Almost Transparent Blue @lheautontimoroumenos1 Channel on Telegram

Almost Transparent Blue

@lheautontimoroumenos1


❝All That Is Solid Melts Into Air.❞

@Holykhashi

Almost Transparent Blue (English)

Welcome to Almost Transparent Blue, a Telegram channel curated by the username @lheautontimoroumenos1. The channel's description, '❝All That Is Solid Melts Into Air.❞', hints at the deep and thought-provoking content you can expect to find here. This channel is a space for introspection, reflection, and exploration of the complexities of life and the human experience. Whether you're interested in literature, philosophy, art, or simply looking for a source of inspiration, Almost Transparent Blue has something for everyone. Join the community of like-minded individuals who are passionate about delving into the deeper aspects of existence. Engage in meaningful discussions, share your thoughts and insights, and expand your knowledge in a nurturing and intellectually stimulating environment. Dive into the depths of your mind and soul with Almost Transparent Blue, where all that is solid truly melts into air.

Almost Transparent Blue

21 Feb, 13:47


‏چند روزی آرامم کن در بَرَت—بدجور بهش نیاز دارم. من پاره‌پاره و مجروح و وامانده‌ام. بعدش می‌توانم با دنیا رودررو شوم.

• نامه‌ی هنری میلر به آنائیس نین، ۱۹۳۴

Almost Transparent Blue

21 Feb, 13:47


«گفتی"من را بشناس" و من شروع کردم طناب‌ها و نقشه‌هایم را جمع و جور کردن؛ انتظار داشتم زود به خانه برگردم؛ امّا در اعماق وجودت گم شده‌ام و راه خروج را پیدا نمی‌کنم.
گاهی خیال می‌کنم روزنه نور را می‌بینم، خیال می‌کنم مانند نهنگی که يونس را قِی کرد، مرا از دهانت بیرون می‌اندازی؛ امّا بعد که راهم را کج می‌کنم، به خودم می‌آیم و می‌فهمم زیر پوستت هستم، می‌بینم درونِ استخوان هایت جا خوش کرده‌ام. من تو را این‌گونه می‌شناسم.
من فقط تو را می‌شناسم.»

• جنِت وینترسن، نوشته‌های روی تن ۱۹۹۲

Almost Transparent Blue

21 Feb, 13:47


دوستت دارم، زیرا که دوستم نداری؛ امّا فهمیده‌ام که باید از آنکه دو انگشت بر او باشد، دست برداشت.

Almost Transparent Blue

18 Feb, 13:47


«کلمات، این‌ها به چه کار می‌آیند؟ یک قطره اشک بیش از همه‌ی آن‌ها حرف خواهد زد.»

Almost Transparent Blue

18 Feb, 13:47


«تو مرا بِچین! تو مرا بخوان! تو مرا بمیر!»

• عباس نعلبندیان، یک روایت عشق ۱۳۶۸

Almost Transparent Blue

15 Feb, 13:47


«شگفت‌آور است که وقتی دیگر هر امیدی قطع شده بود، گاهی چه خوش‌حال و حتّی چه شوخ‌وشنگ بودیم.
چه طولانی و چه آرام و چه قوّت‌بخش با همدیگر صحبت کردیم آن شبِ آخری!»

• سی اِس لوئیس، گزارشِ این سوگ ۱۹۶۰

Almost Transparent Blue

15 Feb, 13:47


«ناراحت نباش. چیزی نیست.
این‌ها فقط اشک است، خشک می‌شوند.»

Almost Transparent Blue

12 Feb, 13:47


طوری زندگی کردم که با خواندن شعر گریه‌ام بگیرد، و حالا که نگاه می‌کنم، می‌بینم دستاوردِ چندان کوچکی نبود.

Almost Transparent Blue

10 Feb, 13:47


«انتشار رنجهای ورترِ جوان در سال ۱۷۷۴ اعتراض‌های بسیاری برانگیخت. چنان‌که نقل است عدّه‌ی بسیاری به تقلید از فرجامِ قهرمانِ داستان، خود را کشتند. سرانجام کتاب ممنوع و جمع‌آوری شد.
گوته که به دلیل توجیه مسئله‌ی خودکشی در اثرش مورد ملامتِ روحانیان قرارگرفته بود در پاسخ آنان نوشت: نظامِ سوداگریِ شما تا الان هزاران قربانی داشته است، بگذارید چندتایی هم ورتر بُکُشد.»

Almost Transparent Blue

09 Feb, 13:47


دانَم که سَرَم روزی، در پای تو خواهد رفت.

Almost Transparent Blue

09 Feb, 13:47


عزیزدلم چطور می‌گریزی؟
من که از خونِ تنم در رگهای تو ریخته بودم تا به روزگار وصله شوی.
هرچه شد، آن روز که نبشِ قبر خاطرات می‌کنی، تکه‌های مرا آسان دور نریز، جا گذاشتنِ جوانیِ از دست‌رفته‌ی من در تنت چندان آسان نبود.
بگذریم، هوا خیلی سرد است عزیزم، لباسِ گرم بپوش.

Almost Transparent Blue

03 Feb, 13:47


«عذابی که می‌برد چنان سهمگین بود که نمی‌دانم کسی را می‌توان یافت که بتواند آمرزش را از او دریغ کند؟ ...»

• فئودور داستایوفسکی در نامه‌ به برادرش، آوریل ۱۸۶۴

Almost Transparent Blue

02 Feb, 13:47


دروغ بگو بازم، من باورم میشه.

Almost Transparent Blue

01 Feb, 13:47


«احساس کسی را دارم که وقت بازی شطرنج، رقیب به او می‌گوید که آن مهره را نمی‌شود حرکت داد.»

• سورن کیرکگور، یا این یا آن

Almost Transparent Blue

19 Jan, 07:22


از تو چنان رنجی به من رسید که انتظارش را از هیچ موجود زنده‌ای نداشتم.

Almost Transparent Blue

15 Jan, 15:54


«عزیزدلم، اگر بچه‌های فقیر خیابان را خوشحال می‌کنی، مرا هم خوشحال کن؛ من کمتر از آنها درمانده نیستم.»

• فرانتس کافکا، نامه به فلیسه ۱۹۱۲-۱۹۱۷

Almost Transparent Blue

13 Jan, 11:28


«چرا این‌گونه با خشونت با من رفتار می‌کنید؟ مگر گناه من چیست؟ این‌که دوستت دارم و نمی‌توانم بدونِ تو زنده بمانم؟ این چه ترحّم غریبی‌ست که به شما شهامتِ لازم را نمی‌دهد که قلبِ موجودِ سیه‌روزی را که با ترحّم به او نگاه می‌کنی پاره پاره کنی؟ از من چه می‌خواهید؟ که ترکتان کنم؟ مگر نمی‌بینید که قدرتش را ندارم. این شمایید که باید قدرت را در قلبی پیدا کنید که از من خسته شده و در مقابلِ این‌همه عشقِ من خلعِ سلاح نمی‌شود. می‌دانم این کار را نمی‌کنی، مرا آن‌قدر در اَشک و آه نگه می‌داری تا زیر پایت جان دهم. به من بگو، دیاری هست که دنبالت نگردم؟ خلوتی هست که در آن پنهان نمانم تا نزدیک شما باشم بی‌آنکه باری سنگین در زندگیتان بشوم؟ امّا نه، شما نمی‌خواهید. شما را در جماعتی رها می‌کنم که برای ملحق شدن به آنان شتاب دارید؛ و شاید روزی دلزده از قلبِ خشک آن‌ها، دلتان برای قلبی تنگ شود که به‌خاطرِ شما می‌تپید، که برای شما حاضر بود با هزار خطر بجنگد، و شما حتّی حاضر نبودید با نگاهی به آن پاداش دهید.»

• بنژامِن کُنستان، آدُلف ۱۸۱۶

Almost Transparent Blue

12 Jan, 13:47


«به کجا بَرَم شکایت؟ به که گویم این حکایت؟
که لبت حیاتِ ما بود و نداشتی دوامی»

• حافظ

• The Marquise of O by Éric Rohmer, 1976.

Almost Transparent Blue

11 Jan, 13:47


چه بنویسم که خسته‌ات نکند؟

Almost Transparent Blue

03 Jan, 15:18


اشراف‌زاده‌ی روس، اتفاقّی نامه‌ی پسر جوانی را به همسر تازه‌باردارش می‌بیند، متوجه‌ خیانتِ همسرش می‌شود و این نامه را در جواب به او با این می‌نویسد:

• ایوان تورگنیف، آشیانه‌ی اشراف ۱۸۵۹

Almost Transparent Blue

02 Jan, 20:31


مرا بخشیده‌ای و می‌دانم که بخشیدن فراموشی‌ست.

Almost Transparent Blue

29 Dec, 13:47


«[جمجمه را به‌دست می‌گیرد.] دریغا، اینجا لبانی آویزان بودند که من نمی‌دانم چه‌بسیار بوسیده‌ام.»

• ویلیام شکسپیر، هملت ۱۶۰۲

Almost Transparent Blue

28 Dec, 13:47


«مالیخولیا: آن هنگام که نامی نمی‌توان برای اندوه گذاشت.»

• ژوزف ژوبر

Almost Transparent Blue

22 Dec, 13:47


بعضی وقت‌ها به دست‌هایم نگاه می‌کردم و می‌دیدم که من می‌توانستم پیانیستی، چیزی بشوم. اما عوضش دست‌هایم چه کارهایی کرده بودند؟ خاراندنِ تخم‌هایم، چِک کشیدن، بند کفش بستن، کشیدن سیفون توالت و غیره. دست‌هایم را حرام کرده بودم.

• چارلز بوکوفسکی، عامه‌پسند ۱۹۹۴

Almost Transparent Blue

18 Dec, 13:47


«شبیه ترین چیز به خداوند سکوت است.»

• مایستر اِکهارت

Almost Transparent Blue

15 Dec, 13:47


«نمی‌دانی چطور به آنها که دوست‌شان می‌داری عشق بورزی تا وقتی که ناگهان ناپدید می‌شوند.
بعد می‌فهمی چقدر از غصّه‌هایشان دور بوده‌ای، چقدر همیشه به خودت مشغول بودی، به ندرت درِ دلت را گشودی و در شبکه‌ای بِده بستان‌های خودت کار می‌کرده‌ای.
هرجا می‌رفت، این فکرها با او بود. حواس‌پرت میان خیابان‌های پست و بلند شهر بالا و پایین رفت، با این فکرها خواروبار خرید و یک جایی لا‌به‌لای این فکرها بازی کرد.
چرا از او دست بکشی وقتی می‌توانی در سالن راه بروی و کاری کنی تا او را جایی همین نزدیکی قرار دهی؟
با خودش فکر کرد، فروتر برود. بگذار او تو را پایین بکشد. هر جا می‌کشاندت برو.»

• دان دِلیلو، بادی‌ آرتیست ۲۰۰۱

Almost Transparent Blue

14 Dec, 13:47


‏«بسیار در تنگی هستم! نگذار به دست انسان بیفتم.»

• اوّل تواریخ (۱۳:۲۱)

Almost Transparent Blue

11 Dec, 13:47


«هنگامی که استالین نیکلای بوخارین را به اتهامِ خیانت و براندازی دستگیر کرد، بوخارین نامه‌ای به او نوشت و ضمن طرحِ چند درخواست سوال کرد که آیا رفیق استالین معنیِ وفا را می‌داند؟
استالین در پاسخ نوشت: بله، بیماریِ مخصوصِ سگهاست...»

Almost Transparent Blue

08 Dec, 13:47


گمان می‌کنم از آغاز شعرِ فارسی، دوست داشتن و در پایِ دیگری ماندن مترادف فنا و نابودی گرفته شده است.
رودکی هزار سالِ پیش داستان زنبوری که شیفته‌ی نیلوفر می‌شود و در نهایت مغروقِ آن می‌گردد را چنین روایت کرده‌ است:

«کَبْت ناگه بوی نیلوفر بیافت
خوشش آمد؛ سوی نیلوفر شتافت

وز بَرِ خوشبوی نیلوفر نشَست؛
چون گَه رفتن فَراز آمد نَجَست.

تا چو شُد در آبِ نیلوفر نهان،
او به زیرِ آب ماند از ناگهان.»

پ‌.ن:
کَبْت همان زنبورِ عسل است.

Almost Transparent Blue

03 Dec, 13:47


«شما باید استعداد درکِ زیبایی را هم داشته باشید؛ چون همان‌طور که هیچ‌یک از شما بدونِ قدرت نمی‌تواند سَر کند، هیچ‌یک از شما هم حق ندارد بی شعر سر کند.
تا سه‌روز می‌توان بدونِ نان زیست _ امّا بدون شعر، هرگز؛ و کسانی از شما که خلافِ این را می‌گویند سخت در اشتباهند. آنان مغزشان کار نمی‌کند.»

• شارل بودلر، به بورژوازی ۱۸۴۶

Almost Transparent Blue

30 Nov, 13:47


«آدم‌ها به حدّی از نومیدی‌‌، که تابِ تحمّلش را دارند، تن می‌دهند و نامش را می‌گذارند خوشبختی.»

• سورن کی‌یرکگور

Almost Transparent Blue

27 Nov, 13:47


سَرِ میزِ ناهار پرسیدم: «مردِ بی‌فرهنگی مثلِ هیتلر چگونه می‌خواهد آلمان را اداره کند؟» گفت: «فرهنگ و تربیت مهم نیست. به دستهایِ جذابش نگاه کنید.»

• کارل یاسپرس درباره‌ی مارتین هایدگر.

Almost Transparent Blue

24 Nov, 13:47


«آیا حسرت،
بسیار ژَرف‌تر از سَرنیزه
نمی‌شکافد پهلویت را؟»

• شارل بودلر، گُل‌هایِ رنج ۱۸۵۷

• تابلو از آنتونِلّلو دا مِسینا ۱۴۷۸

Almost Transparent Blue

20 Nov, 13:47


- آخ، هملت، قلب مرا به به دو نیم کردی.

- آن نیمه را که بدتر است دور بیفکنید و با نیمه‌ی دیگر پاک‌تر زندگی کنید.

O Hamlet, thou hast cleft my heart in twain!

O, throw away the worser part of it, And ⟨live⟩ the purer with the other half.

• ویلیام شکسپیر، هملت ۱۶۲۳

Almost Transparent Blue

19 Nov, 13:47


‏دو سال پس از مرگ استالین هنگامی که تصمیم گرفتند تا اثاثیه‌ی اقامتگاه او را تخلیه کنند، چند نامه‌ی قدیمی در کشوی میزِ او پیدا شد. یکی از آن‌ها وصیت‌نامه‌ی انقلابیِ روس، نیکُلای بوخارین درست پیش از اعدام بود که این‌گونه به پایان می‌رسید: «رفیق، چرا می‌خواهی من بمیرم؟»

Almost Transparent Blue

16 Nov, 13:47


«آن‌چه که شما، به منزله‌یِ انقلابیون، خواهانِ آن هستید، داشتنِ یک ارباب است. به زودی گیرتان خواهد آمد.»

«Ce à quoi vous aspirez comme révolutionnaires, c'est à un maître. Vous l'aurez.»

• ژاک لکان روانکاوِ فرانسوی خطاب به دانشجویانِ معترض میِ ۶۸.

Almost Transparent Blue

12 Nov, 13:47


«امروز، وقتی من هرچه داشتم دادم و احساس کردم که تو هم داری بهترین بخشِ وجودت را می‌دهی، پِی بردم که بهترین بخشِ وجود تو دیگر برایم جالب نیست.»

Almost Transparent Blue

11 Nov, 13:47


«و در آن ایّام مردم طلبِ موت خواهند کرد و آنرا نخواهند یافت، و تمنّایِ موت خواهند داشت؛ امّا موت از ایشان خواهد گریخت.»

• مکاشفه‌ی یوحنّایِ رسول، باب نهم

Almost Transparent Blue

09 Nov, 13:47


«انسان ابداعِ دورانِ اخیر است؛ ابداعی که می‌توانیم شرط ببندیم مانند چهره‌ای ترسیم‌شده بر شنهای کناره‌ی دریا، محو خواهد شد.»

• میشل فوکو، الفاظ و اشیاء ۱۹۶۶

Almost Transparent Blue

06 Nov, 13:47


«دیزنی‌لند بعنوان تخیّلی معرفی می‌شود تا با خیال راحت کاری کنند ما فکر کنیم بقیه‌ی چیزها واقعی هستند!»

• ژان بودریار، وانموده‌ها و وانمود ۱۹۸۱

Almost Transparent Blue

03 Nov, 13:47


چقدر خار! چقدر همهمه‌ی خار!

• فدریکو گارسیا لورکا

Almost Transparent Blue

30 Oct, 13:47


دختر گفت: « می‌توانم یکی از دستانم را امشب در اختیار تو بگذارم.»
سپس دست راست خود را با دست چپ گرفت؛ آن را از محل اتّصال به کتف قطع کرد و روی زانوی من گذاشت.

• یاسوناری کاواباتا، داستانِ دست ۱۹۶۱

Almost Transparent Blue

27 Oct, 17:30


هرچه سَرَم می‌آید، فرجامِ لگدهایی‌ست که به شکمِ مادرم زدم.

Almost Transparent Blue

27 Oct, 11:05


«جرم ما این است که همچنان زنده‌ایم.»

• نامه‌ی مارتین هایدگر به هربرت مارکوزه؛ ۲۰ ژانویه‌ی ۱۹۴۸

Almost Transparent Blue

20 Oct, 13:47


انسان‌های در پیِ جلبِ خوشنودی، چه موجوداتِ رقّت‌باری هستند!
چه اهدافِ تاسف‌انگیزی را، با چه وسایلِ اسفباری تعقیب می‌کنند!
روزگار با چه سرعتی همه‌چیز را از میان خواهد برد و چه بسیار چیزها را که تاکنون از میان بُرده است!

• مارکوس اورلیوس، تاملات

Almost Transparent Blue

06 Oct, 11:16


من کتابی‌ام که آن را به قفسه برمی‌گردانی تا زیپِ چمدانِ حجیمت، بسته شود.

Almost Transparent Blue

03 Oct, 13:30


«قبل از تصمیم‌گیری در مورد آینده، باید بدانم چه دارم که به‌خاطرش ادامه‌ی حیات دهم؛ پس از آن همدیگر را خواهیم دید.
آیا توان زیستن در تنهاییِ مطلق و انزوا را خواهم داشت؟ شک دارم، دیگر پا به سن گذاشته‌ام.
تمام دوستانم مُرده‌اند و دریافتم که مادر عزیز و خوب و بینوایم محبوب‌ترین آفریده برای من بود! انگار کسی عضوی حیاتی از بدنم را از هم‌ دریده است.»

• نامه‌ی گوستاو فلوبر به ژرژ ساند، ۱۸۷۲

Almost Transparent Blue

24 Sep, 14:54


«وقتی می‌خواهی پرنده‌ای بخری، حواست باشد که دندان نداشته باشد. اگر دندان داشت، بدان که پرنده نیست.»

• دانیل خارمس، امروز چیزی ننوشتم

Almost Transparent Blue

23 Sep, 13:30


سحر زلفش به دست آمد مرا شب گم شد از دستم
شب قدری نصیبم شد ولی قدرش ندانستم

• مهدی اخوان ثالث

پ.ن:
تابلو از لوسین فروید، ۱۹۵۲

Almost Transparent Blue

22 Sep, 13:30


❞دانته، چرا گفتی که غمی تلخ‌تر از یادآوریِ خاطره‌ای خوش در روزهای رنج نیست؟ کدام‌ غم این سخن تلخ را که توهینی به بدبختی است، بر دهان تو نهاد؟❝

• آلفرد دوموسه‌

پ.ن:
• متنِ در تصویر از دانته شاعرِ قرن چهاردهم.

Almost Transparent Blue

12 Sep, 17:12


تابلوی تومای مردّد اثرِ کاراواجو واقعه‌ای از زندگی مسیح را به تصویر می‌کشد که در آن تومای حواری، در پسِ بازگشتِ مسیح از رستاخیز به او گمان برد و گفت: «تا انگشتم را در زخم پهلوی تو فرونکنم، باورت ندارم.»
توما زخمِ مشهور را لمس کرد و مسیح ناگهان در آن لحظه می‌گوید: «تو با دیدن ایمان آوردی؛ خوشا آنان‌که نادیده مؤمنند.»

Almost Transparent Blue

09 Sep, 15:07


«هر ضربه‌ای که بر انسان وارد شود، همان روز یا حداکثر روز بعد؛ آدم غذایش را می‌خورد و همین هم اوّلین مایه‌ی تسکین برای اوست.»

• ایوان تورگِنیِف، رودین ۱۸۵۶

Almost Transparent Blue

29 Aug, 13:30


سورن کی‌یرکگور فیلسوفِ دانمارکی تمامی آثارش را تقدیم کرده است به «شخص بی‌نامی که نامش روزی نامیده خواهد شد».
هرچند آن شخص را بی‌رحمانه ترک گفت و سال‌ها طول کشید تا اعتراف کرد که بزرگترین اشتباه زندگی‌اش را مرتکب شده؛ در همان روزها هم بود که نوشت: «اگر ایمان داشتم او به من باز می‌گشت.»

Almost Transparent Blue

25 Aug, 08:39


گفت: «برو زیرِ آفتاب بنشین و فراموش کن.»
من زیر آفتاب نشستم و همه‌چیز یادم آمد.

• رضا براهنی، رازهای سرزمینِ من ۱۳۶۶

Almost Transparent Blue

23 Aug, 06:39


❞آیا تبرّکی
فراتر از آن هست
که خاکستر چیزی باشی
که فراموشی
از آن ساخته شده است؟❝

• خورخه لوئیس بورخس

Almost Transparent Blue

20 Aug, 09:42


‏«مدّتی بیش از حدِ طولانی انسان بوده‌ام،
دیگر امتحانش نمی‌کنم.»

• ساموئل بکت، مالُوی ۱۹۵۱

Almost Transparent Blue

18 Aug, 16:48


«عزیزِ من، من هم یک موجِ این کناره‌ام - نه بیشتر.»

• نامه‌ی بیژن الهی به محمود شجاعی، ۱۳۴۸

Almost Transparent Blue

17 Aug, 08:38


«اگر رنج‌های ما به حال کسی سودی داشت، می‌توانستیم به نام این که فداکاری می‌کنیم خود را دلداری دهیم.»

• مادام بوواری، گوستاو فلوبر ۱۸۵۶

Almost Transparent Blue

12 Aug, 16:07


‏«می‌گوید: یا رب، آخر سوختم. از این بنده چه می‌خواهی؟ فرمود: همین که می‌سوزی!»

• شمس تبریزی، مقالات

Almost Transparent Blue

10 Aug, 17:27


❞مارتین بوبرِ فیلسوف عمیقاً بر این باور بود که چیزی به نام خداشناسی وجود ندارد: تنها می‌توان خدا را «خطاب» کرد، وگرنه خدا هرگز به «بیان» در نمی‌آید و «اندر زبان نگجد».❝

Almost Transparent Blue

08 Aug, 14:39


«در جهانی که موفقیت تنها فضیلت است، او تن به شکست داده بود.»

• جوزف هلر، تبصره‌ی ۲۲ ۱۹۶۱

Almost Transparent Blue

06 Aug, 13:53


«ما همگی به سمتِ ویرانی می‌رویم: هرکس به شیوه‌ی خودش، با شجاعت و شهامت، با ترس و بزدلی، با چشمانِ باز یا بسته؛ امّا تا می‌شود در دوستی، با دوستی.»

• نامه‌ی موریس بلانشو به مارگاریت دوراس

• تابلوی اوفلیا از جان اِوِرِت میلِی، ۱۸۵۲

Almost Transparent Blue

05 Aug, 16:45


• هیچ‌چیز ارزش تقلاها، آلام و تلاش‌های ما را ندارد، همه‌ی چیزهای خوب پوچ و زودگذرند و جهان از هر نظر محکوم به شکست است.
__

• جهان آوردگاه موجودات رنج کشیده و محنت زده‌ای است که صرفاً با دریدنِ همدیگر به هستیِ خود ادامه می‌دهند.
__

• هر چه بگوییم باز هم شادترین لحظه‌ی زندگی انسانِ خوشبخت لحظه‌ای است که به خواب می‌رود، و بدترین لحظه‌ی زندگیِ انسانِ بدبخت لحظه‌ی بیداریِ اوست.
__

• آرتور شوپنهاور، جهان همچون اراده و تصوّر ۱۸۱۸

Almost Transparent Blue

30 Jul, 14:11


«همه‌چیز تهی است، حتی اندیشه‌ی تهی‌بودن.»

• فرناندو پسوآ