هنوز نمیدانم @hanouznemidanm Channel on Telegram

هنوز نمیدانم

@hanouznemidanm


من آنم که من دانم.

هیچ راه ارتباطی وجود ندارد!

هنوز نمیدانم (Persian)

🔍 هنوز نمیدانم 🔍nnدر کانال "هنوز نمیدانم" شما با محتوای جذاب و جالب درباره چیزهایی که شاید تا حالا در مورد آن‌ها اطلاع نداشتید، آشنا خواهید شد. اگر علاقه‌مند به یادگیری و کشف اطلاعات جدید هستید، این کانال را از دست ندهید

🔎 کی هستیم؟nما یک گروه از افراد خلاق و بازتفکر هستیم که علاقه‌مند به یادگیری و اشتراک گذاری دانسته‌های جدید هستیم. از ما برای همیشه دانستن همه چیز نهایتا امکان‌پذیر نیست اما همراه با شما می‌خواهیم تا با هم، دنیای بی‌پایان دانش را کشف کنیم

🎯 چه مطالبی منتشر می‌کنیم؟nدر کانال "هنوز نمیدانم" شما می‌توانید اطلاعات جالب و متنوعی راجع به موضوعات مختلف بخوانید. از آخرین کشف‌های علمی گرفته تا داستان‌های جذاب و جالب، همه چیز را در اینجا پیدا خواهید کرد

💡 چگونه به ما بپیوندید؟nبرای عضویت در کانال "هنوز نمیدانم" به لینک زیر مراجعه کنید و همراه ما در مسیر کشف دانش بی‌پایان باشید:nn🔗 https://t.me/hanouznemidanmnnپس دیگر فکر نکنید و همین حالا به ما بپیوندید تا با هم به دنیای جذاب دانش خوش آیید. هنوز نمیدانم، اما همراه شما خواهم بود!

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:26


من راضی‌ام آنگونه که مولا بپسندد...

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:24


می‌روم تا سال دیگه تا از قسم‌هایم حفاظت کنم!
خدا نگهدار🪴

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:23


گوشه‌ای از حرف‌های لطیف ابراهیم عقیل

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:22


آخ که چقدر این دختر صبور و زیباست!

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:22


"تو" آخرین دست آویزم به درست بودن مرا به سفر می‌خواند.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:14


این مرد ابراهیم عقیل است. از فرماندهان حزب الله لبنان.
در جنگ بین حزب الله و اسرائیل شهید شد.
تا چند وقت پیش اصلا نمی‌دانستم همچین آدمی وجود دارد. اصلاً عکس‌ش را هم ندیده بودم ولی این مرد دائم مرا به سفر می‌خواند. روز و شب من را به سفر وا می‌دارد.
چیز زیادی هم از او گوش نکرده‌ام و فیلم زیادی هم ندیده‌ام ولی همان چند خطی که از او ترجمه شده است چنان مرا به رفتن هول می‌دهد که توان ماندن ندارم.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 21:03


نمی‌دانم دارم به عرفان رو می‌آورم یا به خود زندگی واقعی ولی از هر چه حرف است دوست دارم دست بشورم! دوست دارم کاری کنم به جای این که اصلاً حرفی بزنم. معنی زندگی تا حدودی برایم پوست انداخته و خودم هم درست نمی‌شناسمش. گاهی در بین عطش‌های دانستنم ویرانه می‌شوم و در وسط این ویرانی دست به خاک می‌بروم و در بین خاک‌های خرابه کف دستم اصل زندگی را احساس می‌کنم.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:59


آنقدر این جا حرف زده بودم که آدم حرف‌ها شده بودم. شاید کلمات را پشت سر هم تلمبار می‌کردم ولی عمل نیاز است برای حفظ حرف‌ها. حزب حرف شده بودم و دائم قول‌ها و قسم‌هایم را با می‌برد.
روزی در همین جا نوشتم "همه زندگی، سر قول ماندن است". در این سفر فهمیدم همه زندگی سر قول ماندن است ولی برای این که قول‌ها را باد نبرد باید کار کرد!

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:54


آیا می‌شود کاری درست اینجا کرد؟ بعید می‌دانم. این جا برایم جای حرف زدن است.
حال که حرفی برای زدن ندارم چرا بمانم و سفری دیگر را به تاخیر بیاندازم؟

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:53


خیلی از متن‌ها برایم تهی شدند! خیلی از کتاب‌هایی که دوست داشتم برایم معنی باختند و در دنباله‌اش نوشته‌ها و نوشتن‌های خودم رنگ باخت.
دیگر حرفی ندارم برای زدن ولی به همان اندازه کار دارم برای انجام دادن!

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:51


خاک‌های نشسته به جانم بوی زنده بودن می‌دهند. خاک سفر است و دور بودن. می‌دانم اگر اشتباه بمانم زنده بودن را می‌بازم.
در این سفر فهمیدم دور بودن خیلی هم بد نیست. این که در درون خودت مخاطب پیدا کنی و درون خودت به دنبال آشنا بگردی آن قدرها هم غیر ممکن نیست.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:47


نشسته‌ام در جمع و در سرم چرخ می‌زند که الان بروم یا تا صبح صبر کنم! در سرم جوابی برای چه خبرها نیست. خیره‌ام به گوشه‌ای و تلاش می‌کنم بفهمم الان رفتن بهتر است یا تا صبح فردا صبر کردن.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:42


دستم با نوشتن غریبی می‌کند. شبیه کسی شده‌ام که از سفری طولانی برگشته است و در جمع دائم خطاب قرار می‌گیرد که "چه خبر" و او هیچ جوابی ندارد بدهد.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:36


الان که برگشته‌ام به جایی که سفر را از آن شروع کردم می‌فهمم چقدر فرق دارم با کسی که روزی از همین نقطه میل سفر کرد.

هنوز نمیدانم

14 Jan, 20:33


به نام خدا
از سفر آمده‌ام و سوغات میل سفری دیگر دارم!

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:21


این هم آخرین چیزی که قرار بمونه...
یا مولا علی مدد

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:10


🪴

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:07


خدا یار و نگهدارتون باشه تا سال بعد همین موقع.

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:06


الهی دل‌تون آروم🪴

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:06


خلاصه که حلال کنید.

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:06


آدم‌های جدیدی هم که بعد شام تشریف آوردن هم چیزی رو از دست ندادید. نگران نباشید. شما هم گلدونید.

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:05


خلاصه که دم شما قدیمی‌های کانال گرم که بودید و خوندید چیزایی که نوشتم و نظر دادید. کیف داشت. با این که نمی‌شناسمتون ولی خیلی گلدونید!

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:03


سفری که لازم دارم برای پیدا کردن خودم و درست کردن نقص‌هایی که توی خودم احساس می‌کنم.

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:02


می‌دونید از این جا دور بودن برام شبیه به سفره!

هنوز نمیدانم

25 Jan, 17:02


نمی‌دونم توی این یک سال چه چیزهایی پیش بیاد. ولی فکر کنم دیگه برای "تو" پی‌وی متن بنویسم و براش آهنگ ارسال کنم و اگر حرفی و تعریفی و چیزی درباره کسی داشتم همون به خودش مستقیم بگم. غرغرهام رو هم توی دفتر سیاهه انجام می‌دم و اگر واقعا احساس کردم چیزی باید بنویسم اونو توی وبلاگ عزیزم می‌نویسم که شبیه یک کلبه دور از شهر هست‌ش.
می‌دونید وقتی ناشناس بود و من دائم ازش استفاده می‌کردم یادم رفته بود چقدر تعامل با نزدیکانم زیباست. درست از وقتی این کار رو کردم بیشتر به "تو" و زندگی فکر کردم. بیشتر به دوست‌هام فکر کردم و دلم براشون تنگ شد!

هنوز نمیدانم

25 Jan, 16:56


دوم این که خب تصمیم گرفتم تا سال دیگه همین موقع چیزی جایی منتشر نکنم. یک سری نقص‌ها و سیاهی‌ها و جهل‌ها و گناهکاری‌ها دارم که باید درست بشن. تا این جای زندگی همواره همراهم اومدن و من رو خیلی کلافه کردن.
امروز خسته از این وضعیت تصمیم گرفتم به جای بروز و نوشتن و نطق‌های بیهوده کردن، اجتماع را به عزیزان دورم محدود کنم و تنها با آن‌ها در تعامل باشم. وقت شما رو هم نگیرم و برید شما هم خودتون رو قوی کنید و کم چرت و چرت بخونید و از این حرفا.

هنوز نمیدانم

25 Jan, 16:52


به نام خدا
اول از همه تولد بزرگ عالم، امام خوبان، امیر مومنین و پدر حسنین و همسر حضرت زهرا و یاور و عموزاده پیغمبر، دل‌خوشی یتیمان و یاری رسان ضعیفان، امام علی علیه السلام مبارک

هنوز نمیدانم

24 Jan, 10:27


قشنگ‌ِمن این دو روز این طور نگاهت کردم!
می‌گذره. بهت قول می‌دم می‌گذره.

@hanouznemidanm

هنوز نمیدانم

23 Jan, 03:29


گفتم شاید مهمه بخواید بدونید😂

هنوز نمیدانم

23 Jan, 03:28


سمت راست بدنم از گردن گرفته تا رون پام:/

هنوز نمیدانم

22 Jan, 12:37


اول هر ماه که حقوق‌ها رو می‌ریزن من در عین خدا رو شکر کردن حس کارگرهای مزارع پنبه بهم دست می‌ده.

هنوز نمیدانم

22 Jan, 08:59


وضو گرفتم و نماز قضای صبحم را خواندم. از خدا خواستم جایی کاری برای خودم نکنم و برای خودنمایی چیزی نگویم.
برای هزارمین بار برنامه را مرور کردم. تلاش کردم آدم‌ها را بفرستم سر جایی که باید باشند. اسم چهار نفر را روی برگه یادداشت کردم و رفتم به سمت کلاس. صدایشان کردم و به سمت اتاق به راه افتادیم. فرایند به نظرم تا حدود 90 درصد طبق برنامه پیش رفت. حدود دو ساعت کل فرایند طول کشید.
اما از خودم راضی نیستم. اعتراف می‌کنم یک جمله را تنها برای خودم بر زبان آوردم. وقتی می‌خواستم مافوق خودم را در جریان بگذارم برای خودشیرینی گفتم که به پدرش هم نگفت. پدر از او پرسید پس به کی می‌خواهی بگویی؟ که اسم من را آورد.
حالم بهم خورد از این کارم. از این که داریم روی لبه تیغ راه می‌رویم در دعوا کردن این دانش‌آموزها و باید هر آجر اشتباهی را خورد می‌کنیم، آجری درست بگذاریم. به قصد اصلاح قدم برداریم نه چیز دیگری.
حالا با این شرایط من آمده‌ام و از روی حقارت تلاش می‌کنم اعتبار بخرم. تباه!

هنوز نمیدانم

22 Jan, 08:34


خسته ام از ارتباط با کودک‌های ۵۰ ساله‌ای که مثلا والدینن

هنوز نمیدانم

22 Jan, 02:42


کمی مرفین به رگ‌هاتون بریزید🪴

@hanouznemidanm

هنوز نمیدانم

20 Jan, 19:43


رفتم تو همین بخشی که تو پیام کاناله گفته بود.
رفتم سراغ اولین پیام‌هایی که توی چتمون سیو کردم. مال اون موقع‌ها بود که هنوز همو جمع می‌بستیم. همون موقع‌ها که حرفای دلمون رو لای هزارتا کلمه می‌پیچیدیم و یواشکی و غیر مستقیم می‌گفتیم.
دلم برات ضعف می‌ره. همین الان ضعف می‌ره وقتی بهت فکر می‌کنم.
فقط خواستم بدونی من همه تلاشم رو دارم می‌کنم که مراقب چشم‌هام باشم. چشم‌هایی که پر از تو هستن. چشم‌هایی که به دیدنت عادت کردن و این عادت شبیه عادت‌های دیگه نیست که رنگ معمولی شدن بده. توضیح‌ش سخته و ازم توضیح نخواه.
الان بدون هزارتا پیچیدن کلمات می‌گم دوستت دارم. دوستت دارم با همون اندازه ذوق. دوستت دارم با آرامش بیش‌تر.
دوستت دارم♥️