همه خسته شده بودند.
به محلی برای استراحت رسیدند.
او نیز مانند دیگران
شتر خود را خواباند،
و به طرف آب رفت برای وضو.
چند قدمی که رفت، مکث کرد
و دوباره برگشت؛
بدون اینکه با کسی سخن بگوید!
همه گفتند:
حتما اینجا را برای استراحت نپسندیده.
چشم ها و گوش ها، همه منتظرِ
فرمان و دستوری از او بودند.
به سمت شتر خودش برگشت
زانو بندها را برداشت
زانوهای شتر را بست
و دوباره به سمت آب رفت برای وضو!
فریاد ها بلند شد که
یا رسولالله،
چرا به ما از همانجا دستور ندادید که
با افتخار زانو بندهای شتر شما را ببندیم؟!
به خودتان هم زحمت برگشتن نمیدادید!
فرمود:
هیچوقت از دیگران، درکارهای خود
کمک نخواهید،
به دیگران تکیه نکنید،
حتی برای یک قطعه چوب مسواک!
#بعثتمظهرانسانیتپیامبراکرمصلیاللهعلیهوآله
| کحلالبصر،محدثقمی،ص۶۹