@Behrouz_Moradi44 دکتر بهروز مرادی؛ فارغالتحصیل جامعهشناسی دين و فرهنگ از دانشگاههای هلند، قرآنپژوه، نویسنده، دینپژوه، شاعر، مترجم، پژوهشگر اجتماعی و مطالعات شهری
آخرین محتوای به اشتراک گذاشته شده توسط بازسازی گفتمان دینی در تلگرام
بازسازی گفتمان دینی
06 Mar, 11:32
446
سلسله مباحث نوگرایی قرآنی (٢٠۵)
«بررسی مفهوم بقیتالله در قرآن»
بهروز مرادی: قرآنپژوه و دکترای جامعهشناسی دین از هلند
١۶ اسفندماه ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
05 Mar, 12:16
541
«چه کسی از زبان تو سخن میگوید؟»
🖍 بهروز مرادی
آدمیانِ مختلف با اجزای مختلفی از ساختار شخصیت خویش سخن میگویند.
در یک طیف؛ آدمیانی وجود دارند که عمدتاً سخن میگویند با:
شهوات خویش یا با هویوهوس خویش یا با دل ریش خویش یا با احساسات جریحهدارشده یا با حسادت یا با حماقت یا با عقدهها یا با نوک زبان یا با ذهن خرافاتی یا با فشارهای درون یا با فشارهای بیرون یا با حسرتها یا با خشم یا با آسیبها و درون زخمخورده یا با آرزوهای کوتاه و دراز یا با زبان دروغ و بدگویانه یا با کودک نابالغ یا با غیر از مغز خویش یا با تحمیل و القای نزدیکان و هیجانات ویرانکننده و لحن کبرورزِ خودمطلقانگار و چشمان حرامجو و یا با نفس ناپاک و پر از زنگار خویش.
و در طیف دیگر؛ کسانی وجود دارند که کموبیش سخن میگویند با:
مغز پختهی خویش و با حکمت باطنِ خویش و با عقل بادرایت و با اندیشهی رسیده و با تعادل درون و با خیرخواهی روح و با نفس پاکشده و سالم و دل رام و خِرَد آرام و زبان راستگویانه و نگاه حلالخواه و درون مهارشده از تقوا و احساسات انسانی و رویکرد اصلاحی و لحن تأیید و تشویقکنندهی نیکی و پندار نیک و تواضع نسبیگرایانه و نیّت تعمیر جهان و کردار نیک خویش.
پس شایسته است در خود نیک بنگریم که کدام کس از درون ما و از طرف ما و با زبان ما سخن میگوید؛ خدا یا شیطان؟
١۵ اسفند ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
04 Mar, 13:12
1,254
«خودشیفتگی بلایی شیطانی!»
🖍بهروز مرادی
از کودکی به آنها میگویند "خوشگلم" و "چقدر خوشگلی!" اخیراً مادرانی را میبینم که حتی برای پسربچهها هم همین لفظ را بهکار میبرند.
توی تلویزیون هم برنامهی کودک با صدای بلند از گروه کودکان میپرسد: "کی از همه خوشگلتره؟" و دستهی بچهها، دختر و پسر فریاد میزنند: "من، من."
او بزرگتر میشود و این حس را پیدا میکند که خوشگلی بالاترین ارزش است که با آن محک میخورد و از طریق آن مورد ارزیابی و داوری قرار میگیرد و به میزانِ خوشگلبودن مورد توجه قرار میگیرد. اینچنین است که هویتی صورتبنیان و ظاهرمحور پیدا میکند و احساسِ خودارزشمندیاش وابسته میشود به لب و دهان و چشم و ابرو و دماغ و گونه و فرم صورتش. او بیشتر به روابطی جذب میشود که از خوشگلی او تعریف میکنند. او بردهی قیافهاش میشود و اسیر زبانی که از او تعریف میکند و دربند توجهاتی که به ظاهر او معطوف میشود.
مرتب در گوش او اهمیت خوشگلی را تکرار و معیار خوشگلی را فروکردهاند. او میآموزد که برای موردتوجهبودن، خوشگلبودن کافیست. پس زندگیاش میشود پروژهای برای خوشگلبودن و زیباماندن. او در این راه همهی سعی خود را بهکار میبرد و در این مسیر چه هزینهها که صرف نمیکند. اما چون هویت او بر درونِ پرورشیافته استوار نگردیده، از هرکس که تعریف و تمجید بکنند، او برآشفته میشود و به نفی او و قیافهی او و حتی سایر ارزشهای او میپردازد. او بخیلِ معنوی هم میشود (مفهوم بخیلِ معنوی از بنده است)، یعنی اینکه نمیتواند خوبی و رشد دیگران را ببیند و ارزشهای باطنی و شخصیتیِ دیگران را بپذیرد و تحمل کند. لاجرم حسادتیِ فعالیتیافته، واکنشهای مسلط او را در مواجهه با ارزشها و قابلیتها و زیباییهای بیرون و درون دیگران رقم میزند.
همیشه به او گفتهاند تو بهترینی، چون خوشگلترینی! حتی اگر او دانشگاه برود و مدرک دانشگاهی بگیرد و یا در کلاسی معنوی و دینی شرکت کند، از آن کلاسها جامهای برای قامت هویتِ بخیل خود میدوزد تا از آن طریق به دیگران بگوید "من از دیگران بهترم و بهتر میدانم" و سعی بسیار میکند تا ثابت کند دیگران هیچ نمیدانند. او انرژی بسیاری صرف ستیزه با دیگران میکند تا مدل ذهنیِ خودبرتربینیاش را اثبات کند. شاکله یا ساختار شخصیتاش وقت زیادی صرف میکند تا دیگران را نفی کند. او حتی عشق دیگران نسبت به خودش را پس میزند، چون در الگوی ذهنیاش این باورِ مخدوش نهادینه شده که دیگران عشق را نمیفهمند و خودش فقط همهی چیزهای خوب را میفهمد. بههمینخاطر است که تمایل بسیاری نشان میدهد به: تهاجم به دیگران و نفی دیگران و بدگویی راجع به دیگران و ندیدن دیگران و دیدن نقاط ضعف و ناکاستی دیگران.
در ادبیات قرآنی؛ در داستان خلقت، بویژه در آیات ٣٠ تا ٣٩ از سورهی بقره چنین آمده که شیطان از تعظیم در مقابل آدم سرباز زد، چون جنس خودش را از آدم برتر میدید. شیطان ازجنسِ آتشبودنِ خودش را مایهی برتری نسبت به آدم میداند که از جنس گِل است. تکیهی احساسِ هویت او و معیار داوریاش در خصوص آدم بر ظاهر خودش و آدم استوار است. این ظاهربینی، او را خودبرترپندار نموده و او را به وادی کبر و عُجب درانداخته است. شیطان نماد انسانهای کبرورزِ خودشیفتهای است که از ظاهر خود در عُجباند و تلاشی وافر انجام میدهند تا برتری خودشان را بر دیگران به اثبات برسانند. اینان همان آدمیانِ میانتهی، بسیار حرفزننده، بدگو، غیبتکن، کبرورز، خودشیفته و خودبرترپندارند که یا هویتی جسمبنیان دارند و یا دانستههای خود را به ابزاری برای نفی دیگران و اثبات برتری خود بر دیگران تبدیل میکنند.
اینان هرکجا که باشند و در هر سِمَتی که قرار بگیرند، اذیت و آزار بسیار متوجه دیگران میکنند و بوی کبر و منیّت و عُجب آنها فضایی برای دوستی با آنان باقی نمیگذارد. نافروتنیِ آنان، دیگرانِ معنوی را از آنان دور میسازد. ظاهرگرایان و ریاکاران و بیماران نفسانیِ شبیه خودشان، گِردِ آنان حلقه میزنند. خودشیفتگیِ آنان، دیگران را ویران میکند، چون خودشان از درون ویراناند. عُجب آنها حتی میتواند خلقی را تباه و جامعهای را ویران کند.
١۴ اسفند ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
04 Mar, 12:15
699
منظورم از دغدغهی حلال و حرامِ یک مسلمانِ معتقد اینه. قابلتوجه مسلمانانِ ظاهرگرا، بويژه بسیاری از مسئولان مملکتی
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
03 Mar, 16:23
1,117
«کی گفته حرامه؟» (داستان کوتاه)
🖍بهروز مرادی
از ١٠٠ تومن کمی بالاتره و میپرسد: "اشکالی نداره؟" میگویم: "نه لطفاً بیشتر نشه، چون میمونه و خراب میشه."
کمش میکند و میگوید: "٩۵ تومن."
کارت بانکیام را به او میدهم و رمز کارت را میپرسد. رمز را میگویم و قبضش را به من میدهد.
در همان حین که جعبهی نیمکیلوییِ زولبیا و بامیه را از روی ترازو برمیدارم، بهیکباره چیزی به ذهنم خطور میکند: آیا پول جعبه رو هم حساب کرده یا ازش کم کرده؟
علیرغم اینکه ۶-۵ نفر توی صف ایستادهاند محتویات ذهنم را از او میپرسم: "آقا پول جعبه رو ازش کم کردین؟" فروشنده تند و تیز جواب میدهد: "خب معلومه که نه." من که پاسخ را از قبل میدانستم، گفتم: "خب میدونید که این کار اشکال داره؟ شما باید پول جعبه رو ازش کم کنید." -"چرا؟" -"چونکه من اومدم اینجا که زولبیا و بامیه بخرم و نه جعبه." -عصبانی میشود و با پرخاش میگوید: "برو آقا رد کارت!" من با آرامش دستم را بلند میکنم و او را به آرامش دعوت میکنم و به او میگویم: " صدای من پایینه و دارم محترمانه با شما صحبت میکنم. شما هم صداتو پایین بیار. کار شما اشکال شرعی داره. اگه پول جعبه رو کسر نکنی، حرامه!"
کلمهی حرام را که میشنود، آمپرش بالا میرود و چشمانش گرد میشوند و میگوید: "کی گفته این حرامه؟" انگار منتظر بود اسم یک فرد سرشناس را بیاورم و فتوایی را برای او قرائت کنم. ولی من گفتم: "احتیاج نیست کسی گفته باشه. عقل میگه که پول جعبه رو با پول زولبیا و بامیه جمع نزنی. این پولی که بابت جعبه میبری، حرامه. اینو برای خودت میگم." صدایش را بالاتر میبرد و چشمانش از عصبانیت موج میزنند و فریادزنان میگوید: "برو بیرون". مردی جوان از پشت پیشخوان به سمت من میآید و دست مرا با قدرت میگیرد تا مرا با فشار از مغازه بیرون کند. من که هنوز زیر زبانم حرفهای ناگفتهی مهم دارم با دستانم مقاومت میکنم و سر جایم میایستم و با لحنی پدرانه میگویم: "برای آخرتتون میگم. شما به روز قیامت اعتقاد نداری؟ من نگران آخرت شما هستم."
چشمهایش به من میگویند که از ظاهر من که شبیه کلیشهی یک آدم متدین متشرع سنتی متداول نیست، هم عصبانی و هم گیج شده و صدایش را دوباره بلند میکند و میگوید: "تو چیزی زدی!"
من باز هم او را به آرامش دعوت میکنم و میگویم: " من دارم با شما محترمانه صحبت میکنم، اما شما توهین میکنی. خیلی برای سطح فرهنگ شما متأسفم. خواستم شما کمی فکر کنی. امشب که رفتی منزل، فکر کن راجع به حرفهای من."
اما کلام من مرتباً او را عصبانیتر میکند و هر بار کلام سنگینتری برای من انتخاب میکند و من هم دستبردار نیستم و سماجت میکنم و میگویم: " من به فکر آخرت شما هستم و شما به من توهین میکنی." -"آخرت من به تو ربطی نداره. تو بهزور نمیتونی منو به بهشت ببری." -"من گفتم حرام نخور....." -"تو مورفینی چیزی زدی که توپی و ول نمیکنی." -"باز هم که داری توهین میکنی."
-دو نفر از مردان توی صف که سنی از آنها گذشته با لحنی که میخواهند غائله پایان بپذیرد میگویند: " آقا کجای این مملکت درسته که اینجا درست باشه؟ کی دیگه حرام و حلالو رعایت میکنه؟"
من که انگار منتظر این واکنش کلیشهای حضار میدان جامعه بودم گفتم: " آقا چون دیگران حرام میخورند ما هم بپذیریم و چیزی نگیم. ما خودمون هم همدست بالادستیها هستیم."
مرد جوان باز هم میآید و دست مرا میگیرد که بیرونم کند و همزمان میگوید: " مگه پول جعبه چقدر میشه؟" من باز هم مقاومت میکنم و میگویم: "مسئله مبلغ جعبه نیست. شاید این جعبه ۵ تومن یا ١٠ تومن بشه. منظور من اینه که مقدار پول حرام مهم نیست، نفس کار مهمه. اونی که دستش به ١٠هزار تومن میرسه، اینو میبره و اونی که میتونه میلیارد میبره."
عصبانیت فروشنده یک سطح بالاتر میرود و میگوید: "جان ناموست برو. ناموس داری؟ اگه ناموس داری، برو."
به اینجا که رسید، دیگه متوجه وخامت وضعیت شدم و ترسیدم که کلام بعدی او میتونه فحش ناموسی باشه و اونوقت رگ غیرت من ممکنه چنان باد بکنه که آرامشم رو از دست بدم. در حین بیرونرفتن از مغازه میگویم: "من بیستساله که اینجا میام، اما دیگه نمیام."
بیرون هوا سرد زمستانیست. اما کلهام داغ کرده. انگار با پتکی بر سرم کوبیده باشند. خیلی سریع به خودم میآیم و کنترل بر ذهن و احساس و روان و جسمم را پیدا میکنم و با خودم میگویم: وظیفهی من دادن پیامِ هشیاری بود. ولی خب این کار فحشخوردن هم دارد. آرام باش مرد، آرام باش.
لبخندی بر لبانم نقش میبندد. زندگی دوباره خودش را در من احیا میکند. روحم نمیگذارد این واقعه دریای آرامش درونم را متلاطم کند.
١٣ اسفندماه ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
02 Mar, 19:22
1,134
«فقط ٣ نفر»
🖍بهروز مرادی
ماهها وقت گرامی و نادر خود را صرف ترجمهی کتابی ارزشمند نمودم تا به جریانیافتنِ آگاهی در جامعهی فکری ایرانزمین کمکی کرده باشم. آنهم ترجمه از زبان هلندی به پارسی است که مترجمان فعال و فراوانی ندارد.
از دیشب نمیدانم چه تعدادی این کتاب را دانلود کردهاند. آمار بازبینیِ مربوطه در این کانال و سایر گروههای فضای مجازی به بیش از هزار نفر رسیده است. اما تنها ٣نفر واریزی داشتهاند، آری تنها ٣ نفر.
تفکیک میان حلال و حرام و رعایت حلال در جامعهی ما شوربختانه در بحران قرار دارد. فساد، بدکاری، فقر دامنگستر و غارتگری به نام دین به مبانی رعایتِ حلالخواری در جامعه آسیب بسیار آورده است، بهگونهای که هستند بسیاری از آدمیان که رعایت حلالها و پرهیز از حرامها را نوعی بازندگی و عقبماندن از جریانِ جاریِ غارتگری میدانند و بههمینخاطر از آن میپرهیزند.
اما یکی از نشانههای انسانهای اصیل و حقیقی و تفاوتشان با باشندگانِ جعلی این است که مقاومت اخلاقی و باطنی بالایی در مقابل کجروی اجتماعی دارند و رفتار آنها خودانگیخته و مستقل از انحرافات جامعه است. درستکاری درون آنها قویتر از بدکاریها در جامعه است.
بدینوسیله خواستم از این ٣نفر که برای استفاده از کتابی که ترجمهاش را دیروز در کانالم قرار دادم، واریزی داشتهاند، تشکر کنم؛ برای درستکاری و حلالخواری و حلالخوانیشان که این روزها این آدمها در جامعه خیلی کمیاب شدهاند:
دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست
١٢ اسفندماه ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
01 Mar, 16:42
1,254
همراهان گرامی سلام و درود.
بدینوسیله ترجمهی کتاب "پس از حمله؛ جهان پس از ١١سپتامبر"، توسط اینجانب بهروز مرادی از زبان هلندی به مخاطبان محترم عرضه میگردد.
این کتاب اگرچه در سال ٢٠٠٢ منتشر گردیده، اما متشکل از ٢٧ مقالهی کارشناسی و دارای مطالب خواندنی بسیار متنوع در خصوص واقعهی ١١سپتامبر به قلم صاحبنظران خاورمیانه میباشد.
بهخاطر دادههای دستاول و اطلاعات پشتپرده از واقعه که شاید کمترجایی میتوان آنها را یافت، این کتاب هنوز از جاذبه برخوردار است.
مطالعهی این کتاب را به پژوهشگران حوزهی جامعهشناسی سیاسی، جامعهشناسی دین، جامعهشناسی و مطالعات جوامع اسلامی، روابط بینالملل، تاریخ معاصر جهان و مطالعات خاورمیانه پیشنهاد میکنم.
جسارتاً استفاده از این کتاب رایگان نیست و بدینوسیله خواهشمندم در صورت استفاده از این کتاب، لطفاً مبلغ ١۵٠ هزار تومان به شماره کارت زیر واریز نمایید: 6362 1418 0394 6608 بهروز مرادی
با سپاس پیشاپیش.
امید که مطالعهی این کتاب بر آگاهی مخاطبانش بیفزاید.
با احترام و مهر؛ بهروز مرادی
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
27 Feb, 09:07
1,056
سلسله پیامهایی از نهجالبلاغه(٣۶)
«شرح عهدنامهی حضرت علیع به جناب مالک اشتر»
"قسمت سیویکم؛ جمعبندی"
توسط بهروز مرادی؛ فارغالتحصیل جامعهشناسی دین از هلند
٩ اسفند ١۴٠٣
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
26 Feb, 18:31
1,028
🌿@drBehrouzMoradi
بازسازی گفتمان دینی
26 Feb, 18:28
1,047
«ممیزی در خدمت پوشاندن واقعیت اجتماعی»
🖍بهروز مرادی
کتاب شعرم با عنوان: "دلم را بهجای خدا بسیار بوسیدهام"، آمادهی انتشار است.
اما ممیزی ادارهای که بر کرسی صدور حکم در خصوص چاپ کتابها نشسته و مجوز کتابها را اوست که صادر میکند، حکم به حذف یکی از شعرهای کتابم داده است. این شعر را در خرداد ١۴٠٠ زمانی سرودم که دو زبالهگرد را در یکی از میدانهای نارمک تهران در حال جنگ بر سر محتویات یک زباله دیدم.
همان رویکردی که واقعیات اجتماعی را کتمان میکند و بحران معیشتِ فراگیر در جامعه را انکار میکند، هموست که سخنگفتن از واقعیات را نیز برنمیتابد و حکم به پوشاندن آن میدهد تا تصویر جعلی و توهمآمیزی که او از واقعیت ارائه میدهد، همچنان بر واقعیت سایه بیفکند و سکهی واقعیت جعلی را در رسانهها ضرب کند.
اینک این شعر حذفشده و سپس دکلمهاش را در پیاش میآورم:
«ستیز بیشکوه»
در ایستگاه فاجعه فقر گواهی میدهد که جنگها بیشکوهاند. در ستیزِ تلخکامانهی روح شما طوفانی به ننگ مکرر میشود. وطنم ناپیداست تا پدری باشد برای شما. شکوهِ پیکار گم شده است. در تیرگی عشق دیوبارهای است به جنون نشسته، کجاست زندگی تا مادری کند برای شما؟ ستیزِ بیشکوهتان ننگی را مرور میکند در گوشهایی که انسان را از یاد بردهاند. و فقر که داسهایی بر گلوگاه زندگیست، دوستی را از چشمان شما دریغ میدارد تا انسان عمرش را از دوزخی تلخ بازنشناسد. آه ای همهی چشمهای جهان! مرا در هجوم اشکهای فاجعه پناهی باشید.