محمود درویش

@darvishiat


کانالی برای بازنشر باز سرایی های اشعار #محمود_درویش شاعر فلسطینی به قلم حسین برهمت

محمود درویش

23 Oct, 10:08


وأنتَ تُعِدُّ فطورک، فکِّر بغیرکَ
لا تَنْسَ قوتَ الحمام

وأنتَ تخوضُ حروبکَ، فکِّر بغیرکَ
لا تنس مَنْ یطلبون السلام

وأنتَ تسدد فاتورةَ الماء، فکِّر بغیرکَ
مَنْ یرضَعُون الغمامٍ

وأنتَ تعودُ إلى البیت، بیتکَ، فکِّر بغیرکَ
لا تنس شعب الخیامْ

وأنت تنام وتُحصی الکواکبَ، فکِّر بغیرکَ
ثمّةَ مَنْ لم یجد حیّزاً للمنام

وأنت تحرّر نفسک بالاستعارات، فکِّر بغیرکَ
مَنْ فقدوا حقَّهم فی الکلام

وأنت تفکر بالآخرین البعیدین، فکِّر بنفسک
قُلْ: لیتنی شمعةُ فی الظلام.

#محمود_درویش

محمود درویش

19 Oct, 06:02


چه شباهت غریبی است بین تو و قهوه
هردو لذت بخش
هردو تلخ
و هردو
اعتیاد آورید

محمود درویش

16 Oct, 05:33


پاییز نیست مگر
فرصتی برای خلوت و اندیشه در آنچه رفته است از زندگیِ مان
وقتی که خواستیم باز گردیم به اصل خویش

پروانه جان! کجا گم نمودیم عمر خویش را؟
پروانه در نور پر کشید و ...
و در اشک دود شد

#حسین_برهمت

ــ-ــ-ــ-ــ

وأَمَّا الخريف ،
فليس سوى خُلْوةٍ
للتأمُّل في ما تساقط من عمرنا
في طريق الرجوعْ.
فأين نسينا الحياةَ ؟ سألت الفراشةَ
وهي تحوِّم في الضوء
فاحترقتْ بالدموع !

- محمود درويش

https://t.me/darvishiat

محمود درویش

15 Oct, 12:44


چون کف به روی آب
اندر نگاهمان
انگار آفتاب مرداد ماه داغ
بیچاره کف که پنداشته ماندنی است
غافل ...
که ماندنی ـ وطن راستین ما است

#محمود_درپیش
#حسین_برهمت

ـ-ـ-ـ-ـ

يأتون كزبد البحر
تشرق أنت عليهم
كشمس أوغستين الطاغ
المغفلون ينسون أنهم راحلون
وأنت سيدي الوطن باق

https://t.me/darvishiat

محمود درویش

15 Oct, 09:35


ای وای مادرم

شعری از #محمود_درویش
باز سرایی #حسین_برهمت
240703





مادرکم..!
اکنون بزرگ‌تر گشته‌ام و شبیه‌تر به تو...

سحرخیز گشته‌ام
و پیش از همه به خواب می‌روم

اکنون ازدحام زحمتم دهد
و از سخن خسته می‌شوم

اکنون که پیرتر شده‌ام چای برایم عزیزتر شده است
جوشانده‌ها به دهانم دیگر غریبه نیستند و بوی عنبر خوش‌آیند گشته است

مادرکم
بزرگ شده‌ام و قادرم بخوانم هر چیز را بی کمک
در سکوت گریستن
وجد در تنهایی و سکوت، حرفه‌ام شده است

مادرکم
بزرگ شده‌ام و مردگانم بیشتر شدند
دوستان ولی چه کم
دیگر
آرامش درون، دوست‌داشتنی است
و شلوغی، خسته‌کننده است

مادرکم
بزرگ شده‌ام و تا نیمه‌شب بیدار ماندنم طبیعی است
انگار که در قایقی به دریا نشسته‌ام
خواب..!؟ فقط برای در خواب دیدن پیراهنی است که...

مادرکم
جهان چه پر پیچ‌وخم شده است
و سادگی-بسیار سخت‌تر

انگار همه اسباب‌بازی اند و قوانین بازی از یاد رفته است
انگار زندگی
شده است چیزی خلاف آنچه که گفته‌ای
خیابان- جای درگذشتگان
و همه چیز-مادرکم ـ در وهم و در گمان

مادرکم
بزرگ‌تر شدم و بیشتر ـ مشتاق خویشتن
مشتاق سادگی‌های خانه مادربزرگ خویش
مشتاق آن زمان که تو بودی، آنجا و نبود هیچ غیر تو
مشتاق آن بچه‌ی کوچک فضول
مشتاق تنبیه‌های نرم راستین گریه‌آورت
انگار روزگار مرا
تنبیه می‌کند
این روزگار ظالم چه بد مرا، توبیخ می‌کند
انگار از دور یا که نزدیک
همه
توبیخ می‌کنند
عشق بی‌حساب کیمیا است
و بسیار گران گشته گفتن ز صلح

مادرکم
پیر گشته‌ام و جوگندمی شده است زلفکان من که دوست داشتی‌اش
آن زلف‌ها که در گذشته‌های دور بازیچه تو بود وقت خواندنت
بسیار پیر گشته‌ام
دیگر جهان برایم مکرر است - بی هیچ پیچ‌وتاب
من پیر گشته‌ام ولی هنوز کودک تو ام

مادرکم
آغوش تو است هنوز همه زندگانیم

ای‌وای مادرم

#محمود_درویش
#حسین_برهمت

https://t.me/darvishiat

محمود درویش

14 Oct, 04:53


ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃُﻣﻲ .. ﻭﺻﺮﺕ ﺃُﺷﺒﻬﻚ ﺍﻛﺜﺮ ..
ﺻﺮﺕ ﺃﺳﺘﻴﻘﻆ ﺑﺎﻛﺮﺍ ..
ﻭﺻﺮﺕ ﺃﻧﺎﻡ ﻗﺒﻠﻬﻢ ..
ﺻﺎﺭ ﺍﻟﺰﺣﺎﻡ ﻳﺨﻨﻘﻨﻲ ..
ﺻﺎﺭ ﺍﻟﻜﻼﻡ ﻳﺮﻫﻘﻨﻲ ..
ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻭﺻﺮﺕ ﺍﺳﺘﻄﻌﻢ ﺍﻟﺸﺎﻱ ﺍﻛﺜﺮ ..
ﺻﺮﺕ ﺃﺣﺐ ﺍﻷﻋﺸﺎﺏ .. ﻭﺭﺍﺋﺤﺔ ﺍﻟﻌﻨﺒﺮ ..
ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻭﺻﺮﺕ ﺃﻗﺮﺃ ﻛﻞ ﺷﻲﺀ ﻭﺣﺪﻱ ..
ﺃﺑﻜﻲ ﺑﺼﻤﺖ ﻭﺣﺪﻱ .. ﻭﺍﺷﺘﺎﻕ ﻭﺣﺪﻱ ﻟﻮﺣﺪﻱ ..
ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻭﺻﺎﺭ ﺍﻟﺠﻤﻴﻊ ﻳﺮﺣﻠﻮﻥ .
ﺻﺎﺭ ﺃﺻﺪﻗﺎﺋﻲ ﺍﻗﻞ ﺑﻜﺜﻴﺮ ..
ﺻﺮﺕ ﺃﺣﺐ ﺍﻟﻬﺪﻭﺀ ﺗﺨﻴﻠﻲ ..
ﻭﻳﺘﻌﺒﻨﻲ ﺍﻟﺼﺨﺐ ﺟﺪﺍ ..
ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻭﺻﺎﺭ ﻻ ﻳﻬﻤﻨﻲ ﺍﻟﺴﻬﺮ ..
ﺻﺎﺭ ﻳﺮﻳﺤﻨﻲ ﻣﺜﻠﻚ ﺍﻟﺒﺤﺮ ..
ﻣﺎ ﻋﺪﺕ ﺗﻠﻚ ﺍﻟﺘﻲ ﺗﻨﺎﻡ ﻟﺘﺤﻠﻢ ﺑﺬﻟﻚ ﺍﻟﻔﺴﺘﺎﻥ ..
ﺻﺎﺭ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻣﻌﻘﺪ ..
ﻭﺍﻟﺒﺴﺎﻃﺔ ﺍﺻﻌﺐ ﻭﺃﺟﻠﺪ ...
ﺻﺎﺭ ﺍﻟﻜﻞ ﻛﺎﻟﺪﻣﻰ .. ﻭﻣﺎ ﻋﺪﺕ ﺃﻋﺮﻑ ﺃﻟﻌﺐ ..
ﺻﺎﺭﺕ ﺍﻟﺤﻴﺎﺓ ﻻ ﺗﺸﺒﻪ ﻣﺎ ﻗﻠﺖِ .. ﺑﺎﻟﻜﺎﺩ ﻣﻠﻮﻧﻪ ..
ﺻﺎﺭ ﺍﻟﺸﺎﺭﻉ ﻓﻲ ﺍﻟﻐﺎﻟﺐ " ﻣﺰﺣﻮﻡ " ..
ﻭﺍﻟﻜﻞ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻣﻬﻤﻮﻡ ..
ﺻﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﺍﺷﺘﺎﻕ ﻟﻲ ﺍﻛﺜﺮ ..
ﺍﺷﺘﺎﻕ ﻟﺒﺴﺎﻃﺔ ﺍﻷﻳﺎﻡ ﻓﻲ ﺑﻴت ﺟﺪﻱ .. ﺍﺷﺘﺎﻕ ﺍﻟﻮﻗﺖ ﻫﻨﺎﻙ ﻭ " ﺍﻧﺖِ " ..
ﺍﺷﺘﺎﻕ ﺃﻧﺎ ﺍﻟـ " ﺻﻐﻴﺮﺓ " ﺗﻠﻚ ..
ﺍﺷﺘﺎﻕ ﺗﻮﺑﻴﺨﻚ ﺍﻟﻌﻔﻮﻱ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ ﺍﻟﻠﻴﻦ ﺍﻟﻤﺒﻜﻲ ..
ﺻﺎﺭﺕ ﺍﻟﺤﻴﺎﺓ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﺗﻮﺑﺨﻨﻲ ..
ﺍﻷﻳﺎﻡ ﺑﻼ ﻋﺪﻝٍ ﺗﻌﺎﺗﺒﻨﻲ ..
ﺻﺎﺭ ﺍﻟﻜﻞ ﻳﻠﻮﻡ .. ﻣﻦ ﻗﺮﻳﺐ .. ﻣﻦ ﺑﻌﻴﺪ .. ﻭﺍﻟﻌﻤﻮﻡ ..
ﻏﺎﺏ ﺍﻟﺤﺐ ﺑﻼ ﻣﺼﻠﺤﺔ ..
ﻭﺻﺎﺭ ﺍﻟﺼﻠﺢ ﻣﺠﺎﻣﻠﺔ ﻣﻜﻠﻔﺔ ..
ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻭﻭﺟﺪﺕ ﺍﻟﻴﻮﻡ " ﺷﻴﺐ "
ﻗﺪ ﻧﺎﻝ ﻣﻦ ﺷﻌﺮﻱ ﺍﻟﺪﺍﻛﻦ ﺍﻟﺬﻱ ﺗﺤﺒﻴﻦ ..
ﺍﻟﺬﻱ ﻛﻨﺖ ﻓﻲ ﺍﻻﻣﺲ ﺍﻟﺒﻌﻴﺪ ﺑﻪ ﺗﻐﻨﻴﻦ ﻭﺗﻠﻌﺒﻴﻦ
ﻛﺒﺮﺕ ﺟﺪﺍ .. .. ﻓﻠﻢ ﻳﻌﺪ ﺍﻟﻌﺎﻟﻢ ﻫﺬﺍ ﻣﺸﻮﻕ ﻛﻤﺎ ﻇﻨﻨﺖ ..
ﻛﺒﺮﺕ ﻳﺎ ﺃﻣﻲ ﻷﻋﺮﻑ ﺃﻧﻨﻲ ﻻ ﺯﻟﺖ ﺻﻐﻴﺮﺗﻚ ﻣﻬﻤﺎ ﻛﺒﺮﺕ ﻭﺃﻥ ﺣﻀﻨﻚ ﺃﻧﺖِ ﻻﺯﺍﻝ ﻋﺎﻟﻤﻲ ...آخ ياأمي .

محمود درویش

13 Oct, 18:30


دیگر صدای گرم امین‌الله رشیدی را کسی نخواهد شنید

افسوس که این خواننده و استاد موسیقی  در آستانه ۱۰۰ سالگی  جمعه گذشته دار فانی را وداع گفت

روانش شاد که موجب دلشادی خیلی ها بود

محمود درویش

03 Oct, 05:23


امروز ۱۲ مهرماه سالروز درگذشت احمد اعطا است
نویسنده بزرگ و بزرگ مردی که او را عموما به نام «احمد محمود» می شناسیم

شاید معروفترین رمان او همسایه ها باشد
اما من او را به مجموعه داستانهای «زایری زیر باران» میشناسم.

روانش شاد که رمان «مدار صفر درجه» و شاهکار «درخت انجیر معاید» را از او داریم

محمود درویش

30 Sep, 05:07


۳۰ سپتامبر #روز_جهانی_ترجمه است. انتقال یک مفهوم از زبان به زبانی دیگر، کاری تخصصی و گاه هنرمندانه است.

نام‌گذاری این روز، قدردانی از کسانی است که در برقراری ارتباط فرهنگی و‌ ادبی بین ملت‌ها و ترویج صلح و توسعه تلاش می‌کنند.

محمود درویش

29 Sep, 19:30


کمی لبخند با چیزهای تازه

@is_it_correct

محمود درویش

29 Sep, 10:52


کمی شعر تازه تر

@is_it_poem

محمود درویش

19 Sep, 08:13


نم‌نم باران پاییز دوردست
گنجشککان آبیِ آبی
زمین ،میعادگاه عید
هرگز مگو که تو، ابری بوده‌ای و فرودگاه بسته است
من هرگز از سرزمین خویش
از وطنی که از پنجره قطار بیرون فتاده و دیگر ندارمش
غیر از کفن مادرم و اسباب کفن‌ودفن
چیزی نخواستم

#محمود_درویش
#حسین_برهمت

https://t.me/darvishiat

محمود درویش

14 Sep, 05:54


ـ میعاد ما از خاطرت نرود
+ میعاد ما کی است ؟
ـ آن لحظه اوج فراموشی

#محمود_درویش
https://t.me/darvishiat

محمود درویش

10 Sep, 06:35


سایه
شعری از محمود درویش
بازسرایی حسین برهمت



سایه نه زن است و نه مرد
خاکستری است
حتی اگر آتشش زنی

کوتاه و بلند می‌شود و تعقیب می‌کند
راه بروم راه می‌رود
بدوم، می‌دود چو من

گفتم بفریبمش و کاپشن سیاهم را درآورم
همچو من، کاپشن خاکستری‌اش را ز تن بکند
گشتم به چپ
و گشت ...!

گفت تا بفریبمش، آفتاب نشست ز شهرم برون روم
دیدمش که پیش از من به راه می‌رود
در آفتاب نشست شهر دیگری

گفتم بازگردم و تکیه دهم روی بالشی
بازگشت و تکیه داد

گفتم به روی شانه شاید نشانمش
فرمان نبرد هیچ

گفتم باید برای فریب، من دنباله‌رواش شوم
طوطی صفت کنم تقلید هر کار می‌کند
تقلیدی از تقلید گری دگر
تا شبیه شبیه دیگری شوم
تا نبینمش و نبیندم


#محمود_درويش
#حسین_برهمت
https://t.me/darvishiat

محمود درویش

10 Sep, 05:08


الظّل، لا ذكر ولا أنثى
رمادي ولو أشعلت فيه النار....
يتبعني، ويكبر ثم يصغر
كنت أمشي. كان يمشي
كنت أركض. كان يركض
قلت أخدعه وأخلع معطفي الكُحلي
قلّدني وألقى عنه معطفه الرّمادي
استدرت إلى الطريق الجانبية
فاستدار إلى الطريق الجانبية
قلت: أخدعه وأخرج من غروب مدينتي
فرأيته يمشي أمامي
في غروب مدينة أخرى
فقلت: أعود متكئا على عكازتين
فعاد متكئا على عكازتين
فقلت أحمله على كتفيّ
فاستعصى.....
فقلت إذن سأتبعه لأخدعه...
سأتبع ببغاء الشكل سخرية
أقلد ما يقلدني
لكي يقع الشبيه على الشبيه
فلا أراه، ولا يراني.
محمود درويش

محمود درویش

09 Sep, 12:14


اکنده گشته تمام من و زمانه ام
از آن شب که لبریز گشته ز جام

#محمود_درویش
#حسین_برهمت

https://t.me/darvishiat

محمود درویش

09 Sep, 06:13


بی‌مایگان زیسته در سخیف واژگان(أيها المارون بين الكلمات العابرة)
شعری از محمود درویش
باز سرایی حسین برهمت




ای بی‌مایگان زیسته در سخیف واژگان
گم شوید ! با نام‌هایتان به دوش.
بیرون کشید آن وقتِ نحستان را ز اوقات خوب ما ...
و بگذرید
ارزانی شما رنگ آبی آب‌ها و قلوه‌سنگ‌های یاد
عکسی بگیرید به یادگار آن‌که ندانسته می‌روید
چون هرگز ندانسته‌اید که سنگ سرزمین ما چگونه آسمان را سقف می‌کند

بی‌مایگان زیسته در سخیف واژگان
شمشیر از شما و در برابرش خون سرخ ما
فولاد و آتش از شما و در برابرش زخم‌های ما
این تانک غرق آهن شما و این‌سوی سنگ ما
بمب خفه‌کننده از شما و در برابرش باران و ابرها
تا چشم‌ها ببیند چه بر شما رسد از آسمانمان
این سهمتان ز خون ما، بگیرید و گم شوید
شب‌نشینی و جشن و رقص از آن شما، ولی زود گم شوید
بر ماست پاسداشت گل‌های بردمیده از خون شاهدان
بر ماست زندگانی
آن‌گونه که شایان زندگی است

بی‌مایگان زیسته در سخیف واژگان
چون دودلاخ تلخ گذر بایدتان به هرکجا که هست
اما
چون ملخ نوزید بر کشتگاهمان
ما چشم بسته‌ایم به رویش زمین
ما را است گندمی تا...
آبیاری‌اش کنیم از عرق تن و از اشک چشم‌ها

در سرزمین ما
چیزی برایتان جز سنگ و شرم نیست
تاریختان؟! ارزانی‌تان باد
ببریدش به موزه‌ها
ما را اسکلت هدهدی بر سینی دروغ هم بسنده است

اینجا برایتان هیچ نیست هیچ
آینده آن ماست
ما راست بسیار چیزها که با دست خویش پرورش دهیم

بی‌مایگان زیسته در سخیف واژگان
آن وهمناک آرزویتان در چاله‌ای فرونهید و بگذرید
باشد که عقربک زمان بازگردد به جای خویش
تا گاه گوساله مقدس
یا گاه موسیقار شش‌به‌شش
اینجا برایتان هیچ نیست هیچ... بگذرید
ما راست بسیار چیزها که شما را نبوده است
ما را است این خاک مردخیز
این سرزمین فراموشی و یادمان‌ها از آن ماست

بی‌مایگان گذران در سخیف واژگان
باید
باید که بگذرید و روید آنجا که دلخواهتان بود
اما... جایی به دور از سرزمین ما

باید!
باید که بگذرید و بمیرید هر جا که خواستید
اما... نه در سرزمین ما
بسیار کارهاست که باید در این سرزمین کنیم
تاریخ ما در این زمین نقش بسته است
ماییم آن اولین که زیستیم
و اکنون و آینده اینجا از آن ماست
دنیای ما و آخرت ما همین‌جا است بی‌گمان

بیرون روید
از خاک و آب و گندم و نمکزار دشت ما
از زخم‌ها و از هرچه بود و هست
بیرون شوید از یاد یادها
ای
بی‌مایگان زیسته در سخیف واژگان


https://t.me/darvishiat

محمود درویش

09 Sep, 06:12


أيها المارون بين الكلمات العابرة
احملوا أسماءكم وانصرفوا
واسحبوا ساعاتكم من وقتنا و انصرفوا
وخذوا ما شئتم من زرقة البحر و رمل الذاكرة
و خذوا ما شئتم من صور، كي تعرفوا

انكم لن تعرفوا
كيف يبني حجر من أرضنا سقف السماء

أيها المارون بين الكلمات العابرة
منكم السيف – ومنا دمنا
منكم الفولاذ والنار- ومنا لحمنا
منكم دبابة أخرى- ومنا حجر
منكم قنبلة الغاز – ومنا المطر
وعلينا ما عليكم من سماء وهواء
فخذوا حصتكم من دمنا وانصرفوا
وادخلوا حفل عشاء راقص... و انصرفوا
وعلينا، نحن، أن نحرس ورد الشهداء
و علينا، نحن، أن نحيا كما نحن نشاء

أيها المارون بين الكلمات العابرة
كالغبار المر مروا أينما شئتم ولكن
لا تمروا بيننا كالحشرات الطائرة
فلنا في أرضنا ما نعملُ
و لنا قمح نربيه و نسقيه ندى أجسادنا
و لنا ما ليس يرضيكم هنا
حجر... أو خجلُ
فخذوا الماضي، إذا شئتم إلى سوق التحفُ
و أعيدوا الهيكل العظمي للهدهد، إن شئتم
على صحن خزف
لنا ما ليس يرضيكم
لنا المستقبل ولنا في أرضنا ما نعمل
أيها المارون بين الكلمات العابرة

كدسوا أوهامكم في حفرة مهجورة، وانصرفوا
وأعيدوا عقرب الوقت
إلى شرعية العجل المقدس
أو إلى توقيت موسيقى المسدس
فلنا ما ليس يرضيكم هنا، فانصرفوا
ولنا ما ليس فيكم: وطن ينزف شعبا
وطن يصلح للنسيان أو للذاكرة
أيها المارون بين الكلمات العابرة
آن أن تنصرفوا
وتقيموا أينما شئتم ولكن لا تقيموا بيننا
آن أن تنصرفوا
ولتموتوا أينما شئتم ولكن لا تموتوا بيننا
فنا في أرضنا ما نعمل

ولنا الماضي هنا
ولنا صوت الحياة الأول
ولنا الحاضر، والحاضر، والمستقبل
ولنا الدنيا هنا... والآخرة ْ

فاخرجوا من أرضنا
من برنا... من بحرنا
من قمحنا... من ملحنا... من جرحنا
من كل شيء، واخرجوا من ذكريات الذاكرة ْ
أيها المارون بين الكلمات العابرة ْ!