
نه زمین بود نه لوح و نه قلم بود ولی
نام زیبای تو در عرش طنین افکن بود
چشم واکردی و دادند به فطرس پر و بال
اولین کار تو تقدیر عوض کردن بود
روز محشر چه جوابی به ابالفضل دهد
آن که با گریه کن مجلس تو دشمن بود
وقت مردن مدد حضرت زهرا گیرد
دست آن بنده که مشهور به سینه زن بود

جاودانه است کسی که شده مست جامت
مرده آن است که یکبار نبرده نامت


تو شدی شاه و چه خوب است که رعیت هستیم
در کرم خانه تو صاحب عزت هستیم
از خدا ما چه بخواهیم ازین بالاتر
سالیانی است که جارو کش هیئت هستیم
خوب و بد بودن ما ربط ندارد به کسی
هر چه هستیم سر سفره حضرت هستیم
می خورد غبطه به ما زاهد سجاده نشین
تا که با نام تو مشغول عبادت هستیم
روی ما هیچ دری بسته نگردد هرگز
تا که پشت درِ این بیت کرامت هستیم
کوله بار گنه از شانه ما بردارند
در همان ثانیه که زیر علامت هستیم

رحمت حضرت حق باد برین چشمه نور
ما کجا این همه خیر ، این همه عشق ، این همه شور

هر نفس اهل مناجات صدایت کردند
عرشیان سجده به ایوان طلایت کردند
هر کجا تا که شنیدند بهشت ، عشاقت
هوس علقمه و کرببلایت کردند
به خدا ظرفیت معجزه کردن دارند
آن جماعت که جوانی به فدایت کردند
سال ها پیش تر از آمدنت روی زمین
انبیا تک تکشان گریه برایت کردند
عرش هم کرببلا گشته ، ملائک از بس
گریه با فاطمه بر راس جدایت کردند
نه شدی غسل و کفن ، نه بدنت شد تشییع
تن بی سر ! ته گودال رهایت کردند

یک تنه فاطمه شد گریه کن و سینه زنت
《غسلت از خون گلو ، خاک بیابان کفنت 》

محمد حسین رحیمیان

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#حضرت_عباس

آواز عشق بی تو صدایی نداشته ست
قبل از تو عشق راه به جایی نداشته ست
جان ادب بدون تو نایی نداشته ست
دنیای بی تو هیچ صفایی نداشته ست
با تو طلوع عشق و ادب را رقم زدند
غم را ز قلب های محبان قلم زدند

نام تو اولین قسم پاک عالم است
ایمان تو شبیه قدم هات محکم است
در حسرت لبان تو لبهای زمزم است
از تو هرانچه می شنوم باز هم کم است
نامت ز کودکی به لب ما ترانه بود
عباس عشق بود علم ها بهانه بود

ای سر به زیر پیش تو والا مقام ها
ای مقتدای قاطبه ی با مرام ها
بالاست پرچم تو کنار امام ها
لال اند در مقابل مدحت کلام ها
در راه عشق چیره به بی حاصلی شدیم
گفتیم یا حسین و ابوفاضلی شدیم

در شرق و غرب حضرت مشگل گشا تویی
در شهر درد کوچه ی باب الشفا تویی
آیینه ی تمام قد مرتضی تویی
تفسیر عبد صالح بی ادعا تویی
ما شیعه ایم و کار جهان شد به کام ما
در هر نماز سمت تو باشد سلام ما

در مهد نور شهره به قرص قمر شدی
در دلبری ز اهل هنر با هنر شدی
هر جا نبرد بود تو مرد خطر شدی
ضرب المثل برای دل پر جگر شدی
مصداق با شکوه ابالفضل می شود
پژواک لفظ کوه ابالفضل می شود

جای تو هست در دل تقدیر کربلا
با تو حماسی است مزامیر کربلا
زیبا تر است با تو تصاویر کربلا
کعبه ست زیر سایه ی تأثیر کربلا
محشر که دست های تو باب شفاعت است
سینه زن تو را چه خیال از قیامت است

دست کریم خسته ی بخشش نمیشود
وقت عطا معطل خواهش نمی شود
عباس جز به نور ستایش نمی شود
فضلش به صد کتاب نگارش نمیشود
چرخیده کارها ز طفیل کریم ها
عباس بوده مرشد خیل کریم ها

ای سایه سار عالمیان پرچم شما
ای تکیه گاه پیر و جوان پرچم شما
بالاست تا ابد به جهان پرچم شما
راه بهشت داده نشان پرچم شما
زائر رسید صحن تو و رستگار شد
شهر بهشت در حرمت آشکار شد

این دست ها که رو به ضریحت دراز شد
از روزگار سفله ی دون بی نیاز شد
نامت کلید بود و در بسته باز شد
عباس گفتم و همه جا چاره ساز شد
یا کاشف الکروب ببین دل شکسته ایم
تنها به آستان شما چشم بسته ایم

سوگند بر خروش فرات و خجالتت
بر چشم های خون زده ی پر جراحتت
بر گریه ی حسین زمان شهادتت
مبهوت مانده کرببلا از حمایتت
روح القدس به خامه ی خامم نگاه کرد
مدحت دوباره حال مرا رو به راه کرد

حسن کردی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_حسین

خبر پیچیده در عالم که درّ ناب می آید
نگین پنجم ِ آل کسا؛ ارباب می آید

در آغوشش گرفته فاطمه(س)، یکریز پیغمبر(ص)-
برای بوسه بر لبهای او بیتاب می آید

چه تمرین میکند فطرس طریقِ دست بوسی را
مگر شب تا سحر در چشم هایش خواب می آید!!

فقط مشتاق دیدار است و وعده داده بر بالَش
که محض پر گشودن بهترین اسباب می آید

خدا قنداقه اش را با حریرِ کهکشان بسته
برای خواندنِ لالایی اش مهتاب می آید

ملقّب شد به «ثاراللهْ»! قطعاً قبله و کعبه...
برای دیدنش با مسجد و محراب می آید

علی(ع) در سایۂ گهواره اش «والشّمس» میخواند
وَ سائل با رعایت کردنِ آداب می آید

یقیناً می رود با دست های پُر از این خانه
کسی که بی ریا، با قصدِ دقّ الباب می آید

به یاد تشنگی هایش می آید اشک از چشمم
میان روضه مادامی که حرف از آب می آید!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#حضرت_عباس

به دوشت می کِشی "بار امانت" را تک و تنها
به دامانت پناه آورده ام یا عروة الوثقی
جهان جامِ می اش را پیش تو می آورد بالا
"الا یا ایها الساقی ادر کاسا و ناولها"

شگفتا! شرح و توصیف مقامت کار انسان نیست
به چشمت هر کسی ایمان نیاورده مسلمان نیست

به جرئت می نویسم با خدایت هم نشینی تو
علم بر دوشی و دست خدا در آستینی تو
بنازم هیبتت را تک یل ام البنینی تو
به حقْ فرزند بی باک امیر المومنینی تو

یقین دارم که دنیا در کف اقبال من باشد
اگر مُهر تو در پرونده ی اعمال من باشد

ملائک بوسه می چینند از خاک کف پایت
دل از ارباب ما برده ست لبخند دل آرایت
به وقت جنگ زینب می شود محو تماشایت
جهان پیش تو و تو سر به زیری پیش مولایت

بدون دست، آری دستگیر عالمینی تو
چه باید گفت در مدحت؟ علمدار حسینی تو

شبیه کوه ها ثابت قدم می ایستی عباس
هزاران سال قبل از خلق ما می زیستی عباس
گرفتار کسی غیر از حسینت نیستی عباس
خودت باید بیایی و بگویی کیستی عباس

به درک جایگاهت هیچکس نائل نخواهد شد
که دین هیچکس بی عشق تو کامل نخواهد شد

دل از اهل زمین و آسمان برده ست گیسویت
به میدان می روی و می شود زینب دعاگویت
ولی ای کاش غرق خون نمی شد چشم و ابرویت
نمی زد هیچکس در علقمه نیزه به پهلویت

علی اصغر برای آب بی تاب است...یا عباس
تمام فکر و ذکرت قحطی آب است...یا عباس

احسان نرگسی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#حضرت_عباس

چگونه وصف کنم یک جهان شجاعت را
چگونه نقش زنم چشمه ی عبادت را
چگونه ثبت کنم لحظه های طاعت را
چگونه رسم کنم راه رسم غیرت را

اگر تمام ادیبان زتو قلم بزنند
به اذن حیدر کرار از تو دم بزنند

تویی که برهمه ی خلق مقتدا هستی
توی که درادب و فضل منتها هستی
تویی که قوت بازوی مرتضی هستی
تویی که ساقی و سقای کربلا هستی

وزیر کشور عشقی و شاه علقمه ای
تو نورچشم علی و عزیز فاطمه ای

کیم من آن که شدم ریزه خوار احسانت
کیم من آنکه که همیشه اسیر وحیرانت
کیم من آنکه کنم جان خویش قربانت
کیم من آنکه که بود دست من به دامنت

حوائج همه ی خلق را روا کردی
مرا زبدو تولد شما دعا کردی

گدای کوی توام بی پناه آمده ام
به شوق دیدن نیمه نگاه آمده ام
به خاکبوسی تو سر به راه آمده ام
دلم شکسته ببین روسیاه آمده ام

بیا و روز قیامت مرا شفاعت کن
دوباره مثل همیشه بیا عنایت کن

دلم هوای تو کرده هوای آن حرمت
هوای سینه زنی زیر بیرق و علمت
هوای روضه آن دست و بازوی قلمت
چو شمع آب شوم از گدازه های غمت

به قفل بسته دل ها فقط کلید تویی
شفیع محشری و بر همه امید تویی

رضا مشهدی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#حضرت_عباس

تویی تصویری از میقات... عبّاس
سلام ای قبله یِ حاجات عبّاس
سلام ای نورِ چشمِ شاهِ عالم
پناهِ سیِّدالسّادات عبّاس
به رویِ شانه هایت بیرقِ عشق
به لبهایت دَمِ هِیهات... عبّاس

مطیعِ محضِ امرِ مقتدایی
وزیرِ والیِ کرب و بلایی

وزیر و کاشف الکربِ الحسینی
علمدارِ سپاه نَشعَتِینی
تو زورِ بازویِ شاهِ وفایی
تو کوهی تکیه گاهِ زینبینی
تو در صفِّین مشقِ عشق کردی
تو قابِ غیرتِ شیرِ حُنینی

دعاگویِ تو شاهِ عالمین است
حریمت بی گمان بابُ الحسین است

شبیهِ علقمه غوغا به پا کن
مرا با دلبرِ خود آشنا کن
مرا وقفِ حسین ابنِ علی کن
دلِ این نوکرت کرب و بلا کن
بیا بی دست دستم را بگیر و...
مرا اهلِ حضور و رَبَّنا کن

بینداز آتشِ عشقت به جانم
بگو در لشکرِ صاحب زمانم

حسین ایمانی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#حضرت_عباس

روزی شعر من امشب دو برابر شده است
چون که سرگرم نگاه دو برادر شده است

چون که بانوی کلابیه پسر آورده
چشم وا کن، پدر خاک قمر آورده

هر که از قافلۀ فطرسیان جا مانده
نظرش خیره به گهواره سقا مانده

زور بازوی تو بی حد و عدد خواهد شد
بعد از این ام‌بنین، ام‌اسد خواهد شد

با وجود تو زمین حیدر دیگر دارد
کعبه جا دارد اگر باز ترک بردارد

از در خانه او پا نکشیدم هرگز
چون حسینی‌تر از عباس ندیدم هرگز

ماه ذی‌الحجه که عباس به حج عازم شد
همه بر کعبه ولی کعبه بر او محرم شد

در طوافش سخن از عقل فراتر می‌گفت
در حقیقت لک لبیک برادر می‌گفت!

این اباالفضل که از قبله فراتر می‌رفت
مرتضی بود که بر دوش پیمبر می‌رفت

علی‌اکبر به ثنا گویی او می‌آید
چقدر منبر کعبه به عمو می‌آید

خطبه خواند و همه را محو صدای خود کرد
در حقیقت همه را قبله‌نمای خود کرد

گفت این خانه که حق آمد و ایجادش کرد
مسجدی بود که بابای من آبادش کرد

از در خانه او پای نکشیدم هرگز
چون حسینی تر از عباس ندیدم هرگز

کاشف الکرب تویی؛ خندۀ ارباب تویی
پدر خاک علی و پدر آب تویی!

روی چشم تو بود جای حسن جای حسین
هست مابین دو ابروی تو بین‌الحرمین

پیش خورشید و قمر سایۀ تو سنگین است
و فقط محضر زینب سر تو پایین است

ساقی ما چه شرابی چه سبویی دارد
بنویسید رقیه چه عمویی دارد

صحبت از مردی تو کار بنی هاشم بود
نام تو در دل میدان رجز قاسم بود

زور بازوی علی ریخته در بازویت
ذوالفقاری نبود تیزتر از ابرویت

تیغ چرخانده‌ای و پیش تو طوفان هیچ است
لشگری پیشت اگر آمده میدان، هیچ است

وسط جنگ زمین را به زمان دوخته‌ای
فن شمشیر زنی را ز که آموخته‌ای؟!

ای جوان! پیر رهت کیست از آن شاه بگو؟
أشهد أن علیاً ولی الله بگو

او علمدار حسین است ببخشید مرا
مدح او کار حسین است ببخشید مرا

مجید تال

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

دل ما خورده گره بر ورق دفتر عشق
درس ها یاد گرفتیم از این منبر عشق
کسب تکلیف نمودیم اگر از در عشق
عشقمان بوده بمانیم فقط محضر عشق

عشق با عاشق دلداده ی تو همزاد است
آری آری به خدا عشق همه"سجاد" است

مرد شبهای مناجات علی بن حسین
ای برآورده ی حاجات علی بن حسین
نوه ی مادر سادات علی بن حسین
ذکر ما در همه اوقات علی بن حسین

ای به قربان تو و سفره ی با اکرامت
ای علی بن حسین بن علی میخوامت

شده شب شیفته ی طرز دعاخوانی تو
اثر خوف خدا هست به پیشانی تو
و زمین تشنه لب گونه ی بارانی تو
عزت ماست همان یک رگ ایرانی تو

ای مسیحای همه هرم تبت راعشق است
پسر بانوی ایران نسبت را عشق است

توچه سوزی وچه حالی به عبادت داری
زینت سجده -به سجاده ارادت داری
به روی شانه ی خود شال سیادت داری
گفتنی نیست چه اندازه رشادت داری

مصلحت بود که شمشیر نگیری آقا
ورنه اندازه ی حیدر تو دلیری آقا

قسمتت بود پیام آور قرآن باشی
دور از معرکه و ورطه ی میدان باشی
با صحیفه همه ی عمر رجزخوان باشی
سال ها گریه کن داغ شهیدان باشی

کربلا بود ولی شام امانت را برد
خنده های سر بازار دلت را آزرد

محمدحسن بیات لو

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

به دنيا آمدى تا مطلبى ديگر بياموزم
من از رفتار تو الله را اكبر بياموزم

كلاس درس شد سجاده ات،من روز ميلادت
نشستم تا جهان را پاى اين منبر بياموزم

بريزم دور اين ناعلم هارا و منِ خود را
بدون واسطه از ساقى كوثر بياموزم

سر شب در تَعَلُّم سر به مهر كربلا بگذار
سحر بردار سر از سجده تا از سر بياموزم

دعا در حق دشمن كردن و با دوست سر كردن
مرام شيعه را در سطح بالاتر بياموزم

زبان تائبين وخائفين را پانزده گانه
به هنگام دعا از چهارمين حيدر بياموزم

طريق روضه خواندن را ز تو آموختم،اما؛
طريق نوكرى را بايد از قنبر بياموزم

دعا را از ابوحمزه،مكارم را از اخلاقت
تجافى جهان را از همين منظر بياموزم

هر آن چيزى كه ميبينم دليلش كربلا باشد
اگر چيزى مي آموزم به چشم تر بياموزم

فرات مست را از چشم،تل را از سر شانه
ته گودال را از گودى حنجر بياموزم

و مصداق شنيدن كى بود مانند ديدن را
بخوانم زندگي ات را،مگر بهتر بياموزم

اگر ديدم گلوى غنچه اى رد ميشود از تيغ
شبيه تو گريز بر على اصغر بياموزم

مهدی رحیمی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

بسته‌ست همه پنجره‌ها رو به نگاهم
چندی‌ست که گمگشتۀ در نیمۀ راهم

حس می‌کنم آیینۀ‌ من تیره و تار است
بر روی مفاتیح دلم گرد و غبار است

از بس که مناجات سحر را نسرودم
سجادۀ‌ بارانی خود را نگشودم

پای سخن عشق دلم را ننشاندم
یعنی چه سحرها که ابوحمزه نخواندم

ای کاش کمی کم کنم این فاصله‌ها را
با خمسه‌عشر طی کنم این مرحله‌ها را

بر آن شده‌ام تا که صدایت کنم امشب
تا با غزلی عرض ارادت کنم امشب

ای زینت تسبیح و دعا زمزمه‌هایت
در حیرتم آخر بنویسم چه برایت؟

اعجاز کلام تو مزامیر صحیفه‌ست
جوشیده زبور از دل قرآن به دعایت

در پردۀ‌ عشاق تو یک گوشه نشسته‌ست
صد حنجره داوود در آغوش صدایت

از بس که ملک دور و برت پر زده گشته‌ست
«پیراهن افلاک پر از عطر عبایت»

تنها نه فقط آینه در وصف تو حیران
باشد حجرالاسود، الکن به ثنایت

من کمتر از آنم که به پای تو بیفتم
عالم شده سجاده و افتاده به پایت

سید حمیدرضا برقعی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

خدایِ عالیِ اعلی ندارد از تو عالی‌تر
ندارد در بساطِ خود از این عالی تعالی‌تر
علیُّ حُبُه جُنَّه قسیم النار والجَنَّه
به حمدِالله وَالمِنَّه ولی‌الله ست والی‌تر
اگر پا بر زمین کوبد علی افلاک می‌روبد
نباشد در کفِ دستش از این عالم سفالی‌تر
اگر فرش نجف گردیم حقّا محترم گردیم
که از قالیچه‌ی تبریز می‌گردیم قالی‌تر

علی باید ؛ فقط ؛ حتماً ؛ امیرالمومنین باشد
علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

اگر جایی دهد زلفش دلِ دیوانه‌‌ی ما را
"به بوی سیب او بخشم سمرقند و بخارا را"
در آغوشِ حسین است و به رویِ دامن زینب
ببین بابا چه می‌بخشد گداها را گداها را
لبِ گهواره‌اش پروانه‌ای بی تاب اگر دیدید
بدان جبریل آورده است مبارک بادِ زهرا را
اگر بابابزرگ این است حتماً این نوه غوغاست
اذانش را علی گفت و به دستش داد دنیا را

علی باید چنان باشد علی باید چنین باشد
علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

خدا را شُکر ما دیدیم شاهِ شهریاران را
خدا را شُکر ما دیدیم ماهِ ماه شعبان را
خدا این نکته را فرمود وقتی فاطمه خندید
فرشته این سخن را گفت و بُرد از آسمان جان را:
که زهرا طورِ دیگر طور دیگر دوست می‌دارد
میانِ این عروسانش عروسِ خاک ایران را
ببین که می‌بَرد امشب تبسمهای زیبایش
دلِ مادربزرگش را دلِ اولادِ سلمان را

علی از ماست از داماد ما زین سرزمین باشد
علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

بنا این بود بنشینی وگرنه میرِ میدانی
بنا باشد که برخیزی امیرِ تیغ دارانی
برایت لافتی الا علی می‌آید از بالا
اگر سربند یازهرا ببندی رویِ پیشانی
هزار ، الله‌اکبر را به بازویِ تو می‌خوانند
که با شمشیر می‌گردی علیِ اکبرِ ثانی
علیِ اکبرِ ثانی نه تو بالاتر از آنی
تو عباسی نه اینهم نه ، که طوفان‌تر زِ طوفانی

علی در چارده تصویر آمد دلنشین باشد
علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

تو صبح و شام می‌گِریی زِ سوزِ استخوان آقا
به زخمِ کهنه‌ی زنجیر و بر زخمِ زبان آقا
زِ چشمانت که پرسیدند آقا سخت یعنی چه؟
سه دفعه شام گفتی و سه دفعه خیزران آقا
قنوتت را که می‌دیدند خواهرها... می‌گفتند
امان از دزدِ انگشتر امان از ساربان آقا
تو سی‌سال است می‌گریی چرا پیراهنش بردند؟
تو سی‌سال است می‌سوزی زِ لبخندِ سنان آقا

علی آمد که عاشورا همیشه آتشین باشد
علی آمد که او اینبار زین‌العابدین باشد

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

کیستم من؟پیشوای چارم اهل ‌یقینـم   
سیّـدسجّاد، بـاب الله، زین‌ العابدینم
قطب عرفان، روح ایمان، جان قرآن، رکن دینم                        
هل اتی و کوثر و فرقان و نور و یا و سینم

چون نبی مشکل‌گشایم، چون علی حبل ‌المتینم
من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

نیتم، تکبیر و حمدم، کعبه‌ام، حجرم، مقامم                         
زمزمم، سعیم، صفایم، مروه‌ام، رکنم، مقامم
هم قنوتم هم سجودم هم تشهد هم سلامم                       
هم جهادم هم زکاتم هم صلاتم هم صیامم

هم حیاتم هم نجاتم هم امانم هم امینم
من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

رکن میبالد که دست من نمـاید استلامش 
کعبه مینازد که من از سوی حق باشم امامش
هر‌که ما را دوست دارد از خدا بـادا سلامش                          
هرکه با ما بـود دشمن تـا ابد لعن مدامش

من قسیم جنت و دوزخ بـه روز واپسینم
من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

آسمانی ‌هـا همه محـو مناجـات شب من                            
نور خیزد از کلام و، وحی جوشد از لب من
آسمان پیچد به خود در شعله تاب و تب من                          
ذات حق لبیک‌گـو با ذکر یارب ‌یارب من

گشته محـراب دعـا آغوش رب العالمینم
من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

من به شهر شام، روز شامیان را شام کردم                         
در غل و زنجیـر دشمن یاری اسلام کردم
فتــح ثــارالله را در سلسله اعـلام کـردم                               
آل سفیان را بسی رسوای خاص و عام کردم

بـا بیــان دلنشیـن و بـا کـلام آتشینـم
من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

جسم بابم گشت پـامال سواران، صبر کردم                          
پیکـرم از بام ‌هـا شد سنگ ‌باران، صبر کردم
سینه‌ ام آتش گرفت از داغ یاران، صبر کردم                           
خورد سیلی بر عذار گل‌عـذاران، صبر کردم

با وجود آن که بودی دست حق در آستینم
من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمـۆمنینم

من که خود اصل دعا روح دعا قلب دعایم                              
شامیـان بی ‌حیـا دادنـد دشنـام از جفایم
حلقه ‌های سلسله‌ خون گریه کردند از برایم                         
سخت‌تر بود از زمیـن کربـلا شـام بلایم

ریختند از بام، خاکستر بـه فـرق نازنینم
من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

ظلم و بیداد و ستم از دشمنان پیوسته دیدم                        
ده عزیـز خویش را در ریسمـانی بسته دیدم
چشمِ گریان، صورت خونین، سر بشکسته دیدم                   
شامیـان را بهـر استقبـال، دسته‌دسته دیدم

حمله با تیغ زبـان کردند بـر قلب حزینم
من علی بن ‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

عمه ‌ها منزل به منزل چشمشان در اشک ‌ریزی                    
متحـد گشتنـد اهـل شام بـا قرآن ‌ستیـزی
وای بر احوال آن ‌کو خوار شد بعد از عزیزی                             
سرخ ‌رویی خواهرم را خواست از بهر کنیزی

گشت از غیرت عرق جاری به صورت از جبینم
من علی بن‌حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

من که خورشید جمالم، شـد غبار غم نقابم                         
بـا سـر پـاک پـدر بردنـد در بــزم شـرابم
پیش چشمم چوب می ‌زد خصم بر لب‌ های بابم                   
خارجـی کردنـد در اوج مسلمانـی خطابم

گرچه دانستند نـور چشم ختم ‌المرسلینم
من علی بن‌ حسین بن‌ امیرالمۆمنینم

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

آرزوی کوه‌ها یک سجدۀ طولانی‌اش
آرزوی آسمان یک بوسه بر پیشانی‌اش

دست‌هایش شاخهٔ طوباست مشغول دعاست
ماه و خورشید و فلک در سایهٔ نورانی‌اش...

می‌وزد از منبرش فریادهای «یاحسین»
شام‌ها ویرانهٔ هر خطبهٔ طوفانی‌اش

در کلامش ضربت شمشیر حقّ حیدر است
عبدوَدها کشته، از شور حماسی‌خوانی‌اش

اوست فرزند منا و مکه، فرزند صفا
چشمه‌ها می‌جوشد از هر واژهٔ قرآنی‌اش

اعظم سعادتمند

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

ماییم مست جام تو یا زین العابدين
خانه خراب نام تو یا زين العابدين
هستیم مرغ بام تو یا زين العابدين
مست علی الدوام تو یا زين العابدين
پس می دهم سلام تو یا زین العابدین

دردم همینکه باتو دوا میشود بس است
ذکرم همینکه نام شما میشود بس است
لطف تو دستگیر گدا می شود بس است
وقتیکه مستجاب دعا می شود بس است
با رحمت مدام تو یا زین العبادین

با خاک تیره جز تو چه کس کرد زرگری؟
آب دهان کیست چنین کیمیا گری
آورده ام برات اگر دیده تری
فهمیده ام شکسته دلی خوب می خری
به به به این مرام تو یا زین العابدین

نزدیک شمس مثل عطارد شدیم ما
سنگیم و از دعات زمرد شدیم ما
کردی نگاه و مرد تهجد شدیم ما
فطرس که نه کنار تو هدهد شدیم ما
با اشتیاق دام تو یا زین العابدین

مهر غلامی پدرت بر جبین ماست
حب الحسین روز قیامت نگین ماست
شهبانوی مجلله شورآفرین ماست
نامش شرافت همه سرزمین ماست
ایران فدای مام تو یا زین العابدین

گرچه اسیر شد امة الله شد فقط
روشن ترین ستاره پس از ماه شد فقط
آواره حسین دراین راه شد فقط
مهریه اش بهشت روی شاه شد فقط
دلبست بر امام تو یا زین العابدین

نخل بهشت از رطبت بوسه ميگرفت
جبریل از نماز شبت بوسه ميگرفت
سجاده نیز از لقبت بوسه ميگرفت
آنقدر حسین از دولبت بوسه ميگرفت
جانم به این مقام تو یا زین العابدین

نزدیک ذات، جای سجودت مشخص است
بالای ساق عرش عمودت مشخص است
یکپارچه علیست وجودت ، مشخص است
زهرا در این قیام و قعودت مشخص است
حق کرده احترام تو یا زین العابدین

ذکر عروج حلقه رندان صحیفه ات
شد روشنایی شب ایمان صحیفه ات
نهج البلاغه ایست فروزان صحیفه ات
شد آیه آیه خواهر قرآن صحیفه ات
دارد شکر کلام تو یا زین العابدین

کیسه به دوش شب به شب مهربان شهر
آه ای یتیم دوست خرما و نان شهر
آقای دوستان خدا ای امان شهر
ابری شده است بار دگر آسمان شهر
با سجده غلام تو یا زین العابدین

مشتاق بوسه بر رخ ماه تو زینب است
ازاین به بعد پشت و پناه تو زینب است
از کوفه تا به شام گواه تو زینب است
وقتی علم به دوش سپاه تو زینب است
شد استوار گام تو یا زین العابدین

کشتی عشق را تو به ساحل رسانده ای
با دستهای بسته اگر خطبه خوانده ای
ابن زیاد را سرجايش نشانده ای
کاخ یزید را تو به خاری کشانده ای
احسنت بر قیام تو یا زین العابدین

آویز دست مادر من نذر مرقدت
دو گوشوار دختر من نذر مرقدت
فرشی که هست در بر من نذر مرقدت
چیزی نداشتم سر من نذر مرقدت
قبر بدون بام تو یا زین العابدین

شاید دوباره صحن و سرایی درست شد
بین مدینه نیز بنایی درست شد
یک گنبد امام رضایی درست شد
آخر ضریح های طلایی درست شد
آنجا به احترام تو یا زین العابدین

با ما ز دردهای شب قافله بگو
از زخم گردن و اثر سلسله بگو
از خار و پا و سوختن و آبله بگو
از طرز خنده های بد حرمله بگو
دور و بر خیام تو یا زین العابدین

با تو حدیث کرببلا ترجمة شد و
دانه به دانهء شهدا ترجمه شد و
با یک حصیر مرثیه ها ترجمه شد و
جسم مرمل بدما ترجمه شد و
با اشک صبح و شام تو یا زین العابدین.

محمد جواد پرچمی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

باور کنیم قصه ی روز معاد را
احیا کنیم در دل خود اعتماد را
تمکین کنیم آیه ی ناب جهاد را
از بَر کنیم مُصحفِ زین العباد را
تا خو کنیم با روشِ زین العابدین

دستی خوش است تا به سِلاحِ دعا بریم
دستی دگر به قبضه ی شمشیرها بریم
هم نیمه شب به عرصه محراب پا بریم
هم در زمان حرب قدم باوفا بریم
این است سبکِ زندگی نابِ ساجدین

پندارِ ما ز حضرتش اصلاً صحیح نیست
او را اگر حریم و رواق و ضریح نیست
کس همچو او مقابل دشمن صریح نیست
مانند وِی خطیبِ بلیغ و فصیح نیست
زان خطبه تخت و تاجِ ستم ریخت بر زمین

ما غافلیم از جریانِ امامها
دارند هر کدام به دوران قیامها
سجاد را جهاد یکی از تمامها
بسیار تحتِ تربیتِ او غلامها
از بردگان سپاهِ قوی ساخت اینچنین

شبها فقط نه تا به سحر در عبادت است
در کار خیر، وقفِ بشر از ولادت است
احسانِ او به خلقِ خدا نیز عادت است
سِرّی از او ز قصه ی بعد از شهادت است
با زخمِ گُرده، خاک شد آن یارِ مومنین

هر صفحه از صحیفه ی او نقشه ای ز راه
دوری ز مصحفش بخدا برترین گناه
شد هر قدم، بدونِ دعاهای او تباه
خواهیم اگر بجان و دل ما کند نگاه
راهش، قدم بجای قدمهای عابدین

اِبنُ الحسین گرچه عزادار کربلاست
مامورِ کربلا و نگهدار کربلاست
بر دوشِ او سوار همه بار کربلاست
بعد از حسین، اوست که سالار کربلاست
پیغمبرِ شهید و اسیر است آن امین

وقتی حسین، جان به کنار فرات داد
بینِ دو نهر آب بعالَم حیات داد
بیمارِ اوست جان به همه کائنات داد
دانی که بود جان امامت نجات داد؟
زینب شد از عنایت حق، ناخدای دین

وقتی سپاهِ فاطمه تحریم میشود
تازه ز سوی علقمه تکریم میشود
روزیکه جانِ ما همه تقدیم میشود
بدبخت آنکه جا زده، تسلیم میشود
هستیم پای کارِ امام زمان یقین

آنانکه بوی کرب و بلا را گرفته اند
درس از قیام زینب کبرا گرفته اند
اینگونه راهِ حضرت زهرا گرفته اند
لطفِ خداست، هدیه ز مولا گرفته اند
ما را شهادت است تمنای راستین

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

نغمه سر کن که گل شکفته شود
آنچه ناگفته مانده گفته شود

نغمه سر کن که روح، مست شود
روح نه، مست هر که هست شود

نغمه سر کن که نخل ها خوانند
با تو در باغ، گل برافشانند

نغمه سر کن بخوان بخوان با من
که ندانند اين تويي يا من

با دم عبدي و کميت بخوان
مدح سجّاده اهل بيت بخوان

نغمه سر کن که پنج شعبان است
شش جهت غرق روح و ريحان است

نغمه سر کن که جان دين آمد
حضرت زين العابدين آمد

عين حقّ ار فروغ عين است اين
علي دوّم حسين است اين

اين پسر يادگار پنجِ تن است
شمع محفل فروز انجمن است

اين پسر جان سيّد الشّهداست
روح و ريحان سيّد الشّهداست

دل نورانيش يم رحمت
هر دو چشمش دو زمزم رحمت

بوسه هاي دعا به لعل لبش
گشته بر دور سر نماز شبش

لطف، عادت، کرم، وظيفه ي او
کلّ توحيد در صحيفه ي او

سخنانش همه اخ القرآن
سر به سر نور و سر به سر برهان

وحيِ مُنزَل نهفته در نگهش
وحي صاعد دعاي شامگهش

اين گل سرخ دامن زهراست
بعد بابا امام عاشوراست

کعبه ي عابدين، سلام سلام
سيّد السّاجدين، سلام سلام

قطب عرفان و قبله ي ايمان
جان دين و حقيقت قرآ«

يوسف يوسف رسول خدا
جان شيرين سيّد الشّهدا

خون خون خدا به رگ هايت
شاهدم! خطبه هاي غرّايت

از دهان تو بانگ يا سُبّوح
مي دهد بر تن عبادت روح

اي مسيح دعا دعاي مسيح
اي نفس هات خوشتر از تسبيح

تو به عرش جلال، قائمه اي
تو حسين حسين فاطمه اي

پنج ميقات و چار رکن و حرم
حجر و مروه و صفا، زمزم

به مقام تو عارفند همه
از جلال تو واقف اند همه

هر گياهي به مدح اهل البيت
دعبل است و فرزدق است و کميت

حجّ کعبه طواف خانه ي توست
رکن، خشتي زآشيانه ي توست

حجر الاسودت سلام کند
بر کف دستت استلام کند

وارد مسجد الحرام شدي
بهتر از کعبه احترام شدي

کعبه و خيل حاجيان به مطاف
همه دور سرت به حال طواف

پور عبد الملک از اين تجليل
ايستاده به سان عبد ذليل

نه رهي تا که استلام کند
نه کسي از وي احترام کند

مانده بر جاي خويشتن چو جسد
بر دلش سخت خورده تير حسد

عربي از هشام کرد سؤال
اين که باشد بدين مقام و جلال؟

با تجاهل به سوي او نگريست
گفت نشناسمش ندانم کيست

شد فرزدق خروش، سر تا پا
جست از جاي خود سپند آسا

خواند در شأن يوسف زهرا
با فصاحت قصيده اي غرّآ

گفت هي هي! تجاهلت از چيست
گوش کن تا بگويمت اين کيست

حجر و رکن و زمزم و ميقات
مروه، سعي و صفا مني، عرفات

کوه هاي حجاز سر تا سر
ريگ هاي مقدُي مشعر

مستجار و مقام و حجر و حطيم
مکّه تا هز کجا که هست حريم

ناودان و مطاف و شاذروان
کلّ حجّاج بيت، پير و جوان

جبل الرّحمه خيف غار حرا
مي شناسد يک به يک او را

همه دل بر ولايتش بستند
در مسير هدايتش هستند

اين فروغ حقيقت ازلي است
اين جگر گوشه ي نبيّ و علي است

دل مؤمن پُر از محبّت اوست
نصّ حکم خدا موّدت اوست

با تولاّي او گرفته حيات
حجّ و صوم و صلات، خمس و زکات

اين گل سرخ گلبن زهراست
ميوه ي قلب سيّد الشّهداست

کرم از بذل او کرم گشته
حرم از فيض او حرم گشته

از دم او دعا کند پرواز
بي ولايتش قبول نيست نماز

حجّت حيّ سرمدش خوانند
گل باغ محمّدش خوانند

اين خداوند را ولي است ولي
نام نيکوي وي علي است علي

حق فرستاده در همه اوقات
به اب و جدّ و مادرش صلوات

تا جهان بوده است و خواهد بود
به فرزدق درود باد درود

چوبه ي دار خود به شانه گرفت
سينه ي خصم را نشانه گرفت

بين دشمن سرود، مدح امام
«ميثمش» مي دهد هماره سلام

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

عشق گاهی میان شب بو هاست
گاه در سینه ی پرستو هاست
عشق گاهی کنار برکه ی آب
عشق گاهی نوازش قو هاست
عشق گاهی شقایق سرخ است
گاه در چشم مستِ آهو هاست
عشق چتری برای باران است
گاه گاهی اسیر گیسو هاست
عشق هرجا که هست قبله نماست
ردّی از خانه ای که آن سو هاست
عشق آری نشانه ی یار است
رو به محراب طاق اَبرو هاست
دل ما شهر عشق آباد است
عشق هم خانه زاد سجاد است

ما که هستیم از موالی تان
از ابوحمزه ی ثمالی تان
یاکریمیم روی این بامیم
لانه داریم در حوالی تان
خوش بحالِ حصیرِ خانه ی تو
کاش بودیم جایِ قالیِ تان
جان ما و جواب ینصرنی
پاسخِ جمله ی سوالی تان
پنج نوبت نماز می خوانیم
به سویِ گنبدِ خیالی تان
کاش می شد بهشت هم باشیم
باز همسایه ی شمالی تان
پُر شدیم از شرابتان داریم
مِنَتِ کوزه ی سفالی تان
همتی که فقیر عباسیم
تا تو را از صحیفه بشناسیم

پَرِ قنداقه ات مسیحا شد
یارِ گهواره ی تو موسیٰ شد
خوش به حالت که بر جمالِ حسین
اولین بار چشمِ تو وا شد
عطرِ گیسوت تا بهشت آمد
یوسف عاشق شد و زلیخا شد
جبرئیل از حضورِ تو سرمست
با اذانِ علیِ اعلا شد
لبت عباس با ادب بوسید
وَ حسن غرقِ در تماشا شد
گره ی کور داشتیم اما
با دعایِ صحیفه ات وا شد
علیِ دیگرِ حسینی تو
دومین حیدرِ حسینی تو

با تو همسایه ی خدا هستیم
سرِ سجاده ی دعا هستیم
بچه های محله ی عشقیم
ما همه اهلِ روستا هستیم
روستای شما بهشت است و
ما به بال فرشته ها هستیم
مادرِ توست مادرِ این خاک
همه ذریه ی شما هستیم
مادر این فلات پهناور
از شمائیم و کیمیا هستیم
شکر در سرزمینِ مادری ات
سال ها زائرِ رضا هستیم
تا به سال هزار و سیصد و عشق
هرکجا یاد توست پا هستیم
شکر ارباب از همین ایل ایم
حضرت عشق ، با تو فامیلیم

خاک ایران به سجده اُفتادش
که حسین است تازه دامادش
بُرد زهرا عروسی از این خاک
تا شد ایران حسین آبادش
می رسد تا حضورِ مادرتان
شجره نامه هایِ اولادَش
آمدی و تمامِ ایران را
کرد زهرا به نامِ سجادَش
پس از این هم به گردنِ من و توست
در بقیع تا بسازیم آزادش
حرمی پنج بار بزرگتر از
صحن هایِ رضا و اجدادش
صحنی آنجا به نام مادرِ تو
آسمانی تر از گوهرشادَش
ما به پَرهای چادرش گیریم
ما برایِ حسین می میریم

مانده ای تا بخون خضاب کنی
تا گلایه از آفتاب کنی
مانده ای تا به علقمه بروی
آب را باز هم جواب کُنی
مانده ای تا که راوی اش باشی
سینه ها را پُر التهاب کُنی
مانده ای تا که نیزه ها بروند
گریه بر محمل رُباب کُنی
خطبه خواندی کنارِ عمه ی خود
خطبه خواندی که انقلاب کُنی
کلماتت شبیه آتش بود
خواستی شام را عذاب کُنی
آبرویِ یزید را بِبَری
کاخ را بَر سرش خراب کنی
عمه ات همرهت قدم برداشت
از روی خاکها علم برداشت

روزگاری رسید و جانت سوخت
روی این خاک آسمانت سوخت
روزگاری رسید در پیشت
نصف یک روز دودمانت سوخت
تو زمین گیر و در دلِ آتش
خیمه ات باغ آشیانت سوخت
چشم تو دید در دل گودال
صحنه ای را که استخوانت سوخت
خواستی تا بخیزی اما حیف
نشد و پای ناتوانت سوخت
خیمه ی شعله ور سرت اُفتاد
سر و دستار و گیسوانت سوخت
زنده ماندی میان آتش و دود
این هم از لطف های زینب بود

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_سجاد

نزد کریمانِ دوعالم خوشه چینم
پای بساط اهل بیت از راغبینم
بر پنجم شعبان گره خورده است دینم
مدیون خیر و لطف زین العابدینم

از برکتش شد خانه ی مولایمان شاد
آمد علیِ دوم ارباب، سجاد

آمد به ما آموخت طرز بندگی را
پای مناجات و دعا، پایندگی را
آورد با خود راه و رسم زندگی را
آموخت با رفتار خود بخشندگی را

ایثار و بخشش در وجودش منجلی بود
کیسه به دوش نیمه شب، مثل علی بود

گَرد فراموشی ازین آیین زدوده
دین را دوباره با دعا احیا نموده
ابواب رحمت را سوی مردم گشوده
در هر مناجاتش، گریز روضه بوده

با سجده هایش خلق را دلگرم می کرد
سنگ دل هر غافلی را نرم می کرد

تابید نورش، بازتابش شد صحیفه
خیر کثیرِ آفتابش شد صحیفه
پیغمبری کرد و کتابش شد صحیفه
ارکان ناب انقلابش شد صحیفه

دل های ما را با مناجاتش تکان داد
راه خدا را با ابوحمزه نشان داد

از سجده هایش روح ایمان، جان گرفته
با گریه هایش دین، سر و سامان گرفته
از یک دعای نوکرش، باران گرفته
با مادر او آبرو ایران گرفته

لطفی ندارد روزی ام بی شهربانو
دست من و احسانِ بی بی شهربانو

کار جهادی کرد و دین را تقویت کرد
خیلی غلام، آقا خرید و تربیت کرد
نسبت به داغ کربلا با معرفت کرد
با روضه هر جامانده را خوش عاقبت کرد

خیره به ظرف آب می شد، تشنه می ماند
از کام بابایش همیشه روضه می خواند

با روضه اش تا سال های سال، می سوخت
یاد لباس خونی و پامال، می سوخت
یاد تن بی سر، ته گودال، می سوخت
یک عمر یاد غارت اطفال، می سوخت

با گریه اش تبلیغ کرد و کم نیاورد
با گریه اش ما نوکران را گریه کن کرد

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_حسین

ای خسته از جماعتِ غرقِ ریا حسین
ای دل بریده از همه ی رنگ ها حسین

بر قتلِ تو فقیهِ دروغین بداد رأی
ای کشته ی شیوخِ مقدس نما حسین

سَمتِ تو از تمامی مردم فراری ام
ای با غریب های جهان آشنا حسین

ای بی کفن رها شده ی دشتِ کربلا
ما را به حالِ خود تو نکردی رها حسین

در حقِ دشمنانِ خودَت هم تو سالها
کردی به جای لعنت و نفرین دعا حسین

امیدِ عابدان شده بعد از نماز حج
امیدِ عاشقان شده بعد از خدا حسین

آری برای یاری او استخاره ها
کردند مومنان و نماندند با حسین

معیار اگر که پینه ی پیشانی است و ریش
تنها نبود این همه اربابِ ما حسین

ننگا به ما که بی ادبانه برایمان
گشته خلاصه در عطش و کربلا حسین

من از حسینِ معرکه گیران گریختم
از این حسین راهِ زیادیست تا حسین

او را اگر که زنده شود باز می کُشند
یک عِدّه زاهدانه و با ذکرِ یاحسین!

ای کشته ی حسادت دنیا حسین جان
ای تشنه ی مُقطَع الاعضا حسین جان...

محسن کاویانی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Feb, 05:18


#امام_حسین

دارم از رابطه‌ی شاه و گدا می‌گویم
پشتِ این در «بده در راه خدا» می‌گویم
تا بیایند، همه همسفر اشک شویم ...
«هر که دارد هوس کرب‌و‌بلا» می‌گویم

فطرس از راه برس؛ راه بلد می‌خواهم !
از پرِ نامه‌رسانِ تو مدد می‌خواهم

آسمان‌جُل‌تر از آنم که کبوتر باشم
آمدم در صفِ زوّار، که آخر باشم
سائلم؛ شغل من این است، فقط در بزنم
من فقط آمده‌ام دربدرِ در باشم

پشت این قافله ما را بدوانید فقط
دست ما را به ضریحش برسانید فقط

دستِ عرشی شده‌ی تربت او بر سرم است
هر چه افتاده در این جاذبه کارش کرم است
جنسِ گهواره‌ی ارباب، ضریحی از چوب
بندِ قنداقه‌اش از ریشه دخیلِ حرم است

شعر نه؛ واژه‌ای از دفتر شاعرهایم
زائرِ اذن دخولِ لبِ زائرهایم

گرچه دور است، ولی حال و هوایش اینجاست
آجرِ روضه‌ایِ بزمِ عزایش اینجاست
دست‌بوسان؛ به حرم؛ همنفسِ خوبانند
صفِ طولانیِ بوسیدنِ پایش اینجاست

هر کجاییم، کنار حرم اربابیم
خاک پاییم، غبار حرم اربابیم

خبری هست، همه عرش خبردار شده
«فطرس» آن قاصدکِ خسته که پر دار شده ...
... در دلِ قصه‌ی آزادیِ خود می‌گوید ...
«باز هم حیدر کرار، پسردار شده»

ما هم این بین به مولودیِ باران رفتیم
یارمان آمد و ما نیز، به قربان رفتیم

مادر آب، به دامان؛ سر دریا دارد
پدر خاک، به لب؛ تربتِ اعلا دارد
بوی سیب آمده از راهِ طواف قبله
باد، همراه خودش عطرِ تنش را دارد

مادرِ آب، عطش را به بغل می‌گیرد
اشک می‌آید و لبخندِ لبش می‌میرد

روضه نازل شد و در میکده باران آمد
صحبت از آب شد و آیه‌ی عطشان آمد
مقتلِ ناطقِ این روضه؛ پس از باریدن ...
به تسلای دلِ مادر گریان آمد

مادرش روضه به لب «وای بُنَیَّ» می‌گفت
از سحر تا دل شب «وای بُنَیَّ» می‌گفت

خواهری در دل گودال، به سر خواهد زد
مادری ضجه‌ای از داغِ پسر خواهد زد
لشکری می‌رسد و بر بدنِ تشنه لبی ...
خنجر و تیغ و عصا؛ سنگ و سپر خواهد زد

آسمان ریخت زمین؛ حضرت دریا افتاد
روضه‌خوان ! روضه نخوان؛ مادرش از پا افتاد

رضا قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

افتاده ام به بستر بی سایبان حسین
از خواهر تو گریه گرفته امان حسین

در زیرآفتاب، سرت را بریده اند
در زیر آفتاب، به رویت دویده اند

دارم حساب می کشم از قطره های آب
تو سوختی و صورت من سوخت بی نقاب

ماندی سه روز بی کفن و بوریا حسین
اصلاً عوض کنیم سر بحث را حسین....

من سختم است پیش تو این روز آخری
از این همه گلایهء خواهر برادری

یاد تو هست مادرمان بستری که شد...
رخسار او کبودی و نیلوفری که شد...

دارم شبیه او پی تابوت می روم
با این پر شکسته به لاهوت می روم

این روزها که سینهء من تنگ میشود
خیلی دلم برای حسن تنگ می شود

ای کربلای من سفرم را چه می کنی؟
داغی که مانده بر جگرم را چه می کنی؟

من را ببخش وقت زیارت نمی شود
دیگر کسی شبیه تو غارت نمی شود

میخواستم ضریح تنت را بغل کنم
یکبار جسم بی کفنت را بغل کنم

جانم به وصل عشق تو با سوختن رسید
این پاره های پیرهنت هم به من رسید

از آن غروب، رنج اسارت کشیده ام
از زیر تیر و نیزه، کنارت کشیده ام

رفتی و گوش ما همه بی گوشواره شد
عمامه رفت و معجر مان پاره پاره شد

سنگت زدند بر سر نی، مرد و زن حسین
از هر دو سنگ، خورده یکی هم به من حسین

اصلاً چه شد که قسمت آن دیگری شدی
بین تنور رفتی و خاکستری شدی

ای وای از رباب، که جانش به لب رسید
هرجا که رفت، حرملهء بی ادب رسید

پیشانی ام شکست و وضویم جبیره بود
بازارهای کوفه پُر از چشم خیره بود

وقت قمار، پای سرت شرط کرده اند
در پیش پای ما صدقه پرت کرده اند

گرچه میان تشت طلا، جام برنگشت
دیگر رقیه از سفر شام برنگشت

حالا شده خرابه دمشق رقیه ات
برگشته ام به شام، به عشق رقیه ات

سر را گرفت و گفت که بابا حلال کن
موی مرا بلندتر از این خیال کن

این رو به قبله را تو نگو روبه راه نیست
اصلاً خیال کن بدن من سیاه نیست

شهدی دوباره از لب قرآنی ات بده
جایی برای بوسه به پیشانی ات بده

رضا دین پرور

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

امان ز هجر امان از نبودن تو حسین
گرفت جان مرا غصه ی تن تو حسین

ز سینه ام نفس بی قرار افتاده
حسین عشق تو در احتضار افتاده

چقدر اشک بریزم نیامدی پیشم
دلم گرفته عزیزم نیامدی پیشم

دلم هوای تو کرده بیا در آغوشم
هنوز بعد عزایت سیاه میپوشم

برای تو همه زندگیم سینه زدم
کنار دخترکان یتیم سینه زدم

نگاه کن چقدر چین به صورتم‌ دارم
نشان ضربه ی سنگین به صورتم دارم

برات روضه ی هرروزه میگرفتم من
به یاد تشنگی ات روزه میگرفتم من

کسی مقابل من آب خورد غش کردم
و گاهواره کمی تاب خورد غش کردم

اگرچه از همه کس احترام میبینم
به خواب اگر بروم خواب شام میبینم

به احترام سرت چشم من نشد روشن
تنور خانه ی من مطلقا نشد روشن

پس از تو داغ کفن میکشد مرا آخر
شتر سوار شدن میکشد مرا آخر

 زمان خواندن قرآن زدم بروی لبم
به یاد آن لب و دندان زدم بروی لبم

 میان خانه غمِ آفتاب را چه کنم
به سایبان بروم من رباب را چه کنم

چقدر شام، سرت را عذاب میدادند
به قاتلت جلوی من شراب میدادند

لباس مادری ت را گرفتم‌ از دستش
مرا زیاد زد اما گرفتم از دستش

در آفتاب نشانی غربتم برگشت
شبیه صورت تو رنگ صورتم برگشت

 نگو دوباره چرا من به شام سر زده ام
پی زیارت قبر رقیه آمده ام

همینکه نیست سرم سایه ی سری سخت است
بدان برادر من بی برادری سخت است

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

و قبل از اینکه مرا هم از این سرا ببرید
کمک کنید مرا سمت کربلا ببرید

تمام قامت من را شکسته داغ حسین
کمک کنید مرا دست بر عصا ببرید

در آن غروب فدایش شدم قبول نکرد
اگر که قابلم اکنون مرا فدا ببرید

کمی زخون دل عمه رنگ بردارید
برای موی سفیدم کمی حنا ببرید

به خیمه سوختم اما دوباره می سوزم
در آفتاب اگر بستر مرا ببرید

کنار بستر من روضه ای بخوانید و
مرا میان همین اشک و گریه ها ببرید

همان که خون سرم پای نیزه اش می ریخت
مرا به دیدن خورشید نیزه ها ببرید

همان کسی که سرش زیر دست و پا افتاد
مرا به شِکوه از آن شام پر بلا ببرید

مرا لباس اسیری کفن کنید و سپس
حسین حسین بگویید و کربلا ببرید

رحمان نوازنی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب
#امام_حسین

عاشق همیشه قسمتش حیران شدن بود
پاره‌گریبان ، بی سر و سامان ‌شدن بود
اول قرار ما دو تا قربان شدن بود
رفتی و سهم من بلاگردان شدن بود
یکسال و نیم آتش‌گرفتن سهم من بود
تقدیر پروانه از اول سوختن بود

یکسال و نیم از رفتن تو گریه کردم
با هر نخ پیراهن تو گریه کردم
خیلی برای کشتن تو گریه کردم
با خنده‌های دشمن تو گریه کردم
هرشب بدون تو هزاران شب گذشته
دیگر بیا آب از سر زینب گذشته

آخر مرا با غصّه‌ی ایّام بردند
با خاطرات سیلی و دشنام بردند
بین همان شهری که بزم عام بردند
این آخر عمری مرا در شام بردند
پروانه ها خاکسترم را جمع کردند
از زیر سایه بسترم را جمع کردند

گفتم به عبدالله که یاد قَرَن کن
کمتر کنارم صحبت از باغ و چمن کن
این آخر عمری مرا رو به وطن کن
من را میان کهنه پیراهن کفن کن
با قاسم و عباسم و اکبر بیائید
من را بسوی کربلا تشییع نمائید

حالا دگر بال و پری دارم، ندارم
در آتشت خاکستری دارم، ندارم
من سایه‌ی بالاسری دارم، ندارم
چیزی به جز چشم تری دارم، ندارم
آنقدر بین کوچه‌ها بال و پرم سوخت
آنقدر بعد کربلا موی سرم سوخت

باور نخواهی کرد با اغیار رفتم
با چادر پاره سر بازار رفتم
خیلی میان کوچه‌ها دشوار رفتم
با ناسزای تند نیزه‌دار رفتم
یادم نرفته دست بر پهلو گرفتم
با آستینم با چه وضعی رو گرفتم

یادم نرفته دور تو جنجال کردند
جمعیتی را وارد گودال کردند
آن ده سواری که تو را پامال کردند
دیدم تنت را زنده‌زنده چال کردند
یادم نرفته دست و پا گم کرده بودم
در گوشه‌ی مقتل تو را گم کرده بودم

دیر آمدم دیدم سرت دست کسی رفت
عمّامه‌ی پیغمبرت دست کسی رفت
هم یادگار مادرت دست کسی رفت
هم روسریِ دخترت دست کسی رفت
هم خویش را پهلوی تو انداختم من
هم چادرم را روی تو انداختم من

محمدجواد پرچمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب
#امام_حسین

من نگاهم نگاهِ بر راهم
ناله ام گریه های بی گاهم
حِق حق ام سرفه ام نفس زدنم
من بریده بریده ام آهم
بوی گودال می دهد دستم
تشنه ام روضه های جانکاهم
چشم نه سر نه جان را نه
آه تنها حسین می خواهم
حرم گرم و ساده ام پاشید
رفتی و خانواده ام پاشید

چشم ها تار می شود گاهی
درد بسیار می شود گاهی
درد پهلو چقدر طولانیست
سرفه خونبار می شود گاهی
روضه ای که سکینه هم نشنید
سرم آوار می شود گاهی
پیش ام البنین نشد گویم
حرف دشوار می شود گاهی
گرمی آفتاب یادم هست
التماس رباب یادم هست

شانه وقتی که خیزران بخورد
دست سخت است تا تکان بخورد
و از آن سخت تر به پیش رباب
ضربه ای طفلِ بی زبان بخورد
من صدایش شنیده ام از دور
تیر وقتی به استخوان بخورد
از همه سخت تر ولی این است
حنجر کوچکی سنان بخورد
حرمله خنده بی امان می زد
غالباً تیر بر نشان می زد

تا صدای برادرم نرسید
وای جز خنده تا حرم نرسید
ناله ام بند آمد از نفست
نفسم تا به حنجرم نرسید
بین گودالِ تو به داد من
هیچ کس غیر مادرم نرسید
گرچه خوردم کُتک به جانِ خودت
پنجه ای سمت معجرم نرسید
ناله ات بود خواهرم برگرد
جان تو جان دخترم برگرد

پسرت بود و بی مهابا زد
به لبت آب بود اما زد
تا صدای من و تو را ببُرد
چکمه پوشی به سینه ات پا زد
دید زخم است و جای سالم نیست
نیزه برداشت بین آنها زد
عرقش را گرفت با دستش
بعد از آن آستین که بالا زد
روضه ی پشت گردنت سخت است
خنجرش را درست آنجا زد
بعد او جوشن تو را کندند
رفت و پیراهن تو را کندند

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

دم دمای آخر عمر منه
چشامو نمی‌تونم تکون بدم
زیر آفتاب بذارید بسترمو
روا نیست من زیر سایه جون بدم

کاش می‌شد برادرم بیاد پیشم
غمامو بهش بگم دونه دونه
راضی‌ام به اینکه بازم برا من
با سر بریده قرآن بخونه

غم کربلا رو من میگم، شما
هر کس و دیدید بهش بگید چی شد
آخه از بالای تل تو قتلگاه
هیشکی اندازه‌ی من ندید چی شد

یکی با نیزه به پهلوهاش می‌زد
یه نفر عصا می‌زد روی تنش
تنها بین یه سپاه افتاده بود
بدجوری غریب گیر آوردنش

لحظه لحظه تو هوای قتلگاه
شبیه برگای پاییز شدم
برا اینکه کمتر اونو بزنن
حتی با شمر گلاویز شدم

کی دیده بچه‌های انبیا رو
با چنین وضعی اسارت ببرن
سر شیش‌ماهه رو میبرن که هیچ
حتی گهواره‌شو غارت ببرن

سری که رو نیزه رفته رو کجا
این‌همه با سنگ‌ نشونه میگیرن
دختر بی پناه‌و آخه کجا
راهشو با تازیونه میگیرن

کجای دنیا دیدید که مردمی
توی جشنشون عزادار ببرن
کی دیده با لباس پاره زنو
برا تحقیر به بازار ببرن

اون‌روزا خیلی زیاد دقم دادن
بدجوری تو غصه آبم کردن
هیشکی سایه‌مم ندیده بود ولی
راهی بزم شرابم کردن

توی گودال، سر نی، بزم شراب
هرجا رفت حسین، منم پشت سرش
دل من تنگشه کاش این آخرا
داداشم بیاد کنار خواهرش

وحید عظیم پور

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

اگر دلواپسِ من بوده ای من بیشتر بودم
میان بستگان خود به تو وابسته تر بودم

رسیده لحظه ی مرگم سراغم را نمیگیری؟!
به شوق دیدنت از صبح هی خیره به در بودم

میان بسترم جان میدهم حالا تک و تنها
منی که لحظه ی جان دادن چندین نفر بودم

نگاه اولم را بین آغوش تو خندیدم
از آن بدو تولد با تو یک جور دگر بودم

نگاه آخرم گودال بودی گریه میکردم
وَ از موی سرِ آشفته ات آشفته تر بودم

هنوزم با مرور خاطراتت جان به لب هستم
سه ساعت زخم خوردی و سه ساعت محتضر بودم

میان التماس من تو را هر کس که آمد زد
چه بر می آمد از این دستِ تنها؟! یک نفر بودم

به ابن سعد رو انداختم آخرسر از غربت
منی که از سخن با یک غریبه بر حذر بودم

به پیش چشم من ده اسب از روی تنت رد شد
تو خونین پیکر و من بیشتر خونین جگر بودم

تو شأنت دامن زهراست نه مخروبه ی خولی
سرت را از تنورش در میاوردم اگر بودم

بهانه تا نگیرند از نبود تو یتیمانت
برای بچه ها هم عمه بودم هم پدر بودم

سوار ناقه ها کردم همینکه دخترانت را
برای محملم دنبال مَحرَم در به در بودم

تویی که شرط ضمن عقد من بودی، خبر داری؟!
که من از کربلا تا شام با که همسفر بودم

مرا بازار بردند و مرا آزار میدادند
منی را که به عصمت در دو عالم مفتخر بودم

تورا با خیزران میزد مرا ساکت کند دشمن
حلالم کن برادر جان برایت دردسر بودم

سروده گروه شعری یا مظلوم

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

عطر سیب صحن دلبرم میاد
بخدا همینه باورم..،میاد
نفسای آخره..،مطمئنم
دم آخری برادرم میاد

دست غم تو رو ازم جدا کشید
زینب از دوری تو چیا کشید
من چجوری زیرِ سایه جون بدم...
وقتی جسم تو سه روز گرما کشید

از عذابِ بعدِ تو نترسیدن
نیزه‌ها امونتو می بُریدن
روی تل دست و پا گُم کرده بودم...
دست و پا که میزدی می خندیدن

کاش اینا خداشونو عوض کنن
دین بی بهاشونو عوض کنن
خدا لعنتش کنه..،فکر کی بود
نعل مرکباشونو عوض کنن!

دور خیمه‌های تو غُلغُله بود
چشم بد دور و بر قافله بود
خولی و شمر و سنان..،جای خودش
بددهن تر از همه حرمله بود

حرمله عذاب بی اموون میداد
مشک عباسمونو نشوون میداد
تا که دِقِّمون بده..،گهواره رو
جلو چشمای رباب تکوون میداد

کوفه زخم دلمو نمک می زد
سنگ غم آئینه‌مو محک می زد
نزدیکِ محلّه‌ای که درس دادم...
منو شاگرد خودم کتک می زد

کوچه های تنگ و اون همه فشار...
هتک حرمتِ منو به‌روم نیار
منی که پرده‌نشین بودم یه عُمر
با سرِ بازارِ برده ها چیکار؟!

یه بُزُرگی..،زندگیش خراب میشه
دلِ سنگَ‌م واسه اون کباب میشه
بخدا روم نمیشه سوال کنم...
آستینِ پاره مگه حجاب میشه؟!

مرهم هیچ‌کسی التیام نبود
شونه ای پناه گریه‌هام نبود
اون همه بلا توو کربلا دیدم...
هیچ مصیبتی شبیه شام نبود

داغ بی حسابشو یادم نیار
اون همه عذابشو یادم نیار
مستای شامی چه بی حیا بودن...
مجلس شرابشو یادم نیار

اگه با غم تو همدم می شدن
این حرامیا هم آدم می شدن
میدونم زیر سر خیزرونه...
دندونات یکی یکی کم می شدن

باید این شب‌و به روز بدل کنم
مشکل فراقِمونو حل کنم
حالا که تو نیستی پیشم..،بایدَم
یادگار مادرو بغل کنم

بردیا محمدی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

روی بام آفرینش آفتاب زینب است
 رونق هر سفره‌ای از نان و آب زینب است

 تو بگو چادر ولی در اصل این شمشیر اوست
فاتح کرببلا تیغ حجاب زینب است

ما رایتُ گفت؟! نه! کوبید بر روی یزید
وحشت آل امیه از جواب زینب است

گرچه شد پوشیه‌اش غارت رخش مستور ماند
بال جبراییل در واقع نقاب زینب است

گریه کرد و گریه کرد و شام را ویرانه کرد
گریه کردن درس اول از کتاب زینب است

دست‌هایش در طناب افتاده اما بسته نیست
تا ابد حبل المتین ما طناب زینب است

پرچم زینب به دست کوچک ام البکاست
پس رقیه رهبر این انقلاب زینب است

چادر خاکیش خاک سینه زن‌ها را سرشت
هرکسی آباد شد، خانه خراب زینب است

تا همه گفتند زینب، گفت زینب «یا حسین»
این نگین زیبنده بر روی رکاب زینب است

ای که دنبال برات کربلایی اربعین
کربلا رفتن فقط با انتخاب زینب است
**
جای شلاق و اسارت یا لباس پاره نه
دیدن یک سر روی نیزه عذاب زینب است

حسین قربانچه
سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

تا که کهنه پیرهن در دست‌هایم جا گرفت
نیمه‌ی ماه رجب هم بوی عاشورا گرفت

روضه خوانت بوده‌ام یک سال و نیم ای بی کفن
از صدای ناله‌ی زینب دل دنیا گرفت

گودیِ زیر دو چشمم! یادگار گودی است
تا که شمر آمد به مقتل، کار دل بالا گرفت

جای سالم در تنت پیدا نکردم، لا جرم
خواهر غمدیده‌ی تو بوسه از رگ‌ها گرفت

هر کسی در کربلا از هر کجایی کینه داشت
انتقام خویش را از ما بنی‌الزهرا گرفت

دست نامحرم به روی خواهرت تا شد بلند
بر فراز نیزه، خونْ، چشمان سقا را گرفت

تا که بر گهواره‌ی نیزه بخوابد اصغرت
مادر بی شیرخواره نغمه‌ی لالا گرفت…

محمدحسین مهدی پناه

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

عشق بی نام و نشان می ماند اگر زینب نبود
قدر آزادی نهان می ماند اگر زینب نبود

عشق با او فارغ التحصیل دانشگاه شد
صبرهم در امتحان می ماند اگر زینب نبود

چهره ی نورانی اسلام و مذهب بی گمان
در حصاری از گمان می ماند اگر زینب نبود

در غم گل های پرپر، باغبان دشت خون
قامتش همچون کمان می ماند اگر زینب نبود

آتش بیداد وقتی بر گل و گلشن فتاد
باغ گل بی باغبان می ماند اگر زینب نبود

هر پرستوی مهاجر برد بر زینب پناه
در بلا بی آشیان می ماند اگر زینب نبود

بار داغ یک گلستان لاله بر دوشش کشید
بر زمین باری گران می ماند اگر زینب نبود

کاروان دادخواه خون هفتادو دو گل
بی امیر کاروان می ماند اگر زینب نبود

پاسداری کرد او از مکتب عدل و شرف
دین حق کی در امان می ماند اگر زینب نبود

مژده ی فتح و ظفر با خود آورد اربعین
این سفر بی ارمغان می ماند اگر زینب نبود

کرد دل ها را هوایی در هوای کوی دوست
کربلا کی جاودان می ماند اگر زینب نبود

ای «وفایی» مکتب اسلام مدیونش بود
دین حق بی ترجمان می ماند اگر زینب نبود

سیدهاشم وفایی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

همه رفتند و من جا ماندم اي دوست
ز بخت بد به دنيا ماندم اي دوست
چرا رفتي مرا با خود نبردي
ببين بعد از تو تنها ماندم اي دوست

عزيز بي گناهم كي مي آيي
پناه بي پناهم كي مي آيي
به در مانده هنوز اي يار چشمم
رفيق نيمه راهم كي مي آيي

ببين از داغ تو درهم شكستم
شكستم كه چنين از پا نشستم
شكسته دشمنت از بس دلم را
چنان گشتم كه نشناسي كه هستم

به يادت در نواي آب آبم
چنان تو زير تيغ آفتابم
تو راحت خفته اي در خانه ي قبر
ولي من از غمت خانه خرابم

لباس تو در آغوشم برادر
صدايت مانده در گوشم برادر
تو ماندي بي كفن بر خاك صحرا
چگونه من كفن پوشم برادر

ببين در ديده سوي ديدنم نيست
توان دادن جان در تنم نيست
چنان آبم نموده آتش تو
گمانم جسم در پيراهنم نيست

من وكابوس شمشير و تن تو
تماشاي به غارت رفتن تو
تورا سر نيزه ها بردند و مانده
براي من فقط پيراهن تو

سراسر نيزه ميبينم به خوابم
سر و سرنيزه ميبينم به خوابم
همين كه پلك بر هم مي گذارم
تورا بر نيزه ميبينم به خوابم

دلم هر روز سوي نيزه ميرفت
كه خونت در گلوي نيزه ميرفت
چه مي شد مثل سرهاي شهيدان
سر من هم به روي نيزه ميرفت

محسن عرب خالقي

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

با اشک بی‌زوال خودم گریه می‌کنم
بر روز و ماه و سال خودم گریه می‌کنم

این پلک ها به روضه‌ی تو‌ زخم شد حسین
بس با زبان حال خودم گریه می‌کنم

حالا دگر بدون عصا می‌خورم زمین
گاهی خودم به حال خودم گریه می‌کنم

می‌پرسم از خودم که چرا بی کفن شدی؟
بر پاسخ سوال خودم گریه می‌کنم

گاهی که یاد عصر دهم می‌کند دلم
بر غارت جلال خودم گریه می‌کنم

من آن کبوترم که ز شلاق ها هنوز
هر شب ز درد بال خودم گریه می‌کنم

ای بهترین برادر دنیا برای تو
تا وقت ارتحال خودم گریه می‌کنم

میلاد حسنی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

ای درد و بلای تو بجانم
جان میدهم و تو را بخوانم

باز آی حسین من کجایی
پایان بدهی بر این جدایی

یادم نرود چه ها کشیدی
در بارشِ نیزه ها چه دیدی

تا حرمت تو شکست دشمن
بر سینۀ تو نشست دشمن

آندم که مرا صدا زدی تو
دیدم که چه دست و پا زدی تو

وقتی که سرت برید قاتل
فریاد سرم کشید قاتل

طفلان تو در نظاره بودند
اعضای تو پاره پاره بودند

دیدم که به پیکرت چه ها رفت
دیدم که سرت به نیزه ها رفت

هم نعشِ تو، غرق نور دیدم
هم زیر سُمِ ستور دیدم

سرها که به نیزه رفت بالا
پس شعله ز خیمه رفت بالا

در شعله امام خود که دیدم
من مرگ به جان خود خریدم

تا حرفِ فرار را شنیدند
یک یک همه کودکان دویدند

هر که بسویی ز بیم میرفت
معجر ز سر یتیم میرفت

دشمن که دریده بود و خندان
غارت به حرم نمود آسان

دیدی چه گذشت بر حریمت
کردیم ز مقتلت عزیمت

یک باغِ بخون نشسته دیدیم
بس نیزۀ سر شکسته دیدیم

دیدیم تو را که سر نداری
افتادی و بال و پر نداری

دختر چو نمود با پدر راز
شد حملۀ تازیانه آغاز

در هجمۀ بی هوای عدوان
بودم سپر بلای طفلان

پیشِ همه حرمتم شکستند
دستان مرا طناب بستند

بردند مرا به سربزیری
همراه حرامیان اسیری

ما را به سرود و ساز بردند
بر ناقۀ بی جهاز بردند

از کرب و بلا غم و بلا بود
تا کوفه و شام، ابتلا بود

در کوفه شدیم ما به زندان
در شام شدیم کنج ویران

داغ تو ز عمر، سیرمان کرد
غمهای رقیه پیرمان کرد

حالا منم و قد خمیده
مرگِ منِ دل غمین رسیده

باز آی که تشنۀ وصالم
رحمی، مددی أخا به حالم

بازآ که دهَم به بی قراری
پیراهن کهنه یادگاری

محمود ژوليده

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

نخ روی نخ آمد که حیا داشته باشد
باتیرگی اش نورخدا داشته باشد
معجر شدو میخواست بها داشته باشد
تابرسر خورشید نما داشته باشد
آمد بشود سایه روی سر زینب
میخواست که نامش بشود معجر زینب

با نور نماز شب او نور گرفته
تا ستر شده رتبه مستور گرفته
درخلوت بی بی شرف طور گرفته
به به؛ به چنین قرب که اینجور گرفته
از عطر نفس های علی تافته باشد
این تافته باید که جدا بافته باشد

هرچند حجاب است به سنگر زده کارش
تا حشر وقارست بدهکار وقارش
تقوا و حیا ریخته در تار به تارش
از طایفه ی چادر زهراست تبارش
یک پارچه اما زره محکم پیکار
نه اینکه زره،معجزه اعظم پیکار

الحق و الانصاف مهیای خطر شد
در بحبوحه ی فاجعه مردانه سپر شد
هرچند که خاکی شد و راهی سفر شد
در کوفه و درشام چو شمشیر دوسر شد
هرگز که به کوهی گذر کاه نیفتاد
یکبار به سویش نظر ماه نیفتاد

سوگند به این کوه گسستی نرسیده
به سوره توحید شکستی نرسیده
سوگند به او پنجه و دستی نرسیده
یا چشم بد مردم پستی نرسیده
باید که خلایق ز رخش دور بمانند
هرجاکه گذر کرد همه کور بمانند

هرچند که عمریست شده همدم زینب
دارد به دلش داغ ز قد خم زینب
گریان شده و سوخته پای غم زینب
انگار که او نیست دگر محرم زینب
امروز بنا کرده که آرام بماند
وقتش شده تا بی بی ما روضه بخواند

یکسالِ فراقت صد و ده سال گذشته
از زینب تو گفتن از حال گذشته
سخت است بگویم به چه منوال گذشته
با یاد تو و روضه ی گودال گذشته
من صابره ام باز ولی تاب ندارم
باور بکن از روز دهم خواب ندارم

رفتی و کسی خنده به این دیده ی تر کرد
امنیت این قافله احساس خطر کرد
کفر آمد و در شام به توحید نظر کرد
آیات حجاب از سر بازار گذرکرد
تا قرعه بی کس شدن افتاد به زینب
شهر پدری خوب محل داد به زینب

درشام چه داغی بروی قلب حیا خورد
اسلام معاویه به اسلام خدا خورد
سنگینی چشم همه بدجور به ما خورد
زینب وسط شهر کشیده دوسه جا خورد
من بت شکنی کردم و جایش دهنم سوخت
از ضربه ی شلاق تمام بدنم سوخت

حالا شده ام خیره به این در تو بیایی
خوبست که این لحظه ی آخر تو بیایی
خواهر شده ام تا که برادر تو بیایی
ای بی سر من کاش که با سر توبیایی
این پیرهن توست که برسینه فشردم
یک آب خنک بعد تو ولله نخوردم

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

نام زینب می‌برم شعرم پریشان می‌شود
نام زینب می‌برم این ابر باران می‌شود

نامِ زینب بردم و دریا مودب ایستاد
باز اقیانوس نا آرام  طوفان می‌شود

چادرش قدری بتابد آب می‌گردد زمین
روزها در سایه‌اش خورشید پنهان می‌شود

در دعا می‌ایستد محراب حیرت می‌کند
از مناجات شبش سلمان مسلمان می‌شود

در مدینه سالها زهرا صدایش می‌کنند
وقت تفسیرش خود جبریل دربان می‌شود

خم نشد زانوی عباسش بجز در پای او
تا به محمل می‌رود اکبر شُتربان می‌شود

یک قدم خانم بیاید کوفه می‌پیچد بهم
یک قدم بی‌بی بکوبد شام ویران می‌شود

واژه‌هایش خطبه شد نهج البلاغه جمع شد
خطبه نه تیغ علی انگار عریان می‌شود

کیست این؟زهرا علی؟شایدحسن شاید حسین
حق بده آئینه از این اوج حیران می‌شود
**
بادهایِ کربلا خاکسترش را پس دهید
نیزه‌داران سایبانِ بسترش را پس دهید

لحظه‌های آخرش چشمش به این درخُشک شد
تیرهایِ حرمله آب آورش را پس دهید

خوب شد پیراهنی دارد گذارد بر دلش
گفت از بس یادگار مادرش را پس دهید

آه خیلی پیش او جایِ رقیه خالی است
می‌شود ای شامیان نیلوفرش را پس دهید

پیشِ او می‌گفت دختر_مرد شامی می‌زدش
لااقل انگشترش انگشترش را پس دهید

این طرف او داد می‌زد آن طرف  با او رباب
نیزه‌های بی مُروت حنجرش را پس دهید

آفتاب و نیزه و سنگ است... چیزی مانده است؟
کاشکی می‌شد بگوید اصغرش را پس دهید

ساعتی در دستتان اُفتاد دندانش شکست
خیزران در دستها  دیگر سرش را پس دهید

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

یکسال و نیم مانده غمت در گلوی من
هر  روز و شب تویی همه جا رو به روی من

در زیر آفتابم و تشنه شبیه تو
دنیا کشیده خنجر غم بر گلوی من

تصویر قتلگاه تو یادم نمی رود
یک بوسه از تنت شده بود آرزوی من

از خاطرات آن شب مقتل کنار تو
مانده هنوز لالۀ سرخی به روی من

یک لحظه چوب محمل و پیشانی ام شکست
تا رفت روی نیزه سرت پیش روی من

سنگین ترین  غمم  غم دفن سه ساله بود
او رفت و رفت پیش شما آبروی من

بشکن سفال عمر مرا تا نفس کشم
دیگر بس است بادۀ غم در سبوی من

موسی علیمرادی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

با زبانی پُر گلایه مقتلم تحریر شد
آیه های غربت من یک به یک تفسیر شد

تو غریب کربلا و من غریب شهر شام
ماجرای غربتم مثل تو عالم گیر شد

من نگفتم بی تو میمیرم بیا حالا ببین
تازه خواب کودکی هایم دگر تعبیر شد

پینه هایِ لایِ انگشتانِ من را دیده ای ؟
ای دل آرامم کجایی خواهر تو پیر شد

در میان این لباس کهنه روی سینه ام
ماجرای رفتن تو مثل یک تصویر شد

من خودم دیدم که زیر دست و پا افتاده ای
مثل آیینه تنت پاشیده و تکثیر شد

بین گودال آمدم هرچه صدا کردم حسین
دشمن کف زد صدای ناله بی تاثیر شد

پیکر تو زیر نعل تازه وا میشد زهم
پیکر من زخمی از جای غل و زنجیر شد

آنکه بُرد عمامه تو معجر از رویم کشید
هر دو گیسوها اسیرِ پنجه ی تقدیر شد

تا نیفتی از سرِ نیزه به زیر دست وپا
خواستم دامن بگیرم زیرِ نیزه دیر شد

گوبه سردارِ سپاهت رفتی وبارفتنت
خواهر گیسو سپیدت هرکجا تحقیر شد

قاسم نعمتی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب
#امام_حسین

فکر کن ظهر شود روز به آخر برسد
لحظه ها بگذرد و ساعت خنجر برسد

لحظه ی آخر گودال به کندی برود
خنجر کینه سراسیمه به حنجر برسد

فکر کن بین اجانب به چه وضعی به چه حال؟
زینب از تل به تماشای برادر برسد

هرچه بوده است به غارت برود ، در گودال
بوسه ای از رگ خشکیده به خواهر برسد

ازدحام است و در این معرکه زینب مانده
به برادر برسد یا که به معجر برسد

قد خم دارد از این غم چه کسی می دانست؟
ارث مادر وسط دشت به دختر برسد

محسن ناصحی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Jan, 21:55


#حضرت_زینب

خدا را شکر ما عبدِ خدا گشتیم با زینب
شدیم عاشق حسینش را بِاذنِ الله تا زینب

اگر چه معرفت داریم بر آن بانوی عظما
ولیکن مُعترف هستیم، ما اَدراکَ ما زینب

خدا فرمود نامش را، نبی واکرد کامش را
که ناموسِ خدا هست و حیاتُ المصطفا زینب

تمام ریشه اَش مولا، همه اندیشه اَش زهرا
چو پرسی کیست این بانو، همان خیرُالنّسا زینب

صدایش ناطقِ حیدر، صفای سوره ی کوثر
صبورِ آل پیغمبر، شبیهِ مجتبا زینب

ز احمد تا حسین از هر یکی صدها صفت دارد
شکوهِ عصمت و آئینه ی آل عبا زینب

نخوانش مضطرِ مقتل، بخوان پیغمبرِ مقتل
شهیدِ نینوا را جان، سفیرِ کربلا زینب

تمامِ منطقش قرآن، خطابش خطبه اَش ایمان
نفیرِ حنجرِ سرخِ شهیدِ سرجدا زینب

پس از سالارِ مظلومش، حرم را قافله سالار
ز کوفه نایبِ معصوم، تا شام بلا زینب

هدایت را همه معنا، ولایت را یدِ بَیضا
امامت را بقا زیرا، که شد کنزُالوِلا زینب

درایت کرد چون مادر، امامت کرد چون حیدر
امامش را چو بی سر دید زیرِ دست و پا زینب

دو دستش بُرد زیرِ پیکرِ صد پاره در مقتل
و شد در قلّه ی عرفان، پیِ شکر خدا زینب

از آن گودال تا کوفه، بلا را دید مکشوفه
هزاران بار مضروبه شد از جور و جفا زینب

به خون هفتاد پیکر دید و بر نِی هیجده سر دید و
غم را تا به آخر دید و زیبا دید، وا زینب

گهی در گوشه ی زندان، گهی در گوشه ی ویران
یتیمان را نوازش کرد با اشک و دعا زینب

میانِ مجلسِ دشمن، سرِ خونِ خدا را دید...
به چوبِ خیزران، مضروب در تشتِ طلا زینب

در آن بزمِ شراب آری، بپا شد انقلاب آری
ز عنوانِ کنیزی! چون یتیمی گفت یا زینب

سه ساله دختری را در خرابه جانِ خود خواند و...
در آن ویرانه مدفون ساخت جانِ خویش را زینب

قیامش پرچمِ دین را نگهبان تا قیامت شد
غمش در جانِ ما جاوید، مکتب را بقا زینب

هزاران چون سلیمانی، فدای یک نخِ معجر
همان معجر که عفت را نمایش داد با زینب

ظهورِ مهدی آل علی بسته به نجوایش
بخوان همراهِ او "یا منتقم اَلغوث" با زینب

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده

باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده

روزۀ ماه رجب به که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظۀ دیدار شده

غنچۀ ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خار شده

بسکه نورانیت از چهره او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده

سفرۀ حیدریونِ رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده

پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد

این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند

اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند

غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند

سن مهم نیست دراین قوم همه میدانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند

علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند

علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسۀ زینب خورده

هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته

بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چونکه بی واسطه بازوش به سقا رفته

نوه حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته

اختر و ماه در آغوش هم اند آنجا که
از سردوش شه علقمه بالا رفته

چقدر پاقدم این پسر با برکت
نامۀ شخص گرفتار به امضا رفته

عمه اسفند میارد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته

دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد

این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد

یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد

یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد
یکی از بغض حسین ابن علی پر پر شد

یکی از ضربه مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر کشته بی حنجر شد

آن یکی آیه مظلومیت زهرا شد
این یکی سوره مظلومیت حیدر شد

آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته بی غیرتی لشگر شد

این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند

مهدی نظری

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد
تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد
تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش
زمین برای همیشه پر از مسیحا شد
درست مثل زمان تولد زهرا
مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد
هزار حظ منزه به دیده اش آمد
همین که چشم ستاره به روی تو وا شد
و آسمان اگر امروز این همه بالاست
به پای قامت طوبایی شما پا شد

صدای پای کریمانه تو می آید
دلم به پشت در خانه تو می آید

تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است
دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است
میان خیل هزاران هزار بخشنده
برای جود خودش انتخابتان کرده است
هزار و چهار صد سال می شود که خدا
مرا پیاله به دست شرابتان کرده است
تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن
تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است
قسم به کعبه برای شفاعت فرداست
اگر جواد الائمه خطابتان کرده است

خدا سرشته تو را تا که مثل نور کند
کریمی اش به کریمی تو ظهور کند

مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد
شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد
برای آنکه خدا حاجت مرا بدهد
مرا نوشت و مرید تو را نوشت مراد
به روی صفحه پیشانی ام ملائک تو
نوشته اند سگ خانه امام جواد
چگونه لطف نداری به این اسیری که
غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد
صدای اول عشق و صدای آخر عشق
تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد

رسیده است به روی مهت سلام رضا
علی اکبر در خانه امام رضا

تو آمدی پی اکرام و هم نشینیمان
جواب عاطفه باشی به مستکینیمان
تو آمدی ز طبق های آسمان پایین
و کردی از پی چشمانتان زمینیمان
چگونه دست توسل نیاوریم آقا
تو آمدی که همیشه گدا ببینیمان
تویی تو ماحصل چله توسل ها
تویی شراب طهورای اربعینیمان
تویی که حق خدایی به گردنم داری
تو آفریده شدی تا بیافرینیمان

تو را جواد و مرا آفریده ات کردند
قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند

نگاه بی مثلت از تبار خورشید است
ضریح چشم قشنگت مدار خورشید است
کواکب از جریان تو نور می گیرند
طلوع نور شما تا دیار خورشید است
تو انعکاس جمال امام خورشیدی
شبیه آینه ای که کنار خورشید است
همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد
به گوش خویش سرودم که کار خورشید است
قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا
به ان دیار که مه پاره بار خورشید است

جواب کودک خورشید سر بریدن نیست
جواب نور گلوی سحر بریدن نیست

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

ماییم در پناه تو یا حضرت جواد
محتاج یک نگاه تو یا حضرت جواد
هستیم عذر خواه تو یا حضرت جواد
قربان روی ماه تو یا حضرت جواد
ما زنده از عطای جوادالائمه ايم
يك عمر خاك پای جوادالائمه ایم

هر کس که خاک پای تو شد سرفراز شد
از منت عطای همه بی نیاز شد
حرزت در این زمانه ی غم چاره ساز شد
گفتیم یا جواد و در بسته باز شد
غیر از جواد واژه ای اندازه ی تو نیست
لطفی شبیه لطف پر آوازه ی تو نیست

بر این دل شکسته ام ای جان نگاه کن
ماییم و این زمانه ی بحران نگاه کن
بر حال روزگار پریشان نگاه کن
اقا به جان شاه خراسان نگاه کن
ای مرهم همیشگی خسته جانی ام
لطفی نداشت بی کرمت زندگانی ام

ای در شکوه نام تو درمان درد ها
سر میرسد کنار تو کتمان دردها
هرچند بر دلم زده باران دردها
درمان اگر تویی که به قربان دردها
أقا تمام زندگی ام زیر دین توست
در دل همیشه حرف تو و کاظمین توست

دست جواد خسته ی بخشش نمی شود
وقت عطا معطل خواهش نمی شود
آقام جز به نور ستایش نمی شود
مدحش به صد کتاب نگارش نمی شود
درمانده ایم و خنده ی مولا علاج ماست
این اشک شوق در شب دنیا سراج ماست

وقتی که غم به شانه سرازیر می شود
حتی جوان ز زندگی اش سیر می شود
در عنفوان زندگی اش پیر می شود
لبخند دشمنان به دلش تیر می شود
مثل پدر دلش به غریبی دچار شد
زهرا ز داغ عمر کمش داغدار شد

حسن کردی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

حق سيرتي به صورت انسان رسيده است
۹آئينه دار جلوة يزدان رسيده است

از ماوراي عرصة جولان جبرئيل
ديباچه اي ز مظهر خوبان رسيده است

وقتي كه پاي صحبت عرش است و كبريا
آذين كنيد خانه كه مهمان رسيده است

سرزنده مي شود همه گلهاي ارغوان
عشقي لطيف تر ز بهاران رسيده است

از آسمان نمايشِ رحمت چه ديدنيست
الطافِ حق چو بارش باران رسيده است

در مدحت جمالِ سرا پا خدائي اش
سر رويِ دست ، يوسف كنعان رسيده است

از بسكه دلرباست مناجاتهاي او
از رويِ شوقْ موسيِ عمران رسيده است

ذكر شهادتين به لبهاي كوچكش
كودك ولي كمالِ مسلمان رسيده است

بابُ المراد، گل پسر ثامن الحجج
دُردانة امير خراسان رسيده است

در بين ازدحام گدا كوچه وا كنيد
نور دو چشم حضرت سلطان رسيده است

ريحانة بهشتي شمس الشموس شد
خورشيد زاده اي زِ امامان رسيده است

بابا كُش است ناز علي اكبريِ او
تاج سر تمام جوانان رسيده است

مولَي الكريم بنده نوازي ، گره گشا
دلسوز سائلان و فقيران رسيده است

عاشق كُشَ است لحن حجاز لبانِ او
تفسيرِ جامع همهْ قُرآن رسيده است

مسكيني و اسير و زمين خورده اي بيا
شأنِ نزول سورة انسان رسيده است

مجنون كه جايِ خود به تمناي ديدنش
ليلي به گيسوي پريشان رسيده است

زانو زده به پيشِ علومش تمام علم
علامة هميشة دوران رسيده است

تضمين شيعه بودن ما با ولايتش
احيا گر مباني ايمان رسيده است

دستش كه هيچ نام عظيمش گره گشاست
صاحب لواي بخشش و احسان رسيده است

با نام او براتِ شهادت دهد رضا
باب وصالِ جمله شهيدان رسيده است

مُهر امامت است ميانِ دو شانه اش
در ظلمت زمان ، مَهِ تابان رسيده است

چون مادرش مشخصة حق و باطل است
ميزانِ بينِ جنت و نيران رسيده است

اربابِ ما مُراد چهل سالة رضا
بدرالمنير ليلة هجران رسيده است

حاجت بياوريد كه بابا شده رضا
كوري چشم جمله حسودان رسيده است

شادم ولي غمي دلِ من رنج مي دهد
شرح غمم به نالة سوزان رسيده است

رويِ نگار ما و نگاه نَسَب شناس؟؟؟!!!
زين غصه بر لبم به خدا جان رسيده است

حيفْ اين پسر به چنگ حسودي اسير شد
مانند مادري كه جوان بود و پير شد

برخيز اي جوان سر خود بر زمين مَكِشْ
تو زخم ديده اي پَرِ خود بر زمين مَكِشْ

اي مادري تر از همه كم دست و پا بزن
پهلو شبيه مادرِ خود بر زمين مَكِشْ

بر تار گيسُوانِ تو جاي لب رضاست
اين گيسوي مطهر خود بر زمين مَكِشْ

اسبابِ رقص و شادي زنها شدي چرا
صورت به پيشِ همسر خود بر زمين مَكِشْ

اينان ز دست و زدنت كِيْفْ مي كنند
طاقت بيار و پيكر خود بر زمين مَكِشْ

بر روي نازينْ لبِ تو خاك و خون نشست
پس آيه هاي كوثر خود بر زمين مَكِشْ

شكر خدا كه نيست تماشا كند رضا
گويد دوديدة ترِ خود بر زمين مَكِشْ

در كربلا پدر به سر التماس كرد
برخيز اي جوان سَرِ خود بر زمين مَكِشْ

بس كن حسين آبرويِ خويش را مَبَر
زانو كنار اكبر خود بر زمين مَكِشْ

كار عباست بُردنِ اين جسم ، زينبا
با گوشه هاي معجر خود بر زمين مَكِشْ

قاسم نعمتى

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

چشم يعقوب مسيل نيل است
کودکي در بغل راحيل است

مي توان خواند ز پيشاني طفل
چون مسيحا نفس انجيل است

آيه ها مي چکد از لعل لبش
گريه اش لحن خوش ترتيل است

بال فطرس شده گهواره ي او
سايه بانش پر جبرائيل است

علوي زاده اي از نسل خليل
اين پسر کنيه اش اسماعيل است

خنده اش روح غزل هاي بهار
خنده اش شعر پر از تمثيل است

عرشيان سر خوش آهنگ و طرب
تار و دف در کف اسرافيل است

ريسه آويخته از عرش به فرش
اين هنرمندي ميکائيل است

مات و مبهوت ملائک ديدند
خنده اي بر لب عزرائيل است

رونقي داده به بازار شعف
حجره ي غصه و غم تعطيل است

صدقه مي دهد امشب آقا
دست هر حور و ملک زنبيل است

چه صف طول و درازي دارند!
آخرين کس ته صف هابيل است

هاتفي گفت به ارباب بهشت
پسرت مايه ي فخر ايل است

وقت کوچ است، برو قافله دار
نفرات سفرت تکميل است

وحید قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

باز هم شهر نبی معدن اسرار شده
غنچه ای با برکت هدیه به گلزار شده
باز هم نام علی بر لب آقا گل کرد
باز هم حضرت ارباب پسر دار شده
روزۀ ماه رجب به که به آقا چسبید
تا سحر مست از این لحظۀ دیدار شده
غنچۀ ناز رباب است به قدری زیباست
چقدر گل که به پاس قدمش خار شده
بسکه نورانیت از چهره او می بارد
بی سبب نیست که هر آینه ای تار شده
سفرۀ حیدریونِ رجب امشب پهن است
در دهش سیزده انگار که تکرار شده
پسر حیدری یوسف زهرا آمد
آخرین حیدر ارباب به دنیا آمد

این قبیله همه شان لایق پیغمبری اند
همه مستند ولی مست می کوثری اند
اسمشان مثل علی صولتشان مثل علی
فرصت جنگ بیافتد همه شان حیدری اند
غیرت الله جهانند علی های حسین
مثل بابا همه جا پیش همه مادری اند
سن مهم نیست دراین قوم همه میدانند
در روایتگری دین همه شان منبری اند
علیِ اکبر و اوسط خودشان محشری اند
ولی انگار که مست علی آخری اند
علی اصغر دل این چند علی را برده
روی پیشانی او بوسۀ زینب خورده

هیبت چهره اش ازبس که به مولا رفته
با نگاهش غم و درد از دل بابا رفته
بی سبب نیست رقیه علمی آورده
چونکه بی واسطه بازوش به سقا رفته
نوه حیدر و زهراست در این شکی نیست
در ملاحت به علی اکبر لیلا رفته
اختر و ماه در آغوش هم اند آنجا که
از سردوش شه علقمه بالا رفته
چقدر پاقدم این پسر با برکت
نامۀ شخص گرفتار به امضا رفته
عمه اسفند میارد نخورد چشم علی
فکر زینب طرف محسن زهرا رفته
دل بی بی طرف باغ جنان پر می زد
جای محسن چقدر بوسه به اصغر می زد

این دو شش ماهه یکی باده یکی ساغر شد
علت مستی شیعه ز می کوثر شد
یکی از عشق فدای حرم حیدر شد
یکی از عشق فدای پدر بی سر شد
یکی از بغض و عداوت به علی٬خونین شد
یکی از بغض حسین ابن علی پر پر شد
یکی از ضربه مسمار به جانان پیوست
یکی از تیر سه پر کشته بی حنجر شد
آن یکی آیه مظلومیت زهرا شد
این یکی سوره مظلومیت حیدر شد
آن یکی آبروی دشمن حیدر را برد
این یکی کشته بی غیرتی لشگر شد
این دو شش ماهه شفیعان قیامت هستند
این دو شش ماهه دو اسباب شفاعت هستند

مهدی نظری

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

امشب نمی دانم چرا در پیچ و تابم
اشک دو چشمانم کند نقش بر آبم
امشب دخیل گوشه ی گهواره هستم
دلگرمم و ایمن قیامت از عذابم
عشاق را گویم ازین پس تا قیامت
با نام اصلی ام کنید اینسان خطابم
عالم همه دانند در کوی محبت
من ریزه خوار سفره ی طفل ربابم
با اذن سقا در حرم سرباز عشق ِ
ششماه سردار خیام بوترابم
ای کاش همچون حق شناسِ پاک طینت
عبد علی اصغر کند زهرا حسابم

حالا که غم آلود گشته ناله هایم
انگار باب القبله ی کرب و بلایم

او را خدا می خواست مه پاره ببیند
مسند نشین کنج گهواره ببیند
بر روی دستان پدر با کام عطشان
با روی خونین ، حنجری پاره ببیند
وقتیکه جسمش روی دستان پدر بود
آقای عالم را چه بیچاره ببیند
یک عمر با زخمی که مانده روی سینه
دور حرم بانویی آواره ببیند
اما در آخر چون عموجانش ابالفضل
او را صف محشر همه کاره ببیند

لب تشنگان اشک را این طفل ساقیست
شش ماه تا قربانی ششماهه باقیست

قاسم نعمتی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

تبریک که از بحر ولایت گهر آمد
طوبای بهشت شهدا را ثمر آمد
خون شهدا را سند معتبر آمد
در مکتب ایثار، حسین دگر آمد
از بیت حسین بن علی این خبر آمد
ریحانه ی ریحانه ی خیر البشر آمد
در دامن خورشید مه تام خوش آمد
رزمنده شش ماهه ی اسلام خوش آمد

این است که در گلبن ایثار گلاب است
از شوق شهادت همه شب در تب و تاب است
این است که در بحر ولایت دُرِ ناب است
در مکتب سرخ شهدا ختم کتاب است
این است که لب تشنه ی لعل لبش آب است
این غنچه نه، یک باغ گلِ سرخ رباب است
این عاشق و دلداده و پا بست حسین است
یا سوره کوثر به سر دست حسین است

این حُسن خدائی ست خدائی ست خدائی ست
لب تشنه فدائی ست فدائی ست فدائی ست
مولود مدینه است ولی کرب و بلائی ست
این شعله ی هفتاد و دو فریاد رهائی ست
در رزمِ حسین بن علی فتح نهائی ست
هر چند که در ارض کند جلوه، سمائی ست
این غنچه ی زهراست به گلزار شهادت
این مُهر حسین است به طومار شهادت

از لحظه ی میلاد به باباست نگاهش
از صبح ازل تیر بلا چشم به راهش
بنیاد ستم سوخته از شعله ی آهش
صد قافله ی دل پنهان در زلف سیاهش
الله که یک کودک و یک خلق سپاهش
لبخند شهادت به گُل روی چو ماهش
دل برده زخورشید ولایت مه رویش
جای لب بابا به سفیدیّ گلویش

در مهد، به عشق پدر افراشته قامت
در عهد به هر زمزمه اش کرده قیامت
تعظیم، به گهواره ی او برده کرامت
از دوش پدر بر همه دلهاش اقامت
ناخورده لبن بر دل خلقیش امامت
از زخم گلو داده به اسلام سلامت
تا پای به عالم زده، تا چشم گشوده
راهیّ سفر با پسر فاطمه بوده

این ست که از لحظه ی زیبای ولادت
هم گام پدر بوده تا مرز شهادت
بر شانه ی بابا همه دم داشته عادت
خندیدن و جان باختنش بود عبادت
پیوسته به سجّاده ی خون داشت ارادت
از حنجر خشکیده به خون داد سعادت
لبخند شهادت به لب از روز الستش
دادند همه هاشمیان دست به دستش

ناخورده لبن آمده لبریز سبویش
قرآنِ سر دست پدر مصحف رویش
لب بسته، به دل موج زند سرِّ مگویش
بر دوش پدر دیده ی عبّاس به سویش
گاهی نگه یوسف زهرا به گلویش
گه شانه کشد زینب بر طرّه ی مویش
گه در بغل لاله ی لیلاست مقامش
تا حشر زخون شهدا باد سلامش

ای باب مراد همه عالم علی اصغر
ای جسم تو توحیدِ مجسّم علی اصغر
ای شمعِ دلِ عالم و آدم علی اصغر
ای فتح حسین از تو مسلّم علی اصغر
ای خون خدا را همه دم، دم علی اصغر
از توست همین حاجت «میثم» علی اصغر
کز لطف و کرم دیده به سویش بگشایی
بر او حرم گم شده ات را بنمایی

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

رسیدی بین آغوش رقیه در شعف باشی
رسیدی تا برای بوسه ی عمه هدف باشی
علی اکبر رسید و چون عقیق دست بابا شد
ولی تو آمدی در دست او دُرِّ نجف باشی
گرفتی خو تو با بوی عبای حضرت ساقی
تو باید مثل مروارید در قلب صدف باشی
علی حق است و حق هم باعلی من خوب می دانم
که تو معیار حق هستی اگر در هر طرف باشی

تویی که از پر جبریل پیراهن به تن داری
بنازم هیبتی مثل عمو جانت حسن داری

نوشته بر سر هر طاق و هر منبر، علی اصغر
تو هستی ساقی و خم و می و ساغر، علی اصغر
رقیه گوشه ای او را به روی پاش می گیرد
و می خواند که ای همبازی خواهر، علی اصغر
تویی که با نوازشهای پیغمبر صفا کردی
شدی در بند آغوش علی اکبر، علی اصغر
ربابه بوسه های پشت هم می زد به لبهایت
تو هستی آشنا با بوسه ی مادر، علی اصغر

ز رویت موج می زد هیبت مردانه ی حیدر
چه غوغا می کنی ای بچه شیر خانه ی حیدر

برای دیدنت چشم همه غرق تماشا شد
زمین از قطره های اشک مشتاقانه دریا شد
چه رویی دلربا داری، چه گیسویی رها داری
قیامت زودتر از موعدش انگار بر پا شد
چنان باب الحوائج می شوی کز مهر و احسانت
غلامی بر در این خانه از لطف تو آقا شد
خدا را شکر ما هم نوکر این آستان هستیم
که آقا شد هر آنکس نوکر فرزند زهرا شد

تویی که پیش پاهایت پر پروانه می ریزد
کسی بی بردن نامت ز جایش بر نمی خیزد

زمین دور سرم چرخید و شعرم را رها کردم
برای مادرت نذر عجیبی ادعا کردم
که شاید عاقبت روزی کنار این حسینیه
مکانی را به عنوان "ربابیه" بنا کردم
دلم می خواست روزی خادم صحن شما باشم
نمی دانم چرا اینگونه نذرم را ادا کردم
تویی باب الحوائج، استجابت می کنی ما را
فقط با چشم بارانی دعا کردم دعا کردم

شب عید است و ما هم نوکر آل عبا هستیم
کرامت کن که ما چشم انتظار کربلا هستیم...

احمد ایرانی نسب

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

قلب عوالم گر در این ایام شاد است
از یمن میلاد جواد ابن الجواد است

ما لذت هر جود را با او چشیدیم
ورنه به ظاهر مرد بخشنده زیاد است

وقتی کرامت های او بی حد و مرز است
بازار حاتم های این عالَم کساد است

هر کوچک این قوم خود مردی بزرگ است
در پنج سالی او امامِ اعتقاد است

در کاظمینِ او شود هر اشک، لبخند
زیرا برای شیعیان باب المراد است

روی نیاز ما به سمت بی نیاز است
بر حاجت ما او اجابت را نهاد است

مشهد اگر نزدیک باشد بستِ طوسی
راه ورود ما فقط باب الجواد است

علی اصغر یزدی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

تو ای سپهر ملاحت ،ستاره ی زهرا
حسین دیگر حیدر، سلاله ی طاها

تو ای امید رباب و انیس قلب حسین
عزیز جان رقیه، سرور عرش خدا

به گرد کعبه قنداقه ات ملک محرم
چکد ز لعل لبت جرعه جرعه آب بقا

زخاک پای تو بر دیده توتیا باشد
غبار مقدم پاکت تمامی دنیا

ز هیبت تو و نامت قیامتی بر پاست
فتاده در دل هفت آسمان چه ولوله ها

((ز معجز نگهت خاک تیره زر سازی
جنان شود همه عالم،اگر نظر سازی))

به یمن مقدم توآسمان غزل خوان است
به شکر دیدن رویت دو دیده خندان است

تو را گرفته به رحل دو دست خود بابا
چه بوسه ها که به جای جای قرآن است

تمام عالم امکان،زفرش و عرش برین
کنار خوان کریمانه ی تو مهمان است

ملک گرفته به لب ذکر یا علی اصغر
فلک ز نور قدومت ستاره باران است

به رشته رشته گهواره ات دخیل می بندد
همانکه ذکر لبش تا سحر علی جان است

((قسم به عشق و قسم بر تمام زیبایی
که عالمی شده مجنون،،توئی که لیلایی))

تو آمدی که پدر را چو بال و پر باشی
برای بیکسی و غربتش سپر باشی

توآمدی که حسین را شبیه اکبر او
میان رنج وبلا، قوت جگر باشی

اگر چه خون علی در رگان تو باشد
تو آمدی که خودت یک تنه پدر باشی

به روی دست ابالفضل،چه خنده ای داری
بگو که فکر علمداری ات به سر داری

خوش آمدت همه آیند،از تبارعرش خدا
ز جذبه های علی بسکه تو اثر داری

((رباب و خنده او با نگاه تو زیباست
اسیر طلعت رویت دو دیده باباست))

ز نام تو شده پیدا اصالتی داری
ز بسکه بر خود حیدر شباهتی داری

نهفته در دل تو شوق دیدن زهرا
عجب برای وصالش ارادتی داری

خوش آمدی سند غربت حسین بتول
بیا که دشت بلا را حکایتی داری

زخنده ای که ربودی دل ازحسین ورباب
عیان بود که چه شور و ملاحتی داری

سپرده ام دل خود را به تو که میدانم
برای روز قیامت شفاعتی داری

((مرا به غیر تو بر دیگری چه حاجت باد
که با ولای تو حاجت مرا اجابت باد))

به غمزه ای دل مارا شکار خود کردی
به یک نفس همه جارا،بهار خود کردی

عجب شبی شودامشب که روشن اینگونه
تو از تجلی ماه عذار خود کردی

عجب تبی به تب و تاب سینه ها دادی
دمی که قسمت مارا قرارخودکردی

دلم چه خوش بود اینکه غلام توگشتم
هزار شکر مرا از تبار خود کردی

به جلوه ای که نشان داده ای به نوکرتان
همیشه تا به ابد بیقرار خود کردی

((اگر چه اصغری و اکبرت تو را خوانم
ز اهل هر دوجهان برترت تو را خوانم))

بیا به خانه قلبم سری بزن آقا
بیا و خانه ما را دری بزن آقا

بیا کبوتر خوش بال لانه زهرا
به روی بام دلم یک پری بزن آقا

بیا و از کرم و فضل وجودو احسانت
نگاه خود به من مضطری بزن آقا

بیا و تاب و توان از توان چشمانت
به ناتوانی این پیکری بزن آقا

بیا و لا اقل از گرمی نگاه خودت
به قلب خسته ما آذری بزن آقا

((توئی مراد و مریدت تمام کون ومکان
تو قبله ای و دخیلت ،هزار قبله جان))

اگر چه کودکی اما بزرگ و آقایی
تو از سلاله عشقی،تو قبله مایی

تو یکه تاز وفائی و عرصه ایثار
اگر چه بی سپری و اگرچه نوپایی

برای فاطمه تو محسنی دگر هستی
اگرچه طفل ربابی،عزیز زهرایی

قسم به قطره آبی که شد دریغ ازتو
تو قطره پروری و بیکران چودریایی

ز هیبتی که ز تو کربلا به چشمش دید
ندیده لحظه ای از تو هراس و پروایی

((تو یک تنه ولی انگار لشگری هستی
میان عرصه جولان تو حیدری هستی))

خزان به باغ تو زد،پرپرت نمود آخر
نشان تیر سه پر،حنجرت نمود آخر

به پیش دیده گریان مادرت صد حیف
میان لجه ی خون پیکرت نمود آخر

چه تیرتیزوگلوی نخورده آب توای گل
که بند یک سر موئی،سرت نمود آخر

چه شدتی به گلویت خدنگ حرمله خورد
که چون کبوتر بی بال وپرت نمود آخر

بدان که داغ تو انداخت مادرت از پا
حزین و ناله کنان خواهرت نمود آخر

((چه خنده ای به لب بودوجان به لب گشتی
برای مردن بابای خود سبب گشتی))

اسلام مولایی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

در سایه سارِ عشقِ تو غرقِ سعادت میشویم
از لطف و احسانت چنان مشمولِ رحمت میشویم

اربابِ خوبم نامِ تو دریایی از جود و سخاست
رزقِ تمامِ سالِ ما از برکتِ اِبن والرضاست

ماهِ دل آرای علی ای جانِ جانانِ رضا(ع)
چشمِ جهان روشن شده از طلعتِ بدر‌الدجا

زیبا رخی از گلشنِ یاسین و طاها آمده
باب المرادِ عالمین فرزند زهرا(س) آمده

ای عزتِ دنیا و دین پورِ امامِ هشتمین
ای که وجودت مایه ی فخرِ تمامِ مومنین

سرچشمه ی طاها تویی عطرِ نسیمِ هل اتی
سیراب شد از جامِ تو کامِ محبانِ ولا

عالم شده غرقِ سرور از طلعتِ رحمانیت
نورِ ولا شد آشکار از سجده ی نورانیت

هر دم رسد از کاظمین عطرِ نسیمِ تربتت
دستِ توسل میزنم بر آستانِ رحمتت

صحن و سرایت پُر شده از زائرانِ اشکبار
ذکرِ اذان از ماذنه تسکینِ جانِ بی قرار

من آمدم بر درگهت در اربعین یادش بخیر
خاکِ حریمت برتر از عرشِ برین یادش بخیر

حالا من و این حسرتِ دوریِ دیدار از حرم
چشمِ تمنای من و الطافِ اربابِ کرم

تا میشود خاکِ ضریحت سهمِ این دل شاکرم
گر که بگویی خاک شو بر زائرانم....حاضرم

ای آبِروی عالمین خورشیدِ شهرِ کاظمین
ای آسمانِ دیده‌ات بارانی از بهرِ حسین

درصحنِ گوهرشاد تا میآیم از باب‌الجواد
گویا به صحنت میرسم از مدخلِ باب‌المراد

چون زائرت گشتم صله می خواهم از دستانِ تو
ای مظهرِ جود و سخا آخر شوم قربانِ تو!

هستی محرابی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر

بر سر مأذنه گل داده اقاقیِ سپید
باز هم نغمۂ «أین الرّجبیون» پیچید

ماه دلدادگی و ماه وصالِ ما شد
باز هم لطف و کرم شامل حالِ ما شد

از همه ثانیه هایش برکت می بارد
چه شب و روزِ پُر از خیر کثیری دارد

کاش با دست علی(ع) آب حیاتی برسد
فاطمه(س) لطف کند برگ براتی برسد

تا پس از کرب و بلا راهی مشهد بشویم
در شبِ عید به پابوسی آقا برویم

آن امامی که رئوف است و پسردار شده
حُسن بی حد شده، آیینۂ سرشار شده

هشتمین نور شده صاحب دردانه بیا
محض تبریک به زهرا(س) و به شکرانه بیا

نور چشمان رضا(ع) در دل ما جا دارد
پسر حضرت نجمه(س) چه تماشا دارد

گذر دل به درِ خانۂ او افتاده
کاظمینی شده هر کس که سلامی داده

پر کشیده ست دلم از حرمش تا حرمی
چون رسیده ست گلِ محترم و با کرمی

دور شش گوشه پُر از بالِ ملائک شده است
واژه هایم به ضریحش متبرّک شده است

داده بر اهل ولا دستِ خدا هدیۂ ناب
نوۂ حضرت زهرا(س)؛ پسر نازِ رباب(س)

دستِ خورشید چه خیرالعملی آورده
باز هم حضرت ارباب علی(ع) آورده

شیرخواره ست ولی رزم عیانی دارد
وقت ایثار عجب تاب و توانی دارد

پا به پایِ علی اکبر(ع) شده سرمستِ پدر
اوج شش ماهگی اش شد سپر دست پدر

چقدر روحیۂ رزم شناسی دارد
کنج گهوارۂ خود اشکِ حماسی دارد

دل به میدان زد و شور علوی در سر داشت
حرمله آمد و یک تیرِ سه شعبه برداشت

تیر در چلّه چه حیران شده و غمگین شد
گوش تا گوشِ علی اصغرِمان خونین شد

کمرش خم شده و محوِ پسر گشته حسین(ع)
سمت خیمه دو قدم رفته و برگشته حسین(ع)!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر

آنکه هستی به همه هستی ما داده علیست
ما همه مست ولاییم و می و باده علیست
سر به هر جاده نهادیم ته جاده علیست
هدف خلقت ما عشق به اولاد علیست
همه شان باب حوائج همه شان باب مراد
همه شان یا که کریمند و یا اینکه جواد

آمدی تا كه نگاه پدرت تر نشود
تا كه هر بي سر و پا منكر كوثر نشود
تا فراموش كسي آيه ي وانحر نشود
نسل تو چشمه ي عشق است كه ابتر نشود
پشت در پشت همه مظهر اعطينائيد
همه هستید علی و همگي زهرائيد

آمدي و نهمين باب اجابت شده اي
پسر عاطفه و عشق و محبت شده اي
بين گهواره ي خود نور حقيقت شده اي
در همان كودكيت ركن ولايت شده اي
یک نظر کن که فلک در حرکت می آید
از قدمهای تو عطر برکت می آید

آمدی هر طپش دل شده غرق هیجان
شاه شمشادقدان خسروشیرین دهنان
که به مژگان شکنی قلب همه صف شکنان
تو عیان تر ز عیانی و چه حاجت به بیان
همه گفتند که جان در گرو جانان است
پسر حضرت سلطان خودش سلطان است

عشق همراه شما تا دم آخر زنده است
ريشه ي دين خدا از كرمت سرزنده است
نهضت سبز كريمانه ي حيدر زنده است
با شما تا به ابد نام پيمبر زنده است
چقدر نام محمد به شما مي آيد
همه گفتند وليعهد رضا مي آيد

مومن بسرکم شاهدکم غائبکم
یسلک سبیلکم یکر فی رجعتکم
و تولیت به اولکم آخرکم
ابغض الله و من عدوکم ابغضکم
یامن ارجوه دهم عاشق و مجنون توییم
پاسخ جلوه ی این الرجبیون توییم

قدبرافراشته کردی علم حکمت را
به قیامت بکشانی دم قد قامت را
به کجا سجده کنم شکر کنم نعمت را
که نگاه تو گشاید گره حاجت را
پدرانم همه گفتند از این باب مراد
ای جواد بن جواد بن جواد بن جواد

باز هم در دل من شوق حرم افتاده است
و ضريحي كه پناه دل هر دلداده است
حس صحنت به همان خوبی گوهرشاد است
هرطرف مي نگرم پنجره ي فولاد است
كرمت قابل لمست كرم سلطان است
حرمت مثل رواق حرم سلطان است

باز هم آمده ام مثل گدا محتاجم
نااميد از همه دنیا به شما محتاجم
و تصدق بده در راه خدا محتاجم
به هواي حرم كرببلا محتاجم
باز هم شوق ضريح شه بي سر دارم
باز هم دست به گهواره ي اصغر دارم

رضا تاجیک

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر

یک کوزه ی بی آب، از دریا چه میداند
یک مشت خاک ، از غربت صحرا چه میداند
یک سائل بیچاره از آقا چه میداند
از چهارده خورشید عقل ما چه میداند

ما دور از "قدریم" "إنا" را نمیفهمیم
"الحق که پایینیم و بالا را نمیفهمیم"

هر کس که در این خانه قنبر شد پشیمان نیست
کارگر اولاد حیدر شد پشیمان نیست
از خاک بود عاقبت زر شد پشیمان نیست
جاروکش صحنی مطهر شد پشیمان نیست

این روزها باید رضا آباد ساکن بود
یعنی میان صحن گوهرشاد ساکن بود

نُه بار میگیریم ذکر یا رضا و بعد
نُه بار میچرخیم در صحن و سرا و بعد
نُه بار میسازیم راهی تا شما و بعد
نُه بار می آییم تا عرش خدا و بعد

شاید سحر باب الجوادت روی ما وا شد
اولادنا اکبادنا امروز معنا شد

گفتم جواد،از بند بند شعر رحمت ریخت
از چشم های سائلم اشک خجالت ریخت
گفتم جواد و بر دعاهایم اجابت ریخت
آقا به این سفره نگاهی کرد و برکت ریخت

گفتم جواد و باز هم لکنت شکستم داد
بی معرفت بودن دوباره کار دستم داد

ای حسرت سجاده ها ، یا ربنای تو
رفته ست تا به عرش اعلی ربنای تو
بوی علی دارد سحرها ربنای تو
توحید میگیریم ما ، با ربنای تو

آقا بیا و نذر جدت با گدا تا کن
یک کاظمیه در دل هر شیعه بر پا کن

یک "اتق الله" از تو ، ایمان داشتن با من
ابر کرامت از تو ، باران داشتن با من
شانه ز تو، زلف پریشان داشتن با من
چه کرده این عشق کریمان داشتن با من

که در خیالم کاظمینی میشوم هر روز
در کاظمین تو حسینی میشوم هر روز

دل دست تو دادیم پس دل برنمیگردد
ناقص نباشد تا که کامل برنمیگردد
بی جیره از این خانه سائل برنمیگردد
یعنی از اینجا بی فضائل برنمیگردد

این دفعه را آقا بیا سائل نوازی کن
ویرانه ی قلب مرا آباد سازی کن

همراه ماه امشب ستاره میرسد از راه
و یک علی دارد دوباره میرسد از راه
بر گنبدی سوم مناره میرسد از راه
شیری به شکل شیرخواره میرسد از راه

این شاخه طوبی ثمر دارست از امشب
بی بی رباب ما پسردارست از امشب

این طفل کوچک میشود حیدر زمان جنگ
شمشیر خود میسازد از حنجر زمان جنگ
اصغر شد اما میشود اکبر زمان جنگ
مانند مردان میسپارد سر زمان جنگ

گهواره را معراج خواهد کرد این آقا
دین را به خود محتاج خواهد کرد این آقا

بر روی دستی خوش زبانی میکند روزی
با گریه هایش خطبه خوانی میکند روزی
قد سپاهی را کمانی میکند روزی
از سنگر دین پاسبانی میکند روزی

شش ماهه است اما سوی پیکار خواهد رفت
تا حد جان پای دفاع از یار خواهد رفت

تیری به سرعت حنجرش را میزند بر هم
یکجور می آید سرش را میزند بر هم
اصلا تمام پیکرش را میزند بر هم
در خیمه قلب مادرش را میزند بر هم

از گوش تا گوش سرش با تیر میپاشد
لب با سه شعبه تا شود درگیر، میپاشد

رازی ز مدفون بودنش بیرون نمی آید
کوری چشم دشمنش بیرون نمی آید
یک نخ هم از پیراهنش بیرون نمی آید
صد نیزه هم باشد تنش بیرون نمی آید

دست امامی هست ، پس دستی برابر نیست
یعنی که نبش قبر شش ماهه میسر نیست

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

امشب شبِ عید است همه گل بفشانید
خود را به در بیتِ ولایت برسانید
از دست رضا عیدی خود را بستانید
این بیت بخوانید بخوانید بخوانید

انوارِ الهی بـه فضا باد مبارک
میلاد جواد‌ بن رضا باد مبارک

خورشید در آغوش سحر باد مبارک
در دست رضا قرص قمر باد مبارک
دیدار پسر بهر پدر باد مبارک
ای بحر شرف بر تو گهر باد مبارک

الحق که خداوند محمّد به علی داد
بر خلق ، ولی داد ، ولی داد ، ولی داد

در بزمِ وجود آمده جود از کرم او
عیسی شده عیسای مسیحا ز دم او
دل‌ هایِ خدایی همه بیت‌ الحرم او
اوصاف همه خلق جهان است کم او

ای جان همه عالم و آدم به فدایش
زیبد که ببینیم و بخوانیم جوادش

والله قسم فوق مقام است مقامش
پیغامبران یکسره خوانند امامش
آرام دل و جان کلیم است کلامش
از هشت پسر ، وز سه پسر باد سلامش

این ضامن خلق این پسر ضامن آهوست
این مظهر حق صـدرنشین حرم هوست

ای علم تو چون علم خدا نامتناهی
در موسم طفلیت به توفیق الهی
دادی خبر از جو و هوا و یم و ماهی
دشمن به کمالات تو داده است گواهی

وقت سخنت آمده دانش به تلاطم
دریا شده در قطره‌ای از علم شما گم

در ملک خدا مطلع‌ الانوار شمایید
دستِ کرم خالق دادار شمایید
روشنگر چشم و دل بیدار شمایید
ما دایره و نقطۀ پرگار شمایید

والله قسم مهر شما آب حیات است
هر کس به شما دست دهد اهل نجات است

بی‌ مهر شما نخل عمل را ثمری نیست
بی‌ سوز شما سینه ی ما را شرری نیست
جز کوی شما در همه عالم خبری نیست
جز باب عنایات شما هیچ دری نیست

ما مهر شما را به دو عالم نفروشیم
یک چشم زدن هم ز شما چشم نپوشیم

من قطره که افتاده به دامان یم توست
هر سو که نهم روی دلم در حرم توست
در حشر همه دار و ندارم کرم توست
هر بیت مرا نفخه‌ ای از فیض دم توست

بی‌ مهر تو «میثم» دهنش باز نگردد
هرگز بـه زبانش سخن آغاز نگردد

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#حضرت_علی_اصغر

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر

دوباره نغمۀ داود می رسد امشب
دوباره زمزمۀ رود می رسد امشب

دوباره از جگر کوه چشمه می جوشد
زکوچه های مدینه کرشمه می جوشد

عصا به سینه ی دریا کشیده راهی را
ز شوق حضرت موسی دویده راهی را

مسیح آمده تا خانه ی مسیحایش
کلیم سجده کند بر قدوم لیلایش

خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کند پیر مِی فروشان را

دوباره نوبت جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد

شب است و خانۀ زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علی سوم عالی جناب آمده است

اگر چه طفل ولی نه پیر هر مست است
قسم به حضرت مولا امیر هر مست است

رسیده آینه دار امام عاشورا
رسیده حُسن ختام قیام عاشورا

اگرچه غُنچه ی پیچیده در قمات است این
به لعل کوچک خود چشمه ی حیات است این

دو طاق حُسن دو ابرو دو تیغ آورده
برای بوسه ی بابا عقیق آورده

برای حضرت ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر

فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدار کوچک باباست

گشود گیسوی او را جهان پُر از دل کرد
کتاب کرببلا را حسین کامل کرد

به روی دوش عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقار علی است

تبسمی زد و تا کبریا به وجد آمد
از آن دو چشم خدایی خدا به وجد آمد

عجب شبی است که روی علیست مهتابش
رباب گرم نگاهش رقیه بی تابش

هزار مرتبه عباس عزیز جان می گفت
شبی که اکبرلیلا به او اذان می گفت

فرشته بال به طاق دو ابرویش می زد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویش می زد

به پیش دیده ی زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه ز لبهای او هزاران بار

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه ی ارباب کربلایی شد

دلش حسینیه بود و سینجلی می گفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی می گفت

بهانه کرد دلش داغ آب ها را باز
به چشم های علی دید کربلا را باز

اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به روی دست عزیزش توان ندارد حیف

کنار خیمه رباب است و چشم در راه است
تمام هستی مادر شبیه یک آه است

به روی دست پدر بود و بال و پر می زد
لبان تاولی اش شعله بر جگر می زد

به زخم های لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقت نِی سواری بود

حسین دست غریبی به روی زانو زد
برای جُرعه ی آبی به حرمله رو زد

صدای خنده و شور و سرور و هلهله بود
بلند تر زهمه خنده های حرمله بود

سرِ تیر سه شعبه به حنجرش افتاد
به روی دست پدر وایِ من سرش افتاد

بخون کشید رُخش را تمام گیسو را
که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر

رستخیز کلمات است، قلم می خواهم
دل من می رود از دست، قلم می خواهم
جوهرم مست شده؛ مست، قلم می خواهم
ساقی از میکده ی عرش شراب آورده
از لغت نامه ی حق، واژه ی ناب آورده

خوش ترین حال اگر حال پریشانی ماست
بهترین باده اگر باده ی روحانی ماست
بخدا زیر سر یار خراسانی ماست
شیعه بوده است از آن روز ازل مست رضا
ذکر او تا به ابد چیست، أناالمست رضا

امشب این شاه خراسان سر دیگر دارد
آمده تا که از این خمر ثمر بردارد
هر که در نسل خودش با برکت تر دارد
شرفُ الشمس تر از ماه خدا، بسم الله
پسری مثل جواد بن رضا، بسم الله

هیچ کس مثل رضا شاه کرم پرور نیست
کودکی خوبتر از ابن رضا دیگر نیست
دشمنش لال شود، کوثر ما ابتر نیست
قمری کرده به دست قمری جلوه گری
چه مبارک پدری و چه مبارک پسری

آه ای شب زدگان، ماه رضا ماه همه است
پسر شاه، بوالله شهنشاه همه است
او که با سن کم خود ولی الله همه است
بین گنجینه ی زهرا نهمین دُر شده و
درک او بیشتر از حد تصور شده و

دوست از وسعت این جود و سخا مبهوت است
دشمن از سحر کلامش بخدا مبهوت است
از کرامات جواد بن رضامبهوت است
او اشاره بکند معجزه ها خواهد کرد
ماهی بحر در افلاک شنا خواهد کرد

آمده تا که جهان پر شود از جود فقط
قطره در جوف صدف دُر شود از جود فقط
عالمی غرق تفکر شود از جود فقط
نه فقط بر من و ما جود و کرم دارد او
به امامان، بخدا جود و کرم دارد او

قدسیان، روبرویش بال و پر انداخته اند
شیرها، پیش نگاهش جگر انداخته اند
علماء، پای علومش سپر انداخته اند
علم و حلم و کرم و جود اساساً با اوست
آنچه خوبان همه دارند، تماماً با اوست

شعرا، واژه کم آمد، بنویسید جواد
جبرییل آمده باید بنویسید جواد
بعد از این جای محمد، بنویسید جواد
او علی، حضرت زهرا و حسین و حسن است
پسر شاه خراسان همه ی پنج تن است

دشمنانش، بخدا پست تر از خاشاکند
دوستانش همگی محترمند و پاکند
زائران حرم او، همه ی افلاکند
عاشقان حرمش اهل نجاتند همه
انبیاء، دور و برش در صلواتند همه

با دو مولود، دلم معتکف قنداقه است
چشم دل، دیده دو دُر در صدف قنداقه است
بوسه باران پدرها، هدف قنداقه است
یکی از نسل رضا مثل علی اکبر شد
یکی از نسل حسین است و علی اصغر شد

علی اصغر، ولی از عشق پدر شد اکبر
عمر شش ماهه ی او نوح ترینِ محشر
سپر دین خداوند شده با حنجر
از سه شعبه شده هر چند کباب این کودک
سربلندی حسین است و رباب این کودک

امیر عظیمی

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد

نسیمی از سر زلفت بهار دنیا شد
تو آمدی و امیدی به عشق پیدا شد

تو آمدی و خبر آمد از سرادق عرش
زمین برای همیشه پر از مسیحا شد

درست مثل زمان تولد زهرا
مدینه مثل زمین های مکه زیبا شد

هزار حظّ منزّه به دیده اش آمد
همین که چشم ستاره به روی تو وا شد

و آسمان اگر امروز این همه بالاست
به پای قامت طوبایی شما پا شد

صدای پای کریمانه تو می آید
دلم به پشت در خانه تو می آید

تو نور عشقی و حق آفتابتان کرده است
دعای سبزی و حق مستجابتان کرده است

میان خیل هزاران هزار بخشنده
برای جود خودش انتخابتان کرده است

حساب کردم و دیدم چهارده قرن است
مرا پیاله به دست شرابتان کرده است

تو را سرشته و ادغام کرده با قرآن
تو را نوشته و حالا کتابتان کرده است

قسم به کعبه برای شفاعت فرداست
اگر جواد الائمه خطابتان کرده است

خدا سرشته تو را، تا که مثل نور کند
کریمی اش به کریمی تو ظهور کند

مسیح سبز نفس های تو حیاتم داد
شعاع نور ضریحت به جاده ام افتاد

برای آن که خدا حاجت مرا بدهد
مرا نوشت  مرید و تو را نوشت مُراد

به روی صفحه پیشانی ام ملائک ات
نوشته اند سگِ خانه امامِ جواد

چگونه لطف نداری به این اسیری که
غلام حلقه به گوش تو بوده مادر زاد

صدای اول عشق و صدای آخر عشق
تمام عشقی و ای عشق خانه ات آباد!

رسیده است به روی مهت سلام رضا
علی اکبرِ درِ خانهٔ امامِ رضا

تو آمدی پی اکرام و هم نشینیمان
جواب عاطفه باشی به مستکینیمان

تو آمدی ز طبق های آسمان پایین
و کردی از پی چشمانتان زمینیمان

چگونه دست توسل نیاوریم آقا
تو آمدی که همیشه گدا ببینیمان

تویی تو ماحصل چله توسل ها
تویی شراب طهورای اربعینیمان

تویی که حق خدایی به گردنم داری
تو آفریده شدی تا بیافرینیمان

تو را جواد و مرا آفریده ات کردند
قتیل آن دو کمان کشیده ات کردند

نگاه بی مَثَلت از تبار خورشید است
ضریحْ گونه چشمت مدار خورشید است

کواکب از جریان تو نور می گیرند
طلوع نور شما تا دیار خورشید است

تو انعکاس جمال امام خورشیدی
شبیه آینه ای که کنار خورشید است

همین که سردی مان رفت و فصل گرما شد
به گوش خویش سرودم که کار خورشید است

قسم به حرمت خاک زمین کرب و بلا
به آن دیار که مهپاره بار خورشید است

جواب کودک خورشید، سر بریدن نیست
جواب نور گلوی سحر، بریدن نیست

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh

مرثیه

09 Jan, 05:27


#امام_جواد
#حضرت_علی_اصغر

روشن تر از روز است خیلی بامرامند
وقتی کریمان با گدایان هم کلامند
الحق که آقازاده ها یک یک امیرند
الحق که نوکرزاده ها یک یک غلامند
در فقرِ محضِ خود غنیِّ محض هستم
وقتی گدای این درم، مردم گدامند
عین عدم هستیم و با آنان وجودیم
پس ما همان هاییم که آن ها بنامند
سنّ زیاد و سنّ کم، فرقی ندارد
این خانواده از طفولیت امامند
چیزی ندارم جز «سلام الله علیهم»
فرزندهای فاطمه با احترامند
هر صبح خورشیدند و در هر شام ماهند
این چهارده تا روشنی صبح و شامند
این چهارده آیینه از بس که شبیه اند
وقتی ببینی شان نمی دانی کدامند

و الله این پروانگی ما می ارزد
هر چند خاکستر شدیم اما می ارزد
معشوق عالم می شود یک روز، عاشق
مجنون ما اندازه لیلا می ارزد
قلاده ما را همین گوشه ببندید
سگ هم کنار خانه این ها می ارزد
سر می نهم بر پای تو قیمت بگیرم
هر جا نمی ارزد سرم این جا می ارزد
یک جان ناقابل به پایت ذبح کردیم
حالا که شد مال تو از حالا می ارزد
این گریه ها را آیه تطهیر گفتند
یک قطرهٔ آن بیش از دریا می ارزد
با کاظمین تو بهشتی دارم این جا
پس زندگی در عالمِ دنیا می ارزد
پس ارزش گهواره ات کعبه است حتماً
وقتی عصای حضرت موسی می ارزد!
دستی بکش بینا کنی این چشم ها را
با معجزات تو چه نابینا می ارزد!
کافی ست ما را این که بابای تو خندید
لبخند بابای تو یک دنیا می ارزد

آن که «کم»ش را نیمه شب آورد، دادت
دارد زیادش می کند لطف زیادت
آقا منم... آن رختْ پاره... پا برهنه...
آن شب –شب جمعه- مرا که هست یادت!
تو کیستی؟ تو از کریمان بلادم
من کیستم؟ من از گدایان بلادت
من از در این خانه ات جایی نرفتم
پس رو مگردان از گدای خانه زادت
آن که مرا حالا مُرید تو نوشته
حتماً تو را هم می نویسد «یا مراد»ت
تو جان مایی، پس بگیر این حق خود را
نفرین بر آن که جان گرفتی جان ندادت
تو هر کجا پا می نهی هر صبح خورشید
عرض ارادت می کند بر بامدادت
بابای تو با دیدن تو گریه می کرد
با گریه لطف دیگری دارد عبادت
آباء و اجدادت همه یک یک جوادند
پس می نویسیمت جواد بن الجوادت

بر روی پایت می گذارد کعبه سر هم
جبریل حتی می گذارد بال و پر هم
به خاک پایت احتیاجی نیست اصلاً
وقتی دوا می سازم از این خاک در هم
تو کعبه ای! آن کعبه ای که در طوافت
بال و پر ما سوخته حتی جگر هم
با آبروی تو تهجّد آبرو یافت
فیض از مناجات تو می گیرد سحر هم
با این جمالی که تو را دادند، باید...
بین خریداران تو باشد پدر هم
نام مرا هم بین این عشاق بنویس
بگذار تا جا خوش کند این یک نفر هم
ای جان به قربان تو و دورِ شلوغت
یوسف شدن بازار دارد، دردسر هم
در کوچه جانِ ما نقابت را بیانداز!
این گونه چشمت می زنند این ها، نظر هم
هستند یک یک شیرها دنبال دامت
چشمان آهوی خراسانِ پدر هم
فهم من از لطف جوادی تو این است:
که آن چه را گفتیم دادی، بیشتر هم
ما را ببر تا کاظمین این بار با هم
ما را بخر در کاظمین این بار درهم

جز عجز، سائل چاره ای دیگر ندارد
وقتی کریمیِ‌ خدا آخر ندارد
ما را برای در زدن معطل نکردند
اصلاً ‌بیوت این کریمان در ندارد
این خانواده کودکش ذاتاً بزرگ است
نام علی که اصغر و اکبر ندارد
طفل رباب ست و ولیکن عادتش بود
از شانهٔ عمه سرش را بر ندارد
بین مقامات رباب این شان کافی ست
که هیچ کس جز او علی اصغر ندارد
وقتی که آمد لشگر کوفه به هم ریخت
میدان علمداری ازین بهتر ندارد
وقتی که آمد لشگر از دور پدر رفت
آخر گمان کردند که لشگر ندارد
طفل است و بابای بلاتکلیف مانده
حیرانی است و کودکی که سر ندارد
گیرم که از فردا دوباره آب وا شد
چه فایده، شش ماهه که دیگر ندارد

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

دل ها به هم لب ها به هم سرها به هم خوردند
خیل ملک از قسمت پرها به هم خوردند

بر دیدن ماهی که نور فاطمه دارد
در کهکشان انگار اخترها به هم خوردند

نور حسین آمیخت با نور حسن، درتو؛
بالاخره نور برادرها به هم خوردند

یک مرتبه در اکثر میخانه های شهر
در وقت میلاد تو ساغر ها به هم خوردند

در مکتب هست علم قطعا بهتر از ثروت
غیراز ابوذرها، ابازرها به هم خوردند

غیر از ابوذرها و سلمان ها، دراین درگاه؛
درکثرت خُدّام قنبرها به هم خوردند

در رفت و آمدها به یاد مادر افتادم
در رفت و آمدها که هی درها به هم خوردند

ای وای، از آن کوچه های تنگ وقتی که؛
بر روی نِیْ چون جام مِیْ سرها به هم خوردند...

مهدی رحیمی

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

خشکی ام رفت و وصل دریا شد
سردی ام رفت و فصل گرما شد

فارغم از خودم خدار را شکر
آسمانی شدم خدا را شکر

آمدی و دلم نجات گرفت
باز هم مرده ای حیات گرفت

ای حیات مجدّد دنیا
دومین یا محمد دنیا

یا من ارجوی آستان لبم
پنجمین رکعت نماز شبم

ای که تنها خدا شناخت تو را
مثل بیت الحرام ساخت تو را

قافیه های بیت ما تنگ است
در مقامت کمیت هم لنگ است

ای نسیم پر از بهار حسین
حسنی زاده ی تبار حسین

قبله مردم مدینه تویی
حسن دوم مدینه تویی

ای ظهور پیمبر اکرم
حاصل وصلت دعا و کرم

مادرت دختر کریم خدا
پدرت حضرت کلیم خدا

وسط هفته ها برای منی
التماس سه شنبه های منی

سر شب فکر نور تو بودم
فکر شب های طور تو بودم

خواب سجاده تو را دیدم
صبح دیدم کنار خورشیدم

ای نماز پر از قنوت حسن
حاصل چله سکوت حسن

تو تولای دفترم هستی
قسم نون والقلم هستی
 
تکیه بر بال جبرئیل زدی
مزرعه داشتی و بیل زدی

بهترین میوه ی تو ایمان بود
گندم کال تو پر از نان بود

بی تو این حوزه ها کمال نداشت
میوه ای غیر سیب کال نداشت

وقت آن است اجتهاد کنی
بی سواد مرا سواد کنی

وقت آن است منبری بزنی
حرف یک حرف بهتری بزنی
 
عِلم را باز هم شکاف دهی
در کلاست مرا طواف دهی

اگر علم تو را حساب کنند
زندگی تو را کتاب کنند

علم و اخلاق می شود با هم
آدمی می کند بنی آدم

پر جبریل زیر پای تو بود
گردن آویز بچه های تو بود

میوه? بهتر از رطب سیب است
باعث التیام تب سیب است

فاطمه سیب جنت الاعلاست
پس شفای تب تو یا زهراست

چه کسی گفته بی مزاری تو
یا چراغ حرم نداری تو

قبر تو بارگاه توحید است
شمع بالاسر تو خورشید است

چه کسی گفته سایبانت نیست
صحن در صحن آسمانت نیست

عرش که آسمان نمی خواهد
نور که سایبان نمی خواهد

تو خودت سایبان دنیایی
بهترین آسمان دنیایی

مردی از خانواده ی خورشید
امتداد غم امام شهید

انعکاس صدای عاشوراست
روضه های غروب مناست

مرد سجاده، مرد نافله ها
مرد شب زنده دار قافله ها

مردی از جنس آیه ی تطهیر
خستگی های بردن زنجیر

هم سفر با ستاره غم هاست
«کربلا زاده ی» محرّم هاست

هم نژاد امام بی کفنان
دومین مرد کاروان زنان

راه طی کرده بیابان ها
قدم زخمی مغیلان ها
 
یاد خون طپنده گودال
خنده های زننده گودال

زخم بال و پر کبوترها
پا به پای اسارت سرها
 
بغض غمگین عصر عاشورا
گریه ی پشت پای معجرها

غیرت دست بسته ی محمل
شاهد التماس دخترها
 
کوچه کوچه؛ گذر گذر، همه جا
هم رکاب صدای حنجرها

برگ سبزی است با نشانه ی سرخ
کودک زیر تازیانه ی سرخ
 
طفل رفته، خمیده برگشته
باغ گل رفته چیده برگشته

آفتاب کمی غروب شده ست
گل یاس بنفشه کوب شده ست

آشنای صدای سلسله هاست
سوزش ناگهان آبله هاست

او که آیینه ی محرم بود
گریه هایش به رنگ ماتم بود

از ستاره گرفته تا شبنم
از بنفشه گرفته تا مریم

همه محو صدای او هستند
پای مرثیه های او هستند

علی اکبر لطیفیان

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

اکنون به شوق حجت پنجم ز خود گمم
وآيينه دار طلعت خورشيد پنجمم

چون کشتی سپرده به توفان عنان خویش
ازموج موج جذبه ی تو در تلاطمم

آن شمع کوچکم که بیفروزیم اگر
فخر است با چراغ قبولت به انجمم

از آفتاب بیشترم با ولای تو
آیینه ام، فروغ تو را در تجسمم
*
حیران آن اسارت و آن غارتم هنوز
باریک بین فاجعه ی آن تهاجمم

آری سلام بر تو اماما! که می پرد
از لب به یاد آن چه کشیدی تبسمم

طفل چهارساله و طوفان کربلا؟
حیران این تداعی ام و آن تالمم

از آن ستم که سوخت در آن، خاندان تو
هم بر تو عرضه می کنم اینک تظلمم

گنج مراد خویش نجستم ز هیچکس
الا تویی که مدح تو را در تکلمم

هرچند لب به خنده گشایم برابرت
ز اندوه تو نشسته به خون است مردمم
*
ای علم را شکافته و رفته تا به عمق
حیران آنچه یافتی از این تعلمم

آن شاعرم که از سر ایثار عاشقم
بر دوستیت و خصم تو را در تخاصمم

حسین منزوی

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

پهن شد سفره ی رحمت ، ولی الله آمد
آب و آیینه بیارید شهنشاه آمد
خیره شد چشم فلک ، ماه تر از ماه آمد
اولین مژده ماه رجب از راه آمد

از حسد دشمن این قوم به جان آمده است
پنجمین حیدر کرار جهان امده است

ای دل و دلبر و آرام و قرار حسنین
باقر آل عبا ، باغ و بهار حسنین
ماه دو فاطمه و دار و ندار حسنین
با تو سادات شدند ایل و تبار حسنین

می رسد بوی دل انگیز پیمبر از تو
ما ندیدیم حسینی حسنی تر از تو

ای بزرگ همه ، یاس دو علی بر تو سلام
شاه دین ، سرّ ِ خفی ، نور جلی بر تو سلام
پنجمین سید و سالار و ولی بر تو سلام
قبل میلاد تو داده است نبی بر تو سلام

پیش علم تو زده دشمنت آقا زانو
مدعی را نفس حق تو برده از رو

عشق یعنی ز همه غیر تو آزاد شدن
به فدای سر تو با همه اولاد شدن
کار تو سروری عالم ایجاد شدن
ای برازنده ی تو نایب سجاد شدن

ما مسلمان احادیث توایم و پسرت
مثل پروانه بگردیم فقط دور سرت

چون حسن دست بگیری ز همه بی منت
می دهی بر همه بی چون و چرا تو حاجت
می کند از کرمت حاتم طائی حیرت
همچو مهمان بگذاری سر سائل عزت

سیدی کوه وفای تو چه غوغایی کرد
هر که شد سائل تو تا ابد آقایی کرد

ای به میخانه عشقت دو جهان حلقه به گوش
موقع وصف تو شیرین سخنانند خموش
خط به خط زندگی ات برده جهان را از هوش
شاه دیده است کسی بیل بگیرد بر دوش

داده ای یاد به هر رهرو توحید و کمال
که بُوَد عین عبادت ، طلب رزق حلال

حب تو خیر العمل ، نوکریت آقایی
هیبتت حیدری و مرحمتت زهرایی
طینتت کرببلایی ، دلت عاشورایی
چون حسن قبلگه بی حرم دنیایی

قبر خاکی تو از هر دو جهان سیرم کرد
روضه کودکی تو به خدا پیرم کرد

محمد حسین رحیمیان

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

دل ویرانم امشب آباد است
لحظۂ با شکوهِ میلاد است
پنجمین ماه آسمانِ نبی(ص)
نور چشم امام سجاد(ع) است
شده امشب پدربزرگ ارباب
بیشتر قلب فاطمه(س) شاد است
سائلان لحظه لحظه می آیند
بسکه حاجت به این و آن داده است
شعر لالایی اش شبانگاهان
با نسیم است و نغمۂ باد است

معنیِ حکمت و نجوم رسید
حضرت باقرالعلوم رسید

برکت سفرۂ رجب آمد
شهد و شیرینی رطب آمد
نور در نور، سیرتش علویست
حضرتِ مرتضی(ع) نسب آمد
دشمنش لحظۂ مناظره باخت
در دلش کینه و غضب آمد
مثل دلسوزیِ عمو حسنش(ع)
رفت و با خنده روی لب آمد
بسکه پیمانه را لبالب کرد
سائلش روز رفت و شب آمد

سرِ این سفره میشوم حاضر
با عنایاتِ حضرت باقر(ع)

قلم آمادۂ نوشتن شد
وقت وصفش زبانم الکن شد
شد محمد(ع) برای پنج تن و
نورِ چشم چهارده تن شد
باز هم یک حدیثِ عالی گفت
باز هم چشم شیعه روشن شد
لحن گرم تلاوتش یک عمر
دلبری کرد و صاحبِ فن شد
کارِ هر روز من شده مدحش
شافع روز محشر من شد

باید آوایِ بر لبش باشم
دانش آموزِ مکتبش باشم

مکتبش حیدری ست بسم الله
از خیانت بری ست بسم الله
مکتبش بیعتی ست جانانه
فاطمه(س)محوری ست بسم الله
عِلم او با عمل گره خورده
علم ِ نام آوری ست بسم الله
با ولایت پیِ شهادت باش
در صدف گوهری ست بسم الله
مکتبش مردِ مرد می طلبد
حرف ِ پیغمبری ست بسم الله

پیروانِ دو عالم افروزیم
درس روشنگری می آموزیم!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

بی سبب نیست که دل واله و مجنون شده است
آمدی ماه رجب هم به تو مدیون شده است

نام تو اذن دخولم شده در ماه خدا
بندگی با شب میلاد تو مقرون شده است

اول ماه رجب تا سحر سیزدهم
از مدینه به نجف راه چه گلگون شده است

واژه ها ‌مست تو گشتند...همه جمله شدند
جمله ها در اثر حب تو موزون شده است

شجره نامه ات از ربّ جلی آمده است
فضل در پیش سجایای تو مفتون شده است

خاندانت همگی اهل کرامت هستند
بینتان بنده نوازی است که قانون شده است

حوزه ی علمیه یک گوشه ز الطاف شماست
شیعه تا روز قیامت به تو مدیون شده است

هر که از دست شما جام ولایت نگرفت
تا خود حشر در این میکده مغبون شده است

لعنت حق به کسی که به شما پشت کند
آن که از دایره ی عشق تو بیرون شده است

دور قبرت همه از ذریه ی طاغوتند
دل ما از غم این فاجعه محزون شده است

دل ما سوخت ولی از دل مهدی چه خبر؟
مطمئنا دل زهرایی او خون شده است

طبق فرموده ی ناب پسرت: «پیکرتان...
...در دل تک تک عشاق تو مدفون شده است»

کاش روزی برسد در حرمت سجده کنم
در حریمی که رفیع است و دگرگون شده است

محمدجواد شیرازی
مهدی علی قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

هر آنکس که خواهد شود عبدِ شاکر
به ماه رجب هست این فیض ، ناظر
چه زیباست ماهِ خداوندِ قادر
که روشن شده با قدمهای باقر

رجب باده ی کربلا می چشاند
گدا را کنار خدا می نشاند

چنین واسطه میفرستد خدایم
امامی ز نسل حسین از برایم
که دستم بگیرد برَد کربلایم
مقیمم کند یار ، پایینِ پایم

امامی که شد زیب دامان ارباب
امامی که شد نور چشمان ارباب

امامی که باشد امام معارف
ولیعهدِ سجاد ، جام معارف
علومش تماماً قیام معارف
تمام حقیقت ، تمام معارف

به عارف مدیر و به زاهد مدبّر
به عترت مجیر و به قرآن مفسر

احادیث از علم او جان گرفته
از او درسِ توحید ، قرآن گرفته
ز تقوای او کارِ ایمان گرفته
ز نفسِ درونش ، گریبان گرفته

فلک پرده ای از نگاه کریمش
ملک جلوه ای از شعاع حریمش

امامی که از جان علومش بجوشد
معارف ز خاک قدومش بجوشد
ستاره ز علم نجومش بجوشد
حقایق ز فیض عمومش بجوشد

به تاویل آگه ، به تفسیر دانا
خدا خوانده او را محمد همانا

امامی که تابش به انجم نماید
به امواج ، حکمِ تلاطم نماید
به هر انحرافی تهاجم نماید
چنین تاج و تختِ ستم گم نماید

جهادش حسینی ، قیامش حسینی
به عالم همه احترامش حسینی

امامی که یاری به اوتاد دارد
دفاع از حرم پیشِ صیاد دارد
به فتنه تهاجم به شیاد دارد
که باقر تاسّی به سجاد دارد

که او فتنه ها را همه میشناسد
خسان را گُلِ فاطمه میشناسد

امامی که پیغمبر کربلا شد
علومش ز گودال ، تفهیمِ ما شد
ز مسلخ گذشت و رسول منا شد
که با روضه ها ، یارِ دین خدا شد

همه عالمانند مدیون باقر
همه حوزه هایند مرهون باقر

امامی که از کودکی فکر ما بود
ز گهواره تا گور ، لطف و عطا بود
گشاینده ی بابِ علمِ خدا بود
شکافنده ی علم آل عبا بود

بما از کنارِ گُلی جاودانه
نظر کرده همبازیِ نازدانه

امامی که همدوره شد با رقیه
رسانید ما را هم او تا رقیه
صدا میزد از خیمه اش: یا رقیه
چه خوش بوسه گیری ز بابا رقیه

بیا تا به گیسوی او شانه گیریم
به دامانِ بابات کاشانه گیریم

امامی که در کربلا دُرّ ناب است
و گهواره جنبان طفل رباب است
هماره به دستانِ او جامِ آب است
کنار قمر ، همچنان آفتاب است

پدر هست در خیمه بیمار ، اما
پسر هست یارِ پرستارِ بابا

امامی که با عمه زینب سفر کرد
چو اهل حرم ، خویش را دربدر کرد
چه شبها که شامِ بلا را سحر کرد
و از معجرِ عمه دفعِ خطر کرد

عبور از دل غصه ها کار او بود
که از نیزه ، رأس الحسین یار او بود

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

31 Dec, 07:24


#امام_باقر

ماه رجب خیر مقدم، سر زد دوباره هلالت
گردیده هفت آسمان خم، در پیش قدر و جلالت
باران فیض الهی هر لحظه بادا حلالت
تابیده در کل عالم نور خدا از جمالت
نازم به لیل و نهارت هفت آسمان بی‌قرارت
خورشید چشم انتظارت هر دم هزاران بهارت
-هر اختر تابناکت دارد فروغ خدایی

می‌آیی و می‌درخشی با جلوه حس سرمد
بر خلق داری بشارت از صبح عید محمّد
هفتم فروغ الهی پنجم وصی محمّد
گنجینه کل دانش، آیینۀ روی احمد
فوق تصور مقامش دانش اسیر کلامش
وحی الهی پیامش داده محمد سلامش
-عبدی که باشد جمالش آیینه کبریایی

فردی که باید بخوانم چون ذات حق بی مثالش
گل‌بوسه‌های حسینی کرده است گل بر جمالش
دل می‌برد از محمّد توصیف خلق و خصالش
پیشانی عرش رحمان ایوان قدر و جلالش
خورشید تابندۀ علم، ماه درخشندۀ علم
دریای طوفندۀ علم، تنها شکافندۀ علم
-در پای کرسی درسش دانش کند خودنمایی

نام نکویش محمد یا احمد دیگر است این
الله اکبر خدا را زهراست یا حیدر است این
دریای حلم حسن را رخشان‌ترین گوهر است این
سرتا قدم یادگار ثارالله اکبر است این
این باقر علم دین است یا سیدالساجدین است
هم جان حبل‌المتین است هم اسوه متقین است
-در خاک راهش چه قابل گردند عالم فدایی

دشمن به وقت تکلم دلداده خلق و خویش
بالا رود وحی ساعد تا عرش با گفتگویش
چشم ملایک به دستش دست خلایق به سویش
گل‌های علم و فضیلت روییده از خاک کویش
مهرش تمام ولایت رویش چراغ هدایت
از بذل دستش روایت احسان و جود و عنایت
-از او هماره کرامت از ما همیشه گدایی

ای گوشه گوشه بقیعت بیت‌الحرام ملایک
بر تو درود خداوند بر تو سلام ملایک
از کوثر دانش تو لبریز جام ملایک
صحن بقیعت همه پر از ازدحام ملایک
دانش اسیر کلامت روح القدس مرغ بامت
از سوی جد کرامت آورده جابر سلامت
-خیزد ز قبر غریبت بوی خوش آشنایی

تو نجل خون خدایی، ریحانۀ کربلایی
لیل و نهار زمان را والشمسی والضحایی
هم اختر شش سپهری هم پنجمین مقتدایی
هم هفت در شرف را دریای بی‌انتهایی
مهر تو باب النجاتم شوینده سیئاتم
خاک تو آب حیاتم من در حیات و مماتم
-از تو نجویم کناره از تو نگیرم جدایی

ای آبروی مدینه از آبروی بقیعت
هر لحظه مرگ و حیاتم در آرزوی بقیعت
حتی به گلزار جنت چشمم به سوی بقیعت
ذکر خدا بر زبانم با گفتگوی بقیعت
تو عالمی را پناهی من میثم روسیاهی
بر دوش کوه گناهی آیا شود با نگاهی
-پایی به چشمم گذاری، چشمی به سویم گشایی

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

شب است و باز، مبارک شبی است؛ ای ساقی
کلید میکده در دست کیست، ای ساقی
فرشته عشق نداند که چیست، ای ساقی
بخواه جام و شرابی به خاک آدم ریز
به کام شیعه ی زین العباد، زمزم ریز

خدا به شهر مدینه، دوباره عزت داد
به سفره ی دل شیعه، عجیب برکت داد
و نور فاطمه را پنج دفعه، حرکت داد
تمام شوکت و عزت، نزول فرموده
امام باقر امت، نزول فرموده

شکست پوزه ی شیطان، فرشته غالب شد
گدای نان شب، اینبار؛ گنج صاحب شد
به خاک خانه سجاد، سجده واجب شد
ملائکه، همه از عرش؛ سوی سجادند
پیمبران، همه تبریک گوی سجادند

ز شاهراه نبوت، مسیر و جاده ی وحی
رسیده کودک قرآن، امام زاده ی وحی
محمد بن علی، پنجمین نواده ی وحی
نبود روی زمین، بی امام ها؛ دینی
بدون باقر و صادق، چه دین و آیینی؟!

خبر دهید که آمد تجسّمِ کوثر
بگو به شیعه: «فصلّ لِرَبِّکَ وَ أنحَر»
به خصم حضرت حیدر، بگو:« هُوَالاَبتَر»
کلام آل پیمبر، کلام اسلام است
و «قال باقر» شیعه تمام اسلام است

حدیث از لب لعلش، شنیدنی است فقط
روایت از پسر وحی گفتنی است، فقط
درون مدرسه اش، درس خواندنی است؛ فقط
از این ذوات مقدس، حصول علم نکوست
درون مکتب باقر، "کلیم" دانشجوست

به لطف حضرت باقر، علوم؛ احیا شد
معارف از کرم او به قدر دریا شد
تشیع از کمک و دستگیری اش، پا شد
چقدر مزرعه ی حوزه هاش، پر بارند
هزار قاضی و بهجت به او بدهکارند

خدا کند که من امسال، زائرش باشم
به کوری سلفی ها، مسافرش باشم
به اعتکاف حریمش، مجاورش باشم
بقیع؛ تربت باقر، دل پری دارد
نه شمعی و نه چراغی، نه زائری دارد

به یاد کودکی او، بگو: سلام حسین!
«سلام جدّ غریبم، سلام، امام حسین!
تو رفتی و چه کشیدند، عمه هام، حسین!
سلام زینب و نجمه، سکینه و کلثوم
سلام عمه، سه ساله؛ رقیه ی معصوم

امیر عظیمی

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

السلام ای دلیل کَرَّمنا
ای بعالم امام، آمَنّا
به مسلمانیِ خودت سوگند
طاعتت واجب است، سَلَّمنا
این عبارت نوشته بر قلبم
از ازل بوده ام تُو را مِنّا
از ازل تا ابد به این سخنیم
ما همه بنده ایم، اِرحَمنا
شاهد اینکه در رکاب توأم
و هُوَ ((آیهُ لَهُم اَنّا))
((و خَلَقنا لَهُم )) به ما خواندی
(( و مَتاعاً، و رحمةً مِنّا))
مرده بودیم، زندهِ مان کردی
و لبت گفت ذکر ((اَحیَینا))
شیعۀ فاطمه تویی _ و منم
شیعۀ تو قسم به ((انزلنا))
حجةُ اللهِ ما تویی آقا!
حجة الله علی الحجج، زهرا

سوره های فصیح رحمانی
آیه های بلیغ سبحانی
تویی و آل پاک و اطهارت
کلمات کریم قرآنی
عَلَّم الآدم از تو می گوید
ای به اسماءِ نور، نورانی
اُذکروا نعمتی تویی آقا!
وَه چه زیبا نماز می خوانی
واَقیموا الصلوه را مظهر
اَمرِ آتوالزکوه را بانی
خاشعین را عبادتت مَظهر
خاضعین را چراغ رضوانی
هر سحر از میان سجّاده
آسمان را کنی چراغانی
نیمه شب تا طلوع فجر و فلق
تویی و سجده های طولانی
پدر و مادرم فدای شما
ای مرا والدین ایمانی
با شما بودنم خدا داند
بهترین لحظه های روحانی
مثل عمّه شبیه بابایت
می کنی خطبه های طوفانی
آخرین یادگار کرب و بلا !
اوّلین یادگار ایرانی
حتم دارم برای ما تا حشر
تا قیامت شفیع میمانی
حجةُ اللهِ ما تویی آقا!
حجة الله علی الحجج، زهرا

ای به قربان برق چشمانت
آمدی با سرود جانانت
اَشهدت شهدی از شهادتت داشت
اوّلت هست مثل پایانت
بر لبت آیه های قرآنی است
ای فدای صدای قرآنت
حال، وقت امامتِ تو شده
عالَمی هست زیر دستانت
ما مسلمان دست های توئیم
کن اشاره شویم سلمانت
آری ای ماه! خوش درخشیدی
در شب تیره بر محبانت
خندۀ مادرت به بابا گفت
می بَرد دل، لبان خندانت
می درخشد شبیه مروارید
گونه ات چانه ات گریبانت
این چه نوری است می شود ساطع
تا بهشتِ برین ز رضوانت
خوانِ نعمت بگستران که هنوز
انبیایند تازه مهمانت
باقر العلمی و معلّم خلق
عالمان طفلک دبستانت
قلّه های علوم انسانی
بی گمان فتح شده به دورانت
مکتب وحی را تویی حافظ
دشمنان مانده اند حیرانت
درد اسلام و مسلمین امروز
هست محتاجِ مُهر درمانت
شیعیان غریب را دریاب
به دل نرم و آه سوزانت
حجةُ اللهِ ما تویی آقا!
حجة الله علی الحجج، زهرا

فیض سرمد حکایت باقر
راه احمد هدایت باقر
در همه دردهای بی درمانی
مرهمِ دل ولایت باقر
همۀ کائنات می دانند
زنده اَند از عنایت باقر
بخدا زنده می کند دل را
نکته های روایت باقر
حافظ پرچم ذَوِی القرباست
هرکه شد تحت رایت باقر
بشریّت به امر حق باشد
زیر چتر حمایت باقر
دور طاغوت، سَر نمی گردد
جز به دست درایت باقر
سدّ راه منافقین باشد
روشِ با کفایت باقر
هر کجا انحراف می بینیم
چشم ما و هدایت باقر
شیعه بودن نشانه ای دارد
شیعه نوری ز آیت باقر
بر مجاهد ز غیب می آید
مددِ بی نهایت باقر
طاعتِ بی غرور، گر خواهیم
اشک ما و رضایت باقر
در ره دوست بندگی باید
بندگی چیست ؟ غایت باقر
حجهُ اللهِ ما تویی آقا!
حجه اللهَ علی الحجج، زهرا

جوشد از هر لب دعای شما
چشمه چشمه به زیر پای شما
و من از چشمه ای شکافنده
چشم واکرده ام برای شما
من مسلمان چشم های توأم
مؤمن چشمۀ بقای شما
هر کجا را که طی کند چشمت
طی کند پیرو ولای شما
نتوان حق تو ادا کردن
مگر از سمت کربلای شما
چشم هایت چه روضه ها دیده
در شب و روز نینوای شما
دیدی ای چشم کربلا که چه شد
بر سر نیزه مقتدای شما
دیدی آنجا که معجر و خلخال
می ربودند از نسای شما
خلوت سجده بود و سجاده
آه سجاد و ابتلای شما
خیمه اهل بیت بود و شرر
حمله و غارت و عزای شما
حاجتی رفت در دل زینب
که خورَد تازیانه جای شما
دید چشمان پاک و معصومت
کوفه و شام و رنجهای شما
باید از درد و داغتان گوئیم
ورنه کِی می توان ثنای شما
خودتان امر کرده اید آقا!
یک دهه روضه در منای شما
حجةُ اللهِ ما تویی آقا!
حجة الله علی الحجج، زهرا

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

وزیده دوباره نسیم رجب
مرا خوانده حق در حریم رجب
دلم را هوائی خوبان نمود
خدای رئوف و رحیم رجب
خدایا کمک کن که با لطف تو
شوم بهره مند از نعیم رجب
نگاهی بفرما براین روسیاه
به حق نگار کریم رجب
مناجاتی ام کن دراین ماه نور
مقیمم بفرما به درگاه نور

مرا شوق یاریست والا تبار
امامی گرامی و زهرا تبار
من از ایل مجنونم و دلشده
و او از عزیزان لیلا تبار
کریمی زنسل کریمان عشق
ومن عاشقی مست و شیدا تبار
نسب از دو سو فاطمی، حیدری
به قربان این ماه غوغا تبار
جمال جمیلش بهشت عدن
دو جد گرامش حسین و حسن

تعلق ندارد به کس خاطرم
گدای کرمخانۀ باقرم
به لطف خداوند زهرائی ام
خدا را براین موهبت شاکرم
به منصب نیازی مرا نیست... نیست
خوشم در حریم علی شاعرم
اگرچه سرودم غزلها ولی...
ز وصف علی زادگان قاصرم
قلم ازنفس ماند و یارم نشد
حریف نگاه نگارم نشد

سلام ای علوم خدا را امین
پدر خوانده ی علم، حق الیقین
اگرچه زنسل علی آمدی
محمدترینی،محمدترین
چنان فانی عشق پاکت شدم
ز سرحد مستی گذشتم ببین
مریض مریض تو عیسی مسیح
مرید مرید تو روح الامین
به قربان نازی که داری شما
وآغوش بازی که داری شما

به روی اسیرت نگارا بخند
بر این بینوا دیده ات را مبند
نگاهی... که جاهلترین نوکرت
ز دریای علمت شود بهره مند
امیر رسولان به تو داده دل
مرا هم امیرا فکندی به بند
حسن زاده ای و حسینی خصال
نگاهت قیامت... لبت کان قند
چه گردد از آن لب شه ذوالمنن
کلامی خصوصی بگوئی به من

من امشب ز چشم تو دم می‌زنم
به نام نگاهت قلم می زنم
رجب آمده غرق شور و طرب
شرر بر دل و جان غم می زنم
سراپای من غرق لطف شماست
دم از حُسن صاحب کرم می زنم
کدامین سحر می شود بنگرم
کنار مزارت قدم می زنم
و یا اینکه یک روز خوش بنگرم
سر قبر پاکت علم می زنم
ضریحی نداری نباشد غمت
برای تو در دل حرم می زنم
مرا عفو کن اگر دلبرا
ز اوصاف تو حرف کم می زنم
تو بالائی و ما دراین قعر خاک
الا حضرت عشق روحی فداک

دلم پر شده از ولای شما
سرم خاک پای گدای شما
چه دارم به جز اینکه آقا فقط
بگویم وجودم فدای شما
چه می شد نصیب دل ما شود
نسیمی ز فیض دعای شما
مبارک بود پیش من مرهم و...
غم و لطف زخم و شفای شما
شبم را شما نور باران کنید
مرا با نظر اهل ایمان کنید

مجتبی روشن روان

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#حضرت_ام_کلثوم

دیار عشق و جنون پر ز آه مظلوم است
روایت غمشان صد کتاب منظوم است

هر آنچه کرببلا بر سر حسین آورد
حکایت دل پر خون ام کلثوم است

شریعه بسته شد و آب شد دگر نایاب
علی اصغر شش ماه از چه محکوم است

یکی فتاده به هامون ز خاک و خون غلطان
یکی اسیر و پریشان، ز یار محروم است

اگر چه زینب ثانی بود ولی او هم
همیشه در کنف ظل چهار معصوم است

نصیب زینب و تو شد فراغ و خون جگری
گواه صبر شما ذات حی قیوم است

تو دخت شیر خدایی تو شیر زن هستی
عناد با اسد اله چقدر مرسوم است

تو خطبه خواندی اگر در رثای مظلومان
کلام نافذ تو هم به گریه مختوم است

به شام و کوفه اسیران حقیر گردیدند
چقدر شام بلا نامبارک و شوم است

کسی که نسبت پیوند با حرامی داد
نفاق و دشمنی او همیشه معلوم است

نگشته بوته خاری هنوز لایق گل
نصیب هرزه فقط میوه های زقوم است

تو و سکینه به باب الصغیر سوریه اید
مزارتان حرم دوفقید مغموم است

تو عین صبر جمیلی تو زین اب هستی
که حسرت تو فقط بوسه ای ز حلقوم است

جواد کلهر

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#حضرت_ام_کلثوم

چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی
تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی
صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی
خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی
نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب
قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب

مدینه ازحسن هم یک نفر مظلوم تر دارد
همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد
فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد
که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد
برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد
علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد

قسم بر غربت تاریخ ؛ این ترفند ممکن نیست
دروغ محضشان کافیست ؛ این پیوند ممکن نیست
علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست
به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ؛ ممکن نیست
فلانی را بگو شهر نبی دروازه ای دارد
نمیداند مگر که هرکسی اندازه ای دارد

دراین مکتب که حفظ شان کعبه می شود لازم
تویی کعبه ، که گرد تو جوانان بنی هاشم
برادرزاده هایت از ادب پیش تو چون خادم
حجابت قامت اکبر ، رکابت زانوی قاسم
چنان عباس ، جانت از وفاداری لبالب بود
که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود

شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سر ها
سوار ناقه خواهرها ، سوار نی برادر ها
چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادر ها
چهل منزل کشیدی خار از پای کبوتر ها
گَمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را
که بستی باسکینه زخم پیشانی زینب را

بمیرم ، در شلوغی های شام آنچه نباید ، شد
خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد
همینجا بود که حال عروس مادرت بد شد
نه....از دروازه ی ساعات باید زودتر رد شد
رباب آنجا که دایم آه حسرت می کشد اینجاست
و جایی که ابوفاضل خجالت می کشد اینجاست

مجید تال

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

بگو به نور که ماه تمام آمده است
که صبح آمد و پایان شام آمده است
برای شیعه دوباره امام آمده است
خدای فقه و حدیث و کلام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

پدر حسینی و مادر سلاله ی حسن است
اویس وار زمین در هوای او قرن است
غلام خانه ی او بودن آرزوی من است
تجسم همه ی احترام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

سراسر از برکات خدا پر است زمین
اگر که در صدف آسمان دُر است زمین
به نور اوست که گرم تبلور است زمین
دوباره رحمتی از جنس عام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

دمیده است به دنیا دم خدادادی
به هر خرابه رسیده هوای آبادی
هزار شکر خدا را که خوب استادی_
_برای این همه شاگرد خام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

چقدر در وجناتش خدا نمایان است
اسیر جذبه ی او کافر و مسلمان است
رسیده آن که امید گناهکاران است
دوباره بوی علی بر مشام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

دل از تمام جهان برده است لبخندش
فقط نه خلق که دل برده از خداوندش
به داروی گل لبخند های چون قندش
به درد های همه التیام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

رسیده است امامی که نافذ است و بصیر
نکرده حرف خدا را به رای خود تفسیر
نمی شود به کلام بنی امیه اسیر
برای مذهب شیعه قوام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

به حکم آیه ی تطهیر پاک یعنی او
که پنجمین گُهر تابناک یعنی او
برای سنجش ایمان ملاک یعنی او
ملاک حد حلال و حرام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

به علم و حلم و تمام فضائلش صلوات
به جلوه های پیمبر خصائلش صلوات
به نور چهره ی چون ماه ِ کاملش صلوات
که موعد صلوات و سلام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

گروهی از سخنان خدا جدا شده اند
که در توهم خود نائب خدا شده اند
چه رازهای دروغی که برملا شده اند
که آفتاب همه روی بام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

همان که وقت جسارت حضور خواهد داشت
که در مسیر اسارت حضور خواهد داشت
زمان کشتن و غارت حضور خواهد داشت
بیا که راوی غم های شام آمده است
امام باقر علیه السلام آمده است

خدا کند که شب انتظار سر برسد
سپیده سر بزند ، نوبت سحر برسد
خدا کند که به زودی همین خبر برسد :
به صف شوید دم انتقام آمده است
امام مهدی علیه السلام آمده است

مجتبی خرسندی

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

مدینه منتظر رحمتی فراوان است
دل کویری ما مستحق باران است

دلی به بار نشسته در این طلیعه ی نور
که در هوای کسی تا همیشه حیران است

بهار جلوه ای از صبح اول رجب است
رسیده آن که دوای دل پریشان است

رسیده است و دلم زنده می شود با عشق
تلاطمی ست که لبخند چشمه ساران است

محمد بن علی ع باقرالعلوم جهان
همان فرشته که الگوی هر چه انسان است

به دور شمع پر از نور مکتب مولا
طپش طپش دل ما تاهمیشه پروانه ست

فروغ انجمنی یا محمد بن علی ع
حسینی و حسنی یا محمد بن علی ع

صلابت علوی در نگاهتان جاری
تویی که جلوه ی زیبای فاطمی داری

رسیده از تو احادیث کاملاً متقن
شکوه علمی و سر خطّ هر چه اخباری

حضور جهل به پایان رسید وقتی که
تو آمدی به زمین با خروش بیداری

سلام گرم نبی را به محضرت آورد
صحابه ی نبوی "جابر بن انصاری"

نمی رسد به شناسایی تو قوّت عقل
تویی همانکه فراتر ز هر چه پنداری

بگو که می رسم از فرش تا به عرش بقیع
به التماس دل من فقط بگو "آری"

بها گرفته تعالیم شیعه با یادت
من و حواله ی عیدی روز میلادت

جواب این همه آوای ربنا با توست
اجابت نفس هر دعای ما با توست

محبتی که تو داری قدم قدم با ماست
حوائج همه ی بی قرارها با توست

همیشه گریه به عشق نگاهتان با ماست
همیشه پاسخ این بغض بی صدا با توست

گدایی از تو در این خانه ی کرم با ماست
جواب خواهش هر شخص بینوا با توست

شبیه شمع برای تو سوختن با ماست
بقیع بردن هر فرد مبتلا با توست

حسین ع گفتن و با گریه سر شدن با ماست
جواز دیدن ایوان کربلا با توست

دلم پریده ز سینه به سمت شش گوشه
مرا ببر ز مدینه به سمت شش گوشه

اسماعیل شبرنگ

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#حضرت_ام_کلثوم

تفسیر بی پایان کوثر ام کلثوم
تصویر ناپیدای مادر ام کلثوم
نور خدا را دیده ام در ام کلثوم
اول بگو زهرا و آخر ام کلثوم

مثل صدف در آب که گوهر پسند است
حجب و حیایت بیشتر حیدر پسند است

در یاعلی یافاطمه یارب عیان است
مستور هستی در دعا، مطلب عیان است
نور قنوتت در نماز شب عیان است
در بارگاه قدسی ات زینب عیان است

باید که چشم دشمن تو کور می شد
روزی به نام نامی ات منظور می شد

قرب تو را اشک سحر آورده بالا
آه غمت را میخ در آورده بالا
دیدی حسن، خون جگر آورده بالا
با دست لرزانش سپر آورده بالا

گرچه تو با این روضه ها خوب آشنایی
در اصل، دلخون شهید کربلایی

ای کاش که نذر رباب انجام می شد
وحشی ترین خورشید صحرا رام می شد
حالا مگر شش ماهه اش آرام می شد
باب الحوائج بود و وقف عام می شد

دلبستگی مادرش را می گرفتی
وقتی علی اصغرش را می گرفتی

باریدی و باریدی و باران نیامد
سقا که رفته بود از میدان نیامد
از خیمه رفت اصغر ولی عطشان نیامد
برگشتنش بر هیچ کس آسان نیامد

آمد حرم ارباب ما، اما چگونه؟
بین عبا پیچیده بود او را چگونه؟

از دور دیدی که سواری بر زمین خورد
آنکه پس از داغ علی اکبر زمین خورد
در زیر تیغ و نیزه ها با سر، زمین خورد
در ازدحام و خندهء لشکر، زمین خورد

عصر عجیبی بود در گودال رفتی
خوردی زمین با زینب و از حال رفتی

تصویری از نیلوفرت را می کشیدند
ازحال رفتی، معجرت را می کشیدند
بعضی تو، بعضی خواهرت را می کشیدند
..............................................

در کوچه و بازار شام....اصلاً بماند!
بگذار شعرم ناتمام اصلاً بماند

رضا دین پرور

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

رسیده ماه رجب در سرم هوای مدینه
نوشته اند دوباره مرا گدای مدینه
گرفته است بهانه دلم برای مدینه
فدای چار امام گره گشای مدینه

کبوتر دل من تا بقیع گشته مسافر
سلام مقصد پنجم ! سلام حضرت باقر

نبود این دل ما حیدری اگر تو نبودی
نبود روزی ما نوکری اگر تو نبودی
نداشت دین خدا لشکری اگر تو نبودی
نداشت جسم تشیع سری اگر تو نبودی

بزرگ و کوچک ما زیر دین راه نجاتت
غلام حیدر و زهرا شدیم با زحماتت

تویی همان که پیمبر رسانده است سلامت
تویی که درک خلایق نمی رسد به مقامت
شبیه زینب کبری حماسه داشت کلامت
شده است منبر روضه حیات بخش ز نامت

همیشه کرده حدیث تو گرم روضه ما را
نتیجه های تلاش توایم و صادقت آقا

امام پنجم عالم ، امید پنج تنی تو
بزرگ تر ز تمام تصورات منی تو
فدای عزم بلندت ، امام بت شکنی تو
خودت بگو بنویسم حسین یا حسنی تو

تویی که وارث جمع فضائل حسنینی
امام امتی و میوه دل حسنینی

همیشه مثل حسن بود عادت تو کرامت
زبانزد است در عالم همیشه جود و عطایت
بزرگواری و دارد فقیر پیش تو حرمت
و در مرام شما نیست دین به غیر محبت

تو و کرم ، تو و بخشش ، تو و عطای فراوان
همیشه لطف تو آقا شده است شامل مهمان

تویی که حاصل عمرت همه معارف دین است
به زیر پرچمت آقا کسی که سایه نشین است
به دست او رگ خواب همه زمان و زمین است
بقیع بی حرمت هم بهشت اهل یقین است

به رغم خواسته ی منکران اصل ولایت
حرم نداشتنت هم نکرد کم ز مقامت

تو یادگار شهید غروب حادثه هایی
تو در تمامی حالات ، یاد کرببلایی
ز کودکیت تو دلتنگ سیدالشهدایی
تو داغدار امام ِ مُرَمِّلٌ بِدِمایی

چهار سالگی ات را نمی بری دمی از یاد
رقیه بین خرابه جلوی چشم تو جان داد

محمد حسین رحیمیان

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

جلوه می بارد از جمال علی
جذبه می جوشد از جلال علی
هر که دارد خدا به خاطر اوست
هر که دارد خدا حلال علی
مرتضی را چه کار با عالم
هست عالم فقط وبال علی
ای نفسهات در خصال صدوق
ای بزرگیت از خصال علی
همه ی حرف توست قال نبی
همه ی حال توست حال علی
آمدی تا که با تو ما برسیم
ما همه میوه های کال علی
لطف زهرا تو را به ما دادند
از کرمخانه ی عیال علی

ای نماز مطهر زهرا
سجده های معطر زهرا
خیره ای بر مقاماتش
مثل قابی برابر زهرا
می وزد در هوای گیسوت
عطر گلهای قمصر زهرا
آسمانی و مژده ات را داد
به زمینی ها پیمبر زهرا
بی خودی نیست فاطمی هستی
پُری از نور کوثر زهرا
می زند موج در احادیثت
جلوه های مکرر زهرا
با شما جبرئیل نام مرا
می رساند به محضر زهرا

ای طلوع علی الدوام حسن
آفتاب بلند بام حسن
جابر آورده ات سلام رسول
مادرت گفته ات سلام حسن
می رسند از تبار مادریت
هفت معصوم بر امام حسن
حسنی زاده ای ز آل حسین
ای حسینی ترین کلام حسن
دست تو دست مجتبای کریم
به تو زیبنده است نام حسن
بسکه داری ارادتش آقا
در بقیعی به احترام حسن
خوشبحالت کنار او هستی
ای تمام علی تمام حسن

ای محمد ترین دعای حسین
دومین احمد حرای حسین
آمدی تا به انتها برسد
امتدادی از ابتدای حسین
از پدر ارث برده است عمری
سر این شانه ات روای حسین
آنکه روزی حسین منی گفت
گفت بعدش تویی برای حسین
ای علی اکبر امام شده
اکبر بعد کربلای حسین
تو حسینیه ی خدا هستی
با تو ماندیم در هجای حسین

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

جلوه می بارد از جمال علی
جذبه می جوشد از جلال علی
هر که دارد خدا به خاطر اوست
هر که دارد خدا حلال علی
مرتضی را چه کار با عالم
هست عالم فقط وبال علی
ای نفسهات در خصال صدوق
ای بزرگیت از خصال علی
همه ی حرف توست قال نبی
همه ی حال توست حال علی
آمدی تا که با تو ما برسیم
ما همه میوه های کال علی
لطف زهرا تو را به ما دادند
از کرمخانه ی عیال علی

ای نماز مطهر زهرا
سجده های معطر زهرا
خیره ای بر مقاماتش
مثل قابی برابر زهرا
می وزد در هوای گیسوت
عطر گلهای قمصر زهرا
آسمانی و مژده ات را داد
به زمینی ها پیمبر زهرا
بی خودی نیست فاطمی هستی
پُری از نور کوثر زهرا
می زند موج در احادیثت
جلوه های مکرر زهرا
با شما جبرئیل نام مرا
می رساند به محضر زهرا

ای طلوع علی الدوام حسن
آفتاب بلند بام حسن
جابر آورده ات سلام رسول
مادرت گفته ات سلام حسن
می رسند از تبار مادریت
هفت معصوم بر امام حسن
حسنی زاده ای ز آل حسین
ای حسینی ترین کلام حسن
دست تو دست مجتبای کریم
به تو زیبنده است نام حسن
بسکه داری ارادتش آقا
در بقیعی به احترام حسن
خوشبحالت کنار او هستی
ای تمام علی تمام حسن

ای محمد ترین دعای حسین
دومین احمد حرای حسین
آمدی تا به انتها برسد
امتدادی از ابتدای حسین
از پدر ارث برده است عمری
سر این شانه ات روای حسین
آنکه روزی حسین منی گفت
گفت بعدش تویی برای حسین
ای علی اکبر امام شده
اکبر بعد کربلای حسین
تو حسینیه ی خدا هستی
با تو ماندیم در هجای حسین

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

30 Dec, 16:10


#امام_باقر

ﻫﻼ‌ﻝ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ! ﻧـﺎﺯ ﮐﻦ ﺑـﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ
ﺯ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣـﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ

ﺳﻼ‌ﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺗـﻮ ﻣﯽ‌ﺗـﺎﺑﺪ
ﻓﺮﻭﻍ ﺣﺴﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﭼﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ

ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻣﺤـﻤﺪ، ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻋـﻠﯽ
ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﻩ، ﭼﻨﯿﻨﺶ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ؟

ﭼﻪ ﻣﺎﻩ ‌ﺭﻭﺡ‌ﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺷﺐ
ﺍﻣـﺎﻡ ﭘﻨـﺠﻢ ﻣـﺎ ﺷـﺪ ﻭﻻ‌ﺩﺗﺶ ﺍﻋـﻼ‌ﻡ

ﺧـﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﻨـﺖ ﺣﺴﻦ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺸـﯿﺪ
ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﺎﻍِ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ

ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﻣﺤـﻤﺪ ﺩﻭﻡ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﭘﻨﺠﻢ ﻭﺻﯽ ﺧﯿﺮﺍﻻ‌ﻧﺎﻡ

ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗـﺮﺁﻥ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾـﻌﻨﯽ ﺗـﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﻼ‌ﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺸﺖ ﺑﻬﺸﺖ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻈـﺎﻡِ ﻫﻔـﺖ ﻧﻈـﺎﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤـﻞ
ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻗﯿﺎﻡ

ﻣﮕـﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﭼـﻬﺎﺭﻡ ﻣـﺪﺩ ﮐـﻨﺪ، ﻭﺭﻧـﻪ
ﮐﻪ‌ ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ؟

ﺯﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻠﮏ ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ
ﻧﻔﺲ ﺑـﻪ ﺩﻭﺳـﺘﯽِ ﺍﻭ ﺑـﺮﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻣـﺪﺍﻡ

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﺘﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺸﺮ
ﻣﯽ ﺣﻼ‌ﻝ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑـﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﺍﻡ

ﺑﻪ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻘﯿﻊ
ﭘـﺮ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﮔـﺮﺩﯾـﺪﻩ ﺣﻠّﮥ ﺍﺣـﺮﺍﻡ

ﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﮕﺮﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﺳﺎﻗﯽ
ﺑﯿﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒّﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾـﺰ ﺑﻪ ﮐـﺎﻡ

ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﻭﯾﺶ ﺭﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ‌ﺍﺵ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺁﺭﺍﻡ

ﻋﺠﯿﺐ نیست که ﺩﺭ ﺗﻤـﺎﻡ ﺣﺎﺩﺛﻪ‌ﻫﺎ
ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﻏﻼ‌ﻣﺶ ﺳﻤﻨﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﺭﺍﻡ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ «ﺯﺭﺍﺭﻩ» ﺷﻮﻧﺪ
ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﺧﻠﻖ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ «ﻫﺸﺎﻡ»

ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ‌ﺭﻭﺡ، ﺯﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺸﺶ، ﺭﻭﺡ
ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻠﻢ، ﺯﻟﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻔﺰﺍﯾﺶ ﮐـﺎﻡ

ﻣﮕﻮ ﺩﺭِﺣﺮﻣﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ،ﮐﻪ ﺯﻋﺮﺵ
ﭘﯽ ﺯﯾـﺎﺭﺕ ﻗﺒـﺮﺵ ﻣـﻠﮏ ﺷـﻮﻧﺪ ﺍﻋـﺰﺍﻡ

ﻧﮕﻮ ﭼـﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻣﺎﻩ
ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺶ ﻧـﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﺪ ﻭﺍﻡ

ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﭼﺮﺥ ﮐﻤﺎﻝ، ﺍﻭﺝ ﮐﻤﺎﻝ
ﮐﻼ‌ﻡ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﮐﻞّ ﻋﻠﻮﻡ، ﺟﺎﻥ ﮐـﻼ‌ﻡ

ﭘﻨـﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑـﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﮐﺒـﯿﺮ
ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯﺧﺎﮎ ﺩﺭﺵ ‌ﺧﻮﺍﺹ‌ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ

ﻫﻨﻮﺯ ﭘـﺎﯼ ﺑـﻪ ﻣﻠﮏ ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ
ﺳﻼ‌ﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑـﻪ ﺁﻥ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻤﺎﻡ

ﭼﻬﺎﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﺮﻭﺷﯿﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑـﻪ ﯾﺰﯾﺪ
ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻭ «ﺷﺎﻡ»، ﺗﯿﺮﻩ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ

ﺑـﻪ ﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ "ﻣﯿﺜﻢ"
ﺍﮔـﺮ ﻏﻼ‌ﻡِ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﻧـﺪﺵ ﻏﻼ‌ﻡ غلام

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

باران ضرر دارد برای یاس سالم
اینها چگونه یاس پرپر را بشویند؟

گیرم که شستند و به خاکش هم سپردند
فردا چگونه پهلوی در را بشویند؟

بعداز عبور آب و دست از سمت بازو
جای تو جا دارد که حیدر را بشویند

مهدی رحیمی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

دیگر آن خندۀ زیبا به لب مولا نیست
همه هستند ولی هیچ كسی زهرا نیست

قطره ی اشك علی تا به ته چاه رسید
چاه فهمید كه كسی همچو علی تنها نیست

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

کسي که بود رسول خدا ثناگويش
روا نبود که سيلی زنند بر رويش

روا نبود که آتش ز خانه اش خيزد
و یا به ضرب لگد بشکنند پهلويش

روا نبود که سيلی خورد ز نامحرم
کسی که وجه خدا بود روی نيکويش

محمد معارف وند

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

خونِ در وُ دیوار شده قاتل زینب
هر بار که آمد دَمِ در ... دخترم افتاد

شد دردِسرم ... دردِ سر وُ پهلوی زهرا
افتاد پَرِ سرخِ پرستو پَـرَم افتاد

جنجال به پا شد که گریزم شده گودال
سَر شد سرِ نِیْ... گفت گلم معجرم افتاد

حسین ایمانی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

مُچ درد دارد فضه،از بس مخفیانه!
هی شب به شب شسته لباس و معجرت را

پهلو به پهلو دنده هایت درد میکرد
پهلو به پهلو خون گرفته بسترت را

محمد کابلی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

گفتم مفصل است سخن،مجملش کنم
جبریل گفت سوره کوثر بخوانمت

ای مادر حسین و حسن،مام زینبین
من هم اجازه هست که مادر بخوانمت؟

جواد هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

همتراز شرف کوثر تو زمزم نیست
خادم خانه ی تو کیست اگرمریم نیست؟

خاندانت همگی مظهر اسمُ اللّه اند
ولی اندازه تو هیچ کسی اعظم نیست

همه ی دلخوشی حیدر کرار تویی
لحظه ی خنده تو در دل مولا غم نیست

حیف نور تو که خرج در و همسایه شود
تو فقط وقف علی باش کسی محرم نیست

من از آن روز که خلق تو شدم گریه کنم
از زمانی که خودم هم به خدا یادم نیست

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

عمریست رهین منت زهرائیم
مشهور شده به عزت زهرائیم

مُردیم اگر به قبر ما بنویسید
ماپیر غلام حضرت زهرائیم

محسن عرب خالقی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد

میان آن در و دیوار خونِ تازه نشست
بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست

قاسم نعمتی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

در خورد به او...به آسمان بویش رفت
آتش به سرش رسید و گیسویش رفت

من بودم و خواهر و برادرهایم
دیدیم که مسمار به پهلویش رفت

سید حسین میرعمادی

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

کاش یک مشت بی حیا، ای دوست
آتش غم به حاصلت نزنند

کاش یک روز در خیالت هم...
مادرت را مقابلت نزنند

مجید تال

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

بگو به عاشق شیدا چرا ز دست رضا
مجوز سفر کربلا نمی گیرد

به نوحه خوان فقیر از زبان من گوئید
که پاکت از خود زهرا چرا نمی گیرد

سید حسن خوشزاد

@marsiyeeh

مرثیه

02 Dec, 19:19


#حضرت_زهرا

جای لگد،اصابت سیلی و میخ در
آه ای خدا چه بر سر این پیکر آمده

میخ سه شعبه بوده مگر یا عمود این
یا این که باز حرمله ی دیگر آمده

نادر حسینی

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#حضرت_زهرا

از ابتدا قیامت او آشکار بود
آن بانویی که ممتحن کردگار بود

در بندگی خویش خدای بقیه بود
سرتا به پاش مظهر پروردگار بود

در خانه با کنیز خودش همکلام بود
در سجده با خدای خودش همجوار بود

مردان جنگی از پس او برنیامدند
با اینکه بر جراحت پهلو دچار بود

کاری به این نداشت که تنها و بی‌کس است
وقت گذر ز کوچه، چه با اقتدار بود

زهرا عجیب غیرتی عشق حیدرست
پای علی برای بلا بی‌قرار بود

از گرگهای شهر، فدک را گرفته بود
کرار بود، گرچه خودش خانه دار بود

بستند راه کوچه! مگر کم میاورد؟!
غافل ازآنکه چادر او ذولفقار بود

سیلی زدند جا بزند! گفت یا علی!
یک دم عقب نرفت! سراپا وقار بود

رویش کبود شد، رویشان را سیاه کرد
با قامت شکسته عجب پای کار بود

تا حشر، خاک بر سر اهل مدینه کرد
آن معجری که روی سرش پرغبار بود

اصلا نخورد غصه‌ی آن گوشِ.....
اما حسن نشست و پی گوشوار بود

واضح تر از همیشه علی را نظاره کرد
هرچند چشم‌هاش از آن ضربه تار بود
**
ارثیه داد حضرت مادر به دخترش
ارثیه ای که درد و غم بی‌شمار بود

وقتی سر عزیز خدا رفت روی نی
زینب اسیر هلهله‌ی سی هزار بود..

از یک کفن مضایقه کردند کوفیان
بر روی بوریا بدنی آشکار بود

درراه، زینب از همه بدتر عذاب دید
دخت علی به ناقه‌ی عریان سوار بود

دستش شکست و دست ستم را ز پشت بست
با دست بسته فاتح این کارزار بود

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#حضرت_زهرا

بوي بهشت عطر نفس هاي اطهرت
فردوس حجره اي ست ز بيت منورت
باغ جنان نشسته به كنج گلِ سرت
خوانده پيمبر از همه خلق برترت
مدحت خدا نموده به آيات كوثرت
اين گونه خوانده از همه عالم فراترت

دردانه ی پيمبر و جانانه ی علي
رخشان ترين ستاره ی كاشانه ی علي

وجه خدا عيان شده بر روي صورتت
خوی خداست جلوه ي زيباي سيرتت
مستور در لطافت محض است فطرتت
بي فايده است جستجو از بهر كثرتت
در بازوي عليست تجلاي قدرتت
گشته رضاي حضرت حق در مسرتت

داخل شوند اهل جنان از قفاي تو
زانو به محضر تو زده ماسواي تو

بالاتر از فراسوي باور فقط تويي
با شان و قدر خويش برابر فقط تويي
شان نزول سوره كوثر فقط تويي
جان علي و ام پيمبر فقط تويي
آري دليل خلقت حيدر فقط تويي
تنها سواره در صف محشر فقط تويي

روز ظهور مي شود آغازِ عصر تو
از آن به بعد جلوه كند فتح و نصر تو

خلقت به دست رب جلي آفريده شد
با علم و حکمت ازلي آفريده شد
بی هیچ نقص یا خللی آفریده شد
گر چرخ و زهره و زحلی آفریده شد
از برکت نبی و ولی آفریده شد
احمد، خودش براي علي آفريده شد

تنها نه صبح و شام براي تو خلق شد
پيغمبر و امام براي تو خلق شد

غیر از تو کیست آن که بهار علی شود؟
غیر از تو نیست آن که قرار علی شود
چشم و چراغ و نقش و نگار علی شود
آینه ي تمام عیار علی شود
چون تو تمام دار و ندار علی شود
با جان خویش یاور و یار علی شود

قبل از شروع خلقت آدم تو بوده اي
از ابتدا دل از دل حيدر ربوده اي

حوريه اي ز جنس بشر كيست غير تو؟
آيينه اي ز حسن پدر كيست غير تو؟
بر مصطفي فروغ بصر كيست غير تو؟
رشك تمام اهل نظر كيست غير تو؟
آن ممتحن به عالم زر كيست غير تو؟
يار ِشهيدِ در پسِ در كيست غير تو؟

در، سنگرِ تو گشته و تو سنگرِ علي
در، گرچه جا زده است، تو ماندي سپر، ولي

نوريه اي و صابره و هم كريمه اي
بدرِ تمام و دُرَّةُ بَيضا، رحيمه اي
عالِيَةُ المَحَلّ و رئوفه، فهيمه اي
رُكنُ الهُدي، شَفيقِه، زُجاجِه، عليمه اي
عذرایی و رشیده، جلیله، حکیمه ای
محزونه ای و باكيه اي و سليمه اي

ريحانه ي رسولي و محبوبه ي خدا
"مَكسورُ ضِلعُها"يي و "مظلومُ بَعلُها"

اي حضرت بتول كه بي بال و پر شدي!
تنها ميان كوچه تو مرد خطر شدي
با جان خويش جان علي را سپر شدي
گرچه سپر شدي تو ولي بي پسر شدي
با هيزم جهنميان شعله ور شدي
آه نهاد سينه ي خيرالبشر شدي

تنها تو بين خلق علي باوري و بس
با پهلوي شكسته بر او ياوري و بس

تعريف كن ز علت جانسوز ناله ات
از رد خون روي تنت، نقش ژاله ات
از گريه هاي دخترك چهار ساله ات
تعريف كن ز قصه ي نشكفته لاله ات
از اولين شهيد علي از سلاله ات
اصلا بگو تو از فدك و از قباله ات

از نابرادران پيمبر چه ديده اي؟
كين گونه از حسين و حسن دل بريده اي!

از بازگشت عصر جهالت به ما بگو
از اتحاد جهل و قساوت به ما بگو
از غاصبان حق خلافت به ما بگو
از چرخ دنده هاي لجاجت به ما بگو
از موسم سكوت جماعت به ما بگو
از آيه هاي اجر رسالت به ما بگو

حتي اگر سفارش ختم رسل نبود
اين گردباد در رمق برگ گل نبود!

اصلا بيا و از دل زينب بگو سخن
از بغض مانده در وسط سينه حسن
از رازهاي مخفي در قلب خویشتن
از دست دوز آخَرَت آن كهنه پيرهن
اين كه چرا کم است در این بقچه يك كفن
از آن شهيد تشنه لب پاره پاره تن

در قتلگاه موي سپيدت خضاب شد
بي سرپناه عترت ختمي مآب شد

رضا جوان‌ بخت

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا

هر وقت دل بهانه ی یاد تو را گرفت
شادی از آن بلند شد و غصه جا گرفت

ابریست آسمان دل بیقرار تو
بیخود نبود اگر که دوباره هوا گرفت

گفتم شبی شبیه تو گریه کنم ولی
چشمم ز اشک خشک شد آقا صدا گرفت

تو سوختی که سینه ام آتش گرفت و سوخت
تو روضه خوان شدی اگر این روضه پا گرفت

امروز هم بیا و بگو وای مادرم
آخر مریض خانه ی مولا شفا گرفت

راحت شدند اهل مدینه ز رفتنش
این خانه ی علیست که دیگر عزا گرفت

در آخرین وصیت زهرا دل علی
از روضۀ حسین و غم کربلا گرفت

محمدعلي بياباني

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#حضرت_زهرا

همینکه پهلوی او گاه گاه میگیرد
نفس به سینه این پابه ماه میگیرد!

مریض خانه اگر لب به آب و نان نزند...
پس از سه ماه تنش وزن کاه میگیرد!

مریض خانه اگر سیلی از کسی بخورد..
بروی صورتش ابری سیاه میگیرد

هنوز هم که هنوز است با همین حالش
علی به چادر زهرا پناه میگیرد!

کسی نگفت که این تازیانه در کوچه
به بازویش به کدامین گناه میگیرد؟!

چه آمده به سر چشمهای زهرا که..
ز چشمهای علی هم نگاه میگیرد

همینکه نام علی را به پیش او ببری
به لب ترنم "روحی فداه" میگیرد

اگر خمیده علی از نماز آیات است..
نود شب است دراین خانه ماه میگیرد..

سیدپوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا

راندن درماندگان اصلا نمی آید به تو
جز عطا، ای آسمان اصلا نمی آید به تو

دلشکسته آمدم سویت، پناه آورده ام
دل شکستن بی گمان اصلا نمی آید به تو

من سرم خورده به سنگ و ناتوان برگشته ام
قهر با این ناتوان اصلا نمی آید به تو

حق من این است رسوایم کنی با این وجود
حضرت صاحب زمان اصلا نمی آید به تو...

ما عزاداران زهراییم، پس با این حساب
بستن در رویمان اصلا نمی آید به تو

دید، حیدر همسرش را مو پریشان، ناله زد:
ای بهار من، خزان اصلا نمی آید به تو

تو ستون لشکر مرد غریب یثربی
فاطمه، قدِ کمان اصلا نمی آید به تو
**
"دید زینب چوب را روی لبان یار گفت:
ای برادر خیزران اصلا نمی آید به تو"

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#امام_زمان_عج
#حضرت_زهرا

سلام صاحب الزمان، سلام بر حریم تان
به صد امید هر سحر سلام می دهیم تان

بهار می شود دل خزان برگ ریزمان
صبا اگر بیاورد به شهر مان شمیم تان

خودت به فکر ما همیشه از قدیم بوده ای
دلم خوش است بر همین کرامت قدیم تان

مرا که بین ظلمت زمانه غرق گشته ام
به جبر هم شده ببر به راه مستقیم تان

همیشه همنشین این دل شکسته ام شدی
اگرچه کوچکم برای منصب ندیم تان

اگر تو را قسم دهم مرا قبول می کنی؟!
به اضطراب زینب و به مادر کریم تان...

به جای روضه یک سؤال می کنم فقط همین
سؤال می کنم از آن مصیبت عظیم تان

میان این همه صحابه ی نبی چرا کسی
جلو نیامد و نشد مدافع حریم تان؟!

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh

مرثیه

29 Nov, 18:37


#حضرت_زهرا

ای وای از آن حدیث به دفتر نیامده
ای وای از آن شروع به آخر نیامده
ای وای از آن یقین به باور نیامده
ای وای از آن مزار کبوتر نیامده
ای وای از آنکه رفته و دیگر نیامده

ای دل حدیث دختر طاها شنیده‌ای؟
یَرضی شنیده‌ای لِرضاها شنیده‌ای؟
هنگامۀ نماز دعاها شنیده‌ای؟
حتی تَوَرَّمَت قَدَماها شنیده‌ای؟
أمّن یُجیب این همه مضطر نیامده

یاللعجب، فصلّ لربّک ولادتش
واحیرتا لِیُذهِبَ عنکم شرافتش
طوبی لهُم وَ حُسن مَآب است مدحتش
جبریل با تمام بزرگی و رتبتش
از عهدۀ ستایش او برنیامده

اما چه سود حرمت قرآن شکسته شد
یک‌باره قلب سورۀ انسان شکسته شد
در را زدند و حرمت مهمان شکسته شد
نان ریخت، سفره سوخت، نمکدان شکسته شد
فصل غریبی تو چرا سر نیامده؟

زهرا هنوز گریه‌ی بی‌گاه می‌کند
مولا هنوز سر به دل چاه می‌کند
پاییز ادعای أنا الله می‌کند
صبح بهار از آمدن اکراه می‌کند
آیا هنوز وقت مقرّر نیامده؟

مهدی جهاندار

@marsiyeeh

مرثیه

26 Nov, 13:06


#حضرت_زهرا

تمام شمع وجود تو آب شد مادر
دعای نیمه شبت مستجاب شد مادر

گل وجود تو پرپر شد و به خاک افتاد
بهشت آرزوی ما خراب شد مادر

به یاد نالهء مظلومیت دلم سوزد
که چون سلام پدر بی‌جواب شد مادر

حمایت از پدرم را گناه دانستند
که کشتن تو در امّت ثواب شد مادر

میان آن همه دشمن که می‌زدند تو را
دلم به غربت بابا کباب شد مادر

نشان غصب فدک ماند تا به ماه رخت
گرفته نیمه‌ای از آفتاب شد مادر

به محفلی که پدر بر تو مخفیانه گرفت
سرشک دیدهء زینب گلاب شد مادر

به جای شمع که سوزد به قبر پنهانت
پدر کنار مزار تو آب شد مادر

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

26 Nov, 13:06


#حضرت_زهرا

منم شمعی که از جان دادن پروانه می‌لرزد
به روی گونه‌هایم اشک، دانه دانه می‌لرزد

از آن روزی که دشمن پشت پا بر هستی من زد
دل ویرانه‌ام از دیدن بیگانه می‌لرزد

چرا از من حسن حرف دلش را می‌کند پنهان
چه بغضی در گلو دارد که بی تابانه می‌لرزد

حسینم روضه‌ی دیوار و در هر لحظه می‌خواند
زمین و آسمان همراه این دردانه می‌لرزد

پریشان است موی کودکانم، فاطمه برگرد
ببین با آه طفلان تو دارد شانه می‌لرزد

چه آمد بر سر این خانه بعد از رفتنت بانو
صدای در که می‌آید تمام خانه می‌لرزد

محسن درویش

@marsiyeeh

مرثیه

26 Nov, 13:06


#حضرت_زهرا

شب است و ماه و نخلستان و چاه و ناله‌ای محزون
سکوت و صبر و خاموشی، علی و یک دل پر خون

شب است و بانگ مرغ حق، به گوشش قصه می‌خواند
به یادش آمده یاسی که پرپر می شود در خون

در و دیوار و شاخ گل، خدایا! یاس و میخ در
شکسته پهلویش خونین، ز سیلی چهره‌اش گلگون

علی بود و غم و محنت، سکوت و صبر و خاموشی
نشسته خار در چشمان، گذشته آهش از گردون

نمی‌دانم چرا آن دم، فلک ویران نشد از غم
پس از تو وای بر فردا، پس از تو وای بر اکنون

چه سرد است این جهان بی‌تو، چه بی نور است این خانه
صدای ناله‌ی زینب، غمم را می‌کند افزون

حسین از غم نمی‌خوابد، حسن خاموش و اشک افشان
به یادش آمده یاسی، که پرپر می‌شود در خون

سیده زینب حسینی

@marsiyeeh

مرثیه

26 Nov, 13:06


#حضرت_زهرا

بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کرده‌ام روشن چراغ آه را

از بسکه دود آه من گردید سدّ راه من
در کوچه‌های شهر خود گم کردم امشب راه را

گفتم به شب زاری کنم خون جگر جاری کنم
صبح آمد و دادم ز کف این رشته کوتاه را

باید که اسرار درون از سینه‌ام ناید برون
ورنه به آتش می‌کشم با ناله مهر و ماه، را

از شدت اندوه و غم ریزد نیستان را بهم
در بند بیند شیر اگر بر جای خود روباه را

تا محرم اسرار من با بذل جان شد یار من
بر راز گوئی، کرده‌ام پیدا درون چاه، را

رزم آوری آزاده‌ام اما ز پا افتاده‌ام
زیرا که از کف داده‌ام دخت رسول الله را

هر گه که با سوز درون از خانه میآیم برون
چشمم شود دریای خون بینم چو آن درگاه را

«میثم» اگر روشن دلی خشدار کز راه علی
دشمن به آگاهی برد یاران نا آگاه را

استاد حاج غلامرضا سازگار

@marsiyeeh

مرثیه

26 Nov, 13:06


#حضرت_زهرا

داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است
دیدی عبا به پایِ علی گیر کرده است

دیدی چقدر رویِ زمین خورد مرتضی
دیدی چگونه جسمِ تو را بُرد مرتضی

دیدی چگونه جان خودش را به خاک کرد
دیشب علی توان خودش را به خاک کرد

خانه خراب خانه تکانی نمی‌کند
کاری به غیرِ فاتحه خوانی نمی‌کند

قبرت مرا دوباره زمین‌گیر کرده است
داغت مرا  همین دوشبه پیر کرده است

نامحرمان که باز کنارِ تو آمدند
دیدم برای نبشِ مزارِ تو آمدند

با ذوالفقار همدم دردم علی رسید
با دستمال زرد نبردم علی رسید

گفتند او دوباره که برگشت دررَوید
شیرخدا به معرکه برگشت دررَوید

تا آمدم مقابلِ من هیچکس نبود
اینبار هم مقابلِ من هیچکس نبود

اما به جانِ فاطمه دیگر چه فایده
حیدر شده‌است حیدرِ خیبر چه فایده

رویم چقدر بعد تو تغییر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است

جایِ طناب مانده بر این دست وایِ من
دستم چگونه  چشم تورا بست وایِ من

دَرهَم شکسته آه عزیزم حلال کن
پشتم شکسته آه عزیزم حلال کن

دیدی که خانواده‌ی من را نظر زدند
این زندگیِ ساده‌ی من را نظر زدند

توآمدی به خانه من حیف شد خراب
گرمیِ آشیانه‌ی من حیف شد خراب

یک خانه داشتم که همان قتلگاه شد
شرمنده‌ام که گوشه‌ی چشمت سیاه شد

بینِ یتیمهات علی گیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است

من ماندم و سکوتِ حسن آهِ زینبت
بغض حسین اشکِ شبانگاهِ زینبت

چادر نماز و معجر آتش گرفته‌ای
دیوارِ خونی و در آتش گرفته‌ای

گفتی حسین و حرف گلو را به زینبت
من آمدم سپرده‌ام  او را به زینبت

راحت بخواب آب کنار حسین هست
زینب نرفته خواب کنار حسین هست

پیش حسین دخترت از حال می‌رود
با نیزه دار تا ته گودال می‌رود

صبح آمده‌است و علی دیر کرده است
داغت مرا همین دوشبه پیر کرده است

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:56


🌺قَالَ اَلنَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ مَنْ سَنَّ سُنَّة حَسَنَة فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ اَلْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَنْتَقِصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ.🌺

🌺پيامبر خدا صلّى اللّٰه عليه و آله فرمود:هر كس سنّت خوبى را پايه گذارى كند،پاداشش را و پاداش كسى را كه تا روز قيامت به آن عمل كند به او مى دهند،بدون اينكه از اجر آن عمل كنندگان چيزى كم شود.🌺
👇👇👇👇
هیئت انصارالحسین(ع) روستای تنگ سریز از توابع شهریاسوج، باتوجه به معیوب شدن و شکستگی باند و سیستم صوتی 🎙هیئت، نیاز مبرم به یک سیستم صوتی دارد، شما می توانید جهت مشارکت در خرید سیستم صوتی کمک های مالی را با هر توان مالی، به شماره کارت💳 هیئت واریز نمایید.
👇👇👇
5041721113177159
هیئت انصار الحسین (ع) تنگ سریز

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

محرم گل گر شوی گلزار غوغا می کند
بوی گل را گر بگیرد خار غوغا می کند

با نگاهی میشود «سلمان منا اهل بیت»
گردش چشم خدا هر بار غوغا میکند

مکتب مولاست خورشید بصیرت آفرین
رهرو ‌این راه چون عمار غوغا می کند

میثم‌تمار در دارالولای فاطمه
می شود سر دار و روی دار غوغا می کند

در حریم فاطمه از بهر استشفاء خلق
فضه جای خود، در و دیوار غوغا می کند

لیلة القدر است زهرا و مقام مخفیش
گر بیفتد پرده از اسرار غوغا میکند

دم اگر «یا حضرت زهراست» بهر باز دم
نغمه ی «یا حیدر کرار» غوغا میکند

یا علی گویان عالم را معلم فاطمه است
با هواداری خود از یار غوغا می کند

یک مدینه دشمن و یک خانهٔ آتش زده
فاطمه تنها در این پیکار غوغا می کند

با تن مجروح هم دست از امامش بر نداشت
در هجوم لشکر اغیار غوغا می کند

قصه غصب خلافت غصه غصب فدک
عاقبت این گفتن بسیار غوغا می کند

تربت پنهان و خشم فاطمه از آن دو تن
این سند درپیش هر انکار غوغا می کند

یا علی و یا علی و یا علی و یا علی
یکصد و ده بار این تکرار غوغا می کند

شیعه بر پا خیز بهر انتظار منتظر
در رکاب حضرتش پیکار غوغا میکند

حاج قاسم ها فدای راه مادر کرده ایم
شیعه با روحیهٔ ایثار غوغا میکند

سعید نسیمی

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

مبین ز فاطمیه شورشی در عالم نیست
به روضه راه ندارد دلی که محرم نیست

اگر مصائب زهرا نبود می گفتم
غمی عظیم تر از ماتم محرّم نیست

دوباره سفرهٔ اشک و به لطف صاحب عزا
برای اهل مصیبت غذا و نان کم نیست

هزار شکر که در روضهٔ خصوصی تو
نشسته ایم و به تن جز لباس ماتم نیست

دلم به لطف تو پیوند خورده با روضه
مرا بیخش که این رشته گاه محکم نیست

مگر تو گریه کنی زخم دست و پهلو را
به درد فاطمه جز گریه ی تو مرهم نیست

بیا بگو که نیفتاد بین کوچه ی تنگ
بیا بگو که رخش نیلی و قدش خم نیست

محمدعلی بیابانی

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

امشب دلم گرفته از آن گریه می کنم
هم ناله با امام زمان گریه می کنم

یا رب رسیده شام غریبان یاس و من
رنگ غروب فصل خزان گریه می کنم

با اشک غسل نیمه شب و گریهٔ کفن
با تربتی که مانده نهان گریه می کنم

با راز سر گشودهٔ یک جسم پر گریز
با طفل آستین به دهان گریه می کنم

همراه کوه صبر که امر سکوت کرد
 اما گریست مویه کنان گریه می کنم

هنگام باز کردن بند کفن چو شمع
بر بی کسی مرد جوان گریه می کنم

با بغض غرق غربت ایتام فاطمه
بر زخم های مادرشان گریه می کنم

زهرا میان خانهٔ قبر است یا علی
بر مرتضی چو‌ ابر روان گریه می کنم

وقتی حسین سر روی زانوی غم گذاشت
من یاد رأس روی سنان گریه می کنم

سعید نسیمی

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

باز هم فصلِ اشک، فصلِ عزاست
صاحبِ روضه حضرت زهراست
وسطِ روضه، روضه‌خوان می‌گفت:
فاطمیه، شروعِ عاشوراست

فاطمه انتهای احساس است
معدنِ نور و کوهِ الماس است
بانوی داغ‌دیده‌ی یثرب
معنیِ غربتِ گلِ یاس است

آه، از ختمِ روزِ فرّخِ او
اشک‌های نشسته بر رخِ او
سیلیِ جای‌مانده بر رخسار
از سلام بدونِ پاسخِ او

سایه‌ی بر روی سرِ ما بود
حضرتِ عشق، باورِ ما بود
ایستادن، به پای امرِ ولی،
این فقط جرمِ مادرِ‌ ما بود

با شما قصدِ گفت‌وگو دارد
بغضِ غم‌بار در گلو دارد
جلوی چشمِ بی‌تفاوتِ شهر
نزنیدش که آبرو دارد

گریه‌ای بی‌جواب باقی ماند
سوخت خانه، خراب باقی ماند
در هجومِ بلا، به پشتِ در
از گلِ من، گلاب باقی ماند

با مصیبت گرفته خو، زهرا
سخت، رنجیده از عدو، زهرا
بدترین جای ماجرا، این است:
از علی هم گرفته رو، زهرا

آی مردم! مقام دارد او
شأنِ هم‌چون امام، دارد او
پیشِ چشمِ حسن، دگر نزنید
به خدا احترام دارد او

بر شما قومِ پست، بادا ننگ
لعن و نفرین به مردمِ صدرنگ
خونِ غیرت چرا نمی‌جوشد؟
آینه آمده مقابلِ سنگ

ظاهرا گرچه چادرش خاکی‌ست
اهلِ این خاک نیست، افلاکی‌ست
دست بر دامنش فقط بِشَوید
مظهرِ‌مهربانی و پاکی‌ست

آه، هنگامِ مرگِ مهتاب است
دمِ آخر، چقدر بی‌تاب است
از برای قتیلِ لب‌تشنه
در تمنای جرعه‌ای آب است

عادل حسین قربان

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

فاطمیّه ماه دخت خاتم است
فاطمیّه ماه اشک و ماتم است
فاطمیّه فرق دارد با همه
فاطمیّه چون عزای عالم است

فاطمیّه حق تعالی در عزاست
فاطمیّه چون عزای مصطفاست
فاطمیّه بوی مظلومی دهد
فاطمیّه چونکه ماه مرتضاست

فاطمیّه سوز دل بر حیدر است
فاطمیّه چشم مولا بر در است
فاطمیّه پرچم آرایی کنید
فاطمیّه کربلایی دیگر است

فاطمیّه چون شبیه کربلاست
فاطمیّه پس عزادارش خداست
فاطمیّه پای منبرها روَید
فاطمیّه روضه خوانش مجتباست

فاطمیّه راه ِ اصل داور است
فاطمیّه ماه ِ زینب پرور است
فاطمیّه نه فقط آه ِ علیست
فاطمیّه آه ِ دیوار و در است

فاطمیّه چون عزای مادر است
فاطمیّه مهدی ما مضطر است
فاطمیّه نه فقط ، دائم ، ولی
فاطمیّه گریه هایش بیشتر است

فاطمیّه وقت حاجات و دعاست
فاطمیّه برکت ارض و سماست
فاطمیّه را مشو غافل (تراب)
فاطمیّه جامه ی احرام ماست

رضا ترابی گیلده

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

یاسم ولی به چشم همه ارغوانی ام
سروم ولی به چشم همه قد کمانی ام

امروز قاتلم به ملاقاتم آمده
تا شهر را خبر کند از نیمه جانی ام

《 اسماءِ سال خورده مرا راه می برد》
پیری عزا گرفته به حال جوانی ام

هر چند با تمامی قدرت چهل نفر
من را زمین زدند ولی آسمانی ام

ای مرگ مثل اهل محل بی وفا نباش
چشمم به راه مانده بگیری نشانی ام

روی کبود و پهلو و بازوی غرق خون
اصلا نبود حق من و مهربانی ام

از بی کسی ،کسی نکشیده شبیه من
مجروح کینه های چهل پست جانی ام

این خانه حسرت همه اهل مدینه بود
چشم حسود کرده چه با زندگانی ام

آماده گشت پیرهن و دیدنی تر است
از این به بعد یاد حسین روضه خوانی ام

محمدحسین رحیمیان

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا

دردهای ما کجاو دردهای فاطمه
پرسش ما پاسخش، سوز صدای فاطمه

استخوانهای شکسته میدهد پاسخ بما
ضربه های بی هوا بر دست و پای فاطمه

وای از بی رحمیِ آن فرد نامرد لعین
آه از سقط جنینِ بی هوای فاطمه

گریه هم جایی ندارد باید از این غصه مُرد
چاره ای هیهات، جز فضه بیای فاطمه

مرتضی میدید اما بر نمی آمد از او
چاره ای جز دیدن آه و نوای فاطمه

پشت در تا کوچه تا مسجد به ذکر یاعلی
بود در چشمان زینب کربلای فاطمه

سیلی و روی کبود و چادر خاکی او
شد بدون شرح، شرح ماجرای فاطمه

این مهم بود، از تمام درد و رنج این قیام
خوب یاری شد به غربت مقتدای فاطمه

روز تنهایی که حتی یک نفر یارش نبود
با چهل نامرد، جنگیده ولای فاطمه

قدرت بازوی حیدر فاطمه بود و شکست
تا غلاف تیغِ قنفذ شد، بلای فاطمه

یاری رهبر به هر قیمت، می اَرزد، بی گمان
درس عبرت میدهد مارا وفای فاطمه

گریه هایش نهضتی دیگر شد و شد ماندگار
تا قیامت نهضت صوتِ رسای فاطمه

شیعه‌ی زهرا چو زهرا کشته ی راه علیست
بر علی سهل است، میمیریم برای فاطمه

ما قلیلیم و کثیر از خیر کوثر گشته ایم
این هم ای دنیاست، از لطف و عطای فاطمه

ره ز شیخ نیجریه هست تا شیخ قطیف
تا یمن تا قدس پر شد از ثنای فاطمه

نازم آن سربند یازهرا که عالم گیر شد
فتح مکه میکند، نام و ندای فاطمه

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

25 Nov, 18:50


#حضرت_زهرا   

ما گدای فاطمه هستیم عزت را ببین
فاطمه دار و ندار ماست ثروت را ببین

تا ابد شکر خدا ، شکر خدا ، شکر خدا
مادری چون مجتبی گشتیم، نعمت را ببین

حضرت زهرا اجازه بر من آلوده داد
تا زنم او را صدا مادر ، کرامت را ببین

عالم و آدم تماما دست بوس مصطفاست
مصطفی شد دست بوس او ، فضیلت را ببین

وقت یا رب یا ربش ، ربش ندا می داد که
آی جبرائیل،  جبرائیل عبادت را ببین

گفته بسم الله الرحمن الرحیم و یک تنه
با چهل تن او در افتاده ، شجاعت را ببین

راه داده قاتلش را به گل روی علی
بر امیرالمومنین ، اوج ارادت را ببین

کرد با دست شکسته ، لحظه های آخرش
بر گنهکاران دعا ، بانوی امت را ببین

محمدحسین رحیمیان

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

آنکه تابید رخش در شب یلدای علی
کیست جز فاطمه نوریّه ی شبهای علی

فاطمه کیست؟همان است که در این نه سال...
هرسحر بود خودش ربی الاعلای علی

همه بر پاش میوفتند پیمبرها هم..
ولی افتاد خود فاطمه بر پای علی

بارها گفت پیمبر که علی جان من است
و شده فاطمه هم جان گوارای علی

زن نبینش! بخدا ظرفیتش را دارد...
که به میدان بزند جنگ کند جای علی

هرچه گفته ست علی بود علی بود علی
نیست بر لوح دلش غیر تولای علی

ما گدایان علی ریزه خور فاطمه ایم
جان فدای کرمت حضرت زهرای علی!

حکم لولاک خدا بود که فهماند به ما..
اوست تنها سبب خلقت دنیای علی

این دوسه ماه چه آمد به سر بانو که..
بسته شد بر رخ او راه تماشای علی

یک در سوخته و یک زن سیلی خورده
ما بمیریم برای غم عظمای علی

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

نامت همیشه زمزمه ی بی امان ماست
ما اهل خاک و روضه ی تو آسمان ماست

در زیر سقف روضه ات ای صبح بی غروب
تنهاترین مجال تنفس، از آن ماست

محتاج نور نیست هر آنکس تو را شناخت
مهرت چراغ خانه ی هر دو جهان ماست

مادر شدی و لحظه به لحظه حواس تو
در پیش "اعتقاد دل" و "آب و نان" ماست

ذکر شریف فاطمه، ای خیر دستگیر
سنگین ترین عبادت روی زبان ماست

داغ تو را نه اینکه فقط گریه می کنیم
امروز درس فاطمیه، امتحان ماست

واجب ترین فریضه ی ما فاطمیه است
این اعتقاد قاطبه ی دوستان ماست

صورت کبود روضه ی دیوار و کوچه ایم
این زخم های سرخ همیشه نشان ماست

جان داده ای به راه امامت که همچنان
نام علی هنوز بلند از اذان ماست

حسن کردی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

گل که افتد آه میگیرد چمن را بیشتر
خندهٔ در بسترت آزرده من را بیشتر

از سکوتت آب گشتم اینکه رسمِ مهر نیست
غیر از آن عجل وفاتی گو سخن را بیشتر

از فدک،سرخیِ گلهایش نصیب تو شده
روی تو سوزانده من را و حسن را بیشتر

روز،خاموش است از بغضش حسن،اما به شب
میپرد از خواب و میگوید نزن را بیشتر

با چه زحمت بهر من مهمانِ آن آتش شدی
دیدمت بر جان خریدی سوختن را بیشتر

حاجتِ تو بعد از این نه سال،حالا این شده
آور آن تابوت که پوشد بدن را بیشتر

با همین دستانِ خسته بر حسینش دوخته
پس مواظب باش زینب پیرهن را بیشتر

روضه ای می خوانم و رد میشوم مولا ببخش
میخ در حتما دهد آزار زن را بیشتر

حامد آقایی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

حرف از وصیت است!؟ چرا خوب می شوی
چشم و چراغ خانه ی ما خوب می شوی

نبضت اگر چه فاطمه جان کُند می زند!
جدی نگیر بغض مرا، خوب می شوی

جانِ حسن سفارش تابوت را نده!
کوری چشم عایشه ها خوب می شوی

کافور و سدر دست علی می دهی چرا!؟
عطرخوش بهشت خدا خوب می شوی

حرف مرا دو تا نکنی پیش بچه ها!
من قول داده ام که شما خوب می شوی

《اجل وفاتی》 تو غرور مرا شکست
در شهر گفته ام همه جا خوب می شوی

گفتم که کار می دهد این زخم دست ما!
گفتی که بی طبیب و دوا خوب می شوی

مویت اگر چه سوخت، عروس منی هنوز
افتاده ای به گریه چرا؟ خوب می شوی

غصه نخور جواب سلامم نمی دهند
با غربتم کنار بیا خوب می شوی

کمتر بگو حسین، صدایت گرفته است
ای روضه خوان خانه ی ما خوب می شوی

وحید قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

درد تنم به ضعف تنم گريه مي کند
بر درد هاي من بدنم گريه مي کند

از چشمِ زخمِ سینه ی من اشک خون چکد
بر اين نفس نفس زدنم گريه مي کند

امشب به زخم سينه من پيرهن گريست
فردا به زخم من کفنم گريه مي کند

پروانه وار زینب من دور بسترم
بر اين چو شمع سوختنم گريه مي کند

از درد شانه آه کشم آه میکشد
شانه به موی او نزنم گریه میکند

کشته مرا غمش که نشسته کنار من
اين شير مرد بت شکنم گريه مي کند

گاهي برای اين پر و بال شکسته ام
گاهي براي پر زدنم گريه مي کند

هربار روي خود ز علي مي کنم نهان
گويد که رو نگیر، منم! گريه مي کند

من میکنم نهان زعلی روی خویش را
بيش از علي ولي حسنم گريه مي کند

محمد معارف وند

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

خدا مادرم را کجا میبرند
گمانم برای شفا میبرند
من و خانه داری
من و سوگواری
مرو فاطمه
گل یاس حیدر کجا میروی
بگو بی من آخر کجا میروی
غمت حاصل من
ربودی دل من
ز جان خسته ام
غریب غریبم
بسویت حبیبم
نظر بسته ام
چرا چهره از من نهان میکنی
علی را زغم نیمه جان میکنی
تو که با وفایی
مگو از جدایی
بمن مونسم
تمام قرارم
ببین ای نگارم
که من بیکسم
بزخم دل من نمک میزدند
ترا بین کوچه کتک میزدند
من و دسته بسته
تو پهلو شکسته
گل پرپرم
چه گرددزمانی
بر من بمانی
مرو از برم
فلک کرده غارت همه هست من
گرفته تب و تابم از دست من
عدو ظالمانه
چه با تازیانه
نموده جفا
که گل شد ز غنچه جدا
بما بین کوچه ز شاخه جدا
امید علی شد دگر نا امید
دریغا زمان جدایی رسید
زجا خیز و بنگر
ز هجرانت اخر
شدم دل کباب
نه بر احترامم
که حتی سلامم
ندارد جواب
فلک با دل من چها کرده ای
گلم را زغنچه جدا کرده ای
تو با ضرب سیلی
زدی رنگ نیلی
به آمال من
مرا در فراقش
کشیدی به آتش
ببین حال من
خدا باشد آگه که تا زنده ام
ز روی کبود تو شرمنده ام
تو ای یادگارم
بمان در کنارم
گل یاس من
در این وادی غم
که پاچیده از هم
شد احساس من
شب سرد و تارم نداردبسی
گل و غنچه من زند بالو پر
خزان شد بهارم
سیه روزگارم
من دل غمین
خدایا گواهی
در این بی پناهی
شدم بی معین

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

فاطـمیه آمـــد و دلهـــا چو در آتش زدند
شعله از کین علی (ع) دُرّ و گهـر آتش زدند

داغ بابا بردل زهرا(س) عیان میشد که دید
قلب جانسوز از شـــرر بار دگــر آتش زدند

خانه وحی خــــدا خیر النســاء دارد به بر
ملحدان بر خیمه ی خیر البشــر آتش زدند

فاطمیه شد معلق گــــردش گردون سپهـر
بانی پیدایش شمس و قمـــــر آتش زدند

هر سـخن از انسیـه در پشت در کاری نبود
چشمشان را بسته و باگوش کـر آتش زدند

چشم زینب درپــی شمشیر بابا چون دوید
دست بابا بـسته دید و بر نظــر آتش زدند

گل که تاب شعلـه ی آتش ندارد پس چـرا؟
غنچه ی نارسته راخونین جگر در آتش زدند

دست حیدر بسته بودازصبرو پیغام نبی(ص)
این چنین شد خانه حیـدر اگــر آتش زدند

فاخته نالد روز و شب ،ایوای و ایوای از پـدر
مادری را در حضـــور دو پســـر آتش زدند

حمیدرضا میرزایی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

اصلا بیا من مادرت باشم تو دختر!
شاید که خندیدی کمی با این بهانه

وقتی به دستت نای بالا آمدن نیست
من میزنم بر تار موهای تو شانه

بعدش برایت لقمه میگیرم عزیزم
هی ضعف کردی هی قرار از سینه بردی

زینب فدایت! آب رفتی بین بستر
یک چندوقتی هست که چیزی نخوردی

حالا برای بیشتر مثل تو بودن
از بقچه ات سر میکنم چادرنمازی

یک امشبی را قول دادی که بخندی
جان پدر گریه نکن هی بین بازی

مثل خودت من گَرد میگیرم ز خانه
بعدش غبار ذوالفقار پر ز هیبت‌...

جای حسن را پهن کردم خاطرت جمع
اینهم بفرما کاسه ی آب حسینت

مثل تو هرشب می‌نشینم رو به قبله
مثل همان شبها که سالم بود پهلوت

همسایه ها را هم دعاشان میکنم من
هرچند درب خانه را بستند بر روت


شیرین زبانی میکنم شاید بخندی
شاید نبینم لحظه ای محزونی ات را

از فضه (شستن) یاد میگیرم بزودی
تا که بشُویَم رخت‌های خونی ات را


اما خودمانیم، خیلی کار سختیست!
مادر شدن،جای تو بودن،غصه خوردن

با سن اندک خانه داری کار سختیست
زود است کار خانه را بر من سپردن

محمد کابلی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

محض وجود فاطمه ماهمگی در عدمیم
هر چه نگارد او شود ما اثر آن قلمیم

قدر و قضا ندیم او خلق اثر قدیم او
ملک مکان حریم او ما همگی بی حرمیم

جان به جهانیان دمد هر قدمی که می نهد
ما همه آفریده ی خاک ره آن قدمیم

نامش اگر وصف کنان به حق ادا کند زبان
در مد فای او زجان تا به ابد هو بدممیم

جلوه ای از خداست او امام مرتضاست او
نبی مصطفاست او مات مقام اعظیم

در ید اوست ما سوا از نم اوست بحر ها
خاک رهش در گل ما از دم اوست آدمیم

شان نزول کوثرش مصحف اسرار مگو
کجاست پس صعود او پر از سوال مبهمیم

چادر او عصمت کل عصمت او بیرق گل
در این پناه چار قل سایه نشین علمیم

قیمت این ملک عبس غیر محبنش چه هست
رزق به دست فضه است اگر به فکر کرمیم

اوست تمام لامکان اوست حقیقت زمان
اوست اگر معنی جان ما زعدم بیش کمیم

مرحمتی است مادری شیعه اثنی العشری
نیک اگر که بنگری صاحب کل نعمیم

در همه جا از او نشان در همه کس بود نهان
ماهمه بندگانی از پرده نشین عالمیم

فاطمه پشت ابرها پای نهد در این سرا
گرکه عیان بتابد او فانی او چو شبنمیم

پای تو سل پدراشرف خلق شد بشر
خورد قسم به نام او از آن بعد آدمیم

گر که خدازند قلم می زند از فاطمه دم
پیش مسیح نطق او خموش مثل مریمیم

قصه حسن او اگر موی به مو دهد خبر
تا به ابد دراین گذر تازه سر زلف خمیم

مهرش اگر که آب شد ساقی ابوتراب شد
ازبرکات مهر او گریه کن محرمیم

موسی علیمرادی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در

شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی
که برایش به خدا هست علی تنها در

می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در

چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در

شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم
ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در

نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در

میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!

آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در

آه! سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در

رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در

بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر

کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در

آه! ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در

ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در

با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در...

محسن کاویانی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

عاشق شده‌ست دانه به دانه هزار بار
دل‌خون و سینه‌چاک و برافروخته «انار»

فریاد بی‌صداست ترک‌های پیکرش
از بس‌که خورده خونِ دل از دست روزگار

پاشیده رنگ سرخ به پیراهنِ خزان
بسته حنا به پینۀ دستان شاخسار

در سرزمین گرم، انار آتشین شود
یاقوت را می‌آورد آتشفشان به بار

با دست خود به حوصله پنهان نموده است
یک دانه از بهشت در او آفریدگار

آن میوه‌ای که ساخته تسبیحی از خودش
شُکر است بر زبانش، فی اللیل و النهار

آن میوه‌ای که فاطمه آن را طلب نمود
چون باب میل اوست شد این میوه تاجدار

آن بانویی که نام خودش شعر مطلق است
در وصفش استعاره نیاید به هیچ کار

نامی که داده است به زن قیمتی دگر
نامی که داده است به مردان هم اعتبار

آن نام را می‌آورم، اما نه بی‌وضو
دل را به آب می‌زنم، اما نه بی‌گدار

جبر آن زمان که پشت در خانه‌اش نشست
برخاست آن قیامت عظمی به اختیار

رفت آنچنان که از نفس افتاد جبرئیل
گویی محمد است به معراج رهسپار

شد عرصه‌گاه تنگ، ولی ماند پشت در
چون ماندن علی به اُحد ماند، استوار

برگشت زخم خورده، ولی فاتح نبرد
چون بازگشت حمزه از آشوب کارزار

در خون خضاب شد تن یاران بعد از او
آن‌ها که نام «فاطمه» را می‌زنند جار

من از کدام یک بنویسم که بوده‌اند
حَجّاج‌ها به ورطۀ تاریخ بی‌شمار

آن‌ها که با غرور نوشتند ساختیم
دریاچه‌های احمری از خونِ این تبار

از کربلا به واقعه فَخ رسیده‌ایم
از عمق ناگوارترین‌ها به ناگوار

محمود غزنوی به عداوت مگر نساخت
از استخوان فاطمیان چوبه‌های دار

بوسهل زوزنی به شرارت هنوز هم
محکوم می‌کند حسنک را به سنگسار

در لُمعَةُ الدَّمِشقِیَه جاری‌ست همچنان
خون شهید اول و ثانی چون آبشار

اما هنوز هم به تأسی ز فاطمه
نام علی‌ست روی لبِ شیعه آشکار

بیت از هلالی جُغتایی نشسته است
از آن شهید شیعه به ذهنم به یادگار:

«جان خواهم از خدا نه یکی، بلکه صدهزار
تا صدهزار بار بمیرم برای یار»

فرق است، فرق فاحشی از حرف تا عمل
راه است، راه بی‌حدی از شعر تا شعار

اینک مدافعان حرم شعله‌پرورند
تا در بیاورند از آن دودمان دمار

با تیغ آبدیده‌ای از نوع اعتقاد
با اعتقاد محکمی از جنس ذوالفقار

زهراست مادر من و من بی‌قرار او
آن نام را می‌آورم آری به افتخار

آن بانویی که وقت تشرف به رستخیز
پیغمبران پیاده می‌آیند و او سوار

فریاد می‌زنند که سر خَم کنید، هان!
تا از صراط بگذرد آیات سجده‌دار

هرجا نگاه می‌کنم آنجا مزار اوست
پنهان و آشکار چنان ذات کردگار‌

این‌ها که گفته‌ایم یکی بود از هزار
اما هنوز شیعه، مصمم، امیدوار...

سید حمیدرضا برقعی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 18:25


#حضرت_زهرا

از بسکه سنگ خورد و شکستند ساغرم
پیش کسی گلایه خود را نمی برم

دور از حرم، دخیل دعاهای فطرسم
شاید دوا گذاشت به زخم روی پرم

طغیان رودخانهء اشکم ز بی کسی است
از دستِ نفسِ سرکش و عاصی مکدّرم

ای نفسِ مطمئنه که ناراضی از منی!
هرگز مکن به رفتن از این در مخیّرم

ای نَفسِ من که از نَفَس انداختی مرا
کو همنفس که کوه بلا ریخت بر سرم

کو همنفس که رفت و خوشی رفته بعد آن
کو قبر من که روح عذابی مکرّرم

ای نفسِ مطمئنه مرا در بغل بگیر
شیطان کمین گرفته دگر پشت سنگرم

حالا که از فراق تو آتش گرفته ام
آتش مریز جان رقیه به معبرم

آتش گرفت فاطمه وقتی رقیه گفت؛
آتش گرفت دامن و گیسو و معجرم

دلتنگ اشک نوکری حاج قاسمم
دلتنگ آنکه سوخت و شد روضه باورم

دلتنگ آنکه گفت: بیا مرگ سرخ من!
دلتنگ آنکه ناله زد ای وای مادرم

قاسم که بود؟! یکّه علمدار انقلاب
عمار بود و میثم و مقداد رهبرم

جایش چه خالیَ است در این فاطمیّه ها
هرچند رفته پیش شهیدان محترم

این روضه ها پُر از نفس حاج قاسم است
کو بیقرار روضهء بازوی پُر ورم

زهرا چه گفته بود که سیلی به او زدند؟!
چیزی نگفت... گفت عزیز پیمبرم

وقتی به زور در حرمش پا گذاشتند
مادر قرار شد بشود یاس بی حرم

زهرا میان خانه زمین خورد و گفت: آه
من را زدند پیش دو چشمان شوهرم

ای ذوالفقار! لشکر من را بیا ببین
پای علی گذشته ام از ثلث کوثرم

رضا دین پرور

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

حال من خوب است، اما بشنو و باور نکن
پس بمان و روزگارم را از این بدتر نکن

یا به دستِ ناتوانت اینقدَر زحمت نده
یا نه؛ چشمان مرا با گریه‌هایت تر نکن

گرچه سوزاندند باغم را؛ بهشتش کن؛ بمان
خانه‌ای که سوخت را با داغ، خاکستر نکن

آهِ دودآلوده‌ی آیینه‌ی دق را نبین
روبروی آن نرو؛ دیگر نظر بر در نکن

با تنورِ خانه‌ی خود آشتی کن؛ نان بپز
حسرتِ دستاس، را دستِ نوازشگر نکن

دست‌پختت را نخوردم؛ چند وقتی می‌شود
همسرت را بیش از این محروم، از همسر نکن

آه، ای خورشید ! پشتِ ابرِ روبندت نرو
آه، ای مَحرم ! کنارم چادرت را سر نکن

جای این «عَجّل وَفاتی»‌ها شفایت را بخواه
مرغِ باغِ آرزوهای مرا پرپر نکن

سنّ و سال کودکانت را ببین و رحم کن
مادری کن؛ خانه‌ام را زود، بی‌مادر نکن

از امانت‌داری‌ام شرمنده‌ام دخترعمو !
خوب شو دیگر !؛ مرا مدیونِ پیغمبر نکن

رضا قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

خدا رو کرد با زهرا تمام شاهکارش را
زمین از فاطمه دارد مدال افتخارش را

تمام آسمانها را برایش خلق کرد و بعد
به دست فاطمه داده زمام اختیارش را

نخی از چادر او را به همراه خودش برده
از آن پس جبرئیل از او گرفته اعتبارش را

هر آن کس که در این دنیا فقیر سفره اش باشد
بدون ترسی از آتش قیامت بسته بارش را

لگد هایش به درب سوخته انگار کاری بود
زمستان کرده نامردی گلستان بهارش را

زمین افتاد و یا فضه خُذینی گفت پشت در
میان شعله ها انگار کرده میخ کارش را

علی با چشم خود می دید بالا رفتن دست و
غلافی را که می گیرد میان کوچه یارش را

تمام شب کنار بسترش بیدار می مانَد
شمارش می کند حیدر نفس های نگارش را

از این پهلو به آن پهلو ندارد خواب بی دردی
به پایان می برد زهرا به سختی روزگارش را...

علی علی بیگی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

این روزها شب وسحرت طول می کشد
حتی دقیقه در نظرت طول می کشد

تا دست ها به هم برسد لحظه قنوت
در پیش چشم های ترت طول می کشد

از کنج خانه تا دم در غصه می خورم
از بس که راه مختصرت طول می کشد

اینگونه پیش گر برود ای کبوترم
درمان زخم های پرت طول می کشد

با هر قدم که تکیه به دیوار می دهی
از بین کوچه ها گذرت طول می کشد

بگذر از این محله که در وقت حادثه
تا مجتبی شود سپرت طول می کشد

تنگ غروب می رسی و درک می کنم
درد دل تو با پدرت طول می کشد

گیرم به گریه دخترت آرام شد ولی
آرام کردن پسرت طول می کشد

گفتی مجال شرح دل شرحه شرحه نیست
افسوس ..قصه جگرت طول می کشد

تو می روی و تازه شروع غم من است
گفتم به بچه ها سفرت طول می کشد

گودال بود و روضه ی تو مادرانه بود
مادر چقدر ذبح سرت طول می کشد

هادی ملک پور

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

فاطمیه؛ حالِ ما مثلِ محرم می‌شود
میهمان کاسه‌های چشم، زمزم می‌شود

زیر سقفِ روضه‌ی مستورِ ناموس خدا
هر کسی که مادرش زهراست، مَحرم می‌شود

آبِ کوثر را به قوری‌های هیئت ریختند
چای اینجا با دمِ سینه‌زنان دم می‌شود

در عزای فاطمه؛ محجوبه‌های شهرمان ...
چادری که روی سر دارند، پرچم می‌شود

روضه‌ی مردانِ مشکی‌پوشِ مادر بی‌صداست
«روضه‌خوانی» با زبان پیرهن هم می‌شود !

در نبردی که سلاحِ گریه می‌آید به کار
فاطمیه؛ جبهه‌ی خطّ مقدم می‌شود

با بهانه بی‌بهانه اشک، می‌ریزیم ما
با در و دیوار هم مقتل مجسم می‌شود

خم نیاوردیم، بر ابروی‌مان در مشکلات
زیر بارِ روضه اما قدّمان خم می‌شود

می‌شویم از داغِ مادر گریه گریه پیرتر
مثل شمعی؛ قطره قطره عمرمان کم می‌شود

اشک می‌ریزیم، شاید زخم او بهتر شود
چون نمی‌دانیم، آیا اشک، مرهم می‌شود ؟!

رضا قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

حال تو مثل کبوترهای بی بال و پر است
خنده هایت فاطمه! آرام جان حیدر است

بون نان در خانه پیچیده ست، پس شکر خدا
حال تو از روزهای قبل قدری بهتر است

خانه را جارو زدی. ..از بسترت برخاستی
از نگاهت می توان فهمید روز آخر است

این لباسی را که می بافی برای محسنت
آخرش هم قسمت او نیست، سهم اصغر است

می روم در کوچه ها، قنفز میان کوچه هاست
می روم مسجد مغیره در کنار منبر است

ای ستون خانه ی من ، حرفی از رفتن مزن
بی تو حالم مثل یک فرمانده ی بی لشکر است

این نمک نشناس ها آتش مهیا کرده اند
بی خبر از اینکه اینجا خانه ی پیغمبر است

موی زینب مثل حال حیدرت آشفته است
فاطمه! این حال و روز خانه ی بی مادر است

از همان روزی که آتش بوسه از بالت گرفت
جای بال زخمی و خاکی تو روی در است

چند ماهی می شود ، حیدر شده خانه نشین
چند ماهی می شود زهرا میان بستر است

دست هایی را که می بوسید پیغمبر شکست
راستی زینب چه حالی داشت وقتی در شکست

دست در دست حسن می رفت زهرا ، ناگهان...
روی خاک افتاد قرآن...سوره ی کوثر شکست

دست های بسته ی مولا گواهی می دهد
بارها بعد از پیمبر حرمت حیدر شکست

یک مَلَک ای کاش چشمان حسن را می گرفت
لحظه ای که بی هوا بال و پر مادر شکست

نیمه های شب زمان غسل زهرا بود که
بعد چندین ماه بغض فاتح خیبر شکست

سال های بعد عصر روز عاشورا که شد
پیش چشم مادرش گهواره ی اصغر شکست

از میان خیمه زینب دید ، پیش کوفیان
قامت ارباب از داغ علی اکبر شکست

از میان خیمه ها فریاد می زد خواهرش
ساربان! آرام تر قدری که انگشتر شکست

چوب محمل حال زینب را فقط فهمید بود...
راستی زینب چه حالی داشت وقتی "سر"شکست

احسان نرگسی رضاپور

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

تحمل کردنش سخت است و عهدِ کودکی را گر
تو هم جای خودت باشیّ و هم جای پُرِ مادر 

خودت را جای من بگذار گو این بی نوا دختر
چگونه سر کند آن را بدونِ سایه ات مادر

تو را میخواهمت هر شب که تسکینِ دلم باشی
در این سیلابِ غم مادر تو حلِِّ مشکلم باشی

ز بس بوسیده ام هر شب گلِ چادر نمازت را
دلم یک لحظه میخواهد ببوسم روی نازت را

چه دردی می کشیدی در تمامِ لحظه های شب
ندیده کس به غیر از تو وَ غیرَ از دخترت زینب

چه ضربت ها که تو خوردی ز دستِ مردمانِ پست
به پهلو استخوانِ تو از آن ضربِ لگد بشکست

تویی که میخِ سوزان را درونِ سینه ات داری
تویی که گونه های تو چو سَیلی خون شده جاری

تو را در خاک و خون دیدم میانِ غربتِ کوچه
که در بینِ جِدار و در به خون پرپر شده غنچه

دلم خورشید میخواهد بیا یک شب به خوابِ من 
زنَد بوسه به چشمانت دلِ پُر التهابِ من

هستی محرابی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

نشود جام شرابت به دهان آلوده
نکنم عشق تورا محض دکان آلوده

گرد و خاکم ، که به دامان تو چسبید ولی
نشود دامن عصمت به " تکان " آلوده

عقل گفت او که خدا نیست یقیناً! عجبا!
به گمانم که یقین شد به " گمان " آلوده

جای انگشت به آیینه کدر میکندش
آه! آیینه ی ما شد به همان آلوده!

ماه بانو ، دل شیعه شده چون مضجع تو
نیست هستی تو با ظرف مکان آلوده

چارقت دوزم و با عشق کنم شانه سرت
عذر تقصیر از این لحن شبان آلوده

امین نعیم

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

بالشش نم دار از اشک و تنش تب دار شد
پیش چشمش ماجرای تیره ای تکرار شد

دست در دستان مادر در میان کوچه بود
در مسیر خانه اش گل رو به رو با خار شد

نعره تا زد،فاطمه چشمان طفلش را گرفت
تیره شد چشم حسن،چشمان مادر تار شد

ضربه با شدت بیاید سر همان سو می رود
از حسن شرمنده ام این قافیه دیوار شد

دست و پا گم کرده زینب،آب آورده حسین
باز با کابوس کوچه مجتبی بیدار شد

مرضیه نعیم امینی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

پیش از غروب ابری عمر خزانتان
جان می دهم به زندگی نیمه جانتان

از چه ز روز حادثه حرفی نمی زنید
نا محرم است چاه دلم با زبانتان؟

وقتی به اذنتان ملک الموت زنده است
فکری کنید بر اجل ناگهانتان

هر شب به گرد بسترتان دور می زنم
تا پنجه های مرگ نیفتد به جانتان

شاید به خواب امشبتان محسن آمده
سر زد تبسمی از لب مهربانتان

سجاده و ستاره و تسبیح شاهدند
بر گریه ی شبانه و درد نهانتان

دستی که زانوی غمتان را بغل گرفت
حسرت نهاده به دل کودکانتان

با هر طپش که قلب حسن تیر می کشید
می میرد از کبودی قد کمانتان

قلبم شکسته تر شده از دستتان که من
پیرم ز روزگار غریب جوانتان

چادر به زیر پای شما گیر می کند
از بس که خم شده کمر ناتوانتان

محض تبرکی وسط سفره می برم
این تکه ای که مانده ز دست پخت نانتان

از چه ردیف دنده ی تان نامنظم است
بانو چه آمده به سر استخوانتان

این حال و روزتان پس از آن ضربه ی دَرَست
"این" گریه کرده است بر احوال آنتان

ای چشم پر ستاره ی آیینه ی علی
خون می چکد زقطره ی اشک روانتان

مهمان کنید از لبتان یک علی مرا
پیش از غروب ابری عمر خزانتان

محمد امین سبکبار

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

شكسته تر شده و دست بركمر دارد
 چه پيش آمده!آيا حسن خبر دارد؟

 به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
 عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد

 شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود
 فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد

 گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
 تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد

 شهود خواسته از دختر نبي خدا
 اگرچه ديده سندهای معتبر دارد

 سكوت و صبر و رضای خدا به جای خودش
 ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...

 كسی نبود به معمار اين محل گويد
 عريض ساختن كوچه كی ضرر دارد!؟

وحید قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

دختری از سینه‌اش آهی مُکرر را کشید
باز هم بر چشمهایش پایِ مادر را کشید

آمد و آرام بوسیدش ولی آهی شنید
باز هم رویِ سرش آن دستِ لاغر را کشید

تا که در را وا کنَد بر روی مَردش فاطمه
فضه گویا سمتِ در بر حجره بستر را کشید

با سرانگشتش حسن پیشِ دری که سوخته
روی آن دیوارِ دودی یک کبوتر را کشید

بعد از آن گهواره‌ای خالی کنارش نقش زد
جایِ محسن بِینِ گهواره کمی پَر را کشید

یادش اُفتاد آتش و جمع اراذل جمع بود
یادش اُفتاد ابتدا نامرد خنجر را کشید
 
وایِ من آتش که کارش کرد او در را شکست
وایِ من دنبالِ خود تا خانه لشگر را کشید

بعد از آن بر روی آن در رفت و آمد داشتند
بعد از ان این کوچه و آن کوچه حیدر را کشید

بچه‌ها کَندند در را تا که مادر پا شود
یک نفر او را کشید و یک نفر در را کشید

پشت بابا بود اما ضربه‌ی سخت غلاف
روی سنگ کوچه مادر نه پیمبر را کشید

حال امشب بُغچه‌ای را باز کرد و گریه کرد
روضه خواند و پیشِ زینب حرفِ آخر را کشید

کربلا می گوئیم:"مادر تماشا می‌کنی
از همانجایی که بوسیدیش خنجر را کشید

یک حرامی آمد و پیراهنش را کَند و بُرد
یک حرامی رویِ خاک و خار دختر را کشید"

هر دو می‌گفتند از آن سر که نیزه می‌بَرد
تا حسینش باز زیر پای او سر را کشید

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

15 Nov, 05:48


#حضرت_زهرا

آخرش شرح غمم روی زبانها افتاد
همه گفتند که خیبر شکن از پا افتاد

آه،رفتی و تمام بدنم می لرزد
پهلوان تو زمین خورد،وَ از نا افتاد

غسل جسم تو بود سخت تر از هر کاری
کوه،پاشیده شد و بر روی دریا افتاد

دو سه ماه است که رخسار تو با پوشیه است
چشم من بر رخ نیلی تو حالا افتاد

مَحرمت بودم و نامَحرم زخم بدنت
این چه زخمی ست که بر بازوی تو جا افتاد؟

بشکند دست کسی که اثرش معلوم است
جای دستی به روی صورت حورا افتاد

با یتیمان تو همناله شده جبرائیل
ولوله در وسط عرش معلّی افتاد

ساحلم بودی و رفتی و نگفتی با خود
که علی در وسط موج بلایا افتاد

با چه رویی بدنت را بدهم بر پدرت
لبم از شرم،ز هر صحبت و نجوا افتاد

با چه رویی به پدرجان تو این را گویم
"پیش چشمان همه،ام ابیها افتاد"

رضا قاسمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Nov, 19:18


«بهار عمر علی»
فاطمیه ۱۴۴۶

💠 نذر فرج منتقم مادر

🎤 علی ساعتچی
🎤 علیرضا ایمانی


📝 شاعر: ایمان عاقل

🎛 طه فاطمی
🎙 استوديو ۱۴
تهیه شده در رسانه پرتو

#فاطمیه #حضرت_زهرا ▫️

📲 t.me/partowmedia
📲 t.me/kanonquran_atu
📲
t.me/saatchi_poems

مرثیه

14 Nov, 19:18


🎥«بهار عمر علی»
  فاطمیه ۱۴۴۶

💠 نذر فرج منتقم مادر

🎤 علی ساعتچی
🎤 علیرضا ایمانی

📝 شاعر: ایمان عاقل

🎛  طه فاطمی
🎙 استوديو ۱۴
تهیه شده در رسانه پرتو

🖼️ کیفیت متوسط
📎 دسترسی به نسخه باکیفیت

#فاطمیه #حضرت_زهرا ▫️

📲 t.me/partowmedia
📲 t.me/kanonquran_atu
📲 t.me/saatchi_poems

مرثیه

14 Nov, 19:11


#حضرت_زهرا

امشب دلم گرفته از آن گریه می کنم
هم ناله با امام زمان گریه می کنم

یا رب رسیده شام غریبان یاس و من
رنگ غروب فصل خزان گریه می کنم

با اشک غسل نیمه شب و گریهٔ کفن
با تربتی که مانده نهان گریه می کنم

با راز سر گشودهٔ یک جسم پر گریز
با طفل آستین به دهان گریه می کنم

همراه کوه صبر که امر سکوت کرد
 اما گریست مویه کنان گریه می کنم

هنگام باز کردن بند کفن چو شمع
بر بی کسی مرد جوان گریه می کنم

با بغض غرق غربت ایتام فاطمه
بر زخم های مادرشان گریه می کنم

زهرا میان خانهٔ قبر است یا علی
بر مرتضی چو‌ ابر روان گریه می کنم

وقتی حسین سر روی زانوی غم گذاشت
من یاد رأس روی سنان گریه می کنم

سعید نسیمی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Nov, 19:11


#حضرت_زهرا

می آید استجابت اگر پیشواز تو
فخر خداست محفل راز و نیاز تو

محراب خانه نور علی نور می شود
از جانماز و وصله ی چادر نماز تو

فهم بشر به ساحت درکت نمی رسد
پنهان شده به دست خداوند راز تو

این آن حقیقتیست که کتمان نمی شود
غیر از علی نبوده کسی هم‌ تراز تو

ای ساده زیستی تو تدریس بندگی
ای شوکت بهشت گلیم جهاز تو

نامت سلام داشت قیامت قیام داشت
زنده است آن شهادت تاریخ‌ ساز تو

محشر که اختیار شفاعت به دست توست
داریم ما امید به برگ جواز تو

محمدحسن بیات لو

@marsiyeeh

مرثیه

14 Nov, 19:11


#حضرت_زهرا

دارد به حال خویش قلم گریه میکند
با غصه های فاطمه غم گریه میکند

دیوار سر به شانه بیرق گذاشته
بر روی شانه های علم گریه میکند

نوحه ز حال رفت غزل هم قدش خمید
اما هنوز ذکر دو دم گریه میکند

سائل گرفت لباس عروسش به دست و دید
دارد ز شرم جود و کرم گریه میکند

بیچاره آن که گریه برایت نکرد و رفت
بیچاره تر کسی ست که کم گریه میکند

عقده شده برای حرمها ضریح تو
بر بی نشانی تو حرم گریه میکند ...

وقتی که دستهای یدالله بسته شد
دیدم به چشم تیغ دو دم گریه میکند

وقتی حسن ز کوچه گذر میکند ببین
با یاد او قدم به قدم گریه میکند

حامد شریف

@marsiyeeh

مرثیه

14 Nov, 19:11


#حضرت_زهرا

دین حق را نقطۀ پرگار ، دست فاطمه ست
گردش این گنبد دوّار دست فاطمه ست

حجة الله الحُجَج ، آرام جان مصطفاست
بوسه گاه احمد مختار دست فاطمه ست

جبرئیلش همزبان و کاتب وحی اَش علی
بعد احمد رشتۀ گفتار دست فاطمه ست

مهبط زهرا کجا و طور موسای کلیم
مُصحف خلقت چنان طومار دست فاطمه ست

آینه دار مناجاتش قنوت هر شبش
رازدار حضرت دادار دست فاطمه ست

یار مست فاطمه دلدار مست فاطمه
کار دست فاطمه پیکار دست فاطمه ست

در مصاف حق و باطل ، در غبار فتنه ها
چون عَلَم افتد علم بردار دست فاطمه ست

خطِّ بیعت را اگر روشن نمی فرمود او
حق نهان می ماند ، پس اینکار دست فاطمه ست

تا ابد پیروزِ جنگی نابرابر کوثر است
چون مدال بهترین رفتار ، دست فاطمه ست

آنکه با اقدام زهرا مفتضح شد خصم اوست
پس شکست دشمن قدّار دست فاطمه ست

بسکه اقدامِ به هنگامش بصیرت ساز بود
تا قیامت پرچم ابرار دست فاطمه ست

جبهۀ اسلام تا آنسوی عالم فاتح است
فتح ما اینبار نه ، هربار دست فاطمه ست

روز رزم عاشقان سربند یا زهرا خوش است
ریزش اُردوی استکبار دست فاطمه ست

مرتضی هم روز رزمش ذکر یا زهرا گرفت
ذوالفقار حیدر کرار دست فاطمه ست

(روز تنهایی که حتی یک نفر یارش نبود)
یاور آن رهبرِ بی یار دست فاطمه ست

هر جفایی دید راضی بود در راه علی
اذن و حکمِ ضربۀ مسمار دست فاطمه ست

هیچ با مولا سخن از سیلیِ دشمن نگفت
سرِّ مستودع در این اسرار دست فاطمه ست

فاطمه می خواست تا عالم نگردد زیر و رو
ورنه نفرین بر همه اغیار دست فاطمه ست

بیش از این رسوا نکرده آن چهل نامرد را
آری اسرار در و دیوار دست فاطمه ست

کربلای کوچه تا کرب و بلا محصول اوست
کربلا تا کربلا ایثار دست فاطمه ست

محمود ژولیده

@marsiyeeh

مرثیه

14 Nov, 19:11


#حضرت_زهرا
#امام_زمان_عج

چه باک کشتی آن دل که بادبان دارد
میان زندگی اش صاحب الزمان دارد

به هیچ کس نزند رو، کسی که منتظر است...
تمام عمر نظر سوی آسمان دارد

هم آبرو و هم ایمان و هم ولای علی
هر آن چه دارد ازین بیت و آستان دارد

نبسته دل به کسی غیر یار و دلدارش
که دل سپردنِ در این جهان زیان دارد

به غیر نوکر این خانه که خودش آقاست
کجاست آن که چنین یار مهربان دارد

نه حرف و صحبت دیروز باشد و امروز
حکایتی شده این عشق، داستان دارد

چه روزهای بدی شد بدون کرب و بلا
دلم هوای حریمِ حسین جان دارد

از آتشی که فراگیر باشد و باقی
هر آن که کرب و بلا رفته است امان دارد

به سوی زائر او مادری جوان آید
تعجب است چرا قامتی کمان دارد؟!

تعجب است چرا چهره اش کبود شده؟!
ز دود و شعله به چادر، چرا نشان دارد؟!

میان مجمع زوار کربلا، زهرا
می آید و همه ی روضه را بیان دارد

چه کرده است مگر با حسین و دندانش
چنین گلایه از آن چوب خیزران دارد؟!

محمدجواد شیرازی

@marsiyeeh

مرثیه

14 Nov, 19:11


#حضرت_زهرا

محرم گل گر شوی گلزار غوغا می کند
بوی گل را گر بگیرد خار غوغا می کند

با نگاهی میشود «سلمان منا اهل بیت»
گردش چشم خدا هر بار غوغا میکند

مکتب مولاست خورشید بصیرت آفرین
رهرو ‌این راه چون عمار غوغا می کند

میثم‌تمار در دارالولای فاطمه
می شود سر دار و روی دار غوغا می کند

در حریم فاطمه از بهر استشفاء خلق
فضه جای خود، در و دیوار غوغا می کند

لیلة القدر است زهرا و مقام مخفیش
گر بیفتد پرده از اسرار غوغا میکند

دم اگر «یا حضرت زهراست» بهر باز دم
نغمه ی «یا حیدر کرار» غوغا میکند

یا علی گویان عالم را معلم فاطمه است
با هواداری خود از یار غوغا می کند

یک مدینه دشمن و یک خانهٔ آتش زده
فاطمه تنها در این پیکار غوغا می کند

با تن مجروح هم دست از امامش بر نداشت
در هجوم لشکر اغیار غوغا می کند

قصه غصب خلافت غصه غصب فدک
عاقبت این گفتن بسیار غوغا می کند

تربت پنهان و خشم فاطمه از آن دو تن
این سند درپیش هر انکار غوغا می کند

یا علی و یا علی و یا علی و یا علی
یکصد و ده بار این تکرار غوغا می کند

شیعه بر پا خیز بهر انتظار منتظر
در رکاب حضرتش پیکار غوغا میکند

حاج قاسم ها فدای راه مادر کرده ایم
شیعه با روحیهٔ ایثار غوغا میکند

سعید نسیمی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

کبوتری که زمین خورده زیر پا نزنید
صنوبری که خمیده ست با عصا نزنید

به جای اینکه به داد دل علی برسید
لگد به پهلوی زهراش بی هوا نزنید

محمد حبیب زاده

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

ای که شد از سیلی تو صورت زهرا کبود
پست فطرت تر ز تو در عالم امکان نبود

گردنت را مجتبی نشکست در آن کوچه ها
چون که زهرا مادرش دستور صبرش داده بود

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

هر وقت، یادش می‌کنم، باران می‌آید
با بردنِ نامش، به جسمم، جان می‌آید

هرکس که در روضه، برایش گریه کرده
روزِ قیامت، با لبی خندان می‌آید

من قطره اشکی ریختم، او قول داده:
هنگامِ مردن، در پیِ جبران می‌آید

تا یک قدم برداشتم، من را بغل کرد
خیرِ کثیر، از سوی او، اینسان می‌آید

باید بگویم: خوش به حالِ دردمندان،
از دستِ پرمهرش، اگر، درمان می‌آید

شب‌های جمعه، از حریمِ غرقِ نورش
بویِ بهشتِ ایزدِ منان، می‌آید

...از روی نیزه، در جوابِ سنگ‌باران
دارد صدای آیه‌ی قرآن می‌آید

عادل حسین قربان

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

برای غربتت این بس که بی هوا زدنت
به پیش چشم حسن نا نجیب ها زدنت

میان کوچه غرور حسن شکسته شده
عفیفه بودی و گرگ های بی حیا زدنت

حسین گرایی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

نگاه کن به منِ بینوا تو را به خدا
بیا... به قصد ترحّم بیا! تو را به خدا

به کنجِ دنجِ اتاقم که هیئت غم توست
دوباره روضه بخوان بی ریا، تو را به خدا

دلم گرفته برای حرم مرا برسان
به زائرانِ شب جمعه ها؛ تو را به خدا

نشسته ام سرِ راهت بیا و مثل قدیم
ردم نکن بطلب کربلا؛ تو را به خدا

چه بیقرارِ محرّم شدم ببر امشب-
به روضۂ شب هشتم مرا تو را به خدا

فدای تو بشوم پیش چشم من نگذار
تنِ مقطّعه را در عبا؛ تو را به خدا

نفس نفس نزن و بیقرار گریه نکن
غریب و بی رمق و بیصدا؛ تو را به خدا

حسینِ تشنه لبِ من! امام مظلومم
به خاک پنجه نکش بیهوا؛ تو را به خدا

شکسته داغ جوان قامت تو را! بگذار...
فدای تو بشود این گدا؛ تو را به خدا!

مرضیه عاطفی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

دلم از روز ازل خورده به نامت ارباب
کن دعا تا که شوم عبد مدامت ارباب

گر دهی یا ندهی حاجت من میدانی
تا قیامت شده ام عاشق نامت ارباب

به همان ذکر حسین جان که نوای زهراست
نام تو در دو جهان کرده قیامت ارباب

لحظۀ روضه چه باکم ز گنه معتقدم
نفس وحشی بشود وحشی و رامت ارباب

بِشِکن بال و پرم را که کنون آمده ام
نتوانم که پرم از سر بامت ارباب

دیدن کرب و بلای تو نصیبم چو نشد
کنم از دور ز دل عرض سلامت ارباب

تو بیا جان یتیم حسنت کن نظری
تا شوم نوکر دربست و غلامت ارباب

جان قاسم تو بیا و بخرم، تا بشوم
سینه بشکسته فدایی قیامت ارباب

مستم از باده ی لعلی ز عسل شیرین تر
قاسمی مسلکم و تشنه ی جامت ارباب

تیغ بر دست شدم بی سر و پای عشقت
تا که لبیک بگویم به پیامت ارباب

غربتت می کشدم عاقبت ای شاه غریب
 گر بگوشم بر سد حزن کلامت ارباب

لحظه ی مرگ چه باکی که کنی امدادم
جان فدای تو و این مشی و مرامت ارباب

قاسم نعمتی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

در خورد به او...به آسمان بویش رفت
آتش به سرش رسید و گیسویش رفت

من بودم و خواهر و برادرهایم
دیدیم که مسمار به پهلویش رفت

سید حسین میرعمادی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

این مرد خیبر مرد خندق بود اما
باید برای غسل او زهرا بیاید

دستش به پهلو خورد زخم میخ را گفت
دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید

چشمش سیاهی رفت از بازوی خردش
باید بماند تا که حالش جا بیاید

حسن لطفی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

چگونه شرح دهم غصه ی فراق تو را
که خواهد این شب تیره فقط چراغ تو را

کجا روم به که گویم که این دلم تنگ است
دلم به عقربه ی کربلا هماهنگ است

بزن به نام خودت بر دلم علامت را
تو وامکن ز سر خویشتن غلامت را

اگرچه روز و شب از چشمه ی تو سرشارم
(از اینکه نام تو بردم به تو بدهکارم)

بگیر از دل نوکر تمام عالم را
ولی مگیر ز نوکر تب محرم را

مقام نوکر تو کمتر از مسیحا نیست
کسی که نان تو خورده گدای هرجا نیست

نمی دهم به جنان عطر کوچه باغت را
کمی به ما برسان تربت عراقت را

منم که از حرمت بوی سیب می خواهم
و بوسه ای به ضریح حبیب می خواهم

هر آن زمان که به دوریت مبتلا شده ام
به اشک راهی دریای کربلا شده ام

دلی که با غم و با روضه ی تو خو کرده
به آب رو ز خدا کسب آبرو کرده

الا تمام دو عالم اسیر چشمانت
تو امتحان مکن این بنده را به هجرانت

همیشه نوکرم و از غم تو می خوانم
که من به غیر تو ارباب کَس نمیدانم

حسین ای همه ی عالمین‌ محتاجت
تویی که دوش پیمبر شده است معراجت

تویی که از مه رویت به عرش نور افتاد
چه شد که راه تو در گوشه ی تنور افتاد

ناصر شهریاری

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

شاهدِ غربت و تنهایی حیدر بودی
دختر و مادر و غمخوارِ پیمبر بودی

حامي مکتب و آیین الهی،زهرا
جلوه نورِ خدا،سوره کوثر بودی

سید حسین رضویان

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

جای لگد،اصابت سیلی و میخ در
آه ای خدا چه بر سر این پیکر آمده

میخ سه شعبه بوده مگر یا عمود این
یا این که باز حرمله ی دیگر آمده

نادر حسینی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

کربلا وُ شبِ جمعه حرمِ حضرتِ عشق
در کجا بوده چنین بخت میسّر باشد

در حرم روضه ی مقتل چقدر می چسبد
چه شود مرثیه خوان حضرتِ مادر باشد

هرگزم بهتر از این بخت نباشد یارم
جای من در حرمِ آلِ پیمبر باشد

جای دارد نفسی تازه کنم از سحرش
به اذانی که در آن طعمِ معطر باشد

چه نسیمِ سحری می وزد از باغِ حرم
آسمانش چقدر رقصِ کبوتر باشد

جنتی را که خدا وصف کند اینجا هست
باغِ هفتاد و دو تن لاله ی پرپر باشد

پیشِ چشمانِ تو زیباست فراوان زیباست
که دو گنبد دو ضریح از دو برادر باشد

یا که در هر طرفِ مرقدِ شش گوشه ی عشق
خواهرش آمده وُ روضه ی اصغر باشد

هر که اینجا به خدا می رسد امّا باید
در سرش شوقِ طوافِ علی اکبر باشد

ای خوش آنکس که در این سعی و صفا فیض برَد
یک شبه سائلِ این خانه توانگر باشد

کاش باشی و ببینی چه صفایی دارد
این که چشم همه عشاق به دلبر باشد

محشری است شب جمعه ببینی اینجا
خواهری نوحه گرِ داغِ برادر باشد!

هستی محرابی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

تو چون طلیعهٔ صبحی ، به شب سرانجامی
به سیئات دل ما تویی که فرجامی

نه ساعتی و نه سالی که قرنهاست حسین
تویی که مثلِ خداوند لطفِ مادامی

خداشناس شد آنکس که با تو مانوس است
برای بادهٔ توحید بهترین جامی

به دست تو چه بلاها که رد نمی گردد
تو چتر وقتِ بلایی به حق بهنگامی

زمانِ غم که رفیقان غریبه می گردند
میانِ سیل بلایا رفیقِ ایامی

به خاکِ قبر تو هر کس رساند کامش را
به خیر شد عاقبتش ، ندید ناکامی

حامد آقایی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

کاش یک مشت بی حیا، ای دوست
آتش غم به حاصلت نزنند

کاش یک روز در خیالت هم...
مادرت را مقابلت نزنند

مجید تال

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

هر کجا که کوچه ی باریک دیدم گفته ام
کاش که شهر مدینه یاغی سرکش نداشت

شانه بر گیسوی طفلان پریشان می کشید
دست اگر بالا می آمد یا اگر لرزش نداشت

مرضیه نعیم امینی

@marsiyeeh

مرثیه

24 Oct, 17:15


#حضرت_زهرا

تا که یتیمان یاد مادر کم بیفتند
جز چادر او،بیشتر را جمع کردی

بردی به ایوان و تکاندی چادرش را
جا پای آن چندین نفر را جمع کردی

وحید محمدی

@marsiyeeh

مرثیه

20 Oct, 19:01


#امام_زمان

بیا بیا که مانده است ،دیده ی من به راه تو
کعبه نشست معتکف ،به دیده ی سیاه تو
تمام اهل عالمند ،همیشه در پناه تو
چشم خلایق همگی ،منتظر نگاه تو

عزیز آل مصطفی ،یوسف فاطمه بیا

آهِ دل مرا شنو ،دادرسم بیا بیا
بغض گلوی من ببین ،ای نَفَسم بیا بیا
رمز رهایی دلم ،در قفسم بیا بیا
به ناله از دوری تو ،چون جرسم بیا بیا

هستی خود کنم فدا ،یوسف فاطمه بیا

قسم به غربت علی ،بیا عزیز فاطمه
بهر ولایت علی ،بیا عزیز فاطمه
نذر محبت علی ،بیا عزیز فاطمه
به حق غیرت علی ،بیا عزیز فاطمه

عزیز آل مرتضی ،یوسف فاطمه بیا

کجایی ای پناه من ،امید من قرار من
خزان گرفته قلب من ،بیا بیا بهار من
بیا دمی گذر نما ،ز خاک رهگذار من
همیشه از روز ازل ،لطف تو بوده یار من

تویی فقط پناه ما ،یوسف فاطمه بیا

قسم به آه مادرت ،میان کوچه ها بیا
به دست های بسته ی ،حضرت مرتضی بیا
به پیور بی کفنِ ،شهید سر جدا بیا
ستاره ی آل عبت ،به حق مصطفی بیا

کعبه ی جمع اولیا ،یوسف فاطمه بیا

به حق اشک زینب آن ،عمه ی سادات بیا
به نالخ ی رقیه آن ،قبله ی حاجات بیا
قسم به آه هر شبِ ،اهل مناجات بیا
به سوی اهل قبله اِی ،کعبه ی طاعات بیا

همیشه می کنم دعا ،یوسف فاطمه بیا

محمد مبشری

@marsiyeeh

مرثیه

20 Oct, 19:01


#امام_زمان

شرمنده ام شرمنده از شبهای هجرانی
حق میدهم من را دگر از خود نمیدانی

فکر تو کم بودم تو خیلی فکر من بودی
خیرت رسیده به گدا پیدا و پنهانی

موی سپید نوکرانت هم نمایان شد
پس کی به پایان میرسد این راه طولانی

شهری که جای تو نباشد جای باران نیست
تو نیستی در شهر ما و نیست بارانی

امروز و فردا کردنم برد آبرویم را
دیگر نمانده وقت توبه وقت جبرانی

هرقدر میخواهی بزن حرفی ندارم من
اما فقط قولی بده رو برنگردانی

در را بروی میهمان بستیم و خندیدیم
آه ای مسلمانان چه شد رسم مسلمانی

ای کربلایی! زیر قبه یاد کن مارا
محتاج محتاجیم ماییم و پریشانی

سید پوریا هاشمی

@marsiyeeh

مرثیه

20 Oct, 19:01


#امام_زمان

بیاکه بی تو دلم سخت زار وغمگین است
بیا که بار جدایی عجیب سنگین است

بدون بودن تو لحظه های من شد تلخ
بیاکه زندگی ام باتو سبز و شیرین است

تمام هفته به جای خودش ،نیامدنت...
همیشه بغض گلوی غروب آدینه است

اگر چه بردن نام تو سر بلندم کرد
مقابل تو سرم از گناه پایین است

از انتظار رسیدم به اضطرار ،اما
همینکه آمدنت حتمی است تسکین است

کسی که عشق نورزد به نام نامی تو
به قول اهل محبت چقدر بی دین است

محمد حسن بیات لو

@marsiyeeh

مرثیه

20 Oct, 19:01


#امام_زمان

تشنگان عشق را باران نمی آيد به كار
عاشقان تشنه را هم نان نمی آيد به كار

درد وقتی ميكند ما را به تو نزديک تر
پس نميخواهم دوا،درمان نمی آيد به كار

پس فراق از آتش سخت جهنم بدتر است
بی تو ما را روضه ی رضوان نمی آيد به كار

نوكرت را نوكری زنده نگه دارد فقط
بی مدال نوكری هم جان نمی آيد به كار

رتبه ی عاشق كجا و رتبه ی زاهد كجا
زهد در دلداگی چندان نمی آيد به كار

با تو كار خلق سمت رو به راهی ميرود
تا نيائی پس سر و سامان نمی آيد به كار

افضل اعمال امروز انتظار واقعی ست
پس زبانی خواندنت يك آن نمی آيد به كار

محسن صرامی

@marsiyeeh