👁🗨
#چاغداش
۱۴۰۳/۱۰/۲۹
□بهمن، امیرحسین، باروت، آرشه
#کامبیز_کاکا
الف:
۱. روز، خارجی، دربِ باغ ارم، ۱۳۴۵:
بهمنخان قشقایی، چریک نامدار پس از یک سال ستیز و گریز مرگبار با نظامیان شاه، اینک در یک پگاه بهاری، با پوششی آراسته، بر و رویی برنا و رعنا ولی آفتابسوخته، دربِ باغ ارم را میزند و خودش را تسلیم اسدالله علم میکند تا پنج_شش ماه بعد، در پگاه ۱۷ آبان ۱۳۴۵، در پادگان باغ تخت، گلولههای جوخهی اعدام سینهگاهش را سوراخ سوراخ کنند.
۲. روز، خارجی، همانجا، ۱۴۰۳(حدودن شست سال بعد):
یک کودک قشقایی(گریم شبیه کودکی بهمنخان) در همان پیادهرو برای کودکان سرطانی ساز میزند.
او یک برنو کوتاه را که به شکل ویلونِ دستساز طراحی و ساخته شده، روی سینه گذاشته و ما ندانیم در اندرون کودکانهی او چیست و چه چیزها را میاندیشد که آرشه را روی ویلون میکشد و موومان یکم "فردیناند کوشنرِ" آلمانی را مینوازد.
* تدوین و تخیل این دو پلان و تمثیل و تعبیرش با شمای مخاطب.
ب:
این کودک قشقایی، یکی_دوسال است که مشق موسیقی میکند. افزون بر هنرجویی و هنروَرزی که باید چشم گذاشت تا چه شود و چه کند، ولی این دوست کوچکِ کامبیزکاکا را دیده و دل چنان بینا و فراخ است که برای کودکان سرطانی، همت به کمر بسته است که ساز بزند و مردم دست به کرم و دست به دل شوند. و او را همت چنان بلند است که قول داده است رهگذران هراندازه ببخشند، او سهبرابر آن را به محک خواهد داد.
البته که هیچ مهم نیست نام و تبارش، که به هرسان کودکِ انسان است و شهروند جهان، ولی چون در آینده او را بسیار خواهید شنید و برای اینکه نامش را بهخاطر بسپارید، ایشان عالیجناب امیرحسین نوروزی، ششبلوکی قشقایی هستند، مُدّظِلّهالعالی
@chaghdash_q