کوکب خانم @jamalsanatnegar Channel on Telegram

کوکب خانم

@jamalsanatnegar


نهایت در ایجاز

کوکب خانم (Persian)

با عرض سلام و احترام، به کانال تلگرامی "کوکب خانم" خوش آمدید! این کانال مخصوص به هنرمندی با نام کاربری "jamalsanatnegar" می‌باشد که در آن محتوای مرتبط با هنر و ایجازهای خلاقانه به اشتراک گذاشته می‌شود. اگر به دنبال آخرین اخبار و آثار هنری هستید، این کانال بهترین مکان برای شماست. از طراحی‌های خلاقانه تا نقاشی‌های جذاب، از مجسمه‌های هنری تا عکس‌های زیبا، در اینجا هر روز مطالب جدید و الهام بخش منتشر می‌شود. با پیوستن به این کانال، فرصتی عالی برای آشنایی با هنرمندان موفق و کارهایشان پیدا خواهید کرد. "کوکب خانم"، جایی که هنر و خلاقیت همراه با نهایت در ایجاز، به اشتراک گذاشته می‌شود.

کوکب خانم

06 Jan, 19:47


💦حسین کرد شبستری!

✍️احمد کسروی:
داستان این مذهب داستان «حسین کرد» است. تنهایی جنگ می‌کرده، شهرها می‌گشاده و لشکرها می‌شکسته. افسانه‌نویس دارای قوت هزار نفر گردانیده، عمود هفتصد منی بدستش داده و عمر و عیاری ساخته در یک معلق زدن از اصفهان به تبریز می‌رسیده. در شیعیگری نیز پروای عقل نباید کرد. راست بود بود، نبود نبود. دستگاه خدا را آشپزخانه‌ی امامان پنداشته هرچه لازمست باید پخت.
اگر با یک ملا بسخن پردازیم به هر گفته‌ ای پاسخ می‌دهد. بگوییم: علی دختر دوازده‌ ساله‌اش را به عمر داد، خواهد گفت: جنیه‌ فرستاد. بگوییم: ابوبکر و عمر زمان ضعف اسلام ایمان آوردند. خواهد گفت: پیش کاهنی رفته شنیده بودند اسلام غلبه خواهد کرد. بگوییم: پیغمبر دختر آنان را گرفت، خواهد گفت: تقیه می‌کرد. بگوییم: حسن‌بن‌علی خلافت را به معاویه واگزاشت و حسین‌بن‌علی بطلب برخاست، خواهد گفت: برای هر یک لوح از آسمان آمده بود.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

05 Jan, 18:24


💦ای خالق قدرت نما!

✍️احمد کسروی:
ملایان و پیروان شان به نظم و سامان جهان ارج نمی‌گزارند و پی کارهای شگفت‌ انگیز از خدا می باشند. مثلاً درخت در بهار سبز می‌گردد و گلهای سرخ و سفید می‌دهد که سراپا شگفتیست. از کجا پدید می‌آید؟ قیمت نمی‌دهند. ولی همینکه درختی در پاییز گل کند می‌گویند: «قدرت خدا را ببین.»
شب و روز می‌آید و می‌رود هیچ نیست. ولی بشنوند جایی شش‌ماه شب و شش‌ماه روز است بشگفت افتاده می‌گویند: «ای پروردگار قدرت‌نما.»
کارهای بیرون از آیین را از آن خدا می‌دانند. یکی با سوسمار حرف بزند، ماه را دو نیم گرداند، آفتاب را پس از غروب بازگرداند و از سنگ شتر دربیاورد.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

04 Jan, 18:46


💦مرده کشی!

✍️احمد کسروی:
افسانه‌ خنکیست که بافته‌اند. شفاعت جز در دستگاه ظلم نتواند بود. بالای سر مرده می‌گویند: «المیزان حق، الصراط حق.» میزان چیست؟ مگر ماست است که با ترازو بکشند؟ میان زردشتیان مرده‌ها باید از پل باریکی بگذرند که نامش «چنرت» است. چنرت را گرفته «صراط» گردانیده و باریکتر از مو و برنده‌تر از شمشیر ساخته‌اند.
آدم را چون زیر خاکش می سپارند نکیر و منکر با گرزهای آتشین بر سر او می‌آیند و پرسشهایی می‌کنند. اینست که ملایی را می‌گمارند تلقین دهد و به عربی دین یادش دهد. روز قیامت خدا برای کشیدن حساب خواهد نشست. پیغمبران اینور و آنور خواهند ایستاد. علی «لواءالحمد» را که یک سرش در مشرق و یک سرش در مغرب است بدست خواهد گرفت. خدا از فزونی گناهان آدمیان بخشم آمده تندی خواهد کرد و خورشید ببالای سر مردم آمده فریادِ وانفسا بلند خواهد شد. امیرالمؤمنین و فاطمه و امامان و امامزادگان پای شفاعت بمیان گزارده شیعیان را دسته‌دسته روانه‌ی بهشت خواهند نمود و حوریان چشمشان به دیدار مشهدی‌قنبرها و کربلایی‌رستم‌ها روشن خواهد گردید.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

03 Jan, 18:56


💦اومدم دستگیرت کنم!

راننده تپسی گفت: نیرو انتظامی هستی؟ گفتم: خیر.
چند دقیقه گذشت. گفتم:
- من این کاپشن را تازه خریدم.
- مبارک باشه.
- سلامت باشین. دوستش داشتم. کشباف نداره. پُف نداره. خز نداره. آرم نداره. کلاه نداره. یقه داره و به تن ام می رقصه. جلوی آینه به خودم شلیک می کنم. از چشمم انداختیش.
- چطور؟
- گفتی نیروی انتظامی، یادم افتاد کاپشن این مدلی داشتن. شکل پاسبون ها شدم!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

02 Jan, 19:04


💦دوزاری نگار!

✍️علی مرادی مراغه ای:
احمدشاه ملتزم به اصول مشروطه بود. فرخی یزدی او را عیاش نامید و مقاله تندی نوشت چرا قوام السلطنه را از نخست وزیری عزل نمیکند؟ شاه طبق قانون اساسی نمی توانست و روزنامه نگار می تاخت چرا پا روی قانون نمیگذارد. احمدشاه شکایت کرد و دادگاه مدیر مسئول روزنامه را فراخواند. هیئت منصفه تشکیل گردید و طبقات مختلف مردم در دادگاه حضور یافتند و درخشانترین سکانس تاریخ ایران شکل گرفت.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

02 Jan, 19:03


💦چوب بزنیم!

✍️عبدالرحیم جعفری:
زمان انقلاب مجله پيام دانشجو چاپ آمریکا مرا به باد انتقاد گرفت. با دربار رابطه دارد. همكارى‌اش با موسسه آمريكايى فرانكلين اظهر من الشمس است. امیرکبیر غول خصوصى دستگاه اختناق می باشد. رفتم توى فكر اين مجله با من چه خرده‌ حسابى دارد؟ روزنامه آیندگان و مجله خواندنی‌ها هم مقاله را چاپ كردند. يكى دو ماه از انقلاب گذشته بود شنيدم رضا براهنى از آمريكا برگشته رفتم ديدارش. صحبت مقالۀ پيام دانشجو به ميان آمد راحت گفت من و شمس آل احمد نوشتيم. پرسيدم چرا؟ گفت چرا ندارد، يك روز بچه‌هاى كنفدراسيون نشسته بوديم گفتیم عده‌اى را چوب بزنيم و هركدام يكى را اسم برد. من هم تو را انتخاب كردم. گفتم گلى به گوشه جمالت!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

01 Jan, 19:01


💦بی بی شطیطه!

✍️احمد کسروی:
داماد خودمان می‌گفت: ائمه اختیار در امور کون دارند. وقتی حاجت می‌خواهیم واسطه‌شان قرار می‌دهیم. گفتم مگر خدا ناصرالدین‌شاه است منیجکی را «عزیز کرده»‌ قرار دهد و مردم کاری داشتند او را واسطه سازند؟ خدا از ما دور نیست و بیگانه هم نمی‌باشد.
دو سال پیش کمیابی رخ داد و ملایان بجان مردم افتادند: «دیدید روضه را ترک کردید، کلاه فرنگی گزاشتید، جوراب بپا نکردید، هر شب بسینما رفتید و خدا غضب کرد؟
روزی به یکی گفتم بدبختی ما نتیجه‌ی وجود شوم شما ملایان است. آن دستگاهها را در مشهد و قم و نجف و کربلا و کاظمین و سامره چیده‌اید. گنبدهای طلا، مناره‌های بلند، صحنها، زیارتنامه‌ها، نقاره‌ کوبیدنها و مفتخوارها. بس نکرده صدها امامزاده از عبدالعظیم و عبدالله و داوود و شاهچراغ و بی‌بی‌زبیده برپا گردانیده‌اید. بس نکرده صدها گور متبرک از شیخ‌صفی و ابن‌بابویه و شاه‌نعمت‌الله و سرِ قبر آقا پدید آورده‌اید و بس نکرده یک امام غایب هم در جابُلقا یا جابُلسا به امانت سپارده‌اید.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

31 Dec, 17:57


💦شماره یک!

شاشو شاشو شرمنده
جارو به دمبش بنده
مردم بیاین تماشا
شاشو زده به حاشا
این را مرحوم آقام برای من می خواند. تا 8 سالگی شب ادراری داشتم. دو تا تشک پهن می کردم. یکی عمودی یکی افقی. لاش پلاستیک بود. صبح به صبح می بردم می انداختم روی ریجه آبش برود. مادرم خدابیامرز ناله اش بلند بود: زندگی مث دسته گلوم بو شاش مدَه. بزور نارگیل به خوردم می داد. بادام. زنجبیل. ترنجبین. شیرخشت. شاه دانه. بالهنگ. بسته بودم به گرمی و شب ها حق نداشتم هندوانه و خربزه و تیل بخورم.
بحث شیرین شاش است. یک روز معلم نداشتیم ناظم آمد توی کلاس و پیف پیف دماغش را گرفت:
- چه بو شاش میاد.
دست به راه آبم کشیدم!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

30 Dec, 18:30


💦کامنت!

کانال یک وری است. انگار سیل آمده و هرکسی را با دل و جان همراهی می کرد برده. به قول خودتان روشعنفکران را یکی یکی از دم تیغ گذرانده اید. وقتش نرسیده روشنفکران برترتان را جایگزین کنید؟ بابی برای تخریب گشودید. بابی نیز برای تحبیب بگشایید و نظم و نثر روشنفکران مورد قبول تان را الگو بدهید؟ 
عطف به سابقه می دانم هیچ نخوانده باشید صادق هدایت را نه تنها خوانده که خورده اید. اقبال من که هنوز مانده ام از همین روست.

🥕روشنفکر برای من فحش می ماند. مثل کسخل مالیاتی. کی را جایگزین کنم برنگردد بگوید خودتی؟
- فحش نده فحش بلدوم.
قیافه شاملو، آل احمد، بنی صدر، براهنی، شریعتی، سروش (پدر و پسر)، گلشیری، ابتهاج، سرکوهی و غلامحسین ساعدی در ذهنم تداعی می شود و ویرم می گیرد خیر سرم پشت به قبله مثانه ام را خالی کنم.
- ما اینجا را تازه جارو کردیم.
بوف کور را نخوانده ام. دو بار دست گرفتم رغبت نکردم انداختم کنار. علویه خانم را خوانده ام. به آقا موچول می گوید همین خواستی آب کمرت را خالی کنی توی شیکم من و عصمت!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

29 Dec, 18:47


💦خلق قهرمان!

✍️علی مرادی مراغه ای:
تیتر «شاه رفت» بر روزنامه ها نشست و شعر معروف دکتر علیرضا نوری زاده «دیشب وقتی چراغ ها همه روشن شد» سروده گردید:
اینک تمام مردم شهرت
پیروز و سربلند و «مجاهد»
اینک تمام مردم شهرت
سرشار و پرغرور و «فدایی»
🥕ملا چپول منافق!


https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

29 Dec, 18:46


💦حزب خران!

✍️احمد کسروی:
اساس حزب سه چیز است: 1ـ خرد 2ـ علاقه‌مندی 3ـ کوشش بفزونی.
یک دسته مردان بافهم با هم نشسته نیازمندی‌های کشور را بدیده گیرند، دردها را تشخیص دهند، راه چاره جویند، سخن یکی گردانند و دیگر مردان باخرد را بجمعیت خود بیفزایند.
در ایران چند تن گرد هم می آیند، چند جمله‌ را بهم بسته «مرامنامه» خوانند و یک نام نیز بر گزینند. اغراضشان پست است و جز برای پیشرفت خود نمی‌خواهند. در مرامنامه‌ می‌نویسند: «ترویج زراعت». جمله‌ی دلفریبیست. بپرسید: از چه راه؟ خواهید دید در اندیشه‌ی معنی نبوده‌اند.
می‌نویسند: «وحدت ملی». بپرسید: چگونه؟ در میمانند. عبارتهایی را شنیده و نافهمیده افزار مقاصد خود می‌گردانند و چندان نافهمند که در این مجلس و آن مجلس دعوای ترک و فارس راه می‌اندازند.
پراکندگیها از چهارده کیش هست و هشت زبان که با یکدیگر دو تیرگی دارند و باید کوشید اندیشه و آرمان یکی شود.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

28 Dec, 18:46


💦اول ساندویچ، بعد سینما!

اسکار برده حوصله ات را سر می برد. حیف بلیت. شروعِ فیلم کند است. نیم ساعت اول سر در نمی آوری. بی سرانجام. باید دو باره ببینی. فیلم و سیانس می آیند. گی. لز. جشنواره ای. منتقد پسند. صحنه های اضافی و دیالوگ های نامربوط. سناریست زور زده. قصه خودش نیامده.
زده ام به سریال های آمریکایی. انترتینمنت واقعی اینجاست. روزی یکی دو قسمت می بینم. هنوز تمام نشده سریال بعدی را دانلود می کنم. یکی از یکی سینمایی تر. قسمت آخر را هم پوشه می کنم به دلتنگی. فاک و شِت نشسته روی زبانم و سوژه هایم را مادر فاکر می بینم.
بریکینگ بد. بتر کال ساول. سوپرانو. دکستر. پیشنهاد. نارکوها. آمریکنز. ریپلی. لاست. هوم لند و سریال خاله زنک خدمتکار. الان هم سریال تابو را می بینم. بعدی چه ببینم؟
- کامینگ سون!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

28 Dec, 18:44


💦اورکا، اورکا!

✍️عبدالرحیم جعفری:
در جستجوی نام بودم، نه از این نام‌های معمولی. نام عزیزی که تا آخر عمر با من باشد، مرا اقناع کند. به آن افتخار کنم و ورد زبان‌ها سازم.
تا سرانجام ذهنم جرقه‌ زد. ارشمیدس که وزن مخصوص را کشف کرد فریاد زد: «اورکا، اورکا!» من هم از شادی خواستم فریاد بزنم: یافتم یافتم.
امیرکبیر تا آمد ماند. بهتر از این نمی‌شد‌. مردی خدمتگزار که از میان توده برخاست و دارالفنون را بنیاد کرد. مردی روشنفکر و روشن‌بین و خیراندیش. عجب تصادفی، میرزا «تقی»، اسم دوم من هم تقی بود. طرح‌های بلند در سر داشتم و هدفم خدمت به کشورم بود.
درنگ نکردم و در روزنامه اطلاعات به خط نستعلیق تاسیس موسسه مطبوعاتی امیرکبیر را اعلام کردم. بیست و هشتم آبان ۱۳۲۸.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

27 Dec, 18:50


💦جدت بزند به کمرم!

✍️ احمد کسروی:
در این مذهب چیزهایی آدم می‌شنود موهای تنش سیخ می‌شود. امام جعفر صادق پسرش اسماعیل را جانشین خود معرفی کرد و قضا را اسماعیل پیش از او مرد. دید به غیب‌دانی او برمی‌خورد گفت: «بَدَا للَهُ فِی أمر إِسْمَاعِیل». خدا از قصد خود پشیمان گشت. نسبت پشیمانی دادن بخدا را بهتر دانسته تا غیب‌ندانی بخودش. پیغمبر آشکاره می‌گوید: «لَا أَعْلَمُ الْغَیبَ». من غیب نمی‌دانم. ولی این نوه‌اش می‌دانسته. علما فوری انکار کرده خواهند گفت: این از امام نیست. شیوه‌ی ایشانست به هرچه ایراد گرفته شود انکار کنند. می‌گوییم: پس چرا در همه‌ی کتابهاتان نوشته‌اید؟ مذهب شما بروی همین حرفها بنیاد یافته.
ابوسعید ابوالخیر بچه‌ای ازو مرده بود بمردم گفت: اهل بهشت از ما یادگاری خواستند یک شَمّامه فرستادیم». چون خود را قطب می‌خوانده که اختیار جهان در دست اوست دیده بآن ادعا خواهد برخورد بچنین دروغی برخاسته.
یکی از خوانین بختیاری پسر جوانش ناخوش بوده سیدی می آید می گوید: «من هو می‌کشم جدم شفا می‌دهد». پولی می‌گیرد و هویی می کشد و فردا پسر می میرد. خان پرخاش می کند: «پس چه شد؟» سید مضطرب گردیده می گوید: «جدم نامردی کرد.»

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

26 Dec, 19:48


💦بالا رودی ها، پایین رودی ها!

🎤مسئول پرونده پناهنده ها:
پناهنده های کره شمالی در کره جنوبی ساده ترین اصول شهروندی رو بلد نیستن، نمی تونن از عابر بانک استفاده کنن، قبض بدن، از خیابون رد بشن، حساب کتاب پول پناهندگی شون رو ندارن، با این اندازه پول سرو‌کار نداشتن، نمی تونن کار پیدا کنن، به کسی اعتماد ندارن باهاش دوست بشن، سوال کردن بلد نیستن، با همه چیز موافقت می کنن، دندون های خراب دارن، پوکی استخوان ،بیماری پلاگر، از همسن و سالاشون در کره جنوبی یازده سانت کوتاه ترن و هوش یه مرد بیست و‌هفت ساله به اندازه یه کودک دوازده ساله کره جنوبیه. تعداد زیادی بعد از دو سال خودکشی می کنن.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

25 Dec, 19:09


💦آل ختنه!

علی مطهری با دیدن برآمدگی های اشترانکوه راست می کند. داستان راستان.
کلاب هاوس کرده: در سفر خارج دیدم دنیا دارد به سمت حجاب می رود. نصف به نصف بودند. اگر در کنار ساحل تحریک نمی شوند بیمار هستند. جوان ما با دیدن دست یک خانم تحریک می شود. این خوب است. نقطه مثبت جامعه ما است. خدا خواسته تحریک بشویم. باید تحریک بشویم. در اروپا مشکل دارند، مردها تحریک نمی شوند و زن ها به مردان آفریقایی و ایرانی روی می آورند حبشی حال کنند!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

25 Dec, 19:07


💦دگه نمره ولایت!

✍️صاحب الحواشی:
اکثریت سرداران سپاه‌ و مدیران نظام از بیغوله ایستا، کپک‌زده و گندیده روستایی درآمده اند. خصلت‌ مشترک باشندگان آفاق روستایی کم‌سوادی، اسطوره‌اندیشی، گرایش به سخیف‌ترین نمودهای دینداری، شله‌زرد، سفره ابوالفضل، آجیل مشکل‌گشا، مداحی، خانم‌جلسه‌ای‌های دلال محبت، جادو‌ جنبل، طلسمات، جمکران، دروغ، روضه‌خوانی، بی‌شعوری، بی‌خبری از جهان، کارنابلدی، مردسالاری، خویشاوندسالاری، ندیدبدیدی، آدم‌کشی و تجاوز به عنف به قصد قربت است.
انقلاب‌ ۵۷ تهاجم روستا به شهر و کوردلی بر سماحت بود و مجمع تمام رذائل روستایی روحانیت بوده و هست.
🥕مرغ، دم سوی شهر سر سوی ده/ دم این مرغ از سر او به!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

24 Dec, 18:40


💦 صاحابش بیچاره شد!

زیبایی شهرها به زن ها است. موی بلند، کمند، هفتاد رنگ، هفت قلم آرایش، لباس های الوان، خوش عطر، ناز، کرشمه و قمیش. آدم دلش باز می شود. زن های چادری آدم دلش می گیرد.
- سیاهی کیستی؟
آخوند مامور به یک وجب و چهار انگشت زیر ناف است. لای پاها و کشاله ها می پلکد. از ترک دیوار تحریک می شود و در گردنه حسن آباد راست می کند. خودِ هیزِ حشریش از بی حجابی بیشتر مستفیض می شود در مجالس روضه ساق بیندازند روی ساق و اوهو اوهو اوهو گریه کنند.
- نگو که دلم کبابه!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

24 Dec, 18:37


💦سایه خودش میایه!

✍️احمد کسروی:
کانونِ مردان بدنهاد که سود خود را در بدبختی توده می‌دانند وزارت فرهنگ است. دستگاهی که محمدعلی فروغی‌ها، سید نصرالله تقوی‌ها، علی‌اصغر حکمت‌ها و دکتر قاسم غنی‌ها راه می برند و از چنان کار بی‌آزرمانه‌ای نان می‌خورند، رخت می‌پوشند، به اتومبیل می‌نشینند و گردن می‌افرازند.
وزارت پس از مشروطه پدید آمد و بنیاد فرهنگ را بر «ادبیات»، «مذهب» و «فلسفه» گزاردند و کم‌کم به ترانه‌ی صوفیگری برخاسته «عرفان» را بمیان آوردند و زمینه‌ درس دانشسرا گردانیدند: «جهان را خوار داشتن و بگوشه‌ای خزیدن.» در هنگامه ای که جهان در تکان سختیست. دانشمندان در آبادی جهان می کوشند و دولتها نقشه‌های پنج‌ساله و ده‌ساله پیش می‌گیرند و بجوانان درس غیرت و جانبازی می‌دهند و از آنان خلبانان و چتربازان پدید می‌آورند.
مردم دل‌مرده را دل‌مرده‌تر گردانیدن جز بدخواهی چه نامی تواند داشت؟

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

23 Dec, 18:42


💦مهاجرین و انصار!

تلویزیون های برون مرزی رسانه ایرانیان مهاجرند. بوی وطن می دهند. از خودشان و برای خودشان.
ایرانیان انصار صبح خروس خوان می روند توی موبایل و شب بوق سگ بزور می آیند بیرون. تلویزیون مال مامان ها است. سریال کره ای نگاه می کنند و جرات داری بزن اون کانال.
مسیح علینژاد، حامد اسماعیلیون، مهدی خلجی و آرش عزیزی را مردم کوچه و بازار نمی شناسند. کاراکترهای صدای آمریکا، رادیو فردا، ایران اینترنشنال و بی بی سکینه هستند.
بی بی کوکب: مرده شور!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

22 Dec, 18:56


💦اسمش را روی سنگ کندند علم الهدی!

سنگ قبر همان نامه اعمال است. حضرت حق مجال خواندن دوسیه هفتاد من کاغذ را ندارد.
نام، نشان، کنیه، ورود، خروج، مسلمان، نامسلمان، اولاد پیغمبر، عام، با حجاب، بد حجاب، بی حجاب، ریش دار، بی ریش، جهنمی یا بهشتی.
- بتراش ای سنگ تراش. سنگی از معدن سبز بهر مزارم بتراش:
آرامگاه کنیز اهل بیت عصمت و صیغه رو حرم حضرت، حاجیه خانم کربلایی بی بی کوکب زوجه میر کمال که عمری به کار خیر مشغول بود.
- خوش آمدی به مزارم نموده ای یادم/ بخوان سوره الحمد تا کنی شادم!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

22 Dec, 18:53


💦ما اهل کوفه نیستیم زید تنها بماند!

✍️احمد کسروی:
«شیعه» بمعنی پیروان است، ولی داستانی رخ داد که «رافضی» شناخته شدند. موضوع این بود که زید نوه‌ی حسین‌بن‌علی برای کاری به کوفه آمد و وقتی خواست بازگردد مردم نگزاردند و پانزده‌هزار نفر باو بیعت کردند خروج کند و خلافت را بدست آورد. زید تهیه‌ی مقدمات کرد و چون هنگامش رسید عده ای بنزد او آمده پرسیدند: «شما درباره‌ی ابوبکر و عمر چه می‌گویید؟» پاسخ داد: «جز نیک نمی‌گویم. خاندان علی از ایشان راضی هستیم». شیعیان همین سخن را بهانه گرفته زید را رها کردند و از همان هنگام «رافضه» نامیده شدند. بمعنی رها کنندگان. زید گفت: «مرا هنگامی که نیاز سخت بکمک می‌داشتم رها کردید.» خروج کرد و از میان رفت.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

21 Dec, 19:04


💦مرغ دل!

✍️علی مرادی مراغه ای:
مخالفت علما با رواج پوتین از سوی عباس میرزا بخاطر این بود که مَس پا را در وضو دشوار می ساخت. کلاه پهلوی نیز لبه داشت و مانع تماس پیشانی با خاک در سجده میشد. مخبرالسلطنه مینویسد: «روزى رضا شاه در هيئت دولت يقۀ مرا گرفت بدهم برايت كت شلوار بدوزند؟ عرض كردم حال كه ميل مبارك است خودم تدارك ميكنم.»
رضاشاه و آتاتورک با قطار مسافرت میکردند. در میان استقبال کنندگان چشم آتاترک به یک روحانی افتاد و به رضاشاه آموخت چطور برخورد کند و دستور داد مرد را به عنوان«دشمن خلق» دستگیر کنند، اما روحانی بسرعت در میان جمعیت ناپدید شد.
زنان و دختران رضاشاه در حرم مطهر از چادر بدن نما استفاده کرده مورد اعتراض برخی روحانیون قرار گرفتند و رضاشاه به محض اطلاع راهی قم شد با چکمه وارد حرم گردید و با عصا به جان روحانی معترض شیخ بافقی افتاد.
در خرداد چهل و دو محمدرضاشاه به امام خمینی گفته بود کاری نکن چکمه های پدرم را بپوشم و امام خمینی گفته بود چکمه های پدرت برای پاهای تو گشاد است.
راست گفته بود، رضاشاه دستِ بزن داشت، اما پسرش مرغ دلی بود
.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

20 Dec, 18:21


💦گری گوری

✍️علی مرادی مراغه ای:
استالین در گوری (گرجستان) از پدری پینه دوز به دنیا آمد و فقر زمینه گرویدنش به مارکسیزم بود. با دزدی از بانکها و آدم ربایی و اخاذی و باجگیری برای حزب پول جمع آوری می کرد و بارها به سیبری تبعید شد و بارها فرار کرد. در ایران او را قهرمان خود قرار داده بودند. آوانسیان می نویسد خسرو روزبه بارها به او مراجعه کرده «اجازه بدهیم برای حزب پول بدزدد یا ترور بکند.»
روزبه نیز سه بار از زندان گریخت و چندین فقره قتل مرتکب شد و اگر بقدرت می رسید جنایتکاری می شد شبیه استالین، اما شد شهید.
🥕شهید نظر می کند به وجه الله!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

19 Dec, 18:33


💦باخدا و ناخدا!

فضای مجازی اجازه دیکتاتورشیپ نمی دهد. چه شاه باشد چه رئیس جمهور. آزادی مطبوعات مهم ترین رکن دموکراسی بود و امروز هر شهروند یک خبرنگار، عکاس و فیلمبردار است که تدوین می کند، صدا می گذارد، استوری می کند و گرگ اگر رفت توی جلد میش مشتش را زود وا می کند. دزدها را رسوا می کند.
دقت باید در انتخاب مدیران باشد. باید چشم های مان را اندازه چشم گاو باز کنیم. سر سفره پدر و مادر بزرگ شده باشند که اگر افشا بشود از تلفن اداره زنگ زده به داییش و روز سپندارمزگان را تبریک گفته خودش را از شرم چیزخور کند. پر رو نباشد. بی بته نباشد. گرد بیغوله نگردیده باشد و گوز گوز نکند. 80 میلیون نفر قالیباف را دزد، اژه ای را قاتل، صدیقی را اُزگل، سلامی را مستعان، حاجی زاده را پی اس 752، رفیقدوست را جاکش، پزشکیان را پوزیده و حداد عادل را نردبون آغل چغوک می دانند، ولی مکلاها کلاه و معممین عمامه را می گذارند بالاتر. خجالت را خورده و حیا را قی کرده اند.
در راس همه صفات مکتبی نبودن است!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

18 Dec, 19:35


💦صبح جمعه با شما!

علی تابش: حالا می خوام هایده و اکبر گلپا یک نمایشنامه اجرا کنن. همه ش که نباید خوند. وقتی صدای خوب داری استعداد هنرپیشگی هم داری. شما زن و شوهر هستین. زن داره فکر می کنه و شوهرش می خواد بفهمه داره به چی فکر می کنه. همه سکوت اختیار کنیم و بریم توی قیافه هایده و اکبر گلپا.
گلپا: عزیزم تو چه فکری هستی؟
هایده: فکر مرد شش میلیون دلاری.
- نفهمیدم. دیگه واسه من رقیب می تراشی؟
- رقیب کدومه؟
- پس چی؟
- دلم براش می سوزه.
- چرا؟
- چون یک پا و یک دست و یک چشمش مصنوعیه.
- خب بد نیست که. مثل باد می دوه. ساختمون ها را می پره بالا. از دور چراغ می زنه.
- بعله. اما یک روز بخواد دست مصنوعیش را عوض کنه با این گرونی لوازم یدکی چه خاکی به سرش بریزه؟
تابش: یواش یواش بیاین جای ما را هم بگیرین.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

17 Dec, 18:18


💦آقای 420 !

- شاکی کیه؟
- متهم.
- متهم؟
- متهم هم شاکیه.
- خب حالا متهم کیه؟
- شاکیه.
خیلی خب. شاکی متهم کیه؟
- بنده ام.
- بیا جلو.
- بنده شرمنده ام.
- قسم بخور.
- میل ندارم.
- مگم بخور.
- به این حضرت.
مملکت آباد، آزاد، آبرومند، ورودی دروازه تمدن بزرگ را ندیدم و به شاه خوش قیافه، دانا، سیاستمدار و ایراندوست توپیدم:
- ای شاه خائن آواره گردی/ ایران زمین را ویرانه کردی/ کشتی جوانان وطن (عیبی نداره)
خلاف کردم، به جرم خود اعتراف کردم و باید حبسی بکشم. خدا جای حق نشسته. باید چوب حماقتم را بخورم. قسر در نروم. لعنت بر خودم باد.
شماره 840 با اعمال شاقه. آبم را قطع کردند، برقم را قطع کردند، گازم را قطع کردند، بنزینم را قطع کردند، توی خاورمیانه سکه یک پولم کردند و پسرکیم را برداشتند.
- چرا اوخیش اوفیش نمی کنی؟
45 سال تاوان پس دادم و دیگر به احدالناسی بدهکار نیستم.
دلم از ظلمت زندان سکندر بگرفت!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

29 Nov, 20:12


💦عمه مهمان آمده!

✍️مصطفی قدسی:
رضا شاه سه خواهر ناتنی داشت. خورشید خانم، دُدُر خانم و نبات خانم. نبات خانم در روستای «دراز کلای» مازندران زندگی می کرد. میگفتند دیگر برادرت ترا آدم حساب نمیکند. شایعه شد رضاشاه میخواهد به درازکلا بیاید و کدخدا دستور داد کوچه ها را آب جارو کنند. رضاشاه به نبات اجازه داد در آغوش برادر بیاید و وارد خانه کاه گلی خواهر شد. ولیعهد نیز دست عمه جان را بوسید. نبات خانم نان محلی و چای و شیر جلوی مهمانانش گذاشت و گفت بخدا تمیز است. رضاشاه گفت همه تناول کنند. سلیقه خواهر را تحسین کرد و گفت بیا کنارم بنشین ترا ببینم. چرا اینهمه زحمت کشیدی؟ اگر شاه خواهرش را از یاد ببرد ملت را هم فراموش میکند. همه به احترام این حرف دست زدند. پرسید: چیزی نیاز نداری؟ نبات گفت: برای خودم نه. ولی اگر مدرسه داشته باشیم همه چیز داریم. رضاشاه گفت: بجای خودت به فکر مردم هستی. الحق خواهر رضاشاهی.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

28 Nov, 19:57


💦احسن القصص!

✍️بی نام:
قصه‌ی یوسف و زلیخا عشق زن متاهل به پسر مجرد، زن مسن به پسر جوان و ملکه به غلام است. شوهرش او را نمی‌کشد و داستان به جای سنگسار به وصال ختم می شود. عقدشان را در آسمان ها می بندند.

💦پایین اومدیم دوغ بود!

زلیخا زنان مصر را دعوت می‌کند، چاقو و ترنج دست‌شان می دهد و یوسف وارد می شود.
- سرتو بالا کن خوشگله.
بچگی هر وقت به اینجای قصه می رسید توی دلم می گفتم:
- لواشک آلو. برگه هلو.
بچه گیر آورده اند. خودم را می گذاشتم جای زنان مصری. یوزارسیف را می دیدم خشکم می زد و نهایت چاقو و ترنج از دستم می افتاد. می گفتم فتبارک الله احسن الخالقین. می زدم به تخته. چشم می انداختم کف پاش. ولی آنان زارت زارت دست شان را مثل خیارچنبر پوست می گیرند. اعتقادم سست شد!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

28 Nov, 19:52


💦لب سوز!

دیروز پوستر را باز کردم و رفتم جلوی اوین. چهار مامور دوره‌ام کردند به سمت ماشین پلیس بردند. لباس شخصی‌ها آمدند تحویل بگیرند. یکی ۶۰ ساله پوستر را پاره کرد و گفت: «ک..ه پررو!» «ک...کش می‌دونم باهات چی‌کار کنم!» با لب‌های دوخته داد زدم: «من ک...کش هستم؟» دستبند زدند و سوار یک سانتافه کردند. گفت «گردن گنده تر از تو را شکسته‌ایم!» «این بچه خوشگل رو ده روز بفرستن فلان‌جا شبا بدیم بک..ش!»
وقتی به یک معترض سیاسی که لب‌هایش را دوخته فحاشی می کنید با مجرمان عادی چه می‌کنید؟ بزنید گردنم را بشکنید و بفرستید من بچه خوشگل را تا صبح ...!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

27 Nov, 18:37


💦 تنهاترین سردار!

✍️ فاطمه ملکی:
ابتدا بخشی از مقدمه رمان ۷۰۰۰ صفحه ای محمد نوری زاد که در زندان نوشته را بخوانید:
«آموخته ام آنکه از ناخن های خراشنده تنهایی نهراسد می تواند در تنهایی شناور شود و گوهرهای شاهوار بر آورد. و من «تنها» بودم:
«تو پیروزی محمد!»
تنهایی خنده اش گرفت: «خواهیم دید!»
«باش و ببین!»
محمد تنهایی را مچاله کرده و شما هی تلفنش را قطع کنید. امروز ده بار تماس گرفت حتی نگذاشتید صدای «این تماس از زندان می باشد» به گوش ما برسد. با روان زندانی بازی نکنید. شرم کنید. قدرت به شبی بند است.
حال مادر آقای نوری زاد وخیم شده گفتیم برای دیدن مادرتان در خواست بدهید. نمی پذیرفت. منتظرند درخواست بدهم نه بگویند. گفتیم شما وظیفه دارید و با اصرار من و دخترم قبول کرد.
گفتند مادر را به پزشکی قانونی غرب ببرید. مادر را ساعت ۱۰ بردیم و تا ساعت یک آنجا بودیم؛ مادر داشت از حال می رفت. از روی ویلچر بلند کردیم دکتر زخم بستر را ببیند و وحشت کرد از عمق زخم. مادری نود و یکساله. گفتند باید ببرید پزشکی قانونی شریعتی پیش پزشک معتمد ما. عصبانی شدم چرا اول نفرستادید؟ فهمیدم سرکاریست و آقای نوری زاد حق داشت.
مادر نفس هایشان به شماره افتاده. شرم بر شما.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

26 Nov, 18:42


💦روشنفکر مونده نمی خوایم!

روشنفکران پنجاه و هفتی افتاده بودند دنبال کون مارکس، انگلس، هگل، لنین، مائو، اگزیستانسیالیزم، نهیلیزم، نئوکلونیالیزم، امپریالیزم، بورژوازی، حزب توده، کوبا، اریتره، ویتوریو دسیکا، پوشکین، چخوف، کاسترو و چه گوارا. احمد شاملو فردوسی را سکه یک پول می کرد.
غافل بودند از تفخیذ کودک شیرخواره، نکاح دختر هشت ساله، باردار کردن عمه در زلزله، برده داری، غارت، غنیمت، تحریرالوسیله، حلیه المتقین، تاریخ طبری، کلینی، شیخ مفید، شیخ فضل الله، سید قطب، ریش پر خون، دست بریده و پهلوی شکسته. نگاه به دست علی شریعتی کردند.
ملت اکابری هم افتاد دنبال کون روشنفکرها. شاه هم اسم شان را گذاشته بود روش عن فکرها.
- گلاب به روش!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

26 Nov, 18:40


💦سیصد ساعت انتظار!

✍️علی مرادی مراغه ای:
آنا اخماتووا طرد شد، دبیر حزب او را فاحشه خواند. از اتحادیه نویسندگان اخراج شد، کتاب‌هایش جمع آوری گردید و شوهر و پسرش را دستگیر کردند. برای نجات پسرش تن به خفت داد و در ستایش استالین نوشت، اما استالین صمیمانه تشخیص نداد.
آه پسرم
هفده ماه چشم انتظارم به خانه بیایی،
به پای جلاد افتاده‌ام
آه پسرم، دهشت من
۱۷ ماه در سرما و یخبندان مقابل زندان انتظار کشید. شعرهایش را برای دوستان معدودش می‌خواند به خاطر بسپارند و نیم قرن طول کشید منتشر شوند:
اگر بخواهند تندیسی از من بسازند،
به یک شرط رضایت می دهم
نه کنار دریا.
نه کنار کاج عزیزم
و نه در باغ سلطنتی
اینجا بسازند، جایی که سیصد ساعت ایستادم
و در را باز نکردند....
ژرفای اندوه ۳۰۰ ساعت انتظار در تصور نمیگنجد. تندیس برنزی او به ارتفاع سه متر در جلوی همان زندان ساخته شد که یک شاهکار است. مانند شمع در حال ذوب شدن است و در یک دست تسبیح دارد به نشانه تسبیح محبوبترین کتاب شعرش. سرش را به عقب چرخانده به درِ زندانی نگاه می کند که ۳۰۰ ساعت نگاه کرده بود. یادآور همسر لوط نیز است زمانی که دستور آمد به عقب نگاه نکنند. اما نگاه کرد و تبدیل به ستون نمکی شد
.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

26 Nov, 18:37


◀️تندیس آنا آخماتووا

کوکب خانم

25 Nov, 18:30


💦نمره 20 می خواستی!

✍️سید علی اصغر موسوی زیارتی:
امتحان دینی دبستان یکی از سوالات بود: پیامبر در شعب ابی طالب با کاروانها چگونه تماس بر قرار می کرد؟ به دوست کناری گفتم: ایزدی جواب سوال هشت؟ گفت: تماس تلفنی. گفتم مگه اون زمان تلفن بوده؟ گفت مثل اینکه پیامبر خدا بوده. کاری داره یه خط تلفن بده بهش؟ قانع شدم. هفته بعد آقای کازرونیان برگه ها رو تصحیح کرده بود و قبل از هر کار چوبش که بهش میگفت ترکه علیه السلام رو بیرون آورد و گفت: موسوی و ایزدی بیان بیرون. کنار تخته ایستادیم .گفت: پیامبر در شعب ابی طالب با کفار چگونه تماس می گرفت؟ گفتم: تلفنی. یکدفعه کلاس منفجر شد. گفت کنار هم نشسته بودین؟ با ترس و لرز گفتیم بله. گفت مگه زمان پیامبر تلفن بوده؟ گفتم: یه خط که چیزی نیست خدا به پیامبرش نده. با چوبش حالی کرد دستاتون بالا. گفت: گیریم به پیامبرش تلفن داد، مشرکان از کجا تلفن آوردن و سیمش رو به کجا  وصل کردن؟ چوب خوابید کف دستم و کلاس رو برفکی دیدم.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

24 Nov, 18:51


💦خر در چمن!

✍️بی نام:
خری پوست شیری پیدا کرد. بر تن کرد و هر کجا ظاهر شد همه فرار کردند و او راحت چرید. بعد از مدتی شروع به عربده کشیدن کرد که بیشتر حساب ببرند. عر عر. فهمیدند خر است در پوست شیر و کتک مفصلی زدند.
مراجع شیعه هم شاهان به دست بوس‌شان می‌رفتند و ثروتمندان جلویشان زانو زده خمس و زکات و سهم امام تقدیم می‌کردند. مظفرالدین شاه به دیدار آخوند ممقانی رفت و او به زحمت جواب سلامش را داد و در عوض شاه از حوضی که ممقانی وضو گرفته بود چندین دبه تبرک برد. کسی در دروس حوزه‌ها کنجکاوی نمی کرد. کتابخانه آیت‌الله مرعشی نجفی با کتابخانه‌ی آبراهام لینکلن مقایسه می‌ شد و کسی نمی دانست چندین قفسه در باب جن است. مردم باور داشتند شیخ مفید دست خط مهر شده‌ی امام زمان را دارد. کتاب هایشان اسامی قلمبه سلمبه عربی و گول زنک داشت و مرید داشتند و سبب شد به فکر قدرت بیفتند. آخوند خراسانی به ذکاوت دریافت آخوند جماعت این کاره نیست و به بنای پوشالی شان صدمه وارد می‌شود. ولی آخوندهای تشنه قدرت دودمان خویش را به باد دادند. پوست شیر از تن خر به درآمد و کتک مفصلی انتظارش را می کشد. دوران مراجع به پایان رسید و این تنها برکت انقلاب اسلامی بود.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

23 Nov, 18:32


💦بهشت را به بها دهند!

گاندی می رود جهنم، خلخالی بهشت. ماندلا جهنم، لاجوردی بهشت. ادیسون جهنم، دکتر روازاده بهشت. مادام کوری جهنم، معصومه ابتکار بهشت. اسپینوزا جهنم، حسن عباسی بهشت، ستار بهشتی جهنم، سعید طوسی بهشت. بنده زاده جهنم، آقازاده بهشت. آرسن لوپن جهنم، باقر قالیباف بهشت. شعبان بی مخ جهنم، محسن رضایی بهشت.
- بهشت را به کله ی پوک، عقل گِرد، شکل زشت، چشم شور، دماغ گَنده، دهان لق، زبان هرز، دندان گراز، دست کج، روی زیاد، سر گر، قدم نحس، نظر تنگ، دل بی رحم، شکم فراخ، پیزی گشاد و آلت متحرک دهند!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

23 Nov, 18:31


💦جواب های هوی است!

✍️صادق زیبا کلام:
حسین جان، پسرم، اگر کمترین ارزشی برایت دارم دستانت را می بوسم و ازت ملتمسانه می خواهم ادامه ندهی. دلبندم، ایران خیلی به حسین رونقی ها نیاز دارد.

✍️حسین رونقی:
من پسر شما نیستم. دلبند شما هم نیستم. برای من ارزشی ندارید. حمایت تان مایه شرمساری است. این وضعیت اسفبار برآمده از شما و همفکرانتان در سال ۵۷ است. دست از سر ایران بردارید.

🥕بیا خوبی کن و سر بچه یتیم دست بکش!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

22 Nov, 19:31


💦اسپرم پرست!

جمهوری خواه بودم.
- ما می گیم شاه نمی خوایم نخست وزیر عوض می شه.
پادشاهی خواه شدم.
- ای شاه خوبان برگرد به ایران.
بن سلمان را دیدم. اسد را هم دیدم. باعرضه ترین در منطقه.
ایرانی جنس ایرانی بخر. میراث ستارخان و باقرخان و هوارد باسکرویل. از سوئیس گشتن پشیمان گشته ام. فدرالیزم آمریکا به درد فرانسه هم نمی خورد. لفظ جمهوری از معنی قالب تهی کرد. مثل غیر انتفاعی، ولی مشروطه بکر مانده است.
جمهوری خواهان چوب لای دوره گذار می گذارند. آرش عزیزی نماینده مارکسیست لنینیست های ایران شب در میان در ایران اینترنشنال مناظره دارد. آن یک چریک می شود، این یک اسلحه دست می گیرد و آن دو اجازه نمی دهند پهلوی برگردد. مریم رجوی 45 سال رئیس جمهور است.
بگذار بگویند بیضه پرست است. خایه هایش را تریلی این ور آن ور می کند!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

21 Nov, 18:46


💦می اومد از کوه و کمر!

از دیو و دد و آدم های چرک، چغل، زشت، زمخت، کوتوله، بی پدر و مادر، بی اصل و نسب، بی پرنسیپ، قِلعگی، دزد، مختلس، خائن، بیسواد، دروغگو، یک کتابی، چند کتابی، چپی، چپول، منافق، روشنفکر، ژورنالیست، پنجاه و هفتی، مداح، آخوند و سید اولاد پیغمبر ملولم و رستم دستانم آرزوست. یک آدم حسابی. سرش به تن اش بیارزد.
- فرمان بده شاهزاده.
سر سفره محمدرضا شاه نشسته، از پستان شهبانو فرح شیر نوشیده، اسم بابا بزرگش رضا را یدک می کشد، با بزرگان نشست و برخاست دارد، 20 سال برای مدیریت بر ایران تربیت شد و 40 سال در مهد دموکراسی نمو یافت.
- پرنسس ها دور و برش!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

21 Nov, 18:43


💦باباشمل!

✍️علی مرادی مراغه ای:
«رضا گنجه‌ای» مدیر «باباشمل» اولین هفته نامه فکاهی ایران بود. از زبان نمایندگان می سرود:
فاش میگویم و از گفته خود دلشادم لذت شغل وکالت نرود از یادم
جزصحیح است نگفتم سخنی در مجلس چه کنم حرف دیگر یاد نداد استادم
یک ستون بنام نیش و نوش داشت:
صلاح مُلک کجا؟ کله ی خراب من کجا؟! ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا؟!
وزیر فکر خود و ما صلاح از او خواهیم ببین که ما کجائیم و آن جناب کجا؟
در سر مقاله ای نوشت:
«یکی به کور مادرزادی گفت: تا به‌ حال شیربرنج خورده‌ای؟ جواب داد: نه. سفیده. سفید چیه؟ رنگ غازه. غاز چه شکلیه؟ نوک انگشتاش رو به‌ هم چسبوند و مچش رو کج کرد و دست کوره را گرفت مالید گفت: همچو شکلی داره. کوره گفت: به این کلفتی نخورده‌ام.
عده ای هم خواستن مشروطه رو حالی ما کنن و ما همون قدر سر در آوردیم که کوره از کلفتی شیربرنج در آورد.
پس از انقلاب راهی سوییس شد، فقط تعدادی مجله و قوطی معروفش را داشت. با کمک دیگران زندگی میکرد و وقتی درگذشت سه روز جنازه اش بر زمین ماند. کسی نمیدانست درون قوطی چیست و می پرسیدند پاسخ نمی داد. در سفر آخر به خواهرزاده اش گفت:
- درون این قوطی خاک وطن است. وقتی مُردم بریز توی تابوتم.
خاک را باباشمل ها حفظ کردند.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

20 Nov, 18:38


💦قسمت این بود، مقدر این بود!

✍️احمد کسروی:
یکی از خوانندگان پرچم می‌گوید: گفتارهایی که می‌نویسید مردم نمی‌پذیرند. شرحی که بر «قضا و قدر» نوشته بودید در خانواده‌ی خودمان خواندم ولی نتوانستم زنها را قانع گردانم. باید در فکر بچه‌ها باشیم با این عقاید بزرگ نشوند.
می گویم: اگر نتوانید بزرگها را از پندارهای بیهوده دور گردانید بچه‌ها را هم نخواهید توانست. در میان بزرگها بزرگ می‌گردند. مگر شما پنجاه سال دیگر خواهید ماند که بچه‌ بدلخواه بار آورید؟ تا اندیشه‌های پست درمیانست توده روی رستگاری نخواهد دید.
جای گله‌ از زن ها هم نیست. از مردان شنیده و در دل جای داده‌اند. می‌خواهید به یک بار گفتن بس کنید و از یک اوقات تلخی دلتنگ شده‌ سپر اندازید؟ شما نباید از شکستن کاسه و کوزه و انداختن چراغ و سماور هم بترسید. کسانی را می‌شناسم کارشان بگفتگوی طلاق کشیده. زبونیست نتوانید مادر و همسرتان را با خود همباور گردانید. زنانی که عقیده به «قسمت» و «بخت» و «سرنوشت» دارند و از سقاخانه و امامزاده گشایش می‌طلبند آسیب برای خاندانند. از چنان زنی جز زیان امید نتوان داشت.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

19 Nov, 18:37


💦رضا کوری!

✍️خاطرات عبدالرحیم جعفری:
من «ورق‌بگیر» بودم. هر وقت کاغذ چروک بود و لای نوردها می‌پیچید باید فریاد می‌زدم «ورق!... ورق!» تا «چرخ‌کش» دسته را رها کند و «ورق‌بده» فلکه را نگه دارد و «استاد ماشین» کاغذهای پیچیده به سیلندر را بیرون بکشد. باعث عقب افتادن کار می‌شد. یکی از چرخ‌کش‌ها کارگر نابینایی بود به نام رضا. می گفتیم رضا کوری. هوش فوق‌العاده‌ای داشت. بعضی عصرها که کار کمتر بود به میدان شمس‌العماره می‌رفتیم که ایستگاه اقسام اتوبوس‌ها بود. رضا به هر اتومبیلی دست می‌کشید نام صاحب و مدل و شمارۀ آن را می‌گفت. یک بار که شماره را از راننده ای می‌پرسید سال‌ها در ذهنش می‌ماند. کافی بود دست به گلگیر بکشد و مشخصات اتوموبیل را بگوید: دوج، شورلت، استودی بیکر، پلیموت، پاکارد. خانه‌اش هم درست روبه‌روی چاپخانه بود. شب‌های تابستان لخت مادرزاد با همسرش روی پشت بام می‌خوابید. همسایه‌ها معترض بودند. داستانی بود. غر می‌زدند صبح لخت و پتی توی رختخواب خوابیده بود. فلان‌فلان‌شده دیشب جلوی چشم همه با خانمش ... بعله!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

18 Nov, 19:01


💦قوطی کنسرو!

✍️عزیز نسین:
شبی که کمال و بچه هاش آمدند خانه ما هیچی برای شام نداشتیم.
زنم به پسرم گفت:
- بدو برو بقالی سر کوچه یه قوطی کنسرو بگیر.
- کنسرو چی؟
- لوبیا... دلمه... ماهی... هرچی داشت.
توی مهمانخانه نشسته بودیم داشتیم گپ می زدیم که صدای تق و توق بلند شد.
- اون کارد آشپزخانه را بده من.
کمال پرسید:
- دعواست؟
شوخی جواب دادم:
- هفته ی پیش مهمان یکی از همسایه ها را کتک زدیم. الان فهمیدن مهمان داریم.
صدای جیغ آمد.
- برو ببین چه خبره.
دویدم طرف آشپزخانه. دیدم مچ دست خانم خون فواره می زنه. یک قوطی کنسرو و کارد هم روی زمین ریخته. داد زدم:
- این چه افتضاحیه؟
مادرم غرغر کرد.
-چند دفعه بهش گفتم گوش نداد.
خودش دربازکن را برداشت و مشغول ور رفتن با قوطی کنسرو شد:
- هر کاری راهی داره. آخر چرا به حرف بزرگترها گوش نمیدین؟
ناگهان جیغ او هم بلند شد:
- الهی ذلیل بشه هرکس این قوطی را درست کرده.
انگشتش را زخمی کرده بود. سر پسرم داد زدم:
- آدم وقتی کنسرو می خره می ده بقال بازش کنه. عقل که نیست جان در عذابه.
- من چه تقصیری دارم؟ گفت جانمان را از سر راه پیدا نکردیم. شاگردم پریروز آمده در یک قوطی را باز کنه انگشتش قطع شده الان توی بیمارستانه.
کمال وارد آشپزخانه شد:
- مبادا شام درست کنید. داریم مرخص می شیم.
- غیرممکنه بذارم شام نخورده تشریف ببرید.
همسر کمال آقا هم به آشپزخانه آمده بود. گفت:
- همسایه ی ما هم دیروز یک کنسرو ماهی خریده بودن اهل محل جمع شدیم نتونستیم باز کنیم.
کمال آقا چاقوی سفری اش را که پنج تیغه داشت بیرون آورد و گفت:
- خانم جان چرا دروغ میگی اهل محل نتونستن؟ با این چاقو می شه در گاوصندوق را هم باز کرد.
پسر کمال آقا هم چاقویش را بیرون آورد:
- اون مال عهد دیزی یه، چاقو می خوای اینه ها. همین یک تیغه چهارده کار انجام می ده. چپ بچرخانی چوب پنبه درمیاره. راست بچرخانی کنسرو باز می کنه. نوکش قفل گنجه را باز می کنه. یکی از دوست هام از آمریکا برام فرستاده.
کمال گفت:
- به درد همون آمریکایی ها می خوره. چاقوی من از پدر پدرم ارث رسیده.
قوطی کنسرو را گذاشت وسط زانوهاش و با میراث پدر پدرش شروع کرد به ور رفتن که یکدفعه قوطی را پرت کرد وسط اتاق و پشت سر هم گفت:
- بریدم...بریدم.
شکر خدا در خانه دوا گلی و پنبه داشتیم زانوی کمال آقا را بستیم. شلوارش هم پاره شده بود.
- دربیار بدم بدوزند.
کمال گوشش بدهکار نبود:
- لامصب قوطی کنسرو نیس، صندوق رمز پنتاگونه. می خواسته اسرار مملکت را توی این جا بده. شیش تا دونه دلمه که اینهمه سفت کاری نداره.
پسر کمال آقا هم با چاقوی چهارده هنره آمریکاییش طرفی نبست و پرسید: چکش دارین؟ زنم گفت:
- آقا پسر با چکش از دلمه ها دیگه چیزی باقی نمیمونه.
خانم کمال گفت:
- میخ بهتره. میخ گنده. مثل میخ طویله.
خنده ام گرفت گفتم:
- میخ طویله نداریم. ایندفعه آمدین یه دونه با خودتون بیارین.
نوبت من شده بود. ساطور را برداشتم و افتادم به جان قوطی. قوطی از زیر ساطور در رفت، به پرواز در آمد، به کنج دیوار خورد، کمانه کرد طرف سر من و من سرم را بموقع خم کردم "جرینگ"خورد به شیشه بزرگ اتاق خاکشیر شد. صدای زنگ در حیاط آمد. همسایه پهلو دستی نگران شده بود چه خبر است. این همسایه آهنگر است. گفت:
- باز کردن در کنسرو که کاری نداره.
قوطی را برداشت. یکی دو بار چرخاند. توی دست چپش گرفت و با دست راستش طوری باز کرد که عینهو در پاکت سیگار را باز می کند.
- بفرمایید.
شاخ درآورده بودیم.
- چه جوری بازش کردی؟
- مگه سواد ندارین؟
- چرا.
- روی قوطی نوشته.
نوشته بود: "طریقه باز کردن: نوک برجستگی در سمت راست قوطی را بگیرید به آرامی به سمت چپ بکشید."

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

16 Nov, 19:53


💦کیک محبوب من!

زوربا: اگه نقشه مون بگیره تمام جنگل را می کشیم پایین. اول معدن را تعمیر می کنیم. بعد یک چوب بری راه می اندازیم. بعد پول و پله بهم می زنیم. بعد یک کشتی واسه خودمون می سازیم و می ریم دور دنیا را می گردیم.
ارباب: یک کم داری تند می ری.
زوربا: تو می دونی من چند سالمه؟ مجبورم تند برم. عمر زیاد آتش درون انسون رو زیاد می کنه.

دو فیلم با یک بلیت.

- من مهینم.
- من هم فرامرزم.

مهین هم عمر زیاد هیکلش را از ریخت انداخته مثل قدیما نیست که مایو می پوشید می رفت کنار دریا. مجبور است تند برود.

- دوست داری بیای خونه من؟
- الان بیام؟
- دوست داری کی بیای؟
- الان.

عجله دارد. وقت تنگ است. تا قبر آ آ آ آ. تا صبح هم نمی کشد. شتابزده است. بیست سال تنها خوابیده. مگر این چند روزه دریابد. فرامرز را هم هل می دهد: زود بیا. طول نده.

- اینجا دواخونه است. قرص هام تموم شده. عیب نداره برم بگیرم؟
- باشه. فقط زود بیا.

- پاشو با هم برقصیم.
- بذار اول برم دستشویی.
- باشه. برو زود بیا.
- کجاست؟
- همین در اول. فقط زود بیا.

- فرامرز بیا دیگه می خوایم برقصیم. چقدر طولش می دی.
- وای چقدر بامزه می رقصی.

- گفتی شب پیشت بمونم؟
- چند دفعه می پرسی؟
- می شه برم تو "حموم قشنگت" دوش بگیرم؟
- برو. فقط طولش ندی.

- راستش این اولین باره یک مرد رو دعوت می کنم به خونه م. دیدم چه اشکال داره.
- اشکال نداره. خیلی هم خوبه.
- واقعا؟
- مردها از کجا بفهمن کی ازشون خوشش میاد؟ باید گفت.
- من هم طول کشید اینو فهمیدم.

- این کیک بهار نارنج با کرم وانیله. همیشه درست می کنم به امید یکی بیاد بخوره. اون یکی تو بودی.

"حموم قشنگت" هم عبارت طلایی فیلم بود. همه چیزش خوشگل بود!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

16 Nov, 19:39


فیلم سینمایی
🔸 کیک محبوب من 🔸

کیفیت : 1080p

📥 لینک 1 :
https://cutt.sbs/hP4v
📥 لینک 2 :
https://zed.li/hP4v

حجم دانلود : 1.8GB

🌟 دانلود از لینک " نیم بها " می باشد.

آموزش دانلود از لینک ها

#فیلم_کیک_محبوب_من
🆔 @DRA68

کوکب خانم

15 Nov, 19:23


❤️منت کشی

اون که باید می رفت تو نبودی. من بودم. من را یک اتاق در یک روستا هم زیادت است. دوستت داشتم. بهت افتخار می کردم. خوشگل، خواستنی، باشخصیت، کدبانو و به قول مادرم گرم و گیرا بودی. شامم را توی سینی باسلیقه می چیدی کیف می کردم. شب چره می آوردی کیف می کردم. خوارگفته بازی می کردی کیف می کردم. زندگی راحتی داشتم. همه چیزم براه بود. خرید می کردی. غذاهای خوشمزه می پختی. گیر نمی دادی. غر نمی زدی. چیزی نمی خواستی. فکرم آزاد بود. یک محیط مفرح برای یک نویسنده فراهم کرده بودی و من خام طمع غرق نوشتن شده بودم و نمی دیدمت. نویسنده ها را هم خدا زیاد کناد. زندگینامه های شان را بخوان. یکی از یکی کسخل تر.
خانه بی تو سو ندارد. دلم گرفته. مردم از بس نون و دراق خوردم. گور پدر کوکب خانم هم کرده. تو برگرد، من می شم دربست چاکرت. روزی صد بار قربون صدقه ات می رم. هر بار به یک کلام. بوس. بغل. برات شعر و آهنگ می سازم. الهی یار سنگین دل. قول می دم پتو بندازم زیر در بوی سیگار نیاد. من بی تو ول معطلم قربونت برم.

تصدقانت جمال😘

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

02 Nov, 20:33


💦ایتام!

✍️علی مرادی مراغه ای:
سوتلانا چشم و چراغ پدر بود و استالین او را «گنجشک کوچکِ من»صدا میکرد. وقتی شش ساله بود مادرش به طرز مشکوکی درگذشت. در شانزده سالگی عاشق یک نویسنده یهودی شد و استالین عشق او را به کار اجباری در سیبری فرستاد و خانواده‌ اش را نابود کرد. در هفده سالگی عاشق همکلاسی‌ برادرش شد و برخلاف میل پدر ازدواج کرد. عکس العمل استالین یک سیلی بود و هرگز حاضر نشد دامادش را ببیند.
پس از مرگ استالین در سخنرانی خروشچف با شخصیت واقعی پدرش آشنا شد و چنان نفرتی پیدا کرد که نام خانوادگی اش را به نام خانوادگی مادرش آلیلویوا تغییر داد.
به بهانه شرکت در مراسم ختم همسر سومش به هند رفت و تصمیم گرفت پسر و دخترش را در مسکو رها کرده برنگردد. پاسپورت روسی اش را آتش زده به سفارت آمریکا پناهنده شد. ماموران ک.گ.ب سفارت را احاطه کردند. اما یک مامور آمریکایی به موقع از طریق ایتالیا و سوئیس به نیویورک آورد و تبدیل به بمب خبری شد. شدیدترین انتقادات را بر حکومت پدرش وارد کرد و آلکسی کاسیگین را بیمار روانی خواند.
اعتیاد و فقر باعث شد به خوابگاه بی‌ خانمانها پناه ببرد. ویژگیهای پدر در پیری در وی نمایان شده دائم خشمگین بود و وقتی مصاحبه گر در مورد استالین پرسید از شنیدن نامِ پدر فریاد کشید. آنوقت در ایران در حزب توده می گریستند بی پدر شدیم.
🥕آن کس که مرا سایه سر بود، پدر بود!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

02 Nov, 20:30


در سکانسی از مستند دختر استالین(سوتلانا) ببینید وقتی نام پدرش استالینِ جنایتکار را می شنود چگونه ناراحت و عصبانی می گردد و با نفرت از او یاد می کند...!

کوکب خانم

01 Nov, 18:59


💦آنجا می و شیر و انگبین خواهد بود!

✍️بی نام:
شهوت نبود حاضر نبودیم یک لحظه به آلت تناسلی جنس مخالف نگاه کنیم. غذا خوردن زیاد لذت بخش نیست که عذاب آور است. چقدر عسل بخوریم؟ ذائقه را کور میکند. یک هفته در جنگل زندگی کنیم عادی میشود. محسوب نمیشوند همیشه لذت بخش باشند، ولی محبت کردن، عشق ورزیدن و تلاش نمودن ذاتا لذت بخش هستند. زده نمیشویم. یک ششم قرآن وصف بهشت و جهنم است. عذاب و لذت. باکره بودن حوری ها و لوند بودن غلمانها و دائم الخمر بودن بهشتیان. تا ابد بخوریم و بخوابیم و سکس گروپ کنیم. کثافتکاری. متنفر میشویم. باید بیشعور ، شهوت پرست، مفتخور و تنبل باشیم. فقیر ندارد کمک کنیم. یتیم ندارد لبخند بزنیم. بیمار ندارد پرستاری کنیم، کار ندارد کوشش کنیم. فقط هر چه را بخواهی میخوری و هرکه را بخواهی میدری.
🥕تیز دندان!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

31 Oct, 19:04


💦بالا رودی ها، پایین رودی ها!

- دهنته پر خین ایکونوم.
- نَتَری مینس گی ایکونی.
چهل و پنج سال آرایش جنگی گرفتیم. ها کرد، هو کردیم. شیشکی بست، قمپز در کردیم. بمب انداخت، موشک پراندیم. هم پیمان آمریکا شد، متحد روس شدیم. تاد گرفت، اس 300 گدایی کردیم. به سربازان گمنام کلیم الله نازید، به سربازان گمنام امام زمان بالیدیم. سایت اصفهان را زد، تل آویو و حیفا را با خاک یکسان کردیم و کله گنده ها را به کار گمارد، نداشتیم از شکم گنده ها بهره جستیم. خطا اینجاست.
اونا قمر مصنوعی دارن، ما قمر بنی هاشم!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

30 Oct, 20:19


💦می اومد از کوه و کمر!

شاهزاده رضا پهلوی، آهسته و پیوسته، مهرش به دل نشسته.
- عزیزم.
تیپیک یک ایرانی دموکرات، نوبل و سیاستمدار است.
- فرمان بده شاهزاده.
20 سال برای حکمرانی بر پهنه ایران تربیت شد. پرواز آموخت. دیپلم ریاضی فیزیک ندارد. نواسه رضاشاه کبیر است. فقط قدری دماغش کوچیک تر بود.
خوش گو، خوش نیت و خوش مادر است. سرو قامت. زرین کمر و با شخصیت. آدم می تواند جلوی چهار تا خارجی درش بیاورد:
- وی آر دیس.
- ما اینیم.
- نه اون گری گوری ها.
اسی و مسی، یه پول عباسی!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

29 Oct, 18:46


💦سال وبایی!

✍️علی مرادی مراغه ای:
حاج سیاح می نویسد: «عراق وبا آمده بود. یک نفر از علما از نجف با طلاب زیادی به عزم مشهد وارد کرمانشاه شد. مامورین خواستند قرنطینه نگاه دارند. همراهان گفتند «قدم حضرت آقا رحمت است و هر جا وارد شوند رفع بلا می شود.» مامورین گفتند «چطور در کربلا و نجف بودند رفع بلا نشد؟» طلاب با چماق مامورین را زدند و به زور وارد شدند. بر اهل عمامه هم مواخذه نیست. همان روز در کرمانشاه 23 نفر مبتلا گردیدند.» این شخص آقا محمدحسن ممقانی مجتهد متنفذ بود و تا مشهد هر کجا رفتند وبا را بردند. در تهران 20 هزار نفر مردند. دولتمردان گریختند و فقط مختارالسطنه رئیس نظمیه در پایتخت ماند. فرصت طلبها قیمت قبر را ده برابر کرده بودند حكم داد چهار قران بگيرند. در غسل اموات شركت میکرد و خود نیز بر اثر وبا درگذشت. در عدالت عديل نداشت. یک قصاب كم داده بود سرازير به قناره آویخت و یک نانوا سبوس داخل نان كرده بود گوشش را برید.»

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

28 Oct, 18:52


💦رها رها رها من!

آزادی این نیست چادرها را پرت کنیم، مانتوها را بکنیم، روسری ها را دستمال کنیم، مد بالا زانو بپوشیم، لب بگیریم، توئیست برقصیم، منبر بسوزانیم و گیلاس ها را بزنیم به هم:
- تصدق.
- بره اونجا که درد و بلا نباشه.
آزادی یعنی رهایی از فشار قبر، چاه ویل، حورالعین، عمود نکیر ، تیغ برنده، تیر غیب، نامه اعمال، پل صراط، روزی پنجاه هزار سال، خیر و شر، صبر و جخد، ایشالله و ماشالله، چای صلواتی، حج تمتع، دخیل بستن، فال گرفتن، تبرک جستن و قربانی کردن. چو تخته پاره بر موج!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

28 Oct, 18:50


💦از هزار و سیصد و پنجاه و هفت!

✍️بی نام:
یک روز حزب اللهی‌های دانشگاه از ورود دانشجوها جلوگیری کردند: اسلامی نیست باید پاکسازی شود. اسمش را گذاشتند انقلاب فرهنگی و تعطیل کردند. نه یک روز و دو روز، چهار سال. دیگر برای ورود درس‌خوانی کافی نبود باید تحقیقات محلی هم می شدیم. یک مرد ریش دار با پیراهن روی شلوار سراغ همسایه‌ها می‌رفت آیا نماز می‌خوانید، زن همسایه را دید نمی‌زنید، حجابتان کامل است، موسیقی گوش نمی‌کنید و همسایه‌ای که از سر بدجنسی بدگویی می‌کرد. به توصیه‌ی والدین تمرین ریا کردیم. نماز الکی، ریش الکی، لباس الکی و دروغ را زندگی کردیم. حتی در خلوت. از همان اول تحریم شدیم. عادت کردیم صف بایستیم. شعار خودکفایی می‌دادند و شامپوی داروگر تخم مرغی تقلبی را چند برابر قیمت می‌خریدیم. پارتی و صف شد ساز و کار ما. دنبال راه میان‌بُر و کوره راه و‌ در پشتی بودیم. دورهمی‌های یواشکی، سفرهای ممنوعه، عزاداری‌های بغل به بغل، سفر به ارمنستان برای واکسن، کتک‌کاری در بیمارستان برای تخت خالی، فحش دادن به داروخانه‌چی، دنبال آشنا گشتن برای سرم، چند برابر خریدن داروها، تزریق واکسن های تقلبی و ایستادن در صف گورستان.
حاصل آن انقلاب فرهنگی شد این زندگی تهوع آور. پذیرفته‌ایم همه چیز دروغ است و فقط مرگ واقعیت دارد که سخت سرگرم است.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

27 Oct, 19:28


💦دوزاری نگار!

🎤احمد زیدآبادی:
حرفی می‌خواهم بزنم که بابتش فحش خواهم خورد. عیب ندارد. من از سال ۶۶ وارد مطبوعات شدم و این اولین دوره‌ است که در روزنامه می‌نشینیم و هر طور دلمان می‌خواهد همه را نقد می‌کنیم و منتظر نیستیم یک فکس بیاید روزنامه تعطیل. این چه اختناق توتالیتاریستی است که می‌توانم راحت حرف بزنم و وقتی بیرون می‌روم مرا نمی‌گیرند؟

🥕دیگر در عصر اینترنت ننگ توقیف مطبوعات را به ریش نمی بندد. مگر خرند؟ خودش باد می کند و برگشتی می خورد. هر چه می خواهد دل تنگت برو نقد کن. روزنامه نگار خودش می نویسد و خودش می خواند و وجبی حق التحریر می گیرد. سه وجب و چهار انگشت. روزنامه فروشی ها تغییر کاربری داده اند و مشهدی ها روزنامه خراسان را سفره و سپس لوکه می کنند!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

27 Oct, 19:24


💦خالی بندی!

✍️علی مرادی مراغه ای:
شیخ محمدتقی آقانجفی روحانی متنفذ اصفهان بود. ماهى دو سه هزار تومان به طلاب شهريه می ‏داد. به ظل السلطان گفته بود مینویسم به امپراطور روس شاه بابات را معزول کند. مالیات نمی پرداخت. مثنوی را با چنگگ برمی داشت در بخاری می انداخت و پنجاه شصت بابي را شکم دریده بود.
شورشی رخ داد که به كشته شدن تعدادی انجاميد و حاكم اصفهان شيخ آقانجفی را عامل تحريك دانست. شاه به تهران احضار كرد. آقانجفی وقعی ننهاد. روحانيون درباری به تكاپو افتادند قضيه را فيصله دهند و خواهش کردند شاه از احضار اهانت‌آميز خودداری كند و آقانجفی هم به قصد زيارت مشهد در تهران با شاه ملاقات نمايد.
آقانجفی با استقبال مردم وارد تهران شد و در قصر شمس‌العماره به ملاقات شاه رفت. يكی از ملاهای اصفهان را هم برد به محض آمدن شاه مشغول مباحثه فقهی شوند. معتمدالدوله ورود «اعليحضرت قدر قدرت» را اعلام داشت. آقانجفي سر بلند كرد و با لهجه اصفهانی گفت: «شاه شوماييد؟ سلام» شاه برآشفت و غضبناك از تالار خارج شد. صدراعظم پيش دويده گفت:
آقا جان خودتان و ما را به خطر انداختید.
آقانجفی در هشتی چشمش به یک توپ افتاد. گفت:
‌صدراعظم‌باشی اين چیست؟
توپ.
از همانها كه بچه‌ها بازی می كنند؟
خير. در آن باروت می ريزند آتش می كنند.
در قرآن هاروت و ماروت هست ولی حرفی از باروت نيست.
باروت دانه‌های سياهی است كه آتش برسد منفجر می شود.
منفجر بشود چطور میشود؟
گلوله‌اش به هركسی برسد قطعه‌قطعه خواهد شد.
آقانجفی جلوی توپ ايستاد:
صدراعظم ‌باشی امر بفرماييد در برود.
خالی است در نمی رود.
نگاه تمسخرآلودی انداخت:
«برو بگو كسی از توپ خالی نمی ترسد.»


https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

26 Oct, 20:09


💦شب بیا جماعت!

🎤علیرضا پناهیان:
پیغمبر فرمود من از دنیای شما زن و نماز را دوست دارم. چرا؟ چون توی نماز لذتی از جنس رابطه زن و مردی هست که نه فقط مردها لذت می برند، برای زن ها هم شیرین است.

🥕در اداره ما پنجشنبه ها نماز اجباری بود. کسانی که عذر شرعی داشتند کنار دیوار می نشستند خطبه گوش بدهند. من هم رگل مزمن داشتم دکتر قدغن کرده بود. پشت سر نماز گزاران می نشستم و با رئیسم که در صف آخر، در رکعت دوم، دعای دست می خواند، دیالوگ برقرار می کردم:
- قربان، پنجاه بدن چیکار می کنی؟
خم می شد.
- صد بدن چی؟
می رفت سجده قنبل هوا می کرد.
- مفت گران است.
پایین می کرد.
- شوخی کردم.
هوا می کرد.
- مگه شوخی داشتیم؟
قیام می کرد!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

26 Oct, 20:07


💦بریوش بخوریم!

✍️علی مرادی مراغه ای:
مارى آنتوانت ملکه بدنام فرانسه شوهرش لويی شانزدهم را از اصلاحات بازداشته و غرق در خوشگذرانى بود. زنان فقیرِ پاریس به سوی کاخ «ورسای» حرکت کردند. پرسید چه میخواهند؟ گفتند: نان ندارند. گفت: بیسکویت بخورند. در واقع گفته بود بریوش بخورند که نوعی شیرینی است. پیش از اعدام از فشار روحی موهایش یک شبه سفید گردید و نامش به عنوان سندرم ماری آنتوانت یا سفیدی یک‌شبه مو در تاریخ ماند. هم ابله بود هم ترسو. آن بولین ملکه انگلستان در زمان اعدامش شوخی کرده بود: نمی ترسم. جلاد ماهر و گردن من باریک است!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

25 Oct, 18:38


💦یک نفر بود تمام شد!

✍️علی مرادی مراغه ای:
وزیر مختار انگلیس به وزارت خارجه نوشت: «یک نفر را در ایران نمی شود با پول خرید و آن قائم مقام فراهانی است.» گناهش وطن پرستی بود. سفیر انگلستان که ناامید گردید به قتل او کمر بست. مینویسد: یکی از درباریان نظر مرا به گوش شاه رساند که قائم مقام میخواهد با نفوذ روسیه قدرت را در دستان خود متمرکز کند. از وزارت خارجه انگلستان هم خواست برای برانگیختن مردم پول بفرستد. ملایان بالای منبر علیه قائم مقام سخن گفته و جاسوسان شهرت دادند قصد داشته محمدشاه را بکشد.
جلادن شاه بر سینه قائم مقام می نشینند خفه اش می کنند و سفیر انگلستان عکس العمل ایرانیان نادان را گزارش می دهد: «سوار اسب به شهر رفتم. خیابانها را جمعیت فرا گرفته بود. هر کس دوستی را می دید در آغوش می گرفت. در مساجد جمعیت به دعاگویی مشغول بودند و از شاه می خواستند جسد را در میدان شهر آویزان کند.» وزیر مختار هم می نویسد: «امروز شخصی از جانب امام جمعه به دیدنم آمد دستگیری قائم مقام را تبریک گفت.»
پس از این جنایت، سفیر انگلستان یک قرارداد بازرگانی با شاه امضا می کند که قائم مقام موجب نابودی تجارت ایران دانسته بود: به مردی و نامردی نخواهم گذاشت این قرارداد ترکمنچای با انگلیسیها بسته شود.


https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

24 Oct, 19:03


💦مرد زیادی!

پشت دخل هر حوزه علمیه یک امام جمعه نشسته. آخوند اینجا، آخوند اونجا، آخوند همه جا. آخوند ور داشته.
در عصر ارتباطات، ماهواره، اینترنت، سوشال مدیا، کلاب هاوس و اشتراک گذاری، برای بریدن سر امام حسین، فرستادن به شام و ستاندن صله، یک آخوند کفایت می کند. لایو بدهد. لایک می کنیم. باقی در خلقت زیادتند.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

24 Oct, 19:02


💦دزد و نویسنده!

✍️احمد کسروی:
چند روز پیش یکی به دفتر پرچم نزد من آمده گفت : «لاغر شده‌اید» گفتم: لاغر بودم. گفت: «زحمت بیهوده می‌کشید. این مردم مردم نخواهند شد.» مقصودش را دریافتم جلوش را گرفتم: شما با مردم چه کار دارید؟ از خودتان گفتگو کنید. هر کس بخود پردازد. چه دلیلی دارید؟ که آزمود دید نشد؟ کدام دسته‌ برای اصلاح برخاست؟ کدام کوششها بکار رفت؟
نگزاشت سخنم پایان رسد گفت : «خود شما نُه سالست می‌کوشید چه نتیجه برده‌اید؟» گفتم: شما نتیجه را معنی کنید. ما با سوزن کوه می‌کنیم. در مرحله‌ی پیراستن اندیشه‌ها هستیم و دلیلهای روشن انتشار می‌دهیم تا جانشین پندارهای پوچ گردد. در مقابل چهارده کیش و مسلک و بدآموزی ایستاده ایم و توانسته‌ایم آواز خود را بگوش صدها هزار کسان رسانده با خود همراه گردانیم. این نتیجه نیست؟ شما اگر مرد بافهمی هستید دیده اید دیگران در نیل به مقاصدشان بیست سی سال می‌کوشند و آدم می کشند. ما چون در نُه سال به مقاصد خود دست نیافته‌ایم دلیل نافیروزی شماریم و با شما هم‌آواز گردیده بگوییم: «این مردم مردم نمی‌شوند.» اینها را گفته با تحقیر از پیش خود دورش راندم.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

23 Oct, 20:15


💦دار مکافات!

کافر را خلخالی تیرباران کرد، پورمحمدی دار زد، محسن رضایی فریب داد، رفسنجانی ترکاند، اژه ای گاز گرفت، آیت الله طباطبایی اسید پاشید، باقر قالیباف بالا کشید، رضا ثقتی پایین کشید، قاضی صلواتی حبس برید، نیروی انتظامی ساچمه زد و علم الهدی سنگسار کرد. تقاص پس داد و دیگر به احدالناسی بدهکار نیست.
- فوتینا.
هنوز سهم الله مانده. آتش دوزخ. نیمسوز، تمامسوز، برونسوز و درونسوز. هی می سوزاند هی پوست می رویاند. هی می سوزاند هی پوست می رویاند.
- مگر تو مستی ربی؟!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

23 Oct, 20:13


💦لنینیستی!

✍️علی مرادی مراغه ای:
مشیرالدوله هیئتی را به سرپرستی مشاورالممالک برای رسمیت شناختن دولت انقلابی لنین به مسکو فرستاد و حمید سیاح پسر حاج سیاح معروف نیز جزو هیئت بود. حمید سیاح می نویسد:
«...در ساعت مقرر رئیس تشریفات ما را به کاخ کرملین هدایت کرد. دو سرباز مسلح از دفتر لنین حراست می کردند. از اتاقی که ده ماشین نویس زن مشغول تایپ بودند و اتاقی کوچکتر که منشی مخصوص نشسته بود گذشتیم و وارد دفتر لنین شدیم. رهبر شوروی برخاست به استقبال آمد. اولین سوال پرسید چه زبانی را برای مکالمه ترجیح می دهید؟ روسی، فرانسه، انگلیسی یا آلمانی؟ به این چهار زبان آشنا بود. مشاورالممالک فرانسه را انتخاب کرد. لنین به فرانسه سلیس خیر مقدم گفت و دو صندلی بیشتر نداشت به اتاق ماشین نویس ها رفت دو صندلی هم برای من و نورزاد بیاورد، ولی من نگذاشتم متحمل زحمت گردد کمکش کردم». در اتاق غیر از یک میز تحریر و دو صندلی و یک قفسه به محتوای چند کتاب چیز دیگر دیده نمی شد. من پهلوی لنین نشستم و مشاورالممالک صندلی مقابل. لنین نشسته قد بلند به نظر می رسید ولی بلند می شد کوتاه بود. پیشانی بلند و انگشتان کوتاه و کلفت داشت. موهایش بور بود و موقع حرف زدن چشم در چشم مخاطب می دوخت. مشاورالممالک پرسید: آینده دنیا را چگونه می بینید؟
لنین گفت: «آقای سفیرکبیر، آسوده خاطر باشید. اروپا با عقد قرارداد ورسای حکم قتل خود را صادر کرد. بزودی دول بورژوا دامن ما را برای اخذ کمک خواهند چسبید.
»

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

22 Oct, 18:49


💦آدمی که می شه شماره!

✍️کامنت:
شما از صنعت نگار بپرس چه هزینه ای برای مبارزه داده؟ آیا ممنوع القلم شده؟ چند بار زندان رفته؟

🥕شما بهش بگو صنعت نگار در عمرش نه تذکر گرفته نه راه زندان را بلد است. می داند در وکیل آباد است. نویسنده ای که بیفتد زندان نویسنده نیست، روزنامه نگار است. با کلنگ می نویسد، شخم می زند و سه ماه تا شیش سال سابقه سوء دارد. نویسنده چپش پر است: ایهام، اشاره، کنایه، تشبیه، استعاره، تضمین، تجاهل العارف و ادب. جنتی خودش خنده اش می گیرد. سانسور مال بچه فوفول هاست. نویسنده ای که نتواند تحت ممیزی بنویسد میرزا بنویس است. کسخل پسند!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

22 Oct, 18:47


💦چ!

✍️توس طهماسبی:
چهار روز است کوبا در خاموشی فرو رفته. شبکه برق از کار افتاده. مردم گرسنه‌اند. خوردن پوست گیاهان رایج است. تعداد گاری‌ها بیشتر از اتومبیل‌ها است. شهر بیغوله‌ رها شده. تا هشت سال پیش اینترنت و موبایل ممنوع بود. مراکز درمانی شبیه زباله دانی است. زندانی سیاسی از کل کشورهای آمریکای مرکزی بیشتر دارد. برخی زنان پزشک و استاد دانشگاه برای تامین مخارج روسپی‌گری می کنند. شهروندان را برای جنگ به روسیه می‌فرستند و مزد آنها را حکومت دریافت می‌کند.
کوبا پیش از انقلاب برترین اقتصاد آمریکای مرکزی را داشت و پر رونق‌ترین مرکز توریسم بود. اگر سازمان سیا ارنستو چه‌گوارا را مهار نمی کرد چندین کشور دیگر هم به سرنوشت کوبا دچار شده بودند.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

21 Oct, 19:07


💦بی عرضه ترین در منطقه!

✍️دکتر سلیمیان:
به هوش عرب ها غبطه می خورم. همیشه مشکلشان را به دیگران منتقل کرده اند. شطرنج بازان سیاسی قهاری هستند. ما را به درگیری کشاندند و خود منابع مشترک را بالا کشیدند. مشکلات جهان عرب را به ما واگذار کرده اند. مقر حماس قطر بود ما متهم هستیم. هنیه در تهران ترور شد نه دوحه. عمان و قطر عددی نیستند ولی واسطه ما با آمریکا و اروپا هستند. کریدورهای ایران را تخلیه و دنیا را مجاب نموده اند در فرودگاه های آنان بنشیند و برخیزند. بازارهای سهام غرب را مالک شده اند. گاو شیرده آمریکا نیستند و صدها میلیارد دلار در روسیه سرمایه گذاری کرده اند. نقض تمامیت ارضی ایران را به امضا پوتین رساندند و سلاح اس ۴۰۰ تحویل گرفتند. بازسازی لبنان مشکل ماست نه عرب ها. مشکل داعش هم به ما واگذار شد. عراق و سوریه قراردادهای اقتصادی را با امارات و قطر می بندند و سوریه در جنگ لبنان کمک مان نمی کند.
بیایید نگوییم عرب ها تنبل و ما نخبه پروریم. نخبگان ما جذب شرکتها، دانشگاهها، بیمارستانها و کارخانحات عرب های تنبل می گردند.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

20 Oct, 19:01


💦نه به جنگ!

ایران و جمهوری اسلامی جفتش دو تا است.
اولی عبارتند از: فلک الافلاک، پرسپولیس، کارون، توس، پاسارگاد، سی و سه پل، شمس العماره، شهیاد، پارک ملت، خیابان پهلوی، کوچه سیابون، شهرک اکباتان، بازار رضا و مضجع منور ثامن الحجج.
دومی متشکل است از: نیروگاه های هسته ای، پایگاه های موشکی، لانچرها، سنگرها، انبارهای دل کوه، پادگان های سپاه، سرداران، پاسداران، بسیجیان و بیوت.
اسرائیل دومی را می اندازد جای دیروزی. ولی اولی را چپ نگاه کند اول کس خودم آمارش را در می آورم و گرایش را می دهم. نه به جنگ!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

19 Oct, 20:08


💦بیگانه سوخت، چه رسد آشنای تو!

✍️مصطفی قدسی:
شازده کوچولو پرسید:
- غم انگیزتر از اینکه بیای و کسی خوشحال نشه چیه؟
روباه گفت:
- بری و کسی متوجه نشه.
- چطوری حماقتم رو نشون بدم؟
- برای هر چیز اظهار نظر کن.
- کی اوضاع بهتر میشه؟
- وقتی بفهمی به خودت بستگی داره.
هواپیماهای انگلیسی به هدفهای آلمانی حمله کردند. گلوله های پدافند یکی را گرفت به دریا سقوط کرد و در ژرفا غرق شد.
ساعتی بعد:
- اینجا رادیو ارتش آلمان است، گزارش امروزِ جنگ را به سمع میرسانم: هواپیماهای ارتش انگلستان مواضع ما را مورد حمله قرار دادند که چند فروند توسط پدافند هوایی منهدم شدند. لازم به ذکر است خلبان یکی از هواپیماها ...
گزارشگر سکوت کرد. مردمی که رادیو گوش می کردند کنجکاو شدند. هق هقِ گریه شنیده شد. چه اتفاقی افتاده؟ گوش به زنگ شدند. گزارشگر ادامه داد: خلبان یکی از هواپیماها "آنتوان دوسنت اگزوپری" خالق "شازده کوچولو" بود. ناگهان آلمان در سکوتی غریب غرق شد. اگزوپری خلبان دشمن از هموطن نزدیکتر بود. هیچکس در آلمان خوشحال نبود. حتی آدولف هیتلر متاثر شد. قسمت عجیب ماجرا "گزارشگر" رادیو بود. افسر جوانی که خود "مترجم شازده کوچولو" به زبان آلمانی بود.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

18 Oct, 18:06


💦پالیسی!

پلتیک از که آموختی؟ از سرکار استوار.
هر چه شاه کرد من نکردم. جوانان با استعداد را بورس کرد خارج درس بخوانند و برگردند شیش تا را هشت تا کنند، ولی روشنفکر شدند. کنفدراسیون تشکیل دادند. مرگ بر شاه گفتند. زیباکلام اسلحه وارد کرد. سرنگونش کردند و دستخوش گریختند به همان کشورهای امپریالیستی. ولی من می روم توی قلعه ها قِلعگی های فقیر را استخدام می کنم. دیپلم می دهم. لیسانس. حقوق، مزایا، اعیان نشینی، شاسی بلند، استخدام، موافقت اصولی، سهمیه کنکور، بیمه طلایی، تعاونی مصرف، سفرهای زیارتی، مهمانسرا، متعه و شیشلیک پسران کریم.
- یا مرگ یا کِباب برگ.
راست می گویید کبیرید بروید ایران را ازش پس بگیرید.
خون اش را دیده. شکست نظام ورشکستگی اوست.
- مگر از روی نعش من رد شی.
پس هستی من ز هستی اوست!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

18 Oct, 18:02


💦پستچی!

✍️چیستا یثربی:
چهارده ساله که بودم عاشق پستچی محل شدم. در را باز کردم نامه را بگیرم، پشتش بود، وقتی برگشت قلبم مثل بستنی آب شد. انسان نبود، پیک الهی بود، از بس زیبا بود. شاید هجده سالش بود. از آن روز کارم شد هر روز برای خودم نامه نوشتن و پست سفارشی کردن. بیاید، زنگ بزند، امضا بخواهد، خودکارش را بدهد و یک لحظه نگاهش کنم. یازده صبح می دانستم الان زنگ میزند. پله ها را پرواز میکردم. مادرم شک نکند میگفتم برای مجله مینویسم پاسخ میدهند. پسرک متوجه شده بود. آنقدر خودکار در دستم می لرزید که خنده اش میگرفت. جز سلام و خداحافظ کلامی نگفت. فقط یک بار گفت: چقدر نامه داری. خوش به حالت. آن شب تا صبح تکرار می کردم چقدر نامه داری. خوش به حالت.
یکروز داشتم امضا میکردم فضول محل مان دید. گفت: دختره ی بی حیا. شلوارم کوتاه بود جوراب هم نپوشیده بودم. یک لحظه غرق شلوارم شدم که پیک آسمانی من طرف را روی زمین خواباند. مگر پیک آسمانی کتک میزند؟ مردم جدا کردند. از لبش خون می آمد. یادش رفت خودکارش را پس بگیرد. یک نگاه زیرچشمی انداخت و رفت. روز بعد پستچی پیری آمد. گفتم آن آقای قبلی چه شد؟ گفت: بیرونش کردند. بیچاره خرج مادر مریضش را میداد. او به خاطر من دعوا کرد. کاش عاشقش نشده بودم.
اینترنت آمد و پستچی ها گم شدند. دخترم یکروز گفت مامان یک جمله عاشقانه بگو لازمش دارم. گفتم: چقدر نامه داری. خوش به حالت!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

17 Oct, 18:19


💦عمامه ات را بدزد رفیق!

روزگار است این که گه عزت دهد گه خوار دارد.
روزگاری عمامه ی سر ما بود. اولاد پیغمبر. پای منبرش می نشستیم. صدر مجلسش می نشاندیم. صندلی جلو. در سلام پیشدستی می کردیم. بشقاب اول را جلوی او می گذاشتیم. لباس پیغمبر تن اش بود. مثل دکتر محرم بود. اعتراف می کردیم. اقتدا می کردیم. وقف می کردیم. محلل می کردیم. پنج یک مال مان را صلح می کردیم. امانتی می سپردیم. پاکت می دادیم. نذورات. وجوهات. سهم امام. تقلید می کردیم. بابی می کشتیم. عمر می سوزاندیم و او حرام و حلال را برای مان حلال و حرام می کرد.
- نپّره.
امروز عمامه اش را طناب پیچ می کند.
چرخ بازیگر از این بازیچه ها بسیار دارد!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

17 Oct, 18:18


محتشم‌السلطنه‌ اسفندیاری

کوکب خانم

17 Oct, 18:17


💦خوار داریم!

✍️ احمد کسروی:
یکی از آشنایان از تبریز یک لایحه‌ آورده بود باید رضاشاه محاکمه شود. گفتم: رضاشاه رفته دیگر دست باو ندارید. ولی کسان سزاوار محاکمه بسیارند. گفت: مثلاً؟ گفتم: جناب محتشم‌ السلطنه‌ اسفندیاری رئیس دارالشورا. جایگاه «رئیس پارلمان» پایین‌تر از پادشاه نیست. وقتی هیئتی نزد شاه می فرستادند می‌گفت: «سلامهای عبیدانه ما را بخاک پای همایونی عرضه بدارید». بروید از او بپرسید: تو چاکر هستی یا رئیس مجلس؟ رئیس مجلس رئیس قوه‌ی مقننه است. جای فروتنی نیست. جای سرافرازی است. بخوشگذرانی علاقمند است. تاریخچه‌ی او را بدست آورید تا بدانید هشتاد سال عمر را چگونه بسر داده. معاون اتابک بود، خود را بمیان مشروطه‌خواهان انداخت و مستر شوستر او را هوادار روس ها بر می‌شمارد. اگر راست می گویید بداوری بخوانید. گفت: چگونه بدادگاه توانیم کشید؟ گفتم: پس رضاشاه را چگونه توانید کشاند؟ گامش اینست بدخواهان را خوار بدارید. در همه جا بد بگویید. نامشان را بزشتی ببرید و گناهانشان را یکایک برای مردم بشمارید که دست‌اندرکار نباشند و خود را بکناری کشند.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

16 Oct, 20:15


💦 این سینه من، بیاین بشکافین!

داریوش مهرجویی دل گنده بود. نظر بلند. لوطی مسلک. دست و دل باز. در فیلم "طهران" سقف بالای سر بنده خدا خراب شد بردشان دور تهران گرداند، ناهار دریایی داد، در هتل خواباند و خانه شان را بازسازی کرد از اولش خوشگل تر. در "مهمان مامان" همسایه ها یاری کردند مامان آبروداری کرد و یک محله را غذا داد. دیگ ها را هم امین حیایی و پارسا پیروزفر بردند لب حوض شستند. "بانو" از غربتی ها پذیرایی شایان کرد و "اجاره نشین ها" برای مش میتی و عملجاتش سفره انداختند از این سر تا آن سر.
- آقای قندی. کباب مباب ها نریختن که؟
- می گه کباب ها مباب ها نریختن که؟
- زکی. مگه کشکه.
- می گه زکی. مگه کشکه.
در مستند "مهرجویی"، روسری از سر همسرش برمی دارد می کند سر یک تندیس. خرمن مو پر پیچ و تاب است. بغل می کند، می بوسد و می گوید: خوشگل شدی تو.
در "مهمان مامان" پارسا پیروزفر به نسرین مقانلو گفت: خوشگل شدی جوجو.
کلاه کپه اش را پرت می کند وسط برکه دیگر نمی خواهم:
- 44 سال سرم گذاشتند.
خسرو سینمای ایران بود. دو تا امضا داشت. اولیش یا سفره پهن می کرد یا کوبیده سیخ می گرفت، کباب باد می زد، چلو صاف می کرد، ملاقه هم می زد، شله زرد می پخت، رستوران دریایی می برد، راسته پاک می کرد و شَله مَله هاش را می گرفت.
دومیش یک تکه طنز ناب بود. در "میکس" آن جا که خسرو شکیبایی خُل می شود حلقه های فیلم را پرت و پلا می کند یا در "درخت گلابی" باغ پارتی فامیلی برقرار است و یک پسربچه بیش فعال را به درخت طناب پیچ کرده اند. عمه خانم ضامن می شود گناه داره بازش کنین و بازش می کنند کاسه و کوزه و منقل و سفره را در می نوردد!
- بایدش طنز را عزاداری!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

15 Oct, 18:49


💦مسافر غریب یه راه بی نشون!

✍️سهیل عربی:
دیگه زندانی نیستم.
خبری از آمار و بسته شدن درب بند نیست.
پس از هشت سال زیر نور ماه قدم می زدم.
با سرعت می رفتم. می ترسیدم الان بریزن سرم بگن برگرد بند.
یکی زد رو شونم
_ چته ککا پریشونی؟
به خودم اومدم وسط جاده برازجان_ بوشهرم. چند ساعت راه اومده بودم.
به کجا باید برگردم؟
به خانه ای که ویران شده؟
مسافرِ غریبِ
یه راهِ بی نشونم
می خوام برم گم بشم
اینجا دیگه نمونم.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

15 Oct, 18:48


💦حزب فقط حزب الله!

✍️احمد کسروی:
در آمریکا یکصدوسی‌ملیون مردم تنها دو حزب دارند و سومی پیدا نشد. در ایران در اندک‌زمان بیست سی حزب پدید می‌آید. آمریکایی معنی حزب را می‌داند. می‌داند برای هوسبازی نیست. برای همدست بودن و کوشیدنست. بخود حق نمی‌دهد دسته‌ی نوینی پدید آورد که جز خیانت بکشور نیست. آمریکایی این را می‌فهمد، ولی ایرانی از پستی اندیشه و کوتاهی همت نمی‌ فهمد. صدها حزب ده نفری و بیست نفری دارد که جز کشاکش سودی ندارند.

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

14 Oct, 18:53


💦تکیه بر نیزه غریبی!

کلید سرنگونی جمهوری اسلامی در روزی زده شد که امام راحل در محفلی در فرازی در وکرد: در راس همه صفات مکتبی بودن است.
ریش، پشم، تسبیح، یقه آخوندی، چادر، چاقچور، چرک، چروک و مصاحبه: کفن مرده چند تکه است؟ شک بین سه و چار شرط بر سه است یا چار؟
خوش به حال بوقلمون صفتان شد.
- تو اهل دانش و فضلی همین گناهت بس.
و امروز که فصل درو فرا رسیده تلنگ اش در رفته است.
مغزها ریز پرنده ساختند و شکنبه ها آبگرمکن نقطه زن. واگذار می کنند به تیغ برنده امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف:
🎤امام جمعه اردبیل:
اسرائیلی ها تا فرصت از دست نرفته فرار کنند و الا به شمشیر امام مهدی گرفتار خواهند شد. امام مهدی با ابزار پیشرفته محل اختفای هفتاد هزار اسرائیلی را خواهد فهمید و همه را خواهد کشت!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

13 Oct, 20:07


💦جای نشستن!

✍️عزیز نسین:
زن و شوهر خسته و مانده وارد دفتر معاملات ملکی شدند. دو میز بزرگ دیده می شد. کسی که پشت میز بالا نشسته بود عینک داشت و دیگری پشت میز پایین کچل بود. عینکیه قد و بالای زن و شوهر را دید زد و گفت:
– فرمایش؟
- یک آپارتمان دو اتاقه می خواهیم.
- بخرین؟
- نه، اجاره.
کچله گفت:
- بشینین دلال ها بیان نشونتون بدن.
یک کاناپه بالای دفتر و پنج صندلی جلوی در قرار داشت. شوهر به طرف صندلی رفت و زن خسته بود روی مبل نشست.
در باز شد. یک زن و مرد آمدند که نشان می داد پولدار هستند. مرد چاق بود و زن خوشگل. بنگاهی عینکی و شریک کچلش بلند شدند:
- امر بفرمایین؟
- یک ویلا می خواهیم.
- بفرمایید یک چایی میل کنید در خدمتتون بریم نشون بدم.
کچله زیر چشمی به زن اول نگاه کرد. شوهره اشاره کرد بیا بشین روی صندلی. زن بدون اراده اطاعت کرد.
عینکیه گفت:
- یک ویلای عالی داریم ماهی شش هزار لیره.
مرد چاق گفت:
- من که قیمت نخواستم.
- اجاره یک سال را پیش می خواهند.
- می دهم.
دلالی که مشتری ها را می برد آمد و گفت:
- خانه را پسندیدن. صاحبخانه سه ساله اجاره را پیش گرفت.
- اجاره چه قدر شد؟
- ماهی ده هزار لیره.
کچله زن و مرد پولدار را نشان داد و گفت:
- با خانم و آقا برو ویلای «کوهیلان» را نشون بده.
به زن و شوهر اولی گفت:
- شما یک دقیقه بنشینید الآن برمی گرده.
یک زن چادری و تکیده وارد شد:
- اتاق خالی دارین؟
کچله گفت:
- داریم ولی دوره.
- عیب نداره. زیر زمین هم باشه می خوام.
زن اولی دوباره رفت روی مبل نشست.
چه قدر کرایه می تونی بدی؟
- ماهی صد لیره.
بنگاه دار کچل خندید.
- صد لیره برات فاتحه هم نمی خونن.
- برادر به خدا اینم برامون زور داره.
مرد اولی هم رفت بغل زنش نشست. پاش را انداخت روی پاش.
زن چادری بیرون رفت و یک مرد و زن جوان وارد شدند. زن گفت:
- خونه می خواستیم.
- کرایه اش چقدر باشه؟
- می خواهیم بخریم.
مرد عینکی و شریک کچلش مثل فنر پریدند و اشاره به مبل کردند:
- بفرمایین بنشینید.
زن و شوهر اولی رفتند روی صندلی نشستند.
بنگاه دار عینکی گفت:
- خیابان «کوثر» یک ویلای دو هزار متری داریم. هشتصد متر زیربنا.
زن پرسید:
- استخر و زمین تنیس داره؟
- نخیر. خودتون می تونین بسازین.
ما حوصله ی این کارها را نداریم. سالی دو سه ماه این جا هستیم.
مرد اولی دست زنش را گرفت و رفتند.
عینکیه پرسید:
- اینا کی بودن؟
کچله گفت:
- انگار خل بودن!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

12 Oct, 19:28


💦چراغانی!

64 جشن رسمی داشتیم: نوروز، مهرگان، سده، یلدا، تیرگان، امردادگان، آذرگان، سپندارمزگان، فروردگان، اردیبهشتگان، خردادگان، بهمنگان، سوری، سیزده به در، خرم روز، کاشت، برداشت، روشنایی و آتش. آقایون دست، خانوم ها رقص، حالا برعکس.
- اون دست قشنگه را بزن.
چنج کردیم با 30-40 سوگواری رسمی: عاشورا، تاسوعا، محرم، صفر، رمضان، دهه فاطمیه، شام غریبان، اربعین، احیا، قدر، بیست و یکم، ضربت، شهادت، رحلت، چراغ برات، سوم، هفتم، چهلم، سال و من یقرا الفاتحه مع الصلوات.
- اون صلوات گندهه را بفرست!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

12 Oct, 19:23


💦خوراک شاعرا نون و پنیره!

✍️احمد کسروی:
شاعران هرچه از دلشان گذشته شعر کرده در دیوانها جا داده اند.
این دو شعر را با خرد خود بداوری گزارید:
ناسزایی را چو بینی بختیار عاقلان تسلیم کردند اختیار
باش تا دستش ببندد روزگار پس بکام دوستان چشمش درآر
آیا این دستور با گردنفرازی سازگار است؟ آقای شاعر پستی را فلسفه‌ی اخلاقی گردانیده با زبان شیوا بمردم می‌دهد و مردم هم به گفته‌ی شاعر رفتار می‌کنند. یکی را چیره ببینند زبان بچاپلوسی باز می‌کنند و همینکه افتد بیکبار برگشته پرده‌دریها می‌نمایند. چنانکه با رضاشاه کردند. همچون رقاصان که بدون تصمیم دستها و پاهاشان با هوای موسیقی بحرکت می‌آید، ایرانیان بدبخت نیز بی‌اختیار یک کس که نیرومند گردید گردنگزاری می‌نمایند و از نیرو افتاد قیافه‌ها دیگر گردیده، لحنها عوض شده و بهمدیگر رسند گویند : «دیدی خدا چگونه انتقام گرفت؟»

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

11 Oct, 18:29


👜کوکب مشهدی

💦روز دختر!

- موگوم خدا یک دختر هم بهم نداد موهاشه دمب اسبی ببافوم و روز دختره بهش تبریک بوگوم.
- مو دختر آبجیم هست، ولی شک دروم دختر باشَه. روزی یک مدل دوست پسر عوض موکونَه. کِمال آقا مگه از بی غیرتی همزُلف مه. خدا ره شکر موکونَه فامیل نمرَه.
- دختر دایی مو هم پارسال حامله رفت بردن یواشکی انداختن. باباش مِفهمید خون به پا مِکرد. بعد هم زن داییم پول داد دوختن از اولش محکم تر.
- قِدیم کی جرات داشت. مو و جلال آقا شیش سال نامه پِرونی مِکردم.
- مو هم کمال آقا ره تو مسجد می دیدوم. بین دو نِماز!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

11 Oct, 18:26


💦نه غربی!

✍️علی مرادی مراغه ای:
آمریکاستیزی در آثار روشنفکران موج می زد و آل احمد در «سرگذشت کندوها» بیداد کرد.
بلایی آمده زندگی زنبوران در طاق نمای کوه را نابود کرده و ناگزیر به کندویی پناه می برند که متعلق به کمند علی بک است. کمند علی بک از برداشت عسل به نام و نان می رسد و طمع سبب می شود سهم زنبورها را نیز بر دارد و جای آن شیره بگذارد. زنبورها چاره را در گریز از کندو و بازگشت به کوه اجدادی می یابند...»
روشنفکر در ضدیت با دنیای جدید راه حلی که ارائه می دهد بازگشت به اعماق تاریخ است.
هیچ کشوری اندازه روسیه به ایران ضربه نزده و تنها در یک داستان «غریبه در شهر» ساعدی ردی از جنایات روسیه آن هم تزاری به چشم می خورد. از ترس هژمونی حزب توده بر محافل روشنفکری کسی را یارای حمله به شوروی نبود.


https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

10 Oct, 18:53


💦ریز پرنده!

موشک 9 متری توی کوچه 6 متری مال قدیم بود.
- صدام بنداز جای دیروزی.
اسرائیل جنگ نمی کند. معجزه می کند. عصا را مار می کند. فخری زاده را زد به زنش خش نیفتاد. هنیه را زد طبقه دوم از سوم خبردار نشد. کنسولگری را زد شیشه های عمارت بغلش نشکست. شامورتی کرد 3 هزار علیل گذاشت روی دست حزب الله. نصرالله را از مرکز ثقل زمین تکه تکه بیرون آوردند و قاآنی نامه اش آمد خودش نیامد.
وقتی قادر است مهره ها را یکی یکی و به ترتیب قد قلم بگیرد و نقطه بزند و بار وانت بکند، دیگر چه جای ترس؟
- نترس. اون با من.
با مردم ایران هم اعلام دوستی کرد.
- دل بدان نتوان بست.
اپوزیسیون خارج نشین عقیده دارد قولی است خلاف.
- ایزنه کور و کر و شل و پل مان ایکونه.
می گوید جنگ نه. تغییر رژیم باید به دست مردم صورت گیرد. راه سوم. بریزند توی خیابان ها. ببندن شان به دوشکا. در دو روز هزار نفر را بکشند. پینت بال. ساچمه. بزنند توی چشم. توی آلت تناسلی. بندازن توی ون. ببرند توی بند و دخترکی و پسرکی بردارند.
بی بی جایی می زند که درد بیاید. از کِمال آقا بپرس!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

09 Oct, 19:05


💦حاجی واشنگتن!

✍️علی مرادی مراغه ای:
اولین سفیر ایران در آمریکا حسینقلی خان بود. مردی ساده دل که شعرهای مزخرف میگفت و به علت سستی وزن مسخره اش میکردند. به تمسخر حاجی واشینگتن می نامیدند. اعتمادالسلطنه او را دیوانه خوانده. فرزند میرزا آقاخان نوری معروف بود. علت انتخابش انگلیسی بلد بود. مدتی هند بوده. کسی حاضر به رفتن نبود. میگفتند آمریکا ته چاه است.
عید قربان در بالکن هتل والدورف آستوریا شهر نیویورک گوساله ای را به زمین زده ذبح کرد. خون از ناودان جاری و به خیابان رسید. غوغا به پا شد حتما جنایتی رخ داده. ناصرالدین شاه او را احضار کرده گفت: «ما را نزد جوان‌ترین دولت دنیا بی‌آبرو و ملت چندین هزار ساله را سخره عالمیان کردی. خدا از تو نگذرد.»
تعجب کرده بود چرا رئیس جمهور آمریکا رشوه قبول نمی کند:
«القاب و مناصب وجود ندارد. رئیس جمهور را مستر پرزیدنت می نامند. رئیس جمهور نمی تواند تعارف قبول کند. اگر مردم از او خوششان نیاید فرد دیگری را انتخاب می کنند. رئیس جمهور که بر کنار شد باید مانند سایر مردم کاسبی کند.»

اولین سفیر آمریکا هم زمان ناصرالدین شاه به ایران آمد. اعتمادالسلطنه می نویسد: «مهترهای امین السلطان با آدمهای سفیر ینگی دنیا دعوا کردند، محافظین سفارت را کتک مفصلی زدند، داخل سفارت شده وقاحت نمودند و سفیر میخواهد بیرق انداخته برود.»

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

08 Oct, 18:59


- جمال یک اجازه دائمی به من بده بتونم از نوشته های کوکب برای استوری در اینستاگرام یا هر جای دیگه با ذکر اسم خودت استفاده کنم.

💦اجازه نامه!

نقل مطالب کوکب با ذکر ماخذ، بی ذکر ماخذ، با نام نویسنده، بی نام نویسنده و با نام غیر از هفت دولت آزاد است. مال بابام نیست!

https://t.me/jamalsanatnegar

کوکب خانم

08 Oct, 18:58


💦فحش نده فحش بِلدوم!

✍️ علی مرادی مراغه ای:
ایرانیان فحاش هستیم. تاورنيه دوره صفویه آمده بود می‏نويسد: «ايرانيها در اداء الفاظ ركيك و فحشهاى قبيح مهارت دارند.» هر طرف فحاشی است. صف نانوایی، بوق ماشین عقبی، سپر خورده، اول توهین تا رسیدن پلیس. در کامنتهای مقالات انگلیسی و ترکی استانبولی اثری از رکاکت نمیبینم اما سایتهای ایرانی مالامال فحش است. بارها بخش کامنتها را بسته ام. از هر سلسله انتقاد کنم بلافاصله صاحبش پیدا میشود. آغامحمدخان را جنایتکار نامیده ام می گویند «به بابای ما ترک ها توهین کرده ای». به استالین می گویم جانی یخ توده ای های فریز باز می شود. شیخ فضل الله را نقد می کنم زاغ سیاه ملای روستا را چوب زده ام و امان از نقد رضاشاه که مصادف است با باران فحش. از خودش یاد گرفته اند. قهارترین فحاشان بود. جامعه آکنده از نفرت است و طفلی به نام شادی دیریست گمشده.
روزی پيرنيا از مدرس پرسيد: پس کی مملکت اصلاح می شود؟ گفت روزی که شما بر گرديد نائين، رضاخان برود آلاشت و من بروم ولايت.
در محاکمه قطب زاده، ری شهری پرسید چرا ازدواج نکردی؟ گفت: بخوام یه لیوان شیر بخورم همه گاو را نمی خرم. طفلک کارول جروم دوست دختر قطب زاده.

https://t.me/jamalsanatnegar

1,998

subscribers

8,181

photos

262

videos