گــــوسان pinned «»
گــــوسان
@gusann
گــــوسان (Persian)
گــــوسان یک کانال تلگرامی فارسی است که به ارائه محتوای فرهنگی، هنری، و تاریخی می‌پردازد. اگر علاقه‌مند به کشف دنیای فرهنگ و هنر هستید، این کانال برای شماست. در کانال گــــوسان می‌توانید با آثار هنرمندان برجسته، تاریخچه‌های جالب از جامعه و فرهنگ‌های مختلف آشنا شوید. از نقد و بررسی‌های معتبر تا تحلیل‌های عمیق، همه چیز در این کانال یافت می‌شود. اگر دوست دارید ذهن خود را با محتوای ارزشمند پر کنید، به گــــوسان بپیوندید و تجربه‌ی یک سفر فرهنگی منحصربه‌فرد را تجربه کنید.
گــــوسان
13 Feb, 06:21
یکشنبه ۲۸ بهمن نشست گوسان برقرار است.
در بخش اول نشست، گفتگوی تخصصی
درام مدرن، بدن، روان
با حضور محمد پویا (روانشناس و نویسنده)، رضیه انصاری (داستان‌نویس)، مرجان صادقی (داستان‌نویس) و حمید سلیمی (نویسنده) برگزار می‌شود. در بخش دوم نیز بررسی موسیقی مقامی ایران با بیتا رضوی شامل گفتگو و سه‌تارنوازی و سپس داستان‌خوانی و تحلیل داستان انجام خواهدشد.
یکشنبه‌ها از ۱۷:۳۰/عمارت ژرفا
خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
در بخش اول نشست، گفتگوی تخصصی
درام مدرن، بدن، روان
با حضور محمد پویا (روانشناس و نویسنده)، رضیه انصاری (داستان‌نویس)، مرجان صادقی (داستان‌نویس) و حمید سلیمی (نویسنده) برگزار می‌شود. در بخش دوم نیز بررسی موسیقی مقامی ایران با بیتا رضوی شامل گفتگو و سه‌تارنوازی و سپس داستان‌خوانی و تحلیل داستان انجام خواهدشد.
یکشنبه‌ها از ۱۷:۳۰/عمارت ژرفا
خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 19:02
شعرخوانی آقای #پژواک_لایق
اجرای شعرهایی از رضا براهنی و سیدمهدی موسوی
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای شعرهایی از رضا براهنی و سیدمهدی موسوی
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 18:58
داستان خوانی آقای #نعیم_بهشتی
اجرای داستان پیراهن زرشکی
نویسنده: #صادق_چوبک
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان پیراهن زرشکی
نویسنده: #صادق_چوبک
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 18:57
داستان خوانی آقای #نعیم_بهشتی
اجرای داستان پیراهن زرشکی
نویسنده: #صادق_چوبک
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان پیراهن زرشکی
نویسنده: #صادق_چوبک
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 18:55
گفتگوی جمعی و نقد داستان
سه نقطه و ادامه دارد
نویسنده: #مرضیه_ملازمانی
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
سه نقطه و ادامه دارد
نویسنده: #مرضیه_ملازمانی
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 18:55
داستان‌خوانی خانم #مرضیه_ملازمانی
اجرای داستان سه نقطه و ادامه دارد
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان سه نقطه و ادامه دارد
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 18:55
داستان‌خوانی خانم #مرضیه_ملازمانی
اجرای داستان سه نقطه و ادامه دارد
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان سه نقطه و ادامه دارد
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 16:53
خون غروب در شریان بهار بود
ابر خیال دور سر روزگار بود
می‌ریخت قطره قطره غزل از نگاه من
اردیبهشت گل به گل امیدوار بود
می‌آمد از نفس نفسم بوی دود و آه
ده دشت لاله در جگرم داغدار بود
دل‌دل تپش‌تپش به تو نزدیک می‌شدم
در سینه‌ام تلاطمی از انتظار بود
***
خورشید با کرشمه از آواز خود گذشت
شب لهجه‌ی بلیغ مقام قرار بود
آرام از میانه‌ی بُهت زمان رسید
آوای گام‌‌هاش نوای سه‌تار بود
آن رامِ از توحش تاریخ رد شده
بُت‌واره‌ی تمام قدی از وقار بود
در چشم‌های مشکیِ شب دُور ماه من
یک آسمان ستاره‌ی دنباله دار بود
***
نزدیک می‌شدی و زمان ایستاده بود
نبض نسیم از هیجان ایستاده بود
دستانت از قبیله‌ی آغوش بود، کاش...
لبهات بوسه خواه و غزل‌نوش بود، کاش_
انگور می‌شدی که شرابت کند لبم
هشیار می‌شدی که خرابت کند لبم
من با هزار چشم امیدِ نگاه تو
می‌آمدم شکوفه بگیرم که... آه تو_
با چشم‌های سمت کجا دیده دوخته
با آن دوتا چراغِ در اندوه سوخته_
در خرمَنم نشد که بگیری و بنگری
ده قرن شعله بود در این سینه‌ی دری
ده قرن باده تا که بریزد به جان تو
اما شکسته بود دلِ استکان تو
اما لب تو سرد تر از دست مرگ بود
بین من و تو قصه‌ی برگ و تگرگ بود
دندان‌هات در عوضِ قند نوشخند
قندیل های تلخ خداحافظی شدند
امّید بوسه داشت لبم، داغدار شد
حال دلم خرابتر از روزگار شد
خمّار مثنوی نکُشد این خمار یل
باید پناه برد به پیمانه‌ی غزل :
****
خون کرخت شب به رگ روزگار بود
ده ابر بغض کنج گلوی بهار بود
می‌رفت ماه و از پس او در نگاه من
یک آسمان ستاره‌ی دنباله دار بود
#محمدمهدی_بنی‌اسد
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
ابر خیال دور سر روزگار بود
می‌ریخت قطره قطره غزل از نگاه من
اردیبهشت گل به گل امیدوار بود
می‌آمد از نفس نفسم بوی دود و آه
ده دشت لاله در جگرم داغدار بود
دل‌دل تپش‌تپش به تو نزدیک می‌شدم
در سینه‌ام تلاطمی از انتظار بود
***
خورشید با کرشمه از آواز خود گذشت
شب لهجه‌ی بلیغ مقام قرار بود
آرام از میانه‌ی بُهت زمان رسید
آوای گام‌‌هاش نوای سه‌تار بود
آن رامِ از توحش تاریخ رد شده
بُت‌واره‌ی تمام قدی از وقار بود
در چشم‌های مشکیِ شب دُور ماه من
یک آسمان ستاره‌ی دنباله دار بود
***
نزدیک می‌شدی و زمان ایستاده بود
نبض نسیم از هیجان ایستاده بود
دستانت از قبیله‌ی آغوش بود، کاش...
لبهات بوسه خواه و غزل‌نوش بود، کاش_
انگور می‌شدی که شرابت کند لبم
هشیار می‌شدی که خرابت کند لبم
من با هزار چشم امیدِ نگاه تو
می‌آمدم شکوفه بگیرم که... آه تو_
با چشم‌های سمت کجا دیده دوخته
با آن دوتا چراغِ در اندوه سوخته_
در خرمَنم نشد که بگیری و بنگری
ده قرن شعله بود در این سینه‌ی دری
ده قرن باده تا که بریزد به جان تو
اما شکسته بود دلِ استکان تو
اما لب تو سرد تر از دست مرگ بود
بین من و تو قصه‌ی برگ و تگرگ بود
دندان‌هات در عوضِ قند نوشخند
قندیل های تلخ خداحافظی شدند
امّید بوسه داشت لبم، داغدار شد
حال دلم خرابتر از روزگار شد
خمّار مثنوی نکُشد این خمار یل
باید پناه برد به پیمانه‌ی غزل :
****
خون کرخت شب به رگ روزگار بود
ده ابر بغض کنج گلوی بهار بود
می‌رفت ماه و از پس او در نگاه من
یک آسمان ستاره‌ی دنباله دار بود
#محمدمهدی_بنی‌اسد
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
09 Feb, 15:54
خوزستان! دوشندگان تو اینان بودند!
جوانان ما نبودند
اینان بودند
و آنانی که اصلاً هوا و آسمان و شعر و ستاره را نمی‌فهمند
و تنها با احتکار پنیر و مرغ و پودر ظرفشویی حالت نعوظ پیدا می‌کنند
و مثل موش ودام فضله می‌اندازند
و یکی دو دندان افتاده، نفسی متعفن
و شکم‌هایی به درشتیِ بشکه‌های نفت تو دارند
و شب و روز می‌آشامند و می‌خورند
و با جیب‌های پر از دلار از میدان‌های «زنده‌باد و مرگ‌بر…» می‌گذرند
و با زبانِ بی‌زبانی می‌فهمانند که مرگ بر آمریکای شعاردهندگان
مشکلی را حل نمی‌کند
که بعد از انقلاب هم پول از پاروی تاجرها بالا می‌رود
و کله پاچه، سیر و سیرابی و ودکای قاچاق یا خانگی می‌خورند
در «ویدئو» فیلم‌های هندی، «رنگارنگ»، و فیلم «پاگنده به آفریقا می‌رود» می‌بینند
دلشان می‌گیرد یا غشغش می‌خندند
و هر دو سه ساعت از حجره به شمیران تلفن می‌کنند
مبادا عیال با معمار خانه‌ی نوساز روهم ریخته باشد
و فشار خون را هنوز هم به کمک آبغوره پایین می‌آورند
و غم اصیلشان این است که چرا کاباره‌ها و کافه‌های ساز و ضربی را بسته‌اند
-وآخر آدم پولش را کجا خرج کند؟-
و اگر گرفتار شوند ثابت می‌کنند که همیشه خمس و زکاتشان را داده‌اند
و به فکر پول‌هایی هستند که در تیغه‌ی پشت فریز پنهان کرده‌اند
خوزستان! دوشندگان تو جوانان ما نبودند
اینان بودند
و آنانی که جنگ‌ها را می‌سازند، ولی هرگز آن ها را نمی‌جنگند
#رضا_براهنی
(برشی از شعر بلند اسماعیل)
@gusann
جوانان ما نبودند
اینان بودند
و آنانی که اصلاً هوا و آسمان و شعر و ستاره را نمی‌فهمند
و تنها با احتکار پنیر و مرغ و پودر ظرفشویی حالت نعوظ پیدا می‌کنند
و مثل موش ودام فضله می‌اندازند
و یکی دو دندان افتاده، نفسی متعفن
و شکم‌هایی به درشتیِ بشکه‌های نفت تو دارند
و شب و روز می‌آشامند و می‌خورند
و با جیب‌های پر از دلار از میدان‌های «زنده‌باد و مرگ‌بر…» می‌گذرند
و با زبانِ بی‌زبانی می‌فهمانند که مرگ بر آمریکای شعاردهندگان
مشکلی را حل نمی‌کند
که بعد از انقلاب هم پول از پاروی تاجرها بالا می‌رود
و کله پاچه، سیر و سیرابی و ودکای قاچاق یا خانگی می‌خورند
در «ویدئو» فیلم‌های هندی، «رنگارنگ»، و فیلم «پاگنده به آفریقا می‌رود» می‌بینند
دلشان می‌گیرد یا غشغش می‌خندند
و هر دو سه ساعت از حجره به شمیران تلفن می‌کنند
مبادا عیال با معمار خانه‌ی نوساز روهم ریخته باشد
و فشار خون را هنوز هم به کمک آبغوره پایین می‌آورند
و غم اصیلشان این است که چرا کاباره‌ها و کافه‌های ساز و ضربی را بسته‌اند
-وآخر آدم پولش را کجا خرج کند؟-
و اگر گرفتار شوند ثابت می‌کنند که همیشه خمس و زکاتشان را داده‌اند
و به فکر پول‌هایی هستند که در تیغه‌ی پشت فریز پنهان کرده‌اند
خوزستان! دوشندگان تو جوانان ما نبودند
اینان بودند
و آنانی که جنگ‌ها را می‌سازند، ولی هرگز آن ها را نمی‌جنگند
#رضا_براهنی
(برشی از شعر بلند اسماعیل)
@gusann
گــــوسان
08 Feb, 11:27
پائیزی که مهرماه اش مهم است
اُشتران و گزمگان
همه در خواب بودند
هنگامي كه من
درخَلسهِ جواني
به هنگامِ پرسه در بازار شهر
سياست را كالاي ارزان پيشخوان هرجائيان ديدم،
و زان پس
شاعران هَجو گفتند و
مَردمان مُدارا نكردند
و من به اَنباني دل بستم
كه سراسر هرزگي بود.
* * *
و بر گذر دوباره از بازار شهر
در ميان هياهوي كاه فروشان و آهنگران
از پَسِ دَستانِ پُراستكانِ شاگردِ قهوهِچي
من به یک باره
در نوزدهم مهرماه
عاشق شدم،
عشق هديتي؛
عشق مصيبتي؛
* * *
پائیز است
مهرماه
پائیزی که مهرماه اش مهم است.
کنار پنجره
خاموش نشسته ام.
صدایِ همهمه می آید
خیابان نا آرام است
این سوی
دختری
بر بلندائی
شال می چرخاند
گیس می بافاند
شعر می خواند
شور می آفریند
و آن سوی،
رَجاله گانی قداره بند
قَداره بندانی شب زده
شب زدگانی مَطرود
به نشانه عجز و بندگی
سرود تباهی می خوانند.
از شَر، ابتذال می بارد،
رَد ابتذال پُر رنگ است.
* * *
اُشتران و گزمگان همچنان در خواب اند
مدرسه و بازار خاموش است،
خیابان فراموش کار است
و من،
کنار پنجره یخ بسته،
مَغموم نشسته ام.
از کوچه صدای ساز می آید،
پِچ پِچ سین،
جادویِ بامداد
زمزمهِ اسفندیار
آواز حزینِ فرهاد،
و «شبانه» تکرار می شود،
در زمانه ای دیگر.
و من،
به آهستگی
زخمهای ام را ورق می زنم،
شاید چیزی را فراموش کرده ام،
آمال ام را
آرمان ام را
آوای ام را
و شاید آن پائیز لعنتی،
که بُغض های مان را در گلو کشت،
همان پائیزی که مهرماه اش مهم است.
#حمید_درخشان
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
اُشتران و گزمگان
همه در خواب بودند
هنگامي كه من
درخَلسهِ جواني
به هنگامِ پرسه در بازار شهر
سياست را كالاي ارزان پيشخوان هرجائيان ديدم،
و زان پس
شاعران هَجو گفتند و
مَردمان مُدارا نكردند
و من به اَنباني دل بستم
كه سراسر هرزگي بود.
* * *
و بر گذر دوباره از بازار شهر
در ميان هياهوي كاه فروشان و آهنگران
از پَسِ دَستانِ پُراستكانِ شاگردِ قهوهِچي
من به یک باره
در نوزدهم مهرماه
عاشق شدم،
عشق هديتي؛
عشق مصيبتي؛
* * *
پائیز است
مهرماه
پائیزی که مهرماه اش مهم است.
کنار پنجره
خاموش نشسته ام.
صدایِ همهمه می آید
خیابان نا آرام است
این سوی
دختری
بر بلندائی
شال می چرخاند
گیس می بافاند
شعر می خواند
شور می آفریند
و آن سوی،
رَجاله گانی قداره بند
قَداره بندانی شب زده
شب زدگانی مَطرود
به نشانه عجز و بندگی
سرود تباهی می خوانند.
از شَر، ابتذال می بارد،
رَد ابتذال پُر رنگ است.
* * *
اُشتران و گزمگان همچنان در خواب اند
مدرسه و بازار خاموش است،
خیابان فراموش کار است
و من،
کنار پنجره یخ بسته،
مَغموم نشسته ام.
از کوچه صدای ساز می آید،
پِچ پِچ سین،
جادویِ بامداد
زمزمهِ اسفندیار
آواز حزینِ فرهاد،
و «شبانه» تکرار می شود،
در زمانه ای دیگر.
و من،
به آهستگی
زخمهای ام را ورق می زنم،
شاید چیزی را فراموش کرده ام،
آمال ام را
آرمان ام را
آوای ام را
و شاید آن پائیز لعنتی،
که بُغض های مان را در گلو کشت،
همان پائیزی که مهرماه اش مهم است.
#حمید_درخشان
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
08 Feb, 10:41
سه نقطه و همچنان ادامه دارد
نویسنده: #مرضیه_ملازمانی
داستان کوتاه
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
نویسنده: #مرضیه_ملازمانی
داستان کوتاه
۲۱ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
06 Feb, 09:01
یکشنبه ۲۱ بهمن ماه جلسه گوسان در عمارت ژرفا برقرار است.
این هفته نعیم بهشتی داستان پیراهن زرشکی از صادق چوبک را می‌خواند، حمید درخشان شعر خواهدخواند و مرضیه ملازمانی داستان می‌خواند. همچنین پژواک لایق شعری از سیدمهدی موسوی را بازخوانی خواهدکرد.
اجرای جلسه نیز به عهده مسیحا بحرانی خواهدبود.
جلسات گوسان مستقل و غیردولتی است و هر یکشنبه به میزبانی حمید سلیمی در عمارت ژرفا برگزار می‌شود.
خ مطهری خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
حضورتان دلگرمی ما خواهدبود، منتظر شما هستیم.
یکشنبه از ۱۷:۳۰/ ژرفا
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
این هفته نعیم بهشتی داستان پیراهن زرشکی از صادق چوبک را می‌خواند، حمید درخشان شعر خواهدخواند و مرضیه ملازمانی داستان می‌خواند. همچنین پژواک لایق شعری از سیدمهدی موسوی را بازخوانی خواهدکرد.
اجرای جلسه نیز به عهده مسیحا بحرانی خواهدبود.
جلسات گوسان مستقل و غیردولتی است و هر یکشنبه به میزبانی حمید سلیمی در عمارت ژرفا برگزار می‌شود.
خ مطهری خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
حضورتان دلگرمی ما خواهدبود، منتظر شما هستیم.
یکشنبه از ۱۷:۳۰/ ژرفا
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:28
شعرخوانی آقای #رضا_پناهیان_الوارس
تضمینی از غزل حسین منزوی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
تضمینی از غزل حسین منزوی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:28
شعرخوانی آقای #رضا_پناهیان_الوارس
تضمینی از غزل حسین منزوی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
تضمینی از غزل حسین منزوی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:26
شعرخوانی آقای #رضا_پناهیان_الوارس
اجرای غزلی از محمودرضا عزتی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای غزلی از محمودرضا عزتی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:26
شعرخوانی آقای #رضا_پناهیان_الوارس
اجرای غزلی از محمودرضا عزتی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای غزلی از محمودرضا عزتی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:24
شعرخوانی آقای #پژواک_لایق
اجرای شعری از بیدل دهلوی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
چو شمع بر سرت اقبال و جاه می‌گرید
به اوج قدر نخندی‌کلاه می‌گرید
در آن بساط که انجام کار نومیدی ست
اگرگداست وگر پادشاه می‌گرید
به عیش، خاصیت شیشه‌های می داریم
که خنده بر لب ما قاه قاه می‌گرید
به امتحان وفا جبهه چشمهٔ عرق است
ز شرم دعوی باطل‌گواه می‌گرید
گزیرنیست شب تیره را زشمع وچراغ
همیشه دیدهٔ بخت سیاه می‌گرید
چه سان رسیم به مقصدکه تا قدم زده‌ایم
شکست آبله در خاک راه می‌گرید
به نا امیدی دل، کیست چشم بازکند
بس است اگر مژه‌ای گاه‌گاه می‌گرید
ز شمع‌کشته شنیدم‌که صبحدم می‌گفت:
دگر چه دیده گشایم نگاه می‌گرید
ترحم‌کرم‌توست بروضیع وشریف
که ابر بر گل و خار و گیاه می‌گرید
کراست یادکه در بارگاه رحمت عام
صواب خنده کند یا گناه می‌گرید
نه اشک شمعم ونی شبنم سحربیدل
چه عبرتم که به حال من آه می‌گرید
بیدل
اجرای شعری از بیدل دهلوی
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
چو شمع بر سرت اقبال و جاه می‌گرید
به اوج قدر نخندی‌کلاه می‌گرید
در آن بساط که انجام کار نومیدی ست
اگرگداست وگر پادشاه می‌گرید
به عیش، خاصیت شیشه‌های می داریم
که خنده بر لب ما قاه قاه می‌گرید
به امتحان وفا جبهه چشمهٔ عرق است
ز شرم دعوی باطل‌گواه می‌گرید
گزیرنیست شب تیره را زشمع وچراغ
همیشه دیدهٔ بخت سیاه می‌گرید
چه سان رسیم به مقصدکه تا قدم زده‌ایم
شکست آبله در خاک راه می‌گرید
به نا امیدی دل، کیست چشم بازکند
بس است اگر مژه‌ای گاه‌گاه می‌گرید
ز شمع‌کشته شنیدم‌که صبحدم می‌گفت:
دگر چه دیده گشایم نگاه می‌گرید
ترحم‌کرم‌توست بروضیع وشریف
که ابر بر گل و خار و گیاه می‌گرید
کراست یادکه در بارگاه رحمت عام
صواب خنده کند یا گناه می‌گرید
نه اشک شمعم ونی شبنم سحربیدل
چه عبرتم که به حال من آه می‌گرید
بیدل
گــــوسان
02 Feb, 19:22
شعرخوانی آقای #پژواک_لایق
اجرای شعری از طرزی افشار
۱۴ بهمن ۳
@gusann
تو پادشاه حسنی و من می‌گدایم‌ات
دشنام می‌دهی و من از جان دعایم‌ات
می‌روشنی چو بدر ِ شب ِ دیگران و من
هم‌چون هلال ِ یک شبه، می از برایم‌ات
در خود به تیغ ِ تیز، سر از تن جدایی‌ام
دامن نمی ز دست ِ ارادت رهایم‌ات
در راه عشق ِ یار ِ وفادار، مال چیست
گر جان کنی قبول، روان می‌فدایم‌ات
می‌قیمتم ببوسی از آن لعل ِ جنس ِ جان
جانا مرو، اگرچه گران می‌بهایم‌ات
گر زان که دست‌بوس تو دست‌ام نمی‌دهد
خوش دولتی‌ست بوسه که بر نقش ِ پایم‌ات
تا در بهای نان، ندهی جان، در اصفهان
طرزی در این زمانه نمی‌کدخدایم‌ات
طرزی افشار
اجرای شعری از طرزی افشار
۱۴ بهمن ۳
@gusann
تو پادشاه حسنی و من می‌گدایم‌ات
دشنام می‌دهی و من از جان دعایم‌ات
می‌روشنی چو بدر ِ شب ِ دیگران و من
هم‌چون هلال ِ یک شبه، می از برایم‌ات
در خود به تیغ ِ تیز، سر از تن جدایی‌ام
دامن نمی ز دست ِ ارادت رهایم‌ات
در راه عشق ِ یار ِ وفادار، مال چیست
گر جان کنی قبول، روان می‌فدایم‌ات
می‌قیمتم ببوسی از آن لعل ِ جنس ِ جان
جانا مرو، اگرچه گران می‌بهایم‌ات
گر زان که دست‌بوس تو دست‌ام نمی‌دهد
خوش دولتی‌ست بوسه که بر نقش ِ پایم‌ات
تا در بهای نان، ندهی جان، در اصفهان
طرزی در این زمانه نمی‌کدخدایم‌ات
طرزی افشار
گــــوسان
02 Feb, 19:19
شعرخوانی آقای #آرش_یوسف_زاده
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
شناور
بر تخته پاره‌ای
در اقیانوس شب
چشم دوخته
به سپید بی انتهایِ سقف
به هیزی
لایِ اندامِ خیال
(که سقف ندارد این بی انتهاییِ خیالش)
فکر می‌کنم کم آورده‌ام
اسراف کرده‌ام در مصرف روز
شتاب در قورت دادن زندگی و لذت
قواره‌ی زندگی
مساحت یک گور
به کدام اعجاز بگویم چنین است
ناگهان
ناگهان همین ست
همین روزهای بی آن که فکرش را بکنی
نه ساحل و نه دریایی
موج می‌زند مدام
به صورتت
به تنت
می‌دانی اما غرق نمی‌شوی
مطمینی که غرق نمی‌شوی دیگر
جزیره‌ای
و جزیره جای بزرگی ست در درون تو
که هزار توی تنهایی را تمام زندگی می‌کند
بر بلندای کوهی
در اقیانوس شب
ساکنی به اجبار
چشم دوخته
به بی انتهای سقف.
#آرش_یوسف‌زاده
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
شناور
بر تخته پاره‌ای
در اقیانوس شب
چشم دوخته
به سپید بی انتهایِ سقف
به هیزی
لایِ اندامِ خیال
(که سقف ندارد این بی انتهاییِ خیالش)
فکر می‌کنم کم آورده‌ام
اسراف کرده‌ام در مصرف روز
شتاب در قورت دادن زندگی و لذت
قواره‌ی زندگی
مساحت یک گور
به کدام اعجاز بگویم چنین است
ناگهان
ناگهان همین ست
همین روزهای بی آن که فکرش را بکنی
نه ساحل و نه دریایی
موج می‌زند مدام
به صورتت
به تنت
می‌دانی اما غرق نمی‌شوی
مطمینی که غرق نمی‌شوی دیگر
جزیره‌ای
و جزیره جای بزرگی ست در درون تو
که هزار توی تنهایی را تمام زندگی می‌کند
بر بلندای کوهی
در اقیانوس شب
ساکنی به اجبار
چشم دوخته
به بی انتهای سقف.
#آرش_یوسف‌زاده
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:18
گفتگوی جمعی و نقد داستان
نویسنده: آقای #شایان_طیبی
یک دست پاچه پت‌پت کن
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
نویسنده: آقای #شایان_طیبی
یک دست پاچه پت‌پت کن
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:17
داستان‌خوانی آقای #شایان_طیبی
اجرای داستان
یک دست پاچه پت‌پت کن
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان
یک دست پاچه پت‌پت کن
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:17
داستان‌خوانی آقای #شایان_طیبی
اجرای داستان
یک دست پاچه پت‌پت کن
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان
یک دست پاچه پت‌پت کن
۱۴ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
02 Feb, 19:15
گفتگوی جمعی و نقد داستان
چهارپایه طناب چهارصد و هفتاد
نویسنده: #امید_شیرازی
۱۴ بهمن ۰۳
چهارپایه طناب چهارصد و هفتاد
نویسنده: #امید_شیرازی
۱۴ بهمن ۰۳
گــــوسان
26 Jan, 20:34
گفتگوی جمعی و نقد داستان
دستان مدور
نویسنده: #محمد_امین_چیتگران
۷ بهمن ۰۳
@gusann
دستان مدور
نویسنده: #محمد_امین_چیتگران
۷ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
26 Jan, 20:34
داستان‌خوانی آقای #محمد_امین_چیتگران
اجرای داستان "دستان مدور"
۷ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان "دستان مدور"
۷ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
26 Jan, 20:34
داستان‌خوانی آقای #محمد_امین_چیتگران
اجرای داستان "دستان مدور"
۷ بهمن ۰۳
@gusann
اجرای داستان "دستان مدور"
۷ بهمن ۰۳
@gusann
گــــوسان
26 Jan, 20:32
گفتگوی جمعی و نقد داستان
مثل روز اول
نویسنده: #محمد_مشاری
۷ بهمن ۰۳
بخش دوم
@gusann
مثل روز اول
نویسنده: #محمد_مشاری
۷ بهمن ۰۳
بخش دوم
@gusann
گــــوسان
26 Jan, 20:28
گفتگوی جمعی و نقد داستان
مثل روز اول
نویسنده: #محمد_مشاری
۷ بهمن ۰۳
بخش اول
@gusann
مثل روز اول
نویسنده: #محمد_مشاری
۷ بهمن ۰۳
بخش اول
@gusann
گــــوسان
25 Jan, 11:13
دو شعر از آقای #علی_سلیمی
۷ بهمن ۰۳
دو غزل
۱ (نهنگ)
می‌زنم روی گونه‌ی نرمت
مشت‌های عجیب سنگم را
می‌رسانم به صورت ماهت
پنجه‌ی بسته‌ی پلنگم را
خسروانه لمیده‌ای بی‌عار
عاشقانه مصمّمم این‌بار
بنشانم به سینت شیرین!
آهن نافذ کلنگم را
لیلیا! بن‌سلامت افزوده
یک جنون بر جنون مجنونت
جنگ شد با تو نیستم دیگر
می‌زنم بر خودت خدنگم را...
□
سرخ‌تن چرخ‌زن ندیده بگیر
مرد شب‌های درعزایت را
جرعه‌جرعه بنوش در جشنت
نوش جان! نوش‌کن شرنگم را
یله‌شو، در میان آدم‌ها
غرق‌شو، در میان دریا تا
بگمارم برای بلعیدن
هیبت خسته‌ی نهنگم را
بکشانم، تو را به ساحل خود
برسانم، درون یک چمدان
بچپانم، که با خودم ببرم
دختر کوچک قشنگم را...
□
مرغ مینا! نگو قفس تنگ است...
های! آری... عجب نفس تنگ است!
وقت آن است استفاده‌کنیم
ازهواپر‌شده‌سرنگم را...
۲ (مردِ مرده)
می‌شود مرد مرده‌ای باشی
در تکاپوی عصر تابستان
در خیابان قدم‌قدم بروی
صاف باشد هوا، دلت طوفان
دست‌ها شاخه‌های خشکیده
قلب دریاچه‌ی ارومیّه
ذهن تشویش ابرهای خیال
چشم امّا نمی‌شود باران
می‌شود در میان آدم‌ها
هیچ‌کس را نخواهی و تنها
بکشانی کلاه بر رخ تا
بشوی از نگاه‌ها پنهان
پا کشان از میانه‌ها بروی
از میان زبانه‌ها بروی
تا نزول ترانه‌ها بروی
بلکه سرزد بهار آتشدان...
□
زخم زنجیر خون! اسیر جنون!
در خیابان پشتی رویا
گوش آزرده از هیاهوها!
لاشه‌ی مانده در کنار جهان!
های! مردی که دردهایت را
در کنار کسی نخواهی‌گفت
بنشین پک‌بزن به سیگارت
بلکه پایان دهد تو را سرطان...
علی سلیمی
@gusann
۷ بهمن ۰۳
دو غزل
۱ (نهنگ)
می‌زنم روی گونه‌ی نرمت
مشت‌های عجیب سنگم را
می‌رسانم به صورت ماهت
پنجه‌ی بسته‌ی پلنگم را
خسروانه لمیده‌ای بی‌عار
عاشقانه مصمّمم این‌بار
بنشانم به سینت شیرین!
آهن نافذ کلنگم را
لیلیا! بن‌سلامت افزوده
یک جنون بر جنون مجنونت
جنگ شد با تو نیستم دیگر
می‌زنم بر خودت خدنگم را...
□
سرخ‌تن چرخ‌زن ندیده بگیر
مرد شب‌های درعزایت را
جرعه‌جرعه بنوش در جشنت
نوش جان! نوش‌کن شرنگم را
یله‌شو، در میان آدم‌ها
غرق‌شو، در میان دریا تا
بگمارم برای بلعیدن
هیبت خسته‌ی نهنگم را
بکشانم، تو را به ساحل خود
برسانم، درون یک چمدان
بچپانم، که با خودم ببرم
دختر کوچک قشنگم را...
□
مرغ مینا! نگو قفس تنگ است...
های! آری... عجب نفس تنگ است!
وقت آن است استفاده‌کنیم
ازهواپر‌شده‌سرنگم را...
۲ (مردِ مرده)
می‌شود مرد مرده‌ای باشی
در تکاپوی عصر تابستان
در خیابان قدم‌قدم بروی
صاف باشد هوا، دلت طوفان
دست‌ها شاخه‌های خشکیده
قلب دریاچه‌ی ارومیّه
ذهن تشویش ابرهای خیال
چشم امّا نمی‌شود باران
می‌شود در میان آدم‌ها
هیچ‌کس را نخواهی و تنها
بکشانی کلاه بر رخ تا
بشوی از نگاه‌ها پنهان
پا کشان از میانه‌ها بروی
از میان زبانه‌ها بروی
تا نزول ترانه‌ها بروی
بلکه سرزد بهار آتشدان...
□
زخم زنجیر خون! اسیر جنون!
در خیابان پشتی رویا
گوش آزرده از هیاهوها!
لاشه‌ی مانده در کنار جهان!
های! مردی که دردهایت را
در کنار کسی نخواهی‌گفت
بنشین پک‌بزن به سیگارت
بلکه پایان دهد تو را سرطان...
علی سلیمی
@gusann
گــــوسان
23 Jan, 07:25
لینک بسته شد. بلیت حضوری همزمان با جلسه ارائه می‌شود.
یکشنبه ۷ بهمن ماه جلسه گوسان در عمارت ژرفا برقرار است.
این هفته داستان‌هایی از امین چیتگران و محمد مشاری و شعری از علی سلیمی خوانده و نقد خواهدشد.
اجرای جلسه نیز به عهده فربد طاری خواهدبود.
جلسات گوسان هر یکشنبه به میزبانی حمید سلیمی در عمارت ژرفا برگزار می‌شود.
خ مطهری خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
جلسات ادبی گوسان مستقل و غیردولتی است و حضور شما دلگرمی ما خواهدبود.
منتظر شما هستیم.
یکشنبه از ۱۷:۳۰/ ژرفا
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
یکشنبه ۷ بهمن ماه جلسه گوسان در عمارت ژرفا برقرار است.
این هفته داستان‌هایی از امین چیتگران و محمد مشاری و شعری از علی سلیمی خوانده و نقد خواهدشد.
اجرای جلسه نیز به عهده فربد طاری خواهدبود.
جلسات گوسان هر یکشنبه به میزبانی حمید سلیمی در عمارت ژرفا برگزار می‌شود.
خ مطهری خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
جلسات ادبی گوسان مستقل و غیردولتی است و حضور شما دلگرمی ما خواهدبود.
منتظر شما هستیم.
یکشنبه از ۱۷:۳۰/ ژرفا
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
گــــوسان
19 Jan, 17:54
گفتگوی جمعی و نقد داستان
نویسنده: #امید_معینی
۳۰ دی ۰۳
@gusann
(متاسفانه صدای اجرای داستان ضبط نشده. متن داستان بالاتر به اشتراک گذاشته شده.)
نویسنده: #امید_معینی
۳۰ دی ۰۳
@gusann
(متاسفانه صدای اجرای داستان ضبط نشده. متن داستان بالاتر به اشتراک گذاشته شده.)
گــــوسان
18 Jan, 12:33
دو شعر از #فربد_طاری
۳۰ دی ۰۳
برای پرنده
پنجره گذاشتم
(راه به پروازش نه،)
به پروازش راه یافتم
به پرواز،
به اندازه دست بردم در آسمان
به اسم انسان
و دستهایم در آسمان ماند
ماندن در آینه
و چشم به راهی آغاز شد
تا اختراع در
و در به دری
روی پادری،
رد پای روی شنهاـراه رفتن مان تنهاست
و تنها آثار انگشتان تو
می تواند اثر انگشتت را از سر زمین بردارد
ما دستهای جدایی بودیم
و در مسیر
چشم بسته
جای دستهای دیگری بر دیوار
گرم‌مان می کرد
برای پنجره
پرنده می گذارم
برای انحنای جاده وقتی پس پیچ
چشم به راهی، فرم دیگری دارد
و پرواز جای افق در پس جاده پنهان می شود
مادربزرگ چشم در چشمم ایستاد
پیچ جاده در چشمهایش بود
و پدربزرگ از جنگ پس پیچ چشمش رسیده بود
ایستاده با خنده بر لب هایش که جمع کرده
خنده اش پهن تر شود
پرتش کند،
جهان جای بهتری ست
دستهای با همی در آینه تا چشم کار می کند بسته
دستهای باز ما پیش رو بسته
بستگی به لبخند تو دارم
چه نقشی ببافم
رو در روی دار
بخند
بخند
وقت دار شکستن رسیده
وقت رسیدن
وقت کمی داریم
لحظه ای بعد باید برای چیزهای دیگری بجنگیم
مهر ۱۴۰۳
ایستادم به تماشای رود
با هر قطره چشم‌هام تا برخورد با افق می رفت
انگار باران از زیر پا به آسمان می رفت
ایستادم به تماشای برشی از رود
رفتار آب،
پا جا پای دیگری گذاشتن بود
رودخانه در من مرد
ایستادم به تماشای کوه
از کوهپایه تا قله
چیزی از زمین به آسمان می رفت
ایستادم به تماشای قسمتی از کوه
به سایه سار ابر
در خودش مرده
رنگ عوض می کرد
کوهستان در من مرد
ایستادم به تماشای جنگل
از اولین درخت تا
گم شدن ساقها و برگها در هم
ایستادم در نگاه جنگل
و دستوری این تسلسل زایش و مرگ
جنگل درون من مرد
ایستادم به تماشای کویر
بر کناره‌ی جاده
تا برآمدگی های مرده‌اش در افق
ایستادم در نگاه کویر
پا در میانه این بار
نیستی در من زنده شد
چونان که میانه‌ی دریا ایستاده باشم
و نخواهم بریزم
چشم بستم
و زندگی پس پلک هایم رنگ از
سایه سار ابر و
رفتار آب و
تنهایی فرو خورده‌ی جنگل گرفت
۲۳ مهر ۱۴۰۳
۲ بعد از نیمه شب
@gusann
۳۰ دی ۰۳
برای پرنده
پنجره گذاشتم
(راه به پروازش نه،)
به پروازش راه یافتم
به پرواز،
به اندازه دست بردم در آسمان
به اسم انسان
و دستهایم در آسمان ماند
ماندن در آینه
و چشم به راهی آغاز شد
تا اختراع در
و در به دری
روی پادری،
رد پای روی شنهاـراه رفتن مان تنهاست
و تنها آثار انگشتان تو
می تواند اثر انگشتت را از سر زمین بردارد
ما دستهای جدایی بودیم
و در مسیر
چشم بسته
جای دستهای دیگری بر دیوار
گرم‌مان می کرد
برای پنجره
پرنده می گذارم
برای انحنای جاده وقتی پس پیچ
چشم به راهی، فرم دیگری دارد
و پرواز جای افق در پس جاده پنهان می شود
مادربزرگ چشم در چشمم ایستاد
پیچ جاده در چشمهایش بود
و پدربزرگ از جنگ پس پیچ چشمش رسیده بود
ایستاده با خنده بر لب هایش که جمع کرده
خنده اش پهن تر شود
پرتش کند،
جهان جای بهتری ست
دستهای با همی در آینه تا چشم کار می کند بسته
دستهای باز ما پیش رو بسته
بستگی به لبخند تو دارم
چه نقشی ببافم
رو در روی دار
بخند
بخند
وقت دار شکستن رسیده
وقت رسیدن
وقت کمی داریم
لحظه ای بعد باید برای چیزهای دیگری بجنگیم
مهر ۱۴۰۳
ایستادم به تماشای رود
با هر قطره چشم‌هام تا برخورد با افق می رفت
انگار باران از زیر پا به آسمان می رفت
ایستادم به تماشای برشی از رود
رفتار آب،
پا جا پای دیگری گذاشتن بود
رودخانه در من مرد
ایستادم به تماشای کوه
از کوهپایه تا قله
چیزی از زمین به آسمان می رفت
ایستادم به تماشای قسمتی از کوه
به سایه سار ابر
در خودش مرده
رنگ عوض می کرد
کوهستان در من مرد
ایستادم به تماشای جنگل
از اولین درخت تا
گم شدن ساقها و برگها در هم
ایستادم در نگاه جنگل
و دستوری این تسلسل زایش و مرگ
جنگل درون من مرد
ایستادم به تماشای کویر
بر کناره‌ی جاده
تا برآمدگی های مرده‌اش در افق
ایستادم در نگاه کویر
پا در میانه این بار
نیستی در من زنده شد
چونان که میانه‌ی دریا ایستاده باشم
و نخواهم بریزم
چشم بستم
و زندگی پس پلک هایم رنگ از
سایه سار ابر و
رفتار آب و
تنهایی فرو خورده‌ی جنگل گرفت
۲۳ مهر ۱۴۰۳
۲ بعد از نیمه شب
@gusann
گــــوسان
18 Jan, 09:01
بیگانه در آب، در خاک، در هوا
در ذات خود مهاجرید .
غربت
آغاز می‌شود از گهواره‌هایتان.
گویی آتشی بی‌امان در پی شما است.
طوری که زمین را
پیوسته به‌چارسو روانه‌اید.
و آسمان حتی
راهی به گریز نمی‌دهد
شما را
که در بی پناهی خود جاودانه‌اید.
ای بوته‌های خشک غلتان
مشتعلانِ از ناامیدی
شاید وطن شما را به باد بیابان فروخته‌باشد!
آی اراده‌های نارَس
مسافران همیشه‌ی پروازهای کور
شاید خدای مرزها
طلسم نفرینی
بر گوشه‌ی چمدان شما دوخته‌باشد.
در جایی از جهان
سقف سعادتی
نه از آن خود ولی
بر سر خود انگاشته‌اید.
اما شما را وهم چگونه است
که شب اقیانوس را
از بخت خود سپیدتر پنداشته‌اید؟
ای بی‌مهابا سر به دریانهادگان
دیر است تا بپرسید؛
خشم خدا چرا به پیکره لنج می‌زند؟
ای به دهان فروکشیده شما را
موج گرسنه و سرد خلیج‌های دور
دست کدام غریبه
در التماس بازگشت پیکرتان سِنج می‌زند؟
#پویا_رفیعی
۳۰ دی ۰۳
@gusann
در ذات خود مهاجرید .
غربت
آغاز می‌شود از گهواره‌هایتان.
گویی آتشی بی‌امان در پی شما است.
طوری که زمین را
پیوسته به‌چارسو روانه‌اید.
و آسمان حتی
راهی به گریز نمی‌دهد
شما را
که در بی پناهی خود جاودانه‌اید.
ای بوته‌های خشک غلتان
مشتعلانِ از ناامیدی
شاید وطن شما را به باد بیابان فروخته‌باشد!
آی اراده‌های نارَس
مسافران همیشه‌ی پروازهای کور
شاید خدای مرزها
طلسم نفرینی
بر گوشه‌ی چمدان شما دوخته‌باشد.
در جایی از جهان
سقف سعادتی
نه از آن خود ولی
بر سر خود انگاشته‌اید.
اما شما را وهم چگونه است
که شب اقیانوس را
از بخت خود سپیدتر پنداشته‌اید؟
ای بی‌مهابا سر به دریانهادگان
دیر است تا بپرسید؛
خشم خدا چرا به پیکره لنج می‌زند؟
ای به دهان فروکشیده شما را
موج گرسنه و سرد خلیج‌های دور
دست کدام غریبه
در التماس بازگشت پیکرتان سِنج می‌زند؟
#پویا_رفیعی
۳۰ دی ۰۳
@gusann
گــــوسان
18 Jan, 08:57
#فیلم_هندی_بهانه_بود
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این روزها دوباره دارد کودکی‌اش را زندگی می‌کند؛مثلاً همین حالا در شش سالگی‌اش خسته و گرمازده نشسته زیر باد کولر اُجنرال پنجره‌ای و دارد پوکه‌ها،ترکش‌ها و فشنگ‌هایی که ظهر تا غروب از گشت‌وگذار در خانه‌خرابه‌های مانده از جنگ جمع کرده را می‌شمارد.هفت فشنگ سالم سه پره‌ی‌خمپاره دوازده پوکه.
دوشنبه‌شبی تابستانی است و هوای شهر شرجی.پس با همان آنتن سقفی ساده که ساعتها گریه کردند و نق زدند تا بابا به خریدنش رضایت دهد،می‌شود شبکه‌های کشور‌های همسایه را گرفت.فؤاد را به پشت بام می‌فرستد و با فریاد «بچرخون.بچرخون.نه برگرد.خوبه» راهنمایی‌اش می‌کند.پایین که می‌آید،هردو می‌نشینند و زل می‌زنند به صفحه‌ی کوچک و سیاه‌سفید تلویزیون.دوشنبه‌ها این‌موقع شبکه‌ی‌چهارم کویت فیلم هندی پخش می‌کند که او و فؤاد هم به پیروی از مامان عاشقش هستند.دراز می‌کشد جلوی تلویزیون و سرش را می‌گذارد روی پای فؤاد.
شروع که می‌شود،مامان دست از پاک‌کردن ماهی‌ها می‌کشد و می‌آید کنارشان تکیه می‌دهد به پشتی.فیلم‌هندی‌ها معمولاً دو ساعتی طول می‌کشند و در آن مدت هیچکدام هرگز چشم از تلویزیون برنمی‌دارند و همه‌چیز تعطیل است که مبادا سکانس یا دیالوگی را ازدست بدهند.فیلم که تمام می‌شود،او آستینش خیس است و فؤاد سر زانوی زیرشلواری‌اش.مامان اما هنوز دستمال را از روی چشمهایش برنداشته و شانه‌هایش می‌لرزند.غمی که هر سه داشتند نه از درام دلتنگی و عاشقانه‌ی فیلم،که از تنهایی‌ای نشأت می‌گرفت که نبودن بابا سنگینی‌اش را دوچندان می‌کرد.که بابا همیشه مأموریت بود و دیربه‌دیر به خانه می‌آمد.
حالا ساعت از دوازده گذشته و هنوز دارد به گریه‌های مامان که صدایش از اتاق می‌آید فکر می‌کند.نه آنقدر عاقل است که با حرفی تسکینش بدهد و نه قدرتی دارد که بتواند در این وضعیت تغییری ایجادکند. پتو را روی سرش می‌کشد و می‌گذارد قطره‌های اشک از صورتش به بالشت بریزند تا خوابش ببرد.شاید بابا که بیاید ، همگی چند روزی از این غم رها شوند.
.
#مسیحابحرانی
۳۰ دی ۰۳
@gusann
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
این روزها دوباره دارد کودکی‌اش را زندگی می‌کند؛مثلاً همین حالا در شش سالگی‌اش خسته و گرمازده نشسته زیر باد کولر اُجنرال پنجره‌ای و دارد پوکه‌ها،ترکش‌ها و فشنگ‌هایی که ظهر تا غروب از گشت‌وگذار در خانه‌خرابه‌های مانده از جنگ جمع کرده را می‌شمارد.هفت فشنگ سالم سه پره‌ی‌خمپاره دوازده پوکه.
دوشنبه‌شبی تابستانی است و هوای شهر شرجی.پس با همان آنتن سقفی ساده که ساعتها گریه کردند و نق زدند تا بابا به خریدنش رضایت دهد،می‌شود شبکه‌های کشور‌های همسایه را گرفت.فؤاد را به پشت بام می‌فرستد و با فریاد «بچرخون.بچرخون.نه برگرد.خوبه» راهنمایی‌اش می‌کند.پایین که می‌آید،هردو می‌نشینند و زل می‌زنند به صفحه‌ی کوچک و سیاه‌سفید تلویزیون.دوشنبه‌ها این‌موقع شبکه‌ی‌چهارم کویت فیلم هندی پخش می‌کند که او و فؤاد هم به پیروی از مامان عاشقش هستند.دراز می‌کشد جلوی تلویزیون و سرش را می‌گذارد روی پای فؤاد.
شروع که می‌شود،مامان دست از پاک‌کردن ماهی‌ها می‌کشد و می‌آید کنارشان تکیه می‌دهد به پشتی.فیلم‌هندی‌ها معمولاً دو ساعتی طول می‌کشند و در آن مدت هیچکدام هرگز چشم از تلویزیون برنمی‌دارند و همه‌چیز تعطیل است که مبادا سکانس یا دیالوگی را ازدست بدهند.فیلم که تمام می‌شود،او آستینش خیس است و فؤاد سر زانوی زیرشلواری‌اش.مامان اما هنوز دستمال را از روی چشمهایش برنداشته و شانه‌هایش می‌لرزند.غمی که هر سه داشتند نه از درام دلتنگی و عاشقانه‌ی فیلم،که از تنهایی‌ای نشأت می‌گرفت که نبودن بابا سنگینی‌اش را دوچندان می‌کرد.که بابا همیشه مأموریت بود و دیربه‌دیر به خانه می‌آمد.
حالا ساعت از دوازده گذشته و هنوز دارد به گریه‌های مامان که صدایش از اتاق می‌آید فکر می‌کند.نه آنقدر عاقل است که با حرفی تسکینش بدهد و نه قدرتی دارد که بتواند در این وضعیت تغییری ایجادکند. پتو را روی سرش می‌کشد و می‌گذارد قطره‌های اشک از صورتش به بالشت بریزند تا خوابش ببرد.شاید بابا که بیاید ، همگی چند روزی از این غم رها شوند.
.
#مسیحابحرانی
۳۰ دی ۰۳
@gusann
گــــوسان
16 Jan, 14:07
لینک بسته شد. بلیت حضوری همزمان با جلسه ارائه می‌شود.
یکشنبه ۳۰ دی‌ماه جلسه گوسان در عمارت ژرفا برقرار است.
این هفته داستانی از امید معینی، دلنوشته‌ای از مسیحا بحرانی و شعرهایی از فربد طاری و پویا رفیعی خوانده و نقد خواهدشد.
اجرای جلسه به عهده علی اصغری خواهدبود.
جلسات گوسان در عمارت ژرفا برگزار می‌شود.
خ مطهری خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
جلسات ادبی گوسان مستقل و غیردولتی است و حضور شما دلگرمی ما خواهدبود.
منتظر شما هستیم.
یکشنبه از ۱۷:۳۰/ ژرفا
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
یکشنبه ۳۰ دی‌ماه جلسه گوسان در عمارت ژرفا برقرار است.
این هفته داستانی از امید معینی، دلنوشته‌ای از مسیحا بحرانی و شعرهایی از فربد طاری و پویا رفیعی خوانده و نقد خواهدشد.
اجرای جلسه به عهده علی اصغری خواهدبود.
جلسات گوسان در عمارت ژرفا برگزار می‌شود.
خ مطهری خ لارستان خ پورفلاح پلاک یک
جلسات ادبی گوسان مستقل و غیردولتی است و حضور شما دلگرمی ما خواهدبود.
منتظر شما هستیم.
یکشنبه از ۱۷:۳۰/ ژرفا
لینک خرید بلیت:
https://haalin.ir/events/
@gusann
گــــوسان
12 Jan, 19:39
گفتگوی جمعی و نقد داستان "باهودگی"
نویسنده: #امیر_محمدی_ون‌یار
۲۳ دی ۰۳
@gusann
نویسنده: #امیر_محمدی_ون‌یار
۲۳ دی ۰۳
@gusann
گــــوسان
12 Jan, 19:37
داستان‌خوانی آقای
#امیر_محمدی_ون‌یار
اجرای داستان باهودگی
۲۳ دی ۰۳
@gusann
#امیر_محمدی_ون‌یار
اجرای داستان باهودگی
۲۳ دی ۰۳
@gusann
گــــوسان
12 Jan, 19:37
داستان‌خوانی آقای
#امیر_محمدی_ون‌یار
اجرای داستان باهودگی
۲۳ دی ۰۳
@gusann
#امیر_محمدی_ون‌یار
اجرای داستان باهودگی
۲۳ دی ۰۳
@gusann
1,447
subscribers
294
photos
602
videos
