ازت نفرت دارم
هر بار دلم میخواد بیام و تو صورتت داد بزنم
از درد و رنج های که بهم دادی ، از بی خوابی و فکر های ناتموم ، از بغض و عذاب و گریه هایی که بهم دادی تو صورتت هوار بکشم
داد و بیداد کنم و همه حرفام و بزنم با صدای بلند بگم بس کن لعنتی من دیگه نمیکشم
بس کن روانی مگ من چقدر میکشم ادامه بدم
منم به اخر خط رسیدم
تموم کن این بازی های روانی رو که بخدا روانی شدم بخاطر تو
اما حیف و صد حیف که این حس دوست داشتن ته دلم ، جایگاهی که تو زندگیم داری مانع میشه حرفام و بزنم.
وقتی هم حرف بزنم باز این منم که اسیب میبینم و درد میکشم
پس مثل هر دفعه مجبورم حرفام و بخورم و دعوا و بحث ها رو تو سرم بر پا کنم.
ترس دارم از روزی که دیگه نتونم ادامه بدم به این سکوت و همه چیز رو بروز بدم
اون روز ممکنه من و تو دیگه هیچ وقت مثل قبل نباشیم باهم
ممکنه وقتی نیازت دارم نیام پیشت
ازون روز به بعد کلی پشیمونی برا هر دوی ما به بار میاد
پشیمونی من از اینه که چرا حرف زدم ، چرا انقد تند رفتم ، چرا سکوت و شکستم که الان نیستی ولی اون لحظه ذهن تو در گیر پشیمونی های خودته که چرا اینجور کردم که اون انقد رنجیده بشه
شاید هم این فقط در ذهن من میگذره تا کمی خودم رو قانع به سکوت کنم
اما در اون شرایط و ان لحظه هم دوستت دارم
این سکوت برام درد اورده و حرف زدن هم درد اور تر ، اما باز با این حال قضاوت میشم و بدتر میشکنم .
این مسیر تا اخرین روز برایم دو سر سوخت است و من محکوم به سکوتی عمیق و شکننده
اره ازت متنفرم اما دوستت هم دارم....
🆔@zhaliyaaaa
✨ژالیا