English Words and Idioms @englishfarsiwords Channel on Telegram

English Words and Idioms

@englishfarsiwords


English Words and Idioms (English)

Are you looking to expand your vocabulary and master English words and idioms? Look no further than the Telegram channel 'English Words and Idioms'! This channel, managed by the username @englishfarsiwords, is dedicated to helping language enthusiasts improve their English language skills through a curated collection of words and idioms. Whether you're a beginner looking to build a strong foundation in English or an advanced learner aiming to enhance your vocabulary, this channel offers something for everyone. From commonly used words to intricate idioms, you'll find a wide range of content that will challenge and engage you. The channel provides daily updates with new words and idioms, along with their meanings and usage examples. This interactive approach allows subscribers to not only learn new words but also understand how to use them in context. With regular quizzes and challenges, you can test your knowledge and track your progress as you continue to expand your vocabulary. The channel is run by a team of experienced language experts who are passionate about helping others improve their English language skills. They are always available to answer questions, provide explanations, and offer guidance to ensure that subscribers get the most out of their learning experience. Join 'English Words and Idioms' today and take your English language skills to the next level. Whether you're a student, professional, or simply someone with a love for languages, this channel is the perfect platform to enrich your vocabulary and unlock new opportunities in your personal and professional life. Don't miss out on this valuable resource for language learning and start your journey towards mastering English words and idioms today!

English Words and Idioms

14 Feb, 02:36


.
📚 بررسی طیف واژه‌های مرتبط با Concede به معنی “پذیرش شکست یا واگذاری امتیاز”
 

  کلمات نه گانه زیر یک طیف را تشکیل می دهند. این طیف مفهوم پذیرش و کوتاه آمدن را از شدت ضعیف به شدت زیاد نشان می دهد.

واژه Concede با علامت 📌 تقریباً در ردیف پنجم قرار می‌گیرد. این واژه به معنای پذیرفتن شکست یا واگذاری امتیازی، معمولاً پس از مقاومت اولیه و با اکراه است.
 


 
🔸 1. Allow – اجازه دادن، پذیرفتن
 
• به معنای موافقت کردن با وقوع چیزی یا پذیرش آن بدون درگیری یا مقاومت.
 
 
They allowed him to enter the meeting.
 
آن‌ها به او اجازه دادند وارد جلسه شود.
 
 
 
🔸 2. Admit – پذیرفتن، اقرار کردن
 
• به معنای قبول کردن حقیقت یا اشتباه، معمولاً پس از انکار یا تردید.
 
 
He admitted his mistake after the evidence was shown.
 
او پس از ارائه مدرک به اشتباهش اقرار کرد.
 
 
 
🔸 3. Yield – تسلیم شدن، واگذار کردن
 
• به معنای عقب‌نشینی کردن یا پذیرفتن خواسته طرف مقابل، اما هنوز بدون معنای شکست قاطع.
 
 
She yielded to his request after some discussion.
 
او پس از کمی بحث، تسلیم خواسته او شد.
 
 
 
📌 4. Concede – قبول کردن، واگذار کردن (با اکراه)
 
• به معنای پذیرش شکست یا قبول امتیاز به دیگری، اغلب با نوعی احساس باخت یا ناچاری. این واژه از Yield قوی‌تر است، چون بیشتر به شکست در یک رقابت یا بحث اشاره دارد.
 
 
He conceded defeat after losing the election.
 
او پس از باخت در انتخابات، شکست را پذیرفت.
 
 
 
🔸 5. Relinquish – دست کشیدن، صرف‌نظر کردن
 
• به معنای ترک کردن یا واگذار کردن چیزی، معمولاً داوطلبانه اما همراه با فقدان یا ناراحتی.
 
 
She relinquished control of the company to her son.
 
او کنترل شرکت را به پسرش واگذار کرد.
 
 
 
🔸 6. Submit – تسلیم شدن، گردن نهادن
 
• به معنای پذیرفتن اقتدار یا حکم دیگران، با حالتی منفعلانه و بدون مخالفت.
 
He submitted to the court’s decision.
 
او به حکم دادگاه گردن نهاد.
 
 
 
🔸 7. Surrender – تسلیم شدن کامل
 
• به معنای پذیرفتن شکست یا تسلیم شدن در برابر قدرت، اغلب در شرایط جنگ یا درگیری.
 
 
The enemy troops surrendered after losing their supplies.
 
نیروهای دشمن پس از از دست دادن تدارکات، تسلیم شدند.
 
 
 
🔸 8. Capitulate – تسلیم شدن بدون قید و شرط
 
• به معنای تن دادن کامل و بی‌قید و شرط، معمولاً پس از یک مقاومت طولانی و در شرایط تحمیل‌شده.
 
 
The city capitulated after a year-long siege.
 
شهر پس از یک سال محاصره، بی‌قید و شرط تسلیم شد.
 
 
 
🔸 9. Forfeit – از دست دادن، محروم شدن
 
• به معنای از دست دادن یک حق یا امتیاز به عنوان مجازات یا نتیجه شکست، با حالت اجبار و نهایی.
 
 
He forfeited his property due to fraud.
 
او به دلیل تقلب، اموالش را از دست داد.
 
 
 
 
نتیجه گیری:
 
🔅 کلمات Allow و Admit حالت نرم‌تر و ابتدایی دارند.
 
🔅 کلمات Yield و Concede به معنی نوعی عقب‌نشینی همراه با مقاومت اولیه هستند، اما Concede سنگین‌تر است چون حس شکست در آن بیشتر است.
 
🔅 واژه Relinquish بیشتر کنار گذاشتن با انتخاب شخصی را می رساند.
 
🔅 کلمات Submit و Surrender رنگ و بوی تسلیم شدن دارند، اما تسلیم آرام‌ و بی دردسری را تداعی می کنند.
 
🔅 کلمه Capitulate از همه بار سنگین‌تری دارد، چون به نوعی قبول شکست بی‌قید و شرط است.
 
🔅 و‌نهایتا کلمه Forfeit نوعی از دست دادن قطعی و اجباری است، که شدت نهایی را می‌رساند.
 
.
 

English Words and Idioms

13 Feb, 11:11


❇️

English Words and Idioms

13 Feb, 11:01


.
Concede

📚 واژه «Concede» به معنای دست کشیدن از چیزی، عقب‌نشینی یا دادن امتیاز به طرف مقابل است. این اصطلاح بیشتر در مذاکرات یا بحث‌ها استفاده می‌شود و به این اشاره دارد که فرد برای رضایت یا توافق، از بخشی از خواسته‌های خود کوتاه می‌آید.

گاهی افراد حتی زمانی که خود را حق به جانب می‌دانند، در جریان یک بحث یا رقابت، برای رسیدن به صلح یا پایان دادن به اختلاف، مجبور می‌شوند «concede» کنند، یعنی امتیازی بدهند یا از موضع خود عقب‌نشینی کنند.

این وضعیت فقط در سیاست و مسائل تجاری اتفاق نمی‌افتد، بلکه در زندگی روزمره هم دیده می‌شود.

مثلاً وقتی با دوستتان اختلاف‌نظر دارید، ممکن است برای حفظ دوستی، از موضع خود کوتاه بیایید و با نظر او موافقت کنید. این رفتار هم نوعی «concede» محسوب می‌شود.



🎯 مثال:

The player conceded defeat after a tough match.

بازیکن پس از یک مسابقه سخت، شکست را پذیرفت.


The government conceded some demands to reach an agreement.

دولت برای رسیدن به توافق، برخی خواسته‌ها را پذیرفت.



📕
نکات گرامری:

نوع کلمه: فعل verb است

• به عنوان فعل متعدی:
He conceded the point. .او آن نکته را پذیرفت

• به عنوان فعل لازم:
She refused to concede. .او از پذیرش سر باز زد

• اسم مشتق:
concession امتیاز، واگذاری

• صفت مشتق:
conceding در حال پذیرفتن




🔸کلماتی که تقریبا معنی مترادف با این کلمه دارند:

1. Yield – تسلیم شدن
2. Surrender – واگذار کردن، تسلیم شدن
3. Admit – اذعان کردن، پذیرفتن




🔻کلماتی که تقریبا معنی متضاد دارند:

1. Deny – انکار کردن
2. Refuse – رد کردن
3. Withhold – خودداری از دادن چیزی





💠 کاربرد این کلمه در جملات نمونه:


🔅He conceded that he was wrong.

او پذیرفت که اشتباه کرده است.



🔅After hours of debate, they finally conceded a small part of their demand.

بعد از ساعت‌ها بحث، بالاخره بخش کوچکی از خواسته‌شان را واگذار کردند.



🔅The losing candidate conceded defeat in the election.

نامزد بازنده در انتخابات، شکست را پذیرفت.



🔅The company refused to concede any ground in the negotiations.

شرکت حاضر به واگذاری هیچ امتیازی در مذاکرات نشد.



🔅She was forced to concede that her opponent had a better argument.

او مجبور شد بپذیرد که رقیبش استدلال بهتری داشت.

.

English Words and Idioms

13 Feb, 10:02


CBC News
February 13, 2025


Canada shouldn't be willing to concede 📌 anything in U.S. trade talks, Furey says


آندرو فوری ،نخست وزیر نیوفاندلند، می‌گوید: کانادا نباید در مذاکرات تجاری با آمریکا از مواضع خود کوتاه بیاید.



https://www.cbc.ca/news/canada/newfoundland-labrador/furey-trade-meetings-washington-1.7457728

English Words and Idioms

13 Feb, 10:02


❇️

English Words and Idioms

12 Feb, 20:16


.
پاسخ:

♥️ quality

توضیح:
عبارت improve the quality of life به معنای بهبود کیفیت زندگی ساکنان است که در زمینه‌های توسعه شهری و اجتماعی بسیار رایج است. گزینه‌های دیگر مانند quantity (مقدار) و temperature (دمای هوا) با معنای جمله همخوانی ندارند.

English Words and Idioms

12 Feb, 15:28


The city plans to build new parks to improve the ______ of life for its residents.

کدام کلمه جای خالی را به درستی کامل می‌کند؟

♥️ quality
👍 quantity
🔥 temperature

.

English Words and Idioms

12 Feb, 15:27


.

English Words and Idioms

12 Feb, 15:24


پاسخ:
👍 services

توضیح:
عبارت expand its services به معنای گسترش خدمات شرکت به بازارهای بین‌المللی است. این ترکیب در زمینه‌های تجاری و اقتصادی بسیار رایج است. سایر گزینه‌ها (products و decorations) در این جمله معنای درستی نمی‌دهند.

English Words and Idioms

12 Feb, 15:05


The company announced plans to expand its ______ to international markets next year.

کدام کلمه جای خالی را به درستی کامل می‌کند؟

👍 services
♥️ products

🔥 decorations

.

English Words and Idioms

12 Feb, 07:59


❇️

English Words and Idioms

12 Feb, 07:02


.
dumbfounded
 
📚 واژه dumbfounded به معنای «مات و مبهوت» شدن است. وقتی فردی با خبری یا رویدادی آنقدر شوکه می‌شود که برای لحظه‌ای توان صحبت کردن ندارد، از این واژه استفاده می‌شود.
 
این کلمه معمولاً برای توصیف واکنش‌های شدید احساسی مانند تعجب، ناباوری یا شوک به کار می‌رود. برای مثال، وقتی کسی ناگهان خبری غیرمنتظره و عجیب می‌شنود، ممکن است dumbfounded شود و نتواند به سرعت واکنش نشان دهد.
 
 
🎯 مثال:
 1. She was dumbfounded when she won the lottery.

او وقتی در قرعه‌کشی برنده شد، مات و مبهوت شد.
 
2. The audience was dumbfounded by the unexpected ending of the play.

تماشاگران از پایان غیرمنتظره نمایش مات و مبهوت شدند.
 

 

🔸 کلماتی که تقریبا معنی مترادف با این کلمه دارند:
 
1. Astonished - شگفت‌زده
 2. Stunned - مبهوت
 3. Flabbergasted - حیرت‌زده
 


🔻 کلماتی که تقریبا معنی متضاد با Dumbfounded دارند:

 1. Composed - خونسرد
 2. Unfazed - بی‌تفاوت
 3. Calm - آرام
 



💠 کاربرد کلمه dumbfounded در جملات نمونه:


 1. I was dumbfounded by his sudden resignation.

از استعفای ناگهانی او مات و مبهوت شدم.
 


2. They stood dumbfounded as the fireworks exploded.

وقتی آتش‌بازی شروع شد، آنهامات و مبهوت ایستادند.
 


3. He was dumbfounded when he saw the bill.

وقتی صورتحساب را دید، مبهوت شد.
 


4. The news left her dumbfounded for hours.

این خبر او را ساعت‌ها مبهوت کرد.
 


5. We were dumbfounded by the unexpected results.

ما از نتایج غیرمنتظره مات و مبهوت شدیم.
 
 .

English Words and Idioms

12 Feb, 06:42


Global News
February 12, 2025


Unjustifiable blow’: Quebec leaders dumbfounded 📌 by Trump’s aluminum tariffs


ضربه غیرقابل توجیه: رهبران کبک از تعرفه‌های آلومینیوم ترامپ مات و مبهوت شدند



https://globalnews.ca/news/11013968/quebec-dumbfounded-trump-aluminum-tariffs/

English Words and Idioms

11 Feb, 06:27


❇️

English Words and Idioms

06 Feb, 08:04


❇️

English Words and Idioms

06 Feb, 08:01


.
Pledge

📚 واژه Pledge به معنای “متعهد شدن، قول دادن، یا تضمین کردن” به کار می‌رود. این کلمه بار رسمی دارد و معمولاً در شرایطی استفاده می‌شود که فرد یا گروهی به‌طور علنی و جدی قول می‌دهند که یک اقدام خاص را انجام دهند. از این واژه در زمینه‌های سیاسی، مالی و اجتماعی به‌وفور استفاده می‌شود.


🎯 مثال:

The president pledged to reduce taxes.

رئیس‌جمهور قول داد که مالیات‌ها را کاهش دهد.



The company pledged to donate a portion of its profits to charity.

این شرکت متعهد شد که بخشی از سود خود را به خیریه اهدا کند.






🔸 کلماتی که تقریباً معنی مترادف با کلمه “Pledge” دارند:

1. Promise - قول دادن
2. Vow - سوگند خوردن، عهد بستن
3. Oath - سوگند رسمی




🔻 کلماتی که تقریباً معنی متضاد با “Pledge” دارند:

1. Deny - انکار کردن
2. Break - نقض کردن (قول یا تعهد)
3. Retract - پس گرفتن (قول یا گفته)




💠 کاربرد کلمه Pledge در جملات نمونه:


1. The mayor pledged 📌 to improve public transportation.

شهردار قول داد که حمل‌ونقل عمومی را بهبود بخشد.



2. The organization pledged 📌 support for the refugees.

این سازمان متعهد به حمایت از پناهندگان شد.



3. He pledged 📌 loyalty to his country.

او به کشورش سوگند وفاداری یاد کرد.



4. The new government pledged 📌 to fight corruption.

دولت جدید متعهد شد که با فساد مبارزه کند.



5. She refused to pledge 📌 her allegiance to the dictator.

او از متعهد در برابر دیکتاتور سر باز زد.

.

English Words and Idioms

06 Feb, 05:41


Aljazeera
6 Feb 2025


Trump’s Gaza plan praised by Netanyahu as Palestinians pledge 📌 to stay


نتانیاهو از طرح ترامپ برای غزه حمایت کرد، درحالی‌که فلسطینی‌ها سوگند می خورند که در غزه بمانند



https://www.aljazeera.com/news/liveblog/2025/2/6/live-trumps-gaza-plan-condemned-as-palestinians-pledge-to-never-leave

English Words and Idioms

06 Feb, 05:41


❇️

English Words and Idioms

05 Feb, 14:02


پاسخ صحیح:
a) “His ploy to pretend he was sick got him out of work.”


📌 توضیح:
در این جمله، ploy به‌عنوان یک ترفند فریبکارانه به کار رفته است که فرد برای فرار از کار، وانمود می‌کند بیمار است. سایر گزینه‌ها، معنی واقعی “ploy” را منتقل نمی‌کنند.

English Words and Idioms

05 Feb, 03:11


.
📚 بررسی طیف واژه‌های مرتبط با “Ploy” به معنی “ترفند فریبکارانه”
 

👈 واژه ها از شدت کم به شدت زیاد مرتب شده اند و واژه ploy با علامت 📌 تقریبا در ردیف چهارم قرار می‌گیرد.
 
 
 💠 1. Tactic - تاکتیک، تدبیر
 
• به معنای برنامه‌ریزی یا استراتژی برای رسیدن به یک هدف خاص، بدون الزام داشتن بار منفی است.
 
🎯 مثال:
They used a new marketing tactic to attract customers.
آن‌ها از یک تاکتیک بازاریابی جدید برای جذب مشتریان استفاده کردند.
 
 
 
 💠 2. Maneuver - مانور، حرکت زیرکانه
 
• به معنای اقدام حساب‌شده و زیرکانه برای رسیدن به یک هدف خاص، اما بدون الزام داشتن نیت فریبکارانه.
 
🎯 مثال:
The company maneuvered skillfully to dominate the market.
این شرکت به‌طور ماهرانه‌ای مانور داد تا بازار را در دست بگیرد.
 
 
 
 💠 3. Gambit - حرکت حساب‌شده برای کسب برتری
 
• به معنی اقدامی که در ابتدا ممکن است ریسک‌دار به نظر برسد، اما هدف آن کسب مزیت در آینده است.
 
🎯 مثال:
His opening gambit in negotiations was a surprising offer.
اولین حرکت حساب‌شده او در مذاکرات یک پیشنهاد غافلگیرکننده بود.
 
 
 
📌 4. Ploy - ترفند، حیله فریبکارانه
 
• به معنای یک اقدام زیرکانه که عمدتاً با نیت فریب یا سوءاستفاده برای به دست آوردن برتری به کار می‌رود. این واژه بار اخلاقی منفی دارد و به معنای ترفندی است که برای دستکاری افراد یا موقعیت‌ها به کار می‌رود.
 
🎯 مثال:
The discount was just a ploy to lure more customers.
تخفیف فقط یک ترفند بود تا مشتریان بیشتری جذب کند.
 
 
 
 💠 5. Scheme - نقشه فریبکارانه، طرح نیرنگ‌آمیز
 
• به معنای برنامه‌ای که با نیت پنهان و معمولاً غیراخلاقی طراحی شده است.
 
🎯 مثال:
They uncovered a scheme to manipulate stock prices.
آن‌ها یک نقشه برای دست‌کاری قیمت سهام را فاش کردند.
 
 
 
 💠 6. Ruse - حیله، نیرنگ
 
• یک فریب عمدی که برای گمراه کردن دیگران طراحی شده است.
 
🎯 مثال:
He used a clever ruse to escape from the guards.

او از یک نیرنگ هوشمندانه برای فرار از نگهبانان استفاده کرد.
 
 
 
 💠 7. Conspiracy - توطئه، دسیسه
 
• نقشه‌ای پنهانی که معمولاً توسط چند نفر برای انجام کاری غیرقانونی یا غیراخلاقی طرح‌ریزی می‌شود.
 
🎯 مثال:
The police uncovered a conspiracy to overthrow the government.

پلیس یک توطئه برای سرنگونی دولت را کشف کرد.
 
 
 
 💠 8. Deception - فریب، نیرنگ آشکار
 
• به معنای ایجاد گمراهی یا پنهان کردن حقیقت برای فریب دیگران.
 
🎯 مثال:
His speech was full of deception and lies.

سخنان او پر از فریب و دروغ بود.
 
 
 
 💠 9. Fraud - کلاهبرداری، فریب گسترده
 
• تقلب یا اقدام غیرقانونی برای فریب دیگران و کسب سود ناعادلانه.
 
🎯 مثال:
The company was accused of financial fraud.

آن شرکت به کلاهبرداری مالی متهم شد.
 
.
 

English Words and Idioms

05 Feb, 03:11


❇️

English Words and Idioms

04 Feb, 16:19


پاسخ صحیح:

B) The company’s giveaway was just a ploy to boost sales.

📌 توضیح:
در این جمله، ploy به یک نیرنگ بازاریابی برای افزایش فروش اشاره دارد، که معنای اصلی این کلمه را درست منتقل می‌کند. گزینه‌های A، C، و D اشتباه هستند زیرا ploy به عنوان یک نقشه یا تاکتیک فریبکارانه به کار می‌رود، نه به معنای یک اقدام معمولی.

English Words and Idioms

04 Feb, 14:19


کوییز

کدام جمله نشان‌دهنده استفاده درست از ploy است؟

A) He ployed his way through the traffic.

B) The company’s giveaway was just a ploy to boost sales.

C) The government announced a ploy to improve healthcare.

D) She used ploy to cook the perfect meal.

.

English Words and Idioms

04 Feb, 09:23


.
ploy
 
📚  واژه ploy به معنای نیرنگ، ترفند یا مانوری است که برای فریب دادن، ایجاد مزیت یا رسیدن به هدفی خاص به کار می‌رود. این واژه معمولاً در زمینه‌های سیاسی، تجاری یا نظامی استفاده می‌شود، جایی که افراد یا گروه‌ها از روش‌های تاکتیکی برای تأثیرگذاری بر دیگران بهره می‌برند.
 
🎯 مثال:
 
• The company’s offer of free trials was just a marketing ploy to attract more customers.
 
پیشنهاد اشتراک موقت رایگان آن شرکت، فقط یک نیرنگ بازاریابی برای جذب مشتریان بیشتر بود.
 
 
 
• His apology seemed like a political ploy to regain public trust.
 
عذرخواهی او یک ترفند سیاسی برای بازگرداندن اعتماد عمومی بنظر رسید.
 
 
 
🔸 کلماتی که تقریبا معنی مترادف با این کلمه دارند:
 
 1. Trick – حیله
 2. Tactic – تاکتیک
 3. Scheme – نقشه فریبکارانه
 
 
 
 
🔻 کلماتی که تقریبا معنی متضاد با این کلمه دارند:
 
 1. Honesty – صداقت
 2. Transparency – شفافیت
 3. Fairness – عدالت
 
 
 
 
 
💠 کاربرد این کلمه در جملات نمونه:
 
 
• The lawyer used a clever ploy to win the case.
 
وکیل، از یک ترفند هوشمندانه برای برنده شدن در دادگاه پرونده استفاده کرد.
 
 
 
• His delay in responding was just a ploy to make us nervous.
 
تأخیر او در پاسخ دادن، فقط یک نیرنگ بود تا ما را نگران کند.
 
 
 
• The sales discount was merely a ploy to make customers spend more money.
 
تخفیف فروش، فقط یک ترفند بود تا مشتریان پول بیشتری خرج کنند.
 
 
 
• The politician’s promises turned out to be nothing more than an election ploy.
 
وعده‌های سیاستمدار چیزی جز یک نیرنگ انتخاباتی نبودند.
 
 
 
• Some businesses use deceptive ploys to attract buyers.
 
برخی از کسب‌وکارها از نیرنگ‌های فریبنده برای جذب خریداران استفاده می‌کنند.
 
 
.
 

English Words and Idioms

04 Feb, 06:08


Global News
February 3, 2025


Trump’s tariff threat a ‘reprehensible’ ploy 📌 to ‘make Canada the 51st state,’ Eby says


B.C. Premier David Eby said that despite the 'pause' on U.S. tariffs, the province will continue to work to strengthen the economy. He said the relationship between B.C. and the U.S. has forever changed.


«تهدید تعرفه‌ای ترامپ، ترفندی ناپسند برای تبدیل کانادا به ایالت ۵۱‌ام است» — دیوید ابی

«دیوید ابی»، نخست‌وزیر بریتیش کلمبیا، تهدید تعرفه‌ای ترامپ را «ترفندی ناپسند» خواند و گفت که این اقدام تلاشی برای تبدیل کانادا به «ایالت ۵۱‌ام آمریکا» است.

او تأکید کرد که با وجود «تعلیق موقت» تعرفه‌های آمریکا، استان بریتیش کلمبیا همچنان بر تقویت اقتصاد خود تمرکز خواهد کرد. ابی همچنین خاطرنشان کرد که روابط میان بریتیش کلمبیا و آمریکا برای همیشه تغییر کرده است.


https://globalnews.ca/news/10997449/trumps-tariff-51st-state-eby/

English Words and Idioms

04 Feb, 06:07


❇️

English Words and Idioms

12 Jan, 06:45


❇️

English Words and Idioms

12 Jan, 00:17


.
smoldering
 
۱. کلمه smoldering به معنای سوختن تدریجی و بدون شعله است که معمولاً همراه با دود می‌باشد. 
 
از این کلمه برای توصیف سوختن موادی استفاده می‌شود که به‌طور کامل مشتعل نشده‌اند. 
 
گاهی نیز به صورت استعاری، برای توصیف احساسات سرکوب‌شده و در حال شدت گرفتن استفاده می‌شود.
 
- سوختن و دود کردن، بی آتش سوختن
 

 
۲. تحلیل گرامری:
 
• کلمه smoldering در این تیتر خبری به عنوان یک صفت (adjective) به کار رفته است که حالتی را برای “homes” توصیف می‌کند. 
 
این کلمه از نظر گرامری به صورت‌های زیر نیز می‌تواند ظاهر شود:
 
 • فعل (verb): برای توصیف عمل سوختن تدریجی، مثلا:
 
The fire smolders in the ashes.
 
آتش به سوختن تدریجی در درون خاکستر ادامه داد. 
 
 
 • اسم (noun): به معنای حالت یا فرآیند سوختن، مثلا:
 
The smoldering continued for hours.
سوختن ساعت ها ادامه یافت،
 
 


 
Examples:
 
 
💠 The smoldering fire left thick smoke in the air.
 
 آتش در حال سوختن دود غلیظی در هوا ایجاد کرد.
 
 
 
💠 His smoldering anger was visible in his eyes.
 
 خشم در حال شدت گرفتن او در چشمانش مشهود بود.
 
 
 
💠 The smoldering ruins were a reminder of the devastating wildfire.
 
 ویرانه‌های در حال سوختن یادآور آتش‌سوزی ویرانگر بودند.
 
 
 
💠 The smoldering coals kept the room warm.
 
 زغال‌های در حال سوختن اتاق را گرم نگه داشتند.
 
 
 
💠 She spoke with smoldering passion about her cause.
 
 او با اشتیاقی جانگداز درباره هدفش صحبت کرد.
 
.
 

English Words and Idioms

11 Jan, 19:54


CTVNews
January 11, 2025


With their Los Angeles-area homes still smoldering 📌, families return to search the ruins for memories


در حالی که خانه‌ها هنوز در حال سوختن هستند، خانواده‌ها برای بازیابی خاطرات به ویرانه‌های خانه‌هایشان در منطقه لس‌آنجلس بازمی‌گردند



https://www.ctvnews.ca/world/with-their-los-angeles-area-homes-still-smoldering-families-return-to-search-the-ruins-for-memories-1.7172436

English Words and Idioms

11 Jan, 19:54


❇️

English Words and Idioms

10 Jan, 10:35


English Words and Idioms pinned Deleted message

English Words and Idioms

10 Jan, 08:16


❇️

English Words and Idioms

10 Jan, 07:53


.
❇️ insurgent



کلمه insurgent به معنای شورشی یا یاغی است که به افرادی اطلاق می‌شود که علیه حکومت یا اقتدار رسمی قیام می‌کنند. این کلمه بیشتر در زمینه‌های سیاسی و نظامی برای توصیف گروه‌هایی که به صورت مسلحانه یا غیرمسلحانه اقدام به مخالفت می‌کنند، استفاده می‌شود.



شورشی، گردنکش، یاغی


Nayeb Hossein and his insurgent men
نایب حسین و مردان شورشی او




آدم شورشگر، آدم گردنکش



two of the insurgents were killed
دو نفر از شورشیان کشته شدند





Examples:



💠 The insurgents attacked the military base at dawn.

شورشیان سپیده‌دم به پایگاه نظامی حمله کردند.



💠 The government is struggling to contain the insurgent groups in the north.

دولت برای مهار گروه‌های شورشی در شمال تلاش می‌کند.



💠Several insurgents surrendered after the peace agreement was signed.

چندین شورشی پس از امضای توافق‌نامه صلح تسلیم شدند.



💠 The insurgents used guerrilla tactics to fight the army.

شورشیان از تاکتیک‌های چریکی برای مبارزه با ارتش استفاده کردند.


.

English Words and Idioms

10 Jan, 07:52


.

♦️لغتinsurgent را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

10 Jan, 07:51


❇️

English Words and Idioms

03 Jan, 07:00


❇️

English Words and Idioms

03 Jan, 06:55


.
❇️ czar


در زبان فارسی، “تزار” به عنوان لقبی برای امپراتورهای روسیه تا اوایل قرن بیستم به کار می‌رفت. در زبان انگلیسی مدرن، این کلمه اغلب برای توصیف یک مقام مسئول یا فرد با قدرت در یک حوزه خاص استفاده می‌شود. مثلاً “تزار مرزها” به کسی اشاره دارد که مسئولیت کلی بر مرزها را بر عهده دارد.



تزار (عنوان شاهان روسیه‌ی تزاری)



مسئول تام‌الاختیار، همه کاره، آزادکار



● the President's foreign trade czar

نماینده‌ی تام‌الاختیار رئیس جمهور در (امور) تجارت خارجی




Examples:



💠 The government appointed a cyber czar to oversee digital security.

دولت یک تزار فضای مجازی برای نظارت بر امنیت دیجیتال منصوب کرد.



💠 He was known as the czar of industry due to his influence.

او بخاطر نفوذش به عنوان تزار صنعت شناخته می‌شد.



💠 The new drug czar aims to combat the rise of illegal substances.

تزار جدید مواد مخدر بر مبارزه با افزایش تجارت مواد غیرقانونی تمرکز دارد.



💠 The energy czar introduced new policies to save power.

تزار انرژی، سیاست‌های جدیدی برای صرفه‌جویی در انرژی معرفی کرد.




💠 The border czar discussed strategies to strengthen border security..

تزار مرز ها درباره استراتژی‌های تقویت امنیت مرزی صحبت کرد.

.

English Words and Idioms

03 Jan, 06:55


.

♦️لغتczar را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

01 Jan, 07:19


❇️

English Words and Idioms

01 Jan, 07:16


.
❇️ pledge


کلمه “pledge” به معنای تعهد یا قول است که اغلب به یک وعده رسمی یا قولی که به‌طور جدی داده می‌شود، اشاره دارد. برای مثال، اگر کسی تعهد کند که در پروژه‌ای خاص همکاری کند، این به عنوان یک “pledge” در نظر گرفته می‌شود.


گرو، گروی، وثیقه، رهن


● a thing held in pledge
چیزی که گرو نگه داشته می‌شود

● he offered his ring as a pledge for the loan
او انگشتر خود را به عنوان وثیقه‌ی وام ارائه داد



قول، عهد، پیمان



● he gave a pledge never to gamble again
او عهد کرد که دیگر هرگز قمار نکند

● among them, shaking hands was tantamount to a pledge of marriage
در میان آنان دست فشردن به منزله‌ی قول ازدواج بود

● a pledge of friendship
قول دوستی



به سلامتی کسی نوشیدن



● he lifted his glass and pledged his host
لیوان خود را بالا برد و به سلامتی میزبانش نوشید



قول دادن، عهد کردن



● to pledge money to a charitable organization
به موسسه‌ی خیریه قول پول دادن

● they pledged loyalty to their leader
آنان عهد کردند که به رهبر خود وفادار باشند

● he was pledged to secrecy
از او قول رازداری گرفته شد

گروگان



بیعانه، پیش پرداخت


.
Examples:



💠 The United States is a republic, as even the Pledge of Allegiance says.

ایالات متحده یک جمهوری است، همانطور که حتی تعهد بیعت می گوید.


• This somewhat hazardous pledge was nobly redeemed.

این تعهد تا حدی خطرناک، نجیبانه بازخرید شد.



💠 And with my heart I pledge to you all that I am.

و با قلبم تمام آنچه هستم را با تو تعهد می دهم.



💠And you both ought to take the pledge.

و هر دوی شما باید این تعهد را بپذیرید.




💠 The ring serves as a physical symbol of the purity pledge.

حلقه به عنوان نماد فیزیکی تعهد پاکی عمل می کند.

.

English Words and Idioms

01 Jan, 07:15


.

♦️لغت pledge را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

30 Dec, 09:14


❇️

English Words and Idioms

30 Dec, 09:08


.
❇️ exert



کلمه “exert” به معنای اِعمال کردن یا وارد کردن نیرو و تأثیر است. به‌طور کلی، “exert” زمانی استفاده می‌شود که فردی تلاش، نیرو یا فشاری را بر موضوعی وارد می‌کند.



(با نیرو و حرارت) به کارگرفتن، اعمال کردن، به کار بستن، زور زدن، دوندگی کردن، کوشیدن، جد و جهد کردن، تلاش کردن، - داشتن، - آوردن، - کردن (و غیره)


he had to exert all his strengh to move the stone

مجبور بود برای تکان دادن سنگ همه‌ی زور خود را به کار ببرد




رهبری کردن، به رهبری پرداختن



زحمت به خود هموار کردن، تلاش کردن، زور زدن



● you shouldn't exert yourself, you're still sick!

هنوز بیمار هستی و نباید تقلا کنی‌!




Examples:



💠 He had to exert a lot of effort to finish the project on time.

او مجبور بود تلاش زیادی برای اتمام پروژه در زمان مقرر اعمال کند.


💠 The teacher exerted pressure on the students to study harder.

معلم بر دانش‌آموزان فشار وارد کرد تا سخت‌تر درس بخوانند.



💠 The government will exert its influence to change the policy.

دولت نفوذ خود را برای تغییر سیاست اعمال خواهد کرد.



💠 He tried to exert control over the situation.

او سعی کرد بر اوضاع کنترل اعمال کند.



💠 Athletes must exert themselves to achieve high performance..

ورزشکاران باید تلاش زیادی برای دستیابی به عملکرد بالا انجام دهند.


.

English Words and Idioms

30 Dec, 09:07


.

♦️لغت exert را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

30 Dec, 09:07


❇️

English Words and Idioms

25 Dec, 16:13


.

مثال هایی از مکالمات عامیانه و ‌خودمانی روزمره در زبان انگلیسی (5)



معانی و کاربردهای اصطلاح “Hit Up”


1. تماس گرفتن یا پیام دادن (Contacting Someone):

• یکی از رایج‌ترین کاربردهای این اصطلاح به معنای تماس گرفتن یا پیام دادن به کسی است، معمولاً برای شروع مکالمه، درخواست، یا هماهنگ کردن برنامه ای انجام می شود.

• “
I’ll hit you up tomorrow to plan the trip.”
(فردا بهت پیام می‌دم که سفر رو برنامه‌ریزی کنیم.)





2. رفتن به جایی (Visiting a Place):

• به معنای بازدید از مکانی یا رفتن به جایی، گه معمولاً برای امتحان کردن یا استفاده از خدمات آنجا است.


• “Let’s hit up that new café everyone’s talking about.”
(بریم اون کافه جدید که همه درباره‌ش حرف می‌زنن رو امتحان کنیم.)




3. درخواست کردن (Asking for Something):


• گاهی اوقات به معنای درخواست چیزی از کسی نیز استفاده می‌شود.


• “Can I hit you up for a ride later?”
(می‌تونم بعداً ازت بخوام منو برسونی؟)




🔶 نکات مهمی که در کاربرد این اصطلاح بهتر است رعایت شوند


1. غیررسمی بودن


این اصطلاح کاملاً غیررسمی است و معمولاً در مکالمات دوستانه، پیام‌ها، یا محاورات روزمره استفاده می‌شود. توجه کنید که در مکالمات رسمی کاربرد ندارد.



2. چندمنظوره بودن

این اصطلاح بستگی به زمینه جمله، معانی متفاوتی می‌دهد (تماس گرفتن، رفتن به جایی، یا درخواست چیزی). برای درک معنای دقیق آن، باید به زمینه معنایی جمله دقت کرد.

.

English Words and Idioms

25 Dec, 14:23


قابل توجه همراهان گرامی کانال:

لیست اصطلاحات عامیانه به بالای کانال پین شده است و بتدریج بروز می شود.

English Words and Idioms

25 Dec, 14:13


🌟

English Words and Idioms

25 Dec, 14:02


.

🟠 مثال هایی از مکالمات عامیانه و ‌خودمانی روزمره در زبان انگلیسی (4)


این رستوران قیمت هاش بیخودی گرونه، ول کن بریم یه جای دیگه


1. ترجمه انگلیسی ساده محاوره‌ای:


This restaurant’s prices are ridiculously high. Let’s leave and find another place.

___________________________________

2. ترجمه خودمونی، عامیانه و خیابونی:


“Man, this place is stupid pricey—let’s bounce and hit up another spot.”

این رستوران قیمت هاش بیخودی گرونه، ول کن بریم یه جای دیگه


تحلیل:

• Man:

این کلمه برای اضافه کردن لحن غیررسمی و دوستانه به جمله استفاده می‌شود. معمولاً در مکالمات غیررسمی برای تأکید، نشان دادن دوستی و یا نشان دادن نارضایتی از موقعیت موجود به کار می‌رود.


• Stupid pricey:

اصطلاحی به معنای چیزی که به طرز غیرمنطقی یا اغراق‌آمیزی گران است.


• Bounce:

یک عبارت غیررسمی به معنای “ول کردن و رفتن به جای دیگر.


___________________________

3. نمونه‌های کاربردی از همین اسلنگ:


3.1 هنگام صحبت با یک دوست:

Man, this café is stupid pricey—let’s bounce and find a cheaper spot.
(داداش، این کافه قیمتاش خیلی گرونه—بزن بریم یه جای ارزون‌تر پیدا کنیم.)


3.2 صحبت درباره فروشگاه:

This store’s stuff is stupid pricey. Let’s bounce and check out another one.
(قیمت‌های این فروشگاه بیخودی گرونه. بزن بریم یه فروشگاه دیگه سر بزنیم.)

.

English Words and Idioms

25 Dec, 09:03


.
❇️ Flyby


واژه “flyby” به معنای عبور از نزدیک، برای اشاره به حرکت یک وسیله پرنده یا فضایی از نزدیکی یک جسم آسمانی یا یک مکان استفاده می‌شود. این اصطلاح معمولاً در نجوم و مأموریت‌های فضایی برای توصیف پرواز نزدیک به یک سیاره یا ستاره به کار می‌رود.


عبور نزدیک، (هواپیما و فضاپیما و غیره) عبور (از محلی که قبلا تعیین شده است)


Examples:



💠 The spacecraft completed its flyby of Mars and sent back stunning images.

فضاپیما از نزدیکی مریخ عبور کرد و تصاویر خیره‌کننده‌ای ارسال کرد.



💠 During the flyby, scientists collected valuable data about the asteroid.

دانشمندان طی عبور نزدیک داده‌های ارزشمندی درباره سیارک جمع‌آوری کردند.



💠 NASA scheduled the next flyby to study Jupiter’s atmosphere.

ناسا عبور نزدیک بعدی را برای مطالعه جو مشتری برنامه‌ریزی کرد.



💠 A flyby of the moon provided new insights into its surface.

یک عبور از نزدیکی ماه دیدگاه‌های جدیدی درباره سطح آن ارائه داد.



.

English Words and Idioms

24 Dec, 04:36


English Words and Idioms pinned «. ❇️ فهرست مکالمات خودمونی و عامیانه 1. برادر بدون توقع برای گرفتن نتیجه در کوتاه مدت، وظایفت را انجام بده 2. یه چیزی بخور، از گشنگی می میری ها! 3. یه کم خلاقیت بخرج بده! 4. این رستوران قیمت هاش بیخودی گرونه، ول کن بریم یه جای دیگه 5. معانی و کاربردهای…»

English Words and Idioms

24 Dec, 02:54


Al Jazeera:

NASA probe attempts closest ever approach to the sun

With the spacecraft out of contact, it will be Friday before mission operators confirm its historic flyby 📌.




https://www-aljazeera-com.cdn.ampproject.org/v/s/www.aljazeera.com/amp/news/2024/12/24/nasa-probe-attempts-closest-ever-approach-to-the-sun?amp_js_v=0.1&amp_gsa=1#webview=1&cap=swipe

English Words and Idioms

24 Dec, 02:28


.

🟠 مثال هایی از مکالمات عامیانه و ‌خودمانی روزمره در زبان انگلیسی (۳)


یه کم خلاقیت بخرج بده!


1. انگلیسی ساده محاوره ای:
Show a bit of creativity.



2. انگلیسی خودمونی، عامیانه و خیابونی:

Get crafty, man!
یه کم خلاقیت بخرج بده!


3. توضیح:

Get crafty:

این عبارت به معنی خلاق یا باهوش عمل کردن است، البته اغلب با استفاده از رویکردهای عملی یا نوآورانه.


Man:

واژه “man” در انتهای جمله، لحن دوستانه یا غیررسمی به جمله اضافه می‌کند.



4. مثال های بیشتر:


1. وقتی یک دوست را می خواهیم تشویق کنیم:

Come on, get crafty and figure out a cool way to fix this.

بیخیال، یه کم خلاقیت به خرج بده و یه راه خفن برای درست کردن این پیدا کن.



2. وقتی با سرزندگی و شیطنت توصیه می کنیم:

You wanna impress them? Get crafty and make something awesome.

می‌خوای تحت تأثیر قرارشون بدی؟ یه کم خلاقیت به خرج بده و یه چیز فوق‌العاده درست کن.

.

English Words and Idioms

23 Dec, 08:51


❇️

English Words and Idioms

24 Nov, 16:23


❇️

English Words and Idioms

24 Nov, 16:22


.
❇️ ramping up



- عبارت ramping up برای رساندن مفهوم افزایش تدریجی یا شدید چیزی، مانند فعالیت، تولید یا شدت استفاده می‌شود. این اصطلاح اغلب در زمینه‌های تجاری و سیاسی برای توضیح برنامه‌های افزایش مقیاس یا شدت به کار می‌رود.



- افزایش دادن، شدت بخشیدن



Examples:



💠 The company is ramping up production to meet holiday demands.

شرکت تولیدات خود را افزایش می‌دهد تا پاسخگوی تقاضای موسم تعطیلات باشد.



💠 The government is ramping up efforts to control inflation.
دولت تلاش‌های خود را برای مهار تورم افزایش می‌دهد.



💠 They are ramping up security measures at the airport.
اقدامات امنیتی در فرودگاه را شدت می‌بخشند.



💠 The tech company is ramping up its hiring process to attract more talent.
شرکت فناوری فرآیند استخدام خود را برای جذب استعدادهای بیشتر تقویت می‌کند.


💠 The military is ramping up operations in the border areas.
ارتش عملیات خود را در مناطق مرزی تشدید می‌کند.


.

English Words and Idioms

24 Nov, 04:22


The US is ramping up 📌 sanctions by targeting the last major Russian bank not yet blacklisted


ایالات متحده با افزودن نام آخرین بانک بزرگ روسیه که هنوز در لیست سیاه قرار نگرفته است، تحریم‌ها را تشدید می‌کند.




https://www.businessinsider.com/us-sanctions-gazprombank-russia-finance-economy-europe-gas-energy-war-2024-11

English Words and Idioms

23 Nov, 08:21


❇️

English Words and Idioms

23 Nov, 08:21


.
❇️ onslaught



واژه “onslaught” به معنای حمله‌ای سنگین یا یورش شدید است. این کلمه اغلب برای توصیف حملات ناگهانی یا شدید در جنگ یا موقعیت‌های مشابه استفاده می‌شود.



حمله‌ی بی امان، یورش سخت یا پی در پی، تاخت و تاز



● the onslaught of disease
حمله‌ی بی‌امان یک بیماری





Examples:



💠 The army launched an onslaught on the enemy’s fortress.

ارتش یورشی سنگین به قلعه دشمن انجام داد.


💠 The team faced an onslaught of criticism after the loss.

تیم پس از باخت با موجی از انتقادات مواجه شد.



💠 The store struggled to handle the onslaught of customers during the sale.

فروشگاه برای مدیریت هجوم مشتریان در حراج تلاش کرد.



💠 The flood caused an onslaught of destruction in the region.

سیل انبوهی از ویرانی در منطقه به جا گذاشت.


.

English Words and Idioms

22 Nov, 16:17


Little hope in Gaza that ICC arrest warrants for leaders will cool Israeli onslaught 📌


امیدی اندک در غزه وجود دارد که صدور حکم‌های بازداشت دیوان کیفری بین‌المللی برای رهبران اسرائیل بتواند حملات این کشور به غزه را کاهش دهد




https://www.theglobeandmail.com/world/article-little-hope-in-gaza-that-icc-arrest-warrants-for-leaders-will-cool/

English Words and Idioms

22 Nov, 12:49


❇️

English Words and Idioms

22 Nov, 12:49


.
❇️ exert



کلمه “exert” به معنای اِعمال کردن یا وارد کردن نیرو و تأثیر است. به‌طور کلی، “exert” زمانی استفاده می‌شود که فردی تلاش، نیرو یا فشاری را بر موضوعی وارد می‌کند.



(با نیرو و حرارت) به کارگرفتن، اعمال کردن، به کار بستن، زور زدن، دوندگی کردن، کوشیدن، جد و جهد کردن، تلاش کردن، - داشتن، - آوردن، - کردن (و غیره)


he had to exert all his strengh to move the stone

مجبور بود برای تکان دادن سنگ همه‌ی زور خود را به کار ببرد




رهبری کردن، به رهبری پرداختن



زحمت به خود هموار کردن، تلاش کردن، زور زدن



● you shouldn't exert yourself, you're still sick!

هنوز بیمار هستی و نباید تقلا کنی‌!




Examples:



💠 He had to exert a lot of effort to finish the project on time.

او مجبور بود تلاش زیادی برای اتمام پروژه در زمان مقرر اعمال کند.


💠 The teacher exerted pressure on the students to study harder.

معلم بر دانش‌آموزان فشار وارد کرد تا سخت‌تر درس بخوانند.



💠 The government will exert its influence to change the policy.

دولت نفوذ خود را برای تغییر سیاست اعمال خواهد کرد.



💠 He tried to exert control over the situation.

او سعی کرد بر اوضاع کنترل اعمال کند.



💠 Athletes must exert themselves to achieve high performance..

ورزشکاران باید تلاش زیادی برای دستیابی به عملکرد بالا انجام دهند.


.

English Words and Idioms

16 Nov, 06:49


❇️

English Words and Idioms

16 Nov, 06:45


.
❇️ mainstream


جریان اصلی، روند کلی، خط فکری، باب روز


● his ideas are not in sync with the mainstream of political thought in Canada

عقاید او با اندیشه‌های سیاسی متداول در کانادا همگام نیست




فعال ترین، شلوغ ترین، پرحرارت ترین، پر رونق ترین




● the mainstream of life
در اوج جریان زندگی




وسط رود (در جایی که جریان آب از همه جا قویتر است)، میان‌رود


Examples:



💠 The new policy was widely accepted by the mainstream political parties.

این سیاست جدید توسط احزاب سیاسی مطرح به طور گسترده‌ای پذیرفته شد.



💠 Her ideas were considered too radical for the mainstream media.

ایده‌های او برای رسانه‌های عمده و مطرح بیش از حد رادیکال محسوب می‌شد.



💠 The film became popular after it was picked up by mainstream audiences.

این فیلم پس از اینکه توسط صاحبنظران مطرح انتخاب شد، محبوبیت یافت.



💠 Mainstream culture often overlooks the traditions of minority groups.

معمولا
فرهنگ جریان اصلی از سنت‌های گروه‌های اقلیت غافل می‌شود.



💠 Alternative music has become more accepted in the mainstream over the years.

موسیقی جایگزین در طول سال‌ها بیشتر در جریان اصلی پذیرفته شده است.


.

English Words and Idioms

16 Nov, 06:45


.

♦️لغت mainstream را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

14 Nov, 06:49


❇️

English Words and Idioms

14 Nov, 06:47


.
❇️ lava


گدازه، مواد مذاب اتشفشانی، توده گداخته اتشفشانی





Examples:



💠 The lava flowed down the mountainside during the volcanic eruption.

گدازه در جریان فوران آتشفشان از کوهپایه جاری شد.



💠 The red-hot lava destroyed everything in its path.

گدازه‌های داغ هر چیزی را در مسیر خود نابود کردند.



💠 Scientists study lava to understand more about volcanic activity.

دانشمندان گدازه را مطالعه می‌کنند تا اطلاعات بیشتری درباره فعالیتهای آتشفشانی کسب کنند.



💠 The lava hardened into rock after cooling down.

گدازه پس از سرد شدن به سنگ تبدیل شد.



💠 The lava lake in the volcano’s crater is a spectacular sight.

دریاچه گدازه در دهانه آتشفشان یک منظره دیدنی است.


.

English Words and Idioms

14 Nov, 06:46


.

♦️لغت lava را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

12 Nov, 06:40


❇️

English Words and Idioms

12 Nov, 06:39


.
❇️ czar


در زبان فارسی، “تزار” به عنوان لقبی برای امپراتورهای روسیه تا اوایل قرن بیستم به کار می‌رفت. در زبان انگلیسی مدرن، این کلمه اغلب برای توصیف یک مقام مسئول یا فرد با قدرت در یک حوزه خاص استفاده می‌شود. مثلاً “تزار مرزها” به کسی اشاره دارد که مسئولیت کلی بر مرزها را بر عهده دارد.



تزار (عنوان شاهان روسیه‌ی تزاری)



مسئول تام‌الاختیار، همه کاره، آزادکار



● the President's foreign trade czar

نماینده‌ی تام‌الاختیار رئیس جمهور در (امور) تجارت خارجی




Examples:



💠 The government appointed a cyber czar to oversee digital security.

دولت یک تزار فضای مجازی برای نظارت بر امنیت دیجیتال منصوب کرد.



💠 He was known as the czar of industry due to his influence.

او بخاطر نفوذش به عنوان تزار صنعت شناخته می‌شد.



💠 The new drug czar aims to combat the rise of illegal substances.

تزار جدید مواد مخدر بر مبارزه با افزایش تجارت مواد غیرقانونی تمرکز دارد.



💠 The energy czar introduced new policies to save power.

تزار انرژی، سیاست‌های جدیدی برای صرفه‌جویی در انرژی معرفی کرد.




💠 The border czar discussed strategies to strengthen border security..

تزار مرز ها درباره استراتژی‌های تقویت امنیت مرزی صحبت کرد.

.

English Words and Idioms

06 Nov, 07:02


❇️

English Words and Idioms

06 Nov, 06:58


.
❇️ indict


واژه "Indict" به معنای "متهم کردن" یا "صدور کیفرخواست" است. این واژه بیشتر در حقوق کیفری به کار می‌رود و به معنای متهم کردن رسمی فردی یا نهادی به جرمی پس از بررسی و تحقیقات قانونی است.




(حقوق) متهم کردن، به دادگاه کشیدن، کیفرخواست صادر کردن


● he was indicted for murder
او را متهم به قتل کردند (و به دادگاه بردند)






(مجازی) گناه بستن به


● he indicted the people for not resisting tyranny
او مردم را به خاطر اینکه در برابر بیدادگری مقاومت نکرده بودند، مقصر دانست





Examples:



💠 The grand jury decided to indict the businessman for fraud.

هیئت منصفه تصمیم گرفت که تاجر را به جرم تقلب متهم کند.



💠 The prosecutor will indict the suspect after reviewing the evidence.

دادستان پس از بررسی مدارک، مظنون را متهم خواهد کرد.



💠 He was indicted on charges of corruption.

او به اتهام فساد متهم شد.



💠 The court officially indicted the politician for money laundering.

دادگاه به‌طور رسمی این سیاستمدار را به جرم پولشویی متهم کرد.



💠 The man was indicted for his involvement in the scheme.

آن مرد به‌خاطر مشارکت در طرح متهم شد.


.

English Words and Idioms

06 Nov, 06:58


.

♦️لغت indict را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

04 Nov, 07:20


❇️

English Words and Idioms

04 Nov, 07:16


.
❇️ albeit


با این همه، با آنکه، به رغم، گرچه، ولو اینکه، هرچند که، گو اینکه، معهذا، هرچند



● I tried albeit uselessly, to dissuade him

سعی کردم او را منصرف کنم، هرچند که فایده‌ای نداشت.




Examples:



💠 He decided to go for a walk, albeit it was raining heavily.

با وجود اینکه باران شدید می‌بارید،
تصمیم گرفت به پیاده‌روی برود.


💠 She was accepted into the program, albeit with some reservations.

او در دوره تحصیلی پذیرفته شد، هرچند با برخی تردیدها.



💠 The plan was successful, albeit not without challenges.

این طرح موفق بود، اگرچه بدون چالش هم نبود.



💠 He kept smiling, albeit nervously.

او هرچند با اضطراب، اما لبخند می‌زد.



💠 The conference was informative, albeit a bit lengthy.

کنفرانس آموزنده بود، هرچند کمی طولانی بود.


.

English Words and Idioms

04 Nov, 07:15


.

♦️لغت albeit را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

02 Nov, 07:43


❇️

English Words and Idioms

02 Nov, 07:39


.
❇️ probe


واژه "Probe"
به معنای "تحقیق" یا "بررسی" عمیق و اساسی است. این کلمه اغلب برای توصیف بررسی عمیق یک موضوع، حادثه یا پرونده توسط مقامات رسمی یا نهادهای دولتی به کار رفته و می‌تواند به تحقیقات جنایی، مالی یا علمی اشاره داشته باشد.




وارسی، بررسی، گمانه‌زنی، کند و کاو، کاوش، تحقیق

● the police started a probe into the secret bank accounts of the terrorists

پلیس بررسی حساب‌های بانکی محرمانه‌ی تروریست‌ها را آغاز کرد




(اکتشاف جغرافیایی یا فضایی و غیره) فرا پژوهی، یاب‌جویی

● a space probe
کاوش فضا


● a probe into the secrets of the Amazon forest

کاوش اسرار جنگل آمازون



سفینه‌ی کاوشگر، فضاپیمای پژوهشی


● another probe was launched yesterday

یک فضاناو پژوهشی دیگر دیروز به فضا پرتاب شد




(زخم و حفره مواد و غیره را با میله و غیره) کاوش کردن، فروپژوهی کردن، معاینه کردن


● he was probing the mud with a stick looking for the ring he had dropped

او با چوب گل را هم می‌زد و دنبال انگشتری می‌گشت که از دستش افتاده بود




(با دقت زیاد) بررسی کردن، وارسی کردن، کند و کاو کردن


● newspapers probed into police corruption

روزنامه‌ها فساد در نیروی پلیس را مورد بررسی دقیق قرار دادند

● the detective's probing questions
پرسش‌های بازجویانه‌ی کارآگاه






Examples:



💠 The police opened a probe into the corruption allegations.

پلیس تحقیقاتی درباره اتهامات فساد آغاز کرد.



💠 The company is under a federal probe for tax evasion.

این شرکت به دلیل فرار مالیاتی تحت تحقیقات دولت فدرال قرار دارد.



💠 The investigators are conducting a probe into the financial misconduct.

محققان در حال بررسی سوءرفتارهای مالی هستند.



💠 The probe revealed new information about the case.

تحقیقات انجام شده اطلاعات جدیدی در مورد این پرونده فاش کرد.



💠 The government launched a probe into the incident.

دولت تحقیقاتی را در مورد این حادثه آغاز کرد.


.

English Words and Idioms

29 Oct, 07:43


❇️

English Words and Idioms

29 Oct, 07:40


.
❇️ confiscate


واژه confiscate به معنای "مصادره کردن"
یا "توقیف کردن" است. این کلمه معمولاً برای زمانی استفاده می‌شود که دولت یا مقامات قانونی، اموال یا دارایی شخصی را به دلایل قانونی ضبط یا توقیف کنند.


مصادره کردن، توقیف کردن (اموال)، ضبط کردن، (به زور) گرفتن



● he was executed and his belongings were confiscated

او اعدام و اموالش مصادره شد

● the police confiscated the reporters' cameras

پاسبانان دوربین‌های خبرنگاران را توقیف کردند



مصادره شده، از دست رفته، مصادره‌ای، توقیفی




Examples:



💠 The authorities confiscated illegal goods at the border.

مقامات کالاهای غیرقانونی را در مرز توقیف کردند.



💠 The police confiscated the stolen items from the suspect's house.

پلیس اجناس دزدیده‌شده را در خانه مظنون توقیف کرد.



💠 His car was confiscated because he didn’t pay his parking fines.

ماشین او به دلیل نپرداختن جریمه‌های پارکینگ توقیف شد.


💠 The school confiscated the students' phones during the exam.

مدرسه تلفن‌های دانش‌آموزان در طول امتحان را ضبط کرد.



💠 The government decided to confiscate the company’s assets due to tax evasion.

دولت به دلیل فرار مالیاتی تصمیم گرفت دارایی‌های شرکت را مصادره کند.


.

English Words and Idioms

29 Oct, 07:39


.

♦️لغت confiscate را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

28 Oct, 07:23


❇️

English Words and Idioms

28 Oct, 07:19


.
❇️ prosperous


شکوفا، آباد، آبادان، پر رونق


● a prosperous country
یک کشور مرفه، آباد




موفق، کامیاب، در رفاه، دولتمند، ثروتمند

● gradually Siamak became prosperous
کم کم کار سیامک گرفت




مساعد، سعید، فرخنده

● awaiting a more prosperous moment
در انتظار لحظه‌ای فرخنده‌تر





Examples:

💠 The country has become more prosperous over the last decade.

این کشور در طول دهه گذشته موفق‌تر و مرفه تر شده است.



💠 A prosperous business can contribute to the well-being of its community.

یک کسب‌وکار موفق می‌تواند به رفاه جامعه خود کمک کند.



💠 They hope to build a prosperous future for their children.

آن‌ها امیدوارند آینده‌ای موفق و شکوفا برای فرزندان خود بسازند.



💠 The city grew prosperous due to its booming tech industry.

این شهر به دلیل صنعت فناوری رو به رشد خود، شکوفا شد.



💠 A prosperous nation invests in the education of its people.

یک ملت موفق در آموزش مردم خود سرمایه‌گذاری می‌کند.


.

English Words and Idioms

28 Oct, 07:18


.

♦️لغت prosperous را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

25 Oct, 06:23


❇️

English Words and Idioms

25 Oct, 06:20


.

❇️ deliberately



عمدی، از روی تعمد، خود خواسته، عمدا، آگاهانه ،(بادقت و سنجش جوانب) سنجیده، آگاهانه، حساب شده، دقیق ،(با دقت و سنجیدن جوانب)






Examples:



💠 He deliberately avoided answering the question.

او عمداً از پاسخ دادن به سؤال اجتناب کرد.



💠 The door was deliberately left unlocked.

در عمداً باز گذاشته شد.



💠 She deliberately made the situation worse.

او عمداً وضعیت را بدتر کرد.



💠 He deliberately chose to ignore the warning signs.

او عمداً تصمیم گرفت که به هشدارها توجه نکند.



💠 The evidence was deliberately hidden.

شواهد عمداً پنهان شدند.


.

English Words and Idioms

18 Oct, 14:21


❇️

English Words and Idioms

18 Oct, 13:14


.
❇️ weary

واژه "weary" به معنای "خسته" یا "کسل" است. این واژه معمولاً برای زمانی استفاده می‌شود که فرد به دلیل انجام کاری مداوم یا طولانی‌مدت، از نظر جسمی یا ذهنی خسته شده باشد. کسی که از کار طولانی‌مدت بی‌وقفه خسته شده باشد را می‌توان "weary" توصیف کرد.



خسته، کسل، وامانده، فرسوده

● weary miners walking home
معدنچی‌های خسته‌ای که پای پیاده به منزل می‌رفتند




بیزار

● I am weary of his jokes
از شوخی‌های او خسته شده‌ام






خسته کننده

● weary work
کار خسته کننده




زننده، ناخوشایند، ملالت‌آور

● his weary explanation
توضیح ملال‌انگیز او




خسته کردن یا شدن، فرسوده کردن

● she was wearied by the constant questions
پرسش‌های مداوم او را خسته کرد





Examples:



💠 After a long day at work, she felt weary and needed rest.

بعد از یک روز کاری طولانی، او احساس خستگی می کرد و به استراحت نیاز داشت.



💠 The travelers grew weary as the journey stretched on for hours.

هر چه سفر طولانی‌تر می‌شد، مسافران خسته‌تر می‌شدند.



💠 He became weary of the constant noise in the city.

او از سر و صدای مداوم شهر کسل شده بود.



💠 The soldiers were weary after days of battle.

سربازان پس از روزها نبرد فرسوده شده بودند.



💠 She grew weary of waiting for the results.

او از انتظار کشیدن برای نتایج خسته شده بود.


.

English Words and Idioms

18 Oct, 13:14


.

♦️لغتweary را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

15 Oct, 05:57


❇️

English Words and Idioms

15 Oct, 05:54


.
❇️ burnout



فرسودگی شغلی، از پا درآمدن، خسته و بیمار شدن (در اثر کار زیاد و غیره)


(در اثر تمام شدن سوخت) خاموش شدن


(در اثر استعمال زیاد یا حرارت و غیره) سوختن



Examples:



💠 Many employees are suffering from burnout due to excessive work hours.

بسیاری از کارمندان به دلیل ساعات کاری بیش از حد دچار فرسودگی شغلی شده‌اند.



💠 Burnout can lead to decreased productivity and higher absenteeism.

فرسودگی شغلی می‌تواند منجر به کاهش بهره‌وری و افزایش غیبت شود.



💠 The company introduced wellness programs to prevent employee burnout.

شرکت برنامه‌های سلامتی را برای جلوگیری از فرسودگی شغلی کارکنان معرفی کرد.



💠 After months of burnout, she decided to take a break from work.

پس از ماه‌ها فرسودگی شغلی، او تصمیم گرفت از کار مرخصی بگیرد.



💠 Effective time management can help reduce the risk of burnout.

مدیریت زمان مؤثر می‌تواند خطر فرسودگی شغلی را کاهش دهد.


.

English Words and Idioms

15 Oct, 05:53


.

♦️لغت burnout را که قبلا بررسی کرده ایم مجددا مرور می کنیم تا آنرا بهتر بخاطر بسپاریم:
.

English Words and Idioms

12 Oct, 06:25


❇️

English Words and Idioms

12 Oct, 06:13


.
❇️ outbreak



(بیماری) شیوع، همه‌گیری، (جنگ و غیره) وقوع (ناگهانی)، نازل شدن، بروز



● the outbreak of a disease
شیوع بیماری

● after the outbreak of hostility between those two countries
پس از بروز خصومت میان آن دو کشور



طغیان، ، ظهور، درگیر



Examples:



💠 The outbreak of the virus caused widespread panic in the city.

شیوع ویروس باعث وحشت گسترده در شهر شد.



💠 Health officials are working to contain the outbreak.

مقامات بهداشتی در حال کار برای مهار شیوع بیماری هستند.



💠 The outbreak was linked to contaminated water sources.

شیوع بیماری با منابع آب آلوده مرتبط بود.



💠 A new vaccine has been developed to combat the outbreak.

واکسن جدیدی برای مقابله با شیوع بیماری تولید شده است.



💠 The government declared a state of emergency due to the outbreak.

دولت به دلیل شیوع بیماری وضعیت اضطراری اعلام کرد.


.