روضه @rozeh_1 Channel on Telegram

روضه

@rozeh_1


❖﷽❖

کانال اشعار اوج روضه
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است

♦️ کانال مرثیه:
@marsiyeeh

🔹 ارتباط شاعران با ما:
@heydari_am_man

🔸 هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@navay_roze

روضه (Persian)

روضه یک کانال تلگرامی با نام کاربری rozeh_1 است که به اشعار اوج روضه اختصاص دارد. در این کانال می‌توانید اشعار زیبا و معانی عمیقی را پیدا کنید که ممکن است احساسات شما را به لرزه درآورد. اگر به شعر و ادبیات علاقه‌مندید، حتما این کانال را دنبال کنید و از تجربه‌ی خواندن اشعار زیبا و دلنشین لذت ببرید. اگر شما هم یک شاعر هستید و می‌خواهید اشعارتان را با دیگران به اشتراک بگذارید، می‌توانید از ارتباط با شاعرانی که در این کانال حضور دارند، بهره ببرید. علاوه بر این، امکان مشارکت در تبادل و تبلیغات با هماهنگی از طریق کانال @navay_roze نیز وجود دارد. بنابراین، با عضویت در کانال روضه، به دنیای شعر و ادبیات زیبا و الهام‌بخش خواهید پیوست.

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش، بال و پرم تیر کشید

چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار، سرم تیر کشید

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

در خورد به او...به آسمان بویش رفت
آتش به سرش رسید و گیسویش رفت

من بودم و خواهر و برادرهایم
دیدیم که مسمار به پهلویش رفت

سید حسین میرعمادی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

چند ضربه به در خورد، زجایش اُفتاد
مادری خم شد و از درد صدایش اُفتاد

پدری آب شد از شانه عبایش اُفتاد
در آتش زده روی سر و پایش اُفتاد

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

لگد ها را بدونِ هیچ ترسی از خدا میزد
صدای مادری را می شنید و بی حیا میزد

تمامِ کینه را در دست هایش جمع میکرد و
فقط از بغض حیدر همسرش را بی هوا میزد

عجب آغوشِ گرمی داشت محسن آن زمانی که
میانِ شعله ها با مادر خود دست و پا میزد

غلاف و میخ و مسمار و درودیوار و خاکستر
نمک بر زخم های فاطمه هر یک جدا میزد

در افتاد و چهل نامرد جنگی...بر سر زهرا
نمی دانم چه آمد که صدای فِضّه را میزد

علی‌ علی‌ بیگی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در

شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی
که برایش به خدا هست علی تنها در

می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در

چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در

شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم
ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در

نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در

میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!

آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در

آه! سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در

رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در

بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر

کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در

آه! ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در

ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در

با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در...

محسن کاویانی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

حیدر آیینه دار زهرا بود
هر نفس بی قرار زهرا بود

خانه ی ساده و گلین علی
جنت و نوبهار زهرا بود

مرتضی پشت در که در می زد
 در دلش انتظار زهرا بود

در یمین و یسار عرش خدا
نام حیدر کنار زهرا بود

اگر احمد دو دست او بوسید...
امر پروردگار زهرا بود

چشمه های کرامت حسنین
همه از چشمه سار زهرا بود

چرخش کائنات از اول
همه گرد مدار زهرا بود

نور دادن به عالم امکان
کار لیل و نهار زهرا بود

گفت روحی فداک یا مولا
این سخن افتخار زهرا بود

نام حیدر اگر به مآذنه رفت
همه از اعتبار زهرا بود

آنچه ما را گدای فاطمه کرد
کرم بی شمار زهرا بود

جنگ می کرد با سلاح سخن
خطبه ها ذوالفقار زهرا بود

آنچه برد آبروی اهل نفاق
خطبه ی شاهکار زهرا بود

ظلم می دید بی عدد که مگو
غربتی در دیار زهرا بود

آنچه آتش به قلب حیدر زد
گریه ی زار زار زهرا بود

بی علی زندگی نمی ارزد
این حقیقت، شعار زهرا بود

دیدن غربت و غم مولا
علت انکسار زهرا بود

در دل دود و آتش نمرود
مرتضی شرمسار زهرا بود

کفر آتش بیار معرکه شد
میخ هم ، هم جوار زهرا بود

ضربه ای خورد و پشت در افتاد
فضه آن لحظه یار زهرا بود

آن غریبی که بسته شد دستش
همه دار و ندار زهرا بود

از دل کوچه تا در مسجد
وسعت کارزار زهرا بود

از دل کفر، برد ایمان را
فقط این کار ، کار زهرا بود
 
بی علی رفت و با علی برگشت
کار در اختیار زهرا بود

آنچه در راه حق نمی لرزید
قدم استوار زهرا بود

سد راه سقیفه در آن روز
عزت و اقتدار زهرا بود

آن سوالی که ماند بی پاسخ
سنگ قبر مزار زهرا بود

تا زمانی که شد دوتا فرقش
مرتضی سوگوار زهرا بود

آنچه بعد از سقیفه غارت رفت
همه ایل و تبار زهرا بود

مجتبی شکریان

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

ما چه می فهمیم اندوه در و دیوار را
ما چه می فهمیم اشکِ چشم های تار را

ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است
پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را


مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها
یا بگویم داستان میخ کج رفتار را

پشت در غوغا شده، ای کاش زینب نشنود
طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را

آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا
با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را

کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد..
زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را

ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی
دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را

احسان نرگسی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

شمعم که آب کرده مرا شعله های در
بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در

مانند درد سر شده این دردِ سر مرا
بد جور خورده بر سر من تخته های در

یاسم که ساقه ام پُره از یادگاری است
خورده غلاف پیکرم از لا به لای در

شبها ز خواب ناخوش و پُر درد می پرم
با یاد داغ محسنم و با صدای در

در بود و شعله بود و لگد بود و ازدحام
من بودم و شرار غم از جای جای در

از خیبر عقده داشت به دل در که کنده شد
این در شد انتقام بدی در اِزای در

شد باعث تمامی این زخم کاری ام
آن میخ تعبیه شده روی بنای در

یارب به وقت غسل به داد علی برس
چون پُر ز تاول است تنم از دمای در

بی مادری زینب من گردن در است
عُمر کم مرا بنویسید پای در

مجتبی صمدی شهاب

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

شكسته تر شده و دست بركمر دارد
 چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟

 به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
 عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد

 شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود
 فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد

 گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
 تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد

 شهود خواسته از دختر نبي خدا
 اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد

 سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
 ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...

 كسي نبود به معمار اين محل گويد
 عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟

وحید قاسمی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

عالم عیان شد از عدم با ذکر یا زهرا مدد
زد حرفِ کُن را حق رقم با ذکر یا زهرا مدد

از خشت و گل روز ازل آدم اگر شد آدمی
از حق مُسَخَر شد به دم با ذکر یا زهرا مدد

گندم کجا جنت کجا تقدیر حق بوده چنین
تا، رَه دِهَندَش در اِرَم با ذکر یا زهرا مدد

در وَرطه گاه امتحان سودای بیداد خلیل
در قلب آتش زد قدم با ذکر یا زهرا مدد

یونس میان بطن حوت ساحل کجا دریا کجا
خارج شده از قعر یَم با ذکر یا زهرا مدد

نوح بلا دیده کجا عرشه کجا کشتی کجا
بنموده حق بر او کَرَم با ذکر یا زهرا مدد

بر مکر اسرائیلیان بیضا کجا موسا کجا
آسوده گشته از اَلَم با ذکر یا زهرا مدد

بهر شفا مرده گان عیسا به درگاه خدا
شده قامتش پیوسته خَم با ذکر یا زهرا مدد

از جاه و شان مرتبت نزد همه پیغمبران
گشته سلیمان مُحتَشَم با ذکر یا زهرا مدد

ره زد سوی عرش عُلا احمد به معراج خدا
نزد ملک شد مُحترم با ذکر یا زهرا مدد

وقت ظهور هل اتی شد فاطمه بنت اسد
وارد به میعاد حرم با ذکر یا زهرا مدد

بر دوش ختم انبیا حیدر اگر بنهاده پا
بشکسته در کعبه صنم با ذکر یا زهرا مدد

بگرفت از زهرا بله با اذن حق شام الزفاف
میر عرب فخر عجم با ذکر یا زهرا مدد

الیوم اکمَلتُ لَکُم بَلِّغ برای ماسوا
اتمَمتُ شد خیر النعم با ذکر یا زهرا مدد

حتی میان کوچه زد زهرا پی حیدر قدم
با کوله بار درد و غم با ذکر یا زهرا مدد

هنگام غسل فاطمه شد مرهم زخم علی
تا دیده بگذارد بهم با ذکر یا زهرا مدد

با دیدن جَرح و کفن جاری شد اشک مرتضی
از ظلم و بیداد و ستم‌ با ذکر یا زهرا مدد

تشیع نور فاطمی در شام تار بی دلی
بر شانه اش ام الامم با ذکر یا زهرا مدد

تحویل دست مصطفی بار امانت شد اگر
پروانه ی خونین بدن با ذکر یا زهرا مدد

صبح جزا طره بدان بر جرم عصیان می کشد
از لطف خود یزدان قلم با ذکر یا زهرا مدد

امیر سهرابی
طره اصفهانی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

سینه ی زخمیِ مسمار عواقب دارد
ضربه های در و دیوار عواقب دارد

بعد از آن کوچه ی باریک و قباله وقتی
می شود حادثه تکرار عواقب دارد

هیزم و شعله و دود و لگد وشش ماهه
مادر و حمله ی اغیار عواقب دارد

به زمین خوردن مجنون که امری عادیست
چون طرفداریِ از یار عواقب دارد

به زمین خورده و پا میشود از جا زهرا
خانه داریِ به ناچار عواقب دارد

قامتش خم شده حیدر به خدا حق بدهید
دیدن بستر بیمار عواقب دارد

مادری می رود اما به نظر سخت تر است
رفتن میر و علمدار عواقب دارد

بر سر عمه ی سادات همه سنگ‌ زدند
زینب و کوچه و بازار عواقب دارد

علی‌ علی بیگی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

گریه کن.. که گریه هایِ تو شفا باشد علی
یک نگاهی کن نگاهِ تو دوا باشد علی

پیشِ من زانو زدی سر را به زیر انداختی
مُردم آقا از خجالت ،این دوا باشد علی

حالتِ مستاصلی داری به هنگامِ وداع
این جدایی سخت تر از هر بلا باشد علی

مثلِ یک آئینه ام که زیر پاها خرد شد
این شکسته سینه ام گه پُر صدا باشد علی

در نَفس هایم ببین که فاصله افتاده است
می روم امّا به لب شکرِ خدا باشد علی

دست بشکسته ندارد طاقتی.. یارت شود
رفعِ زحمت کردنم خیلی بجا باشد علی

پاک کردم آخرش اشکِ دو چشمانِ تو را
پس صبوری کن دلم در شعله ها باشد علی

بیقراری می کند محسن برایم در بهشت
منتظر بر دیدنِ من مصطفا باشد علی

محسن راحت حق

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

آهم از حال من غمزده پیداست علی
رنجم از سینه بشکسته هویداست علی

از همه خونجگرم، بسکه غریبت دیدم
محشری در دلم از حال تو برپاست علی

تو مرا یار و منم یار تو اما چه کنم
مثل تو فاطمه هم بیکس و تنهاست علی

آنقدر غصه مرا هست که بهر مردن
زودتر از همه زهرات مهیاست علی

از کدامین غم خود با تو بگوید زهرا
که دراین دل زغریبی توغوغاست علی

با همین حال به پای تو، اگر پا بدهد
باز هرباره طرفدار تو زهراست علی

راضی ام باز فدای تو کنم جانم را
به خدا فاطمه ات واله و شیداست علی

غصه کم نیست مرا،بسکه غمم بسیار است
چشمم از گریه هرلحظه چو دریاست علی

صورت نیلی و بازوی کبود و قد خم
سهم زهرای تو از سفره دنیاست علی

رفتنم زود و چقدر دیر شده رفتن من
چشم در راه من سوخته باباست علی

اسلام مولایی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

باید آیینه را قسم بدهم
صورتت را به من نشان بدهد
دیدن روی ماه تو,تنها
میتواند به من توان بدهد

رو گرفتی ...خسوف شد ...شبها
آه ! از سوزِ مانده بر لبها
نفَسی زنده کن مرا...که فقط
میتواند دَمِ تو ،جان بدهد

جز من و کودکان و سلمان و
دو سه یارِ "به حق-مسلمان"م
یک نفر نیست که در این شهر
برسد ...آب دستمان بدهد

اَنتِ روحُ الحیاةِ...لَم یَبقا
بعدَکِ جسمُ نحنُ في الدُّنيا!
دونَني، لا تُرَحِّلي! زهرا !
كاش هجران، كمي امان بدهد

اینهمه زخم... آه... اینهمه زخم
رازهای تو بود و دَم نزدی
چاره سازِ علی...بگو چه کنم؟
کیست تا مَرهَمی نشان بدهد؟

کمی آبِ روان بریز اسماء...
عذر ميخواهم از همه سادات!
روضه ،سنگین شده...کسی باید
آبِ قندی به روضه خوان بدهد

عارفه دهقانی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

مانند شمعی از مصائب آب می شد
زینب برای وضع او بی تاب می شد

منظورم از این بیت صارت کالْخیال ست
این آخری چون گوهری نایاب می شد

همسایه ها کینه از او در دل گرفتند
با آن که از شادی شان شاداب می شد

از لکه های روی ماه آن روز گفتند :
هم درد مادر گریه ی مهتاب می شد

آتش به جان خانه می زد با چه رویی
شخصی که اسماً جزوی از اصحاب می شد

آتش به درب خانه زد، یعنی از آن روز
آتش میان این جماعت باب می شد

تا میخ بر جانش دخیل خود ببندد
دیوار محکم بود و در اسباب می شد

از داغ زهرا مرتضی با کار هایش
آماده ی رفتن سوی محراب می شد

علی اصغر یزدی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

تیشه به نخل باغ امیدم دگر زدند
در عرش شعله بر دل و جان پدر زدند

دیگر خوشی زخانه ی ما پا کشید و رفت
غمها فقط به خانه رسیدند و سر زدند

با بودن تو زندگیم روبراه بود
آخر تمام زندگیم ام را نظر زدند

بردار سر زخاک و ببین کودکان تو
ناله ز ماتمت همه شب تا سحر زدند

دیدند ناکسان که همه لشگرم تویی
ازمن تو را گرفته به جانم شرر زدند

از ره رسید قنفذ و من آه میکشم
کو با مغیره بر تن تو بیشتر زدند

گیرم تو را زدند در آن کوچه ها ولی
دیگر چرا مقابل چشم پسر زدند

یارب چگونه زنده بمانم که دیده ام
تا حد مرگ فاطمه را پشت در زدند

محمود اسدی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

میان خون پسرش داشت دست و پا میزد
که ناله از ته دل بین شعله‌ها میزد

نیاز داشت در آن لحظه مادرش باشد
که جای مادر خود فضه را صدا میزد

به صورتی که چشیده‌است هرم آتش را
عدو دوباره بر آن سیلی از جفا میزد

صدای یا ابتایش مدینه را لرزاند
چه آتشی به دل ختم‌الانبیا میزد؟

به هوش آمد و از محسنش خبر نگرفت
دلش فقط و فقط شور مرتضی میزد

به قول حضرت صادق :به کوچه هرکس بود
به هر چه داشت به ناموس کبریا میزد

مغیره از نفس افتاد ، غلاف سنگین بود
یکی نگفت که این بی‌حیا چرا میزد

دوباره در وسط کوچه بر زمین افتاد
گریز روضه خود را به کربلا میزد....

بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
نهاد سر به روی خاک و ناله‌ها میزد

یکی به پهلوی او نیزه بی‌هوا میزد
یکی برآن تن مجروح با عصا میزد

صدای شیون زهرا به گوش می آمد
میان خون پسرش داشت دست و پا میزد

به نیزه هم که سرش رفت چشم او وا بود
گمان کنم که دلش شور خیمه را میزد

هنوز خشک نشد خون حنجرش، دشمن
شراره بر حرم آل مصطفی میزد

یکی به نیت غارت سکینه را میزد
به قصد کشت یکی هم رقیه را میزد

یتیمه‌ای که دلش همچو دامنش میسوخت
زسوز سینه خود وامحمدا میزد

عبدالحسین میرزایی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

در بین بسترت چِقَدَر درد می کشی
با سُرفه های وقت سحر درد می کشی

زحمت نکش عزیز دلم،غصه ام گرفت
جارو که می کنی به نظر درد می کشی

بال و پرت شکسته و پرواز می کنی
ای زخمیِ قساوت در، درد می کشی

با صورتِ کبود از این خانه می روی
شرمنده ام که وقت سفر درد می کشی

بیش از سه ماه رنج کشیدی حلال کن
از روزِگار خیر ندیدی حلال کن

حالا چگونه جمع کنم بستر تو را
بانو چگونه غسل دهم پیکر تو را

حالا بدونِ تو چه کسی شانه می زند
گیسوی پُر گره شده ی دختر تو را

سیلِ غمی که بعد تو مهمانِ خانه شد
با خود به نا کجا ببرد حیدر تو را

رفتی ولی چگونه فراموش شان کنم
لبخند های بی رمقِ آخر تو‌ را

از بعد تو برای منی که ندارمت
دنیاست غم زده، به خدا می سپارمت...

علی علی بیگی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد

خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه
خانه را جارو  مزن حیدر خجالت میکشد

طاها تحقیقی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

مادرم این آه این زاری برایت خوب نیست
گریه کمتر کن تو بیماری برایت خوب نیست

درد داری استراحت کن کمی بهتر شوی
اینکه شب تا صبح بیداری برایت خوب نیست

دردهایت را نگویی با علی با من بگو
درد خود در دل نگهداری برایت خوب نیست

غصه آشفتگی موی زینب را نخور
شانه با این دست برداری برایت خوب نیست

موقع برخواستن از جا کمک از من بگیر
خون سینه میشود جاری برایت خوب نیست

کار خانه با من و فضه تو از جا پانشو
زخمهای تو بود کاری برایت خوب نیست

من خودم در را به روی شوهرت وا میکنم
تو خودت محتاج دیواری برایت خوب نیست

من خودم شب آب در دست حسینت میدهم
استراحت کن تو بیماری برایت خوب نیست

عبدالحسین میرزایی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

پیش شوهر زن اگر گریه کند عیبی نیست
مرد اگر گریه کند در بر همسر سخت است

دوش دیدم، که زینب به حسینم می گفت
که تماشای کتک خوردن مادر سخت است

یک زن و آنهمه نامرد خدا صبر دهد
چقدر دیدن این صحنه به شوهر سخت است

پشت در بودم و ای کاش، میگفت یکی
که زن حامله را ضربه این در سخت است

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت:
در بستری و حال سرایم‌ عوض شده

زهرا تمام قوّت جان منی،بخند
با گریه ات زمانه برایم عوض شده

دیشب عبام را رویت انداختم ولی
دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد 
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد 

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف 
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد 

مهاجر

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

کاش یک مشت بی حیا، ای دوست
آتش غم به حاصلت نزنند

کاش یک روز در خیالت هم...
مادرت را مقابلت نزنند

مجید تال

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

آرزویم دود شد چون دود رفت
خون دل از چشم اشک آلود رفت

تا قیامت بر بنی الزهرا بگو
ای مدینه مادر ما زود رفت

سید هاشم وفایی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

افسوس مشتی دیو و دد از او گذشتند
با ضربه ی مشت و لگد از او گذشتند

بر دست او شلاق زد،از او گذشتند
فریاد زد: “بابا مدد!” از او گذشتند

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

چشمی که خون گرفته دگر وا نمی شود
زخمِ عمیقِ سینه مداوا نمی شود


دیگر دعا برای شفایم مکن علی
این رفتنی...برای تو زهرا نمی شود

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند
ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

با ذوالفقار نام علی پا گرفته ایم
ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد

خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه
خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد

طاها تحقیقی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

وای از این روضه که از آن شده دفتر خونین
روضه خوان خون به دل و مسجد و منبر خونین

مستمع جامه ی خود چاک زد از این ماتم
مادری لطمه به صورت زد و منبر خونین

روضه اینست که مابین دو تا نهر حسین
با لب تشنه زمین خورده و پیکر خونین

یک نظر کرد به خیمه، نظری کرد به آب
جگرش خون شده، پیکر شده یکسر خونین

نیزه ها بر تنش از هر طرفی می آیند
بسملی می شود این مرغ تن و پر خونین

یادش آمد که چطور اصغر او پرپر شد
صورتش هم شده با صورت اکبر خونین

در همین حول و لا شمر به گودال رسید
دشنه آورد برون، شد دل خواهر خونین

تیغ از سمت گلویش نبرید -اما شمر-
دید از حنجر مولا نشده سر خونین؛

عصبانی شد و با پا بدنش را چرخاند
بعد از آن بود که شد حنجر و خنجر خونین

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نيست كه گاهی بدنم می افتد

گاهی اوقات كه راه نفسم می گيرد
چند تا لكه روی پيرهنم می افتد

علی اکبر لطیفیان

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

اول قباله‌یِ فدک از دستِ ما گرفت
می‌خواست تا غرورِ مرا خُرد تر کُنَد

محکم گرفته مادرِ من چادرش،ولی
فرصت نشد که دست به رویش سپر کُنَد

عمدا میانِ تنگیِ کوچه کشیده زد
تا ضربِ دستِ او دو برابر اثر کُنَد

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا
#حضرت_زینب

بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد

قسمت این بود که من همدمِ بابا باشم
بعد از این مثلِ خودَت اُمِ ابیها باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

محسن کاویانی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است

اصلاً بدون فاطمه بودن،عذاب است
هرکس که بی زهرا شود،در اضطراب است

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

وای از ازدحام و نامحرم
آه بیت الحرام و نامحرم

فاصله یک دو گام و نامحرم
پا به ماهِ امام و نامحرم

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

در خورد به او...به آسمان بویش رفت
آتش به سرش رسید و گیسویش رفت

من بودم و خواهر و برادرهایم
دیدیم که مسمار به پهلویش رفت

سید حسین میرعمادی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

ملک دلم همین که به نام حسین شد
عبدی گناهکار غلام حسین شد

آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه
تا که به اذن فاطمه رام حسین شد

قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام
شیرین ترین کلام، کلام حسین شد

«با یک سلام صبح به ارباب بی کفن »
روزم پر از جواب سلام حسین شد

یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من
قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد

یک شب دوباره نوکری آمد به خواب من
حرفش دوباره حرف مرام حسین شد

نوکر از آب خوردن خود آب می شود
بین دو نهر؛ آب، حرام حسین شد

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمی‌فهمم چیست

در سرم هست از او طرح سری خون‌آلود
من که نقاشی و تمثال نمی‌فهمم چیست

درکَم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم
باقی روضه يِ‌ گودال نمی‌فهمم چیست

کشتن تشنه‌یِ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمی‌فهمم چیست!

سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمی‌فهمم چیست

نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمی‌فهمم چیست

زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمی‌فهمم چیست!!!

بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمی‌فهمم چیست

محمد رسولی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

ساربان خواست که انگشتری ات را بِبَرد
دید بایست که انگشت تو را هم بِبُرد

سارقی خواست که غارت بکند پیرهنت
دست انداخت ،گریبان تو را هم بدرد

دیگری داشت به سر، نقشه ی عمامه تو
گفت شال کمرت را ز چه با خود نَبَرد

آن یکی گفت که در کوفه کسی حتماً هست
زره پاره و خونین تو را هم بخرد

اَخنس انگار مهیّای سرت بود ولی
شمر ميخواست خودش از بدنت سر بِبُرد

گفت قاتل به سنان بن أنس با وحشت
چه کنم خنجر اگر حنجر او را نَبُرد

آخرالامر به رَزّازیِ تو تن دادند
گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رَد

خوب از حال که رفتی، به روی سینه نشست
گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد

جرعه ای آب ندادند و بریدند سرت
تشنه لب هیچ کسی سر ز غریبی نَبُرد

محمود ژولیده

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند
چون ماجرای کوچه به او بی هوا زدند

آنانکه در مدینه نبودند آمدند
مُحکم به روی پهلوی او ضرب پا زدند

سر دستهء اراذل کوفه اشاره کرد
یکباره با اشاره ء آن بی حیا زدند

تشویق می شدند کسانی که میزدند
او را میان هلهله با مرحبا زدند

بودند نان خور پدر و جدّ او ولی
این صید را طایفه ای آشنا زدند

جز سنگ و تیر و نیزه و تیغ این درنده ها
با هرزه گی به معرکه با ناسزا زدند

در پیش چشم خواهر او بین قتلگاه
بر جای جای پیکر او هر کجا زدند

عبّاس تا که بود که جرأت نداشتند
شه را جدا زچشم یلِ با وفا زدند

با پا به روی سینهء زخمش پریده و
با قهقهه چقدر به او بی اِبا زدند

بازی شان گرفت که تا خنده ای کنند
با پنجه بر محاسن خون خدا زدند

تا ضربهء دوازدهم هِی ادامه داد
بی وقفه ضربه تا که سرش شد جدا زدند

بر روی خاک با شکم افتاده بود چون
دیوانه وار گَردن او از قفا زدند

زینب رسیده بود که خاکی بسر کند
با پشت دست خواهر او را چرا زدند !

یک عدّه پیرمردِ سیه دل رسیده و
با نیّت ثواب به او با عصا زدند

مجتبی صمدی شهاب

@rozeh_1