شلوار من کردیه، رقصم قاسمآبادی
توی کویرم چشمه و تالاب میبینم
یه گیلکم اما به ترکی خواب میبینم
توی کتابای خراسونی ورق خوردم
با سوختبرهای بلوچستان عرق خوردم
چاقوی زنجانم که رو به دشمنم تیزم
اشکم که آخر به خلیج فارس میریزم
(چن تا عرب توی سرم آواز میخونن
خرماپزونه سینهم از بس داغ میبینم
چن تا سوارِ ترکمن توُ دشتِ موهامن
توُ سایهها روی سرم شلاق میبینم)
من یه لُرم، تاریخ هر پیراهنم سرخه
زایندهرود چشم من سرخه، تنم سرخه
یه غرب توُ آبِ جنوبی تنم غرقه!
من یه شمالیام که جنس خندَهم از شرقه!
تنها دلیلِ لرزِ دستِ بندریم عشقه
من لهجهی عشقم، زبونِ مادریم عشقه
یه ماهیام، گرمِ شنا کردن خلافِ آب
توُ کاسپین اما به سمتِ خشکیِ تالاب!
(چن تا عرب توی سرم آواز میخونن
خرماپزونه سینهم از بس داغ میبینم
چن تا سوارِ ترکمن توُ دشتِ موهامن
توُ سایهها روی سرم شلاق میبینم)
مزدک نظافت
#شعر #مزدک_نظافت