yotaab.com | یوتاب @yotaab Channel on Telegram

yotaab.com | یوتاب

@yotaab


ارتباط با پشتیبانی : @yotaabcom

www.yotaab.com
www.yotaab.com/تعبیر-خواب
www.yotaab.com/آشپزی
www.yotaab.com/خواص-مواد-غذایی
www.yotaab.com/اوقات-شرعی
www.yotaab.com/داستان-کوتاه
www.yotaab.com/فال-حافظ
www.yotaab.com/دیوان-حافظ
www.yotaab.com/سرگرمی

yotaab.com | یوتاب (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرامی یوتاب! اگر به دنبال محتوای متنوع و جذاب در زمینه های مختلف هستید، این کانال مناسب شماست. از تعبیر خواب و آشپزی تا خواص مواد غذایی و اوقات شرعی، اینجا همه چیز را پیدا خواهید کرد. علاوه بر این، شما می توانید داستان های کوتاه، فال حافظ، دیوان حافظ و سرگرمی های متنوع را نیز در این کانال بخوانید. یوتاب به عنوان یک منبع اطلاعاتی و سرگرمی برای همه ی اعضای خانواده، یک انتخاب عالی است. برای ارتباط با پشتیبانی، می توانید به ما در تلگرام به آدرس @yotaabcom مراجعه کنید. برای دسترسی به محتواهای بیشتر، می توانید به وبسایت ما به آدرس www.yotaab.com مراجعه کنید. پس دیگر وقت تلف کردن نکنید و همین حالا به کانال یوتاب بپیوندید تا از تمامی خدمات و محتواهای منحصر به فرد ما بهره مند شوید!

yotaab.com | یوتاب

06 Apr, 01:01


http://www.yotaab.com/اوقات-شرعی/

yotaab.com | یوتاب

21 Mar, 10:33


سلام. نوروزتان مبارک. هفت سین تان برقرار و در پناه پروردگار مهربان ، سالی سرشار از آرامش، خوشی، سلامتی، ثروت، شادی و قلبی پر از ایمان برایتان آرزومندم.🌺🌸🌹

yotaab.com | یوتاب

18 May, 14:46


ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎﯾﯽ ﺍﺯ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﺩﻋﻮﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻨد ﮐﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺳﺘایشان ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﮐﻨﺪ.
ﻣﻼ ﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞﺳﮑﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﺮﺍﺩ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺁﻣﺪ.
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﮐﻨﺠﮑﺎو ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻣﻼ ﭼﻪ ﭼﯿز با ﺍﺭﺯﺷﯽ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺑﻪ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﮕﻮﯾﺪ ﮐﻪ ﺑﺎﺑﺖ ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﭼﻨﯿﻨﯽﻃﻠﺐ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ، به هر ﺯﺣﻤﺘﯽ ﮐﻪ ﺷﺪﻩ ﻧﻔﺮﯼ ﭘﻨﺞ ﺳﮑﻪ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻭﯼ ﻣﯽ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ.
ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﻣﻮﻋﻮﺩ، ﻣﻼ نصرالدین ﺩﺭ ﺣﺎﻟﯿﮑﻪ ﺳﮑﻪ ﻫﺎ ﺩﺭ ﺟﯿﺒﺶ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺟﺮﯾﻨﮓ ﺻﺪﺍ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﺑﺎﻻﯼ ﻣﻨﺒﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﺳﺨﻨﺮﺍﻧﯽ ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
ﺳﭙﺲ ﺍﺯ ﻣﻨﺒﺮ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﺁﻣﺪﻩ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﺧﺮﻭﺝ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺑﯿﺎﯾﯿﺪ ﺟﻠﻮ ﻭ ﭘﻮﻟﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﭘﺲ ﺑﮕﯿﺮﯾﺪ.
ﺍﻫﺎﻟﯽ ﺭﻭﺳﺘﺎ ﻫﺎﺝ ﻭ ﻭﺍﺝ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ، ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﮔﻨﮓ ﻭ ﮔﯿﺞ ﻣﯽ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﻨﺪ: ﻣﻼ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﺻیغه ﺍﯼ ﺍﺳﺖ!
ﺁﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﺮﺩﻧﺖ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﭘﺲ ﺩﺍﺩﻥ ﭼﻪ ﻣﻌﻨﯽ ﺩﺍﺭﺩ؟
ﻣﻼﻧﺼﺮﺍﻟﺪﯾﻦ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﻣﻠﯿﺤﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻣﯽ ﮔﻮﯾﺪ: ﺩﻭ ﻧﮑﺘﻪ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﻣﺴﺌﻠﻪ ﺍﺳﺖ.
ﺍﻭﻝ ﺍﯾﻨﮑﻪ، ﺁﺩﻡ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎﺑﺖ ﭼﯿﺰﯼ ﭘﻮﻝ ﻣﯽ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﺳﻌﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺤﻮ ﺍﺣﺴﻦ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺍﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﮐﻨﺪ.
ﻫﻤﺎﻧﻄﻮﺭ ﮐﻪ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﺩﻗﺖ ﺑﻪ ﺣﺮﻓﻬﺎﯾﻢ ﮔﻮﺵ ﺩﺍﺩﯾﺪ.
ﻭ ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﻗﺘﯽ آدم ﭘﻮﻝ ﺗﻮﯼ ﺟﯿﺒﻬﺎﺵ ﺑﺎﺷﺪ، ﺧﯿﻠﯽ ﻗﺸﻨﮓ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ.
در دنیای امروز:
فقر آتشی است که خوبیها را می سوزاند و ثروت پرده ایست که بدیها را می پوشاند.
و چه بی انصافند آنانکه یکی را می پوشانند به احترام داشته هایش
و دیگری را می سوزانند به جرم نداشته هایش!!
@yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

07 May, 11:41


" حکایت نوازش دست یک استاد"
مسئول حراج ، تار فرسوده ای را با بی میلی برسردست گرفت وگفت: چند ؟! چه کسی برای این تار، قیمتی پیشنهاد می کند ؟
از میان جمعیت یک نفر با تمسخر گفت: یک دلار! دومی :گفت دو دلار برای سوزاندن در بخاری دیواری.نفر سوم گفت: من سه دلار میخرم تا پسرم با آن بازی کند.!.
مردم بی دلیل می خندیدند
ناگهان پیر مردی موقر با قدم هایی آرام و محکم از میان جمعیت بیرون آمد و تار کهنه را برداشت و به آن نگاه کرد و با دستمالی خاک آن را زدود, سیم های آن را محکم کرد و انگشتان سحر آمیز خود را بر روی سیم ها به حرکت در آورد, آهنگی روح نواز در گوش ها پیچید, گویی فرشتگان سیم های نامریی سازی گوش نواز را به صدا در آورده بودند, هیچ صدایی به گوش نمی رسید. همه چشم و گوش شده بودند و به آن نوای جان بخش دل سپرده بودند. آهنگ به پایان رسید پیرمرد تار را روی میز گذاشت و آرام از سالن خارج شد .
مسئول حراج بهت زده تار را برداشت, صدایی از گوشه ای گفت: هزار دلار و همان طور به قیمت تار افزوده گردید سرانجام ده هزار دلار فروخته شد . چند نفری با حیرت از یکدیگر پرسیدند: راستی چه چیزی بر ارزش آن تار شکسته افزود ؟یکی از آن میان زیر لب گفت :
نوازش دست یک استاد!!
معلمان عزیز! داستان ذکر شده , حقیقتی بزرگ را در خود نهفته دارد, هستند دانش آموزانی که در فراز و نشیب زندگی (باتوجه به ظاهر ژولیده ,عملکرد ضعیف, رفتار و گفتار نا پسند ) مانند تار های فرسوده و بی ارزشی تصور می شوند که باید آنان را بازیچه ساخت, به حاشیه راند یا دور انداخت, معجزه انگاه اتفاق می افتد که دستهای معجزه گر و پیامبر گونه معلمی چون شما, با دست مهر, غبار را از روح آنان بر گیرد تا نغمه زیبایشان را به گوش جان برساند تا همگان به چشم یک انسان, انسانی متعالی به آنان بنگرند...
@yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

23 Apr, 12:24


سلیمان نبى(ع) را فرزندى بود نیك‏ سیرت و با جمال. در كودكى درگذشت و پدر را در ماتم خود گذاشت. سلیمان، سخت رنجور شد و مدّتى در غم او مى ‏سوخت.
روزى دو مرد نزد او آمدند و گفتند: اى پیامبر خدا! میان ما نزاعى افتاده است. خواهیم كه حُكم كنى و ظالم را كیفر دهى و مظلوم را غرامت بستانى.
سلیمان گفت: نزاع خود بگویید.
یكى گفت: من در زمین، تخم افكندم تا برویَد و برگ و بار دهد. این مرد بیامد و پاى بر آن گذاشت و تخم را تباه كرد.
آن دیگر گفت: وى، بذر در شاه‏راه افكنده بود و چون از چپ و راست، راه نبود، من پا بر آن نهادم و گذشتم.
سلیمان گفت: تو این قدر نمى‏ دانى كه تخم در شاهراه نمى ‏افكنند كه از روندگان، خالى نیست.
همان دم، مرد به سلیمان گفت: تو نیز این‏قدر نمى‏ دانى كه آدمى به شاهراهِ مرگ است و چندان نگذرد كه مرگ بر او پاى خواهد نهاد، كه به مرگ پسر، جامه ماتم پوشیده ‏اى؟
سلیمان دانست كه آن دو مرد، فرشتگان خدایند كه به تعلیم و تربیت او آمده‏اند. پس توبه كرد و استغفار گفت.
منبع:
كیمیاى سعادت، محمّد غزالى
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

19 Mar, 10:40


باز هفت سین سرور/ ماهی و تنگ بلور/ سکه و سبزه و آب/ نرگس و جام شراب/ باز هم شادی عید/ آرزوهای سپید/ باز لیلای بهار/ باز مجنونی بید/ باز هم رنگین کمان/ باز باران بهار/ باز گل مست غرور
باز بلبل نغمه خوان/ باز رقص دود عود/ باز اسفند و گلاب/ باز آن سودای ناب/ کور باد چشم حسود/ باز تکرار دعا/ یا مقلب القلوب/ یا مدبر النهار/ حال ما گردان تو خوب/ راه ما گردان تو راست
باز نوروز سعید/ باز هم سال جدید/ باز هم لاله عشق/ خنده و بیم و امید
عید شما پیشاپیش مبارک ❤️

yotaab.com | یوتاب

07 Mar, 20:15


در جوانی الاغی داشتم، وقتی سوار آن میشدم و از کنار دیواری عبور میکـرد و سایه ی آن به دیوار می افتاد، الاغم به آن نگاه میکرد و خیال مـیکـرد مرکب دیگری است، لذا خرناس میکشید و سعی میکرد از آن جلو بزند، و چون هر چه تند میرفـت، میدید هنوز از سایه اش جلو نیفتاده است، باز هم به سرعتش اضافه میکرد تا حدی که اگر این جریان ادامه می یافت، مرا به کشتن میداد. اما دیوار تمام شد و سایه اش از بین رفت و آرام گرفت.
در دنیا وقتی به دیگران نگاه کنی، بدنت که مرکب توست، میخواهد در جنبه هـای دنیوي از آنها جلو بزند و اگر از چشم و همچشمی با دیگـران بـازش نـداری، تـو را بـه نابودی میکشد.

🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

28 Jan, 13:14


بچه ای نزد استاد معرفت رفت و گفت: "مادرم قصد دارد برای راضی ساختن خدای معبد و به خاطر محبتی که به کاهن معبد دارد، خواهر کوچکم را قربانی کند. لطفا خواهر بی گناهم را نجات دهید."
استاد سراسیمه به سراغ زن رفت و با حیرت دید که زن دست و پای دخترخردسالش را بسته و در مقابل در معبد قصد دارد با چاقو سر دختر را ببرد. جمعیت زیادی زن بخت برگشته را دوره کرده بودند و کاهن معبد نیز با غرور وخونسردی روی سنگ بزرگی کنار در معبد نشسته و شاهد ماجرا بود.
استاد به سراغ زن رفت و دید که زن به شدت دخترش را دوست دارد و چندین بار او را درآغوش می گیرد و می بوسد. اما در عین حال می خواهد کودکش را بکشد. تا بت اعظم معبد او را ببخشد و برکت و فراوانی را به زندگی او ارزانی دارد.
استاد از زن پرسید که چرا دخترش را قربانی می کند. زن پاسخ داد که کاهن معبد گفته است که باید عزیزترین پاره وجود خود را قربانی کند، تا بت اعظم او را ببخشد و به زندگی اش برکت جاودانه ارزانی دارد.
استاد تبسمی کرد و گفت: "اما این دختر که عزیزترین بخش وجود تو نیست. چون تصمیم به هلا کش گرفته ای. عزیزترین بخش زندگی تو همین کاهن معبد است که به خاطر حرف او تصمیم گرفته ای دختر نازنین ات را بکشی. بت اعظم که احمق نیست. او به تو گفته است که باید عزیزترین بخش زندگی ات را از بین ببری و اگر تو اشتباهی به جای کاهن دخترت را قربانی کنی، هیچ اتفاقی نمی افتد و شاید به خاطر سرپیچی از دستور بت اعظم بلا و بدبختی هم گریبانت را بگیرد!"
زن لختی مکث کرد. دست و پای دخترک را باز کرد. او را در آغوش گرفت و آنگاه در حالی که چاقو را محکم در دست گرفته بود، به سمت پله سنگی معبد دوید. اما هیچ اثری از کاهن معبد نبود!
می گویند از آن روز به بعد دیگر کسی کاهن معبد را در آن اطراف ندید!!
هیچ چیز ویرانگرتر از این نیست كه متوجه شویم كسی كه به آن اعتماد داشته ایم، عمری فریبمان داده است...
در جهان تنها یک فضیلت وجود دارد و آن آگاهی‌ و خرد است.
و تنها یک گناه و آن جهل و نادانيست.
التماس تفکر!
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

15 Dec, 08:20


به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.
دوباره خوابیدم. بعد پا شدم. به ساعت نگاه کردم.
شش و بیست دقیقه صبح بود.

فکر کردم.. هوا که هنوز تاریکه. حتما دفعه ی اول اشتباه دیده ام.
خوابیدم.
وقتی پاشدم، هوا روشن بود ولی ساعت باز هم شش و بیست دقیقه صبح بود.
سراسیمه پا شدم. باورم نمی شد که ساعت مرده باشد. به این کارها عادت نداشت. من هم توقع نداشتم.

آدم ها هم مثل ساعت ها هستند.
بعضی ها کنارمان هستند مثل ساعت. مرتب، همیشگی.
آنقدر صبور دورت می چرخند که چرخیدنشان را حس نمی کنی.
بودنشان برایت بی اهمیت می شود. همینطور بی ادعا می چرخند. بی آنکه بگویند باطری شان دارد تمام می شود.
بعد یکهو روشنی روز خبر می دهد که او دیگر نیست.
قدر این آدم ها را باید بدانیم،
قبل از شش و بیست دقیقه ....
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

08 Oct, 18:46


yotaab.com | یوتاب pinned «http://www.yotaab.com/تعبیر-خواب/»

yotaab.com | یوتاب

04 Oct, 15:13


این عکس رو شاید قبلا دیده باشید
این عکس یکی از تاثیرگذارترین عکسهای تاریخه که به شکل اتفاقی گرفته شده است
داستان این عکس:
پدر این پسر بچه اتریشی که در جنگ جهانی دوم شرکت داشته و پسر بچه که خانواده فقیری بودند در خونشون به انتظار نشسته بوده تا پدرش یک جفت کفش نو که قولش رو بهش داده بوده براش بخره و ببره ولی پدر این بچه از جنگ جهانی دوم هرگز برنگشت
عکاس نوشته در کوچه ای منتظر یکی از همکارانم بودم که دیدم پدری بهمراه پسرش با یک جفت کفش نو در دستشون در حال عبور هستند و وقتی اون پسر بچه رو میبینند و از پسر بچه دلیل تنها نشستنش و گریه کردنش رو میپرسند ماجرا رو میفهمن، پسر اون مرد کفشهای نو خودش رو به پسر بچه فقیر میده،
چنان برق شادی در چشمان پسر بچه فقیر بود که نمیشه وصفش کرد.
شاید در اون لحظه انگار همه جهان رو بهش داده بودند
برترین عبادت اینه که دلی رو شاد کنی!
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

16 Sep, 07:34


http://www.yotaab.com/تعبیر-خواب/

yotaab.com | یوتاب

09 Sep, 18:24


میکاییل سروتوس کشیش و پزشک حاذق بلژیکی قرن شانزدهم بود که نظریه تثلیث را نپذیرفت و آن را از بدعتهای کلیسا شمرد.
وی پس از مطالعه دقیق عهد جدید (اناجیل) اعلام کرد مسئله تثلیث ( اعتقاد به اینکه عیسی (ع) پدر، پسر و روح القدس است ) که بر حسب اعتقاد نامه نیقیه برای عموم مسیحیان امری مسجل شده بود، در آن وجود ندارد و معتقد شد که این عقیده کفر محض و باطل است پس رسال­ه‌ای به نام "در باب خطاهای تثلیث" درسال ۱۵۳۱ منتشر ساخت.
وی مدعی بود مبدأ تثلیث یعنی ایمان به پدر و پسر و روح القدس از ابداعات کلیسای کاتولیک است و عقلاً محال است که از اجزای ثلاثه سه شخصیت خدای واحد ترکیب شود.
پس از مدتی پیروان کالون (از مصلحان بزرگ پروتستان) به هویت او پی برده و در سال ۱۵۵۳ او را طعمه آتش ساختند.
هر چند او از میان رفت و نابود شد ولی جماعات مسیحی مخالف تثلیث به وجود آمدند که به شدت مورد حمله و تکفیر و عتاب پروتستانها و کاتولیکها قرار گرفتند.
منبع: سرگذشت انکارکنندگان کلیسا

🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

07 Sep, 18:20


سنی از تو گذشته زشته!!!
این جمله رو بارها و بارهااز زبون دیگران در مورد اطرافیان یا خودمون شنیدیم یا اینکه خودمون به دیگران گفتیم! توی تمام جوامع از سن به عنوان یک معیار عددی استفاده میشه در واقع سن فقط یک عدد محسوب میشه و بالاتر رفتن سن جرم و نقص نیست و مانع از لذت بردن از لحظات زندگی نمیشه و معتقد هستند که آدمی تا زمانیکه نفس میکشه باید به بهترین وجه ممکن زندگی کنه و ضمن رعایت اخلاق و اصول انسانی باید نعمتهای خدا رو شکر بگه و هرکار وچیزی که خوشحالش میکنه رو میتونه انجام بده. در واقع گذر زمان رو اینگونه ترجمه میکنن : ما درجوانی تجربه چگونه زندگی کردن کسب میکنیم و در میانسالی وپیری از آن تجربه ها برای بهتر و شادتر زیستن استفاده میکنیم.
اما برای بعضی از ما :
سن از سی سال که فراتر رفت دیگه کم کم واسه هر کاری سنی ازت گذشته و زشته !!!
درواقع به نحوی باید فقط نفس بکشی وفقط در گذشته وبا خاطرات گذشته زندگی کنی تا بمیری وبه تعبیری در جوانی تجربه به دست میاریم وبا خود آن تجربه رو به گور میبریم.
طرف دوست داره لباس رنگ شاد بپوشه: وای سنی ازت گذشته این چه رنگیه ؟
ماشین اسپرت دلش میخواد:این واسه جووناس!
تنهاست دلش میخواد ازدواج کنه یا با یکی هم صحبت بشه: دیگه اینکارا از تو گذشته توى این سن!
دلش سفر تفریحی میخواد:وای تو دیگه فکر آخرتت باش!
دوست داره ادامه تحصیل بده:واای برای چى دیگه ؟!
و هزاران دل خواستنهای دیگه که در حد یک آرزو باقی می مونه تا مبادا زشت باشه!!!
اینجوریه که تو مملکت ما توریست خارجی میبینیم که سن اجداد ما رو داره ولی لباس اسپرت و تیپ جوونا رو زده بدون اینکه نگران تفاوت سنش با دیگران باشه و داره از لحظات زندگی استفاده مفید میکنه
تو هر سنی ازدواج میکنن ولباس عروسی میپوشن، دوستانشون همه گروه سنی هستن و عیب نیست. ملاک دوستی و ازدواج تفاهم و احساس آرامش هست نه سن!
ولی اینجا پرسیدن سن فحش و پاسخ دادن به آن ابزار شکنجه محسوب میشه.
بیاییم ما هم نگرش خودمون رو عوض کنیم این زندگی رو دوبار به هیچکس نمیدن، پس اگه ازته دل کاری رو دوست دارین انجام بدید نگران سن وسالت نباش تا زمانیکه نفس میکشی دیر نیست و زشت نیست. زشت اینه که عمرت رو زشت طی کنی.
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

05 Sep, 09:52


شنیدین وقتی یه کسی که از پس انجام کاری بر نمی آید می گویند برو کشکتو بساب!!! قصه اش اینه:
می‌گویند روزی مرد کشک سابی نزد شیخ بهائی رفت و از بیکاری و درماندگی شکوه نمود و از او خواست تا اسم اعظم را به او بیاموزد، چون شنیده بود کسی که اسم اعظم را بداند درمانده نشود و به تمام آرزوهایش برسد.
شیخ مدتی او را سر گرداند و بعد به او می‌گوید اسم اعظم از اسرار خلقت است و نباید دست نااهل بیافتد و ریاضت لازم دارد و برای این کار به او دستور پختن فرنی را یاد می‌دهد و می‌گوید آن را پخته و بفروشد بصورتی که نه شاگرد بیاورد و نه دستور پخت را به کسی یاد دهد.
مرد کشک ساب می‌رود و پاتیل و پیاله ای می‌خرد شروع به پختن و فروختن فرنی می‌کند و چون کار و بارش رواج می‌گیرد طمع کرده و شاگردی می‌گیرد و کار پختن را به او می‌سپارد. بعد از مدتی شاگرد می‌رود بالا دست مرد کشک ساب دکانی باز می‌کند و مشغول فرنی فروشی می‌شود به طوری که کار مرد کشک ساب کساد می‌شود.
کشک ساب دوباره نزد شیخ بهائی می‌رود و با ناله و زاری طلب اسم اعظم می‌کند. شیخ چون از چند و چون کارش خبردار شده بود به او می‌گوید: «تو راز یک فرنی‌پزی را نتوانستی حفظ کنی حالا می‌خواهی راز اسم اعظم را حفظ کنی؟ برو همون کشکت را بساب.»
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

05 Sep, 05:53


زانو و مفاصل؟
1 لیوان شیر و یک قاشق چایخوری زنجبیل و یک قاشق چایخوری دارچین را یک دقیقه با هم می جوشانیم. سپس کمی که سرد شد با عسل مخلوط کرده میل کنید.
افرادی که از درد زانو و ورم مفاصل رنج می برند، اگر از این مخلوط به طور منظم استفاده کنند، می توانند اثرات تسکین درد مداوم خود را ، پس ازمصرف یک ماه از این مخلوط، به طور معجزه آسا مشاهده کنند.
لطفا با اشتراک گذاری برای دیگران به عزیزانتان کمک کنید!
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

29 Aug, 06:04


سال‌ها پیش وقتی یکی از دانشجویان انسان‌شناسی از "مارگارت مید" پرسید که نخستین نشانه‌ی تمدن در یک فرهنگ چیست، دانشجو انتظار داشت تا "مید" درباره‌ قلاب‌های ماهیگیری، کاسه‌های سفالین یا سنگ‌های آسیاب حرف بزند.
ولی نه، "مید" گفت که نخستین نشانه‌ تمدن در یک فرهنگ باستانی استخوان رانی بود‌ه که شکسته شده و سپس جوش خورده است. "مید" توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما می‌میرید. شما نمی‌توانید از خطر بگریزید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید. شما خوراکی هستید برای جانوران پرسه‌زن. هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمی‌آورد تا استخوانش جوش بخورد.
استخوان شکسته‌ رانی که جوش خورده است گواهی‌ است بر اینکه کسی زمان صرف کرده تا با شخص پا‌شکسته همراهی کند، محلِ جراحت را بسته است، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت‌ و بهبودی‌ پیدا کند. "مید" گفت:
"کمک به دیگری در عینِ دشواری، همان‌جایی است که تمدن آغاز می‌شود."
ما وقتی در اوجِ شکوفایی خود هستیم که به دیگران یاری می‌رسانیم.
🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

27 Aug, 11:44


قدیمی ترین عکس موجود از حرم امام حسین در کربلا

🆔 @yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

14 Aug, 15:32


یکی تعریف میکرد: "با اتوبوس از یه شهر دیگه داشتم میومدم یه بچه 5-6 ساله روی صندلی جلویی بغل مامانش یه شکلات کاکایویی رو هی می گرفت طرف من، هی می کشید طرف خودش. منم کرمم گرفت این دفعه که بچه شکلات رو آورد یه گاز بزرگ زدم!
بچه یه کم عصبانی شد ولی مامان باباش بهش یه شکلات دیگه دادند.
خیلی خوشحال بودم که همچین شیطنتی کردم. یه کم که گذشت دیدم تو شکمم داره یه اتفاقایی میافته. رفتم به راننده گفتم آقا نگه دار من برم دستشویی. خلاصه حل شد.
پانزده دقیقه نگذشه بود که باز همون اتفاق افتاد. دوباره رفتم...
سومین بار دیگه مسافرا چپ چپ نگاه می کردن.
این بار خیلی خودم رو نگه داشم، دیدم نه، انگار نمی شه رفتم راننده گفت برو بشین ببینیم! تو هم ما رو مسخره کردی...
رفتم نشستم سر جام از مامان بچه پرسیدم ببخشید این شکلاته چی بود؟
گفت: این بچه دچار یبوسته، ما روی شکلات ها مسهل میمالیم می دیم بچه می خوره!
خلاصه خیلی ناجور گیر کرده بودم. خیلی به ذهنم فشار آوردم بالاخره به خانومه گفتم ببخشید بازم از این شکلات ها دارید؟ گفت بله و یکی داد...
رفتم پیش راننده گفتم باید این رو بخورین. الا و بلا که امکان نداره دستمو رد کنین. خلاصه یه گاز خورد و من خوشحال اومدم سر جام.
ده دقیقه طول نکشید که راننده ماشین رو نگه داشت! من هم پیاده شدم و خوشحال از نبوغی که به خرج دادم! ده دقیقه دیگه باز ماشین رو نگه داشت! بعد منو صدا کرد جلو گفت این چی بود دادی به خورد من؟ گفتم آقا دستم به دامنت منم همین مشکل رو داشتم! کار همین شکلاته بود! شما درکم نمی کردین!
خلاصه راننده هر ده پانزده دقیقه نگه می داشت منو صدا می کرد می گفت هی جوون! بیا بریم!
نتیجه اخلاقی: وقتی دیگران درکتون نمی کنند، یه کاری کنید درکتون کنند!
@yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran

yotaab.com | یوتاب

07 Aug, 17:39


بر عید غدیر عید اکبر صلوات
بر چهره ی نورانی حیدر صلوات
بر فاطمه این عید هزاران تبریک
بر یک یک اهل بیت کوثر صلوات
عید سعید غدیر خم مبارک باد
@yotaab
🌎 www.yotaab.com
👍 Fb.com/yotaab.iran