علیرضانژادصالحی @alirezanejadsalehi Channel on Telegram

علیرضانژادصالحی

@alirezanejadsalehi


Instagram: www.instagram.com/alirezanejadsalehi75

twitter: www.twitter.com/AliNejadSalehi

threads: www.threads.net/@alirezanejadsalehi75

هماهنگی تبلیغات و سفارش متن:
@AlirezaNejadSalehi75

علیرضانژادصالحی (Persian)

با عضویت در کانال تلگرام علیرضانژادصالحی، به دنیای محتواهای جذاب و متنوع خوش آمدید. این کانال منحصر به فرد توسط علیرضا نژادصالحی اداره می شود که به عنوان یکی از برترین و محبوبترین شخصیت های اینستاگرام شناخته می شود. در این کانال شما قادر خواهید بود به تمامی پست ها، توییت ها و نخستین های او دسترسی داشته باشید. برای اطلاع از جدیدترین محتواها، بهره مند شدن از تبلیغات و سفارش متن، عضویت در کانال تلگرام علیرضانژادصالحی را پیشنهاد می کنیم. از این فرصت برای ارتباط مستقیم با یکی از معروفترین افراد رسانه های اجتماعی استفاده کنید و به روز باشید.

علیرضانژادصالحی

22 Nov, 08:28


درباره‌ی کتاب انسان خردمند بارها توی کانال صحبت کردم. کتابیه که در خیلی از زمینه‌ها (یکیش همین باورهای دینی) شما رو به فکر فرو می‌بره.
با قاطعیت میگم کتاب خوبیه. چرا؟
چون قطعاً خیلی از قسمت‌های کتاب شما رو به فکر فرو می‌بره.
میتونیم کتاب‌هایی رو بخونیم که تماماً در راستای باورها و اعتقادات ماست و یا کتابی که ما رو با سوال‌هایی در مورد باورهامون مواجه می‌کنه که دو حالت به وجود میاد:
۱. ما جواب منطقی برای اون پرسش‌ها داریم.
۲. ما جواب منطقی برای اون پرسش‌ها نداریم.

در حالت اول به این نتیجه می‌رسیم اون باور درست بوده (نه لزوماً؛ حداقل بعد از خوندن اون کتاب)
در حالت دوم ما یا برای اون سوال جواب منطقی پیدا می‌کنیم و یا باورهای اشتباهی که داشتیم رو دور می‌ریزیم (البته اگه بتونیم با خودمون کنار بیایم و فکر نکنیم تمام باورهای ما قطعاً درست‌اند).

کتاب‌هایی مثل انسان خردمند شما رو مانند یک مشت‌زن آماتور گوشه رینگ تفکرات‌تون گیر میندازن و عین یک بوکسور حرفه‌ای شما رو زیر مشت و لگد‌ می‌گیرن.
با بستن کتاب‌هایی از این قبیل احساس می‌کنید بدجوری کتک خوردید.
اگه تحمل ندارید سراغ‌شون نرید.

علیرضانژادصالحی

22 Nov, 08:11


یکی تو ناشناس فرستاده چرا خودت نظرت رو نمیگی.

باور کن اگه‌ بخوام حرف بزنم اندازه‌ی دوتا از داستان‌هایی که نوشتم باید بنویسم. ولی خیلی خیلی خلاصه اگه بخوام بگم:
خودم رو آدم مذهبی نمیدونم. اما آدم معتقد چرا. اسلام رو تا جایی قبول دارم که احساس نکنم داره به شعورم توهین می‌کنه. چون توی همون قرآنی که از بچگی برام ازش حرف زدن خدا میگه بزرگ‌ترین فرق تویی که برای خلقتت به خودم آفرین گفتم، توانایی داشتن قدرت تفکر و تعقله.
برای همین من دین رو (حتی اگه بگیم ساخته بشره) تا جایی که از من انسان بهتری بسازه برای خودم و برای دیگران، قبول دارم و هرجا احساس کنم داره به اون قدرت تفکر و تعقلم توهین می‌کنه، دیگه قبولش ندارم.
به همین دلیل نه خودم رو آدم متدینی می‌دونم و نه بی‌دین. چون معیارهای هیچ‌کدوم از این‌ها رو کامل ندارم.
باور من رو خیام به زیباترین شکل ممکن توضیح داده:

قومی متفکرند اندر ره دین
قومی به گمان فتاده در راه یقین

می‌ترسم از آن که بانگ آید روزی
کای بی‌خبران راه نه آنست و نه این...

علیرضانژادصالحی

22 Nov, 06:47


ما که عادت نداشتیم دختران‌مان را زنده‌به‌گور کنیم، ما برای خودمان تمدن وثروت و آزادی و آبادی داشتیم و فقر را فخر نمی‌دانستیم. همه این‌ها را از ما گرفتند و بجاش فقر و پشیمانی و مرده‌پرستی و گریه و گدائی و تأسف و اطاعت از خدای غدار و قهار و آداب کونشوئی و خلأ رفتن برای‌مان آوردند. همه چیزشان آمیخته با کثافت و پستی و سود پرستی و بی‌ذوقی و مرگ و بدبختی است.چرا ریخت‌شان غم‌ناک و موذی است و شعرشان چوس‌ناله است؟ چون‌که با ندبه و زوزه و پرستش اموات همه‌اَش سر و کار دارند. برای عرب سوسمار خوری که چندین صد سال پیش به طمع خلافت ترکیده، زنده‌ها باید به سرشان لجن بمالند و مرگ و زاری کنند. در مسجد مسلمانان اولین برخورد با بوی گند خَلأست که گویا وسیله تبلیغ برای عبادت‌شان و جلب کفار است تا به اصول این مذهب خو بگیرند. بعد این حوض کثیفی که دست و پای چرکین خودشان را در آن می‌شویند و به آهنگ نعره مؤَذن روی زیلوی خاک آلود خودشان دولا و راست می‌شوند و برای خدای خون‌خوارشان ورد و اَفسون می‌خوانند. عید قربان مسلمانان با کشتار گوسفندان و وحشت و کثافت و شکنجه جانوران برای خدای مهربان و بخشایش‌گر است. خدای جهودی آن‌ها قهار و جبار و کین‌توز است و همه‌اش دستور کشتن و چاپیدن مردمان را می‌دهد و پیش از روز رستاخیز حضرت صاحب را می‌فرستد تا حسابی دَخل اُمتش را بیاورد و آنقدر از آن‌ها قتل عام بکند که تا زانوی اسبش در خون موج بزند. تازه مسلمان مومن کسی است که به امید لذت‌های موهوم شهوانی و شکم‌پرستی آن دنیا با فقر و فلاکت و بدبختی عمر را بسر برد و وسایل عیش و نوش نمایندگان مذهبش را فراهم بیاورد...

از کتاب توپ مرواری
نوشته‌ی صادق هدایت

با احترام، دیدگاه خود را درباره این بریده کتاب بنویسید.

علیرضانژادصالحی

19 Nov, 18:15


توصیه‌های‌تان را خواندم عزیزانم.
فلاسک بردارید برید پارک.
موفق باشید.
😂❤️

علیرضانژادصالحی

19 Nov, 13:32


درسته من آدم کافه‌گردی نیستم. ولی در عین حال آدم چای خوری هستم و حقیقتاً نمی‌فهمم...
یعنی واقعاً میرید کافه ۷۰ هزار تومن پول برای چای ساده میدین؟ شایدم این کافه که رفیق من ما رو برد چای‌ ساده‌ش فرمولاسیون غیر ساده‌ای داشت.
بهرحال آدم راحتم نیست. همش دارن بهش توجه می‌کنن.
به شخصه آخرین باری که انقدر بهم توجه شده بود از طرف دوتا راننده تاکسی بود که آخرشم به درگیری منجر شد. (بین راننده‌ها طبیعتاً)

علیرضانژادصالحی

18 Nov, 16:55


دوستان کتاب‌خوان...

علیرضانژادصالحی

15 Nov, 08:48


با تاریخ سرچ کن. وقتی روی سرچ میزنی گوشه چپ پایین یه علامت تقویم میاد. برو روی قدیمی‌ترین تاریخ ممکن و تلگرام خود به خود میره روی اولین پیام.
کلی لحظات تلخ و شیرین در انتظارته!

علیرضانژادصالحی

15 Nov, 08:48


خب نمیدونیم اولین پیاممون چی بود که سرچش کنیم👀

علیرضانژادصالحی

15 Nov, 08:46


اولین قسمت فصل دوم اومد.
پیشاپیش لعنت بر اون کسانی که میخوان بریده‌های هر قسمت رو به بهانه پند فلسفی، دیالوگ زیبا، معرفی، تبلیغ یا هر کوفت دیگه‌ای برامون توی اینستاگرام یا تلگرام بذارن و اسپویل کنند.

علیرضانژادصالحی

15 Nov, 08:42


یه پیشنهاد دارم، مخصوصاً برای دوستانی که مثل خودم تاحالا نه شماره‌شون رو عوض کردند و نه اکانت تلگرام‌شون رو حذف کردند:

برید توی سیو مسیج تلگرام‌تون و با سرچ کردن برید به اولین پیام (برای خودم که اولیش ۷ سال پیش بود!) و مرورشون کنید.
حس خیلی جالبیه.

علیرضانژادصالحی

13 Nov, 13:56


پرسیدم آقای هدایت، شما واقعاً با یک نفر دختر فرانسوی دوست بوده‌اید؟
فضولی کرده بودم، براق شد:
- «چطور مگر؟ توضیح بفرمائید.»
گفت «بفرمائید». یعنی فاصله‌ی همیشگی خودم را حفظ کنم. ولی دیگر جای عقب زدن نبود.
- البته فضولی است. بدجوری سوال کردم. منظورم این بود که شما نامزد داشتید؟
- «به یک معنی بله.»
- یعنی عاشق هم بوده‌اید؟
- «من؟ من سر یک عشق دو دفعه تا پای مرگ رفته‌ام. عشق برای من هیچ‌وقت معنی «بنداز» نداشته. بنداز یک چیز است، عاشق شدن چیز دیگری‌ست. هرچند که حوصله‌ی هر زنکه‌ای را هم ندارم... مال هر کجا می‌خواهد باشد.»
از فضولی‌ام پشیمان شدم و هدایت ملتفت شد. لیوان کنیاکش را برداشت، نوشید و یک برگ آندیو را به سرکه زد و جوید.
- پس چرا ایراد می‌گرفتید که ادبیات فرانسه پر از صحبت از عشق و عاشقی است؟
- «من به ادبیات فرانسه ایراد نمی‌گرفتم. به آن‌هایی ایراد می‌گیرم که صد صفحه را فقط با لغت amour ،amour سیاه می‌کنند. مطالب دیگری هم در زندگی هست. هیچ ارتباطی هم با عشق ندارند. گرچه بالاتر از عشق چیزی وجود ندارد. چه بسا آدم عاشق یک دختر لوچ یا یک‌چشمی یا شل هم بشود... جان بدهد...»
فکری به سرم زد:
- این عشق شما چقدر طول کشید؟
- «دو سال ، دو سال آزگار.»
- بیست و چهار ماه؟
- «مرده شور! می‌خواهی طلسم بوف کور را بشکنی؟» بعد با حالت بچه‌ای که دهان کج می‌کند گفت: «بله بیست و چهار ماه مثل عدد بیست و چهار در «بوف کور». بیست و چهار ساعت، بیست و چهار شاهی، دو قران و یک عباسی، بیست و چهار ماه...»
از این کشف خوشحال بودم.
- آیا مطالب دیگر بوف کور هم کلید دارد؟
- «چه جور هم. ولی همگی ساده‌اند. بوف کور شاید از همه‌ی معلوماتی که صادر کرده‌ام روشن‌تر است. هیچ چیزش عجیب و غریب نیست. کو چشم بینا؟»

آشنائی با صادق هدایت؛ مصطفی فرزانه.

علیرضانژادصالحی

12 Nov, 20:30


#موسیقی_تراپی کن بعد بخواب.
🎧💤

🆔 @AlirezaNejadSalehi

علیرضانژادصالحی

12 Nov, 19:25


- اگه اون تونسته من رو فراموش کنه، منم می‌تونم.
‏+ می‌بینی؟ هنوز هم می‌خوای کارایی رو انجام بدی که اونم انجام می‌داد.

🎬: شب‌های روشن؛ فرزاد مؤتمن.

علیرضانژادصالحی

12 Nov, 10:19


یک نظریه (شخصی) نامحبوب:
یه جوری به همه ایراد می‌گیریم که دارم مطمئن میشم اگه بانو مهستی و هایده و حمیرا رو در عصر حاضر داشتیم، نه تنها انقدر فدایی و سینه چاک نداشتن، بلکه هزار عیب و ایراد رو خودشون و صداشون میذاشتن.

علیرضانژادصالحی

11 Nov, 20:31


#موسیقی_تراپی کن بعد بخواب.
🎧💤

🆔 @AlirezaNejadSalehi

علیرضانژادصالحی

11 Nov, 18:47


«آدم‌ها می‌میرند، سکته می‌کنند یا زیرِ ماشین می‌روند، گاهی حتی کسی عمداً از بالای صخره‌ای پرتشان می‌کند پایین. این‌ها البته مهم است، ولی مهم‌تر، همان نبودنِ آن‌هاست، این‌که آدم بیدار شود و ببیند که نیستش، کنار تو خالی است. بعد دیگر جایشان خالی می‌ماند، روی بالش، حتی روی صندلی‌ای که آدم بعد از مردنشان خریده است. آن‌وقت است که آدم حسابی گریه‌اش می‌گیرد، بیشتر برای خودش، که چرا باید این چیزها را تحمل کند.»

آینه‌های دردار؛ هوشنگ گلشیری.

علیرضانژادصالحی

11 Nov, 16:48


نبودنت چنان کابوس ترسناکی‌ست که گمان می‌بری قرار بر رها شدن و بیداری نیست.
همان‌گونه که بودنت رویایی بود بس شیرین و دلپذیر.
و تو تنها کسی هستی که بود و نبودت مرا از زندگی واقعی جدا می‌کند!

علیرضا نژادصالحی

2,169

subscribers

400

photos

128

videos