سرمای زمستان را، گرمای تو تارانده است
هرکس که تواش بردی، تا مقصدش آوردی
واماندهی تو اما، از قافله جا مانده است
دست تو که صد شادی با من به نوازش داد
گویم به دعا کز درد آزرده مباد آن دست
ای دوست! دلم را باش، وقتی که چنین قلاّش
دست از همهی عالم، غیر از تو برافشانده است
جز عشق چه نامش هست؟ وز نابترین جامش
این جرعه که جان با تو نوشیده و نوشانده است
من گوش چرا دارم، تا عقل چه می گوید
در خطّهی ما اینک، عشق است که فرمانده است
این عشق نه امروزی است، در من که دلم انگار
هر نامه که میخوانده است، با نام تو میخوانده است
بر من بوز و با خود، بردار و ببر ای عشق!
خاکستر سردی را کز عقل به جا مانده است
#حسین_منزوی📖
@IR_YARAN⚓️
🌹🍃🌸🎄🌼♥️🌼🎄🌸🍃🌹
درود یاران جان🫶
سهشنبه تون در مدار آرامش🌦