از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی @irajrezaie Channel on Telegram

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی
رقص است زبانِ ذرّه زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد
"مولانا"

ارتباط با ادمین
@Irajrezaiee
2,480 Subscribers
418 Photos
22 Videos
Last Updated 24.02.2025 00:07

Similar Channels

ایرج شهبازی
17,246 Subscribers

زبان ذره: مفهوم و اهمیت رقص در شعر فارسی

رقص به عنوان یک بیان هنری و فرهنگی از دیرباز در ادبیات و هنرهای ایران نقش مهمی ایفا کرده است. شعر فارسی، به ویژه آثار بزرگانی چون مولانا، به تفصیل به مفهوم رقص و ارتباط آن با روحیات انسانی پرداخته است. در شعر معروف مولانا، 'رقص است زبانِ ذره زیرا جز رقص دگر بیان ندارد'، به زیبایی ابراز می‌شود که رقص نه تنها یک هنر، بلکه یک زبان و وسیله‌ای برای بیان احساسات و عواطف انسانی است. رقص در این زمینه به مثابه یک زبان جهانی بروز می‌کند که توانایی انتقال احساسات عمیق و غنی را دارد. در این مقاله، به بررسی عمیق‌تر این مفهوم در شعر فارسی و تأثیر آن بر فرهنگ و هنر خواهیم پرداخت.

رقص در شعر فارسی چه نقشی دارد؟

رقص در شعر فارسی به عنوان نمادی از شادابی و زندگی تجلی می‌یابد. شاعران به ویژه در اشعار عاشقانه و عرفانی، رقص را به عنوان نمایشی از ارتباط روح با جسم و نمادی از عشق الهی و انسانی به کار می‌برند.

این نوع بیان عاطفی، باعث می‌شود تا خواننده یا شنونده به درک عمیق‌تری از احساسات شاعر برسد. رقص به عنوان ابزاری برای بیان احساسات عمیق و ناگفته در ادبیات فارسی بسیار مؤثر بوده و توانسته است پیوندی عمیق بین کلام و احساس برقرار کند.

چگونه مولانا رقص را در آثار خود توصیف کرده است؟

مولانا به رقص به عنوان یک تجربه روحانی و عرفانی نگاه می‌کند. او در اشعار خود بارها به رقص به عنوان نمادی از شادی و وحدت با خدا اشاره کرده است و آن را به نوعی حرکتی می‌داند که روح را به سوی معشوق می‌برد.

در واقع، مولانا با استفاده از تمثیل رقص، به مفهوم حرکت روح در جستجوی حقیقت و عشق الهی می‌پردازد و به نوعی رقص را به عنوان مسیری برای رسیدن به عرفان و آگاهی عمیق‌تر از وجود انسانی می‌بیند.

آیا رقص تنها در شعر مولانا مورد توجه قرار گرفته است؟

نه، رقص در آثار بسیاری از شاعران بزرگ فارسی‌زبان مانند حافظ، سعدی و نیز در ادبیات معاصر مورد توجه قرار گرفته است. هر یک از این شاعران به نوعی از رقص به عنوان نماد احساسات و ارتباطات انسانی و الهی استفاده کرده‌اند.

در ادبیات فارسی، رقص به عنوان نمادی از عشق، شادی و آزادی به تصویر کشیده شده و به عنوان یک بخش جدایی ناپذیر از فرهنگ ایرانی احترامی ویژه دارد.

چگونه می‌توان تأثیر رقص را در فرهنگ ایرانی مشاهده کرد؟

تأثیر رقص در فرهنگ ایرانی به وضوح در مراسم‌های مختلف مذهبی و اجتماعی دیده می‌شود. رقص در جشن‌ها، عروسی‌ها و رویدادهای فرهنگی نقش پررنگی دارد و به عنوان یک نماد فرهنگی مهم شناخته می‌شود.

علاوه بر این، رقص به عنوان نمادی از اتحاد و همبستگی در جامعه ایرانی نیز تأثیر زیادی دارد و مردم را به یکدیگر نزدیک‌تر می‌کند.

آیا رقص فقط یک هنر است یا معنای عمیق‌تری دارد؟

رقص فراتر از یک هنر ساده است و در بسیاری از فرهنگ‌ها به عنوان یک زبان پایدار برای بیان احساسات و ارتباط با دیگران شناخته می‌شود. در ادبیات فارسی، رقص به عنوان ابزاری برای بیان عشق و درون‌مایه‌های روانی عمیق به کار می‌رود.

این هنر، نه تنها از نظر زیبایی‌شناختی جذاب است، بلکه به عنوان یک وسیله برای ارتباط عاطفی و شناخت عمیق‌تر از خود و دیگران نیز عمل می‌کند.

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی Telegram Channel

اگر به دنبال یک کانال تلگرامی جذاب و پر از انرژی مثبت هستید، کانال u0627u0632 u0632u0628u0627u0646ِ u0630َu0631ّه / u0627u06CCu0631u062C u0631u0636u0627u06CCu06CC دقیقاً جایی است که باید باشید. این کانال تلگرامی توسط ایرج رضایی اداره می‌شود و ارائه‌دهنده‌ی مطالبی پر انرژی، شاد و الهام بخش است. در اینجا رقص به عنوان زبان ذره آشکار می‌شود؛ زیرا زبان رقص توانایی بیان احساسات و افکار را بهتر از هر زبان دیگری دارد. همچنین، بر اساس واژه‌های مولانا که آمده، رقص تنها راهی است که ذره می‌تواند بیان کند و هیچ راه دیگری برای این بیان وجود ندارد. اگر علاقه‌مند به ارتباط با ادمین کانال هستید، می‌توانید با آیدی @Irajrezaiee ارتباط برقرار کنید. بنابراین، با پیوستن به کانال u0627u0632 u0632u0628u0627u0646ِ u0630َu0631ّه / u0627u06CCu0631u062C u0631u0636u0627u06CCu06CC، شادی، انرژی و همبستگی را تجربه کنید.

از زبانِ ذَرّه / ایرج رضایی Latest Posts

Post image

"مجوی عیشِ خوش از
دورِ واژگونِ سپهر
!"

استادِ خوشنویس: دکتر میلاد نوری

@irajrezaie

21 Feb, 10:54
526
Post image

انجمن‌هایِ علمی و ادبیِ خانگی

"شعرا و ادبا و فضلا، انجمن‌ها در منازل بزرگان و خانه‌های یکدیگر داشتند و با هم در آن محافل، مذاکره و مناظره و مباحثه می‌کردند و از یکدیگر علم و ادب فرامی‌گرفتند و دقایق علوم و لغت و هنر را مورد مداقه می‌ساختند. یکی از این محافل و مجامع خانۀ نصرالله منشی بود که در زمان انشای این کتاب، هنوز زنده و بر مسند قدرت متکی بوده است.؛ فضلا و علما آنجا می‌آمدند و او از ایشان به هر نوع پذیرایی و نگهداری می‌کرد، و بعضی از ایشان (شانزده نفر را نام برده است) به منزلت ساکنان خانه بودند. نصرالله به مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان اُنس گرفته بود و به حدی در راه کسب هنر می‌کوشید که به هیچ کار دیگر نمی‌پرداخت و ساعت‌ها در همدمی و گفت‌وگوی با ایشان می‌گذرانید." (از مقدمه استاد زنده‌یاد مجتبی مینوی بر کتاب کلیله و دمنه)

این گزارش و گزارش‌های دیگری از این دست، ( به نظرم ضرورت دارد تمام این گزارش‌ها در رساله یا کتاب جامع و مستقلی، گردآوری و تحلیل و بررسی شود) گواهی می‌دهد که انجمن‌ها و حلقه‌های خانگی، همواره یکی از کانون‌های اصلی نشر دانش در کشور ما بوده است. به روزگار ما، حلقه‌هایِ اندک‌شماری که به همتِ بلندِ عده‌ای از دانش‌دوستان در برخی نواحی و مناطق ایران، به صورت غالباً ماهانه یا هفتگی برگزار می‌شود، می‌تواند تجدیدِ حیات تازه‌ای از همان سنّت نیکو به شمار آید. چه اتفاق خجسته و مبارکی خواهد بود اگر در هر شهر و دیاری به همت مردمانِ سخاوتمند و دانش‌دوست آن شهر و دیار، این انجمن‌ها به تعداد زیادی برپا شود. ای کاش آنهایی که توان و تمکّنی دارند، بخش اندکی از بضاعت خود را صرف شکل‌گیری و رونق چنین انجمن‌هایی می‌کردند. در این روزگار، که کارهای زمانه، انگار با آهنگ و شتاب بیشتری رو به ادبار دارد، چنین نشست‌ها و دیدارهای دوستانه‌ای، که ذکر دانش و ادب و هنر در آن گرم و بلند است، بهترین طریق برای تداوم امید و حفظِ روح ابداع و ابتکار و طراوت و نشاط است. در این لحظه، بنده هیچ دارویی نمی‌شناسم که نافع‌تر از این نشست‌های علمی و ادبیِ خانگی باشد برای غلبه بر یأس و اندوهی که هر یک از ما به نوعی گرفتار و گریبانگیر آن هستیم.

@irajrezaie

21 Feb, 06:56
511
Post image

از تو شوم حریری،
گر خار و خارپشتم

یکتا شوم درین ره،
گر خود هزار تُویم...


در نگاه مولانا، آدمی چون به درگاه عشق، این طبیبِ جمله علّتها و این اصطرلاب اسرار خدا، روی آورد، خارهایِ خارپشتی‌اش، به پرنیان و حریر مبدّل می‌شود. در این صورت، اساساً تیغی در میان نخواهد بود تا در پیِ آن زخم‌های خون‌آلودی در میان باشد. اعجاز و کیمیاکاریِ عشق همین است که از جوجه تیغی وجودمان پرنده‌ای می‌سازد با پرهایی از پرنیان و حریر؛ پرنده‌ای با صد نغمه و نوا در سینه و گلو!


@irajrezaie

19 Feb, 22:27
525
Post image

"کویِ نومیدی مرو،
اومیدهاست؛

سویِ تاریکی مرو،
خورشیدهاست!
" (مولانا)

با این همه، از خود عارفانِ دیده‌وری چون مولانا آموخته‌ایم که حس یأس و نومیدی و اندوه هم، گاه‌گاهی، امر ناگزیری است که بسته به نوع نگاه و مواجهۀ ما می‌تواند کیمیاکارانه به امرِ حرکت‌آفرین و مبارکی مبدّل شود. من خود حسی از یأس و نومیدی را بارها از سر گذرانده‌ام. و غالباً هم در چنین احوالی، این سخن درخشان جنید بغدادی را چراغ راه خود قرار دادم و دلگرم شدم. آنجا که فرمود: "صادق روزی چهل بار از حالی به حالی بگردد و مرائی (=ریاکار) چهل سال بر یک حال بماند." (تذکرةالاولیاء، چاپ نیکلسون، ج۲، ص۳٠)

باید حس اندوه را، این حس که عمر به بی‌حاصلی و بلهوسی گذشت و ما همچنان خرک لنگ‌مان را از جویی نجهاندیم، توشۀ راه بسازیم نه مانعی برای کاهلی در جویندگی و طلبکاری. ناامیدی مطلق را خداوند در این راه گردن زده است. تا آخرین لحظۀ عمر، امیدِ صد هزار گشایش و رحمت و راحت است. در هر شرایطی نباید دست از طلب برداریم؛ چراکه "با کریمان کارها دشوار نیست". راهِ نرفتۀ صد ساله را به لطف و فضل خدا، آن کریم بی‌علّت، می‌توان به ساعتی پیمود. هیچ دور از خیال و حقیقت نیست که آن خرکِ لنگ ما روزی، بال در آورد و پرنده شود و رقصان در عشق حق نه از جویی حقیر، بلکه آسمانها درنوردد. آنچه مهم است حُسنِ خاتمت یا همان عاقبت به خیری است به تعبیر پدربزرگ‌ها و مادربزرگ‌های ما. و چون به قول حافظ شیراز، حُسنِ عاقبت نه به رندی و زاهدی است، آن بِه که کار خود به عنایت رها کنیم و تا واپسین دَمِ عمر، دست از تمنّا و طلب برنداریم. بی‌هیچ تردید و تردّدی، اگر مدام بر درِ حق بکوبیم، در اثرِ این حق‌خواهی مُدام، روزی عاقبت درهای بستۀ ستبر و زنگ‌زده با صدها قفل، گشوده خواهد شد. گیرم به فرض محال، گشایشی هم اگر نباشد، خوشا بر دَرِ حق کوفتن و بر آستانۀ آن دَر مردن! مرگ و مُردن هم، در چنین حالتی، رنگی از شادی و بشارتی از رهایی با خود دارد.

امیدی که مولانا، شورمندانه از آن سخن می‌گوید، به گمانم قابلیت آن را دارد که به امیدهای متافیزکی و آن جهانی محدود و منحصر نماند. می‌توان این امید را از آسمان به زمین، در ساحتِ سیاسی‌ترین و اجتماعی‌ترین آرزوها، تسرّی داد. در تیره‌ترین و تاریک‌ترین لحظه‌ها نیز، زمزمۀ این غزل مولانا، روزنه‌ها می‌گشاید به اقالیمِ سبز حیات و جوانبِ روشن زندگی!


باز گردد عاقبت این در؟ بلی
رو نماید یار سیمین‌بر؟ بلی

ساقی ما یادِ این مستان کند
بار دیگر با می و ساغر؟ بلی

نوبهارِ حُسن آید سوی باغ
بشکفد آن شاخه‌های تَر؟ بلی

طاق‌های سبز چون بندد چمن
جفت گردد وَرد و نیلوفر؟ بلی

دامنِ پُرخاک و خاشاکِ زمین
پُر شود از مشک و از عنبر؟ بلی

آن برِ سیمین و این رویِ چو زَر
اندرآمیزند سیم و زر؟ بلی

این سرِ مخمورِ اندیشه‌پرست
مست گردد زان میِ احمر؟ بلی

این دو چشمِ اشکبارِ نوحه‌گر
روشنی یابد از آن منظر؟ بلی

گوش‌ها که حلقه در گوش وی است
حلقه‌ها یابند از آن زرگر؟ بلی

شاهدِ جان چون شهادت عرضه کرد
یابد ایمان این دلِ کافر؟ بلی

چون بُراقِ عشق از گردون رسید
وارهد عیسیِ جان زین خر؟ بلی

جملۀ خلق جهان در یک کس است
او بُوَد از صد جهان بهتر؟ بلی

من خَمُش کردم ولیکن در دلم
تا ابد روید نی و شکر؟ بلی

@irajrezaie

19 Feb, 17:17
815