اُکولتیسم باستانی @ancientoccultism Channel on Telegram

اُکولتیسم باستانی

@ancientoccultism


تو مگو همه به جنگند و ز صلح من چه آید
تو یکی نِه‌ای، هزاری، تو چراغ خود برافروز

اُکولتیسم باستانی (Persian)

اُکولتیسم باستانی یک کانال تلگرامی منحصر به فرد است که به مطالعه و بررسی موضوعات مربوط به اُکولتیسم و اسرار باستانی می‌پردازد. این کانال مناسب برای علاقه‌مندان به علوم مخفی و مواضع غیر معمول است که علاوه بر افزایش دانش شما، می‌تواند به شما کمک کند تا با دنیایی عجیب و غریب آشنا شوید. از اسرار باستانی گرفته تا عقاید و باورهای مختلف، این کانال منبعی عظیم از اطلاعات واقعی در این زمینه است. بنابراین، اگر به دنبال کاوش در دنیای ناشناخته هستید و علاقه‌مند به افزایش دانش و شناخت بیشتر هستید، اُکولتیسم باستانی کانالی ایده‌آل برای شماست. به همراه ما باشید و چراغ خود را برافروز کنید.

اُکولتیسم باستانی

04 Jan, 07:13


تجلی عملاً اقیانوس بی‌پایانی از ارتعاشات انرژی است و واقعیت هولوگرافیک جهان دقیقاً از طریق «درهم تنیدگی» ارتعاشات توضیح داده می‌شود زیرا آن‌ها هرگز جدا نیستند و همگی پتانسیلی دارند. از آنجا که ماده فیزیکی، لطیف یا علّی در واقع انرژی هستند که در سطوح فرکانسی مختلف نوسان دارند و از آنجا که هر سطح به طور ضمنی و هنوز هم به طرز مرموزی دیگری را در بر می‌گیرد، نتیجه این است که در هر زمان و مکانی، می‌توانیم به هر بعد دیگری از تجلی دسترسی پیدا کنیم به شرطی که با آن هم‌فرکانس باشیم یا بتوانیم حالت هم‌فرکانسی بین خود و آن بعد ایجاد کنیم. بنابراین، می‌توانیم به هر جا و هر زمانی سفر کنیم. ما می‌توانیم هر چیزی که می‌خواهیم و به هر مقدار که می‌خواهیم داشته باشیم، اما همه این‌ها بر اساس نیازهای کیهانی اتفاق می‌افتد زیرا آگاهی کسی که به این صورت عمل می‌کند آن‌قدر وسیع است که عامل تعیین‌کننده‌ای برای عملکرد نیک جهان است.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

04 Jan, 05:14


اگر در بیشتر مسائل زندگی مان دقیق تر شویم، خواهیم دید که در هر شرایطی، نادانی باعث بروز مشکلی در زندگی‌مان شده است. با این حال، همه مشکلات ما به ما اجازه داده‌اند که تغییر کنیم زیرا، در نهایت، هر مشکل می‌تواند به عنوان یک آزمایش دیده شود. اگر این را با موفقیت پشت سر بگذاریم، پا به مرحله تکامل معنوی خواهیم نهاد و بالغ‌تر خواهیم شد و تجربه بیشتری کسب خواهیم کرد. اگر مشکل حل نشود، هیچ‌کس نمی‌تواند ما را مجبور کند که آن را حل کنیم یا بر آن غلبه کنیم چون این مشکل خود ماست. این بدان معناست که، چه دلمان بخواهد یا نه ، در نهایت باید تکامل پیدا کنیم.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

02 Jan, 15:53


انسان : از کجا ، چگونه و به کجا
اثر : آنه بسانت و چارلز لیدبیتر

ترجمه مهر
زمان‌های اولیه در زنجیره زمین
در همین حال، زنجیره زمین به آرامی در حال شکل‌گیری بود و اربابان ماه ناظر شکل گیری ها ؛ زمان آن فرا رسیده بود که اولین کسانی که قرار بود در طول دوران‌های آینده در زنجیره جدید تکامل یابند، به آنجا منتقل شوند. مانو بذر ، محتویات هر بار سفینه را تعیین کرد و ترتیب رفتن آن‌ها را مشخص کرد، و مانو ریشه آن‌ها را به ترتیب ورودشان بر روی کره A زنجیره زمینی توزیع کرد.
Seed-Manu‏ :
مانو بذر پیشوایانی که ناظر بذرهای باقی‌مانده حیات در یک کره در دوره نهفتگی یا پنهان سازی هستند . ‏
Root-Manu‏ :
یک مانو ریشه یک دور یا چرخه تکامل را با سیاره A (اولین کره در زنجیره سیاره‌ای) آغاز می‌کند.‏
در راس مانو بذر زنجیره قبلی چکشوشاس قرار دارد . او توسط مقاماتی یاری می‌شود که به او گزارش می‌دهند اعضاء هر بخش ویژه چگونه به تأثیراتی که او در طول اقامتشان در نیروانای میان زنجیره‌ای بر آن‌ها وارد کرده است، پاسخ داده‌اند.
( شرح واضح در این بخش در کتاب سیستم خورشیدی داده شده:
سپس، در پایان یک زنجیره، مانوبذرتمام نتایج تکامل در آن زنجیره را در خود جمع می‌کند و آن‌ها را به حوزه میان زنجیره‌ای منتقل می‌کند، که نیروانا برای ساکنان زنجیره در حال مرگ ، آن‌ها را در خود تغذیه می‌کند و در نهایت در زمان مقرر آن‌ها را به مانو ریشه زنجیره بعدی تحویل می‌دهد. در اینجا نیروانا بُعدی از زندگانی است که در آن جا هیچ زمان و مکانی وجود ندارد و در تئوسوفی این نوع نیروانا را نیروانای میان زنجیره ای می گویند . م )

در این وضعیت ابتدا موجودات کمتر پیشرفته به لحاظ قدمت برای انجام وظیفه سکونت در ابتدایی‌ترین اشکال فرستاده می‌شوند. و پیشرفته‌ترها زمانی که اشکال به حالت بالاتری تکامل یابند وارد می شوند . بنابراین، از هر بخش ویژه‌ای که از ماه آورده شده و در نیروانا میان زنجیره‌ای ذخیره شده است، کسانی که در زمان انفصال و عزلت کمترین پیشرفت را داشته‌اند، ابتدا از سطح خود به دنیای جدید فرستاده می‌شوند.
مانو ریشه زنجیره زمینی، وایواسواتا، که کل نظم تکامل آن را هدایت می‌کند، موجودی قدرتمند از زنجیره چهارم طرح ونوس است؛ دو تن از دستیاران او از همان زنجیره آمده‌اند و سومی یک آدپت عالی است که در زنجیره قمری به مقام بالایی دست یافته است.
( آدپت / Adept :
در ادبیات تئوسوفی این اصطلاح در ارتباط با اکولتیسم و فلسفه باطنی به کار می‌رود. این کلمه برای تعریف انواع مختلفی از درجات دانش در علوم غیبی استفاده می‌شود، از دانش‌جویان نسبتاً پیشرفته تا استادان این علم. این اصطلاح به معنای پیشرفت معنوی و اخلاقی بالا نیست، زیرا به "آدپت‌های سفید" و "آدپت‌های سیاه" اشاره دارد، به این معنا که کسانی که از قدرت‌های پنهانی برای اهداف غیرخودخواهانه و خودخواهانه استفاده می‌کنند. آدپت‌های عالی که برای رفاه بشریت کار می‌کنند، همچنین به عنوان استادان حکمت، ماهاتماها، آرهات‌ها، یا به سادگی "برادران" شناخته می‌شوند. م )

به یاد داشته باشید که وقتی یک انسان به سطح تعیین‌شده برای زنجیره‌ای که در آن در حال تکامل است می‌رسد، ممکن است بر روی آن بماند و به تکامل بیشتر خود ادامه دهد، همان‌طور که آدپت‌ها، که اکنون بر روی کره زمین هستند، ممکن است بدون ترک آن به سطوح بالاتر سلسله‌مراتب دست یابند.
یک مانو ریشه از یک زنجیره باید به سطح تعیین‌شده برای زنجیره یا زنجیره‌هایی که او در آن‌ها انسان است دست یابد و یکی از اربابان آن‌ها شود؛ سپس او مانو یک نژاد می‌شود؛ سپس یک بودای پراکیه می‌شود؛ سپس یک ارباب جهان می‌شود؛ سپس مانو ریشه، بعد مانو بذرِ یک دور، و سپس مانو ریشه‌ یک زنجیره می‌شود. علاوه بر این، هر زنجیره تعدادی انسان موفق به بار می‌آورد، آنها "اربابان زنجیره" می شوند و برخی از آنها در سیستم زنجیره جدید تحت امر مانو ریشه فعالیت می کنند .
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

02 Jan, 15:17


قبل از مطالعه متن زیر لطفا برای درک بهتر زنجیره تکاملی در تئوسوفی و سازوکار سیستم هفت تایی و کرات هفتگانه و صعود و نزول آنها در یک بازه زمانی غول آسا و سایر مفاهیم تئوسوفی
ترجمه های مربوط به کتاب سیستم خورشیدی و انسان : از کجا ، چگونه و به کجا را مطالعه کنید .البته هدف من فعلا آشنایی با مفاهیم و اصطلاحات هست و برای درک جهان فکری تئوسوفی نیاز به ترجمه گام به گام کتاب های تخصصی است که تئوسوفی ها نوشته اند .
@AncientOccultism
👇👇👇👇

اُکولتیسم باستانی

02 Jan, 08:20


همیشه مراقب باشید که هر جنبه‌ای از واقعیت، هر طور که به آن نگاه کنیم، بعداً دقیقاً به همان شکل برای ما آشکار خواهد شد.
جنبه اصلی که در این بند اشاره شده این است که ما جهانیکه در آن زندگی می‌کنیم، یعنی جهان خود را خلق می‌کنیم. مهم نیست چقدر غیرمحتمل به نظر برسد، ما به طور مستقیم بر دنیایی که در آن زندگی می‌کنیم تأثیر می‌گذاریم و آن را به دلخواه خود خاص می‌کنیم. افکار و نیت‌های ما جهان ساز هستند. به همین دلیل است که می‌گویند : زیبایی در نگاه بیننده است. اگر این نیروی درونی را داشته باشیم، می‌توانیم زیبایی‌های بیشتری را در اطراف خود کشف ، عشق بیشتری را تجربه و بیشتر از قبل دریافت کنیم. اما اگرانسانی متحجر، بدجنس و مشکوک بمانیم، آنگاه زیبایی، مهربانی و عشق نمی‌توانند به این پوسته‌ای که ایجاد کرده‌ایم نفوذ کنند، بعد پیش خودمان به این نتیجه می رسیم که این‌ها وجود ندارند.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

01 Jan, 06:44


تبتی ها به‌ویژه بر این جنبه از توهم هولناک انسان تأکید می‌کنند که او را وسوسه کرده و "به خواب می‌برد". چون همیشه به رنج انسان منجر می‌شود. این گاهی اوقات باعث درد بسیار جانکاهی می شود که انسان را در برابر این ناامیدی‌ها "ساکت" می کند و نمی‌تواند به وجود درد اعتراف کند یا به دنبال خوشبختی "فراتر از" توهم باشد. این‌جاست که عبارت «خاموش از درد» پدید می‌آید. تبتی‌ها می گویند که این «سکوت» ناشی از جهل بزرگ، درمانده در برابر "دیوار وحشتناک" جهان قرار گرفته است. آن‌ها این مانع‌ تراشی در راه تکامل انسان را به شکل یک "دیوار" وحشتناک و ترسناک توصیف می کنند که جلوه هولناکش باعث می‌شود از دیوار دور شده و گیج و منگ به دنیای توهمی که سعی در فرار از آن داشتند، بازگردند. این مانع معنوی است و انسان باید بر آن غلبه کند تا به خوشبختی واقعی دست یابد.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

01 Jan, 06:14


آنکه، زاده نشده، حال در نیلوفر خالص دریای فریبنده آزاد ظاهر شده است،
اکنون در حال روشنگری آگاهی ما و نوزده مجموعه دانش است، تا از دیوار وحشتناک سکوت جهان عبور کنیم.
«دیوار وحشتناک سکوت جهان» عبارتی بسیار زیباست که یش تسوگیل با آن توانسته هم بالاترین هدف انسان را بیان کند و هم وضعیت بسیار محدود او را در این جهان. «سکوت جهان» با همان توهم عظیمی که انسان در طول زندگی‌هایش به آن دچار می‌شود، مرتبط است. سنت تبتی این توهم را به عنوان یک خواب یا پرده‌ای بر چشمان ناظر می‌بیند که او را از دیدن حقیقت بازمی‌دارد. به همین دلیل، این حجاب همچنین با «سکوت» مقایسه می‌شود که به این معناست که، با اینکه جهان آشفته و پر سر و صداست، این توهم آن را در برابر حقیقتی که پنهان مانده است، ساکت می‌کند.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

30 Dec, 08:24


نمی‌توان درباره پیشرفت معنوی واقعی انسان صحبت کرد تا زمانی که انسان ریشه‌های شکست در زندگی‌های متعددش را درک نکند. این یکی از مهم‌ترین جنبه‌های تکامل معنوی است.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

28 Dec, 06:26


با فرض اینکه الگوی یک انسان کامل اینطور تعریف شده باشد که تا به حال هرگز گناه نکرده، هرگز "لغزشی" نداشته و هرگز آسیبی نزده است، ما بلافاصله متوجه خواهیم شد که چنین شخصی از تجربه ضعف، اشتباه، گناه یا دردی که اغلب هم در بدن و هم در روح احساس می‌شود، بی‌بهره است. اما در واقع بدون تجربه این ضعف‌ها و اشتباهات، دشوار است و شاید غیرممکن باشد که به درک عادلانه‌ای از برخی واقعیت‌های بنیادی که در آفرینش وجود دارند، دست یابیم.
پوست نگاره سری
رادوسینامار

ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

26 Dec, 08:58


آنچه اینجاست، آنجاست . آنچه اینجا نیست، هیچ جا نیست .
هرچند ممکن است عجیب به نظر برسد، اما به جرات می گویم که مفهوم خواب در فرهنگ بومیان نزدیک به چیزی است که علم آن را انگیزه غریزی می‌نامد، نیرویی که برنامه ژنومی یک گونه را هدایت می‌کند. روان‌شناسی از زمان فروید و یونگ تأکید می‌کند که انگیزه‌ها (de Triebe) همه عملکردهای روان را وادار و سازمان‌دهی می‌کنند. رویاپردازی از طریق روایت کامل توالی ژنوم عمل می‌کند، بنابراین باید در داستان‌های طولانی، طرح‌های پیچیده، توالی‌های اسطوره‌ای، و خطوط آهنگین بیان شود.
برای ذهن عادی، خواب به صورت یک فرم موزون و ساختار روایی ارائه می‌شود و از طریق تعامل قطبیت ها عمل می‌کند. بر اساس نظریه سه کالبد در هندوئیسم، انسان از سه شریرا یا "جسم" تشکیل شده است . در شمن‌گرایی فرقه‌های شیواپرست جنوب هند، که شباهت‌های نزدیکی به «پرستش مار» گنوسی دارند، رویا بینی لینگا شاریرا است .کالبد لطیف جنسی (که به عنوان طرح یا مدل یک گونه در نظر گرفته می‌شود) است. که پیش از موجودیت فیزیکی حامل آن وجود دارد. این طرح یا مدل جابجا
می شود و تکامل می‌یابد…. این با یک دارما( قانون و نظام گیتی ) برمبنای هدفی که باید به آن دست یافت، مشخص می‌شود.
(لینگا شریرا هندو به طور کلی برای کل مجموعه کالبد های لطیف استفاده می‌شود، یا به عنوان مترادف با سُکْشْم شریرا، کالبد لطیفی که روح فردی را در تمام تناسخ‌هایش همراهی می‌کند و تا زمانی که روح فردی در نهایت در کل جهان ادغام نشود، توسط مرگ نابود نمی‌شود.م )
می توان از رویا بینی برای تجلی خلاقانه آئونهای گنوسی یا نیروهای زاینده بزرگ زیرمجموعه سوفیا نیز استفاده کرد . هم پارینامای سانسکریت و هم آپورریای یونانی عمل رویا بینی را توصیف می‌کنند. جوهره این باور کیهانی تکامل نیست، بلکه ظهور و تجلی است.
نظریه تجلی، یا فیزیک زمان رویا براساس مفهوم خودپویایی، خودسازمان‌دهی یا خودسازمان‌سازی استوار است که در تمام طبیعت زمینی و همچنین در کل کیهان مشهود است .
مفهوم خودپویایی در قلب نظریه پیچیدگی یا نظریه آشوب قرار دارد . در گنوسیسم به جای خودپویایی از عبارت تجلی یا ظهور استفاده می کنیم .
خود پویایی یا خود سازماندهی یعنی خلق حیات و آگاهی درون یک ماتریکس ( رحم یا زایشگر ) مشترک که درآن عناصر جدید ،ویژگی های بنیادی را بهینه می کنند . فرکتال‌هایی که الگوهای خودهمانند را در مقیاس‌های جالبی نمایش می‌دهند، راهی برای درک هویت نوظهور یا "ساختار عمیق" مشترک بین سلول، موجود زنده و ابرموجود زنده ارائه می‌دهند. خود همانندی ویژگی خاصی از فراکتال هاست . روشن بین های گنوسی در جریان‌های کلایدوسکوپی و فراکتالی هسته کهکشان، ساختار عمیق کل حیات و آگاهی موجود در پهنه زیستی را شناسایی کردند. هویت نوظهور به بی مکانی منبع و تجلی اشاره دارد .
در ویشواساراتنترا اینگونه ذکر شده که :
آنچه اینجاست، آنجاست . آنچه اینجا نیست، هیچ جا نیست .
نه در تصور او
جان لش

ترجمه : مهر
پی نوشت :
ویشواساراتنترا (विश्वसारतन्त्र) نام اثری مرتبط با آیورودا و پزشکی است . اثری بنگالی که توسط «کریشنا چایتانیا تاکور» در سه جلد نوشته شده و به درمان بیماری‌ها و اختلالات براساس متون تانتریک و آیورودیک پرداخته است.
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

26 Dec, 08:55


@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

24 Dec, 05:46


نوع بشر به حال خود رهانشده است. اگرچنین بود این امکان وجود داشت که کارمای منفی، مدت‌ها پیش زمین را به‌ سمت نابودی سوق داده باشد. با این حال، از نظر سلسله ی مراتبی جهان‌ها و تمدن‌هایی وجود دارند که قرار است تا آنجا که ممکن است بدون دخالت در اراده ی آزاد مردم، تعادل خاصی را برای کل سیاره حفظ کنند.


https://t.me/dami_dar_hozoor

❁‌‎‌‌࿇༅═‎═‎═‎═‎═‎═‎┅─ ‌‌‎‌‌‌ ‎‌‎‌‌‎‌‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎
#ترانسیلوانیا_مه_خاست(کتاب دوم)
#رادو_سینامان
#هادی_ناصری
#مهر_ژوپیتر
#صفحه۱۰۹

اُکولتیسم باستانی

20 Dec, 07:19


ترانسیلوانیا :
رازهای مصر ( اولین تونل ) کتاب سوم
رادوسینامار
ترجمه: لژیون
تهیه از
@nibiru01
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

20 Dec, 07:19


ترانسیلوانیا :
رازهای مصر ( اولین تونل ) کتاب سوم
رادوسینامار
ترجمه: لژیون
تهیه از
@nibiru01
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

19 Dec, 15:55


گایای در حال ظهور
بوشمن‌های کالاهاری می گویند : «رویایی رویای ما را می بیند » .
جهان یک رویای زنده است . خاستگاه مرموز همه آنچه که اتفاق می‌افتد، بازی خودپوشانی و خود انعکاسی اش را در میلیاردها ستاره ، در میلیاردها کهکشان به نمایش می‌گذارد. خاستگاه فرآیند جهان هرگز خود را آشکار نمی‌کند و به طرز متناقضی، به نظر می‌رسد که ناتوان از این کار است:
حتی هیچ کاری برای به وجود آوردن دنیاها نمی‌کند. در عوض، بی‌دریغ ، قدرت بی‌پایان خود را به گروه بزرگی از نیروهای زاینده که در کیهان‌شناسی گنوسی به آن‌ها آئون‌ها می‌گویند، اعطا می‌کند. آئون به معنای «خدا»، «چرخه»، «تجلی»و«قدرت تولیدکننده» است.
یک آئون متعال وجود دارد و بی‌شماری آئون های فرعی. یک الوهیت و خدایانی بسیار.
خدای یگانه بنیانگذار و سازنده و آغازگر( Originator ) ، قدرت خود را به دیگر آئون‌ها، یا تولیدکنندگان، می‌دهد. بنیانگذار ( به اصطلاحات متعارف، خدا، یا ذات خدا، که نباید به عنوان یک جور خدای پدر خالق در ادیان تصور شود) به طور مستقیم خلق نمی‌کند، مثل سفالگری که یک کاسه را خلق کند. خدای یگانه پتانسیل خلقت را در یک عمل فداکارانه به تولید کنندگان منتقل می‌کند. این امکان را فراهم می‌کند که تکینگی خالص و بدون قید و شرط وجود داشته باشد تا شانس و تغییر در کیهان رخ دهد.
سپس تولیدکنندگان از الگوی منشأ دهنده پیروی می‌کنند:
آنها تکینگی ( سینگولاریتی ) را دریافت می‌کنند و فداکارانه اجازه می‌دهند که خودش به تنهایی گسترش یابد. آن‌ها به طور غیرمستقیم از طریق فرآیندی مشابه رویا دیدن خلق می‌کنند، نه از طریق تولید دنیای مصنوعی به صورت دستی. آن‌ها اصلاً خلق نمی‌کنند، بلکه باعث تجلی می شوند . آن‌ها تکینگی بی‌شکل را به جوانه‌ای از نیت شکل‌دهنده و یک تجلی مجزا تبدیل می‌کنند.
در تانترا هندو، از تجلی به نام پاریناما صحبت می شود، که معادل دقیقی برای کلمه یونانی آپوریا است که در رساله دوم ست بزرگ استفاده شده است: «یک تجلی واحد (آپوریا) از جاودانه‌ها، همان آئون های شناخت ناپذیر ادراک ناشدنی، غیرقابل محاسبه و تعریف». هر یک از این تجلی‌ها منوژنهایی هستند که بطور منحصر به فردی تولید شده اند . اگر بخواهم اسطوره ای را احیاء کنم به نظر می‌رسد مناسب است که زبان کیهان‌شناسی گنوسی را با اصطلاحی از کیهان‌شناسی مدرن ترجمه کنم:
در برابر عبارت منوژنها از عبارت تکینگی یا سینگولاریتی استفاده کنم .
نظریه تجلی یک هنجار مشخص رایج در کیهان‌شناسی گنوسی، سیستم‌های متافیزیکی آسیایی و سناریوهای ذهن بومی این قلمروها است . به نظر می‌رسد که این روش توصیف کیهان، طبیعی‌ترین روش برای گونه انسانی در مقابل آفرینش‌گرایی کتاب مقدس است که نوعی کاملاً متفاوت از استعاره است و پیامدهای بسیار متفاوتی دارد.
ما چیزی به اسم اسطوره آفرینش گنوسی نداریم ، زیرا اسطوره سوفیا یک جایگزین دراماتیک برای سناریوهای غیرفیاض آفرینش مانند داستان پیدایش کتاب مقدس و نظریه انفجاربزرگ ارائه می‌دهد. روایت مقدس رازها اسطوره ظهور و تجلی است، نه افسانه آفرینش.
در میان بومیان استرالیایی ( آبورجینها ) ، خاستگاه تمام تجلی های مادی به نام زمان رویاها (Dreamtime) شناخته می‌شود. این زمانی دور در گذشته نیست، نقطه‌ای آغازین در زمان خطی نیست، بلکه بُعدی فشرده از حال ابدی است. هر موجود دارای ادراکی در جهان، و همچنین اشکال غیرارگانیکی مثل سنگ‌ها و ویژگی‌های دیدنی مانند کوه‌ها، یک انیمیشن از زمان رویاها است، یک انیمیشن دائمی و پیوسته. زمان رویا رویدادی است که به شکلی ابدی بدون آغاز و پایان ادامه دارد و پشتیبان بازی دائمی تجلی ها است. وقتی زمان رویا به شکل خاصی از دانش و رفتار بیان می‌شود، بومیان به خواب موجودی که آن دانش را متجلی می کند و آن رفتار را ارائه می کند، اشاره می‌کنند. به عنوان مثال، «رویاپردازی کانگورو» چکیده ای از دانش ذاتی و رفتارهای غریزی تمام کانگوروها است که خاستگاهش اجداد زمان رویاهاست .
نه در تصور او
جان لش

ترجمه : مهر
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

19 Dec, 08:42


فیزیک زمان رویا
داستان مقدس سوفیا در لحظه ای از زمان بی‌پایان و بی کران آغاز می‌شود، اما نه در اولین لحظه از آفرینش جهان . اینجا منظور از جهان یا یونیورس به مجموع کهکشان‌هایی گفته می شود که در ماتریکس غیر قابل محاسبه فضا-زمان قرار دارند . این جهان از زمان شروع داستان سوفیا از قبل وجود داشته و هرگز نبوده که وجود نداشته باشد. هیچ لحظه‌ای وجود ندارد که آن پدید آمده باشد، و هیچ لحظه‌ای وجود نخواهد داشت که آن از بین برود. در کیهان‌شناسی گنوسی، و در همتایان هندو، تانتریک و بودایی اش، هیچ انفجار بزرگ ( بیگ بنگ ) ی وجود ندارد، جایی که تجلی و انعکاس اصولی پویا هستند که در سراسر کیهان و درون روان انسان عمل می‌کنند:
انتشار، نه آفرینش؛ انعکاس، نه علت و معلول.
اگرچه جاودانگی پایدار است اما جهان ذاتاً ناپایدار است، دائماً در حال تغییر، و محتوای آن همیشه در وضعیت سیال، شبیه سازی و چرخه‌ای شدن است. زندگی معمایی از شدن بی‌پایان و بی‌وقفه است، رویایی زنده که به طور مداوم از یک صحنه به صحنه دیگر منتقل می‌شود، هر رویداد بر لحظه بی‌زمان یا حال استوار است . آنچه در جهان تغییر می‌کند، قدرت در خاستگاهش نیست،بلکه شرایط ظهور آن قدرت خاستگاه یاب مرموزاست . شاعر عارف ویلیام بلیک، می گوید:
«جاودانگی عاشق تولیدات زمان است.»
هر لحظه این امکان هیجان‌انگیز را دارد که یک تکینگی از اعماق حال ابدی پدیدار شود. نوآوری ظاهر خواهد شد و در جهان‌های مادی طنین‌انداز خواهد شد. هر کهکشان (پلروما) منبعی از تکینگی‌هاست.
) در اصطلاح اسراری ، مونوژنها، سینگولاریتی یا تکینگی یا منحصربه‌فردی پتانسیل انسانی با آزادی استثنایی برای اشتباه و درکنارش مستعد دریافت هدیه برای نوآوری و ابتکاراست . )
جهان به عنوان یک تجلی مادی از یک منبع قدرت پنهان، یک آگاهی بنیادی که هرگز به طور مستقیم خود را افشا نمی‌کند، ظهور می‌کند:
نامش سازنده یا بنیانگذار ( Originator) است .
در زوگچن تبتی که بعنوان آتی‌یوگا (یوگای نهایی) نیز شناخته می‌شود و یک سنت آموزشی در بودیسم هندوتبتی و بون است،آگاهی بنیادین را ریگپا می‌نامند، در تانترا هندو، پاراسامویت، و در متون گنوسی، پرونیا نامیده می شود به معنی دانش و آگاهی اولیه .
آموزش‌های متافیزیکی تانتریک به ما می‌گویند که تمایل ذاتی نیروی خاستگاه این است که خود را بپوشاند تا بتواند به گونه‌ای غیر از آنچه که هست ظاهر شود. قدرت خودپوشی آن مایا نامیده می‌شودکه به اشتباه به معنای توهم در نظر گرفته شده، مایا در واقع نیرویی است که به وسیله آن آگاهی بنیادین، که فراتر از زمان، مکان و ماده قرار دارد، از طریق فعالیت‌های متعدد در زمان و مکان ظاهر می‌شود و شکل مادی به خود می‌گیرد. به شکل متناقضی، آن پنهان می‌شود تا آشکار شود.
آگاهی بنیادین خود را در اعمال و ظواهر مشهودش محدود نمی‌کند بلکه از طریق آن‌ها عمل می‌کند. تجلیات مادی که تولید می‌کند، از جمله ستاره‌ها، سیارات، انسان‌ها و میکروب‌ها، واقعی و زنده هستند، نه خیالی. گنوسی‌ها آموزش نمی‌دادند که جهان مادی یک توهم است، اما همانطور که خواهیم دید، آنها هشدار می‌دادند که یک عامل توهمی در کیهان و در ذهن انسان فعالیت
می کند که به طور متقابل باعث می‌شود ما نظم جهان را به اشتباه درک کنیم و جایگاه خود را در آن از دست بدهیم. این عامل آرکونتیک است.
نه در تصور او
جان لش

ترجمه : مهر
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

12 Dec, 12:59


از نظر ساختاری، بدن فیزیکی از یک وجود به وجود دیگر همانند می‌ماند، به این معنی که نمی‌تواند به طور بنیادی تغییر کند. منظورم این است که اگر اکنون ظاهری که به خوبی شناخته شده است، داشته باشید، در زندگی بعدی با شکلی کاملاً متفاوت به دنیا نخواهید آمد. به عبارت دیگر، شما در رابطه با فرم بدن انسان یک استثناء نخواهید بود.
کارما شخصی و اطلاعات ژنتیکی شما را به سمت همان ساختار فرم انسانی در سطح فیزیکی هدایت خواهند کردکه قبلاً داشتید. اما آنچه تغییر می‌کندساختارهای ظریف وجود است. یعنی ابزارهای دسترسی به کالبد اختری و علّی . در واقع، این ابزارها هستند که از یک زندگی به زندگی دیگر به نوعی تکامل می‌یابند و درون آن‌ها است که ناقل های اصلی که ویژگی‌های زندگی‌های بعدی شما را تعریف می‌کنند، رمزگذاری شده‌اند. همانطور که می‌دانید، البته، این ناقل ها به نحوه‌ی عمل شما در وجود قبلی مربوط می‌شوند.
این بحث یک عنصر بنیادی را روشن کرد :
هرچیزی که در ماکروکاسم ( جهان کبیر ) وجود دارد ، هرچیزمشهود یا نامشهودی که ما را احاطه کرده ، در میکروکاسم ( وجود ما یا جهان کوچک ) هم وجود دارد . با این تفاوت که هرچه در ماکروکاسم ( جهان کبیر ) وجود دارد همیشه فعال است اما ما در وجودمان (میکروکاسم ) با حالت " نهفته " این عناصر مواجه هستیم . به همین دلیل بسیار مهم است که آنچه در حالت نهفته در میکروکاسم ماست را بیدار کنیم، زیرا به این ترتیب می‌توانیم ماکروکاسم را به طور کامل درک کنیم.
سزار این جنبه را به طرز تحسین‌برانگیزی برای من روشن کرد که :
از آنجا که هر انسان بخشی از آنچه در ماکروکاسم و در خدا وجود دارد را در خود دارد، این به ما اجازه می‌دهد تا به اندازه‌ای آنچه را که خدا در آفرینش خود به دست می‌آورد، به دست آوریم.
پوست نگاره سری : پنج تکنیک تشرف تبتی
نوشته :رادو سینامار
ترجمه : مهر
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

07 Dec, 11:17


ترانسیلوانیا مه خاست
تشرف به سرزمین اسرارآمیز خدایان
(کتاب دوم )
رادوسینامار
ترجمه: هادی ناصری
تهیه از
@nibiru01
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

04 Dec, 06:01


"مدت‌ ها پیش، پادشاهی زندگی می‌کرد که جانش در خطر بود و نمی ‌دانست چه کند تا خود را از خطر در امان نگه دارد. او با همه مشاورانش صحبت کرد، اما هیچ یک از آنها نتوانستند راه حل رضایت بخشی به او ارائه بدهند. پادشاه پس از شنیدن صحبت های مردم در مورد وجود مرد خردمندی که در صومعه ای کوهستانی خلوت کرده بود، تصمیم گرفت نزد او رفته و از او مشورت بخواهد. این سفر برای پادشاهی که ذهنش از خطر قریب الوقوع که جانش را تهدید می‌کرد، آشفته بود، طولانی و ناخوشایند بود. وقتی سرانجام به صومعه رسید، پیرمرد خردمند را دید که در باغ کار می‌کرد. خود را معرفی کرد و هدف از دیدار خود را به پیرمرد گفت و صراحتاً به او دستور داد که راه حلی بیابد. با این وجود، پیرمرد بی صدا به کار خود ادامه داد و حتی چشمانش را بلند نکرد. پادشاه ابتدا عصبانی شد، اما سپس شروع به مشاهده حرکات آرام و منظم پیرمرد خردمند کرد. در نهایت، پادشاه پرسید که آیا می تواند کمکی بکند. پیرمرد خردمند سرش را تکان داد و به او اشاره کرد که یکی از ابزارهای نزدیک را بگیرد و حرکت او را تقلید کند. بی سر و صدا و با هم مدت ها اینطوری کار کردند. با گذشت زمان، پادشاه از کاری که انجام می ‌داد و همچنین از همراهی پیرمرد در سکوت خوشش آمد. به این ترتیب، ذهن پادشاه آرام و بی‌ مشکل و دلش راحت شد. ناگهان مردی مسلح از روی حصار باغ پرید، اما از آنجایی که بی احتیاطی کرد، افتاد و دستش را به شدت برید. پادشاه فوراً پیراهن خود را درآورد و پاره کرد و از آن یک شریان بند ساخت. مرد خود را به پای شاه انداخت و از او تشکر کرد و از او طلب بخشش نمود."
"شاه متعجب پرسید: چرا از من طلب بخشش می کنی؟ تو کار اشتباهی نکردی."
"آن مرد پاسخ داد: مرا ببخش که آمده بودم تو را بکشم."
"پادشاه با حیرت زیاد رو به پیرمرد خردمندی کرد که لبخند می زد و به او گفت: همانطور که می بینید، به نظر می رسد که شما قبلاً راه حل مشکل جدی‌ای را که شما را آزار می داد، پیدا کرده‌اید."
"به همین دلیل است که من به تو می گویم که هرگز نباید راه رسیدن به یک راه حل قابل اجرا را رها کنی، مهم نیست شرایطی که در آن هستی چقدر سخت است. اما، همانطور که می بینی، برای رسیدن به راه حل نجات دهنده، لازم است یک تحول درونی را پشت سر بگذاری و درک بهتری از مشکل داشته باشی. بدون این درک برتر، ذهن به همان خواسته ها و انگیزه های خودخواهانه ادامه می دهد و در چنین شرایطی راه حل نمی تواند به دست آید."
راز مصر : تونل اول
رادوسینامار
ترجمه : لژیون
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

02 Dec, 14:34


در آن لحظات بی نظیری که در اتاق پروجکشن زندگی کردم و این فرصت را داشتم که به توالی شگفت‌انگیز تصاویر هولوگرافیک نگاه کنم، از بسیاری از جنبه ‌ها و حقایقی که دانشمندان در طول تاریخ به میل خود آن‌ ها را پنهان کرده ‌اند، بدون اینکه اجازه دهند تا توده‌ ها بدانند، شوکه شدم. من اجازه نداشتم بیشتر این جنبه ها را فاش کنم. بخش پایانی نمایش هولوگرافیک شامل جزئیات بیشتری از قلمرو کشورمان از ۱۰۰۰۰ سال گذشته بر اساس یک برآورد تقریبی بود. از آنجایی که من اجازه داشتم در مورد برخی از آن تصاویر بنویسم، می ‌خواهم این کار را اکنون انجام دهم قبل از اینکه به وقایع بعدی و کاملاً گیج کننده گام بگذارم.
چیزی که من را در مورد تصاویر هولوگرافیک شگفت زده کرد، تعداد اندک ساکنان آن بود. عملاً هیچ محل زندگی جمعی و هیچ شهر و اَرگی وجود نداشت. مردم تقریباً منحصراً در کوه ها زندگی می‌کردند و تا آنجا که من می‌توانم بگویم، تنها محصولات طبیعی آنها از گوسفند و زنبور عسل به دست می آمد. گوسفندها بزرگتر از آنهایی بودند که اکنون می شناسیم، اما مردم نیز قد بلندتر بودند. من میانگین قد آنها را در مورد مردان حدود دو متر و در مورد زنان کمی کمتر تخمین زدم. به غیر از کشاورزی و گله داری گوسفندان، هیچ کاری شبیه زندگی فعلی ما نبود. آنها تقریباً در تمام مدت ساکت و تنها بودند و ترجیح می دادند با چشمان بسته در یک مراقبه عمیق بمانند. در یکی از تصاویر مردی را دیدم که در حالی که با سطل از رودخانه آب می گرفت در جای خود متوقف شد. او با چشمان بسته روی زانوهایش نشسته بود و با وجود اینکه سطل را به درون آب فرو برده بود و آن را از چند متری رودخانه را به سمت ساحل آورده بود، مرد از موقعیت خود تکان نخورد.
به نظر می‌رسید که تفکر، مخصوصاً درونی، تنها علاقه آنها باشد. زنان شیر گوسفندی را که برایشان آورده بودند آماده می‌کردند. آنها آشپزی نمی‌کردند زیرا فقط لبنیات و محصولات زنبورداری می خوردند. گاهی می دیدم کاری می‌کردند که امروزه به عنوان تبادل اخبار میان چوب برها به چشم می خورد.
در واقع، زنان از یک وسیله چوبی بسیار ساده برای بافتن نوعی پیراهن سفید بلند از پشم گوسفند استفاده می‌کردند، که بسیار نرم و نه چندان ضخیم بود. همه آنها یک لباس می پوشیدند. پیراهن کمی بالای زانو بود و جلوی سینه باز بود. در قسمت کمر، کمربندی می بستند که آن هم از پشم بود.
تا آنجا که من می‌توانم بگویم، خانه های آنها از یک اتاق با سقفی بسیار بلند مانند یک هرم ساخته شده بودند. تنها ماده ای که استفاده می‌کردند چوب بود. ورود به خانه مستقیماً از بیرون و از طریق دهانه بلندی به شکل نیم دایره انجام می شد. هیچ در و پنجره ای نبود. من هیچ سگ، حیوان خانگی یا حیوان وحشی ندیدم. زندگی آنها بسیار ساده و آرام بود؛ من می گویم سختگیرانه، اما با این وجود می‌توانستم ببینم که آنها بسیار بالاتر از شرایط فعلی ما هستند. حرکات آنها بسیار نجیبانه بود، اقدامات آنها بسیار دقیق بود و هرگز عجله ای نداشتند. آنها حتی در حین کار روزانه به ندرت با حرکات سر ودست به هم اشاره می کردند، و خیلی چابک و پرکار بودند. آنها هرگز عجله نداشتند و این تصور را به جا می گذاشتند که تمام وقت دنیا را داشتند و باید اعتراف کنم که من نیز این حس را داشتم زیرا علی‌رغم حرکت آهسته ظاهری آنها ، آنها هنوز هم موفق می شدند هر کاری را که می خواستند انجام دهند. متوجه شدم که آنها همیشه، بدون استثنا، کاری را که شروع کرده بودند، تمام می‌کردند.
به نظر می‌رسید زمان کندتر می گذرد و روزها طولانی تر به نظر می‌رسید، حتی در آن پروجکشن خلاصه ای که من به آن نگاه می‌کردم. اغلب در طول روز و در میانه فعالیت هایی که انجام می دادند، مردان ناگهان روی زمین می نشستند و چشمان خود را می بستند و ساعت ها در حالت تفکر عمیق باقی می ماندند. پس از آن، بلافاصله از همان جایی که متوقف شده بودند، به فعالیت خود ادامه می دادند. من متوجه هیچ عادت یا آیین خاصی نشدم؛ اما عصرها، زنان از کوه بالا می رفتند و رو به غروب خورشید، دستان خود را به صورت اریب در کنار گوش هایشان بالا می بردند که به نشانه ای از هدیه دادن و درعین حال پذیرفتن آنچه زندگی به آنها می داد، بود. این تنها تجلی حرکاتی بود که می‌توانستم به هر نحوی آن را معادل دعا، استغاثه یا واگذاری بی قید و شرط به الوهیت بدانم. من این را می گویم زیرا من هیچ نشانی از یک خدا، یک محراب یا هیچ نمادی از اعمال مذهبی ندیدم. به نظر می رسد که آنها مستقیماً و به سادگی و بدون واسطه با منبع جهانی ارتباط داشتند. زندگی آنها کاملاً معنوی و وقف مراقبه مداوم بود، چه در حال کار و چه در حال استراحت.
در عصر، زن وشوهر دوباره همدیگر را می دیدند چون در طول روز، مرد در کوه‌ها با گوسفندها بود. او به آرامی و با تمرکز در جلوی گله راه می‌رفت و احشام هم با نظم در پی او حرکت
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

02 Dec, 14:34


می کردند . وقتی به مکان مناسبی می‌رسید، مرد مدتی با چشمان بسته ایستاده می ماند و به آرامی در فواصل زمانی معینی در جهت چهار نقطه اصلی می چرخید. من تخمین زده‌ ام که این می‌ تواند، در دیدگاه کنونی ما از زمان، بین یک تا دو ساعت طول بکشد. سپس روی چمن ها می نشست و ساعت ها بدون حرکت در آنجا با چشمان بسته می ماند. هیچ چیز نمی‌توانست او را آزار دهد، حتی خورشید، باد یا باران.
در یک لحظه، تصویر نزدیک چوپانی را دیدم که در حال مراقبه بود، اما چشمانش بسته نبود. آن‌قدر به او نزدیک شده بودم که تقریباً می‌توانستم دستم را دراز کنم و صورتش را لمس کنم. نمی‌توانستم توضیح دهم که چرا، اما آن تصویر اشک مرا در آورد. اول از همه می‌توانم بگویم که برخی از ویژگی های ظاهری او را درک نمی‌کردم. پوست او روشن تر از پوست نژاد ما بود و درخشش خاصی داشت که از طریق حواس ظریف قابل درک بود. همه مردان ریش داشتند و ریش و همچنین موهایشان بلوند بود تا جایی که تقریباً به سفیدی می گروید. با این حال، من بیشتر تحت تأثیر چهره آن مرد یا به عبارتی آنچه بیان می‌کرد، قرار گرفتم. بینی او کاملاً صاف و نسبتاً پهن بود در حالی که دهانش لب ‌های متناسب با چانه ‌ای قوی داشت که بیانگر شخصیت پیچیده‌ ای بود. گونه ها کمی به سمت بیرون بالا می رفت و پیشانی اش بلند بود بدون چین و چروک. موهایش تا شانه ها صاف و بلند بود و قسمتی از پیراهن پشمی را پوشانده بود. آبی مانند آسمان، چشمانش تا ابدیت عمیق به نظر می‌رسید، اگرچه به کوه های پیش روی خود نگاه می‌کرد. در حالی که به نظر می‌رسید چشمان او کاملاً از واقعیت فیزیکی که به آن نگاه می‌کردند پاره شده بود، به نظر می‌رسید تمام وجود ظریف او در واقعیتی اجدادی بسیار فراتر از درک ما باقی مانده است. قیافه او چنان بی ‌تفاوتی و آرامش بااقتداری را باز می‌ تاباند که ناگهان اشکم در آمد.
سپس تصاویر هولوگرافیک با ارائه فعالیت یک روزه ادامه یافت. چوپان معمولاً غروب مراقبه خود را به پایان می ‌رساند و پس از آن بلند می ‌شد و به آرامی به خانه می ‌رفت. گوسفندها بلافاصله به ترتیب و بدون اینکه او نگران آنها باشد به دنبال او می رفتند. زن و مرد وقتی دوباره همدیگر را می دیدند یکدیگر را در آغوش می گرفتند و مدتی بدون حرکت در همین حالت می ماندند. سپس همیشه بیرون غذا می خوردند و وقتی شب فرا می‌رسید به داخل خانه می رفتند.
از اینجا به بعد، متوجه شدم که دلیل اصلی این که تا کنون از توصیف این عناصر منع شده بودم، همین است. دیدن این صحنه ها تمام وجودم را متلاشی کرده و به من نشان داد که متأسفانه بشریت برخلاف ادعای دانش مدرن تا به امروز دچار انحطاط شده و نه اینکه تکامل پیدا کرده باشد .
راز مصر : تونل اول
رادوسینامار
ترجمه : لژیون
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

30 Nov, 06:56


بعد سوالی پرسیدم که ذهنم را مشغول کرده بود.
"شما هنوز سنگ فلاسفه را به دست نیاورده اید؟"
الینور خندید و آرام شد.
او پاسخ داد: "عزیز من، این هدف همه کیمیاگران است. این جنبه اساسی فعالیت آنهاست. اگر قبلاً سنگ فلاسفه را به دست آورده بودم، تقریباً دلیلی نداشتم که به اینجا به این آزمایشگاه بیایم. با این حال به نتایج متوسطی رسیده ام."
پس از گفتن این جمله، رو به قسمتی از کمد بزرگ کرد و از یک قفسه شیشه کوچکی که حاوی مایع مسی مایل به زرد بود را برداشت. الینور دو قطره از آن مایع را در یک قاشق چای خوری نقره‌ای ظریف ریخت و سپس من را به نوشیدن آن مایع دعوت کرد. کمی عصبی و نامطمئن، قاشق چای خوری را برداشتم و سریع مایع را قورت دادم. در واقع به دلیل کم بودن مقدار آن، تقریباً مایع را در دهانم حس نکردم. در ابتدا متوجه چیز غیرعادی نشدم، اما تقریباً بعد از نیم دقیقه، مَنگ شدم. دچار حالت تهوع حادی شدم که نفس گلویم را مسدود کرده بود و انگار ورم کرده بود چون نمی‌توانستم آب دهانم را قورت دهم. یکدفعه شروع کردم به عرق کردن. با وحشت روی مبل روبروی تنور نشستم. در همین حین، الینور بی سر و صدا کتابی را که از قفسه برداشته بود می خواند.
من هنوز نسبت به ماده ای که مصرف کرده بودم واکنش نشان می دادم. گرمای ناگهانی در پاهایم احساس کردم که سریع به سرم رسید. قلبم دیوانه وار می تپید در حالیکه همچنان عرق می ریختم. وقتی آن احساس شدید گرما به گلویم رسید، احساس کردم انرژی قوی مانند یک کره در اطرافم آزاد می شود. سرم را با چیزی شبیه هزاران سوزن احاطه کرد. فکر می کنم برای چند لحظه از هوش رفتم، اما توانستم در برابر آن احساس بسیار شدید مقاومت کنم. کم کم احساس کردم گرما از بین رفت و حس بسیار مطبوع و نابی برایم ایجاد کرد. در واقع احساس تمیزی کاملی داشتم انگار که تازه به دنیا آمده بودم. روحم غرق در شادی شد و نیرویم ناگهان برگشت اما به نحوی تقویت شده.
از روی مبلی که همین الان در عذاب روی آن دراز کشیده بودم پریدم. بدون در نظر گرفتن میزان بلندی صدایم به دلیل شادی و هیجانی که احساس می‌کردم، به الینور فریاد زدم که می خواهم بیشتر از آن مایع بنوشم. کتابش را بست و با لذت به من نگاه کرد.
او به من گفت: "البته، اما به شرطی که بخواهی این دنیا را ترک کنی. این اکسیر به قدری قدرتمند است که با توجه به وضعیت فعلی و شرایط روانی - فیزیولوژیکی تو، بدنت مطمئنا تسلیم خواهد شد. فراموش نکن که یکی از قوانین ضروری کیمیاگری حفظ تناسب هارمونی است. با گذشت زمان، اینها انسان را به وضعیت جسمی، دماغی و روحی بالاتر و بالاتری هدایت می کند. آنگاه انسان می تواند همه چیز را به شیوه ای متفاوت، از دیدگاهی برتر، درک کند."
راز مصر : تونل اول
رادوسینامار
ترجمه : لژیون
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

30 Nov, 06:17


این موضوع را درک کردم که تقریباً هیچ چیز تصادفی در زندگی ما اتفاق نمی افتد و روابط ما و ملاقات های ما با افراد خاصی که تأثیرات عمیق ذهنی و عاطفی بر ما می گذارند در واقع نتیجه دلایل مرموزی است که به نظر تصادفی هستند اما در واقع ، منجر به یک هدف کاملاً مشخص می شوند.
راز مصر : تونل اول
رادوسینامار
ترجمه : لژیون
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

21 Nov, 13:09


لاما گفت:
یکی از جنبه‌های بسیار مهمی که باید در مورد دانش از آن آگاه باشید این است که همه موجودات زندگی می‌کنند وزندگی را حس می‌کنند که این امر در طول زندگی آنها، برای سایر موجودات جهان به تجربه تبدیل می‌شود. مسئله‌ی اساسی این است که این تجربیات برای سایر موجودات، مستقل از مکان و زمان اتفاق می‌افتد. وقتی به این توانایی دست یافتید که با این صفحه‌ی وجودی همگام شوید که فراتر از فضا و زمان است، شما عملاً به تمام دانش و تجربیات آرشیو شده دسترسی دارید و این شامل همه چیزهایی است که تا به حال اتفاق افتاده و خواهد افتاد.
ترانسیلوانیا: مه خواست
تشرف به سرزمین اسرارآمیز خدایان

رادوسینامار
ترجمه : هادی ناصری

@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

19 Nov, 05:01


الینور برای یک دقیقه ساکت بود و پس از آن او بسیار شایسته به من پاسخ داد :
هر عملی، چه با بدن و چه با ذهن انجام شود، به طرز اسرارآمیزی در چیزی که اُکولتیست‌ها آن را خاطره کیهانی (Cosmic memory) می‌نامند، ثبت می‌شود. سپس جوهر این اعمال در سطح فردی روح آغشته می‌شود و برای کسی که سرنوشت خود را زندگی می‌کند می‌تواند یک بار سنگین یا یک کامیابی و شیرینی باشد. سرنوشت انسان اصلاً تصادفی نیست، بلکه کاملاً با ماهیت اعمال او مرتبط است و دقیقاً به همین دلیل است که انسان‌ها متفاوت به دنیا می‌آیند، هر یک باید سرنوشت خود را بر اساس ماهیت اعمال خود، زندگی کنند. اعمال خوب شایستگی‌ها را به خود جلب می‌کند و در نتیجه، آن موجود در تناسخ خود از شرایط، فرصت‌ها و موقعیت‌های شگفت‌انگیزی در سطح جسمانی برخوردار خواهد شد، در حالی که اعمال بد، عواقب شوم و رنج و عذاب فراوان را برای آن موجود به دنبال خواهد داشت. مهم است که بدانید این پاداش در عین حال تعادلی کامل بین عمل و پاداش است. هر کس دقیقاً همان چیزی را (پاداش) می‌گیرد که لیاقتش را دارد، حتی اگر بسیاری بگویند که آزرده خاطر شده‌اند و تصمیم بگیرند که خدا را به خاطر این همه رنج و مشکلات سرزنش کنند که چرا آنها باید در مشقت برای امرار معاش زحمت بکشند در حالی که دیگران در غنا و ثروت تجمل زندگی می‌کنند؟ این نوع سوالات در کسانی که زندگی سختی دارند اما علت رنج خود را درک نمی‌کنند، متداول است. همانطور که گفتم، موقعیت‌هایی مانند موارد ذکر شده تصویری از عزم راسخ قانونی به نام تاوان را نشان می‌دهد که اعمالی را که قبلاً انجام شده است متعادل می‌کند. با این حال، کسانی که از نظر روحی آگاه و بیدار نیستند، هنوز این مسائل را نمی‌دانند یا درک نمی‌کنند.
ترانسیلوانیا: مه خواست
تشرف به سرزمین اسرارآمیز خدایان

رادوسینامار
ترجمه : هادی ناصری

@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

30 Oct, 15:18


@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

30 Oct, 15:18


وستالها ( باکره ها ) و دستگاه پالادیوم
ویلیام هنری

ترجمه : مهر
وستالها ( راهبه های باکره ) به معنای فیزیکی نه ماهی بودند و نه باکره . آمیزش آنها با خدای آلت تناسلی مردانه پالادیوم ( آلت تناسلی نماد این دستگاه ستونی شکل پالادیوم بود . م ) به شکل وصال فیزیکی در معبد وستا و تحت شرایط بسیار مخفیانه ای انجام می شد . نام خدایی که پسر، معشوق و قربانی کهن مادر الهه است نه فقط پالاس ، جانور دریایی ، بلکه سالمونئوس ( سولومون ) است . ( یهودی ها شخصیت شاه سلیمان را از روی این خدا بازسازی کرده اند . م ) او انسان شاه بلوط است . خدای شاخ دار سنت پاگانی .
این مراسم توسط وستالها ( باکره ها ) انجام می شد که از ستون پالادیوم بعنوان نردبان یا پل میان ابعادی استفاده می کردند . کاهن اعظمی به نام پونتیفکس ماکسیموس یا سازنده بزرگ پونز به آنها کمک می کرد تا پل بین مادرملکوت و پدر زمین برقرار شود .
‏( pons عبارتی لاتین و به معنی پل است . م ) وستالها ( باکره ها ) توسط مسیحیان اولیه رژیم های قرون چهارم و پنجم میلادی ریشه کن شدند . ظاهراً این رژیم ها از قدرت این دستگاه عمودی ستونی شکل آگاه نبودند یا نمی دانستند که چطورکار می کند و آنها در فرایندی احمقانه با نابود کردن این راهبه های باکره تمام دانش طرزکار این دستگاه و ارتباط با الهه را از بین بردند .
( کارکرد این دستگاه همتراز صندوق عهد بود . م )
بجای آن و با اقتباس از آن سنت مسخره کنونی راهبه های باکره را به راه انداختند که هیچ سرو ته مشخصی ندارد ( این سنت عدم آمیزش با مردان عادی را بدون ذکر ماجرای اصلی در قالب نظام راهبگی به راه انداختند که هیچ کارکردی جزء عذاب تجرد دادن به زن های راهبه و اینکه آنها وقف مسیح هستند ندارد . م )
مقام پونتیفکس هم اکنون در قالب پونتیف یا پاپ معظم برقرار شده اما خبری از دانش و قدرت آن شخصیت اصلی نیست . حتی امروزه هم پاپ از کلاه مخصوصی استفاده می کند که شکل ماهی است که آن را میتره می نامند . تداعی گرلباس آپکالهای خردمندی که پوشش ماهی شکلی می پوشیده اند و کار با ماشین پالادیوس را بلد بودند.
طی تحقیقاتم درباره اینکه از این دستگاه چه استفاده ای می شده متوجه شدم که وقتی این دستگاه ستون مانند فعال می شده دری در فضا باز می شده که از طریق این در یک پیکره مارمانند ظاهر می شده . این پیکره مار – روح شکل ، بدن زنی از میان وستال ( باکره ها ) ها را انتخاب می کرده . این داستان اصلی مریم باکره و باروری اوست .
هیچ آمیزش جنسی با مردی که باید در لقاح این کودک دخالت داشته باشد وجود ندارد . این یک مراسم معنوی مدیکال ( طب باستانی ) بوده که منجربه کاشت یا حلول روح می شده . ( در کتاب پروژه مونتاک به آزمایشی اشاره می شود که طی آن روح دو انسان با هم جابجا می شود . م ) نام دیگر این نوع لقاح پارتنوجنسیس است یعنی بکرزایی . بچه دار شدن نوع ماده بدون بذر نر . این لغت از پارتئونز اقتباس شده . نام معبد پالاس آتنا که هنوز در آکروپولیس آتن قرار دارد . مسیحیان این معبد را بین قرون پنجم و ششم میلادی تصرف کرده و آن را وقف مریم باکره کردند .
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

29 Oct, 19:47


کتاب خرد جلد دوم
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

29 Oct, 19:47


کتاب خرد جلد دوم
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

29 Oct, 19:47


کتاب خرد جلد دوم
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

29 Oct, 19:47


کتاب خرد جلد دوم
https://t.me/Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

29 Oct, 08:53


کتاب خرد( جلد دوم )
نسخه انگلیسی مصور
نسخه پی دی اف
تهیه از :
@nibiru01
@Buyingbook

اُکولتیسم باستانی

28 Oct, 16:04


ستون اوزیریس ، حجرالاسود وماهی پوشان
ویلیام هنری

ترجمه : مهر
در مصر، اوزیریس ارباب روستاو بود . یعنی ارباب صلیب مصری . او خدایی بود که برادر ناتنی اش سِت سر او را از تن جدا کرد . سر او در یک ستون قرار داده شد . ستون اوزیریس نردبان آسمان هم نام دارد . ( اوزیریس معادل مصری انکی است . م ) ستون اوزیریس حدود 40 فوت ارتفاع داشت و روی این ستون بلند دولوح وجود داشته و مارکبرای مصری ( اورائوس ) روی آن قرارداده شده بود . این نمادی از سر اوزیریس
( انکی ) است . ( ماربرنزی روی یک دیرک در ماجرای شفا دادن موسی از اینجا اقتباس شده . م )
ستون اوزیریس با آلیاژ طلا پوشانده شده بود . جنس خود ستون از پالادیوم بوده که در مقایسه با سایر فلزات کمترین چگالی و پائین ترین نقطه ذوب را دارد . پالادیوم از نام الهه یونانی پالاس یا الهه خرد اقتباس شده . یونانی ها معتقدند که او از سر یا ران زئوس پدید آمده . عصای مقدس جادویی (holly wood ) دروئیدی ها از جنس درخت حیات درست شده بوده .
زمانی پالادیوم وارد تروآ شد که آپولو آن را به دخترش کریسس به مناسبت ازدواجش با داردانوس داد . تروا مرکز فریژیایی هایی بوده که Cybele یا Sa-Ba-El یا بزرگ مادر آیدا را پرستش می کردند که به مادر حیات مشهور بوده .
(دراساطیریونان سی بل ( Cybele ) رب النوع بزرگ فریژی است که او را مادرخدایان می خوانند . معبد او برفراز کوهستانهای آسیای صغیر قرار داشته و رومی ها هم او را می پرستیده اند . در سال 204 قبل از میلاد سنای روم سنگ سیاهی را که علامت این خدای مونث بوده از پزینوته به روم آورده و به افتخار وی معبدی تاسیس شده .بین لغات قبله و Cybele و Kybele و سنگ سیاه ( حجرالاسود ) و خدای مونث ارتباط منطقی وجود دارد .م )
این سی بل معادل ایزیس همسر اوزیریس است . آیدا کوه بزرگی در آناتولی بود . از همین کوه بود که خدایان نبرد بر سرتروآ را تماشا کرده اند . فریژی ها خیلی عجیب هستند . آنها معتقد بودند که جد اصلی آنها ماربزرگی بوده که در درون درخت حیات در باغ کهن زندگی می کرده . او قبیله ای را خلق کرد که اوفیوجنسیس نامیده شدند و اسرار مقدس حیات را برای آنها آشکار کرد .
مورخ پلوتارک می گوید که پرستندگان عبری این خدا در قرن اول پیش از میلاد او را سابی یا سبا می نامیدند .پس اصطلاحات درخت زندگی ، ستون اوزیریس ، ستون مرو ، ستون سبا و ستون استاروس یا صلیب پالادیوم مفاهیمی مترادف با هم هستند .
در یکی از داستانهایی که ماجرای تحویل پالادیوم از تروآ به رم را توصیف می کند آن را بعنوان حجرالاسود ( سنگ سیاه ) توصیف می کند که به بتولا یا مجرای تولا مشهور است . سنگ سیاهی که نماد تعالیم سری سبا است .
( دقیقاً در تعالیم مذکر سالار یهود این عزت سبا ( مونث ) برعکس شده و سلیمان بعنوان موجود مذکر ملکه سبا را با دانش خود متحیرو تا حدی تحقیر می کند در حالیکه موضوع معکوس است . م )
در رم کسانی که با پالادیوم کار می کردند باکره های عضو نظام خواهری ( سیسترهود ) بودند که به واسطه یک آلت تناسلی مصنوعی با روح رم ازدواج کرده بودند که در معبدی به نام پالادیوم قرار داشت و به AMOR ( به اسپانیای به معنی عشق ) مشهور بود که در جهت معکوس نام سری ROMA بوده .
این باکره های پاکدامن ( وستال) عضو نظام خواهری (sisterhood ) که می توانستند با ستون پالادیوم کار کنند بعداً توسط کلیسای کاتولیک nuns (راهبه ها ) نامیده شدند
( معادل nana به معنی مادر ) این باکره ها از سکس با مردان اجتناب می کردند تا بتوانند عروس باکرهِ کریست ( مسیح ) باشند . Nun معانی مختلفی دارد . عبارتی عبری برای ماهی است . برخی از محققان معتقدند که Nun مثل ماهی نسبت به رابطه جنسی مردد بوده اما اصل مطلب اینجا است که در مهره های استوانه ای سومری و بابلی متصدی ها یا اوپراتورهای ستون درخت مانند پالادیوم با لباس فرمی شبیه ماهی در پیرامون این ماشین به تصویر کشیده شده اند .
پی نوشت :
نون یکی از قدیمی ترین خدایان مصر باستان و پدر RA بوده .
عبارت نون در قرآن در سوره 68 آیه یک استفاده شده
ن والقلم و ما یسطرون
استفاده از حروف مقطعه احتمالاً از رمزهای گنوسی بوده . اما با توجه به مفاهیم اسطوره شناسی ، نون آشفتگی ازلی کیهان و اقیانوس ازلی است که پیش از آفرینش ، نطفه همه چیز و همه موجودات زنده را پدید می آورد .
@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

28 Oct, 16:04


@AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

04 Sep, 15:48


راز عطر( بخش دوم )
ویلیام هنری
ترجمه : مهر
مارهایی که در لامپ های معبد دندره دیده می شوند نماد موج سینوسی و ارتعاش هستند . دندره یک جور جناس برای تن – ترا یا تانترا است . مارآوازی از زندگی می خواند و جو اطراف خودش را شستشو می دهد و کسانی را که با او درتماس باشند با انرژی معنوی تغذیه می کند . این انرژی معنوی توانایی های نهفته در سیستم ذهن ، مغز و بدن را فعال می کند . انرژی مار نابینا را بینا می کند . فرقه کهن یهودی بود که خود را ناسّیان ( مارپرستان ) می نامید . برای آنها مار مسیحا بود .
این موج سینوسی از مغز ما عبور می کند و ترشحات مغز آزاد می شود و قلب آهنگ فی را جذب می کند . ( فی بیست ویکمین حرف الفبا یونانی است . نمادش فاز در یک موج است . م ) سپس تجلی تجربه می شود . تجلی مادی از ظهور خدا یا الهه یا سر یزدان در نور .
مانی پی هال در کتاب " فراماسونری مصریان باستان " توانایی ها مغزی بسیار پیشرفته ای را توصیف می کند . اینکه افراد واصل سطح بالا با شروع چنین موج سینوسی این توانایی در آنها فعال می شده . مانی پی حال از فیثاغورث و تأثیرماورایی او برغریبه ها صحبت می کند . وقتی در راه مردم او را می دیدند به زانو در می آمدند و نیروی مرموزی ( احتمالا نیروی مسمسر ) بر آنها از جانب فیثاغورث چیره می شد . آپولونیوس تیانایی مشهور به بلیناس جادوگر ، فیلسوف نو فیثاغورثی ، پیامبر و معجزه گر و از دانشمندان علوم غریبه هم چنین قدرتی داشت . روزی پیامبر با شنیدن شورشی به میان مردم رفت و ساکت میان آنها ایستاد و با نیرویی که داشت هیجان جمعیت را فرونشاند .مری مگدالن ( میریم مجدلیه ) هم بعنوان واصل طریقت فیثاغورث چنین قدرتی داشت . طبق نظر جرالد ماسی در کتاب " نور جهان " ، مافخ یا مفخت یکی از عناوین الهه هاثورگاو گوش یا گوساله طلایی است . او معشوقه و الهه معادن بود . فلزات گرانبها مافکات نامیده می شدند و مافخ نامی مصری برای فیروزه و دیگر گنجینه های معاد هاثور بود .
لارنس گاردنر شواهدی را ارائه کرده که نشان می دهد نام مصری " نان فرشتگان " هم مفکزت است که آن را گاهی مفکزوت هم تلفظ می کردند . گاردنر می گوید که این فرایندی بوده که مصریان باستان طی آن یک پودر باستانی را بعمل می آوردند و آن را موفکیت می نامیدند . از این پودر برای تغذیه کالبد اختری فراعنه استفاده می شد . نام این کالبد کاراست بوده .
اما یکی از مصرشناسان بومی به نام عبدالحکیم نظر دیگری دارد . او با تفسیرگاردنر موافق نیست . وقتی استفان مهلر مصرشناس از حکیم می خواهد که نظرش را درباره ملفکات یا مفکات بگوید حکیم می گوید که ترجمه گاردنر درست نیست و احتمالاً منظور او مَسکات بوده که معنی آن فلزپودر شده است .( مثل طلایی که پودر شده ) . و این پودری بوده که در خمیت ( مصر ) باستان برای زینت چشم استفاده می شده و حکیم می گوید منشاء عبارت انگلیسی مَسکارا ( mascara ) یا ریمل از همین جا اقتباس شده . او در تکمیل صحبت های خود می گوید که کلمات مصری که به طلا اشاره داشته باشند با neb شروع می شوند .
( ادامه دارد ... )
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

04 Sep, 15:48


هاثور الهه گاو گوش
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

02 Sep, 16:19


راز عطر
ویلیام هنری
ترجمه : مهر
برمی گردم به ملاقات موسی با خدای در شعله های آتش در سینا ، جایی که شعله های آتش باشد دود هم هست . لغت فرانسوی perfume یا parfume به معنی " میان دود " است . در اینجا ارتباط دیگری با مری مگدالن ( مریم مجدلیه ) و عطرسازی مشخص می شود . ( در قسمت های بعد درباره مری مگدالن و ارتباطش با عطرسازی صحبت خواهد شد . م )
رائد رادی مقاله ای درباره اختلاف بین عطرسازی در دوران باستان و عطر سازی در دوران مدرن نوشته و توضیح داده که چیزی که اکثریت مردم از آن بی اطلاع هستند این است که از همان آغاز ، کل موضوع عطرسازی یک کار سری بوده . این حرفه در مصر از چند هزار سال پیش در مصر شروع شده و در حدود 2500 پیش ازمیلاد مصری ها در آن به استادی رسیده اند . این کار توسط گروه خاصی از کاهنان و کیمیاگران انجام می شده . در واقع عبارت عربی Al Khem که برای مصر به کار رفته منشاء لغت alchemy ( کیمیاگری ) است .
رادی می گوید که سیستم عطرسازی مصر در هر سطح بسیار پیچیده ، دقیق و خاص بوده . او می گوید که با تمام پیچیدگی اش ، هماهنگی یکپارچه ای داشت . یک نکته مهم برای درک ما از عطر سازی عدم تمایز بین چیزهایی است که ما امروزه لوازم آرایش ، محصولات مراقبت از بدن ، محصولات مخصوص حمام ، طعم دهنده غذا ، نگهدارنده های غذا ، آئین های مذهبی ، جادو و داروسازی و طب می نامیم . همه این جنبه ها باهم جمع می شوند و به کار کاهن برای شفا دهی ربط پیدا می کردند . این عطرسازی بود .
در آن زمان وقتی گفته می شد شفا به تمام جنبه های وجود انسان اشاره می کرد و هیچ تمایزی بین یک بیماری جسمی ، عاطفی ، روانی یا روحی قائل نمی شدند . عطرسازی برای دست یابی به بهبود معنوی انجام می شد نه فقط بهبود جسمی . این کار با بهبود کالبد پست ترفیزیکی و لایه های زیرین ذهنی و عاطفی انسان انجام می شد .
بطور خاص عطر سازی در معبد هاثور ( ایشتار) در دندره انجام می شد که منشاء تمام محصولات تولید شده به اسم عطرسازی بود . یادمان باشد که الهه هاثور گاوگوش همان گوساله طلایی بود که سامری کیمیاگر برای بنی اسرائیل در پای کوه سینا ساخته بود و موسی آن را سوزاند و به پودر تبدیل کرد .
در دندره ، کارخانه عطرسازی هاثور ، تصویری از خدایان را می بینید که عملیاتی را روی ستونهای TET( ستون جد ) با لوله هایی غول پیکر انجام می دهند . همین صحنه در سردابه و معبد ایزیس که پشت دندره قرار دارد تکرار شده . به لامپ هایی دقت کنید که از دل گلهای لوتوس ( نیلوفرآبی ) بیرون آمده .
در مصر Senshen -S-N-SHN -به معنی عروج است . نام دیگر سوسن سفید یا نیلوفرآبی .
اما این صحنه راز آلود چه ربطی به معراج دارد ؟
باربارا واکر در کتاب " دایره المعارف اسطوره ها و رازهای یک زن " نقل قولی از آریستید سردار بزرگ آتنی دارد که واصل رازهای ایزیس – هاثور بود . او از تجربه عرفانی صحبت می کند که طی آن ایزیس در نور و دیگر چیزهای حیرت انگیزی که قابل بیان نیست و موجب رستگاری انسان است ظاهر می شود .
با توجه به اینکه معبد هاثور در دندره " سرای نان " نامیده شده سخنان آریستید جالب توجه تر است . جالب است که بِیتْ‌لَحْم زادگاه عیسی در اصل کلمه ای عبری بِت لِخِم به معنی خانه نان است . و این دگردیسی نام الهه لحامو یا لاخامو هم هست که به شکل مار هم نشان داده می شود . نخستین دختر تیامات و آبزو . حالا نان و عطر در دندره در کنارهم قرار می گیرند .
اما این مارهایی که در لامپ های دندره دیده می شوند چه هستند ؟
ادامه دارد
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

02 Sep, 16:19


https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

01 Sep, 17:43


https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

01 Sep, 17:43


خنوخ : مردی که دچاردگردیسی شد ( بخش سوم )
ویلیام هنری
ترجمه : مهر
بطور خلاصه خنوخ در رویایی از طریق ابری اسرارآمیز به ملکوت منتقل می شود . ( این نکته را هم توضیح بدهم که تقریباً همه ربوده شده ها توسط موجودات بیگانه طوری حافظه آنها دستکاری می شود که ربوده شده تصور کند که هرچه برایش اتفاق افتاده رویایی عمیق بوده . طوری ذهن دستکاری می شود که ربوده شده بعضی چیزها را مبهم به یاد داشته باشد . م )
خنوخ پس از عبور از ستاره ها به سرای کریستالی واچرها ( ناظران ) می رسد . خنوخ به محض ورود به محوطه تخت درخشان ،آتشین و باشکوه الهی (سیون ) ومواجهه باخدای بر تخت نشسته ، خداوندی تابناک ، درخشان و نورانی و سفید پوش با فرشتگان واچر ( ناظران ) روبرو
می شود . آنها کاهنان معبدآسمانی و اعضاء شورای الهی خدایان هستند که او را بیدار
می کنند .
( اریک فون دنیکن در مستند فراسوی افسانه طبق متن عبری کتاب خنوخ می گوید که در واقع خنوخ را به یک سفینه مادر در فضایی نزدیک به زمین برده اند . م )
سپس به خنوخ گفته می شود که او باید پیام قضاوت و در واقع رای نهایی واچرهایی که در ملکوت مانده اند را به واچرهای شورشی هبوط کرده بر زمین ابلاغ کند . خداوند آنها را متهم
می کند که آنها ازطریق تماس با زنان زمینی خود را آلوده کرده اند و اینکه آنها باید بعنوان موجوداتی معنوی درقلمرو ملکوت می ماندند و ازتماس با زنان زمینی اجتناب می کردند .
آنها در واقع خنوخ را استخدام می کنند تا یک دادخواست محکومیت برای واچرها بنویسد . درداستان خنوخ ، واچرها یا ناظران به زبان آرامی iyrin ( ایرین ) هستند . فرشتگانی که برای مراقبت از انسانها به زمین اعزام شده بودند . Watcher در آرامی می شود iyr تئودوریان ، یهودی هلنیستی ( کسانی که سنت های یهودی را با عناصر فرهنگ یونانی ترکیب کرده اند ) که در 150 میلادی بایبل را به یونانی ترجمه کرده معتقد است که ir ازریشه عبری er گرفته شده به معنی واچرها یا ناظران است . آنهایی که هوشیار هستند . از اصطلاح یونانی egrḗgoroi بوده که عبارت اسلاوی Grigori / گریگوری اقتباس شده به معنی واچرها ( ناظران ) و به کلدانی به آنها guard گفته میشده به معنی مراقب .
در نهایت خنوخ متوجه می شود که فرشتگان شورشی کاملاً آگاه هستند که تخلف آنها باعث خشم خدا شده .
در فصل هفتم کتاب خنوخ اینطورآمده که :
وقتی پسران انسان در آن زمان زیاد شدند دخترانی زیبا از نسل به دنیا آمدند . خیلی خوشگل و وقتی فرشتگان ( واچراها یا ناظران ) یا به اصطلاح پسران آسمان آنها را دیدند شیفته آنها شدند ( مشخص میشه واچرها مذکر هستند و دست کم اندام تناسلی شبیه مذاکرهای انسانی دارند .م ) و به یکدیگر گفتند که بیایید برای خود زنانی از نسل دودمان انسان انتخاب کنیم و فرزندانی داشته باشیم .
( در واقع آنها به لحاظ تکاملی سخت تحت تاثیر جفت گیری و زادو ولد و تجربه جنسی و فرزندآوری گونه بشر قرار گرفته بودند و این نشان می دهد که این واچرها برزمین حضور فیزیکی داشته اند . م )
رهبرآنها سامیازا به آنها گفت :
می ترسم که نسبت به مشارکت در این کار بعداً پشیمان و بیزار شوید ومن به تنهایی برای یک جرم سنگین زجر بکشم .اما آنها به او پاسخ دادند و گفتند که ما قسم می خوریم که خود را برای هر مجازاتی آماده کنیم و قصد خود را تغییر ندهیم و طبق تعهد خود عمل کنیم . پس همه آنها سوگند خوردند و همه تعهد دادند که بار رنج و مجازات این سرکشی را متقابلاً به دوش بکشند . آنها دویست واچر بودند که روی آردیس ، بالای کوه آرمون فرود آمدند . این کوه آرمون نامیده شد چون آنها بر آن سوگند یاد کرده بودند تا باهم باشند و هررنجی را متقابلاً تحمل کنند . از آن به بعد کوه آرمون یا هرمون کوه نفرین نامیده شد چون این واچرها باسوگندی که برآن خوردند خود را نفرین کردند . برای واچرها ( ناظران ) شورشی ، دیگرراه برگشتی وجود نداشت .
( چون ناظران با این کار خود دیگر از وضعیت ناظری و نظارت خارج شدند و به مداخله گران در زندگی بشر تبدیل شدند . آنها اصل عدم مداخله در و عدم آمیزش با تمدنی پست تر را نادیده گرفتند . اما این واچرها چه کسانی بودند ؟ و این وقایع مربوط به چه زمانی است ؟ . م )
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

31 Aug, 16:30


واچرها ( ناظران ) و مقدس ترین کسان او را رها نکردند و در کنار خنوخ بودند . در ادامه می گوید ": تا آن زمان روی صورت خود سجده کرده بودم و می لرزیدم و خداوند مرا با صدای خود مورد خطاب قرار داد :
بیا اینجا خنوخ و سخن مرا بشنو .
یکی از مقدس ترین ها مرا بیدار و بلند کرد و به درگاه نزدیک شدم ولی همچنان صورتم را به پایین خم کرده بودم .
ادامه دارد ...
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

31 Aug, 16:30


خنوخ : مردی که دچاردگردیسی شد ( بخش دوم )
ویلیام هنری
ترجمه : مهر
بعد از دگردیسی خنوخ او به متاترون یا دانای اسرار مشهور شد و مسئولیت انتقال یا افشای اسرار آسمانی به بشریت به او سپرده شد . همچنین لباس سفید درخشانی به او داده شد تا بعنوان نمادی از عروجش آن را بپوشد . بدست آوردن کالبد باشکوه و لباس درخشان نشانه دگردیسی او از موجودی زمینی به موجودی آسمانی بود . این لباس مخصوص مردان قدرتمند یا واچرها ( ناظران ) بود . آندره اورلوف در کتاب " روایت خنوخ – متاترون " می نویسد :
متاترون صرفاً دانای اسرار و نویسنده آنهانیست . او تجسم آنها است . چون برخی از عمیق ترین رازها به اصطلاح روی او یا بطور خاص روی لباسش نوشته شده . یکی از لباسهای او که به یادآورنده لباس خود خداست " هالاگ" است و تاج باشکوه متاترون که با حروف سری بدست خود خدا نوشته و تزئین شده .
کتاب سوم خنوخ آیه 13 به ما می گوید که :
الوهیت با سرانگشت خود همچون قلمی ازشعله برتاج متاترون نوشت :
کلماتی که به وسیله آن آسمان و زمین خلق شده . کلماتی که با آنها دریاها و رودها خلق شده . کلماتی که با آنها کوه ها و تپه ها آفریده شده و ستارگان و صورت های فلکی و رعد وبرق و باد و صاعقه و برف و تگرگ و کلماتی که طوفان و گردباد آفریده اند . کلماتی که به وسیله آنها همه نیازهای دنیا و همه دستورهای اسرارخلقت آفریده شده .
آنچنان که اورلوف نوشته :
شکی نیست که نوشته های روی تاج متاترون به اسرار نهایی کیهان ، رازهای آفرینش و فرهنگ باطنی ربط دارد .
خنوخ نه تنها به این دانش ها دست پیدا کرد بلکه اجازه یافت که به زمین بازگردد و این دانش باطنی را در اختیار دودمان خود قرار دهد . برای همین آگاهان در جستجوی رازهای خنوخ هستند . خنوخ این رازها را با پسرش متوشالح در میان گذاشت که ردایی فاخر برتن و تاج باشکوهی برسرداشت تا او بتواند وظایف کاهنی خود را انجام بدهد . وقتی متوشالح مرگش نزدیک شد خداوند به او دستور داد که برای انتقال ردای خود به جانشین اش ملیچیزدک آماده شود .
این ردای باشکوه ردای آدم است . در عرفان یهود ، متاترون موجود الهی است که ابتدا در آدم و سپس در خنوخ تجسم پیدا کرد . او دوباره به عرش آسمان برده شد و درشورای الهی جایگاه شایسته ای داشت . بعنوان یکی از اعضاء جدید آکادمی سایون ، خنوخ بارها از مرز بین آسمان و زمین عبور می کند و انسانها و سیر روح را تماشا کرده و آنها را به عرش هدایت می کند . داستان معراج خنوخ به آسمان در کتاب " واچرها " ( ناظران ) آمده است :
تجربه او را در فصل 29 کتاب بخوانید :
و سپس رویایی به من نشان داده شد و در رویا ابرها مرا دعوت کردند و مه اسرارآمیزی مرا فراخواند و مسیرستارگان و رعد و برق ها مرا به سرعت شتاب دادند و بادهایی که دررویا می دیدم مرا به پرواز درآورده و به بالا و آسمان بردند . به درون خانه ای برده شدم و به دیواری نزدیک شدم که از کریستال ساخته شده بود و زبانه های آتش آن را احاطه کرده بودند و این باعث وحشت من شد .
به درون زبانه های آتش رفتم و به خانه بزرگی که از کریستال ساخته شده بود نزدیک شدم و دیواره های خانه شبیه کف کاشی کاری شده ای از کریستالها بود و البته کف آن هم کریستالی بود .
( طبق افسانه ها کف قصر سیلمان هم از آبگینه و بلور (کریستال ) ساخته شده بود . م )
سقف آن مثل راه ستارگان و رعد وبرق بود و در میان آنها کروبیان آتشین و واچرها ( ناظران ) سماوی بودند و آسمانشان چون آبی شفاف بود . آتشی شعله ور دیوارها را احاطه کرده بود و دروازه های آن هم از آتش شعله ور بود . وقتی وارد آن خانه شدم هم مثل آتش گرم و هم چون یخ سرد بود . هیچ لذتی از زندگی در آن وجود نداشت . وجودم پر از ترس و لرز شد . در حالیکه به صورت افتاده بودم می لرزیدم ، دوباره رویایی دیدم و حال خانه دومی بزرگ تر از خانه اول وجود داشت و تمام دروازه ها برای من گشوده بود و از شعله های آتش ساخته شده بود . شکوه و عظمت و وسعت آن چنان بود که نمی توانم شکوه و وسعتش را توصیف کنم و کف آن از آتش بود و فراز آن رعد وبرق و راه ستارگان و سقفش هم چون آتشی شعله ور بود و چون دقت کردم تخت بلندی دیدم . ظاهرش کریستالی بود و چرخ هایش مثل خورشید درخشان و کروبیان بودند و واچرهای سماوی و از زیرتخت جریانی از آتش شعله می کشید تا من نتوانم بخوی آن را ببینم و جلال بزرگ برآن نشسته بود و لباسهایش از خورشید درخشان تر و از هربرفی سفید تر بود .
هیچکدام از فرشتگان نمی توانستند وارد این منطقه شوند و بخاطر عظمت و جلال چهره او را نمی دیدند و هیچ موجودی از گوشت و خون هم نمی توانست او را ببیند . آتش شعله ور گرداگرد او بود و آتش عظیمی هم دربرابر او قرار داشت و هیچکس نمی توانست به او نزدیک شود .
ده هزار ده هزار در برابر او ایستاده بودند ولی او نیازی به مشاوره نداشت .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

31 Aug, 16:30


https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

30 Aug, 09:22


روی سکه نیم مسی تترترون متعلق به امپراتور بیزانس مانوئل اول حدود 1180-1143 میلاد که در تسالونیکی ضرب شده چهره عیسی جوان بی ریش به تصویرکشیده شده که هاله ای دور سر عیسی را نشان می دهد با سه نقطه درون این هاله . این سه نقطه نماد بذر ستاره ای بودن است . سه نقطه نماد مثلث  و آسمان است . به یک نقطه بالا در نژاد ناگا هون گفته می شود به معنی ذات جهان و دو نقطه پایین کاس است به معنی دوگانگی خدایان . سه نقطع رقم عددی تمدن مو هم هست . نماد بعدی سه نقطه درون یک مثلث را نشان می دهد شمایل شخصی که انگار به صلیب کشیده شده درون آن قرار دارد که دستانش را از هم گشوده . این نماد شورای قدرتمند پنج است که در ناحیه اوریون ساکن است . شخصی که در تجسم زمینی این نماد را تداعی کند یک آواتار است . منظور از پنج پنج نژاد قدرتمند : اورلا ، اگاروث ، گیندو ردان و امرتر است .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

28 Aug, 16:15


خنوخ : مردی که دچاردگردیسی شد
ENOCH: THE TRANSLATED MAN
( در متون رسمی ترجمه شده به فارسی معمولا ترجمه شده به اجابت شده ، برآورده شده - ترجمه جناب پیروز سیار - یا پذیرفته شده در حالیکه منظور اصلی دگردیسی خنوخ هست . بعداز این دگردیسی هست که خنوخ به حضور خدا پذیرفته می شود . )
نوشته : ویلیام هنری
ترجمه : مهر
حدود سالهای 68 تا 69 میلادی شصت هزار سرباز رومی صدهزار یهودی را در ماجرای غلبه برجلیله قصابی کردند . اسنی ها حدود 600 طومار را درکوزه هایی مهروموم شده درغارهایی پنهان کردند که غیر قابل دسترس باشند . دانشمندان و نویسندگان اسنی قمرانی هرگز رنگ طومارهایی که پنهان کرده بودند را ندیدند چون احتمالاً خودشان در زمان وقوع فاجعه تخریب معبد سلیمان در سال 70 میلادی توسط رومی ها کشته شدند . بعضی از آنها به جریان مقاومت در ماسادا پیوستند که البته هیچ بازمانده ای نداشت .
احتمالاً غارها چندین بار توسط دزدان غارت شده اند چون در سال 1947 که طومارها کشف شدند خیلی از آنها سالم نبودند . از دل این پوست نوشته های آسیب دیده یکی از جنجال برانگیز ترین شخصیت های بشری ، قهرمان اسنی ها به نام خنوخ سربرآورد . شخصیتی که در دو بخش از عهد عتیق و یک بخش از عهد جدید ( انجیل ) اشاره های کوتاه عجیبی به او شده بود .
پیدایش 17-18 :4
و قابیل با همسرش مقاربت جنسی انجام داد و خنوخ به دنیا آمد و قابیل شهری ساخت و آن شهر را به نام پسرش خنوخ نامگذاری کرد .
(قابیل از تبار انکی هست و خنوخ هم از همین تبار بوده . م )
پیدایش 23-24 :5
و تمام دورانِ ( سن ) خنوخ سیصد و پنج سال بود و خنوخ باخدا قدم می زد ( به زبان عامیانه می پلکید . م ) و روزی خنوخ ناپدید شد چون خدا او را با خود برد .
( اینجا نکته مهمش این هست که خدا از قبل با خنوخ آشنا بوده و انگار یک رفیق زمینی داشته . م )
در رساله عبرانیان 11:5
با ایمان ، خنوخ اجابت ( دگردیسی ) شده . او مرگ را ندید و دیگر او را نیافتند چون خدا او را پذیرفت و پیش از پذیرش به او اطلاع داده شد که خوش آیند خدا بوده .
( همان معنی ساده خدا از او خوشش آمده . م )
به عقیده اسنی ها خنوخ به آسمان برده می شود تا مکاشفه واقعی داشته باشد و او افشاگر نهایی اسرار الهی دانسته شده .
درکتاب " تشبیهات " القابی به خنوخ داده شده :
عادل ، برگزیده ، پسرانسان ( زمینی ) و واصل .
جی جی کالینز در مقاله اش با عنوان " حکیم درادبیات آخرالزمانی و متون مجعول - Pseudopigraphic- ما را به بخشی از کتاب " آخرالزمان ویکز" ارجاع می دهد که توضیحی برای دستیابی خنوخ به دانش باطنی است .
در اینجا خنوخ می گوید که رویایی داشته که درآن فرشتگان مقدس با او صحبت کردند و او الواح آسمانی را دید و آنها را خواند .
فرشته مقرب و واچر ( ناظر) خنوخ را تشویق می کند که دانشی را که از فرشتگان دریافت کرده بنویسد تا وقتی به زمین بازگشت آن را به فرزندانش بیاموزد .
( اینجا به یک خط دودمانی خنوخی اشاره می کند که امروزه به فرقه سری خنوخیان مشهورهستند . م )
در متن خنوخی دیگری به نام " دوم خنوخ " گفته می شود که او در رختخواب خوابیده بود که : ناگهان دو فرشته غول پیکردرخشان در برابر او ظاهر شدند . واچر ( ناظر) میکائیل خنوخ را به آسمان و پیشگاه عرش خدا برد . در بین راه میکائیل او را به یک فرشته تبدیل می کند . اینطور که بدن او را با روغن مقدس تدهین می کند و کالبد خنوخ را به کالبد باشکوهی چون کالبد میکائیل و مثل بقیه واچرها تبدیل می کند .
در نسخه اسلاوی دوم خنوخ جایی هست که دگردیسی یا تبدیل خنوخ به فرشته شرح داده شده :
و لرد ( اینجا به معنی ارباب و سرور و خداوند ) به میکائیل گفت :
خنوخ را ببرو لباسهای زمینی اش را از تن او بیرون بیاور و او را با روغن خوب تدهین کن و لباسهای مناسب به او بپوشان .
و میکائیل لباسهایم را در آورد و مرا با روغن خوب تدهین کرد و ظاهراً روغن درخشندگی زیادی داشت و مثل شبنم شیرین پر مایه ای بود . به خود نگریستم . مثل یکی از این درخشنده ها بودم و تفاوتی نداشتیم .
من در کتابهایم " رازسایون ( صهیون ) " و " ماشین روز داوری " توضیح داده ام که این روغن بخشی از جعبه ابزار" معراج اِتیماسیا" است . منظوراز اتیماسیا سریر یا تخت مسیحیایی است . ولی خنوخ نخستین انسانی نیست که با استفاده از روغن مخصوص به موجودی درخشان تبدیل شده و آخرین نفر هم نبود . عیسی هم از این امتیاز برخوردار شد . داستان او الگویی برای ما انسانها است . اینکه انسانها می توانند به فرشتگان دگردیسی پیدا کنند .
( ادامه دارد ... )
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

27 Aug, 15:23


هلیوپولیس همان شهری بود که موسی درآنجا توسط کاهنان اعظم مصر آموزش دید و عیسی نوزاد را در حین پرواز به آنجا بردند . در تصویر مربوط به متن شما shem یا بن بن را یا سنگ حواصیل را در هلیوپولیس می بینید . در عبری شمش به معنی خورشید است . جالب است که شم ریشه عبری عبارت شمن یا واسطه یزدانی هم هست . Joshua نام عبری عسی هم صدای sh را در خود دارد .
کتاب انجیل خردسالی ( از انجیل های آپوکریفا – کتاب های ممنوع شده توسط کلیسا - ) مربوط به دوران کودکی عیسی است و به ما می گوید که عیسی دردوره جوانی پس از بازگشت از هلیوپولیس دوازده پرنده سفالی را تراشیده و با روش موزونی بالای سر آنها دست می زند و آنها را به پرندگانی زنده تبدیل می کند .
پس او را به مدرسه فرستادند تا الفبا را نزد زکئوس کاهن عبری بیاموزد . زکئوس الفبا را برای عیسی نوشت و از او خواست تا بگوید الف و وقتی او گفت الف ، زکئوس از او خواست که حالا بگوید Beth که عیسی از گفتنش امتناع کرد .
عیس گفت نخست معنی الف را بگویید بعد من حرف بعدی را تلفظ می کنم . و وقتی استاد او را تهدید به تنبیه کرد به شکلی باطنی خدای عیسی معنی Aleph و Beth ر ابرای او توضیح داد و سپس عیسی بدون وقفه کل الفبا را گفت :
Aleph, Beth, Gimel, Daleth …‏
وقتی تلفظ عیسی تمام شد زکئوس چنان شگفت زده شد که گفت من فکر می کنم که این پسر قبل از نوح متولد شده .
او رو به پدر عیسی یوسف کرد و گفت :
پسری را نزد من آوردی که به او بیاموزم که از هرانسانی دانا تر است
و بعد رو به مریم مادر عیسی کرد و گفت :
پسرت نیازی به آموختن ندارد .
این گفتگو نشان می دهد که کاهن عبری معتقد بود که عیسی مهارت خود را در مورد الفبایی که قبل از طوفان استفاده می شده نشان داده . احتمالاً عیسی برای زنده کردن پرندگان سفالی زبان پرندگان یا زبان اصلی آدم را می دانسته و از آن استفاده کرده .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

27 Aug, 15:23


معبد خورشید درمجاورت هلیوپولیس با سنگ بن بن ققنوس
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

27 Aug, 15:23


بابل ( بخش پنجم و نهایی )
ویلیام هنری
ترجمه : مهر

نقطه کانونی متون هرمی تپه ما قبل تاریخی A-tum در هلیوپلویس ( Tula ) است . در کیهان شناسی مصری زمان از چرخه های مداومی تشکیل شده . به عبارت دیگر تاریخ خودش را تکرار می کند . در آغاز هر عصر جدیدی یا سرآغاز یک چرخه جدید ، مرغ ماهیخوار ( حواصیل ) از خورشید مرکزی ( Tula ) فرود می آید و روی ستون بر تپه A-tum در هلیوپولیس می نشیند . مایاها تولا را " محل مرغان ماهیخوار " می دانستند . مرغ ماهیخوار سفید ، هیروگلیف تولتکی برای آزتلان جزیره اصلی آتلانتیس است .
برای مصری ها حواصیل ( مرغ ماهی خوار یا heron ) فرستاده ای کیهانی بود . تجسم کلام یزدانی . مسیحیان این نقش را به عیسی نسبت دادند و او را با نماد ققنوس و ماهی نشان می دادند . ققنوس و ماهی ما را برمی انگیزد تا تعالیم عیسی را در پرتو کهن ترین اسطوره های خدا سازی تفسیر کنیم .
برای مصری ها حواصیل و ققنوس قابلیت مبادله دارند و هردو نماد به یک شخص اشاره دارند . جالب است که عبارت bethula در عهد عتیق برای باکره استفاده می شود و ترجمه عادی آن می شود beth یا مجرای thula ( tula ) . بازوهای درازش در کنار بدنش حرف Y را شکل می دهد . حواصیل نور ساطع می کند و سپس آموزه هایی را ارائه می کند که نمادگرایی آن کلید حیات است . آموزه هایی که برای تبدیل انسان به حواصیل طراحی شده اند . البته به این معنی نیست که آنها خودشان را به پرنده تبدیل می کنند بلکه به این معنی است که آنها خودشان را به موجودی چون مسیح تبدیل کنند تا روح آنها بتواند به منشاء خود بازگردد .
توجه داشته باشید که آموزش کلید حیات که حواصیل ارائه می کند ممکن است یک لحن ( زبان ) با ارتعاش باشد . این زبان کلید یا ستون همه ادیان است و فرکانسی است که بدن را شفا می دهد . وقتی حواصیل کلید زندگی را ارائه کرد یعنی زبان سری خداسازی را ارائه نمود .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

27 Aug, 15:23


حواصیل کلید حیات را ارائه می کند
ردیابی تاریخچه حواصیل ما را به بنیان های یهودیت و مسیحیت راهنمایی می کند .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

25 Aug, 15:27


بابل ( بخش چهارم )
ویلیام هنری

ترجمه : مهر
جالب تر این است که بن بن در هلیوپولیس قرار داشت . شهری که شکل هیروگلیف آن یک برج بود و نخستین خانه خدایان دانسته می شد . ستون هلیوپولیس نماد بن بن اسرارآمیز بود . گفته شده که ستون یزدانی بوده که روزگاری در مصر قرار داشت اما قبل از ساخت اهرام ناپدید شده . بعلبک در ابتدا هلیوپولیس نامیده می شده . شهرخورشید و خواهرخوانده شهرهلیوپولیس مصرمحسوب می شد و درست درآنسوی نیل و به موازات جیزه و اهرام واقع شده بود . هلیو پولیس مرکز دین مصر بود . مکانی با رازهایی بزرگ .
در اشعیاء 30:4 شهرماتورِئا یا هلیوپولیس ، hns نامیده می شود . در کتاب ولگاته که قدیمی ترین متن موجود از کل کتاب مقدس و متن لاتینی رسمی کلیسای کاتولیک رم است این شهر نامش Hanes است . شهری که بعداً هلیوپولیس نامیده شده . این شهر PhiHN یا PHEN یا PhoeNix را On یا An هم نامیده می شد . هلیوپولیس به معنی شهر هلیوس است . هلیوس خدای خورشید و پسر An یا Anu . در متون سومری آمده که An یکی از نام های خانه انکی یایکی از نام های مردوک پسر اوست .
یونانی ها On را Ultima Thule یا Ultima Tula می نامیدند .
شاید رابطه ها و ریشه های زبانشناسی در نگاه اول عجیب و غیر قابل درک به نظر برسد اما همین ها آبستن سوالات مهمتری هستند :
آیا نماد برج در بخش برج بابل کتاب پیدایش به ساختن مجدد برجی اشاره دارد که می خواستند به Tula برسد . ؟ آیا سلیمان این کار را به شکل ساخت معبد در اورشلیم تکرار کرد ؟
متون هرمی در هلیوپولیس کشف شده . متون هرمی نوشته های هیروگلیفی هستند که روی دیواره های اهرام نوشته شده اند و حاوی دستورالعملهایی برای تولد دوباره و رستاخیز فراعنه و رازهای خدا سازی هستند . قدیمی ترین اسطوره های آفرینش مصری و قدیمی ترین روایت های اسطوره ای مصری از متون هرمی شروع می شوند . مصرشناسان قدمت این نوشته های مقدس ا حدود 2500 تا 2200 پیش از میلاد تخمین زده اند . تقریباً درآغاز عصر برج حمل:
یعنی دوران ابراهیم .
اسطوره هایی که در این نوشته ها توصیف شده خاطراتی از دوران کهن تری است که برای خود مصریان باستان هم بسیار قدیمی بوده .
ادامه دارد ...
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

25 Aug, 15:27


برج هلیوپولیس در قالب هیروگلیف سمت چپ و نماد بعل / مردوک و An به شکل ستونی روی یک اژدها در سمت راست .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

24 Aug, 16:35


بابل ( بخش سوم )
ویلیام هنری
ترجمه : مهر
آنچنان که بعداً بررسی خواهیم کرد معبد سلیمان مثل بسیاری از معابد مصر مجهز به پورتال ( دروازه ستاره ای ) بود . درردیف سنگ های تراشیده این معبد تخته سنگ هایی به نام اِستلا چیده یا حکاکی شده بود . این اِستلاها دریچه هایی بسوی بُعد یزدانی محسوب می شدند . آنها دروازه هایی بودند که امکان برقراری ارتباط
آنی بین زمین و آسمان را فراهم می کردند .
فانی ها ( انسانهای عادی ) نمی توانستند قدم به درون این درها گذاشته یا پا روی آب های جاودانگی بگذارند . مُرده های برکت دیده ، شاهان زنده و کاهنان ویژه و دیگر واصلان می توانستند با کمک این درگاهها بین ابعاد رفت و آمد کنند . باورهای قدیمی مربوط به این سنگ های اِستلا ودرهای آنها که رو به آسمان گشوده می شده خود بیانگر رازهای برج بابل است . Babe‏ از Baal مشتق شده ‏. لغتی از عهد عتیق برای لرد . همچنین بابل به معنی دروازه هم هست . طبق نظر اکثر مترجمان کتاب مقدس دلیل اینکه بشریت برج بابل را ساخت این بود که برای خود نام و شهرتی دست و پا کند .
ترجمه رسمی به این شکل است :
آنها گفتند بیایید برای خود شهری بسازیم و برجی که سر به آسمان بساید و نامی برای خود داشته باشیم تا روی زمین پراکنده نشویم .
با حذف حرف b از Babel این برج می شود برج Bael یا Baal . این حذف جزئی منجر به انطباقی شگفت انگیز می شود .
مدت ها قبل از برج بابل ، Baal پسر انکی یک سنگ جادویی نجوا گر – سنگ سخنگو – را در معبد Baalbek لبنان بعنوان سنگ زیر بنا نصب کرده بود . بلوک هایی 1200 تنی که تا به امروز قابل انتقال نبوده . یکی از سنگ های بعلبک 60 فوت طول و 22 فوت ضخامت دارد و در دیواری دست کم 20 فوتی از زمین قرارداده شده .
جالب است که در کتاب مزمور آیه 29 لبنان ( منظور بعلبک است ) بعنوان یکی از چهارجایی فهرست شده که " صدای خدا " در آنجا شنیده می شد . نکته جالب اینجا است که سنگ های مه / me ( درادبیات سومری این سنگ ها حاوی کدهای دانش بودند . م ) سنگ های نجواگر یا سنگ اسرارخدا بودند . ( به اوریم و تومیم موسی هم دقت داشته باشید . م )
افسانه های بومی می گویند که آدم و پسربزرگش قابیل ( که نامش به معنی فلزکار است ) با همکاری غولها ( درخشندگان ) که بعدها در سیل بزرگ نابود شدند این سنگ ها را اینجا گذاشته اند .
زکریاسیچین می گوید که قراردادن چنین سنگ های عظیمی فقط برای یک هدف بوده . اینکه آنها سکوی برخاستن و فرود ارابه های خدایان باشند .
در کتاب دوازدهمین سیاره سیچین می گوید که درترجمه لغت shem یانام اشتباهی رخ داده . اگر آن را درست معنی کنیم درک ما از داستان برج بابل بسیار تغییر خواهد کرد . طبق نظریه سیچین لغت sh-em عبری در اصل به معنی " نام " یا " شهرت " نیست " بلکه به معنی " آنچه بالا می رود " است .
ترجمه نادرست دیگری در ترجمه پیدایش 6:4 هم رخ داده :
نفیلیم ( درخشندگان ) در آن دوران برزمین آمدند و همچنین پس از آن وقتی پسران خدا با دختران انسان در آمیختند . فرزندانی از آنها متولد شدند . آنها غولهای زمان قدیم بودند . موجودات نامور .
( در واقع اینجا شِم به نامور ترجمه شده که باید ترجمه می شد موجوداتی از شم یا بالا رونده . یعنی موجوداتی که به آسمان دسترسی داشتند . م )
به تعبیر سیچین شِم یک فضاپیما یا یک جور موشک فضا پیما است . اگرچنین تعبیری رادیکال و ساختارشکنانه ای را بپذیریم آیا تفسیر تاریخ زمین دچار تحول نمی شود ؟ به گفته سیچین شِم مخروطی شکل است . یک جور کپسول فرماندهی در عبری به نام بث – ئل ( خانه خدا ) . کنعانی ها به آن بتیل (سنگ ) و مصری ها بن بن .
( و در پترا به آن وسیله خدا دوشارا می گفتند و گنبدی شکل بود . م )

ادامه دارد .
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

24 Aug, 16:35


بن بن مصری
https://t.me/AncientOccultism

اُکولتیسم باستانی

21 Aug, 15:22


بابل ( بخش دوم )
ویلیام هنری
ترجمه : مهر
وقتی خدایان متوجه این ابتکار تهاجمی در قلمرو خود شدند بلافاصله برج را ویران کردند .آنچنان که در کتاب پیدایش گفته شده :
انسانها یکی شده بودند وبه یک زبان سخن می گفتند ... خدایان گفتند : آنها یک قوم شده و به یک زبان حرف می زنند اما این تازه شروع کارشان است . اکنون هیچ چیزی برای آنها غیر ممکن نخواهد بود و هر تصوری را محقق خواهند کرد . پس بیایید فروید آییم و زبانشان را مخدوش کنیم تا حرف همدیگر را نفهمند.
با این کارخدایان ، سازندگان مجبور شدند برجشان را رها کنند واز دسترسی خود به ملکوت دست بردارند .
چرابشریت از ورود به ملکوت محروم شد ؟
چرا ساخت برج بابل توهین بزرگی به خدایان تلقی شد ؟

شاید ماهیت واقعی جرم در پیدایش 3:22 فاش شده باشد .
با خوردن میوه ای که بر درختی میان باغ بود آدم توانایی خلق حیات را پیدا کرد . یکی از مای همتراز خدایان شد .
افسانه ها می گویند که این میوه سیب بوده . هر سیبی یک هسته ای دارد که ما به زودی به هسته این سیب خواهیم رسید . وجود این زبان جهانی خلقت و نابودی آن باطنی ترین راز داستان برج بابل است .
برخی براین باورند که زبان پرندگان به شکل معجزه آسایی توسط خدا خلق وبه آدم هدیه داده شد . با این زبان آدم ( اتم ) برعناصر طبیعت فرمان داد . بدون دانستن کلید نمادین نمی توان این زبان را خواند یا فهمید . با داشتن کلید می توان به رازهای هسته ای بایبل ( کتاب مقدس ) و رازهای خلقت و کتاب زندگی دسترسی پیدا کرد .
تصوربراین است که بعد از بیرون رانده شدن آدم و حوا از باغ عدن این زبان پرندگان هم از آنها گرفته شده . بازیابی این زبان در کنار عوامل دیگری ، دسترسی دوباره به باغ و قدرت های عظیم خلقت را فراهم می کرد .
ابراهیم پدر سالار عبرانی و جد عیسی ، طبق روایت ها ، دوهزار سال قبل از عیسی این زبان را آموخته و طبق سِفِر یصیرا ( کتاب بزرگ پیدایش ) که طومارهای شگفت انگیزی در سنت یهودی هستند ؛ ابراهیم از دانش خود برای خلق روح درمکانی به نام حرّان (سرزمین حفره ها ) استفاده کرده .( توضیح : سفر یصیرا یکی از قدیمیترین کتابهای عرفانی یهودی است. با اینکه بعضی اعتقاد دارند این کتاب بیشتر از عرفان با ادبیات و ریاضیات مرتبط است. در تلمود بابلی داستان عجیبی در مورد این که شاگردان یهودا هناسی، رب حنینا و رب هوشایا در زمان شبات با استفاده از سفر یصیرا برای خود یک گاو درست کرده و می‌خوردند وجود دارد. م)
طبق روایت ها پسران یعقوب نوه های ابراهیم با استفاده از قدرت این زبان ، حیوانات و خدمتکاران انسانی خلق کرده اند . ازاین روایت ها چنین می توان استنباط کرد که بخش هایی از این زبان هسته ای ماهیت پزشکی دارد .
طبق احتمالات عناصر این زبان شامل چهار حرف ژنوم انسان یعنی A,C,G,T می شود .
( منظور ویلیام هنری بازهای مورد استفاده در DNA هستند :
Adenine (A )
Cytosine ) C )
Guanine (G)
Thymine (T)
طبق قرآن شاه سلیمان هم در هزارسال قبل از میلاد این زبان اسرارآمیز را می دانسته و این زبان به او قدرت های فوق العاده ای می داد .
توانایی تبدیل عناصر
پرواز مثل یک پرنده یا فرشته
و درک زبان حیوانات
گفته شده که او این اسرار را در الحان یا ستون ( کلید ) های معبدش در اورشلیم پنهان کرده بود .
ادامه دارد
https://t.me/AncientOccultism

4,097

subscribers

569

photos

18

videos