اندیشه ها @andishehayee Channel on Telegram

اندیشه ها

@andishehayee


سخنرانی ، اخبار انتخابی، معرفی کتاب، معرفی آثار، نقد ....

لینک دسترسی به مطلب ابتدا کانال
مطالب صرفا جهت اگاه شدن از عقاید مختلف است و تایید و تکذیب نمی شود .

t.me/andishehayee/1

اندیشه ها (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرام 'اندیشه ها' یا به انگلیسی 'Thoughts'. این کانال منحصر به فرد شامل سخنرانی‌ها، اخبار انتخابی، معرفی کتاب، معرفی آثار، نقد و بررسی‌های مختلف است. اگاهی از عقاید مختلف و گسترش دیدگاه‌ها اهداف اصلی این کانال است. اگر به دنبال مطالب الهام‌بخش و آموزنده‌ای هستید، 'اندیشه ها' جای مناسبی برای شماست. از طریق لینک زیر می‌توانید به مطالب این کانال دسترسی پیدا کنید: t.me/andishehayee/1

اندیشه ها

27 Jan, 18:58


🔴 برخورد دوگانه دستگاه قضا با پرونده آقای کرباسچی و جلیلی


✍️ شهاب الدین حائری شیرازی


آقای اژه ای ریاست دستگاه قضا
چطور غلامحسین کرباسچی شهردار تهران را بابت حداکثر چندتخلف مدیریتی  60 یا 70 ملیون تومانی که تمام اموال هم به بیت المال بازگردانده شد به 3 سال حبس محکوم کردید اما امروز پی گیر میلیاردها دلار تضییع بیت المال در قضیه کرسنت نیستید؟
اموال ایران در خارج شناسایی و به تملک شرکت کرسنت در می آید رقم جریمه بین 18 تا 30 میلیارد دلار گزارش شده.
رقم کمتر از دو رقم بالا را هم بگیرید، بیش از بودجه دولت در سال 1403 هست.
چرا با سعید جلیلی که بنا بر گزارشهای متعدد متهم است که مسببِ بهم خوردن این قرارداد شده و حتی وقتی طرف اماراتی حاضر شد قیمت خرید گاز را بیافزاید باز به اصرار جلیلی قرارداد بهم خورد تا امروز چنین ضرر و زیانی بر اموال عمومی تحمیل شود، برخورد نمی شود، چرا محاکمه نمی شود؟

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:‌ «امت‌های پیشین گرفتار و نابود شدند، زیرا وقتی اشراف آنها جرمی مرتکب می‌شدند آنها را از مجازات معاف می‌کردند، اما وقتی دیگران همان جرم را مرتکب می‌شدند، آنها را به شدت مجازات می‌کردند.»

پ ن: پرونده آقای کرباسچی شهردار تهران که اتفاقا اقای اژه ای قاضی پرونده بود و شهردارتهران به سه سال زندان محکوم شد را اینجا ببینید.
پرونده کرسنت را که جلیلی متهم این پرونده است را اینجا ببینید.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

27 Jan, 07:40


یعنی آمریکا بی‌خبر است؟

محمدباقر قالیباف رئیس مجلس گفته است: "طرح مسائل و اختلافات داخلی در محیط‌های بین‌المللی تضعیف یکپارچگی ملت ایران در برابر دشمنان خارجی محسوب می‌شود. برداشت موضع ضعف از نظام مقتدر ایران باعث خطای محاسباتی رئیس جمهور جدید آمریکا و افزایش فشارهای اقتصادی بیشتر بر کشور می‌شود."
ظاهراً اشارۀ آقای قالیباف به سخنان محمدجواد ظریف در حاشیۀ اجلاس داووس است که گفته بود اگر رقیب آقای پزشکیان در انتخابات پیروز شده بود چه بسا با جنگ سر و کار داشتیم.
پرسش من از آقای قالیباف این است که آیا دولت‌های خارجی و رئیس جمهور آمریکا، منتظر اظهارنظر آقای ظریف در یک اجلاس بین‌المللی نشسته‌اند تا بر اساس آن شناختی از وضعیت ایران پیدا کنند و سیاست خود را بر آن اساس بنا نهند؟ آیا دولت‌های خارجی مذاکرات صحن علنی مجلس و نطق‌های نمایندگان را برای شناخت وضعیت ایران دنبال نمی‌کنند؟ آیا نمی‌دانند که برخی از نمایندگان مجلس چه غوغایی علیه دولت و برنامه‌های آن به پا کرده‌اند؟ جراید را نمی‌بینند؟ از حملات روزانۀ برخی رسانه‌های تحت کنترل نهادهای حاکم به سیاست‌های دولت بی‌خبرند؟ خطبه‌های ائمۀ جمعۀ سراسر کشور از نگاهشان مخفی است و از مخالفت وقفه‌ناپذیر آنان با دولت دکتر پزشکیان اطلاع ندارند؟ امواج شبکه‌های صدا و سیما به آنجا نمی رسد و تبلیغات منفی آنان علیه دولت را نمی‌بینند؟
با این حساب، آقای ظریف کدام امر پنهان را در حاشیۀ اجلاس داووس افشا کرده است که می تواند موجب خطای محاسباتی دونالد ترامپ شود؟ حتی بچه‌ها هم می‌دانند که در این کشور چه اختلافاتی، بر سر چه مسائلی، بین چه کسانی وجود دارد. آنوقت گمان می‌کنید دولت آمریکا نمی‌داند؟

احمد_زیدآبادی
🆔 @andishehayee

اندیشه ها

27 Jan, 07:38


🔴به میزانی که فقر در جامعه‌ای وجود دارد عدالت غائب است


محمدرضا حکیمی:

آری ، نه می توان بدون ایجاد عدالت اقتصادی و اجتماعی و قضایی جامعه اسلامی ساخت، زیرا که امام علی بن ابی طالب فرمود: "العدل حیاه الاحکام" ( احکام دین با وجود عدالت زنده و باقی است)؛ و نه می توان جامعه منهای عدالت را به اسلام نسبت داد، زیرا که "ان الله یامر بالعدل و الاحسان" ( خدای متعال فرمان می دهد که عدالت را اجرا کنید و ...)؛ و نه می توان با حضور فقر در جامعه از عدل دم زد، زیرا که به فرموده امام هفتم، حضرت موسی بن جعفر (ع):

"لو عدل فی الناس لاستغنوا"

اگر عدالت در کار باشد فقیری نخواهد ماند...


#گزارش_الحیات

پ.ن:
📝"سرمایه داری + 17 رکعت" چپ و راست و جناح سیاسی نمی شناسد یک تفکر است. یک تفسیر منحط از اسلام راستین است. به مراتب خطرش برای اسلام از سرمایه داری ولنگارانه غربی بیشتر است چرا که با چهره دین وارد عرصه چپاول و غارت اجتماع می شود و مخالفان خود را گرچه ابوذر باشد, دلبسته مارکس می نامد...

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

25 Jan, 17:11


فرهاد قنبری
نژادپرستی سیستماتیک

«نادیده گرفتن» بدترین و خشن ترین نوع اعمال خشونت در حق دیگری است. نادیده گرفتن مرحله ای غیرانسانی تر از خشونت و درگیری فیزیکی و جدل است. در جدل و خشونت کلامی طرفین دعوا «دیگری» را به عنوان سوژه انسانی به رسمیت می شناسند و سعی در اقناع و یا دفاع از خویش دارند اما در «نادیده گرفتن» یک طرف جدال اصلا طرف مقابل را در حد انسان نمی بیند که بخواهد با او وارد جدل شده یا سعی در اقناع او داشته باشد. (هنگامی که زن و شوهری به مرحله «نادیده گرفتن» یکدیگر یا یکی در حق دیگری می رسند، یعنی از مرحله جدل و قانع کردن یکدیگر گذر کرده اند و دیگر بود و نبود یا خوب و بد طرف مقابل برایشان مهم نیست و این بدترین و زشت ترین نوع اعمال خشونت در یک رابطه انسانی است)

«نادیده گرفتن» شکل جدید و امروزی نژادپرستی غربی است. امروز در جهان غرب دیگر نژادپرستی علنی و عریان در قالب تحقیر و تمسخر و خشونت فیزیکی به شدت کاهش پیدا کرده است و از استاد دانشگاه و مدیرشرکت تا کارمند عادی و.. به خاطر تبعات چنین رفتاری آن حاضر به اعمال آن نیستند اما شیوه جدیدی از نژادپرستی که می توان آن را «نژادپرستی سیستماتیک» یا همان «نادیده گرفتن دیگری» نامید، به شدت رواج یافته است.

در این شکل خودبرتر بینی نژادی دیگر کسی به مهاجران ایرانی و خاورمیانه ای، مسلمانان، اعراب و.. توهین مستقیمی نمی کند یا رفتار شنیع آشکاری انجام نمی دهد، اما در رفتار و گفتار و زندگی اجتماعی به گونه ای رفتار می کند که انگار آنها اصلا وجود ندارند.‌ به عنوان مثال یک سفید پوست آمریکایی، اسکاندیناویایی، فرانسوی یا انگلیسی به ندرت با یک مهاجر خاورمیانه ای (حتی اگر طرف ثروتمند و تحصیل کرده هم باشد) وارد رابطه نزدیک شده یا او را به عنوان همسر یا پارتنر پذیرفته و با او روابط خانوادگی صمیمی برقرار می کند. آنها فقط در یک صورت آنها را می ببینند و آن هم در شرایطی است که مزاحمتی برای آنها ایجاد کرده باشند.(کافیست یک ایرانی در استرالیا یا اروپا قتلی، دزدی و جنایتی انجام دهد تا در آن صورت همه انگشت اتهام را به سوی تمام مهاجرین خاورمیانه ای دراز کنند)

در فیلم «ترس روح را میخورد» (محصول سال ۱۹۷۳) اثر «ورنر فاسبیدنر» آلمانی با چنین شکلی از نژادپرستی مواجه هستیم. فیلم روایت آشنایی و ازدواج پيرزن شصت ساله نظافتچی آلمانی با يك كارگر نسبتا جوان مراكشی است. تنهایی و انزوای پیرزن از یک سو و تک افتادگی و بی پناهی کارگر عرب در سوی دیگر باعث نزدیکی و ازدواج آنها می شود. در اين ميان جامعه ساکت و بی آزار آلمان که حالا خطر نزدیک شدن «همسایه ناخواستنی» را احساس می کند، کم کم سکوت خود را شکسته و سايهِ سنگين خويش را بر زندگی او می گستراند. پیرزن آلمانی به علت ازدواج با یک عرب از سوی همسايگانش طرد می شود، همكارانش او را روسپی می خوانند و فرزندانش او را پس زده و روابطشان را با او قطع می کنند و حتی فروشنده ی سركوچه نيز از فروختن مواد غذایی به آن دو سر باز می زند.
در این فیلم جامعه آلمانی اذیت و آزار آشکاری در قبال جامعه عرب مقیم این کشور اعمال نمی کند، اما همین که سایه نزدیک «همسایه ناخواستنی» را احساس می کند به بدترین صورت واکنش نشان می دهد.

امروزه بسیاری از مسلمانان عرب و ایرانی و افغان و مهاجران آفریقایی و آسیایی در جوامع غرب با چنین شکل و شیوه نژادپرستی مواجه هستند. اکثر مهاجران یا باید با اقلیت هایی در شرایط مشابه خود وارد رابطه شده یا ارتباطات خود را به همان جمع های کوچک هموطنان و هم نژادان مهاجر خود محدود کرده و به همان شرایط قانع باشند.

شورش ها و خیزش های خشونت بار و پر از نفرت حاشیه نشینان و مهاجران و مطرودان اجتماعی که به صورت ناگهانی در انگلیس و فرانسه و آمریکا و.. سربرآورده و همه چیز را در خود می سوزاند در اعتراض به همین نادیده گرفته شدن و به رسمیت نشناخته شدن توسط اکثریت جامعه ای است که نژادپرستی و خودبرتر بینی خود را پشت نقاب نزاکت و سکوت پنهان می نماید.

واکنش شبکه جهانی «بی بی سی فارسی» به مرگ ملکه انگلیس را ببینیم. در این رسانه مخاطب ایرانی که تا دیروز به اسم آزادی بیان حق داشت حتی از تجزیه کشورش و قبیله گرایی دفاع کند و گذشته و تاریخ خود را به لجن بکشد و به هر مقام فعلی و گذشته خود رکیک ترین ناسازها را بگوید امروز باید صبح تا شب خبر مرگ ملکه را بشنود و حق هیچگونه اظهارنظری نداشته باشد. در نگاه حاکمان این رسانه حق آزادی بیان برای «همسایه دور از تمدن غربی» تا جایی است که در تکریم ارباب و خودزنی سخن گفته و موضعی علیه حاکمان انگلیس نداشته باشد.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

25 Jan, 17:08


«علم بهتر است یا ثروت؟»

🖍بهروز مرادی

رفته بودم مدرسه‌ی پسرم که کلاس ششم یک مدرسه‌ی دولتی است. معلم سر کلاس به او گفته بود "جنتلمن" و به غیر از نمرات عالی‌اش، از انضباط و اخلاق خوب او برای چندمین بار تمجید کرده و از بچه‌های کلاس خواسته بود تا او را الگوی خود بگیرند، اما بچه‌های کلاس در واکنش به صحبت‌های خانم معلم، به راه خلاف آن رفته‌اند و شروع به اذیت و آزار پسرم کرده‌اند و در حیاط مدرسه به‌خاطر صحبت‌های خانم معلم در مورد او و جنتلمن‌نامیدن او، دو نفر او را گرفته و یک نفر دیگر او را کتک زده بودند. بسیاری دیگر از بچه‌های کلاس نیز مرتب او را مورد تهاجم کلامی قرار می‌دهند.

بعضی از آن‌ها جریان را به والدین خود اطلاع داده‌اند و عجیب است که برخی مادران نیز به‌جای کار تربیتی بر روی بچه‌های خود و اصلاح رفتار آنها، از معلم شاکی شده‌اند که چرا از فرزندان آن‌ها سر کلاس تعریف و تمجید نمی‌کند؟

خود پسرم این خشونت‌ها را به معلم اطلاع داد و طبق آموزش‌هایی که در خانه دیده، خشونت را با خشونت پاسخ نداد. من هم رفتم تا به معاون مدرسه وخامت کار را یادآوری کنم و ضمن کمال تشکر و قدردانی از معلم مربوطه به‌خاطر توجهات ویژه به فرزندم، محترمانه از وی خواستم تعریف و تمجید از او را نزد بچه‌های کلاس متوقف نماید تا مبادا حسادت و خشونت همکلاسی‌هایش به او آسیب جدی وارد بیاورد.

وقتی‌که والدین، فرزند خود را موجودی خودبرتربین بار آورده باشند و تلقی آن‌ها از فرزندپروری؛ ریختن امکانات به پای آنها باشد و پرورش اخلاقی و معنوی و باطنی جایگاهی عملیاتی در شکل‌گیری شخصیت آن‌ها نداشته باشد و حتی این مسائل ارزش چندانی برای والدین نداشته باشند و هدف عموم والدین امروزی این باشد که فرزندان‌شان زبان انگلیسی بیاموزند، به دانشگاه بروند، مدرکی بگیرند تا با آن پول خوب تولید کنند یا اینکه در بازار پول پارو کنند و خوشبختی را عبارت بدانند از طی‌کردن همین مراحل، بدون آنکه در برنامه‌ی پرورش آنان، تربیت اخلاقی و معنوی و انسانی و باطنی و درونی گنجانده شده باشد، بدون آنکه برای کاشتن بذر اخلاق و معنویت و دینِ معطوف به فروتنی و درستکاری و راستی و راستگویی و انسانِ نیک بودن در وجود آنها تلاشی بکنند،
آنگاه پیامد چنین نوع پرورشی، تولید آدم‌هایی خودبرتربین و خودخواه و خودشیفته خواهد بود که حسادت نمی‌گذارد خوبی‌ها را ببینند و از خوب‌ها الگو بگیرند، بلکه با خوبی‌ها می‌ستیزند و با انسان‌های دارای خصائل نیک، از در جنگ درمی‌آیند و آن‌ها را اذیت و نفی و حذف می‌کنند.

واقعأ به نظرم علم و ثروت هیچکدام از آن دیگری بهتر نیستند. اگر بشر بذر آدمیت در ضمیر او به‌خوبی کاشته نشده باشد، اگر فرد انسانیت و اخلاق و درستکاری و راستی در وجودش نهادینه نشده باشد، نه علم او را به راه نیک می‌آورد و نه ثروت.
انسانِ نانیکِ تکبرورزِ خودبرتربین، هم علم را و هم ثروت را در خدمت خشونت علیه دیگران و پایمال‌کردنِ حق انسان‌ها و تخریب و نابودی زندگی قرار می‌دهد. اما یک انسانِ دارای رویکرد درستکارانه به زندگی و دارای جنبه‌های راستی در شخصیت با عملکرد انسانی و اخلاقی است که می‌تواند از علم و ثروت در راه نیک استفاده کند.
پس ماهیت علم و ثروت به کاربرانِ آن‌ها بستگی دارد. خودشان فی‌نفسه بانی هیچ نوع برتری بر آن دیگری نیستند. بستگی دارد در اختیار کدام نوع موجودات با چه میزان از پای‌بندی به انسانیت و اخلاقیت و معنویت و آدمیت و دیانت قرار گیرند. برای بچه‌هایی که جای این جنبه‌های اساسی در شخصیت‌شان خالی است، نگرانم.

                          ۶ بهمن ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

25 Jan, 17:07


✍️ لایو اینستاگرام: ترامپ چه برنامه‌ای برای ایران دارد؟ | ۶ بهمن ۱۴۰۳

🔹️آنقدر سرخورده از گذشته و ناامید از آینده شده‌ایم که بسیاری از هموطنان‌مان متوسل به ترامپ شده‌اند که شاید ایشان بتوانند نوری در انتهای تونل روشن کنند. من ضمن آنکه دل بستن به ترامپ و جناب نتانیاهو را با همۀ تلخی‌اش می‌توانم درک کنم، اما مطلقاً نه به ترامپ و نه به طریق اولی، به جناب نتانیاهو، نه امیدی بسته‌ام و نه انتظاری دارم. دلیلم نه ملاحظات ملی‌گرایانه و میهن‌پرستانه است و نه عواطف و احساسات غرور ملی، که بیگانگان حق دخالت در امور ما را ندارند. شوربختانه مدت‌هاست که بواسطۀ بیماری و کهولت سن، از هر دو بسیار تهی شده‌ام. دلیلم آن شعر زیبای فارسی حکیم عارف، حضرت جامی است که فرمود:

ذات نایافته از هستی‌بخش
کی تواند که شود هستی‌بخش؟

🔹️اگر به‌جای ترامپ و نتانیاهو، جیمی کارتر، نلسون ماندلا، مهندس مهدی بازرگان، مهاتما گاندی، وسلاو هاول، دکتر محمد مصدق یا بانو آنگلا مرکل بود، من هم بعد از حضرت باریتعالی، به او دل می‌بستم. اما ترامپ و نتانیاهو چه نسبتی با دمکراسی و حقوق بشر می‌توانند پیدا کنند؟


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

24 Jan, 19:02


🔴 شما همیشه باید ذخیره‌ای از لذّات داشته باشید؛ یعنی وقتی لذّت‌بخشی لذّات گذشته ته کشید و شما را به ملال کشاند، بروید سراغ یک افق جدید

✍️مصطفی ملکیان

🔹 بسیارند لذاتی که ما از آن‌ها ملول می‌شویم و کم‌اند لذائذی که آدم را ملول نمی‌کنند. بنابراین باید همیشه گونه‌ای انطباق را در زندگی بپذیریم. همانطور که می‌دانید شوپنهاور از بزرگ‌ترین حکمای تاریخ است. او می‌گفت زندگی انسان بین «درد و رنج» و «ملال» در نوسان است. به این دلیل که تا وقتی چیزی را می‌خواهیم و نداریم، درد و رنج داریم. وقتی به دست می‌اوریم، ملالت برایمان ایجاد می‌شود. من اگر سخن او را که "همهٔ لذت‌ها بالاخره ملال‌انگیزند" نپذیرم، ولی می‌توانم بپذیرم که اکثریت قریب‌به‌اتفاق لذّت‌ها ملال آورند. مخصوصا اگر انسان، تند‌عاطفه باشد (در تشبیه با تند‌ذهن و کند‌ذهن) خیلی زود به این می‌رسد که این لذت هم آن چیزی نیست که می‌خواست و خیلی زود این ملال‌ها برایش حاصل می‌شود. ما باید یک مقدار انطباق پیدا کنیم. به این معنا که شما همیشه باید ذخیره‌ای از لذّات داشته باشید. یعنی وقتی لذّت‌بخشی این لذّات ته کشید و شما را به ملال کشاند، بروید سراغ یک افق جدید و یک امر لذّت‌بخش نو. مگر اینکه لذّاتی باشند که واقعاً ملال‌آور نباشند و آدم بتواند همیشه از آن‌ها لذّت ببرد که البته من بعید نمی‌دانم چنین لذّاتی وجود داشته باشند. در مورد خودم و با سنخ روانی خودم به یکی دو لذت با این ویژگی رسیده‌ام.(1) ولی برای بقیه لذّات باید جایگزین‌هایی پیش‌بینی کنیم تا لااقل به یک خلا مضاعف در زندگیمان نرسیم.

———————
🔹1. من راجع به خودم به این دو لذّت رسیده‌ام: یکی کاستن از درد و رنج دیگران. این عمل لذّتی به من می‌دهد که هیچ‌وقت از آن ملول نمی‌شوم. البته عرض کنم که همیشه به آنی که «می‌توانم» کمک می‌کنم و نه بیش از آن.
و دیگری حقیقت‌طلبی در دو حوزه همیشه برای من لذّت‌بخش است: یکی حوزهٔ روان‌شناسی و یکی حوزهٔ اخلاق. خیلی علاقه دارم بدانم این روان‌شناس جدید چه چیز می‌گوید و آن عالم اخلاق جدید چه گفته است. البته این حقیقت‌طلبی‌ام در بقیهٔ حوزه‌ها اینطور نیست. این دو حوزه دارند نوبه‌نو به من طراوت و تازگی می‌دهند و خسته و ملولم نمی‌کنند.

گفت‌و‌گوی محمود مقدسی با مصطفی ملکیان با عنوان زندگی من


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Jan, 16:13


⭕️ آتش بس؛ پایان یا آغاز جنگ؟

✔️عمادالدين باقی
روزنامه اعتماد، شماره ۵۹۶۴ چهارشنبه ۳ بهمن ۱۴۰۳ ص ۱و۲
این مقاله روز آتش بس نوشته شد اما به دلیل ترور در دیوانعالی کشور انتشارش را به تاخیر انداختم.

جنگ ۱۵ ماهه و خونین اسرائیل با حماس و حزب الله ‌طولانی ترین جنگ در طول پیدایش دولت صهیونیستی بود. درست در زمانی که تصور می‌شد با پیمان ابراهیم دیگر مسئله فلسطین برای همیشه حل خواهد شد، در پی عملیات طوفان الاقصی جنگی رخ داد که علاوه بر کشتار و ویرانی گسترده غزه، برای اولین بار هر روز تل آویو، حیفا، الخلیل و شهرهای دیگر به تلافی حملات اسراییل، زیر بمباران حزب الله قرار گرفت. ضربات مهلکی که به کادر رهبری حماس و حزب الله وارد شد در واقع یک دستاورد اطلاعاتی-امنیتی بود که با کمک آمریکا و بعضی دولت‌های اروپایی و منطقه خودمان حاصل شد و ارزش نظامی نداشت. بمباران هوایی پیاپی و گسترده غزه و لبنان و سوریه بدون پدافند هم هیچ ارزش نظامی نداشت ولی در میدان نبرد واقعی، اسرائیل به رغم حمایت‌های مالی، تسلیحاتی، اطلاعاتی غرب و دولت های منطقه، زمین گیر شده بود و با وجود اینکه سناریوی ترکیه در سوریه نجات بخش اسرائیل از وضعیت آچمز بود اسرائیل ناگزیر از پذیرش آتش بس شد و امیدی برای توقف کشتار و پیدایش صلح صلح به وجود آمد.
مفاد"توافق آتش بس مقاومت اسلامی فلسطین و اسراییل در مرحله اول"، چنان است که خواننده را از تحلیل بی‌نیاز می‌کند اما ابتدا، ذکر خلاصه‌ای از مفاد توافقنامه سپس بیان نکاتی ناظر به آینده پس از آتش بس درخور توجه است زیرا به برای ما به عنوان کسانی که دغدغه صلح و یافتن راهی برای پایان دادن به جنگ و خشونت دارند توجه به دورنمای این حوادث از منظر جنگ و صلح اهمیت بیشتری دارد.
۱- مفاد توافقنامه آتش بس:
-عقب نشینی کامل رژیم صهیونیستی به خارج از مرزهای نوار غزه
-بازگشایی گذرگاه مرزی رفح و عقب نشینی کامل اسراییل
-سفر مجروحان به خارج برای درمان
-وارد شدن روزانه ۶۰۰ کانتینر کمک های انسان دوستانه با نظارت دولت قطر
-وارد شدن ۲۰۰ هزار عدد چادر و ۶۰هزار کانکس جهت اسکان فوری آوارگان
-تبادل اسرا،آزادی ۱۰۰۰ اسیر اهل غزه و صدها اسیر دیگر که حکم ابد دارند.
-آزادای کامل زنان اسیر و کودکان زیر ۱۹ سال
-عقب نشینی از محور نیستاریم و فیلادلفیا به شکل تدریجی
-بازگشت کامل و آزادی حرکت آوارگان به هر منطقه ای در نوار غزه که اراده کنند
۱-عدم پرواز هواپیماها و پهپادهای اسراییل به مدت ۱۰ تا ۱۲ ساعت در طول روز
-بازسازی فوری بیمارستان های آسیب دیده و برپایی بیمارستان های میدانی و ورود پزشکان متخصص
- در مقابل، تسلیم ۳۳ گروگان ۷ اکتبر (مرده و زنده) و در مراحل دوم و سوم در خصوص ۶۶ اسیر دیگر تصمیم گیری خواهد شد.
۲-به نظر می‌رسد یکی از اهداف حماس از اصرار بر آزادی لیستی از زندانیانی که در توافق طرح می‌کند علاوه بر آزادی آن افراد، یک پیام به افکار عمومی دنیاست. در مبادله قبلی در سال گذشته تعدادی از زندانیان آزاد شده زنان خانه‌دار و یا کودکان ۱۵- ۱۶ساله بودند که قبل از ۷ اکتبر زندانی شده بودند و موجب توجه و تعجب در افکار عمومی دنیا شد. در مبادله اخیر نیز ۲۰۰۰ زندانی آزاد می‌شوند که هزارنفر بازداشتی های بعد از ۷ اکتبر هستند و هزار نفر دیگر، کسانی که قبل از ۷ اکتبر بازداشت شده بودند و۲۵۰ نفرشان محکومیت حبس ابد دارند. تعداد زیادی از زندانیان را زنان و کودکان تشکیل می‌دهند و همچنین تعداد زیادی از آنها اصولاً اهل کرانه باختری بودند که تحت حکومت محمود عباس و پلیس خود اسرائیل است وبسیاری از این زندانیان نیز هیچ اقدام مسلحانه‌ای نداشتند.
حماس با این حرکت می‌خواهد حمله ۷ اکتبر را توجیه کند و به دنیا نشان دهد که ۷ اکتبر در ادامه جریان سرکوبگری اسرائیل بوده که فقط شامل تبدیل غزه به یک زندان بزرگ(تعبیر دبیرکل سازمان ملل و نهادهای حقوق بشری قبل از۷ اکتبر) در طول ۲۰سال قبل نبوده، بلکه فلسطینی‌ها در کرانه باختری و خود اسرائیل را هم شامل می‌شده که هیچ ارتباطی با حماس نداشتند.
۳- اکنون در داخل خود اسرائیل از این توافق به عنوان یک شکست بزرگ برای اسرائیل یاد می‌کنند. یکی از دلایلش اینست که می‌گویند اسرائیل پس از ۴۶۷ روز جنگ که طولانی‌ترین جنگ در دوران حیات اسرائیل بود به هیچیک از اهداف اعلام شده مانند نابودی کامل حماس، آزادی بدون قید و شرط گروگان‌ها، تبعید اهالی غزه به صحرای سینا در مصر و... نرسیده است.
۴-آمریکا واروپا نیز برای این ایجاد توافق فشار آوردند به دلیل آنکه حمایت‌های آنها از اسرائیل هزینه‌های زیادی در پی داشته و هیچگاه در طول ۷۰ سال گذشته در این حد موجب ویرانی ارزش‌های مورد ادعای آنها و بر باد دادن حیثیت و اعتبار غرب نبوده و بدتر آنکه خودشان می‌گویند نتانیاهو این همه خشونت و کشتار را برای نجات خود از محاکمه‌ای که مطمئن است محکومیت در انتظار اوست انجام داده (ادامه مقاله در صفحه بعد👇)

اندیشه ها

23 Jan, 16:13


دنباله مقاله: و بخاطر خودش، جهانی را به آتش و آشوب کشیده است. اخیرا هم ترامپ این پست را در ایکس بازنشر کرد که: «نتانیاهو حرامزاده‌ای است که می‌خواهد آمریکا را به جنگ با ایران بکشاند»
۵-آنچه برای حماس شکست و برای اسرائیل ظاهراً پیروزی محسوب می‌شود این است که در این توافق اداره غزه به محمود عباس واگذار شده و باقی مانده حماس تبعید شوند اما نکته مهم این است که چون اسرائیل به قول منتقدانش در داخل اسرائیل به رغم دریافت‌های بی‌سابقه‌ترین کمک‌های آشکار و پنهان مالی، نظامی و اطلاعاتی از آمریکا و بعضی از دولت‌های غربی و خاورمیانه نتوانست به اهداف اعلام شده برسد مسئله بحران فلسطین نه تنها تمام نشده که در آغاز دوران جدیدی قرار گرفته است. حماس خود را بازسازی خواهد کرد و این بار به دلیل دریای نفرتی که از اسرائیل ایجاد شده و برانگیخته شدن افکار عمومی در میان فلسطینی‌ها و مردم منطقه و جهان، با پشتوانه بیشتری به مبارزه خود ادامه می‌دهد و بار دیگر شاهد درگیری‌هایی در آینده خواهیم بود. به همین دلیل است که محمود عباس اعتقاد دارد تنها راه پیشگیری از تکرار جنگ، دادن امتیاز بزرگیست که بتواند این جو را مهار لذا دولت خودگردان فلسطین درخواست کرده 《یک کنفرانس صلح بین‌المللی برگزار شود تا دولت فلسطین به رسمیت شناخته شود و از عضویت آن در سازمان ملل حمایت گردد》. این همان اتفاقی است که سال‌هاست صهیونیست‌ها در برابر آن مقاومت کرده و به انحای گوناگون مانع از آن شده اند زیرا چنین امری را مخالف با استراتژی دولت یهود و اهداف منطقه ای آن می‌دانند.
۶- تجربه ۷۵ سال جنگ و کشتار ناشی از تشکیل دولت اسرائیل در منطقه نشان می‌دهد که تنها یک راه برای حل مسئله فلسطین وجود دارد و آن هم ایدئولوژی زدایی از حکومت اسرائیل و شبه قانون اساسی آنها برای تبدیل آن از دولت یهود به دولت شهروندان فلسطینی اعم از یهودی و مسلمان و مسیحی است. دولت‌های "سکولار دموکراتیک" به صورت خودخواهانه دغدغه امنیت، صلح و رفاه را برای شهروندان خود دارند ولو به هزینه خشونت و جنگ در کشورهای دیگر و قربانی شدن انسان‌های دیگر اما حکومت‌های ایدئولوژیک -حتی اگر بخشی از قواعد دموکراتیک را در داخل رعایت کنند- هم بلای جان مردم خود هستند هم مردم دیگر بلاد.
هر چند بخشی از یهودیان و شهروندان کنونی اسرائیل با ایدئولوژی زدایی و شهروندگرایی موافقند و سرآمدان آنها یا رسانه ها و نهادهای حقوق بشری وابسته به آنها چه پیش از ۷ اکتبر و چه در همین ۱۵ ماه گذشته بارها آن را بیان کرده اند اما هسته سخت قدرت و جناحی که سازمان اطلاعاتی-امنیتی و نظامی را در اختیار دارد این را نمی‌پذیرد و آمریکا و اروپا هم نمی‌پذیرند زیرا رابرت اف کندی جونیور، نامزد ریاست جمهوری آمریکا که در ۲۰۲۴ در رقابت های مقدماتی موفق نشد و کنار رفت در بحبوحه نسل کشی اسراییل گفت: «اسرائیل برای ما یک سنگر، مانند داشتن یک ناو هواپیمابر در خاورمیانه است. این قدیمی ترین متحد ماست. اگر اسرائیل ناپدید شود، روسیه، چین و کشورهای بریکس پلاس 90% نفت جهان را کنترل خواهند کرد و این یک فاجعه برای آمریکا خواهد بود». و بایدن هم در سفرش به اسرائیل بعد از ۷ اکتبر اعلام کرد «اگر اسرائیل وجود نداشت، قطعا برای تاسیس آن اقدام می‌کردیم». جیل استاین نامزد یهودی انتخاباتی امریکا نیز گفت: این آمریکا است که در غزه نسل کشی راه انداخته و اسرائیل به عنوان نیروی نیابتی، باتوم به دست برنامه ایالات متحده را اجرا می‌کند.
اولین بار بود که دیدم یک سیاستمدار آمریکایی و یهودی اتهام نیروهای نیابتی را که معمولاً متوجه ایران است متوجه آمریکا کرده و اسرائیل را ارتش نیابتی غرب می‌داند.
بنابراین از آنجا که تحقق آنچه در بند هفتم ذکر شد میسر نیست، صلح پایدار نیز دور از انتظار است. صلح پایدار نیازمند تغییرات اساسی در راهبردهای کشورهای مختلف جهان است نه فقط یک کشور.

لینک مقاله در روزنامه اعتماد👈 اینجا


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

22 Jan, 13:23


«قرآنِ قربانی»

🖍بهروز مرادی

یک نفر از طایفه‌ی تحریف‌کنندگان قرآن اخیراً گفته که در قرآن رابطه با غرب رد شده!!

این نخستین بار نیست که بر روی بی‌سوادی و قرآن‌ناخوانیِ قشر سنتی جامعه آنچنان حساب باز می‌کنند که چنين دستبردی ایدئولوژیک به کتاب خدا می‌زنند تا مگر جیفه‌ی دنیا چندصباحی بیشتر برای آن‌ها دوام بیاورد.
صدها سال است که قرآن در راستای منافع اجتماعی و مالی و ایدئولوژیک مورد تحریف قرار گرفته است.

این تحریف البته این‌بار چنان مضحک است که نیازی به رد آن نیست، اما مایلم آیاتی از قرآن را در آسیب‌شناسی دشمن‌خویی‌های ریشه‌دار و لعن و نفرین‌های پایدار درون انسان در اینجا بیاورم:
قران به کینه‌ای پنهان در دل آدمی اشاره می‌کند که از طریق دهان عیان می‌گردد و مبنای دشمن‌خویی‌ها و ستیزِ مدام با حق است:

"........ آنان در رنج‌بودن شما را دوست می‌دارند. به‌راستی کینه از [لحن و گفتار] دهان‌های آنان هویداست. و آنچه دل‌های آنان نهانش می‌دارد، بزرگتر است. به‌راستی آیات را به‌روشنی برای شما بیان نمودیم. [البته] اگر شما تعقل کنید." (آل‌عمران:١١٨).

برخلاف اصرارورزان بر کینه و دشمنی با غرب، قرآن یکی از نشانه‌های بهشتیان را خالی‌بودن دل آنان از کینه‌توزی عنوان می‌کند:

" و از سینه‌های ایشان هر چه از کینه‌توزی است، برمی‌کَنیم. از فرودست [سکونت‌گاه] ایشان نهرها جاری است و می‌گویند: سپاس خدای را که ما را به این [مسیر] هدایت نمود و... ." (اعراف:۴٣)

از این آیه و آیات مشابه دیگر چنین استنباط می‌گردد که کینه‌توزی و تجلیات گفتاری و کرداری آن از نشانه‌های دوزخیان است، چراکه دل بهشتیان از این آسیب‌های نفسانی زنگارزدایی گردیده و آنان حتی نسبت به بدکاران کینه‌ای پایدار ندارند تا دشمنی و لعن و نفرینی ابدی روانه‌ی وجود آنان کنند.

اکنون که پیامدهای این کینه‌توزی و دشمن‌خویی آنان در زندگی فلاکت‌بار ایرانیان و ویرانی مُلک ایران نمایان گردیده، ضرورت تجدیدنظر در روابط با غرب و تدبیر روابط و مناسباتی تعاملی و شرافتمندانه با کشورهای غربی برای برون‌بری ایران از تحریم‌های فلج‌کننده و سامان‌بخشی به وضعیت نابسامان ایرانیان بیش از پیش وجود دارد.

دریغا که برخی از تحریف‌کنندگان قرآن نماینده‌ی ابقای تحریم‌ها و کارگزار عملی فلاکت ایرانیان‌اند.
این پیوند یادآور اتحاد زر و زور و تزویر در تاریخ است که نتیجه‌ی آن؛ همانا قربانی‌شدن قرآن و ایران و ایرانیان بوده است.

                            ٢ بهمن ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Jan, 15:02


درخواست فوری از آقای محسنی اژه‌ای

ریاست محترم دستگاه قضایی جناب آقای محسنی اژه‌ای
با سلام
درصدد بودم این نامه را به طور خصوصی برای شما ارسال کنم اما از بیم آنکه به دست‌تان نرسد، تصمیم گرفتم از این طریق شما را خطاب قرار دهم.
ماجرا مربوط به دختربچۀ 4 ساله‌ای است که تا کسی از نزدیک با آن آشنایی نداشته باشد، اهمیت موضوع برایش قابل درک نیست.
پیش از این هم گفته‌ام که زندان کسی را نمی‌کشد اما می‌تواند دختربچه‌ای را به کلی از پا در آورد. منظورم دختر بچۀ مجید توکلی است که پیش از این داستانش را شرح داده‌ام اما ظاهراً کسی یا عمق این موضوع را درک نمی‌کند و یا برایش علی‌السویه است که یک کودک دچار تشنج روحی و جسمی دائمی شود.
مجید توکلی برغم تحمل 8 سال زندان از سن 20 سالگی، در جریان ناآرامی‌های سال 1401 در منزلش بازداشت شد. ابتدا گفتند که بازداشتش جنبۀ "پیشگیرانه" دارد، اما نهایتاً او را به اتهام تبلیغ و تبانی به شش سال زندان محکوم کردند که پنج سال آن قابل اجرا بود.
بعد از اجرایی شدن حکم، درخواست اعاده به دیوان داد. پذیرفته شد و شعبۀ تحت ریاست مرحوم آقای رازینی حکم را نقض کرد و با استدلالات مفصل، اتهام تبانی را بی‌دلیل دانست. پرونده به شعبۀ 54 تجدیدنظر ارسال شد اما شعبۀ مذکور رأی دیوان را نادیده گرفت. دوباره درخواست اعاده داده شد و این بار نیز همان شعبۀ 39 دیوان به ریاست آقای رازینی، باز بر رأی قبلی خود اصرار کرد و خواستار توقف حکم و رسیدگی مجدد شد. در رسیدگی مجدد، آقای توکلی موقتاً از زندان آزاد و نهایتاً به دوسال حبس محکوم شد که یک سال آن را تحمل کرده است.
اینک به رغم درخواست آزادی مشروط، دادسرای اجرای احکام برای اجرای یک سال باقیمانده، او را احضار کرده است.
در دادسرا به وکیلش گفته شد که آقای توکلی علیه آنها حرف زده در حالی که او پس از آزادی موقت به طور مطلق سکوت کرده است.
مشکل اما تحمل یک سال حبس نیست. مشکل دختربچه‌ای است که حاضر نیست حتی یک لحظه از پدرش جدا شود. این کودک در فراق پدر فقط بی‌تابی نمی‌کند، بلکه از شدت گریه و زاری خود را به زمین می‌کوبد و دچار سطحی از تشنج می‌شود به طوری که به هیچ طریقی نمی‌توان او را آرام کرد. دردناکی این موضوع برای کسانی که آن را فقط می‌شنوند شاید قابل درک نباشد، اما برای مادرش و همۀ کسانی که با او سر و کار دارند به راستی که عذابی غیرقابل وصف است.
این دختربچه در طول یک سال زندان قبلی پدرش، بی‌نهایت رنج کشید و دل اطرافیان را خون کرد، اما الان که هشیارتر شده، به طور دائم در دلهره و اضطراب است و اگر پدرش چند لحظه خارج از برنامۀ روزانه خارج از دسترس باشد، چنان شدتی از ناراحتی بروز می‌دهد که اصلاً قابل کنترل نیست. این یک مورد واقعاً استثنایی و به عبارتی یک تراژدی انسانی است و با هر سطح از وجدان نمی‌توان در برابر آن بی‌اعتنا بود.
درخواست من نجات این کودک از شرایط در انتظارِ اوست. امیدوارم این درخواست به رؤیت شما برسد و مورد توجه قرار گیرد زیرا باز شدن گره این مشکل به دست شماست.

با احترام
احمد_زیدآبادی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

20 Jan, 08:38


🔻مرگ آگاهی و معنای زندگی
(در پی انتشار مصاحبه با هادی عامل و اهدای کفن در برنامه تلویزیونی این متن از گفتگو با دکتر اکبر جباری را بازنشر می کنم.)

🔹️گاهی ما به پایان ‌می‌اندیشیم چنان‌که به پایان یک رقابت و یا مسابقه دو؛  وقتی که دونده‌ای در یک مسابقه دو دارد می‌دود و بسیار هم خسته شده و تمام امیدش رسیدن به نقطه پایان است، این پایان برای او به مثابه رسیدن به تن آسایی و یک نوع در واقع آرامش است. پایان اینجا  به معنای آرامش است. اما پایان یک جشن و سرور لزوماً به معنای آرامش نیست. وقتی یک جشن پایان پیدا می‌کند گویی که ما قرار است برگردیم به روال عادی و روزمره گی که چندان هم خوشایند نیست. پایان تعطیلات هم به همین معناست. وقتی تعطیلات به پایان می‌رسد به این معنی است که زندگی روزمره و تلخی‌ها و مصائبش دوباره شروع می‌شود. لذا پایان معانی مختلفی دارد. وقتی به مرگ به مثابه‌ی پایان فکر می‌کنیم باید مشخص کنیم که این پایان دقیقا به چه معنایی است. اگر به معنای رسیدن به یک تن آسایی است، آن گونه که سقراط ‌می‌اندیشید؛ سقراط در مواجهه با حکم دادگاهی که او را محکوم به مرگ کرد، نپذیرفت که از مرگ رهایی پیدا کند؛ چون استدلال می‌کرد که مرگ پایان این زندگی مشقت بار و رسیدن به یک زندگی جاودان است و یک زندگی که در آنجا توام با آرامش و در واقع تن آسایی است. لذا برای سقراط مرگ چنین معنایی دارد. یا به طور کلی برای تفکر تئولوژیک مرگ هم چنین معنایی دارد؛ یعنی پایان به مثابه‌ی تن آسایی است.
🔹️اما برای کسانی که پایان را تئولوژیک نمی‌فهمند، یعنی برای بعد از مرگ چیزی قائل نیستند؛ چون به هرحال در تفکر افلاطونی و سقراطی یا در تفکر تئولوژیک حیات بعد از مرگ امری مفروض است و این حیاتِ بعد از مرگ است که معنایِ پایان را روشن می‌کند. اما اگر ما از این تفکر تئولوژیک خارج بشویم و به حیات بعد از مرگ حداقل کاری نداشته باشیم، اگر انکارش هم نکنیم، آن وقت ما با خود مرگ مواجه می‌شویم؛ اینجا پایان به مثابه‌ی رسیدن به یک آغاز نیست. در چنین وضعی پایان، خودش پایان همه چیز است؛ گویی پایانِ بودن است یا به عبارت دیگر پایان هستی است و این هستی قرار نیست ادامه پیدا کند. در این اندیشه ما وجودِ انسانی را و بودنِ انسان را در این سرحداتش می‌توانیم ببینیم. کسی مانند هایدگر مرگ را به مثابه‌ی یک امکانی که به سایر امکان‌ها پایان می‌دهد، معنا می‌کند.
🔹️مرگ یک رخدادی در پایان زندگی نیست، بلکه خودش یک پروسه است؛ پروسه‌‌ای که از لحظه‌ی به دنیا آمدن ما شروع می‌شود. یعنی از وقتی که ما به دنیا ‌می‌آییم، هر لحظه داریم به سمت مرگ حرکت می‌کنیم. یعنی این پروسه‌ای که نامش زندگیست و از لحظه‌ی تولد شروع می‌شود، نام دیگرش هم می‌تواند مرگ باشد و اینجا ما آن مصراع معروف از شاهنامه که فردوسی می‌گوید «ز مادر همه مرگ را زاده‌ایم» را می‌توانیم با همین معنا بفهیم؛ از این رو مرگ یک پروسه است، مرگ یک رخداد در پایان زندگی نیست، بلکه یک پروسه‌‌ایست که از لحظه‌ی تولد ما در این عالم شروع می‌شود. خب به این معنا مرگ نام دیگر زندگی است و مرگ نام دیگر این پروسه‌‌ایست که ما اسم دیگرش را زندگی می‌گذاریم. تصور و تحلیل ما از زندگی منوط به فهم ما از مرگ است؛ آن وقت مرگ اندیشی به معنای اندیشیدن به پایان یا به پوچی نیست، بلکه مستقیما اندیشیدن به خودِ زندگی است. لذا مرگ اندیشی به یک اعتبار اندیشیدن به زندگی و حیات انسانی است.


📕از کتاب "#مسئله_معنا"
بخش پنجم: گفتگو با دکتر اکبر جباری
👤مولف: حسین جمالی‌پور
📒انتشارات: بنیاد سهروردی تورنتو_کانادا


تهیه ی کتاب 👇
🆔️@Existential_psychotherapist
09199602940

اندیشه ها

19 Jan, 20:41


⭕️ از موفقیت‌های کوچک تا توسعه پایدار

متن سخنان محمدامین صمیمی، دبیر دبیرخانهٔ وفاق ملی، در پنل «تجربه‌های داخلی وفاق ملی» در همایش گفتگوی ملی دربارهٔ وفاق ملی
 
ایران امروز به وضعیت پیچیده و سختی دچار شده است؛ آن‌طور که برخی از کارشناسان می‌گویند تا اطلاع ثانوی امکان توافق‌سازی برای موفقیت‌های بزرگ اگر نه ناممکن، بسیار دشوار است.

بااین‌وجود، کشور خالی از داستان‌های موفقیت‌ در توافق‌سازی و حل‌مساله نیست. وقتی از سطح ملی به سطوح پایین‌تر حرکت می‌کنیم، افراد و گروه‌های مردم‌نهادی را می‌بینیم که توانسته‌اند با ایجاد توافق بین ذی‌نفعان و ذی‌ربطان دولتی و مدنی مشکلی از صدها مشکل مردم را حل کنند و موفقیت‌های کوچک و متوسطی را رقم بزنند.

اما نسبت موفقیت‌های کوچک و متوسط با توسعه ایران چیست؟ در این زمینه چهار پرسش مطرح است.

۱. آیا الگوها و روش‌های توافق‌ساز سطحِ فروملی و بخشی، قابلیت تعمیم یا کاربرد جهت توافق‌سازی و ایجاد وفاق در سطح ملی را دارند؟ آیا می‌توان از این نمونه‌ها درس‌آموخته‌‌هایی برای توافق‌سازی و حل‌مساله در سطح ملی به‌دست‌‌آورد؟

پیش‌تر در پژوهشی که در این زمینه انجام دادیم شش بُعد برای موفقیت پروژه‌های کوچک و متوسط شناسایی کردیم: جلب اعتماد مقامات مربوطه (مانند گرفتن اختیار ورود به مساله و رفع نگرانی‌ها)، دریچه فرصت و تهدید (مانند نزدیکی و مواجهه مستمر با مساله، آماده داشتن راه‌حل‌های ممکن، و کنشگری مستمر)، قابلیت تیم (مانند توامندی اعضا، قابلیت سازمانی، رهبری و مدیریت دانش)، مدیریت منافع برای حل‌مساله (مانند فنون مذاکره و مصالحه و طراحی برد-برد)، قدرت نفوذ برای حل مساله (مانند مدیریت افکار عمومی، ائتلاف‌سازی، لابی‌گری، و روایت‌سازی)، و ظرفیت خط‌مشی‌گذاری در حیطه مورد نظر.

جالب آنکه این یافته‌ها انطباق بالایی با عوامل و روش‌های موفقیت نوآوری‌های سیاستی در دنیا دارد.

۲. آیا گسترش موفقیت‌های کوچک و متوسط به افزایش سرمایهٔ ‌اجتماعی، وفاق ملی و افزایش ظرفیت حل مساله در آن بخش خاص کمک می‌کند؟ شواهد فراوان داخلی و خارجی وجود دارد که نشان می‌دهد فعالیت‌های جمعی، چه کارآفرینی‌های پایدار و چه فعالیت‌های اجتماعی پایدار و اکثرا اجتماع‌محور، جامعه هدفشان را توانمندتر، دارای انسجام و سرمایه اجتماعیِ بیشتر کرده و وفاق جمعی را افزایش داده است. نمونه‌های حاضر در همایش وفاق ملی، شاهدهای خوبی بر این نکته‌ بودند.

۳. آیا موفقیت‌ها و حل مسائل کوچک و متوسط، می‌توانند با انباشت و همگرا شدن، در مجموع موجب افزایش ظرفیت خط‌مشی یا ظرفیت حل مسائل ملی یا به تعبیری همان توسعه شوند؟ در ادبیات نظریِ خط‌مشی‌گذاری، شاهد مدل‌هایی هستیم مانند مدل تصمیم تجمیعی (انباشتی) که بیانگر آن است که در جوامع با سطح تعارض بالا، تجمیع و انباشتِ اقداماتِ کوچک و متوسط پراکنده، می‌توانند گاه صحنه را عوض کنند و به برساختن راهبردهای موثری بیانجامد.

مضافا گاهی با باز شدن دریچه فرصت -اغلب در پی یک گشایش سیاسی- سرعت این تجمیع افزایش یافته و مسیرهای جدیدی گشوده و پدیدار می‌شوند.
در سال‌های اخیر متفکرانی تلاش کرده‌اند تا این نگاه را مفهوم‌پردازی کنند؛ مباحث دکتر فاضلی درباره موفقیت‌های کوچک، مدل دکتر لشکربلوکی درباره ریزنهادها و استراتژی نیلوفرآبی، و ایده دکتر رنانی درباره کانون‌های اثربخشی از جمله این تلاش‌های تئوریک هستند.

۴. آیا سیاست‌گذاران می‌توانند با شکستن مسائل کلان به مسائل خردتر و بخشی‌تر، زمینه توافق‌سازی و حل مسائل را با الگوهای موفقیت‌های کوچک و متوسط فراهم کنند؟ الگوی شکستِ مساله، با ادبیات توانمندسازی بوروکراسی و دولت که توسط اندروز و پریچت برای توسعه درون‌زا مطرح شده است، تناسب بالایی دارد. در ایران نیز افرادی مانند دکتر میدری در صدد هستند ذیل ادبیات توانمندسازی جامعه و حاکمیت، «وفاق برای توسعه» را تبیین کنند. او بر همکاری جامعه و دولت برای حل مسائلِ ممکن تاکید دارد و استفاده از استعاره فیزیوتراپی برای جامعه (در مقابل عمل جراحی) از دل همین نگاه برآمده است.

در نهایت باید گفت، پاسخ به این سوالات تا حد زیادی، شانس موفقیت و شکست دولت وفاق ملی را آشکار می‌کند.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

18 Jan, 19:48


🔴 زندان های حکومت دینی و ولایی
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 امروز دو چهره شاخص دستگاه قضا که از دهه ۶۰ حضور پررنگ و نافذی در آن داشتند، ترور شدند، دهه ۶۰ دورانی است که برای پژوهشگران، جای مطالعه و بررسی فراوان دارد؛ چرا که نقاط کور و مبهم بسیاری در آن مسکوت مانده است، حتی از سوی بسیاری از منتقدان وضع موجود که خود را محافظان و عاملان دهه ۶۰ می‌بینند و به دفاع از آن دوران می‌پردازند، اصلاح طلبان قدیمی که گویی رسالت توجیه رویدادهای دهه اول پس از انقلاب را بر دوش خود احساس می‌کنند.

⬅️ یکی از نقاط بحث برانگیز و پیچیده دهه ۶۰ که هنوز پژوهشگران به دلیل ملاحظات بسیار نتوانستند، آنگونه که شایسته است، بدان بپردازند، نظام قضایی، زندان‌ها، زندانیان و حواشی بسیار و رویدادهای سرنوشت ساز پیرامون آن برای ساختار قدرت جمهوری اسلامی و همچنین شخصیت‌های بسیار تاثیرگذار و کلیدی چون «سید احمد خمینی»، «آیت الله منتظری» و... و پیچیدگی مناسبات بین آنهاست، نهادی که امروزه بسیاری از اصلاح طلبان، منتقد آن و نواخته از حبس و حصر آن هستند؛ ولی در دهه ۶۰ توسط یکی از چهره‌های شاخص آنها یعنی «آیت الله موسوی اردبیلی» اداره می‌شد.

⬅️ ماجرای ترور امروز، دوباره این روایت «علی رازینی» از آیت الله منتظری را به ذهن آورد که نقل کرد: آیت الله منتظری بر این باور بود، بعد از اینکه من جانشین «لاجوردی» شدم در این فاصله کوتاه ۳۰۰ فک در زندان‌ها شکسته شده است، زندان‌ها جایی که موجب شد، بزرگترین صدای منتقد در بالاترین مراتب ساختار قدرت جمهوری اسلامی، نسبت به خودش بلند شود و معادلات بعدی قدرت آنگونه که بازیگران پشت پرده آن روزها می‌خواستند، بر وفق مرادشان شکل نگیرد و با نقش آفرینی «نخبه نفوذ»، پیچیدگی و آرایش جدیدی به خود بگیرد.

⬅️ زندان‌ها جایی که قائم مقام رهبری را فروکشاند یا به تعبیر بهتر، قائم مقام رهبری دل از این مقام فرونشاند تا صدای آنها باشد. از آیت الله منتظری، چنین سطوری در مورد زندان‌های دهه ۶۰ به جای مانده است که ذهن هر پژوهشگری را چه امروز و چه در آیندگان، آن هم از سوی کسی که به صداقت و صراحت، معروف و در جایگاه قائم مقام رهبری جمهوری اسلامی؛ یعنی ولی فقیه بالقوه بوده است، به شدت جلب خواهد کرد.

⬅️ وی می‌نویسد: «می‌دانید در زندان‌های جمهوری اسلامی به نام اسلام جنایاتی شده که هرگز نظیر آن در رژیم منحوس شاه نشده است؟ آیا می‌دانید عده زیادی زیر شکنجه بازجوها مردند؟ آیا می‌دانید در زندان مشهد در اثر نبودن پزشک و نرسیدن به زندانی‌های دختر جوان، بعداً ناچار شدند، ۲۵ نفر دختر را با اخراج تخمدان و یا رحم ناقص کنند؟ آیا می‌دانید در زندان شیراز دختری روزه‌دار را با جرمی مختصر، بلافاصله پس از افطار اعدام کردند؟ آیا ‌می دانید در بعضی زندان‌های جمهوری اسلامی، دختران جوان را با زور تصرف کردند؟ آیا می‌دانید هنگام بازجویی دختران، استعمال الفاظ رکیک ناموسی رایج است؟»

⬅️ نقل است، بیشترین حساسیت آیت الله منتظری به عنوان جانشین رهبری بر روی زندان ها و آنچه بوده  که در نظام قضایی رخ داده و حتی ماموران ویژه‌ای برای سرکشی تعیین می‌کرد؛ اما چرا؟ چرا در میان بخش‌های مختلف ساختار قدرت که می‌تواند، مورد نقادی‌های زیادی هم باشد، این بخش، تا حدی مورد تاکید بوده که حتی از بالاترین مقام، با گستردگی حوزه قدرت کم نظیر آن در دنیا در درون حوزه سرزمینی، چشم پوشی می‌شود؟ به نظر به دلیل اوج بی‌دفاعی و قابلیت ظلم پذیری افراد محبوس و محصور و آسیب پذیری بسیار دین در این نقطه است که پیشوای اول شیعیان، در نامه خود به منصوبش هشدار می‌دهد، از آمیختن ظلم با دیانت پرهیز کن و دقیقاً جایی که این خطر بسیار برجسته است، زندان است.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

17 Jan, 20:16


۲۰ نشونه‌ی بلوغ عاطفی از زبان آلن دوباتن (برگرفته از کتاب آنچه در مدرسه به شما یاد نمی‌دهند)

۱. می‌فهمی اغلب بدرفتاری‌های آدمای اطرافت، در اضطراب و ترساشون ریشه داره:
دیگه دنیا رو پر از هیولا نمی‌بینی!

۲. یاد می‌گیری که قرار نیست آدما به‌طور خودکار از محتویات مغز تو باخبر باشن:
پس حرف‌زدن رو یاد می‌گیری و دیگه از درک‌نشدن گلایه نمی‌کنی.

۳. یاد می‌گیری که همه‌ی آدما از جمله خودِ تو هم اشتباه می‌کنی:
پس معذرت‌خواهی رو یاد می‌گیری.

۴. اعتمادبه‌نفس رو یاد می‌گیری:
نه اینکه کامل باشی؛ نه. بلکه متوجه میشی همه‌ی انسان‌ها پر از اشتباه و کاستی هستن و همه‌ی ما با آزمون و خطا زندگی می‌کنیم و این اصلا ایرادی نداره.

۵. والدینت رو می‌بخشی:
درک می‌کنی که اونا هم بار اولشونه که زندگی می‌کنن و اونا هم تروماها، ترس‌ها و کاستی‌های خودشون رو دارن.

۶. قهر نمی‌کنی:
حرف‌زدن و حل‌کردن رو یاد می‌گیری و اگه نشد، دوری و دوستی رو برمی‌گزینی.

۷. ملاحظه و توجه به جزئیات رو یاد می‌گیری:
مثلا اگه می‌خوای مسئله‌ی مهمی رو با کسی مطرح کنی، درنظر می‌گیری که مست نباشه، غذا خورده باشه، خسته نباشه و در موقعیت خوبی باشه.

۸. دست از کمال‌گرایی برمی‌داری:
به این درک می‌رسی که هیچ چیز و هیچ‌کسی بی‌نقص نیست و از به‌اندازه‌ی‌کافی خوب‌بودن قدردانی می‌کنی.

۹. سعی نمی‌کنی همیشه مثبت بمونی:
پی می‌بری که برای بهترین تصمیمات، خوبه به نیمه‌ی خالی لیوان  هم نظر داشته باشی.

۱۰. به‌سادگی عاشق نمی‌شی:
آدما شاید از دور برازنده و دلربا به‌نظر برسن، اما از نزدیک هر آدمی مشکلات مخصوص به خودش رو داره. پس وفادار می‌مونی.

۱۱. پی می‌بری که هیچ آدمی بی‌عیب‌و‌نقص نیست:
پس دیگه از کسی که شاید شلخته باشه ناراحت نمی‌شی، چون درکنارش نقاط قوتش هم می‌بینی!

۱۲. پی می‌بری که زندگی ذاتا آسون نیست:
درک می‌کنی که رنج و سختی بخش اجتناب‌ناپذیر زندگی هست.

۱۳. یاد می‌گیری خودت رو بخاطر حماقت‌ها و خطاهای گذشته‌ت ببخشی:
خودت رو بیشتر دوست خواهی داشت و می‌فهمی که پی‌بردن به اشتباهاتِ گذشته یعنی اینکه تو رشد کردی.

۱۴. درک می‌کنی که باید با کله‌شقی‌های کودکانه‌ت که هرگز هم تموم نمی‌شن، به صلح برسی: تلاش نمی‌کنی همیشه بزرگسال باشی. همه‌ی ما بچه‌ایم.

۱۵. به‌نظر دیگران کمتر اهمیت میدی:
دیگه برات مهم نیست که بقیه ممکنه راجع‌بهت چی فکر کنن.

۱۶. شادیت رو به نتیجه‌ی پروژه‌های بلندمدت گره نمی‌زنی:
یاد می‌گیری که زندگی یعنی لذت‌بردن از لحظه‌ی حال و خوشی‌های کوچیکِ روزمره.

۱۷. درمیابی که تو مرکز جهان نیستی:
دیدت رو وسیع می‌کنی تا ببینی که درد و رنج فقط برای تو نیست. بیشتر به طبیعت، آسمان شب و ستارگان دور توجه می‌کنی.

۱۸. انتقاد دیگران رو به‌چشم خصومت نمی‌بینی: یاد می‌گیری که زره‌پوشیدن در برابر انتقادات، یعنی نابالغی.

۱۹. پی می‌بری که گذشته‌ت، در امروزت تاثیر می‌ذاره:
می‌پذیری که وقایع کودکی ممکنه روی تصمیمات امروزت سایه بندازه و همیشه با شک به اولین برداشت‌ها و احساساتت از وقایع نگاه می‌کنی.

۲۰. دوست و آدم امنی برای دیگران میشی:
درمیابی که دوستی، یعنی به‌اشتراک‌گذاشتن آسیب‌پذیری‌ها بدون ترس از قضاوت‌شدن.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

17 Jan, 20:15


امام علی(ع) ارزش انسان را به میزان عقلش می‌داند

حجت‌الاسلام رضا برنجکار

برای عقل در سخنان حضرت امیر(ع) کارکردهای مختلفی بیان شده است؛ یکی کارکردهای نظری است یعنی کارکردی که عقل، هست‌ها و نیست‌ها و واقعیات را به انسان نشان می‌دهد؛

دومین کارکرد عقل، جنبه عملی است یعنی همان فضائل و رذائل؛ روایات فراوانی داریم که ثمره عقل، دوری از گناه و جوانمردی و مدارا، سخاوت، حیا و اخلاق نیک و ادب، کمال نفس و حلم و بردباری، عدالت و … است.

کارکرد سوم عقل هم کارکرد ابزاری است که به آن عقل معاش گفته می‌شود یعنی عقلی که انسان می‌تواند به واسطه آن اقتصاد و معاش خود را برنامه‌ریزی کند؛

از جمله مطالبی که در روایات امیرالمؤمنین(ع) مورد توجه است، این است که انسان با برخی امور می‌تواند عقل خود را زیاد یا کم کند یعنی عقل درجات دارد؛ خدا به انسان عطا کرده است ولی اگر انسان از دستورات خداوند بیشتر تبعیت کند درجه عقلانیت او بالاتر خواهد رفت ولی اگر خوب استفاده نکند و در مسیر شهوت به کار بگیرد عقل او به تدریج زایل خواهد شد

در کنار مسائل طبیعی مانند رشد سنی، اعمال ما هم اثرگذار است و هرقدر انسان بیشتر تابع شرع باشد حقایق بیشتر و فضائل بیشتری برای انسان درک خواهد شد؛ اگر عقل انسان رشد کند یکسری مسائلی را که فهم زشتی و خوبی آن دشوار است راحت‌تر درک خواهد کرد و در لحظات سخت و دو راهی‌ها، راه دست را بهتر برمی‌گزیند.

از دیدگاه آن حضرت  امام علی (ع) ثمره عقل، علم است یعنی انسان با تعقل به علم می‌رسد؛ علم نظری و عملی با تعقل به دست می‌آید و در کنار آن مراجعه به وحی و تجربه لازم است زیرا عقل از ابزار دیگر هم استفاده می‌کند و ما با تعقل به علم و معرفت می‌رسیم .....

ادامه مطلب 👈 اینجا


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

16 Jan, 21:49


.
👈 سکوت‌های تاریخی

مصاحبه محسن رنانی با شبکه شرق درباره فروبستگی زبان فارسی و نقش زبان و قصه در توسعه / ۶ آذر ۱۴۰۳.

متن مصاحبه را در پیوند زیر بخوانید:

https://www.magiran.com/article/4565237

www.renani.net


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

14 Jan, 19:42


🔴 مطلوب مرد محصور
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 در تاریخ ثبت شده است، «گالیله» ۸ سال در حبس خانگی (حصر) به سر برد و در همان وضعیت از دنیا رفت. اگر ۸۰ سال هم حقیقت را در حصر می‌کردند، باز هم هیچ تغییری نمی‌کرد، چهره حقیقت، چنان روشن است که حتی در پس سال‌های طولانی و تاریک حصر می‌درخشد. بسیاری از حبس‌های خانگی مثل آنچه برای گالیله رخ داد، پس از محاکمه در دادگاه و اقرار یا اعترافی؛ ولو اجباری و به عنوان مجازات در نظر گرفته شده است.

⬅️ می‌دانیم که گالیله پس از حکم تکفیر دادگاه، به اجبار، به کفرآمیز بودن افکار و خطای خود اعتراف کرد و توبه نامه‌اش را مکتوب و قرائت نمود و سپس به حبس خانگی محکوم شد. در تاریخچه حصر، نمونه‌های این چنینی حتی در تاریخ معاصر ایران نیز وجود داشته است که پس از اعتراف، اقرار و توبه و برای تخفیف در مجازات، حکم حصر یا حبس خانگی اجرا شده است. نمونه آن «آیت الله شریعتمداری» که پس از پخش اعترافاتش در تلویزیون و طلب استغفار، توسط «جامعه مدرسین حوزه علمیه قم» از مرجعیت عزل شد و ۴ سال در حصر خانگی بود تا فوت کرد و حتی به نقل از «محسن کدیور» برای درمان سرطان وخیم خود نیز اجازه خروج از حصر نیافت.

⬅️ اما نمونه‌هایی از حبس خانگی نیز وجود دارد که بدون تشکیل دادگاه یا وجود اقرار، اعتراف و توبه نامه حبس خانگی یا حصر اجرا شده است. چرا؟ دو دلیل بیش از همه رخ می‌نماید: ۱- فرد محصور و محبوس در خانه، تحت هیچ شرایطی و در ازای هیچ امتیازی، حاضر به اقرار، اعتراف و قرائت توبه نامه نیست؛ ۲- حقایقی وجود دارد که بیم شدیدی از افشای آنها به طور رسمی متصور است، حقایقی که از جنس چرخش زمین به دور خورشید هم نیست که توبه از اذعان به آن، تغییری در اصالت آن ایجاد نکند؛ اما به طور حتم حقیقتی است که بیانش، مشروعیت بسیاری را نامشروع و تشکیک زیادی را حداقل برای پیروان می انگیزد؛ همچنان که نسبت به کلیسای کاتولیک و مشروعیتش.

⬅️ لذا آشکار شدن این حقیقت به طور رسمی، حتی اهمیتش از فرد محصور شده نیز بسیار گران‌تر است؛ چنانکه فرد محصور نیز همه خودش را به پای آن هزینه کرده است؛ از این روست که می‌توان تأکید کرد، مطالبه برای برگزاری دادگاه علنی از مطالبه رفع حصر، بسیار ضروری‌تر و حتی به نظر، مطلوب مرد محصور است.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

14 Jan, 19:42


🔴 جمهوری اسلامی روابط دوستانه‌ای با آمریکا خواهد داشت
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 «کارتر» در ۱۰۰ سالگی درگذشت و دوباره مباحث مربوط به مواجهه او با انقلابیون و «شاه» در ایران در سال ۱۳۵۷ مورد توجه قرار گرفت؛ ولی آیا به واقع کارتر، شاه را تنها گذاشت و جانب مخالفانش را گرفت؟ او که به دلیل اجازه ورود شاه به ایالات متحده برای درمان، هزینه بالایی را به اندازه خروجش از قدرت و تک دوره‌ای شدن دوران ریاست جمهوری اش پرداخت کرد. کارتر تا آخر عمر، خود را یک مدافع تمام عیار «حقوق بشر» نمایاند و به همین نام در خاطره آمریکایی‌ها بر جا ماند؛ لذا توصیه‌های حقوق بشری وی به شاه نیز که برخی آن را منجر به گشایش فضای سیاسی و قدرت گرفتن انقلابیون می‌دانند، به نظر نمی‌تواند، چیزی جز آنی باشد که بدان باور داشت و عمل کرد.

⬅️ گفته شده است، کارتر مغلوب سیاست دوگانه ناشی از دو جناح متضاد در دولتش در نسبت با شاه شد. «برژینسکی» مشاور امنیت ملی او بر حمایت و حفظ حکومت شاه تاکید داشت و «ونس» وزیر امور خارجه‌اش بر تعامل با انقلابیون و گذار از سلطنت پهلوی؛ اما آنچه که در دو ماه منتهی به پیروزی انقلاب بر اساس اسناد محرمانه خارج شده از طبقه بندی CIA در سال‌های اخیر، قابل تشخیص می‌باشد، این است که تقریباً تمام تیم کارتر در ارزیابی واقعیات جامعه و گزارش های موجود به این نتیجه رسیده بودند که حفظ «سلطنت پهلوی» دیگر امکان‌پذیر نیست.

⬅️ اسناد حاکیست که عده‌ای از مقامات ارشد کاخ سفید آنقدر نسبت به «بختیار» ناامید بودند که سرنگونی دولتش در کودتای ارتش را توصیه می‌کردند؛ حتی «دیوید آرون» معاون برژینسکی نیز روز ۱۹ دی ۱۳۵۷ به وی می‌نویسد: «به نظر من بهترین سناریو کودتای نظامی علیه بختیار و بعدش حصول توافق بین ارتش و خمینی است که شاه را از قدرت کنار بزند».

⬅️ گزارش‌های «سالیوان» سفیر ایالات متحده در ایران و «پارسونز» سفیر «بریتانیا» در ایران هم نشان دهنده ارزیابی آنها در مورد اجتناب ناپذیر بودن انقلاب است. سالیوان در ۱۸ آبان ۵۷ به کارتر نوشت: «کار شاه تمام است» و پارسونز در مورخ ۳۰ دی ۵۷ می‌نویسد: «بختیار در طنین شعارهای «مرگ بر شاه» و «خمینی رهبر» مردم گم شده است». وی جمهوری شدن ایران را اجتناب ناپذیر و تغییر حکومت را تنها راه بازگرداندن ثبات ارزیابی می‌کند. بر اساس اسناد ذکر شده، «ارزیابی سفیر بریتانیا یک هفته بعد، هفتم بهمن روی میز معاون کارتر بود»، همان روز که مطابق این سندها «آیت الله خمینی برای کنار زدن بختیار و تسلیم شدن ارتش، نامه‌ای به کارتر می‌نویسد».

⬅️ قبل از آن بنابر یک سند مورخ دوم بهمن ۱۳۵۷ دولت کارتر از طریق «ژنرال هایزر» به امرای ارتش توصیه کرده بود که «ما معتقدیم بازگشت خمینی به نفس خود نباید، به اجرای گزینه کودتا منجر شود» و در ۲۸ دی بر اساس اسناد موجود به رهبر انقلاب اعلام کردند که «در سیاست آمریکا انعطاف وجود دارد و امرای ارتش هم که از ناشناخته‌ها هراس دارند، نجات خود را بر دفاع از شاه و سلطنت ترجیح می‌دهند». یک روز قبل از خروج شاه از ایران نیز وزیر امور خارجه آمریکا به کاخ سفید می‌گوید: «بختیار نمی‌تواند، دولت ماندگاری تشکیل دهد» و از آن روز برای آغاز روند مذاکرات بین ارتش و انقلابیون تماس‌های محرمانه با «نوفل لوشاتو» آغاز می‌شود.

⬅️ به طور کلی می‌توان گفت، محاسبه نهایی نه کارتر؛ بلکه تیم کارتر این بود که برای حفظ منافع آمریکا و ممانعت از در غلطیدن ایران به اردوگاه شرق باید تلاش کنند، توده‌ای‌ها و مارکسیست‌ها نتوانند، پس از انقلاب، قدرت را در دست بگیرند، آنها یک «جمهوری اسلامی» را ترجیح می‌دادند؛ چرا که از نظر آنها جمهوری اسلامی به دلیل ماهیت دینی خود، هرگز به شرق و کشورهای کمونیستی که در تضاد با دین و باورهای دینی هستند، متمایل نخواهد شد؛ لذا پس از گزارش‌های سفیر آمریکا و سفیر بریتانیا و مصاحبه‌های رهبر انقلاب در «فرانسه» و ... بهترین راه حل را اتحاد ارتش سلطنتی با انقلابیون اسلامگرا و رهبرشان ‌تشخیص می دهند و حاکم شدن ثبات و حفظ منافع آمریکا را منوط به استقرار یک جمهوری اسلامی متمایل به غرب می‌دانند و ارزیابی نهایی آنها مطابق آنچه سالیوان نوشت این بود: «جمهوری اسلامی روابط دوستانه‌ای با آمریکا خواهد داشت».


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

13 Jan, 08:28


هلهله؟!

پس از آتش سوزی مهیب در لس آنجلس و پس از اظهار همدردی دولت ایران با مردم سوخته اموال و متضرر این ایالت، صدا و سیما و برخی صاحبان تریبون به شادی و هلهله ادامه داده و با توجیه این آتش‌سوزی، تقاص حمایت و یا سکوت در قبال جنایات بی بی در غزه را به رخ کشیدند.
فرزند یکی از سرداران ترور شده در سوریه نوشته:
"به نوبه خودم موضع شرم آور هلال احمر و سخنگوی دولت ایران در قبال آتش سوزی شهرهای قاتلان کودکان اهل غزه را (در سکوت و خفقان حضرات گرانقدر) به شدت محکوم میکنم.این موضع سخیف در برابر بزرگترین دشمن قسم خورده ایران، و جانیان و قاتلان، قطعاً موضع و نظر همه ملت ایران نیستما با دشمن، برادر و همدرد نیستیم."

این واکنش‌ها یک چهره غیر اخلاقی و انسانی از  ما نمی‌سازد؟
بلاهای طبیعی مثل آتش سوزی، زلزله و سیل اگر مرتبط با سکوت و یا حمایت در قبال جنایات غزه باشد؛ در همین آمریکا و اروپا به ویژه دانشگاه‌ها تظاهرات و اعتراضات مردمی شکل گرفت و ما بسیار روی آن مانور دادیم، در حالی که دولت‌ها همنوا با اسرائیل بودند و اما در ایران عکس بود یعنی دولت/ حاکمیت تلاش و تبلیغات می‌کرد اما تجمع خودجوش و مستقل مردمی شکل نگرفت!
در این صورت می‌توان القا کرد که خدا انتقام حکومت آمریکا را از مردمی که در تظاهرات‌های مختلف نظرشان را خلاف آن سیاست‌ها اعلام کرده حتی اخراج و بازداشت شدند بگیرد؟! با این تفسیر صدا و سیما مردم ما که تظاهرات نکردند، باید در انتظار یک فاجعه باشند؟! وانگهی در آتش‌سوزی ساختمان پلاسکو چند نفر سوختند و در چند هزار خانه در آمریکا چند نفر؟!
چرا همه چیز را سیاسی می‌کنیم؟ بلای طبیعی چه ربط و نسبتی با سیاست دارد؟!
اگر فردا خدای ناکرده در ایران سیل و زلزله آمد و بخشی از مردم خانه و کاشانه خود را از دست دادند و کسانی در آن سوی دنیا شادی و هلهله کردند، چه تصویری از آنان در ذهن ما نقش خواهد بست؟
سوگمندانه باید گفت: همین تصور امروز از مردم ما توسط اقلیتی که انسانیت انسان برایشان مهم نیست، و در صدا وسیما لانه کردند، تصویر سازی می‌شود!


مجتبی لطفی


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

12 Jan, 09:15


«عبرت گیرید پیش از آنکه مایه‌ی عبرت شوید»

🖍بهروز مرادی

در همه‌ی علوم چه علوم طبیعی و چه علوم اجتماعی، بحران علامت است؛ علامت بدکارکردی.
هنگامی که اجزای تشکیل‌دهنده‌ی یک مجموعه که نام آن ساختار است، کارکرد صحیحی برای آنها تعریف نشده باشد یا به خوبی کار نکنند و وظایف محوله را به درستی انجام ندهند یا فساد در آن ساختار مانع از انجام صحیح کارکردها بشود، آنگاه آن ساختار دچار بحران می‌شود. معمولاً این بحران از یکی از اجزای ساختار آغاز می‌شود و سپس به سایر اجزای آن مجموعه سرایت می‌کند تا آنجا که کلیت آن ساختار دچار بحران می‌شود.

اکنون اینهمه بحران در ساختار اجتماعی کشور نشان از این واقعیت دارد که سیاست‌های داخلی و خارجی در جنبه‌های مختلف خود دچار بدکارکردی و بدآرایی و ناکارامدی می‌باشند.

هنگامی که نظام مدیریتی کشور ثروتمندی همچون ایران قادر به تأمین نیازهای اساسی زندگی همچون انرژی نباشد، اکثریت مردم طبق آمار رسمی یا دچار فقرند و یا در تأمین معیشت دچار سختی و زحمت بسیارند،
هنگامی که به‌خاطر فرسودگی تأسیساتی، نمی‌توانیم چندصدمیلیارد بشکه‌ی نفت زیر زمین‌مان را استخراج کنیم، و اگر هم بتوانیم نمی‌توانیم آن را بفروشیم و اگر هم بفروشیم پولش را به ما نمی‌دهند،
هنگامی که زیرساخت‌های انرژی کشور دچار فرسودگی شده‌اند و به‌خاطر وجود تحریم‌های جهانی، امکان بازسازی آنها را نداریم و درنتيجه توانایی تأمین انرژی کشور را نداریم، هنگامی که سیاست منطقه‌ای ما بحران‌زا می‌باشد و به دشمنان ایران می‌افزاید و از دوستان ایران می‌کاهد، هنگامی که سیاست اتمی رسمی منشأ تولید بحران برای ایران است آنچنانکه این سیاست نه برق کافی برای کشور تولید کرده و نه امنیت ایران را بیشتر نموده است و تحریم‌هایی فلاکت‌بار به ایران و ایرانیان تحمیل نموده است، معلوم است که کشور نیاز به تجدیدنظر اساسی در نظام سیاست‌گذاری و مدیریتی دارد.

در ماه‌های اخیر صداهایی که از ساختن و داشتن بمب اتمی دفاع می‌کنند، بلندتر به گوش رسیده است، درحالی که بمب اتم مشکلات هیچ کشوری را حل و رفع نکرده است. بمب اتمی نه برای کره‌شمالی امنیت و رفاه آورده و نه برای پاکستان. حتی روسیه با وجود داشتن ضرادخانه‌های اتمی بسیار گسترده، بیش از یکسال است که درگیر جنگ با اوکراین می‌باشد و اتمی بودن نتوانسته هیچ کمکی به این کشور متجاوز بکند.
مضاف بر این؛ ایران بدون آنکه از مواهب انرژی اتمی بهره‌مند گردد، گرفتار عواقب ناگوار سیاست‌های اتمی خود گردیده است. سرزمینی همچون ایران با بهره‌مندی از آفتاب تابانِ چهار فصل چرا نمی‌بایست بر روی انرژی‌های تجدیدپذیر بویژه انرژی خورشیدی سرمایه‌گذاری کند؟ بدون تردید اینهمه تابش خورشید در ایران پهناور قادر است همه‌ی نیاز ما را به انرژی برطرف نماید و ما را از استفاده از انرژی‌های فسیلی بی‌نیاز سازد و هوای پاک را به ریه‌های ایران و ایرانیان بازگرداند.

قرآن در آیاتی بسیار، مخاطبِ خردمند خود را فرا می‌خواند که از واقعیت‌ها و سرنوشت گذشتگان عبرت گیرد.
اکنون در آستانه‌ی سال ۴۶ پیروزی انقلاب، با نتايج و پیامدهای بحران‌زای چند دهه از سیاست‌ها دست به گریبان شده‌ایم. ایران در تب احتضار و سخت در حال جان کندن است. کجایند عبرت‌گیرانِ خردمند و دلسوز ایران‌زمین؟

امام علی‌ع می‌فرماید:

از پیشینیان خود عبرت بگیرد، پیش از آنکه خود مایه‌ی عبرت پسینیان بشوید.


(اِتعِظُوا بِمَنْ کانَ قَبْلَکُمْ قَبْلَ أَنْ یَتَّعِظَ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ) (قسمتی از خطبه‌ی ٣١ نهج‌البلاغه)


                         ٢٣ دی‌ماه ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


🔶2. لزوم اتخاذ موضع
🔸حال کسانی که دم از اسلامی کردن علوم انسانی می‌زنند، باید مشخص کنند که کدام تعریف از اسلام را منظور دارند. برخی از آنان وقتی از ضرورت اسلامی کردن  علوم انسانی بحث به میان می‌آورند، می‌گویند که در علوم انسانی غربی، منبع وحی نادیده گرفته شده و لذا علوم انسانی غربی، ماترالیستی و اومانیستی و سکولاریستی و پوزیتویستی است. به همین جهت، علوم انسانی غربی ناقص است و ما باید با انضمام منبع وحی به علوم انسانی آن را تکمیل کنیم. البته علوم انسانی غربی را منحرف هم می‌خوانند و مدعی‌اند که ما باید این علوم را با تکیه بر منبع وحی به راه راست هدایت کنیم.
🔸اگر دغدغۀ آنان فقط همین باشد، باید تعریف اسلام یک را ملاک قرار دهند. منتها هرگز مبنا قرار دادن این تعریف برای آنان مشکل‌گشایی نمی‌کند؛ چون تفسیر از اسلام یک یعنی آیات قرآن و روایات اسلامی یکسان نیست و هر فرقه‌ای تفسیر فرقۀ دیگر را خارج از اسلام می‌شمارد.
🔸البته دغدغۀ برخی دیگر بیش از این است. آنان دنبال این هستند که علوم انسانی را بومی هم بکنند؛ لذا به علومی که علمای اسلامی با اقتباس از علوم غیر مسلمانان و اضافات خودشان هم تولید و تدوین کردند، مراجعه می‌کنند و با نام اسلامی کردن علوم انسانی از فلسفه و عرفان و نجوم و طب سنتی مسلمانان هم کمک می‌گیرند.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


این در حالی است که تا قبل از مطرح شدن تعارض آیات و روایات با علم و عقل مدرن، هرگز چنین تفکیکی در میان علمای دینی مطرح نبود و علمای دینی، تمام گزاره‌های دینی را جزو اصل و ذات دین بر می‌شمردند.
▫️برخی هم موضع سر سخت‌تری در قبال دستاوردهای مدرن بشری دارند و مدعی‌اند که گزاره‌های علمی خلاف اسلام، بدعت و کفر است و لذا باید با آنها مقابله کرد و اجازه نداد که آنها جای گزاره‌های دینی را بگیرد.

🔶2. تلقیات برون‌دینی دربارۀ گزاره‌های علم
ی
🔸کسانی که نگاه برون‌دینی به دو دسته گزاره‌های علمی دارند، نظر دیگری در قبال هر دو دسته از گزاره‌های علمی مدرن دارند:
▪️الف. تلقی برون‌دینی دربارۀ گزاره‌های ناموجود در دین
: نظر آنان در قبال گزاره‌هایی که در آیات و روایات نیست، این است که آیات و روایات بازتاب‌دهندۀ دانش گذشتگان بوده و گذشتگان به این دستاوردهای جدید علمی دست نیافته بودند؛ به همین رو، دستاوردهای جدید علمی در آیات و روایات بازتاب پیدا نکرده است.
▪️ب. تلقی برون‌دینی دربارۀ گزاره‌های خلاف علم در دین:
نیز پاسخ آنان در قبال گزاره‌های علمی خلاف آیات و روایات این است که آیات و روایات به لحاظ آن که بازتاب‌دهندۀ باورها و ارزش‌های گذشتگان است و باورها و ارزش‌های گذشتگان هم در بسیاری از موارد خلاف واقع و خلاف اخلاق مدرن بوده؛ لذا، همان‌ها در آیات و روایات بازتاب پیدا کرده است؛ اما امروزه بشر بر اثر رشد علمی و عقلی توانسته است، اشتباه بودن بسیاری از آن باورها و ارزش‌ها را کشف کند؛ از این رو، بشر معاصر حکم می کند، باید اسلام را با بهره‌برداری از آخرین دستاوردهای علمی و عقلی بشر اصلاح و به روز کرد.


🌕 علوم انسانی اسلامی، بلوف یا واقعیت-قسمت
7

🔸تعاریف اسلام
✍️ جعفر نکونام
🕰 22 دی 1403

🔸دو کلیدواژۀ مهمی که در بحث اسلامی کردن علوم انسانی در تعریف آن وحدت نظر وجود ندارد و باید تعریف شود، یکی واژۀ اسلام است و دیگری واژۀ علم و البته بعد واژۀ علوم انسانی.
منتها در این یادداشت قصد دارم، واژۀ اسلام را تعریف کنم.

🔶1. تعریف اسلام
🔸برای واژۀ اسلام تعاریف مختلفی بیان شده یا قابل بیان است که اینک مطرح می کنم:
️الف. اسلام یعنی تسلیم خدا بودن: در گفتمان قرآنی سخن از این است که تمام موجودات تسلیم خدا هستند؛ یعنی از فرمان او اطاعت می‌کنند و به عبادت و تسبیح و سجده برای او می‌پردازند، مگر جن و انس که گاهی معصیت خدا می‌کنند.
️ب. اسلام یعنی دین الهی: باز در گفتمان قرآنی سخن از این است که تمام انبیای الهی از آدم تا خاتم مسلم بودند؛ یعنی تسلیم خدا بودند.
بر اساس این تعریف، فقط یک دین الهی وجود دارد و آن هم فقط اسلام است. طبق این تعریف، اگر کسی ایمان به خدا و آخرت داشته باشد و عمل صالح انجام دهد، مسلم است؛ چه مسلمان باشد و چه یهودی و چه مسیحی و چه صابئی؛ اما غیر آنان مسلم نیستند.
️ج. اسلام یعنی دین محمدی: باز در همان گفتمان قرآنی در سورۀ توبه آمده است که یهودی و مسیحی و صابئی هم بر دین حق یعنی دین محمدی نیستند؛ لذا باید با آنان قتال کرد تا به دین محمدی در بیایند، مگر این که به دست خود با ذلت جزیه بدهند؛ طبق این تعریف، اسلام عبارت از قرآن و سنت نبوی است.
البته مسلمانان بعد از رحلت حضرت محمد(ص) به فرقه‌های مختلف تقسیم شدند و هر فرقه تفسیر خودش را از اسلام قبول داشت و دیگران را منحرف از اسلام می‌نامید:
شیعیان گفتند که اسلام یعنی قرآن و حدیث ما و بر اساس آن، روایات ائمه شیعه را به عنوان حدیث تعریف کردند و اهل سنت گفتند، اسلام یعنی قرآن و حدیث ما و بر اساس آن، روایات صحابه و تابعان را از حضرت محمد(ص) اعم از مرفوع و موقوف و مقطوع به عنوان حدیث تعریف کردند.
▫️آقای مصطفی ملکیان این تعریف از اسلام را اسلام یک نامیده است.
️د. اسلام یعنی تفسیر مسلمانان: اختلاف مسلمانان به مصداق حدیث منحصر نشد؛ بلکه به تفسیر آنان از قرآن و حدیث هم سرایت کرد و هر گروهی تفسیر خودش را از قرآن و حدیث، عین اسلام معرفی کرد و تفسیر دیگران را از قرآن و حدیث، تفسیر به رأی شمردند. آنان غیر از قرآن و حدیث، اجماع و عقل را هم ضمیمۀ اسلام کردند.
▫️آقای مصطفی ملکیان این تعریف از اسلام را اسلام دو نام داده است.
️هـ. اسلام یعنی عملکرد مسلمانان: اگر کسی از بیرون به اسلام نگاه کند، اسلام را همان چیزی می‌بیند که در اعمال مسلمانان به ظهور می‌رسد. البته اعمال مسلمانان هم کمابیش منبعث از افکار مسلمانان است که از تفسیر خودشان از قرآن و حدیث حاصل شده است.
▫️آقای مصطفی ملکیان این تعریف از اسلام را اسلام سه خوانده است.

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


.
🌕 علوم انسانی اسلامی، بلوف یا واقعیت-قسمت1
🔸خدشه‌های ادعای منبعیت اسلام برای علوم انسانی
✍️ جعفر نکونام
🕰 19 دی 1403

🔶1. پیش‌فرض ادعای اسلامی کردن علوم انسانی
🔸ادعای اسلامیزه‌کنندگان علوم انسانی این است که اسلام یک منبع شناختی اختصاصی به نام وحی دارد که غیر مسلمانان از آن بی‌بهره‌اند و از طریق وحی بسیاری از گزاره‌های علمی به دست داده شده است که اقتضاء دارد، مورد بهره‌برداری قرار بگیرد.
🔸مهم‌ترین گزاره‌هایی را که مدعی‌اند، منبع وحی در اختیار می‌نهد، وجود خدا و حیات پس از مرگ است. آنگاه بر پایۀ آن بر علوم انسانی اشکال می‌گیرند که این علوم این منبع وحی را به کار نمی‌گیرند و آنچه را که خارج از تجربه و حس باشد، قبول ندارند؛ لذا این علوم ناقص‌اند.
🔸نیز در مواردی که دستاوردهای علمی با آموزه‌های دینی‌ مخالفت دارند، ادعا می‌کنند، آن دستاوردها معیوب‌اند. برای مثال می‌گویند، در علوم انسانی همجنس‌گرایی تجویز می‌شود و از رهگذر آن لواط و مساحقه که از مصادیق فحشا هستند، تأیید می‌گردد.

🔶2. خدشه‌های ادعای منبعیت اسلام برای علوم انسانی
🔸الف. اعراض مردم دنیا از منبعیت اسلام برای علوم: قرآن و حدیث مسلمانان یک کنز مخفی نیست که مردم عالم از آن بی‌خبر باشند؛ مع الوصف، محل سؤال است که چرا هیچ کسی جز برخی از مسلمانان ادعا نمی‌کنند که اسلام یک منبع اختصاصی برای علوم دارد؟
نیز علیرغم آن که مردم عالم حریصند که اگر یک علمی در یک گوشه‌ای از عالم باشد، به هر وسیله‌ای به آن علم دسترسی پیدا کنند، محل سؤال است که چرا مردم عالم از چنین منبعی که برخی از مسلمانان مدعی معرفت‌بخشی آن‌اند، سراغ نگرفتند و به آن مراجعه نکردند؟
🔸ب. فصل الخطاب بودن علوم بشری در زمینۀ اخباریات دینی: آشکار است که آیات و روایات تفسیرپذیرند و هرکسی مدعی است که تفسیر او صحیح است و تفاسیر دیگران ناصحیح. این بدان جهت است که نصوص دینی فصل الخطاب نیستند و معنایی اجماعی به دست نمی‌دهد تا بر اساس آنها بتوان یک نظریۀ مشخص در زمینۀ علوم انسانی عرضه کرد.
بهترین شاهد بر تفسیرپذیری متون دینی این است که ملاحظه می‌شود، وقتی خود علمای اسلامی حتی با نصوص آیات و روایات مخالف علوم بشری مواجه می‎شوند، آنها را به نفع دستاوردهای علمی بشر تأویل می‌کنند. حال محل سؤال است که چطور می‌توان یک معنای مشخصی را به متون دینی منسوب کرد.
برای مثال، در قرآن آمده است که تخت پادشاهی خدا را هشت فرشته بر دوش می‌گیرند. ظاهر این آیه بر جسمانیت خدا دلالت دارد و نسل اول مسلمانان نیز همین معنای ظاهری را از آن می‌فهمیدند؛ اما علمای اسلامی بعد از یک قرن اظهار داشتند که خدا جسمانی نیست و لذا معنای این آیه را مسکوت نهادند و یا آن را بر معنایی موافق علوم بشری حمل کردند، حال محل سؤال است که چگونه می‌توانند چیزی که از بیرون از متن به دست آوردند، به متن نسبت دهند و حتی مدعی بشوند که آن از منبع وحی سرچشمه گرفته است؟
🔸ج. فصل الخطاب بودن علوم بشری در زمینۀ انشائیات دینی: حتی در بعد ارزش‌ها و توصیه‌ها نیز هرگز متون دینی فصل‌الخطاب نیستند و این علمای دینی هستند که با تکیه بر دانش‌های بیرون دینی برای متن تعیین تکلیف می‌کنند. برای مثال، در قرآن آمده است که نکاح با کنیزان شوهردار جایز است؛ یعنی هرگاه زنان شوهرداری در جنگ به  غنیمت گرفته شود یا کنیزی که شوهردار است، خریداری شود، بعد از سپری شدن یک ماه عده حلال است، با او نکاح شود؛ حال آن که امروزه برده‌داری به طور مطلق ممنوع شده است و حتی اگر کسانی بخواهند مثل داعش برده‌داری را احیا کنند، خود مسلمانان به مخالفت با آنها بر می‌خیزند. پس این متن نیست که فصل‌الخطاب است، بلکه این عقل و دانش مدرن بشری است که حاکم بر متن می‌گردد.
🔸د. بساطت آموزه‌های دینی در قبال دستاوردهای علمی بشر: آن احکام و ارزش‌ها و توصیه‌هایی که در متون دینی آمده، در حد ظرفیت عقلی و دانشی مردمان گذشته بوده‌اند؛ لذا آنها بسیار بسیط‌اند و از عهده مسائل پیچیده ای که امروزه کشف شده است، بر نمی‌آیند. برای مثال، در گذشته فقط دو گرایش جنسی نرینه و مادینه و حداکثر یک گرایش خنثی را می‌شناختند؛ اما امروزه گرایش‌های جنسیتی بسیاری را می‌شناسند که جزو موضوعات مستحدث تلقی می‌گردد؛ یعنی موضوعاتی که نه هیچ آیه‌ای در قرآن برای آن هست و نه هیچ حدیثی و تقلیل بردن جنیسیت‌های کشف شدۀ امروز به همان دو یا سه گرایش جنسیتی شناخته شده، هرگز صحیح نیست. حال اگر ما ادعا بکنیم که همۀ این روابط جنسی ذیل لواط و مساحقه جای می‌گیرند و علوم بشری را تخطئه کنیم، قابل دفاع نخواهد بود.


🌕 علوم انسانی اسلامی، بلوف یا واقعیت-قسمت2

🔸خدشه‌های ادعای وجود گزاره‌های علمی در اسلام
✍️ جعفر نکونام
🕰 20 دی 1403

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


🔻سخنان آیت‌الله لطف‌الله دژکام در خطبه‌های نماز جمعه شیراز با رویکردی مذهبی-سیاسی ایراد شده و حاوی نکاتی در خصوص قدرت‌های جهانی، وضعیت ایران و محور مقاومت است. این یادداشت به تحلیل محتوای این سخنان و پاسخ به این سؤال می‌پردازد که آیا ایران توان تبدیل کاخ سفید به حسینیه و نابودی آمریکا را دارد و چنین سخنانی در میان مردم جهان چه بازتابی دارد.

♦️۱. ابعاد نمادین و بلاغی
🔺تبدیل کاخ سفید به حسینیه: بیان “تبدیل کاخ سفید به حسینیه” نوعی تصویرسازی نمادین و آرمانی است که به گسترش فرهنگ عاشورایی و عدالت‌خواهی در سطح جهانی اشاره دارد. این تعبیر، نشانگر آرمان‌گرایی و امید به تغییر ساختارهای جهانی است، اما از منظر عملی و واقع‌گرایانه دور از دسترس به نظر می‌رسد. تحقق چنین هدفی نیازمند توان نظامی، سیاسی و فرهنگی فوق‌العاده‌ای است که در حال حاضر با توانایی‌های ایران فاصله دارد.
🔺ادبیات تقابلی: استفاده از عباراتی مانند “آمریکا هیچ غلطی نمی‌تواند بکند”، بازتابی از آموزه‌های انقلابی است. این ادبیات برای تقویت روحیه مقاومت داخلی مؤثر است، اما ممکن است در فضای بین‌المللی به‌عنوان بیانی غیرواقع‌گرایانه تلقی شود.

♦️۲. تحلیل سیاسی و قدرت ایران
🔺توانایی ایران در مقابل آمریکا: ایران به‌عنوان یکی از بازیگران مهم منطقه‌ای، قدرت‌های خاصی در حوزه مقاومت، سیاست‌های منطقه‌ای و تأثیرگذاری ایدئولوژیک دارد. اما مقایسه قدرت ایران با آمریکا، که از لحاظ نظامی، اقتصادی و فناوری یکی از قدرت‌های برتر جهانی است، نیازمند واقع‌بینی بیشتری است. ایران می‌تواند در برخی زمینه‌ها نقش چالش‌برانگیز ایفا کند، اما نابودی کامل آمریکا یا تغییر اساسی در ساختار آن، دور از واقعیت‌های موجود است.
🔺پیامدهای سخنان آرمانی: چنین سخنانی اگرچه برای مخاطبان داخلی امیدبخش است، اما در سطح جهانی می‌تواند ایران را به‌عنوان کشوری که اهداف غیرواقع‌بینانه دارد، معرفی کند. این امر ممکن است به انزوای بیشتر ایران در عرصه دیپلماتیک منجر شود.

♦️۳. ابعاد دینی و اعتقادی
🔺عزت و ذلت الهی: تأکید بر اینکه “عزت و ذلت در دست خداوند است”، بر پایه آموزه‌های قرآنی است. این دیدگاه، قدرت‌های جهانی را در برابر اراده الهی ناپایدار معرفی می‌کند و امیدواری به پیروزی مؤمنان را تقویت می‌کند. بااین‌حال، استفاده از این آموزه برای توجیه اهداف غیرواقعی می‌تواند به کاهش اعتبار این مفاهیم نزد مردم جهان منجر شود.
🔺چالش‌های برون‌دینی: از منظر برون‌دینی، ادعای ارتباط مستقیم قدرت سیاسی یا نظامی با اراده الهی، ممکن است غیرمنطقی و بی‌اساس به نظر برسد. بسیاری از مردم جهان چنین ادعاهایی را با دیدگاه‌های علمی، عقلانی و حقوق بشری مقایسه می‌کنند و آن را فاقد پشتوانه‌های عملی می‌بینند. این نوع استدلال، اگرچه برای مؤمنان امیدبخش است، اما برای دیگران می‌تواند بهانه‌ای برای انتقاد یا تمسخر فراهم کند.
🔺تقابل ادیان و فرهنگ‌ها: تأکید بر گسترش ارزش‌های دینی به‌عنوان هدفی جهانی، از منظر برون‌دینی ممکن است به‌عنوان تهدیدی علیه تنوع فرهنگی و مذهبی تلقی شود. این نگرش می‌تواند به افزایش سوءتفاهم میان ادیان و ملت‌ها منجر شود.

♦️۴. بازتاب‌های بین‌المللی
🔺برداشت‌های جهانی از این سخنان: در سطح بین‌المللی، چنین اظهاراتی ممکن است به‌عنوان نشانه‌ای از بلندپروازی‌های غیرواقع‌بینانه ایران تعبیر شود. این امر می‌تواند به تشدید تبلیغات رسانه‌ای علیه ایران و افزایش سوءتفاهمات منجر شود. مخاطبان جهانی انتظار دارند که سخنان رهبران، بر مبنای واقعیت‌ها و راهبردهای عملی باشد.
🔺پیامدهای تبلیغاتی: رسانه‌های بین‌المللی ممکن است از این اظهارات برای تصویرسازی منفی استفاده کنند و ایران را به‌عنوان کشوری که به دنبال تحمیل ایدئولوژی مذهبی خود به دیگران است، معرفی نمایند.
🔺تأثیر بر افکار عمومی داخلی: این نوع سخنان می‌تواند در کوتاه‌مدت روحیه انقلابی و مقاومت را در میان مردم ایران تقویت کند، اما در بلندمدت ممکن است با واقعیت‌های موجود تضاد پیدا کند و اعتماد عمومی را کاهش دهد.

♦️نتیجه‌گیری
🔺آرمان‌گرایی در سخنان آیت‌الله دژکام قابل درک است، اما تبدیل آن به برنامه‌ای عملی و تحقق‌پذیر نیازمند بازنگری واقع‌گرایانه است.
🔺ایران می‌تواند نقش مؤثری در ایجاد نظم عادلانه جهانی ایفا کند، اما تحقق اهدافی مانند “تبدیل کاخ سفید به حسینیه”، در شرایط کنونی دور از واقعیت است.
🔺برای تأثیرگذاری مثبت بر افکار عمومی جهانی، لازم است سخنان رهبران ایرانی بر پایه تحلیل‌های عینی و راهبردهای دیپلماتیک بیان شود و از ادعاهای غیرواقعی که می‌تواند به اعتبار بین‌المللی کشور لطمه بزند، پرهیز شود. وجود گزاره های علمی در اسلام
✍️ جعفر نکونام
🕰 20 دی 1403

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


🔶1. تعریف گزاره های علمی
🔸گزاره‌های علمی به گزاره‌هایی انصراف دارد که در علوم مدرن مطرح است و قبل از آن مطرح نبوده است و این گزاره ها به طور عمده بعد از رنسانس علمی در اروپا به میان آمد.
🔸این گزاره ها وقتی تولید شدند که روش‌های تحقیق مدرن که جنبه عینی و تجربی داشت و از جنبه ذهنی و خیالی فاصله گرفته بود، به ظهور رسیدند.
🔸معرفت بشری طبق نظر اگوست کنت سه دوره نسبتاً متمایز را سپری کرده است:
️الف. دورۀ ربانی؛ یعنی دوره ای که بشر به آنچه در رؤیا یا خلسه به او الهام می شد، تکیه می کرد و بر پایۀ آنها به تفسیر رخدادهای جهان و برنامه ریزی برای زندگی همت می گمارد.
️ب. دورۀ فلسفی؛ یعنی دوره‌ای که بشر دقت‌های عقلی خود را در داده‌های حسی و خیالی خود به کار گرفت و از رهگذر آن بسیاری از داده‌هایی را که از منبع وحی دریافت کرده بود، جنبۀ عقلانی بخشید یا آنها را با تیغ عقل و منطق جراحی کرد و کنار نهاد.
️ج. دورۀ علمی؛ یعنی دوره‌ای که بشر به آزمایش و تجربه روی آورد و داده‌های خود را در محک تجربه آزمود و آنچه را که از بوتۀ آزمایش موفق در آمد، پذیرفت و جز آن را کنار نهاد.
🔸گزاره‌های علمی به این دورۀ سوم انصراف دارد؛ اگرچه قبل از آن نیز بسیاری از گزاره‌های تجربی وجود داشت؛ اما آن گزاره‌ها بسیار بسیط و اندک بود و هرگز به پیچیدگی و گستردگی گزاره‌های علمی بعد از رنسانس نبود.

🔶2. لوازم وجود گزاره های علمی در اسلام
🔸ادعای این که در اسلام یعنی در آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) گزاره‌های علمی وجود دارد، مستلزم لوازم باطلی است که برخی از مهم‌ترین آنها در پی می‌آید:
️الف. متضمن پارادکس بودن ادعا: یکی از لوازم وجود گزاره‌های علمی در اسلام پارادکس است؛ چون اگر ما مدعی شدیم که در اسلام یعنی در آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) گزاره‌های علمی هست، چنین ادعایی حاوی یک پارادکس است؛ یعنی به واقع گفتیم که گزاره‌های علمی که بعد از رنسانس علمی تولید شدند، قبل از آن وجود داشتند. تولید گزاره‌های علمی یعنی پیش از آن وجود نداشتند و موجود بودن گزاره های علمی پیش از رنسانس یعنی آن گزاره‌ها وجود داشتند و این پارادکس است.
بنابراین ادعای وجود گزاره‌های علمی در آثار قبل از رنسانس بلوفی بیش نیست؛ چون گزاره‌های علمی ماهیتاً از سنخ گزاره‌های قبل از رنسانس نیست. به هیچ وجه نمی‌توان گزاره‌هایی که از طریق رؤیا یا خلسه و تخیل و مانند آنها حاصل شده است، علمی نامید؛ حتی گزاره‌هایی که مبتنی بر حس ظاهر یعنی چشم غیرمسلح بوده است، گزاره‌های علمی دانسته نمی‌شود. بر این اساس، نمی‌توان گردش خورشید به دور زمین را که مبتنی بر نگاه ظاهری و چشم سر است، یک گزاره علمی به شمار آورد.
️ب. مبرا بودن اسلام از گزاره های خلاف علم: از دیگر لوازم وجود گزاره‌های علمی در آیات قرآن و احادیث معصومین(ع) این است که لااقل در آنها گزاره‌های خلاف علم وجود نداشته باشد؛ اما چگونه می‌توان گفت، گزاره‌هایی چون حرکت خورشید از مشرق به مغرب یا حرکت ماه و خورشید در پی همدیگر یا سقف بودن آسمان بر روی زمین یا ستاره بودن شهاب‌ها یا سقوط شهاب‌ها برای راندن شیاطین از آسمان یا سکنی داشتن فرشتگان در آسمان یا فرود آمدن خدا و فرشتگان در سایه‌های ابر از آسمان به زمین علمی‌اند؟
البته مدعیان علمی بودن اسلام برای چنین اشکالاتی پاسخ‌هایی دارند. منتها قانع کننده بودن پاسخ‌های آنان محل بحث است. آنان دربارۀ گزاره‌های خلاف علم به تأویل روی می‌آورند و آنها را طوری معنا می‌کنند که با دستاوردهای علمی سازگاری داشته باشد. برای مثال می‌گویند، مراد از حرکت خورشید عبارت از حرکت خورشید در کهکشان راه شیری است. وقتی به آنان گفته می‌شود، چطور در قرآن از حرکت خورشید چنین چیزی اراده شده است که هرگز مفسران مسلمان طی چهارده قرن گذشته چنین معنایی را نمی‌فهمیدند و بلکه همان معنای حرکت از مشرق به مغرب را می‌فهمیدند؟ آنان پاسخ می‌‌دهند که تمام مفسران مسلمان طی چهارده قرن، قرآن را اشتباه فهمیدند؛ اما محل سؤال است که چطور قرآنی را که حتی مفسران مسلمان آن را طی چهارده قرن اشتباه فهمیدند، می‌توان کتاب هدایت نامید؟


🌕 علوم انسانی اسلامی، بلوف یا واقعیت-قسمت4

🔸ارزیابی گزاره های اسلامی از لحاظ کارکردی
✍️ جعفر نکونام
🕰 21 دی 1403

🔶1. توضیح جنبۀ کارکردی گزاره های اسلامی
🔸طرفداران اسلامیزه کردن علوم انسانی طیف‌های مختلفی را تشکیل می‌دهند. طیفی که کمترین ادعا را در این زمینه دارد، کسانی‌اند که قایل‌اند، از آموزه‌های اسلام فقط در بخش توصیه‌های علمی می‌توان بهره برد؛ اما این که خواسته باشیم، خود گزاره‌های علمی را در اسلام جستجو کنیم، کار اشتباهی است؛ چون در اسلام هرگز گزاره‌های علمی به معنای خاصش که به بعد از دورۀ رنسانس علمی انصراف دارد، وجود ندارد.

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


🔸گزاره‌های اسلامی دو دسته‌اند و هر دو دوسته می‌توانند کارکرد مثبتی داشته باشند:
️الف. گزاره های ایمانی: یعنی گزاره‌هایی که متضمن باورهای دینی‌اند؛ مثل این گزاره که خدا وجود دارد یا این گزاره که حیات پس از مرگ وجود دارد.
️ب. گزاره‌های تعبدی: یعنی گزاره‌هایی که متضمن اعمال دینی‌اند؛ مثل این گزاره که باید خدا را عبادت کرد یا باید دست سارق را از مچ قطع کرد و نظایر آنها.
🔸کارکردی که گزاره‌های ایمانی می‌توانند داشته باشند، معناداری و امیدبخشی و پشتوانۀ اخلاق بودن است؛ یعنی وقتی که شما به خدا و حیات پس از مرگ باور داشته باشید، این کارکرد مثبت را دارد که زندگی برای شما معنادار و امیدبخش می‌شود و پشتوانه‌ای برای داشتن اخلاق حسنه و پرهیز از اخلاق قبیحه به شمار خواهد رفت
و کارکردی که گزاره‌های تعبدی می‌توانند داشته باشند، این است که مثلاً نماز باعث کسب آرامش و پرهیز از کارهای زشت می‌شود یا قطع مچ دست سارق باعث بازدارنگی از سرقت می‌گردد.

🔶2. ارزیابی جنبۀ کارکردی گزاره های اسلامی
🔸ما وقتی قایل می‌شویم که ایمانیات و تعبدیات کارکردهای دنیوی دارند، به طور ناخواسته ایمانیات و تعبدیات اسلامی را در معرض ارزیابی تمام افراد بشر در سراسر جهان قرار دادیم و اینجاست که ما باید بتوانیم برای مردم جهان امور ذیل را ثابت کنیم تا از رهگذر آن مدعی شویم، در اسلام توصیه‌های علمی هست.
️الف. لزوم اثبات کارکرد مثبت داشتن برای توصیه‌های اسلامی: اگرچه اثبات این که خدا یا حیات پس از مرگ وجود دارد و یا اثبات این که احکام اسلام را خدا برای بشر قرار داده است، از لحاظ برون‌دینی قابل اثبات یا رد نیست؛ اما وجود یا عدم کارکرد مثبت برای این باورها و احکام قابل اثبات یا رد است؛ چون می‌توان به طرق علمی بررسی کرد که آیا آنها برای عموم بشر یا لااقل برای خصوص مسلمانان کارکرد مثبت دارد یا نه.
حال اگر با طرق علمی ثابت شود که مثلاً قطع دست سارق از مچ نه تنها کارکرد مثبتی ندارد؛ بلکه کارکردهای منفی بسیاری دارد؛ نظیر این که با قطع دست سارق، هم آبرو و حیثیت خود او در جامعه می‌رود و هم آبرو و حیثیت خانواده و خویشان او. حال اگر به فرض که از بین رفتن آبرو و حیثیت خود سارق عادلانه دانسته شود، اما چگونه می‌توان از بین رفتن آبرو و حیثیت همسر و فرزندان و خویشان او را هم عادلانه شمرد؟
️ب. لزوم اثبات بی‌بدیل بودن کارکرد توصیه‌های اسلامی: اگر فرض بر این باشد که برای همین ایمانیات و تعبدیات اسلامی بدیل‌های همسان و یا حتی بهتری در ادیان و فرهنگ‌های دیگر وجود دارد، باز هیچ توجیهی برای اسلامی کردن علوم انسانی در ناحیۀ توصیه‌ها باقی نمی‌ماند؛ مگر برای خود مسلمانان، آن هم در مواردی که ایمانیات و تعبدیاتشان بدیل‌های همسان در ادیان و فرهنگ‌های دیگر دارند؛ اما اگر آنها در ادیان و فرهنگ‌های دیگر بدیل‌های بهتری داشته باشند، حتی برای مسلمانان نیز هرگز موجه نیست، بر ایمانیات و تعبدیات اسلامی باقی بمانند.
برای مثال، اگر ثابت شود که مدیتشین کارکردی نظیر نماز و یا حتی بالاتر از آن دارد و یا اگر ثابت شود که بستن دستبند یا پابنداکترونیکی به دست یا پای سارقان بهتر از قطع دست سارقان است، در اینجا علمی بودن توصیه‌های اسلامی در ناحیۀ تعبدیات یا همان احکام اسلامی مخدوش می‌گردد.
یا اگر ثابت شود که باور به خدای نامتشخص همان کارکرد ایمان به خدای متشخصی را دارد که اسلام معرفی می کند و یا حتی کارکرد آن از ایمان به آن خدا بهتر است، باز در اینجا نیز علمی بودن توصیه‌های اسلامی در ناحیۀ ایمانیات یا همان باورهای اسلامی مخدوش می گردد.


🌕 علوم انسانی اسلامی، بلوف یا واقعیت-قسمت
5
🔸 تئوری علمی کردن اسلام-قسمت1
✍️ جعفر نکونام
🕰 22 دی 1403

🔶1. بیان مسئله
🔸دربارۀ این که آیا باید علم را اسلامی کرد یا اسلام را علمی کرد، دو نگاه وجود دارد:
️الف. نگاه سنتی نسبت به علم: نگاه سنتی این است که باید علم را اسلامی کرد. البته نگاه سنتی هم یک‌دست نیست و طیفی از نگاه‌ها در آن هست: یک سر طیف این است که در علم مقولاتی مثل غیب از قبیل خدا و آخرت و وحی و فرشته و جن و معجزه و کرامت و شفاء و نیز عبادت از قبیل دعا و توسل و شفاعت وجود ندارد و لذا باید این مقولات را در علم وارد کرد و نقشی هم برای آنها در علم قایل شد و سر دیگر این طیف این است که باید گزاره‌های دینی را جانشین گزاره‌های علمی کرد و برای مثال، طب را از آیات و احادیث اخذ کرد و برای نمونه، اگر درد دندان پیدا کردید، فلان دعا را بخوانید تا مرتفع شود.
▪️ب. نگاه مدرن نسبت به علم:
نگاه مدرن بر خلاف نگاه سنتی است. در نگاه مدرن گفته می‌شود که نه تنها نباید علم را اسلامی کرد؛ بلکه باید اسلام را علمی کرد.

اندیشه ها

11 Jan, 07:06


جهت آن این است که اسلام مجموعه‌ای از گزاره‌های بسیط و حتی اسطوره‌ای و متعلق به شرایط و مقتضیات ماقبل مدرنیته و بلکه ماقبل تاریخ است و این در حالی است که امروزه عقل و تجربه بشری به مراتب بیش از گذشته رشد پیدا کرده است؛ لذا باید اسلام را علمی کرد؛ یعنی اسلام را با بهره‌گیری از آخرین دستاوردهای علمی و تجربی بشر به روز کرد.
این نگاه هم یکدست نیست و طیفی از نگاه‌ها در آن وجود دارد: یک سر این طیف این است که در اسلام، علم مدرن یعنی آخرین دستاوردهای عقلی و تجربی بشر وجود ندارد و لذا باید آنها در اسلام وارد کرد و در سر دیگر این طیف این است که علاوه بر آن، در اسلام گزاره‌های خلاف علم و خلاف اخلاق مدرن هست و لذا باید این گزاره‌ها را نیز از اسلام پیراست.

🔶2. دو تلقی از علمی کردن اسلام
🔸ناگفته نماند که دو تلقی از علمی کردن اسلام هست:
▪️الف. تلقی علمی بودن اسلام:
یک تلقی همان تلقی سنتی است که مدعی‌اند، اسلام، ذاتاً علمی است؛ یعنی هم متضمن گزاره‌های علوم مدرن است و هم در آن گزاره‌های خلاف علوم مدرن وجود ندارد و برای این که ثابت کنند، اسلام این گونه است، آیات و روایات را بر علوم مدرن تطبیق می‌دهند. برای نمونه وقتی امثال مهندس بازرگان در کتاب اسلام و مطهرات و دکتر سحابی در کتاب خلقت انسان، آیات قرآن را با علوم مدرن تطبیق می‌دادند، می‌خواستند بگویند که اسلام علمی است. من این گروه را در همان نگاه سنتی طبقه‌بندی کردم.
▪️ب. تلقی علمی نبودن اسلام:
تلقی دوم این است که اسلام علمی نیست و حتی گزاره‌های خلاف علم در اسلام هست. در این تلقی وقتی گفته می‌شود، اسلام را باید علمی کرد، منظور این است که در اسلام گزاره‌های علوم مدرن نیست و لذا باید از گزاره‌های علوم مدرن به عنوان تکملۀ اسلام بهره‌برداری کرد و به علاوه در اسلام گزاره‌های خلاف علوم مدرن است که باید آنها را کنار گذاشت.


🌕 علوم انسانی اسلامی، بلوف یا واقعیت-قسمت
6
🔸 تئوری علمی کردن اسلام-قسمت2
✍️ جعفر نکونام
🕰 22 دی 1403

🔶1. تلقیات درون‌دینی دربارۀ گزاره‌های علمی
🔸نظر کسانی که نگاه سنتی دارند، در قبال، دو دسته گزاره‌ها - یعنی گزاره‌های علمی ناموجود در دین و گزاره‌های علمی مخالف دین - مختلف است:
▪️الف. تلقی درون‌دینی دربارۀ گزاره‌های علمی ناموجود در دین
: راجع به دستاوردهای جدید بشری که در علم هست؛ اما در اسلام نیست، نظریات مختلفی است:
▫️برخی می‌گویند که اسلام جامع تمام علوم بشر است: چه آنچه که در گذشته بوده است و چه آنچه در آینده پدید خواهد آمد. حتی اظهار می‌دارند که اسلام برخوردار از اعجاز است و همین گزاره‌های علمی را که علوم مدرن به تازگی کشف کرده‌اند، اسلام در چهارده قرن پیش بیان کرده است و بعد می‌کوشند، علوم مدرن را ذیل آیات و روایات الصاق کنند و این در حالی است که هرگز در آیات و روایات، هیچ کدام از گزاره‌های علمی وجود ندارد و هیچ‌یک از علمای دینی پیش از آن که علوم مدرن پدید بیاید، ادعا نکرده بود که این گزاره‌های علمی از فلان آیه یا حدیث استنباط می‌شود. بعد از این که علوم مدرن پدید آمد و متدینان به این علوم آشنا شدند، ادعا کردند که این علوم مدرن در آیات و روایات هم هست.
▫️اما برخی دیگر می‌گویند که قلمرو اسلام از علم جداست و هرگز اسلام متکفل بیان چیزهایی نبوده که در علم بیان شده است؛ لذا می‌توان دستاوردهای علمی را به آموزه‌های دینی ملحق کرد و آنگاه یک مجموعۀ کاملی را فراهم ساخت. تعبیر برخی این است که در اسلام، یک منطقة الفراقی هست؛ یعنی اسلام یک منطقه‌ای را گذاشته است که خود بشر با عقل و تجربه‌اش پر کند. اسلام فقط متکفل بیان گزاره‌هایی است که عقل و تجربه بشر به آنها نمی‌رسد. علم و اسلام مکمل همدیگرند؛ نه بدیل همدیگر.
▪️ب. تلقی درون‌دینی دربارۀ گزاره‌های علمی خلاف دین:
راجع به دستاوردهای علمی و عقلی مدرنی که معارض گزاره‌های اسلامی است، باز نظر‌های متفاوتی بیان شده است:
▫️برخی گفته‌اند که در اسلام گزاره‌های خلاف علم و عقل مدرن وجود ندارد و آنگاه وقتی با گزاره‌های دینی خلاف علم و عقل مدرن مواجه می‌شوند، به تأویل آنها می‌پردازند؛ یعنی می‌گویند که تمام علمای گذشته که آیات و روایات را خلاف علم و عقل مدرن بشری می‌فهمیدند، اشتباه می‌کردند. معنای این آیات و روایات، همان است که علم و عقل مدرن بشری می‌گوید.
▫️برخی دیگر گفته‌اند که البته در اسلام گزاره‌های خلاف علم و عقل مدرن وجود دارد. منتها اینها عارض بر اسلام شده است. گزاره‌های اسلام دو دسته‌اند: ذاتی و عرضی. گزاره‌های ذاتی قابل انتساب به اسلام است؛ اما گزاره‌های عارضی قابل انتساب به اسلام نیست؛ بلکه منتسب به ظرفیت پایین مردمان گذشته است که اولیای دینی از باب مماشات و جدل، با گزاره‌های خلاف علم و عقل آنان همراهی کردند.

اندیشه ها

11 Jan, 06:46


بزرگ‌ترین وظایف هر ایرانی

دکتر نصر الله پورجوادی

معروف‌ترین و انسانی‌ترین پندی که در فلسفۀ ایرانی به ما داده شده است، همان اندیشۀ نیک، گفتار نیک، کردار نیک است. این توصیه را که دوست و دشمن مورد ستایش قرار داده‌اند، بالاترین درس اخلاقی برای بشریت دانسته‌اند. علاوه بر این سه پند که مربوط به اعمال هر کس با خودش می‌شود، بزرگان ما سه وظیفۀ خطیر هم برای ما تعیین کرده‌اند که مربوط به اعمال و رفتار ما در جامعه و با دیگران می‌شود و لذا می‌توان آنها را وظایف اجتماعی یا ملی نامید. این سه و وظیفه در دینکرد ششم، بند ۳۲۲ ذکر شده است.

نخستین وظیفۀ بزرگ ما تبدیل دشمن به دوست است؛ پس در فلسفۀ ایرانی، وظیفۀ انسان در قبال دشمن یا دشمنانش، این نیست که با آنان بجنگد و آنان را شکست دهد یا بکشد. و این نیست که در صدد برآید که انواع و اقسام سلاح‌های جنگی و خدای نکرده شیمیایی و غیره را بسازد، تا مردم را بکشد. بلکه وظیفۀ او مهم‌تر از هر چیز ایجاد صلح و دوستی است.

وظیفۀ دوم تبدیل آدم‌های بد و مخرّب و جنایت‌کار به آدم‌های خوب است؛ پس وظیفۀ ما با این قبیل اشخاص، گرفتن و زدن و به زندان افکندن و از کشور و کاشانه تبعید کردن نیست،  بلکه با مسالمت رفتار کردن و اصلاح آنها است. به اصطلاح دینی و قرون وسطایی، ما وظیفه نداریم که با کفار بجنگیم و آنها را از بین ببریم. وظیفۀ ما هدایت آنهاست.

وظیفۀ سوم تبدیل نادان به دانا، یا جاهل به عالم و دانشمند و حکیم است؛ پس کاری که ما بنا بر فلسفۀ عملیِ ایران‌شهری باید انجام دهیم، گسترش آموزش و پرورش و تأسیس مدارس و دانشگاه‌ها و تأمین معلمان و استادان و باسواد کردن بی‌سوادان و آموزش و پرورش نسل‌های آینده برای کشور است. این سه وظیفه خویشکاری مِهِست، یعنی بزرگ‌ترین وظایف خوانده شده است و اگرچه در بیش از هزار سال پیش در کتاب دینکرد ذکر شده، ولیکن امروز هم نه تنها از اهمیت آنها کاسته نشده، بلکه حتی مهم‌تر و خطیرتر از زمان‌های گذشته هم شده است».

(به نقل از مجلۀ بخارا، شمارۀ ۱۶۵، آذر و دی ۱۴۰۳، صص ۸ - ۷).

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

09 Jan, 08:09


«اگر بروید!»

🖍بهروز مرادی

دکتر مصطفی معین اخیراً چنین گفت که فقط ١۶ درصد از مردم ایران در فکر مهاجرت نیستند.
و استاد ژاله آموزگار خطاب به جوانان ایران‌زمین گفت که "از ایران نروید"!

و اکنون مخاطب این مکتوب تویی عزیزم!
مخاطب همان تویی هستی که در این کشور عزیز به تو سخت می‌گذرد. از کودکی به یاد داری که پدر و مادرت همه‌ی زندگی‌شان را به پایت ریختند تا تو وارد دانشگاه بشوی، تا در جریان تحصیل در دانشگاه، استعدادهایت شکوفا بشوند، تخصصی بیابی، در این کشور مشغول به کاری رشدآور بشوی، برای خودت کسی بشوی، هم خودت به آرزوهایت برسی و رؤیاهایت را تحقق ببخشی و هم ایران از وجودت بهره‌مند بشود. اما اکنون می‌بینی که نشد و نمی‌شود و نمی‌گذارند.
می‌بینی که حتی نمی‌توانی کاری پیدا بکنی که منطبق با شایستگی‌هایت باشد. راه‌ها را بسته می‌بینی. اینها را خوب می‌دانم. من خود یکی از خود شما هستم، از جوانان دیروز که در میدانِ ساختنِ ایران بازی‌اش ندادند. خوب می‌دانم که  در تو یک متخصص شایسته و پر از انگیزه‌ی علمی و شور زندگی و استعداد رشدکردن و بالیدن و ساختن و آبادکردن نهفته است. می‌دانم نخبه‌ای، خلاقی، مخترعی، فهیم و لایق و دانشور و صاحب بینشی. انسان هستی و می‌خواهی زندگی کنی. اما استعدادهایت و توانایی‌هایت دارند می‌خشکند. داری هرز می‌روی. داری از خودت می‌پرسی: "با رؤیاهایم چه کنم؟" پروژه‌ی زندگی‌ات را مدام مرور می‌کنی و چشم‌اندازی برای تحقق مراحل این پروژه در افق‌های پیش رو نمی‌بینی.
این است که به فکر "رفتن" می‌افتی. رفتن به هر کجا که باشد.
گاه حتی برای داشتن یک زندگی معمولی می‌روی به هر کجا که باشد. می‌دانم آنجا کار دلخواه، رفاه، پول، مادیات، آرامش، آسایش روانی، زندگی بی‌دغدغه، احترام، جایگاه اجتماعی، امنیت شغلی و خیلی چیزهای دیگر خواهی داشت.

اما ایران...؟
اگر تو بری و برنگردی، ایران را چه کنیم؟! اگر بری و برنگردی، چه کسی ایران را ایران کند؟ چه کسی ویرانی‌ها را آباد کند؟ بندها را بگسلد؟ تلخی‌ها را شیرین کند؟ مرگ‌ها را به زندگی تبدیل کند؟ جعل‌ها را اصل کند؟ خرابی‌ها را اصلاح و چرخه‌ی فساد و خشونت را متوقف سازد؟

اگر بروی آنگاه ایران را چه کنیم؟
درست است که از کودکی در مدرسه، نهال عشق به ایران را در جان و روان ما نکاشتند. درست است که ما را عاشق دلخسته و وابسته و دلبسته‌ی این وطن زخمی نساختند و جان ما را به جانش گره نزدند و بلکه برعکس؛ ما را با نمادهای ملی ایرانیّت، بر سر قهر و بیگانگی برنشاندند. اما اگر بروید و زندگی خود را آباد کنید و بازنگردید، چه کسانی ایران را تبدیل خواهند کرد به آنچه که باید باشد و نیست؟

اگر بروید و بازنگردید، رسوباتِ برجامانده بر جای شما می‌نشینند.
اگر بروید و بازنگردید، ته‌مانده‌ها به سطح می‌آیند و جای شما را می‌گیرند و در نتیجه ویرانی‌ها تداوم می‌یابند.
اگر بروید و بازنگردید، ته‌نشین‌شده‌ها ماسک شما را بر چهره می‌زنند، سخنان شما را بر زبان جاری می‌سازند، اما ویرانی‌های ایران مکرر می‌شود.
تا آنجا که بتوانید بمانید و نروید!
بمانید و شایستگی‌های‌تان را به رسوبات تحمیل کنید.
ایران تنهاست و در حسرت فراق شما، آبادی‌اش را آه می‌کشد.
بازگردید و رفاه و جایگاه خود را قربانی ایران کنید، که ایران‌زمین برای برون‌رفت از فلاکت تاریخی خود قربانی می‌خواهد.
لیک نیک بدانید که این وطن بزرگوار است و قربانی خود را پس از ابراز عشق، به مسلخ نمی‌برد، بلکه او را بر سر می‌نهد و بزرگش می‌دارد و می‌پروراندش و فرصت‌های معنوی برایش برمی‌سازد.

پس حتی اگر امکانات و فرصت‌های مطلوب و آزادی‌ها و آسایش‌ها و راحتی‌ها و دستمزدها و احترام گذاشتن‌های بیگانگان را در مملکت خودتان از شما دریغ کردند، حتی اگر قدرتان را در کشور خودتان ندانستند و شما را زیر دست ته‌نشین‌شده‌ها قرار دادند، باز هم برگردید و بمانید و معماهای توسعه‌نیافتگی این کشور را با درون توسعه‌یافته‌تان و ذهن خلاق‌تان و تجربیات ارزشمندتان حل کنید. بمانید و ایران‌شدن را به ایران یادآوری کنید. بگذارید ایران‌زمین از وجود شما بهره‌مند گردد و از شایستگی‌های شما برای زخم‌هایش مرهمی بسازد و بر قلب و مغزش بنهد. بازگردید و ایران را به همان جایی تبدیل کنید که باید باشد و نیست.

                            ١٩ دی‌ماه ١۴٠٣    


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

08 Jan, 19:14


.

غزالی و رقص

امیر مازیار
(شادی و رقص کودکان جهان بیش باد)

کتاب "سماع " در احیاء‌العلوم غزالی و خلاصه پارسی آن به قلم خود غزالی در کیمیای سعادت از مهم‌ترین و نغزترین متون عرفانی و فقهی درباب سماع و موسیقی است و در آن غزالی نظر خود را درباب رقص به معنای عرفی‌اش هم به صراحت بیان‌کرده‌است:

" و رقص سبب تحریک شادی و نشاط است و هر شادی که مباح است تحریک آن رواست و اگر حرام بودی عایشه - رضی‌الله عنها- به حبشیان ننگریستی با پیامبر در حال پای کوفتن ایشان." * (ترجمه احیاء ،تصحیح خدیوجم ، ج ۲، ۶۵۷)

" و رقص مباح است ...و رسول فرا علی گفت :" تو از منی و من از تو" علی از شادی این رقص کرد و چندین بار پای بر زمین زد چنانکه عادت عرب باشد که در نشاط و شادی کنند و فرا جعفر گفت " تو به من مانی به خَلق و خُلق" وی نیز از شادی رقص کرد و زید بن حارثه را گفت " تو برادر و مولای مایی" از شادی رقص کرد."(کیمیای سعادت، تصحیح خدیوجم،ج ۱، ۴۹۶).

منع و تقبیح کاربرد واژه‌هایی همچون " رقص" که چنین سابقه‌ای در متون قدیم و حتی متون دینی ما دارد و ستیز با خود رقص چونان عملی مطلقا حرام و نامجاز ،خلاف حضور گسترده رقص در تاریخ و آداب ما و، به خصوص، در فرهنگهای محلی است که در آنها رقص تا به امروز جایگاهی کاملا طبیعی و موجه دارد و غفلت از این امر است که رقص در اساس هنر است و در بسیاری از فرهنگها از گذشته تا کنون شان آیینی و دینی داشته. این نوع مواجهه از سنخ همان افراطی‌گری هاست که کارش به تخریب آثار و اماکن تاریخی و عبادتگاه‌های مسلمانان و نامسلمانان کشیده و در واقع دشمنی با تاریخ و فرهنگ و زندگی است. ضررش هم در نهایت بیش از همه متوجه خود دین خواهد بود.

*این واقعه شیرین که غزالی مکرر به آن استناد می‌کند چنین است:
" عایشه روایت می‌کند که " روز عید زنگیان در مسجد بازی می‌کردند رسول مرا گفت : خواهی که بینی گفتم : خواهم.بر در بایستاد و دست فرا پیش داشت تا من زنخدان بر دست وی نهادم و چندان نظاره کردم که چند بار گفت که بس نباشد و من گفتم نه"(کیمیا،ج۱، ۴۷۵)
غزالی پنج رخصت از این واقعه استنباط می‌کند :بازی و لهو و رقص حرام نیست، "در مسجد می‌کردند"،پیامبر فرمان داد که بازی کنند "پس بدانچه حرام بود چون فرماید؟"،"آنکه ابتدا کرد عایشه را که خواهی که بینی" و "خود با عایشه بایستاد ساعتی دراز".

(این یادداشت را چهارسال پیش و در پی جنجالی درباره رقص منتشر کردم. اکنون ماجرای رقص و شادی دانش‌آموزان بابلی بهانه بازنشر آن شد.)


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

08 Jan, 09:56


هزینۀ مداحان!

آن جناحی که برای حذف رقبای سیاسی خود به "مداحان" میدان داد و آنان را به  استفاده از "سرمایه‌های دینی" در منازعات قدرت دنیوی تشویق کرد، مسئول هزینه‌هایی است که برخی مداحان این روزها با تحریک مسائل قومی و مذهبی بر روی دوش کشور می‌گذارند.
جامعه‌ای که مداحان میدان‌دار سیاست داخلی و خارجی آن شوند، خواه ناخواه با هزینه‌های هنگفتش هم روبرو خواهد شد.

احمد_زیدآبادی

@ahmadzeidabad
🆔 @andishehayee

اندیشه ها

07 Jan, 07:51


مسعود نیلی: مادر مهربان‌مان - ایران‌- دارد می‌میرد/ یک گروه غارت می‌کند و دسته دیگر با جهل به نابودی سرعت می‌دهد

دکتر مسعود نیلی اقتصاددان برجسته ایرانی و استاد ممتاز دانشگاه به عنوان برگزیدۀ هشتمین جشنوارۀ کارآفرینی امین الضرب در تهران سخنانی بسیار قابل تأمل بر زبان آورد که نه تنها حاضران را تحت تاثیر قرار داد که سبب می‌شود آه از نهاد هر ایرانی میهن‌دوست دیگر نیز که با آن مواجه شود، برخیزد. بی مجامله و اغراق می‌توانیک گفت" این متن سزاوار آن است که نه یک بار که بار‌ها خوانده شود و بر هر گزاره و عدد آن درنگ کنیم. چون «جان مادرمان- ایران- در خطر است».
به گزارش جهان صنعت نیوز، چهل سال پیش وقتی پا به عرصه علم اقتصاد گذاشتم، سؤال‌هایی بزرگ مرتبط با آرزو‌هایی بزرگ‌تر در سر داشتم. با اشتیاق می‌خواستم بدانم چگونه می‌توان به یک کشور توسعه‌یافته تبدیل شد. برای دانستن اینکه آنانی که به این مرحله رسیده‌اند، چه کرده‌اند سر از پا نمی‌شناختم. اینکه یک کشور در حال توسعه برای آنکه بتواند به رشد‌های اقتصادی بالا دست پیدا کند لازم است چه کار کند برایم دغدغه‌ای جدی بود.
طی ۴۰ سال گذشته، بخش زیادی از آنچه یاد گرفته‌ام، پاسخ‌های مختلف و از زوایای مختلف مرتبط با این سؤالات بوده است. این سؤالات مربوط به رؤیا‌هایی بوده‌اند که از همان سال‌های اول در سر داشته‌ام. این رؤیا‌ها هرچند هیچ‌گاه من را رها نکرده‌اند، اما با عبور از مراحل جوانی به میان‌سالی و سپس مراحل بعدی، تنها پخته‌تر، به‌هنگام‌تر و واقع‌بینانه‌تر شده‌اند.
در مسیر شکل‌گیری و تحولات رؤیاهایم، توسعه‌یافتگی کشورم را در گاز با قطر، در نفت با عربستان، در توریسم و صنعت با ترکیه و در موقعیت ممتاز جغرافیایی با امارات به عنوان کشور‌هایی که هرکدام به‌طور منفرد فقط یکی از مواهب ما را دارند، مورد سنجش و ارزیابی قرار می‌دادم.
وقتی فشار مشکلات طاقت‌فرسا می‌شود، چشم‌ها را می‌بندم و به رؤیاهایم می‌اندیشم. با خودم می‌گویم، کشوری که در گاز رتبه دوم جهانی را دارد، حتما می‌توانسته اقلاً به اندازه نصف همسایه‌اش قطر، گاز صادر کند. کشوری که دارای رتبه چهارم در برخورداری از ذخایر نفتی است، یقیناً می‌توانسته به اندازه ۴ میلیون بشکه نفت در روز صادر کند.
ما حتماً قادر بوده‌ایم که با مشارکت تولیدکننده‌های صنعتی معتبر جهانی بزرگ‌ترین خودروساز و بزرگ‌ترین سازنده لوازم خانگی و ماشین‌آلات و تجهیزات در منطقه پیرامونی خود باشیم و بدون تردید ورود حداقل به اندازه نیمی از تعداد گردشگرانی که به ترکیه می‌روند به ایران تصوری خیالی محسوب نمی‌شده است.
با این محاسبات، ما می‌توانسته‌ایم در مجموع، حدود ۳۵۰ میلیارد دلار صادرات و تولید ناخالص داخلی در حدود ۱۲۰۰ میلیارد دلار داشته باشیم.
تحقق تورم ۳ درصد و نرخ بیکاری در همین حدود و رشد اقتصادی بیش از ۵ درصدی آرزو‌هایی خیالی تلقی نمی‌شده است. در چنین اقتصادی، فقر و بیکاری از کشور رخت بر می‌بست و بی‌معنی می‌شد؛ دیگر کودکی زباله‌گردی نمی‌کرد؛ آن جوان رعنا، کول‌بری نمی‌کرد؛ آن آموزگار سخت‌کوش، مسافرکشی نمی‌کرد و آن بانوی زحمت‌کش، از فشار فقر به مرگ دسته‌جمعی خانواده‌اش رو نمی‌آورد.
در آن رؤیای شیرین، بهترین دانشگاه‌های جهان با دانشگاه‌های خوب ما همکاری تنگاتنگی می‌داشتند و جوانان تربیت‌یافته ما در مراکز تحقیق و توسعه می‌توانستند هوش مصنوعی را به درون صنایع پتروشیمی و خودرو و دیگر صنایع ببرند.
ما می‌توانستیم در مرز تکنولوژی سازنده خودرو‌های برقی و خودرو‌های بدون سرنشین باشیم. ما می‌توانستیم صادرکننده بزرگ صنعتی و خدماتی منطقه باشیم و کم‌آبی را کنترل کنیم. ایران می‌توانست مرکز مالی منطقه بزرگ پیرامونی خود باشد و از این طریق مساله‌ای به نام تنگنای تامین مالی فعالیت‌های اقتصادی موضوعیت پیدا نمی‌کرد.
زنان جوان و تحصیل‌کردۀ ما به‌جای تحمل نرخ‌های بیکاری بیش از ۵۰ درصد می‌توانستند در کارخانجات و مراکز خدماتی پیشرفته کشور عزیزمان فعالیت کنند. شک نکنید که تعداد زاد و ولد نیز در آن حالت به مراتب بیشتر از حالت هشداردهندۀ فعلی می‌شد که شوربختانه به محرک‌های عجیب و ناکارآمدی که هر روز اعلام می‌شود پاسخی نمی‌دهد.
دولت ما می‌توانست بدون آنکه در تنگنای کسری بودجۀ مزمن باشد، با بودجۀ سالانه در حدود ۲۵۰ میلیارد دلار خدمات عمومی را با کیفیت ممتاز ارایه کند، کارشناسانی با توان را به استخدام درآورد سالانه بیش از ۶۰ میلیارد دلار در زیرساخت‌ها سرمایه‌گذاری کند.
آموزش و بهداشت را با کیفیتی قابل قبول در اقصا نقاط کشور عرضه کند. حمل‌و‌نقل عمومی را توسعه مکفی دهد به‌گونه‌ای که جابه‌جایی بار و مسافر با قیمت‌های واقعی انرژی به راحتی انجام شود. دولت می‌توانست منابع کافی را برای حفاظت از ظرفیت‌های زیست محیطی مانند دریاچه ارومیه عزیز از یک طرف و میراث فرهنگی و تاریخی از طرف دیگر، اختصاص دهد.

اندیشه ها

07 Jan, 07:51


به این فهرست رؤیایی می‌توان همچنان افزود و تصورات ذهنی را متعاقب آن به حرکت درآورد. اما واقعاً چه شده است که این‌گونه نیستیم؟
وقتی چشم‌هایم را باز می‌کنم و به اطرافم می‌نگرم، سیل غم‌ها به قلبم هجوم می‌آورد. آخر چطور ممکن است کشوری تا این اندازه ثروتمند، این‌گونه فقیر باشد؟ آیا این باورکردنی است که کشوری با رتبه دوم گاز و رتبه چهارم در نفت، نه‌تن‌ها در تامین انرژی جهانی جایگاهی نداشته باشد بلکه حتی در تامین انرژی مورد نیاز خود نیز دچار استیصال باشد؟
چطور می‌توان پذیرفت برای کشوری با این حجم عظیم از منابع، دولتی با کسری بودجه مزمن و رو به افزایش، ارایه‌دهنده خدماتی با کیفیت نازل باشد؟ تعداد قابل توجهی از کشور‌های جهان که فاقد هرگونه منابع طبیعی خدادادی بوده اند چگونه توانسته‌اند تورم‌های پایدار زیر ۵ درصد و نرخ‌های بیکاری زیر ۵ درصد و رشد‌های اقتصادی بیش از ۵ درصد داشته باشند؟
چرا ما هنوز درگیر بحث‌های تمام‌نشدنی از قبیل اینکه عدالت اجتماعی بهتر است یا رشد اقتصادی-حال آنکه ما خود به هیچ‌یک دست نیافته‌ایم- یا اینکه علم اقتصاد علم است یا شبه‌علم هستیم؟
چرا درحالی‌که بانک‌های ما با نرخ‌های سود در دامنه ۳۰ درصد فعالیت می‌کنند، بانک‌های کشور‌های دیگر را که با هزینه ناچیز فعالیت‌های اقتصادی را تامین مالی می‌کنند مورد نکوهش قرار می‌دهیم که ربوی هستند! درحالی‌که کالا‌های مصرفی و بعضاً واسطه‌ای صنعتی مورد نیاز کشور از طریق مسیر‌های کوهستانی و به‌طرزی عجیب و غیرانسانی وارد کشور می‌شود، چرا حاضر به پذیرش یک تجارت کم‌هزینه متعارف نیستیم.
به راستی آیا پاسخی در خور، به این سوالات وجود ندارد؟ آیا سر برآوردن این همه مساله از درون یک کشور، نبود آگاهی نسبت به چرایی بروز این مشکلات و عدم توان ارایه راه‌حل برای آنهاست؟
در حالی‌که منابع آبی کشور به سرعت در حال اتمام است، تولید انرژی کشور هیچ تناسبی با مصرف به شدت رو به افزایش آن ندارد و ما را به سرعت به بروز بحران انرژی نزدیک می‌کند، بودجه دولت به‌رغم ارایه حداقل خدمات، و میزان نازل سرمایه‌گذاری، با کسری نگران‌کننده روبه‌رو است، صندوق‌های بازنشستگی ورشکسته هستند، بانک‌ها از مشکلات عمیق ناترازی و عدم کفایت سرمایه رنج می‌برند، نظام ارزی کشور به شدت فسادآفرین است، دریغ از یک سوال مسئولانه که چرا این‌گونه شده‌ایم؟
وقتی سال ۱۳۹۶ نام این مشکلات را ابرچالش گذاشتم هدفم آن بود که عظمت مشکلات و کفایت آن‌ها را برای مرگ تدریجی یک کشور که مادر عزیز همه ما محسوب می‌شود گوشزد کنم.
از آن روز تاکنون، هر یک روز و یک ساعتی که گذشته، به زمان مرگ این مادر مهربان نزدیک‌تر شده‌ایم. در این فاصله و در سال‌های آتی، در مسیر این مرگ تدریجی، سیاست‌مداران ما چه جشن‌ها و شادمانی‌ها که در کنار این بیمار درحال احتضار برگزار نکنند و چه صدآفرین‌ها که به موفقیت‌های خود نگویند و از همه بدتر دو گروهی هستند که یک گروه به غارت منابع باقی‌مانده مشغول است و دیگری با جهل و تعصب، مسیر رو به مرگ را تسریع می‌کند. بدترین نوع شکست حکم‌رانی، شکست در تشخیص موقعیت است.
بخش خصوصی، دانشگاهیان و کارشناسان مستقل، باید به جد به مرگ تدریجی این مادر بیندیشند و برای آن کاری کنند. یک‌یک ما برای اهمال و بی‌مسئولیتی احتمالی در قبال این فردای نگران‌کننده، مورد سوال آیندگانی قرار خواهیم گرفت که اکنون هیچ توان و اختیاری در ساختن فردای خود ندارند. ما البته چاره‌ای جز تلاش برای ساختن آینده نداریم. فردا همانی خواهد بود که خودمان می‌سازیم.

پایان

به نقل از فرارو

mohammadmojtahedshabestari.com

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

05 Jan, 19:35


خرد منتقد:
🔵  پیراهن ژنده‌ی "استعاره‌ی چوپانی" بر تن سیاست مدرن

ایران در آستانه‌ی یک گذار تاریخی


"استعاره‌هایی که با آنها زندگی می‌کنیم"، نام کتابی است از "جرج لیکاف و مارک جانسون". نویسندگان این کتاب، بر این باورند که مفاهیم و استعاره‌هایی را در سطح زبان، به کار می‌بریم صرفا یک امر زبانی، شاعرانه و ذوقی نیستند، بلکه با آنها زندگی و امور را با آنها معنا می‌کنیم، می‌فهمیم و سامان می‌دهیم. استعاره‌ها هم بر فهم ما از واقعیت‌ و هم بر نحوه‌ی واکنش ما به واقعیت اثر می‌گذارند. به سخن دیگر، ما جهان را از پس و پشت استعاره‌ها می‌فهمیم و نیز استعاره‌ها به ما می‌گویند که چگونه رفتار کنیم. "این که جهان پیرامون‌مان را چگونه دریابیم و چگونه با دیگران ارتباط برقرار شویم، ما تحت تسلط و نفوذ مفاهیم و منجمله  استعاره‌ها هستیم. از این رو استعاره‌ها و مفاهیم را باید جدی گرفت.
گذار یک ملت از یک موقعیت به موقعیتی دیگر، با تغییر و انقلاب در استعاره نشانه‌گذاری می‌شود. به سخن دیگر، از طریق وانهادن استعاره‌ای و برگرفتن استعاره‌ای دیگر، سرنوشت آدمیان تغییر خواهد کرد.
پس، استعاره‌های‌مان را عوض کنیم، تا جهان‌مان تغییر کند.

  استعاره چیست؟
وقتی از استعاره، استفاده می‌کنیم، در واقع، چیزی را با چیز دیگر "مانند" می‌کنیم. به عنوان مثال، وقتی می‌گوییم "بحث، جنگ است"، یا "عشق، سفر است"، یعنی تو گویی "بحث"، مانند جنگ و عشق، مانند یک سفر است. از این رو وقتی در باره‌ی بحث با دیگری سخن می‌گوییم از این الفاظ، استفاده می‌کنیم:
برخی از نشانه‌های زبانیِ"بحث، جنگ است" عبارت است از:
پیروز شدن، شکست خوردن، حمله کردن، از موضع خود دفاع کردن. عقب‌نشینی از موضع، و نظایر این‌ها.

وقتی "بحث" را به منزله‌ی جنگ و یا شبیه جنگ تلقی می‌کنیم، آن گاه رفتار ما نیز در بحث کردن با دیگری، شبیه رفتار سربازی است که در سنگر نشسته و در انتظار خصم است تا بر آن غلبه یابد.
"لیکاف" می‌گوید "بیایید فرهنگی را تصور کنیم که در آن بحث را به شکل جنگ در نظر نمی‌گیرند، یعنی کسی برنده و بازنده نیست، اصلا حس حمله یا دفاع و تصرف یا اشغال موضع دیگری مطرح نمی‌شود. فرهنگی را تصور کنید که در آن مباحثه را نوعی رقص در نظر می‌گیرند". در چنین تصوری، "بحث کردن"، اساسا شکل و  نمای دیگری می‌یاید و رفتار طرفین بحث هم به کلی متفاوت خواهد بود.

دراستعاره که نوعی "شبیه‌سازی" است، گاهی مشبه یا مشبهُ به و معمولا وجهِ شبه حذف می‌شود. به عنوان مثال وقتی می‌گوییم: "وقت، طلا" است و یا "زمان، پول است"، به واقع، وجه تشابه حذف شده است. در این شبیه‌سازی، با زمان همان معامله‌ای را می‌کنیم که با پول می‌کنیم. حتی اگر به نحو کامل به تشابه میان زمان و پول نیندیشیده باشیم، اما استعاره‌ها، با ما چنین می‌کنند.

استعاره‌ی چوپان و رمه.

  یکی از استعاره‌های کهن و بلکه کهن‌ترین استعاره‌ای که نسبت و ارتباط میان مردمان و حاکمان‌شان را بازنمایی می‌کند، استعاره‌ی "شبان_گله" است.استعاره‌‌ای که حاکم را به منزله‌ی چوپان تصویر و تصور می‌کند.
استعاره‌ای بسیار کهن که در میان فرهنگ‌ها، اقوام و حتی متون مقدس آمده است، در این استعاره‌، حاکم  مانند چوپان و در مقابل، همه‌ی کسان دیگر را به منزله‌ی گله و یا رمه‌ی او  معرفی می‌شود. این نکته قابل توجه است که در این استعاره، وقتی از گله و رمه بودن مردمان یاد می‌کردند، هیچ منظورشان تحقیر مردم نبود، بلکه صرفا بیان و توصیف نوعی سلسله مراتب قدرت است.

از این استعاره بهره می‌بردند تا:
اولا،  رابطه و نسبت مردمان و اربابان قدرت را به آسانی فهم کنند
و ثانیا، شیوه‌ی مواجهه با آن را و این که چه رفتار و کنشی باید داشته باشند، معلوم گردد.

وقتی به متون کهن و تاریخ فرهنگ ملل مراجعه می‌کنیم، در می‌یابیم برای صورت‌بندی نسبت و رابطه‌ی میان مردم و حاکمان‌شان از استعاره‌های متفاوتی استفاده می‌کرده‌اند. و هر یک بنا به این که از کدام استعاره بهره می‌جستند، رفتار و کنش‌شان متفاوت بوده است.

✔️  برخی از استعاره‌ها در سنت تاریخی ملت‌ها که نسبت مبان مردم و حاکمان‌شان را مشخص می‌کرده، عبارت است:

استعاره‌ی "حاکم، به منزله ی چوپان"  
استعاره‌ی "حاکم، به منزله ی کشتی‌بان"
استعاره‌ی "حاکم، به منزله‌ی مالک و صاحب"
استعاره‌ی "حاکم، به منزله‌ی ولی و پدر"
استعاره‌ی "حاکم، به منزله.ی بزرگ قبیله"
و در نهایت، استعاره‌ی مدرن "حاکم به منزله‌ی پیمانکار"

با وجود  تفاوت‌های چشمگیری میان هر یک از استعاره‌های تاریخی، (به استثنای آخرین استعاره که متعلق به جهان مدرن است)،  وجوه تشابه و همانندی بسیاری نیز دارند،.

🔻 وجوه تشابه میان استعاره‌های سنتی از حاکمان؛

👇👇

اندیشه ها

05 Jan, 19:35


👇👇

❗️۱. استعاره‌های سنتی، جایگاه و مرتبه‌ای نابرابر میان سلطان و مردم،  برقرار می‌کرد. نابرابری از جهت دانایی و توانایی.
در این استعاره، شآن و رتبه‌ی حاکم همواره بالا و سایر مردم در رتبه و جایگاه پایین از او قرار می‌گرفتند.

❗️۲. در استعاره‌های سنتی، اصل بر "اطاعت" و پیروی مردم از پادشاه، حاکم، سلطان، ولی و حکمروا بود. از سوی حاکم، فرمان دادن و از سوی مردم، فرمانبری محض. بدون نقد و پرسش.

❗️۳. در استعاره‌های سنتی، منبع و مبنای مشروعیت حاکمان را در  منافیزیک و در آسمان می‌دیدند. به عبارت دیگر، مشروعیت سلطان و حاکم، نه از سوی مردم که مشروعت پیشینی بوده است. به گونه‌ای که مردم در آن مدخلیتی نداشتند.

❗️۴.  در استعاره‌های سنتی، این سلطان، پدر، صاحب و... بود که می‌توانست "مصلحت" و "خیر" مردم را تشخیص دهد و در صورت لزوم، آن را به زیردستان خود تحمیل نماید.

۵. در استعاره‌های سنتی، حوزه و گستره‌ی عمل و اختیار حاکم و سلطان، تا مرزهای مطلق کشیده می‌شد.

۶. مقام  و موقعیت حاکم، در هاله‌ای از تقدس پیچیده و اعتباری دست نایافتنی برای دیگران داشت.

۷. همه‌ی استعاره‌های سنتی از حاکم، همواره او را در جایگاه و مقام فوق پرسش و نقد می‌نشاندند. هیچ کس حق نقد و اعتراض به او را نداشت.

۸. استعاره‌های سنتی، حاکم را مختاری مقتدر ترسیم می‌کرد، به نحوی که گویی هیچ تکلیف و وظیفه‌ای در برابر مردم ندارد.

۹. فرمان حاکم، فوق فرمان‌ها بود. فرمانی که به مثابه‌ی قانون تلقی شده و سرپیچی از آن، مجازات سنگین در پی داشت.

  ایران امروز:

امروزه ایران، بنیادی‌ترین دوره‌ی گذار تاریخی خود را سپری می‌کند و ان، عبور از "استعاره‌ی شبانی" به استعاره‌ی "پیمانکاری" برای صاحبان قدرت است.  بخش بزرگی از تلاطم‌های سیاسی در ایران، محصول و نتیجه‌ی انقلابی بزرگ در ذهنیت ایرانی است. انقلابی که به واژگونی "استعاره‌ی شبانی" خواهد انجامید. تغییر این ذهنیت سبب خواهد شد که  ایرانیان، رابطه و نسبت‌شان را با حکمرانان به نحو جدید بازسازی کنند. به گونه‌ای که حکمران، نه چوپان که "پیمانکار" و مردم نه گله و رمه، که "کارفرما" معرفی گردد. به سخن دیگر، جای چوپان را  "قراداد اجتماعی" خواهد گرفت. به این معنا که پیمانکار، صرفا مجری آن چیزی خواهد بود که "کارفرما " یا همان ملت، از او می‌خواهد و با او قرارداد می‌بندد.

تکمله،
در میانه.ی عبور بزرگ و تاریخی ایران از استعاره‌ی شبانی به استعاره‌ی پیمانکاری و "گفتمان قرادادگرایی"، کسان اندکی اما هنوز در هوای سلطان و پادشاه تنفس می‌کنند و با سماجت بی‌حاصل می‌خواهند مانع این گذار عظیم شوند. کسانی که در بازگشتی ارتجاعی به مفهوم شاه و شاهزاده، هنوز مردم را نه کارفرما که گله و رمه‌ای می‌خواهند تا پادشاه به منزله‌ی چوپان بر آنان حکم براند و آنان را مدیریت نماید.

"انقلاب" به معنای واقعی، کنار نهادن استعاره‌ی شبانی و بر صدر نشاندن "استعاره‌ی پیمانکاری" است. و این انقلاب در حال وقوع است. دیگر قرار نیست مسیر گذشته‌ی چوپان و رمگی، تحت هر نامی، ادامه یابد.

اگر ایران، توانایی عبور از استعاره‌ی شبانی را داشته باشد و موفق شود از آن عبور کند، می‌تواند به جهان جدید وارد شود. اما اگر  توان و توفیق عبور از این سنت دیرپا را به دست نیاورد، هم‌چنان در جهان پیشین سرگردان خواهد ماند و در مردابی از مسئله‌های حل نشده دست و پا خواهد زد.

آیا این بار می‌تواند از اسارت  استعاره‌ای که چنین جان سختی می‌کند رها شود؟

✍️ علی زمانیان ... ۱۴ / ۱۰ / ۱۴۰۳

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

04 Jan, 09:23


.

ایرانیانِ تجزیه شده!

سال گذشته که المپیک ۲۰۲۴ بود، ناهید کیانی در برابر کیمیا علیزاده قرار گرفت. برای ما فرقی نمی کرد کدام پیروز می شود! هر کدام برنده می شد، ایران بازنده بود!
این غم عجیبی بود که فقط ایرانیان تجربه می کردند!
بخشی از وجودمان در ناهید کیانی بود و بخشی در کیمیا علیزاده! ما نمی توانستیم به بخشی از وجود خودمان پشت کنیم و خودمان را فریب بدهیم! هرکسی می برد نمی توانستیم هورا بکشیم اما هرکدام می باخت با او و به حال خودمان زار زار می گریستیم!!!

ما تجزیه شده بودیم در دو طرف تُشک های کشتی، تاتمی های تکواندو، در دو طرف میز شطرنج، در دو طرف زمین مسابقات و...

حتما یادتان هست که ۱۳ نفر از ورزشکاران تیم پناهندگان هم ایرانی بودند!

دردناک تر از آن مسابقات کشتی صربستان بود!
در آن بازی امیر ارسلان از تیم ملی صربستان اصالتا ایرانی بود که در برابر دانیال سهرابی از ایران بازی می کرد، داور مسابقه_اگر اشتباه نکنم از آلمان_ و اصالتا از خوزستان بود، پزشک مسابقه از کشور کانادا و اصالتا از استان گیلان بود و از ۵۵۰ تماشاچی حاضر در سالن ۵۱۷ نفر ایرانی بودند!

یعنی ۵۱۷ نفر ایرانِ تجزیه شده را تماشا می کردند!

حالا امروز خبر رسید که آتوسا پورکاشیان از تیم ملی آمریکا در برابر سارا خادم از اسپانیا بازی می‌کند و داور مسابقه شهره بیات از کشور انگلستان است!!!
علیرضا فیروزجا هم از تیم ملی فرانسه در برابر آرین طاری از تیم نروژ بازی می کند!
۵ ورزشکار حرفه ای ایرانی برای ۵ کشور دیگر بازی می کنند!

چه دردناک است که می بینیم آنانکه ما را از تجزیه ی ایران می ترسانند، تا به امروز خودشان عامل تجزیه ایرانیان بودند. وقتی تو ایران را بدون ایرانیان و بدون افتخاراتش می خواهی، تو دشمن این خاک هستی! تو ایرانی نیستی!!
تو تجزیه طلب هستی! تجزیه ی فرزندان ایران، از ایران!

✍️حسین جمالی پور

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

02 Jan, 09:15


♦️یک دنیا سخن در یک جمله

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۱۳ دی ۱۴۰۴


"خورشید باش، که اگر خواستی بر کسی نتابی نتوانی". این از زیباترین جملاتی است که تا کنون خوانده ام. دوست عزیز ام (آقای شاهین توتونچی) این را امروز منتشر کرده.

بی‌هوده نبود که در عصر باستان زمانی که فرهنگ اسطوره‌ای سیطره داشت، خورشید را می‌پرستیدند و خدایی به نام شمس داشتند. من هم اگر قرار می‌بود یکی از مظاهر طبيعت را بپرستم، یا خورشید را انتخاب می‌کردم یا باران، یا درخت را.


🔸پس‌نوشت: گات‌ها را این‌جا بخوانیم و ببینیم این سخن از زرتشت هست یا خیر و سخنان دیگر او را هم بخوانیم. این سخن از هر که باشد، زیبا و بسیار آموزنده و جالب است:
https://t.me/Iranshahr_Sassani/2471


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

01 Jan, 17:47


.
عَدَدِ ذَرّه دَرین جَوِّ هوا عُشّاقَند
طَرَب و حالَتِ ایشان مَدَدِ حالَتِ توست!

"مولانا"

یکی از زیباترین ایماژها یا تصویرهایی که مولانا از آدمیان و اساساً تمامِ زندگان و باشندگانِ حیات به دست داده، و سخت این تصویر را دوست می‌داشته، تصویر ذَرّه است. ذَرّاتِ چرخ‌زن و معلّق و سرگردان که در هوایِ عشقِ حق رقصان‌اند. مولانا که براستی مشاهده‌گرِ تیزبین و بیدارِ حیات بوده، بارها به ذرّه‌هایی که در ستون‌های نور خورشید، ناآرام و بی قرار و بی‌تاب به هر سو می‌چرخیده‌اند و هر دَم، ناگهان به وزشِ اندک بادی و نسیمی زیر و زبر می‌شده‌اند می‌نگریسته و این نگریستن، او را به یاد نسبت انسان و مخلوقات عالم با خداوند می‌انداخته است. او زبان ذَرّه را، که عاشقان از جنس و تبار آن‌اند، رقص می‌دانسته که گویی جز رقص، زبان و بیانی دیگر ندارند.

رقص است زبانِ ذَرّه زیرا
جز رقص دگر بیان ندارد


عارف که در دل هر ذرّه‌ای و پدیده‌ای، راهی و روزنی به جانب خداوند می‌بیند، هرگاه در خود احساس سستی و کاهلی و رخوت کند، نظر می‌دوزد به احوال طبیعت، که در عین سکون ظاهر، یک لحظه از جوش و خروش خالی نیستند و دست از طلب و طرب بر نمی‌دارند. در نگاه شمس و مولانا، سلوک و طی طریقت، در خلوت چندان میسّر نیست. سلوک امری جمعی است. وقتی آدمی با جماعتیِ همدل که اهل طلب و طرب و حالت‌اند، همراه می‌شود، خاطر او به وقت فِترت، قوّت می‌گیرد و چالاک‌تر و چابک‌تر از باد می‌شود.
چنان که می‌فرمود:

پایِ من از باد روان‌تر شود
گر تو بگویی که بیا لنگِ من!


ایرج رضایی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

30 Dec, 16:17


✍️ علی ربیعی و لیلا فلاحتی

🖊  فهم زن ایرانی در قرن پانزدهم


توجه به نقش زنان از منظر حقوقی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی در یکصدسال گذشته در جهان همواره مورد توجه بوده و با تاخیر زمانی این مباحث در داخل ایران نیز در گفتمان های سیاسی و اجتماعی جای گرفته است. تاکید بر گفتمان در این جا ناشی از آن است که در چهار دهه گذشته دو گفتمان قدرتمند که یکی زن را در چارچوب خانواده و دیگری زن را در چارچوب اجتماع تعریف می‌کند؛ در سپهر سیاست‌گذاری و قانون‌گذاری کشور ما در حال منازعه بوده و اگرچه در یک دهه گذشته گفتمان میانه‌ای که توازن هر دو حوزه را در نظر دارد، برآمده اما همچنان کشاکش‌ها بر سر موقعیت زن در میان سیاستگذاران ایران باقی مانده است. از همین روست که نگاهی به وضعیت زنان در کشور نشان می‌دهد که عدم توازن جدی در بسیاری از شاخص‌های حوزه زنان بویژه در موضوعات حقوقی و قضایی، اقتصادی و سیاسی وجود دارد.

سهم ۱۴ درصدی زنان در مشارکت اقتصادی و سهم کمتر از ۶ درصد در پارلمان نتیجه‌ای جز رتبه‌بندی ایران در مجموع ۳ کشور دنیا با بیشترین شکاف جنسیتی در حوزه مشارکت اقتصادی و سیاسی  در سال ۲۰۲۴ میلادی، نداشته است. به تبع همین فاصله می‌توان از نابرابری در دسترسی به فرصت‌هایی مثل حضور در موقعیت‌های مدیریتی و عضویت در هیات مدیره‌ها و ساختارهای ارشد نیز سخن گفت. در کنار این شاخص‌ها، می توان به بخش دیگری از نابرابری‌های حقوقی و قضایی که سرنوشت شومی را برای بسیاری از زنان رقم زده که مورد اخیر آن قتل خبرنگار ایرنا بود، اشاره کرد. شاید در یک نگاه کلی این تصویر ترسیم شده، تاریک و ناامید کننده به نظر برسد، اما بخش روشن و امیدبخش آن وجود پتانسیل عظیم زنان ایرانی است که با تکیه بر ظرفیت‌های فردی و اجتماعی خود، مسیر تحولات عمیق و اثربخش را در دست گرفته و هر روز بالنده تر در عرصه‌های جدید رخ می نماید.

ظرفیت زنان ایرانی در عرصه خیرجمعی یکی از مهمترین نمودهای این عاملیت است که در بسیاری از حوزه‌ها همچون مدرسه‌سازی و محرومیت زدایی به عنوان پیشرانان این حوزه حضور دارند. حضور معنادار زنان در آموزش عالی کشور و تغییر بافت جمعیت تحصیل‌کرده دانشگاهی به سوی زنان در دهه آتی نشان می‌دهد، مسیر حرکت زنان در ایران بسیار فراتر از این مباحث در حال تغییرات بنیادین است. رشد آگاهی و در عین حال مطالبه‌گری زنان در کنار تحولات اجتماعی عمیق در لایه‌های زیرین همچون سبک زندگی، بیانگر این است که تحولات پیش‌روی جامعه ما غالبا «زن‌پایه و زن‌محور» هستند.

از همین منظر، در سپهر سیاستگذاری نباید زنان را به عنوان ابژه و جمعیتی نیازمند مدیریت و برنامه‌ریزی در حوزه‌های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی خوانش کرد، بلکه باید آنها را در مقام ظرفیت جریان‌ساز و تحول‌آفرین خوانش کرد. اگر معتقدیم که تحولات آینده ایران باید در یک بستر فرهنگی به نحوی باشد که توسعه زیست مسالمت آمیز و همکاری با هم به یک فرهنگ عمومی و مسلط تبدیل شود، بدانیم که در واقع این زنان هستند که در کانون آن نقش‌آفرینی خواهند کرد.

در این چارچوب، در نظر داشته باشیم که در منظومه فرهنگی جامعه ایرانی خانواده کانون اجتماعی شدن و زنان به عنوان محور آن ادراک می شوند و از همین رو اگر طرحواره زن در نقش‌های مختلف (مادر، دختر، همسر) در جامعه، تصویری شکست خورده، محروم، منزوی، مورد تبعیض و تحقیر باشد، نمی‌توان انتظار داشت که برونداد فرایند اجتماعی شدن نسلی سازگار و هم‌آوا با ارزش‌های مورد تبلیغی که همین نابرابری‌ها را تولید می‌کند؛ باشد.

تجربه و نیازهای جامعه امروز و فردا نشان می‌دهد که باید از فرایندهای تک بعدی و یکجانبه‌گرایی پیرامون زنان گذر کرد و با نگاهی چندبعدی و با تکیه بر ظرفیت و عاملیت‌های گوناگون زنان در مسیر فهم زنان ایرانی قرن پانزدهم حرکت کرد.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

30 Dec, 16:15


✍️ سيدحسن اسلامي اردكاني 

🖊  چالش اخلاقی ازدواج


آدمي غالبا تكليف خودش را درباره ازدواج نمي‌داند. در حالي كه اقدام به ازدواج در جامعه ما پيچيدگي خود را دارد، بحث درباره درستي يا نادرستي آن پيچيده‌تر است. كساني سقراط‌گونه از نهاد ازدواج دفاع مي‌كنند و معتقدند در هر صورت ازدواج خوب است. انسان اگر ازدواج موفقي داشته باشد، خوشبخت مي‌شود و اگر ازدواج ناكامي داشته باشد، فيلسوف مي‌شود. معروف است كه همسر سقراط، گزانتيپه، آنقدر عرصه خانه را بر سقراط تنگ كرده بود كه او مي‌زد به كوچه و خيابان و آنجا فلسفه‌ورزي مي‌كرد. 
در مقابل، كساني معتقدند كه اصولا اقدام به ازدواج نادرست است و ازدواج در نهايت سبد عواطف باطله است. ازدواج در نهايت ما را خسته، فرسوده و درمانده مي‌كند. اسكار وايلد جلوتر مي‌رود و ادعا مي‌كند: «ازدواج هم مثل سيگار موجب تباهي و فساد اخلاق است، منتها خيلي گران‌تر تمام مي‌شود.»

گروه سومي معتقدند كه چه ازدواج كنيم و چه ازدواج نكنيم، پيشمان خواهيم شد. كي‌ير كه‌گور، متفكر و الهي‌دان دانماركي، در كتاب «اين يا آن»، مدعي مي‌شود كه اصولا اقدام‌ها و عدم اقدام‌هاي ما در نهايت مايه پشيماني است. ازدواج هم از اين حكم بيرون نيست.
باري، در اين ميانه من خودم هوادار سقراط و نهاد ازدواج هستم. بيش از ده سال پيش كه بحث ازدواج در فضاي مجازي بالا گرفته بود و من در معرض پرسش دانشجويانم قرار داشتم، مقاله «ازدواج به‌مثابه اقدامي اخلاقي: پاسخ به سه استدلال» (1392) را نوشتم و در آن از ازدواج دفاع كردم و كوشيدم به اشكال‌هايي كه پيش كشيده شده بود و ازدواج را امري غيراخلاقي مي‌دانست، پاسخ دهم. هنوز هم از اين موضع دفاع مي‌كنم و معتقدم كه بهترين نهادي كه در نهايت مي‌تواند شهروندان مسوول بار آورد، ازدواج است. ازدواج به ‌خودي ‌خود خير است و زمينه‌ساز خيرات ديگر هم مي‌شود. از قضا مطالعاتي كه بعدها در روانشناسي تكاملي داشتم اين موضوع را تقويت كرده است.

البته به پيچيدگي موضوع وقوف دارم و نمي‌خواهم از هر نوع ازدواجي و به هر قيمتي دفاع كنم. در واقع، اشكالاتي كه به نهاد ازدواج مي‌شود بسيار جدي است. با اين همه، سخنم آن است كه در مجموع نهاد ازدواج در گذر زمان نشان داده است كه نهادي كارآمد و مفيد  و براي يك زندگي بهينه لازم است. جامعه‌شناسي چون گيدنز هم با بررسي موقعيت ازدواج در گذشته و حال بر اين باور است كه اين نهاد با وجود دشواري‌هاي موجود همچنان به حيات خودش ادامه خواهد داد.

البته مي‌دانم كه مخالفان اين نظر، شواهد متعددي عليه من ارايه خواهند كرد و مي‌كوشند نشان بدهند كه ازدواج به اين سادگي قابل‌دفاع نيست. با اين همه به نظر مي‌رسد كه بايد اين مساله را از جوانب گوناگوني ديد. كتاب «درباره ازدواج: جستارهايي فلسفي» (تاليف و ترجمه مهدي اخوان، تهران، كرگدن، 1403) درآمد خوبي جهت يافتن منظري مناسب براي بحث درباره ابعاد مختلف اخلاقي ازدواج است. در اين كتاب شاهد ترجمه و تحليل سه مقاله كليدي درباره اخلاقي بودن يا نبودن ازدواج هستيم. من اين مقالات را قبلا در مقاله خودم بررسي كرده بودم. اما اين كتاب شامل مباحث ديگري است كه در واقع تمهيد و صحنه‌آرايي بحث درباره ازدواج است. جنبه قابل‌تامل اين كتاب، مرور تاريخي ديدگاه فيلسوفاني چون افلاطون، كانت، نيچه و گابريل مارسل و الهي‌داناني چون آگوستين و كي‌ير كه‌گور در قبال نهاد ازدواج است. حال هر موضعي در قبال ازدواج داشته باشيم، اين كتاب مايه خوبي به دست مي‌دهد تا درباره سويه اخلاقي ازدواج و چالش‌هاي آن بينديشيم.


چهارشنبه ۵ آذر ۱۴۰۳


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Dec, 08:21


فقه قرآنی ۱۸۰ درجه با فقه روایی و فتوایی فرق می‌کند/

اگر منطق من قرآنی باشد برخی روایات را دور می‌اندازم/

امام رضا(ع) می‌فرماید: روایاتی که ما را از بُعد بشری بالا برده‌اند از ما نیست/

قرآن می‌فرماید کسانی که ایمان آورده‌اند و آخرت را هم قبول کردند و عمل صالح هم انجام دادند، همه را روز قیامت پاداش می‌دهیم چه مسلمان باشند، چه یهودی‌، چه مسیحی‌، چه صابئی و چه …/

منطقی نیست که ما هم بگوییم با همه تمدن‌ها گفت‌‌وگو کنیم و هم در کتاب‌های فقهی و علمی بنویسند فقط مسلمانان طاهر بوده و غیر مسلمانان نجس هستند/

آیت‌الله سید کمال حیدری طی سخنانی در دیدار با جمعی از اعضای انجمن اسلامی مدرسین دانشگاه‌ها در تقارن با ایام وحدت حوزه و دانشگاه با اشاره به اینکه شریعت خیلی فربه شده است، گفت: آیا شریعت در صدر اسلام آن دینی بوده که الان هست؟ یا اساسا حجم احکام دین در صدر اسلام چقدر بوده و الان به کجا رسیده است؟ آیا اکنون محوریت دین و شریعت ما قرآن است یا محوریت آن روایت، آراء علما، فتاوا، مسلّمات، ضرورت‌ها و اجماعات است؟ همین است که من در بحث‌هایم «فقه قرآنی» و «فقه روایی» را مطرح کرده‌ام. اگر ابتدا این اصل حل نشود، ما تا روز قیامت در پارادوکس‌ها می‌مانیم؛ کما اینکه ۱۴۰۰ سال در این پارادوکس مانده‌ایم.

این استاد حوزه علمیه قم افزود: اصل دوم این است که آیا پیامبر(ص) غیر از اینکه قرآن را از سوی خداوند متعال برای ما آورد، روایت و فعل داشته است؟ هیچ کدام از اینها در قرآن نیامده و تاریخ در سیره پیامبر(ص) برای ما نقل کرده است. آیا همه اینها جزء دین است یا ۹۰ درصد اینها ربطی به دین ندارد؟ یعنی پیامبر(ص) فلان غذا را می‌خورده و فلان غذا را دوست نداشته، جزء دین است؟ اگر این را در قدم اول حل نکنید، شما گرفتار یک دین چند هزار مسأله‌ای و فربه می‌شوید. و چنین می‌شود که برای مثال آقای خویی ۶۰۰ صفحه در مورد نجاسات بحث کرده است.

وی تصریح کرد:. مشهور میان علما این است که فقط مسلمانان طاهر و بقیه نجس هستند. این در حالی است که لفظ «نجس» فقط در یک مورد به کار رفته؛ آن هم آیه ۲۸ سوره توبه است که می‌فرماید مشرکین نجس هستند. و در تمام روایات شیعه و سنّی از پیامبر(ص) نیز تنها دو روایت این لغت به کار برده شده و به معنای نجاست معنوی است. حالا کسی جرأت می‌کند بگوید فقه ما باید قرآنی باشد؟! می‌گویند فلانی می‌خواهد دین را خراب کند و از بین ببرد. مشکل الان این است که شریعت فربه شده و انسان می‌بیند نمی‌تواند به آن عمل کند.

آیت‌الله حیدری با اشاره به آیه ۹۶ سوره مائده، اظهار داشت: قاعده اصلی قرآن این است که خوردن هر موجود زنده در دریا و روی خشکی (غیر از چهار مورد) حلال است؛ مگر زمانی که احرام بودید، که در آن زمان خوردن حیوانات روی خشکی، حرام است. پس این همه حرام در فقه ما را از کجا آورده‌اید؟ می‌گویند روایت و فتاوای فقها. این قرآن برای من هم نازل شده است؛ آنها آن طور می‌فهمند و من این طور؛ حق دارم بفهمم یا حق ندارم؟ آقایان می‌گویند حق ندارید. پس همان سلفیت اهل تسنن در سلفیت شیعه هم هست که حجیّت فقط در فهم قدما است؛ آنها این را از آیات فهمیده‌اند و شما حق ندارید چیز دیگری بفهمید.

وی با بیان اینکه فهم ایشان از قرآن درست نبوده است، افزود: ائمه(ع) بارها فرموده‌اند حرامی [در خوردنی‌ها] نیست مگر چیزی که خدا در قرآن فرموده است. جلد دوم تهذیب الاحکام شیخ طوسی می‌گوید امام باقر(ع) می‌فرماید هیچ [خوردنی] حرامی نیست مگر چیزی که خدا در قرآن فرموده است. آیا پیامبر(ص) همه چیز می‌خورد؟ بله، ایشان روحیه خیلی لطیفی داشت و از هر چیزی خوشش نمی‌آمد. لذا قرآن خیلی روی بُعد بشریت پیامبر(ص) تأکید می‌کند. یعنی چیزهایی را دوست دارد و چیزهایی را دوست ندارد؛ این ربطی به دین ندارد و مربوط به بشریت پیامبر(ص) است. خیلی چیزها را خوشش نمی‌آمد و می‌گفت مکروه شخصی خودم است ولی حرام نیست.

این استاد حوزه علمیه قم تأکید کرد: منطقی نیست که ما هم بگوییم با همه تمدن‌ها گفت‌‌وگو کنیم و هم در کتاب‌های فقهی و علمی بنویسند فقط مسلمانان طاهر بوده و غیر مسلمانان نجس هستند. درحالی که ایمان حقیقی و واقعی هم فقط مختص شیعیان ۱۲ امامی است. این مبنا بر اساس روایات است درحالی که خود اهل بیت گفته‌اند تا ما زنده هستیم، هرچیزی به شما گفتند یا از ما سؤال کنید و اگر هم به ما دسترسی نداشتید، هر چیزی از ما به شما رسیده را به قرآن عرضه کنید، اگر موافق قرآن بود، عمل کنید. و این یعنی فقه قرآنی۱۸۰ درجه با فقه روایی و فتوایی فرق می‌کند.
ادامه در:

https://modaresinpress.ir/review/5074

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Dec, 08:15


#تیزر

داستان برکناری آیت اله منتظری!

👥 مناظره آقایان قاسم تبریزی و مجتبی لطفی!

🔹تبریزی
ایشان با لیبرال ها رفت و امد داشت؛ و مواضع ایشان با منافقین و لیبرال ها یکسان بود./ اگر ایشان به ولایت فقیه اعتقاد داشت چرا جلوی امام ایستاد؟/ ایشان ولایت فقیه را برای خودش نوشته بود؟/ شخصیت ایشان مستقل نبود و ذیل امام تعریف میشد./ ایشان ساده لوح بود و هر کس هر چیزی میگفت بدون تحقیق اعلام عمومی می‌کرد.

🔸لطفی
از مجاهدین حتی یک نفر هم در دفتر آیت اله نبود./ آقای ری‌شهری اعلام کرد که عزل ایشان ربطی به جریان مهدی هاشمی نداشت./ امام گفته بود؛ در حوزه حسود زیاد دارید.‌/ آیت اله منتظری،یک شخصیت محبوب و مستقل بود./ آیت اله منتظری؛ از اصلی ترین افراد در معرفی امام به عنوان مرجع بود./ منابع ایشان کاملا مورد وثوق هستند.

📆 پنجشنبه ۲۲ آذر ماه ۱۴۰۳

◀️ برای مشاهده فیلم کامل مناظره از طریق لینک زیر اقدام کنید.

https://youtu.be/3zYHyBKiyRM

https://aparat.com/v/wet6po7

اندیشه ها

29 Dec, 08:11


روزگار تلخ‌تر از زهر!

داشتم خاطرات و حوادث گذشته را مرور می‌کردم. روزگاری که قصد کشتن آیت‌الله منتظری  را داشتند، برایم تداعی شد.
در گفتگویی که در دوران حصر آیت الله، با جناب حاج احمد آقا منتظری داشتم از حال و هوای روزی پرسیدم که در پی سخنرانی انتقادی آیت‌الله منتظری، در آبان‌ماه ۷۶ دفتر، حسینیه و منزل ایشان مورد هجوم سازما‌ن‌دهی شده از سوی نهادهای حکومتی و نظامی و انصار حزب‌الله قرار گرفت.
احمد منتظری از حضور سردار کریمی فرمانده سابق سپاه قم گفتند که همراه تعدادی دیگر به پشت در اتاق پدرشان آمدند. آنان به پدر می‌گفتند:
"ممکن است مهاجمان درون منزل آمده و شما را زخمی یا حتی بکشند و ما توانایی جلوگیری نداریم."
آیت‌الله منتظری به سپاهیان می‌گوید:
"شما که ادعا دارید ۸ سال جلوی صدام ایستادید، چطور در مقابل مهاجمین توان مقاومت ندارید؟! اگر وظیفه دارید انجام دهید و گرنه اگر قرار است مرا بکشند، بهتر است در همین اتاقم کشته شوم."
احمد منتظری ادامه داد:
"وقتی از اتاق بیرون آمدند من درِ اتاق را قفل کردم. لحظاتی گذشت که صدای بی‌سیم سردار کریمی در آمد که مافوقش می‌گفت:
باید ببریدش، از خانه بکِشیدش بیرون، حتی با طناب  ببندید و..."

  پس از اين حادثه و در سال‏هاى حصر مرحوم آيت‏اللّه منتظرى، در جلسه‏اى كه چند تن از علما و روزنامه‏نگاران و اصحاب‏قلم، از جمله آقايان: مرحوم عبايى خراسانى، سيد محمدعلى ايازى، ماشاءاللّه شمس‏الواعظين، اكبر گنجى، محسن آرمين، محمدحسن‏موحدى ساوجى، على حكمت، عمادالدين باقى، حمیدرضا جلايى‏پور و عليرضا علوى‏تبار با آيت‏اللّه موسوى اردبيلى در قم‏داشتند، که در پاسخ به اعتراض برخى از حاضران -مبنى بر اين كه دفاع از مرجعيت در درجه نخست وظيفه علماى حوزه است وشايسته نيست كه اين امر را غير حوزويان جلودار باشند- گفته بود:
"لازم نيست آنچه را انجام داده‏ايم در بلندگو اعلام كنيم؛ آن روز قصدداشتند آقاى منتظرى را بكُشند و من با تهران تماس گرفتم و تهديد كردم كه اگر بر اين تصميم اصرار داشته باشيد بدانيد كه آقاى منتظرى‏تنها نيست؛ و در نهايت از اين تصميم منصرف شدند."

🌑اول انقلاب یادمان هست این سرود را:
بگذرد این روزگار تلخ‌تر از زهر
بار دگر روزگار چون شکر آید

و ما هنوز منتظر "شکر" مانده‌ایم!

مجتبی لطفی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Dec, 08:10


🔴 حرص محبوبیت و نظامی‌گری تا سقوط
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 در طول تاریخ بسیار هستند، نخبگانی که حذف آنها به دنبال ترس و رشک نسبت به وجودشان به نتیجه‌ای ختم شده است که هرگز حضور آنها در عرصه سیاست، چنین برای قدرتی که آنها را  حذف کرد، بنیادافکانه نمی شد که حتی به سبب وجود اصلاحات تدریجی به موقع، فساد قدرت به سقوط نمی‌انجامید. وقتی یک شخصیت فرهمند، دارای ویژگی‌های شخصیتی است که مورد توجه و رغبت بخش‌های عظیمی از جامعه قرار می‌گیرد و یک دوره موفقیت مورد رضایت مردم را نیز در کارنامه خویش دارد، عموماً نمی‌تواند توسط یک خلق و خوی استبدادی و غیر فرهمند که بیش از هر چیز تشنه و حریص محبوبیت نیز هست تحمل شود.

⬅️ این نخبگان فرهمند، غالباً به هر بهانه‌ای حذف، حصر و محدود می‌شوند تا برای همیشه از نظر عموم جامعه دور بمانند و به حاشیه رفتن فرهمندی‌شان، خلاء محبوبیت مستبدان را پر کند و ظاهراً رشک سیاسی آنها را برای همیشه تسکین دهد. «بیسمارک» صدراعظم نامدار آلمانی، شخصیتی فرهمند داشت و در افکار عمومی، تصویر یک دوره موفق از مدیریت جامعه را از خود به جای گذاشته بود، دوره‌ای که همه مردم تحت یک وحدت ملی، اصلاحات و نوسازی اجتماعی زیادی را تجربه کرده بودند.

⬅️ اما قیصر مغرور، بیسمارک را به چشم یک رقیب برای محبوبیتش می‌دید و نمی‌توانست، او را در کنار خود در قدرت تحمل کند؛ هرچند از حذف او نیز هرگز نتوانست، خلأ او را پر کند و به هیچ وجه شخصیت فرهمند و محبوبی نشد. در چنین مواقعی عموماً کنار زدن شخصیت محبوب مردم، موجب ایجاد یک تنفر عمومی می‌شود؛ هرچند خفته باشد و مردم در برابر این حذف، حصر و تحدید، سکوت کنند؛ ولی در طول زمان، نتیجه عکس آن به دلایل متعددی ظاهر می‌شود؛ زیرا در هر صورت حذف نخبگان موثر و کارآمد، باعث تضعیف کل ساختار و قدرت است.

⬅️ «قیصر تصوراتی کهنه پرستانه داشت و در جامعه‌ای که با شتاب در حال مدرنیزه و در تلاش دموکراتیزه شدن بود و به اصلاحات مداوم نیاز داشت، می‌خواست به روش یک پادشاه خودکامه حکومت کند». او علاقه زیادی هم به رژه و مانورهای نظامی بروز می داد و در سخنرانی هایش نیز «غالباً لحنی میلیتاریستی داشت و اصطلاحات جنگی به کار می برد». نظامیان نیز متناسب با این علایق و لحن قیصر از جایگاه کانونی برخوردار بودند و در راس دیگر نخبگان جامعه قرار داشتند.

⬅️ تصویر بیرونی از چنین جامعه، رهبر و نخبگانش نیز برای کشورهای منطقه، چیزی جز «کانون نظامیگری» نبود؛ در صورتی که در لایه‌های واقعیت اجتماعی، بخش‌های بزرگی از جامعه، خواستار اصلاحات اساسی در نظام سیاسی بودند و کار به جایی رسیده بود که حتی محافظه‌کاران نیز به قیصر فشار می‌آوردند و خواهان این بودند که پارلمان از این وضعیت بی قدرتی و ضعف خارج شود و قدرت نمایندگان مردم گسترش پیدا کند. احزابی چون «سوسیال دموکرات» و «میانه» نیز خواستار «تقویت عنصر دموکراتیک در تصمیم‌گیری‌های سیاسی بودند».

⬅️ حرص محبوبیت و قدرت، تمامیت خواهی و یکه‌تازی‌های سیاسی به قیصر اجازه نمی‌داد، مجالی به قدرت گرفتن دولت‌های قوی و کارآمد بدهد و دولت ها را صرفا کارگزار خود می خواست؛ لذا همیشه هر دولتی از دولت قبل خود، ناکارآمدتر بود و نارضایتی قشرهای مختلف جامعه، به طور  فزاینده‌ای گسترش یافت و اکثریت جامعه با سیاست‌های اجتماعی دولت‌ها موافق نبودند. این ناتوانی پیاپی دولت‌ها به «تشکیل گروه‌بندی‌های سیاسی در محافل قدرت انجامیده بود که هر یک به سهم خود بر سیاست و تصمیم گیری‌های قیصر تاثیر می‌گذاشتند و خط مشی دولت را در جهتی که می خواستند، سوق می دادند».

⬅️ طبعا فرماندهان نظامی «در بازی های سیاسی پشت پرده نقش اصلی را داشتند». نظامی گری ها و دخالت های مستقیم و غیر مستقیم نظامیان در تمام عرصه‌های مدیریتی کشور و تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی، در کنار حمایت‌های نظری و توجیهات الهیاتی متألهان، کشور را وارد جنگی نمود که در ماه‌های آخر آن منتهی به یک انقلاب شد، انقلاب نوامبر ۱۹۱۸ که علت نهایی آن را فشارهای طاقت فرسای جنگ و نیز شوک ناشی از شکست سخت نظامی در آن عنوان کردند.

⬅️ گرچه در اکتبر همان سال، صدراعظم، دولتی ائتلافی از احزاب مختلف تشکیل داد و تغییراتی در قانون اساسی وارد شد؛ «اما برای تغییرات قانونی و رفورم از بالا دیگر خیلی دیر شده بود و چند روز پس از آن، امواج انقلاب از پایین امپراتوری را فرا گرفت»، انقلابی که منتهی به «جمهوری وایمار» شد؛ آنچه که قیصر را برای همیشه به تاریخ سپرد، همو که با حرص محبوبیت و نظامی‌گری تا سقوط پیش رفت.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

28 Dec, 09:36


🔴 آنچه که ایرانی آن را بر نمی‌تابد
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 رویدادهای اخیر در منطقه، از هر منظری که مورد واکاوی قرار گیرد، به طور حتم در یک نتیجه مشترک هستند و آن نیز کاهش نفوذ «ایران» در منطقه است. ایران صرف نظر از نوع حکومتش، به دلیل ویژگی‌های سرزمینی، جمعیتی، فرهنگی - تمدنی و ...، هماره خود را واجد تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌ای و نفوذ در منطقه می‌داند؛ اما این کشور ذاتاً قدرتمند، باید مروج کدام اصول و هنجارها باشد تا بتواند به جایگاه درخور منطقه‌ای خود دست یابد؟

⬅️ با یک نگاه واقع بینانه و خالی از ملاحظات گوناگون، باید گفت، خاورمیانه، منطقه‌ای است که ایران با تاکید بر ویژگی‌های نژادی و مذهبی اش کاملا در بین کشورهای عربی، متمایز و تنهاست. «مارتین گوری» اصطلاح جالبی را در مورد ایران در خاورمیانه به کار می‌گیرد و می‌نویسد: «ایران، آدم حسابی خاورمیانه است؛ هرچند به دلایل نژادی و مذهبی، نفوذ آن، هیچگاه به اندازه قدرتش نبوده است. دیواری از خصومت و نفرت دو طرفه فارس و عرب را از هم جدا می‌کند».

⬅️ صرف نظر از باور به این دیوار بین فارس و عرب؛ اما پر واضح است که در چنین موقعیت منطقه‌ای به لحاظ ویژگی‌های فرهنگی - اجتماعی، نمی‌توان دقیقاً بر این ویژگی‌ها برای نفوذ در منطقه و تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای اتکا کرد. «قدرت منطقه‌ای باید مروج و حامی اصول، قواعد و هنجارهایی باشد که هم در سطح منطقه ای مقبولیت دارند و هم در سطح سیستم بین المللی متعارف شمرده می‌شوند».

⬅️ تا پیش از انقلاب بر ظرفیت‌های تاریخی، فرهنگی و حتی اخلاقی «امپراتوری های پارسی» تاکید می‌شد که بر کل منطقه حکومت می‌کردند؛ گرچه ممکن است، این تاکیدها حائز برخی اصول عام اخلاقی باشد که به لحاظ بین المللی نیز پذیرفته شده است؛ اما واقعیت این است که این عامل، شاید تنها بتواند، موجب تقویت «غرور ملی» و انسجام بخشی در گستره ملی بین اقوام و نژادها، ادیان و مذاهب در درون مرزهای ایران شود؛ اما در منطقه، تداعی نوعی «غرور قدرت» است و همسایگان را به واکنش در برابر آنچه وا دارد که می‌تواند ایجاد کننده نوعی «هژمونی مقدر» بر آنها برداشت شود.

⬅️ پس از انقلاب و پس از گذشت یک دهه و فارغ شدن ایران از جنگ با عراق، کم کم عنصر «مذهب» برای ایجاد نفوذ ایران در منطقه مورد بهره‌برداری قرار گرفت، عاملی که آن نیز نمی‌تواند، از اصول، قواعد و هنجارهایی باشد که یک قدرت منطقه‌ای به ترویج آنها نیازمند است؛ چرا که نه تنها در سطح بین المللی فاکتور متعارفی نبود؛ بلکه در سطح منطقه‌ای نیز عامل تفرقه و انزوا محسوب می‌شد.

⬅️ در منطقه‌ای که اکثریت آن را کشورهای عرب با مذهب سنی و دولت‌های توسعه گرا در ابعاد اقتصادی تشکیل می‌دهند، برای تبدیل شدن به یک قدرت منطقه‌ای دارای نفوذ بین همسایگان، نمی‌توان بر دو عاملی تاکید کرد که بر خصومت‌های تاریخی دامن می‌زند. به نظر می‌رسد، مخرج مشترک تمام این کشورها توسعه اقتصادی است. توسعه، بهترین هنجار مقبول و متعارف منطقه ای و بین المللی است.

⬅️ بهترین زمینه برای همکاری، کسب منافع مشترک، روابط دوستانه و حتی نفوذ و تبدیل شدن به قدرت منطقه‌ای، همین عامل اقتصادی است. سرمایه گذاری های متقابل، همکاری های وسیع در سازمان های اقتصادی منطقه ای و مشارکت در طرح های بزرگ تجاری، ژئوپلیتیکی، نفتی و گازی منطقه ای و هر گونه همکاری که موجب صلح و ثبات در منطقه برای رونق اقتصادی و جذب سرمایه های خارجی شود، ایران را به جایگاه اصلی خود باز می گرداند.

⬅️ ایران می‌تواند، از همه ظرفیت‌های فرهنگی و تمدنی خود نیز بهره گیرد؛ اگر به قدرت برتر اقتصادی منطقه تبدیل شود و در مرکز تمام معادلات منطقه‌ای قرار گیرد؛ در غیر این صورت در خوشبینانه‌ترین حالت، چونان کشوری حاشیه‌ای، ضعیف و منزوی به موجودیت خود ادامه خواهد داد؛ آنچه که ایرانی آن را بر نمی‌تابد.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

27 Dec, 19:21


🔴 این پنجره‌ها را نبندید

در پی خبر بسته شدن «خانه کابل»، محمدکاظم کاظمی شاعر نامدار و برجسته افغانستانی در یادداشتی اختصاصی برای ایراف از این مکان به عنوان دریچه ای به فرهنگ و هنر افغانستان یاد کرده است که در ایران برای مخاطب ایرانی باز شده است.

محمدکاظم کاظمی:
چند روز پیش یکی از دوستان از من پرسید که «می‌خواهم کلاه پکول تهیه کنم. در کجا می‌توانم بیابم؟ خانهٔ‌ کابل آن را دارد؟» که گفتم «بله احتمالاً دارد» ولی نمی‌دانستم که خانهٔ کابل اکنون پلمب شده است.

سال‌های پیش، آنگاه که خانهٔ کابل تأسیس نشده بود، بسیار دوستان ایرانی می‌پرسیدند که ما غذاهای افغانی را در تهران در کجا بیابیم؟ و ما پاسخی نداشتیم. این طعم‌ها، این غذاهای معروف شرقی که با ذائقهٔ ایرانی هم سازگار بود، در تهران در دسترس نبود، در حالی که در لندن و پاریس و برلین و دیگر شعرهای بزرگ دنیا، رستوران‌های متعدد غذای افغانی و ایرانی و عربی و هندی و… هست. شخص می‌توانست در لندن قابلی‌پلو بخورد، ولی در تهران نه.

اما خانهٔ کابل وقتی تأسیس شد دیگر فقط یک رستوران و کافه نبود. دریچه‌ای به فرهنگ، هنر و ادبیات افغانستان باز شد. گویا یک خانهٔ فرهنگ است.در آنجا کتاب‌های افغانستانی بود، لباس‌ها بود، آثار هنری بود، عکس‌های عالی بود؛‌به خصوص که گردانندهٔ آن یک هنرمند عکاس و گرافیست پیشکسوت افغانستان است و خانوادهٔ فرهنگ‌دوست او هم در کنارش.

بارها در این محل دوستان افغانستان و ایران در کنار هم نشسته‌اند، گپ زده‌اند، تبادل فکر و اندیشه کرده‌اند و عزیزان ایرانی بیشتر با افغانستان آشنا شده‌اند.گاهی محافلی برگزار شده است و نشست‌هایی. این‌ها از ثمرات این محل است، جایی که به ظاهر رستوران و کافه است، ولی در عمل یک مرکز فرهنگی.

و چنین است که «خانهٔ کابل» به یک نماد تبدیل می‌شود.بر سر زبان‌ها می‌افتد.مردمی در ایران که این محل را دیده‌اند و یا وصفش را شنیده‌اند، دیگر حداقل یک مقدار مختصری نگاهشان نسبت به این کشور و مردمش تصحیح می‌شود. نمی‌گوییم این نگاه زیرورو می‌شود و انتظار زیرورو شدن ناگهانی نداریم.

این نگرش‌ها در هر شکلی و با هر جهتی، قطره قطره روی هم جمع می‌شوند. شخص گاهی یک شعر می‌شنود، گاهی یک داستان، گاهی یک فیلم، گاهی یک قطعهٔ موسیقی، گاهی لباس افغانستانی، گاهی غذا، گاهی ضرب‌المثل‌ها، گاهی آثار تاریخی، گاهی مناظر طبیعی، گاهی آثار صنایع دستی. مجموعهٔ این‌ها هستند که نگاه به مردم و کشوری را می‌سازند و شکل می‌دهند.

و حالا می‌شنویم که خانهٔ کابل پلمب شده است. چرا؟ به دلیل به‌کار گیری یا تجمع اتباع بیگانه. خوب طبیعی است که چنین باشد. آن رستوران چینی در لندن را هم احتمالاً مردم انگلستان نمی‌گردانند. آن رستوران ایرانی که چلوکباب ارائه می‌کند هم به وسیلهٔ مستر و مادام اسمیت اداره نمی‌شود، بلکه احتمالاً یک ایرانی آن را اداره می‌کند که او هم در آن کشور تبعهٔ خارجی است.

ولی قوانین و مقررات را تسهیل کرده‌اند تا کاری که درست و مثبت هست، بر زمین نماند و به مانع برنخورد. ادارات، نهادها و سازمان‌ها برای تسهیل امور، برای تقویت کارهای مثبت و ارزشمند تشکیل می‌شوند و قوانین برای این نوشته می‌شوند. به راستی نمی‌شود راه حلی پیدا کرد که هم این پنجره‌های ارتباط فرهنگی دو ملت مسدود نشوند و هم مقررات و قوانین به شکلی رعایت شوند؟ قطعاً چنین می‌شود کرد، اگر عزمی و اراده‌ای برای بهبود مناسبات دو ملت باشد. و امیدواریم که این عزم و اراده شکل گیرد و مانع بسته شدن این پنجره‌ها شود.

پایگاه خبری تحلیلی ایراف

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

25 Dec, 07:25


سالگرد زلزلۀ بم و یادی از شادروان محمدعلی علومی
اینک در سالروز زلزلۀ بم که هزاران خانوادۀ بمی را داغدار کرد، جا دارد از این فرزند برومند و فرهیختۀ آن شهر باستانی یادی شود.
نوروز پیشین سر در هوای سیر و سیاحت در استان کرمان داشتم. در ایام عید سرتاسر استان بارانی و هوا بس دلپذیر و ملایم بود. هیچ چیزی در این جهان خوش‌تر از کوهسارها و بیابان‌های باران‌خوردۀ بین سیرجان و کرمان نیست. گویی قطعه‌ای از بهشت سر از زمین درآورده است! باری در شهرهای کرمان و ماهان و سیرچ و شهداد گردشی مختصر کردیم و سپس رو به سوی بم گذاشتیم. پس از طی حدود 200 کیلومتر به مرکز به سمت جنوب استان، ناگهان از میان صحرای برهوت، شهری نمایان می‌شود با نخلستان‌های سرسبز و شاداب و ارگی که سر به آسمان برداشته است.
بم که به سال 1382 بر اثر زلزله ویران شد و شمار بسیاری از مردمان‌اش جان دادند، دیگر شباهتی به یک شهر زلزله‌زده نداشت. آثار ویرانی و مرگ در سطح شهر برطرف شده بود. فقط ارگ همچنان در تب و تاب بازسازی، در انتظار احیای خود بود. حدود یک‌سوم آن بازسازی شده بود و هنوز تا ترمیم کامل آن راهی دراز در پیش بود.
انبوه گردشگران در راهروهای ارگ بالا و پایین می‌شدند. عموماً از شهرهای استان کرمان بودند. همانا ارگ باستانی بم، آدمی را به وجد می‌آورد و در فکر فرو می‌برد. بنایی بدین عظمت را نیاکان ما بیش از 2000 سال پیش، در این گوشۀ صحرا پی ریخته‌اند و بیش از 20 قرن آن را مرمت و حفظ و نگهداری کرده‌اند. پس در این سرزمین، هنری برای آفرینش و بقاست که خون ما را گرم نگه می‌دارد و به امیدمان استمرار می‌بخشد.
شهر و ارگ و نخلستان‌هایش از زیر بار زلزله، قد راست کرده‌اند، همچون ققنوسی که از خاکستر خویش برمی‌خیزد. دریغ اما از مردان نامی شهر بم که برای همیشه در خاک خفتند. ایرج بسطامی آوازخوان معروف آن دیار در 46 سالگی در زلزله جان داد. برخی نامدارانِ پیش از او از خطۀ بم نیز سرنوشتی تراژیک یافتند.
روح‌انگیز سامی‌نژاد، بازیگر زن نخستین فیلم ناطق ایران، زادۀ بم بود. او در فیلم «دختر لر» با لهجۀ کرمانی به ایفای نقش پرداخت اما به همین سبب، برای سالیانی دراز، مورد طعن و طرد مردمان متعصب بود تا آنجا که زندگی برایش تلخ شد.
داریوش رفیعی، استاد آواز سنتی ایران هم از بم برخاست، اما در عنفوان شهرت و جوانی، در 31 سالگی، جان به جان آفرین تسلیم کرد. یک ماهی پس از سفر ما به بم، خبر آمد که محمدعلی علومی هم در زادگاه خود چشم از جهان فروبسته است.
محمدعلی همکلاسی دورۀ لیسانس و همکار من در مؤسسۀ اطلاعات در دهۀ 60 بود. آثار فراوانی در زمینۀ داستان و طنز و اسطوره‌شناسی و فرهنگ مردم داشت. طبعاً باید در فقدان و رثای او چیزی می‌نوشتم اما مرگ نابهنگام او با سکوت چهل‌روزۀ سیاسی من بر اثر ناملایمات مرسوم در این دیار همزمان شد و این وظیفه به تعویق افتاد.
اینک در سالروز زلزلۀ بم که هزاران خانوادۀ بمی را داغدار کرد، جا دارد از این فرزند برومند و فرهیختۀ آن شهر باستانی یادی شود.
محمدعلی علومی، همچون بسیاری از همشهریانش، خون‌گرم و آرام و فروتن و مهربان بود. طبعی ملایم داشت اما چون بر اثر ظلمی برانگیخته می‌شد، عنان قلمش را رها می‌کرد. پس از زلزلۀ بم، یادداشت بسیار تندی نوشت که وقتی خواندم گفتم؛ به گروه خونی او نمی‌خورد. این برانگیختگی‌ها اما نادر بود، چون سر در کتاب و کار پژوهش داشت. منظورش را معمولاً با طنزی ملایم بیان می‌کرد. به واقع عاشق طنز بود و چون نوع ظریف و اصیل آن را می‌خواند یا می‌شنید از ته دل به خنده می‌افتاد. خنده‌اش واقعی و بی‌ریا و اثرگذار بود. گویی از نوعی شادی درونی برمی‌خاست هرچند که شادی‌هایش پایدار نبود.
محمدعلی علومی زندگی در تهران را تاب نیاورد. به نظرم بیشتر به دلیل بار سنگین مالی آن، که از راه نویسندگی و کار فرهنگی و تألیف کتاب، قابل تأمین نبود. این هم بخشی از سرنوشت دلدادگی به شعر و نثر و کتاب و نویسندگی و پژوهش در این دیار است. از این رو، به بم بازگشت. 
زندگی نویسندگان و هنرمندان در شهرستان برای آنکه صاحب میراث و بی‌نیاز از درآمد ماهیانه است، امر دل‌انگیز و چه‌بسا رمانتیکی است، اما برای کسی که به قول زنده‌یاد استاد محمد ابراهیم باستانی پاریزی «از راه سوزن زدن به چشم خود» ارتزاق می‌کند و نان «سرشک خامه»‌اش را می‌خورد، کار بی‌نهایت سخت است.‌
سال 97 که مراسم جشن امضای کتاب «از سرد و گرم روزگار» در شهر کرمان برگزار شد، مرحوم علومی هم خود را از بم به آنجا رسانده بود. بعد از سالیان دراز، نخستین باری بود که او را می‌دیدم، اما دریغ که آخرین بار هم شد. پس از آن گاه به گاه پیام می‌فرستاد و از نوشته یا گفته‌ای اظهار خوشحالی و شعف می‌کرد.

اندیشه ها

25 Dec, 07:25


او با کوله‌باری از 17 اثر طنز و داستانی و پژوهشی که از خود به میراث و یادگار گذاشت، نام خود را در کنار نام‌آوران بم و کرمان و ایران ثبت کرد و سرانجام در سرزمین تاریخی نیاکان و اجداد خویش در گوشۀ جنوب شرقی ایران در همسایگی نخل‌های سر به آسمان کشیده و در سایۀ ارگ باستانی،  تن به خاک سپرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.

احمد زید آبادی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

24 Dec, 07:31


برای بهزیستی: دلایل عدم تمایل زنان سالمند به ازدواج مجدد

نفیسه مرادی

سازمان بهزیستی کشور اعلام کرده که ۵۲ درصد سالمندان، زنان هستند و برای ازدواج ایشان برنامه‌ای در پیش دارد.

طبق تجربه زیسته و هم‌صحبتی با زنان سالمند دریافتم که ایشان به دلایل مختلفی به ازدواج مجدد تمایلی ندارند که عبارتند از:

۱. معمولا فرزندان و عروس‌ها و دامادهایشان موافق ازدواج مجدد مادر خانواده نیستند و قبح اجتماعی دارد.

۲. معمولا مردانی با آن‌ها ازدواج می‌کنند که از ایشان بزرگتر یا اصطلاحا پیرتر هستند. در نتیجه نگهداری و پرستاری از مردان هم برعهده ایشان قرار می‌گیرد.

۳. معمولا مردان مسن به دلیل ریشه‌های تربیتی فرهنگ گذشته در امور خانه همکاری نمی‌کنند و بیشتر حکم مهمان در خانه را دارند و همین امر زندگی زنان سالمند را سخت‌تر می‌کند؛ زیرا رسیدگی به امور مردان مسن هم جز وظایف ایشان می‌شود.

۴. فرزندان شوهر جدید نیز به میهمانان خانه  افزوده می‌شوند و مهمانداری زنان سالمند افزایش می‌یابد.

۵. برخی از زنان سالمند ازدواج مجدد را حضور آقا بالاسر دانسته که آزادی آن‌ها را از بین می‌برد. چون عمری را تحت نظر و امر مردی زندگی کرده‌اند، گویا علاقه‌مندند سال‌های پایانی عمر را بدون اختیاردار و آزاد و رها طی کنند. تا بتوانند با خیال راحت با دوستانشان به مهمانی یا سفر بروند.

۶. برخی مردان سالمند، زنان سالمند را به عقد دائم خود در نمی‌آورند و تمایل دارند که عقد موقت جاری شود. دلیل آن این است که فرزندان مرد، مخالف افزوده شدن ارث‌بر  هستند و نمی‌خواهند زن جدیدی جز وراث احتمالی پدرشان قرار بگیرند. بنابراین زنان سالمند نیز از چنین ازدواجی پرهیز می‌کنند.

۷. معمولا مردان سالمند علاقه‌مد هستند تا با زنان بسیار جوان‌تر و با تفاوت سنی زیاد ازدواج کنند و بعضا تمایلی به ازدواج با زنان سالمند ندارند. بنابراین خود بخود زنان سالمند چندان گزینه‌ای هم برای ازدواج ندارند.

نهایتا اینکه ترغیب زنان سالمند به ازدواج مجدد بدون اصلاح موارد مذکور و فرهنگ‌سازی مفید و موثر، احتمالا چندان نتیجه‌بخش نخواهد بود؛ هر چند که امیدوارم چنین امری به خوبی محقق شود.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Dec, 18:17


نشان افتخار!

هر از گاهی یکی از چهره‌های فکری یا سیاسی خارج از کشور، از اینکه برخی"هواداران احیای سلطنت پهلوی" در ایران، او را مورد فحاشی و تهدید قرار می‌دهند و "زندگی عادیش را بر او سیاه کرده‌اند"، اظهار خشم و استیصال می‌کند.
آنطور که من می‌فهمم، به حامیان آقای پهلوی توصیه شده است که برای ناممکن شدن اصلاح سیاست‌های جمهوری اسلامی، لازم است فضا را هر چه بیشتر "رادیکال" کنند! آنها هم ظاهراً دامن زدن به رادیکالیسم را در فحش و تهدید و ناسزا خلاصه دیده‌اند! از همین رو، انواع ناسزاهای رکیک را مثل نقل و نبات به این و آن خیرات کنند!
این ماجرا مختص آنها هم نیست. اصولاً از زمان "شاه شهید" "مبارزۀ سیاسی" در ایران با فحاشی و بدزبانی همراه بوده است. مرحوم میرزارضای کرمانی که ناصرالدین شاه را ترور کرد، خودش زبانی بسیار گزنده داشت و حتی در محبس قزوین، حاج سیاح محلاتی همبندی مستفرنگ خود را از این جهت به تنگ می‌آورد.
فحش و بی‌ادبی هم به نظرم تاریخ مصرف مشخصی دارد. چون استمرار یابد، دل خلایق را می‌زند و آنان را منزجر می‌کند، چنانکه هم اکنون نیز تا حدود زیادی منزجر کرده است! خلاصه آنانکه سهم و هنرشان از "مبارزۀ سیاسی" در فحاشی و انگ و تهدید و بدزبانی منحصر می‌شود، یا خود به صورت هدفی مشروع برای انواع ناسزاها در می‌آیند و یا با نادیده‌انگاری، فراموش و منزوی می‌شوند. امروزه آیا کسی کریم‌پور شیرازی را به یاد می‌آورد؟ مرد بیچاره گمان می‌کرد با فحاشی به زنان دربار، اعتباری برای خود کسب می‌کند یا نشان افتخاری بر پیشانی می‌نشاند و یا خیری به مردم می‌رساند!

احمد_زیدآبادی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Dec, 18:16


منظور شیخ چیست؟

شیخ حمید رسایی: «باید احمق باشیم که نفهمیم کنسرت فرضی برای یک بی‌حیای لخت درکاروانسرای وسط بیابان یک عملیات فریب است برای پرت کردن حواس من و تو از اتفاقات دیگری که درحال رخ دادن است:
گرانی دلار
خاموشی هدفمند
بی‌تدبیری‌های هدفمند
که جملگی محصول نفوذ است برای لخت کردن جیب، اعتماد و اعتقاد مردم.»
از اهانت غیراخلاقی آقای رسایی به یک خانم خواننده که به عادت وی تبدیل شده است هم صرف‌نظر کنیم، آیا خودش متوجه معنی بقیۀ مطلبش شده است؟ حال فرض کنیم که حواس مردم پرت نشد و شش دانگ حواسشان  بر "گرانی دلار"، "خاموشی هدفمند" و "بی‌تدبیری هدفمند" متمرکز شد! بعد از این تمرکز حواس چه باید بکنند؟ از طریق رسانه‌ها و فضای مجازی اعتراض کنند؟ مگر اعتراض از این طریق بیش از  این هم ممکن است؟ یا منظورش این است که به خیابان بریزند؟ اگر به خیابان ریختند، آقای رسایی نخستین فردی نخواهد بود که خواستار قتل و اعدام تک تک آنها شود؟ یا شاید فکر می‌کند که اگر مردم در اعتراض به گرانی دلار و خاموشی و غیره به خیابان بریزند، این بار  بر خلاف گذشته، یکراست به سراغ سعید جلیلی می‌روند و او را به عنوان "حلال مشکل گرانی و خاموشی" روی شانه‌های خود به ساختمان پاستور می‌برند! اگر به این دومی فکر می‌کند، باید گفت؛ چه فکر نابی! دقیقاً منطبق با گرایشِ و علاقۀ عموم مردم ایران!

احمد_زیدآبادی
🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Dec, 18:15


نظام مردسالارانه از هر روشی بهره می‌برد و با توسل به انواع و اقسام ترفندها و حیله‌ها تلاش می‌کند تا سلطه تاریخی‌اش بر زنان همچنان استوار باقی بماند.
یکی از این ترفندها تقدس بخشیدن به نقش مادر است.
مادر بودن یک نقش است همانگونه که پدر بودن یک نقش است.
همانطور که کاسب بودن و کارمند بودن و پزشک و خلبان و رفتگر بودن یک نقش است.
این نقش توسط جامعه به زنان به نوعی تحمیل می‌شود.
این که مادر شدن اتفاقی شگفت‌انگیز و لذت بخش است را نمی‌شود انکار کرد اما پرسش اینجاست که؛
چرا باید با ارائه یک جایگاه قدسی، مادر را از حقوق انسانی‌اش محروم کرد؟
همانطور که عرض شد این یکی از حربه‌های جامعه و نظام مردسالار است که در جهت کنترل هر چه بیشتر زنان به کار گرفته می‌شود.

این ترفند اینگونه کار می‌کند؛
مادر و مقام او را چنان والا نشان می‌دهد که زنانی که انتخاب‌شان مادر شدن نیست، به بدترین شیوه مورد قضاوت قرار می‌گیرند تا در نهایت به این نقش تن بدهند و اگر چنین نکنند، احساس کنند چیزی از دست داده‌اند.
این تقدس‌‏انگاری در جوامع مردسالاری هم‌چون ایران موجب شده است مادرانی که نیازمند بازگشت به کار یا تحصیل پس از زایمان هستند یا حتی مادران خانه‌داری که نیاز دارند از فرزند یا خانواده ساعت یا روزهایی را فاصله گرفته یا اوقاتی را برای خودشان داشته باشند، مورد قضاوت قرار بگیرند و در ناخودآگاه خود دچار عذاب وجدان‌های عمیق شوند و حس گناهکار بودن به آنها دست دهد.

در مواردی، این احساس از سوی زنان نسل قبل خانواده هم به آن‎ها القا می‎شود؛ مادرانی که به دختران خود اگر از خستگی و بی‌خوابی گلایه کنند، گوشزد می‌کنند:
ناشکری نکن، این نعمت را خدا به هر کسی نمی‌دهد.
آن‌ها معتقدند اصلا برای همین سختی‌ها است که می‌گویند؛ بهشت زیر پای مادران است؛ مادربزرگ‌هایی که مدام تکرار می‌کنند:
هفت بچه زاییدم و بزرگ کردم، حالا برای یک بچه‏ داری این‌قدر به جان زمین و زمان غُر می‌زنی؟!

این کلیشه‌های جنسیتی نادرست در ذهن بسیاری از مردم نهادینه شده و احساس شرم و گناه را برای بیان دشواری‌های مادر شدن افزایش داده‎اند و موجب دل‌خستگی و افسرده‌تر شدن زنانی که درگیر نقش مادری هستند می‌شوند.
اما نکته جالب ماجرا تناقضات موجود در حقوق زنان در جامعه ایران است.
تناقضاتی که به روشنی نشان می‌دهد مقدس‌انگاری نقش مادر تنها یک تصویر نمایشی و غیرواقعی است.
وقتی می‌بینیم که بخش زیادی از قوانین خانواده در ایران برگرفته از شریعت هستند، مادران از حقوقی نابرابر نسبت به پدران برخوردارند و آن‎ها در صورت جدایی، باید راهروهای دادگاه‌ها و دادسراها را مدت‎ها برای گرفتن حضانت فرزندان‎شان زیر پا بگذارند، وقتی می‌بینیم که در مساله ارث، سهم برابر ندارند و هیچ کجا برای فرزندشان نمی‌توانند بی اذن پدر و یا ولی پدری تصمیم گیرنده باشند حتی اگر فرزند نیاز به عمل جراحی داشته باشد و موضوع مرگ و زندگی‌اش در میان باشد.
وقتی می‌بینیم که آنها حتی نمی‌توانند بدون اجازه ولی و قیم، او را با خود به سفر ببرند به خوبی متوجه می‌شویم آن‌ها در واقع هیچ حقی نسبت به فرزندان‌شان ندارند اما حکومت و جامعه به آن‌ها می‌گوید؛
شما مادر هستید، مقدس هستید، پس بنشینید در خانه فرزندتان را به دنیا بیاورید و بزرگ کنید که بهشت زیر پای شماست و از دامن زن مرد به معراج می‌رود!!!
این نهایت شارلاتانیسم است که نشان می‌دهد این تنها نقش آن‌ها است و اگر کسی بخواهد این هاله مقدس فریبکارانه را مخدوش کند، آن را بر نمی‌تابند و با آن برخورد می‌کنند.
اینجاست که دروغ بزرگ مقدس بودن مادر مشخص می‌شود و دست سیستم مردسالار رو می‌شود.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Dec, 18:14


🔻شیخ بهایی در حکایت نهم از داستان «موش و گربه» ماجرای مردی را روایت می‌کند که زنش حامله بود و به نزد یکی از مشایخ صوفی آن زمان رفت و به او گفت که «یا شیخ! زن من حامله است، می‌ترسم دختری بیاورد، توقع اینکه دعا کنی که از برکت انفاس شما خدای تعالی پسری عنایت کند.»

شیخ می‌گوید: «برو چند خربزه بسیار خوب با نان و پنیر بیاور تا اهل الله بخورند و در حق تو دعا کنند.»
مرد می‌رود، نان و پنیر و خربزه می‌آورد، شیخ و مریدانش می‌خورند و در حق او دعا می‌کنند. شیخ به مرد می‌گوید که «ای مرد! خاطر جمع دار که خدای تعالی البته تو را پسری کرامت خواهد فرمود که در ده سالگی داخل صوفیان خواهد شد.»

مدت حمل گذشت و مرد به جای پسر وعده داده شده صاحب دختری کریه‌المنظر شد. پیش شیخ آمد و گله کرد که تو وعده‌‌ی پسری دادی و نوزاد دختر شد.

شیخ گفت چون آن سفره را برای «اهل‌الله» از اکراه انداختی و با صدق و صفای درونی نبود دعا موثر نیفتاد اما حال به تو مژده می‌دهم که این دختر علامه‌ای خواهد شد و بیش از پسر به تو نفع خواهد رساند.

از قضا دختر دو ماه بعد از دنیا رفت. مرد پیش شیخ رفت و شکایت برد که دعاهای تو هیچ اثر  نکرد. شیخ گفت: «ما گفتیم این دختر بیش از پسر بتو نفع می‌رساند؛ اگر زنده می‌ماند بر مشغله‌ی دنیاداری و آلودگی تو میافزود پس
ِّبهتر آنکه برحمت ایزدی پیوسته شد.»

مریدان شیخ چون این سخن شنیدند دست و پای شیخ را بوسه زدند و شکر خدای گفتند که شیخشان آن‌ها را حیات تازه بخشیده و نفس و دم پیر کم از دم عیسی نیست.

/پایان حکایت

🔻شیخ این داستان را در مذمت صوفیه و روابط مرید و مرادی صوفیان نقل می‌کند، اما پرواضح است که ماجرا محدود به صوفیان نیست.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Dec, 21:19


✳️ فقها دریافت خویش از شریعت را، معیاری برای سنجش مشروعیت وعدم مشروعیت قوانین و مقررات ساخته اند.


♻️ شناخت اهمیت جایگاه شریعت در زندگی و باور مسلمانان و میزان تاثیر آن برزندگی آنان، برما معلوم می سازد که نقد وبررسی شریعت از اهمیت بالایی برخوردار است.

♻️ واقعیت این است که شریعت به عنوان مجموعه ای از احکام شرعی، یک مجموعه مدون و آماده نبوده که توسط پیامبر اسلام به مسلمانان عرضه شده باشد، بلکه این مجموعه پس از پیامبر و درطول تاریخ، توسط فقها خلق و تدوین شده است. آنان شریعت را با بهره گیری از پاره ای فرضیات کلامی و بکارگیری متد و روشی خاص که نزد همگان نیز یکسان نیست، معمولا با استناد به روایات و ندرتا  ً آیات، ساخته اند.

♻️ نگارنده معتقد است مبانی نظری شریعت، مستندات شریعت و متدی که مورد استفاده فقها در استنباط احکام شرعی است، تماما قابل نقد و مناقشه بوده، لذا کلیت شریعت واجزای آن نیز می تواند مورد مداقه، نقد و تجدید نظر قرار گیرد.

♻️ مایه بسی تاسف است که علیرغم نیاز روز افزون جامعه ایران به نقد و بررسی موضوعات دینی و فقهی، هر روز عرصه بر عرضه این مباحث به هر نحو ممکن در ایران عزیز تنگ تر و در عوض دکان خرافه و یاوه فراخ تر می گردد.

🔻 کتاب بضاعت فقه و گستره نفوذ فقها - مقدمه

دکتر صدیقه وسمقی_ دین پژوه

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Dec, 21:06


🔴 ضرورت جنبشی باورمندانه از نهادهای دینی
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 میدان مرکزی «دمشق» شاهد تظاهرات صدها نفر برای دموکراسی، حقوق زنان و یک دولت سکولار بود. آنها خواستار جدایی دین از دولت شدند و همچنین بر وحدت ملی سوریه تاکید کردند. آنها نگرانند که یک استبداد سکولار جای خود را به یک استبداد دینی بدهد که نه تنها حقوق و آزادی‌های سیاسی آنها به رسمیت شناخته نشود که حتی برخی از حقوق و آزادی‌های اجتماعی آنها اعم از حقوق زنان و آزادی پوشش و ... نیز از دست برود. تظاهر کنندگان فریاد می‌زدند: «ما دموکراسی می‌خواهیم نه یک نظام دینی».

⬅️ هیچ تفاوتی بین استبداد سکولار با استبداد دینی به لحاظ به رسمیت نشناختن انسان به عنوان موجودی آزاد و صاحب اختیار وجود ندارد؛ زیرا هر دو حق انتخاب انسان را محدود می‌بینند. آنها بنیادی‌ترین حق را که حق تعیین سرنوشت در حیات سیاسی- اجتماعی است، به رسمیت نمی‌شناسند و این آزادی اساسی را سلب می‌کنند؛ چرا که بنیان فکری هر دو بر ابتنای یک دوگانه «عبد - مولا» یا «فرمانروا - فرمانبر» استوار است؛ لذا در جوامعی که هنوز توسعه فکری- فرهنگی، رخ نداده است و ساختار اندیشه‌ای جامعه، دچار تحول نشده است، می‌توانند مدام بین این دو نوع استبداد، حرکتی رفت و برگشتی داشته باشند، از استبداد سکولار به استبداد دینی و بالعکس.

⬅️ جوامعی نیز که سیر تحولات اندیشه‌ای را طی کرده‌اند و به لحاظ فلسفی و انسان شناختی، حقوق و آزادی‌های انسان، بنیان فرهنگ سیاسی جامعه شده است، سکولاریسم همیشه در دل خویش با یک خطر روبروست، خطری که جدایی بزرگ (جدایی دین و سیاست) تنها با اتکا بر نهادهای پرقدرت سیاسی- اجتماعی و قوانین، توانسته از آن در امان بماند و اصول خود را نهادینه کند. این خطر همان «امیال مفرط دینی» و شکل سیاسی گرفتن آنهاست.

⬅️ «مارک لیلا» می‌نویسد، «در توصیف این امیال مفرط دینی و اینکه چگونه شکل سیاسی به خود می‌گیرند، عنوان‌های زیادی وجود دارد: موعودباوری، اندیشه آخرالزمانی، هزاره‌گرایی و آخرت شناسی سیاسی». این امیال مفرط، هنگامی که شکل سیاسی می‌گیرند، مدام باورمندان را به مقایسه نشانه‌های آخرالزمان با رویدادهای سیاسی- اجتماعی جاری وا می‌دارد و از درک واقعیت‌های موجود محروم می‌کند. «آنها یا خود را با اضطراب، آماده آخرالزمان می‌کنند یا می‌کوشند، این آخرالزمان را از طریق فعالیت‌ خود تسریع بخشند»؛ لذا اگر در قدرت باشند، چنان دچار تصمیمات و سیاست ورزی‌های دور از واقعیت و پیامدهای آن می‌شوند که شاهدان را به تحیر وا می‌دارند.

⬅️ در هر کدام از ادیان، افراد و گروه‌هایی که گرفتار چنین شورهایی با الهامی الهیاتی می شوند، «به قدرت‌های موجود اعتبار می‌دهند» و صاحبان قدرت روحانی و سیاسی را «به مثابه واپسین حاکمی که انسان‌ها به آنان نیاز خواهند داشت، تجلیل می‌کنند». انتظار دارند آنان «نظم شیطانی موجود را ویران کنند» یا حتی با استقبال از برخی جنایات، جنگ‌ها و خونریزی‌ها «آخرالزمان را رقم بزنند».

⬅️ در مورد آنچه شرح آن رفت، می‌توان اذعان داشت:
نخست اینکه هر جامعه‌ای که راه را بر تعقل و اندیشه ورزی سد کند و یک بار برای همیشه به انقلابی فکری دست نزند، حتی اگر بارها و بارها دست به انقلاب سیاسی بزند، نمی‌تواند، آینده مطلوب خویش را تضمین کند. شورهای سیاسی، بدون پشتوانه فکری و نظری و ابتنای نهادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی بر آن فقط با هدف ساقط کردن یک نظام سیاسی، منجر به سلسله رویدادها و برساخته‌هایی از آن رویدادهای ناخواسته می‌شود که به چرخه مداوم کنشگری‌های احساسی چه از سوی جامعه و چه از جانب صاحبان قدرت ختم می‌شود و به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.

⬅️ دوم اینکه حتی در سکولارترین و لائیک‌ترین جوامع نیز دین و نمادهای دینی، هنوز امری پویا و بخشی از فرهنگ و تمدن جوامع محسوب می شود، همانگونه که دیدیم، حتی در جامعه‌ای چون «فرانسه» که نماد استقرار یک دموکراسی لائیسیته است، رئیس جمهور برای بازگشایی مجدد کلیسای معروف «نوتردام» پس از حادثه آتش‌سوزی با حضور مهمانان سیاسی زیادی شرکت می‌کند. یک قدرت سیاسی در زمینه دین باید، بازتابی از خواست و کشش مردم باشد، نه درصدد دهن کجی به باورهای دینی جامعه برآید و نه به زور مردم را به باورهای دینی و دین ورزی اجبار کند؛ چون هر دو موجب پرورش ضد خود به گونه‌ای افراطی می‌شود.

⬅️ و در نهایت اینکه در جوامعی که قدرت به دست افراد و گروه‌هایی با باور به الهامات الهیاتی و شورهای آخرالزمانی است، قدم اول متوقف کردن حرکت ویرانگر آنها، بلند شدن صداهای اعتراض جدی و جنبشی باورمندانه از خود نهادهای دینی و روحانیان است، وگرنه بالاترین ویرانی سهم همین نهادها خواهد شد.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Dec, 09:19


.

داستان کوتاه

یک یهودی مجوز مهاجرت از روسیه به اسراییل را کسب کرد

هنگام خروج از روسیه در فرودگاه مامور وسایل او را چک کرد،
یک مجسمه دید از او پرسید:
این چیه؟

مرد یهودی گفت:
شکل سوالت اشتباهه آقا؟
بپرس این کیه!
این مجسمه لنین مرد بزرگ روسیه است که توی تمام کشور عدالت و دموکراسی برقرار کرد و من هم برای بزرگداشت این شخص مجسمه‌اش همیشه همراهمه، مامور گمرک گفت:
درسته آقا، بفرمایید...

در فرودگاه اسراییل مامور گمرک هنگام تفتیش مجسمه را دید و از یهودی پرسید: این چیه؟
مرد یهودی گفت: بگو این کیه؟
گفت این مجسمه مرد منفور و دیوانه‌ای است که من را مجبور کرد از روسیه برم بیرون،
مجسمه‌اش همیشه همرامه،
که تف و لعنتش کنم...

مامور گمرک گفت: بله درسته آقا بفرمایید...


چند روز بعد که یهودی توی
خونه‌اش همه فامیل را دعوت کرد...
پسر برادرش مجسمه را روی
طاقچه دید و پرسید: عمو این کیه؟

مرد یهودی گفت:
پسرم سوالت اشتباهه، بپرس این چیه؟

این ده کیلوگرم طلای ۲۴ عیاره که بدون
عوارض گمرکی از روسیه به اینجا اوردم}

😃

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Dec, 08:32


.

  در فرهنگ کار ایران، کار زنان بی‌ارزش است /اشتغال زنان ایرانی حتی کمتر از زنان عربستانی؛ رتبه مشارکت اقتصادی زنان ایرانی ۱۴۴ از ۱۴۶ کشور


سیمین کاظمی، جامعه‌شناس و پزشک در خبرآنلاین:
▫️در آمارهای بانک جهانی میزان مشارکت زنان در نیروی کار در سال ۲۰۲۳ در ایران ۱۴.۴ درصد بوده است. در حالی که در جهان میزان مشارکت زنان در نیروی کار  ۴۸.۷ درصد بوده است. در کشورهای خاورمیانه و شمال آفریقا هم ۱۹ درصد بوده است.

▫️جالب است که در عربستان صعودی ۳۴.۵ درصد و در امارات متحده عربی ۵۵.۴ درصد و در ترکیه ۳۵.۳ درصد بوده است.در شاخص شکاف جنسیتی که سالانه توسط مجمع جهانی اقتصاد منتشر می شود هم از نظر مشارکت اقتصادی زنان، رتبه ایران در بین ۱۴۶ کشور ۱۴۴ بوده است.

▫️در فرهنگ کار ایران، کار زنان بی‌ارزش است و  کارفرمایان چه دولتی و خصوصی زنان را مستحق مزد کمتری می دانند. نابرابری جنسیتی در دستمزد، فقط یک امر فرهنگی نیست و کارکرد و منافع اقتصادی برای کارفرمایان دارد.

📌 متن کامل این گفت‌وگو را در لینک زیر بخوایند:
khabaronline.ir/xmZSd


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

20 Dec, 07:38


جناب پزشکیان؛؛ اکنون زیر کدام پرچم سینه خواهیدزد؟؟

#دکتر_ناصر_مهدوی

✍️بین روح والای امام علی و شخصیت ماکیاول شکافی است به‌اندازه فاصله زمین و آسمان۰ اما این دو انسان معنوی و دنیوی قائل بودند که امر سیاسی و موضوع حکمرانی بسیار با اهمیت است زیرا با زندگی واقعی مردم سر و کار دارد؛ با این چند تفاوت بسیار مهم ۰

🔹۱- در نگاه امام؛ مرزهای تصمیم‌گیری حاکمان را رفتار اخلاقی آنها تعیین می‌کند و حاکم اگر شریر و غیرصادق باشد از نگاه ایشان فاقد صلاحیت حکمرانی خواهد شد۰ اما در نگاه ماکیاولی؛ هر چند اگر حاکم دروغ بگوید و دست به اعمال شرورانه بزند؛ ضمن آنکه هنوز مشروعیت خود را از دست نداده؛ در آتش جهنم نیز نخواهد سوخت و با افتخار راهی بهشت خواهد شد ( کتاب ریشه های الهیاتی مدرنیته ص ۱۶۷ )
با چنین معیاری؛ اگر امروز امام علی حاکم کشور بودند؛ به‌نام دفاع از حجاب و عفاف به‌جنگ با مردم برنمی‌خواستند و به‌نام اجرای احکام شرعی ؛ چشم اخلاق را کور نمی‌کردند و البته پرده از چهره مشکوک کسانی بر می‌کشیدند که در مجلس نشسته و به‌جای خدمت به مردم هوس خیانت و سهم‌خواهی نجومی در سر می پروراندند۰ اما در مدل حکمرانی ماکیاولی؛ شهریار می‌بایست حقیقت را کتمان کند و با زیر پا گذاشتن اصل راستی و صداقت؛ به‌مردم دروغ بگوید و بجای توبه از خطاهای سهمگین خود و اصلاح امور ؛ باید رو در روی مردم بایستد و آنها را با جریمه‌های سنگین وادار به اطاعت و انقیاد کند ۰
🔹۲- در فلسفه حکمرانی امام علی؛ اصلی‌ترین دلیل تأسیس حکومت؛ کمک به اجرای عدالت و تأمین حقوق ملت معرفی شده است ۰ یعنی حکومتی که در آن احساس شود به‌مردم ظلم می‌شود و حقوقشان پایمال می‌گردد ولو آنکه به‌نام خدا تأسیس شده باشد هیچ مشروعیت و اعتباری نزد خدا و مردم نخواهد داشت ۰ در حالیکه برای ماکیاولی اصل؛ بنیان نهادن دولت و حفظ قدرت است حتی اگر آن دولت دشمن عدالت و خواهان تخریب امنیت و حقوق ملت باشد ۰
🔹۳-سومین تفاوت در شیوه حکمرانی امام علی با ماکیاولی این است که امام حاضر نمی‌شود از إرعاب و خشونت برای کنترل و سرکوب ملت استفاده کنند و با روش‌های غیراخلاقی و ضدانسانی مردم را وادار به انجام عبادت و یا اطاعت از خدا کنند۰ ایشان در خطبه‌ای کوتاه خطاب به‌افرادی تندخو و دندان‌تیز می‌گویند: تا جایی که بتوانم مدارا خواهم کرد و از بکار بردن جبر و زور ؛ اجتناب خواهم کرد زیرا داغ کردن آخرین راه چاره من است۰ مقایسه کنید با ماکیاولی که قشون‌کشی؛ ایجاد رعب و وحشت در دل شهروندان و استفاده از جریمه و خشونت را برای موفقیت شهریار و حفظ دولت؛ ضروری می‌داند.
🔹با این مقدمه کوتاه
اینجانب می دانم که اولا: هنوز بسیار زود است در باره عملکرد شما به‌قضاوت و داوری بنشینیم و ثانیا می‌دانیم که وارث چه سیستم سراپا در هم ریخته و ویرانی شده‌اید۰
اما دلسوزانه و برادرانه فقط یاد‌آوری می‌کنم که سخت مراقب باشید که مبادا در زبان لاف از علی بزنید و در عمل زیر پرچم ماکیاول سینه بزنید۰
امروز هنگام  آزمون بزرگ فرا رسیده و ادعایی که فرمودید < تا پای جان بر سر پیمانی که با مردم بسته‌ام خواهم ایستاد> توسط طالبان صفت‌های مشکوک وطنی به چالش کشیده شده است
🔹لطفا  صریح و شفاف بگویید: در این انتخاب تاریخی طرف علی و مردم خواهید ایستاد؟ یا نه؛ وعده‌های خود را بخاطر حفظ شیرینی‌های قدرت زیر پا گذاشته و به‌سوی دیگری در خواهید غلتید.
یادتان باشد که امام علی فرموده:
وای بحال کسانی که در قیامت
بدهکار مردم باشند ۰


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

18 Dec, 19:27


#دانلود_مقاله
#تازه‌های_نشر

💢مناسبات پوشش زنان و قشربندی اجتماعی در صدر اسلام؛ بازخوانی احادیث بر اساس رویکرد انسان‌شناسی تفسیری



🔹جستارهای تاریخی، دوره 14، شماره 2 - شماره پیاپی 2
آبان 1402
صفحه 139-170

⬅️ در چند دهه‌ی اخیر حجاب از مسائل پر اهمیت جامعه‌ی ایرانی بوده است. مهم‌ترین نقش در این میان مربوط به خوانش متون دینی است که معنا و کیفیت حجاب را تعیین می‌کند. تقریباً تمام مطالعات در راستای واکاوی حجاب در صدر اسلام با روش‌ فقهی انجام شده است. با عنایت به اینکه حجاب ماهیتاً امری است فرهنگی، توجه به ابژ‌ه‌های تاریخی-فرهنگی آن -که معمولاً مورد غفلت واقع شده‌اند- می‌تواند وجوه متمایزی از معنای کنش «باحجاب بودن» را نمایان کند.

⬅️ از این رو، در پژوهش حاضر با در نظر گرفتن احادیث به عنوان تاریخ شفاهی و تحلیل آن‌ها با استفاده از رویکرد انسا‌ن‌شناسی تاریخی تلاش شد تا حجاب در بافت اجتماعی-فرهنگی خود مورد بررسی قرار بگیرد. مسئله اصلی درک درهم تنیدگی ساختار اجتماعی و سیستم فرهنگی است. مطالعۀ معنای حجاب و درک تأثیر ساختار اجتماعی و سیستم فرهنگی صدر اسلام بر روی آن، هدف پژوهش حاضر است.

⬅️ یافته‌ها حاکی از آن است که معرفی حجاب به‌عنوان کنشی برای کنترل شهوت در جامعه صحیح نیست. محور اصلی معنای حجاب متأثر از جامعه برده‌داری اسلام است که مقام و منزلت زنان وابسته به قشر اجتماعی آن‌ها است. حجاب یک امر ضروری برای زنان مومن‌آزاد است، در مقابل کنیزان و اهل ذمه محدودیت‌های کمتری دارند؛ زیرا ارزش حفظ احترام زن مؤمن آزاد است. اگر معنای حجاب مبتنی بر کنترل شهوت جامعه بود، می‌بایست حجاب برای زن به ما هو زن واجب می‌بود. در صورتی که حجاب حتی برای همه زنان مسلمان نیز واجب نبود بلکه صرفا حجاب از زنان مومن آزاد خواسته می‌شد.

هادی گرامی

دانلود مقاله

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

17 Dec, 19:23


«گفت‌وشنود در بحران»

بهروز مرادی

بخشی از برنامه‌ی تنش‌آمیز آقایان دکتر بیژن عبدالکریمی و دکتر حاتم قادری را شنیدم. این برنامه نشان می‌دهد که در این جامعه‌ی تک‌گویانه، حتی در بالاترین سطوح ارتباطی دانشگاهی هنوز نمی‌توانند با یکدیگر سخن بگویند و در هیچ سطحی در این جامعه، فرهنگ گفت‌وشنود محترمانه و سالم وجود ندارد.

عجیب آن است که حتی به‌جای عبارت "گفت‌وشنود"، از عبارت مخدوش "گفت‌وگو" استفاده می‌شود که در واقع، به‌جای تأکید بر سخن‌گفتن و سخن‌شنیدن متقابل، بر سخن‌گفتن و سخن‌گفتن دلالت دارد. این نخستین انحراف از تعامل سالم و سازنده‌ی اجتماعی است.

جامعه‌شناسان چهار عامل خانواده، نظام آموزشی، فضای رسانه‌ای و جمع دوستان را عوامل اصلی فرآیند جامعه‌پذیری می‌دانند. اگر در این خرده‌نظام‌های اجتماعی، فرهنگ گفت‌وشنود محترمانه با رعایت ادب و احترام متقابل تعلیم داده نشود، آنگاه ممکن است در جریان گفت‌وشنود، حریم حقوقی یا شخصیتی افراد مراعات نگردد، ممکن است با استفاده از عبارات ناپاکیزه، اقدام به متلک‌گویی یا کلی‌گویی یا افترا یا یک‌کاسه‌کردن طرف مقابل با سایرین یا برچسب‌زنی یا تهاجم و تخریب و تهمت و.... بشود و قواعد گفت‌وشنود سالم پایمال گردد.

در یک گفت‌وشنود سالم، افراد سالم چنان از نفْس سالم و شخصیت سالم برخوردار و از هنر شنیدن و گوش‌دادن به طرف مقابل بهره‌مندند که از سویی هنگام سخن‌گفتن طرف مقابل، سکوت پیشه می‌کنند و از سویی دیگر، تنها به بررسی و نقد سخنان و مواضع یکدیگر می‌پردازند و از تهاجم به فرد و متلک‌گویی و ترور و تخریب غیراخلاقی شخصیت وی خودداری می‌ورزند.

شوربختانه در هیچکدام از خرده‌نظام‌های مسئول فرآیند جامعه‌پذیری در جامعه‌ی ایران، فرهنگ گفت‌وشنود آرمانیِ سالم تعلیم داده نمی‌شود. در یک جامعه‌ی استبدادزده، والدین معمولاً خود تک‌گویانی مهارناشدنی هستند و نظام آموزش عالی نیز که ای‌بسا بیشترین پتانسیل را برای ایفای نقش به عنوان اصلی‌ترین متولی تعلیم و ترویج فرهنگ گفت‌وشنود می‌تواند داشته باشد، تحت تأثیر فرهنگ استبداد کلان، خود چنان در بحران نافرهیختگی قرار دارد که بعید است قادر باشد چنین انتظاری را برآورده سازد و مروج فرهنگ گفت‌وشنود سالم در فضایی برابر با رعایت حریم انسانی طرف مقابل باشد.

هنگامی که در سطوح بالای دانشگاه، امکان گفت‌وشنود محترمانه با رعایت حریم‌های فردی وجود نداشته باشد، آنگاه پدر و مادرها در خانواده و متولیان سخنران در رسانه و سخنگویان در تریبون‌های جامعه را چگونه می‌توان از آسیب زبانی تک‌گویی دور ساخت و از فرهنگ سخن‌گفتن تخریبی و تهاجمی پرهیز داد و تبديل مخاطب به گوشی خاموش را منسوخ نمود؟

هر گاه در جامعه، سطوح بالای دانشگاهی قادر به گفت‌وشنود سالم و تعامل سازنده و تبادل فکر و اندیشه و موضع در فضایی صلح‌آمیز نباشند، طبیعی خواهد بود که اعتراضات خیابانی و سریال‌های تلویزیونی و فیلم‌های سینمایی و مدارس و روابط معمولی اجتماعی و.... مملو از سخنان زشت و نازیبا و غیرمحترمانه و حتی فحاشی باشند.

جامعه‌ای که در دوران بی‌هنجاری به سر می‌برد و بواسطه‌ی گسست از هویت سنتی و عدم پیوست به هویت مدرن در بحران هنجاری به سر می‌برد، تشخیص نیک از بد و مرزهای رفتار درست و نادرست در آن مخدوش است و به‌همین خاطر بیش از پیش نیازمند استقرار در وضعیت باثبات هویتی سالم از نظر اجتماعی است.
فقدان چنین ثباتی، به معنی تداوم بحران در روابط و تعاملات اجتماعی خواهد بود.

گفت‌وشنود محترمانه، نیازمند بازبینی در فرآیند جامعه‌پذیری و آموزش افراد جامعه بویژه در خانواده و مدارس و رسانه‌ها در راستای تعلیم عملیاتی ادب و پرورش افراد فرهیخته و با نزاکت برای رعایت حرمت اخلاقی و چارچوب حریم حقوقی و شخصیتی است.

                             ٢٧ آذر ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

17 Dec, 19:22


🖊


سید محمد خاتمی
عبدالحمید ضیایی

به گزارش آفتاب به نقل از روابط عمومی موسسه بین المللی گفتگوی فرهنگها و تمدنها، نشست علمی و فرهنگی نکوداشت حکیم ابوالقاسم فردوسی، شب گذشته از سوی گروه هنر و ادبیات موسسه بین المللی گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها در محل آن موسسه برگزار شد.

در این مراسم که بیش از صد تن از استادان و اهالی فرهنگ و اندیشه حضور داشتند؛ آقایان سید محمد خاتمی، دکتر محمد علی اسلامی ندوشن، احمد مسجد جامعی و دکتر سید عبدالحمید ضیایی به سخنرانی پرداختند.


  سید محمد خاتمی با طرح این پرسش که چرا فردوسی را حکیم می نامند، سخنان خویش را آغاز کرد.

و ی با تاکید بر این که حکیم خواندن بزرگ ادب فارسی از روی تفنن نبوده، به نکته هایی درباره حکمت و فلسفه پرداختند تا موضوع روشن تر شود .

سید محمد خاتمی در ادامه اظهار داشت: «وقتی ما به شاهنامه نگاه می کنیم در نگاه اول یک اثر ادبی است و البته هدف ادبیات اگر ما به فرهنگ اصیل خود توجه کنیم چیزی بیش از صناعت هایی است که در تناوب گفتار به کار می رود، هدف فرزانگی، اخلاق و حکمت است و به هر حال اثر فردوسی در نگاه اول یک اثر ادبی است که به صورت نظم بیان شده است، نوع این ادب حماسه است و مضمون آن اسطوره. وقتی ما از حماسه و اسطوره صحبت می کنیم هر دوی این ها به شدت با خیال سر و کار دارد. خیال پردازی وقتی با حماسه و اسطوره همراه باشد، مساله خیال مضاعف می شود. هنر بی مانند فردوسی این است که اسطوره را در قالب حماسه چنان بیان می کند که ظرفی فوق العاده ممتاز برای بیان نظر و حکمتی است که در آن حکمت، خیر، زیبایی و حقیقت یکی است».

رییس جمهور سابق کشورمان هم چنین با اشاره به مفهوم حکومت و گونه های آن در دنیای قدیم و دنیای جدید، اینکه فردوسی از قوم ایرانی می گوید و درباره حکومت و حکمرانی به موضوع فرهی می پردازد، فرهی را فرزانگی نام نهاده و بر این پایه که فردوسی کسی را شایسته حکومت دانسته که باید از فرزانگی و حکمت نظری و عملی برخوردار باشد، اظهارداشت "فردوسی افلاطونی است و افلاطونی می اندیشد".

خاتمی کلام خویش را این گونه به پایان رسانید که فردوسی نماینده بزرگ فرهنگ ممتاز ایرانی است که با اسلام هم بارور شده است و امروز ما نیاز داریم با فرهنگی که منشاء هویت ماست و فردوسی بیانگر او بود، با توجه به فرهنگ امروز ما که به شدت مضطرب و آشفته است، گفت و گو کنیم و نیز با این ایده که در گفت و گوی فرهنگ ها و تمدن ها می توان از نگاه فردوسی و از نگاه هویت ممتاز ایران به گونه ای که فردوسی بیان می کند، با فرهنگ های دیگر سخن گفت و وارد گفت و گو شد.

دکتر سید عبدالحمید ضیایی، پژوهشگر ایرانی، با اشاره به زمانه فردوسی، به ارائه تصویری از جامعه معاصر این شاعر و حکیم ایرانی پرداخت و یاد آور شد: روزگار فردوسی، روزگار غریبی بود، از سویی ترکان نو مسلمان غزنوی از شمال شرق و اعراب از جنوب غربی با هم یگانه و متحد شده و حاکمیتی بیگانه را در ایران پایه ریزی کرده بودند، نیاز مند نیروی فیزیکی و سلاح ترکان غز بودند و ترکان نیازمند توجیه جنایات و کارهای ناصواب خویش.

وی در ادامه سخنان خویش، شاهنامه را کتابی هول آور و هراس انگیز دانست، کتابی که در آن حکیم طوس از این که در لاهوت و ماوراء غرق شده و از واقعیت های زندگی غفلت ورزد، سخت پرهیز کرده است و بر خلاف دیگر شاعران که معرفت آنها در مرحله منش و نظریه متوقف مانده است، شاهنامه را آمیزه ای از منش و کنش دانست که می تواند راهنمای عملی سلوک اجتماعی به شمار آید. و با احترام به آراء اثرگذار عارفانی چون ابن عربی،حافظ، مولانا و... ابراز داشتند که این بزرگان از توجیه زیستن بر خاک و تبیین ظاهر زندگی ناتوان بوده و باطن گرایانی ژرف اندیش اند که در پیچ و خم نظریات عرفانی گرفتار آمده اند اما شاهنامه آشتی زمین و آسمان یا ناسوت و لاهوت است.

ضیایی خرد گرایی فردوسی را مهم تر و ارجمند تر از عقل گرایی دیگر شاعران و متفکران ایرانی برشمرد و افزود: بیش از سایر شاعران، در کتاب شاهنامه ستایش خرد دیده می شود، آن هم خرد آزاد. گر چه ناصرخسرو ابیاتی گرانسنگ در باب خرد دارد اما خرد ناصرخسرو در خدمت توجیه عقاید اسماعیلیه به کار رفته است، به علاوه فردوسی حدود و حریم عقل را نیز مشخص نموده و با لحنی ادیبانه و بسیار مودبانه به نقد نارسایی های عقل جزوی پرداخته است. بر خلاف شاعران عارفی چون عطار و مولانا که با گزنده ترین و تندترین الفاظ، عقل جزوی را فرو کوفته و از هیچ طعن و لعنی در حق آن فروگذار نکرده اند.

وی در پایان نیز تاکید کرد:نیاز به شاهنامه در هر زمانی که خرد، خوار و جادو ارجمند شود و شادی بن مایه زندگی نباشد و خرد و جان بی حرمت باشد، امری واضح و بی نیاز از دلیل و برهان است.

ادامه متن ⬇️


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

16 Dec, 18:23


...
بیانیه‌ی جمعی از نواندیشان دینی
داخل و خارج کشور:  
 
ابلاغ «قانون حجاب و عفاف» دستور سرکوب کل جامعه است 


پس از رفت و برگشت‌‌های مکرر میان مجلس و شورای نگهبان به مدت ۷۴ ماه، متن موسوم به «قانون ححاب و عفاف» مجموعا در پنج فصل تنظیم و نهایی گردید و از سوی مجلس تصویب شد. قالیباف رئیس مجلس نیز اعلام کرده است که این «قانون» از ۲۳ آذر ۱۴۰۳ برای اجرا به عنوان قانون ابلاغ خواهد شد. بررسی متن این «قانون»، که منتشر شده است، بیانگر سازماندهی جنگ سراسری و گسترده‌ی نهادهای سرکوبگر حاکمیتی علیه زنان است. این «قانون» اما همزمان تحقیر و سرکوب کل جامعه را نشانه گرفته است. حاکمیت در همین راستا، تلاش می کند تا با اجرائی کردن این «قانون» دستاوردهای خیزش زن، زندگی آزادی در خصوص آزادی پوشش را سرکوب کند، دستاوردهای خیزشی که پیوندی ناگسستنی با آزادی در عرصه‌های دیگر جامعه دارد و تنها مخصوص زنان نیست. این‌ها همه در حالی است که اموری همچون تنگناهای اساسیِ اقتصادی، آزادی‌های مدنی و آینده‌ی کشور هم‌چنان در صدر اولویت‌های مردم جان‌به‌لب‌رسیده است. تردیدی نیست که عملکرد حاکمیت، زندگی را برای شهروندان تیره‌وتار ساخته است. حاکمیت ولایی پشت نقاب دین‌داری، کرداری زن‌ستیزانه، بی‌رحمانه و خلاف مروت و انسانیت انجام می‌دهد که با آزادگی، که پیام اصلی دینداری است، به هیچ عنوان سازگاری ندارد. 

حجاب اجباری و حکومتی، سیاستی سرکوبگرانه و مخالف عقل سلیم است. حاکمیت ولایی  پیش از این تلاش کرد تا از طریق گشت ارشاد، ضرب و زور فیزیکی و محدودیت‌های اداری آن را اجرائی کند اما کار او به شکست انجامید. اینک همان سیاست‌ها در قالب «قانون ححاب و عفاف» صورت‌بندی شده است. این «قانون» در مرحله‌ی اول بیانگر شکست سیاست سرکوبگر و امنیتی در تحمیل پوشش اجباری است. در مرحله‌ی بعد اما این یک عقب نشینی رذیلانه و شریرانه با جریمه‌های سنگین مالی است از جمله برای فشار مالی، دوشیدن جامعه و مهمتر از همه درگیر کردن شهروندان با یکدیگر، از مدیران دولتی و خصوصی گرفته تا رانندگان وسایل شخصی و حمل و نقل عمومی.
ظاهرا برای قدرتمداران حاکم تحمیل ظواهر آنچه شریعت می پندارند کافی است و به نفرتی که متعاقب آن در ذهن و روان جامعه نسبت به اصل دیانت بوجود می‌آید، اهمیتی نمی‌دهند. حتی در میان دینداران سنتی نیز طرفداران اجبارگری در اجرای شریعت در اقلیت قرار دارند. در مجموعه‌ی جوامع مسلمان‌نشین نیز به جز موارد معدودی مثل جمهوری اسلامی ایران و امارت اسلامی طالبان در افغانستان در هیچ کشور دیگر اسلامی همانا حجاب اجباری نیست.                                                                                              
این نوع اقدامات، نمادی از حاکمیت تمامیت‌خواه و سرکوبگر نه تنها نسبت به زنان که نسبت به حقوق و آزادی‌های مدنی کل ملت است. تحمیل حجاب، با توجیه «حفظ امور شرعی یا عفاف و امر به معروف و نهی از منکر» فضایی خفقان‌آور برای همه‌ی ایرانیان، و نه فقط زنان، ایجاد خواهد کرد و همانا کرده است.

ما امضاکنندگان این بیانیه از همه‌ی ملت، و به ویژه کسانی که دارای باورهای دینی اصیل هستند و وجدان انسانی خود را حفظ کرده‌اند، دعوت می‌کنیم که در کنار زنان آزادی‌خواه و مقام ایران ایستاده و با صدای بلند، مخالفت خود را با «قانون ححاب و عفاف» و سیاست‌های سرکوبگرانه‌ای که نقاب دین‌داری بر چهره دارند، اعلام کنند.

در پایان تاکید می‌کنیم این «قانون» مانند بسا قوانین مشابه، در میان مردم متمدن ایران قابلیت اجرایی ندارد و آب در هاون کوبیدن است و اگر هوس اجرای آن در ذهن اقلیتی ماجراجو وجود داشته باشد، با مقاومت مدنی شدیدی که از هم اکنون وجود دارد، عواقب خطرناک‌تری برای عاملان آن در پی خواهد داشت.

ژیلا موحد شریعت‌پناهی، صدیقه وسمقی، محمدجواد اکبرین، حسن یوسفی اشکوری، رضا بهشتی معز، سروش دباغ، علی طهماسبی، رحمان لیوانی، رضا علیجانی، احمد علوی، حسن فرشتیان، داریوش محمدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی، عبدالله ناصری طاهری



🆔 @andishehayee

اندیشه ها

16 Dec, 18:21


🔴 جنگ برای نفس خدا تا نفس آخر ملت
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 او بی مدد اطرافیان و حامیانش نمی‌توانست، خود را نماینده خدا و حتی دم خدا بنامد که بر مردم کشورش جاری شده است. این الهی‌دانان اطرافش بودند که نطق‌هایش را برایش آماده می‌کردند و تردید حامیان را به باور فرا می‌خواندند که شک نکنید! «باور کنید که این جنگ را تا آخر می‌جنگیم». «قیصر ویلهلم» اگر این حلقه اطراف خود را نداشت، هرگز نمی‌توانست تا این اندازه نظامی‌گری و جنگ جهانی اول را آغاز کند و ادامه دهد.

⬅️ اینان نه تنها نظامی گری را تقدیس می کردند که ادعا می کردند، «بدون نظامی‌گری آلمان، فرهنگ آلمان، مدت‌ها پیش از کره زمین پاک شده بود» و بدون این جنگ طلبی‌ها تمام کشور در معرض نابودی قرار می گیرد. خونریزی و کشتار، مقدس شده بود و در حالی که سنگرها از اجساد انباشته شده بود، کاری که به افرادی چون «هرمان کوهن» الهی دان بزرگ واگذار شده بود، «تنظیم عالمانه ترین، خونسردترین و رقت انگیزترین دفاع از تلاش آلمان برای جنگ بود»، گویی این صحنه‌های هولناک بخشی از مسیر مقدس بود!

⬅️ چه وحشتناک است، وقتی برخی چشم و گوششان بر روی واقعیت‌های اطراف کور و کر است و آنچه می‌خواهند، می‌بینند و آنچه می‌طلبند، می‌شنوند. جایی که کفر را ایمان و ایمان را جرم می‌انگارند، ایمانی که مقابل کفر آنها می‌ایستد، وقتی فریاد برمی‌آورند، «نه تنها قیصر و رایش را داریم و احساس می‌کنیم، بلکه نفس زنده خدا را نیز داریم». وقتی مجیز، مدح، قدسیت و تحمیق را با هم گره می‌زنند و مدعی‌اند که «آمیزه‌ای از احترام و امید، مراقبت و ایمان، احساس قدرت مطلق خدا در میان ما جاری است». این‌ها سخنان «ارنست ترلچ» متأله آلمانی است که به جنون ویرانگر کشیده شده است و قیصر را خدا می‌انگارد.

⬅️ فقط شکستی تلخ و نابود کننده باید رخ می‌داد تا این‌ها را به خود آرد، بندگان خدایی خودساخته که گرچه همگی ظاهر ایمان را به تصویر می‌کشیدند؛ اما تجلی باطنی بت‌پرستی بودند. قیصر و رایش را خود تا خدایی برکشیدند و سپس بنده و مطیع او شدند و در این فرمانبری، تا آخر جنگیدند و ضمن دو جنگ ویرانگر جهانی و کشتارهای میلیونی انسان‌ها، کشور و ناموسشان، جولانگه فاتحان و خاک تجزیه شده‌شان غنیمت جنگی آنها شد، جنگی برای نفس خدا تا نفس آخر یک ملت.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

16 Dec, 18:20


جوان‌های مذهبی از نگاه فؤاد ایزدی

فؤاد ایزدی: "یک سری جوان ما داریم که اگر برای کشور مشکل ایجاد شود آن‌ها باید بروند جلوی تیر، چاره‌ای نیست و می‌روند. برای چه می‌روند؟ چون احساسات این است این جمهوری اسلامی است، این جوان‌ها مذهبی هستند حکومت را از خودشان می‌دانند، داوطلب می‌شوند برای رفتن جلوی تیر. این فرد اگر احساس کند حکومت دیگر خیلی اسلامی نیست برای چه باید برود جلوی تیر؟"
آیا بهتر از این می‌شود "جوان های‌مذهبی" را از چشم جامعه انداخت؟ حرف آقای ایزدی این است که ایران و سرزمین و آب و خاک و وطن و میهن هیچکدام برای "جوان‌های مذهبی" ارزش و اصالتی ندارند که لازم باشد برای حفظ‌شان مقابل تیر رفت! آنچه ارزش مقابل تیر رفتن دارد، پوشیده بودن گیسوی بانوان است!

احمد_زیدآبادی

@andishehayee

اندیشه ها

05 Dec, 09:44


چرا سوریه برای روسیه مهم است؟

سایت آتلانتیک در مقاله‌ای می‌گوید سوریه برای مسکو اهمیت بسزایی دارد و جنگ اوکراین خللی در حمایت آن ایجاد نمی‌کند. سوریه فقط یک پایگاه نظامی برای روسیه نیست بلکه سنگ بنایی برای داشتن موقعیت قدرت بزرگ است.

«نیکول گراجوسکی» در مقاله‌ای که در سایت تحلیلی آتلانتیک منتشر شد نوشت: نیرو‌های شورشی (تروریستی) روز شنبه به حلب حمله کردند و مرکز شهر را در یک حمله برق آسا سه روزه به تصرف خود درآوردند که به نظر می‌رسید کاهش تسلط مسکو بر سوریه را نشان می‌دهد. اما تعهد روسیه به سوریه عملاً تزلزل نکرده و روسیه واقعاً منحرف نشده است. 

پیشروی شورشیان سوریه به رهبری گروه حیات تحریر الشام (HTS)، نشان دهنده تنزل توجه روسیه نیست. روسیه نه تنها به خروج از سوریه فکر نمی‌کند، بلکه به نظر می‌رسد آماده است تا سرمایه گذاری خود را در آنجا دو برابر کند، حتی اگر مجبور باشد برای این کار به نیرو‌های مورد حمایت ایران و همکاری قدرت‌های منطقه‌ای تکیه کند.

سوریه برای مسکو مهم است، زیرا مداخله در آنجا در سال ۲۰۱۵ به پوتین اجازه داد تا روایت افول روسیه را که از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی به وجود آمده بود، تغییر دهد. روسیه دیگر کشوری نخواهد بود که «باراک اوباما» آن را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای رو به زوال رد می‌کرد - بلکه حامی حکومت اسد بوده و به این ترتیب، کتاب نفوذ در خاورمیانه را بازنویسی می‌کند. 

🌿 مداخلات شرق تحت رهبری آمریکا، مانند حمله به عراق و کارزار ناتو در لیبی این دولت‌ها را متلاشی نموده و هرج و مرج ایجاد کرد. مداخله روسیه نتیجه معکوس خواهد داشت و حاکمیت و نظم منطقه‌ای سوریه را حفظ خواهد کرد.
برای درک موقعیت نظامی روسیه در سوریه، باید گفت زمانی که مسکو برای اولین بار در سپتامبر ۲۰۱۵ در آنجا مداخله کرد، این کار را با ردپایی شگفت‌آور و برنامه‌ای بلندمدت برای مدرن‌سازی و تقویت ارتش سوریه انجام داد. مسکو تنها ۲۵۰۰ تا ۴۵۰۰ پرسنل را به سوریه اعزام کرد که بر نیروی هوایی، پدافند هوایی و نیرو‌های ویژه تمرکز داشتند، در حالی که برای تامین نیروی زمینی به ایران و نیرو‌های نیابتی آن متکی بود.
نیروی هوایی روسیه که از پایگاه هوایی حمیمیم اقدام می‌کرد، از عملیات زمینی پشتیبانی می‌کرد. بمب افکن‌های دوربرد در روسیه به همراه موشک‌های کروز ناو‌های جنگی روسیه در دریای مدیترانه، مواضعی را در عمق سوریه هدف قرار دادند. مسکو همچنین سیستم‌های دفاع هوایی پیشرفته از جمله S-۴۰۰s، S-۳۰۰s را همراه با قابلیت‌های جنگ الکترونیکی ارائه کرد.

🌿 مسکو تعدادی یگان‌های عملیات ویژه، پلیس نظامی، مستشاران و تیم‌های توپخانه را به سوریه فرستاد. اما برای بازپس گیری قلمرو از شورشیان، تقریباً به طور کامل به شبکه‌ای از نیرو‌های تحت حمایت ایران، از جمله سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، یگان‌های حشد الشعبی عراق، فاطمیون افغان، زینبیون پاکستان و حزب الله متکی بود.

🌿 در نهایت کرملین به دنبال آن بود که ارتش عربی سوریه (SAA) را به یک نیروی جنگی حرفه‌ای تبدیل کند که بتواند به طور مستقل امنیت حکومت اسد را تامین کند و بنابراین منابع را برای نوسازی ساختار‌های فرماندهی ارتش عربی سوریه، بهبود هماهنگی میدان نبرد و تجهیز واحد‌ها به تسلیحات پیشرفته روسی اختصاص داد.

🌿 به نظر می‌رسد رویکرد روسیه در خصوص سوریه پایدار باشد، زیرا در سال ۲۰۲۲ با آغاز جنگ اوکراین حضور نظامی خود در سوریه را تنظیم کرد. مسکو تعدادی هواپیما و یک سامانه پدافند هوایی اس-۳۰۰ را در اوکراین مستقر کرد، اما پایگاه هوایی حمیمیم همچنان فعال بود. مهمتر از آن، کرملین حضور حداقلی خود را در زمین کاهش داد و بیشتر از قبل به نیرو‌های تحت حمایت ایران تکیه کرد و برخی از پست‌های فرماندهی خود را به آنها منتقل کرد.

🌿 هنگامی که گروه تحریر الشام برای اولین بار به حلب حمله کرد، سرعت و غافلگیری پیشروی، زمان مناسبی را برای مسکو برای هماهنگی با نیرو‌های زمینی یا سازماندهی پشتیبانی هوایی موثر در مقیاس مورد نیاز برای مقابله با چنین حمله بزرگی باقی نگذاشت.

🌿 با این حال این موضوع روسیه را از سوریه خارج نمی‌کند. این کشور قبلاً از سوریه برای بازسازی نفوذ خود در خاورمیانه استفاده کرده است و خود را به عنوان یک میانجی اساسی در میان ایران، ترکیه، کشور‌های خلیج فارس، ایالات متحده و اسرائیل قرار داده است. مسکو همچنین قرارداد‌های اقتصادی را برای بازسازی سوریه تضمین کرده است.

🌿 روسیه احتمالا سعی خواهد کرد با ترکیه که از برخی از گروه‌های شورشی (تروریستی) حمایت می‌کند، مذاکره کند. از روز شنبه، مسکو به طور نامشخصی از انتقاد از ترکیه به خاطر فعالیت‌های شورشیان اجتناب کرده است. این امر نشان می‌دهد که روسیه در حال آماده‌سازی یک ابتکار دیپلماتیک است – شاید ابتکاری که به روسیه اجازه می‌دهد تا...👇

لینک متن کامل مقاله


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

05 Dec, 07:05


◼️نخندید، مسئله جدی است!

📝منصوره حسینی یگانه

«کلینیک» به چه جایی می‌گویند؟ وقتی از کلینیک مراقبت، درمان، ترک، بازپروری و … حرف می‌زنیم از مرکزی می‌گوییم که قرار است یک اختلال یا بیماری را برطرف یا علاج کند.

حالا مرکز مدیریت حوزه علمیه خواهران «کلینیک ترک بی‌حجابی» راه انداخته است؛ یعنی انتخاب پوشش اختیاری از سوی زنان را به عنوان یک اختلال معرفی می‌کند که باید کاری روانی-درمانی روی آنها صورت بگیرد. پیش از این هم دختر دانشکده علوم و‌ تحقیقات که در اعتراض به پوشش اجباری لباس‌هایش را درآورد با برچسب اختلال روانی راهی مرکز روان‌درمانی شد.

به نظر می‌رسد در هیاهوی «شرایط حساس کنونی» که جمهوری اسلامی با اسرائیل درگیر است، «اتاق فکر محدود کردن زنان» این‌بار به ادبیات و حربه‌ای جدید رو آورده است و آن هم تبدیل زنان معترض علیه پوشش اجباری به «بیماران روانی» است.

از آنجا که ایده این کلینیک از حوزه علمیه می‌آید و تجربه نشان داده نهاد روحانیت مساله‌ای را بدون چشمداشت به قدرت مطرح نمی‌کند خصوصا اگر پای زن و سلطه بر بدن زن در میان باشد؛ اگر ادبیات «بیمار روانی» یا «اختلال روانی» را جا بیندازند عوارض آن برای زنان بسیار گسترده‌تر از اختیار پوشش خواهد بود.

دادگاه‌هایی که می‌توانند تحت عنوان عدم سلامت روان، حضانت فرزندان را از مادران بگیرند از این پس خواهند توانست با استعلام از کلینیک‌های ترک بی‌حجابی، به بهانه‌ی عدم سلامت روان، نام‌های ثبت شده در کلینیک‌ها را از حقوق‌ مادری، همسری و نیز انواع مشاغل محروم کنند.

صورت ماجرا از بس مضحک است در شبکه‌های اجتماعی به آن خندیده‌اند. اما نخندید! مسئله جدی است. اگر ادبیاتی که جمهوری اسلامی به کار گرفته است در نطفه خفه نشود شاهد محدودیت‌های بیشتری در حوزه حقوق زنان خواهیم بود.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

05 Dec, 07:01


خطایِ هزینۀ هدررفته

ایرج شهبازی

یکی از رایج‌ترین خطاها در زندگی انسان، خطای هزینۀ هدررفته (sunk cost fallacy) یا سندروم کنکورد است. این خطا زمانی رخ می‌دهد که ما برای یک پروژه یا طرح، هزینه‌ای پرداخته‌ایم و هنگامی که متوجه می‌شویم این طرح یا پروژه هیچ فایده و نتیجه‌ای ندارد، صرفاً به خاطر هزینه‌ای که بابت آن پرداخته‌ایم، به جای این‌که آن را رها کنیم، هم‌چنان ادامه‌اش می‌دهیم و به این ترتیب افزون بر هزینه‌هایی که از دست داده و می‌دهیم، بخش بیشتری از عمر و انرژی خود را تباه می‌سازیم. این خطا را در تصمیم‌گیری‌های شخصی، خانوادگی، سازمانی و حکومتی فراوان می‌توان دید.

کسی که به تماشای یک فیلم مزخرف ادامه می‌دهد صرفاً به این دلیل که نمی‌خواهد پولی که برای بلیط پرداخته است هدر برود، کسی که هم‌چنان به یک پروژۀ ناموفق ادامه می‌دهد تنها با اتکا به این استدلال که در دو سال گذشته وقت و انرژی و هزینۀ زیادی را به پای آن ریخته است و نیز کسی که به زندگی با شخصی کاملاً نامناسب ادامه می‌دهد؛ زیراکه دریغش می‌آید احساس و انرژی و زمانی را که صرف آن رابطه کرده است نادیده بگیرد، همه گرفتار خطای هزینۀ هدررفته هستند.

هم‌چنین شرکتی که صرفاً به سبب این‌که هزینۀ زیادی برای وارد کردن یک دستگاه یا تکنولوژی تحمل کرده است، چشم خود را بر روی هر گونه تحول و تجدید نظری می‌بندد، سیاست‌مداری که با توسل به این دلیل که برای یک طرح هزینه‌های زیادی را از دست داده است، از اجرای آن طرح حمایت می‌کند و مردمی که فقط به این سبب که برای نظام سیاسی خود، جان و مال و آبرو داده‌اند، به حمایت از سیاست‌های نادرست آن ادامه می‌دهند، نمونه‌های دیگری از قربانیانِ خطای هزینۀ هدررفته هستند.  

خطای هزینۀ هدررفته باعث می‌شود شخص در وضعیتِ ناخوشایندی که هیچ نتیجه‌ای جز زیانِ قطعی ندارد، باقی بماند و علاوه بر همۀ هزینه‌های گذشته، امکانات مادی و معنوی خود را در اکنون و آینده نیز از دست بدهد. هر قدر هزینه‌هایی که شخص برای یک کار کرده است، بیشتر و مهم‌تر باشند، امکان زیادتری وجود دارد که او به کاری که قطعاً محکوم به شکست است، ادامه دهد. به همین سبب است که بسیاری از سرمایه‌گذاران بزرگ، از جمله قربانیان اصلی خطای هزینۀ هدررفته هستند. آنها نمی‌توانند از خیر هزینه‌های صرف‌شده بگذرند؛ لذا به تصمیم نادرست خود ادامه می‌دهند و زیان بر زیان می‌افزایند.

جالب اینجاست که ما غالباً برای آن‌که نمی‌توانیم هزینه‌های صرف‌شده برای یک کار را نادیده بگیریم، به انجام آن کار ادامه می‌دهیم و ادامه دادن به کارِ نادرست، هزینه‌های بیشتری را بر ما تحمیل می‌کند و همین هزینه‌های بیشتر، به نوبۀ خود، دلیلی برای ادامۀ بیشتر می‌شوند و به این ترتیب ما در یک چرخۀ باطل گرفتار می‌شویم که چه بسا هرگز نتوانیم از آن خارج شویم.

گفتیم که خطای هزینۀ هدررفته را سندرومِ کنکورد نیز می‌نامند. خوب است به منشأ این اصطلاح جالب اشاره کنیم. در سال 1962 دولت‌های انگلیس و فرانسه تصمیم گرفتند هواپیمایی بسازند که سریع‌تر از صوت حرکت کند و به این ترتیب هواپیمای کنکورد ساخته شد. خیلی زود متخصصان متوجه شدند که این پروژه اصلاً مقرون به صرفه نیست و زیان‌های فراوانی را به بار می‌آورد. لازم بود دولت‌های انگلیس و فرانسه هر چه زودتر دست از ادامۀ این پروژه برمی‌داشتند، اما چنین نشد و آنها صرفاً به این دلیل که زمان و انرژی و هزینۀ زیادی را صرف این پروژه کرده‌اند، آن را ادامه دادند و نهایتاً متحمل زیان‌های فراوانی شدند.

همۀ ما نیز به شدت در معرضِ مبتلا شدن به خطای هزینۀ هدررفته یا سندروم کنکورد هستیم. از این به بعد باید مراقب باشیم که برای دفاع از هزینه‌های هدررفته، به خطای خود ادامه ندهیم. بی‌گمان «ماهی را هر وقت از آب بگیریم، تازه است» و «هروقت که جلو ضرر را بگیریم، سود کرده‌ایم»؛ بنابراین باید هنگام تصمیم‌گیری، چشمان خود را بر احساس و زمان و پولی که صرف کرده‌ایم، ببندیم و کاملاً واقع‌بینانه مسأله را بررسی کنیم و اگر لازم بود به طور کامل دست از کار خود برداریم و جلو زیان بزرگ‌تر و بیشتر را بگیریم. به قول استاد رولف دوبلی: "برای تصمیم‌گیری منطقی، باید هزینه‌هایی را که تا امروز کرده‌ای، فراموش کنی" (هنر شفاف اندیشیدن، ص ۳۱).

* برای تحقیق بیشتر دربارۀ این موضوع، کلیدواژه‌های سندروم کنکورد و خطای هزینۀ هدررفته را در گوگل فارسی جستجو کنید و نیز به کتاب ارزشمند زیر که منبع اصلی من در نگارش این یادداشت بوده است، مراجعه بفرمایید:

ــ هنر شفاف اندیشیدن، از رولف دوبلی، ترجمۀ عادل فردوسی‌پور و همکاران. تهران: نشر چشمه، بهار ۱۴۰۰. از صفحۀ ۲۹ تا ۳۱.

+ مطالعه مطلب در وبسایت

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

05 Dec, 06:55


انسانیت، گمشده‌ی جامعه دوقطبی
دکتر برزویه نجی

یکسال گذشته جهان شاهد صحنه های دردناکی از کشتار و ویرانی در نوار محصور غزه و اخیراً لبنان بوده است که به بهانه هدف قرار دادن نظامیان حماس و حزب الله منجر به کشتار کور ده‌ها هزار غیرنظامی شامل هزاران کودک بوده است. برای کسانی که این اخبار را از فضای مجازی دنبال می کرده اند تصویر هولناک دیگری نیز به فاصله کمی در زیر عکس های مخابره شده وجود داشت: کامنت های متعددی از افرادی که به زبان فارسی از کشته شدن غیرنظامیان یا ویرانی شهر ابراز شادمانی می کردند.
در میان اعتراضات معیشتی سالهای أخیر شعاری به گوش می رسید با فحوای "نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران". این شعار که به سرعت مورد توجه رسانه های فارسی زبان مستقر در خارج از کشور قرار گرفت، در واقع یک شعار اقتصادی بود، مبتنی بر این فرض (فارغ از صحت و سقم آن) که بخش قابل توجهی از بودجه کشور صرف کمک به بازسازی مناطق جنگ زده در فلسطین و لبنان می شود و اعتقاد بر اینکه اولویت با کاستی های درون کشور است.
در سالهای أخیر، بویژه بعد از اعتراضات یکهزار و چهارصد و یک، دوقطبی شدیدی در جامعه احساس می شود که هر یک با خشونت عریان کلامی دیگری را به خیانت متهم و به انتقام تهدید می کند. با توجیه خشونت توسط کسانی که در پلتفرم های گوناگون فعالیت می کنند از یک سو، و عدم تجربه اندوزی از نارضایتی ها از سوی دیگر، در کنار مشکلات معیشتی عریان، جامعه در دو قطب خود خشمی را تجربه می کند که اگر به موقع مدیریت نشود سرریز خواهد کرد.
مواردی از ایجاد شایعات در مورد مهاجرین افغان مانند عاملیت در انتقال جذام، خشونت نرم افزاری و تمرکز بر اخبار مرتبط با جرائم اتباع آن کشور در ایران، که با هدفی بارز برای تحریک افکار عمومی علیه این جمعیت ستم دیده به کار گرفته می شود منجر به فجایع حیثیتی مانند حمله به شهرک افغانی نشین درمیبد می شود که در تاریخ ایرانیانی که در تاریخ ملجاء بسیاری از مهاجرین ستمدیده بودند، و حتی در رفتار با اسرای جنگی، بی سابقه است. ذکر این نکته به معنای تأیید ورود غیرقانونی مهاجران به کشور و نفی ضرورت مدیریت اتباع خارجی نیست. بلکه تذکر به این مطلب است که خشم های جامعه دوقطبی شده می تواند در صورت مدیریت نشدن، منجر به فاجعه شود.
با دیدن اینکه در جامعه ایران افرادی هستند که از یک شعار اقتصادی انتقادی به شادمانی برای مرگ کودکان و شهروندان، تنها به این علت که شاید روزی مورد حمایت یک حکومت بوده اند، رسیده اند و بعضاً آرزوی مرگ برای سایر آنها، فارغ ازینکه تعداد بسیار معدودی از هموطنان را شامل شوند، تن را می لرزاند از وحشت اینکه چنین جامعه ای آبستن چه فجایعی می تواند باشد. رایش سوم برای توجیه جنایاتی که در جنگ جهانی دوم مرتکب شد، ابتدا این ذهنیت را در عموم جامعه تقویت کرد که یهودیان عامل شکست آلمان در جنگ بین الملل اول بوده اند. در شب بلورین یا کریستال ناخت که به هزاران خانه و کسب و کار و صد ها عبادتگاه و درمانگاه یهودیان در آلمان حمله شد و شهر را غرق بلور شیشه‌های شکسته شده کرد، مردم آلمان به گفته‌ی هیو گرین خبرنگار دیلی تلگراف چنین وضعی داشتند:

    «در سراسر بعدازظهر و شب، قانون اوباش در برلین حکمفرما بود... من در پنج سال گذشته شاهد چندین شورش ضد یهودی در آلمان بوده ام، اما هرگز چیزی به این حد نفرت انگیز ندیده ام. به نظر می رسید نفرت و هیستری نژادی کاملاً بر مردمی که در غیر این صورت محترم بودند، چیره شده است. زنان شیک پوش را دیدم که دست می زدند و از شادی فریاد می کشیدند، در حالی که مادران محترم طبقه متوسط نوزادان خود را بلند می کردند تا «سرگرمی» را ببینند.»
هرچند مثال فوق از نظر نهاد مولد تبلیغات که خود حزب حاکم بوده است با مورد أخیر تفاوت دارد، غرض توجه به این نکته است که چنین خشونت توجیه شده با پروپاگاندای مدیریت شده توانست از بخش عمده ای از مردم آلمان انسان هایی بسازد که در طی سالهای پس از آن اگر نه شریک، بلکه شاهد بی تفاوت، تبعید و بعد کشتار صدها هزار یهودی ای بودند که بسیاری از آنها سالهای جنگ جهانی اول حتی به دنیا نیامده بودند!
هرچند که به واسطه بعد مسافت، بعید است که مقصد پناهجویان جنگ أخیر ایران باشد، اما چنین نظراتی در فضاهایی که می توان گمنام باقی ماند، مانند اینستاگرام، زنگ خطری است که دوقطبی موجود در جامعه به آستانه خطرناکی از توجیه خشونت رسیده است و ممکن است تبعات آن دامنگیر خود جامعه ایران شود. روند متآسفانه مرسوم سر در زیر برف کردن، تا زمانی که برفها آب بشود، نه تنها دردی را دوا نخواهد کرد بلکه تنها زمان را از دست ما خواهد ربود.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

05 Dec, 06:54


🔹🔻علیرضا قربانی
سلبریتی اصیل، به‌مثابه میراث فرهنگی:


🔹کشور ما مشکلات  عدیده‌ای دارد که همه از آن آگاهیم؛  ولی هرگز و در هیچ شرایطی نباید از سرزمین خود بد گفت.

🔹اگر ناکارامدیهایی بوده، ناکارامدی ما بوده است.

🔹بسیاری از مواقع در خلوت خود، به تلاوت قرآن گوش می‌دهم

🔹به قاریان مصری علاقهٔ ویژه‌ای دارم و علاوه بر کلام وحی، از لحن‌های مختلف قرائت قرآن حیرت‌زده می‌شوم.

🔹تداعی فیلم 🎥
عباس کیارستمی، چهره نامدار سینما می‌گفت:
وقتی به خارج می‌روم واقعا تمایلی ندارم درباره کشورم چیزهای منفی مثل وجود سانسور بشنوم.
سانسور در فرهنگ ما از درون خانواده آغاز شده و وارد عرصه‌های دیگر می‌شود.

هنر همیشه زاییده شرایط دشوار و نامساعد برای هنرمند بوده واگر ما سانسور هم داریم
هیچ کسی نمی‌تواند گره ما و کشور مارا باز کند؛
باید درمیان خودمان طرح کنیم و درمیان خودمان حل کنیم و اگر سرمان هم بشکند در کلاه خودمان بشکند؛ و این را جار نزنیم؛ چون بابتش چیزی به ما نمی‌دهند و گره‌ای از ما باز نمی‌کنند؛
بنابراین هیچ تمایلی ندارم در خارج از ایران درباره سانسور حرف بزنم خصوصا با خبرنگاران خارجی.
#سلبریتی #کیارستمی #علیرضا_قربانی

اندیشه ها

04 Dec, 17:33


🔴 پیچیدگی هندسی قدرت مطلقه
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 جامعه شناسی تحولات معاصر در «سوریه»، بیانگر وجود زمینه‌های تاریخی، اجتماعی، فرهنگی و سیاسی برای شکلگیری یک انقلاب بزرگ اجتماعی است که با وجود متغیر بسیار تاثیرگذار نیروهای خارجی و هم وزنی توان مخالفان و دستگاه سرکوب، این مسیر به جای انقلاب به یک جنگ خونین داخلی ختم شد. سوریه نیز مانند ایران، تاریخی به قدمت تاریخ بشریت دارد و طی چندین هزار سال بین آشوریان، بابلی ها، هخامنشی‌ها، اسکندر، سلجوقی‌ها، رومی‌ها و ... دست به دست شد تا به امپراتوری عثمانی رسید. پس از اضمحلال امپراتوری عثمانی در جنگ جهانی اول، در سال ۱۹۲۰ قیومیت سوریه به فرانسه واگذار شده و اداره اش در سال ۱۹۴۶ پس از جنگ جهانی دوم، به یک جمهوری سوری سپرده می‌شود که چندین کودتا در آن شکل می‌گیرد تا بالاخره «حافظ اسد» از حزب «ناسیونالیست سکولار عرب» در سال ۱۹۷۰ طی یک کودتا به قدرت می‌رسد.

⬅️ به لحاظ مؤلفه‌های اجتماعی، تنوع قومی، مذهبی و فرقه‌ای همیشه عامل درگیری‌های ریشه‌دار در گذشته و منازعات ایدئولوژیکی در تاریخ معاصر سوریه بوده است. ۷۰ درصد جمعیت سوریه سنی و تقریباً ۱۲ درصد علوی، ۳ درصد شیعه، ۳ درصد دروزی و ۱۰ درصد مسیحی هستند که در کنار اقلیت‌های دیگری در ترکیب جمعیتی این کشور حضور دارند. سوری ها همچنین ۹۰ درصد عرب، ۹ درصد کرد و یک درصد ارمنی هستند؛ اما حافظ اسد اکثریت ارتش را از عرب علوی قرار داد و به طور کلی منصب های سیاسی و نظامی، متناسب این ترکیب جمعیتی قومی و مذهبی نبود و همیشه نارضایتی‌های ذاتی، نسبت به هندسه و ساختار قدرت و قوانینی وجود داشت که او را قدرت مطلقه ساخته بود؛ اما کم کم برای پسرش بشار، خطوط این قدرت و چالش‌هایش هندسی‌تر شد، گرفتار در مثلث دوست و دشمن و محصور در حاکمیتی چهار وجهی!

⬅️ «ایفا کولوریوتی» تحلیلگر سیاسی متخصص خاورمیانه معتقد است، بشار اسد در ماه‌های اخیر در میانه تحولات یک ساله گذشته خاورمیانه در یک مثلث گیر افتاده است. وی می‌نویسد: «حسام لوقا» مدیر بخش اطلاعات حکومت بشار اسد تقریباً یک ماه پیش از حمله اسرائیل به «لبنان» در یک دیدار محرمانه از بیروت با «نعیم قاسم» معاون دبیر کل «حزب الله» ملاقات می‌کند و از حزب الله می‌خواهد که آهنگ جنگ را کاهش دهد و در دام اسرائیل نیفتد؛ چون این مسئله هم برای حزب الله و هم برای سوریه خطرناک است؛ اما نعیم قاسم بر اساس محاسبات حزب الله که اشتباه از آب درآمد؛ تهاجم اسرائیل به لبنان را منتفی عنوان می کند.

⬅️ اسرائیل به لبنان حمله کرد و حکومت اسد را با چالشی بزرگ مواجه نمود. مسئله اصلی کنترل مرز سوریه - لبنان بود، مسئله‌ای که اسد را بسیار نگران کرد؛ چرا که هیچ کدام از طرفین حاضر به چشم پوشی از این مرز نبودند و مسئله برای هر دو طرف حیاتی بود. «نتانیاهو» گفته بود: «ما خطوط لوله اکسیژن رسانی به حزب الله که ایران را به سوریه متصل می‌کند، خواهیم بست». در این بین اسد چشم به «روسیه» دوخته بود که چه باید بکند. روسیه نیز که همیشه به فکر منافع خود در سوریه است، با اینکه سامانه‌های ضد هوایی اس ۴۰۰ را در پایگاه‌های خود در سوریه مستقر دارد؛ ولی هیچگاه مانع عملیات هوایی اسرائیل علیه حزب الله و حامیانش در سوریه نشد. در واقع می‌توان گفت روسیه در صحنه درگیری ایران و اسرائیل عقب می‌نشیند و به نظر به بشار اسد نیز چنین توصیه‌ای می‌کند.

⬅️ اسد اکنون به تعبیر خانم کولوریوتی در یک مثلث گیر کرده است، «میان متحدی که او را به سوی مهلکه می‌راند و متحد دیگری که از دور به صحنه می‌نگرد و همسایه‌ای که تهدیدهایش جدی است». در این مثلث گرفتاری جدی حالا بشار اسد یک هفته است، درگیر یک شرایط بسیار پیچیده و حساس در برابر مخالفان داخلی نیز شده است. یچیدگی برآمده از حاکمیت چهار وجهی و نظم بی‌ثبات و شکننده‌ای که چهار سال است بر کشورش حاکم شده است. در یک وجه «ترکیه» و «ارتش ملی سوریه» در وجه دیگر «آمریکا» و کردهای موسوم به «نیروهای سوریه دموکراتیک»، در وجه سوم گروه‌های اسلامگرای سلفی همچون «تحریر الشام» و وجه تکمیل کننده این حاکمیت، بشار اسد و حامیانش.

⬅️ آیا اگر بشار اسد از ابتدا می‌توانست، متناسب با بستر اجتماعی سوریه، این چهار وجه را به عنوان چهار گرایش، حزب و بازیگر در مناسبات قدرت به رسمیت بشناسد، تا مردم سوریه انتخاب کنند، کدام، چه اندازه و چه مدت بر سرنوشت آنها حاکم باشند و مسائل را از طریق سیاسی حل و فصل کرده بود، اکنون این پیچیدگی هندسی قدرت مطلقه با گرفتاری‌ها و بحران‌های سه وجهی و چهار وجهی‌اش او را درمانده و ناظران را حیرت زده می‌کرد؟


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

03 Dec, 15:24


از «قَدر» «ملا قدرت» ی که «دانسته»  نشد  تا جای خالی درس «تاریخ شفاهی» در دانشگاه ها
                   ( بخش ۲ )

شایسته ترین پاسخ ، « تاریخ شفاهی » و مجموعه ای از مَتَل ها ، مَثَل ها ، اشعار و نقل های کهنسالانی است ، که تاریخ نامکتوب و مغفول شده را بازگو و روایت می کنند .
صداهایی که شنیده نشده ، برداشت ها و درک و دریافت هایی که در متون و منابع رسمی و تریبون های مرکزی مجالی برای برای بروز و مطرح شدن نیافتند .
در برخی موارد هم راویان وقایع که خود از عناصر یا اجزای رخداد بودند گزارش های ثبت  شده را که نزد تاریخ پژوهان به سان گزاره ای پذیرفته شده و معتبر شناخته می شود ، مغایر یا متفاوت از « امر واقع » می دانند. ( به ویژه  در مورد تاریخ معاصر ایران که می توان مصداق های متعددی را با راستی آزمایی آن گزاره ها با روایات شفاهی شاهدان عینی ، سنجید . ) ؛ به این جنبه ی کاربردی تاریخ شفاهی به عنوان یکی از منابع سنجشِ گزاره های تاریخی در کنار سایر روش های سنجش ،  کمتر توجه شده است ( در کتاب درسی تاریخ سال یازدهم رشته علوم انسانی برای دانش آموزان ، در مبحث مربوط به « روش های سنجش گزاره های تاریخی یا روایات و منابع  از اهمیت علوم انسانی و اسطوره شناسی ، افسانه ها و زبان شناسی سخن به میان آمده است اما به طور موردی و مشخص از « تاریخ شفاهی » نام برده نشده است . )

از پرداختن به تعداد ایرانیانی که هم اکنون  خواندن و نوشتن نمی دانند و بر اساس آمار رسمی تعداشان به چند میلیون نفر می رسد در می گذرم ( در مورد کم و کیف  آمار این بخش از ما ایرانیان باید مراجع و  متخصصان مربوط  اظهار نظر کنند )  اما آن چه مرتبط با موضوع ما ست این که تبعا این بخش از جامعه امکانی برای نوشتن ، ثبت ، انتقال و نشر ، دیدگاه ها و آرا و افکار و ایده های خود که حاصل تجربه های زیسته ی خود و نیاکان شان هستند ندارند و همچنین امکان مطالعه و مواجهه مستقیم با  آثار  (متن ) و آرا دیگران را نیز  ندارند ؛ حلقه پیوندی و اتصال کسانی که خواندن و نوشتن می دانند برای بهره بردن از کسانی که خواندن و نوشتن نمی دانند ثبت اندوخته های « شفاهی » است.
با این توضیح روشن است که « دانش تاریخ »  ( و البته برخی دیگر از رشته های مجموعه علوم انسانی مانند جامعه شناسی و توسعه ) برای « آگاهی » بهتر از رخدادهای گذشته و اکنون ، و « فهم » بیشتر  مناسبات  « درک تاریخی »  ناگزیر به استفاده از « تاریخ شفاهی » به عنوان یکی از منابع اصلی مورد استفاده دانشجویان این رشته است .
درک تاریخی رخدادها بدون اعتنا به ذهن و زبان روایتگران تاریخ « شفاهی » که به گونه ای دیگر تاریخ را روایت می کنند ، « نارسا» ،  و با « واقعیت » و « حقیقت » فاصله دارد.
از همین رو جای درس « تاریخ شفاهی » در میان برنامه ی  درسی « رشته تاریخ » در دانشگاه خالی ست . این خلأ محسوس با جای خالی راوی ارزشمند تاریخ محلی ، « ملاقدرت بیژنی ممبینی( پِتِکی ) »  تاریخ شناسی که  « قدر » دانسته نشد ، مقارنت دارد و بر ماست که قدر و قیمت  همه ی  روایتگران « تاریخ شفاهی » در جای جای ایران پهناور را ارج نهیم .
امید است که جامعه دانشگاهی و تصمیم سازان یا کسانی که در تصمیم  تصمیم سازان و  تصویب دروس دانشگاهی دخیل ند در فراهم آوری این امکان مهم همت کنند و  به جای برگزاری همایش های تکراری ملال آور ، نشریات رزومه ساز !! و... (که جز طیف خاصی آنان را نمی خوانند ) و یا در کنار طرح مباحث وارداتی (  که نسبت شان با تاریخ و فرهنگ ما محل بحث است ، چرا که فهم تاریخی ما متأثر از قواعد و ساختارهای کهن  مان ست )  ،  نسبت به « ذخایر شفاهی » و آگاهی های ایرانیان هم چشم گشایی کنند .
کسانی که تریبون های دانشگاه ها را قبضه کردند بدانند ، شنیدن صداهای دیگر ، بیشتر از سخنرانی های پی در پی ،  به «تاریخ اندیشی»  و « تاریخ اندیشه»  ،  یاری می رساند .
در نوشتاری دیگر در مورد ضرورت قرار دادن  درس « تاریخ خوراک » در میان درس های دانشگاهی « رشته تاریخ » مطلبی   خواهم  نوشت .

« زمینه اتصال دانشگاه و گفتمان های محلی را  در عمل پدید آوریم .»
به عمل کار برآید به سخن دانی ( سخنرانی )  نیست .

مهدی بیگدلی
دوازدهم  آذر ۱۴۰۳ هجری شمسی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

03 Dec, 15:24


از «قَدر»   «ملا قدرت » ی که«دانسته» نشد ؛ تاجای خالی درس«تاریخ شفاهی»در دانشگاه ها
                       ( بخش ۱)

در گوشه و کنار این کره ی زمین آگاهان و مطلعانی هستند که بدون گذراندن دروس دانشگاهی و یا طی کردن مراحل تحصیلات حوزوی به دلیل علاقه ، استعداد و در برخی موارد متأثر از شرایط اجتماعی و یا انگیزه‌های  محیط پیرامون خود (خاطرات و وقوع رخدادهای مهم) اِشراف و آگاهی درخور توجهی نسبت به گذشته شناسی دارند و اندوخته های فراوانی را از ذهن و زبان پیشینیان به نسل های کنونی و آیندگان انتقال می دهند.
مُلا قدرت الله بیژنی مُمبینی (پِتِکی) از این دسته تاریخ شناسان و مطلعان محلی بود که  اندوخته هایش«قَدر» ، دانسته نشد.
وی که زاده ۱۳۳۴ شمسی شهر میداوود جانکی، در استان خوزستان بود ، علیرغم سپری کردن چند سال دوره ابتدایی و بهره بردن چند ماهی از مکتب « آخوند حمید شریعتی » ،«ملاعبدالحسین صالحی» و «آقای خراسانی » اما اهل قلم ونوشتن نبود وبیشتر از طریق کشاورزی گذران زندگی می کرد.
خوش سیما و خوش بیان بود و حافظه ای خوب و ذهنی پویا داشت تا جایی که نسبت به مسایل روز نیز با «آگاهی» اظهار نظر می کرد .
گر چه از  برخی رخدادهای تاریخی و یا ویژگی های سلسله های ایرانی ناآشنا نبود ، اما نقطه قوّت و چشمگیر اندوخته های وی ، در روایت کردن و نَقل بخش های مغفول مانده و روایت های شنیده نشده ، اشعار ثبت نشده ، « تاریخ محلی » است که با طرز شوقمندانه ای بازگو و مطرح می کرد ، به گونه ای که نحوه ی بیان و کشش و جاذبه ی« راوی »، مخاطب را علاقمند و جذب «روایت» می کرد.
بیشترین آگاهی های قابل استفاده ایشان مربوط به رخدادهای سیاسی و اجتماعی مناطقی از جنوب غرب ایران به ویژه خوزستان ، چهارمحال و بختیاری و کهگیلویه و بویراحمد ، از اواخر دوره صفوی تا عصر پهلوی  بود.
توصیف هایی که اگر چه بر روی کاغذ نوشته نشده بودند اما به دلیل نحوه بیان رخدادها از  زبان کسی که از جنس مردمان مرتبط با آن وقایع بود ، اهمیت دارند .
بی تردید بخش عمده ی تاریخ ما چه از منظر  « تاریخ اجتماعی » و چه با عناوین دیگر مانند « تاریخ خُرد » یا « تاریخ تکه تکه » و « تاریخ محلی » در کلام و روایت چنین افراد و تاریخ شناسانی حفظ و انتقال یافت.
در چند سال گذشته طی مصاحبه های متعدد  میزبان ایشان بودم و از بخشی  اندوخته های  شان  بهره مند شدم ؛
تابستان امسال در صدد استفاده ی بیشتر بودم  که در آخرین تماس تلفنی در اواخر شهریور ۱۴۰۳خبردار شدم به علت بیماری ، تحت درمان هستند؛ از همین رو دیدارهای دیگر و طرح سوالات بیشتری که در نظر داشتم ، امکان پذیر نگردید .
در۲۶ مهرماه با شنیدن خبر درگذشت ایشان آن چه بیشتر باعث تأثر شد کوتاهی و قصوری بود که در بهره مندی و مصاحبت و پرسش و پاسخ بیشتر از این ظرفیت « پرمایه » جهت فراگیری و یا دست کم « گردآوری » داده های تاریخی ، مرتکب شدم .
«غفلتِ» «ما» و «کم کاری» «من» در استفاده ی بیشتر از آگاهی های ملا قدرت بیژنی ممبینی(پِتِکی) سبب اصلی نوشتن این یادداشت گردید تا ضمن یادکردی از آن آگاهِ تاریخ شناس محلی ، اهمیت توجه به «تاریخ شفاهی» یادآوری شود .
روی سخن من نخست با تاریخ پژوهان و کسانی است که دغدغه ثبت ، نگارش،توصیف و  تحلیل، رخدادهای تاریخی را دارند؛ضرورت دارد که مصاحبت با این گونه افراد ، که به سان منبعی قابل اعتنا هستند ، را در اولویت  قرار دهند و«داده های  شفاهی» را ،گران ارزش، بدانند .
اما مخاطب خاص من تصمیم سازان و کسانی هستند که در کار برنامه ریزی واحد‌های درسی« رشته تاریخ » در دانشگاه ها فعالیت دارند .
همه می دانیم و بسیار خوانده و شنیده ایم که بخش عمده ای از تاریخ و فرهنگ ما ایرانیان  شفاهی و نامکتوب بوده است. حال پرسش اصلی این است اگر بخش قابل توجهی از  تاریخ و ذخایر فرهنگی ما شفاهی بود ( است ) در حال حاضر جایگاه و سهم « تاریخ شفاهی » به عنوان یکی از منابع مورد استفاده تاریخ پژوهان ، در مطالعات دانشگاهی «رشته تاریخ» به چه میزان است ؟
آیا میان حجم عظیمی از ذخایر شفاهی نسبتی با تاریخ نویسی و تاریخ اندیشی کنونی وجود دارد؟
افزون بر ژرف نگری و تأمل در نسبت و سهم « تاریخ شفاهی » (تاریخ نا نوشته)، در « تاریخ نگاری و تاریخ نگری » ، از منظری دیگر نیز می توان طرح پرسش کرد ؛ اگر بپذیریم در برخی دوره های تاریخی و به ویژه « معاصر » منابع مکتوب نسبت به دوران باستان یا دوره متقدم ایران اسلامی ، فراوان تر ند ، آیا آن چه در منابع مکتوب تاریخی گزارش و ثبت شده متأثر از  بینش و نگرش رسمی ( یا با تسامح ، نگرش مورخان ) بوده است ؟ اگر چنین است بازتاب مواجهه و کُنش سایر اقشار ، طبقات ، طوایف ، جنسیت ها ، مذاهب ، نسبت به رخدادهای تاریخی را به جز در هُنر و برخی آثار برجای مانده ادبی (متون نظم و نثر) در کجا باید جُست؟

اندیشه ها

01 Dec, 15:59


⭕️ زن در نظر غزالی و تاثیر آن بر جریان سلفی

نفيسه_مرادی

🔸افکار غزالی پیرامون زن را می توان در دو باب کتاب "احیا علوم الدین" تحت عنوان "کتاب النکاح" و "کتاب كسر الشهوتين" ملاحظه نمود.

🔸به گفته "عایشه موسی" غزالی اولین اندیشمند مسلمانی است که برای "شر" بر خلاف نص قرآن، وجودی مستقل قائل شد و "شر" و "زن" را به هم پیوند زد.

🔸 مستقل انگاری "شر" برگرفته از عقاید زرتشتیان ایران بود و وی با کیش باستانی ایرانیان آشنایی داشت.

🔸غزالی لشکر شیطان را در دو چیز خلاصه می کند:
"خشم" و "شهوت"

وخطرناکترین نوع شهوت را "شهوت نسبت به زنان" می داند.

🔸او شکم و غذا را اولین عامل انحراف انسان می داند و استناد به این می کند که طمع در خوردن بود که آدم و حوا از بهشت رانده شدند.

🔸در پی سیر شدن شکم، انسان به زنان متمایل می شود و پس از آن برای لذت بیشتر از خوردن و جماع و کثرت بخشیدن به طعام و نکاح، به دنبال مال و ثروت می رود و آنگاه به ریا و تفاخر و .... سایر صفات رذیله دچار می شود.

🔸از این رو در ادامه بحثش به بیان فواید جوع و گرسنگی می پردازد تا شکم گرسنه، هوس در آمیختن با زنان نکند.

🔸"شرانگاری زنان" در "احیا علوم الدین" غزالی، تاثیر بسیاری بر تفکرات سلفی حسن البنا، بنیانگذار اخوان المسلمین می گذارد.

🔸اما وی این تفکر را تحت تاثیر شعری، تلطیف می نماید و زنان را به "دُر" تشبیه می کند که جایشان در "صدف" است و همین منجر به شکل گیری نظریه معروف وی تحت عنوان "المرأة الجوهرة و العزل" می شود.

🔸حسن البنا بر جدایی زن و مرد در تمام عرصه ها به شدت تاکید می کند و بودن زن و مرد در کنار یکدیگر را در هیچ شرایطی غیر از ازدواج نمی پذیرد.

🔸هم بر خانه نشینی زنان تاکید می کند و هم در صورت حضور زن در اجتماع بر پوشش کاملی که صورت و دستها را هم بپوشاند تاکید می ورزد.

🔸آموزش زنان را منحصر به علوم دینی و دانشهایی که برای فرزند پروری مفید است می نماید و با اندک تسامحی یادگیری برخی از علوم را به جهت نیاز جامعه چون معلمی جایز می شمارد، اما سایر دانش ها همچون ریاضیات و دروس فنی و زبان های گوناگون را برای زنان ضروری نمی داند و بعضا وقت هدر دادن می انگارد.



🆔 @andishehayee

اندیشه ها

01 Dec, 15:54


🌹 امروز با مساله جالبی مواجه شدم، قبل ازینکه ماجرا را تعریف کنم یک مقدمه کوتاه بگویم:


یک آیه ای در قرآن داریم که می گوید:

فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ۗ
(بقره ۲۲۹)


یا با همسرتان خوب و پسندیده زندگی کنید یا به زیبایی و نیکی از هم جدا بشوید.........

این جدایی در حالت "احسان"، خیلی در جامعه ما کمیاب است.....‌

حالا ماجرای امروز.....

🌹 یک مجموعه کتابخوانی در تهران هست که مدیر این مجموعه، یک زوجِ تقریبا ۶۰ ساله هستند که معلم بوده اند و الان این موسسه را راه اندازی کرده اند......

این موسسه، چند تسهیلگر کتاب دارد که هر کدام چند گروه کتابخوانی را مدیریت می کنند....

یک آقاپسر جوانی در این مجموعه کار میکند که رفتار خیلی گرم و دوستانه ای با مدیران این موسسه (زوج ۶۰ ساله ای که گفتم) دارد و فکر کنم برای ۳ گروه کتابخوانی، تسهیلگریِ کتاب انجام می دهد.

اسم واقعی اش را نمی گویم ولی شما فرض کنید اسمش "نیما" است.

🌹 امروز در یک جلسه کاری و دو نفره، خانمِ....... که مدیر موسسه است، در حال صحبت درباره کارمندان مجموعه بود بعد گفت:

نیمای عزیز هم از تسهیلگرهای خوب ماست. نیما دو ماه است که از "دخترِ ما" طلاق گرفته و جدا شده، دیدیم حالش اصلا خوب نیست، کلاس هایش را بیشتر کردیم تا سرش شلوغتر شود و از فکر و خیال بیرون بیاید.......

با تعجب پرسیدم: از "دخترِ شما"؟!!!

آرام جواب داد: بله! داماد ما بود! ما دوستش داریم ولی خب از دختر ما جدا شد، ما هم دیدیم حالش بد است، کلاسهایش را بیشتر کردیم!!

واقعا تعجب کردم، این نیمایی که هر روز صبح وارد مجموعه میشود و با این زوج که مدیر موسسه هستند به گرمی سلام و علیک می کند و تا بعد از ظهر چندین کلاس دارد، دامادی است که از دخترِ صاحبان موسسه جدا شده اما نه تنها رابطه شان را قطع نکرده اند که برای او دلسوزی هم کرده اند و بیشتر از قبل هوایش را دارند!!

واقعا شوکه شدم! با اینکه این زوج که مدیر موسسه هستند آدمهای مذهبی نیستند، اما جزو معدود آدمهایی هستند که دیدنِ رفتارشان خود به خود مرا یادِ آیه ای انداخت که در ابتدای متن نوشتم.......

فَإِمْسَاكٌ بِمَعْرُوفٍ أَوْ تَسْرِيحٌ بِإِحْسَانٍ ۗ
(بقره ۲۲۹)


یا با همسرتان خوب و پسندیده زندگی کنید یا به زیبایی و نیکی از هم جدا بشوید.........

چقدر صاحبانِ "حُسنِ خُلق" دلربا هستند!

امین خیام


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

30 Nov, 18:31


🔴 آتش افروزی که از توحش دیکتاتورها برآید
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 هنوز چند ساعتی از شنیدن خبر خوشایند برقراری آتش بس و پایان ولو موقت نزاع خونین بین «لبنان» و «اسرائیل» نگذشته بود که خبرهای پیشروی سریع گروه «تحریر الشام» که در لیست گروه‌های تروریستی «ایالات متحده» نیز هست، به سوی مناطق تحت کنترل دولت «سوریه» و حامیانش، همه را حیرت زده و گیج کرد. گروهی سلفی با هم پیمانانش که گفته می‌شود، از حمایت‌های لجستیکی «ترکیه» نیز برخوردار است.

⬅️ تحلیل‌ها و دیدگاه‌های مختلفی از پشت پرده این رویداد، مورد حدس و گمانه زنی است؛ اما آنچه با قطعیت بیشتری می‌توان گفت، این است که این گروه‌ها از خلاء نیروهای «حزب الله» در سوریه و خلع سلاح مقرر آنها در بندهای توافق نامه آتش بس و همچنین، حضور به ظاهر کمرنگ شده «روسیهٔ» گرفتار در باتلاق جنگ «اوکراین» فرصت را برای بازپس‌گیری مهم‌ترین شهر اقتصادی سوریه مناسب یافتند؛ اما اینکه آیا به واقع معامله‌ای پشت پرده بین ترکیه و روسیه، روسیه و اسرائیل، اسرائیل و ترکیه یا همه آنها و با بازیگران اروپایی و آمریکاییست، نیاز به زمان بیشتری دارد.

⬅️ آنچه که در بین اخبار سوریه به سهم خود، شوک خبری محسوب می‌شد، اعلام این موضع از سوی «زلنسکی» رئیس جمهور «اوکراین» بود که حاضر است، در ازای عضویت اوکراین در ناتو به واگذاری موقت تصرفات روسیه از خاک اوکراین تن در دهد! کسی که تنها شرط شروع مذاکرات آتش بس را منوط به خروج کامل روسیه از مناطق تحت اشغالش در خاک اوکراین می‌دانست. به نظر می‌رسد، همه این وقایع به ورود «ترامپ» به کاخ سفید در ژانویه پیش رو مربوط است. «اردوغان» و زلنسکی هر دو حضور ترامپ را به نفع خود نیافته و به کنشگری‌ها و مواضع این چنینی روی آورده‌اند و این در حالیست که در خبرها آمده، نیروهای تحریر الشام از آموزش‌های فنی توسط کارشناسان اوکراینی بهره‌مند شده‌اند.

⬅️ معادله چند مجهولی است؛ اما به نظر می رسد، مرور دوباره بحرانی که «پوتین» در آن گرفتار شده و تمام سعی خود را دارد که به زودی از آن خارج شود به ما در درک بهتری برای فهم این معادله کمک خواهد کرد. پوتین با رسالتی که برای خود در داخل و مختصاتی که از خود برای جهان تعریف و ترسیم کرده است، اکنون خویش را گرفتارتر از همیشه در سرزمین تزارها و استالین‌ها یافته است. پوتین،«استالین» نیست؛ اما «فهرست کسانی که به خاطر نادیده گرفتن او با خشونت مرده‌اند؛ یعنی میلیاردرها، روزنامه نگاران و مخالفان سیاسی به طرز قابل توجهی فهرستی بلند بالاست». او تزار نیست؛ اما «امپرتور صفت ادعای تاریخی روسیه در مورد دریای سیاه و شرق مدیترانه را دوباره بر زبان جاری ساخت. هدف او از این کار همواره ترساندن و اثرگذاری بر روی نخبگان جهان و وادار کردن آنان به پذیرش این دیکتاتور روس به عنوان یک بازیگر جهانی و تاریخی بوده است». او چونان «اردوغان در ترکیه، السیسی در مصر و هوگو چاوز در ونزوئلا» خود را به ملتش قهرمانی می‌نماید که فقط و فقط او تشخیص داده، سررشته مشکلات کشور کجاست و فقط او با توانایی‌های منحصر به فرد خود قادر است، در مقابل شیطان خبیثی که عامل همه مشکلات است، بایستد و ناجی سرزمین باشد و شکوه را بدان بازگرداند.

⬅️ به این دسته از نخبگان سیاسی «دیکتاتورهای نفی» گفته می‌شود. «وجه مشترک همه آنها لفاظی درباره سرپیچی و بازسازی است» و خود را از یک سرکوبگر به قهرمانی یگانه، بدل می کنند که دارند از نظم جهانی سرپیچی می‌کنند تا نابرابری‌های بسیاری را بازسازی کنند؛ اما این «دیکتاتور نفی» مانند پوتین تا ابد نمی‌تواند، همه مشکلات را به گردن دشمن بیندازد و چون انتظارات جامعه را در نسبت با خود بالا برده، حالا همه منتظرند، این قهرمان، تمام مشکلات اجتماعی و اقتصادی را یک تنه و در خلاء نهادهای کارآمد سرکوب شده، حل کند. اینجاست که همیشه سودای جاه طلبی‌های فرامرزی، امپراتوری و امپریالیستی دارد تا همچنان خود را یک قهرمان ملی و تاریخی برای سرزمینش جا بزند.

⬅️ پوتین دقیقاً در این نقطه هم دچار بحران شده است، دیگر جنگ بی‌حاصلی که به راه انداخته و انواع مشکلات مازاد را بر بروکراسی فاسدش تحمیل کرده و او را در رویارویی با کشورهای توسعه یافته قرار داده، مشروعیتش را از دست داده است و نمی‌تواند روس‌ها را متقاعد کند که در جبهه‌های این جنگ برزمند؛ از این روست که با بیچارگی و استیصال، هم پیمان کشوری چون کره شمالی می‌شود و تجهیزات و مزدوران رزم از آنجا وارد می‌کند. حالا پوتین می‌خواهد با کارت سوریه، اوکراین را با ترامپ معامله کند. از سویی به نظر می‌رسد به اردوغان چراغ سبز نشان می‌دهد تا اوضاع را در سوریه بحرانی کند و از سوی دیگر، حاضر نیست، این کارت بازی را تا آمدن ترامپ بسوزاند، آتش افروزی که از توحش دیکتاتورها برمی‌آید.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Nov, 18:27


🔹 راه پر‌سنگلاخ تحول در آموزش و پرورش!

مهران صولتی


سالیانی‌است در دبیرستانی تدریس می‌کنم که خود بیش از سه‌دهه پیش در آن درس می‌خواندم. در این مدت و به جز تغییراتی مانند نصب شوفاژ هیچ پیشرفتی در فضای آموزشی موردنظر ایجاد نشده است. ساختمان مدرسه بنایی پنجاه ساله است که هر ساله تنها به کمک رنگ‌آمیزی دیوارها اندکی نونوار می‌شود‌. در این میان البته شیوه‌ها آموزشی هم بر سیاق گذشته ادامه یافته و کماکان معلم‌محور است.

نیمکت‌ها به غایت اوراق و فرسوده‌اند و شهریه دریافتی از دانش‌آموزان صرفا برای سرپاماندن مدرسه هزینه می‌شود. این‌ها را گفتم تا به نقد ایده مسعود پزشکیان بپردازم که؛ کلاس‌های ۴۵ نفری در مدارس را یک امتیاز برای تحول در شیوه‌های یادگیری- یاددهی دانسته است. به باور وی حجم بالای دانش‌آموزان امکان کار گروهی را در کلاس درس فراهم آورده و به بهبود کیفیت یادگیری می‌انجامد. در این زمینه چند نکته شایان ذکر است:

آموزش منوط به خلق موقعیت یادگیری است. وضعیتی که در آن معلم نقش راهبری و هدایت‌گری دارد. معلمانی که از انگیزه کافی برای اجرای تحولی برخوردار بوده و از شوق تغییرآفرینی سرشار باشند. حال در شرایطی که نومعلمان به دلیل قرار گرفتن در تنگناهای معیشتی در همان ابتدا به جست‌و‌جوی شغلی دیگر در کنار حرفه معلمی می‌پردازند چه انگیزه‌ای برای تحول در شیوه‌های یادگیری باقی می‌ماند؟

اجرای شیوه‌های آموزش گروهی نیازمند تحول ذهنی در بخش قابل توجهی از مدیران مدارس است. همان‌ها که با غلبه گفتمان نظم کلاس‌های درس را ساکت و به دور از پویایی‌های پرسروصدا می‌پسندند. در نگاه ایشان کلاس‌های توام با نشاط جمعی گواهی بر عدم توانایی معلم در اعمال اقتدار و نافی نظم آمرانه محسوب می‌شود. بهترین رویه برای این گروه از مدیران ادامه همان مسیر همیشگی است.

الگوی غالب در نظام آموزشی کشور تربیت دانش‌آموز دگرآیین است که ذوب در ارزش‌های ایدئولوژیک بوده و از بصیرت کافی برای ایستادگی پای آرمان‌های نظام سیاسی برخوردار باشد. بخش عمده برنامه‌های پرورشی مدارس نیز در راستای تربیت سیاسی چنین دانش‌آموزانی جهت‌گیری شده است. از سوی دیگر پدیده کنکور هم با دامن زدن به رقابت‌ ناسالم در مدارس فرصتی برای تحول در آموزش و پرورش از مسیر یادگیری گروهی باقی نگذاشته است.

روشن است که نمی‌توان در مدرسه با روندهای مشارکت ستیزی مانند بی‌اعتنایی به شوراهای دانش‌آموزی، معلمان، و اولیاء روبرو بود ولی آموزش مشارکتی را در دستور کار قرار داد. هم‌چنین نمی‌توان مدارس را به‌صورت بخش‌نامه‌ای، متمرکز و عمودی از وزارت‌خانه مدیریت کرد ولی انتظار داشت که یادگیری به صورت تیمی انجام شود. مشارکت یک پروژه همه یا هیچ است و نمی‌توان آن‌را به صورت گزینشی در برخی موقعیت‌ها به‌کار گرفت.

🔹 نکته پایانی: برای آموزش و پرورشی که هنوز در دوراهی تربیت انسان مطیع یا شهروند مستقل باقی مانده و از هیچ برنامه باثبات و بلندمدتی پیروی نمی‌کند ایده آموزش گروهی صرفا چیزی در حد یک تراوش ذهنی تلقی می‌شود. مضافا این‌که در همه‌ این‌سال‌ها نظام آموزشی بدون یک نقشه راه و یک مدیریت واحد صرفا به عرصه‌ای برای آزمون و خطای نیروهای سیاسی مختلف تبدیل شده است. فرآیندی که به نظر می‌رسد کماکان ادامه دارد.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

28 Nov, 19:57


💢 کلینیگ ترک اختلاس و فساد حکومتی!

عبدالکاظم دریساوی

  نام انواع کلینیک ها را شنیده ودیده بودیم غیر از این آخری که در ایران  از سوی مغزهای بیمار اما فرصت طلب که اخیرا تراوش کرده است. "کلینیک ترک بی حجابی" ! طرح این موضوع حاشیه ها و نگرانی ها یی بوجود آورده و البته باعث نقدها وطنزهای  زیادی در جامعه شده است. یکی می‌گوید ذهن فرصت طلب این حضرات فقط برای جذب و قورت دادن  بودجه های دولتی و خالی کردن جیب مردم و ناراضی‌تراشی خیلی خوب کار می کند! دیگری نوشت به جای "کلینک ترک بی‌حجابی" بروید کلینیک ترک فساد و اختلاس برای روحانیون و غیر روحانیونی که در دستگاه های دولتی و خصولتی  و نهادها مشغول به کار بوده و هستند ایجاد کنند. به حمداله به یمن افشاگری‌های اخیر جناب پالیز دار پرونده های فساد بزرگان و وابستگان شان پروپیمان است. دیگری گفت بس کنید  ناتوانی ها و کم دانشی خود را بپذیرید و دست از سر ملت و مملکت بردارید و بروید به دنبال رزق و روزی حلال! 
جالب آن که  سخن‌گوی دولت هم از  طرح ایجاد کلینیک ترک حجاب اظهار بی اطلاعی کرده است.
اظهار بی اطلاعی  دولت از آن حرف‌های خنده دار است. یکی به سخن‌گوی دولت بگوید دوره این جور حرف زدن ها سپری شده لذا بدون لکنت زبان و پرده پوشی سخن بگویید تا مردم شما را باور کنند.
مردم از دولت انتظار دارند که با بیانی صریح واقداماتی قاطع ضمن جلوگیری از برپایی این گونه کلینیک ها  ممنوع کردن چنین "دکان های" حاشیه سازی را به صراحت اعلام کند و اجازه ندهد ایران به خنده زار و مضحکه جهانیان تبدیل شود.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

28 Nov, 17:41


🔹 ده تفاوت میان سنگاپور و ایران در مسیر توسعه‌یافتگی

مهران صولتی


سنگاپور جزیره کوچکی در جنوب شرقی آسیا میان مالزی و اندونزی است که وسعتی کمتر از نصف جزیره قشم ایران را داراست. کشوری که بدون هیچ یک از منابع طبیعی و حتی زمین کافی برای کشاورزی توانسته به یکی از جلوه‌های معجزه اقتصادی آسیا تبدیل شود. صادرات سنگاپور اکنون بیش از پنج برابر ایران است، سالیانه پذیرای ۲۰ میلیون توریست بوده و جزء پنج کشور کم فساد جهان است. مردم این کشور لی کوان‌یو نخست وزیر اسبق را معمار توسعه سنگاپور می‌دانند. اما چه تفاوت‌هایی میان ایران و سنگاپور در مسیر توسعه‌یافتگی وجود دارد؟

رهبران توسعه‌گرا: در حالی‌که سنگاپور در سایه دولتی توسعه‌گرا‌ فقط طی نیم قرن به پیشرفت‌های شایانی دست یافت رهبران ایران با نفی توسعه، حکم‌رانی ایدئولوژیک، و توهم مدیریت جهان فرسنگ‌ها کشور را به عقب رانده‌اند.

حاکمیت قانون: سنگاپور قانون را سنگ‌بنای ساخت جامعه نوین خود قرار داد و از برابری همگان در مقابل آن دفاع کرد، در حالی‌که قانون در ایران بیشتر به عنوان ابزاری برای محدود‌سازی  جامعه از سوی حکومت جلوه‌گر شده است.

جهانی‌شدن اقتصاد: در حالی‌که سنگاپور از استراتژی توسعه صادرات دفاع کرده و گام به گام  اقتصاد خود را جهانی کرده‌ است ایران هم‌چنان با پای‌بندی به ایده خودکفایی و استراتژی جایگزینی واردات در مسیر انزوای اقتصاد خود گام بر می‌دارد.

انضباط اجتماعی: سنگاپور در نیم قرن اخیر توانسته با جلب اعتماد مردم نوعی انضباط اجتماعی را در راستای پرورش ملتی قانون‌مند، منظم و توسعه‌گرا به مرحله اجرا در آورد حال آن‌که آشفتگی حکم‌رانی در ایران و افزایش شکاف دولت - ملت نتیجه‌ای متفاوت برای ما رقم زده است.
 
مزیت جغرافیایی: در حالی‌که سنگاپور بدون هیچ‌گونه مزیت جدی و صرفا به دلیل قرار گرفتن در مسیر کشتی‌رانی جهانی توانسته به توسعه پایدار دست یابد ایران هرگز نتوانسته از موقعیت ممتاز ژئوپلیتیک خود برای عبور کریدورهای ترانزیتی منطقه از ایران بهره ببرد.

آموزش و پرورش کارآمد: سنگاپور با سرمایه‌گذاری سنگین در آموزش‌ همگانی، فراهم آوردن عدالت آموزشی و برقراری رابطه تنگاتنگ میان آموزش با بازار توانسته به پیشرفت‌های عظیمی دست یابد در حالی‌که آموزش و پرورش در ایران هم‌چنان ایدئولوژیک، فاقد توانایی مهارت‌افزایی و به‌دور از تحولات جهانی است.

روابط سازنده با جهان: در حالی‌که سنگاپور با پذیرش نظم جهانی کوشیده است تا از رهگذر ارتباط مناسب با همه کشورها توسعه اقتصادی را در آغوش کشد ایران سعی کرده با نفی نظم جهانی و به عنوان یک کشور استثنائی و پیش‌بینی ناپذیر روابطی تنش‌زا با جهان داشته باشد

شایسته‌سالاری: سنگاپور بدون تاکید بر تربیت نیروی انسانی متخصص و برقراری یک سیستم شایسته گزین نمی‌توانست جایگاهی در اقتصاد جهانی داشته باشد ولی ایران با ذبح کردن شایسته سالاری در پای اطاعت‌گرایی و اراده‌سالاری خود را از یک بوروکراسی کارآمد محروم کرده است.

عمل‌گرایی: در حالی‌که سنگاپور برای تحقق یک دولت باظرفیت به این سخن تاریخی دنگ شیائوپینگ عمل کرده است که؛ مهم نیست که گربه سیاه یا سفید باشد، گربه باید موش بگیرد، ایران هم‌چنان با ایدئولوژی‌گرایی از برقراری روابط مناسب با غرب پرهیز می‌کند.

خصوصی‌سازی: سنگاپور کوشیده است تا در یک فرآیند تدریجی و شفاف بخش خصوصی را تقویت و از آن حمایت کند در حالی‌که قصه پر غصه خصوصی‌سازی در ایران به ورود نهادهای شبه نظامی به عرصه اقتصاد و خصولتی سازی آن انجامیده است.

مهران صولتی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

27 Nov, 18:09


در بارۀ مرگ دلخراش کیانوش

آن زمان که من کیانوش سنجری را دیدم، جوانی سرزنده و با انگیزه و شاد بود. داستان به سال 1382 برمی‌گردد. در آن سال، زندانیان سیاسی را از سالن سه اندرزگاه 7 زندان اوین به سالن یک انتقال داده بودند، اما من و اکبر گنجی را جدای از آنها در سالن 6 در کنار زندانیان مالی نگهداری می‌کردند. از این رو، امکان تماس با زندانیان سالن یک را نداشتیم مگر اینکه تصادفی بخصوص به هنگام ملاقات با خانواده، با هم روبرو می‌شدیم.
از قضا ساعت ملاقات من و کیانوش دو سه باری همزمان شد. بار اول، او بدون پوشیدن شلوار زندان از اندرزگاه بیرون آمده بود و به همین جهت، نگهبانان مانع سوار شدن او به مینی‌بوسِ عازم محل ملاقات شدند. کیانوش بدون آنکه از کوره در برود به نزد رئیس اندرزگاه رفت و گفت؛ اگر به اندازۀ قد من شلوار زندان پیدا می‌شود، بدهید تا بپوشم! رئیس بند نگاهی به قد و بالای او انداخت و با لبخندی به لب از نگهبانان خواست که مانع سوار شدن او به مینی‌بوس نشوند.
در بین راه اندرزگاه و سالن ملاقات، کیانوش مسائل آن روز سیاسی را پیش کشید و کلی با هم صحبت کردیم.
تصویری که من از کیانوش سنجری در ذهن دارم همان تصویر 21 سالِ پیش اوست، جوانی رعنا و قدبلند و سرزنده و با انگیزه و خوش برخورد و منطقی. اینک که کیانوش با اعلام قبلی به زندگی خود پایان داده است، همان تصویر از او در برابرم رژه می‌رود و از خود می پرسم چرا؟ چرا این همه خودکشی و افسردگی و  قتل و اعدام و دیگر ناهنجاری‌ها، جامعۀ ما را فرا گرفته است؟ چرا تعادل این جامعه تا این اندازه به هم خورده است؟ چرا به وضع آنومیک دچار شده‌ایم؟ پاسخ این پرسش‌ها روشن است! انواع فشارهای اقتصادی و سیاسی و روانی در پیچیده‌ترین وضعیتِ سطح و نوع آگاهی ملی و شرایط جهانی،"وضع عادی" جامعه را به هم زده تا جایی که سخن از "بازگشت به وضع عادی یا نرمال" هم نزد عده‌ای به عنوان "جرم" تلقی می‌شود! گویی از نگاه آنان جامعه باید همیشه در وضعیت غیرعادی و نابهنچار باشد و دعوت به "نرمالیزاسیون" گناهی نابخشودنی است!
خیرخواهی و نوع‌دوستی و مروت و احسان در جامعۀ ما به بی‌‌رمق‌ترین نقطۀ خود رسیده است! بحرانی خطرناک‌تر از این، جوامع بشری را تهدید نمی‌کند.خودکشی یک جوان با هر نوع خط و مرام سیاسی، بدون تردید باید هر دل سالمی را بلرزاند و به ابراز همدردی و همدلی بیانجامد. اما به واکنش برخی مدعیان "ارزش‌ها" به مرگ خودخواستۀ کیانوش سنجری نگاهی بیاندازید! آنچه در آن دیده نمی‌شود همانا"ارزش" است مگر آنکه ضدارزش‌ها نام ارزش به خود گرفته باشند که بدبختانه در سطح وسیعی گرفته‌اند!
باری، مرگ دلخراش کیانوش سنجری مایۀ اندوه و تأسف است. خداوند روح او را شاد بدارد و به خانواده و دوستانش تسلای خاطر دهد.

احمد_زیدآبادی


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

26 Nov, 19:02


قتل های آذر 77
رنج و پرسشی که تکرار می‌شود

آذرماهِ هر سال، یادآور خاطرۀ تلخ و جانگداز قتل شماری از چهره‌های سیاسی و روشنفکری در این سرزمین به دست نیروهایی است که قرار بود امنیت آنان را تأمین کنند. متأسفانه نزاع سیاسی بر سر آن جنایات، مانع از آن شد که حقیقت ماجرا به طور کامل کشف و دلیل و منشأ و عقاید پشتِ ارتکاب عمل، به طور واضح آشکار شود.
از این رو، پس از گذشت بیش از ربع قرن از آن حادثه، همچنان فرضیه‌ها و روایات گوناگون و به تبع آن، ابهام‌ها و پرسش‌های بسیاری دربارۀ آن جنایت و انگیزۀ مسببان وجود دارد.
در هر جنایت و خلافی، دو عنصرِ «کشف حقیقت» و «اجرای عدالت» مایۀ آگاهی و آرامش جامعه و عاملی برای پیشگیری از تکرار آن می‌شود. کشف حقیقت اما مهمتر از اجرای عدالت است، زیرا بدون کشف ابعاد پنهان و پیچیدۀ حقیقت، اصولاً امکان اجرای عدالت فراهم نمی‌شود.
در مورد قتل‌های زنجیره‌ای اما حقیقت تا چه اندازه کشف و اعلام شد؟ اینکه مسببان ارتکاب جنایت و جایگاه سازمانی آنها به طور رسمی اعلام شد، در زمان خود، حرکتی آرامش‌بخش و امیدوارکننده بود، اما روند رسیدگی به جنایت چندان شفاف پیش نرفت تا همۀ عناصرِ اعتقادی و تحلیلی و سیاسی ماجرا در نزد جامعه مکشوف شود.
پروندۀ قتل‌ها از همان ابتدا مدعیان بسیاری پیدا کرد و خبرهای راست و دروغ فراوانی پیرامون آن مطرح و منتشر شد. از یک طرف، شماری از روزنامه‌نگاران، با تکیه بر منابعی که راستی‌آزمایی صحت و سقم ادعاهایشان بی‌نهایت دشوار به نظر می‌رسید، پای افراد زیادی را به ماجرا باز کردند و از طرف دیگر، برخی چهره‌های امنیتی به‌خصوص شیخ روح‌الله حسینیان، عاملان واقعی ارتکاب جنایت را بخشی از نیروهای اطلاعاتی با گرایش اصلاح‌طلبی، معرفی کردند و سعید امامی متهم ردیف اول پرونده را که گفته شد در هنگام بازداشت با خوردن داروی نظافت خودکشی کرده است، نه‌فقط بی‌گناه که «شهید» نامیدند. بدین ترتیب، پروندۀ قتل‌ها از همان ابتدا به نوعی تصفیه‌حساب جناحی آلوده شد و وجه قضایی و حقوقی آن به حاشیه رفت.
انگیزۀ کشف حقیقت حکم می‌کرد که مدعیان اطلاع از واقعیتِ ماجرا با هر نوع جهت‌گیری سیاسی، در مقابل یکدیگر یا در مقابل جمعی از خبره‌های حقوقی و جنایی قرار گیرند و آزادانه به بحث و جدال در این باره بپردازند تا مردم در جریان کم و کیف ادعاهای آنان قرار گیرند و توان داوری بی‌طرفانه را پیدا کنند. داستان اما طبق معمول در جهت خلاف و عکس قرار گرفت.
حق تحقیق و اظهارنظر دربارۀ جنایت و جریان رسیدگی به آن، نه‌تنها محدود شد بلکه صورت مجرمانه به خود گرفت. شماری از روزنامه‌نگاران و وکلای دعاوی با استناد به گفته‌ها و نوشته‌هایشان تحت تعقیب قرار گرفتند و روانۀ زندان شدند و فردی مثل آقای حسینیان هم مدعی شد که تلاش سازمان‌یافته‌ای برای پیشگیری از کشف حقیقت، در جریان است و حتی به آدمی مثل او اجازۀ اظهارنظر آزاد داده نمی‌شود.
آنچه در آن میان، مو را بر تن هر شهروندی از شدت ناراحتی و اندوه و ترس راست کرد، درز فیلمی از نوع بازجویی متهمان پرونده به‌خصوص همسر سعید امامی به رسانه‌ها بود. فیلم، رفتار بازجویان با متهمان را از هر حیث ضدانسانی نشان می‌داد و دل و روح هر بیننده‌ای را جریحه‌دار می‌کرد.
با این حال، در آن تاریخ، در پرتو توقیف دسته‌جمعی روزنامه‌ها و مجلات، دیگر رمقی از رسانه‌ها......(ادامۀ یادداشت در لینک زیر)
@ahmadzeidabad
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-27077


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

26 Nov, 19:01


توسعه به مثابه توانمندی زبانیِ جامعه، برای دیالوگ و همشنوی 

✍️ بخشی از مقدمه دکتر محسن رنانی بر کتاب روایت داریوش آشوری از مسئله توسعه در ایران


🔹 از سیاست به اقتصاد،‌ از اقتصاد به جامعه‌شناسی و سپس به فلسفه، از آن دو به ادبیات و سپس به فرهنگ‌شناسی رو نمود و سرانجام در ساحت «زبان» سکنا گزید. برای آدم معمولی چند عمر لازم است تا بتواند این همه سیاحت در ساحت‌های فکر و زندگی را سامان دهد. اما او چنین کرد و در هر حوزه‌ای که حضور داشته نیز به مرز خلاقیت رسید.

🔹 هنگامی به مرز خلاقیت می‌توان رسید که در کوه‌پیمایی نفس‌گیر در هر حوزه، چنان بالا بروید که سرانجام در قله یا دستِ‌کم در دامنه‌های قله باشید. و بتوانید از آن بالا مسیرهای تازه را شناسایی کنید و به دیگران راه نشان بدهید. اگر این کوه‌نورد نظم‌های کنونی را نیز به چالش بکشد و مرزها و مسیرها را جابه‌جا کند،‌ شورشگر نیز هست. 

🔹 این کلمات، توصیف ره‌نوردِ شورشگری است به نام داریوش آشوری که این کتاب درباره‌ی اوست. برای غنا بخشیدن به «دانشنامه‌ی توسعه» کوشیده‌ایم اندیشه‌هایش در حوزه‌ی توسعه‌ی ایران را به گونه‌ای نظام‌مند گرد آوریم.

🔹اندیشمندی که در هر حوزه‌ای که پا گذاشته در مسیر حرکت خود ردِ پایی نمایان از خود برجای نهاده و یافته‌هایی را به نام خود ثبت کرده است. اما در حوزه‌ی زبان بیش از هر حوزه‌ی دیگر درنگ کرده و عرق ریخته و راه گشوده است. 

🔹 اندیشمندانِ بسیار به‌دنبالِ ریشه‌یابی مسئله‌ی توسعه‌نیافتگی ایران رفته‌اند و در جست‌و‌جوی علت‌های آن از اقلیم و جغرافیا تا فرهنگ و مذهب، ساختار جمعیت، ستمگری حکومت‌ها و سلطه‌ی مهاجمان خارجی تا وجودِ ذخایر نفت و در پی آن از مداخله‌‌های خارجی سخن گفته‌اند.

🔹 خودِ من در سال‌های اخیر هنگامی که به اندیشه درباره‌ی ویژگی‌های «انسانِ ایرانی» پرداختم، به رابطه‌هایی میان ویژگی‌های رفتاری و فرهنگی و خلقیات اکتسابی و فرهنگی‌مان رسیدم که ریشه در روزگار کودکی و سنت‌های تربیتی ما دارند.

🔹 اما آشوری دست ما را می‌گیرد و به جایی می‌برد که تاکنون کمتر کسی رفته و دیده است: «زبان». گرچه آشوری حرفی نظری درباره‌ی ریشه‌های زبانی توسعه‌نیافتگی ما ایرانیان نگفته است، اما به گمان من او به ساحت ارائه تحلیل جامعه‌شناختی از نسبت میان زبان و توسعه نزدیک شده است.  

🔹... نکته‌ی اساسی دیگر رابطه‌ی زبان باز با رواداری (tolerance) است. زیرا یکی از مؤلفه‌های اجتماعی مدرنیت، اصلِ رواداری است. رواداری یعنی اینکه در جامعه‌ی مدرن افراد خود را مرکز عالم وجود و مالک حقیقت نمی‌دانند و حقیقت را چنان چیزی می‌دانند که هر‌کسی پاره‌ای از آن را می‌شناسد و تمامیت آن از طریق مفاهمه‌ی همگانی آشکار می‌شود.

🔹 در نتیجه، هیچ اندیشه‌ای یکسره حق یا یکسره باطل تلقی نمی‌‌شود و هر اندیشه‌ای واجد پاره‌ای از حقیقت دانسته می‌شود که هم شایسته‌ی احترام و هم سزاوار نقادی است. 

🔹 اکنون داستان این است که آنچه این اجازه را به ما می‌دهد که بتوانیم از دریچه‌ی چشم دیگران هم جهان را ببینیم، بازبودن زبانِ ما به روی زبانِ ایشان است. زیرا واژه‌ها و مفهوم‌های در اصل ناآشنا از راهِ زبانِ جامعه‌ی دیگر به جامعه‌ی من راه پیدا می‌کنند و سبب می‌شوند تا دریابم که میدان شناختِ حقیقت، فراخ‌تر از آن است که تنها با نگاه و زبان و ایدئولوژی و انگاره‌های من دریافتنی باشد.

🔹 با رویارویی با کثرت فهم‌های دیگر، در ذهن من از اعتبار ایدئولوژی و باورهایم کاسته می‌شود. این‌گونه است که آدمی پای به مرحله‌ی رواداری می‌گذارد و زیست روادارانه را می‌آموزد و زبانش به روی زبان‌های دیگر و فهم عالمِ معنایی‌شان باز می‌شود. بنابراین، درخور‌ترین ابزار رواداری (و سپس مدارا) وجود فناوری و ابزارهای زبانی مناسب برای کسب، دریافت و خلق کلمات و مفاهیم جدید است. و چنین امکانی در بستر زبان باز فراهم می‌شود. 

🔹 .... من در اندیشه‌ی بسط این نظرم که کل فرآیند توسعه را بر بستر توان گفت‌وگو (به‌معنی دیالوگ و هم‌شنوی) در جامعه تعریف کنم. در واقع، شکل‌گیری توان گفت‌وگو خودِ همان فرآیندِ توسعه است.

🔹و گفت‌وگو نیازمند زبانی است که برای هم‌شنوی، ابزاری کارآمد و شفاف و خالی از بار‌های ارزشی و پیش‌داوری باشد. زبانی که بر بستر کاربرد شاعرانه‌ی زبان، سرشار از بار ایهام و چندمعنایی و ابهام و تمثیل است، آیا می‌تواند چنین کارکردی داشته باشد؟...

📘 تهیه کتاب روایت داریوش آشوری از مسئله توسعه در ایران و مطالعه متن کامل مقدمه محسن رنانی بر کتاب


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

24 Nov, 16:33


📖 از مقاومت تا پاییدیا
اکبر جباری


گرچه ستایش و تمجید تباهی و مرگ، در جامعه ما سابقه‌ای ديرينه دارد اما با گسترش اندیشه چپ و امتزاج آن با تفکر دینی در قرن بیستم، رویکردی در تفسیر تاریخ و فرهنگ پدید آمد که حتی پدیده‌های جهان پیشامدرن را نیز با متر و معیار "انقلاب" و "ضد انقلاب" می‌سنجد. از نگاه چپِ مذهبی، آنکس که بر سر دار میمیرد و در مبارزه با دشمن جان میدهد، به مراتب جایگاهی رفیعتر از هزار دانشمند و عارف و عالم دارد. بر همین سیاق "نجم‌الدین رازی" (صاحب مرصاد العباد) و "نجم‌الدین‌ کبری" را مقایسه می‌کنند و شاگرد (نجم‌الدین رازی) را به واسطه طریقت صلح با مغولان، دون‌پایه‌تر از مقام استاد (نجم‌الدین کبری) که در مقابل مغولان ایستاد و به قتل رسید، می‌پندارند. با همین متر و معیار چپ (و بل چپکی) مولانا را نیز انسانی محافظه کار و سازشکار با مغولان معرفی میکنند.
من دیرگاهیست بدین موضوع می‌اندیشم که کدام شیوه در درازای تاریخ یارای مقابله با ظلم دارد؟ در مواجه با مغولان (باستان و مدرن) چه طریقتی باید برگزید؟ آیا شیوه نجم‌الدین کبری، بیشتر به مردم و جامعه و تاریخ یک سرزمین منفعت رسانده، یا طریقت نجم‌الدین‌ رازی؟ در مقابل دشمنی که بر جان و مال و ناموس ما سلطه دارد و هرآینه میتواند همه چیز را نابود سازد، باید مانند نجم‌الدین کبری ایستاد و مبارزه و "مقاومت" کرد یا می‌بایست همانند نجم‌الدین رازی و مولانا، از راه مصالحه درآمد؟
در بادی امر، چنین به نظر میرسد که طریق ایستادن و مبارزه  و "مقاومت"  شجاعانه‌تر و طبیعتا به فضیلت‌ نزدیک‌تر است. گو اینکه اندیشه چپِ مذهبی نیز قرنی است که آنرا می‌ستاید و امثال نجم‌الدین رازی و مولانا را به سازشکاری متهم می‌کند. اما بیایید از منظر زندگی به این موضوع بنگریم.
من عمیقا براین باورم که طریقت نجم‌الدین رازی و مولانا بیشتر به زندگی و انسان و جامعه و تاریخ کمک کرده است تا شیوه مقاومت امثال نجم‌الدین کبری. رازی‌ها و مولاناها، به جای شمشیر و نیزه و کمان، با پاییدیا به جنگ دشمن رفتند و در این طریقت، بی‌آنکه جانی را به خطر اندازند، عملا دشمن  را درون پاییدیای خود هضم کردند، چندانکه پس از قرنی سرتاسر دربار خاقان مغول، در سیطره دانایان ایرانی بود و کسی چون خواجه‌نصیر زمام امور کشور را بدست گرفته بود.
پاییدیا ایرانی در مواجه با رژیم اشغالگر مغول، توانست هم از جان مردم محافظت کند و هم دشمن را درون فرهنگ ایرانی مضمحل سازد. مولانا و نجم‌الدین رازی، به مراتب شجاعت بیشتری داشتند، چراکه پذیرفتند اتهام سازشکاری را بر جان خود بخرند، ولی در عوض هم از جان و مال مردمان محافظت کنند و هم راهی برای دفاع از فرهنگ و پاییدیای ایرانی بیابند و دشمن را درون این پاییدیا بدل به خويش سازند، چندانکه خاقان مغول، به نمایندگان فرهنگ ایرانی تبدیل شوند. این معجزه پاییدیا ایرانی بود که توانست در برهه‌های مختلف به داد ایران برسد، نه مبارزه‌ی مسلحانه‌ی امثال نجم‌الدین کبری. قیام سربداران و شیخ خلیفه و شیخ حسن‌جوری، تنها جان و مال مردمان را به خطر انداخت و جز تباهی برای جامعه چیزی برایشان به ارمغان نیاورد، اما این اندیشمندان بودند که رسالت دفاع از زندگی داشتند و این رسالت را با هضم دشمن درون پاییدیا به انجام رساندند.
ما باید بیاموزیم که جان انسان بالاتر و مهمتر از هر آرمانی است و هر شیوه و طریقتی منجر به نابودی جان آدمی شود، پشیزی نمی‌ارزد. باید بکوشیم دشمن اشغالگر را درون پاییدیای خود هضم کنیم.
من از همین منظر به مساله فلسطین فکر میکنم و معتقدم اگر فلسطینیان نیز واجد پاییدیا بودند، امیدی به پیروزی زندگی می‌بود، اما با "مقاومت" هرگز.*
.....................
*واضح است که سخن درباب سلطه دشمن بر جان و مال و ناموس است و نه وضعیتی که دشمن هنوز بر جان و مال و ناموس مردم سلطه نیافته و میتوان مانع از ورودش به خانه شد. صحبت درباره شرایطی است که دشمن درون خانه‌ات نشسته و همه چیز را در اختیار گرفته است.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

24 Nov, 16:29


معرفی کتاب «اقبال و تأثیر متفکّران غربی بر او»:  
دکتر محمّد مسعود نوروزی شمیرانی

... با این حال، به تدریج، چهار واکنش به رفتار و اندیشۀ غربی در میان مسلمانان شکل گرفت: واکنش اول، ارتجاعی و افراطی و کور بوده که در نهایت به بنیادگرایی منجر شده و پیامدهای نامطلوبی برای جوامع انسانی داشته است. واکنش دوم، پذیرش کامل فرهنگ اروپامحور و از دست دادن هویت خویشتن بوده که به عنوان غربزدگی شناخته شده و چندان پسندیده نبوده است. در مقابل، واکنش‌های سوم و چهارم جنبه تعاملی و عمیق‌تری داشتند؛ با این تفاوت که در واکنش سوم، متفکّرانی همچون سر سیداحمد خان هندی، سعی کردند از یک فلسفۀ منتخب غربی آغاز کرده و آموزه‌های اسلامی را با آن پیوند دهند (شیوه انطباقی). اما در واکنش چهارم، که اقبال نمایندۀ برجسته آن است، تلاش شد تا تکاپوها از اصول توحیدی قرآن آغاز گردد و این اصول در پرتو شرایط جدید و علوم نوین بازخوانی شوند؛ یعنی متفکرِ خودآگاه شرقی، به عنوان یک سوژۀ متکی به اندیشۀ بومی‌اش، تعاملی دیالوژیکال با «اندیشه‌های فیلسوفان و متفکران غربی» انجام می‌دهد(شیوه تحلیلی و مقایسه‌ای).
مهمترین اندیشه‌های این متفکران غربی که با اقبال در تعامل بوده‌اند چه بوده است؟
در کتاب حاضر تاثیر اندیشه‌های غربیان بر اقبال حلاجی شده است.  

در کتاب «اقبال و تأثیر متفکّران غربی بر او» ، اندیشۀاقبال در مقایسه با اندیشه‌های ۲۲ متفکر غربی و یک متفکر شرقی مشهور در غرب بررسی شده است: ده انگلیسی (مکتاگارت، وایتهد، جیمز وارد، میلتون، وردزوُرث، براونینگ، گـرِیْ، شلی، بایرون و شاو)، نُه آلمانی (کانت، لایبنیتس، فیخته، هگل، شوپنهاور، نیچه، مارکس، گوته و اینشتین)، یک فرانسوی (برگسون)، یک ایتالیایی (دانته)، و یک آمریکایی (ویلیام جیمز)، و یک هندی (تاگور).
کتاب به این شکل تنظیم شده که ابتدا خلاصه‌ای از نظرات هر متفکر غربی را بیان می‌کند، سپس دیدگاه‌های اقبال درباره آن‌ را در آثار مختلفش به زبان‌های اردو، انگلیسی و فارسی تحلیل می‌کند و در نهایت شباهت‌ها و تفاوت‌های آرای اقبال با آرای آن متفکر غربی را مقایسه می‌کند.
تا پایان فصل بیستم (اقبال و براونینگ)، بحث درباره اندیشمندانی است که تأثیر مستقیم بر اقبال داشته‌اند و در این بین، فصل‌های هشتم (نیچه)، شانزدهم (دانته)، و هجدهم (گوته) به دلیل اهمیت بیشتر، به‌طور مفصل‌تر مورد بررسی قرار گرفته‌اند.
ولی فصل‌های بیست و یکم تا بیست و چهارم به‌طور مختصر به تأثیرات غیرمستقیم اقبال از گری، شلی، بایرون و شاو پرداخته‌اند. در فصل پایانی، بیست و پنج‌ام، مقایسه‌ای میان اقبال و تاگور، برنده جایزه نوبل ادبیات، ارائه شده است.…
 
🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Nov, 12:58


بیژن عبدالکریمی:
تهران- ایرنا- بیژن عبدالکریمی معتقد است روشنفکران امروز ما به جای پرداختن به رسالت اصیل خود در تعیین خطوط کلی زندگی بشر و نگاه تاریخی و ساختارمند به مسائل دنیای امروز، به نق‌نق روشنفکرانه روی آورده و نیروی خود را در این راه هدر می‌دهند. او همچنین حاکمیت را در کارزار فرهنگی امروز جهان به نگاه ایجابی‌تر به مقوله هنر فرامی‌خواند تا از این رهگذر جوانان را از درافتادن به دام هالیوود رهایی بخشد.

به گزارش ایرنا، هفته گذشته بخش نخست گفت‌وگوی ما با دکتر بیژن عبدالکریمی را از نظر گذراندید. آنچه در ادامه می‌خوانید تحلیل ایشان از سیر تاریخی مفهوم عدالت در آراء اندیشمندان، جایگاه هنر و نیز مواجهه انضمامی متفکر با مسائل مبتلابه دنیای امروز است...

دکتر عبدالکریمی استاد فلسفه و دانشیار گروه فلسفه دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران شمال است.

در تاریخ فلسفه همیشه به بحث «عدالت» به عنوان موضوعی که در همیشه تاریخ دغدغه بشر بوده پرداخته شده است؛ اگر بخواهیم به گذشته برویم شاید افلاطون نخستین فیلسوفی است که به عدالت پرداخته است. مشخصا ایده محوری افلاطون در «جمهوری» عدالت است، بعد از او ارسطو عدالت را به نحو دیگری تعریف می‌کند، در دوران معاصر هم شاید معروف‌ترین که به عدالت پرداخته جان راولز است. یک پیشینه تاریخی از عدالت بفرمائید و این‌که این مفهوم در طول تاریخ چگونه بازنمایی شده است؟

همان‌گونه که شما به درستی مطرح کردید شاید در جهان گذشته برجسته‌ترین چهره‌ای که به مسأله عدالت می‌پردازد افلاطون است. اما توجه داشته باشید آنچه که افلاطون به منزله عدالت مطرح می‌کند بیشتر یک «فضیلت فردی» و «فضیلت اخلاقی» است. یعنی از نظر افلاطون در درون هر انسان سه نیروی تفکر، میل، و اراده وجود دارد و عدالت آنجاست که شما بین این سه قوه نوعی «تناسب» و «وحدت» و «هماهنگی» ایجاد کنید.

ارسطوی بزرگ وجهه نظر دیگری دارد و سعی می‌کند و یک مقدار استقرایی‌تر و آمپریستی‌تر و تجربی‌تر با مقوله عدالت برخورد کند و مقوله «اعتدال» و «حد وسط» را مطرح می‌کند و عدالت را حاصل رعایت «حد وسط» می‌داند. درواقع ارسطو یک مقوله «کیفی» را تبدیل به یک مقوله «کمّی» می‌کند. یکی از ویژگی‌های تفکر غرب تبدیل کیفیات به امر کمی است.

در فلسفه سیاسی جدید ماکیاولی حفظ امنیت جامعه اهمیت بیشتری پیدا کرد و نسبت به عدالت یک مقدار بی‌تفاوتی نشان داده می‌شود

در سنت تاریخی ما عدالت بیشتر با بحث «الهیات» و تئودیسیته پیوند خورده است. بحث از «عدل الهی» است؛ سوالی که معتزله مطرح می‌کردند این بود که آیا ممکن است خداوند یک فرد فاسق را به بهشت ببرد، و یا فرد مومن را به جهنم ببرد؟ نزاعی که بین معتزله و اشاعره وجود داشت. در فقه ما مفهوم عدالت وجود دارد که باز یک امر اخلاقی است، که ما در هر نزاعی نیازمند شهود عادل هستیم و عادل بودن به این معناست که فاسق نباشند.

این مفهوم در دوره جدید در فلسفه سیاسی جدید که بنیانگذارش متفکری مثل ماکیاولی است، پیوند سیاست را از اخلاق و فضیلت‌ها جدا می‌کند و می‌کوشد امر رئال را جانشین امر ایده‌آل کند، و می‌خواهد عینی فکر کند و فضایل را مربوط به اتوپیست‌ها و فلسفه سیاسی کلاسیک می‌داند. به خاطر دلایل اومانیستی و انسانی که به دلیل پیامدهای جنگ‌های داخلی می‌خواهد آرمان‌های سیاسی را پایین بیاورد تا امکان تحقق آن‌ها را بالا ببرد.

در فلسفه سیاسی جدید ماکیاولی «حفظ امنیت» جامعه اهمیت بیشتری پیدا کرد و نسبت به عدالت یک مقدار بی‌تفاوتی نشان داده می‌شود. عدالت در این است که همه در آرامش باشند و در واقع جامعه از جنگ‌های داخلی و کشت و کشتار رهایی پیدا کند. هابز هم در واقع بر اساس اصل صیانت نفس و بر اساس ترس از مرگ، و نه بر اساس اصل عدالت، خواهان آن است که نظام سیاسی فلسفه سیاسی‌اش را شکل دهد.

در اندیشه لیبرالی که نیرومندترین ایدئولوژی در جهان کنونی ماست - و این سیطره صرفا سیطره نظامی و سیاسی نیست، بلکه لیبرالیسم قلب بسیاری از انسان‌ها را در سراسر جهان تسخیر کرده، حتی در حوزه‌های علمیه ما آخوندهایی داریم که ممکن است به لیبرالیسم فحش هم بدهند ولی قلبشان برای ارزش‌های لیبرالی می‌تپد[!] به این معنا لیبرالیسم سیطره پیدا کرده- به دلیل ارزش‌های بورژوایی و اینکه طبقه متوسط که در پایان دوران قرون وسطی و با فروپاشی نظام فئودالیته رشد کرد و آرام آرام جای زمین‌داران و فئودال‌ها و ارباب‌ها و لردها را گرفتند، بر روی اصل «آزادی» که عمدتاً هم «آزادی اقتصادی» است تکیه می‌کنند، و به تدریج تقابل اصل آزادی و عدالت شکل می‌گیرد. اندیشه‌های لیبرالی و معلمان بزرگ لیبرالیسم اعتقاد داشتند که دست‌های پنهانی وجود دارد که اگر جامعه آزاد باشد، یعنی اگر همه آزاد باشند در اینکه هر چیزی خواستند تولید کنند و به هر قیمت خواستند بفروشند، به طور طبیعی دست‌های پنهان نوعی عدالت را در جامعه ایجاد می‌کند.

اندیشه ها

23 Nov, 12:58


دقیقا! دقیقا! درواقع این نظام آموزشی ماست که نمی‌تواند رابطه خودش را با جامعه برقرار کند، درواقع نقد جامعه به فلسفه نیست، چون تجربه زیسته‌ای از امر فلسفی ندارد، نقد جامعه به امثال عبدالکریمی است که چرا حرف‌های شما با جامعه ارتباط ندارد؟

آقای دکتر به نظر شما فلسفه به معنای حقیقی با فلسفه به معنای آکادمیک که در دانشگاه‌های ما تدریس می‌شود، چه نسبتی دارد؟

هر عبارت کلی محدودیت‌های استقرایی دارد، اما بین فلسفه‌ای که در نظام آموزشی ما تدریس می‌شود با تجربه حقیقی فلسفه، گسست بسیار عظیمی وجود دارد. اینقدر بی‌انصاف نیستم و نمی‌گویم تلاش‌هایی جسته گریخته صورت نمی‌گیرد، ولی روند کلی نظام آموزش فلسفه در کشور ما، روند اصیلی نیست و ما امروز با برهوتی در حوزه فلسفه مواجه هستیم.

در مورد نسبت فلسفه و هنر هم توضیحاتی برای ما بفرمائید؛ هنر چقدر می‌تواند به آموزش و فراگیری فلسفه در جامعه ما کمک کند؟

باز هم اجازه بدهید من سوال شما را تفکیک کنم وقتی از هنر صحبت می‌کنید منظور هنر بالفعل در جامعه ماست یا هنر فی‌نفسه؟ اگر مقصود «امر هنری» باشد هرکسی سازی می‌زند درواقع موسیقی‌دان نیست، هر کس که فیلم می‌سازد درواقع فیلم‌ساز نیست، یا فیلم‌ساز در معنای حقیقی کلمه نیست.

کلمه هنر را عمدتاً برای هنر والا به کار می‌بریم. متفکرانی مثل شوپنهاور، نیچه و هیدگر هنر را تا سرحد منجی بشر ارتقا می‌بخشند. به دلیل ناامیدی از تفکر متافیزیکی، هنر می‌تواند نقش بزرگی داشته باشد. در غرب بعد از فروپاشی نظام‌های تئولوژیک و فروپاشی ایمان مسیحی، عقل روشنگری به علم و سنت تفکر متافیزیکی خیلی ایمان داشت که بتواند بشر را نجات بدهد، اما تجربه نشان داد که عصر روشنگری و آرمان‌هایش خیلی هم واقع‌بینانه نبود. و به قول یکی از متفکران، عصر روشنگری بیشه‌ای از تاریکی بود و بشر نه فقط به رفاه نرسید، بلکه زندگی انسان مدرن سرشار از تاریکی‌ها و بحران‌ها شد که امروز این بحران‌ها را در زندگی یکایکمان حس می‌کنیم. البته نادان‌هایی وجود دارند که هنوز در قرون ۱۷ و ۱۸ هستند و تحولات اخیر را که لااقل در خود جوامع غربی دیده می‌شود لمس نمی‌کنند.

با نق‌نق روشنفکرانه کار پیش نمی‌رود/حاکمیت برای جذب جوانان نگاهش را به هنر ایجابی‌تر کند

هنر می‌تواند نقش پیامبرانه ایفا کند، حوزه‌های علمیه ما و قدرت سیاسی ما زبان گفتگو با نسل‌های جدید را ندارند، هنر می‌تواند این رابطه را ایجاد کند، این رابطه را از دست ندهید

به هر حال به نظر من هنر می‌تواند نقش بزرگی داشته باشد. ولی اگر بخواهم بحث را بومی کنم من به جامعه خودم اعم از حوزویان، روشنفکران، و حاکمیت چند نکته بگویم: آن‌چنان که تاریخ بشر نشان می‌دهد دینی که از هنر جدا شد می‌میرد! امکان ندارد دینی با جدا شدن از ساحت هنر بتواند بقا داشته باشد. مسیحیت زمانی که قدرت داشت، آثار عظیم هنری، کلیساهای عظیم، و نقاشی‌های عظیم به وجود آمد. زمانی که مسیحیت در برابر حس زیبایی موضع گرفت، طغیان ضد کلیسایی شکل گرفت.

وقتی تمدن زنده است همه چیزش زنده است؛ فقهش در اوج، فلسفه‌اش در اوج، شعرش در اوج، موسیقی‌اش در اوج است. یک زمانی در مدارس دینی ما موسیقی تدریس می‌شد. اما اگر این اسلام خودش را از زیبایی جدا کند من مرگش را اعلام می‌کنم. من به عنوان یک دوست، به عنوان کسی که به این سنت و به این میراث عشق می‌ورزد این تذکار را می‌دهم؛ باید هرچه زودتر تجدید عهدمان با هنر شکل بگیرد.

اگر هنر غربی آفاتی دارد ربطی به هنر عظیم ما ندارد. شما حافظ را چگونه می‌توانید نادیده بگیرید؟ مولانا را چگونه نادیده بگیرید؟ حافظ را بدون موسیقی چگونه می‌توانید نادیده بگیرید؟ شجریان نعمت بزرگ این کشور است، دستاورد بزرگ این کشور است. در معماری ما همه جا زیبایی حضور دارد، و شما جلوی هنر را می گیرید!

هنر می‌تواند نقش پیامبرانه ایفا کند، حوزه‌های علمیه ما و قدرت سیاسی ما زبان گفتگو با نسل‌های جدید را ندارند، هنر می‌تواند این رابطه را ایجاد کند، این رابطه را از دست ندهید. وگرنه این نسل در برابر شما طغیان خواهد کرد! اگر شما نتوانید اینها را جذب کنید، هالیوود این بچه‌ها را جذب خواهد کرد! صنعت پورنوگرافی اینها راجذب خواهد کرد! لذا باید نگاه مسئولین کشور ما، حتی نگاه نیروهای اطلاعاتی-امنیتی ما به مقوله هنر نگاه خیلی ایجابی‌تری باشد اگر واقعا می‌خواهند کاری بکنند که از بحران‌های جامعه کاسته شود.

پیام من به روشنفکران هم این است که فقط با نق‌نق سیاسی نمی‌شود کار را جلو برد. روشنفکری که فقط دائماً بحث سیاسی می‌کند، در واقع یک شبه‌روشنفکر است. اگر روشنفکر می‌خواهد اثرگذاری کند، باید اثر عظیم هنری هم خلق کند، یک رمان عظیم هم خلق کند. داستایوفسکی اگر می‌تواند اثرگذار باشد، رومن رولان اگر می‌تواند اثرگذار باشد برای این است که اینها خلق اثر می‌کنند.

اندیشه ها

23 Nov, 12:58


در برابر این اندیشه‌ها بود که اندیشه‌های سوسیالیستی -که عمدتا خودش را در ایدئولوژی مارکسیسم نشان می‌دهد- احساس کردند بی‌تفاوتی دولت‌ها نسبت مقوله عدالت می‌تواند فاجعه‌بار باشد. آن‌ها این اندیشه را پیش بردند که قدرت سیاسی باید دخالت کند و اگر عدالت نباشد آزادی هم بی‌معناست. به این ترتیب اصل عدالت بر اصل آزادی اولویت پیدا کرد. عدالت هم برای آن‌ها عمدتاً عدالت اقتصادی بود که از طریق تصاحب نیروهای تولیدی مثل کارخانه‌ها و ابزار تولید تحقق پیدا می‌کند.

با نق‌نق روشنفکرانه کار پیش نمی‌رود/حاکمیت برای جذب جوانان نگاهش را به هنر ایجابی‌تر کند

به دنبال تحقق ایدئولوژی‌های مارکسیستی در انقلاب اکتبر در ویتنام، چین، کوبا به دلیل اینکه این دیکتاتوری پرولتاریا به یک نوع استالینیسم، به یک نوع پولپوتیسم در کامبوج و دیکتاتوری مائو و دیگران منتهی شد، یک واکنش ایجاد شد و دوباره اندیشه‌های لیبرالی غلبه پیدا کرد و آخرین چهره شاید- آنچنان که شما اشاره کردید- جان راولز در فلسفه سیاسی باشد که به عدالت برمی‌گردد. جان راولز کاملا در یک چارچوب لیبرالی از عدالت دفاع می‌کند؛ اول از یک عدالت توزیعی سخن می‌گفت و بعد از عدالت به منزله انصاف، که امکانات باید برابر باشند تا در مسابقه‌ای که بین افراد هست به اصطلاح همه امکان شرکت در رقابت آزاد را داشته باشند.

واقعیت این است که ما به شدت گیج و گنگیم و هیچ‌گونه تئوری در مورد عدالت وجود ندارد! گاهی بحث‌های لفظی می‌کنیم که عدالت یعنی «هر چیز جای خودش باشد»، گاهی بحث‌های اعتقادی می‌کنیم که «خداوند جهان را بر اساس عدالت خلق کرده» ولی به نظر من هیچ کدام از این‌ها به کار ما نمی‌آید و دردی را دوا نمی‌کند!

اما آنچه که به نظر من در دنیای جدید روی داده و بسیاری از روحانیون ما، بسیاری از حوزویان ما، بسیاری از نیروهای گفتمان انقلاب، بسیاری از روشنفکران و کنشگران سیاسی ما به آن توجه ندارند این است که عدالت دیگر یک مقوله فردی نیست، عدالت دیگر یک مقوله روانشناختی نیست، عدالت به این معنا نیست که حکومت باید با مردم اخلاقی برخورد کند.

اما آنچه که به نظر من در دنیای جدید روی داده و بسیاری از حوزویان ما، بسیاری از نیروهای گفتمان انقلاب، بسیاری از روشنفکران و کنشگران سیاسی ما به آن توجه ندارند این است که عدالت دیگر یک مقوله فردی نیست، عدالت دیگر یک مقوله روانشناختی نیست، عدالت به این معنا نیست که حکومت باید با مردم اخلاقی برخورد کند

امروز روزگاری نیست که علی‌ بن ابی‌طالبی پیدا شود یک گونی نان و خرما روی دوشش بگذارد و درِ خانه نیازمندان را بزند! هنوز بعضی از این سیاست‌ها در جامعه ما هست، البته به لحاظ اخلاقی زیباست که مثلا در ماه رمضان‌ها بسته‌های غذایی را به نیازمندان برسانیم، یا به هرکس بچه‌دار شدیم وامی بدهیم. ولی این کارها هنوز باقی‌مانده‌های فهم غیرساختاری از عدالت است.

آنچه که همه جامعه ما به خصوص کنشگران سیاسی- اجتماعی چه در مقام پوزیسیون چه در مقام اپوزیسیون باید درک کنند این است که در دوران مدرن با ظهور مدرنیته و سیطره‌اش بر سراسر جهان، بشر روزگار ما به شدت ساختارمند شده، به شدت نهادینه شده، یعنی افراد نمی‌توانند مستقل از نهادها باشند، مستقل از ساختارها باشند. در یک چنین جهانی عدالت دیگر یک مقوله ساختاری است.

در جهان ما دیگر رابین‌هود معنا ندارد، با رابین‌هودبازی نمی‌شود کار کرد. جالب است که اپوزیسیون ما هم از قدرت سیاسی می‌خواهد رابین‌هود باشد! می‌خواد عدالت ایجاد کند. روشنفکر و اپوزیسیون ما هم هم‌چون پوزیسیون این درک را ندارد که سوال این نیست که حکومت چه کار باید بکند و چه کار نکند، سوال این است که ما به کدامین ساختارهای اجتماعی باید دست پیدا کنیم که جامعه مستقل از خواست، توانایی، کارآمدی و ناکارآمدی حکومت‌ها کمی عادلانه‌تر شود.

ما نیازمند یک آلترناتیو ساختاری برای جامعه کنونی خود هستیم و این چیزی است که غیبت آن از ذهن بسیاری بخصوص در کشور ما ایران، در میان روشنفکران خاورمیانه‌ای و این درک ساختاری از مقوله عدالت بسیار بسیار غالب است، یعنی غیبت دارد، یعنی این غیبت بسیار غالب است. این‌که ما باید خانه بسازیم، مسکن مهر بسازیم، و... من مخالف دخالت دولت نیستم و نمی‌خواهم از لیبرالیسم و نئولیبرالیسم دفاع کنم، بحث بر سر این است که ساختارها را چگونه باید تغییر بدهیم و ساماندهی کنیم.

فقدان این فهم ساختاری از عدالت پاشنه آشیل ماست و این‌گونه گویی داریم بر روی هوا شمشیر می‌کشیم! یعنی با مسأله‌ای مواجهه داریم که این مسأله به هیچ‌وجه واقعی نیست. دولت‌ها نمی‌توانند عدالت را به وجود بیاورند.

اندیشه ها

23 Nov, 12:58


قاعدتاً یکی دو لایحه می‌دهند، مالیاتی وضع می‌کنند که مثلا واردات را کم کنند و امثالهم، اما این‌ها ساختار اجتماعی ما را تغییر نمی‌دهد، ما نیازمند درک ساختاری هستیم که متاسفانه حتی جامعه‌شناسان و روشنفکران و دانشگاهیان ما هم مانند مردم عادی فاقد این نگاه ساختاری هستند!

با نق‌نق روشنفکرانه کار پیش نمی‌رود/حاکمیت برای جذب جوانان نگاهش را به هنر ایجابی‌تر کند

آقای دکتر برای مخاطب ما کمی از نسبت «فلسفه» با «تاریخ فلسفه» بفرمائید؛ در هر علمی شاید بتوان محتوای آن علم را از تاریخش جدا کرد. هر علمی یک تاریخ دارد، از مقطعی شروع شده، روش خاصی دارد، بزرگان آن علم فلان افراد بوده‌اند و... . اما من به عنوان یک دانشجوی فلسفه احساس می‌کنم ما نمی‌توانیم در فلسفه این کار را بکنیم، چون تاریخ فلسفه از محتوای آن جدا نیست. به لحاظ آکادمیک شاید ابتدایی‌ترین متنی که مقابل هر دانشجوی فلسفه است، تاریخ فلسفه کاپلستون است. من وقتی تاریخ فلسفه می‌خوانم همزمان فلسفه هم می‌خوانم، از افلاطون تا هیدگر و پس از او. در مورد این نسبت توضیح بیشتری بفرمائید.

اجازه بدهید من یک تدقیقی در مورد پرسش شما بکنم و دو معنا از تاریخ را در پرسش شما تفکیک کنم؛ یکی نسبت «فلسفه» با «تاریخ فلسفه» است، و دیگری نسبت «فلسفه» با خود «تاریخ». به نظرم این دو در پرسش شما در هم تنیده بود. فلسفه شاید یگانه رشته‌ای است که با آگاهی تاریخی از تاریخ فلسفه ربط وثیقی دارد و اصلا نمی‌توان آن را تفکیک کرد. شما می‌توانید پزشک خوبی باشید بی آن‌که مثلا اندیشه‌های جالینوس و بقراط را بخوانید، اصلا ضرورتی ندارد، مگر به طور استحسانی یک تورقی هم مثلاً در طب بوعلی بکنید، ولی نه جزء واحدهای درسی شماست، نه ضرورت دارد. اما مطالعه فلسفه و متعاطی فلسفه بودن به هیچ وجه نمی‌تواند جدا از تاریخ فلسفه باشد؛ یعنی کسی نمی‌تواند بگوید من فلسفه می‌خوانم بی‌ آن‌که‌ افلاطون بداند، بی آن‌که ارسطو بداند، بی آن‌که کانت و هگل خوانده باشد.

گاه من شدیدا مورد انتقاد قرار می‌گیرم که تو چه معلم فلسفه‌ای هستی که وارد مباحثی می‌شوی که به تو ربطی ندارد؛ جنگ غزه به تو چه مربوط؟! بحران‌های جامعه به تو چه ربطی دارد؟! مگر تو جامعه‌شناس هستی؟!

اما نکته دوم که مهم‌تر است و به نظر من فهمش بسیار سرنوشت‌ساز است و متاسفانه در نظام آموزشی ما و در میان جامعه فلسفی ما به شدت جای آن خالی است، درک هگلی از فلسفه است. یعنی در فلسفه پساهگلی دیگر فلسفه مستقل از تاریخ نیست، یعنی ما نمی‌توانیم به تفلسف بپردازیم مستقل از زمین و زمینه‌ای که در آن داریم زندگی می‌کنیم. من نمی‌دانم یک استاد دانشگاه چگونه می‌گوید من دارم تفلسف می‌کنم اما نسبت به مسأله غزه بی‌تفاوتم، نسبت به مسأله استعمار بی‌تفاوتم، نسبت به مسأله شکاف عمیق کشورهای شمال و جنوب بی‌تفاوتم، نسبت به خشونت عظیمی که در غرب نهفته است برای این‌که بتواند هژمونی خودش را اعمال کند بی‌تفاوتم.

کارل یاسپرس جمله مشهوری دارد که می‌گوید there is a great difference between talking about philosophy and philosophizing یعنی «تفاوت بسیار زیادی وجود دارد بین ورّاجی درباره فلسفه و تفلسف»، و متاسفانه در جامعه ما وراجی درباره فلسفه را با تفلسف اشتباه می‌گیریم، چرا؟ چون درک هگلی از فلسفه هنوز در جان ما رسوخ نکرده که فلسفه نمی‌تواند نسبت به تاریخ و سرنوشت قوم بی‌تفاوت باشد. فیلسوف متعلق به قوم تاریخی است و نمی‌تواند نسبت به سرنوشت قوم خودش بی‌تفاوت باشد.

گاه من شدیدا مورد انتقاد قرار می‌گیرم که تو چه معلم فلسفه‌ای هستی که وارد مباحثی می‌شوی که به تو ربطی ندارد؛ مثلاً جنگ غزه به تو چه مربوط؟! بحران‌های جامعه به تو چه ربطی دارد؟! شکاف‌های اجتماعی به تو چه ربطی دارد، مگر تو جامعه‌شناس هستی؟! حتی یک اهل سیاست به من می‌گفت تو به چه حقی راجع به امر سیاسی صحبت می‌کنی؟ مگر تو سیاست خوانده‌ای؟ من فکر می‌کنم انتقاد کاملا برعکس است، اتفاقا باید پرسید تو چه جور استاد فلسفه‌ای هستی که نسبت به سرنوشت ملت بزرگی مثل ایران بی‌تفاوت هستی؟

فلسفه در بیرون زمان و مکان درواقع یک توهم است، وراجی است، یک نوع فضل برای فضل‌فروشی روشنفکرانه، یا دکانی است برای یک لقمه نان خوردن؛ یعنی یکی می‌تواند کارمند شهرداری باشد، و یکی می‌تواند کارمند سازمان گوشت باشد، یکی می‌تواند کارمند بهشت زهرا باشد، حالا گردونه را چرخانده‌اند منِ عبدالکریمی شده‌ام کارمند وزارت علوم! بی‌تردید این بی‌نسبت بودن با جامعه، این بی‌نسبت بودن با تاریخ هیچ نسبت حقیقی با فلسفه ندارد.

این درواقع پاسخی دوباره به سوال اول‌مان بود که فلسفه چه نسبتی با زندگی انضمامی روزمره دارد؟

اندیشه ها

23 Nov, 12:58


فقط حوزه‌های علمیه ما نیست که در این زمینه باید فعال تر شوند، روشنفکر نق‌نقوی ما هم در این زمینه تمام سرمایه‌های ذهنی‌اش را معطوف کرده به تقابل با حکومت. البته اینها خواهند گفت که حکومت نمی گذارد! خوب کاری بکنید که بگذارد. مگر حکومت می‌تواند آقای فرشچیان را نادیده بگیرد؟ مگر می‌تواند آقای انتظامی را نادیده بگیرد؟ اینگونه نیست که برای او رد کارپت (فرش قرمز) فرستادند تا او اثر خلق کرد، بلکه او اثر خلق کرد به رخ حاکمیت کشید. روشنفکر هم باید اینگونه اثر خلق کند.

نکته آخر هم این است که هنرمندان باید نقش پیامبران امروز ما را بازی کنند. در واقع آن‌ها باید حامل پیام عظیم و انسانی سنت تاریخی ما برای این جامعه باشند. و هنرمندان ما می‌توانند نقشی ایفا کنند که نه اهل سیاست ما، و نه روشنفکران ما، و نه حتی اهل فلسفه ما نمی‌توانند ایفا ‌کنند. هنرمندان باید از این نقش کوچکی که به عنوان اپوزیسیون یا نق و نق کردن بر علیه حاکمیت یا بحث حجاب و امثالهم به خودشان داده‌اند فراتر روند و با خلق اثر هنری جوانان ما را به خویشتن حقیقی‌شان بازگردانند و آنها را از این ابتذال فرهنگی برهانند. جوانان ما را به نحوی از این غرب‌پرستی و غرب‌سالاری نجات دهند و افق‌های دیگری به نشان آن‌ها دهند. نشان بدهند که افق‌های انسانی‌تری وجود دارد اصیل‌تر از افق‌هایی که جریانات سنتی در این کشور نشان می‌دهند.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Nov, 12:55


مگر کم می‌میریم؟

کمیتۀ سوم مجمع عمومی سازمان ملل طی قطعنامه‌ای، جمهوری اسلامی را به دلیل "افزایش نگران‌کنندۀ مجازات اعدام" محکوم کرده است.
نمایندگی ایران در سازمان ملل این قطعنامه را "مغرضانه و با انگیزۀ سیاسی" دانسته است.
به فرض اغراض و انگیزه‌های سیاسی در پشت صدور این قطعنامه نهفته باشد، اما پاسخ نهادهای حاکم به روند فزایندۀ صدور و اجرای حکم اعدام چیست؟
گفته می‌شود در سال گذشتۀ میلادی، شمار اعدام‌ها در ایران سه-چهارم مجموع اعدام‌ها در سطح جهان بوده است! حتی اگر بخشی از این آمار صحت داشته باشد، وحشتناک است چه رسد به اینکه تمامش قرین واقعیت باشد.
مگر ایرانی‌ها بر اثرِ تلفات جاده‌ای، حوادث محیط کار، خودکشی، قتل و غیره کم می‌میرند که قرار است از طریق اعدام جبران شود؟ بسیاری از کشورها حکم اعدام را از اساس لغو کرده‌اند و بسیاری دیگر هم آن را به حداقلِ ممکن رسانده‌اند. دلیل این کار، اثرات سوء و جبران‌ناپذیر و ماندگارِ حکم اعدام بر خانواده‌ها و روانِ جامعه است. با این وصف، به چه دلیلی در کشور ما باید روند صدور و اجرای حکم اعدام در زمینه‌های مختلف در جهتِ معکوس دیگر جوامع در حرکت باشد؟
از ریاست محترم دستگاه قضایی انتظار می‌رود که در جهت پیشگیری از روند فزایندۀ صدور حکم اعدام گامی بردارد و ماشین آن را از حرکت بیاندازد وگرنه با این رویه، هر خانواده‌ای به جای یک پیکان، یک اعدامی خواهد داشت!

احمد_زیدآبادی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Nov, 20:19


«مسئولیت روشنفکر»

🖍بهروز مرادی

روشنفکر آن است که دارای فکر روشن و نورانی است.
در زمانه‌ای که تاریکی، راه را بر مردم جامعه بسته است، او نور اندیشه و باطن عمیقش را بر راه‌ها می‌افشاند و واقعیتِ پیرامون را بی‌تحریف و اغراق، قابل رؤیت و مسیر را روشن و طریقت نیکوی زیستن را زنده و پُررهرو می‌سازد.

حتی هنگامی که دانشگاه‌هایی که قرار است انسان‌های فرهیخته بسازند، در سیطره‌ی نافرهیختگی و بی‌فضیلتی، در منجلاب رانت و بی‌سوادی و بی‌اخلاقی، هویتِ آکادمیک خود را از دست داده‌اند و به زائده‌ای از جهلِ فراگیر تبدیل شده‌اند و در خروجی آنها از افراد دارای تاب‌آوریِ اخلاقی و روانی و انسانی خبری نیست، او یکی مثل دیگرانِ سقوط کرده نمی‌شود.
بر قله‌ی پاکی می‌ایستد و فرزانگی تعلیم می‌دهد.

او بر فراز رنج ایستاده و قوی‌تر از دردهایش شده و حبّ و بُغض و شهوات و محرومیت‌ها و عقده‌ها و تهی‌بودن‌ها نظام اندیشه و فحوای کلام و محتوای قلم او را تعیین نمی‌کنند.

چون درونش غنی است، از تله‌ی "داشتن" و "خواستن" رهیده و ثروت باطنش او را متعادل و از ستیزه با حقیقت نجات داده و در زمانه‌ی تسلط فساد و زشت‌کاری و پلیدی، به رنگ محیط پیرامون درنمی‌آید، یکی همچون دیگرانِ عام نمی‌شود که ماهیت وجودش از مدرک دانشگاهی‌اش نشان نداشته باشد و سخنان بی‌مغز و بی‌عمقش، عوام‌بودنشِ را برملا کنند.

در زمانه‌ای که جامعه از آدمیانِ جعلی پُر شده است، یک روشنفکر راستین؛ یک انسان اصلی است.
او کسی است که سرنوشت کردارش را احساساتِ جریحه‌دارشده‌اش تعیین نمی‌کنند و قلمش در سطح عوام نزول نمی‌کند، بلکه گفتارش سرشار از فرزانگی است و بر فضیلت‌های انسانیِ فراموش‌شده تأکید می‌ورزد و سعیِ بلیغ خود را در راستای احیای انسانیتِ به تاراج رفته صرف می‌کند.

در زمانه‌ی سلطه‌ی فساد اداری، تسلیم رشوه‌خواری و نادرستکاری و نظامِ ناانسانیِ نهادینه‌شده نمی‌شود.

روح او از غُرزدنِ سخیف و شِکوه‌کردنِ ویران‌کننده و ستیزه‌ی بی‌شکوه و تخریب زندگی رهایی یافته، در وادی آبادی، ریه‌های خود را پر از هوای سازندگی می‌کند.

پس از تقدیمِ تبیین به خِرَدها و تحلیلِ واقعیت به ذهن‌ها، ارزش‌های به‌یغمارفته را به یاد جامعه می‌آورد تا نیکویی در احتضار جان ندهد و خوبی کهنه نشود و نیکی پاس داشته شود، تا مردمِ غرق در محرومیتِ بیرونی و درونی و نداری ظاهری و باطنی به تاریکی خو نگیرند و از زیستن اخلاقی و انسانی پشیمان نشوند.

او دنباله‌رو فاجعه‌ی مرگ نیکی نمی‌شود. نور می‌جوید و نورِ یافته را در پیرامونش می‌افشاند تا روشنی را بگستراند و مردمِ بی‌راه را راه بنماید.

سخاوتش از آنجا پیداست که بنای زندگی‌اش را در پای بیداریِ انسان و پرورشِ نیکی و پراکنشِ راستی و یادآوری خودآگاهی صرف می‌کند و در ازای کارگزاری سامان نیک در جهان هیچ طلب نمی‌کند.
این سخاوت، عشق را از پنجره‌ی خانه‌ی دل او هویدا می‌سازد.

                            ١  آذر ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Nov, 18:13


🔹بنابراین هیچ موقع به گفته لارشفوکو ، هیچ اوضاع و احوالی آن قدر بد نیست که انسان مؤمن نتواند ازش استفاده کند و هیچ اوضاع احوالی آن قدر خوب نیست که کافر نتواند ازش سو استفاده کند. یعنی اوضاع و احوال مهم نیست این دید ماست که مهم است اتفاقا چند روز پیش دوستی می‌خواست حج برود، به من گفت یک توصیه به من بکن:گفتم ببین آقا ! خودم حج نرفتم البته، اما آنچه ما در فقه خواندیم در حج، اگر عمل شود، آدم واقعا متحول می‌شود . شما ببینید در حج همه چیز دایر مدار سه چیز است: یکی اینکه همه مثل همید ، دوم اینکه همه حول یک چیز در عالم بچرخید، سوم اینکه با تنبلی و با راحت طلبی به جایی نمی‌شود رسید. باید نوعی جدیت و هروله در زندگی داشت .

🔹ولی مهم این است که روحانیونی که می برند مکه دغدغه‌شان این است که شانه نباید از محاظات آنجا رد شود و صاد و ضاد باید فلان و بهمان باشد. وقتی این طور شد و توجه فرد به این ها معطوف گشت، دیگر در آن حس معنوی نمی‌رود. اگر آدم می‌خواهد در مراسم حج در حس عرفانی فرو برود نباید خیلی دغدغه آن را داشته باشد که این شانه‌ام چه شد ؟! شما اگر ظاهرگرایی دینی را زیاد بکنید، دیگر افراد در آن حس معنوی نمی‌روند. در حالی که دین ما دینی است که سین البلال خیر من شینکم !

🔹آن دینی که می‌گوید إن الله لا ینظر إلى صورکم وأموالکم ولکن ینظر إلى قلوبکم و می‌گوید إنما الأعمال بالنیات و إنما لکل امرئ ما نوى. دینی که این را می‌گوید می‌خواهد بگوید این قدر هم ظاهرگرا نباشید اگر به خانم یا آقایی که می‌خواهد به حج برود بگوییم تو باید آن حس را پیدا می‌کنی؛ این خیلی مهم تر از توجه به صاد و ضاد است. البته نمی‌خواهم بگویم عالما عامدا صاد و ضاد را اشتباه تلفظ بکند، بلکه می‌خواهم بگویم توجهتان را باید روی این نکته ببرید.

❇️ معنای زندگی | صفحات 107 تا 110


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Nov, 18:13


✔️راه کارهای تبلیغ دین

✍️ مصطفی ملکیان

1️⃣ نشان دادن این که دیدگاه های دینی، برای بهداشت روانی بهتر است.

🔹مثلا دو گزاره غیرقابل اثبات می‌توان در نظر گرفت، یکی آنکه ساز و کار هستی در جهت ناکامی انسانهاست و دیگری آن که ساز و کار هستی مددرسان انسانها در رسیدن به موفقیت است. این دو گزاره هر دو اثبات‌ناشدنی است و از این که هر دو اثبات‌ناشدنی است، برمی‌آید که جهان قابلیت تفاسیر متعدد دارد. بر مبنای تفسیر اول پشت هر مصیبتی بشارتی است و بر مبنای تفسیر دوم، پشت هر نعمتی، مصیبتی است. در اینجا روانشناسی می‌گوید که تفسیر اول برای بهداشت روانی مناسب تر است.

🔹به تعبیر دیگر فیزیک جهان را نمی‌توان تغییر داد، ولی برخی دیدگاههای متافیزیکی، آستانه تحمل انسانها را در برابر مصیبتهای جهان بالا می‌برد. یا به عنوان مثال دیگر، اگر کسی قائل باشد اعمال خوب و بد لزوما دارای سرانجام نیست، زندگیش متفاوت است با کسی که قائل است من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره. کسی که معتقد است اگر یک ذره، یک اپسیلون، کار نیک کرد، حتما دیده می‌شود و باز هم اگر یک ذره کار بد کرد، بالاخره این دیده می‌شود؛ این فرد از لحاظ روانی سالمتر است تا وقتی معتقد باشد که هم خوبیها گم شدنی‌اند، هم بدیها.

🔹وقتی معتقد باشد بدیها گم شدنی‌اند، هیچ چیزی جلودارش نیست و وقتی معتقد است خوبیها گم شدنی‌اند هیچ چیزی تشویقش به خوبیها نمی‌کند. من یعمل مثقال ذره خیرا یره و من یعمل مثقال ذره شرا یره، یک گزاره متافیریکی قابل اثبات نیست. کما این که گزاره مقابل آن هم قابل اثبات نیست. اما اگر شما دید اول را داشته باشید با غیر معتقدش خیلی فرق می کند.

🔹باز هم به عنوان مثال در قرآن آمده وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، اگر آدم واقعا معتقد داشته باشد تنهاست، از لحاظ روانی خیلی بهداشتش تامین می‌شود . خیلی از معاصی و گناهانی که انجام می‌دهیم به این خاطر است که فکر می‌کنیم اعوان و انصاری داریم. امام فخر در تفسیر مفاتیح الغیبش می گوید: من معتقم اگر در یک آتش سوزی‌ای، کل قرآن بسوزد و فقط این آیه بماند، وَلَقَدْ جِئْتُمُونَا فُرَادَى کَمَا خَلَقْنَاکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ، به نظر من این آیه برای انسان‌سازی کافی است و راست هم می گوید.کسی که معتقد باشد من تنهایم و چون تنهایم، مسئولیت همه چیز بر دوشم است، فردا نمی‌توانم بر دوش مرئوس، مادرم، پدرم و هم جناحی‌ام بیندازم این فرد بهداشت روانی بالاتری دارد از کسی که به این آموزه معتقد نیست.

2️⃣ سعی در اولویت‌بندی در برخورد با مخاطبان

🔹البته این دفاع پراگماتیستی تنها فرد را متدین می‌کند، نه آن که دین خاصی را هم به او بقبولاند. لذا این دلایل جناح معنویت‌گرای جهان را در برابر جناح مادی‌گرای جهان حفظ می‌کند. از سویی شکی نیست که اگر فردی دیدگاه معنوی پیدا کرد، باید این را با یک زبانی بیان کند و دیگر طبعا یا با زبان دین اسلام بیان می‌کند یا با زبان دین یهود یا مسیح و یا غیره.برای مثال من وقتی می‌خواهم ما فی‌الضمیر خودم را بگویم، در عین حال که هیچ زبانی بر زبان دیگر رجحان ندارد، نه می‌توانم از هیچ زبانی استفاده کنم، نه از همه زبانها استفاده کنم. اما تا دهان باز می کنم یا فارسی حرف می زنم یا انگلیسی یا ...

🔹به همین ترتیب وقتی انسان دهان باز کرد و خواست با هستی یا به تعبیر دینی با خدا حرف بزند، طبعا یا به لسان اسلام یا لسان مسیحیت یا بودا یا ... حرف می‌زند. ولی به تعبیر مارتین بوبر میل به سخن گفتن با هستی مهم‌تر است از این که به لسان دین اسلام سخن بگوید یا مسیحیت یا .... . اکثر ما بیشتر از اینکه بخواهیم مخاطبمان معنوی بشود و متدین، می‌خواهیم هم کیش ما بشود. اما اگر فکرش را می‌کردم که اول از هر چیزی اگر همه عالم معنوی بودند، ولو معنویت هر کدامشان در قالب یکی از ادیان تاریخی و نهادینه بروز و ظهور پیدا می‌کرد، خیلی جهان خوبی داشتیم ؛ اول می‌آمدیم بر مشترکات معنوی، تأکید می‌کردیم.

3️⃣ توجه به بعد معنوی دین نسبت به امور ظاهری

🔹چند سال پیش در دانشگاه علامه طباطبائی یک واقعه‌ای رخ داد ،یک خانم حافظ قرآنی خودکشی کرد ! این حافظ قرآن را از این جهت تاکید می‌کنم که یک آدم که دیدش معنوی باشد به عالم، هیچ چیزی او را به خودکشی نمی‌کشاند. این فرد اگر دید معنوی داشت می‌دانست، پشت هر چیز و واقعه‌ای یک خیری هست و یک حکمتی هست.هیچ چیز به روال قبلیش باقی نمی‌ماند. و به تعبیر دیگر، این نیز بگذرد. این فرد حافظ قرآن است، ولی به نظر من معنوی نیست.

اندیشه ها

20 Nov, 21:34


حکایت‌نویس مباش!

خواجه عبدالکریم، خادمِ خاص شیخ ما، ابوسعید قَدَّس اللهُ روحَهُ العزیز بود، گفت: روزی درویشی مرا بنشانده بود تا از حکایت‌هایِ شیخِ ما او را چیزی می‌نوشتم. کسی بیامد که "شیخ تو را می‌خواند." برفتم. چون پیش شیخ رسیدم، شیخ پرسید که "چه کار می‌کردی؟" گفتم: "درویشی حکایتی چند خواست، از آنِ شیخ، می‌نوشتم." شیخ گفت: "یا عبدالکریم! حکایت‌نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند."

▪️ آن سویِ حرف و صوت: گزیدۀ اسرار التوحید، انتخاب و توضیح محمدرضا شفیعی کدکنی، نشر سخن، ص 111.

از این حکایتِ موجز و نغز و پرمغز می‌توان به جوهرِ سلوکِ معنوی و عصارۀ اندیشه و نگاه تربیتی ابوسعید ابوالخیر پی بُرد. با تأمّل در این حکایت، هم می‌توان به تصورِ فروتنانه‌ای که ابوسعید از خویشتن در مقام پیر و مربی و آموزگار دارد تا حد زیادی راه یافت، و هم می‌توان به مواجهۀ مشفقانه و خیرخواهانه‌اش با کسانی که در مقام مرید یا شاگرد، سعادت درک محضر و کسب آموزه‌های او را داشته‌اند، نزدیک شد. اساسا شگردهای ابوسعید در تربیت شاگردانش از چنان روشن‌بینی، و تازگی و طراوت، و اصالت و ابتکار و خلاقیتی برخوردار است که خود می‌تواند موضوع گفتار و یا نوشتاری بلند و جذاب قرار گیرد. این سخنِ خردافروز و انسان‌نواز را، که "حکایت‌نویس مباش، چنان باش که از تو حکایت کنند"، سزاوار آن است که به زر نوشت و قاب گرفت تا در دیوار کلاس‌های مدارس ایران آویخته شود.

ابوسعید با این سخن نشان می‌دهد که معلم و مربی حقیقی، آن کسانی هستند که صرفا در پیِ گرمیِ بازار خویش نیستند و شاگردان را تا ابد وابسته به خود نمی‌خواهند. آنها به هر طریقی می‌کوشند تا شاگرد از مقام شاگردی درگذرد و با کشف و شناخت قوای روحی و ذهنی خود به رشد و شکوفایی و اجتهاد دست یابد. استادِ راستین نه تنها باکی از آن ندارد که روزی شاگردش از حد و مرتبه او درگذرد و به مقام و مرتبتی فراتر از او در مهارت و دانش دست یابد، بلکه این فراتر رفتن را بزرگ‌ترین پاداشی می‌داند که شاگرد می‌تواند در ازای آموزه‌هایش به او هدیه دهد. این جاست که ابوسعید را در این شیوه آموزشی همسو با کسانی چون نیچه می‌بینیم. نیچه آن جا که گفته است:

"آن که همیشه شاگرد می‌ماند آموزگارِ خود را پاداشی بسزا نمی‌دهد."

و براستی چه اندک‌شمارند معلمانی که دائما شاگرد خود را شاگرد نخواهند. این که شاگرد باید بکوشد تا روزی از مقام تقلید و شاگردی درگذرد، و صاحب قوّه نقد و اجتهاد شود، مهم‌ترین نکته‌ای است که یک آموزگار در مقام عمل می‌‌بایستی به شاگردان خود بیاموزد. این ویژگی افزون بر دانش و ژرف‌اندیشی، همچون فضیلتی اخلاقی، به آزادگی، فروتنی و شجاعت و انسانیتی نیاز دارد که هر معلمی واجد آنها نیست. از همین روست که نیچه در جای دیگری از کتاب "چنین گفت زرتشتِ" خود، بار دیگر بر این معنا پای می‌فشارد و می‌گوید:

"از انسانیت(انسان دوستی) هر استادی است که شاگردش را از خود بپرهیزانَد و دور کند".  

باری، اگر یکی از مهم‌ترین آفت‌های نظام آموزشی ایران را چه در  گذشته و چه در امروز، مریدپروری و مریدبافی، و خواستن و ماندن شاگردان در مقام سرسپردگی و طاعت و تبعیت و تقلید محض از سوی شماری از استادان و معلمان و مربیان بدانیم، دامن آموزگارانِ مهربان و بزرگی چون ابوسعید و مولانا از این آفت، پاک و مبرّاست. همان مولانایی که خطاب به شاگردان و شیفتگان دیروز و امروزش فرمود:

تو را هر کس به سوی خویش خواند
تو را من جز به سوی تو نخوانم!

ایرج رضایی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

19 Nov, 20:08


«خودکشی سیاسی»

🖍بهروز مرادی

خودکشی کیانوش سنجری صرف‌نظر از مواضع سیاسی وی، از یک سو احساسات انسانی بسیاری از مردم ایران را جریحه‌دار نمود و از سویی دیگر اذهان اندیشمندانِ غیرمتعصب و بی‌طرف را متوجه این پرسش ساخت که آیا می‌توان از خودکشی به عنوان یک کنش سیاسی یا اقدام اعتراضی یا واکنش به عدم اجابت خواسته‌ای قضایی استفاده نمود؟

در هرکجای تاریخ و زمان که ایستاده باشی، مرگ جوانان وطن دردناک است.
دربندبودن بی‌گناهان و آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان و پاکی‌جویان تلخ و غم‌انگیز است و وجدان‌های بیدار و خردهای هشیار را برمی‌انگیزد و دل‌های مهربان را زخم می‌زند و چشمان نجیب را پر از اشک می‌کند و خاطر نازنین انسان‌های اخلاقی را می‌آزارد.

گاه راه‌ها بسته‌اند
و مسیرها مسدود
و خاطرها ملول
و دل‌ها خانه‌ی غم
و وجدان‌ها آزرده
و دست‌ها تهی
و بن‌بست‌ها به هزار زبان در سخن
و پاها را یارای رفتن نیست
و امیدها در حصر است
و عدالت قربانی فساد
و آزادی فدایی استبداد
و اخلاق ذبح‌شده در پای فقر و ستم،
و افق‌های تغییر تاریک
و زمانه غرق در غوغای تیرگی
و زندگی پرپرشده در آتش پلیدی
و آرامش ویران‌شده در دستان وحشت.

حتی در چنین زمانه‌ای سزا نیست پروانه‌ای بال‌های خود را به آتش بسپارد، چراکه آتش سوزاننده‌تر از آن است که سر انسانِ پروانه‌صفت داشته باشد.
اگر پروانه‌ها بمیرند، چه کسی درس شجاعت و معنوی‌زیستن را در جامعه تکرار کند؟ آنها باید بمانند و درس عشق و لطافت بدهند، اما پیش از آن خود باید از رنج‌های خویش قوی‌تر بشوند و بر فراز درد بایستند.
آنها اگر از رنج‌های خود ضعیف‌تر باشند و در مقابل ناملایمات و مصائب زندگی تاب‌آوری لازم و کافی نداشته باشند، آنگاه نمی‌توانند نقشی مثبت و سازنده در تحولات اجتماعی ایفا کنند. آنها می‌سوزند و می‌میرند و شب از نبودنِ آنها تیره‌تر می‌شود.

به‌عنوان یک مسلمانِ معتقد به زندگی معنوی بر این باورم که جان آدمی گرامی‌تر از آن است که برای تغییر سیاسی یا حصول درخواستی قضایی بتوان آن را با خودکشی از بین برد. به‌همین خاطر است که عملیات انتحاری برخی از مسلمانان علیه دشمنان‌شان نیز نمی‌تواند مورد پذیرش قرآن قرار گیرد.

خودکشی به مثابه یک رسم سیاسی بیش از آنکه بتواند مسبب تغییر بشود، موجب رعب و وحشت است و بن‌بست‌ها را تعلیم می‌دهد و اگرچه خود از سر استیصال و افسردگی و نومیدی از تغییر برخاسته، اما خود یأسِ فضای جامعه را می‌افزاید و افسردگی را افزون می‌کند، بدون آنکه بن‌بست‌ها را بگشاید.

اگرچه چنین خودکشی‌هایی وخامت اوضاع جامعه و شدت بن‌بست‌ها را نشان می‌دهند، اما بااینهمه همواره بر این باورم که تنها کسانی می‌توانند به تغییر وضعیت نامطلوب اجتماعی کمک کنند و در این راستا نقش مثبتی ایفا نمایند که از رنج‌های خود و دردهای اجتماعی قوی‌تر باشند.

یا راهی باید جست یا راهی باید ساخت، بدون آنکه پروانه‌ها خود را بسوزانند و بمیرانند.
اگر پروانه‌ها خود را بمیرانند، آنگاه چه کسی در صور امید و نشاط بدمد و پایان تیرگی را رقم بزند و در سپیده‌دم رقص شادی کند؟

                      
       ٢٩ آبان ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

18 Nov, 18:37


🔴 نصری، حقوقدان بین الملل: ادعای رسایی مبنی بر اینکه ‌در آمریکا «چیزی به اسم تابعیت قهری نداریم» کاملا خلاف واقع است

🔴 ترک تابعیت به این آسانی نیست/ حتی به فرض اینکه فرزندان بزرگسال دکتر ظریف بپذیرند مراحل را در یک سفارتخانه آمریکایی طی کنند، آیا مصلحت است یک مقام آمریکایی برای ماندن یا رفتن دکتر ظریف از معاونت تعیین تکلیف کند؟

✍️به گزارش جماران؛ رضا نصری، حقوقدان بین الملل در خصوص اظهارات حمید رسایی نماینده مجلس در رابطه با دوتابعیتی بودن فرزندان محمدجواد ظریف و تلاش برای برکناری وی از معاونت راهبردی رییس جمهور نوشت:


👈 ادعای آقای رسایی مبنی بر اینکه ‌در آمریکا «چیزی به اسم تابعیت قهری نداریم» و «تابعیت‌ قهری من درآوردی است» و اگر والدین درخواست کنند به فرزندی که در آمریکا به دنیا آمده تابعیت می‌دهند، کاملا خلاف واقع است.

👈در آمریکا، مطابق اصل تابعیت سرزمینی (Jus soli) - که در متمم چهاردهم قانون اساسی این کشور آمده - هر انسان به صرف تولد در خاک آمریکا به صورت خودکار تابعیت آمریکایی کسب می‌کند. این موضوع را دیوان عالی آمریکا در سال ۱۸۹۸ تایید کرده و از آن به بعد هم هیچ تردیدی بر آن وارد نشده است.

👈اینکه تابعیت متولدین آمریکا «سرزمینی» و «قهری» است - و نیاز به درخواست از سوی والدین ندارد - در قضیه Hamdi Vs Rumsfled در سال ۲۰۰۴ به بارزترین شکل نشان داده شد.

🔹یاسر عصام حمدی در سال ۱۹۸۰ در ایالت لوئیزیانای آمریکا از والدینی سعودی که به‌طور موقت در ایالات متحده زندگی می‌کردند، متولد شد. مدت کوتاهی پس از تولد، پدر و مادرش به عربستان سعودی بازگشتند و او در آنجا بزرگ شد. حمدی در نوجوانی با القاعده ارتباط گرفت و در سال ۲۰۰۱، در جریان حمله آمریکا به افغانستان، توسط نیروهای ائتلاف شمال دستگیر شد و به ارتش آمریکا تحویل داده شد.

🔹با وجود اینکه حمدی هرگز در آمریکا سکونت نداشت، هرگز والدینش برای او درخواست تابعیت نکرده بودند و با وجود اینکه همراه با القاعده و طالبان‌ علیه آمریکا جنگیده بود، در روند دادرسی  - بر اساس متمم ۱۴ قانون اساسی آمریکا - تبعه ایالات متحده تشخیص داده شد؛ و همین موضوع مباحث حقوقی فراوانی پیرامون موضوع تابعیت قهری در آمریکا به جریان انداخت.

👈 اگر آقای رسایی حداقل این مباحث را دنبال کرده بود، هرگز مدعی نمی‌شد بحث تابعیت قهری در آمریکا یک بحث «من درآوردی» است!

❗️دوستان می‌گویند فرزندان دکتر ظریف می‌توانستند با پُر کردن یک فرم تابعیت قهری خود را باطل کنند.

☑️ ترک تابعیت به این آسانی نیست. شخص متقاضی ابتدا باید در یکی از سفارتخانه‌های آمریکا‌حضور پیدا کند و - ضمن پرداخت مبلغی حدوداً معادل ۱۵۰ میلیون تومان - رسماً تقاضای سلب تابعیت کند. در مرحله بعد‌ باید در تاریخی که برای او تعیین می‌شود برای مصاحبه مجدداً حاضر شود و دلایل خود را برای تقاضای سلب تابعیت بیان کند. در مرحله بعد دلایل او بررسی می‌شود و اگر تازه تشخیص داده شد که از نظر قانون تمام شرایط و معیارها برای پذیرش تقاضای او برآورده شده، کنسول، سفیر  - یا مقامات بالاتر دولت آمریکا - اختیار دارد مطابق اصل «علم قاضی» درخواست متقاضی را رد کند!

☑️ جدا از اینکه فرزندان بزرگسال و مستقل مقامات کشور به هیچ عنوان مکلف به طی کردن چنین فرایندی برای حفظ شغل پدر یا مادر نیستند، از خود بپرسید این چه قانونی است که حضور یا عدم حضور یک مقام عالیرتبه سیاسی در یک پُست حساس در دولت جمهوری اسلامی را منوط به تصمیم‌ یک سفیر یا یک کنسول آمریکایی می‌کند؟

☑️ یعنی حتی به فرض اینکه فرزندان بزرگسال دکتر ظریف بپذیرند این مراحل را در یک سفارتخانه آمریکایی طی کنند، آیا آنوقت به مصلحت است یک مقام آمریکایی برای ماندن یا رفتن دکتر ظریف از معاونت راهبردی ریاست جمهوری تعیین تکلیف کند؟

☑️ اگر آن سفیر یا مقام آمریکایی تصمیم گرفت برای آزار دکتر ظریف - یا هر فرد دیگری در شرایط مشابه - تقاضای سلب تابعیت فرزند او را بپذیرد، همین حضرات که این قانون معیوب را تصویب کرده‌اند نخواهند گفت ظریف با حمایت سفیر آمریکا در معاونت رییس‌جمهور ابقا شد؟

اصلاح قانونی چنین معیوب و غیر اصولی که عملاً به مقامات آمریکایی چنین اختیاری برای مداخله در امور داخلی کشور می‌دهد، قطعا باید اصلاح شود.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

18 Nov, 18:26


پیام محمدجواد ظریف به_یهودیان_جهان
November 18, 2024

محمدجواد ظریف با انتشار ویدیویی خطاب به یهودیان جهان صهیونیسم را ناقض ۱۰ فرمان خواند و از آنها خواست آیین ابراهیمی یهودیت را از شرّ تحریف و جعل و تجاوز و تبعیض نژادی و قتل عام صهیونیستی برهانند. 

متن کامل ترجمهٔ فارسیِ این پیامِ ویدیویی در ادامه می‌آید: 

سلام / شالوم.
سلام و صلح و دوستی نثار همه‌ی آزادی‌خواهان و عدالت‌طلبان جهان، از هر کیش و قوم و زبان. درود بر پیروان همه‌ی ادیان، همه‌ی ابراهیمیان، به هر آیین و باور و قوم و زبان. شالوم بر هم‌میهنان یهودی و همه‌ی پیروان حضرت موسی، در سراسر جهان.
من با نام خداوند واحد مهربان‌مان آغاز می‌کنم: نامی که بیش از هر زمان، به یادآوری آن نیاز داریم تا از گسترش جنگ و کشتار و غارت و تجاوز جلوگیری کنیم.
من به عنوان شهروندی از ملتی کهن با تاریخی سرشار از کثرت‌پذیری و انسان‌دوستی با شما یهودیان جهان سخن می‌گویم. ملت من بیش از دو هزار سال، نماد هم‌زیستی احترام‌آمیز میان مؤمنان ادیان گوناگون و حاملان فرهنگ‌های متنوع و حامیان ارزش‌ها و آرمان‌های متکثر بشری، از اقوام و نژادهای مختلف و زبان‌ها و گویش‌های پرشمار بوده است. حمایت از ستمدیدگان و آوارگان و پناهجویان و گریختگان از قتل عام، صفت تاریخی این ملت بزرگ و پرافتخار بوده است، چه این مظلومان، یهودیان زیر ستم بابلیان حدود ۲۶۰۰ سال پیش بوده باشند، چه یهودیان رانده‌شده از خانه و کاشانه که در خلال دومین جنگ جهان‌گیر در گریز از نازیسم و فاشیسم آواره شده بودند، چه افغانستانیان مهاجر و پناهنده از شر اشغال‌گران خارجی، و چه فلسطینیان و لبنانیان و سوریان فراری از تجاوز و آپارتاید.
 ما ایرانیان در سراسر تاریخ به دنبال صلح بوده‌ایم ولی در پاسداری از وطن کوتاهی نکرده‌ایم، متجاوزان و اشغالگران را درون فرهنگ خود هضم و جذب کرده‌ایم، و هرگز از حمایت ستمدیدگان باز ننشسته‌ایم.
حدود یک دهه پیش، من افتخار داشتم تا در دستاورد بی‌بدیل دیپلماسی چندجانبه برای پایان دادن به بحرانی ساختگی درباره‌ی برنامه‌ی صلح‌آمیز هسته‌ای ایران سهیم باشم. ولی نتانیاهو که خود در جعل این بحران ساختگی نقش داشت، «مأموریت تاریخی» خود را جلوگیری از این توافق هسته‌ای و بر هم زدن آن تعریف کرد: توافقی که می‌توانست تضمین کند آن گرگی که این چوپان دروغگو مدام فریاد می‌زد آمده است، هرگز نمی‌آید.
 آن توافق می‌توانست مبنایی برای دوره‌ی نوینی از صلح و آرامش و همکاری منطقه‌ای و رهایی منطقه از تهدید و تقابل و تنش‌های فزاینده باشد. ولی دیری نپایید که کوشش‌های شیطانی نتانیاهو و شرکای صهیونیست و تندرو او نتیجه داد و این فرصت تاریخی از دولت‌ها و مردم منطقه سلب شد؛ ایشان بودند که در جانب نادرست تاریخ ایستادند.
اکنون نتانیاهو و رژیم او، در کنار حامیان غربی‌اش، بار دیگر در جانب نادرست تاریخ ایستاده‌اند و ماشین آدم‌کشی و ویرانی را در منطقه راه انداخته‌اند، و در این هجوم نسل‌کشانه، با کشتار و جنایت علیه بشریت، خون پنجاه‌‌هزار شهروند عادی ازجمله ده‌هزار کودک را ریخته‌اند. ولی مقاومت دربرابر اشغال با قتل کودکان و حتی رهبران مقاومت نمی‌میرد.
اطمینان دارم که از نظر همه انسان‌ها با مذهب و تبار یهودی، رژیمی تروریستی که کارنامه‌ای جز ملغمه‌ای از تبعیض نژادی،‌ نسل‌کشی، غصب و غارت و خشونت سازمان‌یافته ندارد، نمی‌تواند نماینده‌ی آیین آسمانی و ابراهیمی یهود، که نزد همه‌ی ما محترم است، باشد. بلکه‌، این رژیم و اعمالش تجسم تاریکی‌های نازیسم و فاشیسم است.
 دوستان گرامی، خواهران و برادران،
صهیونیسم مهاجم چیزی نیست جز حرکتی سکولار و تجاوزگر که با فریبکاری از یهودیت برای بسط نقشه‌ی استعمارگرانه و نژادپرستانه‌اش، سوء‌استفاده می‌کند. این رژیم از یاد و نام و خون و جان قربانیان هولوکاست در جنگ جهانی دوم، سوء استفاده می‌کند، در صورتی که صهیونیسم چیزی جز نژادپرستی، ملت‌گرایی جنون‌آمیز، تبعیض نژادی، و نفرت‌پراکنی علیه دیگر ملت‌ها و ادیان نیست.  صهیونیست‌ها به‌دروغ خود را نماینده و پناهگاه یهودیان جهان وانمود می‌کنند، در حالی که در عمل، بزرگترین دشمن اعتبار و امنیت آنان هستند.
این رژیم نه‌تنها حامل و عامل ده فرمان حضرت موسی علیه‌السلام نیست، بلکه تک‌تک آن ده فرمان رحمانی را نقض کرده است:
معبود یکتای این رژیم قدرت است، نه خداوند. این رژیم یهودیان و غیریهودیان را در پیشگاه صهیونیسم به قربانگاه می‌برد. این رژیم نام خدای خالق را بیهوده بر زبان می‌آورد تا نسل‌کشی را توجیه کند. این رژیم آبرو و افتخار همه‌ی یهودیان در طول تاریخ را بر باد می‌دهد. این رژیم با برپایی کمپ‌های تجاوز به گروگان‌های فلسطینی پرده‌ی حرمت ایشان را می‌درد. شغل تمام‌وقت این رژیم دزدیدن سرزمین و خانه‌وکاشانه مردم است. این رژیم از اشاعه‌ی شهادت دروغ، صنعتی جهانی ساخته است.

اندیشه ها

18 Nov, 18:26


این رژیم دیگران را جانوران انسان‌نما می‌شمارد و خانه و کاشانه و روستاها و سراسر کشورشان را غصب می‌کند. و این فهرست ادامه دارد.
هم‌وطنان یهودی من، یهودیان سراسر گیتی، شما فقط از مشاهده‌ی جنایاتی که صهیونیست‌ها علیه دیگران مرتکب شد‌ه‌اند، به وحشت نیفتاده‌اید، بلکه شما خودتان هم قربانیان تجاوز صهیونیسم به هویت و باورهایتان هستید. چنان که تا کنون در پایتخت‌های کشورهای غربی همراهی خود را با قربانیان مظلوم صهیونیسم در فلسطین و دیگر نقاط جهان ابراز کرده‌اید، بر این ایستادگی، استوار بمانید. به حمایت خود از کسانی که در خط مقدم این مقاومت، از شرف انسانی پاسداری می‌کنند، ادامه دهید. آیین ابراهیمی یهودیت را از شرّ تحریف و جعل و تجاوز و تبعیض نژادی و قتل عام صهیونیستی برهانید. 
ملت ایران را در این مقاومت شرافتمندانه و عدالت‌خواهانه همراه و پشتیبان خود بدانید.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

16 Nov, 15:58


🔴 مکتب پرستان تنگ نظر و خداپرستان بالغ
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 مخاطبی عزیز در پی پرسش انتهایی یادداشت پیشین که «با کدامین خدا پایان خشونت و فساد دینی رقم خواهد خورد؟»، جویای پاسخ از منظرگاه نویسنده شد. برای پاسخ به این پرسش شاید نیاز به یادآوری نباشد که منظور از کدامین خدا، کدام فهم و دریافت از خداست و فرض بر این است که الهیات سیاسی که معطوف به خشونت و فساد باشد یا امکان توجیه و چشم پوشی از آن را فراهم کند، نمی‌تواند منتسب به الاه باشد؛ هرچند متألهان یا روحانیان مدعی آن باشند.

⬅️ این بسیار مهم است که چه فهمی از خدا داشته باشیم و چه مکتبی حول این فهم شکل بگیرد. «لوتر» آن زمان که تعریفی از خدا ارائه داد تا دینداران را از قید و بند غیر خدا، روحانیان و نهاد و تشکیلات عریض و طویل و دنیا زده دین براند و آزاد و مستقل کند، هرگز نمی‌دانست، این فهم جدید از خدا، خدای قادر مطلقی که اراده بشر در اراده بی‌منتهای او محو می‌شود و مسلوب الاختیار است، خود موجب ظهور خشن‌ترین حکومت دینی تاریخ توسط «کالون» می‌شود. لوتر با این فهم جدید از خدا می‌خواست، چنین نتیجه بگیرد که تنها خدا شایسته اراده کردن و فرمانبری است؛ «بنابراین فرمانبری اراده بشری از اراده الهی، مسیحیان را از همه اشکال تعهد می‌رهاند».

⬅️ فساد عالی‌ترین مقامات روحانی، انزجار لوتر را برانگیخت و تردیدهای عمیقی را در باب اقتدار آنها نه تنها در زمینه سیاسی که به عنوان متولیان نهاد دینی در او ایجاد کرد. آنچه به عنوان مکتب لوتری مبتنی بر فهم جدیدش از خدا شکل گرفت، می‌توانست، توسط کشیشی که خود را از مصلحان دینی می‌دانست، به چنان اقتدار هول انگیزی درافتد که هرگز لوتر تصور نمی‌کرد و جالب اینکه قرن‌ها بعد، آنچه به عنوان مکتب کالونی گسترش یافت، از محتوای خشن خود خالی و آموزه‌های آزادی بخش لوتری آن برجسته شد.

⬅️ «استفان تسوایگ» بر این باور است، «کمابیش هیچ گاه نبوده است که آموزه‌های یک مکتب پس از گذشت یک سده، همانی بماند که آموزگار آن در آغاز طلب می‌کرد»، همین گونه است در مورد ادیان و یا حتی مکاتب غیر الهیاتی، فلسفی و ماتریالیستی. حتی این در مورد رهبران انقلاب‌ها نیز دیده می‌شود که پس از انقلاب، ممکن است، بنیادگرایانه‌ترین یا نوگرایانه ترین برداشت‌ها از اندیشه‌های یک رهبر انقلابی صورت بندی شود و حول آن احزابی شکل بگیرد که در تضاد معناداری نسبت به یکدیگر به رقابت بر می‌خیزند.

⬅️ خدای کالون، همان خدای لوتر بود؛ اما چون خدای قادر مطلقی بود که هرچه ‌بخواهد، می‌کند و انسان در برابرش هیچ اراده و آزادی عملی ندارد، کافی بود، در این میان، یکی توهم جانشینی این خدا را بر روی زمین در سر بپروراند و در هیبت یک رهبر خشک اندیش، عنان گسیخته و فساد پرور، چون کالون ظاهر شود، کسی که «به طور طبیعی، همه نویسندگان و گویندگانی را که طوطی صفتانه به تکرار آموزه‌های مکتبی او نپردازند، کج اندیش و گمراه می‌داند»؛ در حالی که تاریخ جهان ثابت کرده است، بسیاری از گمراهان دور از خدای حقیقی، همین‌هایی هستند که خدا را به قدر ذهن محدود خود تصور کرده و خود را نماینده مکتب الهی می‌دانند، مکتبی که آن را حقیقت محض دانسته و تنها خویش را بر حق و لا غیر.

⬅️ می توان ادعا کرد، دور از باور است که خدا انسان‌ها را دو پاره و چند پاره و در ستیز بخواهد، جایی که خود حتی از پیروان ادیان مختلف می‌خواهد، کافیست همه شما حول نام من و پرستش من متحد شوید، چونان پرتوهای خورشید که همه در یک منبع، یگانه هستند. به تعبیر تسوایگ « همه بدبختی‌ها از مکتب پرستان تنگ نظر برآمده است که نابردبارانه، اندیشه‌هایشان و جهان نگری‌شان را یگانه، درست دانسته‌اند. تنها این متعصبان خویشتن ستای یک سویه اندیشند که با ستیزه جویی‌های متکبرانه،  صلح و آرامش جهان را هم می‌زنند و یکپارچگی طبیعی آدمیان را به یکدیگر ستیزی و دو پارگی بدل می‌کنند».

⬅️ لذا تنها می‌توان با خدایی، جهان را یگانه دید که آن خدا را به باور «مولانا» در میان جانمان حاضر ببینیم، خدایی که به تعبیر خودش «از رگ گردن به ما نزدیک‌تر» است و شاید بتوان او را همان خدایی دید که در دوران بلوغ بشر و در دوران مدرن، خدایی شبیه خدای «هگل» یا خدای «کانت» باشد. اینجاست که حتی اگر احساس نیازی به الهیات سیاسی شد، آن یک الهیات سیاسی مدرن، متناسب با جامعه هست که در آن باورمندان و خداپرستان بالغ و آگاه به خویشتن، از درون، توسط عقلانیت و اخلاق کانتی یا روح هگلی یا همان خدایی در میان جانشان، هدایت و رشد یافته و اکنون خویش، حاکم بر سرنوشت سیاسی خویش هستند؛ نه الهیات سیاسی سنتی که می‌تواند، توجیه گر هر خشونت و فساد برای حاکم ساختن قیومیت خدای خویش بر انسان نابالغ باشد و او را تا مرز کفر برآشود.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

16 Nov, 15:57


🔴 پایان خشونت و فساد دینی؟
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 روزهای پایانی آبان ماه مرا بار دیگر عمیقاً به فکر درباره استادم، زنده یاد «داود فیرحی» فرو می‌برد، کسی که کلاس‌های درسش، یکی از پربارترین کلاس‌های درس دوره دکترا بود، آنجایی که اندیشه های «جان لاک» و «میرزای نایینی» را در زمینه تطبیق الهیات سیاسی بر دموکراسی برابری می دادیم یا  اشکال مختلف الگوهای دولت - تمدن را بررسی می‌کردیم و کم کم زاویه فکری خود را از اندیشه‌های استاد، صیقل یافته‌تر می‌دیدم؛ گرچه به واقع اندیشه‌های وی و حوزه مطالعاتی هیچ استادی را به این اندازه نزدیک به دغدغه‌های فکری خویش نمی‌ یافتم.

⬅️ داود فیرحی آنگاه که قربانی تعلل در واکسینه کردن جامعه در برابر «ویروس کرونا» شد، گرچه عمر علمی پرباری داشت؛ ولی هنوز میوه اصلی تکاپوهای علمی خویش را نچیده بود؛ چرا که چنین برمی‌آمد، وی در حال تلاش برای رسیدن به یک الهیات سیاسی جدید بود، یک الهیات سیاسی، واجد عناصر بالای دموکراتیک. البته به واقع روشن نیست، اگر داود فیرحی، رویدادهای تلخ و در عین حال تأمل برانگیز و تحول ساز ۱۴۰۱ و سپس جنگ خونبار و ویرانگر غزه را به نظاره می‌نشست، هنوز بر این باور بود که می‌توان الهیات سیاسی را اصلاح کرد یا تمام قد از الهیات سیاسی عبور می‌کرد.

⬅️ به نظر می‌رسد، فیرحی در نسبت با نظم سیاسی با یا بدون ارجاع به اقتدار الهی که از اوایل قرن نوزدهم، دو شیوه متفاوت پرداختن بدان در غرب رشد کرده بود و زمینه ایجاد دو مکتب فلسفه سیاسی را فراهم ساخته بود؛ گرچه متأثر از «روسو» و نحله فکری وی بود؛ ولی به وصف روحانی بودنش نمی‌توانست، با آنها بر سر این باور از دین هم داستان باشد که «دین در عمیق‌ترین سطح خود جلوه‌ای از ذات خود ذهن است» و انسان برای اینکه به لحاظ روانشناختی و اجتماعی با خودش آشتی کند، باید به فهم عقلانی و اخلاقی از آن دست پیدا کند؛ نه برای چیزی مانند «رستگاری» در الهیات سنتی. فیرحی چه آگاه به این باور از دین یا ناآگاه از آن، کارش در ارائه یک الهیات سیاسی مدرن در الگوگیری از مکتب فلسفه سیاسی که به نظر متأثر از آن می‌بود، دشوار می نمود.

⬅️ می‌توانیم دو مکتب فلسفه سیاسی را که در زمینه نسبت دین و سیاست در غرب مدرن رشد کرد، «فرزندان «هابز» و فرزندان روسو بنامیم». به زبان ساده می‌توان گفت، در نظر فرزندان هابز تنها در صورتی می‌توان از خشونت و فساد الهیات سیاسی، رهایی یافت که در سرچشمه‌های ایمان مردم تشکیک ایجاد کرد و آنها را به این باور رساند که باورهای دینی‌شان به سبب نادانی، ترس و شهوت است و وقتی به روحانیان بی اعتماد شدند، «شاید طلسم الهیات سیاسی شکسته می شد و در نتیجه و تنها در همین صورت، ممکن بود، اندیشه هوشیارانه در باب زندگی سیاسی شروع شود».

⬅️ فرزندان روسو، متأثر از وی بر این باور بودند که «دین اصیل، هیچ ربطی به نادانی، ترس یا شهوت نداشت. این نهادهای دینی و سیاسی فاسد بودند که با وارونه کردن ایمان اخلاقی، آب به آسیاب خرافه ریخته، احساس اخلاقی را تنزل داده و مومنان را نسبت به یکدیگر، نامتساهل و خشن کرده بودند». آنها بر این عقیده بودند که «هر تمدن شناخته شده‌ای بر دین استوار شده؛ نه فلسفه. در جوامع سالم، دین به برقراری تعهد اجتماعی و تشویق فداکاری در راه خیر عمومی کمک کرده است».«کانت» و «هگل» از این مکتب فلسفه سیاسی بودند؛ اما الهیات سیاسی آنها کاملاً جدید بود؛ نه آن الهیات مسیحی سنتی، الهیاتی که خدا را آن «خدای قادر متعال» نمی‌دید که بیرون از ماست و احکام و دستوراتی را به نام دین بر ما ملزم ساخته است؛ بلکه چنانچه گفته شد از نظر آنها «دین در عمیق‌ترین سطح خود، جلوه‌ای از ذات خود ذهن است».

⬅️ حال سوال اینجاست: اگر مانند فیرحی، مکتب دوم را بپذیریم؛ بدون اینکه باور ما نسبت به خدا تغییر کند، می‌توانیم همچنان امید به تاسیس الهیات سیاسی مدرن داشته باشیم؟ وقتی فیرحی هنوز از «فقه سیاسی» سخن می‌گفت، بیانگر این بود که از الهیات سنتی عبور نکرده است، آیا او دچار پارادوکس بود یا این مسئله را نزد خود حل کرده بود؟ به واقع به زعم وی با کدامین خدا پایان خشونت و فساد دینی رقم خواهد خورد؟



🆔 @andishehayee

اندیشه ها

14 Nov, 21:09


داوری اردکانی:کشور در شرایط کنونی بیش از همیشه به فلسفه نیاز دارد
November 13, 2024 by سارا فرجی
به گزارش خبرنگار مهر، کمیته اندیشه سیاسی انجمن علوم سیاسی ایران با همکاری گروه فلسفه خانه اندیشمندان علوم انسانی به مناسبت روز جهانی فلسفه، نشست «ایرانشناسی «ایرانی» و دلالت‌های فکری آن برای امروز» را در خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار کرد.
رضا داوری اردکانی، چهره ماندگار فلسفه و فیلسوف معاصر کشورمان یکی از میهمانان این نشست بود که سخنان خود را در قالب پیامی به جلسه صادر کرد.
داوری اردکانی گفت: باید از دوستان و همکاران عزیزی که به مناسبت روز جهانی فلسفه پیشنهاد کرده‌اند به مسئله ایران بیاندیشیم سپاسگزار بود. اما شاید کسانی بگویند ایران به عنوان یک کشور مسئله فلسفه نیست. اینان به اعتباری حق دارند زیرا کشور ماهیت ثابت ندارد و از چیستی آن نمی‌توان پرسید. ایران یک ذات تاریخی است. ماهیت تاریخی امر پایداری است که شئونش در تاریخ دگرگون می‌شود. اما جوهری دارد که همانکه بود می‌ماند.
وی افزود: ایران گرچه در طی تاریخ دگرگونی‌های بسیار داشته، همواره ایران بوده و ایران مانده است. از ایران سه درک و شناخت می‌توان داشت: اول، درک جغرافیایی -سیاسی، دوم، درک فرهنگی- تاریخی و بالاخره سوم، درک و دریافت ایران به عنوان وطن. از نظر جغرافیایی- سیاسی ایران کشوری است دارای حدود و مرزهای جغرافیایی و دارای حکومتی که نامش جمهوری اسلامی است. وصف جغرافیایی-سیاسی وصف رسمی کشور ایران است. اما کشوری که هزاران سال تاریخ دارد، در وصف رسمی نمی گنجد. ما هزاران سال تاریخ مضبوط و مکتوب داریم و از حدود ٢٠٠ سال پیش با دنیای جدید مواجه شده‌ایم. از آن زمان آثار و آداب و آرا جدید نه فقط در کشور ما بلکه در سراسر روی زمین آغاز به انتشار کرده و منشأ دگرگونی بزرگی در سراسر جهان شده است. تا آن زمان، هیچ تاریخی به اندازه تاریخ ایران پرماجرا نبوده است و شاید تاریخ هیچ منطقه‌ای از جهان قدیم را نتوان با تاریخ ایران قیاس کرد. ایران، سرزمین و جلوه گاه دین و دانش و هنر و فرهنگ و اخلاق و سیاست بوده است.
چهره ماندگار فلسفه کشورمان گفت: اینکه ما از این تاریخ چه آموخته و می‌توانیم بیاموزیم و اکنون در چه وضعی از دانایی و خرد قرار داریم مطلب بسیار مهمی است. اشاره شد که معنی ایران با وصف جغرافیایی-سیاسی تمام نمی‌شود، بلکه ایران را با توجه و تذکر به عظمت دیرینش می‌توان شناخت. این شناخت مخصوصاً از آن جهت لازم است که ما را متوجه آینده می‌کند. برای اینکه وضع و موقع کنونی ایران را درک کنیم لازم است بدانیم که با فرارسیدن دوران تجدد ما هم مثل همه اقوام دیگر جهان، دچار انقطاع و گسست تاریخی شدیم. تجدد صرفاً سودای تسخیر سرزمین‌ها و غلبه سیاسی-اقتصادی نبود، بلکه تفکر و نظمی تازه از زندگی بود که بر اساس اصول و مبانی خاص و تلقی تازه از عالم و آدم قوام یافت. اقوام جهان در برابر انتشار و رواج نظم و شیوه جدید زندگی عکس العمل یکسان نداشتند مثلاً کشوری مثل ژاپن تاریخش را خیلی زود به راه جدید غرب پیوند زد. اما اقوامی هم بودند که تجدد را نشناخته رد کردند و احیاناً در برابرش ایستادند. این ایستادگی کمتر اندیشیده و بلکه بیشتر طبیعی بود. فی المثل در عالم اسلام و در کشوری مثل ایران، نمی‌توانستند بپذیرند که کار حکومت از دین جدا باشد.
وی ادامه داد: علمای دین تجدد را نپذیرفتند و با بعضی اصول آن و مخصوصاً با اصل استقلال سیاست از دین مخالفت کردند. در سرزمین ما از هزاران سال پیش میان حکومت و دین جدایی نبوده و دین و دولت با یک قرارداد نانوشته کار حکومت و اداره جامعه و مناسبات و معاملات را میان خود تقسیم کرده بودند.
رئیس سابق فرهنگستان علوم در ادامه گفت: پس از آن در کشور ما هیچ حادثه مهمی بیرون از تقابل قدیم و جدید روی نداده و وضع فکری کنونی نیز نتیجه شدت یافتن این تقابل است. این دوره را می‌توان فصل جدیدی در تاریخ ایران دانست که گرچه در آن کوشش‌هایی برای تخفیف جدال میان قدیم و جدید صورت گرفته، ثمر مؤثر و کارساز از آن عاید نشده است. با پیشامد انقلاب مشروطه این تقابل می‌توانست به مسئله سیاست روز تبدیل شود. ولی اولین جلوه‌های آن بیشتر امیدوارکننده بود. مراجع دینی در تهران و در عتبات و از جمله شیخ فضل الله نوری از مشروطیت استقبال کردند. میرزای نائینی کتاب تنبیه الامه را نوشت و در آن طرحی از سازش میان قدیم و جدید تدوین کرد. ولی ظاهراً هنوز وقت صلح و حتی آتش بس نرسیده بود و خیلی زود اختلاف ظاهر شد و با اعدام شیخ فضل الله همه تمهیدات صلح بر هم خورد و به مشروطیت آسیب بزرگ رسید. از آن پس، کوشش‌ها تقریباً همه صرفاً سیاسی و بدون مبنای فکری و فرهنگی بود.

اندیشه ها

14 Nov, 21:09


از چند دهه پیش هم که می‌رفت مسئله به صورت تازه ای مطرح شود، موجی از کینه و خشم و دشنام و افکار عامیانه پوشیده در الفاظ و عبارات شبه فلسفی در برابر آن برخاست و قضیه را لوث کرد و در نتیجه نهال پژمرده روشنفکری ایران نیز پژمرده‌تر شد. البته امکان‌ها و شرایط تاریخی با حرف‌های سطحی این یا آن گروه دیگرگون نمی‌شود، اما وقتی تفکر نباشد نمی‌توان شرایط امکان‌ها و مسیر آینده را بازشناخت. گذشت زمان نیز نشان داد که اندیشه معاصر ما به کدام سمت رفته است. اثر مستقیم این نزاع این بود که ارتباط میان گذشته و آینده پوشیده‌تر شد و تقریباً از یادها رفت. در شرایطی که تجدد همه جهان را مسخر کرده، اقوام و کشورها که نمی‌دانند چه روی داده، معلوم نیست که چرا و با چه چیز مخالفت می‌کنند.
داوری اردکانی ادامه داد: تجدد رأی و نظر نیست که بتوان با آن موافقت یا مخالفت کرد بلکه راهی است که با اراده به قدرت آغاز شده و به تدریج اقتضاها و ضرورت‌های تاریخیش، ضرورت زندگی همه مردم جهان شده است. این ضرورت‌ها امر تاریخی است. نه اینکه با رد و قبول اشخاص پدید آمده باشد و با مخالفت بتوان آن را از میان برد. مشکل تقابل میان قدیم و جدید، با پنهان کردن قضیه و ارائه راه حل های عامیانه رفع نمی‌شود و چه بسا از این انکار و سطحی اندیشی آسیب‌های بزرگ به کشور برسد. پایین آوردن اختلاف‌های تاریخی تا سطح نزاع‌ها و دشمنی‌های سیاسی و نظامی غالباً بی وجه، نشانه ناآشنایی با جان سیاست و روگرداندن از خرد عملی است. اکنون وظیفه ما این است که به وضع ایران بیاندیشیم. تاریخ ما هم مثل تاریخ همه اقوام و مردمان و سرزمین‌ها شکست و پیروزی و غم و شادی و رکود و رونق داشته و متأسفانه در دو قرن اخیر سهم پیروزی و رونق و نشاط علمی-فرهنگی و شادی رو به کاهش بوده است. اشاره شد که غیر از ایران جغرافیایی- سیاسی و فرهنگی-تاریخی ایران دیگری هم هست که با دوستی و دلبستگی مردمان به سرزمین و گذشته و آینده اش تحقق می‌یابد. ایران جغرافیایی-سیاسی و ایران تاریخی- فرهنگی اجزا ایران وطنند، اما تا وقتی جان‌های مردمان در دوستی با آنها متحد نشوند، ایران وطن نمی‌شود.
وی افزود: وطن سرزمین و تاریخ محبوب اقوام و مردمانی است که یادها و خاطرات مشترک تاریخی دارند. وطن جای همبستگی و پناه زندگی و سکونتگاه دائمی مردمان است. در عالم کنونی که کشورها از حیث دانش و تکنولوژی در یک سطح و مرتبه نیستند، طبیعی است که بعضی دانشمندان که کشور به آنها نیاز ندارد و نمی‌تواند از علمشان بهره مند شود مهاجرت کنند. از این بابت نباید چندان نگران بود. مهم این است که اساس پیوستگی با وطن سست نشود، که این سستی آسیبی بزرگ است و وطن را رنجور و بیمار و افسرده می‌کند. به نظر می‌رسد که ایران اکنون دردمند و تنها و افسرده خاطر است و به وفاداری و غمخواری نیاز دارد. وطن دیار الفت و مهر و دوستی همه مردمان است و هیچ دسته و گروهی نباید آن را ملک و مال خود و وسیله رسیدن به مقاصد و سوداهای خود بینگارد. این ما هستیم که به وطن تعلق داریم. وقتی وطن گروگان گروه‌ها و فرقه‌ها و وسیله‌ای در دست آنان باشد، دیگر پناه امن و مایه امید و آزادی و عدالت نیست و اینها که نباشند کارش به درماندگی و انزوا و تنهایی می‌کشد. اکنون ایران دردمند و تنهاست و برای اینکه به عمق این تنهایی پی ببریم لازم نیست به رفتاری که دشمنان و کین توزان با ما دارند نظر کنیم. ما ستمدیده ایم که در جهان پر از کینه و کدورت باید تا می‌توانیم از ستمدیدگان حمایت کنیم و حتی توقع نداشته باشیم که از این حمایت سپاسگزار باشند. ولی آیا تلخ و دردناک نیست که ستمدیده، حمایت دوست خود را با اکراه و منت بپذیرد؟
رئیس سابق فرهنگستان علوم در پایان گفت: وظیفه فلسفه در دیار ما مثل همه کشورها اندیشیدن به حدود درک و فهم موجود و تحقیق در وضع خرد و بی خردی و نادانی و توانایی و ناتوانی است. ظاهر این است که خودآگاهی به جهل و بی خردی و نادانی و ناتوانی در حدی نیست که ما را از غرور خطرناک برهاند. ما نباید از این نکته غافل باشیم که گره کار فروبسته کشور جز با آگاهی به حدود دانایی و نادانی و توانایی و ناتوانی و خردمندی و بی خردی گشوده نمی‌شود. این است که کشور در شرایط کنونی بیش از همیشه به فلسفه نیاز دارد و برای اینکه پایدار بماند باید بتواند به وضع کنونی و امکانات آینده آن بیندیشد. ما هم بهتر است کمتر غم روزگار بخوریم و بیشتر غمخوار ایران باشیم.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

13 Nov, 19:53


«حجاب اجباری در بحران»

🖍بهروز مرادی

در روزهای اخیر، خبرهای ناشی از خودآسیبی و خودکشی دخترکان دانش‌آموز در نتیجه‌ی فشار برای رعایت حجاب اجباری به آنها، یک‌بار دیگر فجایع ناشی از این طرحِ شکست‌خورده را نمایان ساخته است.

پیش از این گفتیم و نوشتیم که حجاب اجباری از منظرهای مختلف؛ بحران‌زا، به بن‌بست‌رسیده و شکست‌خورده است.
بحران چه در وجود یک فرد و چه در رفتار جمعی علامت اختلال و بدکارکردی است و نیازمند بازبینی و تجدیدنظر در رفتار.

از منظر پیامدسنجی اجتماعی؛
موفقیت یک طرح را ازجمله می‌توان از طریق سنجش و ارزیابی پیامدهای مثبت و منفی آن تعیین نمود. بیش از چهار دهه از پیاده‌سازی طرح حجاب اجباری در جامعه می‌گذرد. مشاهده‌ی واقعیات اجتماعی در خصوص میزان رعایت این طرح در جامعه این پیام را به پژوهشگر بی‌طرف مخابره می‌کند که تحمیل حجاب اجباری نتوانسته زنان را محجبه‌تر و به رعایت الگوی مورد نظر تحمیلیِ حجاب، مجاب و مجبور نماید، بلکه مقاومت اجتماعی علیه حجاب اجباری بویژه در میان زنان و دختران نسل جدید نشان می‌دهد که تحمیل نتیجه‌ی معکوس داده، آنچنانکه امروزه و بویژه پس از جنبش زن، زندگی، آزادی، می‌توان از نوعی بحران حاد در رابطه‌ی میان تحمیل‌کنندگان و تحمیل‌شوندگان سخن گفت. پیامدهای ناگوار و فاجعه‌بار اجرای یک طرح؛ نادرستی آن را اعلام می‌کنند.

از منظر روانشناسی؛
بارها فیلم‌هایی در فضای مجازی منتشر گردیده که نشان می‌دهند رفتار مأموران تحمیل کننده‌ی حجاب اجباری با زنان و دختران نامناسب و حتی زننده است، آنچنانکه احساسات عمومی مردم و حتی دیندارانِ متشرع را نیز جریحه‌دار ساخته است. این رفتارها در بسیاری از موارد تحقیرآمیز است، به ساحت فرد اهانت می‌کند، حریم محترم انسان را زیر پا می‌نهد، کرامت آدمی را نفی می‌کند، حق بشر مخلوق خدا را برای انتخاب پایمال می‌سازد و حتی گاه او را مورد تهاجم فیزیکی و لعن و توهین و افترا قرار می‌دهد. اینها همه تحقیر انسان است و انسان‌های باشخصیت تحقیر را نمی‌پذیرند و علیه آن واکنش نشان می‌دهند.
واقعیات اجتماعی نشان داده‌اند که طراحان و مجریان خیابانی این طرح شوربختانه فاقد توانایی ارزیابی تاثیرات روانشناختی رفتار خشونت‌آمیز ویرانگر خود بر مردم می‌باشند و به خشونت به مثابه راه‌حل می‌نگرند، درحالیکه خشونت هرگز راه‌حل نیست، بلکه ویران‌کننده و بحران‌ساز است.

از منظر جامعه‌شناسی دین؛
طرحی که به نام دین تحمیل می‌کند، حق انتخاب انسان را به نام دین محترم نمی‌شمرد و آزادی انسان را به نام دین زیرپا می‌نهد، موجب گریز از دین می‌شود. هرگاه نتیجه‌ی طرحی گریز از دین باشد، این معنی را به ذهن متبادر می‌سازد که آن طرح در مقام ماهیت برخطاست.

از منظر الهیاتی و قرآنی؛
پیش از این، نویسنده‌ی این مطلب در یادداشت‌ها و گفتارهای مختلف مطرح نموده بود که قرآن اگرچه از برهنگی جاهلی پرهیز داده و زنان و مردان را از تبدیل بدن خود به سرمایه‌ای برای ابراز خود منع کرده و انسان را به برساختن هویتی معنوی بر پایه‌ی ارزش‌های انسانی و باطنی دعوت نموده، اما بااینحال بر آن نبوده تا این هدف متعالی را با زور و خشونت به مردم تحمیل نماید. در قرآن زور و اجبار و تحمیل به رسمیت شناخته نشده (بقره:۲۵۶) و اصولاً ارزش‌های معنوی را نمی‌توان با تحمیل و اجبار به درون انسان تزریق کرد.
مضاعف بر این؛ در قرآن هیچگونه ردپایی از حجاب اجباری وجود ندارد و دو آیه‌ای که در قرآن در مورد حجاب سخن گفته‌اند، نه تنها فاقد مخاطب عام می‌باشند، بلکه به نظر نویسنده‌ی این مکتوب، به پوشش سر و مو نیز اشاره‌ای ندارند. (ر.ش.به: سوره‌ی احزاب:۵٩ و سوره‌ی نور:٣٠)

بررسی این منظرهای زیست جمعی نشان می‌دهند طرح حجاب اجباری نه مطابق آزاداندیشی و آزادزیستی قرآن است و نه در عمل، تحمیل‌کنندگانِ آن را به نتایج دلخواه رسانده است.

اکنون نیز بحران تحمیلِ زوربنیانِ حجاب اجباری و اذیت و آزار دخترکان ایرانی آنچنان شدت یافته که کار به خودکشی آنان کشیده است.

دیگر چه اتفاقاتی باید روی بدهد تا تحمیل‌کنندگان دست از زور و استبداد و تحمیل به نام دین بردارند و موجب مرگ دخترکان ایران نشوند؟

                           ٢٢ آبان ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

13 Nov, 19:52


🔴 پایان خشونت و فساد دینی؟
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 روزهای پایانی آبان ماه مرا بار دیگر عمیقاً به فکر درباره استادم، زنده یاد «داود فیرحی» فرو می‌برد، کسی که کلاس‌های درسش، یکی از پربارترین کلاس‌های درس دوره دکترا بود، آنجایی که اندیشه های «جان لاک» و «میرزای نایینی» را در زمینه تطبیق الهیات سیاسی بر دموکراسی برابری می دادیم یا  اشکال مختلف الگوهای دولت - تمدن را بررسی می‌کردیم و کم کم زاویه فکری خود را از اندیشه‌های استاد، صیقل یافته‌تر می‌دیدم؛ گرچه به واقع اندیشه‌های وی و حوزه مطالعاتی هیچ استادی را به این اندازه نزدیک به دغدغه‌های فکری خویش نمی‌ یافتم.

⬅️ داود فیرحی آنگاه که قربانی تعلل در واکسینه کردن جامعه در برابر «ویروس کرونا» شد، گرچه عمر علمی پرباری داشت؛ ولی هنوز میوه اصلی تکاپوهای علمی خویش را نچیده بود؛ چرا که چنین برمی‌آمد، وی در حال تلاش برای رسیدن به یک الهیات سیاسی جدید بود، یک الهیات سیاسی، واجد عناصر بالای دموکراتیک. البته به واقع روشن نیست، اگر داود فیرحی، رویدادهای تلخ و در عین حال تأمل برانگیز و تحول ساز ۱۴۰۱ و سپس جنگ خونبار و ویرانگر غزه را به نظاره می‌نشست، هنوز بر این باور بود که می‌توان الهیات سیاسی را اصلاح کرد یا تمام قد از الهیات سیاسی عبور می‌کرد.

⬅️ به نظر می‌رسد، فیرحی در نسبت با نظم سیاسی با یا بدون ارجاع به اقتدار الهی که از اوایل قرن نوزدهم، دو شیوه متفاوت پرداختن بدان در غرب رشد کرده بود و زمینه ایجاد دو مکتب فلسفه سیاسی را فراهم ساخته بود؛ گرچه متأثر از «روسو» و نحله فکری وی بود؛ ولی به وصف روحانی بودنش نمی‌توانست، با آنها بر سر این باور از دین هم داستان باشد که «دین در عمیق‌ترین سطح خود جلوه‌ای از ذات خود ذهن است» و انسان برای اینکه به لحاظ روانشناختی و اجتماعی با خودش آشتی کند، باید به فهم عقلانی و اخلاقی از آن دست پیدا کند؛ نه برای چیزی مانند «رستگاری» در الهیات سنتی. فیرحی چه آگاه به این باور از دین یا ناآگاه از آن، کارش در ارائه یک الهیات سیاسی مدرن در الگوگیری از مکتب فلسفه سیاسی که به نظر متأثر از آن می‌بود، دشوار می نمود.

⬅️ می‌توانیم دو مکتب فلسفه سیاسی را که در زمینه نسبت دین و سیاست در غرب مدرن رشد کرد، «فرزندان «هابز» و فرزندان روسو بنامیم». به زبان ساده می‌توان گفت، در نظر فرزندان هابز تنها در صورتی می‌توان از خشونت و فساد الهیات سیاسی، رهایی یافت که در سرچشمه‌های ایمان مردم تشکیک ایجاد کرد و آنها را به این باور رساند که باورهای دینی‌شان به سبب نادانی، ترس و شهوت است و وقتی به روحانیان بی اعتماد شدند، «شاید طلسم الهیات سیاسی شکسته می شد و در نتیجه و تنها در همین صورت، ممکن بود، اندیشه هوشیارانه در باب زندگی سیاسی شروع شود».

⬅️ فرزندان روسو، متأثر از وی بر این باور بودند که «دین اصیل، هیچ ربطی به نادانی، ترس یا شهوت نداشت. این نهادهای دینی و سیاسی فاسد بودند که با وارونه کردن ایمان اخلاقی، آب به آسیاب خرافه ریخته، احساس اخلاقی را تنزل داده و مومنان را نسبت به یکدیگر، نامتساهل و خشن کرده بودند». آنها بر این عقیده بودند که «هر تمدن شناخته شده‌ای بر دین استوار شده؛ نه فلسفه. در جوامع سالم، دین به برقراری تعهد اجتماعی و تشویق فداکاری در راه خیر عمومی کمک کرده است».«کانت» و «هگل» از این مکتب فلسفه سیاسی بودند؛ اما الهیات سیاسی آنها کاملاً جدید بود؛ نه آن الهیات مسیحی سنتی، الهیاتی که خدا را آن «خدای قادر متعال» نمی‌دید که بیرون از ماست و احکام و دستوراتی را به نام دین بر ما ملزم ساخته است؛ بلکه چنانچه گفته شد از نظر آنها «دین در عمیق‌ترین سطح خود، جلوه‌ای از ذات خود ذهن است».

⬅️ حال سوال اینجاست: اگر مانند فیرحی، مکتب دوم را بپذیریم؛ بدون اینکه باور ما نسبت به خدا تغییر کند، می‌توانیم همچنان امید به تاسیس الهیات سیاسی مدرن داشته باشیم؟ وقتی فیرحی هنوز از «فقه سیاسی» سخن می‌گفت، بیانگر این بود که از الهیات سنتی عبور نکرده است، آیا او دچار پارادوکس بود یا این مسئله را نزد خود حل کرده بود؟ به واقع به زعم وی با کدامین خدا پایان خشونت و فساد دینی رقم خواهد خورد؟


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

13 Nov, 19:48


♦️به‌هنجارسازی‌ی مرگ و تخریب زنده‌گی محکوم است

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۳ آبان ۱۴۰۳

در اخبار آمده است که آقای سیامک سنجری نخست درخواست آزادی‌‌سازی‌ی برخی زندانیان سیاسی را کرده و تهدید به خودکشی نموده و سپس خودکشی کرده است.

من نمی‌دانم او چه احوالی داشته و بر او چه رفته است. در باره‌ی او اینک داوری نمی‌کنم، اما به‌هنجارسازی‌ی مرگ را با هر نام و هدفی محکوم می‌کنم و غیرقابل قبول می‌دانم.

ما همه‌گی روزی می‌‌میریم. اینک اما زنده ایم. زنده‌گی به ما فرصت کنش و آفرینش‌گری می‌دهد. پیش‌انداختن مرگ از نظر من محکوم است زیرا نفی امکانات آینده و نفی زاینده‌گی و آفرینش‌گری‌ی کنش‌های ما است. همیشه برای مردن فرصت هست. برای گشوده بودن به امکانات آینده، شجاعت زیستن لازم است. فقدان شجاعت زیستن را نمی‌توان و نباید توجیه کرد. به‌هنجاری‌سازی‌ی مرگ به‌هیچ‌وجه قابل قبول نیست.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

12 Nov, 18:02


🔴 پایان خشونت و فساد دینی؟
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 روزهای پایانی آبان ماه مرا بار دیگر عمیقاً به فکر درباره استادم، زنده یاد «داود فیرحی» فرو می‌برد، کسی که کلاس‌های درسش، یکی از پربارترین کلاس‌های درس دوره دکترا بود، آنجایی که اندیشه های «جان لاک» و «میرزای نایینی» را در زمینه تطبیق الهیات سیاسی بر دموکراسی برابری می دادیم یا  اشکال مختلف الگوهای دولت - تمدن را بررسی می‌کردیم و کم کم زاویه فکری خود را از اندیشه‌های استاد، صیقل یافته‌تر می‌دیدم؛ گرچه به واقع اندیشه‌های وی و حوزه مطالعاتی هیچ استادی را به این اندازه نزدیک به دغدغه‌های فکری خویش نمی‌ یافتم.

⬅️ داود فیرحی آنگاه که قربانی تعلل در واکسینه کردن جامعه در برابر «ویروس کرونا» شد، گرچه عمر علمی پرباری داشت؛ ولی هنوز میوه اصلی تکاپوهای علمی خویش را نچیده بود؛ چرا که چنین برمی‌آمد، وی در حال تلاش برای رسیدن به یک الهیات سیاسی جدید بود، یک الهیات سیاسی، واجد عناصر بالای دموکراتیک. البته به واقع روشن نیست، اگر داود فیرحی، رویدادهای تلخ و در عین حال تأمل برانگیز و تحول ساز ۱۴۰۱ و سپس جنگ خونبار و ویرانگر غزه را به نظاره می‌نشست، هنوز بر این باور بود که می‌توان الهیات سیاسی را اصلاح کرد یا تمام قد از الهیات سیاسی عبور می‌کرد.

⬅️ به نظر می‌رسد، فیرحی در نسبت با نظم سیاسی با یا بدون ارجاع به اقتدار الهی که از اوایل قرن نوزدهم، دو شیوه متفاوت پرداختن بدان در غرب رشد کرده بود و زمینه ایجاد دو مکتب فلسفه سیاسی را فراهم ساخته بود؛ گرچه متأثر از «روسو» و نحله فکری وی بود؛ ولی به وصف روحانی بودنش نمی‌توانست، با آنها بر سر این باور از دین هم داستان باشد که «دین در عمیق‌ترین سطح خود جلوه‌ای از ذات خود ذهن است» و انسان برای اینکه به لحاظ روانشناختی و اجتماعی با خودش آشتی کند، باید به فهم عقلانی و اخلاقی از آن دست پیدا کند؛ نه برای چیزی مانند «رستگاری» در الهیات سنتی. فیرحی چه آگاه به این باور از دین یا ناآگاه از آن، کارش در ارائه یک الهیات سیاسی مدرن در الگوگیری از مکتب فلسفه سیاسی که به نظر متأثر از آن می‌بود، دشوار می نمود.

⬅️ می‌توانیم دو مکتب فلسفه سیاسی را که در زمینه نسبت دین و سیاست در غرب مدرن رشد کرد، «فرزندان «هابز» و فرزندان روسو بنامیم». به زبان ساده می‌توان گفت، در نظر فرزندان هابز تنها در صورتی می‌توان از خشونت و فساد الهیات سیاسی، رهایی یافت که در سرچشمه‌های ایمان مردم تشکیک ایجاد کرد و آنها را به این باور رساند که باورهای دینی‌شان به سبب نادانی، ترس و شهوت است و وقتی به روحانیان بی اعتماد شدند، «شاید طلسم الهیات سیاسی شکسته می شد و در نتیجه و تنها در همین صورت، ممکن بود، اندیشه هوشیارانه در باب زندگی سیاسی شروع شود».

⬅️ فرزندان روسو، متأثر از وی بر این باور بودند که «دین اصیل، هیچ ربطی به نادانی، ترس یا شهوت نداشت. این نهادهای دینی و سیاسی فاسد بودند که با وارونه کردن ایمان اخلاقی، آب به آسیاب خرافه ریخته، احساس اخلاقی را تنزل داده و مومنان را نسبت به یکدیگر، نامتساهل و خشن کرده بودند». آنها بر این عقیده بودند که «هر تمدن شناخته شده‌ای بر دین استوار شده؛ نه فلسفه. در جوامع سالم، دین به برقراری تعهد اجتماعی و تشویق فداکاری در راه خیر عمومی کمک کرده است».«کانت» و «هگل» از این مکتب فلسفه سیاسی بودند؛ اما الهیات سیاسی آنها کاملاً جدید بود؛ نه آن الهیات مسیحی سنتی، الهیاتی که خدا را آن «خدای قادر متعال» نمی‌دید که بیرون از ماست و احکام و دستوراتی را به نام دین بر ما ملزم ساخته است؛ بلکه چنانچه گفته شد از نظر آنها «دین در عمیق‌ترین سطح خود، جلوه‌ای از ذات خود ذهن است».

⬅️ حال سوال اینجاست: اگر مانند فیرحی، مکتب دوم را بپذیریم؛ بدون اینکه باور ما نسبت به خدا تغییر کند، می‌توانیم همچنان امید به تاسیس الهیات سیاسی مدرن داشته باشیم؟ وقتی فیرحی هنوز از «فقه سیاسی» سخن می‌گفت، بیانگر این بود که از الهیات سنتی عبور نکرده است، آیا او دچار پارادوکس بود یا این مسئله را نزد خود حل کرده بود؟ به واقع به زعم وی با کدامین خدا پایان خشونت و فساد دینی رقم خواهد خورد؟


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

11 Nov, 21:02


بِهْ از زندگانی به ننگ اندرون».
در واقع معنای زندگی در شاهنامه در «نام و ننگ» خلاصه می‌شود. اقوام یا اشخاصی که به خواری می‌افتند، برای آن است که استعدادِ پرهیز از ننگ را از دست داده‌اند، در آنها هرچه هست ارضاء حسّ غریزه است، و از معنای زندگی خبری نیست.
داستانِ تازیانه‌ی بهرام، نمونه‌ی خوبی از طرزِ تفکّرِ پهلوانی است که به «نام» پای‌بند است. خلاصه‌ی داستان این است که در جنگِ کاسه‌رود، بهرام پسر گودرز، تازیانه‌ی خود را که نامش بر آن نوشته در میدانِ نبرد گم می‌کند. چون غیرت به او اجازه نمی‌دهد که این تازیانه به دست دشمن بیفتد، تنها باز می‌گردد تا آن را باز جوید، برادرش «گیو» هرچه می‌کوشد تا او را از این کارِ خطرناک بازدارد فایده‌ای نمی‌کند. به برادرش جواب می‌دهد:
«چنین گفت با گیو بهرامِ گُرد
که این ننگ را خوار نتوان شمرد
شما را زرنگ نگار است گفت
مرا آنکه شد نام با ننگ خفت».
سرانجام می‌آید به جایی که منطقه‌ی ترکان است. در میان کشته‌ها و زخمی‌ها مدّتی جستجو می‌کند تا تازیانه‌ی خود را باز می‌یابد. لیکن ترکان که از آمدنِ او باخبر شده‌اند، بر سرش می‌ریزند و او را می‌کشند. شاید عملِ بهرام به تعصّب و افراط تعبیر شود که برای بازیافتنِ یک تازیانه جانِ خود را به هدر داده، ولی تازیانه در اینجا مفهومی کنایه‌ای دارد، هرجا شرافتِ شخص در معرضِ خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتّی به قیمتِ جان، باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ در شاهنامه بدترین پتیاره‌هاست، باز هم بر زندگیِ ننگ‌آلود ترجیح دارد.

           نوشته‌های_بی‌سرنوشت

کانال دکتر محمّد‌علی اسلامی نُدوشن

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

11 Nov, 21:02


فریدون نه، ولی این چهار شاهزاده همه در جوانی نابود می‌شوند. فریدون هم در قسمتِ آخرِ عمرش به چنان مصیبتی گرفتار می‌گردد که مرگش بهتر از زندگی است. آیا این بدان معنا است که در جهان‌بینیِ شاهنامه خوبان همیشه کوته‌زندگی هستند و کسی نمی‌تواند خود را در خدمتِ انسانیّت و نیکی بنهد، مگر آنکه از جانش بگذرد؟
اینان همگی در زندگیِ خود جانبِ صلح و عدالت و مصلحتِ مردم را گرفته‌اند و به آئین و اصولِ انسانیّت پای‌بند بوده‌اند. اگر جنگ هم می‌کردند برای بر کرسی نشاندنِ دادگری و حق بوده است. در اینان، پیروی از آئین و خوبی، بر پیروی از نفس غلبه دارد. همه‌ی اینان بر بی‌اعتباریِ جهان و بی‌ارزشیِ لذّت‌های زودگذر واقف‌اَند، و از این‌رو «شرافت» و «نامِ» خود را فدای هوای نفس نمی‌کنند. می‌دانند که برتر از لذائذِ نفسانی، چیزهای دیگری هم هست که به زندگی معنا و ارزش می‌بخشد. از این‌رو ابائی ندارند که برای نهادنِ این معنا در زندگی، تا پای مرگ جلو بروند. خوبیِ اینان، به‌طور کلّی در ارج نهادن به نیکی و زیبایی، و خیرِ انسانیّت را بر مصلحتِ خود مقدّم شمردن است، به همین سبب توانسته‌اند در طیّ قرونِ متمادی، محبوبِ مردم باشند و نمونه‌ی عالیِ بشریّت شناخته شوند. تمایل به مرگ و تسلیم و خوار شمردنِ دنیا را که در چهار شاهزاده می‌بینیم در شاهنامه به مفهومِ درویش مسلکی به کار نمی‌رود، معنای آن، بی‌اعتنائی به زندگیِ دنیا و نفیِ کوشش نیست، بلکه این «آز» است که چه در اَوِستا و چه در شاهنامه، بزرگترین دشمنِ آدمی شناخته شده است.

به‌طور کلّی انسانِ خوبِ شاهنامه دارای این صفات است:
۱. خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست. کسی که از خِرَد برخوردار است می‌داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی‌بیند و به راهِ کژ نمی‌افتد، خِرَد گوهرِ زندگی است چون آن را یافتی رستگاریِ این جهان و آن جهان با توست. در گشتاسب‌نامه‌ی دقیقی نیز همان لحنِ شاهنامه را در اعتقاد به خِرَد می‌بینیم، دقیقی «درخت زرتشت» را «همه برگ او پند و بارَش خِرَد» می‌خواند و جوهرِ دین بهی به نظر او این است: خِرَد برگزین، این جهان خوار کن. در مقابلِ خِرَد، «هوا و آز» است: «به رنج درازیم در چنگ آز».
مردانِ بدِ شاهنامه در مقابلِ خوبان، همگی بر اثر «هوا» و «آز» به دیگران بدی می‌کنند و خود نیز سرانجام گرفتار می‌شوند.
۲. فرهنگ: پس از خِرَد، «فرهنگ» می‌آید. در واقع این دو به هم وابسته‌اند، خردمند به فرهنگ روی می‌بَرَد، و با‌فرهنگ از خِرَد، نصیب می‌یابد.
خاصیّتِ فرهنگ آن است که به ما راه و رسمِ زندگی می‌آموزد و انسانیّتِ ما را می‌شکفاند. فرهنگ اکتسابی است، هرچند برای دست یافتن به آن آمادگیِ ذاتی لازم است. مردِ با‌فرهنگ از اعتدال و آهستگی و وقار برخوردار است. خوبیِ هر چیز در آن است که به اندازه باشد (همه کارِ گیتی به اندازه بِهْ/ دلِ شاه از اندازه‌ها تازه بِهْ).
آهستگی، نرم‌خوئی و نرم‌گوئی است. آهستگی به‌خصوص از این جهت در شاهنامه بسیار ستوده شده است که ما با پهلوانان و جنگاوران که اقتضای کارِ آنها تندی است، سـر و کار داریم، رستم در ستایشِ پیران می‌گوید: «ز ترکان یکی مردِ آهسته اوست»، و سیاوش به «بالا و دیدار و آهستگی و فرهنگ‌دانی» ممتاز است.

۳. صلح طلبی: با آنکه شاهنامه کتابِ جنگ‌ها است، با این حال مردِ خوب کسی است که صلح‌طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضدّ بدی است. جنگ‌های کین‌خواهی نیز از این جهت واجب است که برای مجازاتِ گناهکار است، این دو بیت خیلی پر معناست:
«پلنگ این شناسد که پیکار جنگ
نه خوبست و، داند همی کوه و سنگ
چو کین سر شهر یاران بود
سر و کار با تیر باران بود».

۴. بی‌آزاری:
انسانِ خوب به کسی آزار نمی‌رساند، مصراعِ معروفِ «میازار موری که دانه کش است»، همه‌ی حکمتِ شاهنامه را در خود خلاصه کرده است. فریدون به پسرش ایرج می‌گوید:
«نباید ز گیتی تو را یار جُست
بی‌آزاری و راستــــی یـــارِ تُست».

بی‌آزاری جنبه‌ی خودداری دارد، جنبه‌ی مثبتِ آن خدمتگزاری است، و همه‌ی مردانِ خوبِ شاهنامه سعی داشته‌اند که خدمتگزارِ مردم باشند.
۵. نامِ نیک:
این درست نیست که انسان به هر قیمتی که شد زندگی کند، باید با «نیک‌نامی» و «سَـربلندی» عمر به سر برد، در نظر پهلوانانِ خوبِ شاهنامه، مرگ بهتر از بدنامی است، چنانکه در این بیت آمده است:
«به‌نام اَر بریزی مرا گفت خون

⬇️

اندیشه ها

11 Nov, 21:01


سرانجام این زندگیِ دوگانه و دلهره‌آلود به پایان می‌رسد. گیو به توران می‌رود، و او را با مادرش فرنگیس به ایران می‌آورد. کیخسرو به جای کاووس، پادشاه می‌شود و جنگِ کین‌خواهیِ پدر را بر ضدّ افراسیاب آغاز می‌کند. این جنگ آن‌قدر ادامه می‌یابد تا منجر به شکستِ نهاییِ تورانیان و دستگیریِ همه‌ی کسانی بشود که به نحوی در قتلِ سیاوش دست داشته بودند، خودِ افراسیاب نیز به دستِ کیخسرو کشته می‌شود.
پس از پیروزی در جنگ و پایانِ کین‌خواهی و آرام گرفتنِ جهان، دگرگونی‌ای ناگهان در روح کیخسرو حادث می‌گردد، بر آن می‌شود که از زندگی کناره گیرد، زیرا بیم آن دارد که به سبب کامیابی‌هایش، دستخوشِ غرور و مَنی بشود و به گناه آلوده گردد، پس با دوستان و سردارانِ خود وداع می‌کند، سر به کوه می‌نهد و ناپدید و نابود می‌شود. یگانه هدف و آرمانِ کیخسرو در زندگی این است که انتقامِ خونِ پدر را بگیرد و در این کار توفیق می‌یابد، ولی این پیروزی چگونه بدست آمده؟ به قیمتِ نابود شدنِ همه‌ی خانواده‌ی مادریِ او، نابود شدنِ پیران ویسه و خاندانش که دوستِ خانواده‌ی او بودند، و به بهای ویران شدنِ سرزمینِ توران که کشورِ مادرِ اوست.
از این حیث وضعِ او شبیه می‌شود به وضعِ فریدون که از یک‌سو به حکمِ وظیفه، خود را به کیفر دادنِ گناهکاران مُلزم می‌دید، و از سوی دیگر این گناهکاران کسی جز پسرانش نبودند، یعنی در واقع در این دو مورد پیروزی و شکست، و کامروائی و تلخکامی، یا به قول شاهنامه «شهد و حنظل» باهم آمیخته می‌شوند. در اینجا روحِ تراژدی روی می‌نماید و نشان داده می‌شود که راهِ زندگی چقدر باریک است. کیخسرو از همه‌ی فضائلِ اخلاقیِ پدرش سیاوش بهره دارد؛ دلیر و جوانمرد و با فرهنگ و دادگر است. مردم او را دوست می‌دارند و همه‌ی سرانِ کشور به او احترام دارند. ولی او به هیچ‌یک از اینها خشنود نیست. نه جوانی نه کامروائی، نه پیروزی در جنگ و نه محبّت و احترامِ مردم، هیچ‌یک برای او تکیه‌گاه نمی‌تواند بود، ناگهان چنانکه گوئی پرده از جلوی چشمش به کنار می‌رود، دنیا را به نحو دیگر می‌بیند.
بحرانِ عرفانی‌ای نظیرِ آنچه ایرج و پدرش سیاوش را در بر گرفته بود، بر او نهیب می‌زند. پیش از آنکه سراب‌های زندگی او را فریفته کند و به گناه، یعنی غرور و مَنی آلوده‌اش سازد، بهتر می‌بیند که از این جهان برود. چون باید عاقبت رفت، چرا نه زودتر:
«شنیدیم و دیدیم رازِ جهان
بد و نیک را آشکار و نهان
کشاورز باشد و گر تاج‌ور
سرانجام بر مرگ باشد گذر».
تغییرِ حالِ کیخسرو آنقدر عجیب است که سرانِ کشور چنین می‌پندارند که "دیو" او را از راه به در برده است. فرقِ کیخسرو با ایرج و سیاوش در اینجا است که آنها در عُسرت و بی‌پناهی، شیوه‌ی تسلیم و رضا را اختیار کردند، و او در اوجِ قدرت چنین می‌کند. انتخابِ او درونی است و از خارج بر او تحمیل نشده است.

پنجم اغریرث: اغریرث، برادر افراسیاب، تنها پهلوانِ تورانیِ شاهنامه است که در نیک‌سُگالی و خوبی، با مردانِ خوبِ ایران برابری می‌کند. در حمله‌ای که افراسیاب در زمانِ نوذر به ایران می‌آورد، او با وی همراه است، یکی از فرماندهان است. در این جنگ ایرانیان شکست می‌خورند، نوذر‌شاه اسیر و کشته می‌شود و گروهی از سرانِ ایران نیز به اسارت می‌افتند. چون افراسیاب قصدِ کشتنِ این عدّه می‌کند، اغریرث از او می‌خواهد که از خونشان در گذرد و آنها را به او بسپارد تا در بند نگاهشان دارد، افراسیاب شفاعتِ او را می‌پذیرد. پس از چندی، چون بیمِ هلاکِ این اسیران می‌رفته، اغریرث آنها را آزاد می‌کند. افراسیاب از این عملِ او در خشم می‌شود:
«بدو گفت کاین چیست کانگیختی
  که با شهد، حنظل بیامیختی
  نفرمودمت كان بَدان را بُکش؟
  که جای خِرَد نیست و هنگامِ هُش
  به دانش نباید سر جنگجوی
  بیاید به جنگ اندرون آبروی
  سر مرد جنگی خرد نسپرد
  که هرگز نیامیخت کین با خِرَد»

چنانکه می‌بینیم افراسیاب معتقد است که در جنگ، هر نابکاری‌ای، هر کشتاری، رواست. جنگ باید به پیروزی برسد، از هر راهی شد شده است، اغریرث جواب می‌دهد:
«چنین داد پاسخ به افراسیاب
که لختی بشاید هم از شرم و آب
هر آنگه که آمد به بد دسترس
ز یزدان بترس و مکن بد به کس
که تاج و کمر چون تو بیند بسی
نخواهد شدن رام با هر کسی»

تفاوت بین اغریرث و افراسیاب در این است که یکی طرفدار اعتدال و نیکی و نرمی است، و دیگری نه. لحنِ اغریرث در این جواب، یادآورِ لحنِ ایرج و سیاوش و کیخسرو است. او نیز از همان روحِ مسالمت‌آمیز و مدارا برخوردار است.
⬇️

اندیشه ها

11 Nov, 21:01


وقتی سلم و تور قصدِ جانش می‌کنند، می‌گوید:
نه پادشاهی می‌خواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی‌ای که فرجامش مرگ باشد قابلِ دل بستن نیست. می‌گوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشه‌ای انزوا گیرد و نانِ خود را با کار کردن به دست آورد، این دو بیتِ معروف از قولِ او آورده شده است:
«پسندی و هم‌داستانی کنی
که جان داری و جان‌ستانی کنی
میازار موری که دانه‌کش است
که جان دارد و جانِ شیرین خوش است».

خوبیِ ایرج در برابرِ بدیِ سلم و تور قرار گرفته است، همان‌گونه که خوبیِ فریدون در برابرِ ضحّاک بود. در بیان علّت‌هایی که کینه‌ی سلم و تور را نسبت به ایرج بر می‌انگیزد، یکی هم این آمده که می‌بینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کرده‌اند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادران فرق دارد:
«به این ایرج نگه کرد یکسر سپاه
که او بُد سزاوارِ تخت و کلاه
بی‌آرامشان شد دل از مهرِ اوی
دل از مهر و دیده پُر از چهرِ اوی».

در میان آنها پچ پچ می‌افتد:
«سپاه پراکنده شد جفت جفت
همه نامِ ایرج بُد اندر نهفت
که اینست سزاوارِ شاهنشهی
جز این را مبادا کلاهِ مهی».
بر اثر همین خوی صلح‌طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادرانِ کینه‌ور می‌رود. می‌خواهد دشمنیِ آنان را با نرم‌خویی و مهر، زایل کند. رفتارِ او شیو‌ه‌ی عدمِ خشونتِ گاندی را به یاد می‌آورد. هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش می‌کند، تنها ایرج از بوته‌ی آزمایش سربلند بیرون می‌آید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او می‌گوید:
«ز خاک و ز آتش میانه گزید
چنانک از رهِ هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود
به گیتی جز او را نباید ستود».

سوم سیاوش: سیاوش به سبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا می‌کند به افراسیاب پادشاهِ توران که دشمنِ ایران است پناهنده می‌شود. اختلاف آنها دو موجب دارد: یکی سودابه، زنِ پادشاه است که به او نظرِ ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمی‌دهد، به دسیسه و تحریک بر ضدّ او می‌پردازد، و کاووس گرچه بر بی‌گناهیِ پسرش واقف است، جانبِ سودابه را از دست نمی‌دهد. دوّم جنگ با افراسیاب، در جنگی که بین ایران و توران در گرفته، سیاوش به افراسیاب قولِ آشتی داده است ولی پدر موافق نیست، شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سرِ پیمانِ خود نهد، چاره‌ای جز این نمی‌بیند که از ایران دور شود و به توران پناه بَرَد. در توران‌زمین نخست او را با مهربانی و احترام می‌پذیرند، لیکن پس از چندی حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می‌کنند و در نتیجه در اوجِ جوانی کشته می‌شود
سیاوش نیز مانند ایرج فدای "خوبی و صلح‌جوئی و برازندگیِ" خود می‌گردد، و او نیز مانند ایرج، مردمِ توران به او گرایش پیدا می‌کنند و همین موجب تازه‌ای برای تسریع در کشتنِ او می‌شود. سیاوش از همه‌ی مردانِ شاهنامه آراسته‌تر است، در دلیری و زیبایی و جوانمردی و فرهنگ، هیچ‌کس به پایه‌ی او نمی‌رسد. رفتارِ او در خاکِ بیگانه با متانت و بزرگ‌منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حقّ او می‌گوید:
«ز شاهان کسی چون سیاوُش نبود
چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی
به بزم افسر شهر یاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ
ندیده است کس همچو او تیز چنگ».

رستم که تربیّتِ او را بر عهده داشته، هم به او آئینِ رزم می‌آموزد و هم آئینِ بزم، (نشستنگه و مجلسِ مِیگسار). همچنین تشخیصِ خوب از بد و داد از بی‌داد و آئینِ سخن گفتن و فرمانروائی را. و اینها چیزهایی بوده‌اند که یک شاهزاده می‌بایست فراگیرد. اگر سیاوش بی‌هیچ مقاومتی تن به کشته شدن می‌دهد، برای آن است که نمی‌خواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبانِ اوست، به پیکار پردازد:
« به گوهـر به آن روز ننگ آورم
که من پیشِ شَه هدیه جنگ آورم».

برای او هم امکانِ جنگیدن هست و هم امکانِ فرار، ولی به هیچ‌یک توسّل نمی‌جوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج و با روحیه‌ای سقراط‌وار به مرگ تسلیم می‌شود، و نظر او نیز آن است که از سرنوشت گریزی نیست:
«گر ایوانِ من سر به کیوان کشید
  همان زهر مرگم بباید چشـید»

چهارم کیخسرو: کیخسرو پسرِ سیاوش حتّی سرنوشتش از دو شاهزاده‌ی دیگر عجیب‌تر است. تمامِ دورانِ کودکی و نوجوانی‌اَش مانند فریدون در ترس و تزلزل می‌گذرد، زیرا پدربزرگش افراسیاب که کشنده‌ی پدرِ اوست، هر آن ممکن است قصد جان وی نیز بکند. از این‌رو ناگریز است در نقاب یک چوپانکِ ابله و عامی ادامه‌ی زندگی بدهد، تا پادشاه نسبت به قابلیّتِ او در اشتباه بماند.
⬇️

اندیشه ها

11 Nov, 21:00


انسانِ خوب در شاهنامه

«انسانِ خوب» در شاهنامه چگونه کسی است؟
انسانی است که به زحمت می‌شود گفت که با امروز مناسبت دارد، کما آنکه حتّی در آن زمان‌ها هم کسانی که در شاهنامه به خوبی شناخته شده‌اند، جای محکمی در زندگی نیافته‌اند، تقریباً همه‌ی آنها خیلی زود مُرده‌اند و آن تعداد کسانی هم که زندگی کرده‌اند، زندگیِ آنها با کشمکش و رنج همراه بوده است.
به هر حال برای ما که در کارِ وداع کردن با گذشته هستیم، خالی از فایده نیست که ببینیم گذشتگان نسبت به انسانِ خوب و انسانِ بد چه نظری داشته‌اند، زیرا شاهنامه چکیده‌ی فرهنگ و فرزانگیِ ایرانِ پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما می‌توانیم به ذخیره‌ای از تجربه‌ها و آموخته‌های پدرانِ خود طیّ نزدیک به دو هزار سال دست یابیم. در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار، متجدّد و عقب مانده، روشنفکر و تاریک‌فکر تقسیم نمی‌شدند، آدم‌های خوب بودند و آدم‌های بد؛
آدم‌های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیکنامی و نجابت و شرم و غیرت، پایبند بودند و آن‌قدر پایبند بودند که حاضر بودند جانِ خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند، آدم‌های بد عکسِ اینها بودند؛
لیکن اگر انسان‌های خوبِ شاهنامه در زندگیِ شخصیِ خود کامیاب نبودند، در عوض از لحاظ نوعی و برای مردم منشاء خیر شناخته شده‌اند، زیرا زندگیِ آنها سرمشقِ نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریّت برای پیروز کردنِ خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفه‌ی پیشاهنگی بر عهده‌ی آنان نهاده شده بوده.
ایرانِ قدیم هر وقت خواسته است مثالِ روشنی از زندگیِ شایسته و رستگار عرضه کند، این کسان را در برابرِ نظر آورده، هیچ‌گاه از یادِ آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوانِ منبعی از امید و نیرو و تسلّیِ خاطر شناخته است...

در اینجا از چند تن از برجستگان آنها یاد می‌کنیم:
نخستین انسانِ خوب فریدون است که او را «فریدون فرّخ» خوانده‌اند. این مرد که زندگیِ شگفت‌آوری دارد، مدّتی در خفا زندگی می‌کند، مانند دانه‌ای که باید چندی زیرِ زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتّی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر می‌دهد. پس از آنکه به سنّ رشد رسید، جانش را بر کفِ دست می‌نهد و به همدستیِ کاوه بر ضدّ ضحّاک به پای می‌خیزد. اتّحاد این دو، اتّحادِ عجیبی است؛ اتّحادِ جوانکِ مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضدّ بزرگترین قدرت زمان.
ولی سرانجام فریدون توفیق می‌یابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبیِ فریدون چیست؟ نخست در آن است که نماینده‌ی شر، یعنی ضحاّک ماردوش را از میان بر می‌دارد. پس از آمدن او و رفتن ضحّاک، زمانه «بی‌اندوه» می‌شود و مردم «راهِ ایزدی» در پیش می‌گیرند و دل از داوری‌ها می‌پردازند، یعنی اختلاف‌های خود را کنار می‌گذارند، و فرزانگان، «شادکام» می‌شوند.
روشِ فریدون در پادشاهی آن است که گِرد کشور می‌گردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد می‌کند و هر بی‌دادی وجود داشت در رفع آن می‌کوشد. بدین‌گونه در زمانِ او کشور خرّم می‌شود و به جای علف‌های هرزه، سَـرو و گُلبن می‌رویَد.
فریدون برای حفظ آئین و احترام به عدالت، حتّی ابا ندارد که با فرزندانِ خود جنگ کند، از این‌رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر می‌انگیزد و چون این دو کشته می‌شوند _گرچه در مرگ آنها داغدار است_ خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفرِ خود رسیده و عدالت اجرا شده است.
شاهنامه بزرگیِ فریدون را "داد" و "دَهِشِ" او می‌داند، به نظر او هر کسی که چنین رفتار کند خود، فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره‌ی انسانی بتوان کرد، درباره‌ی او آمده:
«جهان را چو باران به بایستگی
  روان را چو دانش به شایستگی»

و خود فریدون انسانِ خوب را چنین می‌داند، آنجا که صفت شاهزاده‌ای را توصیف می‌کند:
«ازیرا که پرورده‌ی پادشـــــا
‌ نباید که باشد مگر پارسا
  سخنگوی و روشندل و پاک‌دین
  به کاری که پیش آیدش پیش‌بین
  زبان راستی را بیاراسته
  خِرَد خواسته، گنج ناخواسته».

و زندگیِ خودِ او چنین خلاصه شده است:
«همه نیکنامی بدو راستی».

دوّم ایرج: ایرج پسرِ سومِ فریدون است. چون ایرج آراستگیِ بیشتری دارد و نزدِ پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک می‌برند و او را بی‌گناه از میان بر‌می‌دارند. خوبیِ ایرج در این است که درست برخلافِ برادران، مردِ صلح است و به نیکی و بی‌آزاری گرایش دارد، این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده‌ی پیامبر مآبی چون بودا.
⬇️

اندیشه ها

11 Nov, 20:50


🔴به نظر شما چرا هر چه علم بیشتر می‌شود، حزن هم بیشتر می‌شود؟

✍️مصطفی ملکیان

به نظر من لااقل چهار وجه دارد:

1️⃣پوچ بودن جهان
وجه اول این است که به نظر می‌آید هر چه شما عقل‌ورزی‌تان بیشتر می‌شود، بیشتر به نامعقول بودن جهان پی می‌برید. می‌بینید جهان امر معقولی نیست. این لزوما ارزش‌داوری منفی نیست، فقط به این معناست که ساختار عقلانی تناسبی با ساختار این جهان ندارد. همین! بیشتر از این را نشان نمی‌دهد. این همان absurdity جهان است؛ به تعبیری بی‌منطق بودن جهان! حیوانات چون این منطق را ندارند بهتر می‌توانند قدرت انطباق با هستی را پیدا کنند، ولی گویی ما وصله ناجوریم! برای همین است که کامو می‌گفت: «آغاز فکر کردن آغاز تحلیل رفتن تدریجی است.»

2️⃣تلخ‌تر شدن حقایق هستی با پیشرفت علم
وجه دوم این است که عقل به حقایق تلخ پی می‌برد. در عالم انسانی وقتی واقعیت‌های بزرگ کشف شد، بشر تلخ‌کام شد. مثلا کانت گفت هر چه روان‌شناسی پیشرفت کند، بشر تلخکام‌تر می شود، چون بیشتر به تنهایی خودش پی می‌برد یا هر چه علم بیشتر پیشرفت می‌کند نامختار بودن انسان بیشتر مکشوف می‌شود. خب معلوم است من و شما از این که عروسک خیمه‌شب‌بازی باشیم احساس خوبی نداریم. یا این واقعیت که روز‌به‌روز بیشتر تقویت می‌شود که ما بالمآل اگوئیست و خودخواه هستیم.

3️⃣وجود روان ناخودآگاه
وجه سوم چیزی است که امثال فروید به آن توجه دارند و آن این که تو در سطح ناخودآگاه‌ات گمان می‌کنی تصمیم می‌گیری، در حالی که در واقع تحت تأثیر روان ناخودآگاه‌ات کار می‌کنی. چه چیزی تلخ‌تر از اینکه یک بخشی از وجود شما تحت تسلط خودتان نیست؟!

4️⃣جدیت در زندگی لزوما نتیجه‌بخش نیست
وجه چهارم اینکه در عالم هر چه قدر جدیت بورزید، هیچ تضمینی نیست که به مقصود برسید. یعنی نهایت چیزی که در عالم می‌شود گفت این است که جدیت شرط لازم رسیدن به هدف است، ولی مطلقا شرط کافی نیست.

غره مشو که مرکب مردان مرد را
در سنگلاخ بادیه پی‌ها بریده‌اند

نومید هم مباش، که رندان جرعه‌نوش
ناگه به یک خروش به مقصد رسیده‌اند

کتاب عقل و اندوه طویل(تلخیص)


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

10 Nov, 19:28


🔴 تقابل همتایان برداشت سیاسی ادیان
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 وقتی «هگل» ادعا کرد که عصر مدرن، عصر آشتی باورهای مذهبی، فلسفه (به ویژه فلسفه سیاسی) و «جامعه خوب» است و در کنار نظر متفکران اولیه مدرن که راه جدایی بزرگ (جدایی دین و سیاست) را هموار کردند، نظر دیگری را تعبیه کرد، بسیاری را خوش نیامد. شاید آنها چنین روزی را می‌دیدند که نگاه خوشبینانه‌ای به این آشتی نداشتند.

⬅️ متفکران اولیه مدرن بر این باور بودند، «تاریخ باستان و قرون وسطی، درسی روشن به ما می‌دهد: اینکه وحدت اقتدار سیاسی و دینی هر دو را به فساد کشاند». هگل این نظر را پذیرفت؛ اما علاوه بر آن، بر این عقیده پای فشرد که «تاریخ مدرن؛ ولو نوخاسته باشد، درس دیگری را آموخت: اینکه جدایی جزمی اقتدار سیاسی از کل اعتقادات دینی پایداری ندارد».

اما شرط هگل برای دینی که با سیاست در جامعه مدرن، آشتی پذیر است، «پروتستانتیسم» بود. او بر این باور است، پروتستانتیسم که واسطه بین خدا و انسان را حذف می‌کند و او را آزاد از انحصار طلبی و تحکم روحانیان و اقتدار سیاسی کلیسا می‌خواهد، دین جامعه مدرن است و به تعبیر وی، «انسان مدرن بودن؛ یعنی پروتستان بالفعل بودن».

⬅️ این ادعای هگل در جامعه آمریکا و رویداد انتخاباتی آن به اثبات رسید؛ آنچه نشان داد «تا چه حد، سیاست و مذهب در جامعه پروتستان محافظه‌کار و راستگرای آمریکا به هم گره خورده است» و شگفتی اینجاست، برخی دین ستیزان ناآگاهانه به جانب‌داری از فرد و جریانی برمی‌خیزند که اگر نبود، حمایت دینداران راستگرا و ارتباط محکم سیاستمداران محلی آنها در چندین ایالت، هرگز به جشن پیروزی نمی‌نشستند.

⬅️ «رهبری دوگانه در سیاست و مذهب، معمولاً در منطقه‌ای از آمریکا دیده می‌شود که به «کمربند انجیلی» معروف است، منطقه‌ای وسیع که شامل دست کم ۹ ایالت عمدتاً پروتستان و جمهوری‌خواه است»، منطقه‌ای که به واقع، به طور غالب، خواهان تنیدگی دین و سیاست و پاسداری حکومت از ارزش‌های دینی هستند. «کمربند انجیلی که در جنوب آمریکا واقع شده، مرکز رشد و افزایش نفوذ سیاسی رهبران محافظه‌کار پروتستان بوده است».

⬅️ پیش از این، در یادداشتی، به نقل از «مارک لیلا» اندیشمند سیاسی آمریکایی بدین اشاره شد که «اگر قانون اساسی و نهادهای تحکیم شده دموکراتیک در آن کشور نبود، امواج آخرالزمانی و معطوف به احیای الهیات سیاسی، این کشور را در خود فرو می‌بلعید». کشیشان کمربند انجیلی بر این باورند که «باید ساختارهای قدرت را تغییر دهیم» و «جدا کردن مذهب از سیاست بی معنی است» و بسیاری بر این باورند، «ترامپ» را خدا فرستاد تا بر کشور ما حکومت کند!

⬅️ به لحاظ اندیشه‌ای، بسیار طنز گونه می‌نماید، عده‌ای برای سرنگونی یک حکومت دینی که باورهای مذهبی آخرالزمانی در آن با سیاست عجین شده است، تشکیل دولت راستگرای کاندیدای پیروز این جریان فکری را در آمریکا  انتظار می‌کشند، جریانی که همتایان مسیحی اندیشه حاکم در آن حکومت اسلامی هستند و همتایان یهودی آنها نیز در ضلع دیگر این مثلث، در سرزمین موعود آخرالزمانی‌شان بر سر کار.

⬅️ این چیزی جز تقابل همتایان برداشت سیاسی ادیان نیست، باورمندان به الاهیات سیاسی و برداشت های موعدگرایانه آخرالزمانی از دین سیاسی. آیا هگل این را در عصر مدرن از نظر دور داشته بود؟ آنچه که به باور اندیشمندان مدرن تهدیدی جدی برای بزرگترین دستاورد مدرن یعنی «دموکراسی» است.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

09 Nov, 18:54


با دختران ایران مهربان‌تر باشیم!


نامه سرگشاده انجمن اسلامی معلمان سبزوار به رئیس جمهوری اسلامی ایران

جناب آقای دکتر پزشکیان، ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران

با سلام‌ و تحیت

این‌روزها اخبار ناگواری از وضعیت نوجوانان در مدارس کشور به گوش می‌‌رسد. گویا بعد از خودکشی اندوه‌بار آرزو خاوری این‌بار آیناز کریمی در کازرون هم به زندگی خود خاتمه داده است. خبرهای انتشار یافته حاکی از آن است که سخت‌گیری‌های انجام گرفته در مدارس، نقش مهمی در رقم خوردن این رویدادهای تراژیک داشته است. اگر چه خودکشی پدیده‌ای پیچیده بوده و نمی‌توان آن را صرفا" به عملکرد مدارس فروکاست، ولی واقعیت تاسف‌بار این است که نظام آموزش‌و‌پرورش کنونی از درک تحولات نسلی و تغییرات شتابان اجتماعی در کشور عمیقا" ناتوان است.

اگر‌چه نوجوانان معمولا" از پویایی‌های فراوانی متناسب با سن‌و‌سال خود برخوردارند ولی جنبش اعتراضی ۱۴۰۱ تاثیراتی ژرف بر این روحیات به‌جا گذاشت. فاعلیت نوجوانان در این رویداد به اوج خود رسید و جلوه‌هایی متفاوت از رفتار این نسل در ابعادی وسیع نمایان شد. متاسفانه بر خلاف آن‌چه انتظار می‌رفت، نظام رسمی آموزش‌و‌پرورش نه تنها این تحول بنیادی را به رسمیت نشناخت و خود را با آن همراه نکرد، بلکه کوشید تا هم‌چنان از روش‌های ناکارآمد و نخ‌نما شده سابق در مواجهه با دانش‌آموزان بهره گیرد.

امروزه مدارس بسیاری در کشور هم‌چنان از فقدان حداقل‌هایی مانند مشاورین کارآزموده و با تجربه رنج برده و دانش‌آموزان به دلیل نبود برنامه‌ای برای آموختن مهارت‌های زندگی در قبال دشواری‌های زیستن در جامعه‌ای سرشار از تناقض به حال خود رها شده‌اند. این در حالی است که ترجیع بند سخنان شما در ایام تبلیغات انتخابات عبارت از لزوم توجه بیشتر به دختران و پسران این مرزو بوم بود و این‌که بسیاری از آسیب‌های اجتماعی موجود نتیجه به‌کار‌گیری روش‌های اشتباه تربیتی در مواجهه با این نسل می‌باشد.

اکنون باید پرسید در حالی که رشد فزاینده آسیب‌های اجتماعی ایجاب می‌کند تا معاونت پرورشی وزارت‌خانه به کانونی برای مواجهه حرفه‌ای و کارشناسی با مشکلات نوجوانان در مدارس و جامعه تبدیل شود اصرار بر صرف هزینه‌های گزاف جهت پمپاژ آموزه‌های ایدئولوژیک در مدارس چه توجیهی دارد؟ روشن است که اگر چه روایت‌ها در جهان رسانه‌زده کنونی اهمیت دارند، ولی بی‌اعتنایی نسبت به نارسایی‌های موجود باعث بی‌اعتمادی فزاینده به روایت‌های ارائه شده می‌شود.

در پایان، انجمن اسلامی معلمان سبزوار با درک شرایط خطیر کنونی از جناب‌عالی به عنوان رئیس شورای عالی آموزش‌و‌پرورش می‌خواهد تا با ورود دغدغه‌مندانه در این عرصه، شرایط مناسب‌تری را برای تعلیم و تربیت فرزندان ایران زمین فراهم نمایید.

۱۹ آبان‌ماه ۱۴۰۳
انجمن اسلامی معلمان سبزوار


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

09 Nov, 18:53


🔹 ده تفاوت میان ایران و کره جنوبی در مسیر توسعه یافتگی!



مهران صولتی


ایران و کره جنوبی اگر‌چه از نظر وسعت و منابع طبیعی به شدت با یکدیگر متفاوت‌اند ولی در دوران کنونی بسیار با هم مقایسه می‌شوند. شاید به این دلیل که رویدادهای بعد از سال ۱۹۷۹ و دهه های متعاقب آن در سرنوشت هر دو مملکت بسیار تاثیر گذار بوده است. در ایران انقلاب ۵۷ مسیر کاملا تازه و پیش‌بینی ناپذیری را فراروی کشور قرار داد ولی در کره ترور ژنرال پارک تحول مهمی در گذار کشور از اقتدار‌گرایی به دموکراسی، و تعمیق توسعه‌یافتگی آن محسوب می‌شود. شاید به جرئت بتوان گفت در این مدت دو سرزمین دقیقا روی دو پیکان با جهت‌های کاملا مخالف حرکت کرده‌اند به‌طوری که اگر از امروز به مدت ۲۱ سال رشد مداوم ۱۰ درصدی داشته باشیم تازه به وضعیت امروز کره جنوبی می‌رسیم. حال با این اوصاف می‌کوشیم تا به برخی از تفاوت‌های دو کشور در مسیر توسعه‌یافتگی اشاره کنیم:

کره جنوبی در چهل سال اخیر کوشیده تا بخشی از نظم اقتصادبنیاد جهانی باشد و به افزایش سهم خود از آن بپردازد در حالی‌که ایران در این‌مدت سعی کرده تا با تردید در اوضاع جهان داعیه تغییر و مدیریت آن‌را داشته باشد!

کره جنوبی اقتصاد خود را بر بنیان سرمایه‌داری بنا کرد و رشد اقتصادی را اولویت خویش قرار داد اما اقتصاد ایران با تاثیر پذیری  از اندیشه‌های چپ به دولتی کردن همه بخش‌ها و نهادینه کردن ناکارآمدی‌ها رسید!

کره جنوبی با تقویت بخش خصوصی (شرکت‌هایی مانند هیوندای و سامسونگ) آن‌ها را شریک اقتصادی خود قرار داد ولی ایران با تضعیف بخش خصوصی آن‌ها را در اقتصاد دولتی ناکارآمد منحل کرد!

در کره جنوبی یارانه‌ها به تولید‌کنندگان بخش خصوصی تعلق گرفته و باعث رونق تولید در شرکت‌های چندملیتی شدند در حالی‌که در ایران یارانه.ها به مصرف کننده داده شد و در هجوم تورم افسار گسیخته هرز رفت!

کره جنوبی در دوگانه؛ رشد/ عدالت، اولویت را به رشد اقتصادی داد و در نهایت با ایجاد دولت رفاه به عدالت نیز دست یافت در حالی‌که ایران اولویت را به عدالت داد و با ناکامی در دستیابی به توسعه، فقر را عادلانه در میان مردم توزیع کرد!

کره جنوبی به دلیل فقدان نفت و سایر منابع طبیعی موفق شد در سراسر کشور نهضت تولید و کارآفرینی ایجاد کند در حالی‌که ایران با اتکای به درآمد بادآورده نفت کارآفرینی و بخش خصوصی واقعی را نابود کرد!

کره جنوبی حاکمیت یگانه دارد و در ساختار سیاسی آن رئیس‌جمهور بالاترین مقام کشور محسوب می‌شود حال آن‌که در ایران نوعی حاکمیت دو‌گانه و ساختار موازی وجود دارد که مانع اصلی بر سر راه توسعه‌یافتگی محسوب می‌شود!

کره جنوبی از سرمایه‌داری آغاز کرد و به دولت رفاه رسید که در آن رشد اقتصادی با کاهش فاصله طبقاتی و ضریب جینی همراه شد در حالی‌که ایران از اقتصاد دولتی شروع کرد و با کاهش رشد اقتصادی به افزایش نابرابری و بی‌عدالتی رسید!

کره جنوبی در اقتصاد استراتژی توسعه صادرات را برگزید و توانست به بازارهای جهانی برای تولیدات خود دسترسی یابد در حالی‌که ایران با فهم نادرست درباره خودکفایی استراتژی جایگزینی واردات را انتخاب کرد و شانس خود را برای جهانی‌شدن اقتصاد از دست داد!

کره جنوبی در چهاردهه گذشته از یک حکمرانی خوب (دولت اقتدارگرای با ظرفیت) به یک حکمرانی بهتر (دولت دموکراتیک) گذر کرد در حالی‌که ما در ایران هرگز از وجود یک حکومت با ظرفیت برخوردار نبوده‌ایم!

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

08 Nov, 17:53


🔻چند نکته برای زندگی از زبان بزرگان

اریک فروم معتقد بود که شما اول باید عشق ورزی به خودتان را تقویت کنید. کسی که خودش را دوست نداشته باشد نمی تواند دیگران را دوست داشته باشد. منظور از دوست داشتن خود، خودخواهی و ترجیح خود بر دیگری نیست. بلکه منظور توجه و مراقبت از خود است تا آنقدر سرشار از زندگی باشیم که برای فرار از تنهایی، دیگران را انتخاب نکنیم. اینجا تنها فردی را دوست خواهیم داشت که در وجود او چیزی ببینیم که ارزش حقیقی راست‌.

۲. شوپنهاور معتقد بود سرنوشت ما انسان ها حاصل ۳ چیز است. ۱. آنچه می نماییم. ۲. آنچه داریم.۳. آنچه هستیم.
اغلب انسان ها گرفتار دو تای اول می شوند. یعنی مدام دنبال داشته ها و زندگی نمایشی هستند. به باور او انسان هرچه بیشتر گرفتار این دو باشد، بیشتر رنج می برد. اگرچه زندگی در نگاه او سراسر رنج آلود است؛ اما آدمی اگر به دنبال سومی یعنی "چگونه بودن"باشد، بهتر زندگی می کند؛ افرادی که به دنبال استعدادهای خود هستند و به دنبال تحقق هویت خودشان هستند و نیازی به تحسین دیگران ندارند.

۳. کگارد می گفت انسان ها سه مرحله در زندگی را تجربه می کنند. ۱. اول مرحله ی حسی است که افراد دنبال لذت هستند و به میل و لذت خود توجه دارند و ارزش و اهمیتی برای دیگران قائل نیستند. ۲. در دومین مرحله فرد برای دیگران ارزش قائل است و به اصول اخلاقی و قانون احترام می گذارد. ۳. افرادی برای زندگی از اخلاق هم فراتر می روند و به ایمان روی می آورند. چنین افرادی می خواهند مسیحیت را زندگی کنند. خودشان مسیح شوند و بی واسطه خداگونگی را تجربه کنند. او تأکید داشت افرادی که در مرحله ی اول می مانند و مدام در پی لذت هستند دچار ملالت می شوند.

۴. حافظ تاکید دارد که انسان تنها با عشق می تواند به زندگی معنا بدهد. او تناقضات زندگی و رنج آن را تنها با عشق تحمل پذیر می داند. از نظر حافظ نیز زندگی رنج آلود است و آدمی در غربت عالم گرفتار است و تنها عشق است که انسان را نجات می دهد.

✍️حسین جمالی پور

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

06 Nov, 17:00


.
شراب مجازی و ترسوهای فجازی

(و باز هم تکذیب)


مولوی می گوید شراب خودش انسان‌ها را منحرف نمی‌کند، بلکه فقط درون آنها را آشکار می‌کند:

گر بود عاقل نکو فر می‌شود
ور بود بدخوی، بدتر می‌شود

اندیشمند دیگری گفته است دین هم مثل شراب است. انسان‌های خوش‌طینت و طالب رستگاری را عروج معنوی می‌دهد و انسان‌های بدطینت و دارای انگیزه‌های شیطانی را گرفتار منفعت‌طلبی و سلطه‌گری و بدطینتی می‌کند.

اکنون‌ می‌گویم فضای مجازی هم نوعی شراب مجازی است. خوش‌خوها را به سوی پراکندن زیبایی‌ها و حقایق ناب و آگاهی‌های انسانی می‌راند و بدخوها از آن برای فریب و شایعه و نفرت‌افکنی و تخریب بهره می‌برند.

از دیروز متنی در فضای مجازی در حال گردش است که کسی سخنان رئيس‌جمهور در جلسه هیئت دولت را (که پس از انتخاب استاندار سیستان و بلوچستان بیان شده است) و کاربرد واژه «عجم» از سوی ایشان را دستمایه تخریب رئيس‌جمهور قرار داده است. شوربختانه نویسنده این متن از جماعت «ترسوهای فجازی» است (که اظهار فضل می‌کنند اما جرأت گذاشتن نام خود پای ‌نوشته خود و پذیرش مسئولیت آن را ندارند)، بنابراین به جای نام خود، نام من را به عنوان نویسنده درج کرده است.

چند هفته پیش نیز  فرد دیگری متنی را با عنوان « شائبه تکرار تلخ فلسطین درایران!» به نام من در فضای مجازی منتشر کرده بود که در آن با هراس افکنی نسبت به مهاجران افغانستانی،‌ زمینه‌های فکری تشدید نفرت و تنش بین شهروندان ایران و مهاجران را فراهم آورده بود. من نیز البته نسبت به بی‌برنامگی و سردرگمی مقامات ایران نسبت به مهاجرت به داخل نگران و معترضم و معتقدم همین سرگردانی و بی‌عملی است که هم موجب نگرانی بخش‌هایی از مردم ایران در مورد امواج مهاجرت شده است و هم موجب تضییع حقوق مهاجران قدیمی و زحمت‌کشی شده است که دارای مدارک قانونی هستند و در جامعه ایران ادغام شده‌اند؛ اما چنین فضایی آنان را نیز در معرض اهانت یا برخوردهای غیرقانونی قرار داده است. فراموش نکنیم که گرچه از مقامات انتظار شفافیت و قاطعیت در زمینه مهاجرت را داریم اما نیز موظفیم که، هم در سیاست‌گذاری و تصویب قوانین، و هم در رفتار عمومی ما نسبت به مهاجران، اصول اخلاقی، حقوق کودک، حقوق کار و حقوق بشر را رعایت کنیم. امیدوارم وزارت کشور هرچه سریع‌تر سیاست‌ها و قوانین مربوط به مهاجران را هماهنگ و وضعیت بی‌سامان امروز مهاجرت را ساماندهی کند.

بنابراین ضمن تکذیب هر دو متن یاد شده، باز یادآوری می‌کنم که تنها متن‌هایی که در سایت رسمی یا کانال تلگرامی محسن رنانی در آدرس‌های زیر منتشر می‌شود از من است و متن‌هایی که در آنجا منتشر نشده است جعلی است و از من نیست.

محسن رنانی / ۱۱ آبان ۱۴۰۳

https://www.renani.net/


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

05 Nov, 19:24


🔴 آخرین پرده دیکتاتورها
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 در جریان یک تحقیق، به بررسی دوباره آخرین روزها و لحظات پایانی عمر «معمر قذافی» دیکتاتور لیبی می‌پرداختم. به واقع می توان ادعا کرد، بدترین وضعیت برای یک سرزمین، زمانی متصور است که گرفتار یک دیکتاتوری مانند قزاقی شده باشد، کسی که در مواجهه با مخالفانش نه تسلیم شود نه چیزی برای از دست دادن داشته باشد؛ اما چرا دیکتاتورها بدین نقطه می‌رسند؟ مگر قبل از این پایان، در کدامین زیستگاه ذهنی می‌زیند که گویی انتهای جاده‌اش، ناگزیر چنین مقصدی است؟

⬅️ می‌دانیم که قذافی در حال تلاش برای گریز از دست مخالفانش در آخرین مسیر زندگی اش؛ یعنی لوله‌های فاضلاب شهری در شهر «سرت» دستگیر و کشته شد. قذافی همیشه حتی زمان شروع «بهار عربی» با اینکه دیگر مطلع شده بود که مخالفان زیادی دارد؛ ولی تاکید می‌کرد، مردم لیبی حامی من هستند و برای دفاع از من حاضرند جان بسپارند.

⬅️ وی تا آخرین لحظات، اصرار داشت، اعتراضات و در نهایت مبارزات مخالفان با خودش را به گونه ای عنوان کند که جنگی بین حق و باطل، جنگ دینداران و مومنان با غربیان و پیاده نظام‌های داخلی‌شان است که دشمن اسلام هستند. حتی در آخرین دقایق حیاتش نیز که توسط انقلابیون دستگیر و ضرب و شتم می شد، از جایگاه یک نهی کننده از حرام شرعی می‌گوید: «این حرکات در اسلام حرام است!».

⬅️ او مانند تمام دیکتاتورهای دیگر تا آخرین لحظات به قدرت چنگ زده بود و هم خودش و هم پسرش که مخوف‌ترین سازمان اطلاعاتی لیبی زیر نظر وی بود، قدرت را رها نکردند و کشور را به ویرانی کشاندند. قذافی و یارانش پس از حملات «ناتو» و انقلابیون به شهر سرت از سپر انسانی برای مقابله با این حملات استفاده می‌کردند؛ حتی دختران را می ربودند تا خانواده‌های آنها را وادار به عدم ترک شهر کنند. دیکتاتورها هرگز به ملت خویش نمی‌اندیشند و فقط در اندیشه بقا هستند؛ البته تصمیم گیری اصلی در روزهای استیصال قذافی با پسرش «معتصم» بود و آنقدر که پسرانش در اندیشه بازگشت به قدرت و حفظ آن بودند، خودش نبود.

⬅️ به تعبیر «ژنرال منصور الضوء»، فرمانده سابق «گارد خلق» و از یاران قذافی که تا آخرین لحظات در کنارش بود، روزهای آخر این دیکتاتور، روزهای انزوا و محرومیت بود و زمانی تصمیم به فرار گرفت که این تصمیم از روی درماندگی کامل بود، آواره‌ای مخفی در این خانه و آن خانه در حالی که از غذاهای دزدی ارتزاق می‌کرد!

⬅️ اما دیکتاتورها چه ویژگی‌هایی دارند که اغلب دچار  سرنوشتی مشابه می شوند؟ ویژگی مشترک تمام دیکتاتورها این است که «فکر جدید خلق می‌کنند» و «برای خود اعتباری را در نظر می‌گیرند که در دنیای واقعیت وجود ندارد»، مثلاً «صدام حسین» حتی وقتی به پایتخت کشورش حمله شد، دست از ادعاهای پوچ و بی‌ اساس و غیر واقع نمایی رهبری مقتدرش دست نکشید.

⬅️ «رنانا بروکس» روانشناس از «دانشگاه واشنگتن» معتقد است، همه دیکتاتورها «تمایل دارند، قدرت و توانمندی خود را بیش از واقعیت نشان دهند» و به چالش کشیده شدن آن برایشان بسیار گران تمام می‌شود؛ چون آنها خود را مبتنی بر این بازنمایی غلوآمیز، قهرمان فرض می‌کنند و هر صدای متفاوت یا مخالفی می‌تواند، این قهرمان فرضی را فرو بریزد.

⬅️ دیکتاتورها برای حفظ این شخصیت قهرمان، حلقه‌ای را در اطراف خود گرد می‌آورند که به هر دلیلی این قهرمان را می‌پذیرد، می‌پرورد و بزرگ و بزرگتر می‌کند و اجازه نمی‌دهند، واقعیات بر دیکتاتور رخ بنماید. از این روست که او هر روز از جامعه و مسائل آن، نگرش و احساس واقعی مردم در نسبت با خودش، تفکراتش و مسائل مختلف جاری جامعه، ناآگاه و ناآگاه‌تر می‌شود و دائماً به گونه چرخه ای، تفکرات او در جهت دور شدن از واقعیت، از جامعه فاصله می‌گیرند و این گونه است، پس از چندین سال گویی در دنیای دیگری زندگی می‌کند و اغلب جامعه گمان می‌برند دچار توهم شده است.

⬅️ نه او متوهم نیست، او در این فرایند، کاملاً آفریننده یک تفکر یا گفتمان جدید است که پس زمینه آن کاذب است و نسبتی با جامعه‌ای که در آن زیست می‌کند، ندارد. وقتی فاصله دیکتاتورها با جامعه زیاد می‌شود و دنیای آنها چنان شکافی با جامعه دارد که پس از مواجهه با واقعیات دچار شوک می‌شوند، اینجاست که در کنار ویژگی قهرمان باوری خود؛ گرچه بقا در قدرت برایشان حیاتی است؛ اما به حد میانه‌ای اکتفا نمی‌کنند و یا بقای خود یا نابودی همه چیز را برمی‌گزینند و در کنار نابودی خود، سرزمین‌های خود را نیز دچار جنگ، آشوب‌ها، بحران‌ها و خشونت‌های ویرانگری می‌کنند که اغلب این آخرین پرده دیکتاتورها است.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

04 Nov, 19:48


خشم و حل مسأله

ایرج شهبازی

اگرچه ممکن است هدف اولیه‌ی خشم، تخلیۀ روانی و رهایی از احساسات ناخوشایند باشد، ولی به نظر می‌رسد در غالب موارد، افراد قصد دارند از راه خشم به هدفی برسند و مسأله‌ای را حل کنند. در این صورت ممکن است که شخص از راه خشم به هدف خود برسد و طرف مقابل مطابق میل او رفتار کند. در اینجا شخص مقابل، تحت تأثیر خشم او، خواسته‌اش را برمی‌آورد و حتی به مدت طولانی مطابق خواستۀ او رفتار می‌کند.

طبیعی است که چنین اطاعت و تسلیمی مطلوب هیچ انسان عاقلی نیست. ما دوست داریم دیگران با رضا و رغبت، طبق نظر ما رفتار کنند و ما را دوست بدارند، نه براثر ترس و اجبار و اکراه. فرض کنید کسی با عصبانیت از همسرش می‌خواهد که به او توجه کند و او هم به خاطر ترس، چنین می‌کند. روشن است که چنین توجه و محبتی ارزشی ندارد و دیر یا زود گیرندۀ آن هم احساس ناخوشایندی پیدا می‌کند.

یا فرض کنید که یک مدیر با خشم و تهدید، کارمند خود را مجبور می‌کند وظایفش را انجام دهد. چنین تغییر رفتاری عمیق و ماندگار نیست و به محض کنار رفتن تهدید و خشم، شخص به وضعیت پیشین خود برمی‌گردد.

گذشته از این انجام دادن وظایف براثر عشق و آگاهی کجا و انجام دادن آنها از سر ترس و تهدید کجا؟ فقط افراد دیکتاتور و جاهلند که در تمام عمر خود می‌توانند با استفاده از خشم و زور دیگران را مطیع خود نگاه دارند، ولی هیچ انسان سالمی چنین الگویی از رفتار را نمی‌پذیرد.

بنابراین به نظر می‌رسد حتی اگر ما از طریق ابراز خشم، بتوانیم کسی را وادار کنیم که مطابق خواستۀ ما عمل کند، در نهایت نه خودمان از چنین تغییر رفتاری احساس رضایت داریم، نه طرف مقابلمان.

اکنون بیایید مسأله را از منظری دیگر ببینیم. وقتی که شخص از طریق خشم (تهدید، تنبیه، ناسزا گفتن، فریاد کشیدن، قهر کردن و نظایر آنها) توانست در چند مورد به اهداف خود دست پیدا کند، به تدریج دچار این توهم می‌شود که همه جا می‌تواند از طریق خشم به هدف خود برسد. این توهم به مرور شخص را به موجودی تک‌بعدی تبدیل می‌کند.

همان گونه که می‌دانیم برای حل هر مسأله‌ای راه حل‌های متعددی وجود دارد، ولی خشم همۀ امکانات و راه حل‌ها را نادیده می‌گیرد و تنها یک راه حل را که زورگویی است، به رسمیت می‌شناسد. به این ترتیب خشم، به تدریج قدرت تحلیل و نیروی خلاقیت و تفکر شخص را از بین می‌برد و او را به شخصی تک‌ساحتی تبدیل می‌کند. شخص خشمگین کم‌کم عادت می‌کند که مسائل مختلف را تنها به یک شیوه حل کند.

با توجه به این نکته، می‌توان گفت که خشم گذشته از این که در لحظۀ بروز و ظهورش، تفکر را مختل می‌کند، در درازمدت هم به حماقت و خنگی و کندذهنی می‌انجامد. شخص عصبانی می‌کوشد عموم مسائل را از راه خشمگین شدن و تهدید کردن و محکوم کردن و مشت بر دهان طرف مقابل کوبیدن و سیلی بر صورت او زدن حل کند.

استفادۀ مداوم از این رویکرد باعث می‌شود که شخص در عرصه‌ی حل مسأله کاملا ناکارامد و ناتوان شود و نتواند از انواع راه حل‌هایی که برای حل یک مسأله وجود دارد، بهره بگیرد.

بنا بر مطالب بالا اگر ما موفق شویم با استفاده از خشم به اهداف خود برسیم، اولاً تغییر ماندگار و عمیق و مطلوبی در طرف مقابل ایجاد نمی‌کنیم و اطاعت و تسلیم او چون از سر اجبار و اکراه است، دردرازمدت رضایت باطنی ما را حاصل نمی‌کند. از سوی دیگر، ما به مرور زمان به انسان‌هایی تک‌بعدی تبدیل می‌شویم و خلاقیت و نیروی تحلیل خود را از دست می‌دهیم.

این پیامدهای ناگوار در صورتی است که ما موفق شویم از طریق خشم به اهداف خود برسیم. اگر در نهایت صداقت و انصاف به بررسی مواردی که خشمگین شده‌ایم، بپردازیم، می‌توانیم ببینیم که خشم در غالب موارد، نتوانسته است مشکل ما را به شکل اساسی حل کند.

ارزیابی منصفانۀ نتایج خشم‌های گذشته‌مان می‌تواند به ما کمک کند که بهتر خشم خود را بشناسیم و از ناتوانی آن در حل مشکلاتمان آگاهی پیدا کنیم. البته بسیاری از افراد به سبب خودخواهی و کوته‌بینی، در آینده هم از نتایج ناروای خشم خود حمایت می‌کنند و کمترین احساس ندامتی به آنها دست نمی‌دهد. اما اگر صادقانه زندگی خود را بررسی کنیم، به خوبی می‌بینیم که خشم در عموم موارد ما را به اهدافمان نمی‌رساند و مسائل ما را حل نمی‌کند.

اگر دریابیم چه با خشم به هدف خود برسیم و چه نرسیم، در هر دو حال زیان کرده‌ایم، عزم ما برای رها کردن این راهکار بیشتر جزم خواهد شد. خشم عموماً یک علامت است و نشان می‌دهد مشکلی وجود دارد، ولی خود به تنهایی قادر به حل کردن آن نیست.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

03 Nov, 18:35


«قطع دست سارق از نظر قرآن»

🖍 بهروز مرادی

در روزهای اخیر، رسانه‌ها از قطع انگشتان دست دو برادر در زندان به جرم سرقت خبر دادند. همچنين خبرها حاکی از این است که عده‌ای دیگر در زندان در نوبت اجرای چنین حکمی به سر می‌برند. این خبرهای تلخ، یک بار دیگر، حکم شرعی قطع دست سارق را به آزمون و چالش می‌کشد.

در آیات ۳۸ و ۳۹ از سوره‌ی مائده در این رابطه چنین آمده است:

«دست مرد و زن سارق را به سزای آنچه مرتکب شده‌اند قطع نمایید که این مجازاتی از [جانب] خداست و خداوند عزتمندی حکیم است.(۳۸) اما هر کس بعد از ظلمی که کرده، توبه نموده [و خطای خود را] اصلاح کند، پس خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد که خدا آمرزنده‌ای است مهربان».

بر اساس این آیات؛ اگر کسی پس از دزدی که انجام داده توبه کند و به اصلاح خطای خود بپردازد، خداوند توبه‌ی او را می‌پذیرد و بنابراین انسان نیز می‌بایست خدایی عمل کند و خطاکار را ببخشاید. پس توبه و اصلاح خطا این حکم را ملغی می‌کند.

شوربختانه عموم فقیهان با برداشتی ناقص و عجولانه و سطحی از این آیات و در تضاد با محتوا و منظور و جهت حکم و بدون توجه به آیه‌ی بعدی، حکم به قطع دست سارق می‌دهند.

ضمن اینکه از طرح حکیم‌بودنِ خداوند در این آیه می‌توان چنین برداشت نمود که این حکم، ماهیتی پیشگیرانه دارد و صرفاً برای دورکردن فرد از گرد سرقت مطرح گردیده است.

رویکرد ترجیحی قرآن به بزهکاری اجتماعی همانا اصلاح فرد خطاکار و بازگرداندن وی به زندگی سالم است و نه تنبیه و مجازات او. ضمن اینکه مجازات اگر به‌گونه‌ای باشد که فرد خاطی ناقص‌العضو شود، آینده‌ی کاری و سرنوشت خانوادگی او نیز تباه می‌گردد.
لحن محتاطانه‌ی حداکثری آیات مربوطه نشان می‌دهند که خداوند در قرآن صراحت تام در حکم قطع دست سارق ندارد، بلکه همواره فرصتی شایسته در اختیار خطاکاران قرار می‌دهد تا به نیروی تکانه و هراس از تنبیه سخت، بیدار شوند و به مسیر زندگی سالم بازبگردند.

مضاف بر این از منظر جامعه‌شناسی نیز لازم به تأکید است که چنین حکمی تنها در جامعه‌ای قابل پذیرش است که در آن؛ سلامت مدیریتی و اقتصادی و قضایی وجود داشته و امکان یک زندگی شرافتمندانه و آبرومندانه برای همگان مهیا گردیده و حق مردم برپا و معیشت مردم تأمین و امنیت مادی بندگان خدا تضمین شده و جامعه به گونه‌ای سالم سازماندهی گردیده باشد که امکان اشتغال برای مردم فراهم گردیده و اعضای جامعه از رفاه برخوردار شده باشند که اگر چنین نشده باشد، آنگاه طبیعی است که مردم نیازمند و محروم و گرسنه و ندار برای زنده‌ماندن به سرقت و دزدی روی بیاورند. در این صورت مدیران و مسئولان جامعه با تباه‌سازیِ منابع و بی‌کفایتی مدیریتی و چپاول ثروت ملی و فساد ساختاری نقش مهمی در ایجاد فقر و درنتیجه گسترش سرقت و بزهکاری در جامعه دارند و لازم است از طریق تحقیق موردی مشخص و تعیین گردد که سهم مسئولان و سارقان در بروز هر سرقتی چقدر است.
در هر مورد سرقت لازم است تعیین و مشخص گردد که متهم ردیف اول در سرقتِ مردم ندار آیا خود سارق است یا مسئولانی که با هدردادنِ منابع ملی و تباه‌ساختنِ منافع جمعی و انجام دزدی‌های کلان، غارت را در فرهنگ مدیریتی جامعه حاکم و نهادینه ساخته‌اند و با چنین رفتار فسادکارانه‌ای، مردم نیازمند را ناگزیر از دزدی کرده‌اند.

نکته‌ی مهم عقلانی دیگر این است که این مجازات نمی‌تواند برای سرقت‌هایی اعمال گردد که ارزش مادی کالای دزدیده شده از ارزش دست یک نفر کمتر باشد.

درنتیجه برداشت بنده این است که این مجازات به شرط یافتن شرایط اجرا تنها برای دزدی‌های کلان قابلیت اجرا دارد و آنهم در میان سارقانی که بدون سرقت انجام شده نیز از توان مالی قابل قبولی برخوردار می‌باشند.

این بدین معنی است که این مجازات احتمالی در درجه‌ی اول شامل حال نه مردم محروم‌شده و فلاکت‌زده، بلکه شامل حال آن مسئولان مملکتی می‌شود که بر مسند مالی و اقتصادی و مدیریتی جامعه قرار دارند که به جای امانتداری از منافع مردم و منابع ملی و سرمایه‌های یک کشور، به چپاول و غارت آنها می‌پردازند و انبوه خلق را در تله‌ی نداری و فقر و فلاکت اندر می‌اندازند و از این طریق زمینه‌های دزدی و بزهکاری اجتماعی را در جامعه گسترش می‌دهند.

                           ١٢ آبان ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

02 Nov, 16:06


.
توصیه‌های بی‌هوده!

اینکه امثال من به جمهوری اسلامی توصیه کنیم پاسخ حملۀ اخیر اسرائیل به خاک کشور را بدهد یا ندهد، فوری اقدام کند، یا فعلاً صبر در پیش گیرد، مستقیم درگیر شود یا از راه غیرمستقیم عمل کند، همه‌اش بی‌هوده است!
تجربه نشان داده که جمهوری اسلامی به هر نتیجه‌ای که خودش برسد، طبق آن عمل خواهد کرد و توصیه‌های ما در هر جهتی که باشد جز اینکه دستمایۀ اتهام تازه‌ای علیه‌مان شود، حاصل دیگری ندارد. برای نمونه، مثلاً اگر من توصیه به احتیاط و صبر کنم، متهم می‌شوم که قصدی جز نشان دادن "ضعف اقتدار حکومت" و در نتیجه "تسلیم و ذلت‌پذیری آن در برابر نظام سلطه" را ندارم و اگر "پاسخ فوری و قاطع و دندان‌شکن" را پیشنهاد کنم، در آن صورت نیز می‌توانم به "تلاش برای وارد کردن کشور در جنگی فراگیر" و در نتیجه بی‌ثبات کردن کشور و "کمک به جنگ‌طلبان خارجی برای رسیدن به اهداف شوم‌شان" متهم شوم.
در جایی که نصیحت و توصیه به یک امر، فاقد اثر باشد و در عین حال، صرفِ عملِ ناصحانه، زمینه‌ساز اتهام شود، اصرار بر توصیه و نصیحت شاید نوعی خودآزاری به حساب آید.
بنابراین، آدمی مثل من در این شرایط فقط می‌تواند فارغ از هر نوع توصیه و پیشنهادی، فقط احتمالات را تشریح و پیامدهای خواسته و ناخواستۀ آنها را توضیح دهد.

احمد_زیدآبادی

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

02 Nov, 16:05


دوره مصدق تو شهر مِتِنگ داده!

در سفر به ولايت، يكي از همكلاسان دوران دبستانم را ديدم كه شهردار يكي از بخش‌هاي منطقه شده بود. چند ماهي از شهردار شدنش مي‌گذشت اما هنوز موفق به انتخاب منشي خود نشده بود. بنابراين، پس از تكه‌پاره كردن تعارفات معمول و «سوسراغوهاي محلي» عمده مدت ديدارمان صرف بحث درباره دلايل تأخير در انتخاب منشي‌اش شد، به ترتيب زير:
من: خب، چرا اَكو (اكبر) پسر قلي گُنگ را نمي‌ذاري منشي؟
او: اَكو؟ اتفاقا منم نظرم به همو بود ولي اَغو (اصغر) مخالفه!
من: اَغو پسر قربون‌رضا؟ به او چه ربطي داره؟
او: ‌اي بُبِو (تو مايه‌هاي ای پدرم بسوزه!) چطوُ ربط نداره؟ اَغو خودش عضو شوراي اينجاس؟
من: يعني اغو هم رأي آورده و شده عضو شورا؟
او: يِه تِه چي مي‌گي؟ اغو كه خوبشونه، يه كسایي شدن عضو شورا كه اگر بشنوي هوش از سرت مي‌پره!
من: چرا نساء دختر كرمعلي را نمي‌ذاري؟ بنده خدا دنبال كار مي‌گشت.
او: زن بذارم منشي؟ مگه از جونم سير شدم؟ مي‌خواي ملا باقر پدرمه بسوزنه؟
من: به ملا باقر چه ارتباطي داره؟
او: بَه! انگار هچّي حاليت نيس! ملا باقر.....
من: چرا ماشو (ماشاالله) پسر مش‌طلعت را نمي‌ذاري؟
او: ماشو بچه خوبيه، ولي گويا از طرف پدرجديش مالِ اينجا نيس، مالِ خاتون آباده!
من: خب، باشه چه عيبي داره؟
او: چه عيبي داره؟ اگه عيبي نداره برو به قاسو (قاسم) پسر مصمعلي بگو! مي‌گه با شعارِ «مديران بايد محلي باشن» رأي اُورده و حالا هم به هر ضرب و زوري شده، نمي‌ذاره يه غيرمحلي منشي شهردار بشه!
من: حالا از كجا خبردار شده كه اجداد پدري ماشو و مالِ خاتون‌آبادن؟
او: چُم! برا اينكه نشون بده رو شعار انتخاباتيش وايساده، رفته از بي‌بي زن پنجعلي سوسراغو كرده و اونم بهش گفته وقتي بچه بوده، از بابوش (پدربزرگش) اشنفته كه پدرجد مصمعلي در دورۀ پيغمبر دزدا از خاتون‌آباد اومده اينجا!
من: به نظرت قلي پلنگ چطوره؟
او: ئي پلنگو هم خوبه ولي از اين خراسونيايه! مي‌فهمي كه چي مي‌گم؟ منظورم اينه كه از طايفۀ شيش‌امامي‌هاي طرفِ كفه (شوره زار) است!
من: خب باشه، مگه بايد فرق كنه؟
او: يه من و تِه مي‌گيم نبايد فرقه كنه، اين شيخ‌كوهزاد كه نمي‌گه!
من: رضو (رضا) چي؟
او: رضو پسر بابونه؟ اونم خوبه، ولي ميگن مشكل سياسي داره!
من: رضو پسر بابونه چه مشكل سياسي ميتونه داشته باشه؟
او: تِه آوازۀ خليل‌جنگو رِ داري؟
من: ‌ها. چطور مگه؟
او: ميگن دايي بابونه مادر همين رضو بوده!
من: خب، بوده باشه!
او: بازم گفتي كه بوده باشه! چطور بوده باشه؟ خليل‌جنگو دورۀ مصدق مي‌گن توده‌اي بوده تو شهر مِتِنگ (ميتينگ) مي‌داده!
من: يعني اين حالا برا رضو پرونده شده؟
او: چم! مَ خبر ندارم! ولي اين هاشو (هاشم) گفته اگه بذارمش منشي، مي‌ره همه جا مي‌گه كه اين پسرِ خوارزادۀ خليل‌جنگوس!
من: هاشو پسر مَنگل؟
او: نه. هاشو پسر ميرگُلّه!
من: يعني اونم عضو شوراست؟
او: ‌ها. چي خيال كردي؟ نفر اول شد!....
من: با اين حساب حالا حالاها بايد درگير انتخاب منشي باشي؟
او: حالا باشيم! مگه چطُو مي‌شه؟ اَ بيكاري كه بهتره! ايجا كه بودجه نداره! هميقدري هم كه داره جواب همين سور و سات شورا رِ نمي‌ده! بايد شب تا صبح با اعضاي شورا تو سر و كله هم بزنيم سر همين چيزا ديگه! ئي داسون (داستان) هم نبود بايد سر عليفتح با هم دعوا كنيم. ئي عليفتحو  اگه نبود همه بدبخت مي‌شديم!
من: همون عليفتح كه زباله‌ها را جمع مي‌كنه!
او: ‌ها والله! نمي‌دوني چه دونۀ جواهريه! اَ دستش اَ خنده مي‌ميريم. يه بار مي‌بيني وسط جلسه  شورا مي‌آد تو و يه چيزِ زشتي مي‌گه و در مي‌ره! يه بار وسط شورا به همي هاشو درباره خرش يه چيزي گفت كه بچّا اَ خنده روده برد شدن.....
https://www.etemadnewspaper.ir/fa/main/page/2802/8/


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

31 Oct, 13:37


✍️ آیا به‌نظر شما این تندیس وسط دانشگاه زیبا و مناسب است؟ | ۱۰ آبان ۱۴۰۳

نویسنده: صادق زیباکلام

📎لینک متن کامل یادداشت:
https://t.me/sadeghZibakalam/5676


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

31 Oct, 13:34


تاریخ نوشت- عبدالله ناصری طاهری:
بودجه حاکمیت ولایی : بنام مردم به کام حاکمیت
احمد علوی
پنجم آبان 1403
کسر بودجه مزمن و گسترده حاکمیت ولایی و پیامدهای منفی آن نظیر تورم، کاهش قدرت خرید، سقوط ارزش پول ملی، و فقر گسترده نکته ای نیست که قابل پنهان کردن باشد. از این برو اقتصاد دادنهای درون و برون حاکمیت بروی آن توافق وجود دارد. دلایل این کسر بودجه از منظر تئوریهای گوناگونی قابل تاویل و تفسیر است. یکی از این تئوریها، همانا نظریه نمایندگی (Principal-Agent Theory) است. این نظریه میتواند برای تحلیل ریشه های کسر بودجه مزمن در حکومت رانتی و استبداد ولایی را تحلیل کرد، زیرا در چنین ساختاری، رابطه مسئولان حکومتی یعنی رهبری، مقامات و مدیران (کارگزاران) و شهروندان (پایه) اغلب مبتنی بر تضاد منافع است. چه در نبود دمکراسی مبتنی بر حقوق بشر و نظارت سازمانهای مردم نهاد جامعه مدنی، مادام العمری رهبری حکومت و انحصار قدرت، این کشمکش اجتناب ناپذیر می نماید. در چارچوب نظریه نمایندگی (Principal-Agent Theory)، انتظار میرود نمایندگان (کارگزاران) به عنوان مدیران منابع مشاع و همگانی مردم باید در جهت منافع عمومی تصمیم گیری و فعالیت کنند، اما به دلیل نظام رانتی، فساد ساختاری و اولویت‌های خاص حاکمیتی، این کارگزاران اغلب منابع در راستای منافع خود و قشر حاکم متشکل از حوزویان وابسته، سران سپاه و موسسات امنیتی، دیوانسالاران فاسد و مقامات مسلط بر سازمانهای خصولتی بکار می گیرند.
نظریه نمایندگی (Principal-Agent Theory)
نظریه پردازان نظیر مایکل جنسن (Michael C. Jensen) و ویلیام مکلینگ (William H. Meckling)، استفن راس (Stephen A. Ross) و بری میتو (Barry Mitnick) از پیشگامان نظریه نمایندگی است. این پژوهشگران در پژوهشهای خود به اهمیت مفاهیم عدم‌تقارن اطلاعات(Information Asymmetry)، گژرفتاریا ریسک تغیرات رفتاری(Moral hazard) و تضاد منافع(Conflict of interest and agency cost) و گژگزینی یا انتخاب معکوس (Adverse selection) میان نمایندگی بین شهروندان و کارگزاران پرداخته در تبین بحران نمایندگی (Principal-Agent Crisis) پرداخته اند. این پژوهشگران نظریه نمایندگی (Principal-Agent Theory) برای تحلیل تنگناهای اقتصادی، در سطوح خُرد(بنگاه) و کلان(حکمرانی) بکار گرفته اند. بنا به این نظریه و در شرایط خاص ایران یعنی در شرایط حاکمیت استبدادی و رانتی، بحران نمایندگی یا (Principal-Agent Crisis) به شکل گسترده‌ای نمایان می‌شود و از دلایل اصلی ایجاد کسری بودجه‌های مزمن است. در این گونه نظام‌ها، تضاد منافع و نبود شفافیت و پاسخگویی، کارگزاران را به سو‌ءاستفاده از منابع عمومی و هدایت آن‌ها به سمت اهداف رهبر ولایی و حاکمیت رانتی سوق می‌دهد.

مدل ساده و توصیفی نظریه نمایندگی (Principal-Agent Theory)
بنا به نظریه نظریه نمایندگی (Principal-Agent Theory) رابطه میان پایه یا به زبان دیگر شهروندان (Principal)، کارگزار (Agent)، شهروندان یک جامعه به موسسات اجتماعی وکالت می دهند تا به نمایندگی از آنها دارائی های مشاع همگانی را در جهت منافع عمومی آنها مدیریت نماید. اما نمایندگان(Agents) خنثی نبوده و خود دارای منافع شخصی و گروهی هستند. بنابراین در صورت نبود نظارت فعال در قالب سازمانهای مردم نهاد جامعه مدنی یا احزاب و رسانه ها شهروندان(موکلان)، نمایندگان آنها میتوانند دارائی ها و امکانات را برخلاف مقررات و مصالح شهروندان در جهت منافع شخصی خود بکار بگیرند. آنها با دادن بخشی از رانت به ارباب رجوع حمایت آنها را جلب نموده و بدین ترتیب منافعی را کسب نمایند. این منافع میتواند سیاسی، اقتصادی، آشکار و یا پنهان باشد. نماد چنین امری، که فساد مدیریت خوانده میشود، خود را در کسر بودجه به نمایش می گذارد.
1. مشکل نمایندگی (Agency Problem)
تضاد منافع: در سیستم‌های رانتی، منابع و درآمدهای عمومی، مثل درآمدهای نفتی یا رانت‌های وارداتی، بیشتر در دست سردمداران حاکمیت قرار دارد که از این منابع برای پیشبرد منافع خاص خود استفاده می‌کنند. این وضعیت تضاد منافع شدیدی میان شهروندان (اصیل‌ها) و مقامات حکومتی (کارگزاران) ایجاد می‌کند. چرا که کارگزاران به جای سرمایه‌گذاری این منابع اقتصادی برای افزایش بهره‌وری اقتصادی و ارتقای رفاه عمومی، غالبا این درآمدها صرف حمایت از قشر حاکم، موسسات وابسته به رهبری، باندهای قدرت می‌شود که در هرم توزیع منابع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی حاکم در اولویت قرار دارند. 
کژرفتاری(Moral hazard) و کژگزینی(Adverse selection): بسیاری از کارگزاران از قدرت و منابعی که در اختیار دارند، در راستای منفعت شخصی و منافع حلقه‌های نزدیک به خود استفاده می‌کنند. این امر موجب می‌شود که تنها افرادی وارد سیستم مدیریتی شوند که به دنبال حفظ منافع خاص خود و گروه‌های منتفع از این نظام رانتی هستند.

اندیشه ها

31 Oct, 13:34


در نتیجه، سیاست‌های مالی دولت و مدیریت بودجه‌ای اغلب

تحت تأثیر ملاحظات سیاسی و منافع شخصی مقامات حاکم قرار گرفته و این امر موجب ناکارآمدی بودجه می‌شود.
2. هزینه‌های اطلاعات و نظارت
شفافیت ناکافی: در ساختار نظام رانتی و ولایی، شفافیت و پاسخگوئی در مقابل سازمانهای مردم نهاد جامعه مدنی وجود ندارد و حسابرسی‌های مستقل و کارآمد بر منابع دولتی و نحوه تخصیص آن‌ها اعمال نمی‌شود. این عدم شفافیت و پاسخگویی، فقدان نظارت کارآمد شهروندان بر عملکرد کارگزاران خود را تضعیف کرده و امکان سوءاستفاده از منابع مالی را افزایش می‌دهد. در نتیجه، شهروندان نمی‌توانند نظارتی بر چگونگی استفاده از منابع مشاع همگانی داشته باشند و بدانند این منابع دقیقاً چگونه و در کجا مصرف می‌شود و آیا کارگزاران به درستی عمل می‌کنند یا خیر.
کاهش پاسخگویی: یکی دیگر از چالش‌های نظریه نمایندگی در چنین نظامی، هزینه‌های نظارت است. در حاکمیت ولایی و رانتی، نظام نظارتی کارآمد برای پایش و ارزیابی کارگزاران وجود ندارد یا بسیار ناکارآمد است. این امر موجب می‌شود تا کارگزاران بدون نگرانی از پیامدهای احتمالی اقدامات خود، به سیاست‌هایی روی آورند که منافع مردم را نادیده بگیرد.
3. عدم تقارن اطلاعاتی (Information Asymmetry)
مخفی‌سازی و گزارش‌های نادرست: کارگزاران در نظام‌های رانتی به دلیل عدم تقارن اطلاعاتی می‌توانند منابع بودجه را به شیوه‌ای گزارش کنند که عملاً با واقعیت مطابقت نداشته باشد. این عدم تقارن، میزان نفوذ و آگاهی شهروندان را از عملکرد مالی واقعی کاهش داده و موجب می‌شود که کارگزاران بتوانند کسر بودجه را توجیه کرده یا ابعاد واقعی آن را پنهان کنند.
اولویت‌بندی پروژه‌های ناکارآمد: کارگزاران در حاکمیت ولایی، به جای انتخاب پروژه‌های مولد و کارآمد، به پروژه‌هایی اولویت می‌دهند که به تثبیت و افزایش نفوذ سیاسی‌شان کمک کند. برای مثال آنها منابع اقتصادی را برای امور تبلیغاتی(صدا و سیما و سازمان تبلیغات اسلامی)، نظامی و امنیتی(سپاه و بسیج) و سرکوب نرم و سخت و تامین مالی گروه های نیابتی به کار می گیرند. بدین ترتیب کارگزاران ولایی اغلب منابع مالی را هدر داده و این امر به ایجاد کسر بودجه مزمن منجر می‌شوند.

4. هزینه‌های نمایندگی (Agency Costs) و بهره‌وری پایین
تخصیص ناکارآمد منابع: در نظام ، منابع عمومی به شیوه‌ای رانتی و با اولویت امور نظامی و امنیتی و یا حوزوی و تامین مالی موسسات مذهبی تخصیص می‌یابد و این تخصیص‌ها معمولاً بهره‌وری اقتصادی کمی دارند. برای مثال، بودجه‌هایی که باید به سمت زیرساخت‌های اساسی و رفاه عمومی هدایت شود، به سازمان‌ها و نهادهایی تعلق می‌گیرد که در راستای گفتمان حاکمیت یا منافع خاص عمل می‌کنند( استان قدس).
هزینه‌های نمایندگی و فساد: در نظام‌های رانتی، کارگزاران با استفاده از منابع عمومی و بدون پاسخگویی لازم، قراردادهای دولتی و امتیازات را به گروه‌های خاص و نزدیک به قدرت اعطا می‌کنند. این فساد و سوءاستفاده از منابع مالی عمومی یکی از دلایل مهم کسر بودجه مزمن است و عملاً دولت به جای خدمت به منافع عمومی، باری بر دوش نظام اقتصاد و شهروندان می‌شود.
نتیجه‌گیری
بحران نمایندگی در نظام‌های رانتی و استبدادی به یکی از عوامل کلیدی کسری بودجه مزمن تبدیل می‌شود. کارگزاران به جای تخصیص منابع به اهداف مولد در چارچوب توسعه پایدار و کاهش کسری بودجه، منابع را به سمت پروژه‌ها و موسسات ولایی و مذهبی و امنیتی هدایت می‌کنند که منافع آن‌ها را تأمین می‌کند. این چرخه ناکارآمدی و تخصیص ناکارآمد منابع، موجب ادامه کسر بودجه، چاپ پول بدون پشتوانه برای پنهان کردن این کسری، افزایش نقدینگی، و در نتیجه تورم و سقوط ارزش پول ملی خواهد بود.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

30 Oct, 19:36


🔹برشی بر"کیک محبوب من"،
یک تلخ‌کامی دائمی

هرمز شریفیان
🖌روزنامه‌نگار

"کیک محبوب من" را تنها به عنوان یک تماشاگر قدیمی سینما و علاقه‌مند به این هنر کم‌نظیر تماشا کردم.

نمی‌دانم چرا کارگردان‌های ما در میان این‌همه تلخی در جامعه ایران، تلخ‌ترین پایان‌بندی ممکن را برای این فیلم در نظر گرفتند.

ابتدا باید به ایفای نقش بسیار درخشان "لی‌لی فرهادپور" اشاره کرد، بانوی هنرمندی که افتخار همکاری با او در روزنامه‌های "نشاط" و "عصرآزادگان" را داشتم.
لی‌لی فرهادپور به‌عنوان "دبیر سرویس هنر" این روزنامه‌ها یکی از بهترین روزنامه‌نگاران در حوزه خود است و الحق که یکی از پرخواننده‌ترین صفحه‌ها در روزنامه‌های ما که هدایت‌اش برعهده "آقای سردبیر" ، "محمود شمس‌الواعظین" بود صفحه هنری با مسئولیت "لی‌لی فرهادپور" و همکاران‌اش بود.

"اسماعیل محرابی" هم که نیاز به تعریف ندارد، آنقدر کارنامه درخشانی دارد که تعریف از او تنها تکرار مکررات است و کیست که او را نشناسد.

فیلم می‌توانست یک رابطه عاشقانه و زیبا در جامعه سنتی ایران که پر از خط قرمزهای حکومتی است را به تصویر بکشد آن‌هم بین مرد و زنی که وارد دهه هشتم زندگی شده‌اند و ضرب و زور تنهایی بیش از هر چیز دیگری برای‌شان آزاردهنده است.

اما نمی‌دانم چرا کارگردان تلاش داشت تا نقش "رابطه جنسی" را در فیلم پررنگ کند آن‌هم درجایی که "تنهایی" نخستین اولویتی بود که ذهن تماشاگر را با خود درگیر می‌کرد.

زن قصه در تلاش برای پیدا کردن همدمی است تا تنهایی آزاردهنده خود را تمام کند اما مرد قصه به‌محض اینکه با دعوت زن به‌خانه‌اش روبه‌رو می‌شود به‌بهانه نیاوردن داروهایش به داروخانه می‌رود و "ویاگرا" می‌خرد و این یعنی تنهایی، اولویت اول مرد قصه نبوده است.

برخی تابوهای حکومت به‌راحتی در فیلم شکسته می‌شود مانند نوشیدن شراب و به حمام رفتن زن و مرد داستان که البته در زندگی عادی مردم ایران اصلا غریب و دور از انتظار نیست.

اما این نتیجه را نیز می‌توان در پایان فیلم گرفت که سرانجام چنین رابطه‌ای که به این راحتی آغاز شود و حلال و حرام را در نظر نگیرد، همین است.

اتفاقا پایان‌بندی فیلم می‌تواند به مذاق تماشاگر "ارزشی" خوش آید چرا که پایان چنین رابطه‌ی "حرامی" همین است که مرد داستان در اثر خوردن همزمان قرص ویاگرا و نوشیدن شراب سکته می‌کند و این‌چنین غریبانه به خاک سپرده شود.

شاید منظور کارگردان هم همین بوده که آهای مردم، میان‌سالان! ببینید که تحمل تنهایی خیلی بهتر است تا چنین سرنوشت تلخی داشته باشید.

حال آنکه بهتر بود این پیام  منتقل شود که "تنهایی" و داشتن تابوها و سنت‌های دست‌وپا گیر است که ممکن است عامل این تلخ‌کامی شود.

شاید بهتر بود  تمام این معضلات به پایان بهتری ختم شود، پایانی که مردان و زنان پا به سن گذاشته و تنها و فرزندان آنان را مجاب کند که به نوعی به فکر پایان بخشیدن به تنهایی آزار دهنده‌ی زنان و مردان و پدران و مادرانی باشند که نیازی مبرم به همدم و همصحبت دارند تا به "شریک جنسی"!

با این حال "کیک محبوب من" برداشتی واقعی و البته "انتزاعی" از زندگی مردان و زنانی است که در شروع دوره سالمندی به هر دلیلی تنها مانده‌اند و این تنهایی جانکاه و آزاردهنده می‌تواند با روش‌های منطقی و عاقلانه، خاتمه یابد.

البته که نقش ایدئولوژیک حاکمیت و نگاه جزمی آن در زندگی این رده سنی و سایر رده‌های سنی، پررنگ است زیرا این نگاه برای خصوصی‌ترین لایه‌های زندگی شهروندان هم فرمول خاص خود را ارائه می‌دهد و در تلاش برای تحمیل آن است.

مصداق بارز این تحمیل نیز، فشار حاکمیت بر عوامل ساخت فیلم و هنرپیشه‌های آن است که فیلم را برخلاف خوانشی که حاکمیت خواهان آن است، ساخته‌اند.

"کیک محبوب من" سوای ایفای نقش بسیار درخشان "لی‌لی فرهادپور" همکار محترم‌ام و "اسماعیل محرابی"، حرف‌های بسیاری برای گفتن دارد اما تلخی پایان‌بندی آن می‌تواند برداشت‌های متفاوت و گاه متناقضی برای بیننده ایجاد کند که این هم شاید از هنر کارگردانان فیلم نشات گرفته است.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

30 Oct, 19:35


سخنان غلیظ‌ترِ میرباقری:
۱- برای هدف بزرگ همه‌ی خون‌ها هم ریخته شود می‌ارزد
۲- پرداختن به توسعه‌های موجود خیانت به آرمان امام زمان است

امیر ترکاشوند ۱۴۰۳/۰۸/۰۷

آقای محمدمهدی میرباقری رئیس فرهنگستان علوم اسلامیِ قم (آکادمی) که به تازگی سخنان او در تلویزیون رسمی کشور "مبنی بر این‌که کشته شدن نیمی از مردم برای رسیدن به هدف بزرگ می‌ارزد" موجب شگفتی و انتقادات فراوان شد اما نزدیک به ده سال پیش (به تاریخ ۱۵ خرداد ۱۳۹۴) سخنانی شگفت‌آورتر و خون‌بارتر بیان کرد که اینک در قالب دو عنوان به آن می‌پردازم:


الف- خیانت به آرمان امام زمان
(آیا شکوفایی حق انحصاری عصر ظهور است و در غیر آن دوران، خیانت به آرمان مهدی است؟)

به سخنان ایشان در ادامه خواهم پرداخت اما اینک این پرسش را مطرح می‌کنم:

این‌که چهل سال دیگه یا چهارصد سال دیگه یا چهل هزار سال دیگه یا چهل میلیون سال دیگه یا هر وقتِ دیگه‌ای در آینده‌ها مهدی یا مسیح یا هر منجی و موعودی ظهور کند و جامعه را به رنگ خدایی درآورد و مردم را پر از نعمت و فراوانی و رفاه و عدل و داد و استقرار حکومت مطلوب ربانی کند چه ربطی به بی‌شمار نسل‌های پیش از آن و به اینک دارد!؟
خب به مردمِ آن موعد تبریک می‌گوییم خوشا به احوال‌شان که در زمان‌شان حکومت حقّ با همه معیارهای الهی پیاده می‌شود و از خوشی معنوی و رفاهی سرمست می‌شوند؛
اما کدام عقل سالم است که بی‌شمار نسل‌های ماقبل را هزینه و قربانی برپاییِ آن وعده کند!؟ وعده‌ای که نسل‌ها در پای آن سوختند و رفتند و محقق نشد.
کدام عقل سالم و فطرت بیداری است که از پرورش استعدادهای بشری برای زندگی بهتر و رشد و توسعه همه‌جانبه استقبال نکند و زندگی بی‌شمار نسل‌ها را به امید ظهورِ "دستی از آسمان" در تعلیق نگه دارد!؟

اما آقای محمدمهدی میرباقری در این سخنرانی توضیح داد که برای تحقق ظهور مهدی نباید با پرداختن به چیزهای دیگر (از جمله اقتصاد و صنعت و رشد و توسعه و معیشتِ مطلوب و زندگی مرفه و پرنعمت و...،) از آن امر مهم غفلت ورزید! او توضیح داد که پرداختن به امور دیگری غیر از بسترسازی برای ظهور خیانت به آرمان امام زمان است!

خب زندگی در تعلیق یعنی همین
آفرینش خدا در تعلیق یعنی همین

این چه موعودی است که رشد و شکوفایی استعدادها برای زندگی‌های بهتر، خیانت به آرمان اوست!؟

به عین سخنان وی دقت کنید:
وقتی حرکتی اتفاق افتاده که یک قدم عالم داره به سمت ظهور می‌رود، غفلت از آن هدف و به اهداف کوچک پرداختن مثل توسعه و امثال اینها این یک نوع خیانت به آرمان امام زمان علیه السلام است》 دقیقه ۲۶ و ۲۰ ثانیه


او بی‌شمار نسل‌ها و انسان‌ها که از فدا شدن در راه ظهور(ی که معلوم نیست کی باشد) امتناع دارند  و به دنبال پیشرفت همه‌جانبه به کمک داشته‌های انسانی خود در عرصه‌های مختلف هستند را خائن به امام زمان می‌نامد! فراموش نکنیم همواره در طول قرون گذشته میرباقری‌های فراوانی بوده‌اند که زمان خود را موعد ظهور مهدی می‌دانسته‌اند

این منجیِ عجیب‌غریبِ وی کیست که جز هزینه بر نسل‌ها و جز تعلیق زندگی بشر هیچ عوایدی نداشته

آری شکوفایی در نزد اینان فقط مختص عصر ظهور است و در زمان‌های دیگر خیانت به آن حق اختصاصی و دخالت در وظیفه ذاتیِ موعود به شمار می‌آید.

او بی‌تعارف بر تکنولوژی و فرهنگ‌ها می‌تازد و بی‌لکنت زبان می‌گوید:
کل این تکنولوژی و فرهنگش مال اون تمدن ابلیسی است ... که از حجاب‌های ضخیم دوران ظهور است》 دقیقه ۱۶ و ۱۰ ثانیه

پرودگارا ما را از دست اینان که چنین به آفرینش ممتاز تو بی‌اعتمادند نجات ده


ب- برای هدف بزرگ همه‌ی خون‌ها هم ریخته شود می‌ارزد
(عبور از نصف به همه!)

میرباقری در این سخنرانی بر داعش و طالبان تاخت زیرا آن را نسخه خشونت‌آمیز از اسلام شمرد اما سپس سخنانی گفت که معلوم شد با خودِ خشونت و خون‌ریختن و کشتن و کشته شدن مشکل ندارد بلکه دردش اختلاف فرقه‌ای و مذهبی است زیرا در ادامه سخنانش خودش آشکارا جمله‌ای گفت که طالبان و داعش باید جلویش (در همان موضوع خشونت و جنگ) لنگ پهن کنند: برای رسیدن به هدف‌مان اگر همه خون‌ها هم ریخته شود می‌ارزد. عین عبارت وی چنین است:
《... برای این هدف بزرگ همه خون‌ها هم که ریخته شود (می‌ارزد )》 دقیقه ۲۷ و ۳۰ ثانیه به بعد

گمانم برخی‌ها خدای مهرگسترِ محمدی را با خدای قربانی‌طلبِ عصر جاهلی اشتباه گرفته‌اند.

متن + صوت سخنان آقای محمدمهدی میرباقری با عنوان رایحه ظهور "اینجا"

(خدایا ایزدا پروردگارا این چه رایحه‌ای!!! )

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Oct, 19:48


🔴 امنیت روانی در چنبره فیلترینگ و اجبار
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 امنیت روانی جامعه چیست و چه ارتباطی با آزادی بیان دارد؟ آیا در فضای آزاد برای نقادی و تحلیل‌های متنوع از مسائل اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و اقتصادی است که جامعه احساس امنیت روانی می‌کند یا برعکس در یک جامعه تک صدایی و بدون تضارب آرا و آزادی بیان؟ به طور کلی شاخص‌های امنیت روانی جامعه کدام است؟

⬅️ امنیت روانی جامعه حالتی است که در آن افراد در جامعه احساس امنیت و پناه می‌کنند و می‌توانند، نیازهای خود را برآورده کنند. امنیت روانی جامعه، تحت تاثیر عوامل بسیاری است، از جمله: سلامت، رفاه و آزادی. این یک درک ذهنی افراد جامعه است که احساس کنند به یک کل تعلق دارند، در آن کل به رسمیت شناخته می‌شوند، دیده می‌شوند، می‌توانند، خواست‌های خود را بیان کنند و آرا و نظرات خود را ارائه دهند.

⬅️ به طور کلی شاخص‌های امنیت روانی در یک جامعه چنین برشمرده می‌شود: احساس اعتماد به نفس، احساس امنیت فیزیکی، احساس آزادی، احساس آرامش درونی، داشتن نگرش مثبت، داشتن اعتماد به دیگران ( اعم از افراد، گروه‌ها و ساختارها)، داشتن  احساس رفاه و آسایش به طور ذهنی، آرام بودن کامل در محیط جامعه و باز بودن.

⬅️ با این بیان، برای تامین امنیت روانی جامعه ضروریست، به کلیه نیازهای افراد جامعه اعم از اولیه و ثانویه توجه کرد. این یک فرایند پویا در زمان است و در هر زمان متناسب با آن باید تأمین شود. امنیت روانی افراد در ادوار و دهه‌های مختلف، متناسب با تحولات اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی متفاوت است. آنچه که امنیت روانی جامعه را در اکنون و امروز تامین می‌کند، همانی نیست که امنیت روانی جامعه را به طور مثال در دهه‌ شصت تامین می‌کرد؛ یعنی علاوه بر توجه به زمینه‌ها و شاخص‌های امنیت روانی، باید به شرایط زمانی نیز توجه کرد و به طور پویا و در حال شدن بدان پرداخت. 

⬅️ در جامعه‌ای که افراد، سال‌ها با تورم دورقمی و در برخی کالاها با تورم حتی بالای ۱۰۰ درصدی مواجهه‌اند، امنیت روانی مختل می‌شود. در جامعه ای که بخش عمده‌ای از جامعه حتی قادر به تامین نیازهای اولیه خود نیستند، امنیت روانی مختل می‌شود. در جامعه‌ای که افراد احساس آزادی نکنند و منتقد و تحلیلگر و صاحب نظر نتواند، آزادانه در مسائل مختلف و حوزه‌های متنوع جامعه، نظرات عمومی و تخصصی خود را حتی در قالب یک تشکل، انجمن یا حزب بیان کند، امنیت روانی آن مختل می‌شود. در جامعه‌ای که اعتماد اجتماعی سقوط کرده، در جامعه‌ای که جوانان مستعد بدون شغل و درآمد کاملاً اعتماد به نفس خود را از دست می‌دهند و خودباوری‌شان به شدت خدشه‌دار می‌شود، حرف زدن از امنیت روانی بی‌معناست.

⬅️ این یک درک ذهنی افراد و جامعه است و با دستور و خطاب آمرانه ایجاد نمی‌شود، باید افراد احساس رفاه، آزادی، اعتماد و آرامش کنند؛ این گونه است که دارای نگرش مثبت می‌شوند؛ نه با زور تحلیل و نظرات، اخبار و گزارش‌های سانسور شده در فضای بسته و عدم ارتباط باز و گشوده با جهان آزاد، اسیر در چنبره فیلترینگ و اجبار.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Oct, 19:46


⭕️ علی باقری: دولت آقای پزشکیان هم مولودِ توافق‌گرایی است و هم والدِ توافق‌های حل مساله‌ای

علی باقری، مدیرکل سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات، در نشست «ترکیب استانداران و وفاق ملی» در معاونت راهبردی ریاست جمهوری به بیان دیدگاه‌های خود درباره روند انتخاب استانداران پرداخت و گفت: دولت فعلی دولت وفاق است و ارتباط وثیقی با مقوله توافق‌سازی و وفاق دارد. دولت آقای پزشکیان هم مولودِ توافق‌گرایی است و هم والدِ توافق‌های حل مساله‌ای. یکی از عوامل ممکن شدنِ توافق برد-بردی که ریاست جمهوری دکتر پزشکیان را ممکن کرد توافق‌گراییِ ایشان و تقویت راهبرد توافق‌گرا در فضای سیاسی کشور، به ویژه بعد از انتشار بیانیه‌های روزنه‌گشایی و راهگشایی بود.

وی گفت: در انتخابات ۱۴۰۳ رئیس جمهوری با شخصیت و سیاست‌ورزی توافق‌گرا و عدالت‌خواهانهٔ خاص خود و دارای استقلال سیاسی و دیدگاه‌های محکم انتخاب شد که در عین حال معتقد است فراتر از تخاصم‌ها می‌توان مسائل را در یک فرایند توافق‌سازی حل کرد.

باقری افزود: موفقیت دولت در حفظ وفاق نیز موکول به عملکرد قابل قبول نزد ۳ دسته از مخاطبان که پایه اصلی وفاق هستند، می‌شود. یک گروه که در حاکمیت و ائتلاف مسلط گرایش متفاوت از دولت دارند، گروه دوم سازمان رأی‌دهندگان و سوم شبکه حامیان رئیس جمهور.
 
استانداران ضروری است با رئیس‌جمهور هم‌راهبرد و هم‌افق باشند

مدیرکل سیاسی وزارت کشور در دولت اصلاحات در سخنان خود با تأکید بر اینکه پاسخ کامل به همه مطالبات این سه گروه تقریباً ناممکن است، گفت: هنر توافق‌سازی دولت در اجراست، به‌گونه‌ای که بتواند مطالبات این گروه‌ها را به شکل متوازن محقق کند. اینجاست که انتخاب مدیران اهمیت پیدا می‌کند و البته دولت باید در این مسیر دستاورد بسازد.

باقری با بیان اینکه دولت به موضع خود در قبال وفاق پایبند بود و در انتخاب کابینه و مدیران از جناح غیر همسو با دولت به آن عمل شد، ادامه داد: اما به اعتقاد من در انتخاب استاندار باتوجه ‌به وظایف آن در ریاست شورای تأمین، ریاست شورای برنامه‌ریزی و توسعه استان و تصمیم‌گیری در مورد آزادی‌های سیاسی، برگزاری انتخابات و همچنین فعالیت احزاب، نقشی حاکمیتی دارد و به تعبیری رئیس‌جمهور استان‌ها و کارش از جنس رئیس‌جمهور است، استانداران باید از میان افراد هم‌‌راهبرد با رئیس‌جمهور انتخاب شوند تا بتوانند نقشی هم‌راستا با رئیس‌جمهور را ایفا کنند و البته در خود استان بین طیف متنوعی از نیروها و ذی‌نفعان توافق حل مساله‌ای بسازند.
 
باقری در ادامه با بیان اینکه هم‌افقی استاندار با رییس‌جمهور بسیار مهم است، افزود: این هم‌افقی مواقعی که رییس‌جمهور در گوشه رینگ می‌افتد خود را نشان می‌دهد که استاندار چگونه سینه سپر می‌کنند در دفاع از رییس‌جمهور و راهبردش. این اتفاق در دوره خاتمی به خوبی افتاد اما در زمان روحانی، رییس‌جمهور در شرایط سخت تنها بود.

وی در توضیح هم‌افقی اظهارداشت: باور به وفاق، عدالت، توسعه، دفاع از حقوق فردی، رفع فیلترینگ، تدریجی‌گرایی و ... نشان می‌دهد کدام استاندار با رییس‌جمهور هم‌افق است.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

29 Oct, 19:38


🤩چه کسی می‌تواند برای نجات و بقای ایران قدم بردارد؟

✏️عزت‌الله سحابی

🔴نیاز ما با پاسخگویی به این پرسش اساسی است که چرا ملت ایران به‌رغم پیشینه شکوهمند تاریخی و استعدادهای فردی، امروز در جایگاه شایستهء خود در جهان قرار ندارد؟ [در واقع علل ضربه پذیری و شکست زودرس جنبش‌های ملی در ایران چیست؟] در تمام این جنبش‌ها، اعم از حرکات رجال دولتی قرن نوزدهم تا جنبش‌های مردمی قرن بیستم تاکنون، ارزش‌ها، فضيلت‌ها و فداکاری‌ها و گاه تفکرات و تعقل‌های عظیمی هم بروز نمودند‌. متأسفانه این همه زحمات و صدمات، نتوانست نتیجه و ثمره‌ای ماندگار برای توسعه و آزادی ایران به بار آورد.

🔴ما طبق عادت، شکست قائم مقام فراهانی و امیرکبیر را به رویکرد دولتی و شاه گرایانه و فارغ از رویکرد مردمی نسبت داده‌ایم‌. شکست‌های مشروطیت و نهضت ملی را به دسیسه‌های استعمار انگلیس و روس و سپس امریکا در همکاری با استبداد داخلی معطوف کردیم و برخی که عمیق‌تر می‌اندیشند، این شکست‌ها را به فقدان اصلاحات اجتماعی و وجود فئودالیسم، نسبت دادند‌. و سرانجام شکست حاصل بعد از انقلاب ۵۷ و جنبش دوم خرداد را به مقاومت و برتری‌طلبی و انحصار گروهی خاص نسبت می‌دهیم.

وقتی که عده‌ای از دانشجویان، نسل جوان و تحصیلکردهء ما نسبت به دخالت امریکا، امیدوار و بی خیال می‌شوند و یا عده ای به نام ملیت جداگانهء آذری، آهنگ چسبیدن به پان ترکیسم یا آذربایجان شمال «ارس» را سر می‌دهند و یا تعدادی از ایرانیان خارج از کشور از امریکا و انگلیس با اصرار می‌خواهند تا به ایران حمله نمایند تا جمهوری اسلامی بر فرض برانداخته شود، یا آنکه در زمان جنگ با رژیمی مثل رژیم عراق همکاری نزدیک علیه ایران می‌نمایند، آیا این حاکی از فقدان یا ضعفِ وجدانِ ملی یا پایبندی به ملت و وطن نمی‌باشد؟ چرا هر از چندگاه، مقام یا شخصیتی امنیتی از ایران می‌گریزد و مقدار معتنابهی اخبار و اطلاعات درونی کشور را به دولت‌های بیگانه (یا سازمان‌های جاسوسی) می‌دهد؟

🔴نیروهای مذهبی هم با عنوان اتحاد اسلامی و بین‌الملل اسلامی، ملیت ایرانی را نفی کرده و آن را متمایز با اسلام شناختند‌. منظورم میزان صحت و حقانیت این دعاوی نیست، بلکه اثر و رسوبی که در افکار و وجدان‌های مردم می‌گذارند، باید مورد توجه قرار گیرد‌. در پدیدهء مهاجرت ایرانیان به کشورهای پیشرفته، مسئله جدایی «فرد» از «جامعه» خود را خوب نشان می‌دهد. نکته اینجاست که در میان ملل دیگر نیز مهاجرت‌های دائمی و موقتی در جست‌وجوی کار و درآمد، به سوی کشورهای ثروتمند، دیده می‌شود‌. ولی آنان وجدان ملی و حس مسئولیت در قبال ملت خودشان را با خود به همراه می‌برند‌. ولی متأسفانه ما ایرانی‌ها ثروت و سرمایهء چندین سالهء خود در ایران را به خارج می‌بریم.

🔴اکنون خطر فروپاشی کلیت ایران نامحتمل نیست‌. در شرایط امروز جهانی، درصورتی که ایران تمامیت و استقلال خود را نداشته باشد، دیگر هیچ‌کس؛ نه اصلاح‌طلب، نه محافظه‌کار، نه مخالفان و حتی سلطنت‌طلبان داخلی، نه فقير و نه غنی دیگر تأمین نخواهند داشت، مگر عده‌ای که خارج نشین‌اند و جذب کشورهای خارجی شده‌اند‌. پس بقا، تمامیت، استقلال ایران حتمی و ضروری است.

🔴آیا یک ابرقدرت خارجی می‌تواند استقلال و امنیت را برای ما به ارمغان آورد؟ یک دولت خارجی چه آلترناتیو و نقشه جانشینی برای ما می‌تواند داشته باشد؟ آیا او جز به مصادرهء منابع و سرمایه‌های ما در جهت منافع خود به هدف دیگری می‌اندیشد و یا هدف درازمدت دیگری را دنبال می‌کند؟

🔗لینک متن کامل

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

28 Oct, 10:29


.
🔻نگاهِ طنزگونه به هستی

✍️سروش دباغ


قصۀ طنز را که پیش از این بر آن اشاره‌ای رفت مایل بودم که بیشتر به بحث بگذارم و این توضیحات را در مقام تکملۀ مباحث پیشین اضافه می‌کنم. نگاه طنازانۀ به هستی اگر طنز از جنس خندیدن به خود و جهان پیرامون باشد، در فارسی ما برای irony که تعبیری برای توضیح این امر در زبان انگلیسی است معادل‌هایی دیدم که برای مثال آقای همایون کاتوزیان طنزینه را برای معادل irony آورده اند. در فارسی irony را شاید بشود کنایه هم ترجمه کرد اما طنزینه و رندی معادل های خوبی هستند. این‌ها همه‌ معادل هایی است که به تعبیر من از جنس تسخرزدن به عالم است و فرد در اینجا هم به خودش هم به هستی می‌تواند بخندد، تسخر بزند و در حقیقت این یک نوع مواجهۀ رندانه است. چنانکه پیش از این گفتم از عبارت رندی هم می‌شود برای irony یا به جای طنز استفاده کرد و دکتر جواد حیدری برای humor هم رندی را پیشنهاد کردند. با توجه به اینکه در زبان فارسی واژه‌ای شناسنامه‌دار است، فکر می‌کنم که تعبیر خوبی است و درخور درنگ است. اگر از تعابیر فروید بخواهم استفاده کنم، این مکانیزم دفاعی بالغانه در مواجهه با انواع اموری که با آن در طول زندگی درگیریم می‌تواند یاری رسان ما باشد. اموری همچون توهینی که مستقیم و غیر‌مستقیم شامل حال من و شما می‌شود. چنانکه پیش از این از زبان حافظ آوردیم که:
حاصل کارگه کون‌ومکان این‌همه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان این‌همه نیست


حافظ هشدار می دهد که قصه این‌قدر هم جدی نیست و به یک معنای دیگر کل هستی و جهان مگر چقدر است. حافظ تذکر می‌دهد که پرسپکتیو را عوض کنید. همچنین اگر از تعابیر اروین یالوم بخواهم استفاده کنم که از زبان رواقیونی چون مارکوس اورلیوس استفاده می‌کند و ما را توجه می‌دهد که موجوداتی یک‌روزه‌ایم. موجودات یک‌روزه تعبیری از این امر است که اصلاً آن‌قدرها هم که فکر می‌کنیم قصة ما طولانی نیست. پیش از این توضیح دادم که کتاب انسان موجودی یک‌روزه با این نقل‌‌قول زیبا از مارکوس اورلیوس که در پیشانی کتاب نوشته شده آغاز می‌شود که: «ما موجوداتی یک‌روزه‌ایم، چه به‌یادآورنده، چه به‌یادسپرده.]چه به‌یادآورنده، چه به‌یادسپرده[، به یکسان. همه زودگذر‌ند، خواه یاد و خواه آنچه به یاد سپرده می‌شود. زمان جاری است آنگه که همه‌چیز را به دست فراموشی سپرده‌ایم و زندگی در جریان است آنگه که همگان تو را به فراموشی می‌سپرند. به خاطر داشته باش دیری نمی‌پاید که هیچ‌کس خواهی بود و هیچ‌کجا.» اینکه ما موجوداتی یک‌روزه‌ایم یعنی تو نگاه کنی و جایگاه خودت را در این عالم بدانی و درک کنی که برخی از رخدادها و وضعیت‌هایی که در زندگی برای ما پیش می‌آید آنقدرها هم جدی نیست چرا که ما در یک عالمی زندگی می‌کنیم که خودش هم آنقدرها جدی نیست. در حقیقت چنین نگرشی از جنس تأمل در فنای این عالم است که متفکر رواقی همچون حافظ در میان ما آن را برکشیده است. در عین حال، آنچه که من می‌خواهم بگویم با مقولۀ عدم مانایی ما بر روی کرۀ خاکی نسبتی دارد و به یک معنا روزگاری می‌آید که «زندگی در جریان است آنگه که همگان تو را به فراموشی می‌سپرند.» توجه داشته باش که روزی تو هم فراموش می‌شوی و دیگر نیستی و همین مسئله می‌تواند حسی به آدم بدهد که نگاهش یا لنز خود را عوض کند و اگر چاشنی طنز را در نگاه خود به عالم اضافه کند، می‌تواند طعم زندگی را عمیق تر بچشد. این نگاه طنازانۀ به عالم که قصۀ توهین را از دریچة آن می‌شود فهمید، در درک زندگی بسیار موثر است. حافظ می گفت:
نام حافظ رقم نیک پذیرفت ولی
پیش رندان رقم سود و زیان این‌همه نیست


این بیت بسیار پرمغز است. می‌گوید حافظ خوش‌نام و نیک‌سرانجام شد و به‌هرحال رقم نیک پذیرفته است؛ اما از منظر رندان که نگاه کنی و به‌اصطلاح محاسبه کنی برای رندان فرقی نمی‌کند و چندان اهمیتی ندارد. این همان نگاه طنزگونه به عالم است. نمی‌گوید دست از کارَت بکش و عزلت‌نشینی پیشه کن، بلکه می‌گوید نگاهت را عوض کن. این شیوه نگریستن طنزآلود به آدمی می‌گوید که می‌توانی هم به خود هم به جهان بخندی. در زندگی ما موارد متعددی هست که بسیار زندگی این جهانی را جدی می‌گیریم. البته که مراد از جدی نگرفتن این نیست که سر کار نرویم یا دغدغۀ معیشت و کاروبار نداشته باشیم! البته که باید دغدغة اینها را داشته باشیم تا امور متعارفمان سامان بپذیرد. مراد این است که گاهی خیلی جدی می‌گیریم و می‌خواهیم امور حتماً مطابق با این برنامه پیش برود و این نگاهی خشک به زندگی است. از این رو اگر چنانکه می‌خواهیم نشود، بهم می ریزیم و حال خوش را از خود دریغ می‌کنیم.


📕"سرشاری_خوشه_ی_زیست"
دکتر سروش دباغ
ویراستار:حسین جمالی‌پور
🆔️
@andishehayee

اندیشه ها

28 Oct, 10:24


.

بازماندگان « قنبر »  در خراسان ؟

در متن کتاب « تاریخ بیهق» نوشته ابن فندق با روایتی شگفت و تأمل برانگیز مواجه شدم که نه تنها اشاره به حضور « قنبر » ، مولی علی بن ابی طالب علیه السلام در خراسان دارد ؛ بلکه مزار وی را نیز در نیشابور می داند .
افزون بر این ها ، نویسنده که در قرن ششم     
می زیسته است ، منسوبان « قنبر » را نیز معرفی  می کند و نشانی از بیت  آن ها  به دست می دهد؛

  « قنبر مولی  و حاجب امیر المومنین علی مدتی در بیهق متوطن شد و اینجا تاهل ساخت ، و خاکش در نیشابور است اینجا که مسجد هانی است ، و هانی که آن مسجد به وی باز خوانند از فرزندان قنبر است ، و هو هانی بن قنبر ، و مِن عقبه علی بن جمعه بن هانی  ،  و سُلیطیان از فرزندان ایشان باشند در نیشابور ، و این بیتی معروف است ، و قنبر را در سبزوار پسری آمد نام او شادان بن قنبر ، مسجد شادان در سبزوار به وی نسبت کنند ، حاکم ابو عبداللّه الحافظ در مجلد ششم از تاریخ این را یاد کند ، و از عقب شادان در بیهق جعفر بن نعیم بن شادان بن قنبر بود . »

از مواردی که در این روایت ابن فندق تشکیک ایجاد می کند آن ست که برخی منابع محل مرگ «قنبر» را در عراق عصر اموی ( زمان حَجاج بن یوسف ثقفی) دانسته اند ؛ از همین رو اعتبارسنجی این روایت نیاز به سنجش  با سایر منابع متقدم دارد .
تصور می رود شخصیت « قنبر » در قرن پنجم و ششم هجری در خراسان به اندازه ای  شناخته شده بود که عده ای خود را به او منسوب می داشتند.
  حتی اگر تشابه اسمی « قنبر »  با قنبر دیگری  باعث ضبط و نقل چنین روایتی شده باشد نیز  جای این پرسش باقی ست که
چرا باید انتساب به این شخصیت در آن سامان از چنان شهرتی برخوردار باشد تا آن جا که ابن فندق بیهقی ( و پیش از او حاکم ابو عبداللّه  الحافظ نیشابوری ) نمی توانستند  از ثبت آن خودداری کنند .
آیا جواب را باید در  حیات اجتماعی و حضور  شیعیان در خراسان آن زمان جُست ؟
یا گرایش ها و توجه روایت کنندگان و نویسندگان به گفتمان تشیع ؟


تاریخ بیهق ، ابوالحسن علی بن زید بیهقی ، معروف به ابن فندق ، با تصحیح و تعلیقات مرحوم احمد بهمنیار  ، و مقدمه علامه میرزا محمد بن عبدالوهاب قزوینی ، چاپ دوم ، چاپخانه اسلامیه ،
ص ۲۵

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

26 Oct, 19:54


.
درباره انحطاط جامعه ایرانی
اکبر جباری


هرچه از عمرم میگذرد بیشتر یقین پیدا میکنم که علت‌العلل انحطاط و عقب ماندگی جامعه ایرانی، قصور خواص و اهل علم و روشنفکران و طبقه الیت آن است و البته واضح است که  این ادعا به هیچ وجه نافی تقصیرات ارباب سیاست و قدرت نیست. اما از حیث بنیادین و انتظار اصلاحات تدریجی که می‌بایست از کف جامعه آغاز گردد، این خواص و اهل علم و روشنفکران هستند که به مثابه گروه مرجع نقش ایفا می‌کنند و اتفاقا از این جهت، ارباب قدرت و سیاست، دیگر هیچ مرجعیتی نزد توده مردم ندارند، و البته باز واضح و روشن است که جامعه‌ی اتمیزه شده، هر روز فاصله خود را با روشنفکران و خواص جامعه بیشتر میکند و به واقع این مصیبت که دیگر اهل علم مرجعیتی نزد توده مردم ندارند، نیز یکی دیگر از نشانه‌های قصور اهل علم و خواص است. اینکه جامعه دیگر گوشش به سخن اهل علم و متفکران و روشنفکرانش نیست و خود بنابر تجربه و آگاهی شخصی خود تصمیم می‌گیرد، بحرانی است که می‌بایست در قصور اهل علم و خواص دلایلش را جُست و از سرزنش و تحقیر توده مردم دست باید کشید.
اهل علم و روشنفکران ما به واقع از چند بیماری رنج می‌برند که صرفا به بیان دو مورد از آنها که به گمانم اصلی‌ترین‌شان هستند، بسنده خواهم کرد.
نخست، کم‌سوادی و حتی بی‌سوادی،
دودیگر، مونولوگ و فقدان گفتگو و مباحثه با یکدیگر.
اغلب به اصطلاح استادان و روشنفکران ایرانی، در مرحله‌ای از سن خود، (که معمولا بعد از بدست آوردن شهرت است) دیگر کتاب و مقالات علمی جدید را نمی‌خوانند و رو می‌آورند به خطابه و سخنرانی. همین خطابه‌ها و سخنرانی‌ها را بعدا بدل به کتاب میکنند تا فهرست "تالیفاتشان" بالا برود! سوادشان محدود به همان کتابهایی است که در طول دوران تحصیل خوانده‌اند. البته همان نیز بسیار اندک و محدود است. من صرفا در دو حوزه فلسفه و روانشناسی به مواردی اشاره میکنم تا عمق فاجعه به دید آید.
در اثنای برگزاری مراسم رونمایی از کتاب "سمینارهای سولیکون" تصمیم گرفتم یک استاد فلسفه و یک شخص هم از اساتید روانشناسی کشور را دعوت کنم برای سخنرانی. طبیعتا دنبال سرشناس‌ترین‌شان بودم. نخست به یکی از اساتید فلسفه که از قضا دوست من و هیدگرشناس! هم هست تماس گرفتم. با کمال حیرت گفت اصلا اسم کتاب هیدگر را هم تاکنون نشنیده است! توجه داشته باشید که استاد محترم ادعای هیدگرشناسی دارد و چند کتاب هم در این رابطه نوشته است ولی به دلیل سخنرانی‌های کلیدی و بسیار مهمی که هر روز اینجا و آنجا برگزار میکند، اساسا سالها است که فرصت مطالعه و کتاب خواندن را از دست داده است و هرچه در چنته دارد برای همان دوران دانشجویی و تز دکتری و پیش از شهرتش است!
به سراغ یکی از اساتید نامدار روانپزشکی و روانکاوی کشور رفتم که امروزه در فضای مجازی به واسطه بیان جذابش شهرتی برای خود دست و پا کرده است. وقتی اسم هیدگر را شنید، در پاسخ گفت: "به نظرم این آدم (هیدگر) اگر وجود نداشت، زمین جای بهتری بود"!
اینکه به عنوان یک روانپزشک و روانکاو، سوادت به خواندن آثار فیلسوف مهمی مانند هیدگر نرسد حرجی نیست، اما اینکه آنقدر بی‌اطلاع باشی که ندانی همین آدمی که "نبودش برای زمین خیلی بهتر بود"، تاثیرات گسترده‌ای بر حوزه روانشناسی و رواندرمانی نهاده، نشان از بی‌سوادی و عقب‌ماندگی تو دارد.
حالا چرا این استاد شهیر روانپزشکی و روانکاوی اینقدر پرت است، به واسطه نگاه ايدئولوژيکی است که اجازه نمی‌دهد به غیر از کتابهایی در مرد "خرگوش دم طلا" چند کتاب و مقاله جدی بخواند. صبح تا شب مشغول معرفی کتابهای کم‌مایه است و ذهنش توان مواجهه عمیق با مسائل را دیگر ندارد.
اگر معذوریت اخلاقی نبود و میتوانستم اسامی این دو استاد! شهیر را بگویم، ملتفت میشدید که از چه فاجعه‌ای سخن میگویم.
اما دومین بیماری که اغلب روشنفکران و به اصطلاح اساتید دانشگاهی و غیر دانشگاهی ما از آن رنج میبرند، عدم تمایلشان به گفتگو و مباحثه علمی با یکدیگر است. گرچه دلیل این عدم تمايل، همان بی‌سوادی و بی‌مایگی است، اما از تبختر و نارسیسیسم استادان محترم نیز نباید غافل بود. این فقدان گفتگو باعث گردیده تا یک فضای مونولوگ شکل بگیرد که منجر به زایش هیچ علم و دانشی نشود. همین تک‌گویی و مونولوگ است که توده مردم نیز بدان گرایش پیدا میکنند چون هیچگاه ندیده‌اند خواص‌شان به گفتگو با یکدیگر بنشینند. در حقیقت تک‌گویی روشنفکران و خواص، از هر دو سو به انحطاط جامعه ایرانی منجر گردیده است. هم از سوی فقدان زایش علم و تفکر (که تفکر اصیل از دل گفتگو میخیزد) و هم از این حیث که برای توده مردم نیز الگوی تک‌گویی بوده‌اند.
👇👇

اندیشه ها

26 Oct, 19:54


اهل فلسفه ما هیچ از روانکاوی و روانشناسی نمیدانند، اهل روانشناسی ما کلا از فلسفه بی‌خبرند، هر دو از سیاست و جامعه شناسی بی‌بهره‌اند و این بی‌مایگی‌شان را می‌توان در مواضع سیاسی‌شان دید. اخیرا مشغول تدریس کتابی هستم که در حوزه فلسفه و روانکاوی است. کتاب در حقیقت مجموعه مقالات برخی از روانشناسان و روانپزشکان معروف غربی است. با کمال حیرت میبینید، نویسندگان مقالات چنان تسلطی به فلسفه دارند که بعضا این تسلط را حتی برخی استادان فلسفه ندارند. چطور یک پزشک فرصت کرده فلسفه بخواند و آنهم چنان عمیق که به مقام شرح و تفسیر نائل شود و تلاش کند پلی بین دانش خود (یعنی روانپزشکی) با فلسفه بزند؟ شما چند روانپزشک در کشورمان سراغ دارید که قادر باشد ترجمه فارسی کتاب کانت یا هگل را از رو بخواند؟ اصلا شما چند روانکاو سراغ دارید که چنین توانی داشته باشد؟ بسیاری از روانکاوان جامعه ما حتی آثار فروید را هم نمیتوانند از رو بخوانند تا چه رسد به هگل و هیدگر و ویتگنشتاین!
اینها مشتی است نمونه خروار، والا در همه رشته‌های علوم انسانی وضع بر همین منوال است و تا وقتیکه علوم انسانی و اهالی این علوم (که خواص و طبقه روشنفکر جامعه را تشکیل میدهند) در جامعه بر همین انحطاط باشند، هیچ گشایشی صورت نخواهد گرفت.
خلاصه اینکه تا اطلاع ثانوی دست از تحقیر توده مردم بردارید و نگاهی به خود بیاندازید، شاید مصداق این سخن آنتوان چخوف باشید که میگفت:
"تعداد بی‌شماری از روشنفکران که من میشناسم، عقب هیچ و پوچ میگردند کاری انجام نمی‌دهند. خودشان را میگیرند، قیافه‌هاشان جدی است، حرفهای گنده گنده میزنند، مدام تئوری می‌بافند در حالیکه توده وسیعی از مردم مانند بردگان زندگی میکنند."


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

26 Oct, 19:19


.
و اینک حسّ نسبت ...

... جنگ چالدران و شکست ایرانیان و انضمام بخش‌های زیادی از غرب ایران به امپراتوری عثمانی،‌ نیز حاصل همین حس نسبت معیوب شاه اسماعیل صفوی بود. در‌حالی‌که ترکان عثمانی به ارتش عظیمی که دارای صدها توپ جنگی بود متکی بودند،‌ و لازم بود شاه اسماعیل در روابطش با عثمانیان جانب احتیاط را بر‌می‌گزید، برعکس، او به سلطان سلیم عثمانی نامه نوشت و به رخ سلطان کشید که بخش زیادی از ساکنان سرزمین عثمانی، شیعیان پیرو او هستند و با این کار، نگرانی از قدرت‌گرفتن صفویان را در دل سلطان عثمانی کاشت و عزم او را برای محدود‌کردن قدرت صفویان جزم کرد. سلطان سلیم پیش از جنگ با شاه اسماعیل، دست به قتل عام شیعیان ساکن در قلمرو عثمانی زد و بازماندگان را نیز بر بدنشان داغ زد و به سرزمین‌های اروپایی که تصرف کرده بود تبعید کرد.

در جنگ چالدران نیز شاه اسماعیل به جای آنکه لشکر عثمانی را که مجهز به توپخانه بود،‌ پیش از استقرار و گرفتن آرایش جنگی، با حمله‌ای از پشت غافلگیر کند، صبر کرد تا آنها مستقر شوند و آرایش دفاعی بگیرند، چون شاه و مشاورانش تصمیم گرفته بودند در برابر لشگر عثمانی رجز‌خوانی کنند و دلیری خود را به رخ ترکان عثمانی بکشند. پس از شکست سخت ایرانیان در این جنگ، ترکان عثمانی، تبریز (که پایتخت صفویان بود) را هم تصرف کردند؛ تنها کمبود آذوقه باعث شد تا آنان تبریز را تخلیه کنند، وگرنه امروز برای دیدن تبریز، باید ویزای ترکیه را می‌گرفتیم.

اما در‌هر‌صورت با این جنگ، قسمت‌های بزرگی از ایران به تصرف عثمانی‌ها درآمد که بعدها بخشی از آن توسط شاه عباس بازپس ستانده شد. اما نهایتاً کل کردستان غربی (که امروز شامل کردستان عراق، کردستان ترکیه و کردستان سوریه می‌شود) از ایران جدا شد. و با قدرتی که عثمانی‌ها پس از پیروزی در جنگ چالدران پیدا کردند، دیری نگذشت که کل مناطق عربی خاورمیانه را تسخیر کردند. بنابراین ساختار خاورمیانه امروز با شکست ایران در جنگ چالدران رقم خورده است...

... این روزها، که مناسبات سیاسی و امنیتی در منطقه آشفته شده است و ناامنی‌هایی نظیر ترور اخیر در کشور رخ داده است، همه به‌ویژه مقامات کشور، باید مراقب باشند که گروه‌های اندکی که در مقایسه میان توانایی‌‌ّ‌ها و امکانات ما با دنیا دچار ضعف و انحراف جدی در حس نسبت هستند و به‌واسطهٔ کمیِ آگاهی یا منافع احتمالی بر طبل تندروی و درخواست پاسخ قاطع می‌کوبند، فضا را به دست نگیرند و ما را به‌سوی واکنش‌های هیجانی نبرند. شکست در یک نبرد، بهتر از آن است که جنگ را ببازیم. ما اکنون بیش از هر زمان دیگر در کل تاریخ بعداز انقلاب، نیازمند عقلانیت در تصمیم و طمأنینه در اقدام هستیم.
سیاست‌مداران و نظامیان مراقب باشند که با گفتارشان در این واقعه اخیر حس نسبت ایرانیان را به انحراف نبرند و شرایط را پیچیده نکنند، قول‌های نابه‌جا ندهند و تهدیدهای توخالی نکنند. فراموش نکنیم که در گذشته بابت انحراف در حس نسبتمان خطاهای فراوانی در سیاست‌خارجی و داخلی کرده‌ایم. دیگر فرصت چنین خطاهایی را نداریم.

برگرفته از مقاله «حسِّ نسبت و توسعه» (آذر ۱۳۹۹)

متن کامل مقاله را در یکی از پیوند‌های زیر بخوانید:

https://renani.net/texts/notes/development-sense-proportion/


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

25 Oct, 18:30


.


و دوباره «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران»

این چند روز فایل کتاب «اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران» دوباره در فضای مجازی به چرخش درآمده است. برای خود من هم عجیب بود. شاید به این علت که با توجه به شرایط امروز ایران و منطقه، درستی‌ نگاه این کتاب و پیش‌بینی‌های شانزده سال پیش آن، اکنون دیگر کاملا آشکار شده است.

فایل پی‌دی‌اف رایگان آن را در بالا گذاشته‌ام. فرصت کردید شما هم برگابرگی داشته باشید. بویژه نامه آغازین آن به مقامات، هنوز هم خواندنی است.

«قصه کوتاه من و مناقشه اتمی» را در پیوند زیر بخوانید:

https://renani.net/texts/notes/nuclear-conflict-short-story/

نسخه چاپی کتاب هم در پیوند زیر در دسترس است:
https://renani.net/texts/books/nuclear-conflict-printed/
.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

24 Oct, 19:48


«خداوندِ سلام»

🖍بهروز مرادی

این روزها که صدای برخی جنگ‌طلبان آشکارتر به گوش می‌رسد، شایسته است آنها با خداوند قرآن آشناتر شوند:

هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ ۚ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ (حشر:٢٣)

" اوست خدایی که جز او معبودی نیست. هموست فرمانروای پاک و مقدس، [مظهر] صلح، امنیت‌بخش،
محافظت‌کننده و حامی، عزتمندِ شکست‌ناپذیر، جبران‌کننده، باکبریا و باعظمت. مبرا و منزه است از آن شرکی که به او می‌ورزند."

یکی از نام‌های خداوند در این آیه همانا "سلام" است. "سلام" از ریشه‌ی "سَلَمَ" و ازجمله به معنی "صلح" است و نیز "سلامت" و "درود" و "سلام".
از این آیه چنین برمی‌آید که خداوندِ قرآن مظهر صلح است و وجودی گریزنده از جنگ.
او از جنگ پرهیز می‌کند تا صلح برقرار باشد، تا آبادی‌ها به وادی ویرانی اندر نیوفتند، تا جان نوزادان و نونهالان و نوجوانان و جوانان و زنان و مردان تباه نشود، تا عمرها بر باد نیستی نرود، چراکه او آنان را نه به‌خاطرِ جنگ، که برای به‌ثمررساندن پروژه‌ی خلقت‌شان آفریده تا سامان‌های نیک برپا سازند، خیر را تحقق ببخشند و بر آبادی‌ها بیافزایند.

خداوند قرآن مظهر "سلامت" است، یعنی بیماری و نقصان و ناپاکی و ناسلامتی و کمی و کاستی و ضعف و فساد و نادرستی و ناراستی و تباهی و ویرانی در او راه ندارد، بلکه او همه سلامتی است و متعاقباً از انسان همین صلح‌طلبی و سلامتی‌خواهی طلب می‌کند.
می‌خواهد تا انسان جسم و جان و نفس و دل و ذهن و احساس و پندار و گفتار و کردار و وجود خود را به سلامت بدارد و نظام خود را چه به صورت فرد و انسان و چه به صورت جمع و جامعه در سلامتی استوار بدارد و این سلامتی‌های متعدد و متکثر امکان وجود و بقا نیابند مگر در صلح و آرامش.

و خداوند به مخلوقاتش درود و سلام و تحیَّت می‌فرستد و با این کار، آفریده‌های خویش را محترم می‌شمرد و از درِ دوستی و صلح با همگان درمی‌آید، چراکه سلام و درود درِ دوستی است و خود آستان صلح و گشایشِ بابِ مدارا با همه‌ی خلق است.

و انسان جنگ‌افروز و خونریز نه تنها مغضوب فرشتگان است، بلکه با ذات خداوند که مظهر صلح و آرامش و آبادی‌ست، در عداوت به سر می‌برد و براستی او سدی در مقابل خواست پروردگار پروراننده است.

کوتاه سخن اینکه: دل در صلح، به آبادی می‌رسد و انسان در آبادی ره خیر می‌پويد و روان سالم، سلوک پیامبران می‌جوید و جامعه‌ی گریزان از جنگ باده‌ی معنا و معنویت می‌نوشد.

                          ٣٠ مهرماه ١۴٠٣

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

23 Oct, 19:41


🌺وقتی راه شاه سلطان حسین را می روید، سرنوشت تان هم همان است!

حسین جعفری

مقام رهبری: "اگر جمهوری اسلامی دچار شاه سلطان حسین‌ها بشود، دچار مدیران و مسئولانی بشود که جرأت و جسارت ندارند؛ در خود احساس قدرت نمی کنند، در مردم خودشان احساس توانائی و قدرت نمیکنند، کار جمهوری اسلامی تمام خواهد بود.(۲۴ آذر ۱۳۸۷)

شاه سلطان حسین صفوی کسی است "که هنگام تهاجم افغانها وقتی کشور را از دست رفته می دید، علما را جمع و از آنان راه حل میخواهد. روحانیون نیز با حیرت از اینکه چگونه این نابخردان کافر جسارت دست درازی به ملک صاحب الزمان را داشته اند، به سلطان اطمینان دادند با استعانت از خداوند و استغاثه از حضرت ولی عصر آنان را ناکام خواهند گذاشت. آنان ضمن برپایی مجالس دعا و روضه دستور طبخ آش نذری مخصوصی را نیز صادر فرمودند. اما چیزی نگذشت که خبر آوردند افغان ها به دروازه های اصفهان رسیده اند؛ آش پخته شد اما پیش از توزیع آن، لشکریان افغان وارد کاخ شده و سلطان را دستگیر و آش نذری را هم میان سربازان خود توزیع نمودند."

❗️در واقع علت سقوط حکومت شیعی شاه سلطان حسین ترس و بزدلی اش نبود بلکه بنا کردن حکومت بر سرنیزه، رواج خرافه و استیلای دعای در خلوات در تدبیر امور بود! شاه حاکمی با قدرت مطلقه بود که بجای سپردن کار بدست اهل علم و درایت، افاضل را خانه نشین و محصور کرده و کار را به فرومایگان سپرده بود. و بجای تدبیر و استفاده از علم عالمان فنون‌ مختلف برای اداره کشور به پیشگویی های منجمانِ متوهم در فرا رسیدن زمستان سخت برای دشمنان و یا نابود کردن دشمنان با دعا و توسل به امام زمان و توهمات آخرالزمانی امید بسته و حکومتی یکدست متشکل از جاهلانِ متملقِ دعاگو تشکیل داده بود.

‼️... و ایران باید مراقب آش های معجزه گر باشد زیرا آشی که با اشک در خلوت طبخ شود فقط اشک علنی ملت را در آورده و دنیا و آخرت شان را بر باد و ایران را بفنا می دهد.


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Oct, 08:09


دیپلماسی به زانو در می آید؟


سیدعباس عراقچی، وزیر خارجۀ جمهوری اسلامی، پایتخت اغلب کشورهای خاورمیانه را زیر پا گذاشته است تا از خطری که به گفتۀ او، «منطقه را در آستانۀ فاجعۀ تمام‌عیار» قرار داده است، بکاهد و راهی به سمت حل بحران از طریق دیپلماتیک باز کند. آقای عراقچی پی در پی به پایتخت کشورهای عربستان، قطر، عمان، عراق، لبنان، سوریه، اردن، مصر و ترکیه سفر کرده و با مقام‌های بلندپایۀ این کشورها دیدار و گفت‌وگو داشته است.

اینکه در این سفرها، وزیر خارجه به مقام‌های کشورهای میزبان خود چه گفته و از آنها چه شنیده، به جز برخی حرف‌های کلی، جزئیات آن به رسانه‌ها درز پیدا نکرده است. جمهوری اسلامی به طور رسمی خواستار اعلام آتش‌بس در جنگ نوارغزه و لبنان و پیشگیری از حملۀ اسرائیل به خاک ایران است. آقای عراقچی در جریان سفرهایش، بارها نسبت به ادامۀ جنگِ غزه و لبنان و به‌خصوص پیامدهای هرگونه حملۀ نظامی اسرائیل به ایران هشدار داده است.

در واقع عموم کشورهای منطقه و قدرت‌های جهانی دخیل در بحران جاری، خواهان اعلام آتش‌بس فوری در جنگ اسرائیل با لبنان و نوار غزه هستند، اما آنچه سبب می‌شود که به‌رغم درخواست آنان جنگ همچنان ادامه پیدا کند، تفاوت نگاه عمیق آنان در مورد شرایط آتش‌بس است. در حقیقت، تا هنگامی که تمام طرف‌های ذیربط در دو جنگ جاری در منطقه نه‌فقط دربارۀ ضرورت آتش‌بس بلکه دربارۀ شرایط مشخص و تعریف‌شدۀ آتش‌بس به توافق دست نیابند، امیدی به خاموش شدن سلاح‌ها نمی‌توان داشت.

اسرائیل به عنوان طرف اصلی جنگ، شرایط خود را برای پذیرش آتش‌بس اعلام کرده است. در جبهۀ جنگ غزه، آنها خواهان توقف کوتاه‌مدت جنگ، در ازای مبادلۀ شماری از زندانیان فلسطینی با اسیران خود در نزد حماس هستند و آتش‌بس دائمی را به حذف ساختار نظامی و مدیریتی حماس و باز بودن دست خود در ادارۀ امنیتی نوارغزه مشروط می‌کنند.

طبعاً حماس این شرایط را نمی‌پذیرد و سایر کشورها هم راه‌های میانه‌ای را مطرح می‌کنند که قادر به پل زدن بین خواست‌های دو طرف نیست. به همین دلیل، آتش‌بس در نوار غزه به کلافی سردرگم تبدیل شده است و حتی پس از کشته شدن یحیی سنوار نیز، چشم‌اندازی برای پایان سریع جنگ گشوده نشده است. در جبهۀ لبنان، طرف اسرائیلی برای اعلام آتش‌بس دائمی خواهان ایجاد یک منطقۀ حائل تا سه کیلومتری مرز و عقب‌نشینی نیروهای حزب‌الله به شمال رودخانۀ لیطانی و استقرار ارتش لبنان به جای آنهاست.

دیگر کشورها و بسیاری از احزاب لبنانی از اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ شورای امنیت به عنوان فصل‌الخطاب درگیری با اسرائیل حمایت می‌کنند؛ موضعی که به جز ایجاد منطقۀ حائل، شرایط اسرائیل برای آتش‌بس را تأمین می‌کند. با این حال، روند اجرای قطعنامه خود موضوع اختلافی عمیقی بین اسرائیل و برخی دیگر از طرف‌هاست. اسرائیل اجرای قطعنامه ۱۷۰۱ یعنی عقب‌نشینی نیروهای حزب‌الله به شمال رودخانۀ لیطانی را فقط «زیر آتش» می‌پذیرد و تا تحقق عینی مفاد قطعنامه حاضر به دست کشیدن از جنگ نیست.

آمریکا و برخی از متحدان آن در خاورمیانه و لبنان نیز تاکنون با اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ در «زیر آتش» مخالفتی از خود نشان نداده‌اند و ظاهراً نظرشان بر این است که در صورت آتش‌بس فوری، دلیلی برای پذیرش اجرای قطعنامه از طرف حزب‌الله و ایران وجود ندارد. بدین ترتیب، آنان تداوم ضربه به ساختار و امکانات نظامی حزب‌الله را ضمانتی برای اجرای قطعنامۀ ۱۷۰۱ می‌پندارند. در این میان اما جمهوری اسلامی عمدتاً بر اعلام آتش‌بس فوری بدون ارائۀ توضیحی دربارۀ شرایط آن تکیه دارد. روشن است که بدون روشن شدن شرایط آتش‌بس، شعلۀ جنگ فرو نخواهد نشست.

ظاهراً منظور جمهوری اسلامی از آتش‌بس، بازگشت به شرایط پیش از جنگ، در هر دو جبهۀ لبنان و نوارغزه است. این ایده در بین قدرت‌های غربی و حتی کشورهای عرب منطقه طرفداری ندارد. آنها به نوعی از نظم برای آینده منطقه چشم دوخته‌اند که گرچه با نگاه دولت راستگرا و افراطی حاکم بر اسرائیل هماهنگ نیست، اما با مواضع جمهوری اسلامی فاصلۀ بیشتری دارد.

با این همه، محمدباقر قالیباف، رئیس مجلس شورای اسلامی در مصاحبه‌اش با روزنامۀ فرانسوی فیگارو.....(ادام یادداشت در لینک زیر)
https://hammihanonline.ir/fa/tiny/news-23732



احمد زید ابادی


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

21 Oct, 08:01


🔹جمعبندی رضا علیجانی در نشست 19 اکتبر پاریس

جمع‌بندی نهایی در یک جمله همان تیتر همایش است:«تحولات در ایران؛ لزوم ابتکار و پرهیز از سراب».
🌈یک نقطه امیدوارکننده‌ این که نشانه‌های محسوسی از یک «واقع‌بینی مسئولانه» دارد تقویت می‌شود؛ چه در حتی بخشی از درون قدرت، چه در درون جامعه و چه در خارج از کشور؛ این که ما مجبور و محکوم به همکاری با همدیگر هستیم . ایران برای همه است. همگی بخشی از مشکل و بخشی از راه‌حل هستیم.
🌈اکثر حاضران با گرایشات مختلف تاکید داشتند جنگ راه‌حل نیست و به نفع حکومت سرکوبگر تمام می‌شود.
🌈برخی سخنرانان معتقد بودند غرب دیگر حاضر نیست فقط روی پرونده هسته‌ای بدون در نظر گرفتن مسائل منطقه‌ای با ج.ا مذاکره کند.
🌈برخی سخنرانان تضعیف نیروهای منطقه ای ج.ا را به نفع مسائل داخلی ایران می‌دانستند.
🌈اکثر سخنرانان از همسویی میانه‌روهای همه گرایشات حمایت  می‌کردند تا یک نیروی ملی واقعی و روی زمین شکل بگیرد.
🌈آقای گلریز در مخالفت با جنگ سخن گفت. خانم محی‌الدین گفت حکومت‌های فردی دیگر پاسخگوی مسائل جوامع مدرن نیست. آقای خوانساری هم گفت وضعیت بدتر از ج.ا هم وجود دارد.

🔺زرین محی‌الدین| متاسفانه نیروهای مختلف اپوزیسیون به جای فکر کردن به ایران همگی به آرمانهای خودشان چسبیده‌اند. ما باید اختلافات وخود بزرگ بینی‌های‌مان را کنار بگذاریم و روی هدف مشترک که نجات ایران است متمرکز بشویم.
🔺حسن منصور|«بی تعادلی بین تولید ملی و توزیع امتی»| اصلاح‌طلبان چون خودشان از بی‌تعادلی‌ها بهره‌مند هستند، نمیتوانند دست به اصلاح اقتصادی بزنند| اپوزیسیون باید از انگیزه‌های حقیرانه دست بردارد و به وظیفه ملی‌اش عمل کند.
🔺ئالان توفیقی| سه ویژگی بین اصلاح‌طلبان و برخی سرنگونی‌طلبان مشترک است: توهم و قطع ارتباط با واقعیت، تنفراز دیگران  و نوعی وابستگی به منابع قدرت و ثروت داخلی و یا خارجی| لزوم تشکیل جبهه گسترده صلح برای همه مردمان منطق.ه
.
🔺هادی زمانی| تصور سرنگونی حکومت توسط حمله نظامی، واقع‌بینانه نیست| سه نیاز برای گذار سامانمند از ج.ا: وجود یک نیروی میانه‌رویِ قدرتمند در درون حکومت، یک اپوزیسیون واقع‌بین و دارای پایگاه اجتماعی و حمایت بین‌المللی از این فرایند.
🔺محسن بهزاد کریمی|عدالت انتقالی از براندازی هم سخت‌تراست و نیاز به اجماع دارد|پنج اصل عدایلت انتقالی:حقیقت یابی، اجرای عدالت، ترمیم برای آشتی ملی، یادبود(نقد برخی مصادیق ابزارشکنی یادبودها) و اطمینان از عدم تکرار.
🔺احمد وخشیده| پرهیز از دوقطبی‌سازی‌های مختلف| ما نباید چون ج.ا آمریکاستیز است، روسیه ستیز بشویم و یا چون اسرائیل ستیز است، فلسطین ستیز بشویم. ما باید بتوانیم بر أساس منافع ملی با همه روابط مثبت داشته باشیم.
🔺قاسم شعله سعدی|جنگ اسرائیل با ج.ا جنگ مردم ما نیست اشتباه است؛ وقتی جنگ بشود اموال ملت ایران از ج.ا تفکیک پذیر نیست| تجربه منفی امثال احمد چلبی و حامد کرزی| ما باید خودمان یک آلترناتیو داشته باشیم. خارجی‌ها میخواهند به ما رهبر تحمیل بکنند.
🔺فاطمه امان| ایران برای چین و روسیه یک دوست کم ضرر و پر منفعت است.آنها به نفع ایران وارد هیچ منازعه نظامی با هیچ کشوری نخواهند شد|جنگ خارجی عموماً به نفع حکومت و به ضرر مردم بوده و حکومت‌ها به بهانه جنگ مردم و جامعه مدنی را سرکوب می‌کنند
🔺محمدجواد اکبرین|حزب الله و حماس سازمان‌هایی شکننده و متکی به رهبران کاریزماتیک و  کمکهای مالی و تسلیحاتی خارجی هستند. هر دو مولفه اینک تضعیف شده است|نباید اجازه بدهیم  رسانه‌های ج.ا مثل جنگ هشت ساله در باره حزب الله و حماس هم به بی‌معیاری در ارزیابی پیروزی و شکست دامن بزنند.
🔺بهروز بیات| اگر یخ‌های بین ج.ا و غرب هم شروع به آب شدن کند با توجه به تجربه ج.ا در گذشته و ناکارآمدی و فساد، وضعیت مردم تغییر زیادی نخواهد کرد|اعتراضات ۹۶ و ۹۸ قبل از تحریم‌های ترامپ اتفاق افتاد|بسیاری از تحولات که حتی منجر به انقلاب شده بعد از یک شکوفایی اقتصادی، اتفاق افتاده.
🔺دامون گلریز| ما نمی‌توانیم روی دولت‌های دنیا حساب بکنیم، آنها اولویت‌های خودشان را دارند|برخی مثل ج.ا جنگ را «برکت»، برخی «فرصت» برای براندازی و برخی نیز باعث «فلاکت» مردم و مملکت  می‌دانند| فرصت دانستن جنگ نادرست است و در جنگ امنیتی‌ها دست بالا را پیدا می‌کنند|
🔺مهرداد خوانساری|شکست حزب‌الله و حماس باعث کاهش نفوذ تدریجی ج.ا در منطقه خواهد شد|ج.ا تاکنون توانسته است تمرکز بین‌المللی را روی منطقه نگه دارد نه روی داخل ایران| کسانی که از جنگ حمایت می کنند بسیار حرف غیرمسئولانه‌ای میزنند|ما باید حول یک مطالبه حرکت کنیم: جانشین کردن حکومت مردم به جای حکومت ولایت.

متن کامل‌تر در صفحه فیس بوک:
https://fb.watch/vlxXoYF6k3/

🤔

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

20 Oct, 20:23


‍ ‍ گاهی لازمه تا بنشینیم و خوب گوش دهیم،
نشنویم...
با سلول، سلول‌های تن و جانمان فقط گوش دهیم؛
به صدای باد!
به صدای طلوع و غروب آفتاب، صدای بارون، صدای خاک، صدای برگ درختان در هنگام وزیدن نسیم صبحگاهی...
گاهی باید نشست و خوب گوش داد به صدای طبیعت، به صدای هستی و فریادی که ما را مخاطب قرار داده.
گاهی باید نشست و فقط‌ گوش داد،
گوش داد تا بفهمیم کجاییم و در چه وضعیتی قرار داریم و از چه چشم‌اندازی در حال نظاره کردن زندگی هستیم.
تا بفهمیم که اینجا زمین است و ما همه انسانیم،
بفهمیم که ما نیامده‌ایم فقط کار کنیم و پول دربیاوریم و رستوران برویم و تلویزیون تماشا کنیم و روزنامه و کتاب بخوانیم مدرک دانشگاهی بگیریم و بفلسفیم.
نیامده‌ایم واقعیت را مجازی کنیم، بل آمده‌ایم مجازی را به واقعیت تبدیل کنیم.
ما آمده‌ایم تا "بودن" را به "شدن" برسانیم.
از "بود" به "شد" رحل مکان کنیم،
تا بشویم آنکه باید بشویم.
تا بر خود چیره شویم ،تا بزرگ شویم و رشد کنیم،
آنقدر که حتی در "خود"مان هم جا نشویم،
از خود بیرون بزنیم تا در خود فرو نرویم.
از خود بیرون بزنیم و در جهان هستی گم بشویم،رها بشویم.

بنظرم حس زیبایی است حس در هستی گم شدن،
زیبا و شگرف مانند حس گم شدن لای جمعیت...
احساس قرار گرفتن درون یک تاریکی مطلق.
یک لحظه تصور کن؛
درون تاریکی قرار گرفته‌ای
و چشمت جز سیاهی چیزی نمی‌بیند،
همه چیز سیاه است، همه جا را سیاهی فرا گرفته،
یک آن از درون تاریکی مطلق،  نوری چشمت را برق می‌اندازد.
مثل یک نقطه‌ای سفید درون میلیون‌ها نقطه سیاه.
درنهایت می‌‌بینی‌اش و مجذوب این نور کوچک می‌شوی،
جوری بغض در گلویت رشد می‌کند و روی صورتت به اشک‌های شوق تبدیل می‌شود که دوست داری هیچ وقت بند نیاید این سیل اشک لذت بخش و دوست داشتنی.
بعد می‌فهمی که؛
باید به زشتی این جهان با غرور خندید،
خندید و رد شد...
خوب می‌دانم که زخمی در سینه انسان است که حرف نمی‌زند.
با هیچکس حرف نمی‌زند،
خاموش است اما از درون انسان را مانند یک خوره می‌خورد.
همان زخمی که "صادق خان هدایت می‌گفت.
آن زخم هنوز هست، تا همیشه هست،
از ازل بوده و بنظرم تا ابد نیز خواهد بود.
زخمی که به انتظار نشسته تا شب شود و از اعماق خونی‌اش انسان را صدا کند...
زخمی که به انسان تحمیل شده،
تحمل این زخم برای انسان سخت بوده و هست.
گاهی انقدر طاقت فرسا می‌شود که آدمی مجبور می‌شود تنه خود را قطع کند تا دمی رویش بنشیند و  استراحت کند...
تا کم نیاورد، تا مضمحل نشود و به مرض عادت مبتلا نشود.
تا اهلی نشود، رام نشود و افسار بر دهانش نزنند و به سکوت و رضا و قناعت مبتلایش نکنند.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

20 Oct, 20:21


⭕️ برگزاری نخستین نشست از سلسله‌ نشست‌های «وفاق ملی» در مرکز بررسی‌های استراتژیک

🔸نخستین نشست از سلسله ‌نشست‌های «وفاق ملی» با حضور اساتید و اعضای هیئت‌ علمی دانشگاه‌ها و پژوهشگاه‌های برجسته کشور در حوزه‌های علوم سیاسی و مطالعات فرهنگی عصر امروز در مرکز بررسی‌های استراتژیک ریاست‌ جمهوری برگزار شد.

به گزارش اداره کل رسانه معاونت راهبردی ریاست‌ جمهوری، در نخستین نشست از سلسله ‌نشست‌های «وفاق ملی» با موضوع «بررسی ابعاد مفهومی ایده وفاق»، شرکت‌کنندگان به کنکاش مفهومی وفاق ملی پرداختند.

🔸بر اساس دیدگاه‌های مطرح شده در این جلسه از سوی دکتر محمدمهدی مجاهدی، عضو هیئت‌ علمی پژوهشگاه علوم ‌انسانی و مطالعات فرهنگی، متأسفانه هنوز شاهد پرورش دیدگاه‌های سنجیده و پخته شده‌ای در موضوع وفاق در فضای آکادمیک و ادبیات سیاسی کشور نبوده‌ایم و تلاشی برای برگرداندن ادبیات جهانی علوم سیاسی تجربی در موضوع وفاق به فارسی انجام نشده است. یک علت این مسئله آن است که نگاه غالب مترجمان اندیشه و دانش علوم سیاسی در ایران بیشتر چپِ تنش‌پایه و مبتنی بر تضاد بوده تا وفاق و مصالحه؛ اما در عین‌ حال باید توجه داشت که موضوع وفاق در حوزه علوم سیاسی تجربی از پشتوانه نظری خوبی برخوردار است که قابلیت ترجمه و آموزندگی دارد.

وی با بیان اینکه باید در نظر داشت وفاق نه یک نظریه و الگو دربارهٔ فرم سیاسی، بلکه یک «برنامه سیاسی-اجتماعی» درون ساختار سیاسی است که می‌تواند به مدیریت بی‌ثباتی سیاسی کمک کند و در جهت حل مسائل مشترک تضادهای هم‌فرسا را به تضادها و روابط هم‌افزا برساند و همین مسئله هدف اصلی سیاست وفاق است، ادامه داد: در سایه این برنامه سیاسی-اجتماعی مفاهیم مختلفی از جمله شکل‌گیری ائتلاف‌های بزرگ، تعبیه مکانیزم وتوی متقابل و نمایندگی تناسبی نیز شکل می‌گیرد.

محمدمهدی مجاهدی نزدیک‌ترین مفهوم و معادل فنی انگلیسی برای وفاق را Consociationalism نامید که سنت نظری غنی و قابل اعتنایی را در ادبیات علوم سیاسی تجربی بعد از کتاب آرنت لیپهارت، اندیشمند علوم سیاسی هلندی، تحت عنوان «دموکراسی در جوامع متکثر» (۱۹۷۷) شکل داده و به تدریج پرورده و آزمون تجربی شده است و برای پژوهشگران ایرانی هم آموزنده است.

🔸دکتر نعمت‌الله فاضلی، انسان‌شناس و استاد بازنشسته پژوهشگاه علوم‌ انسانی و مطالعات فرهنگی، نیز در این نشست با اشاره به اینکه مفهوم وفاق در ایران دارای اقتضائات مختلف در حوزه‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی است، افزود: برای رسیدن به هرگونه وفاق در حوزه‌های مختلف، باید به لوازم متناظرش در عرصه‌های دیگر هم توجه کرد.

🔸دکتر کیومرث اشتریان، عضو هیئت‌علمی گروه علوم سیاسی دانشگاه تهران، هم با تأکید بر تکثر بالا در جامعه ایرانی بر پایه قومیت، مذهب، زبان، آرا و افکار گفت: ایران کشوری بسیار متکثر است و این تکثر ایجاب می‌کند که گروه‌ها و احزاب سیاسی یک طرح ثانویه در پاسخ به این پرسش داشته باشند که چگونه می‌خواهند دیگران متکثر و متفاوت از خود را به رسمیت بشناسند و بپذیرند و با آن‌ها در جامعه و سیاست همزیستی کنند.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

19 Oct, 11:18


«بودجه‌ی مدارس دولتی صفر است»

🖍بهروز مرادی

امروز در جلسه‌ی اولیاء مدارس در میان بهت و حیرت بسیار مطلع شدم که مدارس دولتی هیچگونه بودجه‌ای از دولت و از وزارت آموزش و پرورش دریافت نمی‌کنند و مدارس ناگزیرند تمام هزینه‌های مدرسه را از والدین تأمین نمایند.

در کنار این فاجعه، هستند بسیاری از مؤسسات مذهبی و فرهنگی و دینی و حکومتی که بودجه‌ی هنگفتی از بیت‌المال مردم دریافت می‌کنند. برخی از این سازمان‌ها از این قرارند:

صداوسیما، حوزه‌های علمیه و سازمان‌های زیرمجموعه‌ی آن همچون تبلیغات اسلامی حوزه، شورای عالی حوزه‌های علمیه، مرکز خدمات حوزه‌ی علمیه.
و همچنین مرکز کمک به معیشت روحانیون، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ستاد حمایت از خانواده، مجمع جهانی تقریب مذاهب، بنیاد حفظ آثار دفاع مقدس، سازمان تبلیغات اسلامی، مؤسسه آموزشی امام خمینی، ستاد امر به معروف و نهی از منکر، حرم امام خمینی، مؤسسه مصباح یزدی، مؤسسه نشر آثار امام خمینی، آستان مقدس حضرت امام، سازمان اوقاف، ستاد مرکزی راهیان نور، قرارگاه قریب بقیةالله، جامعةالمصطفی العالمیه، شورای سیاست‌گذاری ائمه جمعه و... .

عجیب است که برای این مؤسسات، ردیف بودجه‌ای بسیار کلان تعریف می‌شود و سالانه هزاران میلیارد تومان از خزانه‌ی ملت به حساب این ارگان‌های حکومتی واریز می‌گردد، بدون آنکه درنتیجه‌ی عملکرد آنها، جایگاه دین و اخلاق و ادب نزد مردم رفیع‌تر شده باشد و فرهنگ زندگی پاک و درستکارانه در جامعه گسترش یافته باشد و یا این سازمان‌ها نقشی در فسادزدایی و اخلاقی‌ترکردن رفتار در جامعه یا پرورش انسان‌های معنوی و منصف و فرهیخته و دست‌پاک و بافضیلت و باتقوا ایفا نموده باشند.

این امر از تبعیضی باورنکردنی و اجحافی ساختاری و ستمی ویرانگر علیه فرزندان ایران‌زمین در مدارس دولتی و علیه والدین آنها پرده برمی‌دارد.

رأی‌دهندگان به آقای دکتر پزشکیان همچنان منتظر اجرای عدالت در حوزه‌ی نظام آموزشی از طریق اصلاح نظام بودجه‌ریزی و تقسیم عادلانه‌ی بودجه و حذف بودجه‌های رانتیِ تبعیض‌آلود و بهره‌مندساختنِ نظام آموزش و پرورش از بودجه‌ی معقول برای ارتقای سطح و محیط و فضای آموزشی کشور می‌باشند.

٢٨ مهرماه ١۴٠٣


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

19 Oct, 11:17


«شریعت ثابت است یا متغیر؟»

🖍بهروز مرادی

این یکی از پرسش‌های پرچالش دینی است که فقه‌ورزان به آن پاسخ‌های متنوعی داده‌اند.
برخلاف رویکرد فقیهان سنت‌گرا، دین عبارت نیست از مجموعه‌ای از احکام ثابت که در همه‌ی زمان‌ها و مکان‌ها معتبر باشند.

احکام قرآنی دست کم از سال چهاردهم بعثت تشریع گردیده‌اند و این صبر چهارده ساله به مخاطبان و کاربران قرآنی می‌گوید که احکام، جزیی پسینی و غیراصلی در دین می‌باشند و بنیان دین بر اصولی همچون تقوا (به معنی توانایی مهار و مدیریت خود)، ایمان (به معنی داشتن وجودی امنیت‌بخش و امانت‌دار و در ارتباط امن و اعتمادآمیز با خداوند و حق)، کردار نیک، بندگی خدای واحد، اعتقاد به معاد و زندگی بر مبنای صلح و سلامت پایه‌گذاری گردیده است.

شریعت از ریشه‌ی "شرع" به معنی راه است و همین ریشه‌یابی نشان از ماهیت حرکتی و غیرثابت بودن آن دارد.

قرآن ازجمله در آیه‌ی ۴٨ سوره‌ی مائده شریعت‌های مختلف را به رسمیت شناخته و معتقد است هر جامعه‌ای راه خاص خود را در تعیین تقدیر خویش می‌پیماید.
این به این معنی‌ست که به تعداد جوامع بشری، شریعت یا راه و سبک زندگی وجود دارد و نمی‌توان سبک زندگی یک جامعه را به طور کامل به سایر جوامع تحمیل نمود یا تعمیم و تسری داد.

شریعت قرآنی در تعامل فعال خداوند با بافتار اجتماعی و فرهنگی جامعه‌ی دریافت‌کننده‌ی وحی شکل گرفته و اگر این شریعت، محصول تعامل دیالکتیکی میان پرسش‌های بشری دیگر با پاسخ‌های الهی دیگری می‌بود، بدون تردید شریعتی دیگرگونه شکل می‌گرفت.

این بدین معنی‌ست که با حرکت عرضی یا طولی جامعوی، شریعت اعتبار خود را کم یا بیش یا به تمامی از دست می‌دهد و بدین ترتیب جامعه‌ی متفاوت به شریعت متفاوت نیاز خواهد داشت.

جامعه‌ای که از نظر تاریخی تمام می‌شود، شریعت یا سبک و راه زندگی جدیدی را طلب می‌کند؛ شریعتی که در واکنشی پویا و دیالکتیکی میان پرسش‌های جدید و پاسخ‌های نوین شکل خواهد گرفت.

                        ٢۵ مهرماه ١۴٠٣



🆔 @andishehayee

اندیشه ها

19 Oct, 11:04


ناگهان، رستم؟

تلویزیون را روشن می‌کنم. سریالی جدید درباره جنگ هشت‌ساله است. روی دیوار سنگر پارچه‌نوشته‌ای است: برای خاک وطن، خون می‌دهیم. فیلم پر است از آدم‌های سیبیلو. داش مشتی.

شهر پر شده از بنرهای شهرداری با مضمون وطن‌دوستی و ایران‌دوستی: "همه برای عزت ایران". از میدان "جهاد" رد می‌شوم: کل یک ساختمان را بنری عظیم با تصویر رستم ِ شاهنامه زده‌اند که: رسیده به ما تیغ رستم کنون!

روزها و سال‌ها و دهه‌هاست که در کتاب‌های درسی بچه‌ها اما چندان خبری از رستم و شاهنامه نیست. روز کوروش جاده‌های به سمت پاسارگاد را می‌بندند مبادا جمعیت بیش از حد به بازدیدش برود. در صدا و سیمایشان یک سریال جذاب درباره ایرانیت و شاهنامه نیست. در منابر وعظ و فضاهای رسمی و اداره و سخنرانی مقامات و حضرات، "ایرانی" بودن و رستم و سهراب و تهمینه و اسفندیار هیچ کجا نبوده.

به ناگهان، ایرانیت اما ظاهر می‌شود: در فیلم‌هایی که میسازند، در تبلیغات شهری، ... چرا؟ چون جامعه را به وجد می‌آورد. آن خطابه‌های دیگر، برای بسیاری بخش‌های جامعه جذابیت که ندارد هیچ، دافعه آورده.

همنوایی با جامعه، تنها به وقت اضطرار.


مهدی سلیمانیه


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

17 Oct, 15:55


"رژیمِ غذاییِ دین"

فرض بفرمایید شما رفته اید پیش دکتر متخصص تغذیه و برای لاغر شدن یک رژیم غذایی گرفته اید......

بعد از یک مدت عمل به دستورات رژیم، نه تنها لاغر نشده اید بلکه روز به روز چاق تر شده اید....

در این وضعیت چه کار می کنید؟

می نشینید و می گویید اشکال ندارد همین رژیم را ادامه می دهم

یا به تکاپو می افتید که ببینید اشکال کار کجاست؟  رژیم را غلط به شما داده اند یا شما اشتباه عمل می کنید؟

قطعا انتخاب شما، مورد دوم است!

همه آنچه که انبیا آوردند و ما بعنوان "دین" میشناسیم، یک نوع رژیم خاص غذایی برای پرورش روح است!

این رژیم باید تاثیرات مشخصی داشته باشد، وقتی اهداف این پکیج، شکوفا نشود پس یا اساسا این پکیج درست فهمیده نشده یا درست عمل نشده....

یکی از اهدافِ رژیم دینداری، رسیدن به "منِ وسعت یافته" است......

انسان در حالت عادی، فقط خودش را "من" می داند، همین که رشد کرد کم کم دیگری را هم مثلِ "من" می بیند، گرسنگیِ او را در وجود خودش حس می کند، غم او را در قلب خودش حس می کند، یعنی "منِ" او گسترش یافته و دیگری را هم در بر گرفته.......

این حالت حتی می تواند گسترده تر بشود تا جایی که انسانِ رشد یافته، طبیعت و درخت و سگ و گربه و حیوانات را هم درست مثلِ "من"، مثل جزیی از "من"، ادراک کند......

این یکی از ثمراتِ رژیمِ غذایی دینداری است و اگر در ما وجود ندارد پس راه را اشتباه رفته ایم!!

امین خیام


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

15 Oct, 19:34


انبان مندرس طالبان!

طالبان هم گویی پاک عقل از سرشان پریده است، هر چند که برخی افراد اصولاً باوری به عقل آنها ندارند که حالا بگوییم از سرشان پریده است! گفته بودند در این دوره از امارت مصیبت‌بارشان، رو به "ترقی" دارند، اما هر چه زمان بیشتر سپری می‌شود، ایده‌های مندرس‌تر و غریب‌تری از انبان ایدئولوژی‌شان بیرون می‌آورند!
وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان به رسانه‌ها دستور داده است که از انتشار تصویر موجودات جاندار یعنی چیزهای ذی‌روح اجتناب کنند! تا حالا این دستورالعمل شامل رسانه‌های دولتی می‌شد، اما اخیراً به رسانه‌های غیردولتی هم تعمیم داده شده است!
طبق این دستور، روزنامه‌ها و مجلات و شبکه‌های تلویزیونی حق انتشار تصویر هیچ انسان و حیوانی را ندارند چون از نظر رهبر طالبان، خلاف شرع است! حالا شما روزنامه یا مجله‌ای را تصور کنید که حاوی هیچ عکسی از یک موجود زنده چه آدم و چه حیوان نباشد! شبکه‌های تلویزیونی هم از این کار منع شده‌اند! قاعدتاً اگر پخش عکس و تصویر یک جاندار حرام باشد، پخش فیلم از آنها هم به طریق اولی باید حرام باشد چرا که فیلم هم چیزی جز عکس‌ها و تصاویر پی در پی و سریع نیست!
به نظر من جمود فکری و حماقت به هر اندازه هم که شدید باشد، دیگر سر از این نوع کارها در نمی‌آورد. بنابراین، طالبان با اینگونه فرامین حکومتی یا می‌خواهند برای پوشاندن ناکامی های خود جنجال به پا کنند و یا اینکه دست‌هایی برای بدنام کردن اسلام و فقه حنفی در پشت جهالت طالبان پنهان است.

احمد_زیدآبادی


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

15 Oct, 19:28


🟥زنان، قربانیان جنگ‌های ناخواسته

✏️پروین ملک

🔴مردان، حکمرانان و دولتمردان در جلسات مختلف تصمیم به جنگ می‌گیرند. جنگ آغاز می‌شود و هزاران نفر در جبهه‌ها به قتل می‌رسند. آیا از زنان در این چرخه خون، جنون و مرگ جای پایی دیده می‌شود؟  در زمان جنگ، زنان بیشترین لطمات را از جنگی که در بوجود آوردنش نقشی نداشته‌اند، می‌بینند. این زنان در دوران جنگ، همسرشان، فرزندشان، برادرشان و پدرشان را از دست می‌دهند، خانه‌هاشان خراب می‌شود و تهیه آذوقه دشوار و غیر ممکن می‌گردد. زنان در دوران جنگ و بعد از جنگ مورد تجاوز و تعرض قرار می‌گیرند اما نامی از این زنان در تاریخ دیده نمی‌شود و تندیسی برایشان ساخته نمی‌شود و نقشی از آنها در حافظه تاریخ باقی نمی‌ماند. برای سربازان گمنام آرامگاه می‌سازیم، مجسمه‌های با شکوه در میادین شهر بر پا می‌کنیم ولی زن‌ها، زجرها، مقاومت‌ها، شکنجه‌ها و مرگ‌شان را با سکوت برگزار می‌کنیم. 

🔴لازم است بدانیم که زنان و دختران آلمانی پس از جنگ مورد تجاوز و آزار سربازان آمریکائی و دیگر دولت‌های فاتح، بصورت گسترده قرار گرفتند و در این جنایت بزرگ، دولت شوروی تنها نبود. اگر چه هیچ سند و نوشته‌ای در مورد تجاوز به زنان در دوران جنگ نیست ولی از دفترهای خاطرات به دست آمده بعضی از سربازان مانند ولادیمیر جلفند، سرباز یهودی اوکراینی نوشته شده است: «گربه ماده‌های آلمانی اعلام کرده‌اند که انتقام شوهران مرده خود را می‌گیرند.» ولادیمیر در دفتر خاطرات خود ادامه می‌دهد: «آنها باید بدون ترحم نابود شوند. سربازان ما پیشنهاد می‌کنند که آنها را از طریق اندام تناسلی‌شان بزنند، اما من فقط آنها را اعدام می کنم.»

🔴یکی از این افراد، اینگبورگ بورت است که در برلین حدودا تا ۹۰ سالگی زندگی کرد. دفترچه خاطراتش در اختیار دخترش است. اینگبورگ بورت در سال ۱۹۴۵ دختری ۲۰ ساله بود و زمان جنگ مانند خیلی از دختران دیگر در انبار زیر زمینی مخفی شده بود. او نوشته که ناگهان صدای سربازان روسی و آلمانی همه جا پر شد و یکی از سربازان او را دید و با تفنگ به او نشانه رفت. از او خواسته شد که لخت شود و بدنش را به نمایش بگذارد و او لخت شد. آن سرباز به او تجاوز کرد و بعد سرباز دیگر و دیگر ... نوشته است که احساس مرگ کرده و احساس کرد که دارند او را می کشند.

🔴در حمله آمریکا و غرب به عراق، زنانی که به علت مسائل سنتی در خانه مانده بودند، به وسیله سربازان امریکایی دستگیر شدند. آنها را گروگان گرفتند، بلکه همسرانشان خودشان را تسلیم کنند. به این زنان توسط سربازان امریکایی تجاوز شد. در سوم دسامبر سال ۲۰۰۳، زنی به نام «نور» در یاداشتی که بصورت قاچاق از زندان به بیرون فرستاده بود، نوشت که سربازان آمریکایی زنانی را در ابوغریب گروگان گرفته اند و در زندان نگهداشته شد‌ه‌اند، مجبور کردند که برهنه شوند و به آنها تجاوز کرده‌اند. در میان ۱۸۰۰ عکسی که توسط نگهبانان زندان در ابوغریب از این زنان گرفته شده، برخی نشان می‌دهد که به زور آنها را برهنه کرده‌اند و در حالت‌های مختلف از آنها عکس گرفته شده است. دولت بوش از انتشار عکس‌های زنان زندانی عراقی در ابوغریب، از جمله عکس‌ زنانی که با اسلحه مجبور به برهنه کردن سینه‌های خود شده‌اند خودداری کرده است (گرچه این عکس‌ها در کنگره نشان داده شده). زنان عراقی بدلیل مساله فرهنگی و سنت که آبرو و «ناموس» بخش مهمی از آن است در مورد تجاوزها و توهین‌ها حرفی نمی زنند. کلایه به مدت شش هفته در بازداشتگاه بدون اتهام نگهداشته شده بود و به او توهین و فحاشی شده بود.

🔴در جنگ ایران و عراق، زنان زیادی مورد تجاوز و شکنجه قرار گرفتند. مریم کاظم زاده که عکاس دوران جنگ و راوی یکی از خشن‌ترین رویدادهای جنگ ایران و عراق بود، گوری بی‌نام و نشان را یافت که متعلق به زنانی بود که مورد تجاوز ارتش عراق قرار گرفتند. این گور در سال ۶۳ یافته شد. سال ۶۵ که بار دیگر به آن منطقه رفت، اثری از آن نبود. کاظم زاده در نشستی که چند سال پیش در دانشگاه تهران برگزار شده بود، ماجرا را با جزئیات بیشتری تعریف کرده است:‌ «سال ۶۵ در منطقه بُستان، عراقی‌ها به زنان تجاوز کردند و آنها را کشتند. در بخش‌هایی از منطقه، یادواره‌ای برای زنان ساخته بودند و نوشته‌هایی را بالای تپه‌‌ها زده بودند مبنی بر اینکه یادتان را گرامی می‌داریم. برای تهیه گزارش به آن منطقه رفتم. زمانی که عکس‌ها در مجله زن روز منتشر شد، برخورد کردند که چرا عکس ها را منتشر کردم.»

🔗لینک متن کامل

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

14 Oct, 20:49


آرایش غلیظ و به همان غلظت؛ "شرمندگی"

خاطره ای که شما را دعوت می کنم با حوصله آن را بخوانید
:

تقریبا ۱۴ سال قبل که دانشجوی کارشناسی بودم، یک روز مثل همیشه از دانشگاه به منزل رفتم که دیدم یک دختر خانمی مهمانِ مادرِ من است......

اولین چیزی که از این دختر خانم جلب توجه میکرد یک آرایش خیلی غلیظ بود که بدجوری توی چشم می زد!!

متوجه شدم ایشان، دوست یکی از اقوام شهرستانی ماست که در کرمانشاه مغازه لباس زنانه دارد، به تهران آمده تا از بازار خرید کند و برای فروش به شهرستان ببرد. چون باید یک شب تهران بماند قرار شده منزل ما بخوابد.

من که از ماجرا مطلع شدم برای اینکه ایشان راحت باشد، گفتم که امشب به منزل خواهرم میروم و آنجا میخوابم.

در جریانِ اینکه آماده بشوم و بروم منزل خواهرم، این دختر خانم شروع کرد برای مادرم درد دل کردن!

گوش های من تیز شد

خاطرات زندگی اش را که شنیدم، سر تا پا شرمندگی شدم، که چه انسان بزرگی به خانه ما آمده و من چقدر جاهلانه در دلم  او را قضاوت کردم!

تقریبا ۱۴ سال است که خاطره آرایش غلیظ ایشان با خاطره شرمندگیِ عمیق من عجین شده

_اما داستانش چه بود؟

برای مادرم این چنین تعریف کرد، گفت:

"چندین سال قبل، پدرم از مادرم جدا شد، چون مادرم به او خیانت کرد.

من و خواهر کوچکم با پدرم زندگی می کردیم......

یک نیمه شبی با صدای هق هق خواهر کوچکم از خواب پریدم

رفتم به سمت اتاق خواهر خردسالم...

در را که باز کردم دیدم پدرم او را گرفته و می خواهد به او تجاوز کند!!!.....

خواهرم را از زیر دستان پدرم بیرون کشیدم و داد و هوار کشیدم و او را بردم به اتاق خودم و در را بستم...

صبح که شد وسایل خودم و خواهر کوچکم را جمع کردم و به پدرم گفتم اگر پشت گوش ات را دیدی دختر کوچک ات را هم دیدی، دیگر اجازه نمی دهم او را ببینی....

خواهر کوچکم را برداشتم و رفتم خانه دوستم. یک مدتی آنجا بودیم و من شدم فروشنده لباس. اینقدر کار کردم که توانستم یک خانه مستقل بگیرم....

الان خرج زندگی را خودم می دهم، برای خواهرم همه چیز فراهم کرده ام، گرچه گاهی حین کار، فشارم می افتد، اما نمی گذارم خواهر کوچکم دردِ نداری را بچشد...

همه آرزوی زندگی ام این است که خواهر کوچکم کسی بشود، دانشگاه برود، برای خودش کسی بشود......... "

این همان جملاتی است که سالهاست از خاطره من محو نشده!!!

اگر بیمارستان اعصاب و روان یک سر بزنید، می بینید که روانشناسها برای بیماران اعصاب و روان، "نقاشی" تجویز می کنند....

رنگها، احساسات سرکوب شده را بیرون میریزند...

بیماران اعصاب و روانی که از رنگهای تندِ قرمز استفاده می کنند، معمولا حجم وسیعی احساسِ خشمِ سرکوب شده را درون خود تلنبار کرده اند... حس انتقام.... حس خشمِ ابراز نشده و دفن شده.......

حالا گاهی یک بیمار، احساسات سرکوب شده خود را روی کاغذ میریزد،

گاهی کاغذی در کار نیست و این احساسات را رویِ بدنِ خود (خالکوبی و تتو) یا روی صورت خود (آرایش های غلیظ و نامتعارف) خالی می کند

و چقدر از حقیقت دور است آن کسیکه به صرف دیدنِ این چیزها، این آدم های ستمدیده روانی را قضاوت می کند و آنها را گناهکار می پندارد...

البته نه اینکه هر کسی که ظاهرش اینطور است، آسیب دیده روانی است!! نه، اصلا!!

جانِ صحبت این است که از "کرسیِ قضاوت پایین بیاییم"......

آیا خداوندی که ما شناخته ایم، مثل ما، اینقدر مکانیکی و دو دوتا چارتایی حساب و کتاب می کند؟

هَيْهَاتَ مَا ذلِكَ الظَّنُّ بِكَ ، وَلاَ الْمَعْرُوفُ مِنْ فَضْلِكَ


هیهات! گمانِ ما به خدا اینطور نیست!

و از خدایی که احسان و فضل او، شهره آفاق شده چنین چیزی بر نمی آید!!

(فرازی از دعای کمیل)


امین خیام

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

14 Oct, 18:54


.

غزه خونین از چشم جامعه مدنی
(یادداشتی قدیمی برای امروز)

عمادالدین_باقی
سرمقاله سازندگی سه شنبه ۱۷مهر ۱۴۰۳

این مقاله ۱۷سال پیش(۱۳۸۷) نوشته شد ولی منتشر نشد. وقتی أن را در بایگانی یافتم از این جهت برایم جالب بود که اولا نشان می داد مسئله غزه برای ما مسئله یکسال اخیر و پس از واقعه ۷ اکتبر -که به نخستین سالگرد اًن نزدیک می شویم – نیست و ریشه های طولانی ۷ اکتبر را نشان می داد هرچند روش اتخاذ شده حماس قابل دفاع نیست. دوم اینکه اگر ان شرایط جامعه مدنی که در یادداشت آمده وجود داشت، امروز جو جامعه و افکار عمومی قوی تر عمل می کرد. سوم اینکه انچه مشکل و دغدغه ان روز بود(یعنی غیبت جامعه مدنی به دلیل ممنوعیت ها و سخت گیری های حکومتی نسبت به آن) امروز هم هست به گونه ای که می توان مقاله زیر را با حذف تاریخ نگارشش، به عنوان یادداشت امروز منتشر کرد. هر دو تیتر اصلی و فرعی هم متعلق به همان است.

غزه و لبنان خونین از برون و درون
به آنچه در باریکه غزه می گذرد می توان از زوایای گوناگون نگریست و ملاحظات فراوانی داشت. در این مختصر به دو ملاحظه بین المللی و داخلی(ایران) می پردازیم.
۱- اسراییل با اراده قدرت های جهانی پس از جنگ بین الملل به منطقه تحمیل شد وهمواره با بحران مقبولیت و مشروعیت روبرو بود. گرچه برخی گمان می کنند صلح خاورمیانه یعنی سازشکاری؛ و جنگ یعنی تلاش برای تهدید علیه این رژیم؛ اما واقعیت این است که رژیم اسراییل رژیمی جنگ طلب بوده و همواره درپی ایجاد بحران و جنگ است زیرا برای نشان دادن تهدید دائمی علیه خود و کسب حمایت بین المللی همیشه نیاز به آن دارد و با همین روش خود را گرانیگاه و معیاری برای امنیت جهانی نشان داده و بر نفوذ خود می افزاید. اسراییل ظالمی است که با مظلوم نمایی حتی برخی دولت های مسلمان خاورمیانه را در برابر الزامات بین المللی منفعل کرده است.
۲- هنگام بروز فاجعه انسانی در غزه درطول یک سال اخیر واکنش های خودجوش در جامعه ایران با تاخیر یا کم وزنی بروز کرده است. در مرداد۱۳۸۵ و هنگام جنگ ۳۳ روزه فقط صدای دستگاههای دولتی و میتینگ های رسمی شنیده می شد و قضاوت عمومی متفاوت از تبلیغات رسمی بود تا اینکه در حسینیه ارشاد همایش مستقل و غیر دولتی باشکوهی با همت برخی از فعالان حقوق بشری جمعیت نوپای زیتون (کانون صلحجویان ایران) و پیگیری ها و دیدارهای نگارنده، برگزار شد که به دیگران نشان دهد دغدغه حمایت از قربانیان تهاجم اسراییل را نباید قربانی نارضایتی های سیاسی کرد. دکتر ابراهیم یزدی از سخنرانان همایش بود.
۳- آنانکه به هر بهانه ای در صدد کوبیدن جامعه مدنی هستند باید توجه داشته باشند که یکی از آثار رنجوری جامعه مدنی در چنین شرایطی ظاهر می شود. اجتماعاتی که به نوعی دولتی و یا هدایت شده تلقی می شوند و همچنین فقدان واکنش های خودجوش مردمی، برای کشور تبعات امنیتی زیان بار دارد . اگر مجال دهند نهادهای مدنی مستقل و ملی رشد کنند در چنین شرایطی با اعتمادی که در جامعه به آنها وجود دارد و اساسا خودشان نمودی از جامعه هستند، قدرت بسیج کنندگی برای دفاع از حقوق مردم فلسطین و در موقعیت های دیگر برای دفاع از کشور و منافع ملی را بیش از دولت خواهند داشت اما برخی از دولتمردان از ترس اینکه مبادا  این قدرت، در زمانی هم جلوی زیاده خواهی های آنان و بی اعتنایی به قوانین رسمی را بگیرد ترجیح می دهند از خیر جامعه مدنی بگذرند.
در اسفند سال پیش(۱۳۸۶) که اعتراض جهانی به محاصره غزه و محرومیت غذایی و دارویی مردم آن برانگیخته شده بود و در ایران چندان خبری نبود، جمعیت زیتون که نهادی نوپا و دارای پروانه فعالیت است فراخوانی را برای تجمع اعتراضی در برابر سازمان ملل در حمایت از زنان و کودکان بی دفاع غزه  منتشر کرد. گرچه مصادف شدن آن با ۲۸ اسفند و تعطیلات نوروزی و در سفر بودن و یا حال و هوای سفر داشتن بسیاری از مردم از دلایل بی رونقی این تجمع بود اما  اگر رسانه های رسمی که ادعای دلسوزی برای مردم غزه را دارند حتی در یک نوبت خبر این فراخوان را پوشش می دادند جمعیت بیشتری حضور می یافت. دراین تجمع بالغ بر بیست نفر شرکت نداشتند که نگارنده که در مرخصی درمانی از زندان بود با دخترش و خانم (شادروان) #هاله_سحابی و خانم ها مرتاضی لنگرودی، فاطمه کمالی و تعدادی از «مادران صلح» بودند و فرد شناخته شده دیگری دیده نمی شد وفقط چند پلاکارد در اعتراض به ستم صهیونیست ها علیه مردم غزه با امضای جمعیت زیتون و مادران صلح در دست بعضی از حاضران بود. رسانه های پر نفوذ دولتی می ترسند اعلامیه های اعتراضی احزاب و نهادهای غیر دولتی را پوشش دهند که مبادا به مشهورتر شدن آنها کمک کنند که شاید در جای دیگری به زیان شان باشد. اگر جامعه مدنی قدرتمندی وجود داشت امروز شاهد واکنش درخوری علیه جنایات اسراییل در غزه بودیم.

کانال گفتارهای باقی
https://t.me/emadbaghi
وبسایت
 www.emadbaghi.com

اندیشه ها

13 Oct, 19:28


حساب کاربری زینب موسوی، طنز پرداز ایرانی مسدود شد.

مراجعان به صفحه اینستاگرام خانم موسوی در ساعات گذشته با پستی روبرو شدند که روی آن نوشته شده: «حسب دستور مقام محترم قضایی این صفحه به علت انتشار محتوای مجرمانه مسدود شد.»‌‌‌

مسدود شدن حساب کاربری او در اینستاگرام، چند روز پس از آن روی داد که زینب موسوی با انتشار ویدیویی به اظهارات همجنس‌گراستیزانه هفته گذشته محمود فکری، سرمربی سابق باشگاه استقلال واکنش نشان داد و در قالب یک شوخی با مضمون جنسی گفت که همه مردم ایران در این سال‌ها تحت فشار بوده‌اند.

در روزهای اخیر مصاحبه‌ای از آقای فکری در شبکه‌های اجتماعی بازنشر شده که در آن با عبارتی همجنسگراستیزانه به یکی از مربیان فوتبال ایران توهین می‌کند.‌‌

شش روزپیش از این قوه قضائیه جمهوری اسلامی ایران اعلام کرده بود که دادستانی تهران به دلیل «انتشار مطالبی در فضای مجازی در راستای خدشه به امنیت روانی جامعه» علیه زینب موسوی اعلام جرم کرده است و برای او پرونده قضایی تشکیل شده است.

بیشتر بخوانید:

https://www.bbc.com/persian/articles/cd6qp8w9yj0o

🆑 @andishehayee

اندیشه ها

13 Oct, 05:10


🔴 دین خود ویرانگر افراطیون
مرضیه حاجی هاشمی

🗒 گاهی در خبرها شنیده می‌شود که فلان عالم دینی و شخصیت حوزوی به دلیل بیان نظرات متفاوت یا انتقادی برخاسته از نگاه و اجتهادی متفاوت در دین، مورد هجمه رسانه ای افراطیون و یا حتی برخوردهای قهری بیشتری قرار گرفته است. این نشان می‌دهد که رواداری دینی و آزادی‌های سیاسی در حکومت‌های قدسی می‌تواند، در هم تنیده باشد؛ چرا که قدسیت، اجازه طرح نه تنها نظرات سیاسی مخالف را نمی‌دهد؛ بلکه به مدد ابزار قهری قدرت، مانع هرگونه رواداری مذهبی و طرح دریافت‌های متفاوت دینی نیز می‌شود.

⬅️ اینگونه تصور می‌شود که رواداری مذهبی و آزادی سیاسی، ارمغان پروژه روشنگری در اروپاست و مربوط به زمانی است که آموزه رواداری مدرن پس از جنگ‌های مذهبی به طور کامل تدوین شد. آنچه که پیشگام آن به ظاهر «جان لاک» بود و سه نامه متفاوت درباره رواداری نوشت و رواداری مذهبی و آزادی سیاسی را مرتبط با هم عنوان کرد.

⬅️ مرتبط دانستن این دو به هم، ریشه در یک واقعیت تاریخی دارد و آن هم باور به یگانه بودن مذهب بود که نه تنها ادیانی چون «اسلام و مسیحیت؛ بلکه تا میزان زیادی قدرت سیاسی را نیز متاثر می‌ساخت. قدرت سیاسی، مدعی می‌شد که از مشروعیت بیشتری برخوردار است. در این ادیان، تاریخ سیاسی و امر قدسی در هم تنیده می‌شدند».

⬅️ با این وجود تا قبل از جان لاک و طرح مسئله رواداری در قرن هفدهم میلادی می‌توان به نمونه‌های بارزی از فیلسوفان و اندیشمندان مسیحی و مسلمان مانند «ابن رشد» و «میشل دو مونتنی» اشاره کرد که نشان می‌دهد در این دو دین توحیدی که خصلت یگانه پنداری و حقیقت مطلق انگاشتن آنها علاوه بر نارواداری مذهبی، موجب قداست بخشیدن به حکومت و بسط ید آن در هر نوع استبداد رأی، خودکامگی و از میان برداشتن مخالفان به نام دین گردیده بود، چگونه می‌توان هم یک دیندار واقعی بود و هم عمیقاً به رواداری و آزادی عقیده، باور داشت.

⬅️ می‌دانیم که در تاریخ اسلام یک عصر زرین فرهنگی وجود داشت، دوره‌ای که در آن از سوی اندیشمندان اسلامی در این زمینه نظرات زیادی طرح می‌شد؛ «به ویژه ابن رشد در اسپانیای عربی در قرن دوازدهم به عنوان مدافع عدم وابستگی فلسفه و علم به مذهب شهرت یافت»؛ گرچه در این قرن در سرزمین‌های اسلامی آزادی فکری محدودتر شده بود؛ «ولی اسپانیای اسلامی قلمروی بود که مذاهب متفاوت در آن در مجموع تحمل می‌شدند. مسیحیان از آزادی نسبتاً زیادی برخوردار بودند و به ویژه فرهنگ یهودی غنی نیز شکوفا بود»، در حالی که پس از تسخیر دوباره اسپانیا توسط مسیحیان، یهودیان از اسپانیا اخراج شدند.

⬅️ فیلسوف فرانسوی میشل دو مونتنی نیز قبل از جان لاک در قرن شانزدهم با طرح آرمان شک سالم، «بدون اینکه از ایمان کاتولیکی‌اش دست بکشد، از حق انسان‌ها برای زندگی با اعتقادات دیگر دفاع کرد». این اعتقادات می‌تواند، باور به مذهب یا آیینی دیگر یا اعتقاد به قرائت دیگر از همان مذهب باشد، قرائتی که می‌تواند به هیچ وجه ماهیت سیاسی برای دین قائل نباشد.

⬅️ به نظر می‌رسد طرح نگاه‌هایی چون نگاه ابن رشد و میشل دو مونتنی از سوی باورمندان عمیق و اندیشمندان دینی برای گشایش فضای فکری جامعه ضروری است؛ چرا که به قول «هراری» زمان آن رسیده که در همه ادیان، دینداران واقعی معتدل و عقلانی باید از دین دفاع کنند و بیش از این، عرصه جانبداری از دین را به دینداران افراطی وا نگذارند؛ چرا که دین خود ویرانگر افراطیون، تنها آفت دنیای مردمان نیست و بیش از همه باورهای معنا بخش زندگیشان را نابود می‌کند.

🆔 @andishehayee

اندیشه ها

12 Oct, 20:33


عشق نوعی دستاورد است

استاد جان آرمسترانگ

عشق نوعی دستاورد است؛ یعنی عشق چیزی است که ما خودمان آن را می‌‌آفرینیم، نه چیزی که تنها اگر بخت یار ما باشد، آن را پیدا می‌کنیم. عشق نوعی آفرینش و دستاورد است؛ بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان آن را صرفاً با قهر و تلاش و تقلا پیش برد. شما نمی‌توانید دست روی دست بگذارید و تصمیم بگیرید که به کسی دل ببازید و با این کار واقعاً عاشق و دل‌باختۀ او شوید.

باید بدانیم که عشق در گرو دستاوردهای فراوانِ دیگری است؛ مانند رفتارهای محبوب را عاشقانه تفسیر کردن، با خوش‌گمانی در کار او نگریستن، با او همدلی و تفاهم داشتن،  نیازهای او را فهمیدن و آسیب‌پذیری‌های خود را شناختن. تنها از طریق چنین ویژگی‌هایی است که می‌توان عشق را به دست آورد و از آن مراقبت کرد. این گونه قابلیت‌ها و آگاهی‌ها هم البته یک‌باره به وجود نمی‌آیند. باید آنها را با صبر و حوصله در درون خود پرورش بدهیم و درونی کنیم.

این حرف نه تنها دربارۀ عشق ورزیدن، بلکه درموردِ درخورِ عشق بودن هم صدق می‌کند. حقیقتاً درخورِ عشق بودن را نمی‌توان از نیک‌سیرتی جدا کرد. به نظر می‌رسد مثال‌های نقضی برای ردّ این سخن وجود دارد؛ زیراکه فراوان می‌بینیم جذابیت ظاهری یا زیباییِ تن، باعث پدید آمدن عشق می‌شود، اما باید بدانیم که جذابیت و زیبایی در ایجادِ عشقی که پایدار بماند، نقش بسیار اندکی دارد. جذابیت و زیبایی به هیچ وجه نمی‌تواند عشقی را پدید آورد که بتواند از دوره‌های ناگزیرِ دل‌زدگی و نارضایتیِ هر دو طرف رابطه جان سالم به در ببرد.

در زمانۀ ما، توجه به مسئولیتِ فردی در قبال عشق، نسبتاً به فراموشی سپرده شده است. ما عموماً بیش از اندازه بر پیدا کردن شخص مناسب تأکید می‌کنیم، اما به هیچ رو آن قدر که بسنده باشد، به پرورش صفاتی که از عشق مراقبت می‌کنند، توجه نداریم. اگر مایلیم عشقی عمیق و پایدار را تجربه کنیم که حتی در روزهای سختی و دشواری، ما را درخورِ عشق و قادر به عشق ورزیدن ‌کند، باید ناگزیر مسئولیت خود را برعهده بگیریم و فضیلت‌هایی را که در بالا به آنها اشاره کردیم، در خود بپروریم.

(شرایط عشق، ترجمۀ استاد مسعود علیا، انتشارات ققنوس، ص ۱۸۸).

اگرچه ترجمۀ کتاب بسیار روان و خواناست، من متن را بسیار تغییر دادم. کسانی که مایلند این سخن را در نوشتار یا گفتاری نقل کنند، لازم است که حتماً به متن اصلی مراجعه کنند.
ایرج شهبازی
جمعه، ششم مهرماه ۱۴۰۳، ساعت هفت صبح، شیرپلا


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

10 Oct, 08:58


.

ایران‌دوستی مسؤولانه در چهار گزاره

۱. ایران‌دوستی مسؤولانه در وضع فعلی و در تحلیل نهایی، بیش و پیش از هر چیز دیگر، به معنای پاس‌داری از یک‌پارچگی ایران است.

۲. نیروهای رقیب و بدیل، ریز و درشت، درونی و بیرونی، درون ایران و بیرون ایران، از چهار دسته بیرون نیستند:

الف. نه می‌خواهند و نه می‌توانند یک‌پارچگی ایران را پاس دارند؛

ب. می‌خواهند ولی نمی‌توانند یک‌پارچگی ایران را پاس دارند؛

پ. نمی‌خواهند ولی می‌توانند از یک‌پارچگی ایران را پاس دارند؛

ت. هم می‌خواهند و هم می‌توانند یک‌پارچگی ایران را پاس دارند.

۳. حالا (و همیشه؟) تنها آخرین دسته از نیروها به کار ایران می‌آید.

۴. این دسته تنها یک عضو دارد:

نیروی برآمده از وفاق مسأله‌پایه میان حکومت ایران و جامعه‌ی ایران.

محمدمهدی مجاهدی
۱۷ مهرماه  ۱۴۰۳


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

10 Oct, 08:55


.

ایرانِ ما تنها در خودگُستری می تواند مانا و پاینده باشد. این مانایی و پایندگی به قدرت جنگی و اقتصادی گره خورده است. قدرت جنگی و اقتصادی هم به بینشی والامنشانه وابسته است. این هر سه را باید نیرومندتر ساخت تا ایرانِ ما بمانَد و ببالد. من هرگز نخواهم گفت که به دیپلماسی نیازی نیست و دریچه های آن باید بسته شوند. ولی آنچه نگر من است این است که دریچه های تنگ و چارچوب های شکنندهٔ دیپلماسی را نباید با دروازه های استوارِ میدان های نبرد سنجید. جایی که دروازه های استوار از سوی دشمن تسخیر شوند، دیپلمات ها تنها برای امضای شکست نامه ها فراخوانده می شوند. تاریخِ بنیادین و راستین را هماره در بارهٔ میدان های نبرد می نویسند نه دربارهٔ تالارهای گپ و گفت میانِ شیک پوشانِ دورِ میز با فنجان های قهوه در دست.

خسرو_یزدانی
🆔 @andishehayee

اندیشه ها

08 Oct, 19:24


.


«یک بار دیگر؛ مرگ‌های الکلی»

در هفته‌های اخیر، خبر فاجعه‌آمیز مرگ ده‌ها نفر از هم‌وطنان‌مان در اثر نوشیدن مشروبات الکلیِ تقلبی بویژه در استان‌های مازندران و همدان  منتشر گردید و موجبات تأسف و تأثری بسیار فراهم آورد.

مرگ بر اثر نوشیدن مشروب الکلیِ تقلبی یکی از سخیف‌ترین و زشت‌ترینِ مرگ‌هاست. بدتر از این نمی‌توان فرصت زندگی را بر باد داد، جسم و جان را به طوفان ویران مرگ سپرد و عمر را به دره‌ی نابودی اندر انداخت.

درست است که نوشیدن مشروبات الکلی غیرتقلبی بلافاصله آدمی را نمی‌کشد یا او را کور نمی‌کند، اما بر اساس یافته‌های پژوهشی، به مرور زمان آسیب‌های متنوعی به اجزای بدن وارد می‌آورد و ازجمله سبب ایجاد اختلال در کارکرد قلب و کلیه و ریه و مغز و ایجاد مشکلات تنفسی و گوارشی می‌شود.

بر اساس داده‌های پزشکی؛ ۲۵ درصد از مرگ‌ومیرهای ناشی از بیماری‌های کبدی در جهان، به خاطر مصرف مشروبات الکلی است. با هر بار مصرف مشروب الکلی، قسمتی از کبد زخم می‌شود و عملکرد آن را در تصفیه‌ی خون مختل می‌کند.

نتایج یک پژوهش در دانشگاه لویولا در آمریکا به سرپرستی دکتر مجید افشار در میان ۱۲ هزار بزرگسال نشان می‌دهد که نوشیدن مشروبات الکلی باعث ایجاد اختلال در سلامت و تعادل بدن می‌شود و ازجمله سبب بروز مشکلات ریوی برای بدن می‌گردد.

پژوهش خانم دکتر سپیده تقوی، متخصص قلب و عروق نیز به این نتایج دست یافته که مصرف مشروبات الکلی می‌تواند سبب نامنظم‌شدن کارکرد قلب، ایجاد فشار خون بالا، آسیب رسیدن به عضلات قلب، مشکلات ریوی و حتا سکته‌ی مغزی و بروز برخی سرطان‌ها بشود.

متخصصان ایمونولوژی نیز بر این باورند که نوشیدن مشروبات الکلی، سیستم ایمنی بدن را ضعیف و مختل می‌کند و بدن را در مقابله با ویروس‌ها و سایر میکروب‌ها ضعیف و بی‌دفاع می‌سازد.

بر اساس گزارش سازمان بهداشت جهانی (WHO)؛ سالانه حدود ٣میلیون نفر به‌خاطر مصرف مشروبات الکلی در سراسر جهان می‌میرند.
بیشترین تلفات مشروبات الکلی در کشورهای اسلوونی، آلمان، لهستان، دانمارک، جمهوری چک، اتریش و آمریکاست.

الکل سمی و غیرسمی ندارد. الکلی که وارد بدن می‌شود، آسیب می‌زند و ویران می‌کند. نوشیدن آن گاه خودکشی ناگهانی و گاه مرگ تدریجی است.

نویسنده‌ی این نوشته خود فردی متشرع است و تا حد ممکن تغذیه‌ی سلامت‌محور را مراعات می‌کند و مشروب الکلی چه تقلبی و چه غیرتقلبی را ماده‌ای مرگ‌آور می‌داند و همواره از آن اجتناب ورزیده است. اما بر این باور است که ممنوع‌بودنِ مصرف آشکار آنها، ميزان مرگ‌ومیر و آسیب‌های جسمی و روانی ناشی از مصرف ناآشکار آنها را افزایش می‌دهد.

این درست است که تغذیه‌ی سالم مقامی از مقام‌های حرمت نفس و مرتبتی والا از سطح خودارزشمندی و مراتبی از حفظ و مراقبت از خود و نشان‌دهنده‌ی سطح بالای معنوی‌زیستن است که رعایت این مقام، کار انسان‌های دارای هویتِ جسم‌محور نیست و هر کسی قادر نیست زندگی را در چنین سطحی انجام دهد.

و مضاف بر این؛ زیستن در مقام حفظ سلامت، جنبه‌ای از مسلمانی نیز هست، چراکه یکی از معانی نهفته در ریشه‌ی لغوی اسلام (سَلَمَ)؛ همانا "سلامتی" است و از این نظر؛ مسلمانی نوعی سبک زندگیِ سلامت‌محور است بدانگونه که فرد با پذیرش اسلام، خود را به رعایت یک زندگی سالم در همه‌ی ابعاد وجودی خود اعم از جسمانی و روانی و روحی و احساسی و هیجانی و قلبی و ذهنی و پنداری و  گفتاری و کرداری و نفسانی در مقام باور و عمل ملزم و متعهد می‌داند.
به‌همین خاطر؛ آن‌کس که نوشیدنی یا خوردنی آسیب‌زننده به جسم مصرف می‌کند، زندگی را در اسارت هوای نفس و بندگی شکم خویش تجربه می‌کند و در سطحی نازل از بودن قرار دارد و فاقد خودپنداره‌ای ارزشمند است و ارزش وجودی خود را درنیافته و به درجه‌ی مسلمانی (سالم زیستن) نرسیده است.
چنین فردی را نمی‌توان به زور به رعایت حرمت نفس خویش و احترام به وجود خویش و مراقبت از جسم و جان خویش واداشت. صیانت از ابعاد مختلف خویش به سطح رشد شخصیت و بالیدگی باطن و درون فرد وابسته است.

به‌همین خاطر، ممنوع‌کردن‌ها چنین کسی را به مراقبت از سلامت ابعاد مختلف وجودش نمی‌کشاند، بلکه کنجکاوی او را تحریک، لجاجت او را فعال و تلاش او را برای آسیب‌زدن به جسم و جانش در خفا بیشتر می‌سازد، به‌ویژه آنکه در قرآن مجازاتی برای مشروب‌خواری تعیین و عنوان نگردیده و حرام‌شدن آن به معنی ممنوع‌کردن آن نیست.

                            ١٧ مهرماه ١۴٠٣
                
دکتر بهروز مرادی


🆔 @andishehayee

اندیشه ها

07 Oct, 10:36


.

روستانشینی و بی خانمانی ما!

پیش از این در باب خلوت اشاره کردم؛ که روستا امکان خلوت کردن با خود را میسر می کند. خلوت کردن برای نفوذ به خویشتن و آشتی با خود و جهان ضروریست؛ خصوصا در روزگار ما که آدمی بیش از گذشته با خود و جهان بیگانه است.
مارتین هایدگر در کتاب "هستی و زمان" از بی خانمانی انسان معاصر سخن می گوید و معتقد است که این بی خانمانی که به دلیل غفلت از وجود است، نتیجه ی آن است که انسان ۴ مقوله مهم را در زندگی از دست داده و دچار بی خانمانی شده است.

یاد خدایان، مرگ، سکونت بر روی زمین و تماشای آسمان؛ ۴ مقوله ای هستند که انسان از آن فاصله گرفته است و در زندگی او غایب اند.
در روستا،امکان اندیشیدن به این ۴ مقوله بیش از مکان های دیگر میسر می شود. خلوت کردن و نگاه کردن به آسمان و ستاره گان، آدمی را به وجود، نزدیک تر می کند و از خود بیگانگی و درد بی خانمانی را می کاهد.
در روستا زندگی سرعت کمتری دارد و آدمی زمان را عمیق تر درک می کند. مسابقه و پیشی گرفتن از دیگران معنایی ندارد و آدمی سعی می کند زندگی را زندگی کند. همین نگرش باعث می شود مرگ بیش تر به اندیشه آید و آدمی را از فراموشیِ خود، نجات بدهد. شهرنشینی فرصت مرگ آگاهی را کم می کند. چرا که سرعت زندگی در شهرنشینی بالاست. همانطور که وقتی در یک جاده با سرعت رانندگی می کنید و دیدنی ها را از دست می دهید، در زندگی شهری نیز فرصت تجربه هایی که زندگی را سرشار از معنا می کند، از دست می دهید.
آدمی باید گاهی در خلوت، حیرتِ از عظمت هستی را تجربه کند. در مقابل هستی بایستد و پرسش کند" که من چیستم؟ کجا هستم؟ چه کاری باید بکنم؟".
اینجاست که آدمی در برابر حضورش در جهان پرسش می کند و می رود تا برای پرسش پاسخی بیابد. آدمی با قرار گرفتن در مسیر جستجوست که خویشتن خود را محقق می‌کند. انسان بی پرسش و بدون جستجو، امکان زندگی را از دست می دهد. شما به میزانی که در جستجو باشید، عمق زندگی را تجربه میکنید.
حتی آدمی حضور دیگران را درچنین فضایی است که عمیقا درک می‌کند.
هایدگر مثالی می زند و می گوید وقتی شما در یک اتاق با یک نفر تلفنی صحبت می‌کنید و تمام توجه شما به فرد پشت خط تلفن هست، اگر همان موقع فرد دیگری در اتاق بغلی شما باشد؛ شما حضور فرد پشت خط را بیشتر درک می کنید حتی اگر کیلومترها از شما دور باشد. حضور اینجا به معنی نسبتی وجودی است که ما با فرد خاصی داریم که توجه مان را به او معطوف کرده ایم. آن فرد اگزیستانس ما را درگیر خود می کند و در جهان بودن را، با او عمیق تر تجربه می کنیم. عشق نیز چنین تجربه ایست و به همین دلیل تمام وجود ما را درگیر خود می کند. چون در عشق ما بودن مان را در جهان به نحو دیگری درک می کنیم و تجربه ی عمیق تری از خود داریم.
روستا نشینی وقتی خلوت کردن را برای ما ممکن می کند؛ ما به لایه های عمیق خودمان نیز عمیق تر نگاه می کنیم و عشق به خود را تجربه می کنیم.
چرا که آنجا و در آن فضا ما در خدمت خودمان هستیم. آدمی وقتی با تمام وجود به کسی خدمت کند یعنی عاشق اوست. حال اگر آدمی امکان خدمت به خود را میسر کند، در حقیقت عشق به خود را تجربه می کند.
اینکه در شهر بیشتر دچار از خود بیگانگی هستیم و بیشتر افسرده می شویم و از خودمان غافل می شویم؛ علتش همین خلوت نکردن است.
خلوت نکردن و شلوغی ما را از تجربه ی حضور در عالم غافل می کند و کمتر به زندگی توجه داریم؛ و بیشتر ابزاری در چرخ دنده های شهرنشینی می شویم.
چنین نگاه ابزاری، به مرور وارد زندگی می شود و انسان را از سکونت بر زمین غافل می کند. انسان وقتی در عالم سکونت دارد که رابطه اش با عالم و زمین از جنس ابزار و مصرف کردن نباشد. بلکه رابطه ی او شاعرانه و از جنس همزیستی عاشقانه باشد؛
روستا نشینی به نظر من چنین تجربه ای را ممکن و تسهیل می کند. چرا که آدمی را بیشتر به طبیعت نزدیک و روح او را با حقیقت خودش آشتی می دهد.

✍️حسین جمالی پور

🆔 @andishehayee