Последние посты حسین بوکز (@hosein_books) в Telegram | DiscoverTelegram.com

Посты канала حسین بوکز

حسین بوکز
اینستاگرام حسین بوکز :

Www.instagram.com/hosein_books

ارتباط با من:
@Hosein_triahy

بررسی عمیق کتاب‌های خوب با حسین ریاحی📗📘📙
1,177 подписчиков
125 фото
12 видео
Последнее обновление 24.02.2025 14:19

Похожие каналы

مكتبتي ℡ | 📚
321,027 подписчиков
Читай українською 🇺🇦
12,800 подписчиков

Последний контент, опубликованный в حسین بوکز на Telegram


به همین دلیل «تعصب گروهی» شیوه درستی برای تعلق به تجربه مشترک انسانی نیست، زیرا، مادامی که خود را با زیرمجموعه‌های انسانی بشناسیم به جای آن که خود را ذیل کل بشریت درک کنیم، تقسیم بندی‌هایی ایجاد می‌کنیم که ما را از همنوعانمان جدا می‌کند.

🟠 ج- کمالگرایی یا توهم کمال:

کمالگرایی دشمن این باور است که تجربه زندگی انسانی یک تجربه مملو از شکست‌ها و نقص‌هاست. کمالگرایی این گونه تعریف می‌شود: نیاز وسواس گونه به دست‌یابی به اهداف فردی بدون هیچ مماشاتی در کوتاه آمدن از ایده‌ال‌ها. کمال‌گرایان به طور معمول اضطراب و استرس زیادی برای دست‌یابی به اهداف خود تجربه می‌کنند. و زمانی که به هدف خود نرسند به شدت احساس شکست می‌کنند. خواستار کمال بودن، پشت کردن به زندگی واقعی و کل تجربه بشری است. مشکل کمالگرایی این است  که معنای رشد و یادگیری را زیر سوال می‌برد، زیرا خواهی نخواهی شیوه‌ی اصلی رشد انسان از مسیر یادگیری از اشتباهاتش می‌گذرد.

🟠 د-در هم تنیدگی: توهم «خود»

وقتی خودمان را بابت اشتباهاتمان سرزنش می‌کنیم وجود یک «من» ایزوله و جدا از عوامل را پیش فرض می‌گیریم که تصمیمات را با اراده‌ای آزاد اخذ کرده است. واقعیت این است که اعمال ما هیچ وقت صددرصد مال ما نیستند و فاکتور‌های زیستی، اجتماعی، تاریخی و فرهنگی بسیاری در آن دخیل‌اند. مثلاً شما خودتان را برای عصبانیت مدام سرزنش می‌کنید، اما این عصبانیت شما حاصل شبکه گسترده‌ای از عوامل است. برخی از آن ممکن است به وضعیت ژنتیکی شما مرتبط باشد، شاید به دلیل زندگی در یک خانواده با اعضای پرخاشگر باشد، شاید در جامعه‌ی در حال فروپاشی زندگی‌می‌کنید که فشار بالایی بر شهروندان خود تحمیل می‌کند و غیره.

زمانی که یک من مستقل قدرتمند برای خودمان تصور می‌کنیم به نوعی خودمان را از جمع و تاریخی که در آن زیست می‌کنیم فراتر می‌بینیم. تصورِ داشتن این حجم از کنترل بر زندگی باعث می‌شود با شدت بیشتری خودمان را سرزنش کنیم اما فردی که شفقت به خود دارد، عوامل خارج از کنترل را به خودیادآوری می‌کند و با حمایت از خود فضا را برای رشد منطقی‌اش فراهم می‌کند.

🟣 3- بهوشیاری نسبت به رنج ( ذهن آگاهی یا مایندفولنس)

ذهن آگاهی پیش نیاز شفقت به خود است زیرا فضایی ایجاد می‌کند که با درد و رنجمان آنطور که در واقعیت است روبرو شویم. ما به خاطر غریزه‌ی گریز از درد، نسبت به رنج‌هایمان واکنش‌های خودکار انجام می‌دهیم. وقتی با احساسات منفی روبرو می‌شویم، به درون ریزی احساسات یعنی نادیده گرفتن یا سرکوب احساسات با تکنیک‌های مختلف رو می آوریم. اما این درون‌ریزی پایدار نیست و منجر به انفجار یا نشت هیجانی می‌شود. در این وضعیت ما در احساسات منفی‌مان غرق می‌شویم ( فردی که سال‌ها خشم خود را فرو خورده بعد از انفجار هیجانی نسبت به همه چیز خشمگین است) و جهان را از دریچه آن احساسِ خودکار می‌بینیم که رنج‌هایمان چندبرابر میزان واقعی‌شان بازنمایی می‌کند.

خود انتقادی شیوه‌ی دیگر از واکنش خودکار ما نسبت به وضعیت دشوار و شکست است. در این وضعیت ذهن من آغاز به سناریوسازی می‌کند، وقتی مدام با خود تکرار می‌کنم من در حرف زدن بین جمع خوب نیستیم و اگر شروع به سخنرانی بکنم مردم مسخره‌ام می‌کنند، ذهنم بی‌وقفه به دنبال نشانه‌هایی برای تایید این سناریو می‌گردد. در این وضعیت مجددا جهان را از دل افکار انتقادی خودکار خود می‌بینیم که نوعی از تحریف واقعیت است.

واکنش‌های خودکار اجازه مواجه درست و واقعیت‌محور با رنج‌ها را از ما سلب می‌کنند. ما عملاً نسبت به رنجمان آگاه نیستیم و تنها به دنبال فرار، سرکوب یا یافتن سریع یک راه حل برای آن هستیم. ذهن آگاهی فضایی ایجاد می‌کند که نسبت به رنجمان و میزان واقعی آن آگاه باشیم و ازین طریق امکان شفقت ورزی را فراهم می‌کند.

ذهن آگاهی دربرابر «همانند سازی افراطی» می‌ایستد و ارتباط ما را با واقعیت حفظ می‌کند. در همانند سازی افراطی ما خودمان را با افکار و احساسات منفی که به صورت خودکار در ذهنمان تولید می‌شود یکی فرض می‌کنیم، و هر فکر یا احساس را واقعیتی می‌دانیم که باید بر اساس آن عمل کنیم. ذهن‌آگاهی اما همانند سازی افراطی را متوقف می‌کند. چگونه؟

ذهن آگاهی به معنای « مشاهده‌ی درونی افکار و احساسات خودکار در زمان حال» است. ذهن آگاهی اولاً مشاهده است به این معنا که باید از آن احساسات و افکار خودکار فاصله بگیرم و آن‌ها را در درونم رصد کنم. ازین رو امکان یکی سازی احساس و افکار با خود را منتفی می‌کند. ثانیاً ذهن آگاهی همیشه در اتصال با لحظه حال رخ می‌دهد، لحظه حال همچون قلابی است که ما را از غرق شدن در فرآیند افکار و احساسات خودکار نجات می‌دهد. زیرا افکار منفی همواره به گذشته یا به آینده مرتبط‌اند، اگر در آن‌ها غرق شویم ( یعنی با آن‌ها همانند شویم) دیگر ذهن آگاه نیستیم.

📘عنوان کتاب : #شفقت_خود
نویسنده: #کریستین_نف
🔴مترجم: #الهه_موسویان
📙☑️انتشارات: #ارجمند

بخش اول

🔴 1- مقدمه: وضعیت کنونی

کتاب با توصیف کریستین نف از وضعیت کنونی جهان آغاز می‌شود. در فرهنگ مدرن نیاز بنیادین ما به «حس ارزشمند بودن» مدام در معرض تهدید است. استاندار‌های اجتماعی جدید برای زندگیِ ارزشمند، عمدتاً ماهیتی مادی دارند و ما را به سمت «بهتر و بالاتر بودن ابدی» سوق می‌دهند. این معیار‌ها ارزش ما را تنها در مقایسه با دیگران می‌سنجند و متوسط یا معمولی بودن را شکست ارزیابی می‌کنند. در چنین جهانی طبیعی است که نرخ رشد افسردگی رو به ازدیاد باشد، انزوای اجتماعی افزایش یابد و موتور تولید نفرت بی‌وقفه فعالیت کند. این معیارهای ارزشمندی، برای دست نیافتن طراحی شده‌اند، لذا جامعه‌ای از بازنده‌های خودمنتقد تولید کرده‌اند که حس خود-ارزشمندی ( و به تبع آن معنا) را در زندگی نمی‌یابند. کریستین نف مفهوم «شفقت خود» را در نسبت با چنین زمینه‌ای مطرح می‌کند و در کتاب با اتکا به پژوهش‌های علمی، تمارین گوناگون و داستان‌های واقعی از زندگی خود و مراجعانش آن را تبیین می‌کند.

🔴 2- به دنبال احساس ارزشمندی

برای درک شفقت به خود ابتدا باید دو الگوی روانی پرکاربرد امروزی را بشناسیم که می‌خواهند نیاز ما به حس خود-ارزشمندی را برطرف کنند، اما عملاً  تخریب‌کننده‌ی سلامت روان‌اند. این دو الگو شامل خود برتربینی و خودانتقادی افراطی است.

🟣 الف- خودبرتربینی:

گاهی ایگوی ما برای تامین نیاز خود به حس امنیت و خودارزشمندی کار خود را بزرگ و با شکوه جلوه می‌دهد و دستاورد‌ها و ویژگی‌های دیگران را تحقیر می‌کند. تحقیقات نشان می‌دهد این خودبزرگ بینی به صورت نوعی سوگیری بنیادین در ما نهفته است. آنچه اثر «لِیک ووبگن» خوانده می‌شود به این واقعیت اشاره دارد که ما همواره ارزیابی دست بالایی نسبت به توانایی‌ها و ویژگی‌ها خود داریم. بنابر پژوهش‌ها 94 درصد اعضای هیئت علمی‌ها فکر می‌کنند از همکارانشان بهترند، 90 درصد رانندگان فکر می‌کنند از دست فرمان بهتری از دیگران دارند و این وضعیت تقریباً در بین تمام اقشار تکرار می‌شود.

این‌ها همه در حالتی است که مطابق با توزیع نرمال ریاضیاتی در بهترین حالت تنها 50 درصد افراد باید فکر کنند از حد متوسط بالاترند. این شکل از خودبرتر بینی در فرهنگ‌های مختلف یکسان است هر چند موضوع آن تغییر می‌کند. در حالی که در فرهنگ‌های غربی فرد خود را در اموری مثل قدرت، هوش و غیره بالاتر می‌بیند در فرهنگ جمع‌گرای شرقی مردم خود را در صفاتی مثل متواضع یا با ادب‌ بودن برتر از دیگران تلقی می‌کنند. داشتن چنین سوگیری که به شکل واضحی نوعی تحریف واقعیت است و فضا را برای رشد ما محدود می‌کند. کسی که باور دارد نسبت به دیگران برتری دارد نیازی برای تلاش و رشد بیشتر و همچنین اصلاح نواقص نمی‌بیند.

از سوی دیگر ما برای ارضای خودبرتربینی به «مقایسه اجتماعی رو به پایین» رو می‌آوریم. در این‌جا ما افراد را زیر ذره‌بین قرار می‌دهیم، عیب و ایراد‌های آن‌ها را برجسته می‌کنیم و هر موفقیت آن‌ها را با یادآوری نواقصشان کمرنگ جلوه می‌دهیم. با این کار به دنبال داشتن احساس بهتری نسبت به خودمان هستیم. این شکل از مقایسه اجتماعی مشکلات عدیده‌ای تولید می‌کند.

در وهله اول  ادراک ما به کلی به سمت منفی‌نگری سوق پیدا می‌کند و اساساً در یافتن بخش‌های مثبت تجربه‌هایمان دچار معضل می‌شویم. ثانیاً با فاصله اجتماعی گرفتن از دیگران برای نقد کردنشان، شکاف بین «من» و «آن‌ها» را مدام بازتولید می‌کنیم و به همین دلیل به لحاظ اجتماعی منزوی می‌شویم . مسلماً کسی دوست ندارد با کسی در یک گروه باشد که مدام عیب‌هایش را یادآوری می‌کند! دست آخر، زمانی که واقعیت‌های مسلم، توهم ایجاد شده از خودبرتربینی را کنار می‌زند و فرد باید با نقص‌های خودش برهنه روبرو شود، نیروی منفی‌نگر ذهنش- که بسیار ورزیده شد است- به خود او حمله می‌برد و احساس خودارزشمندی‌اش را  به کلی در هم می‌شکند.

🟣 خودانتقادی افراطی:

در مقابل خودبرتربینی، خودانتقادی افراطی قرار دارد. خودانتقادی هم یک مکانیزم دفاعی برای تامین نیاز امنیت و ارزشمند‌ی است اما به شکلی معکوس عمل می‌کند. ما به شکل وحشیانه‌ای و با یک صدای درونی بدون سانسور به خودمان حمله ور می‌شویم تا ازین مطمئن شویم با وجود فاصله از معیارها،  همچنان در گروه، جایگاهی امن به ما اختصاص داده می‌شود. به تعبیر دیگر خود انتقادی یک نوع رفتار مطیعانه است زیرا به ما امکان می‌دهد تا پیش از آن که دیگرانِ خیالی قضاوتمان کنند خودمان را کوچک و تحقیر کنیم و پاداش این سلطه پذیری پذیرفته شدن در گروه است.

@hosein_books

🟣 ۴- جنگ و صلح هم برای آنان که به تاریخ علاقه‌مندند، هم برای کسانی که در پی لذت ادبی‌اند و هم برای کسانی که اهل اندیشه‌اند محتوایی دوست داشتنی فراهم می‌کند. جنگ و صلح (جدای از برخی انتقادات) چیزیست که ادبیات باید باشد.

📘📗📕
@hosein_books

کانال حسین بوکز رو به دوستانتان معرفی کنید🙏


#ادبیات_روسیه #تولستوی #سروش_حبیبی

📘عنوان کتاب : #جنگ_و_صلح
نویسنده: #لئو_تولستوی
🔴مترجم: #سروش_حبیبی
📙☑️انتشارات: #نیلوفر

🟣 ۱- به نظرم رسید یادداشت را با این عبارات آغاز کنم: «جنگ و صلح» روایت زندگی چند خاندان اشرافی روس در بحبوحه‌ی جنگ‌های ناپلئون و ارتش روسیه است. اما این جملات که تقریبا در همه‌ی سایت‌ها و صفحات معرفی کتاب در مورد«جنگ وصلح» تکرار شده است هیچ چیز ملموسی درباره آن 1700 صفحه کتاب، 600 شخصیت و 7 سال پژوهش تاریخی گسترده تولستوی به شما نمی‌گوید. واقعیت این است که خواندن «درباره‌ی» یک کتاب با خواندن خود کتاب دوتجربه‌ی متفاوتند. ما راهی جز این نداریم که خودمان را میان واژه‌های کتاب به دست فراموشی بسپاریم و با شخصیت‌ها زندگی کنیم تا به جوهر‌ه‌ی آن چه نویسنده برای بیانش در تلاش بوده دست یابیم. بنابراین هرچه در ادامه گفته می‌شود دستاورد شخصی من «درباره‌ی» جنگ و صلح است.

🟣 ۲- جنگ و صلح را باید یکبار از منظر جزئی شخصیت‌ها نگاه کرد و یکبار از منظر کلی روحِ تاریخ. بسیاری از تعدد شخصیت‌های داستان نالیده‌اند. در حالی که تمرکز داستان تولستوی بر پنج شخصیت اصلی (پیر بزوخوف، آندره‌ی بالکونسکی، ماریا بالکونسکی، ناتاشا رستف، نیکلای رستف) است و باقی شخصیت‌ها را در نسبت با این 5 تن می‌توان از فرعی تا سیاهی‌لشگر دسته بندی کرد. جنگ و صلح هیچ قهرمانی ندارد، همه‌ی شخصیت‌ها درگیر نقص‌ها، شک‌ها و ناتوانی‌هایی خود‌اند و در طی زمان دست خوش تغییرات دراماتیک می‌شوند. با این وجود همه‌ی آن‌ها یک سوال مشترک دارند. چگونه می‌توان در جهانی که هر لحظه امکان فروپاشی‌اش وجود دارد خوشبخت بود؟ 

هر کدام از شخصیت‌ها مسیر ناهموار خود برای دست یافتن به پاسخ این سوال می‌پیمایند. برای مثال پیر بزوخوف، شخصیت محبوب من، تجربه‌های مختلفی مانند عیاشی در دوره جوانی یا تلاش مادی برای محقق ساختن آرمان بزرگ ماسونی را پشت سر می‌گذارد اما تنها مواجه مستقیم او با مرگ و اسیری است که  کمک حال او در درکی نسبی از خوشبختی است. به شکلی مشابه، ناتاشا رستوف آن دختر زیبا و شورانگیز که در مجالس شادی چشم‌ها را به خود خیره می‌کند سعادت خویش رادر تشکیل خانواده، مادری و گوشه گیری می‌یابد.

اگرچه می‌توان شخصیت‌ها را مسامحتاً نماد انواع گوناگون سبک‌های زندگی یعنی مذهبی (ماریا) فلسفی (پیر) عملگرایانه (آندره) هوسبازانه (ناتاشا) جنگجویانه (نیکلای) دانست، اما تولستوی، دست کم در نظر من، نوعی سعادت مسیحی را برای همه‌ی آن‌ها فارغ از تمایزتشان تجویز می‌کند. منظور از سعادت مسیحی تسلیم بودن در برابر خواست خدا، عشق ورزیدن به دیگری و احساس حضور نیروی والاتر در همه‌ی امور است. ازین رو پیر بزوخوف در نهایت با رعایایش احساس خویشاوندی دارد و قضاوت درباره درستی و نادرستی تصمیماتش را به نوعی حضور دل معنوی واگذار می‌کند، ناتاشا خود را وقف همسر و بچه‌هایش می‌کند و آندره‌ی به ظاهر کافر در لحظات مرگ بدنبال انجیل می‌گردد.

البته من مخالف تجویز تقریبا یکسان  چیستی سعادت برای شخصیت‌های مختلف‌ام. شاید در عصر تولستوی چنین تجویزی معقول و احتمالا بسیار پسندیده بوده است، اما برای ما که در جهانی به مراتب متکثرتری از تولستوی زندگی می‌کنیم احتمال دست یافتن به چنین توافقی بر سر چیستی خوشبختی آن هم در مورد افراد با زمینه‌های گوناگون کمتر است.

 🟣 ۳- نگاه تاریخی جنبه‌ی دیگر از کار عظیم تولستوی را آشکار می‌کند. منظور از نگاه تاریخی صرف بازسازی دقیق و زیبای شخصیت‌ها، مکان‌ها و جنگ‌های تاریخی نیست بلکه علاوه بر آن، اندیشه‌ای درباره تاریخ است که تولستوی سعی می‌کند تمام داستان خود را بر بستر آن قرار دهد. برای تولستوی تاریخ آن نیست که تاریخدانان بر اساس گفته‌ها و اعمال اشخاص نابغه مانند ناپلئون یا تزار نوشته‌اند، تاریخ بر اساس تصمیم‌های منفرد و پراکنده انسان‌ها شکل نمی‌گیرد، بالعکس تاریخ جریان حتمی و ناگزیر از وقایع است که از طریق انسان‌ها به ظهور در می‌آید. ما آمران تاریخ نیستیم بلکه ماموران آنیم. اضمحلال ارتش فرانسه حتی پیش از حمله به روسیه مقدر شده بود، اما ناپلئون باید در آن مکان و زمان حضور پیدا می‌کرد تا دریابد چرا؟ این تعبیر از تاریخ شباهت ویژه‌ای با افکار هگل درباره تاریخ دارد.

با این وجود برای هگل حرکت تاریخ هدفمند و در راستای رسیدن به عقل مطلق  است، اما برای تولستوی این حرکت بیشتر دلبخواهی و ورای ادراک انسانی قرار می‌گیرد. شاید بتوان پیوندی میان این نوع درک از تاریخ با آن سعادت مسیحی که تسلیم و رضا را تجویز می‌کند برقرار ساخت. تاریخ و جریان زندگی چیزیست که ورای دانش و ادراک ما قرار می‌گیرد و هرگونه تلاش برای فهم و تغییر آن کاری عبث است، ازین رو خوشبختی چیزی نیست جز پذیرفتن آن چه «است» و تن دادن به امری که برای ما مقدر شده است.

@hosein_books

در نظر کاتوزیان حتی در حد فاصل انقلاب مشروطه تا استبداد رضا خانی که دموکراسی نیم بندی در کشور برقرار می‌شود، مردم به خاطر حافظه تاریخی استبداد زده فضای باز ایجاد شده و ظهور گرو‌ه‌های با نظرات مختلف را با هرج و مرج اشتباه می‌گیرند و خواهان پناه بردن به آغوش یک مستبد جدیدند.  اما آیا چون فرهنگ استبداد زده ایرانی هنوز پذیرش یک دموکراسی واقعی را ندارد پس باید تا مدتی نامعلوم به حکومت دیکتاتوری تن در داد؟

کاتوزیان به چند دلیل چنین نگاهی را رد می‌کند. نخست این که حکومت‌های دیکتاتوری در ایران به سرعت به سوی استبدادی شدن پیش می‌روند، دوم مردم باید به آهستگی دموکرات بودن و تحمل دیگری را بیاموزند و از آن نهراسند ، امری که محقق شدن آن در یک حکومت دیکتاتوری امکان پذیر نیست و سوم این که دموکراسی حکومتی است که خود را کامل نمی‌داند و همیشه راه را برای پیشرفت و بهتر شدن باز می‌گذارد. لذا گذار به دموکراسی یک فرآیند تدریجی است، نباید توقع داشته باشیم که یک شبه دموکراسی‌های صدساله‌ای مانند انگلیس و فرانسه در کشور ایجاد  نماییم، بلکه باید بسته به مقتضایات فرهنگی و شرایط تاریخی ملزومات  شکل گیری یک حکومت ملی را فراهم کرد. 


📘📗📕
@hosein_books

کانال حسین بوکز رو به دوستانتان معرفی کنید🙏

#جامعه_شناسی #جبهه_ملی #مصدق #استبداد #محمد_علی_همایون_کاتوزیان #نهضت_مشروطه #تاریخ_ایران #دیکتاتوری

📘عنوان کتاب : #استبداد_دموکراسی_و_ _نهضت_ملی
نویسنده: #محمد_علی_همایون_کاتوزیان
📙☑️انتشارات: #نشر_نی

🔴 این کتاب مجموعه‌ای از یادداشت‌های  پراکنده دکتر کاتوزیان در زمینه جامعه شناسی تاریخی-سیاسی ایران است. بخشی از کتاب‌ به شناسایی عناصر بیرونی مخرب و اشتباهات اعضای جبهه ملی به خصوص مصدق در رهبری جریان دموکراسی خواهی  ایران اختصاص دارد  که در جای خود بسیار خواندنی است. اما من اینجا بر «نظریه استبداد تاریخی  ایران » تمرکز می‌کنم که محور چند مقاله نخست کتاب است و به فهم موقعیت کنونی ما نیز کمک می‌کند. 

نظریه استبداد تاریخی بیان می‌کند که تمام تاریخ ایران را می‌توان  چرخه‌ای بی پایان میان حکومت‌های استبدادی و هرج و مرج در جامعه دانست. در همین جا باید تمایزی بین دیکتاتوری و استبداد قائل شد، دو واژه‌ای که در بسیاری موارد به اشتباه جای یکدیگر به کار می‌روند. دیکتاتوری نوعی از حکومت قانون است، یعنی دیکتاتور به مجموعه‌ای از قواعد و قوانین اجتماعی خود را محدود می‌کند هر چند این قواعد و قوانین تامین کننده منافع طبقه خاصی است، اما استبداد پیش از قانون است و به حکومت خودکامه‌ی وابسته به فرد  اطلاق می‌شود که ویژگی اساسی‌اش «غیر ضابطه مند» بودن است.

علل تاریخی شکل گیری استبداد را عمدتا به وضعیت اقلیمی ایران و به خصوص کمبود آب و نیار به حکومت متمرکز برای توزیع آن بر می‌گردانند. اما این دلایل هر چه باشد شکی نیست حکومت‌ استبدادی شیوه مرسوم حکمرانی در ایران بوده است. در حکومت استبدادی همه حقوق متعلق به دولت است، حتی حق مالکیت برای دیگران به رسمیت شناخته نمی‌شد و چه بسا در تاریخ ما مستبدان  با اشاره‌ای کوتاه همه اموال، جان و ناموس فردی را مصادره می‌کردند.

دولت در حکومت استبدادی هیچ وابستگی به طبقات اجتماعی ندارد، تمام مردم از هر طبقه‌ای (حتی وزیر و وکیل) رعیت‌اند  و استثمارگر کل در صدر نشسته است. چیزی که در اروپا به دلیل عدم تمرکز منابع  و وفور آب  به شکل دیگری رقم خورده است، یعنی حکومت‌های دست کم باید رضایت خاطر بخش‌هایی جامعه به خصوص ملاکان بزرگ و نجبا را جلب می‌کردند. در نتیجه از نظر بسیاری از متخصصان، ایران هیچ گاه به دوره‌های فئودالیسم و پس از آن سرمایه داری که مسیر‌های طبیعی توسعه‌اند وارد نشد زیرا بستر اجتماعی آن یعنی احترام به حق مالکیت و وجود حکومت قانون که امکان انباشت سرمایه را فراهم می‌کند  شکل نگرفته بود.

در سوی دیگر این چرخه، تاریخ ایران نشان می‌دهد که با تضعیف پایه‌های حکومت یک مستبد جنگ‌های قدرت برای شکل گیری حکومت استبدادی جدید آغاز می‌شود. دوره گذرا از یک مستبد به مستبدی دیگری زمانه‌ای پراز هرج و مرج و خونریزی است . دوره‌ای که مردم آرزو می‌کنند کاش همان مستبد قبلی قدرت را در دست داشت.

اما جامعه‌ای که قرن‌ها ذیل حکومت استبدادی زندگی کرده باشد چگونه جامعه‌ای می‌شود؟ تصویر کاریکاتوری فرهنگ سیاسی این مردمان این گونه است: در ابتدای شکل گیری حکومت  مستبد او را به خاطر ایجاد نظم و آرامش می‌ستایند، در طول حکومتش به خاطر ظلم و جور بی حد نفرینش می‌کنند و در دوره هرج و مرج پس از آن  به نوستالژیای دوران آرام گذشته دچار می‌شوند.  چنین مردمی هیچ احساس وظیفه‌ای نسبت به دولت و حکومت ندارند زیرا مشارکتی در آن ندارند، حکومت را بیگانه می‌دانند و حتی به دستاورد‌های آن به دیده تردید می‌نگرند. فاصله‌ی بین مردم و حکومت در چنین فرهنگ سیاسی هیچگاه پر نمی‌شود. کافیست این را با مفهوم یکپارچگی ملت-دولت (nation-state) به عنوان مفهوم مرکزی در حکومت‌های دموکراتیک مقایسه کنید

@hosein_books

📘عنوان کتاب : #وابی_سابی
نویسنده: #بث_کمپتن
🔴مترجم: #فرزانه_حاج‌خلیلی
📙☑️انتشارات: #میلکان

برای ما هر روز بیشتر از قبل آشکار می‌شود که در جهان جنون زده کنونی با آن مصرف‌گرایی افسار گسیخته و مسابقه بی‌پایان کسب قدرت و ثروت‌اش جایی برای یک زندگی اصیل و آرام وجود ندارد. دهه‌هاست مردمانی که ازین زندگی مدرن خسته شده‌اند در آموزه‌های کهن به دنبال یافتن گنج‌های معنوی‌اند تا مسیری برای تغییر وضعیت فعلی بیابند. شگفت آن که برخی از درخشان‌ترین این آموزه‌ها از دل میراث کشوری بدست می‌آید که امروز به فرهنگ کار طاقت‌فرسا و شتاب بی‌امان فناوری‌هایش شناخته می‌شود.

بث کمپتن ژاپن‌شناسی است که خودش را وقف یافتن برخی ازین آموزه‌ها کرده است، او که با شگفتی از ژاپن و فرهنگش یاد می‌کند باور دارد وابی‌سابی همان جهان‌بینی کهنی ‌است که به ما در ساختن یک زندگی آرام در میانه‌ی جهانی آشوب زده کمک خواهد کرد. ‌اگرچه کتاب او برای ذهن‌های فلسفه دوست قدری سطح و بعضاً پراکنده به نظر می‌رسد اما می‌تواند دریچه ورودی برای مطالعه عمیق‌تر و دقیق‌تر فرهنگ غنی ژاپنی باشد. 

برای ژاپنی‌ها مفهوم وابی‌سابی بدیهی است و به صورت خودکار در شیوه‌های تربیتی و آیینی آن‌ها لحاظ می‌شود به همین دلیل اگر از ژاپنی‌ها از وابی‌سابی بپرسید پاسخ‌های متفاوتی از اشاره به زیبایی طبیعت، تا زیستن اصیل و احترام به دیگران دریافت می‌کنید. با این وجود بث کمپتن تلاش می‌کند تعریفی برای مفهوم وابی‌سابی بدست دهد. بث کمپتن برای توضیح مفهوم وابی به تاریخچه مراسم چای در ژاپن می‌پردازد.

مراسم چای نوعی مراسم در ستایش زیبایی و همزیستی با طبیعت و دیگران است که نخستین بار توسط راهبان ذن و به عنوان نمادی از جوهره‌ی مکتب ذن پایه‌گذاری شد. (درباره افسانه چای و بودیدارما بخوانید) بعد‌ها این سنت توسط اشراف به عکس خود تبدیل می‌شود و محلی برای فخرفروشی با اتاق‌های طلاکاری شده و ظروف جواهرنشان شد. اما در نهایت ریکیو شاعر و طراح ژاپنی با طراحی اتاق‌های مخصوص مراسم چای، فرهنگ چای را از سنت پرستش ثروت به سنت ستایش سادگی تغییر داد. در طراح ساده و مینیمال ریکیو تنها از عناصر طبیعی و در دسترس استفاده می‌شود، رنگ‌ها از طبیعت الهام می‌گیرند و فضا چنان کوچک است که مهمانان حضور همدیگر را به تمامی درک می‌کنند. این همان جوهره‌ی وابی است یعنی ستایش زیبایی نهفته در سادگی. اگر چه وابی در وهله اول طنینی زیبای‌شناختی و هنری دارد اما در بعد اجتماعی خود را به صورت حس رضایت از داشته‌هایمان و در دام مادیات نیفتادن نشان می‌دهد. 

از سوی دیگر سابی آرامش و زیبایی است که از درک مفهوم گذرا بودن زندگی و فانی بودن انسان‌ها بدست می‌آید. برای کسی که به بینش سابی نائل شده است یک کوزه قدیمی یا آینه‌ی زنگار گرفته زیباتر از نمونه‌های پر زرق و برق و جدید هستند زیرا گذشت زمان آن‌ها را ارزشمند‌تر کرده است.‌ وقتی دو مفهوم وابی و سابی را در کنار هم قرار دهیم به چشم اندازی از جهان می‌رسیم که به ما گوش زد می‌کند زندگی هیچ گاه کامل نیست (گذرا و دائم در حال تغییر است) اما دقیقا در همین نقصان و ناکامل بودنش زیبا و قابل ستایش است.‌

 این که وابی سابی به یک عنصر فرهنگی بنیادین در میان ژاپنی‌های بدل شده است احتمالا از همزیستی همیشگی آن‌ها با طبیعت نشات می‌گیرد. حتی امروز شهر‌های چنده ده میلیونی ژاپن خود را با ضرباهنگ طبیعت همراه می‌کنند. مذهب شینتو که برای سال‌های مذهب رایج در ژاپن بوده است تمام طبیعت را جان دار در نظر می‌گیرد. روح ژاپنی بیشتر از هر چیزی طبیعت را به معلمی پذیرفته است و به دقت در احوال آن نظر کرده است. یک نمونه ازین هماهنگی با طبیعت تقویم‌هایی است که برای هر پنج روز نامی در نظر می‌گیرند، نام‌هایی که هر کدام به کوچکترین تغییرات در طبیعت اشاره می‌کنند. هنگامی که طبیعت معلم باشد، شکی نیست زیبایی و سادگی شکوهمند اما همواره در حال تغییر به اصل راهنمای زندگی تبدیل می‌شود.

در فصل‌های بعدی بث کمپتن تلاش می‌کند به کمک آموزه وابی‌سابی راه‌هایی برای مواجه با مسائل زندگی روزمره پیشنهاد دهد. این کار با تغییر در محیط اطرافمان آغاز می‌شود.

وابی‌سابی صرفا به یک طراحی مینیمال منجر نمی‌شود بلکه هدفش همچون طراحی یک اتاق چای ایجاد فضایی « ساده و روح نواز » است. به همین دلیل از شلوغی به دور است، به رنگ‌های یادآور طبیعت گرایش دارد، برای اشیای قدیمی که فانی بودن و گذرابودن زندگی را یادآوری می‌کنند ارزش قائل است و فضایی برای جمع شدن خانواده فراهم می‌کند.