🖍بهروز مرادی
به این پرسشها که مسلمانی چیست و مسلمان کیست، پاسخهای مختلف و متنوعی دادهاند.
نگارندهی این مکتوب بهخوبی به دشواری ارائهی پاسخی شامل به این پرسشها برپایهی مؤلفههای باطنی واقف است.
اگرچه قرآن، مسلمانی را بر معیارهایی همچون تقوا، ایمان، راستگویی، پاکیزگی نفس، بندگی خدا، تسلیمبودگی و.... استوار میسازد، اما رصد محتوای مسلمانی و قضاوت در مورد این شاخصها در افراد کار سادهای نیست و بههمین خاطر است که داوریِ دقیق در خصوص این معیارها در درون هر فرد به روز رستاخیز موکول گردیده است، هرچند که تجلیات عینی و رفتاری این معیارها تاحدی قابل سنجش میباشند.
اما نویسندهی این نوشته مایل است در راستیآزماییِ مسلمانی، در کنار معیارهای باطنی، از یک معیار بیرونی بهره ببرد که دارای تجلی رفتاری است. این معیار که "میزان صلحگرایی انسان" است، رهآورد کالبدشکافی ریشهی "اسلام" میباشد.
ریشهی کلمهی اسلام؛ "سَلَمَ" است و ازجمله به معنی "صلح".
ریشهی کلمهی اسلام که هم بر سلامت در همهی ابعاد انسانی دلالت دارد، هم بر تسلیم در برابر خداوند و هم بر صلح، راه را برای داوری در خصوص میزان مسلمانی هموار میسازد.
جان کلام این است که مسلمان آن کسی است که با همهی مخلوقات جهان در صلح است.
اما برکشیدنِ خود بر مقام صلح با جهانِ پیرامون هرگز میسر نمیشود، مگر آنکه آدمی از درون با خویشتنِ خویش در صلح باشد. صلح با خویشتن؛ ترجمانِ حل تضادهای درونی، چارهکردن تنشهای روانی و مدیریت و مهار بحرانهای وجودی است. این همان انتقال توحید از بیرون به درون آدمی است که با خودسازی و خودپالایی و پاکسازی نفسانی (تزکیه) ممکن میشود. برقراری چنین رابطهای با خود، آدمی را یکپارچه میسازد و او را لیاقت آرامش میبخشد. چنین کسی است که از ستیزه با خود رهایی یافته و درپی آن، به ستیزه با دیگران و جهان پایان داده و دستاندرکار ترویج صلح و تقدیر آبادی انسان و جهان میگردد.
این بدین معنی که گفتمان اصلی اسلام در ذات خود بر صلح تبیین گردیده و مسلمان راه خود را در زندگی بر رابطهی مسالمتآمیز با خود و دیگران و جهان استوار میدارد. آدمی که با دیگران بر موضع ستیزه است و هیجاناتی حاضر و فعال برای درگیری با دیگران دارد و شتابی تیز برای واکنشهای هیستریک پرخاشگرانه از خود نشان میدهد، هنوز نه مسلمانی را درک نموده، نه هنوز شایستگی آرامش را یافته و نه هنوز توحید درون را تجربه نموده است. بحرانهای درونِ چنین فردی حلناشده باقی ماندهاند و در او تضاد میزایند و درون او را متلاطم و زبان او را تیز و گزنده و احساسات او را مدام برانگیخته و حالت مسلط رفتاری او را خصلتی تهاجمی میبخشند.
جوامع و نظامهای اجتماعی و سیاسی نیز چنیناند. جنگطلبی آنان نشان از تضادهای به وحدتنرسیدهی درون آنها دارد و ستیزهجویی آنها از وجود بحرانهای عدیدهی حلناشده در بخش پنهان وجود آنان حکایت دارد و رفتار پرخاشگرانه و تهاجمی آنها ترجمان همین بحرانهای درون است که اگر آنها چاره نشوند، نظام وجودیشان را دچار فروپاشی میسازد، چون تنها آنچه که با خداوند همجهت و همسوست و به توحید پیوسته است، باقی و پایدار و استوار میماند.
پس انسانها و نظامهای ستیزهجو و جنگطلب هنوز به مرحلهی مسلمانی نرسیدهاند و رفتار نامسالمتآمیزِ آنها ترجمانِ بحرانهای درون آنهاست و مسلمانیِ وجودی؛ اکسیر این بحرانهای درونی فردی است، آنچنانکه صلحگرایی اکسیر بحرانهای بیرونی است.
٣٠ بهمن ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi