English Words and Idioms @englishfarsiwords Channel on Telegram

English Words and Idioms

@englishfarsiwords


English Words and Idioms (English)

Are you looking to expand your vocabulary and master English words and idioms? Look no further than the Telegram channel 'English Words and Idioms'! This channel, managed by the username @englishfarsiwords, is dedicated to helping language enthusiasts improve their English language skills through a curated collection of words and idioms. Whether you're a beginner looking to build a strong foundation in English or an advanced learner aiming to enhance your vocabulary, this channel offers something for everyone. From commonly used words to intricate idioms, you'll find a wide range of content that will challenge and engage you. The channel provides daily updates with new words and idioms, along with their meanings and usage examples. This interactive approach allows subscribers to not only learn new words but also understand how to use them in context. With regular quizzes and challenges, you can test your knowledge and track your progress as you continue to expand your vocabulary. The channel is run by a team of experienced language experts who are passionate about helping others improve their English language skills. They are always available to answer questions, provide explanations, and offer guidance to ensure that subscribers get the most out of their learning experience. Join 'English Words and Idioms' today and take your English language skills to the next level. Whether you're a student, professional, or simply someone with a love for languages, this channel is the perfect platform to enrich your vocabulary and unlock new opportunities in your personal and professional life. Don't miss out on this valuable resource for language learning and start your journey towards mastering English words and idioms today!

English Words and Idioms

24 Nov, 16:23


❇️

English Words and Idioms

24 Nov, 16:22


.
❇️ ramping up



- عبارت ramping up برای رساندن مفهوم افزایش تدریجی یا شدید چیزی، مانند فعالیت، تولید یا شدت استفاده می‌شود. این اصطلاح اغلب در زمینه‌های تجاری و سیاسی برای توضیح برنامه‌های افزایش مقیاس یا شدت به کار می‌رود.



- افزایش دادن، شدت بخشیدن



Examples:



💠 The company is ramping up production to meet holiday demands.

شرکت تولیدات خود را افزایش می‌دهد تا پاسخگوی تقاضای موسم تعطیلات باشد.



💠 The government is ramping up efforts to control inflation.
دولت تلاش‌های خود را برای مهار تورم افزایش می‌دهد.



💠 They are ramping up security measures at the airport.
اقدامات امنیتی در فرودگاه را شدت می‌بخشند.



💠 The tech company is ramping up its hiring process to attract more talent.
شرکت فناوری فرآیند استخدام خود را برای جذب استعدادهای بیشتر تقویت می‌کند.


💠 The military is ramping up operations in the border areas.
ارتش عملیات خود را در مناطق مرزی تشدید می‌کند.


.

English Words and Idioms

24 Nov, 04:22


The US is ramping up 📌 sanctions by targeting the last major Russian bank not yet blacklisted


ایالات متحده با افزودن نام آخرین بانک بزرگ روسیه که هنوز در لیست سیاه قرار نگرفته است، تحریم‌ها را تشدید می‌کند.




https://www.businessinsider.com/us-sanctions-gazprombank-russia-finance-economy-europe-gas-energy-war-2024-11

English Words and Idioms

23 Nov, 08:21


❇️

English Words and Idioms

23 Nov, 08:21


.
❇️ onslaught



واژه “onslaught” به معنای حمله‌ای سنگین یا یورش شدید است. این کلمه اغلب برای توصیف حملات ناگهانی یا شدید در جنگ یا موقعیت‌های مشابه استفاده می‌شود.



حمله‌ی بی امان، یورش سخت یا پی در پی، تاخت و تاز



● the onslaught of disease
حمله‌ی بی‌امان یک بیماری





Examples:



💠 The army launched an onslaught on the enemy’s fortress.

ارتش یورشی سنگین به قلعه دشمن انجام داد.


💠 The team faced an onslaught of criticism after the loss.

تیم پس از باخت با موجی از انتقادات مواجه شد.



💠 The store struggled to handle the onslaught of customers during the sale.

فروشگاه برای مدیریت هجوم مشتریان در حراج تلاش کرد.



💠 The flood caused an onslaught of destruction in the region.

سیل انبوهی از ویرانی در منطقه به جا گذاشت.


.

English Words and Idioms

22 Nov, 16:17


Little hope in Gaza that ICC arrest warrants for leaders will cool Israeli onslaught 📌


امیدی اندک در غزه وجود دارد که صدور حکم‌های بازداشت دیوان کیفری بین‌المللی برای رهبران اسرائیل بتواند حملات این کشور به غزه را کاهش دهد




https://www.theglobeandmail.com/world/article-little-hope-in-gaza-that-icc-arrest-warrants-for-leaders-will-cool/

English Words and Idioms

22 Nov, 12:49


❇️

English Words and Idioms

22 Nov, 12:49


.
❇️ exert



کلمه “exert” به معنای اِعمال کردن یا وارد کردن نیرو و تأثیر است. به‌طور کلی، “exert” زمانی استفاده می‌شود که فردی تلاش، نیرو یا فشاری را بر موضوعی وارد می‌کند.



(با نیرو و حرارت) به کارگرفتن، اعمال کردن، به کار بستن، زور زدن، دوندگی کردن، کوشیدن، جد و جهد کردن، تلاش کردن، - داشتن، - آوردن، - کردن (و غیره)


he had to exert all his strengh to move the stone

مجبور بود برای تکان دادن سنگ همه‌ی زور خود را به کار ببرد




رهبری کردن، به رهبری پرداختن



زحمت به خود هموار کردن، تلاش کردن، زور زدن



● you shouldn't exert yourself, you're still sick!

هنوز بیمار هستی و نباید تقلا کنی‌!




Examples:



💠 He had to exert a lot of effort to finish the project on time.

او مجبور بود تلاش زیادی برای اتمام پروژه در زمان مقرر اعمال کند.


💠 The teacher exerted pressure on the students to study harder.

معلم بر دانش‌آموزان فشار وارد کرد تا سخت‌تر درس بخوانند.



💠 The government will exert its influence to change the policy.

دولت نفوذ خود را برای تغییر سیاست اعمال خواهد کرد.



💠 He tried to exert control over the situation.

او سعی کرد بر اوضاع کنترل اعمال کند.



💠 Athletes must exert themselves to achieve high performance..

ورزشکاران باید تلاش زیادی برای دستیابی به عملکرد بالا انجام دهند.


.

English Words and Idioms

16 Nov, 06:49


❇️

English Words and Idioms

16 Nov, 06:45


.
❇️ mainstream


جریان اصلی، روند کلی، خط فکری، باب روز


● his ideas are not in sync with the mainstream of political thought in Canada

عقاید او با اندیشه‌های سیاسی متداول در کانادا همگام نیست




فعال ترین، شلوغ ترین، پرحرارت ترین، پر رونق ترین




● the mainstream of life
در اوج جریان زندگی




وسط رود (در جایی که جریان آب از همه جا قویتر است)، میان‌رود


Examples:



💠 The new policy was widely accepted by the mainstream political parties.

این سیاست جدید توسط احزاب سیاسی مطرح به طور گسترده‌ای پذیرفته شد.



💠 Her ideas were considered too radical for the mainstream media.

ایده‌های او برای رسانه‌های عمده و مطرح بیش از حد رادیکال محسوب می‌شد.



💠 The film became popular after it was picked up by mainstream audiences.

این فیلم پس از اینکه توسط صاحبنظران مطرح انتخاب شد، محبوبیت یافت.



💠 Mainstream culture often overlooks the traditions of minority groups.

معمولا
فرهنگ جریان اصلی از سنت‌های گروه‌های اقلیت غافل می‌شود.



💠 Alternative music has become more accepted in the mainstream over the years.

موسیقی جایگزین در طول سال‌ها بیشتر در جریان اصلی پذیرفته شده است.


.

English Words and Idioms

16 Nov, 06:45


.

♦️لغت mainstream را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

14 Nov, 06:49


❇️

English Words and Idioms

14 Nov, 06:47


.
❇️ lava


گدازه، مواد مذاب اتشفشانی، توده گداخته اتشفشانی





Examples:



💠 The lava flowed down the mountainside during the volcanic eruption.

گدازه در جریان فوران آتشفشان از کوهپایه جاری شد.



💠 The red-hot lava destroyed everything in its path.

گدازه‌های داغ هر چیزی را در مسیر خود نابود کردند.



💠 Scientists study lava to understand more about volcanic activity.

دانشمندان گدازه را مطالعه می‌کنند تا اطلاعات بیشتری درباره فعالیتهای آتشفشانی کسب کنند.



💠 The lava hardened into rock after cooling down.

گدازه پس از سرد شدن به سنگ تبدیل شد.



💠 The lava lake in the volcano’s crater is a spectacular sight.

دریاچه گدازه در دهانه آتشفشان یک منظره دیدنی است.


.

English Words and Idioms

14 Nov, 06:46


.

♦️لغت lava را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

12 Nov, 06:40


❇️

English Words and Idioms

12 Nov, 06:39


.
❇️ czar


در زبان فارسی، “تزار” به عنوان لقبی برای امپراتورهای روسیه تا اوایل قرن بیستم به کار می‌رفت. در زبان انگلیسی مدرن، این کلمه اغلب برای توصیف یک مقام مسئول یا فرد با قدرت در یک حوزه خاص استفاده می‌شود. مثلاً “تزار مرزها” به کسی اشاره دارد که مسئولیت کلی بر مرزها را بر عهده دارد.



تزار (عنوان شاهان روسیه‌ی تزاری)



مسئول تام‌الاختیار، همه کاره، آزادکار



● the President's foreign trade czar

نماینده‌ی تام‌الاختیار رئیس جمهور در (امور) تجارت خارجی




Examples:



💠 The government appointed a cyber czar to oversee digital security.

دولت یک تزار فضای مجازی برای نظارت بر امنیت دیجیتال منصوب کرد.



💠 He was known as the czar of industry due to his influence.

او بخاطر نفوذش به عنوان تزار صنعت شناخته می‌شد.



💠 The new drug czar aims to combat the rise of illegal substances.

تزار جدید مواد مخدر بر مبارزه با افزایش تجارت مواد غیرقانونی تمرکز دارد.



💠 The energy czar introduced new policies to save power.

تزار انرژی، سیاست‌های جدیدی برای صرفه‌جویی در انرژی معرفی کرد.




💠 The border czar discussed strategies to strengthen border security..

تزار مرز ها درباره استراتژی‌های تقویت امنیت مرزی صحبت کرد.

.

English Words and Idioms

06 Nov, 07:02


❇️

English Words and Idioms

06 Nov, 06:58


.
❇️ indict


واژه "Indict" به معنای "متهم کردن" یا "صدور کیفرخواست" است. این واژه بیشتر در حقوق کیفری به کار می‌رود و به معنای متهم کردن رسمی فردی یا نهادی به جرمی پس از بررسی و تحقیقات قانونی است.




(حقوق) متهم کردن، به دادگاه کشیدن، کیفرخواست صادر کردن


● he was indicted for murder
او را متهم به قتل کردند (و به دادگاه بردند)






(مجازی) گناه بستن به


● he indicted the people for not resisting tyranny
او مردم را به خاطر اینکه در برابر بیدادگری مقاومت نکرده بودند، مقصر دانست





Examples:



💠 The grand jury decided to indict the businessman for fraud.

هیئت منصفه تصمیم گرفت که تاجر را به جرم تقلب متهم کند.



💠 The prosecutor will indict the suspect after reviewing the evidence.

دادستان پس از بررسی مدارک، مظنون را متهم خواهد کرد.



💠 He was indicted on charges of corruption.

او به اتهام فساد متهم شد.



💠 The court officially indicted the politician for money laundering.

دادگاه به‌طور رسمی این سیاستمدار را به جرم پولشویی متهم کرد.



💠 The man was indicted for his involvement in the scheme.

آن مرد به‌خاطر مشارکت در طرح متهم شد.


.

English Words and Idioms

06 Nov, 06:58


.

♦️لغت indict را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

04 Nov, 07:20


❇️

English Words and Idioms

04 Nov, 07:16


.
❇️ albeit


با این همه، با آنکه، به رغم، گرچه، ولو اینکه، هرچند که، گو اینکه، معهذا، هرچند



● I tried albeit uselessly, to dissuade him

سعی کردم او را منصرف کنم، هرچند که فایده‌ای نداشت.




Examples:



💠 He decided to go for a walk, albeit it was raining heavily.

با وجود اینکه باران شدید می‌بارید،
تصمیم گرفت به پیاده‌روی برود.


💠 She was accepted into the program, albeit with some reservations.

او در دوره تحصیلی پذیرفته شد، هرچند با برخی تردیدها.



💠 The plan was successful, albeit not without challenges.

این طرح موفق بود، اگرچه بدون چالش هم نبود.



💠 He kept smiling, albeit nervously.

او هرچند با اضطراب، اما لبخند می‌زد.



💠 The conference was informative, albeit a bit lengthy.

کنفرانس آموزنده بود، هرچند کمی طولانی بود.


.

English Words and Idioms

04 Nov, 07:15


.

♦️لغت albeit را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

02 Nov, 07:43


❇️

English Words and Idioms

02 Nov, 07:39


.
❇️ probe


واژه "Probe"
به معنای "تحقیق" یا "بررسی" عمیق و اساسی است. این کلمه اغلب برای توصیف بررسی عمیق یک موضوع، حادثه یا پرونده توسط مقامات رسمی یا نهادهای دولتی به کار رفته و می‌تواند به تحقیقات جنایی، مالی یا علمی اشاره داشته باشد.




وارسی، بررسی، گمانه‌زنی، کند و کاو، کاوش، تحقیق

● the police started a probe into the secret bank accounts of the terrorists

پلیس بررسی حساب‌های بانکی محرمانه‌ی تروریست‌ها را آغاز کرد




(اکتشاف جغرافیایی یا فضایی و غیره) فرا پژوهی، یاب‌جویی

● a space probe
کاوش فضا


● a probe into the secrets of the Amazon forest

کاوش اسرار جنگل آمازون



سفینه‌ی کاوشگر، فضاپیمای پژوهشی


● another probe was launched yesterday

یک فضاناو پژوهشی دیگر دیروز به فضا پرتاب شد




(زخم و حفره مواد و غیره را با میله و غیره) کاوش کردن، فروپژوهی کردن، معاینه کردن


● he was probing the mud with a stick looking for the ring he had dropped

او با چوب گل را هم می‌زد و دنبال انگشتری می‌گشت که از دستش افتاده بود




(با دقت زیاد) بررسی کردن، وارسی کردن، کند و کاو کردن


● newspapers probed into police corruption

روزنامه‌ها فساد در نیروی پلیس را مورد بررسی دقیق قرار دادند

● the detective's probing questions
پرسش‌های بازجویانه‌ی کارآگاه






Examples:



💠 The police opened a probe into the corruption allegations.

پلیس تحقیقاتی درباره اتهامات فساد آغاز کرد.



💠 The company is under a federal probe for tax evasion.

این شرکت به دلیل فرار مالیاتی تحت تحقیقات دولت فدرال قرار دارد.



💠 The investigators are conducting a probe into the financial misconduct.

محققان در حال بررسی سوءرفتارهای مالی هستند.



💠 The probe revealed new information about the case.

تحقیقات انجام شده اطلاعات جدیدی در مورد این پرونده فاش کرد.



💠 The government launched a probe into the incident.

دولت تحقیقاتی را در مورد این حادثه آغاز کرد.


.

English Words and Idioms

29 Oct, 07:43


❇️

English Words and Idioms

29 Oct, 07:40


.
❇️ confiscate


واژه confiscate به معنای "مصادره کردن"
یا "توقیف کردن" است. این کلمه معمولاً برای زمانی استفاده می‌شود که دولت یا مقامات قانونی، اموال یا دارایی شخصی را به دلایل قانونی ضبط یا توقیف کنند.


مصادره کردن، توقیف کردن (اموال)، ضبط کردن، (به زور) گرفتن



● he was executed and his belongings were confiscated

او اعدام و اموالش مصادره شد

● the police confiscated the reporters' cameras

پاسبانان دوربین‌های خبرنگاران را توقیف کردند



مصادره شده، از دست رفته، مصادره‌ای، توقیفی




Examples:



💠 The authorities confiscated illegal goods at the border.

مقامات کالاهای غیرقانونی را در مرز توقیف کردند.



💠 The police confiscated the stolen items from the suspect's house.

پلیس اجناس دزدیده‌شده را در خانه مظنون توقیف کرد.



💠 His car was confiscated because he didn’t pay his parking fines.

ماشین او به دلیل نپرداختن جریمه‌های پارکینگ توقیف شد.


💠 The school confiscated the students' phones during the exam.

مدرسه تلفن‌های دانش‌آموزان در طول امتحان را ضبط کرد.



💠 The government decided to confiscate the company’s assets due to tax evasion.

دولت به دلیل فرار مالیاتی تصمیم گرفت دارایی‌های شرکت را مصادره کند.


.

English Words and Idioms

29 Oct, 07:39


.

♦️لغت confiscate را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

28 Oct, 07:23


❇️

English Words and Idioms

28 Oct, 07:19


.
❇️ prosperous


شکوفا، آباد، آبادان، پر رونق


● a prosperous country
یک کشور مرفه، آباد




موفق، کامیاب، در رفاه، دولتمند، ثروتمند

● gradually Siamak became prosperous
کم کم کار سیامک گرفت




مساعد، سعید، فرخنده

● awaiting a more prosperous moment
در انتظار لحظه‌ای فرخنده‌تر





Examples:

💠 The country has become more prosperous over the last decade.

این کشور در طول دهه گذشته موفق‌تر و مرفه تر شده است.



💠 A prosperous business can contribute to the well-being of its community.

یک کسب‌وکار موفق می‌تواند به رفاه جامعه خود کمک کند.



💠 They hope to build a prosperous future for their children.

آن‌ها امیدوارند آینده‌ای موفق و شکوفا برای فرزندان خود بسازند.



💠 The city grew prosperous due to its booming tech industry.

این شهر به دلیل صنعت فناوری رو به رشد خود، شکوفا شد.



💠 A prosperous nation invests in the education of its people.

یک ملت موفق در آموزش مردم خود سرمایه‌گذاری می‌کند.


.

English Words and Idioms

28 Oct, 07:18


.

♦️لغت prosperous را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

25 Oct, 06:23


❇️

English Words and Idioms

25 Oct, 06:20


.

❇️ deliberately



عمدی، از روی تعمد، خود خواسته، عمدا، آگاهانه ،(بادقت و سنجش جوانب) سنجیده، آگاهانه، حساب شده، دقیق ،(با دقت و سنجیدن جوانب)






Examples:



💠 He deliberately avoided answering the question.

او عمداً از پاسخ دادن به سؤال اجتناب کرد.



💠 The door was deliberately left unlocked.

در عمداً باز گذاشته شد.



💠 She deliberately made the situation worse.

او عمداً وضعیت را بدتر کرد.



💠 He deliberately chose to ignore the warning signs.

او عمداً تصمیم گرفت که به هشدارها توجه نکند.



💠 The evidence was deliberately hidden.

شواهد عمداً پنهان شدند.


.

English Words and Idioms

18 Oct, 14:21


❇️

English Words and Idioms

18 Oct, 13:14


.
❇️ weary

واژه "weary" به معنای "خسته" یا "کسل" است. این واژه معمولاً برای زمانی استفاده می‌شود که فرد به دلیل انجام کاری مداوم یا طولانی‌مدت، از نظر جسمی یا ذهنی خسته شده باشد. کسی که از کار طولانی‌مدت بی‌وقفه خسته شده باشد را می‌توان "weary" توصیف کرد.



خسته، کسل، وامانده، فرسوده

● weary miners walking home
معدنچی‌های خسته‌ای که پای پیاده به منزل می‌رفتند




بیزار

● I am weary of his jokes
از شوخی‌های او خسته شده‌ام






خسته کننده

● weary work
کار خسته کننده




زننده، ناخوشایند، ملالت‌آور

● his weary explanation
توضیح ملال‌انگیز او




خسته کردن یا شدن، فرسوده کردن

● she was wearied by the constant questions
پرسش‌های مداوم او را خسته کرد





Examples:



💠 After a long day at work, she felt weary and needed rest.

بعد از یک روز کاری طولانی، او احساس خستگی می کرد و به استراحت نیاز داشت.



💠 The travelers grew weary as the journey stretched on for hours.

هر چه سفر طولانی‌تر می‌شد، مسافران خسته‌تر می‌شدند.



💠 He became weary of the constant noise in the city.

او از سر و صدای مداوم شهر کسل شده بود.



💠 The soldiers were weary after days of battle.

سربازان پس از روزها نبرد فرسوده شده بودند.



💠 She grew weary of waiting for the results.

او از انتظار کشیدن برای نتایج خسته شده بود.


.

English Words and Idioms

18 Oct, 13:14


.

♦️لغتweary را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

15 Oct, 05:57


❇️

English Words and Idioms

15 Oct, 05:54


.
❇️ burnout



فرسودگی شغلی، از پا درآمدن، خسته و بیمار شدن (در اثر کار زیاد و غیره)


(در اثر تمام شدن سوخت) خاموش شدن


(در اثر استعمال زیاد یا حرارت و غیره) سوختن



Examples:



💠 Many employees are suffering from burnout due to excessive work hours.

بسیاری از کارمندان به دلیل ساعات کاری بیش از حد دچار فرسودگی شغلی شده‌اند.



💠 Burnout can lead to decreased productivity and higher absenteeism.

فرسودگی شغلی می‌تواند منجر به کاهش بهره‌وری و افزایش غیبت شود.



💠 The company introduced wellness programs to prevent employee burnout.

شرکت برنامه‌های سلامتی را برای جلوگیری از فرسودگی شغلی کارکنان معرفی کرد.



💠 After months of burnout, she decided to take a break from work.

پس از ماه‌ها فرسودگی شغلی، او تصمیم گرفت از کار مرخصی بگیرد.



💠 Effective time management can help reduce the risk of burnout.

مدیریت زمان مؤثر می‌تواند خطر فرسودگی شغلی را کاهش دهد.


.

English Words and Idioms

15 Oct, 05:53


.

♦️لغت burnout را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

12 Oct, 06:25


❇️

English Words and Idioms

12 Oct, 06:13


.
❇️ outbreak



(بیماری) شیوع، همه‌گیری، (جنگ و غیره) وقوع (ناگهانی)، نازل شدن، بروز



● the outbreak of a disease
شیوع بیماری

● after the outbreak of hostility between those two countries
پس از بروز خصومت میان آن دو کشور



طغیان، ، ظهور، درگیر



Examples:



💠 The outbreak of the virus caused widespread panic in the city.

شیوع ویروس باعث وحشت گسترده در شهر شد.



💠 Health officials are working to contain the outbreak.

مقامات بهداشتی در حال کار برای مهار شیوع بیماری هستند.



💠 The outbreak was linked to contaminated water sources.

شیوع بیماری با منابع آب آلوده مرتبط بود.



💠 A new vaccine has been developed to combat the outbreak.

واکسن جدیدی برای مقابله با شیوع بیماری تولید شده است.



💠 The government declared a state of emergency due to the outbreak.

دولت به دلیل شیوع بیماری وضعیت اضطراری اعلام کرد.


.