پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛ @letterswithoutword Channel on Telegram

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

@letterswithoutword


ادبیات فارسی می‌خونم،ایتالیایی رو دارم آروم آروم یاد می‌گیرم،عاشق کتاب‌ها و نامه‌ها هستم و می‌نویسم.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی (Persian)

با کانال تلگرامی پستچیِ‌ کلماتِ آبی آشنا شوید! اگر عاشق ادبیات فارسی هستید یا دوست دارید زبان ایتالیایی را یاد بگیرید، این کانال برای شماست. کانال letterswithoutword توسط یک عاشق کتاب و نامه نویس اداره می‌شود که در حال یادگیری زبان ایتالیایی نیز می‌باشد. او عاشق خواندن و نوشتن است و از این شغف خود در این کانال به اشتراک می‌گذارد. اگر دوست دارید با او در ارتباط باشید، می‌توانید از طریق @hani_ye_bot با او ارتباط برقرار کنید. پیوستن به این کانال می‌تواند برای شما تجربه‌ای منحصر به فرد و الهام بخش باشد. در این کانال، شما می‌توانید با آثار ادبی، داستان‌ها و نامه‌های مختلف آشنا شوید و همچنین به بهبود مهارت‌های زبانی خود کمک کنید. پس حتما به پستچیِ‌ کلماتِ آبی ملحق شوید و از محتوای جذاب این کانال لذت ببرید.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

22 Nov, 07:07


از فیلمِ موردعلاقه‌ام؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Nov, 04:39


ای شب‌روان را مشغله
ای بی‌دلان را سلسله ...

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

14 Nov, 06:34


درود بر رویاهای خوب،خواب‌های طولانی و عمیق و اتفاقاتی که حتی اگر توی زندگی نیایند تا ناجی شوند،در خواب از سر می‌رسند و امیدوارت می‌کنند.
درود بر دنیایِ ماورایی که در خواب قابل لمس می‌شود و زندگی را جالب‌تر می‌کند.
زنده باد!🪅

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

11 Nov, 07:33


البته میشه بهشون منتقد ادبیات هم گفت.
* درباره‌ی‌ نظراتشون می‌گم بهتون.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

11 Nov, 07:33


مثلا این ترم یک درس دو واحد به اسم نظریه‌های ادبی داریم که منبعش کتابِ نظریه‌های ادبی مدرن از پیتر زیما با ترجمه‌ی مشیت علایی هستش.
این کتاب درباره‌ی نظر هگل و کانت دو نظریه‌پرداز درباره‌ی ادبیاته که یکی از بخش‌های مهمِ اختلاف نظر کانت و هگل و کلا نظریه پرداز‌های ادبیاتی درباره‌ی ترجمه‌ هستش.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

11 Nov, 07:31


وارد فضای آکادمیک ادبیات که شدم مهم‌ترین چیزی که فهمیدم سختیِ کار ترجمه و وجود ظریف‌کاری‌های خیلی زیادش شدم، و این من رو عمیقا عاشق مترجم‌ها و کنجکاوِ این زمینه کرد که از هر نویسنده کی بهترین ترجمه رو داره و هر مترجم چقدر روی هر ترجمه وقت می‌ذاره و مجبوره که تحقیق کنه در موردش؟!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

10 Nov, 07:30


راهروی زبان‌های خارجه؛
شکسپیر/نجف دریابندری/نوام چامسکی.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

10 Nov, 07:01


کجاست نیستیِ جاودان که بی‌زارم
از آن حیات که گردد به‌سال و ماه تمام؛


صائب تبریزی/دویست و یک غزل از صائب

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

09 Nov, 12:31


تمثالِ شادی مثلا می‌تونه یه بسته نامه و پوستر و بوک‌مارک و نقاشی باشه!💌
- @sohaartcollection

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

08 Nov, 20:02


اینجا واقعا زیباست💚

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

08 Nov, 17:35


"رفتم گوجه فرنگی کوچولو خریدمم"
"گوجه گیلاسی گرفتی بابایی؟"

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

08 Nov, 08:37


معنی و تمثالِ احساساتم؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

07 Nov, 17:54


برای پاییز!🤎

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

06 Nov, 20:29


رفیقِ روزهای‌ِ‌ خوب
رفیقِ خوبِ روزها،مهدیه.💚

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

06 Nov, 06:31


کانورس‌ِ سفید و برگ‌های نارنجی.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

05 Nov, 15:38


هرچه تبر زدی مرا زخم نشد
جوانه زد
شکوفه زد بیرون
گل شد
زندگی شد.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

05 Nov, 06:55


دیروزِ رنگی!💌

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

04 Nov, 06:49


دیروز بلاخره بارون دیدم.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

03 Nov, 06:56


بدترین و عجیب‌ترین اتفاق‌هایی که می‌شد بیوفته افتاد؛
غیبتم رو ببخشید
‌می‌نویسم چالش رو هم.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

01 Nov, 18:07


این پیام رو به چنلتون فوروارد کنید تا یه مقدمه‌ی داستان بر اساس چنلتون بنویسم!💌
تکمیل شد!💗

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

01 Nov, 13:14


چند صباحی پیش از این روزها؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

31 Oct, 18:04


ده آبان،جریانِ زندگی بلاخره خارج از خونه؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

31 Oct, 08:37


جز باران و جاده ترکیب برنده‌ی دیگری نمی‌شناخت و همین امیدوارش می‌کرد؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

31 Oct, 05:47


گوشه‌هایی از میزِ کارم؛دیروز.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

30 Oct, 08:32


- برای تو؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

29 Oct, 08:59


جریان زندگی،اخیرا.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

29 Oct, 06:48


دانشکده ادبیات زنده‌ام می‌کنه؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

26 Oct, 18:06


باهم گوش بدیم؟

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

26 Oct, 16:29


نکته‌ی داستان؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

26 Oct, 12:31


این چند روز اخیر یا تقریبا یک ماه اخیر مدام درگیر اتفاقاتی بودم که توی بطن‌شون فقط به این بیت حافظ فکر می‌کردم؛
نذر کردم گر از این غم به درآیم روزی
تا در میکده شادان و غزل‌خوان بروم
.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

26 Oct, 06:06


ما رفته‌ایم و الان سال ۱۵۰۴ است.
پتو را روی خودت بکش و بخواب.
حتی فکر نکن.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

25 Oct, 08:02


کجا دانند حال ما سبکبارانِ ساحل‌ها؟

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

25 Oct, 07:38


دی؛
به معنای دیروز/در زبان پارسیِ کهن.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

24 Oct, 17:43


دست‌نوشته‌ی مذکور
-دستخط تلما جلب‌توجه زیادی می‌طلبه.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

24 Oct, 17:42


کتاب مذکور؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

24 Oct, 14:27


یک چیز‌هایی زیادی شگفت‌انگیزند و آدم را توی فکر فرو می‌برند،مثلا الان دارم کتابی که دوستم برایم خریده و اول خودش آن را خوانده و درونش یادداشت هایی نوشته و علامت‌هایی زده که فقط خودمان می‌فهمیم را می‌خوانم و مدام احساس می‌کنم اون کنارم نشسته
انگار نه انگار که از خانه‌ی ما تا شهر او چه فاصله‌ایست!
پس درود بر ادبیات که زنده می‌کند حتی دوستی‌های دور شده را،نه تلما؟

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

24 Oct, 09:47


نیاز به تهران،اصفهان،شیراز و رشت تنهایی دارم-شاید هم با یه همسفرِ خوب کار راه بیوفته.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 21:14


مهرماه فقط ۲ کتاب خوندم؛
اما ناراحت نیستم چون باید با این کنار بیام که به کمیت نیست و به کیفیته
و البته که نمیشه پاییز اندازه تابستون کتاب خوند(دانشگاه 🪫🪫)

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 18:14


توصیف عشقِ مجنون:

سلطان سریر صبح‌خیزان
سر خیل سپاه اشک‌ریزان

مُتْواری راه دلنوازی
زنجیری کوی عشقبازی

قانون مغنیّان بغداد
بیّاع معاملان فریاد
؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 18:13


ابیات موردعلاقه‌ام:

عشق آمد و کرد خانه خالی
برداشته تیغ لاابالی

غم داد و دل از کنارشان برد
وز دل شدگی قرارشان برد

زان دل که به یکدگر نهادند
در معرض گفتگو فتادند؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 18:12


شروع داستان:

گویندهٔ داستان چنین گفت
آن لحظه که دُر این سخن سفت؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 18:05


از عصر دیروز که داستان لیلی و مجنون رو از اول توی کلاس درس شنیدم تمام ذهنم درگیر اون اشعار و اون داستانه!
زنده باد ادبیات!🕯

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 08:58


پس کی بارون میاد که کامل خیالم راحت شه که یه پاییز دیگه رو هم زندگی کردم؟!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 06:30


گاهی لازمه بدون مناسبت، بدون بهانه و علت، به خودمون هدیه بدیم. ماهم بدون اینکه مناسبتی در کار باشه تصمیم گرفتیم ۳ تا بسته سوپرایزی به شما که تا اینجا همراه ما بودید هدیه بدیم. 🩵

قبلاً هم این کار رو کردیم ولی این بار یک تفاوت داره!
با فوروارد کردن این پست به تنهایی یک شانس برای قرعه‌کشی به دست میارید، اما علاوه‌بر این به ازای هر ۵۰ تا ویو که این پست توی چنلتون داشته باشه، یک شانس بیشتر می‌گیرید.

•کافیه این پست رو توی چنلتون فوروارد کنید (پابلیک باشه حتماً که ما بتونیم ببینیم.)
• درنهایت از بین چنل‌ها قرعه‌کشی انجام می‌شه و ۳ نفر انتخاب می‌شن.
• تا ظهر روز شنبه ۵ آبان فرصت دارید.
• فقط هزینه ارسال (۳۵ هزار تومان) به عهده شماست و محتوای بسته هدیه ماست که کاملاً سوپرایزی و براساس وایبی که از چنلتون گرفته می‌شه آماده می‌شه.
• برای اینکه بیشتر درباره بسته سوپرایزی‌هامون بدونید کافیه این پست رو بخونید.

@sohaartcollection

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 05:58


صبح بخیر!🐦‍⬛️
البته که من از ۷:۳۰ بیدارم.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

23 Oct, 05:57


احساس میکنم پاییز وقت فرهاد مهراده.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

22 Oct, 13:38


امروز آسمون خیلی زیبا بود.خیلی به ابرها نگاه کردم و خیره شدم و از خنک شدن هوا لذت بردم.بعد دانشگاه رو خیلی با دقت تماشا کردم.این روزها مدام نگاهش میکنم و دلم میخواد تنهایی کامل بگردمش و کسی متوجهم نباشه.میدونم سال بعد این موقع خیلی دلتنگش هستم.هیچی از این روزا نمونده،پایانشون سخت نزدیکه.اما نمیشه.شایدم بشه.خودم باید برنامه‌اش رو بچینم.امروز مثلا توی اتوبوس با دقت همه ی درخت‌هارو زیر سایه‌ی ابر ها دیدم و خواستم درباره‌شون بنویسم و درباره‌ی این روزای ترم آخر ولی نشد.دلم نیومد گوشی رو درارم و بنویسم و آسمون و درخت‌هارو نبینم.
روزهای جالب و دردناکی دارن سپری می‌شن.
چقدر استاد قاسمی الان داره قشنگ درباره آرایه و هنر نظامی حرف می‌زنه،چقدر داستان لیلی و مجنون عجیبه،چقدر نظامی هنرمند بوده،چقدر زود ۷ ترم رو به پایان سرازیر شد...!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

22 Oct, 10:36


پاییز بالاخره داره می‌پاییزه!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

22 Oct, 08:19


امید و امیدواری؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

20 Oct, 13:49


زندگی؛
امروز/پایانِ مهرِ چهارصد و سه.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

20 Oct, 06:47


تازه احساس میکنم پاییز اومده.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

19 Oct, 09:26


صبحِ امروز؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

19 Oct, 06:37


شنبه‌هارو دوست دارم و دوست ندارم.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 20:46


چرا این ناراحتی کوفتی تموم نمیشه!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 20:45


چیزی که لیام براش تلاش می‌کرد

@RegaPlus

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 18:57


ما نامه بدو سپرده بودیم
او نافه مشک اذفر آورد
سعدی؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 08:21


همین.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 07:31


هدیه‌های ناگهانی و تاثیرشون!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 07:30


اون‌هایی که هنوز تحویل صاحبشون داده نشدن.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

18 Oct, 07:30


عزیزِ من!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

17 Oct, 11:24


اگر میا نبود احتمالا می‌مردم امروز.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

17 Oct, 08:00


رهسپار شدن به سمت شما!❤️🫂

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

17 Oct, 06:30


We're getting older baby and ...

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Oct, 21:55


واندی اون موقع نه،امشب رسما تموم شد.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Oct, 19:58


قراره کتاب جدید بخونم و نامه بنویسم!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Oct, 19:06


بعد از مدت‌ها بیوی چنل رو آپدیت کردم!

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Oct, 14:23


دیروز یه دختر زیبا سر کلاسِ عمومی برگشت و خیلی ناگهانی بهم گفت:واقعا صدای زیبایی داری!
و من از دیروز تا حالا با حس بهتری صحبت می‌کنم.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Oct, 13:39


دانشگاه،این هفته؛

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

16 Oct, 07:54


صرفا تنها نشستن،کتاب خواندن و به چیزی فکر نکردن.

پستچیِ‌ کلماتِ آبی؛

15 Oct, 19:21


راه می‌رفت
چشم می‌چرخاند
فنجان چای‌ش را می‌‌شکاند
و
می‌خواند:
با صد هزار مردم تنهایی
بی صد هزار مردم تنهایی.