دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی ) @drhashemirekavandihamgam Channel on Telegram

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

@drhashemirekavandihamgam


راه ارتباط با ادمین گروه ۰۹۱۱۲۵۳۲۴۹۲
۰

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی) (Persian)

در کانال تلگرامی دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)، با یکی از معتبرترین دکترهای مازندران و به عنوان یک گروه دانشجویی، اطلاعات مهم و به روز در زمینه های مختلف علمی و پزشکی را دریافت کنید. این کانال با هدف ارتقاء دانش و آگاهی همه گروه ها و افراد علاقه‌مند به مباحث علمی تاسیس شده است. اگر به دنبال منابع معتبر و مطمئن برای به‌روزرسانی دانش خود هستید، بهترین انتخاب برای شما دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی) است. با پیوستن به این کانال، فرصتی برای بحث و تبادل نظر در مورد مسائل علمی و پزشکی دارید. از فرصت عضویت در این کانال استفاده کنید و به راحتی از دانش و تجربیات دکتر هاشمی مازندرانی بهره‌مند شوید.

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 10:49


🔹آشنایی با فلسفه‌ی غرب.
برای من یکی از محبوب‌ترین فیلسوفان، باروخ اسپینوزا بوده است؛ فيلسوف يهودی‌تبارِ هلندی که به سبب اختلاف نظرش با عالمان دين يهود از جامعه يهودي رانده شد و مورد تكفير قرار گرفت.
در این ویدئوی کوتاه، معرفی مختصر و مفیدی از شخصیت و آرای او را می‌بینید و می‌شنوید.

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 08:50


https://t.me/+IJMwZ8TBZEJmMjBk
دانشوران معنوی
دکتر هاشمی مازندرانی (رکاوندی)

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 06:25


@book44_book44

دوستان عزیز لطفا ۱۴ دقیقه وقت بذارید و این کلیپ زیبا را گوش کنید… حتی دو سه بار….

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 06:10


🔝صحبتهای شنیدنی و هشدار بی سابقه کویتی‌پور؛ مداح جبهه و جنگ، به مسئولان کشور راجع به وضعیت مردم

#کویتی‌پور
#فساد
#ناترازی

جوش دریا

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 06:07


جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست

عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از ناله‌ای و آهی نیست

چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست

مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست

عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست

چنین که از همه سو دامِ راه می‌بینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست

خزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست

#حافظ

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 06:07


جز آستان توام در جهان پناهی نیست...

#حافظ
#گرمارودی

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 05:32


درس امروز از مولانا:

"آنچه می‌جویی، تو را می‌جوید."

هر آرزو، هر اشتیاقی که در دل داری، همان چیزی است که تو را به سوی خودش می‌خواند. اگر عشق می‌خواهی، عشق در تو جریان دارد. اگر نور می‌طلبی، نور در جانت شعله‌ور است.
به جای دویدن در پی دنیا، لحظه‌ای بنشین و به خود گوش بسپار؛ چرا که گنج‌های عالم، در وجود تو نهفته‌اند.

🌿 پس، امروز را با این آگاهی زندگی کن که تو خود، جواب تمام سوال‌هایی.

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

05 Jan, 03:46


گلهای تازه شماره ۴۱
با همکاری: ایرج ، جلیل شهناز، پرپیز یاحقی و جهانگیر ملک
شعر: سعدی
گوینده: فخری نیکزاد
🐬

خوش است درد که باشد امید درمانش
دراز نیست بیابان که هست پایانش

نه شرط عشق بود با کمان ابروی دوست
که جان سپر نکنی پیش تیربارانش

وصال جان جهان یافتن حرامش باد
که التفات بود بر جهان و بر جانش

ز کعبه روی نشاید به ناامیدی تافت
کمینه آن که بمیریم در بیابانش

گر آید از تو به رویم هزار تیر جفا
جفاست گر مژه بر هم زنم ز پیکانش

حریف را که غم جان خویشتن باشد
هنوز لاف دروغ است عشق جانانش

حکیم را که دل از دست رفت و پای از جای
سر صلاح توقع مدار و سامانش

گلی چو روی تو گر ممکن است در آفاق
نه ممکن است چو سعدی هزاردستانش

🐬

شب عاشقان بی‌دل چه شبی دراز باشد
تو بیا کز اول شب در صبح باز باشد

عجب است اگر توانم که سفر کنم ز دستت
به کجا رود کبوتر که اسیر باز باشد

ز محبتت نخواهم که نظر کنم به رویت
که محب صادق آنست که پاکباز باشد

به کرشمه عنایت نگهی به سوی ما کن
که دعای دردمندان ز سر نیاز باشد

دگرش چو بازبینی غم دل مگوی سعدی
که شب وصال کوتاه و سخن دراز باشد

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

04 Jan, 21:23


امام محمد غزالی برای توکل سه مرتبه در نظر گرفته است :

۱_ مثل ایتکه خدا را وکیل خود بدانیم

۲_ نسبت طفل به مادر: مثل اینکه در مواقعی به اغوش مادر بدویم

۳_ مثل مرده در دستان مرده شور... بی هیچ فکر و اما و اگری اختیار به دست مرده شوی داده است!

مراتب دوم و سوم بسیار سخت است و غزالی معتقد بوده که این نوع توکل مقطعی و مخصوص عارفان بزرگ هست ...هر کسی را به آن راه نیست

چیزی که دست یافتنی تر است مرتبه اول توکل است و البته این نیست که کلا کارها به دست وکیل  سپرده شود و خود تلاشی نکنیم.

اندکی جنبش بکن همچون جنین/تا ببخشندت حواس نوربین

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

04 Jan, 21:20


آدمیان از هیچ چیز روی زمین به اندازه تفکر نمیترسند.

بیشتر از نابودی، بیشتر از مرگ.

تفکر ویرانگر و طغیانگراست. مهیب و هولناک است.
تفکر نسبت به تعصبات، نهادهای جا افتاده و عادتهای آسایش بخش، بیرحم است.
تفکر به قعر جهنم سرک میکشد و نمی‌هراسد.

تفکر، عظیم و چابک است. نور جهان است و شکوه بشر!!!

“برتراند راسل”

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

04 Jan, 21:19


بعضی به غلط توهم کرده اند که شعر فارسی را ایرانیان از عرب اقتباس کرده باشند، زینهار این پندار نامعقول نابجا را به خاطر نباید راه داد؛ زیرا که شعر و موسیقی جزو غرایز ذوقی، بلکه طبیعی هر ملتی است و امور غریزی قابل تحمیل و تقلید نیست. اکنون بشنوید تا مطلبی را بطور خلاصه عرض کنم.
شعر و موسیقی و رقص همزاد یکدیگرند. یعنی مادر ذوق و طبع، این هر سه فرزند را به یک شکم زاییده است.چرا؟ برای اینکه تناسب موزونیت، چون به قالب الفاظ درآمد شعر است و اگر همین موزونی و هم آهنگی بصورت نغمه تجلی کرد، موسیقی است و اگر بصورت حرکات خارجی درآمد، رقص است. همانطور که برای موسیقی و انواع رقص ها که مابین ملل و اقوام مختلف معمول است، نمی‌توان مبدأ تکون و تاریخ پیدایش (ببخشید کلمۀ "پیدایش" را که از اغلاط مشهور است اینجا به کار بردم) نمی توان معین کرد، شعر و شاعری را هم نمی توان معلوم کرد که در چه تاریخ ایجاد شده است. بشر تا بوده، شعر و موسیقی و رقص را با هم داشته است، آن بحث که در تاریخ ادبیات راجع به اولین شاعر فارسی می‌شود، مبحث جداگانه ایست که مربوط به شعر اصلی طبیعی نیست. باز همانطور که موسیقی و رقص های خاص ملل و اقوام را نمی‌شود به ملت دیگر تحمیل کرد، شعر هم قابل تحمیل نیست و بطور کلی امور ذوقی مولود خصایص فطری افراد و اقوام بشری است.

استاد علامه جلال الدین همایی، مقالات ادبی، ص ٣٨، نشرهما
( بخشی از مقاله "رودکی و اختراع رباعی")

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

04 Jan, 20:58


خلاصۀ جلسه 341 کلاس فلسفه/
🔸یکی ازموضوعات مهم در بحث عقل، بحث از مراتب عقل نظری است. عقل آدمی در مسیر رشد و کمال خویش مراتبی را پشت‌ سر می‌گذارد که می‌توان آن را به چهار مرحله تقسیم کرد. اولین مرتبه از مراتب عقل نظری، عقل بالقوه است. هر انسانی به مقتضای ذاتش، قابلیت درک معقولات و استعداد تعقل دارد. پرسش از چیستی و سپس چرایی امور حاکی از آن است که فرزند انسان بالقوه عاقل است، گرچه هنوز بالفعل توانایی درک معنای امور را ندارد.
🔸دومین مرحله، مرتبۀ عقل بالملکه است که خیلی زود با درک بدیهیات و اولیّات در فرزند انسان شکل می‌گیرد. عقل بالملکه، زیربنای استدلال‌های انسان را در مراحل بعدی فعالیت عقل فراهم می‌آورد. ضریب هوشی کودکان سرعت رسیدن آنها به عقل بالملکه را تسریع می‌کند.
🔸با افزایش معلومات در ذهن انسان، وی به تدریج این توانایی را می‌یابد که معلومات را ترکیب کند و مجهولات را اثبات کند و با تکیه بر استدلال به سوالات پاسخ دهد. در این مرحله، عقل وی در مرحلۀ عقل بالفعل یا عقل خلاق قرار دارد. ظهور معرفت در انسان با شکل‌گیری عقل بالفعل اتفاق می‌افتد. ناگفته پیدا است که همه دریافت‌های عقل بالفعل، بر بدیهیات و اولیّات استوار است که عقل بالملکه پیشتر به آنها رسیده است.
🔸در مرحله پایانی که عقل مستفاد نامید می‌شود، عقل جزئیِ هر فرد انسانی به مرتبه‌ای می‌رسد که به عقل دیگری در عالم بالا متصل می‌شود و معلومات و معارف کلی و معنوی را از آنجا دریافت می‌کند. به این عقل، عقل کل یا عقل فعال گفته می‌شود که در ادبیات دینی از آن به وحی یا جبرئیل یاد می‌کنند.
🔸در این‌جا بحث دیگری نیز مطرح می‌شود: بحث از وجود عقل کلی که در برابر عقل جزئی تک تک افراد انسانی قرار دارد. دربارۀ عقل کلی دو دیدگاه وجود دارد. نگاه اول، عقل کلی را جمع جبری تمام عقول جزئی می‌داند و بر این باور است که همه عقولِ جزئی معقولات و گزاره‌های کلی مشترکی دارند و عقل کلی برآیند این مشترکات است.
🔸در نگاه دوم، عقل کلی بیرون از جهان ماده قرار دارد و عقل جرئی را با خود مرتبط کرده و معارفی را از عالم بالا به آن الهام یا القاء یا وحی می‌کند. طرفداران این دیدگاه برای اثبات مدعای خود این‌گونه استدلال می‌کنند: ما به درستی احساس می‌کنیم که عقل را که قوۀ درک امور کلی و معنوی است، از عالم طبیعت نگرفته‌ایم؛ چرا که عالم طبیعت عالم تغییرات و جزییات است و نمی‌توان امور کلی را از عالمی گرفت که خود فاقد این ویژگی است. بنابراین، باید یک عقل کلی یا یک عالَم کلی وجود داشته باشد که بر عالم طبیعت محیط باشد و عقل و کلیات را به ما افاضه کند. فلاسفه، از افلاطون تا به حال با این نگاه معتقدند.
استاد گرامی که با نگاه اول به عقل کلی موافق‌اند، استدلال گروه دوم را نادرست نمی‌دانند اما بر این باورند که اثبات فلسفی این مدعا آسان نیست و شاید باید پاسخ را در نگاه عرفانی به هستی جست‌وجو کرد.
دکتر هاشمی مازندرانی (رکاوندی)

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

04 Jan, 20:54


🦋حکمتِ عیسوی:
اگر دانه‌ی گندم که در زمین می‌افتد، نمیرد، تنها مانَد.
اما اگر بمیرد، ثمره‌ی بسیار آوَرَد! ...
(انجیل یوحنا، باب دوازدهم، آیه بیست و چهارم)

دانشوران همگام ، دکتر هاشمی مازندرانی ( رکاوندی )

04 Jan, 20:50


جانا حدیث شوقت

آوازِ بدونِ ساز شهرام ناظری

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 20:43


تمام شب به خیال تو رفت و  می‌دیدم
 که پشت پرده‌ی اشکم،
سپیده سر می‌زد

#هوشنگ_ابتهاج

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 20:42


چو دل پروانه شمع تو گردید
شده شمع فلک پروانه دل

#شهرام_ناظری

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 11:42


سلام قربان ، بار دیگر و چند بار دیگر به آواز زیبای این آخوند نگاه کن ، خواهی دید چقدر نفرت انگیز می شود بعد از آن که خواستی نگاه کنی آماده می شوی که برای دیدن آن زمان و مکان و ساعت و راحت انتخاب کنی ، این یعنی قانونی و عرفی شدن ، هیچ کار بدی را نمی توان ریشه زد فقط می توان بدی ها را در هَرَس کرد و گوشه زد نه ریشه ، جمهوری اسلامی از اول اگر این قاعده خدا نهاده را می فهمید امروز به مفتضح ترین حکومت تاریخ گذشته و آینده جهان تبدیل نمی شد ، جمهوری اسلامی به هیچ وجه باز تولید نمی شود بقای چنین حکومتی فقط با خونریری ممکن است ، چون می خواهد بدی ها را ریشه بزند و خوبی ها را نیز اول قالب می زند و سپس خودش آنرا می شکند چون خوبی ها قالب گیری نمی شوند ، روزی شهرنو هم می آید چون حالت طبیعی زندگی این است شهرنو قانون داشت اما امروز زیر پوست شهر هزاران شهرنو روییده است و امثال جناب عالی و من ندیدیم اما بسیار کسان می بینند و بسیار خسان هم هر روز آنرا می سازند و حکومت مجبور شد چشم ببندد و خودش را به خواب بزند و مشغول جنگ عزه و اسراییل شود ، رویش علف هرز را ببین و زیبایی جوشش گل لاله را از متن علفزار بنگر چه زیباست....

مخلص مفلس ...

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 11:42


این عمل نشانه خوبی نیست وکوتاه آمدن از اصول اسلامی یعنی ... چون ذخایر تا حد امکان به اجنبی واگذار مثل ذخایر نفت وگاز مازندران ویا .... وبرای ماندن در قدرت دست به هر کاری.. خواهند زد.. مانند.. به همین زودی شهر نو آزادی زن‌ ومرد کنار دریا تبدیل مساجد به.... را آزاد خواهند کرد زیرا اگر تغییر رخ دهد باید پاسخگوی وضع موجود و محاکمه شوند و هر آنچه یغما رفته از ملت به ملت برگردد

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 10:24


خانم پرفسور مجتهد زاده  شب گذشته پس از سالها خدمت صادقانه درپانسیون ویژه اساتید بازنشسته شهر سوربون فرانسه درگذشت...
این بخشی از زندگینامه ی این بانوی بزرگ و پر افتخار ایران زمین است :
,«« من در سال ۱۳۰۳ در تهران در خانواده ای با وضع مالی نسبتا خوب به دنیا آمدم
تا ۱۵ سالگی علاقه به ادامه تحصیل در موسیقی بودم
۱۵ ساله بودم که یک شب به عزیز گفتم : عزیز جون من بزرگ شده ام و شبها نمیترسم تنها بخوابم شما باید در اتاق پدر بخوابید
در قدیم اعیان به مادرشان عزیز میگفتند و افراد پایین شهر ننه میگفتند...
شب بعد عزیز یک صندلی گرفت و کنارم نشست و دستم را گرفت و به صورتش چسباند و گفت فری جان من افتخار میکنم که عزیز تو باشم ولی مادر تو هنگامیکه دو ماهه بودی مرد و من کلفت شما هستم و تو را مانند دختر خودم بزرگ کرده ام ...
آن شب من و عزیز شکوه خانم خیلی گریه کردیم و تصمیم گرفتم طب بانوان بخوانم و خانم ها را معالجه کنم تا هیچ کودکی بی مادر بزرگ نشود
در سیکل دوم طبیعی خواندم و دیپلم گرفتم و یکسال آلیانس رفتم و زبان فرانسه آموختم
در سال ۱۳۲۲ به دستور شاه با بورسیه به فرانسه اعزام شدم تا بعد به کشورم برگردم و خدمت کنم.
پسرها برای تحصیل در مهندسی به اتریش می رفتند و دختران برای طب به فرانسه می رفتند .
۷ سال طب عمومی خواندم و طب تخصصی زنان را در سه سال پاس کردم و در سوربون تحصیلات فوق تخصصی نازایی را دو ساله به معدل ++Aتمام کرده و رزیدنت سینیوریتا انکولوژی شدم..
سه سال بعد دیپلم پروفسوری سرطان شناسی بانوان را اخذ کردم و همزمان تدریس در بخش انکولوژی بیمارستان دانشگاه را بعهده گرفتم
پدرم نظامی بود و کلنل عالیرتبه ای بود و سخت بیمار شده بود مجبور شدم به تهران برگردم و او را در مریضخانه ملک تاج خانم نجم السلطنه بستری کنم
پدرم به دلیل عوارض ناشی از مصرف الکل ، فوت نمود و در گورستان ظهیرالدوله دفن شد .
من ماندم و عزیزشکوه که دیگر خیلی پیرشده بود و از عهده کارهای منزل بر نمی آمد. یک خانمی را استخدام کردم
من به استخدام وزارت علوم درآمدم و سی سال در دانشگاه تهران تدریس کردم و چهل سال هم طبابت کردم.....
عزیز شکوه ،نامادریم، که به رحمت خدا رفت من به حدی تنها شدم که هیچ چیز خوشحالم نمیکرد...
مطب من پس از بازنشستگی در جنوب شهر تهران منطقه  جوادیه  بود و اغلب زن های ولگرد که بیماریهای مقاربتی داشتند به من مراجعه میکردند....
منزل ما یک باغ بزرگ در خیابان سلطنت آباد بود
طبقه پایین را سی تا تخت خواب گذاشتم که شبها زنهای ولگرد می آمدند که اغلب بیمار هم بودند...

چون من هرگز ازدواج نکردم و تنها فرزند بودم و از طرفی خانواده پدربزرگم  که مومن بودند و نان ما را به دلیل نظامی بودن پدرم و بی حجابی و .... حرام میدانستند ، هرگز با من رفت و آمد نمی کردند
تنهایی آنقدر به من فشار آورد که اوایل دهه  ۱۳۷۰ منزلمان را در خیابان سلطنت آباد، یا خیابان پاسداران فعلی،  وقف کردم و اسمش را گذاشتم «بنیادنیکوکاری دکتر مجتهدی» و یک میلیون دلار که همه دارایی من بود را به بنیاد نیکوکاری فوق دادم و از ایران رفتم.
در ابتدا در بیمارستان به عنوان پروفسور ارشد مشغول بکار شدم و وظیفه آموزش پزشکان متخصص که کورس انکولوژی را میگذراندند بعهده گرفتم و عضو پیوسته دپارتمان سرطان شناسی فرانسه شدم......
امروز که نگاهی به گذشته میکنم ، عمیقا از خدا تشکر میکنم که به من افتخار خدمت به انسانیت را داد و از صمیم قلب خوشحال میشوم که خانمی را معالجه کنم تا به آغوش خانواده اش برگردد و کودکان دوست داشتنی اش را بزرگ کند....
««امیدوارم هیچ کودکی چون من بی مادر بزرگ نشود»»
امروزدر پانسیون لاوارنیه که مخصوص اساتید بازنشسته سوربون است زندگی میکنم و روزی یکی دو ساعت پرونده هایی که به من ارجاع میشود بررسی میکنم ....
زندگی پر بار و با ارزشی داشتم و دیگر هیچ آرزویی ندارم جز مرگی آرام و راحت🍀
او اولین متخصص زنان و فوق تخصص سرطان های زنان بود.
عرض تسلیت به بانوان قدرتمند و مستقل ایران... روحش شاد، نامش تا ابد ماندگار.🪴
کوچکترین کاری که میتوانیم برای این استاد افتخار ایران زمین بکنیم این مطلب را نشر دهیم همه ملت ایران این بانوی بزرگ  را بشناسند .
🌹

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 10:06


عرفان زدگی در فرهنگ ایرانی

1_ عرفان چیست؟
مذهب را مجموعه گزاره هایی تعریف می کنیم که محور آنها رابطه انسان با خداست. در هر مجموعه ی معرفتی تعدادی "بدیهیات" وجود دارند که ثابت فرض می شوند و سایر موضوعات را بر اساس آن بدیهیات اثبات یا نفی می کنند.
مذاهب برخلاف علوم و فلسفه، الوهیت را بدیهی فرض می کنند و هستی شناسی، اخلاق و حقوق را بر این اساس تعریف می نمایند.
"عرفان" یکی از خوانش های مذهبی است که در آن به جای انگاره ی خداوندی که انسان در برابر او "مکلف" است؛ "خدا انسان" را می نشاند که در مرحله ی "وحدت" و "وصال" در اوج وجد است و در مرحله ی "کثرت" و "جدایی" در رنج و عذاب. ابیات زیر به خوبی این دو حالت را بیان می کنند:
گر به اقلیم عشق روی آری
همه آفاق گلستان بینی
آنچه بینی دلت همان خواهد
آنچه خواهد دلت همان بینی
(گلشن راز_ شیخ محمود شبستری)

از نیستان چون مرا ببریده اند
از نفیرم مرد و زن نالیده اند
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش
باز جوید روزگار وصل خویش
(مثنوی معنوی_ مولانا جلال الدین)

در این خوانش (قرائت) از مذهب، اذن وصال را "معشوق" می دهد و وظیفه ی "عاشق"، انتظار و صبر و امید است نه انجام تعهدات اخلاقی یا مناسک عبادی خاص. به این ابیات از حافظ شیرازی توجه نمایید:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش
***
چون حسن عاقبت نه به رندی و زاهدی ست
آن به که کار خود به عنایت رها کنند
***
فیض روح القدس ار باز مدد فرماید
دیگران هم بکنند آنچه مسیحا می کرد

برخلاف دیدگاه فقها که انجام دقیق "حق الله" را شرط رستگاری می دانند؛ عرفا تنها بر "اشتیاق" و "تسلیم" تاکید می ورزند. آخرین داستان طولانی مثنوی (قلعه ی هوش ربا) به صراحت بر این موضوع گواهی می دهد.
این تفاوت دیدگاه، ریشه ی اختلاف عقیده ی شدید فقها و عرفا بوده که بر دار شدن حسین بن منصور (حلاج) و شیخ اشراق سهروردی به رأی فقیهان، نمونه های تاریخی شدت این اختلاف هستند.
2_ عرفان زدگی چیست؟
عرفان زدگی به این معناست که در مناسبات اجتماعی و در موقعیت های بین فردی بخواهیم از الگوها و انگاره های عرفانی استفاده کنیم. همانطور که گفته شد انگاره های عرفانی با موضوع رابطه ی انسان و خدا مناسبت دارند و استفاده از آنها در مناسبات بین فردی نوعی "سوء استفاده" محسوب می شود.
نمونه ی سنتی این عرفان زدگی را در عبارت "به خدا واگذار کن" بارها شنیده ایم.
فیلم سینمایی "تنگسیر" نمونه ی جالبی از مقابله ی قهرمان داستان با این گزاره است. در این داستان، در حالی که سه گانه ی "زر و زور و تزویر" دست به دست هم داده اند و دسترنج قهرمان داستان را چپاول کرده اند؛ عرفان زدگان از "زارممد" می خواهند سرش را پایین بیاندازد و "به ابوالفضل واگذار کند"!
این داستان حدیث مکرر است. افراد زیادی را می بینیم که شانه از زیر بار مسؤولیت اجتماعی خود خالی می کنند؛ در مقابل ظلم و ستم زانو می زنند و آنجا که باید اعتراض کنند، سکوت می کنند و برای این رفتارها توجیهاتی عارفانه می تراشند.
گفتارهای زیبایی که جهان بیرون را آیینه ی جهان درون ما می دانند و به ما می آموزند که هر نابسامانی که در جامعه می بینیم بازتاب نابسامانی روحی ماست؛ اگر گسترش یابند در جامعه چه شهروندانی خواهیم داشت؟ شهروندانی که تنها واکنش شان به هر معضل اجتماعی فرو رفتن در خود و "مراقبه" است!
نمونه ی مدرن عرفان زدگی نیز در کتابها و فیلم هایی متجلی می شود که در آنها برای دستیابی به موفقیت تنها داشتن "اشتیاق" و "تصویر ذهنی روشن" کافی است!
فیلم "راز" که متأسفانه بارها با نگاه تأییدی در صدا و سیما به نمایش در آمد و کتاب آن نیز با ترجمه های مختلف به ده ها بار تجدید چاپ رسید؛ چنین الگویی را تجویز می کند. این همه محصولات صنعتی و پیشرفت های علمی تنها با "اشتیاق" و "تصویر ذهنی" ایجاد شده اند یا با برنامه ریزی دقیق و پشتکار مستمر؟!
3_ چه باید کرد؟
به عقیده ی نگارنده، در هم تنیدگی فرهنگ ایرانی با ادبیات عرفانی از یک سو و ورود سیل آسای عرفان های وارداتی از سوی دیگر باعث می شود که "عرفان زدگی" شیوع بالایی داشته باشد و اغلب ما بدون اینکه آگاه باشیم تحت تأثیر این پدیده قرار داریم. همه ی ما نیاز به تأمل و گفتگو راجع به این داریم که اشکال مختلف عرفان زدگی را بشناسیم و بدانیم در چه موقعیت هایی از زندگی تفکر عارفانه به ما کمک می کند و در چه مواقعی بر عکس، به ما آسیب می زند.
در پایان "دعای آرامش" را ذکر می کنم که وظیفه ی "خرد" را تفکیک این موقعیت ها می داند:
"خداوندا!
به من آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه تغییر نیافتنی است
و شهامتی، تا تغییر دهم آنچه تغییر یافتنی است
و خردی که تفاوت این دو را دریابم!"

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 05:44


❇️ بازخواني شريعت : جلسه 4 - قرآن، پیام شفاهی

🔵 سخنران : خانم دكتر صدیقه وسمقی
🔵 زمان : چهارشنبه 97/01/29
🔵 مکان : انجمن اسلامي مهندسين

#بازخوانی_شریعت
#جلسه_4

لینک قسمت قبل
https://t.me/drhashemirekavandihamgam/38527

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 05:22


‍ جزای آن که نگفتیم شکر روز وصال
شب فراق نخفتیم لاجرم ز خیال

بدار یک نفس ای قائد این زمام جمال
که دیده سیر نمی‌گردد از نظر به جمال

دگر به گوش فراموش عهد سنگین دل
پیام ما که رساند مگر نسیم شمال

به تیغ هندی دشمن قتال می‌نکند
چنان که دوست به شمشیر غمزه قتال

جماعتی که نظر را حرام می‌گویند
نظر حرام بکردند و خون خلق حلال

غزال اگر به کمند اوفتد عجب نبود
عجب فتادن مرد است در کمند غزال

تو بر کنار فراتی ندانی این معنی
به راه بادیه دانند قدر آب زلال

اگر مراد نصیحت کنان ما این است
که ترک دوست بگویم تصوریست محال

به خاک پای تو داند که تا سرم نرود
ز سر به در نرود همچنان امید وصال

حدیث عشق چه حاجت که بر زبان آری
به آب دیده خونین نبشته صورت حال

سخن دراز کشیدیم و همچنان باقیست
که ذکر دوست نیارد به هیچ گونه ملال

به ناله کار میسر نمی‌شود سعدی
ولیک ناله بیچارگان خوش است بنال

«سعدی»

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

19 Nov, 05:18


مصاحبه ای که هرگز پخش نشد

#اجتماعی #سیاسی #انتقادات
⛳️ @SurosheMehr

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 20:17


‏كالشمس أنتِ! فقالت وهْي ضاحكة:
وأنتَ كالقمر الصافي لمن نظرا

متى اللقاء؟! فقالت وهْي باكية:
الشمسُ لا ينبغي أن تدركَ القمرا

گفتم تو همچون خورشیدی! با لبی خندان گفت:
و تو همچون ماه پاکی برای هر دیده‌ای...

گفتم وعده‌ی ملاقات چه زمانی‌ست؟! در حالی‌که می‌گریست گفت:
خورشید هرگز نباید به ماه برسد...

#رامی_مسفر

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 20:16


در دردانه

مرو از بر من که صنم دگری جز تو نمیدانم...

#همایون_شجریان

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 19:44


ای همه مستی من ز می نگه تو ای نگه تو زده شرری بر جانم
مرو از بر من که صنم دگری جز تو نمیدانم
در بر من بنشین گله مکن و بیا که عطش تو به دل من آتش زد
تو بگو تو بخوان که سخن تو به دل نغمهٔ دلکش زد
در دامت افتادم برده ای از یادم ای جان و جانانه باز آ
در غمت جان دادم بشنو این فریادم ای دُر دردانه بازآ

آواز: همایون شجریان
شعر:سمیرا عاطفی



فرجامتان نیک ❤️

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 05:42


درسگفتار #معنویت
جلسه #شانزدهم
(بعثت و معنویت)

دکتر سید مجتبی هاشمی رکاوندی

https://t.me/drHashemiRakavandi
https://t.me/DrHashemiRekavandi1

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 05:38


# غزل ۱۷۸ حافظ


هر‌که شد محرم ِ دل، در حَرَم ِ یار بمانْد
وآن‌که این کار ندانست، در انکار بماند

اگر از پرده برون شد دل ِ من، عیب مکن
شُکر ِ ایزد که نه در پرده‌یِ پندار بماند

صوفیان وا سِتدند از گرو ِ می همه رخت
دلق ِ ما بود که در خانه‌یِ خَمّار بماند

محتسب شیخ شد و فسق ِ خود از یاد بِبُرد
قصّه‌یِ ما ست که در هر سر ِ بازار بماند

هر می ِ لعل ک‌از آن دست ِ بلورین سِتدیم
آب ِ حسرت شد و در چشم ِ گهربار بماند

جز دل ِ من ک‌از ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند

گشت بیمار که چون چشم ِ تو گردد نرگس
شیوه‌یِ تو نشد ش حاصل و بیمار بماند

از صدا یِ سخن ِ عشق ندیدم خوش‌تر
یادگاری که در این گنبد ِ دوّار بماند

داشتم دلقی و صد عیب ِ مرا می‌پوشید
خرقه رهن ِ می و مطرب شد و زنّار بماند

بر جمال ِ تو چنان صورت ِ چین حیران شد
که حدیث‌اش همه‌جا در در و دیوار بماند

به تماشاگه ِ زلف‌اش دل ِ حافظ روزی
شُد که بازآید و جاوید گرفتار بماند

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 05:32


ای همه مستی من ز می نگه تو ای نگه تو زده شرری بر جانم
مرو از بر من که صنم دگری جز تو نمیدانم
در بر من بنشین گله مکن و بیا که عطش تو به دل من آتش زد
تو بگو تو بخوان که سخن تو به دل نغمهٔ دلکش زد
در دامت افتادم برده ای از یادم ای جان و جانانه باز آ
در غمت جان دادم بشنو این فریادم ای دُر دردانه بازآ

آواز: همایون شجریان
شعر:سمیرا عاطفی



فرجامتان نیک ❤️

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

18 Nov, 04:31


❇️ بازخواني شريعت : تكوين شريعت، و نقدي بر اركان آن (ادامه جلسه 2)

🔵 سخنران : خانم صدیقه وسمقی
🔵 زمان : چهارشنبه 96/12/16
🔵 مکان : انجمن اسلامي مهندسين

#بازخوانی_شریعت
#جلسه_3

لینک قسمت قبل
https://t.me/drhashemirekavandihamgam/38512

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

17 Nov, 19:44


خواهم که بر زلفت هردم زنم شانه
#شجریان

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 09:02


☆خود تا خدا ۴۰☆ دوره دوم

اثر تقلید در هویت و ماهیت انسان تا آنجاست که حتی خاصیت طبیعی حواس ( ذائقه ، شامه ، سامعه ...) ما را هم تغییر میدهد ، با آنکه همه ما از نظر طبیعی یکسان آفریده شدیم ولی از اینکه در کدام محیط اجتماعی و فرهنگی و مذهبی تربیت شدیم کاملا به رنگ همان محیط در آمده و موجود ممتازی میشویم .
عامل اصلی این تغییر و تمایزآدم ها بعد از تولد تقلید و تاثیر پذیری از قالبهای رفتار والدین و اکابر است، تقلید حتی سرنوشت آخروی ما را تعیین میکند یعنی هر انسانی بعد از مرگ با ماهیت ثانوی ساخته شده از تقلید و تربیت ، محشور میشود ، درحالیکه ماهیت اولیه و فطری همه ما انسانها یکی است و خداوند هیچ کس را بر این مبنای خلقت اولیه مجازات نمیکند ولی بر مبنای ماهیت اکتسابی ممکن است به جهنم برویم ..
،بیشترین تمایز آدمیان در عرصه باور و اعتقادات تقلیدی در عرصه دین و مذهب اتفاق می افتد ، اعتقادات تقلیدی زندان ماست بطوریکه تا آخر عمر به سادگی قادر به رهایی از چنبره این عقاید موروثی نیستیم، یعنی برغم اینکه در دین تکوینی همه یکی هستیم اما در عرصه دین تعلیمی و فرهنگی از همدیگر تفاوت ماهوی می کنیم ، البته که دین فرهنگی در طی زمان تغییرات زیادی پیدا می کند و برخی عقاید مذهبی از متن زندگی مان به کنار میرود اما بنیان آن باقی می ماند مانند زخم کهنه در ضمیر ما رسوخ دارد،

عقیده از عَقد القلب است نه عَقد العقل ، و اعتقاد یعنی تعلق قلبی و وابستگی عاطفی به یک باور ظنی و جزمی و جمعی با مرجعیت بیرونی که فقط با رها کردن این نوع باور های موروثی تقلیدی است که به حقیقت آزادی میرسیم ، البته که خالی شدن دفعی از عقاید مذهبی خطر و خسارت وافر دارد ولی این خسارت باید حتما با معرفت و معنویت دینی و برهان عقلی جبران شود ، عقاید مذهبی سرنوشت ساز است چون اولا از طفولت با ترس و توصیه والدین و سپس مدرسه به ما القا میشود حتی به ما آموخته می شود که خروج از این عقاید موروث مذهبی مجازات دنیا و آخرت دارد. با این نوع آموزش از طفولت ضمانت اجرایی دینداری در نهاد ما تلقین میشود و بعد از آن ذهن ما مثل ساعت کار میکند، ترس از جزا و خدا و شب اول قبر و مکافات دنیا و آخرت ...
ویژگی دوم عقاید مذهبی آنست که به ما ماهیت و هویت گروهی و پیوند عاطفی و تعصب آلود به دیگر اتباع یک مذهب میدهد هم ما را از تنهایی و گمنامی و پوچی نجات میدهد و هم سکون و آرامش روانی منزلت اجتماعی میبخشد با این عوائد خروج و اصلاح آن دشوار می شود.
در حالیکه باید به تدریج برای وصول به آزادی از عقاید تقلیدی مذهب رها شویم والا هم دنیای ما تباه می شود و هم به جهنم ملحق خواهیم شد ، در آخرت خداوند کاری به این ندارد که ما متعلق به کدام دین و مذهب ( مثلا شیعه یا سنی ، یهودی یا مسیحی) هستیم بلکه به آزادی انتخاب ما می نگرد .
ماچیزی به عنوان عقاید و دین ناب و مطلق نداریم ، هرچه که هست همه فرقه هستند، فرقه یعنی مذهبی که از آن دین اولیه با تفسیری جدید توسط رهبران جدید جدا و مستقل گشته است و لذا خیلی نگران این نباشیم که از فرقه های مذهبی مثلا از شیعه یا سنیّ یا پروتستان و کاتولیک خارج می شویم ، باید نگران نفس تقلیدی بودن باورهای مذهبی خود باشیم ...

دکتر هاشمی مازندرانی
تلخیص :شهربانو بابایی

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 07:04


در بارۀ مرگ دلخراش کیانوش

آن زمان که من کیانوش سنجری را دیدم، جوانی سرزنده و با انگیزه و شاد بود. داستان به سال 1382 برمی‌گردد. در آن سال، زندانیان سیاسی را از سالن سه اندرزگاه 7 زندان اوین به سالن یک انتقال داده بودند، اما من و اکبر گنجی را جدای از آنها در سالن 6 در کنار زندانیان مالی نگهداری می‌کردند. از این رو، امکان تماس با زندانیان سالن یک را نداشتیم مگر اینکه تصادفی بخصوص به هنگام ملاقات با خانواده، با هم روبرو می‌شدیم.
از قضا ساعت ملاقات من و کیانوش دو سه باری همزمان شد. بار اول، او بدون پوشیدن شلوار زندان از اندرزگاه بیرون آمده بود و به همین جهت، نگهبانان مانع سوار شدن او به مینی‌بوسِ عازم محل ملاقات شدند. کیانوش بدون آنکه از کوره در برود به نزد رئیس اندرزگاه رفت و گفت؛ اگر به اندازۀ قد من شلوار زندان پیدا می‌شود، بدهید تا بپوشم! رئیس بند نگاهی به قد و بالای او انداخت و با لبخندی به لب از نگهبانان خواست که مانع سوار شدن او به مینی‌بوس نشوند.
در بین راه اندرزگاه و سالن ملاقات، کیانوش مسائل آن روز سیاسی را پیش کشید و کلی با هم صحبت کردیم.
تصویری که من از کیانوش سنجری در ذهن دارم همان تصویر 21 سالِ پیش اوست، جوانی رعنا و قدبلند و سرزنده و با انگیزه و خوش برخورد و منطقی. اینک که کیانوش با اعلام قبلی به زندگی خود پایان داده است، همان تصویر از او در برابرم رژه می‌رود و از خود می پرسم چرا؟ چرا این همه خودکشی و افسردگی و قتل و اعدام و دیگر ناهنجاری‌ها، جامعۀ ما را فرا گرفته است؟ چرا تعادل این جامعه تا این اندازه به هم خورده است؟ چرا به وضع آنامیک دچار شده‌ایم؟ پاسخ این پرسش‌ها روشن است! انواع فشارهای اقتصادی و سیاسی و روانی در پیچیده‌ترین وضعیتِ سطح و نوع آگاهی ملی و شرایط جهانی،"وضع عادی" جامعه را به هم زده تا جایی که سخن از "بازگشت به وضع عادی یا نرمال" هم نزد عده‌ای به عنوان "جرم" تلقی می‌شود! گویی از نگاه آنان جامعه باید همیشه در وضعیت غیرعادی و نابهنچار باشد و دعوت به "نرمالیزاسیون" گناهی نابخشودنی است!
خیرخواهی و نوع‌دوستی و مروت و احسان در جامعۀ ما به بی‌‌مق‌ترین نقطۀ خود رسیده است! بحرانی خطرناک‌تر از این، جوامع بشری را تهدید نمی‌کند.خودکشی یک جوان با هر نوع خط و مرام سیاسی، بدن تردید باید هر دل سالمی را بلرزاند و به ابراز همدردی و همدلی بیانجامد. اما به واکنش برخی مدعیان "ارزش‌ها" به مرگ خودخواستۀ کیانوش سنجری نگاهی بیاندازید! آنچه در آن دیده نمی‌شود همانان "ارزش" است مگر آنکه ضدارزش‌ها نام ارزش به خود گرفته باشند که بدبختانه در سطح وسیعی گرفته‌اند!
باری، مرگ دلخراش کیانوش سنجری مایۀ اندوه و تأسف است. خداوند روح او را شاد بدارد و به خانواده و دوستانش تسلای خاطر دهد.

#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 06:03


دکترهاشمی رکاوندی

دکترهاشمی رکاوندی



هرگونه سوء استفاده،نطق برداری از تفاسیر استاد،بدون ذکر منبع،مورد رضایت ایشان نمی باشد.
ایدی کانال استاد
https://t.me/DrHashemiRekavandi1

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 05:59


🍃ارزش آدم‌ها به اندازه چیزهایی است که به آنها عشق می‌ورزند و حاضرند زندگی خود را فدایشان کنند۰🍃

#دکتر_ناصر_مهدوی
@kanoon_neshan

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 05:57


خلاصه کتاب انسان خردمند

نویسنده
#یووال_نوح_هراری

گوینده :
امیر سودبخش

قسمت #دوم

برگرفته از کانال پادکست رپاپ
@Wrapuppod

لینک قسمت اول👇

https://t.me/drhashemirekavandihamgam/38293

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 05:52


فلسفه ۳۵۳
دکتر هاشمی رکاوندی

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 04:50


🎼🎤
تصنیف چاره‌ دل
• آواز: محمدرضا شجریان
• سه‌تار: جلال ذوالفنون
• نی: موسوی موسوی

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 04:38


#معشوق_محتشم «قسمت نخست»

🌿آیا ميان‌ محب‌ و محبوب‌ تنها رابطه‌ محبت‌آميز وجود دارد وبس‌ ؟

💌قبل‌ از پاسخ‌ به‌ اين‌ سوال‌ لازم‌ است‌ يادآور شويم‌ كه‌ منظور ما از خوف‌ جبن‌ نيست‌، جبن‌ (ترسوبودن‌) يك‌ صفت‌ مذموم‌ ويك‌ رذيلت‌ اخلاقى‌ است‌

🍃درحالى‌ كه‌ خوف‌، صفتى‌ ممدوح‌ و از ثمرات‌ معرفت‌ است‌ به‌ تعبير ديگر، معرفت هم‌ در چهره‌ دوستى‌ وهم‌ در چهره‌ ترس‌ و خوف‌ ظاهر مي گردد. بندگان‌ پارسا خائفند، نه‌ جبون‌ و زبون‌ ،در قرآن‌ هم‌ از خوف‌ و خشيت‌ سخن‌ رفته‌است‌: نه‌ از جبن‌ :

اما من‌ خاف‌ مقام‌ ربه‌ و نهی نفس عن الهوی فان‌ الجنه‌ هى اماويى

یا ؛

انما يخشيى الله‌ من‌ عباده‌ العما

#امام‌_حسين‌ (ع‌) هم‌ در دعاى‌ عرفه‌ ميگويد:

"اى كه‌ به‌ دوستانت‌ شيرينى‌ انس‌ را ميچشانى تا دربرابرت‌ تملق‌ گويان‌ به‌ پا خيزند 

و اى كسى كه‌ بر اوليائت‌ جامه‌هاى هيبت‌ را ميپوشانى تا در برابرت‌ آمرزش‌ جويانه‌ بايستند" 

#امام‌_سجاد در دعاى‌ مشهور به‌ دعاى‌ ابوحمزه‌ ثمالى محبت‌ و خشيت‌ را هر دو از خداوند درخواست‌ ميكند :

امام‌ سجاد در دعاى‌ مشهور به‌ دعاى‌ ابوحمزه‌ ثمالى محبت‌ و خشيت‌ را هر دو از خداوند درخواست‌ ميكند :

"خدايا از تو درخواست‌ ميكنم‌ كه‌ دل‌ مرا از محبت‌ وخشيت‌ خود مالامال‌ كنى" 

... "عاشق‌، هم‌ طربناك‌ است‌ وهم‌ خوفناك‌

هم‌ اهل‌ انس‌ است‌ هم‌ اهل‌هيبت‌

 هم‌ معشوق‌ او، هم‌ محبوب‌ است‌ و هم‌ محتشم‌ "

🌻کسی که عاشق است نه تنها رئوف و مهربان میشود ، بلکه دلیر و پُرجرأت هم خواهد شد ،

🍃خداوند معشوقِ محتشم است یعنی اگرچه زیبا و مهربان است تا بندگانش به او انس گیرند اما پُر هیبت نیز هست تا بندگان حدّ خود نگه دارند و در مقابلش گستاخی نکنند

🌊عشق الهی چون عشق به دریاست دریا معشوقی است که اگر چه هم آغوشی اش آررزوی عاشق است اما عاشق کُش هم هست اگر حدّ خود را رعایت نکنی جانت به خطر می افتد..

ادامه دارد ...

دکتر سروش

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 03:58


https://t.me/+A8ONjcSIXRtlYmNk

دروس روانشناسی استاد هاشمی مازندرانی(رکاوندی)

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 03:58


https://t.me/+R4a1HND_hJJlOTg8


تاریخ تحلیلی (دکتر هاشمی مارندرانی (رکاوندی)

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 03:58


https://t.me/+EgHAbxZ5JF0wOTY8

معنویت مشرقی (دکترهاشمی مازندرانی (رکاوندی)

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 03:58


https://t.me/+gHoJOq-HJ5g3MjM0

لینک خودتا خدا
وتوحید (دکترهاشمی مازندرانی (رکاوندی)

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 03:58


https://t.me/+fmTbWSMKPTQ0NGZk


لینک
فلسفه غرب(دکتر هاشمی مازندرانی(رکاوندی)

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 03:55


پروردگار مهربانم
دستانم بــه سوی تـــوست
نگاهم به مهربانی و کرم توست
با تــو غیر ممکن‌ها ممکن می‌شود
نا ممکن‌های زندگی‌ام را ممکن بفرما
که باخدای بی‌همتایی چون تـو
معجزه زندگی جــان می‌گیرد.
صبحتان بخیر و
سرشار از آرامش الهی

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 01:21


جناب آقای دکتر حضرت استاد بزرگوار یکی ازدوستان برام فرستاده درصورت امکان پاسخ دهید.سپاسگزارم.🌹🙏

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 01:21


مقاله‌ای از خانم دکتر شاهین/دانشگاه صنعتی شــریف تهران



*یک سوال*
جواب بدین ؟

چرا در میان این همه داستان در قرآن، قصه‌ی عشق یوسف و زلیخا، احسن القصص یعنی بهترین قصه‌ها شناخته شد؟

قصه‌ی عشق زن متاهل به پسر مجرد، عشق زن مسن به پسر جوان،
عشق ملکه به غلامش (پسرخوانده) !!
آیا عشق یک زن متأهل به مرد دیگر ناپسند و گناه نیست؟

چرا اصلا هیچ حرفی از شوهر زلیخا زده نشده؟

چرا با اینکه قرآن این قصه رو گفته و در آخر به هم می‌رسند، عیب‌جویی و تحقیری در بیان داستان صورت نگرفته؟
و *حظ عشق* رو به کام خواننده به وجود میاره‌؟

چرا قرآن این قصه رو با آب و تاب و شیرین و دلچسب و به اصطلاح تا این حد رمانتیک و دراماتیک تعریف کرده؟
زلیخا مهمونی ترتیب میده و زنان مصر رو دعوت می‌کنه و چاقو و ترنج دست‌شون میده و یوسف وارد میشه و...؟؟

چرا به جای تنبیه و سنگسار زلیخا، او فرصت پیدا می‌کنه تا حقانیت این عشق رو به دیگران اثبات کنه؟
چرا متدینین و مسلمانان با خدا سر این داستان نمی‌جنگند؟

فکر کنید اگر غیر از قرآن، قرار بود این داستان چاپ و منتشر بشه، محال بود بتونه از *ممیزی ارشاد* رد بشه !

منظورم الگوی عشق زن متأهل به غیرهمسرش است !!

چرا در قرآن وقتی شرح عاشقی زلیخا رو میده، شوهرش و خانواده‌ش او را به جرم ناموسی نمی‌کشند؟

چرا تو قران نمیگه زلیخا باید سنگسار بشه و داستان به جای اینکه به وصال برسه به سنگسار نمی‌رسه؟

*"به خصوص اینکه زن متأهل است"* !!

تا حالا به این‌ها فکر کرده بودید؟
خدا برای اینکه به حضرت یوسف خوش بگذره ، زلیخا را چهل سال جوان کرد و تمام‌ قوانین خلقت رو زیر ورو کرد. !!
و اکنون میلیون ها ایرانی گرسنه و ندار و تن فروش و مواد فروش و فقیر و مستاجر و بی خانمان و .... شب و روز دعا می کنند که *خدایا وضع اقتصادی ما را اصلاح بگردان و شرایط ما را به چهل سال پیش برگردان*
ولی خدا اجابت نمی کند.

نتیجه گیری:
یا هشتاد میلیون مسلمان شیعه ، به اندازه هوس بازیهای زلیخا نزد خدا ارج و قرب ندارند ،
و یا کل داستان تخیلی بوده است.

*عااالی عااالی عاااالی*👌

حتماً بخونید و برای دیگران بفرستید

مقاله‌ای از خانم دکتر شاهین/دانشگاه صنعتی شــریف تهران🤷‍♂️

دانشوران همگام (دکتر هاشمی مازندرانی)

14 Nov, 01:21


سلام قربان ببخشید تاخیر پاسخ را ، در خود قرآن آمده یوسف به برهان الهی از زناکاری نجات یافت برغم اینکه در حیاط خلوت زلیخا بود ، درکاخ و دربار سلاطین اغلب فحشای غیر عُنف امر عادی بود اما یوسف در دربار عزیز مصر زندگی می کرد و غلام زلیخا بود اما آلوده نشد ، حاضر شد متهم به تجاوز به عنف شود که مجازات سخت داشت ، او توانست با التجاه به خدا آلوده به فساد زناکاری نشود ، احسن القَصص بودن قصه از آن جهت است که یوسف درکاخ شاه در قامت یک غلام حلقه بگوش ولی با اتصال بخدا از گناه نجات یافت ، یعنی انسان ها هرچه خود ساخته باشند بدون برهان الهی نمی توانند خویشتن دار بمانند ، در قرآن آیات زیادی است که دلالت بر این واقعیت دارد (لاتزّکوا انفسکم والله اعلم بمن اتّقی) اگر زلیخا بیوه یا بی شوهر بود در آن زمان این رابطه اهمیت نداشت ، جالب است که زلیخا ارباب بود و یوسف غلام او ، یعنی غلام بودن یوسف باعث تسلیم محض بودن او به اربابش نبود یعنی یوسف برغم غلام بودن در نهاد خودش احساس حقارت نسبت به ارباب خود زلیخا نداشت که تابع محض فرمان آقا باشد و مثل اکثر مجریان و خادمان دربارها هر جنایتی را مرتکب شود ، مجازات عدم اطاعت غلام از ارباب حبس و مرگ بود ولی یوسف می دانست تخلف می کند و حتی متهم می شود ولی حاضر شد به زندان برود یا حتی کشته شود اما مرتکب زنا نشود ، شاید به نوعی دیگر خوف آن داشت بعدا برملا شود و مجازات گردد باز هم در آن خلوت با توجه بخداوند احتیاط کرد ، شاید این قصه تمثیل معنوی عرفانی باشد اما تمثیلی بودن قصه ربطی به پیام آن ندارد ، خانم دکتر شاهین طراّح موضوع و پرسش با ادبیات و زبان عرفان و قرآن آشنا نیست ، خود قرآن آنرا قِصّه نامید یعنی قابل پیگیری و تفحّص است یعنی باید از ظاهر آن عبور کرد و باطن آنرا فهمید...

مخلص مفلس ....