گفته شده است که انگیزه و محرک دنی دیدرو برای نوشتن این اثر مبهم است و مسلم این است که او هرگز آن گفتوشنودی را که نقلش میکند با برادرزادهٔ رامو نداشته است، اما «ژان فرانسوا رامو» موجودی خیالی هم نیست؛ او واقعی است و حقیقتاً برادرزادهٔ ژان فیلیپ رامو، موسیقیدان معروف فرانسوی در سدهٔ هجدهم است. او جوانی است تنپرور که یگانه ذوق و قریحهاش موسیقی است، اما حتی در این زمینه هم پشتکار ندارد. برای امرارمعاش درسِ آواز و کلاوسن میدهد. حضورش فقط به ضرورتِ وجود مخاطبی است تا گفتوشنود میان من و او را در اثر میسر سازد. دیالوگ در آثار دنی دیدرو، حتی در رمان مشهور «ژاک قضاوقدری و اربابش»، به نیازِ او برای گفتن اندیشههایش بهتر پاسخ میگفت. در حقیقت من و او هر ۲ شخصیتهایی تمثیلی هستنند و دیالوگ میان دنی دیدرو و خودش، یا بهتر بگوییم میان ۲ جنبهٔ آشتیناپذیر معیارهای اخلاقیاش است. برادرزادهٔ رامو فاصله و اختلاف میانِ اندیشهٔ فلسفی و واقعیت روزانه را به ما نشان میدهد.
خواندن این کتاب را به دوستداران ادبیات داستانیِ عصر روشنگری فرانسه و قالب داستان بلند پیشنهاد میکنیم.
@hezarbook