لیبرالهای راست میگویند امنیت از طریق توسعه و ارتباط با منشأ توسعه است؛ محافظهکاران چپ میگویند امنیت از طریق نهادگرایی اقتصادی و سیاسی حاصل میشود؛ و لیبرالهای چپ میگویند امنیت از طریق آزادی اجتماعی و نهادگرایی اقتصادی میسر است. محافظهکاران راست در ایران نیز میان این سه گروه تقسیم شدند و پایگاه قدرتمندی ندارند.
بازی چپ و راست مسیری بی انتها، گفتگویی بیپایان و عرصهی نظام سیاسی بوروکراتیک، عقلانی و بیخاصیت است. مسیر تاریخ متأخر نشان داده است که چپ و راست آونگی نیست میان دو نگرش فکری، بلکه دیالکتیکیست به سوی چپ، زنانگی و سیاهچالهای بیانتها. ثنویت میان محافظهکاری یا سنت در برابر عقاید نو و متکثر باید طی فرآیندی جدلی به پیروزی یکی از آنان بینجامد؛ در غیر اینصورت تضاد میان آنان تخریب را به سوی فاجعهای عمیق خواهد بُرد. تاریخ گذشته نیز به همین جهت آوردگاه نوسازی و تخریب، فراز و فرود، و آغاز و پایان است؛ دیدگاهی مخالف با پیشروی تاریخ به سوی «توسعه».
اینکه امروز «متخصصین» چپ یا راست میگویند امنیت خارجی ایران باید فلان و بهمان باشد، و برای تأمین امنیت خارجی آزادی داخلی را توصیه میکنند و غیره، دقیقاً در زمین سوختهای بازی میکنند که خودشان را روزی خواهد بلعید. امنیت درونی یک «ملّت» در تضاد فکری با اغیار معنا مییابد. من با شیطان اکبر نمیسازم، چون نمیخواهم فرزندم قدرنشناس، زنم پتیاره و اجتماعم ضاله باشد. پذیرش نگرش دشمن سقوط اولیهی شماست و «قدرت نظامی» و «امنیت خارجی» مسائل ثانوی خواهند بود؛ زیرا مشخص نیست قرار است از چه «چیزی» محافظت کنند. اگر قرار است از فاسق، فاجر، هرزه، تبهکار، کافر و زانی، یا اندیشهای که آنان را آزاد بگذارد حمایت کند، دیگر شکست معنایی ندارد.
کشور یا ملّتی که برای «چیزی» نجنگد، همان بهتر که خوراک گرگ و روباه شود. جنگیدن برای GDP، عمق استراتژیک، آزادی، رفاه و مرز خود نشانهی باخت زودهنگام است.
📜 @hepolitike