🧸✨ آنلاینکده طلایی ✨🧸 @anline_kadeh Channel on Telegram

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

@anline_kadeh


❤️‍🔥❤️‍🔥

لینک رمان های آنلاین و ممنوعه😻

رمان های آنلاین و گمشده ی پرطرفدار 🤤

رمان های آنلاین اینجا قرار داده میشه

گپ درخواست رمان 👇❤️
https://t.me/romankadeh_talaei

تبلیغات شرطی👇💜
@tabligh_talaei

🧸✨ آنلاینکده طلایی ✨🧸 (Persian)

Welcome to آنلاینکده طلایی, your go-to destination for online novels and forbidden stories. Here, you can find a collection of popular online and lost novels that will captivate your imagination. Whether you're a fan of romance, mystery, or fantasy, we have a wide selection of novels waiting for you to explore. Join our channel to discover hidden gems and immerse yourself in the world of online literature. If you have any specific novel requests, feel free to chat with us and we'll do our best to find it for you. Don't miss out on the opportunity to indulge in a world of captivating stories. Join us now and let the journey begin! انتشار تبلیغات، فقط با پرداخت وجه به مدیر کانال تبلیغات طلایی @tabligh_talaei

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 19:34


دو تا خلافکار🥷 هنگام فرار از دست #پلیس ها 👮‍♂با یه پسر برخورد میکنن
اون پسر با
#دلبری ها 🫦و #عشوه های بی حد و مرزش

#احساسات ته قلب این دو تا #خلافکار رو بیدار میکنه
حالا چی میشه این دو تا خلافکار ما #عاشق این بیبی بشن و اونو بدزدن 😈
چی میشه بهش #تجاوز کنن

https://t.me/+46sEUxTcII9iZDI0
https://t.me/+46sEUxTcII9iZDI0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 18:54


سکس پسر خوب و مودب با ساقی مدرسه .

در حالی که محکم تو سوراخ کیوان تلمبه میزدم لیسی تو به گردنش زدم و تو گوشش زمزمه کردم : 👅🔞
تصورش کن که مدیر و دوست عوضیت ویهان بفهمه دانش آموز آروم و مهربونش داره زیر خلافکار و ساقی مدرسه جر میخوره و دوستت ویهان هم بفهمه دوست جون جونیش داره با دشمنش سکس میکنه .🔞🔞🔞🔥🔥🔥

ویهان آهی از سر لذت لذت کشید و بعد با حرص گفت : ببند و کارت رو کن .💦💦

خنده ای کردم و بعد گفتم : چشم عزیزم .
https://t.me/+Ie-b21vXh3pkZjA0
https://t.me/+Ie-b21vXh3pkZjA0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 17:30


داشتن با هم حرف میزدن که یه لحظه نفهمیدم چی گفتن ولی لبخند رو لبشون بد جوری شرور بود 😈😢
_خب بچه جون که گفتی من #کوچولو ام نه
_آره اگر یه ذره به معزت فشار بیاری میفهمی که باید پول منو بدی ولی آنقدر بچه ای که یادت نمیاد زودی فراموش میکنی
مرد مو کوتاه که تا الان ساکت بود جلو اومد و به این یکی مرده گفت 😈
_کیوان عزیزم #دیکتو نشون بده ببینه کی بزرگه کی کوچیک 💦
از این رُک بودن بهتم زد که نمیدونم چی تو چهرم دیدن که شروع کردن به خندیدن
اخمی کردم و اومدم فرار کنم که
_نزارید بره بگیریدش
همین که یکم دور شدم منو گرفتن تا اومدم تقلا کنم دردی تو بازوم پیچید
اومدم بازوم نگاه کنم که سرم سنگین شد و دیگه چیزی نفهمیدم 😵‍💫
آخرین چیزی که فهمیدم این بود که کیوان منو بغل کرد و گفت به زندگی جدید خوش اومدی🌈🫂

https://t.me/+46sEUxTcII9iZDI0
https://t.me/+46sEUxTcII9iZDI0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 16:58


کاراگاه جدی و مغروری که برای نجات همسر و پسر خود مجبور می شود با قاتل پرونده اش که حتی به پدر خونی اش رحم نکرده همخواب شود .

دیاکو در حالی که هنوز تلمبه تو مقعدم میزد با شهوت گفت : وایی کونت واقعا حرف نداره و کمی از ی زن داره عزیزم ، دلم می خواد تا صبح تو سوراخ تنگ و خیست تلمبه بزنم .💦🔥

با شنیدن حرف های دیاکو چشمام رو از درد و شرم بستم ، واقعا داشتم چیکار می کردم ؟ من رضا حسینی در حال سکس با آدمی بودم که هزاران آدم رو کشته بود و حالا قصد کشتن خانوادم رو داشت و من برای نجات خانوادم مجبور به سکس با آدمی بودم که بیش از همه ازش متنفر بودم .

دیاکو : چرا ساکت شدی ؟ برام آه و ناله کن تا محکمتر توت تلمبه بزنم .💦🔞

به اجبار مجبور به خواستش شدم و شروع به آه و ناله های سکسی کردم .

دیاکو دوباره با شهوت گفت : آه حتی صدات هم منو دیوونه می کنه ، سکسی من .💦🔥

#گی #سکسی #اجباری⛓️ #جنایی

https://t.me/+Ie-b21vXh3pkZjA0
https://t.me/+Ie-b21vXh3pkZjA0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 16:24


#لیتل گرل🍼💦 #تریسام🔞#مستر💦
داشتم از پله ها میرفتم بالا که یهو یه فکر شوم به سرم زد و با ذوق بدو بدو رفتم تو اتاق  ددیا، کمدشون رو باز کردم و با یه قیچی افتادم به جون لباساشون و همشون رو پاره کردم بعد روی سرامیکارو روغن ریختم
🔞لیتل برتی که خیلی شیطونه و ددیاش ادبش میکنن🍼💦

https://t.me/+xKREflc2QwY4ODlk
https://t.me/+xKREflc2QwY4ODlk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 13:49


نیکـان پسر نابغه‌ای که برده‌ای یک ارباب مرموز می‌شه، اربابی که اون رو توی عمارتش زندانی و تنبیه می‌کنه و... 🍑💦

لب‌هایش را نزدیک گردن اهـورا برد و آهسته پچ زد:
- بهشـت همین‌جاست... حدفاصل گودی گردن تا لب‌های تو.🫦💦
او به راستی چه بود؟ جز عروسکـی برای ارضای امیالِ او.❗️
دکمه‌های لباسش را یکی پس از دیگری با شدت کند و حالا عریـان در آغوش شیطان بود.
- اربـاب من... 🥺
- عیش منو طیش نکن، برگرد و باسنت رو بالا بگیر... می‌خوام بدونم توی #داگ‌استایل چه طمعی میدی!🔞🔥
پشت به او به طرف عقب خم شد که بلافاصلـه اربـاب #دخول کرد، لحظه‌ای در شوک ماند و بعد هم شروع به گریه کرد.
با شدت درون پسر تلمبه می‌زد و با صدایی دو رگه گفت:
- فرشته‌ی سقوط کرده‌ی من، هر دفعه یه مزه‌ای میدی. من حاکـم جهنمم و تو حاکـم قلب منی.⚠️🥂

https://t.me/+aiCiiNclIZg0NzA0
https://t.me/+aiCiiNclIZg0NzA0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 11:22


ضربه‌ی #محکمی داخلش کوبیدم.
از عمد #پروستاتش رو هدف نگرفته بودم. امشب دچار جنون⛓️🩸 غیر قابل کنترلی بودم. حرف‌هایی که ده سال پیش شنیده بودم خط به خط توی ذهنم رژه می‌رفت.
سمت گردنش رفتم و #گاز نسبتا #محکمی گرفتم.
نالید: «بسه محمد... آیی... دردم میاد... #آهه🫦... ولم کن‌.»
«خودت اومدی زیرم! پس جوری وانمود نکن که به زور باهاتم‌و این یه #تجاوزه🔞! فکر می‌کردم حداقل صدام رو به یاد بیاری!»
زمزمه کرد: «من... یادم میاد!»

صورتش گر گرفته بود.
آروم #داخلش🍑 می‌کوبیدم و گونه‌ی استخونیش رو می‌بوسیدم. با یه دستم هم با #نیپلش بازی می‌کردم.
خواست صورتش رو عقب بکشه که نذاشتم.
عصبی گفت: «تو... اون شب بودی... با اون‌ها بودی... صدات رو یادمه... #فاک🔞... ولم کن..‌. عوضی..‌. گایی.دمت‌!»
لینک
موقع #سکس میفهمه پارتنرش همونیه که قبلا بهش تجاوز کرده…🏳️‍🌈
https://t.me/+NJYnLh1Mrt8zMTU8
https://t.me/+NJYnLh1Mrt8zMTU8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 10:55


شایان پسری که به #اجبار پاش به زندگی رئیس بدخلق و #زورگوش باز میشه و...🔞

اروم چونه اش و تو دستش گرفت
-تو نمیخواد به هیچی فکر کنی همه چی رو بسپار به من! من همه چی رو مدیریت میکنم هم رابطه کاریمونو، هم #رابطه خودمونو هم...
انگشت شصتش بالاتر اومد و روی #لبای نیمه باز شایان نشست، انگشتشو اروم وارد #دهنش کرد
-هم #تختو...!
ادامه داد: اگه به جای زل زدن به من و مات و مبهوت نگاه کردنم یه کلمه بگی چشم کارمون راحتتره!
سرشو اورد نزدیک و زیر #گوشش پچ زد:
-‏بُرد با پسریه که میدونه کِی بتازونه و کِی بگه چشم! اینارو کی من نباید یادت بدم...
https://t.me/+I5Ri3rz555cxNTJh

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 09:28


گی‌لاو انتقامی لیتل‌بوی
کلکلی

پسری که از وقتی چشم باز کرد توی فا* حشه خونه بود و صاحب اونجا س* وراخش رو برای یکی از ده مافیای برتر دنیا گذاشت...
اما یه شب یه مرد دورگه اومد و مثل برق اون پسر رو خرید
مردی که هیچ کدوم از زیر* خواب های قبلیش زنده نموندن بخاطر تمایلات و وحشی گری هاش
همون شب اول وقتی به لیتل جدیدش تجاوز می کنه دلش میرسه
اما لیتلی که زبون درازه و ادب نمی شه و مقابل ددیش می ایسته و ددیش اونو می خواد مطیع خودش بکنه
https://t.me/+Bu92ob9yDvA0YjRk
https://t.me/+Bu92ob9yDvA0YjRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 08:43


سک.سی ترین فایل رمانارو از اینجا پیدا کن🔥

این چنل تنها چنلیه که بدون محدودیت از هر ژانر
#ممنوعه pdf میزاره و هر فایلش انقدر هاته که میتونی باهاشون جق بزنی و آبتو بیاری

اینجا پره از رمان
#Lgbt و #BDSM
https://t.me/+eacBeVuae7kxNDM0
https://t.me/+eacBeVuae7kxNDM0
اگه طرفدار رمان
#ددی_لیتلی یا #گی هستی و هنوز جوین نشدی عمرت برفناس😱🌈

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 08:04


شایان پسر #کارگری که #رئیسش #مجبورش میکنه تا شرایطشو قبول کنه و...🔞

بااین حرکتش انگار تو #شوک رفت حتی توان تکون خوردن و #مقاومت و نداشت، کم کم #لبای اردلان شروع کردن به تکون خوردن روی لباش‌، به موهاش جوری #چنگ میزد که #مور مورش میشد دستشو روی قفسه سینه اش گذاشت تا عقب بره ولی حتی یه سانت هم تکون نخورد، نفس که کم اوردن قبل ازاینکه عقب بکشه #لیسی به #لباش زد و عقب کشید بانفس نفس و دهن باز بهش خیره شد، دستشو روی #لباش کشید
-چکار...میکنی؟
-بوسیدمت
-منظورم اینه...
عصبی سمت #تخت رفت و روش نشست و درحالی که سرش پایین بود گفت:
-واقعا فکر کردی من باتو...
صدای جدیش گوشش وپر کرد:
-اره دقیقا همچین فکری کردم!
-چرا فکر میکنی من باتو اوکی میشم؟
-دلیل زیادی داره کدومشو میخوای بشنوی؟
https://t.me/+I5Ri3rz555cxNTJh
https://t.me/+I5Ri3rz555cxNTJh

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 07:24


#ددی_لیتل‌بوی🍆💦🌈
#پارت‌اول🔞🤤 ددی که از فا* حشه خونه لیتل خریده🫦🍑

+ واسه راند چهارم خودت رو آماده کن بیبی اینبار می خوام اولم واسم ساک مجلسی بزنی!
بی رمق به قیافه جدی ددی زل زدم و دستم بین پاهام نشست
- ددی جون توی تنم نذاشتی تازه من ار* ضا نشدم!
پوزخندی بهم زد و جلوی صورتم د* یکش رو گرفت سرم رو بهش فشرد
+ بخورش بیبی وگرنه تا دسته می کنم توی باس* ن #گشادت!
میخوام از حرفش شنوی نکنم که فریاد کشید
+ سرپیچی از دستور ددی عواقب داره مرد جوان پاره‌ات می کنم پسره‌ی #سرکش هرزه!
درمونده به هیکل بزرگش خیره شدم که پشتم قرار گرفت و بدون زدن چیزی مر* دونگی درازش توی سوراخم فرو رفت اهی کشیدم
- ازت بدم میاد تو ددی بدی هستی!🥹 تو یه متجاوز گر و #وحشی هستی! من از پیشت میرم...
حرفم برام گرون تموم می شه حین ضربه زدن به پشتم دیلدو رو برداشت
فریاد کشید
+ خفه شو از فاحشه خونه کشیدمت بیرون تا با من بخوابی میخوای کجا بری کون بدی!؟ تو تا ابد زیرخواب منی سوییت هارت!
https://t.me/+Bu92ob9yDvA0YjRk
https://t.me/+Bu92ob9yDvA0YjRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Feb, 06:35


دیگه دست تو شلوار بین صدتا چنل نگرد بیبی
چون کامل ترین منبع رمان گی سکسیو برات پیدا کردم😈🔥

انواع رمان توی هر ژانری که بخوایی اینجا هست

🔵رمان #میس_اسلیو😀 میخوایی ولی پیدا نمیکنی؟
🔵همه رمانای #گی🍑 رو خوندی و چیز جدیدی نداری بخونی؟
🔵طرفدار رمانای #ددی_لیتلی😎 ولی جایی این ژانر رو نمیزاره؟

خب اینجا جوین شو، جدیدترین رمان توی همه این ژانرا رو میتونی از اینجا بخونی👇

https://t.me/+eacBeVuae7kxNDM0
https://t.me/+eacBeVuae7kxNDM0
چنلش تضمینی خودمه رفقا👌

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

03 Feb, 21:18


برده ای که عاشق اربابش شده باشه میشه این😈👇🏻

با دستای خودش غلاده رو به دستم داد که دور گردنش بستم و آرون زیر گوشش پچ زدم

-امروز دوس داری چه جوری بگ..امت توله؟

اشاره‌ای به کمربندم کرد که با لبخندی از روی شیطنت کمربندم رو باز کردم و دور دستم پیچیدم.

یه جوری با این کمربند باسنتو سرخ کنم که تا چند روز نتونی درست بخوابی😈🍑💦
https://t.me/+xHUL1GbplEY3NTk0
https://t.me/+xHUL1GbplEY3NTk0
رابطه‌ی #خشن #ارباب و #برده‌ای🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

03 Feb, 21:18


یــدک‌کــــش2
یه سرگرد #حشری که مجبور به ازدواج با یه #پسر شده.💎🛠

به سختی آب‌دهنی قورت داد و به #ملحفه چنگ زد.
حتی فکرش رو هم نمی‌کرد در کنار این مأموریت، مجبور باشه تا هر شب به #شوهر سوری‌ش خدمات بده.
اون مردک با اون #دیک کینگ سایزش، هر شب آرین رو مجبور می‌کرد ساعت‌ها بهش سرویس بده.
و در آخر انتظار داشت تا آرین #توانایی مبارزه با قاچاقچیان رو هم داشته باشه.

-آخ هیراد... بسه، حس می‌کنم #سوراخم جر خورده.

-نوچ، من که #خونی نمی‌بینم، پس هنوز می‌تونی ادامه بدی.

و قبل از اینکه آرین بتونه اعتراض جدیدی بکنه، جسم سردی رو در کنار #دیک هیراد حس کرد که با فشار در حال ورود به #سوراخ دردمندش بود.

#بی‌دی‌اس‌ام #خشن #گی #وطنی #خیس🏳‍🌈
https://t.me/+Zwi8e5IFBPtiYjA8
https://t.me/+Zwi8e5IFBPtiYjA8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

03 Feb, 20:16


دو تا رقیب که برای زمین زدن هم هر کاری انجام میدن ؛
هر دو یه گرایش رو دارن تنها نقطه‌ای که مثل هم‌ان اون ددی بودنه!
روزی که قراره معامله‌های هم رو بدزدن متوجه یه پسر بچه توی کامیون می شن و هر دو می خوان اون پسر لیتلشون شه ؛
اما چون دشمن‌ان حاضر نیستن کنار برن و مجبورن پیشنهاد بدن اونم ( تری . سامه) و معامله می کنن...
پسره رو به خونه میبرن و سر تصاحبش دعوا دارن...

ژانر : تری. سام ددی لیتل بوی گی
https://t.me/+qtHXUJV7aYIxMjY0
https://t.me/+qtHXUJV7aYIxMjY0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

20 Jan, 14:08


نوید پسری که به پارتنرش خیانت می‌کنه و میخواد فرار کنه ولی گیر شیخ عرب میوفته‌و..😰🔞

#وحشت زده عقب رفتم ولی وقتی موهامو #چنگ زد فهمیدم راه #فراری ندارم😭
#سیلی محکمی به صورتم زد و روی زمین پرتم کرد از درد #ناله بلندی کردم ولی با لگد #محکمش به شکمم از #درد نفسم رفت🥵💯
_پسرۀ #هرزه حالا وقتشه #بفاک بری تا بفهمی وظیفت چیه📛
#سیلی به #باسنم زد و #آل‌تش رو به #سورا_خم مالید که التماسش کردم ولم کنه‌ ولی محکم خودشو #واردم کرد🍆🥵
با فریاد و گریه سعی داشتم فرار کنم ولی کمرمو محکم گرفته بود توی #سور_اخم تلمبه میزد🍑🩸
حالا می‌فهمیدم فرار کردنم چه اشتباه بزرگی بود😰
https://t.me/+aMLH4XIZ5LY1ZTY5
https://t.me/+aMLH4XIZ5LY1ZTY5

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

20 Jan, 11:39


با دیدن بدن #لخت و #خیسش‌ بدجور حشری شدم. مردونگیم داشت سیخ میشد که داخل آب رفتم🤤💦

دستم رو دور کمرش حلقه کردم و دوتایی باهم زیر آب رفتیم
اصلا حواسم به
#آلت‌سیخ شدم نبود که با چشم‌های متعجب آرش فهمیدم کار خراب شده
توی شک بودم که دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید🤤🍆
https://t.me/+Lw1lXDTwUnAxMmY0
https://t.me/+Lw1lXDTwUnAxMmY0
دوتا همکلاسی که بهم علاقه دارن و هیچ‌کدوم اعتراف نمیکنه تا اینکه بدن لخت همدیگه رو توی استخر میبینن🫦💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

20 Jan, 10:55


پسر گردن کلفت و لاتی که معلم فرنگیش رو بزور برای خودش میکنه و... 😱❤️🔥
لبخندی با چشای خمارش زد و ازم بیرون کشید که برگشتم سمتش و همینجور که مشغول بوسیدن لبای هم بودیم دستم رو سمت پایین بردم و عضوم رو مماس با عضوش میون انگشت هام گرفتم و روی هم فشردم و مالیدم.
🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://t.me/+81VY9OsllMU2YTVk
https://t.me/+81VY9OsllMU2YTVk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

20 Jan, 09:14


پسر شیطون کلاس عاشق پسر مذهبی کلاس میشه و غافل از اینکه پشت نقاب مذهبیش یه پسر هات پنهون شده و... 😱🫠🏳‍🌈🔥
روی گردنش و پشت گردنش رو بوسیدم و لب زدم:
آماده ای عزیزم؟! 🍆
سرش رو تکون داد و برگشت سمتم و با چشای خمارش نگاهم کرد و لب زد:
فقط آروم باش و وحشی بازی درنیار! 🍑
خندیدم و روی صورتش رو بوسیدم و سر عضوم رو روی ورودیش مالیدم که بی اختیار باسنش رو تکون داد و آهی کشید. 🍌
مست حرکتش بودم که نفهمیدم چطوری واردش کردم! 🍒
آه عمیقی از ورود یهوییم کشیدم و به دستم که کنار سرش بود چنگ زد و گفت:
آههه...اوممم...عرفانننن...لعنت بهت... 🥥
خندیدم و روی کمرش رو بوسیدم و شروع به ضربه زدن کردم. 🍓

🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥
https://t.me/+81VY9OsllMU2YTVk
https://t.me/+81VY9OsllMU2YTVk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

19 Jan, 21:24


به بچشون حسودی میکنه و حالا باهم سر شوهرش دعوا دارن🤭😈👨🏻‍🍼

نگاهی به #بچه که از #رها جدا نمیشد انداخت و با #اخم سمت دیگر #مرد دراز کشید.☹️
_اگه
#عالیجناب میزارن #ماهم یکم از #شوهرمون مزه کنیم!💦⛔️
کودک دوساله با تعجب نگاهش کرد اما با خم شدن اهورا مک اولی که به نیپل برهنه رها زد صدای جیغش بلند شد.
_مامانیییی!👶🏻🔪
با دست چند
#ضربه به صورت #اهورا زد و خود را #روی رها انداخت.
_مامانی...من!🥺🤭
مرد جوان نگاهی به دوکودکش انداخت و با خنده نشست.
_خیله خب...بزار #بخوابونمش بعد کل #شب در خدمت #شوهر قشنگمم!🤭🔥🔞

https://t.me/+5rZgpIX6alY0MmFk
https://t.me/+5rZgpIX6alY0MmFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

19 Jan, 20:47


پوزه بند رو به دهنش بست و سیلی ملایمی تو گوشش زد.

-آفرین ، امروز سگ خوبی بودی توله!

پارس کنان خودش رو به زانوی اربابش مالید و سر پایین آورد بوسه به کفش های چرمی زد.

-اوه معلومه که جایزه داری ، قراره ته مونده ی غذای ارباب رو بچشی❗️

از شدت هیجان آب دهانش از گوشه های پوزه بند آویزان شد.

#𝑮𝑨𝒀🔥 #𝑺𝑳𝑨𝑽𝑬 💯 #𝑴𝑨𝑺𝑻𝑬𝑹🩸
https://t.me/+POLjm5Q3LrY0OGRk
https://t.me/+POLjm5Q3LrY0OGRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

19 Jan, 20:47


#پارت_277 #گی_پارت_واقعی
*خحالت نداره که توله سگم دلش میخواد گاییده بشه درسته؟😈
- اقا لطفا
-پس درسته چند وقت تنبیه بودی ؟
-سه هفته ارباب
-پس حسابی سوراخت داره له له میزنه برای کی.رم🍆💦
-اقااا تروخدا خجالت زدم نکنید🙈
*موقعه ای که درخواست میکنی تند ترش کنم چی؟خجالت زده نمیشی؟
توی گوشم زمزمه کرد
*قراره سوراخ تنگت کی🔞ر بزرگمو داخل خودش بکشه
اجازه نداد حرفی بزنم خشن لبامو بین لباش گرفت و بوسید💋
ازم جدا شد تا نفس بگیرم
بدون مکث شروع کرد به مارک کردن گردنم
-اهع
-ای جانم برای این ناله💦 میکنی اصلی رو میخوای چکار کنی هوم وقتی که محکم دارم داخلت تل🍆مبه میزنم
-نمیتونم تحمل کنم خودتون رو میخوام ارباب
-زوده برای گایده صبر کن😈😈
https://t.me/+UGnbSRfGKURkMDQ0
https://t.me/+UGnbSRfGKURkMDQ0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

19 Jan, 14:06


آلفایی که زیرخواب یه آلفای دیگه میشه اونم بخاطر شیطنت تنبیهش میکنه 🙈

آنوبیس دستش را نوازش وار روی ران رنگ پریده و لخت کاران کشید تا بدنش را شل تر بگیرد و همین هم شد. پلاگ راحت تر داخل سوراخش 🔥 جا گرفت. کاران نفس های نسبتا سنگینی میکشید که نشان از آن بود که کشش سوراخش بیشتر از حد معمول است.
+ خب... حالا برام بشمر. هربار که عدد رو جا بندازی از اول شروع میشه. 🥵
کاران خواست بپرسد چه چیزی را باید بشمرد که ضربه کمربند روی پوست لخت باسنش جوابش را داد و...
https://t.me/+CvlvkkPybUo0MWQ0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

19 Jan, 07:15


پسری مافیایی که عاشق پدر دوستش که سرهنگ مواد مخدره میشه و تمام تلاشش رو می‌کنه تا دلش رو بدست بیاره....♨️


بهش چسبیدم و گفتم: لطفا من رو پس نزن، خودت می‌دونی من واقعا دوستت دارم.♨️
با خشم گلوم رو گرفت و گفت: حواست هست چی داری میگی؟ من یه پسر هم سن تو دارم. تمومش کن دانا وگرنه برات خیلی گرون تموم میشه‌.🚫

دستم رو دور گردنش حلقه کردم و گفتم: فقط یه شب آنوش، یه شبت رو بهم بده.🔞‼️

آنوش: یعنی اگر یه شب کونت بذارم بیخیال من میشی؟ باشه.⁉️
هلم داد سمت تخت و خودش هم جلو اومد.
تمام تنم برای حس کردنش داخلم هیجان داشت و نبض میزد.♨️♨️
پاهام رو باز کردم و خودم رو برای این رابطه آماده نشون دادم🚫🔞
https://t.me/+pt17HDdpqkBiNDRk
https://t.me/+pt17HDdpqkBiNDRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

18 Jan, 16:13


🔥سالها هیچ کشش جنسی نداشت اما با دیدن یکی از اسیرهاش برای اولین بار کنترلش رو از دست میده!!

فرمانده ای که تمام اسیر هارو میکشت تصمیم میگیره یه معامله کنه🔞
👨‍🎨جونش رو بخشید در ازای اینکه هر شب روی تختش حاظر و اماده سرویس بده
🚫تمام فانتزیای جنسیش باید انجام میشد☄️
تا روزی که فهمید اون پسر جاسوسه اما دیر شده بود چون خیلی وقت بود که دلشو باخته بود!!!
https://t.me/+1ocKTRZg-SJkOGY8
https://t.me/+1ocKTRZg-SJkOGY8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Jan, 10:32


رول‌پلی BDSM💦
#لیتل‌گرل‌هورنی‌همزمان‌واسه‌دوتا‌مرد‌ساک‌میزنه🔥

آرام رو به آرش و آرتا #زانو زد و با ولع به #آلت مردها خیره شد. زبونش رو مثل یه سگ خوب بیرون داد و له له زد
_ تخم سگ خوب خیس کردی واسه ک*یر ما
آرش گفت و درحالی که به آرتا اشاره میکرد #چشم‌بند بیاره، دست‌های دختر رو از #پشت بست و ...
https://t.me/+TsSJFUQcq4M5NWJk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Jan, 10:19


#گی🏳️‍🌈 #تریسام🏳️‍🌈 #گی🏳️‍🌈
تنبیه پسر مظلوم با دو مستر خشن
😈

_ارباب ارباب....😢😰

_ببند دهنتو آرن می دونم چیکارت کنم چنان بلایی سرت میارم که دیگه حتی اسم فرار از دهن کسی هم شنیدی بدنت به لرزه بیوفته چه برسه به انجامش

با باز شدن درب اتاق و دیدن سیاوش که بدتر از ارسلان به خونش تشنه بود بدنش بدتر لرزید🔞😱

https://t.me/+pZzE-PJXczNjMGVk
آرن پسر مظلومی که گیر دوتا مستر خشن می افته و زمانی که می خواد از دستشون فرار کنه دوباره در دامشون گرفتار میشه و قراره چه بلایی سرش بیارن.........🔥🥹
https://t.me/+pZzE-PJXczNjMGVk
https://t.me/+pZzE-PJXczNjMGVk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Jan, 09:47


آرام لیتل گرلی که ناخواسته گیر یه زوج گی میفته.
_ #آهههه🥵 چی از جونم میخواید لعنتیا.
یکی‌شون که #شلاق تو دستش بود سمتم اومد و ضربه‌ی نرمی به شکمم زد که ناخواسته #ناله🤤 کردم.
_ #آههه
_مثل اینکه #اسباب‌بازی کوچولومون خوشش اومده آرتا هوم؟
آرتا نیشخندی زد و رو به اونیکی کرد.
_درسته مستر فقط کافیه نگاهی به #بهشتش بندازی برخلاف زبونش آبشار💦 راه افتاده.
مرد دومی نگاهی بهم انداخت و روی تخت نشست.
_ولم کن #آهههه🥺.
خودمو تکون دادم تا دستش رو از روی ک*ص لختم کنار بزنم که زنجیر‌ ها مانعم شدن.
_برای شروع میتونه دیک تورو #ساک🍼 بزنه پسرم،منم #تپل سفیدش رو آماده میکنم تا حسابی برای جفتمون جا باز کنه…🔞

https://t.me/+TsSJFUQcq4M5NWJk
https://t.me/+TsSJFUQcq4M5NWJk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Jan, 08:58


#LESBIAN 🔞 #BDSM🔥 #MOMMY💅

آرورا هیبرید روبـ🦊ـاه، توسط زنی مکار و حیله گر دزدیده میشه و تبدیل به عروسک جنس🔥ــیش میشه تا هرشب خودش رو در اختیارش بزاره🔞

https://t.me/+VFP-eU74zplkMDU0
https://t.me/+VFP-eU74zplkMDU0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Jan, 07:13


مامیش فلفل میریزه رو کـ🌶ـص لیتل گرل کیوتش...🔞❤️‍🔥

#پـارت_واقعی💯🏳‍🌈
خودش را منقبض کرد و با نفسی حبس به چشمان مکار سیلوا نگاه کرد بخاطر سوزش #حفره صورتیش را بالا کشید و با صدای ضعیفی گفت
+داره...میسوز...م.🥺🔥

پوزخندی زد و نگاهش را روی صورت جمع شده ی آرورا چرخاند:
+البته!بایدم بسوزه، روش #فلفل ریختم برات عزیزم.😈

سوزش کم کم بالا رفت و برای همین سعی میکرد پایش را ببندد که سیلوا با خط کش محکم روی #پوسی آرورا کوبید😡🩸

+اجازه تکون خوردن نداری.😏

_مامی #غلط کردم ببخشید...🍼🍓

https://t.me/+VFP-eU74zplkMDU0
https://t.me/+VFP-eU74zplkMDU0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

03 Jan, 20:36


لیتل بوی کیوتی که اسیر دوتا ددی خشن میشه و هرشب...🔞🧸
ددی #شیشه‌شیر و روی لبام گذاشت می‌خواستم مقاومت کنم و نخورم
اما با دیدن اخمای درهم پاپایی مرصاد ترسیده مکی به سر شیشه زدم...🍼🍒
سعی کردم به تکون خوردن‌های اون وسیله داخل #سوراخم توجهی نکنم اما هر لحظه داخلم گرمتر می‌شد... 🔥🍓
ددی روم خم شد و اشک هامو پام کرد و بعد با ریموت لرزش #دستگاه بیشتر کرد که نتونستم خودم رو کنترل کنم و....
https://t.me/+oKfdIcI2RTs0ZDVk
https://t.me/+oKfdIcI2RTs0ZDVk
لیتل بویشون شیطونی کرد و حالا داره توسط ددیاش تنبیه میشه بزور بهش پستونک و شیشه شیر میدن و بعد پوشکش میکنن که.....😈💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

03 Jan, 19:46


#گی‌لاو🏳‍🌈👨‍👩‍👦 #اسلیو_مستر 🍆💦 #خشن_اتاق‌سرخ🛏🩸
پسره خونبس مافیای خشنی شده و با بچه‌اش فرار کرده و پسرش باباش رو می خواد🔗🔞😭


گیج و منگ به سقف زل زدم و چشم هام روی صورت طوفان نشست
- اون حرومزاده کی بود که بهت گفت بابا؟ وقتی زیر من می خوابیدی از کی بچه پَس انداختی؟🔞🍆
قفسه سینه‌ام رو بیشتر فشار داد که نفسم گرفت
- بچ‌.. ام.. ر.. و چی... کار .... کردی؟ 🥹🥹
سیلی به گونه‌ام زد و دستش رو بین پایین تنه‌ام کشید
- جواب سوالمو ندادی میخوام رحمت رو پر از اسپرم های خودم بکنم سامین!👅💧
لیسی به بهشتم زد که تنم لرزید و یاد تجاوزهاش و در آخر حاملگیم ازش افتادم
- طوفان بچه‌ام کجاست؟ ماهورم میترسه از تنهایی...🍓🧸🎀
چشم های سرخش رو بهم دوخت و سر دیک سی سانتیش رو دم ورودی واژنم گذاشت تکونی به تنش داد که رحمم سوخت
- انقدر نگو بچم! خودم شکمتو بالا میارم سامین لیتل حقیر باید انقدر بکنمت که تن نجست پاک بشه و نطفه‌ام به رحم بکشی! 🔞🍑
https://t.me/+EZLbwjM2_II3MTZk
https://t.me/+EZLbwjM2_II3MTZk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 20:57


پسره توسط یکی از سهام داران دارک وب دزدیده میشه و حالا مجبوره با گرایش لیتلی برده یه دارک مستر بشه!🏳‍🌈🔥🩸

پاشو روی قفسه سینم گذاشت و فشار محکمی داد که از #درد نفسم رفت...
دقیقا پاشو روی جایی که با شلاق کبود کرده بود گذاشته بود..

با التماس نالیدم : خواهش می‌کنم.. من فقط ترسیدم!

پوزخندی زد و میله داغو تو دستش چرخوند:
-اشتباه یه چیزه تلاش برای فرار یه چیز دیگه سگ کثیف.. شاید چون بهت رو دادم جایگاهتو فراموش کردی؟ هوم؟

میله رو به جای سوختگی قبلی که روی بازوم ایجاد کرده بود نزدیک کرد و با پوزخند زمزمه کرد:
-می‌خواستم دیگه نسوزونمت، ولی لیاقتشو...

از ترس کاری که می‌خواست باهام بکنه نتونستم تحمل کنم و چشمام به خواب ابدی بسته شدن...🩸

https://t.me/+gsBvjhHFfPozMDE0
https://t.me/+gsBvjhHFfPozMDE0
#گی #دارک #مافیایی #مستراسلیو

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 20:30


#دارک #مستراسلیو
دختره خدمتکار یه قاتل روانیه و هیچ راه فراری نداره
🥵🥺🔥

با ترس جیغ زدم:
_نکنننن!تو رو خدا نکن میترسم!ببرش اونور بخدا از این به بعد هرچی بگین میگم چشم!😭

لبخند مهربونی زد و سوزنو نزدیک تر اورد

+مگه تو چند دقیقه پیش نگفتی ازم نمیترسی دختر خوشگلم؟الان چرا گریه میکنی؟

لحن مهربونش ترسمو چند برابر میکرد

_بخدا..بخدا الکی گفتم آقا اشتباه کردم..

انگشتشو تو دهنم فرستاد و با حس فرو رفتن سوزن تو سینه‌م جیغ دردناکی کشیدمو..🔥🍑

هراس🔥💦
به قلم بهارا،نویسنده رمان مسیح آتش🍷

https://t.me/+SvRrl4Y5Ij9jMWVk
https://t.me/+SvRrl4Y5Ij9jMWVk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 20:30


ممبرهای که صبر و تحملمشون کمه چنل فایلی براتون آوردم🫠❤️

هر چی رمان بخوای توش هست و کلی رمان با ژانرهای مختلف می تونی دانلود بکنی🍓🔞

امگا ورس و آلفا💧
بیناجنس و بارداری زایمان👅
گی ددی لیتلی کیوت ♨️
خشن و صحنه دار🔥
مامی لیتل گرل لزبین🍑
استریت عاشقانه پسر غیرتی دختر زبون دراز

لینک رمان های آنلاین هم اینجا حضور دارن و می تونی انلاینم رمان بخونی🥹🧸❤️

اینجا بهشت رمان خون هاست پس از دستش نده
😈🌈

https://t.me/+K9dEyYeg0gw0NDQ0
https://t.me/+K9dEyYeg0gw0NDQ0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 19:16


شاهرخ مردی که از زنش جدا شده و پسرش رو به تنهایی بزرگ کرده با ورود دوست جدید پسرش امیر به خونشون زندگی‌ش تغییر میکنه.
https://t.me/+XQQn1VVVynYzNmFk
https://t.me/+XQQn1VVVynYzNmFk
و این تغییر با دیدن پدر امیر پررنگ تر میشه به قدری که شاهرخ با هربار دیدن پدر امیر احساسات عجیب و #ناشناخته‌ای🔞رو تجربه میکنه.

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 19:06


#گی🏳️‍🌈 #تریسام🏳️‍🌈 #گی🏳️‍🌈

تنبیه پسر مظلوم با دو مستر خشن😈

_ارباب ارباب....😢
😰

_ببند دهنتو آرن می دونم چیکارت کنم چنان بلایی سرت میارم که دیگه حتی اسم فرار از دهن کسی هم شنیدی بدنت به لرزه بیوفته چه برسه به انجامش

با باز شدن درب اتاق و دیدن سیاوش که بدتر از ارسلان به خونش تشنه بود بدنش بدتر لرزید🔞😱

آرن پسر مظلومی که گیر دوتا مستر خشن می افته و زمانی که می خواد از دستشون فرار کنه دوباره در دامشون گرفتار میشه و قراره چه بلایی سرش بیارن.........🔥🥹

https://t.me/+1cVPTFmAciw1MTFk
https://t.me/+1cVPTFmAciw1MTFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 18:12


جرررر😂
دختره از بزرگترین قاچاقچیه ایران حاملس و ویار سکس کرده ولی شوهرش بهش توجه نمیکنه برا همین..
.

https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk

- ویارتون چیه؟

روم نمیشد بگم سکس با شوهرم شده ویارم! لبمو گزیدمو گفتم

- چطور؟

خانم دکتر گفت

- آخه مشخصه از چهرتون، حتی بچتون هم بی قراره...

ای تف توروحت شاهرخ ببین از بس نزدیکم نشدی ویار سکس سرم اومده!
خجالت زده گفتم


- سکس...

دکتره لبخندی زدو گفت

- این عادیه... کسانی که جنینشون پسره بیشتر وقتها ویارشون میشه سکس با همسراشون! خب چرا به شوهرتون نمیگید؟

عصبی گفتم

- شوهرم؟ اون یا نیست یا اگرم هست از ترس اینکه بلایی سر گل پسرش نیاد نزدیکم نمیشه! باورتون میشه حتی میترسه منو ببوسه!

دکتره زد زیر خنده که صدای شاهرخ از پشت سرم بلند شد

- من میترسم تورو ببوسمم؟!

وحشت زده برگشتم عقب که یه قدم نزدیکم شدو گفت

- من نزدیکت نمیشم؟

آب دهنمو به سختی قورت دادم که دکتره گفت

- جناب ارجمند بهتره به ویار زنتون توجه کنین! تا قبل از پنج ماهگی هیچ مشکلی برای سکس وجود نداره!

شاهرخ عصبی نگاهی به من انداختو گفت

- منو دور میزنیو بی اجازم میای بیمارستانو جار میزنی که شوهرم نزدیکم نمیشه؟

ترسیده سرمو انداختم پایین که دستش رو شکم برآمدم نشست و روبه دکتر گفت

- مارو تنها بزارید!

دکتره که از بدشانسیم شاهرخ و میشناخت بدون حرف از اتاق رفت بیرون! منم خواستم همراهش برمو از این مخمصه فرار کنم که شاهرخ به زور خوابوندم روی تختو گفت

- پس ویار سکس کردی؟

به چشمای سیاهش که برق میزد خیره شدم که شلوارو و شرتشو از پاش دراورد! هینی کشیدمو گفتم

- چیکار میکنی دیوونه؟

رو تنم خیمه زدو و همینجور که خودشو باهام تنظیم میکرد گفت

- میخوام هرروز تو سه نوبت به گل پسر بابا و مامانش یه حال اساسی بدم که نره همه جا جار بزنه شوهرم میترسه نزدیکم بشه...!

الله اکبرررررر😂😂
رمانش معرکس😍
پسره اینقدر با دختره سکس میکنه که به جای یه بچه سه تا دیگم میکاره تو رحمش😱😐🤣
این کمرو از کجا میاره خدا میدونه😂🚶🏻‍♀
برا دخترم یه فاتحه بخونید میترسم دیگه از زیر پسره زنده بیرون نیاد😂🤦🏻‍♀

#پارت_واقعی_رمانشه
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk
https://t.me/+bAlaKcTOMUc1Zjdk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 18:12


- نمیدونستی رییس گیه؟🔞💦

با چشمای گرد شده به بادیگارده خیره شدم و گفتم

- غیر ممکنه! من... من خودم دیدم که...

پرید وسط حرفم

- چی دیدی؟ اسکل میگم حواستو جمع کن و اینقدر نرو تو
#بغلش! تا حالا #حرکت عجیبی روت نزده؟ پس برو خداروشکر کن که چشمشو نگرفتی مگه نه...

صداش برام گنگ و بنگ شد! پس دلیل اون
#بوسه‌، محبتاش به من فقط برا اینکه اون #گیه؟

لرز خفیفی کردم که دستی رو شونم نشست. ترسیده برگشتم عقب که با دیدن فرزام فاتحمو خوندم...

حتما شنیده که چی گفتیم! بادیگارده از ترس پا به فرار گذاشت ولی من از بهت خشکم زده بود...

با جدیت خم شد تو صورتم و گفت

- چیه؟ چون حقیقتو فهمیدی میخوای
#فرار کنی؟

اب دهنمو به سختی قورت دادم و وا رفته نالیدم

- چرا برا همین منو کنار خودت نگه داشتی و نذاشتی تا برم دنبال خانوادم؟


پوزخند محوی زد و گفت

- چیزی که متعلق به منه باید کنار خودمم باشه!

سری به طرفین تکون داد و با انزجار دستشو از رو شونم پس زدم

- تو دیوونه ای! حالم ازت بهم میخوره همجنسگر کثیف...

انگار با شنیدن حرفم آتیشش زدم!

دستشو رو گلوم گذاشت و از پشت کوبیدم به دیوار! با حس کم اوردن نفس ملتمس دستمو رو دستش گذاشتم که
#لباشو تو یه سانتی لبام گذاشت و گفت

- میخوام برا یه ذره نفس به تقلا بیفتی اروند! میخوام خودت برا اینکه زنده بمونی لباتو بذاری رو لبام تا نفس گرممو وارد ریه هات کنم...

چشمام درجا پر از اشک شد! سری به طرفین تکون داد که فشار دستش بیشتر شد و...💦

https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0
https://t.me/+tIsNsR1w3z00NWI0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 18:12


- کمکم کن امشب برم دیدن بچه ام

ملتمس به صورت سیمین خانم زل زدم که نچی کرد

- میخوای شر به پا کنی دختر؟
مگه دیوونه شدی؟ دفعه پیش کسی جز عزیزه خاتون نبود الان همه ی خانواده شایان تو عمارتن چطوری میخوای بری اتاق دخترت؟

بغض به گلوم فشار آورد.
سیمین چه میدونست از حال منی که دیگه امیدی برای زندگی نداشتم؟
از توموری که چند ماه تو سرم بود و من دل عمل کردن نداشتم!
چه میدونست از دلتنگی زیادم واسه دخترم و شوهری که ولم کرده بود؟

دستش و گرفتم با درموندگی نالیدم:

- نمیذارم کسی من و ببینه
مثل دفعه های قبل که می اومدم دیدن بچه ام...
تو رو به خدا این بارم کمکم کن
قسمت میدم سیمین خانم من و ببر تو اون خونه...دلم برای دخترم تنگ شده...

نگاهش رنگ ترحم گرفت

- مگه دو هفته پیش ندیدیش؟

درمونده پلک زدم

-دلتنگ شم...این بار میخوام برای آخرین بار ببینمش..

اخم کرده دستم و پس زد

-امشب تو خونه مهمونی دارن،شلوغه کسی متوجه تو نمیشه مثل همیشه بمون پشت همین درخت خودم میام دنبالت

گفت و با عجله سمت عمارت رفت
غمگین پاهام سست شد و تکیه به درخت نشستم
تا وقتی که شب بشه از جام تکون نخوردم تا سمین بیاد

با ضربه ای که به شونه ام خورد از جا پریدم
سیمین بود

-پاشو بیا کسی تو حیاط نیست

خوشحال سر تکون دادم و دنبالش راه افتادم

وارد عمارت که شدیم قلبم فشرده شد
سر و صدای زیادی از داخلش می اومد حیاطش هم پر بود از ماشین های گرون قیمت

چه خبر بود امشب؟

با صدای سیمین نگاهش کردم

-در بالکن یکی از اتاق های پایین و باز گذاشتم
از اونجا برو اتاق عزیز ..دخترت تو اتاق اونه

با قدردانی نگاهش کردم وطولی نکشید که پشت در مجلل اتاق ایستادم

بی صدا در اتاق و باز کرد و وارد شدم.

نگاه خیس و اشکیم به تخت خورد که فرشته کوچولوی مظلومم روش خوابیده بود.

داشتم می مُردم برای دست کشیدن به موهای نرمش..

هق هق ام و خفه کردم و نزدیکش شدم
لروزن کنارش نشستم
با ولع به صورتش چشم دوختم و نفهمیدم کی قطره اشکم رو گونه ی مهتابیش افتاد

چشم های مشکی کوچولوش باز شد و همین که منو دید نالید

-مامان

قلبم آتیش گرفت از لحن صدا زدنش...
خم شدم و با حسرت و دیوونگی بوسه بارونش کردم

-جونم مامانی..مامانی قوربون دختر کوچولوش بره

چشم هاش کامل باز شد و انگار به دیدنم شک داشت

-خوبی سها؟ خوبی یکی یدونه ام؟

ناباور صدام زد:

-مامانی خودتی؟

مصنوعی خندیدم و دستای لروزنم و دورش پیچیدم:

-آره عزیزدلم...آره قربونت برم..
اومدم ببینمت

بلاخره به خودش اومد دستاشو و دور گردنم حلقه کرد.
با ذوق و شوق گفت:

-دلم برات تنگ شده بود...
چرا دیر کردی؟ همش به بابایی میگفتم تو رو بیاره پیشم اما اون همش پیش سیما بود و سرم داد زد

جمله ی آخرش شدت اشک هامو بیشتر کرد
بی میل ازش فاصله گرفتم

گونه مو بوسید

- چرا دیر اومدی؟ بازم سرت درد می کرد؟

سعی کردم صدام نلرزه
دخترکم چه میدونست فقط یه هفته فرصت دارم برای عمل؟

- آره ولی رفتم دکتر
تو خوبی نفسم؟

با لب های آویزون گفت

-نه...اولا دلم یه دنیا شده بود واست...
بعدش با همه قهر کردم

موهاش و نوازش کردم نفسی از عطرش گرفتم

- چرا ؟

با بغض گفت:
-چون واسه بابا سردار عروس آوردن

ناباور از حرفش قلبم کُند کوبید
دخترک 6 ساله ام داشت شوخی میکرد؟

- همش پیش اون...منو یادش رفته ..
دیگه من و نمیبره پارک
ازش بدم میاد ...دیگه دوسش ندارم

با گریه تو بغلم جمع شد و هق هق خفه اش با گریه ی بی صدای من یکی شد
نفس تنگ شد. بغض بدی به گلوم فشار آورد

سها آروم گفت:

- دیگه نمی ذارم بری ...
منم دلم می خواد مامانم پیشم باشه
میخوان بابام و ازم بگیرن ولی تو نرو مامانی

قلبم سقوط کرد
هنوز حرفش و هضم نکرده بودم که در اتاق با شدت باز شد
نفس تو سینه ام موند وحشت زده سها رو از خودم دور کردم و از جا پریدم

اما دیر شده بود

نگاه عسلی و سرد مرد مقابل خیلی زود تو روشنایی کم اتاق به من افتاد

نفسم تنگ شد
ترسیده از عکس العملش به دیوار چسبیدم که در و بست و چراغ اتاق و زد

-تو خونه ی من چه گوهی میخوری تو؟

قلبم وحشیانه به سینه ام می کوبید و به خاطر فشار عصبی سرم درد گرفته بود

با ترس و لرز زمزمه کردم

- اومدم دیدن بچه ام


نگاهش رنگ خون گرفت و قبل اینکه به خودم بیام سیلیِ محکمش تو گوشم خورد

مبهوت از کارش نتونستم تعادلم و حفظ کنم
سرَم به میز دراور خورد به شدت تیر کشید

چشمام سیاهی رفت و صدای دکتر که از خطرناک بودن تومورم میگفت و اینکه باید مراقب خودم باشم تو سرم اکو می شد

دستام یخ زد از فکر مُردن...
پلک های خیسم نیمه باز بود اما تونستم کفش های مردونه ی مشکی شو مقابل ببینم و بعدش سیاهی بود و صدای بغضی و هق هق سها...

-نزنش بابایی..‌.ماما..نم مریضه...

پارت رمان

https://t.me/+GHNXBwhskwFiY2Nk
https://t.me/+GHNXBwhskwFiY2Nk
https://t.me/+GHNXBwhskwFiY2Nk
https://t.me/+GHNXBwhskwFiY2Nk
https://t.me/+GHNXBwhskwFiY2Nk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 17:21


#گی🏳️‍🌈 #تریسام🏳️‍🌈 #گی🏳️‍🌈

تنبیه پسر مظلوم با دو مستر خشن😈

_ارباب ارباب....😢
😰

_ببند دهنتو آرن می دونم چیکارت کنم چنان بلایی سرت میارم که دیگه حتی اسم فرار از دهن کسی هم شنیدی بدنت به لرزه بیوفته چه برسه به انجامش

با باز شدن درب اتاق و دیدن سیاوش که بدتر از ارسلان به خونش تشنه بود بدنش بدتر لرزید🔞😱

آرن پسر مظلومی که گیر دوتا مستر خشن می افته و زمانی که می خواد از دستشون فرار کنه دوباره در دامشون گرفتار میشه و قراره چه بلایی سرش بیارن.........🔥🥹

https://t.me/+1cVPTFmAciw1MTFk
https://t.me/+1cVPTFmAciw1MTFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 16:44


آریا پسرک نابینایی که بعد از چشمش اولین بار دوست‌پسرش رو میبینه و….🔞
_آریام کوچولوم چشمای خوشگلت رو باز نمیکنی بابا؟
با شنیدن صدای مهرداد کنار گوشش چشماشو باز کرد.
_انجامش بده منو #بکن🤤مهرداد.
مهرداد با #شیفتگی به چشمای سبز پسرش چشم دوخت و گردنش رو بوسید.
_ #آه🥵 منو ببوس انقدری ببوس که تاریکی گذشته‌م یادم بره.
مهرداد وزنش رو روی بدن پسر انداخت همینطور که لباش رو #میخورد🫦 #دیکش رو به #دیک پسرک میکشید.
_ #آهههه🤤 اوم آه پس واقعا همچین حس عجیبی داره.
#نیپلش رو نوازش کرد و پیشونی‌ش رو بوسید.
_دوستش داری؟ چشمای خوشگلت اینو میگه پسرم بگو میخوای #بکنمت🔞با چشمات ازم بخواه بیبی.
_ #آهههه مهر-داد میخوامت منو بکن #ارضام💦کن.
مهرداد از شدت خواستن و جنون تو رگاش سرش گیج میرفت دیکش رو دم #سوراخ🍑 پسر فشار داد و #ناله کرد.
_ #آهههه🔥 دردت به جونم
https://t.me/+XQQn1VVVynYzNmFk
https://t.me/+XQQn1VVVynYzNmFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 14:04


لیتل بویی که با شیطنتاش و دردسراش دلبری می کنه از دوتا ددی خلافکار که تو رابطن و باعث میشه اونا به داشتن ی #لیتل_بوی شیطون فکر کنن و دست به کار بشن برای تصاحبش...🍼🔞

با چشام های اشکی نگاهی بهشون کردم و گفتم: ولم کنید من نمی خوااام
اما اونا بدون توجه به حالم شلوارم رو در آوردن و شروع کردم با پاهام زدنشون که مهرکام سیلی محکمی به رون پای راستم زد و پاهامو محکم گرفت
با این کارش صدای گربه منم بلند تر شد
که بالاخره مهدیار موفق شد و #پوشک رو بست و پستونکی تو دهنم گذاشت ک از شوک ساکت شدم🧸
https://t.me/+k_baPO7QlyJlYmRk
https://t.me/+k_baPO7QlyJlYmRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 13:33


پسره حامله ست شوهرش خیانت کرده💔😱 #گی #عاشقانه #حاملگی‌مردان
🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥
کوای با شنیدن صدای باز شدن در، به زور از روی مبل بلند شد.. شکم بزرگش اذیتش میکرد:
_کجا بودی؟ میدونس چقدر زنگ زدم؟.😡
هانزو خواست ارومش کنه که دستشو پس زد:
_تو چه مرگته.. نمیگی کجا میری.. چکار میکنی.. دیگه حتی بام نمیخوابی.. داری کسیو میبینی؟ 🥺💔
+اره.. دارم یه نفرو میبینم

🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥
https://t.me/+Y8ofLFqdIjMzMmVk
فقط با یه بار خوابیدن با دشمنش حامله میشه😱

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 12:23


پسر پلی بوی ای که عاشق مرد متاهل و خشنی میشه و با شیطنت هاش سعی میکنه تحریکش کنه ولی..🥵

#گـــــــــــــی🏳‍🌈#خشن💯
#عاشقانه♨️#اجباری🤤

صدای ناله های های مردونش #کل فضای اتاقو پر کرده بود.

همنطور که تو وجودم کمر میزد...با دستش
#اسپکی روی #باسنم زد...

+دیگه دوران هرزه بازیت سر اومده
#پسر کوچولو..آدمت می کنم...کاری می کنم #واسه کارایی به گوه خوردن بیوفتی ...!!😏
دیک بزرگ و مردونش تو باسنم عقب و جلو می شد..
_...یکم... آرومتر...🥺💔

با این حرفم
#وحشی تر شد.
+..اینکه چیزی نیست
#توله..حالا که تح.ریکم کردی باید زیرم ج*ر بخوری..!😈🔥

https://t.me/+60v3ogwUIpYxZDA0
https://t.me/+60v3ogwUIpYxZDA0
ظرفیت لینک محدود⚠️⛔️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 11:37


#گی🌈 #بی‌دی‌اس‌ام🔞 #عاشقانه❤️‍🔥

پسری که عاشق
#دشمنش شده😱 چیز خورش کرد چون بهش پا نمیداد🫨👇🥃
🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥

خودشو روی #بدن #داغ اون مرد کشید.. مرد از بیحالی *ناله کرد.. حس میکرد گره دستاش دور رون‌های پر پسر بیشتر شد..
پسر پوزخند زد و شروع کرد بالا پایین شدن:

_تو مال منی... عااح لعنتی.. بزرگی.. نمیتونستم دیگه صبر کنم🍑💦🍆
مرد با بالا نگاه کرد.. #دارو اثر کرده بود🥃 چشماش به زور باز میشد:
_داری.. چکار.. میکنی..؟
پسر سرعتشو بیشتر کرد، مردش رو عمیق تر تو خودش کشید:
_نباید بهم.. بی توجهی میکردی💦🍆
🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥🔞❤️‍🔥
https://t.me/+Y8ofLFqdIjMzMmVk
https://t.me/+Y8ofLFqdIjMzMmVk
خواست فقط باش سک*س کنه... ازش حامله شد😱🫃

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Jan, 10:05


_سنگ، کاغذ، #قیچی
با آوردن قیچی لبخند پررنگی زدم و دست مشت شدم کوبیدم رو دستش
_بردم، حالا زود لخت شو که نوبت من تا این تندیس طلایی ب.گام
دستی به #باسنش کشیدم که چشم غره‌ غلیظی بهم رفت و خواست شلوارش دربیاره که صدای جیغ #بچه کل خونه را برداشت
پوزخند پررنگی زد و شلوارش دوباره کشید بالا
+امشب در خدمت بچه‌امم تو هم در خدمت بچه‌ات باش
و ضربه دردناکی به ک.یر شق شدم زد
https://t.me/+Vn1uN7_HxY41ODE0
https://t.me/+Vn1uN7_HxY41ODE0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 20:18


پسری که بخاطر باخت پدرش توی قمار فروخته میشه و... 🫠💔🔥🔞
تو گلویی به بی جنبه بودنش خندیدم و عضوش رو میون انگشت هام فشردم و مالیدم و انگشتم رو وارد دهنش کردم که مکی بهش زد و آهی کشید.
جونی کشیدم و روی گردنش بوسه ای نشوندم و انگشتم رو از دهنش بیرون کشیدم و سرش رو گرفتم و برگردوندم و لباش رو شکار کردم و با ولو بوسیدمش.
وقتی سرعت دست هام و مالیدنش رو زیاد کردم با ناله ی داغی میون لبام میون انگشت هام کام شد.
دست هاش رو باز کردم که بی حال روی تخت خوابید.
دستم رو روی بدنش کشیدم و کامش رو به بدنش مالیدم و به تاج تخت تکیه دادم و ضربه ای روی پام زدم و گفتم:
بیا اینجا توله ی حشری من!
چنلی با رمانای داغ و طولانی و عاشقانه😍🔥
https://t.me/+iwpe9GvaAkdkYjg0
https://t.me/+iwpe9GvaAkdkYjg0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 19:55


ژانر گی لاو انتقامی و مافیایی🏳‍🌈❤️‍🩹🍆

اون یه مرد آلفا که دنبال انتقام از خانواده حاج فتاح بود .‌‌...🏳‍🌈💦
عوضی و عیاش ترین مرد مافیای دنیا!❤️‍🩹🍼
هدفش پسر حاج فتاح و بی آبرویش بود ...😭🥲💘
آمین پسر مظلوم و بی کسی که هدفش شد و بهش تجاوز کرد🥹💔
شب بارونی به آمین تعرض کرد و مزه اش رفت زیر دندونش🖤🩸
هاتف قاتل وحشی که وقتی آمین رو همه طرد کردن سعی کرد بهش نزدیک بشه 🫦🍷
و حتی اونقدر می خواست آمینو که بچه‌اش رو کشت و آمین دنبال انتقام بود🧸❤️‍🩹
و با پلیس همکاری کرد اما هاتف فهمید....💦🍓
https://t.me/+JXflhctPyc00OWY0
https://t.me/+JXflhctPyc00OWY0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 19:37


بیناجنسی که وارث یه تشکیلات بزرگه دلباخته کارگر رده پایین گی بار میشه و.. 🏳️‍🌈👬

هیراد- میخوام بدونم رحم کوچولوت چقدر گنجایش داره!
آرین لرزی از لمس نیپلش کرد و مشتاقانه منتظر حرکت بعدی مرد شد.
قالب یخ سرد رو کنار آرین رها کرد حف.ره ملتهبش رو با انگشت شست باز تر کرد و یخ رو داخل فرستاد.
- زدو باش آرین!..دوست دارم آب شدن یخ رو با گرمای تنت تماشا کنم
🧊💦
https://t.me/+vkUOkF_KnyVkYmFk
https://t.me/+vkUOkF_KnyVkYmFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 18:10


- هی آفتابه خانم؟ آفتاب جون؟

با شنیدن صدا بهت زده روسری از دستم سرخورد
گیج و ناباور به عقب چرخیدم بی اهمیت به موهای بازم زل زدم به شخص روبه روم
کوروش بود که نشسته بود لبه پنجره

- تو..تو اینجا چیکار میکنی؟

لبخند کجی زد‌‌. سرخوش گفت:

- جواب تلفنم و ندادی مجبور شدم از پنجره بیام تا بهترین خبر زندگی تو بدم عشقم

پلکم پرید. از حرص و خشم دستام مشت شد

- اوه اوه چه سرخ شدی خوشگل کوروش

دستی به موهام کشیدم و عصبی پچ زدم:

- هیس...یواش الان یکی میشنوه صداتو

شیطون نگام کرد که پوفی کردم
با قدمای بلند رفتم سمتش اما همون لحظه پام خورد به لبه ی فرش و بدون اینکه بتونم تعادلم و حفظ کنم با زانو خوردم کف اتاق...

- آخ
- خورشید؟

صدای بهت زده ی کوروش حرصم و بیشتر کرد:

- گم شو کوروش

با خنده سر تکون داد و خیره به چشمام پچ پچ کرد:

- دارم میرم عزیزم...نیومدم که بمونم ور دلت...اونم به وقتش البته می مونم...فقط خواستم قبل خواستگاری ازت که فردا شبه ببینمت... بگم که خیلی دوست دارم

چند بار پلک زدم تا حرفش و هضم کنم.
این پسر یه روده راست تو شکمش نبود. بی توجه به درد مچ پام از جا بلند شدم و آروم رفتم سمت پنجره...با بغض گفتم:

- لطفا گم شو...دیگه نمی خوام ببینمت...

و مقابل نگاه ناباورش پنجره رو محکم بستم.
قلبم محکم می کوبید و دلم نمی خواست به حرفش راجب خواستگاری فکر کنم.

https://t.me/+NLqHS4zPJi02Nzhk
https://t.me/+NLqHS4zPJi02Nzhk


خورشید و کوروش عاشقانه هم و دوست دارن و قصدشون ازدواجه اما روزی که برای اولین بار میرن سرقرار گیر گشت ارشاد می افتن اونم تو وضعیت شدیداً ناجور و بله مجبور میشن عقد کنن اونم بدون مراسم خواستگاری و نامزدی و این وسط خانواده ها میفتن به جون هم..🔥

قصه متفاوت با صحنه های عاشقانه و آروم که حسابی قراره خوشت بیاد
پس تا لینک باطل نشده جوین شو

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 18:10


- این بچه که بدنیا بیاد، طلاقت میدم! اصلا چه بهتر اگه سر زایمان بمیری...

بلند و با خشم می‌گوید! آنقدری که تمام افرادی که کنارشان در ساحل ایستاده‌اند، می‌شنوند و قلب دخترک با صدا در سینه‌اش خرد می‌شود!

- هیراد...

ناباور از این همه بی‌رحمی از سمت مردی که روزی او را مثل یک الهه می‌پرستید، نامش را زمزمه می‌کند و هیراد بازوی ظریفش را چنگ می‌زند و کنار گوشش می‌غرد:

- اسم منو به دهن کثیفت نیار بچه! اون روزی که باید اسم منو صدا می‌زدی، داشتی اسم اون مرتیکه رو می‌گفتی...

دخترک از درد بازو و قلبش به گریه می‌افتد... مگر چقدر توان دارد؟

- به خدا... به خدا من خیانت نکردم! تمام اون عکسا... تمامش الکی ب... آخ!

حرفش تمام نشده که هیراد بازویش را محکم‌تر فشار می‌دهد و یسنا گریه‌ی دردناکش را در گلو خفه می‌کند:

- دستم!

- به جون اون بچه‌ی تو شکمت قسم یسنا... یه بار دیگه حتی یه کلمه راجع‌به اون قضیه ازت بشنوم، به اینکه حامله‌ای هم رحم نمی‌کنم!

دخترک با درد هق می‌زند:

- برات مهم نیست اگه بمیرم... نه؟

قلبش حتی از تصور نبودنِ او می‌شکند... اما بی‌رحمانه جواب می‌دهد:

- نه... مهم نیست!

و او را به زور سمت نیمکتی کنار ساحل می‌کشاند و به محض نشستن یسنا، با اخم هشدار می‌دهد:

- می‌تمرگی سر جات و تکون نمی‌خوری تا برگردم!

رنگ‌ دخترکش مثل گچ سفید شده! در نگاهش انگار زندگی مُرده... به روی خودش نمی‌آورد اما می‌ترسد مویی از سرش کم شود...

لحظه‌ای رهایش می‌کند و دور می‌شود تا برایش بستنی قیفی بخرد. آخر لحظه‌ای که آمدند، چشم یسنایش به دنبال آن دکه‌ی بستنی‌فروشی بود و هیراد بی‌رحمانه نادیده گرفته بود!

با قلبی سنگین، در صف می‌ایستد و غرور لعنتی‌اش اجازه نمی‌دهد که حتی ثانیه‌ای برگردد و به او نگاه کند...

بستنی را که تحویل می‌گیرد، با دیدن جای خالی یسنا و هیاهوی مردم که نزدیک ساحل دور کسی جمع شده‌اند دلش می‌ریزد...

کسی داد می‌زند:

- زنگ بزنید اورژانس!

مردی از میان جمعیت با عجله بیرون می‌آید و هیراد وحشت‌زده جلویش را می‌گیرد:

- چی شده؟

مرد نگاه دیگری به جمعیت می‌اندازد و سری به تاسف تکان می‌دهد:

- یه زن حامله غرق شده! نجات غریق‌ها دارن احیاش می‌کنن ولی نبض نداره بنده خدا... اینجا نوشتن شنا ممنوعه‌ها! نمی‌دونم چرا دختر بیچاره یهو با گریه زد به دل آب‌‌... خدا به خودش و بچه‌ش رحم کنه!

هیراد با خودش فکر می‌کند که دخترکش شنا بلد نیست... درست همان لحظه، کسی کنار می‌رود و هیراد با دیدن یسنا، بیهوش و بی‌جان در حالی که برای نجاتش تلاش می‌کنند، زانو خم می‌کند:

- یسنا...

خودش گفته بود.‌‌.. که برایش مهم نیست حتی اگر او بمیرد!

https://t.me/+7mWcNRalkw8wYWRk
https://t.me/+7mWcNRalkw8wYWRk
https://t.me/+7mWcNRalkw8wYWRk
پارت واقعی رمان‼️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 17:28


#گی‌لاو #انتقامی #هات‌لاو

- دلم می خواد اون باسن سفیدت از اسپکنت‌ها سرخ بشه پسرحاج سپهبد!

دستش رو به سوراخم می گیره و گیره رو روی لمبرای باسنم میذاره
- ناله کن پسر حاجی! بابای حرومیت باید بفهمه داری زیرم کون میدی! حراج زدم به آبروش...

انگشت فاکش رو توی سوراخم می کنه و اسپنکی در کونم میزنه
- ناله نکنی میرم خواهرت می کنم!

از ترس ناله می کنم ازش بر می اومد
- اخخ...

لبش رو به گوش چسبوند و دیکش رو لای پاهام گذاشت تکونی خورد که کی*رش توی سوراخم فرو رفت
پرسید
- زیرِ کی داری کون میدی؟

داد زدم از درد
- هاتف! اخخ...

فریاد کشید و ویبراتور رو برداشت
- حاجی میشنوی پسرتو گاییدم!

چشم هام از درد سیاهی رفت که هاتف بوسیدم
- نبند چشم هاتو پسر حاجی که رفتی تو قلبم!

آمین یه شب سرد بارونی توسط هاتف دستمالی مبشه و همون شب از خونه و زندگی طرد😭💔
حالا هاتف آمیتو تهدید می کنه که...

https://t.me/+JXflhctPyc00OWY0
https://t.me/+JXflhctPyc00OWY0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 15:45


#گی🍓
#ممنوعه💦
💦داستان عشقی ممنوعه بین دو پسر عمو که از بچه گی تو یه خونه و مثل برادر بزرگ شدم💦


قسمتی از رمان 👇🏻👇🏻👇🏻🔞🔞
دستش رو کشید زیرم با یه حرکت چرخوندم مکث کرد میدونستم داره #باسنم رو دید میزنه بعد از چند ثانیه #شورتم رو آروم از پاهام بیرون کشید.صدای نفس هاش دیونم میکردبا هر دو ستش باسنم رو توی دستهاش گرفت . آب دهنش رو ریخت لای #باسنم عضوش رو گذاشت بین باسنم شروع کرد به بالا و پایین کردن عضوش لای #باسنم
💦🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞
https://t.me/+VaBxoOQ_1qljNmRk
https://t.me/+VaBxoOQ_1qljNmRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 15:19


عموی معتادش انگشتش میکنه🔞
#گی🌈
#جنایی
#عاشقانه
_"پولا رو کجا قایم کردی
"
_"ب.. بخدا اصلا کار نکردم"
_"چیه نکنه همینجوری مجانی میری #کون🍑 میدی"
_"نه ...بخدا"
_"گوه نخور گوشم از دروغات پره
حالا که میگی #کون🍑 ندادی پس باید #سوراختو چک کنم"😱😱
https://t.me/+jXFQdDLT6w05MTc0
https://t.me/+jXFQdDLT6w05MTc0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 14:11


گی🔥ممنوعه💦🔞
بی ال ،عاشقانه🔞😈
داستان عشقی واقعی بین
دو پسر عمو 🔞👥 بلکه قراره خیس بشی از عشق و شهوت توی هر پارت این رمان

💦🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞💦

توی چشم هام خیره شد چشم های #وحشیش داشت از شهوت میسوخت لبهام رو به چنگ دندون هاش کشید و #عمیقا کام می گرفت دکمه شلوارش رو باز کرد زیپ شلوارش رو پایین کشید #عضوش رو بیرون آورد

_ باز کن دهنتو…

دهنم رو باز کردم #عضوش رو کشید روی لب هام

_ بیشتر باز کن…
عضوش رو هل داد توی دهنم

اونقدر یخ زده بودم که حتی اندازه نفس کشیدن هم تکون نمیخوردم
🌈💦🔞🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞💦

دوست داری ادامه این رمان گی رو که عشق بین دو پسر عمو رو نشون میده ، بخونی
https://t.me/+VaBxoOQ_1qljNmRk
https://t.me/+VaBxoOQ_1qljNmRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 14:03


سینا پسری که ظرافت و زیبایی‌ خیره کننده‌ای داره طوری که پدربزرگ و عموش برای اینکه مطمئن بشن اون یه پسره توی نوجوانی‌ش بهش...😱🔞
آخرین باری که با این دوتا هیولا تنها شده بود مادرش از مرگ حتمی نجاتش داد....
تنش به لرز افتاده بود و سنگینی نگاه چندش‌آور و هرزه‌ی عموش همه چیز رو بدتر کرده بود
_بیا اینجا
عموش گفت؛ با قدم های کوچیک و اروم به طرفشون رفت
با حرکت ناگهانی مرد به طرفش یه قدم عقب رفت... عموش تو یه حرکت صورتش رو به دیوار پشتش چسبوند
_چی... چیکار میکنی عم.. عمو
_ببند دهنتو ...میخوام ببینم واقعا پسری یا مادرت از ترس دختر بودنت این همه وقت دروغ تحویلمون داده‼️
در یک حرکت شلوار و شرتش رو کشید پایین و باسن سفید و خوش‌فرم پسر مشخص شد.. مرد بعد از انداخت نگاهی پر از شهوت💦 و خواستن به اون هلو های🍑 نرم پسر رو برگردوند.. دست پهن و زمختش رو به کی.ر کوچیک و تخمای سفید و صورتی🎀 پسر رسوند
_بزار ببینم زیر این کی🔞ر کوچولوت یوقت ک🔞صی چیزی نداشته باشی... هرچند با این بدن و ک.ونی که تو داری احتیاج به دم و دستگاه زنونه نداری
https://t.me/+jXFQdDLT6w05MTc0
https://t.me/+jXFQdDLT6w05MTc0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 10:45


ک.صشو از هم باز کردم و لاشو با هوس لیس زدم که تکون سختی خورد و ناله ی ریزی کرد که جری تر شدم و زبونمو تند تر روی ک.ص صورتیش بالا پایین کردم که کم کم خیس شد

آب از سوراخ ریزش بیرون ریخت که چو.چول پر آبشو تو دهنم گرفتم و محکم مک زدم که موهامو تو چنگش گرفت و ک.صشو تو دهنم تکون داد
- آههه.....عروس جنده تندتر بلیس از این به بعد تو ک.ص لیس خواهر شوهرتی غزال....
https://t.me/+uhqy_unvRw0xMjZh
https://t.me/+uhqy_unvRw0xMjZh
سک.س با خواهر شوهر ک.ص صورتی🔞🔞🔞💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 09:56


من آرژانم🔥
یه پسر معمولی که بدنم ظرافت زیادی نسبت به بدن یه پسر داشت و برای همین تا کسی کامل بدنمو نمیدید نمیتونست بفهمه که پسرم
یه روز تو راه برگشت به خونه توسط یه زن جادوگر دزدیده شدم و اون منو پیشکش ارباب تاریکی کرد
ساروک... مردی که همه از شنیدن اسمش وحشت میکردن و جثه ای سه برابر من داشت
همه‌چیز وقتی بدتر شد که من فهمیدم ساروک واقعا ارباب تاریکیه و این یه لقب نیست
و حالا من با یه هیولایی که انسان نبود و از انسانا نفرت داشت تنها بودم🔞
#گی
https://t.me/+oKjpB6VIXDM4NmVk
https://t.me/+oKjpB6VIXDM4NmVk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

28 Dec, 08:31


سکس با زن داداشم🔞🏳‍🌈💦

- چیه داداشم نمی‌کنتت که داری جق میزنی؟

با شنیدن صدام ترسید و خیار و از ک.صش بیرون کشید. چی می‌دیدم... یه ک.ص تنگ و صورتی که داشت نبض میزد. غزال سریع دستشو گذاشت رو ک.صش و گفت:
- سحر تو اینجا چیکار میکنی...
دست خودم نبود تا به حال همچین ک.ص صورتی و تمیزی ندیده بودم و حتی دیدنش باعث شده بود خیس بشم. رفتم نزدیکش و گفتم:
- کمک میخوای؟

حشری نگاهم کرد آروم آروم لای پاشو باز کرد و گفت:
- داداشت منو نمیکنه... دارم میمیرم سحر... میتونی خیار و توم عقب جلو کنی تا ارضا شم؟

نشستم جلوش و لباسامو در آوردم.
- کار بهتری بلدم

خم شدم و زبونمو گذاشتم رو ک.صش و مکی به چو.چولش زدم که جیغ زد و ناله‌ای بلندی کرد اما با سر رسیدن داداشم... 🔞💦
https://t.me/+uhqy_unvRw0xMjZh
https://t.me/+uhqy_unvRw0xMjZh

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

06 Dec, 20:17


دوست داری اکسسوری های جذاب و هات داشته باشی؟!😈🔥
عاشق اکسسوری های کیوت و ناز هستی؟!🥺💝
دوست داری با دوستت یا پارتنرت دستبند ست داشته باشی؟!👩‍❤️‍👩♥️

اصلا اینا به کنار دلت میخواد به پارتنرت چیزی بدی که هرجا میره یادت بیفته؟!♥️😌
https://t.me/+kSr9VyrX3cY1NzVk
https://t.me/+kSr9VyrX3cY1NzVk

اما هرجا میری قیمت بالان و گرونن نه؟!

اصلا نگران نباش آنلاین شاپ گیلدخت پر از اکسسوری های جذاب، قشنگه و کیوته که روی تمام محصولاتش تخفیف گذاشته😍🔥

کیفیت تمام محصولات تضمین شده!💯

تازشم تمام کارهاشون دست سازه و سفارش هم میگیرن راحت میتونی هرچیزی که خواستی و سفارش بدی🥹💋
https://t.me/+kSr9VyrX3cY1NzVk
https://t.me/+kSr9VyrX3cY1NzVk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Nov, 19:13


#پارت۷۳

_ خانم محترم، استادت می‌دونه با پسرش ریختی رو هم؟؟


شاپرک لرزید و جلوی سردر دانشگاه، دستی به مقنعه‌ی سیاه خود کشید:

_ این حرفا چیه؟

_ یعنی تو دیشب خونه‌‌ی دکتر ملوکیان، نخوابیدی؟

_ لطفا صداتونو بیارید پایین!

مهسا و میترا هم کلاسی‌هایش بودند که آبشان با او توی یک جوب نمی‌رفت.

سر یک حسادت احمقانه‌ی دخترانه، از روز اول اذیتش می‌کردند.

ولی دردِ شاپرک بزرگ‌تر از این‌ها بود…
از روستای پدری انداخته بودنش بیرون.
حالا نه خانه داشت و نه هیچ همراه و نه حتی پولی.
آمده بود توی این شهر درس بخواند، اینجا هم صاحبخانه هر روز کرایه را بیشتر میکرد.
دیشب وسایلش را ریخته بودند توی کوچه.

میترا پرسید:

_ چیه؟ می‌ترسی آبروت تو دانشگاه بره؟ شب که بغل پسر استاد خوابیده بودی، فکر آبرو نبودی؟

از وقاحتشان به گریه افتاد.
اگر این حرف‌ها به گوش خاله‌نگارین می‌رسید، تا اردبیل می‌آمد و می‌کشتش!

_ پول می‌خوای هرزه؟ من بهت می‌دم . ولی گورتو از زندگی دوست‌پسر من گم کن.

_ تهمت نزنید لطفا… من فقط…

_ اومدی‌ دوست پسرمو از چنگم دراووردی، تا بی‌آبروت نکنم، ول کن نیستم.

یکی از پسرها گفت:

_ نکنه دردت نمره ست؟ اگه فکر حال و حولی که من این‌کاره‌‌ترم!

شاپرک بیشتر خجالت کشید. در خود جمع شد. بند کیف را محکم‌تر گرفت و بغضش شکست.

پسر دیگر گفت:

_ فکر کنم هوای پدر و پسرو هم‌زمان داره! هم استاد، هم پسرش!

صورت شاپرک جمع شد. پشتش را کرد به جمعیت. صوراش از گریه خیس می‌شد.
یک‌دفعه محمدحسین بهشان نزدیک شد.

_ چه خبره؟ چی شده شاپرک؟

شاپرک مضطرب به اطراف نگاه کرد. همین؟ همه‌ی حمایتش همین بود؟
با قدم‌هایی تند رفت سمت خیابان. ماشین سیاه و بزرگی کنار پایش ترمز کرد:

_ کجا دختر کوچولو؟؟

باز هم او؟
سرچرخاند و چشم‌های خیسش به نگاه مرد غریبه‌ افتاد. چند بار دیگر هم او را اطراف خود دیده بود. مثل سایه تعقیبش می‌کرد.

همیشه پالتوهای سیاه میپوشید، اخم غلیظ داشت و یک صدای بم تاثیرگذار.

شاپرک شوکه سده بود. چند ناشناس پسرهای دانشگاه را که همین چند لحظه پیش دلش را شکانده بودند، کتک میزدند. شاپرک بهت‌زده پلک زد.
هویت این مرد را نمی‌دانست…
از قدرت و ثروت و حتی لقبِ ترسناک این مرد غریبه هم چیزی نمی‌دانست.

ترسید.
برسام پیاده شد. نگاه مرموزی به کتک خوردن پسرها و قیامتی مه جلوی دانشگاه راه افتاد انداخت.

همه‌چیز کار خودش بود…
شاپرک نمی‌دانست او رئیس چه تشکیلاتی‌ست!

درِ ماشین را برای دخترک باز کرد و نَرْم هلش داد سمت صندلی:

_ تو نترس! بشین.

_ شما کی‌اید؟ چرا مثل سایه دنبالمید؟

دست برسام سمت صورت لطیف او آمد.
نوک انگشتانش را به قطره اشکی که ریخته بود کشید.
با جذبه لب زد:

_ بشین دخترکوچولو!

ناچار نشست… جایی برای رفتن نداشت.

_ کجا میرید؟

برسام لبخند کجی زد.
برای یک ماموریت‌ بزرگ به این شهر آمده بود و حالا باید از طریق این دختر به چیزی که می‌خواست می‌رسید. ولی دلش…
دلش داشت جدی‌جدی برای این بچه‌ی کم‌سن‌وسال می‌کوبید!

او که کم زن و دختر در زندگی‌اش ندیده بود!
پس چرا این دخترِ ظریف و بی‌تجربه تنش را گرم ‌می‌کرد؟

_ زنده بمونن یا نه؟

_ چی؟

_ انتخاب کن. اون دوست‌پسر بی‌عرضه و هم‌کلاسی‌های بی‌غیرتت زنده بمونن یا نه.

_ ن… نمیفهمم.

_ پس خودم تصمیم میگیرم.

اشکش را پاک کرد. گیج شده بود. برسام گفت:

_ دخترایی که اذیتت کرده بودنم تا شب اخراج میشن!

_ شوخی‌تون گرفته؟ میشه بگید کجا میرید؟ چرا دنبالمید؟

همه‌چیز جدی بود…
گرم شدن تن برسام جدی بود.

جمله‌ی بعدی مرد غریبه شوکه‌اش کرد:

_ می‌ریم خونه‌ی من! از این‌ به بعد اون‌جا می‌مونی!


https://t.me/+jvnqP2HujaIwYTVk
https://t.me/+jvnqP2HujaIwYTVk


اسم: برسام هامون
لقب:
«شیّاد»!
اون یه دورگه‌ی ترکی‌ایرانیه که هوشِ سیاه داره، دل‌رحمی نداره، اجازه نمی‌ده هیچ زنی سمتش بیاد و همه حتی از سایه‌ش وحشت دارن. حالا از شانس بد، همچین مردی با نقشه وارد زندگی شاپرکِ ریزه‌میزه‌ای می‌شه که یه دانشجوی فقیر و ساده‌ست!

ولی انفجار از جایی شروع میشه که شاپرک هویتشو می‌فهمه و قیامت می‌شه. حالا اون دختر، دیگه مظلوم و لطیف نیست؛ بلکه بزرگ‌ترین دشمن شیّاده و قسم خورده تا انتقامِ قلبش رو بگیره…
https://t.me/+jvnqP2HujaIwYTVk
https://t.me/+jvnqP2HujaIwYTVk

شیّاد رو تو رمان پرطرفدار ارس یادتونه؟! حالا برسام تو قصه‌ی عاشقانه‌ی خودش داره می‌ترکونه و
!🤭🫶🏻😍😭

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Nov, 19:13


اولین بار مسخره‌‌م کرد😐
من یه دندونپزشک عالی بودم اما اون بهم گفت حتماً توی آرایشگاه زنونه کار کردم که اینقدر کندم!🙄


https://t.me/+HX238Xp5PxdmNzdk
https://t.me/+HX238Xp5PxdmNzdk

دکتر حامی خرسند، مسئول جدید کلینیک اومد و یه کاری کرد که هیچکس دیگه باورش نشد!
https://t.me/+HX238Xp5PxdmNzdk

از طرز نگاهش بیشتر رنگ به رنگ و عصبی شدم که هنوز دو سه قدم ازم دور نشده بود، سمتم چرخید و در حال عقب عقب رفتن دستشو تو جیب شلوارش فرو برد و گفت:

- میگم.. دکتر ..شما قبلا تو ارایشگاه زنونه کار می‌کردی ؟

آروم سرمو برگردوندم و به طرفش چرخیدم...
اون لبخندای تحقیر آمیزش، خشم نهفته‌ی این روزهام رو کم کم داشت بیدار می‌کرد و من رو همچون ماده ببر زخمی آماده حمله می کرد.

-موقع پانسمان کردن دندونای اون خانومه... اونقدر با فس و فوس کار می‌کردی که همه اش احساس می کردم داری با ذوق ناخونای طرفتو مانیکور میکنی ..حتما تجربه اشو داری مگه نه؟

به شدت عصبانی شدم و باز صدام در نیومد و بدون پلک زدن بهش خیره شدم.

با خنده ای که دندونای مرتبش رو نمایان می‌کرد، دو قدم دیگه عقب.. عقب رفت تا بیشتر شاهد حرص خوردنم باشه...

و همین که مطمئن شد نیششو بهم زده و تونسته اعصابم رو بهم بریزه، چرخید و با پشت کردن بهم به سمت در خروجی راه افتاد.

عصبی خیره به رفتنش چشمامو روی هم گذاشتم و لب‌هامو بهم فشردم..... و وقتی که چشمامو باز کردم، دیدم که در حال خروج از در دانشکده است.
https://t.me/+HX238Xp5PxdmNzdk

رمان جدید و جنجالیِ خالقِ عبور از غبار🔥
با امضای نویسنده و هدیه🤩🥹


https://t.me/+HX238Xp5PxdmNzdk

تعداد محدود فقط برای 10 نفر 🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Nov, 19:13


من سیروان کلهرم!
رئیس طایفه ای که به خاطر خیانت مادرم به پدرم منو سال ها نحس و منفور می دونستن!
حالا وقت انتقامه!
از زن و مردی که باعث شدن ، من نگاه تحقیرکننده همه رو به جون بخرم!
و این میون آتیشم فقط دامن اونا رو نمی سوزونه!
روشنک اعتصام دختر اون مرد هم باید تاوان پس بده!

https://t.me/+WVL27gnav-owZWQ0

https://t.me/+WVL27gnav-owZWQ0

این انتقام راه تاریکیه!
راه تاریکی که روشن ترین نقطه این جنجال رو هم خاموش می کنه؟

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Nov, 15:58


تجاوز به دختری که ده سال ازش کوچیکتره😱🏳️‍🌈🔞

#سیلی بهش زد و #بزور دستاش رو پشت سرش بست.
#دیلدو کینگ سایزی برداشته به #کمرش بست و بدون ملاحظه وارد #سوراخ تنگش کرد.
#جیغ بلندی کشید و به التماس افتاد.
درحالی که #تلمبه زدن رو شروع کرده بود موهاش رو توی دستش گرفت و کشید.
+ یجوری #پارت کنم که تا آخر عمر اسمم اومد از ترس خودتو خیس کنی #جنده کوچولو..
بخاطر حسادت به دختره تجاوز می‌کنه 😱🔞🏳️‍🌈
https://t.me/+W1jUIge5EBc2ODA8
https://t.me/+W1jUIge5EBc2ODA8
جوین شو زود پاک میشه🔞

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 20:59


گی🏳‍🌈پسر مذهبی♨️هات📛


علیار صورت جلو کشید و همونطور که انگشت‌هاش رو داخلم تکون میداد لب‌هام رو عمیق بوسید🫦
چند دقیقه‌ی بعد بین پاهام نشست. همونجور که با دست‌هاش رون‌هام نوازش می‌کرد با لبخند بهم خیره شد و گفت: آروم باش عزیزم من حواسم بهت هست🔞

علیار پسر مذهبی حاج‌آقای مجد، قاضی معروف پرونده‌های کیفریدل به یوحنا پسر مسیحی می‌بنده♨️ پسری که هیچ نقطه‌ی اشتراکی باهاش نداره اما به عشقش جواب مثبت میده♨️🚫

اگر از رمان‌هایی که تاپ وحشی و سادیسمی داره خسته شدییوحنا شدیدا پیشنهاد میشه♨️
https://t.me/+fNU20O71WthiZWRk
https://t.me/+fNU20O71WthiZWRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 20:59


پسره پیش کسی که #دزدیتش مجبور شد #خودارضایی کنه🙊💦💦

زودباش ایلمان من تا صبح وقت ندارم
دستم و سمت #باکسرم بردم و #التم و دراوردم سرش و یکم جلو اورد انگار میخواست بهترشاهده این #صحنه لعنتی باشه...
-#جق بزن زودباش...
سعی کردم به این فکر نکنم که الان روبه روم نشسته و شاهده همچین #صحنه ایه چشام و بستم نمیخواستم نگاهش و روی خودم ببینم کارسختی بود، سعی کردم به خودم دلداری بدم که اینجا نیست و تنهام و حالم خرابه و باید خودم و اروم کنم، دستم و سمت #التم بردم و اروم شروع کردم بالا پایین کردن باصدای دورگه ای گفت:
-#تندتر...
نمیدونم چرا لحنش، صداش، حرفش باعث #هیجانم شد به حرفش گوش دادم و حرکت دستم و روی #التم تندتر کردم
-کاش اون دختره ام اینجا بود و تورو میدید، میدید که روبه روم نشستی داری خودت و خالی میکنی، من چم شده بود چرا باید این حرفش که بیشتر #تحقیر امیز بود #تحریکم بکنه؟لعنتی چم شده
https://t.me/+UmhtNEi0X09lYjgx
https://t.me/+UmhtNEi0X09lYjgx

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 20:15


🔞گی🔞ممنوعه🔞بی ال🔞عاشقانه🔞

توی چشم هام خیره شد چشم های وحشیش داشت از شهوت میسوخت لبهام رو به چنگ دندون هاش کشید و عمیقا کام می گرفت
دکمه شلوارش رو باز کرد زیپ شلوارش رو پایین کشید عضوش رو بیرون آورد
_ باز کن دهنتو…
دهنم رو باز کردم عضوش رو کشید روی لب هام
_ بیشتر باز کن…
عضوش رو هل داد توی دهنم اونقدر یخ زده بودم که حتی اندازه نفس کشیدن هم تکون نمیخوردم
🌈💦🔞🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞💦
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0
دوست داری ادامه این رمان گی رو که عشق بین دو پسر عمو رو نشون میده بیا تو🔥💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 19:12


بخاطر انتقام به پسرعموش تجاوز میکنه و...
🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥
به من اشاره کرد و نگران گفت:
آخه نگاهش کنین...این بچه رو نابود کردین شماها...جلوش دعوام راه انداختین تازه؟!
الیوت از بازوم گرفت و نگران گفت:
الآن میریم خونه عزیزم!
ایان با حرص گفت:
عمرا بزارم ببریش!
الیوت پوزخندی زد و گفت:
اون وقت تو چیکارشی که من نمیدونم مرتیکه...هان؟!
ایان خواست باز هم سمتش حمله ور بشه که با اعصابی داغون جیغی کشیدم و گفتم:
بسههه...دیوونه ام کردین...هق...هق...
🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥

https://t.me/+3E26P9lvi9syZDZk
https://t.me/+3E26P9lvi9syZDZk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 18:57


شب بعد از مدتها وقتی نیما رفت دوش بگیره با #دیوانگی تمام من هم وارد حمام شدم . پشتش به من بود و تمام بدنش رو بوسیدم . با کف تمام بدنش رو ماساژ دادم . برای اینکه نگاه سردی ازش نبینم همونجور از پشت بغلش کردم و اونقدر #عضوش رو ماساژ دادم که تحریک شد . آروم با انگشتم واردش شدم و بعد از مدتها لرزش بدنش رو حس کردم . سرش رو به عقب اومد ودومین #انگشتم رو هم واردش کردم . صدای کمی مثل آه ازش اومد . گردنش رو بوسیدم و گفتم : دلم برات #تنگ شده بود ، برای حس کردنت ، برای #صدات ، برای اینکه بدونم مال منی🔥

نیما پسری ۲۸ ساله که گی هم هست فکر نمی کرد با وضعیت مالی خراب و پت شاپ ورشکسته اش کسی پیشنهاد شراکت بهش بده . #اردوان ۳۵ ساله که برای هیچ دختری بیشتر از ۱ ماه وقت نمی زاره ، فکرشم نمی کنه زندگی اش درگیر یک پسر و مشکلات اون بشه در حدی که به #گرایش خودشم شک کنه .
دو نفر که عاشق می شن . یکی فکر نمی کنه با شرایط عجیب و غریب کنار بیاد . یکی فکر نمی کنه و باورش نمی شه ، وقتی تمام عمرش با دختر بوده ، عاشق
#همجنسش بشه اما فقط یک نفر تو دنیا که اسمش نیما هست💦
https://t.me/+7RDixBQyp6BmMjdk
https://t.me/+7RDixBQyp6BmMjdk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 18:34


- ممه هاتو میدی بقولم خولشید؟ (خورشید)

فرزین برادر کوچکتر مهندس سرلک بود.
جلوی کل پرنسل گفت😭 خجالتزده سرمو پایین انداختم و گفتم:
- زشته عزیزم، این حرفا رو نزن!

فرزین با بغض گفت:
- به فلدین میدی بخوله به من نمیدی؟ گریه تُنم؟

( به فردین میدی بخوره به من نمیدی؟ گریه کنم؟)

همه جا یهو ساکت شد! داشتم می‌مردم از خجالت! کی نمی‌دونست اسم مهندس سرلک بزرگوار ریسس شرکت فردینه؟!

فرزین آستینمو گرفت و با بغض گفت:
- مامان مَلیمم میگه تو خیلی مهلبونی، بهم ممه میدی بخولم؟ مگه نه؟

( مامان مریمم گفته تو خیلی مهربونی بهم ممه بخورم یا نه؟)

دیگه واقعا داشتم میمردم.
همه هم وایساده بودن نگاه میکردن محض رضای خدا یکی این بچه رو صدا نمیکرد. حقم دلشتن توجهات مهندس به من باعث شده بود بخولن از رابطمون سر در بیارن.
خم شدم و به فرزین گفتم:

- می‌ری به داداشی بگی بیاد؟ بگو جلسه الان شروع می‌شه.

نیم وجبی اخم کرد و گفت:
- خولشید منو نفلست پی نخود سیاه! خودم دیدم که داداشیم تولو دوست داله عکستو هی تو گوشیش نیگا می‌کنه می‌گه این دختله مالِ منه!

( خورشید منو نفرست پی نخود سیاه‌ خودم دیدم دادام تو رو دوست داره عکستو تو گوشیش نگاه می‌کنه می‌گه این دختره مال منه. )

داشتم می رفتم که یهو داد زد:
- امیل سام گفته باید قبل داداشیم باهات ازدبااااج آییییی گوششششممم...

برگشتم دیدم مهندس داره گوشش رو می‌پیچونه و با اخم سر پرسنل داد زد:

- حواستون به کارتون باشه!

بعد یه نگاه ریز به من انداخت و گفت:
- شمام بفرمایید اتاقِ من تا تکلیفتون رو روشن کنم!

این تکلیف شیرینی و گل و مراسمِ خواستگااااری باشه بلند بگوووو صلوات😂😍❤️



https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0
https://t.me/+JZ7kLVgKwKA0OGU0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 18:34


شبی که دوست پسرم وسط جاده ولم کرد و با لباس پاره‌ی دانشگاهم از ترس به خودم می‌لرزیدم، با اون مرد آشنا شدم…
یه بار ما رو موقع بوسیدن دیده بود و ازش خجالت می‌کشیدم. خواستم کمکشو رد کنم، ولی اون با خشونت گفت:
_ تو آش دهن‌سوزی‌ نیستی که من واسه‌ت تب کنم بچه!! اول اینو تو گوشات فروکن! فقط می‌رسونمت خونه‌ت. بعد تو می‌مونی و اون دوست‌پسرِ بی‌غیرتت!

نمی‌دونستم واقعا کیه! فکر میکردم خدا یه ناجی فرستاده واسه‌م! ولی اون
«برسام هامون» بود. رئیسِ یه دم‌ودستگاهِ مخوفِ چندشبکه‌ای. با یه لقب ترسناک که همه ازش وحشت داشتن.
حالا اون با هویت جعلی اومده اردبیل! سر راه من قرار گرفته و با یه اسم دروغین، وارد زندگی من شده
نمی‌دونستم نقشه داره و منم جزو بازیشم…
ولی سرنوشت زد زیرِ صفحه‌ی بازی!
اون واقعا عاشقم شد! عاشقِ منِ کم‌سن و بی‌خونواده‌ای که حتی از روستای محل زندگیش تو لاهیجان طرد شده

یه شب بهم ‌گفت: شاپرک، شاهرگ من تویی

ولی حالا نوبت من بود تا بازی کنم! به خاطر همین…
https://t.me/+jvnqP2HujaIwYTVk
https://t.me/+jvnqP2HujaIwYTVk

برای رمان‌خو‌ن‌های حرفه‌ای😍
شیادوشاپرک، جلد دوم رمان پرطرفدار اَرس‌و‌پری‌زاد شروع شده! 🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 18:34


رعنا راشد دختری افغان، که تو سن خیلی کم بخاطر زیباییش به اجبار خانواده اش مجبور میشه با پیرمردی ازدواج کنه تا براش وارث بیاره!
ولی به دست تقدیر یک روز از دست آزار و اذیت‌های خانواده با بچه‌ای کوچیکی که داشت از خونه فرار می‌کنه و میون راه با حال خرابی که داشت با مردی رو به رو میشه و اون مرد مثل یه فرشته نجات سر راه رعنا و بچه‌شو بچه اش قرار میگیره🥹😍
برزان پسر با مرامی که زندگی رعنا رو نجات میده و...🔥🤤
https://t.me/+giVv0xuUqhk4ZGI8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 18:30


من عطرینم
دختری نابینا همه چی رو باهم تجربه کردم
سختی کشیدم
بزرگ شدم
زندگیم مانند گسی در هم پیچیده
این طعم را بارها چشیده ام
و درست جایی که فکر می‌کردم تمام شده ام
تو آمدی
مرا از باتلاقی که درش افتادم درآوردی….


#اثری_زیبا_از_آزاده_رمضانعلی
#سرگذشت_واقعی

#تجاوزی_ناخواسته
#دختری_بی_پناه_در_چنگال_بی_رحم_گرگ_ها
#طرد_شدن
#عشقی_نافرجام

چاپ فصل دوم به زودی…

«طعم گس زندگی» را از طاقچه دریافت کنید
https://taaghche.com/book/214249

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 17:03


لیتلی که ددیش با بیرحمی میفروشتش به یه مافیایی کله گنده و... 🥺🔥

صورت و گردن و حتی قسمتی از سینه هاش سرخ شده بود و چشاش خمار و اشک آلود.
لبخند کجی روی لبام نشست و بی تاب سمت لبای ملتهب و نبض دارش حمله ور شدم.
اونقدری بوسیدمش که میون لبام نالید و بدنش لرزید و کام شد!
خندیدم به حساسیت بالای بدنش.
گل پسرم بدون لمسی و تنها با حس بوسه هام کام شده بود.
بوسه هام رو سمت چونه و خط فک و گردنش بردم و گوش به نفس های سختش لب زدم:
جونم عزیزممم...خوش گذشت بهت عمرم؟!
لبخندی زد و خندید و دست هاش رو تکون داد و گفت:
بازم کن میخوام بغلت کنم!
مافیایی که همه ازش حساب میبرن جز یه پسر کوچولوی ملوس و تخس و... 🤩👇🔥

https://t.me/+3E26P9lvi9syZDZk
https://t.me/+3E26P9lvi9syZDZk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 16:15


گردنش بوی خوبی میده؛
بوی عروسکی و بیسکوئتی! 🍪

میتونه همه جوره
#کنترل مرد رو از دست بده.

آخر به جایی میرسه که کارو
#شرطی کنه. تا زمانی که همه چیزو براش فراهم میکنه و اونم در ازا، باید هر #شب #گردن کوچیکشو در اختیار مرد قرار بده!!

و بلاخره میتونه اونو استشمام کنه اما احساسات عجیب و ناشناخته‌ای، همه جاشو در برمیگیره.

انگار که دندوناش
#خارش گرفته باشن و به جسم کوچولوی پسر حمله‌ور بشه ... 🥺💦

https://t.me/+2eEiWm_5LtoyMzI8
https://t.me/+2eEiWm_5LtoyMzI8
#گی‼️ #ددی‼️ #بیبی‌بوی‼️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 15:20


جک پسری جوان است که مردی به نام اریک که رئیس سابق یکی از ترسناک ترین باند های اروپاست عاشق جک که بادیگارد پسرش هست میشه و برای بدست آوردن جک هرکاری می کنه حتی کشتن و آسیب زدن به بچه های خونی خودش !!
https://t.me/+CfxEJXja9bpmNTBh
https://t.me/+CfxEJXja9bpmNTBh

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 14:54


#رمان آواز

🔞💦آواز ، یه پسر خوشکل بیست ساله ، که عاشق پسر عموی خودش هست ، که از بچه گی توی یه خونه بزرگ شدن اما علی پسر عموی آواز ، اون رو مثل برادرش میدونه .
دوست داری بدونی داستان عشق آواز به علی رو...🔥💦

_ دوباره بگو علی…
_چیا دوباره بگم عشقم …
لبخندی با تمام وجودم روی لبهام نشست

_ همین ..همین که گفتی…بگو بهم عشقمم…
علی لبخند #عمیق تری زد و گفت
_ فدای تو بشممم مننن..میکشیی منو تو هااا…
خم شد روم همه ی #صورتم و گردنم تا توی سینم رو هزار بار بوسید و بعد از هر بوسه تکرار میکرد #عاشققتمممم ….
تصور این که دنیا می تونست به این قشنگی باشه ، برام امکان پذیر نبود
چقدررر میتونست #زندگیم با علی باشکوه باشه ، روحم از شدت لذت و شادی از تنم جدا شده بود.
وارد #دنیایی شده بودم که نه زمانی وجود داشت و نه مکانی …

هیچ چیزی نبودجزمن و علی که با تمام وجودمون غرق شده بودیم در عشق بی نهایت…
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 14:47


🔞گی🔞ممنوعه🔞بی ال🔞عاشقانه🔞

توی چشم هام خیره شد چشم های وحشیش داشت از #شهوت میسوخت لبهام رو به چنگ #دندون هاش کشید و عمیقا کام می گرفت
دکمه #شلوارش رو باز کرد زیپ شلوارش رو پایین کشید #عضوش رو بیرون آورد
_ باز کن دهنتو…
دهنم رو باز کردم #عضوش رو کشید روی لب هام
_ بیشتر باز کن…
عضوش رو هل داد توی دهنم اونقدر یخ زده بودم که حتی اندازه #نفس کشیدن هم تکون نمیخوردم
🌈💦🔞🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞💦
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0
دوست داری ادامه این رمان گی رو که عشق بین دو پسر عمو رو نشون میده بیا تو🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 12:51


مرد بزرگسال و هوسبازی که به بادیگارد پسرش هم رحم نمی کنه .🔥💦

با خشونت دستاشو به تخت بستم و در حالی که گردن سفید و بکرش رو با شهوت بو می کشیدم گفتم : انقدر وول نخور بذار هردوتامون لذت ببریم تو که دوست نداری منو عصبی کنی؟

با دیدن سوراخ تنگ و بکرش لبخندی با شهوت زدم و در حالی که با انگشت شصتم سوراخش رو نوازش می کردم گفتم : واقعا بدن عالی و زیبایی داری .

بی توجه به حرفش روان کننده رو انگشتم ریختم و بعد‌ محکم سوراخ تنگش فرو کردم و بی توجه به ناله های آرومش شروع به تکون دادن سریع انگشتم تو سوراخ تنگش کردم .🫦👅

https://t.me/+CfxEJXja9bpmNTBh
https://t.me/+CfxEJXja9bpmNTBh
جکی که به خاطر اینکه پدر رئیسش ازش خوشش اومده بود با بی رحمی بهش تجاوز میشه .

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 12:12


بیرحمانه واسه اون اسباب بازی میخره، ولی واسه خودش نمیخره.🥺

با چشمان #درشت و #اشکی به رفتن مرد نگاه میکرد!
در انتظار بود تا نوبت خودش هم برسد و مرد با جعبه‌ای دیگر او را #سوپرایز کند اما ... حالا مرد رفته بود و حتی محل کوچکی هم به پسرک نداد و رفت.
#بغض کرده سرش را پایین گرفت و با احساسات عجیب و سنگینی به ″#ماشین صورتی″ روبه رویش چشم دوخت و ..
https://t.me/+2eEiWm_5LtoyMzI8
https://t.me/+2eEiWm_5LtoyMzI8
#بی‌ال🔥 #بیبی‌بوی

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 11:40


🔞داستان عشقی ممنوعه بین دو پسر عمو که از بچه گی تو یه خونه و مثل برادر بزرگ شدم🔞
قسمتی از رمان 👇🏻🔞
🔥

با صدای حشریش با نگاه توی چشم هام
گفت
_ نمیگی بدون تو چطوری نفس بکشم …!
خم شد لبهام رو بوسید
لباس تنش رو با یه حرکت در آورد پرت کرد کمربندش رو باز کرد زیپ شلوارش رو پایین داد شورت و شلوارش رو با هم تا زانوهاش پایین داد
عضوش با #ضرب بیرون اومد نفسم برای چند لحظه بند اومد دست برد زیپ شلوارم رو باز کرد شلوارم رو کامل از پام بیرون کشید
پرت کرد دستش رو روی #عضوم کشید
با یه حرکت شورتم رو پایین کشید چند ثانیه خیره نگاه کرد به عضوم نگاهش رو انداخت توی چشمهام

نگاهش کشنده بود…دستش رو کشید زیرم
با یه حرکت چرخوندم
#مکث کرد میدونستم داره باسنم رو دید میزنه بعد از چند ثانیه شورتم رو آروم از پاهام بیرون کشید صدای #نفس هاش دیونم میکرد با هر دو ستش باسنم رو توی دستهاش گرفت . آب #دهنش رو ریخت لای باسنم
#عضوش رو گذاشت بین باسنم شروع کرد به بالا و پایین کردن عضوش لای #باسنم
💦🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0
https://t.me/+7JvRBOhnirc3NjI0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 10:34


دست خودش نبود ولی باید پسرشو تنبیه میکرد. برخلاف چیزی که مرد فکر میکرد، همه چیز تقصیر خودش بود ... 🫠💧

جسم
#کوچک او را بدون اینکه کنترل دست خودش باشد، روی تخت پرتاب کرد و سپس در حالت ایستاده مشغول وا کردن #کمربند و شلوارش شد!

پسرک
#ترسیده روی تخت پرتاب شد و ناله‌ای کرد، سپس سرش را از آن زاویه به سمت مرد چرخاند که چگونه مثل گرگی که #گرسنه باشد نفس میکشید و نگاه گرسنه‌اش را روی او میچرخاند.

خودش را روی تخت عقب کشید!

مایا: نتون .. بولو (نکن. برو)

مرد عقب رفتن او را با کشیدن پاهایش جبران کرد و سپس به سرعت روی جسم کوچکش
#خیمه زد که دوباره مثل قبل زیر جسم #تنومند مرد قفل شد ...
👇‼️👇‼️👇‼️👇💦
https://t.me/+2eEiWm_5LtoyMzI8
https://t.me/+2eEiWm_5LtoyMzI8
#گی💧 #بیبی‌بوی

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 07:07


دریا پرست
#دریا_پرست

https://t.me/+F-joHEkK6h04MjNk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 07:06


من از این دیوانگی سر میروم
#من_از_این_دیوانگی_سر_میروم

https://t.me/+P_KQMFQLINFmNTBk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

21 Nov, 07:05


پادزهر من
#پادزهر_من

https://t.me/+zOz1Vzx982tiYzJk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 21:25


استیو، خون‌آشام هزاران سال آینده که استفان رو رو از بچگی میبینه🥹 عاشقش میشه و از مرگ حتمی نجاتش میده😈🩸 حالا که استفان بزرگ شده ....🔞😱

صدایش میلرزید، با نفس نفس گفت:😈
ا...استیو ل...لطفا!🔞🔞
استیو نیشخندی زد و گفت:🙈
خوشت نمیاد استفانم؟💦

استفان همانطور که صدای ضربان قلبش را می‌شنید با التماس نالید:😱
-ا...این کار درست نیست!

استیو به ضربه هاش درون حفره سرعت داد و همانطور که صدای ناله های استفان را با جان و دل گوش میکرد🔞💦😈

چرا؟ چون از بچگی بزرگت کردم؟ بهم دروغ نگو استفان، میدونم که این همه سال خودتم مشتاق همچین لحظه ای بودی!😈💦🔞

استفان بهش بی میل نیست😈🔞
https://t.me/+Pu_ph1Z9cNFlZTFk
https://t.me/+Pu_ph1Z9cNFlZTFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 20:25


#مامی👠 #لیتل‌بوی🧸 #بیبی‌بوی🍼
لیتل بوی ای که برای #اولین بار #پوشک شده ولی #دوست نداره توی پوشکش #دستشویی کنه.🔥🔞🔥🔞🔥🔞
- مامی...🥺
+ جانم🫦
- م..من..ج..#جیش داارم.😥
+ اشکال نداره #پسرکم، #پوشک پاته، توی همون کارتو بکن.😌
نِقی زد که #لباسشو کمی #بالا زدم و دستمو #نوازش وار روی #شکمش کشیدم.🔥
- ااهه #مامییی..ن..نکننن..الان م..#میریزهه..🥵💦
بدون #توجه به #حرفش به کارم #ادامه دادم.😈
+ هیششش..#چیزی نیست #کوچولوم، قشنگ #خالی کن خودتو.🤫
با #دستم روی #شکمشو کمی #فشار دادم که با #دستش دستمو #چنگ زد.😰
- م..#مامیی..🥺
با حس‌ #پر شدن پوشکش، #لبخندی بهش زدم.🤗
+ آفرین گل #پسرم.🍭
از #خجالت سرشو توی #سینم مخفی کرد.🫣
#بوسه ای روی #موهاش زدم و #سرشو بیشتر به سینم #چسبوندم.🫂🫦

https://t.me/+zk44vOimm-VhOGI0
https://t.me/+zk44vOimm-VhOGI0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 19:06


_ بهم خبر دادن با چهارتا پسر جوون تو یه خونه زندگی می‌کنی!!! راسته؟؟

خانم مدیر طوری بالاسرم ایستاده بود و نگاهم‌ می‌کرد که چیزی نمانده بود پس بیفتم. دست و پایم شروع کرد به لرزیدن… با تته‌ پته گفتم:

_ خ… خانوم… بِ بِ بخدا اونطور که ف… کر می‌کنید… نیست…

_ پس راسته!! دانش‌آموز من تو خونه‌ی فساد زندگی می‌کنه!

چشم‌های خیس از اشکم گرد شد. من کی همچین چیزی گفته بودم؟
بی‌توجه‌ به من سمت معاون مدرسه رفت و گفت:

_ خانم محمدی، پس چی شد پدر این دختر؟ مگه زنگ نزدی؟ بیاد سریع‌تر پرونده‌ش رو بدیم زیربغلش… مدرسه‌ی من جای دختر خراب نیست!

با استرس از جا پریدم.
_ خانوم بذارید توضیح بدم. توروخدا اخراجم نکنید… من فقط…

_ خفه شو بی‌خانواده! برو بیرون وایسا تا تکلیفت رو روشن کنم.

آنقدر بغض داشتم که چیزی نمانده بود خفه شوم. دیگر حتی نمی‌توانستم یه کلمه بگویم. با اشک‌هایی که دانه‌دانه روی گونه‌هایم سـُر می‌خورد، به سمت در می‌رفتم که یک‌دفعه محکم خوردم به کسی…

همین بهانه‌ای شد که چانه‌ام بلرزد و زیر گریه بزنم. دست مردانه‌ای چانه‌ام را بالا داد و صدایی آشنا پیچید توی گوشم:

_ کی اشکات رو درآورده دورت بگردم؟!

_ تیام؟؟!!

با دیدنش دنیا را بهم دادند. همان لحظه سه مرد جوان دیگر جلو آمدند. مزدک، مهرشاد، ماهان!

مزدک یک‌راست رفت سراغ مدیر:

_ به ما زنگ زدن که بیایم اینجا. مشکل چیه؟
خانم مدیر عینک را به چشم‌هایش چسباند.
_ به جنابعالی نمی‌خوره پدر این دختر باشی!

_ قیّمشم! فرمایش؟؟

مدیر نگاه میان چهار مرد جوان داخل اتاق گرداند.
_ شما همون الواط‌هایی هستید که یه دختربچه رو بین خودتون دستمالی کردید، آره؟ اینطوری نمی‌شه. الان زنگ می‌زنم صد و ده!

با این حرف تلفن روی میز را برداشت که مهرشاد از سوی دیگر، آن را از زیر دستش کشید و محکم سرجایش کوبید. بعد هم‌ کارت ملی‌اش را روی میز گذاشت.

_ مشکل حل شد؟
مدیر وامانده به کارت ملی نگاه کرد.
_ برادرشید؟؟
ماهان چند دستمال کاغذی سمتم گرفت و گفت:
_ هرسه تامون!
تیام جلوتر دستمال‌ها را گرفت و با حوصله گونه‌های خیسم را پاک کرد.

_ استثنائاً من برادرش نیستم!

خانم مدیر پشت‌سرهم داشت غافلگیر می‌شد. تیام با اخمی وحشتناک نگاهش کرد.

_ من شوهرشم! الانم فقط می‌خوام بدونم به چه جرئتی اشک زن منو درآوردید؟؟

_ دانش‌آموز دبیرستانی شوهرررر داره؟؟؟ دیگه بدتر! این دختر باید بره مدرسه‌ی بزرگسال!!!


مدیر با حرص از جا بلند شد و خواست فرار کند که صدای تیام میخکوبش کرد:

_ خودم از این خراب شده می‌برمش! توام گوش به زنگ باش خانم مدیر… تا آخر وقت اداری امروز، خبر اخراج شدنت به گوشه می‌رسه!

_ اخراج…؟

مدیر گیج نگاهش کرد. تیام دستم را گرفت و پوزخندی به حالش زد.

_ تا بفهمی گریه انداختن زن من تاوان داره!

https://t.me/+VZL1kEXVj7E1ZGE8

https://t.me/+VZL1kEXVj7E1ZGE8

https://t.me/+VZL1kEXVj7E1ZGE8

بعد از سه‌تا بچه‌ی پسر به دنیا اومدم و شدم نازپرورده‌ی خونواده! هیچکس حق نداشت بگه بالا چشمم ابروئه و اگه کسی جرئت می‌کرد چیزی بهم بگه، تو کمتر از یه شبانه‌روز زندگیش نابود‌ می‌شد!
تا اینکه یه شب دزدیدنم و بی‌هوشم کردن

وقتی چشم باز کردم، هیچ لباسی تنم نبود

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 19:06


_مادر دستگاه ماساژت چرا اینقدر کلفت و درازه؟
عجیبه.

با دیدن ویبراتورم دست عزیز جون غذا توی حلقم پرید و به سرفه افتادم.
عزیز اومد جلو و ویبراتور بنفش رنگمو توی صورتم تکون داد.

_چقدم بوی بدی میده.
چیه این مدلش؟ نکنه سوخته.

مال حدیث دوست صمیمیم بود، یکی از فانتزی هاش این بود از اینا داشته باشه. امانتی گذاشتش پیشم ولی من...

عزیز با اخم بهم زل زده بود. به تته پته افتادم.

_ نه عزیز جون این...این مدل جدیده حدیث خریده‌. امانتی دادتش به من چون کمرم درد میکنه.

عزیز جون با اخم نگاه دیگه ای به ویبراتور انداخت و بعد با چندش روی میز جلوم گذاشتش.
دستشو پاک کرد و گفت:

_مطمئنی کمرت درد می کرد؟ احیانا جاییت نمی خارید؟

با این حرفش سرخ شدم. چی بگم بهش؟ بگم که هربار با دیدن پسر عموم حالی به هولی میشم و...
_ این چیه روی میز گذاشتینش؟
مال کیه‌...

با صدای عصبی دانا روح از تنم رفت. همین مونده بود سپهر این رو ببینه. عزیز جون گفت:

_ این چیه؟ هیچی پسرم بابابزرگت که مرد من برای پر کردن فراغش اینو خریدم.
دانا ویبراتورو گرفت توی دستش و با ناباوری بهش زل زد...

_ عزیز یعنی شما...تا الان، از این...اخه چطوری، نمی...

عزیز به منی که عین سکته ایا بودم زل زد و گفت:
_صد دفعه گفتم این دختررو بگیر این طبعش گرمه. بیا کار دستمون داد، این مال ارامه.
معلوم نیست شبا...
استغفرلله.
خجالت تنها چیزی بود که حس میکردم.
سپهر ناباور ولش کرد و گفت:

_ اینو...توی خودت ارام؟ باکره نیستی یعنی؟

_ هستم...یعنی این، چیزه...به خدا استفاده نکردم ببخشید لطفا.

دستمو گرفت و کشوندم توی اتاق‌. در رو بست و گفت:

_ عزیز راست میگه. باید بگیرمت. ولی قبلش چکت میکنم با این بلایی سر خودت نیورده باشی.
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk
https://t.me/+Hp2k78JUdyFhMTlk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 19:06


من آترام!🩸
از موقعی که استخون ترکوندم و بالغ شدم، فهمیدم که هدف هم ترک کردن این خاکه!

درس خوندم، جون کندم ولی وقتی اماده ی رفتن شدم فهمیدم رزومه ی خوبی ندارم...
پس برای کاراموزی به تیمارستان مخوف شهرمون درخواست دادم، جایی که هیچ دکتری حاضر نبود توش پا بذاره...

تیمارستانی که اگه توش موفق میشدم شاخ غول رو می‌شکستم ولی چطوری!؟
با دستیار یه دکتر شدن💥
دکتر بدجنسی که میگفتن خودش هم مریضه ولی اگه اون مرد من رو مریض خودش کنه چی؟
اون قدری که قید ارزوهامو بزنم؟
غیرممکن بود ولی وقتی دیدمش...
https://t.me/+BaGl18rKHFU0ODg0
https://t.me/+BaGl18rKHFU0ODg0
اون یه روانشناس روانی بود!
قرار بود کارآموزش باشم تا بتونم رویامو پر و بال بدم.
زیبا و جذاب بود. اون قدر که هر دختری رو شیفته‌ی خودش می‌کرد.
اما بخش سیاه زندگیش من و شیفته‌ی خودش کرد.
پا گذاشتنم به اون بیمارستان اعصاب و روان دلیل ورودم به زندگی اون مرد شد.
زندگی‌ای که مثل یک اتاق فرار بود.
اتاق فراری که شاید کشف کردن راز هاش می تونست من و به آرزوم برسونه❌️🔥
https://t.me/+BaGl18rKHFU0ODg0
https://t.me/+BaGl18rKHFU0ODg0
عاشقانه‌ای دلچسب🫀💥
#فاخته‌ها_در_آسمان_می‌گریند. 🕊🩵

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 18:15


آرین پسری که توسط مستر قاتلی مورد #تعرض قرار می گیره و اون مرد کسی نیست جز عشق گذشته‌ی آتشینش ...
و مجبوره بخاطر سینا قتل انجام بده🍼🔞🎀
ژانر گی لاو روانشناسی
#گی‌لاو_تناسخ💦🌈

- می خوام روی اسب بهم سرویس بدی پسر کدخدا!

زین اسب رو پایین کشید و روی اسب که هلم داد دستش رو به روغن آغشته کرد
- پاهات رو باز کن تا سوراخت رو چرب کنم دردت نگیره چلچله!

انگشتش رو که روغنی بود توی س* وراخم فرو کرد که خودم رو منقبض کردم
- درد دارم می سوزه... اییی... اخخخخ...

یاسین کلافه از ناله هام دی.ک گنده‌اش رو به سوراخم چسبوند که هقی زدم
- هیش توله ی نترسم فقط یکم می سوزه تو که دلت نمیاد من از شق دردت بمیرم؟

مظلوم بهش زل زدم که بی رحمانه تنش رو بهم کوبید و اسب رم کرد سمت روستا دوید...🔥🫦

https://t.me/+67qmnDXlqKAxN2E0
https://t.me/+67qmnDXlqKAxN2E0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 15:00


پسره رو لخت می‌بنده و ولش می‌کنه وسط خونه و وقتی بهوش میاد...🔞🔥

تکون محکمی خورد و داد زد.
- هییی روانیی بیا اینجا.. بازم کن #عوضیی.
صدای خونسردش بیشتر اتیشش میزد.
در حالی که چیزی میذاشت توی دهنش گفت.
- چیه؟ چی زر زر می‌کنی؟ نکنه #دهنت واسه کار اصلیش دلش تنگ شده؟
و بدون اینکه فرصتی بهش بده به سمتش رفت و شلوار خودش رو کشید پایین و عضوش رو وارد #دهنش کرد و تا #ته وارد حلقش کرد..
https://t.me/+NpoQpHQoL1xhYjE0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 14:26


_با این باتوم جلوم خودارضایی کن...🔞
آیدن با ترس در خودش جمع شد و جیسون باتوم‌ را روی پاهان ظریف او انداخت.
عقب رفت و روی صندلی نشست:
_بجنب پسر کوچولوی من! جلوی چشمای رئیس پلیس خودت رو ارضا میکنی و دوست پسرت رو نجات میدی یا...
قبل از اینکه حرفش را کامل کند، آیدن با صدایی لرزان گفت:انجامش میدم.🔥
و به دنبال حرفش شلوارش را پائین کشید و...💦🤤
https://t.me/+zH5hPCKHcAU4Yjc0
https://t.me/+zH5hPCKHcAU4Yjc0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 13:12


کارآگاه معروف شهر میفته دست قاتلی که داره روی پرونده اش کار می‌کنه🔥

محکم بدنمو روی دسته‌ی کاناپه انداخت، تقلایی کردم.
#اسپنک محکمی از روی شلوار بهم زد و شلوارمو کشید #پایین.
دستامو از پشت قفل کرد و دستش رو به #سوراخم نزدیک کرد.
- کارآگاه عجب #کـون سفیدی داری..
دندونامو محکم روی هم فشار دادم.
- ولم کن عوضی..
- بهتره سعی کنی #آبمو بیاری وگرنه میدونی که؟ به سرنوشت قبلیا دچار میشی..
و انگشتش رو واردم کرد و صدای دادم بلند شد.
- تا اینجا خوب پیش رفتیم صدات #حشریم میکنه🔥
https://t.me/+NpoQpHQoL1xhYjE0
https://t.me/+NpoQpHQoL1xhYjE0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 12:28


ساموئل مرد #قاتلی که بخاطر #پورن🔞 بازی کردن دوست پسر سوپراستارش قبل از گالای فیلمش با #دیلدو🍆 تنبیه‌ش میکنه.

_سا…#آهههه🫦 ساموئل لعنتی ممکنه گیر بیفتیم.

ساموئل پوزخندی زد و سر #دیلدویی که شبیه اسلحه⛓️ بود رو به دهن پسر فشرد و #اسپنکش🍑 کرد.

_خوب خیسش💦 کن #بیبی🤤.

ناچار زبونشو👅 به دیلدو #کریستالی چسبوند و مک زد.

_کافیه.

دیلدوی خیس از بزاق🤤👅 پسر رو بدون آمادگی وارد سوراخش کرد و شلوارش رو بالا کشید.

_وای به حالت اگه #ناله کنی یا دست بهش بزنی شنیدی؟ باید یاد بگیری تنبیه اشتباهت رو قبول کنی.

https://t.me/+zH5hPCKHcAU4Yjc0
https://t.me/+zH5hPCKHcAU4Yjc0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 09:59


کـ .صم خیس خیس شده بود اما میدونستم اگه ناله کنم از کـ. صم غار درست میکنه.
انقدر باهام ور رفت که از لذت زیاد اشک توی چشمام جمع شد. با حشر زیاد و چشمایی پر اشک توی چشماش زل زدم که با دیدنم تو گلو خندید.

-می..میسوزه ارباب ، توروخدا بذارید ارضـ .ا بشم..
ناگهان سه تا از انگشتاشو توی کـ .ص تنگم فرو کرد و ...
🥺🔥💦
https://t.me/+FwYi1DTuJmg0NTBk
https://t.me/+FwYi1DTuJmg0NTBk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 09:14


#گی🍓
#ممنوعه💦
💦داستان عشقی ممنوعه بین دو پسر عمو که از بچه گی تو یه خونه و مثل برادر بزرگ شدم💦


قسمتی از رمان 👇🏻👇🏻👇🏻🔞🔞
دستش رو کشید زیرم با یه حرکت چرخوندم مکث کرد میدونستم داره #باسنم رو دید میزنه بعد از چند ثانیه #شورتم رو آروم از پاهام بیرون کشید.صدای نفس هاش دیونم میکردبا هر دو ستش باسنم رو توی دستهاش گرفت . آب دهنش رو ریخت لای #باسنم عضوش رو گذاشت بین باسنم شروع کرد به بالا و پایین کردن عضوش لای #باسنم
💦🌈🔞💦🌈🔞💦🌈🔞
برای خوندن بیشتر این رمان بزن رو لینک🔥💦
https://t.me/+lVDSyLJsiw5iZTRk
https://t.me/+lVDSyLJsiw5iZTRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 07:41


-اوووم بخورش هاپو کوچولوم تند تر لیس بزن

توله سگ سفیدم بین پاهامو #میلیسید و از لذت به خودم میپیچیدم.
-آههه اووممم آیییی
ناگهان با کشیده شدن تا آخرین حد پاهام جیغی زدم و با ترس به ارباب که با اخم جلوم ایستاده بود چشم دوختم.
_داشتی چه گوهی میخوردی توله سگ؟! با همو نوعت خودتو #ارضـا میکردی؟!
+ا..ارباب ببخشید غلط کردم..

دوتا از انگشتاشو توی #سوراخ خیسم فرو کرد که ناله‌ام به هوا رفت.
_اووییی اخخخخ
+جنده‌ی حشری تا صبح انقدر میکنمت تا معنی گوهی که خوردیو بفهمی!
با دیدن کـ یـ. ر دراز و کلفتش ....🥺
https://t.me/+FwYi1DTuJmg0NTBk
https://t.me/+FwYi1DTuJmg0NTBk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

09 Nov, 07:03


داستان عشقی ممنوعه بین دو پسر عمو 🔥
🔞💦🌈💦🌈🔞💦🌈🔞💦🌈

#پارت_رمان👇🏻👇🏻👇🏻👇🏻🔞💦

_ ااخخخ … آواززز… آواززز… چیکارت کنم من العان … قربونتتت برم که اینقدررر خواستنی هستیی… همه جونممم الان تو رو میخاددد… چطور خودموو کنترللل کنم …

لبهاش رو روی لبهام گذاشت زبون تر و خیسش رو روی لبهام کشید زبونش رو توی دهنم برد و با تمام حرصش لبها و زبونم رو خورد لبهاش رو از توی لبهام بیرون کشید

با چشم های مست و حش»ریش با صدایی که نفس نفس میزد گفت

_ هنوز لبهاتو خوردم
اینجوری داری برام ناله میکنی…چیکار باید بکنم من با تو ، سک»سی ترینم ...

https://t.me/+lVDSyLJsiw5iZTRk
https://t.me/+lVDSyLJsiw5iZTRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 18:42


#Gay 🔥🔞
انگشت وسطش را محکم در سوراخ خشک‌ او فرو میکند.
-آخخخخ...نکن دردم..میاد لعنتی
آرام روی گونه اش سیلی میزند.

-نمیدونی چقدر ازت عصبانیم
و تند تند انگشتش را داخل او جلو و عقب میکند🔥🔥
با بغض جواب میدهد:ولم کردی رفتی... عین یه آشغال انداختیم دور!
الان واس چی برگشتی؟! هان اومدی دوباره دستمالیم کنی که خالی بشی بری اره؟!💔
عصبانی‌تر می شود و یکهو تمام آلت..ش را واردش میکند. فریاد بیچاره بالا می رود. - آدمت میکنم. به عشق بینمون شک میکنی آره؟!❤️

https://t.me/+fH1DB4iLr8gwMjE8
https://t.me/+fH1DB4iLr8gwMjE8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 18:27


#من‌مردیم‌که‌سیزده‌سالگی‌یه‌بچه‌گذاشتن‌تو‌بغلم😱💥❤️‍🔥

اون مُرد،اون رفت، تا حول
#مرگ اون زندگی یک #پدر و #پسر جوان و یک #عشق رقم بخوره.

-پسر جون پدر و مادرت کجان؟
پسرک
#نوجوان با چشمانی پر شده، پشت دست زیر چشم کشید و بی ربط پرسید:
-ستاره و
#نی‌نی زنده‌ان؟
پرستار به اتاق عمل نگاه انداخت و پرسید:
-
#ستاره کیه؟ خواهرته یا مادرت؟
او
#ترسیده خود را عقب کشید. کف دستانش را بدون توجه به آلودگی روی زمین فشرد و چانه‌اش لرزید.
-زن...
#زنمه.
پرستار شوک زده چشم گرد کرد و لب زد:
-
#زنت؟
https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0
https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0
سپهر
یک پدر و یک روانشناس!
مردی پر از غیرت و تعصب که توی سیزده سالگی پدر شده و حالا با سی‌و‌یک سال سن
یک پسر هفده‌ ساله‌داره‼️
مردی فراری از تمام زن‌ها به خاطر گذشته‌‌‌‌ای تلخ اما با پیدا شدن سر و کله‌ی کارآموزی شیطون، تمام معادلات ذهنی‌ش به هم می‌ریزه و ..‌.
از سمتی پسر نوجوونش و سمتی دیگه عشق تازه ریشه زده...❌️💯
https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0
https://t.me/+591xsmetBw02ZmY0
لینک هر روز عوض می‌شه و ممکنه این رمان جذاب رو از دست بدید❌️💯❤️‍🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 18:27


- توی لپ‌تاپت عجب چیزایی داری!

با حرص تایپ می‌کنم.

- مردک دیوانه. توی پوشه‌هام نرو شخصین.

چند شکلک خندان برایم ردیف می‌کند و بعد عکسی از خودم می‌فرستد که سرم داغ می‌کند.
عکس من در اشپرخانه با تاپ و شورتک.

- چه شخصی هم هست! موهای ژولیده و شلوارک مامان‌دوز. خدایی چرا با من اومدی سر دیت؟

با حرصی که کم کم دارد به گریه تبدیل می‌شود گوشی ام را می‌اندازم. بعد از سال‌ها توانسته بودم مردی را برای خودم پیدا کنم و او چه کرده بود؟
درحالی که مجذوب جذابیتش شدم، لپ‌تاپم رو دزدید و حالا قرار بود تک به تک عکس‌های شخصی‌‌ام را به مسخره بگیرد.

- قهر کردی جوجو؟ بیا خودم واست لباس خوشگل می‌خرم.

و باز هم شکلک خندان و عکس دیگری از من.
این بار در دانشگاه.
آن هم با ژاکت قهوه‌ای بلند کهنه‌ام، شبیه گداها شده بودم.

سریع به او زنگ می‌زنم.

- سلام بر جوجوی بدلباس من!

- میشه لپ‌تاپم رو پس بیاری؟ هرکاری بگی میکنم.

صدای خنده ی شیطانی‌اش می‌آید.

- هرکاری؟ باشه بیا دم در.

ناباور به سمت بیرون می‌دوم که موتورش را دیدم. مردک دم در خانه ام است.
سریع به سمتش می‌روم که لپ‌تاپ را پشت سرش قایم می‌کند.

- یه بوس شب به خیر بده تا بهت بدمش.

مامان همیشه می‌گفت بهترین رابطه‌ها از عجیب‌ترین ملاقات‌ها شروع می‌شن. توی اولین قرارم با اون مرد، لپ‌تاپم دزدیده شد، دومین دیدارم وقتی بود که یواشکی وارد خونه‌م شد و آخرین ملاقات؟ وقتی توی اداره‌ی پلیس فهمیدم پنج سال پیش مرده!


https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8
https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8
https://t.me/+Hfc4XVWmx3VlNDU8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 18:27


#پارتی‌از‌آینده🔥

_ننه‌گل من این علوسکمو نگه میدالم برای خواهلم....


_ ننه قربونت بره، ایشالا به یه سال نمی‌کشه خواهر دار میشی، منم نوه دار مادر...

با صدای صحبت مادر و دخترکش از اتاق بیرون رفت و سرگردان و گیج وسط آشپزخانه به آن ها خیره ماند.

دختر کوچکش با ان اداهای نازش. موهای فرفری و آن جسه کوچک و خواستنیش، عروسکش را در بغلش فشرد و پشت چشمی برای پدرش نازک کرد.

_چته باز وزه خانوم... برای من قیافه گرفتی؟


دخترک با ناز سری به تایید تکان داد.


_اگر خواهل نیارید آله من قهل میکنم.


با این حرف دخترک چشمانش درشت شد. و شوکه به سرفه افتاد.

_بچه تو با این نیم وجب قدت به این چیزا چیکار داری؟ برو خاله بازیتو بکن....!

_نخیلم، ننه‌گل میگه اگه تو و مامانم شبا تو یه اتاق بخوابید. بعدش همو بوس کنید، بلای من یه دونه خواهل میالید.

سمت مادرش که با خنده و قربان صدقه دخترک میرفت برگشت.

_ننه باز این چیزا چیه کردی تو مغز بچه؟؟

_ همینه که هست پسرم، تو که رغبت نمیکنی با زنت هم اتاق بشی و بهش دست بزنی، منم دلم میخواد باز نوه دار بشم.

حیران نگاهی به مادرش انداخت و با صدای آرامی گفت:

_جلو بچه چه حرفیه میزنی مادر من....!

_والا مادر از من گفتن، تا آخر این ماه عروسم آبستن نشه من ساکت نمیشینم.....!
https://t.me/+Vh-M0_TwEQ02MDE0
https://t.me/+Vh-M0_TwEQ02MDE0
https://t.me/+Vh-M0_TwEQ02MDE0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 18:08


-ددی چو.چو.لیم میخاله بلام میخولی؟🥺🍓🙇‍♀

+ دختر کوچولوم حشر.ی شده
- ددی جون پوشکم ناناسمو زخم کرد لدفا عوضش کن🧻🧸🎀

- در اوردن پوشک یه بهایی داره
با دیدن کی‌ر کلفت ددی که از تو شلوارش بیرون اومد جلوش نشستم و زبونم و...🍆🍑💦


دوست داری همچین رمانی بخونی ؟؟
تو این چنل جوین شو رمان ددی خشن لیتل حشری بخون🍼🍭🍬
https://t.me/+MWZ81vBXpQ5iY2Rk
https://t.me/+MWZ81vBXpQ5iY2Rk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 17:44


خانم وکیل شرط می‌کنه که در عوض آزادی پدر موکلِ زنش....💦🙊🔞🏳‍🌈

-میدونی چرا موکلای زن پیش من نمیان توکا؟
از چشماش ترسو می‌خوندم...

با سرگرمی دستامو کنارش روی دیوار گذاشتم و مجبورش کردم به دیوار تکیه بده.
هینی کشید و با خجالت چشماش رو بست.

پوزخندی زدم.
-چون من همجنسگرام... در عوض کمک به موکلین فقیر میدونی چی میگیرم؟🔥

با ترس بهم خیره شد که لبم رو اغواگرانه کنار گوشش بردم و پچ زدم: #باکرگیشون!🔞
https://t.me/+MCNDQ7DzeIw5YzU0
https://t.me/+MCNDQ7DzeIw5YzU0
پدرم در شرف اعدام بودو بهم آدرس اونو دادن..زنی که میتونست نجاتش بده!
گفت بهم کمک میکنه اما در عوض...🔞

#لزبین #عاشقانه #درام_اجتماعی🏳‍🌈

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 16:18


آرین نامدار ، مرد ۴۰ ساله جذاب و سکسی
صاحب بزرگترین کمپانی خودروهای لوکس و گرون قیمت!
کسی که ارزوی هر دختریه اون بشه شوگر ددیش و یه شب رو تا صبح زیرش سر کنه
روزی که توی بزرگترین نمایشگاه سال خودروهای ایران قدم میزنه چشمش به هیکل ظریف و کردنیِ یه دختر کوچولوی ۱۸.۱۹ ساله میوفته.
از اون روز به بعد اون هیکل و قیافه‌ی تحریک امیز دائم جلوی چشمای آرینه تا روزی که نگین به خاطر از کار افتادن سیستم ماشینی که از اون نمایشگاه خریده دوباره به نمایشگاه برمیگرده...🔥

#ژانر: بی‌دی‌اس‌امی♨️ ددی‌لیتل‌گرل🍼 🎀 هات💦🫦
https://t.me/+MWZ81vBXpQ5iY2Rk
https://t.me/+MWZ81vBXpQ5iY2Rk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 15:17


🍌رمان های فــول‌اســمات و ددی‌کینــک❤️
پروفایل های جذاب مخصوص ست و لیتل ها 🍭
🍌کـانــال مخصوص 𝐋𝐢𝐭𝐭𝐥𝐞 های صورتی 💕💥

🎀 https://t.me/+O13y3yjaeAgzZGE0
🎀 https://t.me/+O13y3yjaeAgzZGE0
🎀 https://t.me/+O13y3yjaeAgzZGE0
ʰᵒˡʸ ˢᵉⁿˢᵉ ᵇᵃⁿᵉʳ

🫦 هــورنـی بیبـــی⁉️ ســریـع بکــوب اینــجا و شــق‌شــو 💋🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 13:52


- ازدواج کردی؟💍

امگا لرزون انگاشتاش رو چلوند و نگاه بی قرارش رو به پزشک داد.

- متاسفانه رحمت توانایی باروری رو از دست داده

امگا تقریبا نطقش با جمله پزشک بسته شد اما طولی نکشید که در ورودی مطب به هم کوبیده شد.

افرادی با یونیفرم خاص سازمان، مطب رو در محاصره قرار دادن که آلفا با گام های بلندش خودشو به امگای ناسپاسش رسوند.

با کشیده شدن یهویی لباسش از پشت، هین بلندی گفت که صدای خش‌دار آلفا بلند شد:

خودم اون ماسماسک بچه سازو خراب کردم که هر وقت دلم خواست داخلت بکوبم بدون نگرانی برای یه بچه نقنقو..!!🔞⛓️
https://t.me/+s8tvqhJK4TEwMDU0
https://t.me/+s8tvqhJK4TEwMDU0
الفای سر شناسی که دل می‌بنده به امگایی که برای گذرون روزش دست به گدایی میزد💍⛓️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 12:41


از این گیفا برای حش.ری کردن پارتنرت میخای؟! 😔💦

انواع داستانک های BDSM !❤️‍🔥🧊 ៸៸ ⬪
ʰᵒˡʸ ˢᵉⁿˢᵉ ᵇᵃⁿᵉʳ
بهترین منبع ایده تنبیه برای ددی های
فاکر و خشن!
😈
https://t.me/+O13y3yjaeAgzZGE0
https://t.me/+O13y3yjaeAgzZGE0
https://t.me/+O13y3yjaeAgzZGE0
سکانس‌های #خاک‌برسری و کیس و نود🤩
فیلم های ددی کینک! 🤩
↝کلی گیف کیوت و هورنی کننده برای
لیتل گرل و پت ها ! 🍓😈

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 12:36


#گـــی🍒
#سادیسمی 🚩
#ازدواج_اجباری ❤️‍🔥

_ ناموسمی و
#دلم میخواد #هرشب تا خود صبح #اینطوری بگـ.ات بدم.. #خوشم نمیاد حتی #بیرون از اتاق #خوابمون با #کسی حرف بزنی..
ولی وقتی
#تنهاییم باید #پاهاتو واسم باز کنی.. #طوری که اون #سوراخ صورتیت کامل #مشخص باشه.. باید #برام هـ.رزگی کنی.. صدای #آه و #ناله ت باید کل عمارت رو برداره.. #شوهرت رو هر شب #باید تمکین کنی..
https://t.me/+CTJDvVlcnV4yNDNk
https://t.me/+CTJDvVlcnV4yNDNk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 11:58


- ازدواج کردی؟💍

امگا لرزون انگاشتاش رو چلوند و نگاه بی قرارش رو به پزشک داد.

- متاسفانه رحمت توانایی باروری رو از دست داده

امگا تقریبا نطقش با جمله پزشک بسته شد اما طولی نکشید که در ورودی مطب به هم کوبیده شد.

افرادی با یونیفرم خاص سازمان، مطب رو در محاصره قرار دادن که آلفا با گام های بلندش خودشو به امگای ناسپاسش رسوند.

با کشیده شدن یهویی لباسش از پشت، هین بلندی گفت که صدای خش‌دار آلفا بلند شد:

خودم اون ماسماسک بچه سازو خراب کردم که هر وقت دلم خواست داخلت بکوبم بدون نگرانی برای یه بچه نقنقو..!!🔞⛓️
https://t.me/+s8tvqhJK4TEwMDU0
https://t.me/+s8tvqhJK4TEwMDU0
الفای سر شناسی که دل می‌بنده به امگایی که برای گذرون روزش دست به گدایی میزد💍⛓️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 10:49


#گـی سک*س پسر مذهبی و شوهر بی حیای بوکسورش ؟😏🚫🔥

- هیسس‌ فقط واسم #ناله کن
آقازاده می‌ترسه #حامله شه؟
هر شب بهم ک*ون میدی از چی میترسی اخه؟
پسر بیچاره با درد و #لذت سعی کرد خودش رو #عقب بکشه
که مرد پشت سر #کمرش رو محکم گرفت
- کجا با این عجله؟ می‌خوام تا خود #صبح به ف*اکت بدم پسر #مذهبی من
#ضربه هاش رو درست به #پروستات پسر میزد و به فاکش میداد و پسر سیاه بخت ، نمیدونست که دارند ازشون #فیلم میگیرند🚫🥶

https://t.me/+CTJDvVlcnV4yNDNk
https://t.me/+CTJDvVlcnV4yNDNk
پارت خود رمان 🚫

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 10:12


شورت خیسم که به ک.صم چسبیده بود رو کنار زد و با انگشت روی شیار ک.ص خیسم کشید
-آییی بابایی جیشم میگیرههه
پوزخندی زد و لبامو توی دهنش گرفت
-بزار بیاد ، جیشت نیست داری ارضا میشی کوچولوی من!
خودمو شل کردم که ناگهان جیشم با فشار...
https://t.me/+tT-aB39l8dMxYmU8
https://t.me/+tT-aB39l8dMxYmU8
رو دست باباییش جیش میکنه باباییشم ک.صشو کبود میکنه🙈💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 09:35


- برگه طلاق اومده زیر دستم..فک کردی من به جدایی رضایت میدم امگا؟⛓️💍

یکبار دیگه آلتش رو بیرون آورد و محکم تر از قبل درون امگا کوبید.🍑
جیغ و گریه امگا طنین انداز عمارت باشکوه آلفا بود اما هنوز وقت نکرده بود درباره جنین بیگاهش حرف بزنه!🔞
https://t.me/+s8tvqhJK4TEwMDU0
https://t.me/+s8tvqhJK4TEwMDU0
امگایی که روزی گدایی می‌کرد حالا به عنوان جفت و همسر الفایی شناخته می‌شد، زبان زد دولت و کشوره🔞💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

05 Nov, 08:39


#گــــــی🔥 #اســـمـــــات💦 #خــشــــن😈

سکس پسر 17 ساله با ارباب خشن 30 ساله.....🔞
پسری که دزدیده میشه و تبدیل به برده جنسیه یه ارباب خشن و وحشی میشه😰


#پارت_78
+شل کن توله داری کــیـ'ــرمــو نصف میکنی👿
اما دنیل فقط جیغ میزد و تقلا میکرد
+توله سگ با توام شل میکنی یا پــاره ات کنممم
اینو گفت و محکم تمام کــیــ'ــرش رو.........😱😢
بـمـال رو لـیـنـک که پـارتـاش آبـتـو راه مـیـنـدازه💦بـا دسـتـمـال بـیـا کـه خـیـس مـیـشـی😈🏳‍🌈🔥
https://t.me/+tt7SBOU0AOs3M2Y0
https://t.me/+tt7SBOU0AOs3M2Y0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Nov, 08:18


#بوسه‌ای روی پیشونی پسر نشوند .
خیره تو چشم‌های #اشکیش ضرباتش رو سریع‌تر #کرد .
صورت پسر# سرخ شده بود و #کنترل #ناله‌هاش رو از #دست داده بود .
درد #چشم‌هاش رو اشکی کرده بود و #بدنش از #لذت می‌لرزید .
خودش را کمی #بالا کشید و #دندونش رو توی شونه‌ی مرد #فرو کرد .
_کایا ، کجایی؟
با شنیدن صدای #برادر کایا ، هر دو #خشک شده به هم خیره شدند .
●●🔥●●●💦●●●🔥●●
#انتقامی #گی🔥
https://t.me/+qbwKAJoPOIo4M2Vk
https://t.me/+qbwKAJoPOIo4M2Vk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Nov, 07:47


#ددی_لیتل‌بوی🍆💦🌈
#پارت‌اول🔞🤤 ددی که از فا* حشه خونه لیتل خریده🫦🍑

+ واسه راند چهارم خودت رو آماده کن بیبی اینبار می خوام اولم واسم ساک مجلسی بزنی!
بی رمق به قیافه جدی ددی زل زدم و دستم بین پاهام نشست
- ددی جون توی تنم نذاشتی تازه من ار* ضا نشدم!
پوزخندی بهم زد و جلوی صورتم د* یکش رو گرفت سرم رو بهش فشرد
+ بخورش بیبی وگرنه تا دسته می کنم توی باس* ن #گشادت!
میخوام از حرفش شنوی نکنم که فریاد کشید
+ سرپیچی از دستور ددی عواقب داره مرد جوان پاره‌ات می کنم پسره‌ی #سرکش هرزه!
درمونده به هیکل بزرگش خیره شدم که پشتم قرار گرفت و بدون زدن چیزی مر* دونگی درازش توی سوراخم فرو رفت اهی کشیدم
- ازت بدم میاد تو ددی بدی هستی!🥹 تو یه متجاوز گر و #وحشی هستی! من از پیشت میرم...
حرفم برام گرون تموم می شه حین ضربه زدن به پشتم دیلدو رو برداشت
فریاد کشید
+ خفه شو از فاحشه خونه کشیدمت بیرون تا با من بخوابی میخوای کجا بری کون بدی!؟ تو تا ابد زیرخواب منی سوییت هارت!
https://t.me/+7649hPAJf1s2NTc0
https://t.me/+7649hPAJf1s2NTc0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

01 Nov, 06:32


پسر خالشو برده مطیع خودش میکنه💦🫦🔥
سیگارشو روشن کرد و رو تخت نشست رو مبل تک‌نفره ی گوشه اتاق نشسته بودم و بهش خیره شده بودم که لب زد:
- به چی زل زدی؟

چیزی نگفتم که با سر به پاهاش اشاره کرد وگفت:
- بدو بیا زیر امن ترین نقطه جهان پسرخاله!

چاره ای جز اطاعت کردن نداشتم مطیع چشمی گفتم و به زیر پاهاش خزیدم و شروع به بوسیدنشون کردم

با تموم شدن سیگارش با پاش اروم رو صورتم کوبید و با پوزخندی لب زد:

- داگی شو توله...بلبل پسرخالت لونه بلبل تولشو میخاد!

https://t.me/+3IqxHBxqYhFlMzJk
https://t.me/+3IqxHBxqYhFlMzJk
پسرخالش ازش اتو داره مجبورش میکنه برده جنسیش بشه❌️🔞

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 20:49


#دختره‌ی‌هورنی‌جلو‌میسترسش‌خودارضایی‌میکنه🔥🔞
BDSM⚠️
خوناشامی💦

پارت ۲۴۴‌رمان

+مثل یه جن..ده جلوی من آه و #ناله می‌کنی اصلا نگران نیستی دوستت #صداتو بشنوه؟

با لحن #محکمی ادامه داد:
+شیر آبو باز کن نذار #صدات بره بیرون.

بدون اینکه کارم رو #متوقف کنم با دست آزادم شیر آب روشویی رو باز کردم. #خیسی بین پاهام حالا شدت گرفته بود و تا روی #رون‌هامممم‌ 😈

https://t.me/+vZRii3GSHhI2MWY0
https://t.me/+vZRii3GSHhI2MWY0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 20:49


#ددی_لیتلبوی🍭🍼
#تریسام😈🩵


صدرا و امیر یک کاپل هستند که هردو پزشک و عاشق همدیگه ان، در کنار هم زندگی می‌کنند که با ورود معراج به زندگیشون حس های پدرانشون قلقلک داده میشه و ....😬🩵


https://t.me/+87pyYuPCjxE5ZDU0
https://t.me/+87pyYuPCjxE5ZDU0
https://t.me/+87pyYuPCjxE5ZDU0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 20:03


خلاصه :
حامی پسر مهربون و مظلوم ته تغاری حاج حامد مستوفی ...
دعاهای حاجی بعد از چندین سال مستجاب شد و از زن دومش تونست صاحب بچه به اسم حامی .‌‌...
زن اول حاجی دو پسر و یه دختر واسش آورد اما حاج حامد هیچ کدوم رو اندازه حامی دوست نداره!
حتی بهش اسم دوم داد کاوه ...
کاوه‌ی بابا ..‌.
حامی خونش ، جونش و تموم نفسش بهش بنده ...
تموم مردم شهر از علاقه حاجی به پسر کوچولوش خبر دارن ..‌
کسی که نباید خبردار می شد صاحب بود که فهمید .‌...
شب تولد حامی یه فیلم فیک رو توی صحفه تلویزیون پخش کرد ...
حامی به ناحق طرد شد و بچه‌ای رو بزرگ کرد که پدرش کثیف ترین آدم بود ....

https://t.me/+uDJuMCA1K_M3OTY0

#گی‌لاو🏳‍🌈 #انتقامی🔞

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 20:03


#ددی🍼🥹 #لیتلگرل🧑🏻‍🍼♥️
#عاشقانه


صدرا پزشک مغرور و حاذقی که عاشق #دخترکوچولوی داستانمون میشه و برای بدست آوردنش بهش پیشنهاد کار تو خونش رو میده


#پارت_آینده


مثل یک دخترِ خوب بدون هیچ اجباری کامل #لباس هات رو درمیاری لیلی ، و روی تخت بدون اینکه صدات رو بشنوم #دراز میکشی...


https://t.me/+DlyF0caGYDMyMDRk
https://t.me/+DlyF0caGYDMyMDRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 19:37


با یک #دعوا تو پت شاپ ، اردوان ۳۵ ساله برای اولین بار نیما رو که صاحب پت شاپ هست رو می بینه ، اما فکرشم نمی کرد این #اتفاق باعث شه چند ساعت بعد به خاطر اون پسر که ماشینش کنار اتوبان خراب شده ، ترمز کنه و نتونه #بیخیالش بشه . تا حدی که اردوان مغرور حتی به گرایش خودشم شک می کنه ، چون مدام از فکر نیما بیرون نمیاد ، چون ناخواسته روی نیما غیرت #وحشتناکی داره
https://t.me/+awP0BQDrPgtmODA8
https://t.me/+awP0BQDrPgtmODA8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 18:17


اردوان درونم می کوبید و واقعا #عمیق بود . هر چند لحظه کمی نفس می کشید و صبر می کرد ، بعد #محکم بهم ضربه می زد . وقتی به نقطه حساسم رسید ، اگه دستهاش #سفت نگه ام نداشته بودن وا می رفتم . صدای ناله هام دست خودم نبود ، برای همین اردوان #سرم رو برگردند و لبهاش رو محکم روی لبهام نگه داشت . محکم ضربه می زد و #ناله هام توی دهنش گم می شد

همه ما دو #شخصیت داریم . شخصیتی در خفا وشخصیتی برای بقیه آدمها ❤️
نیما ۲۸ ساله صاحب یک پت شاپ کوچک ، از سن کم
#مستقل بوده . تنها دلخوشی اش گربه اش و همسایه های ساختمانش هست . در ظاهر قوی اما در باطن به دنبال حس امنیت می گرده
اردوان ۳۵ ساله ، مدیر
#شرکت موفق پدرش ، همیشه به دنبال اثبات بد ذاتی آدمهاست . برعکس تصور همه دخترها که اون رو بی احساس می دونن ، اتفاقا اردوان خیلی #غیرتی و سلطه گره ، عاشق مراقبت کردن شدید و #وسواس گونه است ، اما شخصی رو تا امروز لایق این بعد از شخصیتش نمی دونه ❤️🏳️‍🌈

قهوه خاص #گی#مستر

https://t.me/+awP0BQDrPgtmODA8
https://t.me/+awP0BQDrPgtmODA8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 17:52


🔩🍑🔩🍑🔩🍑🔩🍑🔩🍑🔩

ژانر = خشن +18
رول = مستر / اسلیو‌گرل

لوله با قطر ۱۰ سانت رو میکنه تو کون دختره 😳🔥 اسلیوش هم به خاطر مازوی بالاش میگه آه بیشتر بک*ن توم 🤤💦

مشاهده ویدیو در چنل زیر 👇
https://t.me/+mfZhuQ6m5Ig5NTE8
https://t.me/+mfZhuQ6m5Ig5NTE8
چنل فیلم 🔞
🔩🍑🔩🍑🔩🍑🔩🍑🔩🍑🔩

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 17:05


کارهامون #دست خودمون نبود . همونجا دوباره روی میز خوابوندمش و اینبار پاهاش رو باز کردم . اونقدر #محکم داخلش می زدم که با لذت #جیغ می کشید . نفس #نفس می زد و سطح میز رو می خواست چنگ بزنه . پاهاش می لرزید برای همین روی شونه هام انداختمشون و کمرش رو خودش کمی بلند کرد . مثل همیشه گفتم : تو خیلی #سکسی ، صدات ، #جیغ هات، بگو مال کی هستی .
با ناله گفت : تو
روش خم شدم و نزدیک #صورتش شدم ، ناله هاش بلند تر شد و گفتم : اسم ام رو بگو
همزمان ضربه هام رو
#سریع تر کردم که گفت : اردوان
با داد گفتم : کامل بگو
با جیغ و ناله گفت : من مال
#اردوانم ، فقط اردوان
با
#ضربه هام گفتم : همه چیزت مال منه

نیما پسری ۲۸ ساله که گی هم هست فکر نمی کرد با
#وضعیت مالی خراب و پت شاپ ورشکسته اش کسی پیشنهاد #شراکت بهش بده . اردوان ۳۵ ساله که برای هیچ دختری بیشتر از ۱ ماه وقت نمی زاره ، فکرشم نمی کنه زندگی اش درگیر یک پسر و #مشکلات اون بشه در حدی که به گرایش خودشم شک کنه 🔥💦
https://t.me/+awP0BQDrPgtmODA8
https://t.me/+awP0BQDrPgtmODA8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 16:06


✏️🔥✏️🔥✏️🔥✏️🔥✏️🔥✏️🔥

ژانر = تنبیه ⚠️
رول = مستر/ اسلیو‌گرل

برده اش کار اشتباهی میکنه ، اربابش هم با پدل و کراب باسنش رو جر میده و قرمز میکنه 😈💦 بعد با شلاق تازیانه میزنتش 🔞

برای مشاهده این ویدیو و فیلم های دیگه توی چنل فیلممون درخواست بده 👇🔥

🔞 چنل فیلم BDSM , LGBT , kink 💦💦

✏️🔥✏️🔥✏️🔥✏️🔥✏️🔥✏️🔥
https://t.me/+mfZhuQ6m5Ig5NTE8
https://t.me/+mfZhuQ6m5Ig5NTE8
حجم 15 مگابایت 💯🔥💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 15:56


پسر جذابی که چشم فرمانده رو میگیره و به جای تمرین های نظامی، زیرخواب فرمانده‌ش میشه💦🔥
#گی🌈 #خشن🔥 #اروتیک💦 #اس‌امی

کمی از #التش توی #سوراخم فرو رفت
نزدیک بود #فریاد بزنم که سریع دستش که پشت گردنم بود رو جلوی دهنم گرفت و فریادم رو پشت دستش #خفه کرد.
از فریادم فقط #ناله های خفه ای به جا موند که پشت دست #قدرتمند #فرمانده م حبس شده بودن.
بیشتر #فشار نداد. همون مقدار که تو رفته بود رو نگه داشت و گفت: داد بزنی دهنت رو #سرویس میکنم #حیوون. #خفه‌خون میگیری و اروم #کونتو میدی.🌈🌈
https://t.me/+zb5n1QT2yCY5YTBk
https://t.me/+zb5n1QT2yCY5YTBk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 14:44


از چشمای #خمارش میتونستم #بفهمم که بعد از یکم #تنبیه چقدر #هو.رنی شده و #بر.جستگی عض.وشم #حدسمو تایید می کرد.🔥🫦
#با.کسرشو پایین کشیدم و #دستمو روی‌ #پایین تن.ه اش حرکت دادم که خیلی زود #ناله هاش اتاقو پر کرد.🤤
#حرکت‌دستمو #تندتر کردمو #پریکا.مش #بیرون ریخت.💦
- مامیی...اهه..#انگشتات..🖖🏻
+ چی؟؟🤔
- انگشتاتو #میخوام...🥺
+ #انگشتام چی؟؟😈
- میخوامم..#انگشتات #داخلم باشن..اهه..تا #بیاام.🥵💦🔞
https://t.me/+UjonSauOzrg4N2I0
https://t.me/+UjonSauOzrg4N2I0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 14:29


پلیسی که پارتنرشو از پارتی جمع میکنه و تو خونه...🥃🩸 / #گی خشن

کیان قدمی دیگر به او #نزدیک شد و آئین به دیوار چسبید.
-شاید اسم صاحبت باید رو تنت #حک شه.
+من نمیخواستم نزدیکم بشه... دیدی که ازش فاصله گرفتم.واقعا نمیخواستم لمسم کنه.
اما کیان در ذهنش میچید که روی تنش داغ بگذارد یا که نامش را #خالکوبی کند.
و این فکر در چشمانش مثل رعدی نمایان شد که لرزی به تن پسر افتاد و حس خطر دروجودش رخنه کرد.
با #فرچه به سمتش رفت و...😱🩸
https://t.me/+3geQFhJwcTRhMGJk
https://t.me/+3geQFhJwcTRhMGJk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 13:57


سماح
#سماح

https://t.me/+u3ow3D8lt15jMjlk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 13:01


#مامی👠 #لیتل‌بوی🍼 #بیبی‌بوی🧸
#لیتل‌بوی دانشجویی که عاشق #استاد دانشگاهش میشه و وقتی میفهمه که اون یه #مامیه، حسای #لیتلیش قلقلک داده میشه و ...
🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞
با #ذوق به #پستونک توی دستم نگاه می کردم که با صدایی که از پشت سرم شنیدم، برگشتم.😰
+ دوست داری #امتحانش کنی؟؟🫦
- ولی..م..من #تجربه ندارم..🥺
+ منم گفتم فقط امتحانش کنی.🔥
تا خواستم چیزی بگم، #جلو اومد و #پستونکو از دستم گرفت و جلوی #دهنم گرفت.🫢
با #تردید #لبامو از هم #باز کردم و پستونکو توی #دهنم گرفتم که #حس #عجیبی توی تمام #تنم پیچید و #آروم شروع به #مک زدنش کردم.😥
از‌ خجالت #سرمو پایین انداختم که #دستشو زیر #چونم گذاشت و #سرمو بالا آورد، #دستشو #نوازش وار روی #گونم میکشید.🥵
#گرمای #دستش و #نوازشش باعث شده بود کم کم #چشمام سنگین بشه و #پلکام روی هم #بیفتن، #انگار که #متوجه شده بود، آروم دستشو پشت #کمرم گذاشت و منو توی #بغلش کشید. 🫂🌙

https://t.me/+UjonSauOzrg4N2I0
https://t.me/+UjonSauOzrg4N2I0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 12:27


💦🤤💦🤤💦🤤💦🤤💦🤤💦

ژانر : استریت
رول : اسلیو/مستر ⚠️🍑

به لیتلش میگه موقع تنبیه کاستوم خدمتکاری بپوشه و بعد وسط اتاق دامنش رو میده بالا و اسپنکش میکنه و میماله براش 😈💦

🔞🔞 دیدن ویدیو کامل بالا در چنل زیر 👇

https://t.me/+mfZhuQ6m5Ig5NTE8
https://t.me/+mfZhuQ6m5Ig5NTE8
حجم 15 مگابایت 💯
🔥💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

31 Oct, 11:42


آئین مردی که معلم بچه های ابتدایی یه روز سر راه مدرسه شون یه مرد پلیس رو میبینه و همون لحظه دلشو بهش میده ولی حتی روحشم خبر نداره روحیات این مرد...🩸

دستشو میکشم روی تخت پرتش میکنم و دست به سمت یقه پیرهنش برده به شدت میکشم که پاره میشه

قبل از اینکه تقلا هاش شروع بشه سیلی به صورتش میکوبم و توجهی به بغضش نشون نمیدم

کمربند رو از شلوارم باز میکنم و ضربه اول روی رون های لخت و تو پرش میزنم که صدای فریاد مردونه ش تو اتاق میپیچه

_گفتم
#هرزگی نکن آئین گفتم یا نه؟ خوشت میاد منو جلوی همکارام خجالت زده کنی اره؟

عصبی گازی از رون سفیدش میگیرم و آلتمو که حسابی شـ.ـق شده رو یه ضرب کلشو واردش میکنم

از شدت درد صورتش قرمز میشه و با گریه دستشو دور گردنم حلقه میکنه

_کیاااان...اخخخخ...بکش بیرون...کیان...ایییی...خونریزی..

قبل از اینکه جمله ش به پایان برسه...
🔞🔥
https://t.me/+3geQFhJwcTRhMGJk
https://t.me/+3geQFhJwcTRhMGJk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 12:00


#دهنتو‌باز‌کن‌باید‌برام‌ساک‌بزنی 💦🤤

-چی میگی من دکتر روانکاوتم پارتنرت ک نیستم 😳
:من نمیدونم حالم بده تو ام‌ ک دکتر ی یا میخوری یا بهت تجاوز میکنم 😈
با خرص جلوش زانو زدمو زیر لب گفتم اینم یه جور تجاوزه. اگه مجبورم کنی کیر گنده اتو بخورم و لیسش یزنم🫤

https://t.me/+gLmGNDsHkJ04YmZk
https://t.me/+gLmGNDsHkJ04YmZk
دکتری ک توسط بیمارش دزدیده میشه و مجبوره براش التشو بخوره 💦🤤🔞
#گی💦🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 11:02


#ددی‌لیتل‌گرل🧸🔞 #پارت‌رمان💕🥹
دوتا ددی که وسط خیابون دختر مردمو از سر کل کل بلند می کنن و تری* سام میرن🔞🤤


ولم کن کمکم کنید. دارن دختربلند می کنن کمک... آقا کمکم کن!
ملتمس به اون مرد زل زدم که غیاث داد کشید
- خفه شو خواهر می خواستی با دوست پسرت کجا بری؟ فکر کردی بابا بفهمه سرتو نمیبره؟
غیاث قهقهه زد:
- توله بابا خیلی می خاری؟ بزنم همین جا جرت بدم؟
البرز محکم کمرم رو چنگ زد و دم گوشم گفت:
- راست کردم واست بیبی! راند اول مال منه غیاث...
غیاث عصبی داد کشید:
- به کی* رت بگو مال منه پرده‌اش وگرنه میزنمت البرز!
البرز شاکی بازوم رو کشید.
- جهنم و ضرر همون اول کار تری. سامو میریم اینجوری جوجه هم عادت می کنه به دو کی* ر . مگه نه بیبی؟!
https://t.me/+Nbw8K6wd-WtiY2E0
https://t.me/+Nbw8K6wd-WtiY2E0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 09:37


نامور نورزاد، مرد جذاب و خشکِ تعصبی که بخاطر مخالفتای مادرش با دخترکم سن و سالی ازدواج میکنه و همون شب تموم حرصش از زندگی و مخالفتای مادرش رو توی رابطه ی خشنش بکار میبره و ک*ص تپل دختری که به ناچار زنش شده رو جـــر میده اما...🔞🔥💦🔞
https://t.me/+y2lSr_9L7SdiZDY0
https://t.me/+y2lSr_9L7SdiZDY0
بلاخره همچی رو درست کرد میتونه به معشوقه اش برسه و میخاد طلاق بگیره ولی با حامله شدن دخترریزه میزه اش همچی بهم میریزه و...😱💯🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 08:42


دیگه منتظر پارت گذاری نامنظم کانال ها یا خرید #Vip با قیمت نجومی نباش!🤩

رمان کده اینجاست تا به تو کمک کنه انتقامت رو از همه رمانای آنلاین بگیری😏💦

رمان کده هر فایلی رو به محض تموم شدنش تو وی‌آی‌پی داخل کانالش شیر میده🔥

همین الان میتونی با عضویت تو کانالش کلی فایل #بدون_سانسور و #ممنوعه رو بخونی 💦🔞
https://t.me/+CFuC2nqcM_MyYWE0
https://t.me/+CFuC2nqcM_MyYWE0
‼️به دلایل امنیتی زود پاک میشه‼️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 08:15


درسا دختر ۱۷ ساله ای که به خاطر انتقام بالا کشیده شدن اموال پدریش از عموی ۴۷ سالش با اون وارد رابطه میشه و میخواد تیشه بزنه به ریشه زندگی عموش.
غافل از این که امیر علی پسر عموی خوش تیپ و خوش چهره و البته بسیار خشک و عصبی درسا هر چیزی که سد راه خنده های مادرش بشه رو از بین میبره!
حس انتقام آتیشی میشه که دامن همه رو خواهد گرفت!

https://t.me/+BL_8iGxbcCAwMDlk
https://t.me/+BL_8iGxbcCAwMDlk
داستان دختر کوچولوی هورنی که به خاطر رابطه با عموش مجبور میشه با پسر عموش هم خونه بشه و هر شب تنبیه جنسی بشه🔞💦

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 07:16


-پاهاتو جمع کن تو شکمت ک.صت بزنه بیرون!
با ناز براش قمبل کردم که سیلی محکمی روی ک.صم کوبید
-آه آخ
انگشت فاک.شو توی ک.صم فرو کرد
-جووون ک.صت سرخ شده
انگشتشو توی ک.صم چرخوند و مشغول تلم.به زدن شد صدای شلپ شلوپ اب ک.صم توی اتاق پیچیده بود و نزدیک ارضا شدن بودم که انگشتشو در اورد و کونمو توی چنگش گرفت
-تا وقتی ابمو نیاوردی حق ارضا شدن نداری توله سگ
ک.یرشو با یه حرکت تا ته توی سوراخم فرو کرد و دوتا انگشتاش که توی سوراخم ک.ونم فرو رفتن از درد جیغی کشیدم و...🔞

https://t.me/+y2lSr_9L7SdiZDY0
https://t.me/+y2lSr_9L7SdiZDY0
کـص و ک.ون دختره رو جر می ده و به خونریزی می اندازتش!
هارد سکس دوس دارین جوین بدین
⚠️🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

30 Oct, 06:02


تاحالا شده دنبال یه رمانی باشی ولی هرچی دنبالش بگردی پیداش نکنی؟💦🏳‍🌈

رمان ددی لیتل گرل #صحنه_دار 💦🔞

رمان مستر اسلیو
#بدون_سانسور ‼️

انواع رمان
#ارباب_رعیتی ممنوعه 🔥

رمانای
#گی و #لزبین بدون سانسور!🏳‍🌈


https://t.me/+CFuC2nqcM_MyYWE0
https://t.me/+CFuC2nqcM_MyYWE0
اینجا تمام رمانای #پولی که براشون باید حق عضویت بدی رو رایگان بدون هزینه گذاشته!🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 21:26


توی سلف زندان قاتل سریالی معروف رو میکنه🔞🫥
❗️🏳‍🌈❗️🏳‍🌈❗️🏳‍🌈❗️
سمتش رفتم که بخاطر این بلبشویی‌ که درست کرده بود بکشمش‌ کنار که با ذوق سمتم اومد و بغلم کرد: کجا بودی عشقم! میخوام به این حرومیا نشون بدم که من تنها با تو تحریک میشم...
🚨🚨🚨🚨🚨
روی پاهاش خم شد و دیکم🍆 رو از شلوار بیرون کشید و شروع به ساک زدن کرد که فرمانده از بی‌سیم صدام کرد و تذکر داد، ولی مگه می‌شد پسرم‌ رو ول کنم؟

https://t.me/+3rEDgFhKJO0zYWFk
https://t.me/+3rEDgFhKJO0zYWFk
موهای بلندش رو کشیدم و شروع کردم به تکون دادن خودم‌ توی حلقش که عوقی زد و با چشمای اشکی بهم خیره شد.🥵👅

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 21:26


مدل معروف تهران که توسط دوست پدرش که یه مایه دار عربه تهدید میشه اگه براش #ساک🍆💦 نزنه پورنش🔞 رو با دوست دخترش به خبرنگارا میفرسته.

_ #آهههه🥵 چه چیز نابی به تورم خورده، لعنت.

پشت سر هم چنتا #سیلی محکمی به گونه پسر زد و قرمزشون کرد.

_ #آهههه💦 بخور لیسش👅 بزن بابات میدونه پسرش داره زیر کی به #فاک میره؟ د بگو کی داره تورو #میکنه پسرجون.

با برخورد #آلت🍆 شل مرد به ته حلقش عقی زد.

_مگه بهت نگفتم عق نزن #ه.ر.ز.ه؟

#دیکش رو از دهنش پسرک درآورد نزدیک #ارضا⚠️ شدنش بود.

_یه قطره از کام🥵 روی زبونت بمونه #جرت میدم.
https://t.me/+xoC1LPOqB15hZmZk
https://t.me/+xoC1LPOqB15hZmZk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 20:19


#گی #مافیایی🔥💦

نگاهی به #اسلحه ای که تو دستاش میچرخید کرد..

_تو باید حرفمو باور کنی
پوزخندی زد و بهش #نزدیک شد

_باید؟! برای من بایدی وجود نداره پسر جون!

اسلحه رو روی بدنش کشید و پشتش جا گرفت

با حس سر اسلحه روی #سوراخ باسنش لرزید..
همونجوری که اسلحه رو به سوراخ رهام #فشار میداد ماشه‌ رو کشید و بعد سرش رو وارد کرد

_ایی..وایـ..وایسا
سر..سرده..

سر رهام رو به سمت خودش چرخوند و شروع به #عقب جلو کردن اسلحه کرد

_اوم.. خوبه..شاید به #حافظت کمک کنه!
https://t.me/+hS0wOGMU8OE1MDRk
https://t.me/+hS0wOGMU8OE1MDRk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 20:19


فرشته ای که اسیر پسر شیطان شده و وقتی اسم خدا رو توی سرزمینشون میاره... 🥺💔
خون روی لباش وسوسه ام میکرد.
خونی از جنس بهشت و طعم گل های رز!
زبونم رو روش کشیدم و کمی ازش خوردم و گفتم:
اما نمیتونم به راحتی از اشتباه های گاه و بی گاهت بگذرم...این اشتباه قطعا حکمش مرگه و...
نگاهم سمت لباش رفت و لبام رو روی لبای سرخش کشیدم و گازی ازش گرفتم که نالید و اشک هاش بیشتر جاری شد.
گردنش رو بیشتر فشردم که صورتش سرخ شد و با چشای به خون نشسته ادامه دادم:
خیلی خوش شانسی که جلادت کسی هست که عاشقته...هم درد میده و هم مرهم میزاره روی زخم هات!
دستم رو روی بدن بلورینش کشیدم.
نفس نفس میزد.

🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥🔞🔥


https://t.me/+q_1P3vzneMw1YTU0
https://t.me/+q_1P3vzneMw1YTU0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 19:55


⚠️ این فیلم رو باید دید!🤩🔥
یکی‌شون گیه، و اون‌یکی با خودش درگیره🤩 به‌زور رابطه می‌خواد، اما نمی‌خواد دیگران متوجه بشن.🤩 ولی...

❤️  برنامه‌های زوج‌یابی

🔤 آرشیوی از بهترین و جذاب‌ترین برنامه‌ها، فیلم‌ها و سریال‌های بی‌ال و جی‌ال با زیرنویس فارسی، حجم کم، کیفیت بالا و....🤩
                 💦 بدون سانسور 🫦

🌈
t.me/+zxz-MATQOGRhMGFk
🌈
t.me/+zxz-MATQOGRhMGFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 19:22


🏳️‍🌈 اینجا بی‌ال‌شیپر نداریم؟🌈

طرفدارهای سریال‌های گی🍑 و لزبین🍒 اینجا رو از دست ندینا😎

0️⃣ t.me/+zxz-MATQOGRhMGFk
0️⃣ t.me/+zxz-MATQOGRhMGFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

29 Oct, 08:44


دزد عشق
#دزد_عشق

https://t.me/+V6NdeYAyY981ZmFk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 20:53


دوتا مافیای رقیب که هر دو گرایش ددی بودن رو دارن ؛
روزی که قرار گذاشتن تا سر حد مرگ همو بزنن و جر بدن ناغافل عاشق دختر شونزده ساله ریز جثه مدرسه‌ای می شن...
دختری که هر دوشون می خوان لیتلشون شه اما با هم کنار نمیان و جنگ می کنن...
بخاطر اینکه هر دو لیتل داشته باشن دختره رو با پیشنهاد تر* یسام غافل گیر می کنن و هر شب بخاطر بغل کردن لیتلشون دعوا و کتک کاری می کنن...

https://t.me/+AH2QmwMW3bUwODY0
https://t.me/+AH2QmwMW3bUwODY0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 20:33


بچه هااااااا
پیداش کردم.
این همون رمانی بود که بارها تو پیوی ازم خواستینش.
چند ساعت میذارمش تو کانال تا با خیال راحت جوین بشید☺️☺️☺️☺️
اینم خلاصه اش برای اونایی که نمی دونن🫥🫥

#گییییییی
شهریار مرد هات و جذابی که توی اوج بی پولی دل می بنده به یه پسر کافه دار مولتی میلیاردر!
و با تموم بی تجربگی اش سعی می کنه دل از آمین قصه امون ببره، همه چیز خیلی خوب پیش می ره تا وقتی که سر و کله ی زن مرموز گذشته ی شهریار پیدا میشه و تموم زندگیش رو زیر و رومی کنه.
#گییییییی
این رمان دارای کمی صحنه های منزجر کننده و ناراحت کننده است.
https://t.me/+5VKjWK9XmCUzYjI0
https://t.me/+5VKjWK9XmCUzYjI0
اوفففف عجب رمانیه

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 20:33


#پارت23
#صحنه‌دار_بزرگسال
#فول_سک_سی🔞
صاحب کار مادرم رو روی تخت انداختمش و به دختر لختش نگاه کردم که پاهاش رو باز کرده بود و داشت بهشتش رو میمالید
.

صدای شهناز بلند شد:
_بهنود زود باش دیگه از شهوت دارم میمیرم. بهت گفتم که همین الان واریز زدم.

نگاهی به صفحه ی خالی گوشی ام کردم که پیامک واریز اومد.

با دیدن پیامک گوشی رو روی میز انداختم و لباسام رو دراوردم.

با دیدن مردونگی کلفتم مادر و دختر سمتم هجوم آوردن و سر خوردنش به رقابت افتادن.

آه نالمون بلند شده بود. از موهاشون گرفتم و سمت تخت هولشون دادم. به حالت 69خوابوندمشون کیر کلفتم رو با سوراخ بهشتش تنظیم کردم و با یه حرکت داخلش فرستادم. در حال کردنش بودم و اون داشت بهشت شهناز رو میخورد و شهناز هم بهشت اون و تخمای من رو.


کم مونده بود به اوج برسن که در با یک ضرب باز شد و شوهرش وارد اتاق شد....
https://t.me/+neiPEfYFdJg0MGY0
https://t.me/+neiPEfYFdJg0MGY0
💦یه رمان فول سک.س میخوای حتما جوین شو.

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 19:13


شاهزاده ای که کل عمرش رو تو معبد گذرونده و هیچی در مورد روابط🔞 نمیدونه، توسط یه #شیطان دزدیده میشه و به عنوان #عروسش انتخاب میشه...
#امپرگ #تخیلی #تهکوک

-چرا باید لباسام رو دربیارم🥺 میخوای شکنجه‌ام کنی؟

نیشخندی زد و انگشت اشاره اش رو زیر فکم گذاشت تا به چشمای سرخش خیره بشم
+قرار نیست شکنجه‌ات کنم شازده. کاری میکنم که صدای جیغت قصر تاریکم رو بلرزونه؛ ولی نه از درد، از لذت...💦😈
https://t.me/+Bvrc1KLJ8RZiOGE0
https://t.me/+Bvrc1KLJ8RZiOGE0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 16:39


تانیا دختری که توی مهمونی مست میکنه و به پروا رلش خیانت میکنه اما پروا میفهمه و تانیا رو... 🔞

- #شلاق رو #محکم روی تنش کوبیدم اینقدری با #شلاق به تنش ضربه زدم که دیگه نمیتونست تحمل کنه و گریه و #التماس میکرد اما هنوز اولش بود👿🩸از کمد #دیلدو رو برداشتم و یک ضرب وارد #مقعدش کردم که جیغی از درد کشید🍆💯
عربده زدم اون وقتی که داشتی بهم خیانت میکردی به الانش فکر نکردی #هرزه؟
و محکم تر #دیل_دو رو حرکت دادم تاجایی که دیگه نتونست و روی زمین آورد شد💦🩸
موهاش رو چنگ زدم و #دیلدو رو وارد #دهانش کردم که عوق زد اما.. 🫢🍆🔞
https://t.me/+j6pQR51ImVEzODdk
https://t.me/+j6pQR51ImVEzODdk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 14:29


دختری که توی دعوا قاتل میشه و برای فرار از زندان مجبور به تن فروشی میشه😨🔞

_چشماتو باز کن
میخوام وقتی دارم #میگ‌امت ببینی که چجوری داری #جر میخوری👿🔥
#ترسیده هقی زدم و توی خودم جمع شدم😭
تموم #تنمو دستمالی میکرد سیلی به #سینهام زد که بیشتر گریه کردم
_خفه شو #هرزه تو ی قاتل #جن_ده‌ای که قراره #زیرخواب من شه📛💯
محکم خودشو #واردم کرد که جیغی کشیدم
از #درد به خودم میپیچیدم که سیلی به صورتم زد و غرید
_صداتو ببر فقط #ناله کن می‌خوام فیلم خوبی بسازی💦❗️
وحشت زده به اطرافم نگاه کردم که...🔞🫢
https://t.me/+j6pQR51ImVEzODdk
https://t.me/+j6pQR51ImVEzODdk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 12:36


#گــــــــــی_بی‌دی‌اس‌ام_ماورایـــــی🪽🔞

با مایع داغی که سرازیر شد چشم‌هایش را محکم بست. #شیطان کنار گوشش غرید:
- زودتر از من ار*ضا شدی فرشته کوچولو؟ کی این اجازه رو بهت داد؟😈🔞
نمی‌توانست بهانه‌ای بیاورد. هنوز به این جسم فانی عادت نکرده بود.
صدای ارباب همچون ناقوس مرگ در گوشش پیچید:
- می‌دونی توی جهنم برای برده‌ای بی‌ارزش مثل تو که زودتر از اربابش ار*ضا می‌شه چه مجازاتی داره؟🫦💦
- چ... چی...🥺
https://t.me/+JSI6w3FFEjhlOGQ0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 11:02


رابطه‌ جنـ*ـسی با شیطانی که عاشقش شده🍷💞
﹙پـــارت واقعی رمان😈

لب‌هایش را نزدیک گردن اهـورا برد و آهسته پچ زد:
- بهشـت همین‌جاست... حدفاصل گودی گردن تا لب‌های تو.🫦💦
او به راستی چه بود؟ جز عروسکـی برای ارضای امیالِ او.❗️
دکمه‌های لباسش را یکی پس از دیگری با شدت کند و حالا عریـان در آغوش شیطان بود.
- اربـاب من... 🥺
- عیش منو طیش نکن، برگرد و باسنت رو بالا بگیر... می‌خوام بدونم توی #داگ‌استایل چه طمعی میدی!🔞🔥
پشت به او به طرف عقب خم شد که بلافاصلـه اربـاب #دخول کرد، لحظه‌ای در شوک ماند و بعد هم شروع به گریه کرد.
با شدت درون پسر تلمبه می‌زد و با صدایی دو رگه گفت:
- فرشته‌ی سقوط کرده‌ی من، هر دفعه یه مزه‌ای میدی. من حاکـم جهنمم و تو حاکـم قلب منی.⚠️🥂
https://t.me/+JSI6w3FFEjhlOGQ0
https://t.me/+JSI6w3FFEjhlOGQ0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 09:55


#پارت_7 #پادشاه_حشری🔞

- ک.صای بدرد نخورتونو بهم بمالید
خودمو به ناز پر مو کنیز مالیدم جلوی بقیه و
پادشاه به ک.یرش از روی لباس بلندش چنگ زد و شروع کرد به نقاشی کشیدن من و زنش که داشتیم همدیگه رو میگاییدیم
- به حالت 69 بشید و ک.صای همو بخورید
سریع کاری که گفت رو انجام دادیم و ک.ص زنش رو لیس زدم و خیره شدم به پادشاه و با لذت ک.ص زنش رو مکیدم
الان کنیزشونم ولی من هم میشم زن صیغه ایش از این فکر سریع خیس شدم و مک محکم تری به لای پای زنش زدم
تا پادشاه لخت شد و به سمت ما اومد دستور داد
- بسه حالا بیایید ک.یر اربابتوتو ساک بزنید
https://t.me/+X6Y8O932X7gwYjY8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 08:51


منبع فیلمو سریالای ال‌جی‌بی‌تی🧸
آرشیو کامل ترین پکیج فیلموسریالای
#LGBT🏳‍🌈
بیش از 500 فیلم که تاحالا اسمشونو نشنیدی
#BlueIsTheWarmestColor ,#LoveSimon , #CallMeByYourName and ...💦🏳‍🌈
فقط اینارو از فیلمو سریالای ال‌جی دیدی اونم چون معروف بودن؟!😐😂
https://t.me/+YdlML3gfSBk4Mjk8
https://t.me/+YdlML3gfSBk4Mjk8
خب پس لازمه حتما یه سر به اینجا بزنی🔞🔥

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 08:26


خدمتکارش رو با شمع داغ میکنه🔞💦

شمع رو بین پاهام گذاشت و روشنش کرد
از داغی که بهش خورد ناله ای کردم ولی نمیتونستم رون های پامو جمع کنم

-سرورم میسوزه
خندید و شمع رو به ک.صم نزدیک تر کرد و کمی شعله شمع به موهای بالای ک.صم گرفت که از ترس لبمو گزیدم
اما پادشاه خونسرد با دست جلوی سوختن رو گرفت ولی بوی بدی همه جا گرفت
-اگه تونستی شمع رو تا ته بکنی تو ک.صت اون موقع لیاقت اینو داری ک.یر اربابت رو تو دهنت بره
نیم خیز شدم و شمع رو خاموش کردم و بی توجه به اینکه هنوز یکم داغه، سرشو تو ک.صم فرو کردم و همراه با ناله اونو تا ته بردم و دل زدن ک.صم برای پادشاه شهوت کننده بود
-افرین دختر خوب الان میتونی شیر ک.یر اربابت رو مک بزنی
بالای سرم ایستاد و خم شد و...

https://t.me/+X6Y8O932X7gwYjY8
https://t.me/+X6Y8O932X7gwYjY8

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

25 Oct, 07:19


فیلم این گیفو دیدی؟🏳‍🌈💦
چطوری خودت رو جزو جامعه ال‌جی‌بی‌تی میدونی وقتی هنوز فیلمو سریال فوجوشی ندیدی؟:///
خب البته تقصیریم نداری منابعی که فیلمو سریال ال‌جی پخش کنه به شدت محدوده یا اگرم هست با سانسورش یه فیلم جدید ساخته میشه🔞

https://t.me/+YdlML3gfSBk4Mjk8
https://t.me/+YdlML3gfSBk4Mjk8
این چنله تنها جاییه که فیلمو سریالای بدون سانسورِ ال‌جی‌بی‌تی رو میذاره🔞💦
جوین‌شو از دستش ندی چون احتمالا قراره به زودی به‌خاطر محتوای 🔞 فیلتر بشه‼️

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

10 Oct, 20:16


ماتیک
#ماتیک
https://t.me/+v0zCNUtRZklhMzk0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

07 Sep, 21:10


دلبر دکتر
#دلبر_دکتر

https://t.me/deldar_doktoor

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

07 Sep, 21:07


https://t.me/+tyn9127FIyRiNDk0
هاووش
#هاووش

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

06 Sep, 20:25


❤️‍🩹𝒃𝒍𝒐𝒐𝒅𝒚 𝒎𝒐𝒐𝒏🩸

خلاصه
فرزانه دختر که پدر مادر خودشو تو تصادف از دست داده وارد عمارتی میشه که ارباب اون عمارت فرزانه رو آموزش میده تبدیل میکنه تا به منافع خود نزدیک بشه اما با ورود یک قاتل همه چیز عوض میشه ........

ژانر= #جنایی #طنز #معمایی
https://t.me/ttiiiill

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

04 Aug, 19:03


تلخند عشق
#تلخند_عشق

https://t.me/+jOWqmtvbtsRjYTE0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

27 Jul, 09:45


🖤دوتا برادر ناتنی که عاشق‌دختر‌بچه‌ای‌میشن و به‌خواهر‌خوندگی قبولش میکنن.🔞🔥
https://t.me/joinchat/VKnLC8W3hU2I3Qev
___

هاریکا
#هاریکا

هورتاش
#هورتاش

آکام
#آکام

تقدیر تصادفی
#تقدیر_تصادفی

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

23 Jul, 07:37


پادشاهی گناه
#پادشاهی_گناه

https://t.me/+PsfeFkMfBxo7rPzQ

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

10 Jul, 20:14


رمان:#نیلوفر_آلپ
نویسنده:#مهرسار
ژانر: #عاشقانه #اجتماعی #ازدواج_اجباری #همخونه


خلاصه:نیلوفر دختری از تبار غم گوشه ای از این شهر بزرگ با سختی های زندگی دست و پنجه نرم میکنه تا میون باتلاق کثافت هایی که روز به روز جامعه رو فرا میگیره فرو نره، انصافا هم تاحالا خوب موفق بوده اما یه بازیگوشی و کنجکاوی کوچیک که برای خیلی ها عادیه کار دستش میده و سرنوشت جدیدی براش رقم میخوره که برای نیلوفر اون یه فاجعه اس...


https://t.me/mehrsar_nevesht

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

18 Jun, 19:34


خون زده
#خون_زده

https://t.me/+WOkKNY9LkIxmMGU0

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

18 Jun, 19:34


فاصله
#فاصله

https://t.me/joinchat/_nBKoiEjQ5I2ZjZk

🧸 آنلاینکده طلایی 🧸

18 Jun, 19:34


انبه کوچولو
#انبه_کوچولو

https://rubika.ir/joinc/CCHCIDHI0DEZYTNEHMPIPBSZLYZDKYQG