روضه @rozeh_1 Channel on Telegram

روضه

@rozeh_1


❖﷽❖

کانال اشعار اوج روضه
کپی مطالب با ذکر منبع مجاز است

♦️ کانال مرثیه:
@marsiyeeh

🔹 ارتباط شاعران با ما:
@heydari_am_man

🔸 هماهنگی تبادل و تبلیغات:
@navay_roze

روضه (Persian)

روضه یک کانال تلگرامی با نام کاربری rozeh_1 است که به اشعار اوج روضه اختصاص دارد. در این کانال می‌توانید اشعار زیبا و معانی عمیقی را پیدا کنید که ممکن است احساسات شما را به لرزه درآورد. اگر به شعر و ادبیات علاقه‌مندید، حتما این کانال را دنبال کنید و از تجربه‌ی خواندن اشعار زیبا و دلنشین لذت ببرید. اگر شما هم یک شاعر هستید و می‌خواهید اشعارتان را با دیگران به اشتراک بگذارید، می‌توانید از ارتباط با شاعرانی که در این کانال حضور دارند، بهره ببرید. علاوه بر این، امکان مشارکت در تبادل و تبلیغات با هماهنگی از طریق کانال @navay_roze نیز وجود دارد. بنابراین، با عضویت در کانال روضه، به دنیای شعر و ادبیات زیبا و الهام‌بخش خواهید پیوست.

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

 هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم 
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم 

پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد 
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم 

داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد 
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم 

مادرت دیده به راه است که سیراب آیی 
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم 

بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد 
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم 

خون من گردن آنکس که گلوی تو برید 
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم 

صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم 
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم 

ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است 
خندۀ آخر تو برده توانم پسرم 

قاسم نعمتی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

ای حرمله بگو چه خیال است در سرت
حتی در این قماط علی یاور من است

میبینم آنکه سیب گشته زیب نیزه ها
یا اینکه جلوهای ز گل احمر من است

این آخرین سریست که از تن شود جدا
این سیب سرخ نیست سر اصغر من است

ابر قحط و آب قحط آسمانت خشک شد
شوره زار چشمها بود و زبانت خشک شد

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

رفته تابِ شیرخواره وای بیچاره رباب
نیست وقتِ استخاره وای بیچاره رباب

برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد...
بر لب خشکش اشاره وای بیچاره رباب

تا که فرمود: "...إرحموا هذا الرضیع" تیری رسید
حرف او شد نیمه کاره وای بیچاره رباب

حرمله با تیِر مرد افکن علی را ذبح کرد
هنجرش شد پاره پاره وای بیچاره رباب

میخِ محکم را به روی تخته ی نازک بکوب
رفته تاب از استعاره، وای بیچاره رباب

پیکرش را برد بابا تا که پنهانش کند
قلبِ مادر زد شراره، وای بیچاره رباب

عاقبت در پشت خیمه قبرِ مخفی شد عیان
نیست دیگر راه چاره وای بیچاره رباب

رأسِ او را روی نی بستند، این بی رحم ها
کرد با حسرت نظاره وای بیچاره رباب

همسر ارباب ما دیگر شبی راحت نخفت
هر شبش شد پر ستاره وای بیچاره رباب

جای چنگ آخرش روی گلویش سوخت باز
خیره شد بر گاهواره وای بیچاره رباب

بیتِ آخر را فقط فهمید هرکس مادر است
شیر در سینه دوباره... وای بیچاره رباب

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

لبهای علی خشک و حرم آب ندارد
تب دارد و از شدت تب تاب ندارد

ای کاش نَمی بر سر گهواره نشیند
از آهِ عطش اصغر من خواب ندارد

هستی محرابی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

 هرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم 
قصه ی آب برای تو بخوانم پسرم 

پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد 
کشته ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم 

داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد 
نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم 

مادرت دیده به راه است که سیراب آیی 
با چه رویی تن تو خیمه رسانم چه کنم 

بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد 
با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم 

خون من گردن آنکس که گلوی تو برید 
حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم 

صبر کن تا پر قنداقه ی تو پاره کنم 
سخت جان می دهی ای راحت جانم پسرم 

ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است 
خندۀ آخر تو برده توانم پسرم 

قاسم نعمتی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

لبهای علی خشک و حرم آب ندارد
تب دارد و از شدت تب تاب ندارد

ای کاش نَمی بر سر گهواره نشیند
از آهِ عطش اصغر من خواب ندارد

هستی محرابی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

لرزه بر دست من و پیکر تو میلرزد
وسط معرکه دیدم سر تو می لرزد

خواستم از گلویت تیر کشم اما حیف
تیرهم در وسط حنجر تو می لرزد

شده آویخته بر پوست سر کوچک تو
گر ببیند سر تو، خواهر تو می لرزد

موقع دفنِ تنت، کار پدر مشگل شد
عمه ات گفت، هنوز اصغر تو می لرزد

مثل بسمل شده ای گرچه سرت گشته جدا
خاک میریزم و بینم پرِ تو میلرزد

کاشکی نیزه ی دشمن نکند پیدایت
نیزه در خاک رود، مادر تو میلرزد

محمود اسدی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

رفته تابِ شیرخواره وای بیچاره رباب
نیست وقتِ استخاره وای بیچاره رباب

برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد...
بر لب خشکش اشاره وای بیچاره رباب

تا که فرمود: "...إرحموا هذا الرضیع" تیری رسید
حرف او شد نیمه کاره وای بیچاره رباب

حرمله با تیِر مرد افکن علی را ذبح کرد
هنجرش شد پاره پاره وای بیچاره رباب

میخِ محکم را به روی تخته ی نازک بکوب
رفته تاب از استعاره، وای بیچاره رباب

پیکرش را برد بابا تا که پنهانش کند
قلبِ مادر  زد شراره، وای بیچاره رباب

عاقبت در پشت خیمه قبرِ مخفی شد عیان
نیست دیگر راه چاره وای بیچاره رباب

رأسِ او را روی نی بستند، این بی رحم ها
کرد با حسرت نظاره وای بیچاره رباب

همسر ارباب ما دیگر شبی راحت نخفت
هر شبش شد پر ستاره وای بیچاره رباب

جای چنگ آخرش روی گلویش سوخت باز
خیره شد بر گاهواره وای بیچاره رباب

بیتِ آخر را فقط فهمید هرکس مادر است
شیر در سینه دوباره... وای بیچاره رباب

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

09 Jan, 05:31


#حضرت_علی_اصغر

ای حرمله بگو چه خیال است در سرت
حتی در این قماط علی یاور من است

میبینم آنکه سیب گشته زیب نیزه ها
یا اینکه جلوهای ز گل احمر من است

این آخرین سریست که از تن شود جدا
این سیب سرخ نیست سر اصغر من است

ابر قحط و آب قحط آسمانت خشک شد
شوره زار چشمها بود و زبانت خشک شد

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

آن دشمنی كه بر جگرم نقش غم كشيد
جان از تنم به حربه‌ی زهرِ ستم كشيد

ابنُ الرضايم و ز رضا ارث برده‌ام
زهر جفا مرا به همان پيچ و خم كشيد

در احتضارم و بدنم درد می‌كند
اين سَمّ جان شكار، توان از دلم كشيد

وقتی كه ديد، تشنگی‌ام قاتل من است
جان را اَجل ز سينه‌ی من لاجَرم كشيد

عمرم شبيه مادر پهلو شكسته شد
نخل جوانی‌ام ثمر از عمرِ كم كشيد

جز زهر كينه مايه‌ی آرامشم نشد
دريا ز موج خسته شد و چشمه نَم كشيد

طاغوت، با سلاله‌ی زهرا چه‌ها نكرد
ما را برون ز خانه چو يک متّهم كشيد

بالا گرفت كار جسارت به اهل بيت
كارم به سوی بزم شراب و ستم كشيد

من وارث بلای خرابه‌نشينی‌ام
سوز دلم دوباره به درد و اَلَم كشيد

ای كربلا! چو شاهدِ ويرانی‌ات شدم
گويی كه ابن‌سعد سنان بر تنم كشيد

بهتر كه قبر مادر ما مخفيانه ماند
ور نه كدام حرمله دست از حرم كشيد

اين ظلم‌ها هدايت ما را عوض نكرد
شكر خدا، ولايت ما تا عجم كشيد

نام علی و فاطمه جاويد مانده است
دشمن خيال كرد بر آنان قلم كشيد

ما روی دوش، پرچم عصمت كشيده‌ايم
دردا، عدو عليه عدالت علَم كشيد

دنيا كه خود بخود، قفسِ جانِ خسته بود
تبعيد هم به گوشه‌ای از مَردمَم كشيد

از آفتاب زندگی‌ام بهره كم گرفت
شرمنده‌ام كه سختی از آن اُمتّم كشيد

افطار كردم و جگرم پاره‌پاره شد
جدّم رسيد و وقت سحر در برم كشيد

در آخرين نفس، پسرم چون بغل گشود
بُغضش گرفت و پارچه‌ای بر سرم كشيد

محمود ژولیده

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

پیچیده سوز ناله‌ی تو بین قرن‌ها
آهت اثر نمود و جهان پر شراره شد
با پاره‌پاره‌ی جگرت این غزل گریست
با خون دل نوشته شد و چارپاره شد

بالا سر تو ضامن آهو کشید آه
بر جمع سوگوار تو آهو اضافه شد
از روی درد ناله زدی: وای مادرم
کم شد ز سینه درد و به پهلو اضافه شد

روز دوشنبه زهر و مغیره یکی شده *
با تازیانه بر جگرت حمله‌ور شدند
روز دوشنبه داغ دلت باز تازه شد
یادآور مصیبت دیوار و در شدند

گر چه به روی سینه‌ی تو زهر پا گذاشت
دور و بر تو خولی و شمر و سنان نبود
گر چه به تو تعارف جام شراب شد
دیگر خبر ز طشت و لب و خیزران نبود

از قتلگاه کرببلا سر در آورد
هر کس که کرد مرثیه‌خوانیِ قتل تو
یک تا دوازده... همه را شمر کشته است
آن ضربه‌ی دهم شده بانی قتل تو

محسن حنیفی

* بنا بر بعضی روایات امام هادی (ع) در روز دوشنبه به شهادت رسیدند. وقتی پیکر مطهر آن حضرت را حرکت می‌دادند، شنیدند کنیزی می‌گوید:
(ما ذا لقینا فی یوم الاثنین قدیماً و حدیثاً)
(ما چه کشیدیم از نحوست روز دوشنبه از قدیم‌الایام تا این زمان) و با این جمله به روز شهادت پیغمبر (ص) و آتش زدن در خانه‌ی حضرت صدیقه (س) اشاره کرد.
📚 منتهی الآمال،شیخ عباس قمی ص ۱۲۹۰

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

آسمان را آهِ جان سوزت ز پا انداخته
مادرت را باز در هول و ولا انداخته

کاری از دستِ طبیبان بَر نمی آید غریب
در کنارِ بستر تو مرگ جا انداخته

پوستی بَر استخوان داری،به زهرا رفته ای
خونِ دل خوردن تو را از اشتها انداخته

رفته رفته حجره ات گودال سرخی میشود
زهر، لب هایِ تو را از ربنا انداخته

تشنگی بی رحم تر از نیزه ی زیرِ گلوست
تارهایِ صوتی ات را از صدا انداخته

جامِ مِی شرمنده ی اندوهِ چشمانت شده
ماجرا را گردنِ شام بلا انداخته

شام گفتم، خیزران آمد به یادم «وای وای»
گریه ها را یادِ طشتی از طلا انداخته

وحید قاسمی

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

دارد امید که دردش به مُداوا نکشد
با چنین درد غمش کاش به فردا نکشد

زهر خوردو جگرش سوخت لبش را سوزاند
چکند از دل اگر ناله ی زهرا نکشد

بار اول که در این خانه نبوده اما
کاش می شد به کنار پسرش پا نکشد

سینه وقتی که بسوزد نفست می گیرد
نیست امید که کارش به تقلا نکشد

پسرش چاک گریبان زده بر بالینش
چه کند دست اگر بر سرِ بابا نکشد

ظرف آبی به لبش دید فقط گفت حسین
نفسی نیست اگر وای حسینا نکشد

کربلا آب رسیدو به زمین اما ریخت
خواست نامرد که یک آه هم آقا نکشد

دست خواهر به سرش ، داشت دعایی شاید
لحظه ی آخرِ او کار به دعوا نکشد

ضربه ها اینهمه بر صورت آقا نزنید
هیچ کس نیست که یک تیغ در اینجا نکشد

شعله اُفتاده به دامانِ یتیمی اما
می دَود تا که کسی گیسوی او را نشکد

بیشتر می شود آتش اگر اینقدر دَوَد
عمه ای کاش که این شعله به بالا نکشد

می برد هرچه دلش خواست حرامی باشد
کاش فریاد سرِ دختر نوپا نکشد

خوب شد بود عمو بر سر نیزه تا که
حال این خواهر تنها به تماشا نکشد

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

رنگ صد لاله ز نسرین عذارش ریخته
صد نیستان ناله از آه نَزارش ریخته

فاطمه گر نیست بر بالین او پس از چه روی
این همه یاس پریشان در کنارش ریخته؟

یا پریده در حقیقت رنگ از روی مهش
یا دل آئینه ی آئینه دارش ریخته

تیر دیگر در کمان صیاد دنیا چون نداشت
زهر را چون طرح بر جان شکارش ریخته

خشکسالی جای دارد شهر را ویران کند
آبروی سامرا از چشم زارش ریخته

در عیادت از دلش شاید که دلها بشکند
چون دل اهل و عیال او کنارش ریخته

بس که می سوزد گمانم قالب خورشید را
از دل آتش نهاد داغدارش ریخته

شاید از کرببلا می آید و قبر حسین
ابر دلتنگی که باران بر مزارش ریخته

در کفن پیچید مانند خبر در کوچه ها
در گریز روضه خود طرحی به کارش ریخته

جای دارد تاک روید "معنی" از خاک درش
اشک چشم عسکری روی مزارش ریخته...

محمد سهرابی

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

آن روز از کبوتر زخمی پری نبود
خورشید فاطمه که به این لاغری نبود!

شد مثل مادرش به خدا راه رفتنش
فرقی که داشت این که جوان بستری نبود

آیا دلیل غصّه‌ی او زهر بوده؟ نه
از آن شراب، دردسر بدتری نبود

یک بی‌حیا و ظرف شراب و امام بود
اما به لعل لب، لب چوب تری نبود

یک شهر دشمن از همه‌جانب ولی دگر
چشم طمع که در پی انگشتری نبود

آنجا کشنده بود که در پیش دختران
می‌زد یزید چوب،… وَ آب‌آوری نبود

ای کاش در مقابل چشمان خواهری
رأس بریده داخل طشت زری نبود

فریاد می‌کشید صدای گرفته‌ای:
بابا محاسن تو که خاکستری نبود!

وای از غروب شام غریبان که ناقه بود
امّا میان جمع، علی اکبری نبود

علی زمانیان

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند

می کِشد با دو دستِ بسته تو را
دل به تقدیر داده بودی تو
دشمنانت سوار بر مرکب
پشت مرکب پیاده بودی تو

جان فدایت که روضه خوان بودی
یادِ نور دو عین افتادی
عقب قافله زمین خوردی
یادِ بنتُ الحسین افتادی

تا رسیدی به کاخ آن ملعون
پر و بالت تمام خاکی شد
ذره ای از بها نمی افتد
گیرم اصلا امام خاکی شد

متوکل شراب آورد و...‌
بعد از آن هم کمی به تو خندید
طعنه زد لااقل بخوان شعری
شعر خواندی...وجودِ او لرزید

دل زهراییت شکست آن جا
یادت افتاده بود بزم شراب
یاد دندان و خیزران بودی
یادت افتاده بود اشک رباب

یادت آمد شراب را می ریخت
به روی زخم دیده ی جدت
چشم عباس خیره شد ناگه
سوی رأس بریده ی جدت

می چکید اشکش از نوک نیزه
همه ی های و هویم این جا بود
دختری زیر لب فقط می گفت:
کاش الآن عمویم این جا بود

محمد جواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

31 Dec, 07:23


#امام_هادی

علت روی زمین ریختنم معلوم است
اثر زهر به هر عضو تنم معلوم است

جگرم سوخته از زهر... تنم می لرزد
لخته‌های جگرم در دهنم معلوم است

چقدر درد از این شهر به خاطر دارم
از دل سوخته درد و محنم معلوم است

حق من رفتن ِ در خان صعالیک نبود¹
در نگاهم غم هجر وطنم معلوم است

وسط سجده به کاشانه‌ی من ریخته‌اند
رد پا روی عبا و بدنم معلوم است

از همین کوچه و توهین و دو دست بسته
روضه‌ی ارثیه از پنج تنم معلوم است

هتک حرمت جلوی اهل و عیالم شده‌ام
شرم در چهره‌ی هر یاسمنم معلوم است

مردک پست به من باده تعارف کرده
خجلتم در دل شعر و سخنم معلوم است

یک نفر هست کنار من و شکرش باقی است
دور بالین من اشکِ حسنم معلوم است

حسنم روضه بخوان، روضه‌ی جسمی عریان
من که بر روی تنم پیرهنم معلوم است

در میان کفنم تربت یک بی‌کفن است
غربت جد من از این کفنم معلوم است

یاد تشنه‌شدن و پا زدنش افتادم
تشنه‌ام علت پرپر زدنم معلوم است

محمد جواد شیرازی

۱. طبق دستور «متوکل لعنة الله علیه» روز ورود به سامراء به بهانه اینکه هنوز محل اقامت امام آمده نیست! حضرت را در محل پستى که به «خان الصعالیک» (کاروانسراى گدایان و مستمندان) معروف بود، وارد کردند و حضرت آن روز را در آنجا به سر برد. البته هدف از این کار تحقیر موذیانه و دیپلمات مآبانه حضرت بود.

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#امام_هادی

غمی محاصره کرده حیات انسان را
بر آن سر است بگیرد از آدمی جان را

دروغ سرخ حسد روی جامه ی یوسف
گرفته سوی دو تا چشم پیر کنعان را

امام جامعه ی وحی، حضرت هادی
چگونه تاب بیارد هوای زندان را

قفس نشین شده اما شنیده اند همه
نوای روح فزای هزار دستان را

مرام منکر زهرا و مرتضا این است
به تیغ و زهر جفا می کشد امامان را

چه زهر دشنه تباری که در وجود امام
دریده عمق جگر را، بریده شریان را

جگر که تفته شود تشنه می شود انسان
به جرعه ای بچشان آن لبان عطشان را

حسین فاطمه مهمان کوفه بود ولی
نگه نداشته اند احترام مهمان را

به جای آب، به لبهاش سنگ می زد خصم
و عمه جان شما دید سنگ باران را

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#امام_هادی

بی هوا درب خانه ات وا شد
عده ای نانجیب آمده اند
بین سجده، بدون عمامه
پیِ تو ای غریب آمده اند

می کِشد با دو دستِ بسته تو را
دل به تقدیر داده بودی تو
دشمنانت سوار بر مرکب
پشت مرکب پیاده بودی تو

جان فدایت که روضه خوان بودی
یادِ نور دو عین افتادی
عقب قافله زمین خوردی
یادِ بنتُ الحسین افتادی

تا رسیدی به کاخ آن ملعون
پر و بالت تمام خاکی شد
ذره ای از بها نمی افتد
گیرم اصلا امام خاکی شد

متوکل شراب آورد و...‌
بعد از آن هم کمی به تو خندید
طعنه زد لااقل بخوان شعری
شعر خواندی...وجودِ او لرزید

دل زهراییت شکست آن جا
یادت افتاده بود بزم شراب
یاد دندان و خیزران بودی
یادت افتاده بود اشک رباب

یادت آمد شراب را می ریخت
به روی زخم دیده ی جدت
چشم عباس خیره شد ناگه
سوی رأس بریده ی جدت

می چکید اشکش از نوک نیزه
همه ی های و هویم این جا بود
دختری زیر لب فقط می گفت:
کاش الآن عمویم این جا بود

محمد جواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#امام_هادی

منزل به منزل رفته ام با پیکیری سالم
بر هم نخورده با تکانِ نیزه موی من

طعمِ شبِ سردِ خرابه را چشیدم من
بازی شده در چند جا با آبروی من

شکرِ خدا ناموسِ من در پرده پنهان بود
آن شب میانِ خانه وقتِ جستجوی من

چون عمه در بزم شرابی گیر افتادم
شد مرگ آن لحظه تمام آرزوی من

بی تربیت ظرفِ شرابش را تعارف کرد
چشمان یک جمعیتی خیره به سوی من

بر خورد بر شخصیتم با آنکه مَردَم من
تصویر ِ زنها زنده شد در روبروی من

قرآن نه، شعری خواندم ومجلس عوض گردید
اصلا نخورده دست بر ترکیب روی من

شکر خدا بازی نکرده با لبم چوبی
باخیزران ضربه نخورده بر سبوی من

بر خیزران و طشت و هرچه مست لعنت
بر آنکه دندان حسین بشکست لعنت

قاسم نعمتى

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

آن ماتم بی‌کرانه را معنا کن
آن غربت جاودانه را معنا کن
یک‌بار براي زائرانت بانو!
تو طعنه‌ي تازیانه را معنا کن

شش ماه شبیه روضه‌خوان می‌خواندي
از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندي
از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی
از طشت طلا و خیزران می‌خواندی

یوسف رحیمی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

لهوف مختصری از مصائب بانوست
لهوف گریه‌کن روضه‌ی اسارت اوست

فقط مقابل او نام شام را نبرید...
اگرچه شام اسیر شکوه و هیبت اوست

دوباره مرثیه‌ی قتل صبر می‌خواند
از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست

شهیده‌ی غم گودال باید او را خواند
حسین ذکر مدام دم شهادت اوست

محسن حنیفی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

نوه ی دختری و عشق پیمبر بودن
دختر دومی ِحضرت حیدر بودن

صدق الله العلی نام پدر بود و چنین
آیه ی چارمی سوره ی کوثر بودن

ام کلثوم شدن اینهمه مظلوم شدن
شاهد میخ، چهل مرد، لگد، در بودن

شاهد میخ،چهل مرد،لگد،در،فریاد
بعد هم شاهد یک عمر به بستر بودن

جزو آموختگان وصیت نامه ی او
جزو تشییع کنان تن مادر بودن

پشت تابوت به همراه حسین و زینب
جزو آن چندنفر در شب آخر بودن

درشب قدر به نوعی و به شکلی شب تشت
ام کلثوم...بگو زینب دیگر بودن

دختر فاطمه و عمه ی طفلان اما
عزتش این بشود:خواهر خواهر بودن

می کند خم کمرش را همه ی عمر فقط
لحظه ای عمه ی دلواپس اصغر بودن

می کند خم کمرش را به خدا درآنی
روی تل گریه کنان محو برادر بودن

چکمه ای آمد از آن سو واز این سو شد باب
در هیاهوی حرم دست به معجر بودن

مهدی رحیمی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

تا بوسه‌ی خنجری به حلقوم نشست
بر نیزه، سر امام مظلوم نشست

تنها نه فقط میان رگ‌های حسین
آن نيز ، به قلب امّ كلثوم نشست

چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بی‌تابت چه دیدند؟

که زیر سایه‌ی ا مّ المصائب
تو را اخت المصائب آفریدند

آن زینب او، عزیز مردم شده است
این فاطمه‌اش، ملیکه‌ی قم شده است

افسوس ! كه نام « امّ كلثوم » فقط
مانند مزار مادرش، گم شده است

قاسم صرافان

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

آن قدر داغ و دردسر دیده
قد کمان و نحیف گردیده
بعد داغ غم رسول الله
یاس را در دل شرر دیده
وسط کوچه ی بنی هاشم
یک نفر به چهل نفر دیده
خاک غم روی چادرش مانده
چون شکاف سر پدر دیده
جگرش پاره شد کنار حسن
طشت لبریز از جگر دیده
چادر خواهر بزرگش را
وسط خیمه شعله ور دیده
لب گودال بر زمین خورده
غارت جسم محتضر دیده
کوفه و شام پر بلا رفته
بر سر نیزه ها قمر دیده

نیزه ها را ببر از این جا شمر
دور کن چشم بی حیا را شمر

با دلی پر شراره و گریان
لقمه ها را گرفت از طفلان
خطبه اش شام و کوفه را لرزاند
دشمنش شد از این بیان حیران
داغ بازار شام را حس کرد
وسط چشم های بی ایمان
با دو چشم خودش تماشا کرد
خیزران خورد بر لب و دندان
رفت ویرانه ای که شامش بود
سرد و روزش جهنمی سوزان
گریه می کرد پا به پای رباب
تا دهد بر دلش سر و سامان
چه فراقی کشید این خواهر
اربعین بود آخر هجران
درد، این است قدر این بانو
مانده حتی میان ما پنهان

ما بدهکار ام کلثومیم
عبد دربار ام کلثومیم 

محمد جواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#امام_هادی

شکسته روضه ات دل مقلب القلوب را
گرفته رنگ چهره ی تو حالت غروب را

شکوه غربتت،شراره زد به قلب کائنات
گریست دجله وفرات،گریست اهدنا الصراط

عزا گرفته اند پای روضه ی تو سال ها
برای سر سلامتی به جد تو غزال ها

فرازهای جامعه کبیره سوگوار تو
فراز سجیة الکرم شده است بی قرارتو

گمان کنم که فاطمه کنارتو نشسته است
زبان گرفته مادری که پهلویش شکسته است

فدای روی زرد تو،وجود غرق درد تو
چقدر آه میکشد،کنار جسم سردتو

زمان رنج وغصه ی تو خاتمه گرفته است
چقدر روضه ی تو بوی فاطمه گرفته است

دوشنبه بود لحظه ی هجوم زهر برجگر
دوشنبه بود وکوچه ها،دوشنبه بود ومیخ در

دوشنبه قاتلت شده،دوشنبه بود خانه سوخت
مغیره که نداشت شرم،قلاف وتازیانه سوخت

مصیبتت دم مرا به سمت آه میبرد
به پشت مرکبی تورا پیاده راه میبرد

تورا چگونه دست بسته باطناب میبرند؟؟
توکوثری تورا به مجلس شراب میبرند؟؟

چقدر زخم خورده ای،شبیه جُبّه ی حسین
کشانده ای مرا دوباره زیر قبه ی حسین

هزار شکر پیکرت به زیر آفتاب نیست
میان مقتلت سخن زکودک رباب نیست

هنوز جای شکر مانده سنگ بر جبین نخورد
هزار شکر یمسک السماء بر زمین نخورد

کنار پیکر توگریه بودوهلهله نبود
میان مقتل تو نام شمروحرمله نبود

به صحن سینه ی تو چکمه ی سنان نمیرسد
به پای بوسی لب تو خیزران نمیرسد...

محسن حنیفی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

قسمت این بود از همان اول
عاشقان پایِ هم کنند ایثار
یک نفر صاحبِ حرم باشد
یک نفر بی نشان، بدون مزار

یک نفر شد خدیجه خانوم و
قبر او مانده خاکی و تنها
همه هستیِ خودش را ریخت
پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا

یک نفر نیمه هایِ شب رفت و
مانده چون گوهری میانِ صدف
یک نفر قبلگاهِ عالم شد
صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف

یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا
در بقیع و بدون صحن و سراست
همه عزت و شکوه ِ او
همگی نذر شاهِ کرببلاست

در میانِ دو دخترِ زهرا
یک نفر پایِ ماه، کوکب شد
امِّ کلثوم با تمامِ وجود
هستی اش نذر نامِ زینب شد

در مدینه دو داغِ سنگین دید
او عزادارِ جد و مادر بود
آن دوشنبه که مادرش افتاد
شاهدِ بی حیائیِ  در  بود

دید مادر نفس نفس میزد
دید مسمارِ نانجیب چه کرد
دید سنگینیِ لگدها با
شاخه باردارِ سیب چه کرد

دید یک زن چگونه دوره شده
دید زیرِ قلاف بازو را
دید چادر چگونه خاکی شد
کتکِ یک شکسته پهلو را

دید وقت هجوم نامَحرم
دردسرهایِ زن چه چیزی شد
عاقبت هم رسید جایی که
پیش او صحبت کنیزی شد

پا به پایِ عقیله هر منزل
بارِ ماتم کشیده این بانو
دیده بر رویِ نیزه هجده تا
یوسفِ سربریده این بانو

با تمامِ مخدراتِ حرم
سرِ بازارِ شام گیر افتاد
پایِ راسِ بریده عباس
وسط ازدحام گیر افتاد

دید سنگی ز راه ِ دور آمد
سرِ بر نیزه را تکانی داد
بارها پیشِ چشم خواهرها
همه سرها ز نیزه ها افتاد

میشنید از کنارِ راسِ حسین
هرقدم ناله هایِ زهرا را
نالة یا بُنَی می آمد
هر چهل منزل از دل صحرا

مادری قد کمان صدا میزد
تشنه لب جان سپُردی ای پسرم
بین گودال من خودم دیدم
چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم

دست انداخت بر محاسن تو
جایِ حنجر زیرِ گلویت ماند
چون گلو از جلو بریده نشد
پیش چشمان من تو را چرخاند

قاسم نعمتی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#حضرت_ام_کلثوم

به مردیِ این زن؛ زمانه زن ندیده
اوج جلالش را زمین؛ قطعا ندیده
مثلش کسی در مرثیه خواندن ندیده
یکروز خوش در زندگی اصلا ندیده

یادش نرفته روضه بیت الولا را
میخ و زمین افتادن خیرالنسارا

هم کربلا رفته ست هم گودال رفته
هم به کنار پیکری پامال رفته
هم مثل زینب سوخته از حال رفته
هم ذوالجناح آمد به استقبال رفته

شلاق درهم کرد حال پیکرش را
بردند دزدان وقت غارت معجرش را

بسته به هم بودند زنها بین کوفه
خیلی کتک خوردند اما بین کوفه
دائم براه افتاد دعوا بین کوفه
هی پخش میکردند خرما بین کوفه

همراه زینب کوچه هارا فتح میکرد
برداشت پرده از رخ کوفی نامرد

درشام اصلا قامتش مثل کمان بود
 آنقدر لاغر بود دیگر ناتوان بود
آواره ی هرکوچه و بی آشیان بود
راهی بسوی مجلس نامحرمان بود

چه روضه هایی قسمت بانوی دین شد
بالانشین آسمان ویران نشین شد

سید پوریا هاشمی

@rozeh_1

روضه

30 Dec, 16:11


#امام_هادی

نیمۀ شب امام رابردند
خانه و خانواده مضطرب است
نگرانِ امامِ هادی شد
سامرا بی قرار و ملتهب است

من بمیرم که پیش چشمانش
سَبِّ جدِّ گرامی اش کردند
دل هفت آسمان به درد آمد
بس که بی احترامی اش کردند

می بَرَندش بدونِ عمامه
غربت از چشمهاش معلوم است
خوب که ، در رُخش نگاه کنی
مثل جدّش علیست مظلوم است

جان به قربان آن امامی که
دستهایش به غصه زنجیر است
علتِ بردنش به بزم شراب
به گمانم به قصد تحقیر است

متوکل مقابل حضار
اندکی آمد و توقف کرد
بی حیا از شرابِ در دستش
به امام دهم تعارف کرد

خواست تا که امام هادی را
نحوهء دیگری عذاب دهد
گفت با او که شعر میخوانی
منتظر ماند تا جواب دهد

حضرتش قصد شعر خواندن کرد
کرد آغاز معجزاتِ کلام
سخنش مثل تیغ حیدر بود
محشری شد به پا زِ شعر امام

بر سرِ دشمنش خراب ، آقا
گویی آن خانۀ مجلل کرد
شعرها در مَذَمّتِ دنیا
عیش او را به غم مبدل کرد

متوکل که منقلب گردید
در خود احساس روسیاهی کرد
لااقل در میان آن مجلس
از امام آمد عذرخواهی کرد

دشمنی هم سراغ دارم که
پرچم ظلمِ بی امان برداشت
در قبال سری که قرآن خواند
بی حیا چوب خیزران برداشت

پیش زنها و بچه ها ، ملعون
پستی اش را به خلق ثابت کرد
ضربه را بر لب و دهانش زد
صوت قرآن به چوب ساکت کرد

گریه کردیم بر حسین ، ولی
حال زینب کجا و ما ؟ هیهات
ما شنیدیم و خواهرش دیده
وای بر حال عمۀ سادات

مهدی مقیمی

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا


شام فراقت از شب یلدا درازتر
وین قصۀ تو از همه پر سوز و سازتر

صبح ظهورِ این شب یلدای انتظار
تک پرچم تو از همه در احتزازتر

یلدایِ انتظارت اگر با تو سر کنم
صبح ظهورت از همه ام سرفرازتر

دورِ همیم و نام تو نُقل دهان ماست
نام تو می برم که تویی چاره سازتر

لبخند ، بی تو بر لبمان وا نمی شود
یلدا بدون یوسف زهرا نمی شود

مهدی مقیمی

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا
#حضرت_رقیه


دلم می خواست راه روشن شب های من باشی
چنان خورشید پشت ابر غم ، رویای من باشی

منم آن قطره ی ناچیز ِ سرگردان ِ بارانی
برایم باز کن آغوش خود ، دریای من باشی

من از جمعیت تنهای هر آدینه می ترسم
چه می شد همدم این جمعه ی تنهای من باشی

برای ختم این هجران ، امام کربلایی ها
کماکان نیت هر ختم عاشورای من باشی

زمان گریه کردن بین روضه بیشتر باشد
بیا تا روضه خوان این شب یلدای من باشی
**
بزن ای روضه خوان امشب گریز شام ویرانه
بخوان تا غربت این ذکر یازهرای من باشی

سه ساله گفت باباجان دلم می خواهد امشب را
در این دنیای نازیبا ، غم ِ زیبای من باشی

اگر هم نوبتی باشد بمان که نوبت من شد
یک امشب را محبت کن فقط بابای من باشی

به من می گفت ساکت باش ، گفتم دختر شامی
نمی فهمی مگر اینکه تو امشب جای من باشی

دلم از غصه ی دوری دگر راحت نخواهد شد
غم دیروز من ، امروز من ، فردای من باشی

بیا تا بوسه هایم مرهم زخم سرت باشد
بیا با بوسه ای درمان زخم پای من باشی

اگرچه دیر امّا این شب یلدا سحر گشته
چراغانی کنید این شهر را ، بابام برگشته

اسماعیل شبرنگ

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا


نگاه کن که پریشان و بی‌قرار توایم
اگرچه فاصله داریم، در کنار توایم

چهارفصل جهان نیست جز خزان بی‌تو
بیا که ما همه در حسرت بهار توایم

گل محمدی اهل‌بیت هستی و ما
خوشیم از این که در این روزگار خار توایم

آهای عطر دل‌انگیز روزهای ظهور
به‌هوش باش که ما شب‌به‌شب خمار توایم

به این امید که روی خوشی نشان بدهد
تمام عمر به دنبال روزگار توایم

قبولمان کن و بگذار عار تو باشیم
اگرچه ما به همه گفته‌ایم یار توایم

"در انتظار تو چشم سپید" حاصل ماست
که روسیاه‌ترین شعر شهریار توایم

هزار سال، هزاران شب بدون سحر...
هنوز در شب یلدای انتظار توایم

مجتبی خرسندی

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#حضرت_زهرا
#شب_یلدا

فرق دارد با همه، دنیایِ بچه شیعه ها
صرفِِ هیئت میشود شبهایِ بچه شیعه ها

داغ مادر دیده؛ حق دارند بیتابی کنند
هق هقِ پیوسته شد آوایِ بچه شیعه ها

گریه بر زهرا حلاوت دارد آری آنچنان
میشود با اشک، شیرین چایِ بچه شیعه ها

«وای مادر» گفته و ذکر مصیبت میکنند
هست روضه؛ بهترین نجوایِ بچه شیعه ها

می‌شود احساس حتی در میانِ خنده ها
یک غم ِ دیرینه در سیمایِ بچه شیعه ها

میخورَد حسرت میان آه؛ این شبها مدام
میرود تا پشتِ «در» رؤیایِ بچه شیعه ها

تا کفن پیچید بر پهلویِ زخمی و کبود
ذره ذره پیر شد بابایِ بچه شیعه ها

مادر سادات شد تشییع مظلومانه و
سخت خالی بود آنجا، جایِ بچه شیعه ها

چون علی از داغ زهرا آهِ طولانی کشید
فاطمیه شد شبِ یلدایِ بچه شیعه ها!


مرضیه عاطفی

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت

ای باخبر ز درد و غم بی‌شمار من!
برخیز و باش، فاطمه جان، غمگسار من

رفتی ز دیدۀ من و، از دل نمی‌روی
حس می‌کنم همیشه تویی در کنار من

شیرینی حیات من، ای بَضعَةُ الرّسول!
تلخ‌ست با غمت همه لیل و نهار من

خیری پس از تو نیست در این زندگیّ و، من
گریَم از این‌که طول کشد روزگار من

مردم ز گریه، غصّۀ خود حل کنند، لیک
افتد ز گریه، غصّۀ دیگر به کار من

خواهم ز کودکان تو پنهان گریستن
اما غمت ربوده ز کف اختیار من

این روزها ز خانه کم آیم برون، مگر
کمتر به قتلگاه تو افتد گذار من

سیدرضا مؤید

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت

حس می‌کنم هرشب حضورت را کنارم
وقتی به روی خاک تو سر می‌گذارم

بگذار دستت را به روی شانه‌ام باز
از دست رفته بعد تو صبرم، قرارم!

قرآن که می‌خوانم تو هم می‌خوانی انگار
کوثر بخوان تا رود رود اینجا ببارم

وقتی نگاهت از رهایی حرف می‌زد
احساس می‌کردم تو را دیگر ندارم

يادت می‌آيد موقع رفتن چه گفتی؟
جان عزيزت روز و شب چشم‌انتظارم

سر می‌گذارم روی خاکت باز امشب
ای کاش سر از خاک دیگر برندارم

یوسف رحیمی

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#حضرت_زهرا
#بعد_از_شهادت

خموشم و نَفَسَم در شماره افتاده
که روی خاک مرا ماهپاره افتاده

سپهر در دم و قلبم ز غصه پاره شده
که ماه پاره من با ستاره، افتاده

کنار قبر تو خاموشم و چنان سوزم
که آتش از جگرم در شراره افتاده

اگر چه کرد غم مصطفی زمین گیرش
علی به مرگ تو از پا دوباره، افتاده

وصیت تو مرا کرده آنچنان خاموش
که کار حرف زدن با اشاره افتاده

بوصف غربتم این قصه بس که با سیلی
ز گوش همسر من گوشواره افتاده

به جز تو در دل شب با چه کس توانم گفت
که چاره ساز دو عالم ز چاره افتاده

قسم به فاطمه «میثم» لب از سخن بربند
که شعله بر جگر سنگ خاره افتاده

استاد حاج غلامرضا سازگار

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا

دو دیده از غم نادیدن تو دریا بود
تویی که ماه رخت مقتدای شبها بود

کجا قدم زده بودی کجا گذر کردی
که دیدن مه رویت مرا تمنا بود

میان سلسله ی عاشقانتان دیدم
پر از تبار زلیخا و قوم لیلا بود

به سردی شب چله دل سیاه مرا
فقط شراره ی عشق رخ تو گرما بود

به صبح سرد زمستان دل بهاری تو
همیشه دل به خیالت پر از تماشا بود

شبی که با تو نشستم به کنج خلوت خویش
به از هزار نشستن به شام یلدا بود

خدا کند که بگویی به صبح روز جزا
که این غلام سیه رو ، غلام زهرا بود

ناصر شهریاری

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا

آدينه انتظار سر مى آيد
موعود غدير از سفر مى آيد

پايان شب بلند يلدا، آن مرد
با سيصد و سيزده قمر مى آيد

محمدمهدى عبداللهى

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا

شبی که باتو شود طی شبی ست یلدائی
نه این دقایق بی معنی اهورائی

وان یکاد بخوانیم و در فراز کنیم
به مقدم سحر جمعه ای تماشائی

*حضور مجلس انس است و دوستان جمعند*
خداکند که در این بزم عشق بازآئی

ترنج وتیغ به کف؛منتظر سر راهت
نشسته یوسف صدیق ،بسکه زیبائی

کدام دیده زهجرت گریست این شب را
امیر بادیه گرد، ای خدای تنهائی

چگونه بی تو سپر می شود دقایق ما
بیا که درب دلم تا مدینه بگشائی

*به رغم مدعیانی که منع عشق کنند*
جمال چهره تو حجتی ست زهرائی

محسن پالیزدار

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا

شب یلدایم اگر باتو سپر شد یلداست
یا اگر این شب من باتو سحر شد یلداست

ما که عمری زده ایم دم زِ فراق تو اگر
بعد از این شامِ سیَه خَتمِ سفر شد یلداست

ما که خود چلّه نشین تو شدیم آقاجان
این شب چلّه اگر از تو خبر شد یلداست

شب نشینی و کنار دِگران خوب اما
با تو و عشقِ تو گر جمله به سر شد یلداست

ای خدایِ کرم و جود و مُحبت مهدی(عج)
از کرم، بر من اگر از تو نظر شد یلداست

همچنان آلِ علی در خطر تهدیداند
آن دَمی که زِ شما دفع خطر شد یلداست

چون شهیدان تو ای شَهدِ شهادت نوشان
سینه ام گر به دفاع از تو سپر شد یلداست

حرف آخر اگر این چشم من ای صاحبِ اشک
امشبی بَهرِ غَمِ جَدّ تو تَر شد یلداست

مجتبی دسترنج

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا

بی تو یک روز نشد خوب به فردا برسد
یا دعا از سر سجاده به بالا برسد

زندگی سخت نفس می کشد اینجا بی تو
کی به آخر نفس این شب یلدا برسد

چشم باران زده کوچه به راه است هنوز
کاش آهنگ قدم هات به اینجا برسد

حسرت یخ زدۀ پنجره ها را دریاب
تا به گرمای دمت فصل تماشا برسد

سیزده قرن زمین چشم به راهت مانده
نکند کار دوباره به اگر ها برسد

درد دیرینه یک قوم تو را می خواند
با تو این زخم قدیمی به مداوا برسد

اگر از عمر جهان ثانیه ای باقی بود
باید آن ثانیه حرف تو به دنیا برسد

شجره نامه ما مثل سحر معلوم است
چون به سر سبزی سرشاخه طوبی برسد

حسن کردی

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_زمان_عج
#شب_یلدا


روزگاران همه را در شب یلدا ماندیم
در تب حسرت و در تاب تمنّا ماندیم

تا شنیدیم تویی منجی و خواهی آمد
به مناجات نشستیم و به نجوا ماندیم

بر سر جادّه، سجّاده‌ی صبر افکندیم
چشم بر کعبه‌ی موعود به صحرا ماندیم

با دعا بر تو همه روزه نمازی داریم
روی بر قبله‌ی رویت به مصلّا ماندیم

«رفت حاجی به طواف حرم و باز آمد
ما به قربان تو رفتیم و همان جا ماندیم»

تو همانی که همه نور و حضوریّ و ظهور
ما همانیم که در غیبت کبری ماندیم

عجب این نیست شکیبایی‌مان را ببرد
عجب این است به هجر تو شکیبا ماندیم

در فراق تو دریغا! که غزل کم گفتیم
وَ اگر هم که سرودیم، در آن وا ماندیم

واژه‌ها در صف توصیف شما مانده و ما
آه! از قافله‌ی قافیه‌ها جا ماندیم


✔️بيت تضمین شده از #نجات_اصفهانی، شاگرد #صائب_تبریزی است.

جواد هاشمی تربت

@rozeh_1

روضه

16 Dec, 18:34


#امام_حسین
#شب_یلدا

شب تا سحر جز نام تو نجوا ندارد
کی گفته که عاشق شب یلدا ندارد؟!

دلداده تنها لذّتش دیدار یار است
وابستگی به لذّت دنیا ندارد

می‎سوزم و می‎سازم عمری با فراقت
پروانه جز آتش که جایی را ندارد

هر فصلی از عمرم زمستان است بی تو
دنیای بی ‎تو واقعاَ گرما ندارد

ما را به عنوان «غلامت» می‎ شناسند
بی‎ تو کسی کاری به کار ما ندارد

ای خوش به حال آنکه مثل مهزیارت
جز دیدن تو در سرش رؤیا ندارد

از دیدنت محروم می‎ماند یقیناَ
چشمی که رنگ و بویی از تقوا ندارد

وقتی که جای «بهتر از ما» خیمه‎ ی توست
دیگر برای روسیاهان جا ندارد

تا زنده‎ ام می‎بینمت یا نه ؟ بگو که
این نوکرت توفیق دارد یا ندارد؟

گر چه بدم امّا تو را می‎خواهم آقا
مجنون تمنّایی به جز لیلا ندارد

خوشبخت آنکه انتخابش کرده‎ای تو
بدبخت آنکه این لیاقت را ندارد

هر جای هیأت که نشستم فیض بردم
پایین و بالا مجلس آقا ندارد


محمد فردوسی

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

برای بردن داغی چنین خبر گرم است
خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است

اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛
تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است

تنور خانه ی زهرا اگر که در سر ظهر
تنور غصه ی حیدر ولی سحر گرم است

نشسته اند ملائک به مکتب زهرا
جهان به قصه ی دیوار و میخ سرگرم است

چهل نفر بشود کل شهر، در عالم
فقط علی ست که پشتش به یک نفر گرم است

پسر به گرمی آغوش مادرش زنده است
اگر چه تا ابد آغوش این پدر گرم است

خبر رسیده که بعد از هزار و اندی سال
بدون آتش و هیزم هنوز در گرم است

مهدی رحیمی

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

بیدار می شوی سرِ شب تا سحر چرا
بی تاب می شوی دل شب اینقَدَر چرا

هنگام گریه هات نَفَس کم می آوری
زهرا شده نفس زدنت مختصر چرا

نامحرمی که نیست چرا رو گرفته ای؟
ابری سیاه مانده به روی قمر چرا

از آنچه آمده به سرت دم نمی زنی
باید بگیرم از دَرِ خانه خبر چرا

حرف دهان مردم شهر اینچنین شده
حیدر خودش نیامده در پشت در چرا

شش ماه انتظار من و تو به باد رفت
افتاده از درخت وجودت ثمر چرا

دیگر دفاع از منِ خونین جگر مکن
خود را زدی عزیز علی در خطر چرا

شال مرا گرفتی و دستت زِ دست رفت
در پیش من زدند تو را بیشتر چرا

آخر برای مُردنم این روضه کافی است
مادر زدن کنار نگاه پسر چرا

مجتبی شکریان

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

آمدم زهرا به بالینت ؛ که آرامم کنی
از علی چهره مپوشان چادرت را سر مکن

از علی پنهان مکن زخم سرو پهلوی خود
با گرفتن رو زمن ؛ داغ مرا بیشتر مکن

این وداع آخر است بانو بیا حرفی بزن
باسکوتت جان من حال مرا بدتر مکن

باز کن چشمان خود را کودکانت آمدند
پیش چشم کودکانت چشم خود را ترمکن

جان زهرا رنگ رویت رفته است بس کن دگر
با دوچشم خیس خود بر سینه ام خنجر مکن

التماست میکنم پیش علی بیشتر بمان
جان زینب زود علی را بی کس و یاور مکن

گر توانت نیست برو اما به هم قولی دهیم
بچه ها با من تو هم فکر من ِ حیدر مکن


رضاترابی گیلده

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند
چند تن جای همه دلهره و غم دارند

داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد
خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد

هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است
جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است

خانه از بوی گل یاس معطر مانده
روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده

سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید
آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید

آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد
نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد

داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است
وای بر بازوی او رد غلافی سخت است

حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید
تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید

دست از غسل کشید و ولی الله نشست
همه دیدند قد حیدر کرار شکست

سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود
فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود

داشت کل بدن شیر خدا می لرزید
پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید

داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت
بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت

بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند
آستین بین دهان، گریه فقط می کردند

بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند
طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند

اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد
یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد

یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش
بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش

دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت
پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت

خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند
خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند

خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد
خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد

خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا
وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته‌ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟!

پا شدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار
زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟!

نان نپز جان من خطر دارد، سرفه‌هایت فقط ضرر دارد...
...نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟!

رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن
دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟!

لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن
چه شده شأن سوره‌ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن
تو چرا نور خانه‌ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی
بهتری؟ نه... نمی‌کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟!

بوی رفتن گرفته کاشانه، پَرشکسته... نَپَر از این لانه
عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟!

غصه‌ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی
روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟!

دستبافت به من سپردی و... روضه‌ها را خودت شمردی و...
...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟!

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

در روزهای غم ، ... بفرمایید روضه
در خیمۀ ماتم ، ... بفرمایید روضه

از هر خیابان رد شدم دیدم نوشته
بر روی یک پرچم ، ... بفرمایید روضه

وقتی نبی تا حضرت مهدی می آیند
مردم شماها هم ، ... بفرمایید روضه

از این جوانی خیر می بینید مردم
من خیرِ آن دیدم ، ... بفرمایید روضه

وقت شروعِ مجلس است آماده باشید
بعد از وضو نم نم ، ... بفرمایید روضه

مداح دارد شعر میخواند چه پُر سوز
از نخلۀ میثم ، ... بفرمایید روضه

تا روضه های مادر سادات برپاست
گرچه زیاد و کم ، ... بفرمایید روضه

فرقی ندارد روضه ها ، چه هیأت ما
چه مسجد اعظم ، ... بفرمایید روضه

دیر است مجلس واردِ سینه زنی شد
مداح داده دم ، ... بفرمایید روضه

هم ، سایه ای شد کم ز بیت آل طاها
هم قامتی شد خم ، ... بفرمایید روضه

بر زخمهای سینۀ مادر گذارید
با اشکتان مرهم ، ... بفرمایید روضه

مهدی مقیمی

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

قامت محراب ، بی زهرا قدی رعنا نداشت
بی قنوت فاطمه ، حتی نماز احیا نداشت

لیلة القدری که در قرآن (وَ ما اَدراکَ) شد
مصطفی فرمود : معنایی بجز زهرا نداشت

هیجده سالش برابر گشته با شصت و سه سال
ورنه مولامان امیر المؤمنین همتا نداشت

نیروی احمد نمادش ذوالفقار حیدر است
لیک جز نیروی کوثر ، نیرویی مولا نداشت

از خصوصیات او ام ابیها بودن است
این فضیلت را که دختر داشت ، خود ، بابا نداشت

خالقش انسیة الحوری خطابش می کند
یعنی از زهرا فرشته تر در این دنیا نداشت

بی تولّای علی کار رسالت ناتمام
بی ولای فاطمه حتی غدیر امضا نداشت

هیچکس چون فاطمه یاریِ مولایش نکرد
گر نبود ، اسلامِ ناب مصطفی ابقا نداشت

بی ولای مرتضی عالم جهنم بود وبس
بی قیام فاطمه کرب وبلا معنا نداشت

زینب الگویی چو زهرا داشت در کار قیام
ورنه در کوفه چو مادر خطبه ای غرّا نداشت

از درون کردند پیمان را تهی اهل نفاق
گر نبودی خطبۀ زهرا ، برائت جا نداشت

گرچه اقدامش فُرادا بود ، کوتاهی نکرد
بی جماعت هیچکس ، نهضت چو او بر پا نداشت

پرچم دین شد به آن دستِ شکسته سر بلند
غیر زهرا هیچ سرداری دگر مولا نداشت

روز محشر گر خدا شافع قرارش می دهد
یعنی از زهرا مقرّبتر در آن عقبا نداشت

جبرئیلش اِذن می گیرد به هنگام ورود
من نمی دانم چگونه حُرمتش اعدا نداشت!!

شعله را افروختند و خانه اش را سوختند
سینه بر در دوختند و چاره ای زهرا نداشت

بانوی پهلو شکسته شِکوه از دردش نکرد
زیر در ذکری بجز فریاد یا مولا نداشت

نالۀ فضّه خذینی سِرّ او را فاش ساخت
بر سر خود سایۀ مادر در آن غوغا نداشت

محمود ژولیده

@rozeh_1

روضه

02 Dec, 19:17


#حضرت_زهرا

تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت

اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت

هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت

این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت

یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت

ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت

با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت

تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت

خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت

با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

برای بردن داغی چنین خبر گرم است
خبر رسیده به چیدن سرِ تبر گرم است

اگرچه مادر خانه به بستر است ولی؛
تنور خانه سه ماه است بیشتر گرم است

تنور خانه ی زهرا اگر که در سر ظهر
تنور غصه ی حیدر ولی سحر گرم است

نشسته اند ملائک به مکتب زهرا
جهان به قصه ی دیوار و میخ سرگرم است

چهل نفر بشود کل شهر، در عالم
فقط علی ست که پشتش به یک نفر گرم است

پسر به گرمی آغوش مادرش زنده است
اگر چه تا ابد آغوش این پدر گرم است

خبر رسیده که بعد از هزار و اندی سال
بدون آتش و هیزم هنوز در گرم است

مهدی رحیمی

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

آمدم زهرا به بالینت ؛ که آرامم کنی
از علی چهره مپوشان چادرت را سر مکن

از علی پنهان مکن زخم سرو پهلوی خود
با گرفتن رو زمن ؛ داغ مرا بیشتر مکن

این وداع آخر است بانو بیا حرفی بزن
باسکوتت جان من حال مرا بدتر مکن

باز کن چشمان خود را کودکانت آمدند
پیش چشم کودکانت چشم خود را ترمکن

جان زهرا رنگ رویت رفته است بس کن دگر
با دوچشم خیس خود بر سینه ام خنجر مکن

التماست میکنم پیش علی بیشتر بمان
جان زینب زود علی را بی کس و یاور مکن

گر توانت نیست برو اما به هم قولی دهیم
بچه ها با من تو هم فکر من ِ حیدر مکن


رضاترابی گیلده

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

بیدار می شوی سرِ شب تا سحر چرا
بی تاب می شوی دل شب اینقَدَر چرا

هنگام گریه هات نَفَس کم می آوری
زهرا شده نفس زدنت مختصر چرا

نامحرمی که نیست چرا رو گرفته ای؟
ابری سیاه مانده به روی قمر چرا

از آنچه آمده به سرت دم نمی زنی
باید بگیرم از دَرِ خانه خبر چرا

حرف دهان مردم شهر اینچنین شده
حیدر خودش نیامده در پشت در چرا

شش ماه انتظار من و تو به باد رفت
افتاده از درخت وجودت ثمر چرا

دیگر دفاع از منِ خونین جگر مکن
خود را زدی عزیز علی در خطر چرا

شال مرا گرفتی و دستت زِ دست رفت
در پیش من زدند تو را بیشتر چرا

آخر برای مُردنم این روضه کافی است
مادر زدن کنار نگاه پسر چرا

مجتبی شکریان

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

همه خوابند، فقط چند نفر بیدارند
چند تن جای همه دلهره و غم دارند

داغ سنگین که شود، پیر شدن هم دارد
خانه بی فاطمه، دلگیر شدن هم دارد

هر که یک گوشه از این خانه عزادار شده است
جای جایِ حرم فاطمه گلدار شده است

خانه از بوی گل یاس معطر مانده
روی دستاس رد پنجه ی مادر مانده

سرخ شد پلک علی بس که جراحت می دید
آسمان سوخت دلش وقت غروب خورشید

آب می ریخت ولی آب دگرگون می شد
نه فقط آب، دو تا چشم علی خون می شد

داغ صدیقه به اندازه ی کافی سخت است
وای بر بازوی او رد غلافی سخت است

حق تعالی جلوی چشم جهان پرده کشید
تا علی دست به بازوی ورم کرده کشید

دست از غسل کشید و ولی الله نشست
همه دیدند قد حیدر کرار شکست

سر به دیوار زد و ناله زد از عمق وجود
فاطمه کاش علی ثانیه ای زنده نبود

داشت کل بدن شیر خدا می لرزید
پیکر فاطمه را بین کفن می پیچید

داغ ها را به دلش ریخت و مسکوت گذاشت
بدنی ناحله را داخل تابوت گذاشت

بچه هایی که ازین داغ سراسر دردند
آستین بین دهان، گریه فقط می کردند

بدنش را چه غریبانه ز خانه بردند
طبق فرموده ی صدیقه شبانه بردند

اشک، چشمان حسن را سر کوچه پر کرد
یادی از خاکِ نشسته به روی چادر کرد

یادش آمد وسط کوچه چه آمد به سرش
بار شیشه به زمین خورد به پیش نظرش

دست بر بند کفن، با دلِ پُر صبر گذاشت
پدر خاک تن فاطمه در قبر گذاشت

خوب شد تا که علی فاتحه بر فاطمه خواند
خوب شد دفن شد این پیکر و بر خاک نماند

خوب شد خنده به چشم تر اطفال نشد
خوب شد هیچ کسی داخل گودال نشد

خوب شد تشنه لبی ناله نزد وا عطشا
وای از تشنگی تشنه لب کرب و بلا...

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

در روزهای غم ، ... بفرمایید روضه
در خیمۀ ماتم ، ... بفرمایید روضه

از هر خیابان رد شدم دیدم نوشته
بر روی یک پرچم ، ... بفرمایید روضه

وقتی نبی تا حضرت مهدی می آیند
مردم شماها هم ، ... بفرمایید روضه

از این جوانی خیر می بینید مردم
من خیرِ آن دیدم ، ... بفرمایید روضه

وقت شروعِ مجلس است آماده باشید
بعد از وضو نم نم ، ... بفرمایید روضه

مداح دارد شعر میخواند چه پُر سوز
از نخلۀ میثم ، ... بفرمایید روضه

تا روضه های مادر سادات برپاست
گرچه زیاد و کم ، ... بفرمایید روضه

فرقی ندارد روضه ها ، چه هیأت ما
چه مسجد اعظم ، ... بفرمایید روضه

دیر است مجلس واردِ سینه زنی شد
مداح داده دم ، ... بفرمایید روضه

هم ، سایه ای شد کم ز بیت آل طاها
هم قامتی شد خم ، ... بفرمایید روضه

بر زخمهای سینۀ مادر گذارید
با اشکتان مرهم ، ... بفرمایید روضه

مهدی مقیمی

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

قامت محراب ، بی زهرا قدی رعنا نداشت
بی قنوت فاطمه ، حتی نماز احیا نداشت

لیلة القدری که در قرآن (وَ ما اَدراکَ) شد
مصطفی فرمود : معنایی بجز زهرا نداشت

هیجده سالش برابر گشته با شصت و سه سال
ورنه مولامان امیر المؤمنین همتا نداشت

نیروی احمد نمادش ذوالفقار حیدر است
لیک جز نیروی کوثر ، نیرویی مولا نداشت

از خصوصیات او ام ابیها بودن است
این فضیلت را که دختر داشت ، خود ، بابا نداشت

خالقش انسیة الحوری خطابش می کند
یعنی از زهرا فرشته تر در این دنیا نداشت

بی تولّای علی کار رسالت ناتمام
بی ولای فاطمه حتی غدیر امضا نداشت

هیچکس چون فاطمه یاریِ مولایش نکرد
گر نبود ، اسلامِ ناب مصطفی ابقا نداشت

بی ولای مرتضی عالم جهنم بود وبس
بی قیام فاطمه کرب وبلا معنا نداشت

زینب الگویی چو زهرا داشت در کار قیام
ورنه در کوفه چو مادر خطبه ای غرّا نداشت

از درون کردند پیمان را تهی اهل نفاق
گر نبودی خطبۀ زهرا ، برائت جا نداشت

گرچه اقدامش فُرادا بود ، کوتاهی نکرد
بی جماعت هیچکس ، نهضت چو او بر پا نداشت

پرچم دین شد به آن دستِ شکسته سر بلند
غیر زهرا هیچ سرداری دگر مولا نداشت

روز محشر گر خدا شافع قرارش می دهد
یعنی از زهرا مقرّبتر در آن عقبا نداشت

جبرئیلش اِذن می گیرد به هنگام ورود
من نمی دانم چگونه حُرمتش اعدا نداشت!!

شعله را افروختند و خانه اش را سوختند
سینه بر در دوختند و چاره ای زهرا نداشت

بانوی پهلو شکسته شِکوه از دردش نکرد
زیر در ذکری بجز فریاد یا مولا نداشت

نالۀ فضّه خذینی سِرّ او را فاش ساخت
بر سر خود سایۀ مادر در آن غوغا نداشت

محمود ژولیده

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

پا شدی از میان این بستر، نکند اتفاقی افتاده؟!
بسته‌ای چادرت به دور کمر، نکند اتفاقی افتاده؟!

پا شدی تا کمی قدم بزنی، آب و جارو به این حرم بزنی
بازویت خوب شد مگر مادر؟! نکند اتفاقی افتاده؟!

دست خود را نگیر بر دیوار، کار این خانه را به من بسپار
زینبت که نمرده است آخر، نکند اتفاقی افتاده؟!

نان نپز جان من خطر دارد، سرفه‌هایت فقط ضرر دارد...
...نان نپز بین دود و خاکستر، نکند اتفاقی افتاده؟!

رحم کن بر دل حسن بس کن، شانه بر موی من نزن بس کن
دست خود را تکان نده دیگر، نکند اتفاقی افتاده؟!

لیلة القدر... باطنِ قرآن، به لبت آمده است الرحمن
چه شده شأن سوره‌ی کوثر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

دست زخمی خود به آب نزن، تا بشویی خودت حسین و حسن
تو چرا نور خانه‌ی حیدر؟ نکند اتفاقی افتاده؟!

به تن خود لباس نو کردی، روی لب یاس خنده آوردی
بهتری؟ نه... نمی‌کنم باور، نکند اتفاقی افتاده؟!

بوی رفتن گرفته کاشانه، پَرشکسته... نَپَر از این لانه
عزم کردی بدون ما به سفر، نکند اتفاقی افتاده؟!

غصه‌ام را چرا دوتا کردی؟ صحبت از عصر کربلا کردی
روضه خواندی..‌‌ دلم شده مضطر، نکند اتفاقی افتاده؟!

دستبافت به من سپردی و... روضه‌ها را خودت شمردی و...
...گفتی از داغ بوسه بر حنجر، نکند اتفاقی افتاده؟!

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

29 Nov, 18:36


#حضرت_زهرا

تبدارِ خانه ام نشده کم حرارتت
پایان نداشته غم و داغ و مصیبتت

اینجا محارمت همه جمعند فاطمه
آخر چرا نقاب زدی روی صورتت

هجده بهار دیدی و رنگ خزان شدی
حوریه ی علی چه شده قد و قامتت

این بچه ها به شوق نگاه تو زنده اند
هستند باز تشنه ی جام محبتت

یادم نرفته ضربه ی دیوار و میخ داغ
یادم نرفته لحظه ی سخت اصابتت

ای کاش مرده بود علی و نمی شنید
تا آرزوی مرگ کنی وقت خلوتت

با هر تکان، دوباره تنت تیر می کشد
بهتر نشد گمان کنم اصلا جراحتت

تا سرفه می کنی و رخت زرد می شود
من آب می شوم به خدا از خجالتت

خورشید خانه ام نرو، وقت غروب نیست
از ما نگیر فاطمه جان نور رحمتت

با تو بهشت بود فقط خانه ی علی
ویرانه است خانه ی بعد از شهادتت

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

26 Nov, 13:05


#حضرت_زهرا

بیمارم و به سر زده سودای مرگ را
دارم به هر نماز تمنای مرگ را

لب بست از ترنم آمین که زینبم
در گریه‌ام شنید تقاضای مرگ را

من می‌زنم نفس نفس از درد و بشنوم
در هر نفس صدای قدم های مرگ را

سیلی و تازیانه و ضرب لگد، زدند
بر دفتر حیات من امضای مرگ را

سخت است دوری تو برایم ولی علی
خواهم به درد خویش مداوای مرگ را

عشق تو زنده داشت مرا ورنه بارها
کردم در آن میانه تماشای مرگ را

یارب به حق فاطمه در کام شیعیان
شیرین نما تو تلخی غم های مرگ را

سید رضا موید

@rozeh_1

روضه

26 Nov, 13:05


#حضرت_زهرا

اصلا نفوذ خطبه‌ی من بی‌اثر شده است...
...یا اینکه گوش مردم این شهر کر شده است؟

دیگر نمانده قدرت در جبهه ماندنم
بابا ببین که دختر تو خون‌جگر شده است

آنقدر بعد تو بدنم ضرب دیده است
دستم... سرم... تمامِ تنم مختصر شده است

مرهم اثر نمی‌کند و دردسر شده
این زخم روی دست، سرش بازتر شده است

دیگر توانِ بازویم از دست رفته است
گویا کبودی و ورمش بیشتر شده است

اجرِ رسالتت ثمرش تار گشتنِ...
...چشمانِ من ز ضربه‌ی آن خیره‌سر شده است

باعث شده است دور و برم تیره‌تر شود
دردی که روی گونه‌ی من مستقر شده است

هرشب برای محسن خود گریه می‌کنم
از آن زمان که قتلگهش پشت در شده است

یادم نمی‌رود که بدون مقدمه
دیدم که چادرِ سر من شعله‌ور شده است

باز استخوان سینه‌ی من درد می‌کند
حتی نفس‌کشیدن من دردسر شده است

فضه بیا که وقت نماز است چاره کن
از خونِ دست، پیرهنم باز، تر شده است

مهدی علی قاسمی
محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

26 Nov, 13:05


#حضرت_زهرا

همان دو دست که بوئیدشان پیمبر عشق
همان دو دست که بوسیدشان پیمبر عشق

رسید نوبت روزی که خواب می‌دیدم
بر آن دو دست، خدایا طناب می‌دیدم

صدای هلهله و ازدحام مردم بود
شراره بود و در و دود بود و هیزم بود

میان گریه‌ی طفلان دو دست او را بست
همان کسی که لبش غرق در تبسّم بود

شکسته بود در و مادری زمین می‌خورد
صدای ناله‌ی او بین خنده‌ها گم بود

اشاره کرد که او را پی علی بزنند
میان اهل مدینه عجب تفاهم بود

هر آنکه بود در آن کوچه سمت زهرا بود
تمام راه خدایا پر از تلاطم بود

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

26 Nov, 13:05


#حضرت_زهرا

درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است
دردهاي مرتضي از درد بازو بدتر است

حال من خوب است وقتي خوب باشد حال او
حال من وقتي بگيرد سر به زانو بدتر است

گوئيا مانده سلامش بي جواب اين روزها
تازه وقتي بشنود حرف دو پهلو بدتر است

كاش ميزد بي حيا خنجر فقط از پشت سر
خنجر از اين نامسلمان خوردن از رو بدتر است

من براي او فقط اينقدر گريه ميكنم
از تمام دردهايم گريه ي او بدتر است

چشم خورده، بودن ما در كنار يكدگر
چشم هاي شورشان از سحر و جادو بدتر است

ميكشم بار غم حيدر به تنهائي به دوش
درد من اين روزها از درد پهلو بدتر است...

محسن صرامی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

مادرم خورد زمین و جگرم تیر کشید
از غم بال و پرش، بال و پرم تیر کشید

چند گامی به عقب آمد و افتاد و شکست
تا سرش خورد به دیوار، سرم تیر کشید

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

در خورد به او...به آسمان بویش رفت
آتش به سرش رسید و گیسویش رفت

من بودم و خواهر و برادرهایم
دیدیم که مسمار به پهلویش رفت

سید حسین میرعمادی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

چند ضربه به در خورد، زجایش اُفتاد
مادری خم شد و از درد صدایش اُفتاد

پدری آب شد از شانه عبایش اُفتاد
در آتش زده روی سر و پایش اُفتاد

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

لگد ها را بدونِ هیچ ترسی از خدا میزد
صدای مادری را می شنید و بی حیا میزد

تمامِ کینه را در دست هایش جمع میکرد و
فقط از بغض حیدر همسرش را بی هوا میزد

عجب آغوشِ گرمی داشت محسن آن زمانی که
میانِ شعله ها با مادر خود دست و پا میزد

غلاف و میخ و مسمار و درودیوار و خاکستر
نمک بر زخم های فاطمه هر یک جدا میزد

در افتاد و چهل نامرد جنگی...بر سر زهرا
نمی دانم چه آمد که صدای فِضّه را میزد

علی‌ علی‌ بیگی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

کار داریم در این شعر فراوان با دَر
گوییا خورده گره با غزلِ مولا ، در

وَ قسم بَر ترکِ کعبه که حتی دیوار
می شد از عشقِ علی پیشِ علی دَرجا در

جانشینِ نبی الله که شد روزِ غدیر
خستگی های پیمبر همه شد یکجا در

شهر علم است نبی شهرِ طرب انگیزی
که برایش به خدا هست علی تنها در

می نشستند یتیمان همه شب منتظرش
خیره بر در همگی تا بزند بابا در

چیره بر قلعه ی قلبِ همِگان شد وقتی
کَنده شد با دَمِ یا فاطمه اش از جا در

شُد دَرِ قلعه ز جا کَنده ولی مرغِ دلم
ناخود آگاه سفر می کُند از در تا در

نکند در غزلم بسته شود دستانش
نکند در غزلم باز شود با پا در

میخِ در داغ شد و مادرمان زخمی شد
او کنون تکیه به دیوار نماید یا در ؟!

آنچنان با لَگدی باز شد آن در که همه
فکر کردند که دیوار یکی شد با در

آه! سادات ببخشند ولی خورد زمین
در همین فاصله هم کنده شد از لولا در

رد شدند آن همه نامرد از آن در با پا
تا که افتاد به رویِ بدنِ زهرا در

بچه سید نشدم دستِ خودم نیست ولی
وسطِ روضه دلم گفت بگویم مادر

کربلا جلوه ی هفتاد وسه تَن می شد اگر
اندکی تاب میاورد در آن غوغا در

آه! ای فاطمه؛ ای علتِ لبخندِ علی
رفتی و بعدِ تو انداخت زِ پا او را در

ما فقیریم و یتیمیم و اسیریم همه
جز تو فریادرسی نیست بیا بُگْشا در

با دعای فَرَجت از خودِ خورشید بخواه
تا کمی باز کند روی همه دنیا در...

محسن کاویانی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

حیدر آیینه دار زهرا بود
هر نفس بی قرار زهرا بود

خانه ی ساده و گلین علی
جنت و نوبهار زهرا بود

مرتضی پشت در که در می زد
 در دلش انتظار زهرا بود

در یمین و یسار عرش خدا
نام حیدر کنار زهرا بود

اگر احمد دو دست او بوسید...
امر پروردگار زهرا بود

چشمه های کرامت حسنین
همه از چشمه سار زهرا بود

چرخش کائنات از اول
همه گرد مدار زهرا بود

نور دادن به عالم امکان
کار لیل و نهار زهرا بود

گفت روحی فداک یا مولا
این سخن افتخار زهرا بود

نام حیدر اگر به مآذنه رفت
همه از اعتبار زهرا بود

آنچه ما را گدای فاطمه کرد
کرم بی شمار زهرا بود

جنگ می کرد با سلاح سخن
خطبه ها ذوالفقار زهرا بود

آنچه برد آبروی اهل نفاق
خطبه ی شاهکار زهرا بود

ظلم می دید بی عدد که مگو
غربتی در دیار زهرا بود

آنچه آتش به قلب حیدر زد
گریه ی زار زار زهرا بود

بی علی زندگی نمی ارزد
این حقیقت، شعار زهرا بود

دیدن غربت و غم مولا
علت انکسار زهرا بود

در دل دود و آتش نمرود
مرتضی شرمسار زهرا بود

کفر آتش بیار معرکه شد
میخ هم ، هم جوار زهرا بود

ضربه ای خورد و پشت در افتاد
فضه آن لحظه یار زهرا بود

آن غریبی که بسته شد دستش
همه دار و ندار زهرا بود

از دل کوچه تا در مسجد
وسعت کارزار زهرا بود

از دل کفر، برد ایمان را
فقط این کار ، کار زهرا بود
 
بی علی رفت و با علی برگشت
کار در اختیار زهرا بود

آنچه در راه حق نمی لرزید
قدم استوار زهرا بود

سد راه سقیفه در آن روز
عزت و اقتدار زهرا بود

آن سوالی که ماند بی پاسخ
سنگ قبر مزار زهرا بود

تا زمانی که شد دوتا فرقش
مرتضی سوگوار زهرا بود

آنچه بعد از سقیفه غارت رفت
همه ایل و تبار زهرا بود

مجتبی شکریان

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

ما چه می فهمیم اندوه در و دیوار را
ما چه می فهمیم اشکِ چشم های تار را

ما چه می فهمیم وقتی مادری در آتش است
پهلویش طاقت ندارد داغیِ مسمار را


مانده ام امشب بگویم از غلاف و کوچه ها
یا بگویم داستان میخ کج رفتار را

پشت در غوغا شده، ای کاش زینب نشنود
طعنه های مردکِ بی شرمِ بی مقدار را

آتش آورده ست پشت خانه ی وحی خدا
با خودش همراه کرده بی حیا، اشرار را

کینه هایی را که در دل داشت در پا جمع کرد..
زد ولی انداخت از پا حیدر کرار را

ما چه می فهمیم از این داغ وقتی مجتبی
دیده با چشم خود این داغ مصیبت بار را

احسان نرگسی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

شمعم که آب کرده مرا شعله های در
بسته دَرِ اُمید به من ماجرای در

مانند درد سر شده این دردِ سر مرا
بد جور خورده بر سر من تخته های در

یاسم که ساقه ام پُره از یادگاری است
خورده غلاف پیکرم از لا به لای در

شبها ز خواب ناخوش و پُر درد می پرم
با یاد داغ محسنم و با صدای در

در بود و شعله بود و لگد بود و ازدحام
من بودم و شرار غم از جای جای در

از خیبر عقده داشت به دل در که کنده شد
این در شد انتقام بدی در اِزای در

شد باعث تمامی این زخم کاری ام
آن میخ تعبیه شده روی بنای در

یارب به وقت غسل به داد علی برس
چون پُر ز تاول است تنم از دمای در

بی مادری زینب من گردن در است
عُمر کم مرا بنویسید پای در

مجتبی صمدی شهاب

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

شكسته تر شده و دست بركمر دارد
 چه پيش آمده ! آيا حسن خبر دارد؟

 به گريه گفت كه زينب مواظب خود باش
 عبور كردن از اين كوچه ها خطر دارد

 شبيه روز برايم  نرفته روشن  بود
 فدك گرفتن از اين قوم  دردسر دارد

 گرفت دست مرا مادرم... نشد...نگذاشت...
 تمام شهر بفهمد حسن جگر دارد

 شهود خواسته از دختر نبي خدا
 اگرچه ديده سندهاي معتبر دارد

 سكوت و صبر و رضاي خدا به جاي خودش
 ولي اگر پدرم ذوالفقار بردارد...

 كسي نبود به معمار اين محل گويد
 عريض ساختن كوچه كي ضرر دارد!؟

وحید قاسمی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

عالم عیان شد از عدم با ذکر یا زهرا مدد
زد حرفِ کُن را حق رقم با ذکر یا زهرا مدد

از خشت و گل روز ازل آدم اگر شد آدمی
از حق مُسَخَر شد به دم با ذکر یا زهرا مدد

گندم کجا جنت کجا تقدیر حق بوده چنین
تا، رَه دِهَندَش در اِرَم با ذکر یا زهرا مدد

در وَرطه گاه امتحان سودای بیداد خلیل
در قلب آتش زد قدم با ذکر یا زهرا مدد

یونس میان بطن حوت ساحل کجا دریا کجا
خارج شده از قعر یَم با ذکر یا زهرا مدد

نوح بلا دیده کجا عرشه کجا کشتی کجا
بنموده حق بر او کَرَم با ذکر یا زهرا مدد

بر مکر اسرائیلیان بیضا کجا موسا کجا
آسوده گشته از اَلَم با ذکر یا زهرا مدد

بهر شفا مرده گان عیسا به درگاه خدا
شده قامتش پیوسته خَم با ذکر یا زهرا مدد

از جاه و شان مرتبت نزد همه پیغمبران
گشته سلیمان مُحتَشَم با ذکر یا زهرا مدد

ره زد سوی عرش عُلا احمد به معراج خدا
نزد ملک شد مُحترم با ذکر یا زهرا مدد

وقت ظهور هل اتی شد فاطمه بنت اسد
وارد به میعاد حرم با ذکر یا زهرا مدد

بر دوش ختم انبیا حیدر اگر بنهاده پا
بشکسته در کعبه صنم با ذکر یا زهرا مدد

بگرفت از زهرا بله با اذن حق شام الزفاف
میر عرب فخر عجم با ذکر یا زهرا مدد

الیوم اکمَلتُ لَکُم بَلِّغ برای ماسوا
اتمَمتُ شد خیر النعم با ذکر یا زهرا مدد

حتی میان کوچه زد زهرا پی حیدر قدم
با کوله بار درد و غم با ذکر یا زهرا مدد

هنگام غسل فاطمه شد مرهم زخم علی
تا دیده بگذارد بهم با ذکر یا زهرا مدد

با دیدن جَرح و کفن جاری شد اشک مرتضی
از ظلم و بیداد و ستم‌ با ذکر یا زهرا مدد

تشیع نور فاطمی در شام تار بی دلی
بر شانه اش ام الامم با ذکر یا زهرا مدد

تحویل دست مصطفی بار امانت شد اگر
پروانه ی خونین بدن با ذکر یا زهرا مدد

صبح جزا طره بدان بر جرم عصیان می کشد
از لطف خود یزدان قلم با ذکر یا زهرا مدد

امیر سهرابی
طره اصفهانی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 18:23


#حضرت_زهرا

سینه ی زخمیِ مسمار عواقب دارد
ضربه های در و دیوار عواقب دارد

بعد از آن کوچه ی باریک و قباله وقتی
می شود حادثه تکرار عواقب دارد

هیزم و شعله و دود و لگد وشش ماهه
مادر و حمله ی اغیار عواقب دارد

به زمین خوردن مجنون که امری عادیست
چون طرفداریِ از یار عواقب دارد

به زمین خورده و پا میشود از جا زهرا
خانه داریِ به ناچار عواقب دارد

قامتش خم شده حیدر به خدا حق بدهید
دیدن بستر بیمار عواقب دارد

مادری می رود اما به نظر سخت تر است
رفتن میر و علمدار عواقب دارد

بر سر عمه ی سادات همه سنگ‌ زدند
زینب و کوچه و بازار عواقب دارد

علی‌ علی بیگی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

گریه کن.. که گریه هایِ تو شفا باشد علی
یک نگاهی کن نگاهِ تو دوا باشد علی

پیشِ من زانو زدی سر را به زیر انداختی
مُردم آقا از خجالت ،این دوا باشد علی

حالتِ مستاصلی داری به هنگامِ وداع
این جدایی سخت تر از هر بلا باشد علی

مثلِ یک آئینه ام که زیر پاها خرد شد
این شکسته سینه ام گه پُر صدا باشد علی

در نَفس هایم ببین که فاصله افتاده است
می روم امّا به لب شکرِ خدا باشد علی

دست بشکسته ندارد طاقتی.. یارت شود
رفعِ زحمت کردنم خیلی بجا باشد علی

پاک کردم آخرش اشکِ دو چشمانِ تو را
پس صبوری کن دلم در شعله ها باشد علی

بیقراری می کند محسن برایم در بهشت
منتظر بر دیدنِ من مصطفا باشد علی

محسن راحت حق

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

آهم از حال من غمزده پیداست علی
رنجم از سینه بشکسته هویداست علی

از همه خونجگرم، بسکه غریبت دیدم
محشری در دلم از حال تو برپاست علی

تو مرا یار و منم یار تو اما چه کنم
مثل تو فاطمه هم بیکس و تنهاست علی

آنقدر غصه مرا هست که بهر مردن
زودتر از همه زهرات مهیاست علی

از کدامین غم خود با تو بگوید زهرا
که دراین دل زغریبی توغوغاست علی

با همین حال به پای تو، اگر پا بدهد
باز هرباره طرفدار تو زهراست علی

راضی ام باز فدای تو کنم جانم را
به خدا فاطمه ات واله و شیداست علی

غصه کم نیست مرا،بسکه غمم بسیار است
چشمم از گریه هرلحظه چو دریاست علی

صورت نیلی و بازوی کبود و قد خم
سهم زهرای تو از سفره دنیاست علی

رفتنم زود و چقدر دیر شده رفتن من
چشم در راه من سوخته باباست علی

اسلام مولایی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

باید آیینه را قسم بدهم
صورتت را به من نشان بدهد
دیدن روی ماه تو,تنها
میتواند به من توان بدهد

رو گرفتی ...خسوف شد ...شبها
آه ! از سوزِ مانده بر لبها
نفَسی زنده کن مرا...که فقط
میتواند دَمِ تو ،جان بدهد

جز من و کودکان و سلمان و
دو سه یارِ "به حق-مسلمان"م
یک نفر نیست که در این شهر
برسد ...آب دستمان بدهد

اَنتِ روحُ الحیاةِ...لَم یَبقا
بعدَکِ جسمُ نحنُ في الدُّنيا!
دونَني، لا تُرَحِّلي! زهرا !
كاش هجران، كمي امان بدهد

اینهمه زخم... آه... اینهمه زخم
رازهای تو بود و دَم نزدی
چاره سازِ علی...بگو چه کنم؟
کیست تا مَرهَمی نشان بدهد؟

کمی آبِ روان بریز اسماء...
عذر ميخواهم از همه سادات!
روضه ،سنگین شده...کسی باید
آبِ قندی به روضه خوان بدهد

عارفه دهقانی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

مانند شمعی از مصائب آب می شد
زینب برای وضع او بی تاب می شد

منظورم از این بیت صارت کالْخیال ست
این آخری چون گوهری نایاب می شد

همسایه ها کینه از او در دل گرفتند
با آن که از شادی شان شاداب می شد

از لکه های روی ماه آن روز گفتند :
هم درد مادر گریه ی مهتاب می شد

آتش به جان خانه می زد با چه رویی
شخصی که اسماً جزوی از اصحاب می شد

آتش به درب خانه زد، یعنی از آن روز
آتش میان این جماعت باب می شد

تا میخ بر جانش دخیل خود ببندد
دیوار محکم بود و در اسباب می شد

از داغ زهرا مرتضی با کار هایش
آماده ی رفتن سوی محراب می شد

علی اصغر یزدی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

تیشه به نخل باغ امیدم دگر زدند
در عرش شعله بر دل و جان پدر زدند

دیگر خوشی زخانه ی ما پا کشید و رفت
غمها فقط به خانه رسیدند و سر زدند

با بودن تو زندگیم روبراه بود
آخر تمام زندگیم ام را نظر زدند

بردار سر زخاک و ببین کودکان تو
ناله ز ماتمت همه شب تا سحر زدند

دیدند ناکسان که همه لشگرم تویی
ازمن تو را گرفته به جانم شرر زدند

از ره رسید قنفذ و من آه میکشم
کو با مغیره بر تن تو بیشتر زدند

گیرم تو را زدند در آن کوچه ها ولی
دیگر چرا مقابل چشم پسر زدند

یارب چگونه زنده بمانم که دیده ام
تا حد مرگ فاطمه را پشت در زدند

محمود اسدی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

میان خون پسرش داشت دست و پا میزد
که ناله از ته دل بین شعله‌ها میزد

نیاز داشت در آن لحظه مادرش باشد
که جای مادر خود فضه را صدا میزد

به صورتی که چشیده‌است هرم آتش را
عدو دوباره بر آن سیلی از جفا میزد

صدای یا ابتایش مدینه را لرزاند
چه آتشی به دل ختم‌الانبیا میزد؟

به هوش آمد و از محسنش خبر نگرفت
دلش فقط و فقط شور مرتضی میزد

به قول حضرت صادق :به کوچه هرکس بود
به هر چه داشت به ناموس کبریا میزد

مغیره از نفس افتاد ، غلاف سنگین بود
یکی نگفت که این بی‌حیا چرا میزد

دوباره در وسط کوچه بر زمین افتاد
گریز روضه خود را به کربلا میزد....

بلند مرتبه شاهی زصدر زین افتاد
نهاد سر به روی خاک و ناله‌ها میزد

یکی به پهلوی او نیزه بی‌هوا میزد
یکی برآن تن مجروح با عصا میزد

صدای شیون زهرا به گوش می آمد
میان خون پسرش داشت دست و پا میزد

به نیزه هم که سرش رفت چشم او وا بود
گمان کنم که دلش شور خیمه را میزد

هنوز خشک نشد خون حنجرش، دشمن
شراره بر حرم آل مصطفی میزد

یکی به نیت غارت سکینه را میزد
به قصد کشت یکی هم رقیه را میزد

یتیمه‌ای که دلش همچو دامنش میسوخت
زسوز سینه خود وامحمدا میزد

عبدالحسین میرزایی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

در بین بسترت چِقَدَر درد می کشی
با سُرفه های وقت سحر درد می کشی

زحمت نکش عزیز دلم،غصه ام گرفت
جارو که می کنی به نظر درد می کشی

بال و پرت شکسته و پرواز می کنی
ای زخمیِ قساوت در، درد می کشی

با صورتِ کبود از این خانه می روی
شرمنده ام که وقت سفر درد می کشی

بیش از سه ماه رنج کشیدی حلال کن
از روزِگار خیر ندیدی حلال کن

حالا چگونه جمع کنم بستر تو را
بانو چگونه غسل دهم پیکر تو را

حالا بدونِ تو چه کسی شانه می زند
گیسوی پُر گره شده ی دختر تو را

سیلِ غمی که بعد تو مهمانِ خانه شد
با خود به نا کجا ببرد حیدر تو را

رفتی ولی چگونه فراموش شان کنم
لبخند های بی رمقِ آخر تو‌ را

از بعد تو برای منی که ندارمت
دنیاست غم زده، به خدا می سپارمت...

علی علی بیگی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد

خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه
خانه را جارو  مزن حیدر خجالت میکشد

طاها تحقیقی

@rozeh_1

روضه

15 Nov, 05:47


#حضرت_زهرا

مادرم این آه این زاری برایت خوب نیست
گریه کمتر کن تو بیماری برایت خوب نیست

درد داری استراحت کن کمی بهتر شوی
اینکه شب تا صبح بیداری برایت خوب نیست

دردهایت را نگویی با علی با من بگو
درد خود در دل نگهداری برایت خوب نیست

غصه آشفتگی موی زینب را نخور
شانه با این دست برداری برایت خوب نیست

موقع برخواستن از جا کمک از من بگیر
خون سینه میشود جاری برایت خوب نیست

کار خانه با من و فضه تو از جا پانشو
زخمهای تو بود کاری برایت خوب نیست

من خودم در را به روی شوهرت وا میکنم
تو خودت محتاج دیواری برایت خوب نیست

من خودم شب آب در دست حسینت میدهم
استراحت کن تو بیماری برایت خوب نیست

عبدالحسین میرزایی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

پیش شوهر زن اگر گریه کند عیبی نیست
مرد اگر گریه کند در بر همسر سخت است

دوش دیدم، که زینب به حسینم می گفت
که تماشای کتک خوردن مادر سخت است

یک زن و آنهمه نامرد خدا صبر دهد
چقدر دیدن این صحنه به شوهر سخت است

پشت در بودم و ای کاش، میگفت یکی
که زن حامله را ضربه این در سخت است

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

خیبر شکن مقابل زهرا نشست و گفت:
در بستری و حال سرایم‌ عوض شده

زهرا تمام قوّت جان منی،بخند
با گریه ات زمانه برایم عوض شده

دیشب عبام را رویت انداختم ولی
دیدم سحر که رنگ عبایم عوض شده

محمدجواد شیرازی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

مردک پست که عمری نمک حیدر خورد 
نعره زد بر سر مادر به غرورم برخورد 

ایستادم به نوک پنجه ی پا اما حیف 
دستش از روی سرم رد شد و بر مادر خورد 

مهاجر

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

کاش یک مشت بی حیا، ای دوست
آتش غم به حاصلت نزنند

کاش یک روز در خیالت هم...
مادرت را مقابلت نزنند

مجید تال

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

آرزویم دود شد چون دود رفت
خون دل از چشم اشک آلود رفت

تا قیامت بر بنی الزهرا بگو
ای مدینه مادر ما زود رفت

سید هاشم وفایی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

افسوس مشتی دیو و دد از او گذشتند
با ضربه ی مشت و لگد از او گذشتند

بر دست او شلاق زد،از او گذشتند
فریاد زد: “بابا مدد!” از او گذشتند

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

چشمی که خون گرفته دگر وا نمی شود
زخمِ عمیقِ سینه مداوا نمی شود


دیگر دعا برای شفایم مکن علی
این رفتنی...برای تو زهرا نمی شود

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

ما را فقط به پای ولایت نوشته اند
ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

با ذوالفقار نام علی پا گرفته ایم
ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

شمعِ من سوسو مزن حیدر خجالت میکشد
دست بر پهلو مزن حیدر خجالت میکشد

خواهشی دارم که با دستِ شکسته فاطمه
خانه را جارو مزن حیدر خجالت میکشد

طاها تحقیقی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

وای از این روضه که از آن شده دفتر خونین
روضه خوان خون به دل و مسجد و منبر خونین

مستمع جامه ی خود چاک زد از این ماتم
مادری لطمه به صورت زد و منبر خونین

روضه اینست که مابین دو تا نهر حسین
با لب تشنه زمین خورده و پیکر خونین

یک نظر کرد به خیمه، نظری کرد به آب
جگرش خون شده، پیکر شده یکسر خونین

نیزه ها بر تنش از هر طرفی می آیند
بسملی می شود این مرغ تن و پر خونین

یادش آمد که چطور اصغر او پرپر شد
صورتش هم شده با صورت اکبر خونین

در همین حول و لا شمر به گودال رسید
دشنه آورد برون، شد دل خواهر خونین

تیغ از سمت گلویش نبرید -اما شمر-
دید از حنجر مولا نشده سر خونین؛

عصبانی شد و با پا بدنش را چرخاند
بعد از آن بود که شد حنجر و خنجر خونین

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

چند روزی است سرم روی تنم می افتد
دست من نيست كه گاهی بدنم می افتد

گاهی اوقات كه راه نفسم می گيرد
چند تا لكه روی پيرهنم می افتد

علی اکبر لطیفیان

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

اول قباله‌یِ فدک از دستِ ما گرفت
می‌خواست تا غرورِ مرا خُرد تر کُنَد

محکم گرفته مادرِ من چادرش،ولی
فرصت نشد که دست به رویش سپر کُنَد

عمدا میانِ تنگیِ کوچه کشیده زد
تا ضربِ دستِ او دو برابر اثر کُنَد

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا
#حضرت_زینب

بوی بدر و احد و خیبر و خندق دارد
ذولفقاری که اگر دق بکند حقّ دارد

قسمت این بود که من همدمِ بابا باشم
بعد از این مثلِ خودَت اُمِ ابیها باشم

بعد از این داغ که آتش به همه عالم زد
من خودم شانه به موهای خودم خواهم زد

محسن کاویانی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

دنیای بی زهرا شبیه یک سراب است
هستی بدون حضرتش نقشی بر آب است

اصلاً بدون فاطمه بودن،عذاب است
هرکس که بی زهرا شود،در اضطراب است

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

وای از ازدحام و نامحرم
آه بیت الحرام و نامحرم

فاصله یک دو گام و نامحرم
پا به ماهِ امام و نامحرم

حسن لطفی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#حضرت_زهرا

در خورد به او...به آسمان بویش رفت
آتش به سرش رسید و گیسویش رفت

من بودم و خواهر و برادرهایم
دیدیم که مسمار به پهلویش رفت

سید حسین میرعمادی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

ملک دلم همین که به نام حسین شد
عبدی گناهکار غلام حسین شد

آرامشی نداشت وجودم به هیچ وجه
تا که به اذن فاطمه رام حسین شد

قند مکرر اسم "حسین" است، والسلام
شیرین ترین کلام، کلام حسین شد

«با یک سلام صبح به ارباب بی کفن »
روزم پر از جواب سلام حسین شد

یادم نمی رود که خدا هر زمان ز من
قهرش گرفت، واسطه نام حسین شد

یک شب دوباره نوکری آمد به خواب من
حرفش دوباره حرف مرام حسین شد

نوکر از آب خوردن خود آب می شود
بین دو نهر؛ آب، حرام حسین شد

امیر عظیمی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

رفته صبر از کَفَم این حال نمی‌فهمم چیست
عمق این فاجعه صد سال نمی‌فهمم چیست

در سرم هست از او طرح سری خون‌آلود
من که نقاشی و تمثال نمی‌فهمم چیست

درکَم از اوست همین قدر که شد ذبح عظیم
باقی روضه يِ‌ گودال نمی‌فهمم چیست

کشتن تشنه‌یِ زخمی عمل سختی نیست
بر سرش این همه جنجال نمی‌فهمم چیست!

سر کجا رفته و انگشتر و انگشت کجاست؟
بسمل کَنده پر و بال نمی‌فهمم چیست

نحر این سر که خودش جایزه دارد، دیگر
غارتِ خیمه و اموال نمی‌فهمم چیست

زره و خوود و سپر باز هم ارزش دارد
غارتِ چادر اطفال نمی‌فهمم چیست!!!

بین گودال و شلوغیش تنش خُرد شده
نعل آوردن و پامال نمی‌فهمم چیست

محمد رسولی

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

ساربان خواست که انگشتری ات را بِبَرد
دید بایست که انگشت تو را هم بِبُرد

سارقی خواست که غارت بکند پیرهنت
دست انداخت ،گریبان تو را هم بدرد

دیگری داشت به سر، نقشه ی عمامه تو
گفت شال کمرت را ز چه با خود نَبَرد

آن یکی گفت که در کوفه کسی حتماً هست
زره پاره و خونین تو را هم بخرد

اَخنس انگار مهیّای سرت بود ولی
شمر ميخواست خودش از بدنت سر بِبُرد

گفت قاتل به سنان بن أنس با وحشت
چه کنم خنجر اگر حنجر او را نَبُرد

آخرالامر به رَزّازیِ تو تن دادند
گشت ده مرکب تازه نفس از روی تو رَد

خوب از حال که رفتی، به روی سینه نشست
گفت جز من چه کسی گندم ری را بخورد

جرعه ای آب ندادند و بریدند سرت
تشنه لب هیچ کسی سر ز غریبی نَبُرد

محمود ژولیده

@rozeh_1

روضه

24 Oct, 17:14


#امام_حسین
#شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

بر شاه تشنه نیزه و شمشیرها زدند
چون ماجرای کوچه به او بی هوا زدند

آنانکه در مدینه نبودند آمدند
مُحکم به روی پهلوی او ضرب پا زدند

سر دستهء اراذل کوفه اشاره کرد
یکباره با اشاره ء آن بی حیا زدند

تشویق می شدند کسانی که میزدند
او را میان هلهله با مرحبا زدند

بودند نان خور پدر و جدّ او ولی
این صید را طایفه ای آشنا زدند

جز سنگ و تیر و نیزه و تیغ این درنده ها
با هرزه گی به معرکه با ناسزا زدند

در پیش چشم خواهر او بین قتلگاه
بر جای جای پیکر او هر کجا زدند

عبّاس تا که بود که جرأت نداشتند
شه را جدا زچشم یلِ با وفا زدند

با پا به روی سینهء زخمش پریده و
با قهقهه چقدر به او بی اِبا زدند

بازی شان گرفت که تا خنده ای کنند
با پنجه بر محاسن خون خدا زدند

تا ضربهء دوازدهم هِی ادامه داد
بی وقفه ضربه تا که سرش شد جدا زدند

بر روی خاک با شکم افتاده بود چون
دیوانه وار گَردن او از قفا زدند

زینب رسیده بود که خاکی بسر کند
با پشت دست خواهر او را چرا زدند !

یک عدّه پیرمردِ سیه دل رسیده و
با نیّت ثواب به او با عصا زدند

مجتبی صمدی شهاب

@rozeh_1