.Home. @lookingforlightt Channel on Telegram

.Home.

@lookingforlightt


"ریشه های ما به آب، شاخه های ما به آفتاب می رسد، ما دوباره سبز می شویم."
🕯 @Homebodiesbot

Home (Persian)

با خوشامدگویی حرارتی برای همگی، ما کانال Home را به شما معرفی می‌کنیم. اگر به دنبال آرامش و آراستگی در زندگی خود هستید، اینجا بهترین مکان برای شماست. چه کسی Home است؟ Home یک کانال تلگرامی با محتوای مربوط به خانه، آرامش، دکوراسیون و همچنین نکات خونه داری است. با ما همراه شوید و با دنیایی از راحتی و آرامش آشنا شوید. اینجا همه چیز در مورد خانه و زندگی در آن را پیدا خواهید کرد. اگر می‌خواهید خانه خود را به بهترین شکل ممکن تزئین کنید یا دنیای آرامش را تجربه کنید، ما کنار شما هستیم. به عبارت دیگر: "ریشه های ما به آب، شاخه های ما به آفتاب می رسد، ما دوباره سبز می شویم." خوشحال می‌شویم شما را در Home بپذیریم! 🕯 @Homebodiesbot

.Home.

24 Jan, 05:53


عاشق گرفتن دست آدم‌ها موقع رد شدن از خیابون و راه‌رفتن توی کوچه‌ها هستم! خیلی خوشم میاد که وقتی به یه مهمونی دعوت میشم، بهم بگن که زودتر برم تا بتونم کمک کنم که وسایل رو آماده کنیم و غذا رو درست کنیم تا بقیه‌ی مهمون‌ها بیان. عاشق صداهای عجیبی هستم که آدم‌ها موقع خندیدن از خودشون در میارن. عاشق رقصیدن در عجیب‌ترین حالت و بالا و پایین پریدن با آهنگ‌ها هستم. خیلی خوشم میاد که آدم‌ها وقتی همه جا ساکت میشه یهو شروع می‌کنن به خوندن و زمزمه کردن یک آهنگ. عاشق تقسیم کردن غذا و خوراکی‌ام. عاشق تعریف‌های کوچیکم: «وای چقدر موهات خوشگل شده!» «رنگ لباست خیلی قشنگه!». عاشق این هستم که وقتی دوستم رو از دور می‌بینم دستم رو بالا بیارم و محکم دست تکون بدم و بعدش محکم بغلش کنم. بیشتر از همه عاشق احساس راحتی‌ام. عاشق این هستم که یک نفر رو داشته باشم که واقعا باهاش راحت باشم و دیگه به چیزی فکر نکنم. بهترین چیز در دنیاست!

.Home.

24 Jan, 05:15


صبح.

.Home.

21 Jan, 08:42


فکر می‌کنم این یک تصویر از زندگی ایده‌آلم است. بعد از دانشگاه راه کج کردم به سمت بازار. صدای آواز میوه‌فروشان رشتی می‌پیچد داخل بازار و به این فکر می‌کنم که سال ها بعد که از این شهر رفتم چقدر قرار است دلم تنگ بشود برای این مردم، برای این لهجه، برای صحبت های راننده تاکسی ها، برای میدان شهرداری و دست فروش‌هایش، برای زیباسرا و چای هایش، برای کلوچه فومن‌ و رشته خشکارش. یادم می‌افتد که تا چهارسال دیگر همین‌جا هستم، خیالم راحت می‌شود و با خود می‌گویم هنوز وقت دارم. میوه‌هایم را می‌خرم و از بازار خارج می‌شوم.
۱۴۰۳/۱۱/۰۲

.Home.

20 Jan, 17:21


Studying in this weather>>>

.Home.

20 Jan, 04:03


In my dreams I can see you
I can tell you how I feel
In my dreams I can hold you

.Home.

19 Jan, 08:02


🤎

.Home.

19 Jan, 08:01


صدای کافه و آدم‌ها.

.Home.

19 Jan, 07:48


«پی برد به اینکه انسان‌ها با وجود محبتی که ممکن است به هم داشته باشند، تا چه پایه از هم دورند‌. پی برد به اینکه اگر کسی رنج ببرد، رنجش مال خودش است؛ هیچ‌کس نمی‌تواند بار آن را ولو اندک از دل او بردارد.»
_دینو بوتزاتی

.Home.

15 Jan, 20:49


جوری که بعد امتحان ترم باید سپری شه.

.Home.

15 Jan, 20:24


«نمی‌توانستم به هیچ‌کس بگویم که چطور داشتم مرتب دور و دورتر می‌شدم. دیگر لحظه مال من نبود. جوری شده بود که دیگر هیچ چیزی مال من نبود.»
_انجمن زیرشیروانی، ارنست کرویدر

.Home.

14 Jan, 16:07


So go, fly
Find what you've longed for your whole life

.Home.

14 Jan, 16:04


«داستان‌ها می‌توانند سرگرم‌کننده باشند، یا گاهی آموزشی دهند و نکته‌ای را مطرح کنند. اما برای من، نکته‌ی اساسی این است که احساسات را انتقال بدهند. این‌که به آن‌چه ما، علی‌رغم مرزها و تفاوت‌هایمان، به‌عنوان انسان‌ها در قلب‌های خود مشترک داریم اشاره کنند. در نهایت، داستان‌ها در حقیقت درباره‌ی ارتباطی هستند که در آن یک نفر به دیگری می‌گوید: «این چیزی است که من احساس می‌کنم. آیا می‌توانید درک کنید که چه می‌گویم؟ آیا شما هم چنین احساسی را تجربه کرده‌اید؟»
- کازوئو ایشی گورو، سخنرانی جایزه‌ی نوبل، ۲۰۱۷

.Home.

10 Jan, 05:58


صبحتون بخیر.

.Home.

09 Jan, 01:09


https://youtu.be/YvESOIC1XgY?si=DqpI9n3vg9qE-vRs

.Home.

09 Jan, 01:09


سلام امیدوارم حالتون خوب باشه.
خوشحال میشم اگه دوست داشتید ویدیو جدید رو ببینید.

.Home.

07 Jan, 00:44


چهار صبح و بارونی که به شیروونی خونه‌ها می‌خوره.

.Home.

06 Jan, 12:04


I don't care if it hurts
I wanna have control
I want a perfect body
I want a perfect soul

.Home.

01 Jan, 16:55


۰۳/۱۰/۱۲

.Home.

01 Jan, 16:49


«رشت مرا برای خود برگزیده. حال جسمی و روحی من چنان است که هر کجا باشم، در انزوای خود زندانی‌ام. این طبیعت زیبا و پرشکوه، این بام‌های سفالین، این هوای پرکرشمه که هر ساعتی حالتی دارد، آفتابیست و می‌بارد، گاه نم‌نم باران به بارشی پیگیر و سرشار از اندوهی گنگ تبدیل می‌شود، با حال من هم‌آهنگی دارد.»
_نصرت رحمانی

.Home.

01 Jan, 16:37


روز رشت مبارک.

.Home.

26 Dec, 12:59


Could be a burden in time, lonely

.Home.

03 Dec, 20:58


برای خودم چای ریختم و می‌خوام بشینم برنامه اکنون رو ببینم و خیلی ذوق دارم برای دیدنش. این روزها دارم کتاب مرگ ایوان ایلیچ رو می‌خونم و قصد دارم امشب تمومش کنم، راستش بیشتر بخاطر جلسه تحلیل کتابی که تو دانشگاه برگزار میشه دارم می‌خونمش تا بتونم شرکت کنم ولی تو لیست کتاب‌هایی که قصد داشتم بخونم هم بود.
بیشتر از یک ماه از زندگی جدیدم تو رشت گذشته و تجربه های جدید و عجیبی به دست آوردم، روزهای زیادی گریه کردم و تنها بودن رو با تمام وجودم حس کردم، احساس غریبه بودن کردم، احساس اینکه نکنه مسیرم اشتباهه و …
اما الان دارم کم کم عادت می‌کنم و بابت همه آدم های خوبی که اینجا پیدا کردم خدا رو شکر می‌کنم. یکی از بزرگترین نور هایی که باعث شد روزهام از تاریکی در بیاد وجود تهمینه بود، نمی‌تونید تصور کنید که خودش و خانواده‌اش چقدر انسان های خوبی‌ان و هیچ وقت فکرشو نمی‌کردم یه روزی توی یه شهر زندگی کنیم و با هم صمیمی شیم.
فردا قراره هدیه بیاد رشت پیشم بمونه و اینقدر خوشحالم و ذوق دارم برای دیدنش چون بیشتر از دو ماهه که همو ندیدیم.
باید کم‌کم بشینم جدی درس بخونم تا برای آخر ترم روی هم نیفته درس‌ها.
دیروز بارون اومد و من داشتم از دانشگاه برمی‌گشتم و اینقدر داشت خوش می‌گذشت که تصمیم گرفتم کل راه رو پیاده بیام و نمیدونید چه لذتی داره رها و آزاد بودن بین همه آدم‌هایی که دارن می‌دون تا به مقصد برسن و خیس نشن. اینکه آروم آروم راه بری و اجازه بدی بارون خیست کنه. بعضی وقت‌ها فکر میکنم که شاید معنی زندگی همینه. همینه که رها باشی. شاید بعضی وقت‌ها باید رها کنم بره، اجازه بدم که از دست بدم، اینجا اومدن باعث شد چیز های زیادی رو از دست بدم اما دارم یاد می‌گیرم که “آزاد” باشم چون دارم چیزهای بزرگ‌تری رو به دست میارم.

.Home.

02 Dec, 04:41


صبحتون بخیر.🍂

.Home.

01 Dec, 12:56


☕️.

.Home.

29 Nov, 21:19


همیشه با رنج از دست دادن روبرویی. چه از دست دادن آدم‌هایی که تابه‌حال از نزدیک ندیدی، چه از دست دادن جون و خاک و امید و باورت، چه از دست دادن خودت. همیشه از دست می‌دی و حالا مدت‌هاست که خود تو هم از دست رفتی.

.Home.

29 Nov, 17:16


از دیروز

.Home.

29 Nov, 17:03


نمی‌دونم چرا دیگه نمیام اینجا صحبت کنم، انگار اون حس امن و خوبی که قبلا به اینجا داشتم رو ندارم. صرفا میام چند تا عکس از روزهایی که داره می‌گذره ثبت می‌کنم و می‌رم. خیلی حرف برای گفتن دارم اما وقتی شروع به نوشتن می‌کنم مغزم خالی میشه و نمی‌تونم اون چیزی که دارم حس می‌کنم رو بیان کنم. دوست دارم بیشتر اینجا باشم ولی انگار با بالا رفتن تعداد ممبرها من خودم رو بیشتر سانسور میکنم.

.Home.

24 Nov, 22:40


مصاحبه.🎭

.Home.

23 Nov, 14:25


best part of the day.

.Home.

17 Nov, 15:35


تی‌تی شبیه خونه است برام و هیچ وقت فکر نمی‌کردم اینقدر رندوم بریم پیش هم و وقت بگذرونیم. خیلی خیلی برام ارزشمندی دختر.🤎

.Home.

17 Nov, 15:33


چهارماه پیش وقتی هانیه این رو گفت تو دورترین افکارمون هم نمی‌دیدیم که چهارماه بعدش قراره اکثر اوقات رو کنار همدیگه‌ باشیم، قهوه بخوریم، تو نوشتن و ژورنال غرق بشیم، تو کتابفروشی‌ها بگردیم، یک دنیا پیاده‌روی ‌کنیم و گرم‌ترین بغل‌هارو به همدیگه بدیم! سرنوشت واقعا عجیبه!

.Home.

17 Nov, 07:42


«به‌‌نظرت عجیب نیست؟ ما فقط می‌تونیم بیرون خودمون رو ببینیم، ولی تقریبا‌‌‌ همه چیزهای مهم درونمون اتفاق می‌افتن.»
_پسرک، موش کور، روباه و اسب

.Home.

15 Nov, 18:27


«کتاب به او فرصت گریختن از نوعی زندگی را می‌داد، که هیچ‌گونه رضایت خاطری از آن نداشت.»
_بار هستی، میلان کوندرا

.Home.

15 Nov, 10:17


2:07
امروز از هم گسستم اگه بال و پر شکستم و
به پرتگاه غم رسیده گام‌های من
چو غرق خاطراتم و غریق بی‌نجاتم و
بی‌خواب و زابراهم و طوفانه حال من

.Home.

13 Nov, 16:44


You've got a warm heart
You've got a beautiful brain

.Home.

13 Nov, 16:32


در راه.

.Home.

13 Nov, 16:29


«وقتی به چیزی تغییر نیافته برمی‌خورد، چیزی که مثل سابق مانده بود، خوشحالی‌اش چند برابر می‌شد و احساس تملک شدیدی بهش دست می‌داد.»
_نقشه هایی برای گم شدن، ربکا سولنیت

.Home.

11 Nov, 21:46


دلم برات تنگ میشه.

.Home.

11 Nov, 21:43


تو خیلی دوری.

.Home.

11 Nov, 21:22


Bomrani.