نامه های آلبرکامو به ماریا @idkkkkkkyou Channel on Telegram

نامه های آلبرکامو به ماریا

@idkkkkkkyou


https://telegram.me/TeIeCommentBot?start=sc-764219-bfwvwoJ

نامه های آلبرکامو به ماریا (Persian)

نامه های آلبرکامو به ماریا یک کانال تلگرامی با محتوای زیبا و دلنشین است که شما را به دنیای عاشقانه یادبود آلبرکامو و ماریا می‌برد. با عضویت در این کانال، شما فرصتی دارید تا نوشته‌های شگفت‌انگیز و احساسی آلبرکامو را به زبان اصلی خود مطالعه کنید و بخشی از جذابیت این داستان عاشقانه را تجربه کنید. اگر دوست دارید به دنیایی پر از احساسات و امواج عاطفی فراتر از زمان و مکان سفر کنید، نامه های آلبرکامو به ماریا مناسب‌ترین محتوا برای شماست. همچنین، با عضویت در این کانال، فراموش نکنید که از تجربیات دیگر افرادی که عاشق این داستان شده‌اند، بهره‌مند شوید و احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید. برای عضویت در این کانال، به آدرس http://t.me/HidenChat_Bot?start=7366978742 مراجعه کنید و لذت ببرید از خواندن نامه های آلبرکامو به ماریا.

نامه های آلبرکامو به ماریا

20 Nov, 19:52


نکنه یکی بیاد برات بهتر از من بنویسه و منو یادت بره ..

نامه های آلبرکامو به ماریا

19 Nov, 21:10


اگر بخوام از این‌ روزهام بگم؛ باید بگم که مدت زیادیه دارم با منِ غمگینم می‌جنگم و تا این‌جای بازی، ازش عقبم‌‌! خیلی هم عقبم؛ خیلی...

نامه های آلبرکامو به ماریا

10 Nov, 17:22


من پرندگان غمگین زیادی را دیدم
که هنوز پرواز می‌کنند.

نامه های آلبرکامو به ماریا

07 Nov, 22:21


چاره‌ای نیست جز این‌که برای تو صبر کنم.

نامه های آلبرکامو به ماریا

03 Nov, 19:43


تو زیبایی، چو صلح در چشمان ملّتی خسته از جنگ‌ها :)

نامه های آلبرکامو به ماریا

02 Nov, 16:06


عزیز من ، آنچه به من گفتی و از شنیدنش بسیار رنج کشیدم روزی از کسی‌که دوستش داری خواهی شنید . شاید آن لحظه که قلبت ناگهان میسوزد مرا به یاد بیاوری.

نامه های آلبرکامو به ماریا

31 Oct, 20:40


آیا هیچ جایی برای آدم‌هایی که همدیگر را دوست دارند نیست که بتوانند همیشه آنجا دیدار کنند؟ شاید دارم در چیزی دخالت می‌کنم که به من مربوط نیست..

نامه های آلبرکامو به ماریا

31 Oct, 20:39


اگر تو اینجا بودی همه چیز آسان‌تر می‌شد.

نامه های آلبرکامو به ماریا

31 Oct, 20:36


اما دست‌کم اگر ترکم کردی فراموشم نکن. چیزهایی را که روزی مفصل در خانه‌ام برایت گفتم، فراموش نکن. قبل از آنکه همه چیز فرو بریزد. آن روز من از صمیم قلب با تو حرف زدم و دلم می‌خواست، خیلی می‌خواست که ما مال هم باشیم و همان موقع به تو گفتم که چطور باید چنین باشیم. ترکم نکن، چیزی بدتر از فراقت تصور نمی‌کنم. الآن بدون این صورتی که تمام وجودم را منقلب می‌کند، بدون این صدا و بدون این تنی که باید کنارم می‌بود چه کنم؟

ـ از میان نامه های آلبرکامو به ماریا کاسارس

نامه های آلبرکامو به ماریا

27 Oct, 19:23


عزیز من، وقت نشد طولانی و بلند و زیاد دوستت داشته باشم؛ مراقب خودت باش.

نامه های آلبرکامو به ماریا

03 Oct, 16:39


من توان کافی در خودم سراغ ندارم برای تحمل این جدایی. دوستت دارم. زندگی کن. تا آنجا که جا دارد، خوشحال باش.چقدر می‌توانی خوشبخت باشی اگر بخواهی! دوستت دارم، عزیزم؛ مرا به‌خاطر خودت ببخش، من! تو را باور دارم و از اعماق روحم دوستت دارم. تو را محکم می‌بوسم، محکم. این منم، که میل و علاقهٔ میانمان را از زندگی‌ام بهتر حفظ می‌کنم و پیشاپیش برای خوشبختی وحشتناکی که از داشتن یک‌روزهٔ تو در کنارم احساس خواهم کرد، مهیا شده‌ام.
مراقب خودت باش؛ تو تمام امید مرا با خودت داری.
ـ از میان نامه های ماریا به آلبرکامو

نامه های آلبرکامو به ماریا

03 Oct, 16:26


به من گوش کن عزیزم؛ آغوش دلت را کاملاً بر من بگشا؛ من بلد نیستم خودم را تعریف کنم، بلد نیستم حرف بزنم و در نوشتن از آن هم بدترم، اما همهٔ چیزهایی را که اینجا به تو می‌گویم، آن‌قدر عمیق احساس می‌کنم که باید برایت روشن شود و تو را تحت تأثیر قرار دهد. من با تمام جانم با تو حرف می‌زنم؛ جانی که بعد از تأملی زیاد پشت لب‌هایم جا می‌ماند. رؤیایم این است که با تو زندگی کنم و قسم می‌خورم که آن‌قدر برایم می‌ارزد که از آن چشم نپوشم، اما فقط به این دلیل ازش گذشتم که برایم قابل تحمل نیست و باید حرفم را باور کنی. اگر تو به فکر خوشحالی منی باید درک کنی که تحمل چنان شرایطی از تحمل همهٔ رنج‌های ممکن وحشتناک‌تر است: اندوهی موحش است که من در شرایطی زندگی کنم که بدانم تو به‌هم‌ریخته از عذاب وجدان، نیمه‌ویران و در تمنای عشقی به‌دست‌نیامده باشی و من خودم را غریبه و گناهکار احساس کنم.

نامه های آلبرکامو به ماریا

02 Oct, 11:31


نامه های آلبرکامو به ماریا pinned «من هرگز در کلِ این سه ماه از دوست داشتنت دست برنداشتم، از تازه‌ترین فکرم تا کهنه‌ترینش تو بوده‌ای، تکیه‌گاهم، سرپناهم، یگانه رنجم. مرا در قلبت بپذیر، به دور از تمام هیاهوها، مرا پناه بده، حتی اندکی، تا بعدش شروع کنیم به زیستنِ این عشق که زوال نمی‌پذیرد. تو…»

نامه های آلبرکامو به ماریا

02 Oct, 11:31


من هرگز در کلِ این سه ماه از دوست داشتنت دست برنداشتم، از تازه‌ترین فکرم تا کهنه‌ترینش تو بوده‌ای، تکیه‌گاهم، سرپناهم، یگانه رنجم. مرا در قلبت بپذیر، به دور از تمام هیاهوها، مرا پناه بده، حتی اندکی، تا بعدش شروع کنیم به زیستنِ این عشق که زوال نمی‌پذیرد. تو را و تمام تو را از تمام هستی‌ام می‌طلبم، تو را بی‌هیچ کم‌وکاست. به امید دیداری زود عزیزم، خیلی زود ..🤍

- از میان نامه های آلبرکامو به ماریا

نامه های آلبرکامو به ماریا

02 Oct, 11:21


من ، بهترین و ساکت‌ترین روزهایی را که آدم می‌تواند بر این سیارهٔ بی‌رحم بیابد، مدیون تو هستم.

نامه های آلبرکامو به ماریا

02 Oct, 11:19


تازه، زشت هم هستم. امشب که داشتم لباس‌هایم را پرو می‌کردم خودم را نگاه کردم. وحشتناکم. رنگْ "زرد". جوش‌های ریز همه جا. موهایم سیخ‌سیخی و توفان‌زده. لاغر. پف‌کرده. فقط چشم‌هایم باقی مانده… تازه، آن‌ها هم بی‌روح است. به خودم نگاه کردم و به تو فکر کردم، با یأس. هنوز هم مرا که چنین عصبی و زردنبو شده‌ام دوست خواهی داشت؟ مرتب خودم را به یاد می‌آورم. چه روزهایی… دیگر بهش فکر نمی‌کنم. روزهای بد. بگذریم.

- از میان نامه های ماریا به آلبرکامو

نامه های آلبرکامو به ماریا

30 Sep, 11:43


یه بار تو برام بنویس، بذار احساس کنم کسی ام.

نامه های آلبرکامو به ماریا

30 Sep, 07:35


"ما همدیگر را اتفاقی دیدیم، همدیگر را بازشناختیم، تسلیم هم شدیم، عشقی آتشین از بلور ناب ساختیم، آیا به خوشبختی‌مان و آنچه نصیبمان شده حواست هست؟"

- ماریا کاسارس به آلبر کامو

نامه های آلبرکامو به ماریا

30 Sep, 07:31


‏وَ...

عزيز مدت هاي طولاني ام؛
من آنقدر قوی نیستم که
رویاهایی را كه با تو ساختم
با ديگري زندگی کنم...

نامه های آلبرکامو به ماریا

27 Sep, 12:32


اگر تا بحال به تو نگفته بودم اینک بدان
برای لحظاتی که گذشت و لحظاتی که اماده ی رسیدن شده اند
برای نفس هایی که از اعماق وجود راهیی اسمان شد
برای تپش هایی که اگر نبودی
جز نشانه ای برای اعلام حیات نبودند
برای هفته ها و ماه ها و سال ها که زندگی را ساختی
برای ارزوهای دور و رویاهای بی انتها
برای احساس پرواز که هر دم مرا به سوی تو روانه میکرد
برای لبخند که معنا پیدا کرد
برای اشک ها که فروریخت از شوق و برای تو که همه چیز را عزیز کردی
حتی اگه دنیا را فردا به انتهایش گره بزنند و یا مرا به دست ابرها برسانند تو خواهی ماند
برای همیشه.