یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی) @yashobeyr_hassan_lotfi Channel on Telegram

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

@yashobeyr_hassan_lotfi


کانال اشعار دکتر حسن لطفی

مجموعه‌ها:

کتیبه‌های روان

برایِ آمدنت_محرم ۹۶

بس کن رباب_محرم ۹۶

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی) (Persian)

با خوش آمدید به کانال یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)! این کانال یک مجموعه از اشعار زیبا و شناخته شده از دکتر حسن لطفی را در اختیار شما قرار می‌دهد. اگر به دنبال خواندن و شنیدن شعرهایی با عمق و زیبایی هستید، این کانال بهترین انتخاب برای شماست. دکتر حسن لطفی به عنوان یکی از بزرگترین شاعران ایران شناخته می‌شود و اشعار او همواره مورد استقبال و توجه علاقه‌مندان به ادبیات و شعر قرار دارد. این کانال شامل مجموعه‌هایی همچون 'کتیبه‌های روان', 'برایِ آمدنت_محرم ۹۶', و 'بس کن رباب_محرم ۹۶' است که هر یک از آنها شامل اشعار و نثرهای دلنشین و انرژی‌بخش از دکتر لطفی می‌باشند. پس به کانال یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی) بپیوندید و از خواندن و شنیدن این اشعار زیبا لذت ببرید!

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Jan, 14:01


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_جوادالائمه_علیه_السلام

ما دهِ ویرانه‌ایم و خانه‌ی آباد عشق
هرچه بادا باد یار و هرچه بادا باد عشق
شعله و پروانه و خاکسترِ بر باد عشق
داد عشق و یاد عشق و هرچه در فریاد عشق

عشق، لبخندِ رضا و وان یکاد فاطمه است
عشق یعنی یا علی یعنی جواد فاطمه است


عاشقان بی‌چتر هم در شرشر باران خوش‌اند
با وجودت با گرفتاری گرفتاران خوش‌اند
تو کریمی و کریمان با بدهکاران خوش‌اند
با خیالِ جمع با تو آبرو داران خوش‌اند

کعبه می‌بوسد همیشه خاک این درگاه را
جبرئیل امشب بخوان مدح جوادالله را


اخم اگر دارد فلک ابرو گشادِ ما که هست
گیرم، اما عاشقی‌ها بر مراد ما که هست
ما به یاد او اگر نه او به یاد ما که هست
بی کسم گرچه ولی باب‌الجواد ما که هست

بعد از این دنیای ما دنیاتر از این حرف‌هاست
آنکه امشب آمده آقاتر از این حرفاست


نذر کردم نذر چشمش کارِ دنیامان گرفت
تا که گفتم یاعلی دنیا به من آسان گرفت
ظرف آبی خواستم دیدم ولی باران گرفت
آنقدر بخشید ما را آنقدر... طوفان گرفت

با حسن یک روح اما در دو تن، می‌خوانمش
می‌نویسم یا جواد و یا حسن می‌خوانمش


یک سحر بین حرم پرواز در پرواز شد
پنجره‌فولاد رفتم درد و دل‌ آغاز شد
صد گره در هر گره بودم ولی اعجاز شد
تا که گفتم جان تو جان جوادت باز شد

من که تا عمر است در پیش تو مهمانم چه غم
با علیِ اکبرِ شاه خراسانم چه غم


تا شدم با نام تو مأنوس رفتم کاظمین
من کبوتر بچه‌ام از طوس رفتم کاظمین
شُکر از پیش رضا پابوس رفتم کاظمین
از غمِ دنیا ی پُرکابوس رفتم کاظمین

شُکر هی محو دو گلدسته دو گنبد می‌شویم
از نجف تا کاظمین از کربلا رد می‌شویم


تو تجلیِ علی تو انعکاس فاطمه
بوی سیب کربلا و عطر یاس فاطمه
ای به تو مشغول هر لحظه حواس فاطمه
از همان اول پُر از حسِ تقاص فاطمه

در کنار قائم زهرا قیامت دیدنی است
ای جوانِ آل حیدر انتقامت دیدنی است

(حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۲۱)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

09 Jan, 10:01


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام

دوباره عشق دوباره حکایتی دیگر
دوباره شور دوباره قیامتی دیگر

دوباره نغمه‌یِ داوود میرسد امشب
دوباره زَمزَمه‌یِ رود میرسد امشب

دوباره از جگرِ کوه چشمه می‌جوشد
زِ کوچه‌هایِ مدینه کِرِشمه می‌جوشد

عصا به سینه‌ی دریا کشیده راهی را
زِ شوق حضرت موسیٰ دویده راهی را

مسیح آمده تا خانه‌ی مسیحایَش
کلیم سُجده کند بر قدومِ لیلایَش

خریده نوح به جانش هزار طوفان را
مگر نگاه کُنَد پیرِ مِی فروشان را

دوباره نوبتِ جام و سبو و ساغر شد
برای آمدنش انتظارها سر شد

شب است و خانه‌ی زهرا عجب تماشایی است
زمان دلبریِ دلبری مسیحایی است

از آسمان به زمین آفتاب آمده است
علیِ سوم ِعالی جناب آمده است

اگر‌چه طفل ولی نه ، پیرِ هر مست است
قسم به حضرت مولا امیرِ هر مست است

رسیده آینه دارِ امام عاشورا
رسیده حُسنِ خِتامِ قیامِ عاشورا

اگرچه غُنچه‌ی پیچیده در قُمات است این
به لعلِ کوچکِ خود چشمه‌یِ حیات است این

دو طاق حُسن دو اَبرو دو تیغ آورده
برای بوسه‌یِ بابا عقیق آورده

برایِ حضرتِ ارباب دلبری دیگر
برای قافله سالار حیدری دیگر

فقط نه در دِلِ گهواره کودکِ باباست
قسم به او که علمدارِ کوچکِ باباست

گشود گیسوی او را جهان پُر از دِل کرد
کتابِ کربُبلا را حسین کامل کرد

به رویِ دوشِ عمو همچو آبشار علیست
رسیده است بگوید که ذوالفقارِ علیست

تبسمی زد و تا کبریا به وَجد آمد
از آن دو چشمِ خدایی خدا به وَجد آمد

عجب شبی است که رویِ علیست مهتابَش
رُباب گرمِ نگاهش رقیه بی تابش

هزار مرتبه عباس عزیز جان میگفت
شبی که اکبرِ لیلا به او اذان میگفت

فرشته بال به طاقِ دو اَبرویَش میزد
گلابِ یاسِ بهشتی به گیسویَش میزد

به پیشِ دیده‌یِ زینب حسین زینب وار
گرفت بوسه زِ لبهایِ او هزاران بار

نگاه کرد به چشمش دلش هوایی شد
هوای خانه‌ی ارباب کربلایی شد

دلش حسینیه بود و سَیَنجَلی میگفت
نوایِ حَیَ عَلَی العِشق را علی میگفت

بهانه کرد دلش داغ آبها را باز
به چشمهای علی دید کربلا را باز

اگرچه تشنه ولیکن زبان ندارد حیف
به رویِ دست عزیزش توان ندارد حیف

کنارِ خیمه رباب است و چشم در راه است
تمامِ هستی مادر شبیه یک آه است

به روی دست پدر بود و بال و پَر میزد
لبان تاوَلی اش شعله بر جگر میزد

به زخمهای لبش خون تازه جاری بود
اگر غلط نکنم وقتِ نِی سواری بود

حسین دستِ غریبی به رویِ زانو زد
برای جُرعه یِ آبی به حرمله رو زد

صدایِ خنده و شور و سُرور و هِلهِله بود
بلند تر زِ همه خنده‌های حرمله بود

مسیرِ تیرِ سه شعبه به حَنجرش اُفتاد
به روی دست پدر وایِ من سَرَش اُفتاد

به خون کشید رُخَش را تمام گیسو را
که دوخت تیر سه شعبه گلو و بازو را

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

09 Jan, 10:00


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#ولادت_حضرت_جوادالائمه_علیه_السلام
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام

اگر دست و بالت کمی خالی است
اگر حال و روز تو بی حالی است

اگر آسمان در قفس میکشی
اگر قسمتت بی پَر و بالی است

اگر کار و بارِ تو پیچیده و...
اگر چند وقتی بد اقبالی است

اگر تار و پودت گره خورده است
اگر غصه‌ها نقشِ این قالی است

اگر رنگ و روی تو زرد است و سرد
اگر مثل پائیز یک شالی است

علاجش فقط یک نفس یا علیست
خدا هست با آنکه او با علیست


خدا در شکوهِ جلال علیست
خدا در ظهورِ جمال علیست

خدا در نزولش علی می‌شود
خدا در مقامش کمالِ علیست

حرام خدا و حلالِ خدا
حرام علی و حلالِ علیست

پیمبر پس از سِیرِ معراج گفت
که ما هرچه دیدیم مالِ علیست

علی چارده مرتبه آمده
علی عین میلادِ آلِ علیست

علی گفته و غرق عینَش شدیم
همه راهیِ کاظمینش شدیم


مرا فارغ از قیل و قالم کنید
مرا راحت از خشکسالم کنید

محال است لب را به مِی تر کنم
مرا تشنه‌ی این محالم کنید

مرا بشکنید و بسازید باز
تَرَکهای روی سفالم کنید

فقط روی چشمان خود میکشم
از این خانه هرچه"حوالم"کنید

مرا می‌کشاند دو گنبد طلا
شبِ رفتنم شد حلالم کنید

ببینید رویایِ جبریل را
مبارکترین کودکِ ایل را


شلوغ است اگر آستانِ جواد
پُر از برکت است آسمانِ جواد

گدایی به شاهی مقابل نشست
چه‌ها می‌کند تکه نانِ جواد

پیمبر پدر با خدیجه شد و...
رضا نیز با خیزران جواد

علی‌اکبرش را ببین بعد از این...
رضا می‌شود میهمان جواد

شبیه نماز حسین و علی است
نماز رضا با اذانِ جواد

فقط شانه‌ات را به دیوار نِه
فقط زیرِ لب گو به جانِ جواد

تو را می‌دهد تا قیامت مُراد
گره وا کُنَد خاکِ باب الجواد


خدا خواست تا بی کرانش دهند
و در یک افق سه جوانش دهند

علی جان آقای کرببلاست
حسین آمده تا سه جانش دهند

فقط دوست دارد ببیند علی
فقط دوست دارد همانش دهند

علی در سه صورت تماشایی است
علی را سه جلوه نشانش دهند

علی اصغرش هم علی‌اکبر است
اگر فرصتِ امتحانش دهند

به صف فطرس و جبرئیل و رُباب
که نوبت به نوبت تکانش دهند

زمین خوردها را که جان می‌دهند
به باب الحوائج نشان می‌دهند


اگر بارِ ما از کَرَم می‌کشد
برای پدر بارِ غم می‌کشد

رسیده بگوید اگر قد کِشَد
شبیهِ عمویش عَلَم می‌کشد

غریبی ببین  تشنگی‌اش ببین
که کارِ پدر بر قسم می‌کشد

گمانم به دنبال گهواره است
کسی که به آتش حرم می‌کشد

فقط مادرش آه دنبال او
در آن راهِ پُر پیچ و خَم می‌کشد

بِبَر نامِ او را خدا بعد آن
به حجم گناهت قلم می‌کشد

رباب است و یک فاصله تا حسین
چه‌ها کرده این حرمله با حسین

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

09 Jan, 09:59


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_جوادالائمه_علیه_السلام

باز شبیهِ شبِ بارانی‌ام
زاده‌یِ دریایم و طوفانی‌ام

مثلِ اویس از قَرَن آواره‌ام
در پِیِ یارانِ خراسانی‌ام

عاشقی‌ام را همه فهمیده‌اند
مُهر شده مُهر به پیشانی‌ام

دستِ نسیم است سر گیسویش
دست خودم نیست پریشانی‌ام

اَبروی او نور عَلی نور شد
عاشق این طاق چراغانی‌ام

داده جنون هستی من را به باد
روز نخستی که شنیدم جواد

می‌چکد از کنج لبانم شراب
خانه‌ات آباد خرابم خراب



سنگ تراشی دل سنگم گرفت
تیشه زد و ساخت از آن دُرِّ ناب

شانه زد و یکسره دل ریخت ریخت
در خَم آن گیسویِ پُر پیچ و تاب

وای اگر دست تو اُفتد دلم
فارقم از روزِ حساب و کتاب

جاذبه‌ی محض مرا نور کن
حضرت خورشید به جانم بتاب

جذبه‌ی پیغمبرِ اُمّی جواد
ای به ابی انت و اُمی جواد



نیست فقط روز مبادا کریم
هست همه روز و شبم با کریم

یاد گرفته است که بر هیچ کس
رو نزند این دلم الا کریم

هر‌چه گره بیشترم میزند
کم شود این فاصله‌ها... تا کریم

خواهشِ ما جرعه‌ای از آب بود
داد ولی پهنه‌ی دریا کریم

بس که درِ بسته زدم خسته‌ام
باز نشد هیچ در امّا کریم...

در نزده در به رویَم باز کرد
باز هم این طایفه اعجاز کرد



فیضِ مسیحایی‌ات عیسیٰ بَرَد
دست به دامان تو موسیٰ بَرَد

از همه دل می‌بَرَد آقای ما
بیشتر از حضرت زهرا بَرَد

رویِ پَرَش لطف کن و پا گذار
رتبه‌ی جبریل به بالا بَرَد

شُکر براتِ حرم آخر رسید
ناله‌ی مجنون دلِ لیلا بَرَد

بال بده تا حرمِ کاظمین ...
با نَفَسِ وای حسینم...حسین




مثل همیشه دَمِ ایوان طلا
نام تو شد نامِ تو سوگندِ ما

نامِ تو را گفتم و باران گرفت
خیس شد از گریه‌ی ما صحن‌ها

پنجره فولاد گره باز کرد
از منِ اُفتاده به لطفِ شما

مثل همیشه دَمِ باب الجواد
حاجت ما بود که آقا رضا ...

... جان جوادت ببرم کاظمین
تا که بخوانیم به پایین پا ...

..." آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده "



وای اگر غصه‌ی مادر نبود
حالِ تو اینقدر مکدر نبود

مثلِ حسن شد جگرت ریز ریز
حیف که بالینِ تو خواهر نبود

کاش زمین آب نمی‌ریختند
حیف به جز خنده پسِ در نبود

سخت کشیدند تو را رویِ بام
وای اگر بالِ کبوتر نبود

شُکرِ خدا قسمت تو بام شد
گودی و نامحرم و خنجر نبود

خوب شد از حنجره‌ات خون نریخت
حرمله در لحظه‌ی آخر نبود

شُکرِ خدا پیشِ نگاهت زِ بام
بر سرِ نیزه سرِ اصغر نبود

شُکرِ خدا پیکرت عریان نشد
زیر سُم اسب پریشان نشد

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

09 Jan, 09:59


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#ولادت_حضرت_جوادالائمه_علیه_السلام
#ولادت_حضرت_علی_اصغر_علیه_السلام

گاه‌گاهی نگاه ما را بَس
بوسه‌ای گاه‌گاه ما را بَس

گرچه از دستِ یار ممکن نیست
جگری روبراه ما را بَس

ما گره در گره شدیم اما...
لطفِ زُلفی سیاه ما را بَس

رو به چشمش نمازِ خود خواندیم
و همین اشتباه ما را بَس

تا به کویش نرفته‌ایم افسوس
ولی این شوقِ راه ما را بَس

در بساطم نبود غیر از آه
و همین نصفه آه ما را بَس

مرقدی با دو گنبد زردش
خاکِ آن بارگاه ما را بَس

یک ضریح و دو قبله و دو امام
یک حرم با دو شاه ما را بَس

به ضریحش نشد اگر برسیم
کنجِ آن سرپناه ما را بَس

ما حسینی شدیم شُکرِ خدا
کاظمینی شدیم شُکرِ خدا



زلفِ ما را به بادها داند
لطف خود را به یاد‌ها دادند

تا گره‌های کارِ من دیدند
به لبم  یاجوادها دادند

تا که بردیم نام او دیدیم
رونقی بر کسادها دادند

تا ازاین خانه ما جدا نشویم
به لبم وَاِن‌یکاد‌ها دادند

نان خود را دوباره بخشیدند
ازسرِ ما زیادها دادند

نامراد آمدیدم اما باز
قبل گفتن مُرادها دادند

مثل باران شدند رحمت را
بر تمام بلادها دادند

خط کشیدند روی بدها و...
باز هم امتدادها دادند

حرف‌های نگفته آوردم
تا به دستم مدادها دادند


هی نوشتیم  نامه ادرکنی
یاجواد الائمه ادرکنی


از جمالش کمال می‌ریزد
از کمالش جلال می‌ریزد

از لبش دانه‌های سرخ انار
از قدش اعتدال می‌ریزد

به تماشاش ایستاده جهان
که بهم نظم سال می‌ریزد

روی دوشِ رضا از آن گیسو
آبشاری زلال می‌ریزد

نورِ او لَن‌تَرانیِ موسی است
کوه هم بی مجال می‌ریزد

چقدر چامه و چکامه براش
از قلم‌های لال می‌ریزد

همه تقصیرِ تیغ آن ابروست
خونِ ما را حلال می‌ریزد

آمد و از غبارِ جاده‌ی او
معجزاتی محال می‌ریزد

بعد از این از دلِ غریب رضا
غم قال و مقال می‌ریزد

به علی رفته نور سرمدِ ما
آمده سومین محمدِ ما



ای مبارکترین سلام رضا
آفتاب علی الدوام رضا

سبزی مسجد النبیِ علی
کعبه‌ی مسجدالحرامِ رضا

نهمین رکعت رسول خدا
اولین اشهدُ ، السلامِ رضا

امتداد همیشه‌ی زهرا
شرف‌الشمس مستدام رضا

سجده‌ی شکر فاطمه این است
برکت‌های خاص و عامِ رضا


آمدی و به عشق تو خواندند
بچه‌ها را همه غلام رضا

دم باب‌الجواد هرکه رسید
می‌شود جبرئیلِ بام رضا

بازهم آمده است امام حسن
بازهم آمده امام رضا

پیش آغوش خیزران زهرا
بوسه می‌داد بر تمام رضا


گوییا  جمع یاس و  یاسمن است
بین آغوش فاطمه حسن است



آخرین مرتضای راه حسین
سومین جلوه از پگاهِ  حسین

تو علی هستی و عجب هم نیست
خیره باشد به تو نگاه حسین

صبر باید کند خدا  برسی
تا که کامل کنی سپاه حسین

گفت در گوش تو  پدر اذان و خدا
گفت حی علی الفلاحِ حسین

با تو شیرین شده‌است عمرِ رباب
با تو زیبا شده است ماه حسین

مادرت در خیال خود می‌گفت
بشَوی کاش تکیه‌گاه حسین


تا که رفتی به کربلا گفتند
شیر آمد به رزمگاه حسین

آنقدر خشک شد لبت دیدند
رو زدن‌های گاه‌گاهِ حسین

حرمله کاشکی زمان می‌داد
سیر بیند تو را نگاه حسین

به گمانم سه‌شعبه آتش بود
سوخت در بین سینه آهِ حسین

پیش تو روی زانویش می‌زد
مادری پشت خیمه‌گاه حسین

بین گودال نه ، زِ شرم رُباب
پشت خیمه است قتلگاه حسین

بعد گودال پیش او رفتند
نیزه‌ها بر زمین فرو رفتند

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

04 Jan, 08:47


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_علی_النقی_الهادی_علیه_السلام

از این حرم نفسِ مستجاب را ببرید
هزار فیض، هزاران جواب را ببرید

دعای گوشه نشینان بلا بگرداند
دعای حضرت عالیجناب را ببرید

نگاه سامره‌ایِ امامِ ما کافی است
اگر به حشر بگویند  عذاب را ببرید

قسم به نورِ جبینش که در حضورِ امام
نیاز نیست به غیر، آفتاب را ببرید

برای هر گره‌ی خود  برای هر بن‌بست
هزار چاره‌‌ی دور از حساب را ببرید

من آن خسم که به دستان سیل می‌گردم
به آن حرم منِ خانه خراب را ببرید

 
میانِ کوچه امامم نفس نفس می‌زد
حیا کنید  زِ دستش طناب را ببرید

امام و بزم حرام و چرا نمی‌گویند
که از مقابل آقا شراب را ببرید

کشیده بر جگرش زهر شعله، اما گفت:
که جدم آب نخورده‌است آب را ببرید

حکیمه خواهر او دید دست و پا زدنش
کنار او پسری دل کباب را ببرید

صدا زدند برای تنِ مبارک او
گل و گلاب و کفنهای ناب را ببرید

میان کرببلا خواهری صدا می‌زد
که هلهله نکنید، اضطراب را ببرید

اگر به مرکب خود می‌دهید حرفی نیست
دو جرعه هم سوی گودال آب را ببرید

از آنطرف سرِ اصغر به نیزه می‌آید
از این طرف روی ناقه رُباب را ببرید

(حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۱۵)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

01 Jan, 14:53


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_امام_محمدباقر_علیه‌السلام

ای عشق بیا صاف نما باده‌ی ما را
بر باد بده این سرِ اُفتاده‌ی ما را
تا قلبِ مدینه برسان جاده‌ی ما را

صد شور در این بزم مهیاست مبارک
شادیِ علی  شادی زهراست مبارک


صد داغ اگر بر دل پروانه نشاندند
آخر به لبش آتش میخانه نشاندند
ما را به مدینه درِ این خانه نشاندند

در کوی علی در گذرِ فاطمه هستیم
تا هست نفس پشت در فاطمه هستیم


جمعیم چو مژگان همه بر گِرد خیالش
تا پنج نفس جلوه کند حق به جمالش
تا خونِ مرا باز کند عشق حلالش

شد عطر خدا در شب گیسوی تو پیدا
ای پنج تن از آینه‌ی روی تو پیدا


انگار که در زُلف تو شب ریخت خداوند
نام تو که بردیم رطب ریخت خداوند
صد چشمه عسل بینِ رجب ریخت خداوند

در اول این ماه شب قدرِ من آمد
سوگند که ای عشق حسن در حسن آمد


از زمزم چشمان تو در زمزمه زهرا
ای عین علی عین محمد همه زهرا
ای نام تو نقش جگرِ خاتم زهرا

وصف تو شنیدیم و دگر خواب نداریم
ما خانه به دوشان غم سیلاب نداریم*


امروز نشستیم تماشای حسن را
تا در تو ببینیم سراپای حسن را
تو آمده‌ای پر بکنی جای حسن را

بُرده‌است نگاهی دلِ دلداده‌ی ما را
ای خلق ببینید حسن‌زاده‌ی ما را


این باده که از جام حسین است  حسین است
این عشق سرانجام حسین است  حسین است
این جلوه‌ی اسلام حسین است  حسین است

دنیای من عقبای من از توست محمد
تلفیق حسین و حسن از توست محمد


موسی نشود آنکه کلیمِ تو نباشد
عیسی نشود هرکه مقیم تو نباشد
آن کس که سویِ دست کریم تو نباشد

هیهات که از عشق خبر داشته باشد
باید که فقط بر تو نظر داشته باشد


صد چشمه‌ی توحید لب بام تو جوشید
علم و ادب و معرفت از نام تو جوشید
اندیشه‌ی شیعه که در ایام تو جوشید

آنقدر تناور شده از باد نلرزد
این کوه محال است که از داد بلرزد


ای خوش به نفس‌های گدایی که تو داری
در دست علی زلفِ رهایی که تو داری
ما را برسان سمت خدایی که تو داری

لب را بگشا عِلم به حیرت بنشیند
تا گَرد از آیین محبت بنشیند


پیغمبری و مومن قرآن تو گشتیم
گفتیم علی جان و مسلمان تو گشتیم
تا سبز از اندیشه‌ی باران تو گشتیم

حیرت زده‌ی منبر تدریس تو هستیم
ما شیعه‌ی انوار احادیث تو هستیم


ما درس تو خواندیم  از این خاک گذشتیم
نِی‌نِی که غلط بود از افلاک گذشتیم
از پیش بقیع با جگر  چاک گذشتیم

ای دربه در اهل حرم بین خرابات
ای شانه‌ی تو تکیه گهِ عمه سادات


در کرببلا آنهمه بیداد کشیدی
از شام و غم قافله فریاد کشیدی
از داغ رقیه چقدر داد کشیدی

بر سینه زدی بسکه زِ غم  مُشتِ تو خون شد
در کندن قبرش نوک انگشت تو خون شد

(حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۱۲)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

21 Dec, 18:28


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام‌الله

عشق ای آتش حیرانی ما
شانه‌ای کش به پریشانی ما

ما در اندیشه‌ی گیسوی توایم
داشت حق بی سرو سامانی ما

کفر نعمت نبوَد باده بریز
 تا شود گرم غزل‌خوانی ما

هفت خطیم در این بزم شراب
خط بزن روی مسلمانی ما

ما نرفتیم و نخواهیم بهشت
در نجف _مقصد پایانی ما_

می‌زنیم از مِیِ انگورِ ضریح
که رسد نعره طوفانی ما

همه‌ی عشق  ظهور زهراست
 نان ما نان تنور زهراست


آینه آینه پیداست علی
جلوه در جلوه هویداست علی

هرچه گفتند و نوشتند از او
بازهم پشتِ معماست علی

اگر این است که احلی است مرا
اگر این است که حلواست علی

در سه آئینه خدا را دیدیم
در سه آئینه چه اعلاست علی

هرکجا هست علی فاطمه هست
مصطفی فاطمه زهراست علی

تا سه دفعه به علی جلوه کند
رو به او غرق تماشاست علی

غرق در یاد خودش فاطمه است
قبل میلاد خودش فاطمه است


ای شفاخانه‌ی سرمد دستت
روی دستان محمد دستت

همه‌ی عشقِ پیمبر این است
خم شود تا که ببوسد دستت

دست تو روی سرِ آل‌الله
ای نوازشگر احمد دستت

دست تو پشت علی بود که بود
از خداوند موید دستت

دست تو دست علی بود به رزم
هرچه زد تیغ علی، زد دستت

نور اشراق جلی با زهراست
شرف‌الشمس علی یازهراست


رجزِ معرکه‌ها فاطمه بود
نقش شمشیر خدا فاطمه بود

مرتضی بود به میدان، اما
کار با نعره‌ی یا فاطمه بود

چه خیالی  چه ملالی از خصم
با علی در همه‌جا فاطمه بود

عبدُوَدها به زمین اُفتادند
پشت هر معرکه تا فاطمه بود

معنی نقطه‌ی فاء مولا بود
مصدر نقطه‌ی باء فاطمه بود

نفسش قوَّت بازوی علیست
فاطمه  تیغِ دو پهلوی علیست


آمدی معنی مادر باشی
گرچه جا داشت پیمبر باشی

چارده بار تجلی کردی
خواست حق تا که مکرر باشی

ای تو "هُم فاطمه‌ی اهل کساء"
مُهرِ حق است که مِحور باشی

حق فقط نام تورا گفت که از
هرچه گفتیم فراتر باشی

آمدی اُمِّ حسن اُمِّ حسین
با علی تاکه  برابر باشی

مثل تو عشق کجا می‌بیند
کور هم نورِ تو را می‌بیند


مردِ این راه جگر می‌خواهد
سرِ ما هست اگر می‌خواهد

آن حرم‌ها و حرامی؛ هیهات
عمه‌جان باز سپر می‌خواهد

همه‌جا فاتحِ میدان ماییم
شیوه‌ی جنگ هنر می‌خواهد

آی سربازِ ولایت، امروز
این خلیل است تبر می‌خواهد

به نفسهای حسن نصرالله
راهِ ما جان دگر می‌خواهد

نقش سربندِ همه فاطمه است
رمز ما فاطمه یا فاطمه است


ای زمین صبح ظفر نزدیک است
تاکه زهراست سحر نزدیک است

شیعه پرورده‌ی دست زهراست
شیعه برخیز خبر نزدیک است

آی ای آل معاویه بدان
ضربه‌ی تیغ دوسَر نزدیک است

وعده‌ی صادق سوم صهیون!
وقت مرگت چقدر نزدیک است

یک قدم مانده که تاقدس رسیم
امر مولا به نظر نزدیک است

وقت لبیک سلیمانی  هاست
فتح با پیر خراسانیِ ماست

(حسن لطفی ۴۰۳/۱۰/۰۱)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

21 Dec, 08:04


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام‌الله

از نجف آمده‌ام از نجف آبادِ علی
تا بخوانم همه جا نادِعلی نادِعلی
من و ایوانِ علی پنجره‌فولادِ علی
که علی عشق ، علی جام ، علی باده علی

هرکه شد غرقِ علی دید علی فاطمه است
مرتضی مثل کسی نیست ولی فاطمه است


باید از خلق چهل سال جدا بنشیند
تا چهل سال فقط پیشِ خدا بنشیند
هِی به معراج رَوَد هِی به دعا بنشیند
چله‌ای آخرِ سر غارِ حرا بنشیند

تا خدا هرچه که دارد به پیمبر بدهد
تا به قرآنِ خودش سوره کوثر بدهد


باید او عینِ پیمبر  خودِ خاتم باشد
باید انگار خداوند مجسم باشد
باید او معنیِ اسلام مُسَلم باشد
جمع اسما‌ء خدا جامعِ اعظم باشد

باید این مرد علی باشد و حیدر بشود
تا که با حضرتِ صدیقه برابر بشود


مادرِ آخرت آمد که به دنیا برسد
خاکِ لب تشنه مُهیاست که دریا برسد
مریم و آسیه و هاجر و حوا برسد
فاطمه آمده تا اینکه به زهرا برسد

 نقطه‌ی فا به بَرِ نقطه‌ی باء آمده است
آی جبریل بخوان مادرِ ما آمده است


چارده مرتبه حق گفت که تنها زهراست
چار علی چار محمد همه زهرا زهراست
یک حسین و دو حسن این سه به یکجا زهراست
حضرتِ جعفر از او حضرت موسی زهراست

او که مادر شده بر سرورِ پیغمبرها
پس بگو نیست مگر مادر پیغمبرها


هرچه جبریل پریده نرسیده‌است به او
هرکجا عقل دویده نرسیده‌است به او
کعبه از حج که رسیده نرسیده‌است به او
سینه را باز دریده  نرسیده است به او

فاطمه کعبه شده مکه اسیرش باشد
خواست تا کعبه فقط جایِ امیرش باشد


چادرش را که تکان داد جهان پیدا شد
اولین بار که خندید زمان پیدا شد
آمد از پیشِ خداوند و مکان پیدا شد
تا به لب گفت علی جان  ضربان پیدا شد

آفرینش شده خم بوسه زند خاکش را
 دید چشمانِ نبی معنیِ لولاکش را


کیست او اینکه رسیده به تماشای خودش
امتحان داده ولی قبلِ خودش جای خودش
هیچ کس نیست شبیهَش بجز آقای خودش
تا خداوند ببیند رُخِ زهرای خودش

او که آمد به زمین سجده بر آدم کردند
شد زمین هرچه که از باغ جنان کم کردند


او رحیم است خدا هم کرمش فاطمه است
ذوالفقار است علی و دو دمش فاطمه است
هرکه از تیره‌ی  مولاست است غمش فاطمه است
دلِ او شد حرم و در حرمش فاطمه است

تا گرفتیم از این سینه نشانیِ تو را
یافتیم از دلِ خود قبرِ نهانیِ تو را


پایِ انوارِ تنورِ تو که مهمان بشویم
تازه سلمان شده و  تازه مسلمان بشویم
ما که بر راه توئیم آنچه شدی آن بشویم
مثل تو پای ولایت همه طوفان بشویم

 تا علی هست  همه یک رگِ غیرت داریم
به تو سوگند که ما عِرقِ ولایت داریم


چه غم از  حادثه‌ها پیرِ خراسانی هست
چه غم از این همه غم غیرتِ ایرانی هست
آی ای خصم زبون  خونِ سلیمانی  هست
منتظر باش که یک سیلیِ طوفانی هست

منتظر باش که تیغِ عَلَوی تر گردد
«رفته سردار نَفَس تازه کند برگردد»

(حسن لطفی ۹۸/۱۱/۲۵)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

21 Dec, 08:03


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام‌الله

گرچه در سِرِّ هوالهو همه‌ی ها زهراست
گرچه در جانِ حرا چله‌ی اِحیا زهراست
گرچه در عینِ علی معنی اَعلی زهراست
 گرچه در معنیِ لولاک معما زهراست

بنویسید فقط حضرتِ زهرا زهراست


آنکه در ذائقه‌ی عشق تصرف کرده‌است
آنکه پیش از قدم خویش تشرف کرده‌است
آنکه در قامت یک نور توقف کرده‌است
شب معراج خودش سیب تعارف کرده‌است

تا بدانند چرا اُمِ‌ابیها زهراست


از خدا جلوه‌ی او گرمِ دل‌آرایی بود
موقع آمدنش عشق تماشایی بود
عرش تا فرش فقط غرقِ شکوفایی بود
آنکه در گوش خدیجه خودِ لالایی بود

قبل میلادِ خدیجه به تماشا زهراست


دید حق نور فقط نور جهان می‌خواهد
قلبِ بی جانِ زمین یک ضربان می‌خواهد
دید حق ظلمت مکه فوران می‌خواهد
جمع احمد و علی ، فاطمه‌جان می‌خواهد

گفت ای جهل و خرافات مهیا زهراست


دختری آمده تا زن به کمالش برسد
تاکه زمزم به تماشای زُلالش برسد
تا پیمبر به جوابش به جلالش برسد
صلواتی که خدا داده به آلَش برسد

تا ببینند همه کار فقط با زهراست


 آمده تا بنشیند به شبستان علی
آمده تا برود باز به قربان علی
تا که نُه‌سال شود بی سرو سامان علی
تا بسازد فقط او با نمک و نان علی

تا بمیرند حسودانِ علی تا زهراست


شیر وقتی که به سر ، تیغِ دوسر می‌چرخاند
مثل گرداب سر و دست و سپر می‌چرخاند
گِرد خود دست خدا کوه و کمر می‌چرخاند
درِ خیبر به رویِ دست اگر می‌چرخاند

همه دیدند رجزهای علی یازهراست


آب را مهریه‌اش ساخت که باران بشود
دو سه خرما به کسی داد که سلمان بشود
چادرش داد که یک قوم مسلمان بشود
او رضا داد به ما ، کشورم ایران بشود

مادر اینهمه آلاله‌ی زیبا زهراست


مادری کرد و به ما لطف ، فراوان کرده
با حسینش همه را مستِ حسن جان کرده
کربلا را جگرِ مردم ایران کرده
خاکِ ما را حرمِ شاه‌خراسان کرده

به شهیدان حرم زمزمه‌ی ما زهراست


گفته بودیم به این خصم خزانش برسد
صبر کردیم فقط تا هیجانش برسد
رخش بر رستم و آرش به کمانش برسد
انتقامی که بزرگ است زمانش برسد

لب اگر تر بکند نعره‌ی ما یازهراست

(حسن لطفی ۹۹/۱۱/۱۴)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

21 Dec, 08:02


بسم‌الله الرحمن الرحیم
اَللّهُمَّ‌صَلِّ‌عَلی‌فاطِمَة‌وَاَبیها‌و‌بَعْلِها‌وَبَنیهاو...
#ولادت_حضرت_زهرا_سلام‌الله


داریم به دل گرمیِ طوفانِ نجف را
داریم به لب مِدحَتِ سلطانِ نجف را
داریم به سَر سجده به ایوان نجف را
خوردیم فقط شُکرِ خدا نان نجف را

ما نانِ علی خورده نمک گیرِ غدیریم
سوگند به زهرا همه درگیرِ غدیریم


باید به درِ خانه‌ی زهرا بنشینیم
تا لطفِ خدا را به تماشا بنشینیم
تا در خُنکِ سایه‌ی طوبی بنشینیم
تا ظِلِّ قیامت همه بالا بنشینیم

بوسیدنِ دستانِ شما واجب عینی است
تعظیمِ تو بر شیرِ خدا واجب عینی است


دستی که زده بوسه پیمبر فقط این است
آن دخترکی که شده مادر فقط این است
کُفوی که شده معنیِ حیدر فقط این است
یاسی که شده قبله‌ی قمصر فقط این است
 
خانم حرمی از تو در این سینه خدا ساخت
از نورِ شما یازده آئینه خدا  ساخت


بالاتر از آن خط که نوشتند تو هستی
مدحی که نخواندند و نگفتند تو هستی
با نقطه‌یِ با ، نقطه‌یِ پیوند تو هستی
آئینه قَدی خداوند تو هستی

چیزی بِجُز از نورِ خداوند نداری
سوگند که ای آیِنه مانند نداری


بانو چه شگفت است هُبوتی که تو داری
قدر است چه قدری ملکوتی که تو داری
یا جمع جلال و جبروتی که تو داری
صد رشته قنات است قنوتی که داری

با تیغ به تو تکیه کُنَد شیرِ خداوند
ای خطبه‌یِ تو غیرتِ شمشیر خداوند


از روزِ ازل هر تپشت یادِ علی بود
نَبْضَت ، ضربانت ، نَفَسَت نادِ علی بود
این هشت فلک فاطمه آبادِ علی بود
خانم همه‌ی حرفِ تو فریادِ علی بود

از ریشه‌ی آن چادر اگر ریشه‌ی شیعه است
از خطبه‌ی بُرَّنده‌ات اندیشه‌ی شیعه است


در سینه اگر آتشی از شورِ تو داریم
در دست اگر رأیتِ منصورِ تو داریم
ما چشم فقط جانبِ منشورِ تو داریم
دردیم چه غم ، نورِ علی نورِ تو داریم

از بارِشَت ای ابر ، پُر از لاله شد این باغ 
از لطفِ نگاهِ تو چهل ساله شد این باغ


هرجا که بلنداست به زیرِ قدم ماست
بر هرچه سه تیغ است شکوهِ عَلَم ماست
هر بیش که دارند در این پهنه کم ماست
"موجیم که آسودگیِ ما عدم ماست"

ما درس جز از محَضرِ اسلام نگیریم
"ما زنده به آنیم که آرام نگیریم"


هر بادِ مخالف شده جوشن به تنِ ما
هر لاله توان داد به برخاستنِ ما
با ماست همیشه نَفَسِ بُت شکن ما
در سایه‌ی زهراست تمامِ وطنِ ما

صائب چه خوش آورد زِ شرحِ جگرِ ما
"آسایش منزل نَبُوَد در سفرِ ما"


یکروز از این ظلمِ گران هیچ نمانَد
از دشمنِ اسلام نشان هیچ نمانَد
از آلِ فلان آلِ فلان هیچ نمانَد
از حسرتِ این پیر و جوان هیچ نمانَد

یکروز از این دل پَرِ پرواز بسازیم
در خاکِ بقیع چار حرم باز بسازیم


گفتید که : سرگرمِ پریشانیِ خویشم
سرخوش زِ سبویِ غمِ پنهانی خویشم
شرمنده‌ی جانان زِ گران جانی خویشم
دلبسته‌ی یارانِ خراسانی خویشم

یارانِ خراسانی‌ات امروز بگوشند
لب تر بکنی پایِ شما مرگ بنوشند

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Dec, 08:25


برادر عزیزم
جناب آقای کربلایی فریدون کریم‌پور

درگذشت فرزند دلبندتان را خدمت شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض نموده و از خداوند منان برای شما صبر را خواستارم.

انشاالله روح آن عزیز از دست رفته با حضرت قاسم‌ابن‌الحسن علیه‌السلام محشور باشد.

حسن لطفی

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Dec, 13:27


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#وفات_حضرت_ام‌البنین_سلام‌الله

مادرِ اندوه‌ها بی‌بیِ غم اُم‌البَنین
بی نفس بی همنفس ای بی حرم اُم‌البَنین

ما گرفتاریم، اما از گرفتاری چه غم
تا تو را داریم در هر بیش و کم اُم‌البَنین

ما چه می‌خواهیم غیر از ریشه‌های چادرت
روزِ محشر جمعِ ما و یک قسم: اُم‌البَنین

جانِ ما این مادر است و   جان ما آن مادر است
تا که دم یا‌فاطمه است و باز دم اُم‌البَنین

ای پس از زهرا  پس از آتش  پس از در ، فاطمه
ای برای فاطمه هم محترم اُم‌البَنین

ای جوانمُرده کمی هم از جوانِ خود بخوان
می‌رسد هِی واحسینت پشتِ هم اُم‌البَنین

در  مدینه بودی اما این سه‌شعبه زد تو را
چشمِ خون، مشکِ تُهی ، دستِ قلم اُم‌البَنین

از زمانی که شنیدی کم‌کم  عباسِ تو ریخت
می‌خوری هِی بر زمین در هر قدم اُم‌البَنین

سربه‌زیری مثل زینب، شرمگین مثل رُباب
ای فدای گریه‌هاتان پیشِ هم اُم‌البَنین

چشمِ عباس و گلویِ اصغر و قلبِ حسین
ای بمیرد حرمله با این سه غم اُم‌البَنین

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۲۳)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

05 Dec, 11:52


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
 شام شهادت، #غسل
روضه حضرت عباس سلام الله علیه

شب بود و از خون‌گریه‌هایش ماه می‌سوخت
عکس علی در چاه بود و  چاه می‌سوخت

تنهاست...، دارد می‌کشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه می‌سوخت

از بس‌که آتش داشت در سینه عرق داشت
می‌خواست تا آهی کشد که آه می‌سوخت

تنها خیالی را میانِ خانه می‌شست
طوری که پیش او رسول‌الله می‌سوخت

اسما بریز آب روان باید بشوید
آن خانمی را که در آن درگاه می‌سوخت

عمداً فرستاده حسن را سوی سلمان
از بسکه با  اُماه یا اُماه  می‌سوخت

در بینِ دندان  آستین را داشت زینب
خود را حسینش گاه می‌زد گاه می‌سوخت

دستش به پهلو زد ،سرش را زد به دیوار
از زخمهای همسری همراه می‌سوخت

دستش به بازو خورد ای لعنت به قنفذ...
می‌زد نفُس می‌گفت: یافتاح  می‌سوخت

خون می‌چکد از سنگِ غسل، از شانه، تابوت
در زیر کوهِ داغ گویا کاه می‌سوخت

* *

از علقمه هم آب را می‌بُرد عباس
در بین گهواره لبی جانکاه می‌سوخت

با مَشک، سقا در میان راه می‌ریخت
بی آب سقا  در میان راه می‌سوخت

با سر عمو اُفتاد زهرا بود و می‌دید
در شعله  زُلفِ خیمه‌های شاه می‌سوخت

آتش، حرامی، تازیانه، چنگ، سیلی
گیسوی طفلی رو به قربانگاه می‌سوخت

وقتی سرش را دید کج خورده به نیزه
زینب تمام راه  با این ماه می‌سوخت

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۵)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

04 Dec, 14:59


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه ،روضه وداع

با تو برای من غم عالم نماندنی است
با من بمان که با من و تو  غم نماندنی است

این غم کجا برم که برایم میان شهر
یک یار مانده است که آن هم نماندنی است

گفتم طبیب آمد و تا دید وضعِ در
برگشت و رفت و گفت مریضم نماندنی است

پهلو و سینه، صورت و بازو، عزیز من
با این همه جراحت مبهم نماندنی است

مرهم گذاشت زینب و دادت بلند شد
با گریه گفت این تن درهم نماندنی است

مثل خیال گشته‌ای و گفت بسترت
بیهوده است افاقه‌ی مرهم..‌. نماندنی است


سهمِ حسین بی کفنی شد، کفن چه سود ؟
وقتی کفن نه پیرهنی هم نماندنی است

تا فرصت است بوسه بگیر از حسین که..
از زخمِ نیزه‌های دمادم نماندنی است

بوسه بگیر از بدنش که همین بدن
 زیر هزار ضربه‌ی محکم نماندنی است

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۱۴)


#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

04 Dec, 13:25


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه

اُمید خاک و خورشید تا ابر و باد زهراست
حاجاتِ هیچ ما و   لطفِ زیاد زهراست

تنها نه دست ما را پُر کرده است امروز
چشم امید ما در روزِ معاد زهراست

ما همچو برگ ریزان  چون ابرها گریزان
آورد آنکه ما را  در اتحاد زهراست

ارث از مکارمِ او  برده است هر امامی
آری کریم زهرا  آری جواد زهراست

آن‌کس که وقت فتنه  بازیِ خصم روکرد
آن‌کس که فرصتی بر  دشمن نداد زهراست

در زیرِ چادرِ او  حرف از شکست، هیهات
بی او تنفسِ ما یک دم مباد، زهراست!

وقت مصاف مولا می‌رفت با دل قرص
می‌دید آنکه پشتش می‌ایستاد زهراست

ای شهرِ سرد و سنگی بی مهری و دو رنگی
آنکه تو را درآورد از انجماد زهراست

ما را یتیم کرده آن کس که زد به رویش
یک عمر گریه زهرا  یک عمر داد زهراست

هیزم به روی هیزم  تا دید گفت مقداد
اینکه به پشت در هست ای قومِ‌عاد  زهراست

گردیده بود قنفذ  همدست با مغیره
آنکه میان این دو  در خون فتاد زهراست

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۹/۱۴)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

30 Nov, 12:28


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
زبان حال حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام

ای خسته‌ی دل خسته‌ی آزار کشیده
در پایِ علی زحمتِ بسیار کشیده

تو دست به رو داری و من دست به خواهش
کارِ من و تو هر دو به اصرار کشیده

پیداست از این دستِ به جا مانده که زهرا
تا پشتِ درِ خانه تنی زار کشیده

فهمیده‌ام از لمسیِ دستانِ تو ، شانه
از بازویِ اُفتاده‌یِ تو کار کشیده

میترسم از این آه ، که این شیشه بریزد
بر سنگِ زمین سینه‌ات انگار کشیده

تو چهره بپوشان ولی این کوچه به من گفت
این گونه‌یِ آشفته به دیوار کشیده

اُمید ندارم به خود از درد نپیچی
پهلویِ تو بد جور به مِسمار کشیده

من می‌نگرم بر توو میبینم از این شام
دستی نوه‌ات را سرِ بازار کشیده

انگار شبیه تو شدن جُرمِ بزرگی ست
کارِ توو او هر دو به انظار کشیده

خون میچکد از ناخنش و حال ندارد
آنقدر که از تاولِ پا خار کشیده

برخاست که یک جمله بگوید به عمویش:
گیسویِ مرا چند طلبکار کشیده

هربار که گفتم سرِ بابام نیاُفتَد
خوردم زِ سنان پیشِ تو هر بار کشیده

کم بود ببینی که حرامی به کنیزی
در خانه‌اش از دخترکت کار کشیده

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

30 Nov, 12:27


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
از زبان حضرت زینب(سلام الله)

زودتر کاش بمیرم زِ غم اما چه کنم
مانده‌ام با تنِ تو با چه کنم با چه کنم

خواستم تا که نَگِریَم به کنارِ بابا
خواستم تا که نَگِریَم به تو اما چه کنم

گریه سخت است به مَردِ تو ولی می‌گِرید
زیر لب زمزمه‌اش این شده ، زهرا چه کنم

از سرِ شب که زدی شانه به مویم به لبت..
..خون به جایِ نَفَست آمده حالا چه کنم

بسکه خون می‌چکد از پیرهنِ تازه‌ی تو
بارها گفته‌ام ای وای که بابا چه کنم

دیدم آن روز چه آمد به سَرَت در آتش
مانده بودم که در آن همهمه تنها چه کنم

در و دیوار به هم خورد و تو را خُرد نمود
می‌شنیدم نَفَست را که خدایا چه کنم

من به دنبالِ تو و فکرِ همه کُشتنِ تو
کَس نمی‌گفت که در زیرِ قدمها چه کنم

پلکِ سرخِ تو قرار است مگر وا نشود
تو بگو با دلِ دلتنگِ تماشا چه کنم

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

30 Nov, 07:34


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
در و دیوار

 در کنده شد از جا و سَرِ شعله زدن داشت
از هیزم از آتش و از دود سخن داشت

شد سرخ به جایِ همه از فرطِ خجالت
میخی که نگاهی به من و گریه‌ی من داشت

برخواست کمر بندِ علی ماند به دستش
انگار نه انگار که صد زخم به تن داشت

وقتی که جماعت به سرش ریخت زمین خورد
وقتی که زمین خورد نگاهی به حسن داشت

جا پای مغیره به روی چادرش اُفتاد
از سينه‌ی خوردش خبری مطمئِنَن داشت

در خانه و در کوچه و حتی دمِ مسجد
ای وای که قنفذ همه جا دست بزن داشت

این دست شکستن عرقِ شهر درآورد
اين طور کشاندن به خدا داد زدن داشت

كابوس نميكرد رها حالِ حسن را
یک عمر فقط ناله‌ی نامرد نزن داشت

مانند حسینش شده محسن ، جگرش سوخت
میگفت علی محسِن ما کاش کفن داشت

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

30 Nov, 07:29


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#فاطمیه
#امام_زمان_عجل‌الله

تا کجا سامان نیابیم و پریشانی کشیم
تا به کِی تلخیِ این شبهایِ طولانی کشیم

نوبتِ ما می‌شود آیا ؟ به ما هم سر زنی
رد شو از اینجا که بر راه تو پیشانی کشیم

ما نفهمیدیم کِی ما را صدا زد فاطمه
مِنَتِ این لطف را با چشمِ بارانی کشیم

شرط یاری تو را فهمیده‌ام قبل از خودت
باید اول بارِ این یارِ خراسانی کشیم

می‌شود در وقت جان دادن رضا را دید و مُرد
دست از غیرش اگر چون مَرد سلمانی کشیم

دستِ ما را رو نکردی دست رد کار تو نیست
دستگیری کن که دست از هرچه می‌دانی کشیم

وای بر ما ما نمردیم  و شنیدیم از غمت
زخم این شرمندگی داغِ گرانجانی کشیم

مادرت غش کرد وقتی روضه‌ی تو شام شد
باید امشب داد زد تا دردِ ویرانی کشیم

تازه می‌فهم اگر طفلِ یتیمی گُم شود
می‌شود صد خار را از بین دامانی کشیم

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:50


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیه‌السلام

پا را به رویِ چادرش ای پَست نزن
ما را تَهِ این کوچه‌ی بن‌بست نزن
دستت شکَنَد مرا بزن سخت ، ولی
نامرد به ناموسِ علی دست نزن

(حسن لطفی)
#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:50


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیه‌السلام

بر زخمِ دلم به خنده‌ات نیش نزن
ای دست ، قلم شوی از این بیش نزن
او طاقتِ برگِ گُل ندارد نامرد
تو سنگی و او آینه  کُشتیش  نزن

(حسن لطفی )

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:49


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیه‌السلام

آئینه‌ی قیمتیِ بابا برخیز
ای زخمیِ غیرتیِ بابا برخیز
حالا چه جوابی بدهم در خانه
ای وای امانتیِ بابا برخیز

(حسن لطفی )

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:49


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیه‌السلام

این سینه اگر تاب خورَد میسوزد
این چشم به مهتاب خورَد میسوزد
از طرزِ تَیمُمَت همه فهمیدند
این زخم اگر آب خورَد میسوزد

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:49


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیه‌السلام

بالی که شکست ، آشیانه نرسد
مرغی که زمین خورده به لانه نرسد
از من که گذشت  مادری باز ای کاش
بر شانه‌ی کودکش به خانه نرسد

(حسن لطفی )

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:49


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
#رباعی
از زبان امام حسن علیه‌السلام

از تابش مستقیم هم میسوزد
در سایه‌ی یاکریم هم میسوزد
زخمی که به رویِ مادرم افتاده
از رد شدن نسیم هم میسوزد

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:49


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
کوچه_از زبان امام حسن علیه‌السلام

شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد

غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد

جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم
که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد

کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد

نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را
که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد

به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد

سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم
وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد

میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت
خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد

دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم
تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:49


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
کوچه_امام حسن(علیه السلام)

بر شانه‌اش می‌آورد بانو نیافتد
آرام تا این شمع از سوسو نیافتد

پروانه بود و دورِ مادر چرخ می‌زد
حتی نگاهی بر جلالِ او نیافتد

تا دید می‌آید حرامی سویشان گفت
ای کاش راهِ نانجیب این سو نیافتد

خیلی حواسِ مجتبیٰ جمع است اینجا
زخمی دگر این دفعه بر بازو نیافتد

وقتی که زد سیلی تقلا کرد طفلی
یعنی اگر اُفتاد هم با رو نیافتد

پهلویِ او تازه شکسته بود اُفتاد
اما نشد بر خاک از پهلو نیافتد

ای کاش دیوارِ گذر احساس هم داشت
ای کاش جایِ سنگ بر اَبرو نیافتد

یکروز در گودال هم می‌گفت مادر
زینب بیا از رویِ زین با رو نیافتد

قاتل رسید و مادرش فریاد می‌کرد
ای کاش بر این سینه با زانو نیافتد

ای کاش آبی رویِ این لبها بریزد
یا اینکه دستش بر سرِ گیسو نیافتد

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:48


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
از زبان حضرت زهرا(سلام الله)کنار مزار پیامبر اکرم صلی الله

اگرچه سایه‌ای از دخترت به جا مانده
رسیده‌ام که بگویم قرارِ ما مانده

رسیده‌ام سرِ خاکی که سایه بانش ریخت
نِشسته‌ام ؟ نه قد و قامتم دوتا مانده

یکی دو روز فقط صبر کن ؛ کنارِ توأم
که چند نیمه نفس بینِ ما دوتا مانده

دلم برایِ علی شور میزَنَد تنها....
برای او فقط این یارِ بی صدا مانده

مسیرِ خانه‌ی‌مان تا مزارِ تو سُرخ است
جراحتی‌ست که در پهلویم به جا مانده

مدد زِ شانه‌ی طفلم گرفته می‌آیم
به چهره‌ام اثرِ دستِ بی‌حیا مانده

هنوز هم همه‌ی سرفه‌های من خونیست
هنوز هم به رُخَم ردِّ شعله‌ها مانده

تمامِ روز فقط حرفِ زینبم این است :
که رویِ چادرِ تو چند جایِ پا مانده

بس است شِکوه‌ام و داغ‌هایِ من بگذار
نمک به زخم زنم داغِ کربلا مانده

نشسته بینِ خرابه در انتظارِ پدر
دو پلکِ بی رمقش سمتِ نیزه‌ها مانده

زبان گرفته که سربارِ عمّه‌اش شده است
از آن شبی که از آن قافله جدا مانده

صدایِ عمّه‌یِ خود را دگر نمی‌شنود
فقط نه این  چقدر زیرِ دست و پا مانده

به عمّه گفت که عمّه بِگَرد می‌یابی
به قَدِ من به گمانم که بوریا مانده

(حسن لطفی)

#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
#یاشبیر
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Nov, 09:48


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
امام حسن علیه‌السلام_کوچه

غم می‌وزید شادیِ ما مختصر کُنَد
شب می‌رسید کامِ مرا تلخ تر کُنَد

کو مَحرمی که بر درِ این خانه سر زَنَد
کو مَرحمی که بر جگرِ ما اثر کُنَد

مادر که می‌رود همه‌ی خانه بی کَس‌اند
مادر که هست خنده از اینجا گذر کُنَد

باشد‌ ، مریض هم شده باشد به خانه‌ات
کافیست در نماز که چادر به سر کُنَد

او هست نانِ تازه و گرمیِ خانه هست
کافیست در قنوت دعایی اگر کُنَد

من روضه خوانِ خویشم و دیدی که روزگار!
آتش نکرد آنچه که غم با جگر کُنَد

نامردِ شهر با همه ولگردها رسید
تا که تمام قصه‌یِ دیوار و در کُنَد

گردن کشید ...دید علی نیست...شیرشد
تا بی خیال طعنه زنَد خنده سر کُنَد

اول قباله‌یِ فدک از دستِ ما گرفت
می‌خواست تا غرورِ مرا خُرد تر کُنَد

محکم گرفته مادرِ من چادرش ، ولی
فرصت نشد که دست به رویش سپر کُنَد

عمدا میانِ تنگیِ کوچه کشیده زد
تا ضربِ دستِ او دو برابر اثر کُنَد

یک تن میانِ چند نفر حرفِ ساده نیست
مادر زدن به پیش پسر حرف ساده نیست

(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_طفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Nov, 13:14


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه ، شهادت

زود ما را می‌خرند اهل کرم زهرا که هست
می‌رسد از دست خوبان دَم‌به‌َدم زهرا که هست

این و آن گفتند روی ما حسابی باز کن
گفتم آنان را: چه غم از بیش و کم زهرا که هست

راهِ ما را فاطمه ترسیم کرده، بعد از این
برنمی‌گردیم حتی یک قدم زهرا که هست

عاقبت دنیا به زیر بیرق ما می‌رود
تاکه می‌سازیم نقش هر علم زهرا که هست

آنکه دارد بیم، همخون من و تو نیست نیست
شیعه پیروز است، بر شامِ ستم زهرا که هست

مستحق یک زیارت نیستیم اصلاً، ولی
نه، نمی‌گردیم دلتنگِ حرم زهرا که هست

سفره‌ی ما نیست خالی، مادریش را ببین
می‌رسد پشت هم از آلِ کرم زهرا که هست

یک مدینه دشمنِ نام علی بود و علی..
..روز و شب می‌گفت ای دنیای غم زهرا که هست

بعد زهرا مادرِ این خانه دیگر زینب است
دشمنش فریاد می‌زد پشت هم زهرا که هست

بعد از این جانی ندارد مرتضی زهرا که نیست
رفت و ای دنیا ندانستی تو هم زهرا که هست

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۶)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Nov, 07:42


با توجه به نظر #مقام_معظم_رهبری و روئیت هلال ماه جمادی #امروز #۱۳جمادی و روز #شهادت امروز میباشد.

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Nov, 06:58


#فاطمیه
از زبان امام حسن مجتبی علیه السلام _بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله

رهایم که نمیسازد همین کابوس و تکرارش
همین خواب پریشان و شب و اندوه و آزارش

پدر ناگفته می داند من این را خواندم امشب از
نگاهِ سر به زیرِ او خجالت های بسیارش

حسین آرام میگرید که می فهمد سکوتم را
ولی زینب مرا کُشته مرا کُشته از اصرارش

به تن پیراهنی دارد که مادر برتنش کرده
لباسی که اناری بود رنگش ، نقشِ گلدارش

لباسی را که فضه بسکه شسته رنگ و رو رفته است
ولی پاره شده پهلویِ آن از جای مسمارش

نشسته با همان چادر که خاکِ کوچه را خورده
به یادِ مادرم اُفتاده ام امشب زِ دیدارش

میان کوچه بودم دستِ من در دست مادر بود
مرا می برد تا خانه مرا با حالِ بیمارش

سرِ راهم حرامی بود و راهی تنگ نالیدم
خداوندا نیافتد بر من و مادر سر و کارش

رسید و مادرم تا نامِ بابا بُرد از خشمش
لبِ خود را گزید و مُشت شد دستِ ستمکارش

به رویم چادر خود را کشید و خواست با چشمم
نبینم ضربِ سنگین را نبینم چشمِ خونبارش

یکی با رویِ دستش زد یکی با پشتِ دستش زد
یکی نقشی به رویش زد یکی هم زد به دیوارش

یکی انداخت از خاک و یکی انداخت از پایش
یکی از چشمها زخم و یکی از چشمها تارش

به دوشم مادرم را می کشیدم گریه ام می گفت
خدایا هیچ طفلی را نساز اینسان گرفتارش
(حسن لطفی۹۴/۱۲/۰۷)
کانال اشعار دکتر حسن لطفی
Telegram.me/yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Nov, 06:58


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
از زبان حضرت علی علیه السلام _بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله

دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم
با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم

اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من
دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم

کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم
کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم

سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت
خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم

عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام
دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم

من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است
داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم

من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب
دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم

دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم
این میخ این در  همه را آب می‌کشم
(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Nov, 06:58


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
بعد از شهادت خانم

مانده‌ام با کودکانِ از غذا اُفتاده‌ام
باز بالایِ سَرَت با بچه‌ها اُفتاده‌ام

بسترت را جمع کردم بسترم را پَهن کُن
دردِ پهلو می‌کشم  من هم زِ پا اُفتاده‌ام

گرچه پُختی خانمم نانی برایِ چند روز
من سه‌ماهی می‌شود از اشتها اُفتاده‌ام

موی خاک و روی خاکی و محاسن غرقِ خاک
آه میبینی مرا که در کجا اُفتاده‌ام
(حسن لطفی۹۵/۱۲/۱۳)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_Hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

15 Nov, 13:28


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
 شام شهادت، #غسل
روضه حضرت عباس سلام الله علیه

شب بود و از خون‌گریه‌هایش ماه می‌سوخت
عکس علی در چاه بود و  چاه می‌سوخت

تنهاست...، دارد می‌کشد آب، آب نه اشک
تا پیش زهرا آب هم در راه می‌سوخت

از بس‌که آتش داشت در سینه عرق داشت
می‌خواست تا آهی کشد که آه می‌سوخت

تنها خیالی را میانِ خانه می‌شست
طوری که پیش او رسول‌الله می‌سوخت

اسما بریز آب روان باید بشوید
آن خانمی را که در آن درگاه می‌سوخت

عمداً فرستاده حسن را سوی سلمان
از بسکه با  اُماه یا اُماه  می‌سوخت

در بینِ دندان  آستین را داشت زینب
خود را حسینش گاه می‌زد گاه می‌سوخت

دستش به پهلو زد ،سرش را زد به دیوار
از زخمهای همسری همراه می‌سوخت

دستش به بازو خورد ای لعنت به قنفذ...
می‌زد نفُس می‌گفت: یافتاح  می‌سوخت

خون می‌چکد از سنگِ غسل، از شانه، تابوت
در زیر کوهِ داغ گویا کاه می‌سوخت

* *

از علقمه هم آب را می‌بُرد عباس
در بین گهواره لبی جانکاه می‌سوخت

با مَشک، سقا در میان راه می‌ریخت
بی آب سقا  در میان راه می‌سوخت

با سر عمو اُفتاد زهرا بود و می‌دید
در شعله  زُلفِ خیمه‌های شاه می‌سوخت

آتش، حرامی، تازیانه، چنگ، سیلی
گیسوی طفلی رو به قربانگاه می‌سوخت

وقتی سرش را دید کج خورده به نیزه
زینب تمام راه  با این ماه می‌سوخت

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۵)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 13:39


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه شب شهادت

خانه‌ را بر سرم از داغِ خود آوار مکن
جارو از فضه مگیر آب شدی کار مکن

تب مکن  لرزه مکن  خوب شو و  خواب برو
لب مگز  حرف بزن  دردِ خود انکار مکن

نان نپز  خاک مگیر  آرد مکن  راه مرو
بسترت جمع مکن  کار به اصرار مکن

به خود از درد مپیچ  آب مشو  چهره نگیر
بغلی باز کن و  حالِ حسن زار مکن
 
نفسی آب بنوش  آه مکش  سرفه مکن
زخمِ خود تازه مکن  مقنعه خونبار مکن

نفسم حبس نمان  آینه‌ام خورد مشو
قسمتم خنده‌ی  نا‌مردمِ بی‌عار مکن

حرفِ تابوت نزن  باز وصیت ننویس
یاد محسن نکن و بر جگرم خار مکن

گفتمت فاصله‌گیر  آتش و بغض و لگد است
حرفی از من نزن و  تکیه به دیوار مکن

گفتم ای در مشکن  شعله نزن  سینه مسوز
زخم،  مسمار مزن  آه که مسمار مکن

بقچه را باز مکن  باز کفن را مشمار
صحبت از غسلِ تن و نیمه‌شبِ تار مکن

دست لرزان و نخ و سوزن و چشمِ تارت
آه ای یار مکن  یار مکن  یار مکن


پیراهن را بسپار و غم گودال نخور
زینبت را نشکن  صحبت دیدار مکن

زینبت زار زند دشنه‌نزن تیغ مَبُر
پیراهن را مکش و زخم تلنبار مکن

جرعه‌ای آب، لبش خشک تنش پامال است
نیزه‌ها را مشکن  این‌همه نیزار مکن

شمر برگرد، گلو را سه نفر بوسیدند
خنجرت بی‌اثر است  اینهمه اصرار مکن

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۳)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 13:29


بسم الله الرحمن الرحیم

#فاطمیه
امام زمان عجل‌الله

مستجاب ربنا هستیم با زهرا فقط
ما هم از اهل کِساء هستیم با زهرا فقط

زائر آن قبر خلوت  کاش می‌دیدم نهان
یک شب آنجا با شما هستیم با زهرا فقط

جان ما، بر وصله‌های چادر مادر قسم
ما به تو وصلیم تا هستیم با زهرا  فقط

نام ما خط خورده بود و مادرت ما را نوشت
پیش چشمت آشنا هستیم با زهرا فقط

خانه‌ی ما هیات است و بیت ما دارالعزاست
ساکن دارالشفاء هستیم با زهرا فقط

اهل عالم  غرق غلفت، گرم سرگرمی  ولی
ما در این دنیا کجا هستیم با زهرا فقط

قلب ما گرم است با نام بلند فاطمه
بیرقی در اعتلا هستیم با زهرا فقط

با دو تیغ غیرت و همت به خیبر می‌زنیم
ذوالفقار مرتضی هستیم با زهرا فقط

بارها رفتیم دوزخ، برد ما را تا بهشت
با خدا هستیم تا هستیم با زهرا فقط

زائر هر پنج تن هستیم و زوار خدا
موقعی که کربلا هستیم با زهرا فقط

سهم فرزندان بد را هم کناری می‌نهد
با خیال جمع ما هستیم با زهرا فقط

مادر است مادر است و مادر است مادر است
حال فهمیدم چرا هستیم با زهرا فقط

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۴)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 08:54


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#فاطمیه
شب و روز شهادت
نذر حضرت فاطمه بنت‌اسد سلام‌الله

ابرها بر سقفِ ما بارانِ نم‌نم ریختند
در میانِ آشیانم یک جهان غم ریختند

خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن
در نگاهِ بچه‌هایم آب زمزم ریختند

یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد
چار طفلم بینِ آغوشِ تو باهم ریختند

تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب
در نفسهایت عزیزم  اسم اعظم ریختند

اشکهایم ای شکسته‌سینه رویت خیس کرد
سرفه‌هایت لکه‌خون‌ها را به رویم ریختند

هم نمی‌آید چرا زخمت ، چرا بهتر نشد
فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند

چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد
چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند

مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت
کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند

فاطمه بنت‌اسد  حالِ عروست را ببین
بر سرِ شیرخدا چند ابن‌ملجم  ریختند

در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند
بارِ شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند

از تو چادرخاکی و از من محاسن روی خاک
تو زمین خوردی  سرِ من خاکِ عالم ریختند

ریسمان بر گردنم بود و تو هم در شعله‌ها
تازه وارد‌ها  سرِ طفلانِ ما هم ریختند

* *

دادم از حالا برای زینبِ بی مَحرم است
آه می‌بیند که در گودال یکدم ریختند

نیزه‌ها با تیغ‌ها بسیار بسیار آمدند
آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند

(حسن لطفی۹۹/۱۰/۲۷)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 08:53


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
شام شهادت

دیگر بعید است این نفس بالا بیاید
باید برای یاری‌اش اسما بیاید

شب بود و باران بود و آب از چاه برداشت
تا که برای شستن دریا بیاید

این مرد خیبر مردِ خندق بود اما
باید برایِ غسلِ او زهرا بیاید

دستش به پهلو خورد زخمِ میخ را گفت
دیدی نشد تا محسنم دنیا بیاید

چشمش سیاهی رفت از بازوی خُردش
باید بماند تا که حالش جا بیاد

پشتِ سرِ هم شستنش را قطع می‌کرد
اما نشد تا بند این خونها بیاید

از بس حسن در آستین دندان فشرده
باید به دادِ حالِ او بابا بیاید

وقتی حسین اُفتاد بر این سینه باید
دستِ شکسته از کفن بالا بیاید

می‌گیرد از دوشِ ابوذر دوشِ سلمان
دنبال این تابوت آقا تا بیاد

تازه زمانِ شستنِ دیوار و در بود
ای کاش می‌شد زودتر فردا بیاید

ای‌کاش می‌شد دِق کند زینب کنارش
طاقت ندارد تا که عاشورا بیاید

طاقت ندارد تا ببیند بینِ گودال
بر روی آن سینه کسی با پا بیاید
(حسن لطفی۹۶/۱۲/۰۱)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 08:53


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
شبِ شهادت

همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می‌گیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب می‌گیرد

بیا به همسرِ خود لحظه‌ای تبسم کن
دلم از اینهمه حالِ خراب می‌گیرد

گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد

عوض شده است در این خانه کارها امشب
حسین پیش لبت ظرف آب می‌گیرد

مواظب نَفَسَت باش ای تَرَک خورده
یواش‌تر که تنت را عذاب می‌گیرد

خدا کند که نبینند پهلوانی را
که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد

سلام می‌کند اما علی از این مردم
فقط زِ خنده‌یِ قنفذ جواب می‌گیرد

ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد
که خانومم به رُخِ خود نقاب می‌گیرد

کسی به سینه‌ی دیوار و در فشارت داد
شبیه آنکه زِ گلها گلاب می‌گیرد

* * * *

سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد
به طفل حق بده این روضه تاب می‌گیرد

<< حسین بی کفن و تو به شام می‌آیی
و بند بندِ تو را التهاب می‌گیرد

تمامِ دُخترکانت گرسنه‌اند اما
خرابه را همه بوی کباب می‌گیرد

همانکه تَرکه‌ی او می‌خورَد به طشتِ طلا
نشسته پیش حسینت شراب می‌گیرد

صدای چوب بلند و صدای نامحرم
میان دست سرش را رُباب می‌گیرد>>
(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 08:53


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
شبِ شهادت

همینکه درد زِ چشمِ تو خواب می‌گیرد
تمامِ جانِ مرا اضطراب می‌گیرد

بیا به همسرِ خود لحظه‌ای تبسم کن
دلم از اینهمه حالِ خراب می‌گیرد

گشوده دخترِ تو آیه‌هایِ قرآن را
نشسته رویِ سرِ خود کتاب می‌گیرد

عوض شده است در این خانه کارها امشب
حسین پیش لبت ظرف آب می‌گیرد

مواظب نَفَسَت باش ای تَرَک خورده
یواش‌تر که تنت را عذاب می‌گیرد

خدا کند که نبینند پهلوانی را
که آستین رویِ ردِ طناب می‌گیرد

سلام می‌کند اما علی از این مردم
فقط زِ خنده‌یِ قنفذ جواب می‌گیرد

ببین به خاکِ سیاهم نشاند آن نامرد
که خانومم به رُخِ خود نقاب می‌گیرد

کسی به سینه‌ی دیوار و در فشارت داد
شبیه آنکه زِ گلها گلاب می‌گیرد

* * * *

سه تا کفن به رویِ دست زینب و غش کرد
به طفل حق بده این روضه تاب می‌گیرد

<< حسین بی کفن و تو به شام می‌آیی
و بند بندِ تو را التهاب می‌گیرد

تمامِ دُخترکانت گرسنه‌اند اما
خرابه را همه بوی کباب می‌گیرد

همانکه تَرکه‌ی او می‌خورَد به طشتِ طلا
نشسته پیش حسینت شراب می‌گیرد

صدای چوب بلند و صدای نامحرم
میان دست سرش را رُباب می‌گیرد>>
(حسن لطفی)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Nov, 08:53


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
شب شهادت

نگاه کن به دو چشمانِ بی قراری که
ندارد از تو جز این ، هیچ انتظاری که

قسم به چشم ترت بد زمانه چشمم زد
و گریه می‌کنم از دستِ روزگاری که

نداشت چشم که نُه سال پیشِ هم باشیم
نگفت: داغِ پدر دیده درد داری که

حسینت آمده ، گیرم بغل کنی او را
برای شانه کشیدن توان نداری که

نرفته از نظرم خاطرات آنروزی...
که ریخت رویِ سرت جمعِ بی شماری که

برای بُردن من آمدند در خانه
برای بُردن آنکه نداشت یاری که

به جای تو برود پشت در ، ولی رفتی
زدند در به تو و میخِ داغداری که

نداد فرصت آنکه به محسنت برسی
نشانده است به پهلوت یادگاری که

از آن به بعد لباست همیشه خونین است
و سینه‌ی تو شکسته است از فشاری که

میان یک در و دیوار و شعله خُردت کرد
گذشت بر تو زمانِ نفَس شماری که

پس از سه ماه فقط  التماس من این است
کمی نگاه ...ندارد نگاه کاری که

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

13 Nov, 12:58


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه  بستر
حضرت رقیه سلام‌الله

کارت شده به جای تماشا گریستن
کارم شده به جای مداوا گریستن

تقسیم کرده‌ایم در این خانه کار را
از تو نفس نفس زدن از ما گریستن

می‌خواستم به زور تبسم کنم نشد
فرقی نداشت خنده‌ی ما تا گریستن

گفتند حق ماست صدای تو نشنویم
ممنوع کرده شهر به زهرا گریستن

حال حسن شده‌است در این خانه تا به صبح
یا بینِ خواب ناله‌زدن یا گریستن

طوری گره زدند به کارم که چاره نیست
جز گوشه‌ای نشستن و تنها گریستن

طوری گره زدند تو را پشت در به میخ
شد کار پهلویت فقط اینجا گریستن

در هِق هِق‌ات مواظب اوضاع خویش باش
خون می‌چکد زِ سینه‌ی تو با گریستن

مرهم گذاشتیم و افاقه نمی‌کند
کارم شده به جای مداوا گریستن


مانند تو سه ساله‌ی این خانه می‌شود
نان شبش زِ دوری بابا  گریستن...

با ناله گفت نیزه نشین  نیزه شاهد است
من را ببین کشانده کجا‌ها گریستن

دعوا سرِ تو بود و مرا این وسط زدند
پای مرا کشید به دعوا گریستن

از روی ناقه بد به زمین خورد دخترت
جانی نداشتم چه رسد تا گریستن

شب بود و زجر آمد و من را کشید و برد
 لو داد جای دخترکت را گریستن

تا گریه‌ام گرفت مرا بیشتر زدند
تاثیر عکس داشت خدایا گریستن

تا قافله رسیدم از از وضع صورتم
شد باز کار قافله‌ی ما گریستن

من خوابِ تو، رُباب ولی خواب اصغرت
دیدیم و حالِ  ما شده حالا گریستن

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۳)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

12 Nov, 13:35


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
روضه کوچه امام حسن علیه السلام

تو کوچه‌ها خدا خدا کردم
من التماسِ بی‌حیا کردم
مادر من زیر کتک‌هاش بود
مادرمو ازش جدا کردم

نشد نذارم بزنه بد زد
وقتی شنید علی ، مجدد زد
خودم رو روی مادر انداختم
با گریه بابا رو صدا کردم

چشاش سیاهی رفت و اُفتادش
چشام سیاهی رفت و اُفتادم
میون گرد و خاکای کوچه
تا نفسش بیاد دعا کردم

فایده نداشت که قد کشیدم آه
چه حرفایی نگم شنیدم آخ
چادرشو از زیر پاهای
مغیره وقتی که رها کردم


چشام دیگه دو کاسه‌ی خونه
دلم خوشه بابا نمی‌دونه
داغی نشسته روی این شونه
شونمو تا براش عصا کردم

روضه‌ی کوچه درد ِسر داره
کی از دل حسن خبرداره
مادر دلش خوشه پسر داره
روضه‌مو تو سینه به پا کردم

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۲)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

12 Nov, 12:40


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
روضه کوچه

اصل اسماء خدا از قبل خلقت  فاطمه است
فصل پیوند نبوت با امامت فاطمه است

هر کمالی از امامان از تجلی‌های اوست
لطف‌ها زهرا، کرم زهرا، محبت فاطمه است

فیض می‌بُرد از حضورش ، جبریل و می‌نوشت
عِلم زهرا، معرفت زهرا و حکمت فاطمه است

شیعه اینک امتداد همت دیروز اوست
فتح زهرا ، رزم زهرا ، استقامت فاطمه است

فاطمه در صبر  در غیرت  در اندیشه علیست
مرتضی در عشق  در حق  بی‌نهایت فاطمه است

تا که پرسیدند پشتت کیست مَردِ بی‌ زره
پاسخش می‌داد مولا _غرق حیرت_ فاطمه است

گرچه مسکین و یتیمیم و اسیر اما چه غم
ای خیال ما همیشه باش راحت، فاطمه است

ظاهراً بر چادر خود آنکه می‌زد وصله و...
باطناً می‌دوخت ما را بر ولایت فاطمه است

هر قدر هم زخم باشد عاقبت ما می‌بریم
اعتبار جبهه‌ی ما تا قیامت فاطمه است

آنکه دارد آب می‌گردد نفَس پشت نفس
اینکه می‌گوید علی ساعت به ساعت فاطمه است

آنکه پیشش می‌کشد از او  خجالت مجتبی‌ست
اینکه اما از علی دارد خجالت فاطمه است

زیر لب می‌گفت نامرد اینکه داری میزنی
بین این کوچه به شدت  بی مروت فاطمه است

کار این خانه ولی یک روز هم تعطیل نیست
با همین زخم کبود روی صورت فاطمه است

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۲)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

11 Nov, 15:18


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
یا سیدتی ومولاتی
روضه احراق بیت


خبر پیچید در شهر و جماعت را صدا می‌کرد
چه غوغایی به پا می‌کرد
خبر پیچید در بینِ مدینه کینه‌ها را زیر و رو می‌کرد
دست‌ها را خوب رو می‌کرد

خبر می‌گفت امروز است روز آن
زمان کینه‌هایمان
تمام بغض‌ها و غیظ‌های ما
زمان انتقام کشته‌هایمان

خبر می‌گفت فرصت هست
زمان بردن اسب خلافت است

خبر می‌گفت باید که به تهدید و به اجبار از علی بیعت گرفت و راه بر عترت گرفت و این چنین دولت گرفت و ... تا که با ما این جماعت هست

خبر پیچید در شهر و جماعت جمع شد از هر کسی که تیغ مولا باعث اسلام او می‌شد

منافق‌ها یهودی‌ها‌ی پنهان
زَر پرستان زورگویان
دستهاشان خوب رو می‌شد

خبر می‌گفت جای حق شناسی نیست ترسی نیست می‌ریزیم راحت که هراسی نیست

خیالِ ما همه جمع است مامور است بر صبر و سکوت این مَرد
تسلیم است بی‌کس مانده ، یاری نیست با او
و غیر از صبر کاری نیست با او

ولیکن او علی هست و علی هم که علی باشد
در آندم نانجیبی گفت :
باید که همه با یک دگر  باشیم
دست کم همه سیصد نفر باشیم

همه رفتند پشت در همه جمع‌اند پشت در

تمام ناجوانمردان، اراذل، بی‌مروت‌ها
خدایا جمع بی غیرت‌ها

 همه جمع‌اند و می‌گویند او تنهاست
اینک سخت کاری نیست
 زیرا که علی را هیچ یاری نیست

علی را هیچ یاری نیست اما...
صدایی آمد از خانه صدایی که جماعت را به هم می‌ریخت
به هم،ظلم و ستم می‌ریخت
صدا می‌گفت :
تنها نیست تا وقتی که من باشم
اگرچه مَرد نه اما هزاران شیرزن باشم

صدا می‌گفت برگردید تنها پیش مرگِ بوترابم
جان فدای بوالحسن باشم

صدا می‌گفت اگر وقتش رسد
رزمنده‌‌ی او در مصافی تن به تن باشم

صدای فاطمه اما نفس‌های رسول‌الله می‌آمد آه می‌آمد
صدایی که جماعت را به هم می‌ریخت
جماعت خواست برگردد که شیطان ناله‌ای زد جمع دزدان خواست تا پاشد

که فریادی رسید از غیظ از کینه  پُر از نفرت در آن سینه:

که هیزم کو که مشعل آی مردم کو
که آتش می‌کشم امروز با این خانه صاحبخانه را ...

با آتش و با هیزم و تیغ و تبر هستیم
راحت دست کم سیصد نفر هستیم
 برگردید

فقط یک یار دارد هرچه پیش آید مُهیا من
فقط یک یار دارد یک نفر، آن یک نفر با من

فقط یک یار سد مانده
تمام فاصله تا خرقه غصب خلافت این در است و یک قدم نه یک لگد مانده...

***

خواست تا سمتی رود تا در نیفتد روی او
حیف پهلویش به میخی خوردهِ بر در گیر کرد

پشت در هِی زد نفَس اما به سینه حبس شد
ناله‌ی یا فضه‌اش در بین حنجر گیر کرد

آی در پیش حسینش چادر او گُر گرفت
وای بین دست‌های شعله معجر گیر کرد

رفت در کوچه به دنبال علی، از هر دو سو
لااقل بین چهل نامرد مادر گیر کرد

او زمین می‌خورد و آنجا آسمان می‌زد به سر
هرچه شد دستان او بر شال حیدر گیر کرد

تازیانه پیش رو ضربِ غلاف از پشت سر
در میان ضربه‌ها بالِ کبوتر گیر کرد

**

خبر در کربلا پیچید
خبر با تیغ‌ها با نیزه‌ها تا خیمه‌ها پیچید

خبر پیچید در لشکر
خبر می‌گفت جان فاطمه در بین گودال است
پامال است

خبر پیچید لشکر تا بریزد بر سرش آنجا
خبر می‌گفت یاری نیست غیر از خواهرش آنجا

خبر می‌گفت او تنهاست
ما دست کم صدها نفر هستیم....

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۱)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

11 Nov, 06:21


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه

رو مگیر از من که دل کندن نمی‌آید به تو
بی محلی با علی اصلا نمی‌آید به تو

قدر نُه سال است با نان علی سر کرده‌ای
رفتن ای زخمی  بدون من نمی‌آید به تو

لااقل چیزی بخور تا بچه‌ها نانی خورند
آب رفتی بسکه ،  پیراهن نمی‌آید به تو

خانه‌ام آتش گرفت و در شکست و ریختند
مثل اینکه خانه‌ی ایمن نمی‌آید به تو

کاش می‌گفتم بمان در خانه دنبالم نیا
ازدحامِ کوچه و برزن نمی‌آید به تو

تا چهل تن گِردِ من بودند اما آمدی
باخودم گفتم زمین خوردن نمی‌آید به تو

می‌زدند و هیچ کس  انجا طرفدارت نبود
خنده‌های آنهمه دشمن نمی‌آید به تو

بشکند دست همانیکه نمازت را شکست
این قنوت این درد در گردن نمی‌آید به تو

جای آن چادرنمازی که دل از ما می‌ربود
ای جوانم این کفن اصلا نمی‌آید به تو

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Nov, 20:20


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
امام‌زمان عجل‌الله
روضه مادر

تا به کِی باید که در یادِ تو گریان سوختن
تا کجا از دوری‌ات ای سبز دامان سوختن

گرمیِ این روضه‌ها از ناله‌ی عشاقِ توست
آه می‌چسبد برایت در زمستان سوختن

عاشقی کو تا بیاموزیم از او  عشق چیست
روزها در شهر و شب بِینِ بیابان سوختن

از جگر آهی کشیدی آسمان آتش گرفت
سالها کارَت شد از داغِ عزیزان سوختن

گریه کردی آنقدر ، چشمان تو مجروح شد
شمع را هرگز ندیدم زیرِ باران سوختن

گفت باید که تو را در قلب خود پیدا کنیم
کارِ ما شد بعد از آن سر در گریبان سوختن

یوسفش نزدیک بود اما نمی‌دیدش چرا
بختِ یعقوب است پیشِ چاهِ کنعان سوختن

چشمهایش رفت وقتی ، بوی پیراهن شنید
راه را وا می‌کند آخر ، زِ هجران سوختن

آنقدر باید بگریم تا بیابم بوی تو
قسمتم کِی می‌شود مثلِ نیستان سوختن

ما پریشان روضه می‌خوانیم  آقاجان بیا
سهمِ ما شد داد و سهمِ  تو پریشان سوختن

کاش دستی روی دیوار مدینه می‌نوشت
می‌شود نُه سال با ذکرِ علی‌جان سوختن

می‌شود با پهلویِ زخمی تبسم کرد باز
می‌توان با سینه‌ی مجروح پنهان سوختن

کاش می‌شد مادری دیگر نبیند مثل این
 پشت در اُفتادن و در پیش طفلان سوختن

سخت‌تر از آتشِ در  از هجوم شهر چیست
گفت از لبخند چندین نامسلمان سوختن...

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Nov, 20:20


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
اول جلسه‌ای
در و دیوار

هزاران سالِ نوری راه ِدرکِ ماست تا زهرا
خدا حق داشت فرماید وَ ما اَدراکَ ما زهرا

ملالش نیست از برزخ  خیالی نیست از دوزخ
هرآنکه کار و بارِ او گره خورده‌است با زهرا

اگر دستاس می‌چرخاند در فکرِ من و تو بود
مراقب بوده از اول  به آب و نانِ ما زهرا

و ما منظورِ او بودیم و ما همسایه‌اش بودیم
اگر قبل از خودش کرده به همسایه دعا زهرا

 یهودی را پَرِ چادر سیاهِ او مسلمان کرد
برای بچه‌های خود چه‌ها کرده چه‌ها زهرا

به ما آموخت پیروز است هرکس فاطمی باشد
به ما آموخت جان دادن به پای مقتدا زهرا

چهل سال است می‌بینیم لطف مادری‌اش را
نمی‌سازد رها ما را در این آشوب‌ها زهرا

خودش اصلِ ولایت بود و در پای ولایت سوخت
نزن که بر نخواهد داشت   دست از مرتضی زهرا

مُغیره از نفس اُفتاد و قُنفد هم نفس می‌زد
علی را حفظ کرد  اما به زیرِ دست و پا زهرا

سرِ مویی نشد کم از علی اما سرش را زد به در نامرد
به در خورد و زمین خورد و... مکرر ، بی هوا زهرا

زمین اُفتاد اما هیچ‌کس یاری نکرد او را
حواسش هست بعد از آن  زمین اُفتاده را زهرا

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Nov, 07:34


بسم الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه

یاکه دنیا بود ناپیدا اگر زهرا نداشت
یا جهنم بود این دنیا اگر زهرا نداشت

جای دیگر را برای زندگی می‌خواستیم
آسمانِ ما زمینِ ما اگر زهرا نداشت

خُرد می‌گشتیم زیر آسیای دشمنان
زیر دستاس‌اش دو دنیا را اگر زهرا نداشت

در وصیتهای مفقودالاثرها خوانده‌ام
تلخ می‌شد سرنوشتِ ما اگر زهرا نداشت

گفت لَوْلا فاطمه .... یعنی که در کارِ خدا
آفرینش بود بی معنا  اگر زهرا نداشت

فاطمه گفت و کنار او ضمیری چند گفت :
وای از اهل کِسا آنجا اگر زهرا نداشت*

پنچ نوبت فاطمه رو بر خودش می‌ایستاد
بود بی جلوه خدا  زهرا اگر زهرا نداشت

از علی  خواهش نکرد و از علی چیزی نخواست
عشق بود و عشق و بس  اما ، اگر ، زهرا نداشت

فاطمه یک نیمه بود و با علی تکمیل شد
مرتضی یک نیمه بود اینجا  اگر زهرا نداشت

هیچ فتحی را نمی‌دید آذرخشِ ذوالفقار
در رجزهایش علی تنها اگر زهرا نداشت

در میان رزم‌ها پشتش به زهرا گرم بود
داشت بر پشتش زره مولا اگر زهرا نداشت

کار دنیا را ببین  کارش به‌دستِ فاطمه است
وای بر دنیا و مافیها اگر زهرا نداشت

کار دنیا را ببین زانو بغل کرده علی
بی پیمبر می‌شکست آقا  اگر زهرا نداشت

دستِ مولا بسته و بر گردنش شمشیر بود
یک علی و آنهمه حاشا اگر زهرا نداشت

حرص‌ها خالی شد و پهلوی مادر را شکست
بچه‌ها می‌سوختند آنجا اگر زهرا نداشت

دختران را زیر بالِ خویش زینب جمع کرد
وامصیبت شامِ عاشورا اگر زینب نداشت...

*هُمْ فَاطِمَةُ وَ اَبُوهَا....


(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Nov, 07:33


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه

یاکه باید چون علی با تیغِ عریان ایستاد
یاکه باید مثل زهرا پیش طوفان ایستاد

ریشه وقتی در میان خاک باشد می‌توان
در هجوم باد مانند درختان ایستاد

می‌شود در گرگ و میشِ فتنه هرجایی نرفت
پشت دربِ خانه‌ی زهرا مسلمان ایستاد

مثل فضه می‌شود بالانشین این حرم
آنکه در پایِ حجابش غرق ایمان ایستاد

فاطمه یعنی اگر باشید کم هم ، می‌شود
مثل مقداد و ابوذر  مثل سلمان ایستاد

فیض می‌بُرد از قنوتِ نافله‌هایش علی
در سحر خوب است  گاهی زیر باران ایستاد

پشت در گفتند جمعش از چهل تَن هم گذشت
پشت در زهرا ولی تا حَدِ امکان ایستاد

فاطمه می‌ماند آنجا حیف میخِ لعنتی..‌
تاکه او جان داشت پیش ضربه‌هاشان ایستاد

بچه‌های فاطمه مانند زهرایند ، پس
محسنش هم پیشِ ضربِ نامسلمان ایستاد

فاطمه این ایستادن را به زینب یاد داد
تاکه بِینِ  آتشِ شام غریبان ایستاد

جای طفلان سنگ خورد و جای طفلان چوب خورد
عمه اما بین صدها چشم حیران ایستاد

هرگز از یادش نخواهد رفت اما قتلگاه...
...شمر با دامان خونین و پریشان ایستاد

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Nov, 07:32


بسم‌الله الرحمن الرحیم
از زبان حضرت زینب سلام‌الله
#فاطمیه

خانه وقتی شعله شد دیگر نمی‌دانم چه‌شد
گُر گرفتم بینِ آتش، در نمی‌دانم چه‌شد

تا جماعت رد شدند از در ، خدایا  در شکست
خاکت ای غم بر سرم، مادر نمی‌دانم چه‌شد

تا که زیر دست و پا بودیم فهمیدم چه‌شد
تا که چشمم تار شد، دیگر نمی‌دانم چه‌شد

چشمهایم وا شد و دیدم که گلچین رفته بود
ردِّ خونی بود ، نیلوفر نمی‌دانم چه‌شد

می‌رسید از سمتِ مسجد نعره محکمتر بزن...
هرچه شد در کوچه شد ، بهتر  نمی‌دانم چه‌شد

روضه از در خواندم اما  مجتبی از کوچه خواند:
بعد از آن سیلیِ دردآور نمی‌دانم چه‌شد

خوب شد خوردم زمین و چشمهایم تار شد
شمر وقتی رفت با خنجر، نمی‌دانم چه‌شد

گرچه فهمیدم چه آمد بر سرِ هر پاره‌اش
آخرش انگشت و انگشتر نمی‌دانم چه‌شد

(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

10 Nov, 07:32


بسم‌الله الرحمن الرحیم
#فاطمیه
کوچه_از زبان امام حسن علیه‌السلام

شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد
تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد

غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب
چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد

جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم
که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد

کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم
که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد

نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را
که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد

به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار
به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد

سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم
وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد

میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت
خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد

دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم
تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد
(حسن لطفی)

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

06 Nov, 13:50


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلام‌الله

یارب برسان بر سر او شاه نجف را
آن کس که نشان داد به ما راه نجف را
ای عشق بدم نفحه‌ی درگاه نجف را
ای شوق ببین شعله‌ی جانکاه نجف را

باید دم ایوان نجف گفت که زینب
تبریک به سلطان نجف گفت که زینب


زینب بنویسید و بخوانید حسین است
زینب همه‌ی عمر بدانید حسین است
این محمل عشق است بمانید حسین است
این نقش مبارک بنشانید حسین است

تکرارِ حسن یا که به تکرار، حسین است
می‌گفت علی: فاطمه، انگار حسین است


آنقدر در اوج است به کس کار ندارد
همسایه‌ی دیوار به دیوار ندارد
جز لطف و عنایات حسن‌وار ندارد
پیغمبر عشق است که انکار ندارد

یک شیرزن از بیشه‌ی احرار رسیده
ای کرببلا حیدر کرار رسیده


وقتی که قرار است تو باشی همه هستند
با تو همه سوگند که با فاطمه هستند
آری همه حیران چنین عالمه هستند
عشاق به دنبال تو در زمزمه هستند

ای حضرت زهرای علی جان سَنَ قوربان
ای اُمِّ ابیهای علی جان سن قوربان


ای خطبه‌ی تو کوه شکن سیل دمادم
این نعره‌ی تو بر سرشان مرگ مجسم
عظمایی و اعلایی و علامه و اعلم
ای کعبه  و ای قبله و ای قلب معظم

قلب تو تپش‌های قبیله است مگر نه
عالم همه در دست عقیله است مگر نه


گیرم که یزید است کنار تو قلیل است
یا ابن زیاد است ! فقط ابن علیل است
گیرم که بُوَد شام به پای تو ذلیل است
هرچند که در چشم تو هر زخم جمیل است

باید که تو تکمیل کنی کرببلا را
رفتی که تو تعطیل کنی شام بلا را


باید که ببینیم علی‌وار رسیدن
از کاخ ستم ریشه‌ی صد ظلم کشیدن
تا یاد بگیریم مبارز طلبیدن
آن حجم بلا دیدن و انگار ندیدن

باید که فقط از دمِ تو یاد بگیریم
حقِ علی از اینهمه بیداد بگیریم


نه وقت تعلل، وَ نه هنگام شتاب است
این صبر علی صبر نه، آیات عذاب است
بازیچه‌ی ما فاتح و سجیل و شهاب است
تا چشم گشایند تل آویو خراب است

امضاء زده  آرامش ما مرگ شما را
ای ظلم بچش وعده‌ی شمشیر خدا را


میراث حرم چادری از جنس بهشت است
هر رشته‌ی این روسری از نور سرشته است
آری حرمت  از دل ما خشت به خشت است
در کرببلا نامِ تو را عشق نوشته است

تلفیق حسین و علی و فاطمه از توست
بین‌الحرمین آنچه که دارد همه از توست


ما خیس‌ترین زائر باران شماییم
مدیون نفس‌های شهیدان شماییم
در زینبیه بر در ایوان شماییم
بیهوده نبوده است پریشان شماییم

وقتی که پریشان تو شد خون خدا هم
شرمنده‌ی تنهایی تو کرببلا هم


ای ابر بباران به پریشانی زینب
ای باد بسوز از دل طوفانی زینب
خونآبه شو ای اشک زِ حیرانی زینب
از بی‌کسی و بی سر و سامانی زینب

از تیغ  نه... از داغ جوان بود  که اُفتاد
ای وای عزیزت نگران بود که اُفتاد

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۱۶)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

05 Nov, 07:43


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلام‌الله

آتشم آتشی از سمت سحر
شعله‌ام شعله‌‌ای از شمس و قمر
هوهویَم هوهویِ یک تیغِ دوسَر
نعره‌ام نعره‌ای از عمقِ جگر

"ها علی بشر کَیفَ بشر
که بشر می‌شود اینگونه مگر؟*


مثل یک قایقِ طوفان زده‌ام
مثل یک شیشه‌ی باران زده‌ام
مثل یک دست به دامان زده‌ام
که خوش این فال به دیوان زده‌ام

آمده جانِ علی جانِ نجف
حضرتِ زینبِ سلطانِ نجف


به جلال و جبروتش سوگند
به کمال و ملکوتش سوگند
به قمات و به قنوتش سوگند
به ثُبات و به ثبوتش سوگند

نورِ ثارالَهِ زهرا و علیست
باء بسم‌الله زهرا و علیست


باز زهراست که مولا شده‌است
یا علی هست که زهرا شده‌است
چه در این قاب هویدا شده‌است
که حسن غرقِ تماشا شده‌است

جَبلُ الصَبرِ دو دونیا زینب
سومین معنیِ زهرا زینب


جلوه در جلوه تنزُل دارد
نور در نور تسلسل دارد
مصطفی در بغلش گُل دارد
فاطمه هست ؛ تامل دارد

روز اول به خدا گفت بَلا
اِنَماالعِشق هوالکرببلا


ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست
آنکه خود هفت حرم دارد اوست
شاه دُختی که عَلَم دارد اوست
آنکه از صبر قدم دارد اوست

به عُلُوَش که تمام دین است
نام زینب چقدر سنگین است


زینبی هم قدمِ ثارالله
زینبی با عَلَمِ ثارالله
معنیِ محترمِ ثارالله
در حجابِ حرم ثارالله

"زینبی سایه به سایه با دوست
سایه هم دورتر از او تا دوست"


نَفَس او دو هَجا بود: حسین
زینب اینگونه دوتا بود: حسین
با حسینش همه‌جا بود: حسین
هم حسن هم بخدا بود: حسین

تاکه او هست سری خَم نشود
سرِ مویی زِ علی کم نشود


کیست او راویِ راه سه امام
کیست او خطبه‌ی پولاد و پیام
کیست او شیرِخدا در احرام
کیست او معنیِ ویرانیِ شام

کیست او بیرقِ غیرت باشد
قسمِ حضرت حجت باشد


شب که تا تربتِ مادر می‌رفت
هر قدم با سه برادر می‌رفت
پیشِ رو حضرت حیدر می‌رفت
زود عباس جلوتر می‌رفت

نور جز نور از این آیه ندید
سایه‌اش را زنِ همسایه ندید


بارَش از کوه کمر می‌شکند
داغش از مَرد سپر می‌شکند
بال او از همه پَر می‌شکند
زینب است او و مگر می‌شکند؟

رفت از کوفه جگر درآورد
رفت از شام پدر درآورد


کربلا دید پَرَش تیر کشید
پایِ گودال سَرَش تیر کشید
بی حسینش کمرش تیر کشید
نیزه‌ای زد جگرش تیر کشید

کربلا دید اسیرش کردند
آه یکروزه چه پیرش کردند

*سلیمان امیـنی تبریزی
(حسن لطفی ۹۸/۱۰/۱۱)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

05 Nov, 07:42


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلام‌الله

یا که از عشق مگو یا که جگر را بتراش
خَم اَبرو بکش و قرص قمر را بتراش
از علی دَم بزن و تیغِ دوسر را بتراش

مژه را تَر کن و با خطِ مُعلی بنویس
هرقدر می‌شود از حضرتِ مولا بنویس


دید حق ، معرکه شمشیر زنی کم دارد
دید میدانِ بلا شیرزنی کم دارد
دید پیغمبرِ تکبیر زنی کم دارد

آنکه کم بود در این خانه فقط زینب بود
آنکه باید برود تا تَهِ خط زینب بود


پس ، پس از فاطمه تصویرِ خدا زینب شد
فاطمه ضرب درِ شیر خدا زینب شد
صاحبِ مجلسِ تفسیرِ خدا زینب شد

مُحرمِ عشق بخوان مَرحم هر درد آمد
مَرد می‌خواست خدا  مَرد تر از مَرد آمد


شانه‌ای آمده تا بارِ بلا را ببرد
قامتی آمده تا کرببلا را ببرد
چادری آمده تا آلِ عبا را ببرد

فاطمه‌وار نوشتند حسین آمده است
شصت و نُه بار نوشتند حسین آمده است


آمده تا که نبیند همه را اِلا یار
آمده تا برود سایه به سایه با یار
سایه هم دورتر و دورتر از او تا یار...

هیچ کس نیست در آفاقِ تماشاییِ او
نیست مانند برای دل زهرایی او


جای گهواره‌ی او قلبِ حسین است حسین
دلِ آواره‌ی او قلبِ حسین است حسین
و فقط چاره‌ی او قلب حسین است حسین

ماه و خورشید نَه بر محور او می‌چرخند
 شش برادر همه دورِ سرِ او می‌چرخند


ماند تا بشکند او خطِ ستم را تنها
ماند تا جمع کند اهل حرم را تنها
تا که بردارد از این خاک عَلَم را تنها

ماند تا چادرِ خود را بتکاند زینب
کوفه را بر سرِجایش بنشاند زینب


خطبه‌ای خواند که از شام بجز نام نماند
نامِ او ماند به تاریخ ولی شام نماند
خطِ خون زنده شد و خِطّه‌ی دشنام نماند

گفت در شام که اسلامِ علی می‌ماند
به رویِ مأذنه‌ها نامِ علی می‌ماند


همه رفتند ولی سنگرِ او دست نخورد
به پَرِ بیرق آبِ آور او دست نخورد
به رَدِ سایه‌ای از معجرِ او دست نخورد

آه یک روزه عطش دور و برش را سوزاند
خواست آهی بکشد غم جگرش را سوزاند


خواهری بود که  بی  پنج برادر  بود و
با حرم در وسط آنهمه لشگر بود و
دید در خیمه‌ی آتش‌زده دختر بود و

یک نفر بود و هرآنکس که نمی‌زد می‌زد
بشکند دست حرامی چقدر بد می‌زد...


تپشِ ما نَفَسِ ما قلمِ ما زینب
قدم ما دو دمِ ما علَم ما زینب
شرف ما نجف ما حرم ما زینب

ما مسلمان شده‌ی غیرت زینب هستیم
بنویسید که ما ملت زینب هستیم

(حسن لطفی ۹۹/۰۹/۲۹)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

04 Nov, 18:48


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلام‌الله

گریه‌ی عشاق برای هم است
سینه‌شان تنگِ صدای هم است

آنچه دلِ ایل مرا می‌بَرَد
گیسویِ در باد رهایِ هم است

عاشق و معشوق یکی می‌شوند
عشق در این بزم بجایِ همه است

هرچه که دارند به هم می‌دهند
هرچه که دارند به پای هم است

یک شبه تا قرب تو را می‌بَرَد
عشق پَرِ قرب خدای همه است


عشق اگر نغمه‌ی روز و شب است
هرچه که  دارد همه از زینب است


بر تنِ این دشت که باران نشست
نور دمید و تبِ طوفان نشست

تا به ابد هیچ پشیمان نشد
آنکه سر راهِ کریمان نشست

دید که در پای علی عاشقیم
بر سرِ ما مرغِ سلیمان نشست

راه نشان داد و دلم پر گرفت
رفت نجف گوشه‌ی ایوان نشست

مژده‌ی جبریل چه بود از شعف
حمدِ خدا بر لبِ سلطان نشست


گفت که پیغمبرِ عشق آمده
حضرتِ زهرای دمشق آمده


اینکه شده خاک تو از احترام
قامت عشق است علیه‌السلام

گرچه ندیدند تو و سایه‌ات
سایه‌ی تو بر سرِ ما مستدام

ملتفتِ بابِ تو پیغمبران
ملتمس نافله‌هایت امام

مجمع انوارِ جلال و جمال
جلوه‌ی ذاتیِ خدا را تمام

خادمِ تو حضرت باب‌الحسین
چادرِ تو زینتِ بیت الحرام


مُلک و مَلک مات خروشِ تو است
بیرقِ عباس به دوش تو است


پیش پرت سِیرِ سماوات هیچ
بین دلت جز حرم ذات هیچ

پیش نمازِ شبِ خاکیِ تو
هرچه که طامات و عبادات هیچ

پیش تو و هدیه‌ی قربانی‌ات
خیریه و خدمت و خیرات هیچ

آنهمه طوفان که ندیده است نوح
پیشِ قد عمه‌ی سادات هیچ

هرچه که غم دیده زمین و زمان
پایِ غمِ پیر خرابات هیچ


آمده‌ای کوفه پشیمان کنی
شام به یک صاعقه ویران کنی


نامِ تو را ای دلِ دریا سرشت
در وسط معرکه باید نوشت

حضرت زهرایِ پس از فاطمه
ای نفست بیت علی را بهشت

زنده‌ی تو هفت حرم های ما
خاک درت مسجد و دیر و کنشت

هم حرمت هم حرم کربلا
ساخته شد از دلِ ما خشت خشت

من بفدای قلم شاعری
آنکه از الطاف نگاهت نوشت:


"خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بُوَد در برِ دُختِ علی


قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را نتوان دست بست"

تا که نیافتد به رویت آفتاب
بر سر نیزه سر عباس هست

بر جگرت قبل حسینت زدند
آنهمه تیغی که به یکجا نشست

قطره‌ی خونی که به دوشت چکید
از سرِ بر نیزه ، دلت را گسست

تا به ابد بر سر خود می‌زند
چوبه‌ی محمل که سرت را شکست


سنگ از این ، چوب از آن خورده‌ای
جای همه زخم زبان خورده‌ای


* دوبیت از استاد موسوی گرمارودی

(حسن لطفی ۴۰۰/۰۹/۱۹)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

04 Nov, 18:48


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_حضرت_زینب_سلام‌الله
صلی‌الله علیک یا زینب

با چه توان می‌توان که وصف تو گفتن
آی که ناممکن است گفتن از این زن
عاجز و گُنگ‌اند و لال و اَبکَم و الکن
شاه و گدا و خطیب و دوست و دشمن

مدح کجا و دَم از جلالت زینب


شاه نجف محوِ تو دیارِ علی هم
پیش تو خم گشته ذوالفقار علی هم
زینت زهرایی اقتدارِ علی هم
فخر خدایی و افتخارِ علی هم

صحبت کروبیان کرامت زینب


کیستی ای چادر تو کعبه‌ی سیّار
کیستی ای معنیِ علی دلِ پیکار
کیستی ای معدنِ تحمل اسرار
هیچ نگفتیم و در مقابل بسیار

ما همه هیچیم پیش شوکت زینب


ای متوسل به تو تمام ملائک
ای متوجه به تو سلام ملائک
ای مترنّم به تو امام ملائک
ای متبرک به تو کلام ملائک

درکِ فرشته کجا و قدمت زینب


قله‌ی صعب‌العبورِ آل علی تو
داد شهادت ملک مثالِ علی تو
وارث قدوسی جلال علی تو
بعدِ حسین از خدا سوالِ علی تو

آلِ علی زنده از صلابت زینب


نورِ جلالی و جلوه‌های جلیله
مُتَّصِفی بر همه اسماء جمیله
مصطفوی فاطمی علیمه عقیله
قبله‌ی آلِ حسین  و قلبِ قبیله

ای قسم قدسیان قداست زینب


چشم خدا گرم این شکوه و یقین است
فاطمه آن است و یاکه فاطمه این است
زن اگر این است و خواهری به همین است
مردی اگر هست  طفلِ خاک‌نشین است

عقل نبرده است پِی به ساحت زینب


ای همه‌ی تو حسین و ای همه‌اش تو
اول این راه او و خاتمه‌اش تو
فاضله‌اش فاهمه‌اش فاطمه‌اش تو
زمزمه‌ی تو حسن و زمزمه‌اش تو

هست حسن پرده‌دار عزت زینب


محوِ تو عمری همه حواس حسین است
هر نظرِ مرتضی شناس حسین است
فیض دعای تو التماس حسین است
پشت سپاه غمت سپاس حسین است

هست نگاهش به استجابت زینب


نامِ تو را کرببلا روی نگین زد
اذن ، حماسه گرفت و نقش جبین زد
نی که فقط خطبه‌ات به کوفه کمین زد
زلزله‌اش کاخ شام را به زمین زد

هیمنه‌ها شد غبارِ همت زینب


با تو ستون حرم به جای خودش ماند
با تو حرم باز روی پای خودش ماند
بیرق شیعه در اعتلای خودش ماند
شامِ جهالت در انزوای خودش ماند

کرببلا مانده از امامت زینب


امر به صبرت نمود حکم برادر
تا که نبیند جهان تلاطم حیدر
امر به صبرت نمود ورنه مُسَخر
پیش شکوه تو بود آنهمه لشکر

چشم علمدار بر شهامت زینب


ماندی و خورشید از غبار برآمد
از نفست تیغ آبدار برآمد
قلب فشردی و لاله‌زار برآمد
بر سر نخل حسین بار برآمد

تازه شروع می‌شود قیامتِ  زینب


کوفه‌ی بیچاره تا نهیب تو را دید
شام در آتش شد و لهیب تو را دید
بیرق طوفانی‌ات شکیب تو را دید
کرببلا فتحِ عنقریب تو را دید

حضرت نهج‌البلاغه حضرت زینب


آه که سرنیزه‌ای غریبِ تورا برد
داد که سنگی لبِ حبیبِ تورا برد
پیرهنی پاره شد نصیبِ تورا برد
ضربه‌ای آوای یامُجیبِ تو را برد

کرببلا گریه کن به غربت زینب


غزّه بمان روی پا که می‌رسد از راه
لحظه پیروزی‌ات که نصرُمن‌الله
غزه بمان اندکی که آتش این آه
می‌زند آتش به ظلم و ظالم و گمراه

غزّه توسل نما به نصرتِ زینب

(حسن لطفی ۴۰۲/۰۸/۲۷)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

18 Oct, 08:39


🔺شیعه ،چرا نمیمیرد ازنگاه صهیونیسم؟

دانشمند معظم #آیت_الله_اخوان

https://eitaa.com/joinchat/2194276462C8a78197bd7

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

28 Sep, 12:16


🏴وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ

🔹و مپندارید کسانی که در راه خدا شهید شدند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می گیرند.

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

20 Sep, 14:16


بسم الله الرحمن الرحیم
#ولادت_پیامبر_صلی_الله
#ولادت_حضرت_امام_جعفر_صادق_علیه_السلام

به پریشانی هر زُلف پریشان سوگند
به نفس‌های لب خشک بیابان سوگند
به تب خاکِ ترک‌خورده‌ی سوزان سوگند
به نمک‌زار  به هر تشنه‌ی باران سوگند

صبر دنیا به سر آمد که سرامد آمد
چارده بار نوشتند محمد آمد


او تجلی ازل بر جبروت است،که هست؟
او صراط است و ثبات است و ثبوت است،که هست ؟
او سوالی است جوابش که سکوت است،که هست ؟
آدم! او فلسفه‌ی سر هبوط است،که هست؟

ما ندانیم که هست آنکه ندانیم که بود
باید او خود بنویسد که بخوانیم که بود

ناگهان پرده برانداخته است از رویش
تاکه کسرا شکند از شکن گیسویش
قبله آرام بگیرد به خَم اَبرویش
که هیاهو بکند زمزمه‌ی یاهویش

جلوه در جلوه جمال ازلی را دیدند
قبل میلاد علی بود علی را دیدند

تشنه لب بود زمین حضرت باران را دید
خار در خار پُر از خار... گلستان را دید
تیره‌جان بود و جهان بود که جانان را دید
پس از آن بود که آدم خودِ انسان را دید

رحمت واسعه‌اش روی سر فاطمه است
او نفس‌های علی و جگر فاطمه است

او فقط بود و فقط بود  مسلمان خودش
مؤمن خویش شد و غرقه‌ی ایمان خودش
جلوه‌ای بود دوتا گشت دوچندان خودش
دید با چشم خودش عین خودش جان خودش

در کمالات خودش نورِ جلی را می‌دید
او در آیینه‌ی خود روی علی را می‌دید


ای که قبل از همه معمار دو دنیا شده‌ای
قبل خود آمده این‌گونه معما شده‌ای
آدم و یوسف و یعقوب و مسیحا شده‌ای
هرچه خوبان همه دارند تو یکجا شده‌ای

از اَزل تا به ابد جیره خورِ خان تواند
لات و عُزّی و هُبَل نیز مسلمان تواند

آمدی با نفس عشق پیمبر بشوی
تا که تکثیر شوی تا که مکرر بشوی
فاطمه فاطمه هِی حیدر و حیدر بشوی
تا حسین و حسن و باقر و جعفر بشوی

تا رضا و علی و هادی و موسی باشی
آمدی تا نفس حضرت زهرا باشی

لب تو غرق تمنای حسین و حسن است
چشم تو ماتِ تماشای حسین و حسن است
خیره بر مادر و بابای حسین و حسن است
که فقط سینه‌ی تو جای حسین و حسن است

کیستی کعبه‌ی ما ای همه  آمال علی
ای حسین و حسن ای سلسله‌ی آل علی

تو جلو داری و شمشیرِ خدا پیش تو است
چه غمی هست تو را شیرخدا پیش تو است
خیبر و بدر و اُحد تیر خدا پیش تو است
که علی نعره‌ی تکبیر خدا پیش تو است

همه حیرت زده‌ی ضربه‌ی کاری شده‌اند
چه خیالیست اگر آن دو فراری شده‌اند

نسب ماست که از آلِ شقایق باشیم
و کمی جرعه کش بحر حقایق باشیم
این کریمی شما بود که عاشق باشیم
قسمت این بود که از لطف تو لایق باشیم

تا بگویند به ما قبله‌ی دنیا آمد
که علی مژده بده صادق زهرا آمد


مذهب ماست به تاسیس اباعبدالله
مکتب ماست به تدریس اباعبدالله
ما همه مست احادیث اباعبدالله
نفَس ماست به تقدیس اباعبدالله

کُنیه‌ات کُنیه‌ی عشق است همانند حسین
ای به قربان دلت ای دلِ در بند حسین

غزه امروز بمان از دل ویران برخیز
راه کم مانده ببین، جبهه‌ی جولان برخیز
همتی مانده فقط غیرت لبنان برخیز
فتح نزدیک شده لطف شهیدان، برخیز

مرگ صهیون و یهودا چقدر نزدیک است
به تو سوگند که هنگام سحر نزدیک است...


(حسن لطفی ۴۰۳/۰۶/۳۰)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

04 Sep, 07:53


بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_علی_ابن_موسی_الرضا_علیه‌السلام

زهر اُفتاده است بر جانت
تب و آتش شده است مهمانت

می‌فشاری زِ درد دندان را
می‌کِشی زانوان بی‌جان را

شعله‌ها سرکش است می‌دانم
جگرت آتش است می‌دانم

شده وقت غروب بین مسیر
به زمین پا مکوب بین مسیر

به سر خود عبا کشیده‌ای و
سر خود را کجا کشیده‌ای و

پیش زهرا زمین مخور اینقدر
تک و تنها زمین مخور اینقدر

آه با چشم تار اُفتادی
وای پنجاه بار اُفتادی

این چه زهری است بی صدا شده‌ای
چقدر مثل مجتبی شده‌ای

به اباصلت  ناله زن شاید
جای تو درب حجره بگشاید

حیف دور و برت برادر نیست
غیر آن چند تا کبوتر نیست

به سر تو برادری که نبود
خوش بحال تو  خواهری که نبود

خواهری نیست بی نفس بدود
سمت تو روی خار و خس بدود

خواهری نیست بین نامحرم
گاه پیش تو گاه پیش حرم

پُر خون است روی پیرهنت
به در حجره می‌کشی بدنت

سر تو دور از همه اُفتاد
روی دامان فاطمه اُفتاد

ای اباصلت خاطر زهرا
زودتر ببند درها را

از زمین این حصیر را بردار
صورتم را به خاکها بگذار

درد حرف تو را برید ای داد
پسرت ناله‌ات شنید ای داد

سرفه‌ها آمد و امانت برد
آتش زهر استخوانت برد

به زمین چنگ می‌زنی شاید
لحظه‌ای این نفس به لب آید

بین حجره کمی تقلا کن
راه مسدودِ سینه را وا کن

لب تو خون شده است صبری کن
پسرت آمده است صبری کن

لب گزیدی که ناله تا نزنی
پیش این طفل دست و پا نزنی

ریخت مژگانت از عزای حسین
گریه کردی ولی برای حسین

آه ما را عزیز زهرا کشت
آه ریاّن حسین ما را کشت

بین گودال بود و گیرافتاد
آی پامال بود و گیرافتاد

تکیه بر نیزه داد نیزه شکست
شمر آمد به روی سینه نشست

همگی آمدند یابن الشبیب
عمه‌ام را زدند یابن الشبیب

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۶/۱۴)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

02 Sep, 20:17


بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_علی_ابن_موسی_الرضا_علیه‌السلام
روضه امام رضا علیه السلام

نشست روی زمین و بلند شد شاید
که مرهمی به جگر پاره‌ها زند که نشد

کنار فاطمه پنجاه مرتبه اُفتاد
نشست ناله‌ی یا مرتضی زند که نشد

بلند شد که بگوید جواد، جانش رفت
نشست مادرِ خود را صدا زند که نشد

حرارت جگرش دادِ او درآورده
چقدر خواست که داد از جفا زند که نشد

به حجره بود نبیند جواد حالت او
که آخرین نفسش را رضا زند که نشد

گرفته بود اباصلت شانه‌اش، می‌خواست
نفس نفس به غم کربلا زند که نشد

به گریه گفت که یابن‌شبیب، عمه‌ی ما
دوید جد مرا تا صدا زند که نشد

شلوغ بود و حرامی و چکمه  یابن شبیب
حسین خواست که حرف از خدا زند که نشد

شلوغ بود و حرامی و عمه‌ام آمد
که ناله بر بدنی نخ‌نما زند که نشد

در ازدحامِ قبائل به گِرد او ، پیری
رسید تا که به نذرش عصا زند که نشد

 سنان دوباره به دنبال جای سالم بود
که نیزه را به تنِ جد ما زند که نشد

حسین خواست کمی هم نفس کشد، نگذاشت
حسین خواست کمی دست و پا زند که نشد...

(حسن لطفی۴۰۳/۰۵/۲۰)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

27 Aug, 11:56


برادر آرزوی شما چیه ؟
#کربلا

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

21 Aug, 07:47


اللهم عجل لولیک الفرج
اللهم احفظ زوارالحسین علیه‌السلام

دعا به جهت سلامتی و تعجیل در فرج‌ و زوار اباعبدالله علیه‌السلام فراموش نشود.

یاعلی
#اربعین

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

11 Aug, 14:50


بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_حسن_مجتبی_علیه‌السلام
روضه امام حسن مجتبی علیه السلام

در حیرتم که با جگر او چه کار کرد
زهری که آب کرد دل سنگِ خاره را

زینب رسید ناله‌کنان، زودتر حسین
پنهان کنید این جگر پاره پاره را

تا سرفه کرد طشت پُر از داغِ کوچه شد
می‌خواند جای او جگرش درد واره را

در کوچه دید ضربه‌ای از پشت دست خورد
بعدش شنید ضربه‌ی دستی دوباره را

سیلی از این طرف زد و از آن طرف شکست
دیوار بسته بود به او راهِ چاره را

می‌رفت صبح زود به کوچه همیشه تا..
..پیدا کند بقیه‌ی آن گوشواره را

هفتاد تیر بر کفننش زار می‌زدند
تا که کنند یاد تنی تکه‌پاره را

لایوم مثل کرببلا ، نیزه می‌زدند
کم‌کم زیاد کرد حرامی شماره را

انگار حرصِ حرمله خالی نمی‌شود
پیش رُباب می‌شکند گاهواره را

دارد حسین رو به حرم گریه می‌کند
وقتی که شمر داشت به زنها اشاره را...

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۵/۲۱)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

09 Aug, 12:11


بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام‌الله

مجلس یزید لعنت‌الله

در مجلس یزید جان‌ها به لب رسید
جان‌ها به لب رسید در مجلس یزید

زد خنده بر غمِ  زن‌های قافله
وقتی شراب از  کنج لبش چکید

دستی به خیزران ، دستی به نَرد داشت
آورد طشت زر  یک مرد زر خرید

واشد طناب‌ها  از دور گردنش
طفلی پس از سه‌شب  راحت نفَس کشید

از رخت کهنه‌اش  جبریل می‌گریست
از زخم پایِ او  زنجیر می‌چشید

بوی پدر رسید  غم بر دلش نشست
حرف کنیز شد  رنگ از رُخش پرید

می‌دید می‌زند  هِی چوب را به طشت
قدش نمی‌رسید  قلبش چه می‌تپید

«بس نیست نانجیب» دادِ رُباب بود
«نامرد کم بزن» از عمه می‌شنید

صبرش به سر رسید  بر روی پنجه رفت
خیره به طشت شد  آن چشمِ ناامید

می‌دید می‌زند  نامرد برلبش
زد بر دهانِ خود  لبهای خود گزید

مثل حصیر بود لبهای چاکِ او
هی ضرب تازه دید هی زخم تازه دید

مویش خضاب بود طشت و شراب بود
زد خیزران شکست  زد دخترک برید

اُفتاد سر ولی  غلطید سمت او
اما رُباب زود  سمت پدر دوید

سر را زِ کاخ بُرد  یک مرد سرخ مو
رفتند و مانده بود یک طفل مو سفید

(حسن لطفی۴۰۳/۰۵/۱۹)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

07 Aug, 17:02


بسم الله الرحمن الرحیم
#کاروان_اسرا
حضرت زینب سلام‌الله شام

بعد دروازه‌ی ساعات چه ساعاتی بود
کوچه کوچه همه‌ی شهر سرم ریخت حسین

آنکه آورد مرا گوشه‌ی بازار انداخت
طعنه زد اشک زِ چشمان ترم ریخت حسین

زن و نامرد و حرامی همه قاطی بودند
در حراجی عرقِ اهل حرم ریخت حسین

سرِ زنجیر کشیدند و همه اُفتادند
به زمین قافله‌ی دربه‌درم ریخت حسین

بال من بود سپر  چادر من بود سپر
آنقدر تَرکه به ما خورد  پرم ریخت حسین

هرچه زد  بر تن من هیچ نگفتم اما
تا که بر روی لبت زد جگرم ریخت حسین

سنگ هربار به ما خورد  به سرها هم خورد
آنقدر سنگ  زد و دور و برم ریخت حسین

که رُباب تو نگفت از سر نیزه اُفتاد
ناله زد از سر نیزه پسرم ریخت حسین

میهمان بودم و این شهر به زحمت اُفتاد
هرقدر داشت زباله  به سرم ریخت حسین

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۵/۱۷)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

30 Jul, 17:04


بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیه‌السلام

یا دعا یا روضه می‌خواندی میان بسترت
چکمه‌ها اما تو را زود از صدا انداختند

وایِ من دیدند بیماری، برای التیام
چند دفعه پیکرت را زیر پا انداختند

با همان غل‌های جامع با همان زنجیرها
از روی ناقه تو را هم بی هوا انداختند

آن همه زنجیر دورِ گردن تو کم نبود
بینِشان شلاق‌ها بدجور جا انداختند

باید از احوال موی خواهرت فهمید که..
وای بر عمامه‌ات آتش چرا انداختند

لب گزیدی هر قدر، دادت درآمد عاقبت
پیش چشمت از سرِ نی بچه را انداختند

کاش نانی بود آنجا ،بیشتر تا بشکنی
از همان ته مانده‌ها پیش شما انداختند

دست بسته پای بسته پیش چشمِ خیس تو
دختران را بین مُشتی بی‌حیا انداختند

خولی و زجر و سنان تا بیشتر زجرت دهند
هر کجا رفتی به زیرت بوریا انداختند

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۵/۰۹)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

30 Jul, 15:35


بسم الله الرحمن الرحیم
#شهادت_حضرت_امام_سجاد_علیه‌السلام

خطبه‌ای خواندی جهان فهمید اسلام تو را
ظلم شد بیچاره وقتی دید ایام تو را

پیش چشم شام گفتی یا علی و خاک شد
 بعد از آن هرگز فراموشش نشد نام تو را

زینب از یک سو  تو از یک سو  دو تیغ ذوالفقار
شام ویران شد همین‌که دید هنگام تو را

خواست نامت محو سازد شام، عالمگیر شد
کرد حیرت دید وقتی که سرانجام تو را

انتهای کربلا شد ابتدای کارِ تو
هیچ طوفانی ندیده چشم آرام تو را

هم مناجاتت پیام و هم مصیبت خوانی‌ات
می‌بَرد هر روضه‌خوان امروز پیغام تو را

ارث ما زنجیرزن‌ها  زخم زنجیرِ تو است
شیعه دارد تا قیامت داغ احرام تو را

در خرابه پاسبانی می‌کنی جایِ عمو
می‌شمارد خواهرت تا صبح هر گامِ تو را

هر شبِ جمعه حرم تا صبح گریان تو است
می‌کند تکرار زهرا «وای از شام» تو را

کاش می‌شد تا کسی گوید که پیشت لااقل
بر سر نیزه نگردانند ارحام تو را

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۵/۰۹)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Jul, 13:31


بسم الله الرحمن الرحیم
#شام_غریبان

او می‌دوید و من می‌دویدم
او سوی خیمه من سوی دختر

او می‌رسید و من می‌رسیدم
او دارد آتش من دست بر سر

او می‌کشید و من می‌کشیدم
او موی طفلان من آه یکسر

او شعله‌ مارا  من دستِ دختر
او گوشواره من وای مادر

او می‌کشانَد  طفلِ تو بر خار
من می‌کشاندم خود را مکرر

او می‌نشانَد سر را به نیزه
من می‌نشاندم بوسه به حنجر

او می‌زند باز  من می‌زدم باز
او خیزران را من دادِ دیگر

او حرفِ غارت  من آه عباس
او خنده بر ما من وای معجر

او مانده آنجا  من ماندم اینجا
او با لباست من بی برادر

او رفت آخر  من رفتم آخر
او پشت خیمه من سمت پیکر

در هول آتش سمت رُباب است
بر روی نیزه چشمان اصغر

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۶)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Jul, 13:13


بسم الله الرحمن الرحیم
#عصرعاشورا
#شام_غریبان

یادم نرفته  گَشتند حائل
بین من و تو جمع قبائل

تو مانده بودی من مانده بودم
تو بینِ مقتل من با ارازل

تو آب گفتی او آب را ریخت
پیش لبانت تا خاک شد گِل

آنها شکستند سرنیزه‌ها را
من هم شکستم در پیش قاتل

زیر گلو را بوسیدم افسوس
این سر بریدن خورده به مشکل

از مقتل آمد از هوش رفتم
وقتی گرفت او  سر را مقابل

بینِ حرامی فکرِ رُبابم
بر روی ناقه بی پرده محمل

دیدم که دزدید در کیسه سر را
می‌بُرد خولی منزل به منزل

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۶)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Jul, 06:52


...دومین تیر به چشم عموی قافله زد
بازهم حرمله زد

 کارِ سقا پیچید  چشم هم تا پیچید
زره‌اش پُر خون شد  تیر از پشت سرش بیرون شد

دست افسوس نداشت  ساقه‌اش را آقا بین زانو بگذاشت
سرِ خود را به عقب زود کشید  چقدر تیر درید
چشم افسوس که ریخت  در مدینه کمر اُم‌بنین تیر کشید
 فاطمه زد به سرش
 ناله کشید

خوب شد رفت و ندید ، خوب شد رفت و نبود
تک و تنهاست حسین ، فکرِ زنهاست حسین

زخمی و تشنه و بی‌کس  نه جوانی نه عبایی
نه امیری نه برادر
هرطرف یک نفر اُفتاده تنی چاک و این خاک
چه خالی است زِ یاران
عوضَش خیمه‌ی دارالشهدا پُر زِ بدن ، غرق شهید  یک طرف خفته سعید
یک طرف اکبرِ پاشیده زِ هم پیش او قاسم پیچیده بهم

دشت خالی است ، حسین است پُر از زخم   ولی بر روی زین
دوره‌اش کرده‌اند ای‌وای  به کین
سنگی از دور شکست آینه را  خورد جبین
چهراش خون و محاسن همه خون

ابتدا آه کشید

خواست با دامنِ پیراهنِ خود پاک کند
حرمله دید عجب فرصت خوبی دارد
نیست اینبار سعید ، نیست عباسِ رشید 
قلب آقا را دید و کمان را که کشید
چارمین تیرِ سه‌شعبه زود رسید
دور خود چرخ‌زنان سینه درید
فاطمه ضجه کشید

خواست بیرون کشد از سینه، لبه‌هایش نگذاشت
بیشتر رفت فرو ، خم شد از پشت کشید
ساقه‌ی تیر بلند
 همه بیرون آمد
باز فواره‌ی خون  باز خونابه به جوش  مصطفی رفت زِ هوش
نفسش رفت زِ دست  خواهرش بدحال است
ذوالجناحِ پُرخون  ذوالجناحِ پُر زخم  به لب گودال است

از روی زین اُفتاد  مجتبی آمده بود
ریختند از همه‌جا  هرکه با هرچه که می‌شد می‌زد
پدرش آنجا بود همه با هرچه که دارد می‌زد
مادرش آنجا بود یک نفر خواست که با تیغ تمامش بکند سپرش شد آنجا  پسرش عبدالله بدنش شد سپر ثارالله

 بود بر روی عمو
 به زمین ولوله بود همه‌جا هلهله بود ، باز هم حرمله بود  باز هم زیر گلو
آخرین تیرِ سه‌شعبه به کمانش بگذاشت
ولی اینبار  بگو
فاصله اندازه‌ی یک نیزه نه یک تیر نبود
دوخت با ضرب سه‌شعبه دو گلو
اخنس و اشعث و شمر....
همه بودند
سنان آمد و زد نیزه‌ی خود را به گلو
به روی دامن زهراست سرش
مادرش مُرد برَش
خواهرش داد کشید  دخترش جیغ کشید  نزنیدش نزنید
جان من  زود خلاصش بکید.‌‌..

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۵)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

16 Jul, 06:52


بسم الله الرحمن الرحیم
#عاشورا

گرمْ ظهر است و هوا آتش و دشت آتش و خاک آتش و هر نیم‌نفس آتشِ خونبار  در این بار
زمان وقتِ نماز است  گَهِ راز و نیاز است

امام آمدو هنگامه مهیا شدو صف‌ها همه برپا شدو حضرت زِ نمازی به نمازِ دگری
با دلِ مشتاق‌تری
 ایستاده‌است خودش رو به خودش حضرت قبله که کنَد روی به کعبه

عرش مبهوت حضور شبه ظهورش همه نورش

جبرئیل آمده سجاده‌ی او پَهن کند و بوسه به خاکِ کفِ پایش بزند
منتظر بود جهان منتظر بود علی‌اکبر اذان گفت باز هم فاطمه ، جان گفت

ایستاده است حسین این طرف و دور تا دور
سیاهی است تباهی است سپاهی است پُر از تیرو کماندار پُر از دشنه‌ی خونبار پُر از نیزه‌ی خون‌ریز
ناجوانمردترین قوم
همه آماده‌ی پیکار ستمکار 
نه رحمی نه نفهمی
چه بی‌عار همگی منتظر غفلت سردار

ایستاده‌است حسین و  سپری پیش رویش داشت  سری پیش رویش داشت  جگری پیش رویش داشت
سعید است سعید ابن عبدلله است  خاک ثارالله است دیوانه

تا به لب‌های حسین‌بن‌علی واژه‌ی تکبیر نشست
به روی سینه‌ی سوزانّ سعید  اولین تیر نشست
چشم را لیک نبست

سوره‌ی حمد که آقا به لبش جاری شد دومین تیر دَمش کاری شد دومین تیر پَر خویش که چرخاند بر آن سینه نشست و جگر فاطمه سوزاند باز هم گفت سعید شُکرلله اباعبدالله

قل هو الله احد گفت حسین
باز هم نام صمد گفت حسین
ایستاده است سعید، باز هم تیر زدند
تیرِ سوم زد و بد خورد به تَن
یاد می‌کرد زِ تابوت حسن
یادش اُفتاد که اُفتاد نوک تیر به تن دوخت کفن

رفت آقا به رکوع با تمامیِ خشوع  و در آن داغ شدید با همه صبر و خضوع ایستاده است سعید
 خواند سبحان و سبحان و سبحان حسین کرد تکرار سعید
 تیر چهارم زد و پهلوش درید اشک از گوشه‌ی چشمش که چکید زیر لب زمزمه کرد
 یاد دیوار و در و فاطمه کرد  لحظه‌ای هم نشکست لحظه‌ای هم نَخَمید

در سجود  آقا گفت  ربی الاعلی گفت
روی زانوست سعید
تیر پنجم زد و بر کتف نشست استخوانی که شکست زیر لب خواند دعا که خدا بود و خدا

رکعت بعدی شد
ششمین تیر درِ سینه او را وا کرد  رد شد و تیزی خود را به قلبش جا کرد  داغ را معنا کرد
در قنوت است حسین   از خدا آکنده از علایق کنده باصدای حیدر  آه مانند علی مثل آن روز که در اوج نبرد مثل آن روز که در وقت نماز تیر کندند زِ پای حیدر
تیرها سوی حسین اما نه، سپری هست عجب  مردانه ایستاده است سعید

 گفت من مات عَلی حب علی مات شهید

تا تشهد را خواند زیر لب خواند سعید
به شهودش بردند ،تیر بعدی به گلو زد ملکوتش بردند ،تیر بعدی به رُخش زد جبروتش بردند همه جمعاً ملائک دورش

غرق حیرت جبریل
ماتِ حالات سعید است خلیل
مستِ حالش عیسی
محو رویش موسی
همه جمعند ولی چشم سعید  جز حسینش به خدا هیچ ندید ابن عبداللهی  حال عبدالله و همه‌اش الله است همه‌اش گرم نگاه  تیرِ بعدی آنگاه یا اباعبدالله
گاه گاهی نیزه  می‌رسد هر لحظه

مثلِ یک کوه ستبر  مثل یک صخره‌ی پُر صبر  سعید گاه با بازویش  گاه با سینه‌ی خود  گاه با حنجره‌اش  چه شگفت است خدا منظره‌اش  لشکری حیران است ابن سعد است که سرگردان است
بزنیدش که بیافتد از پا  تیرها خورد به پا  تیرها خورد بر آن گونه  بگو تو همه جا
ایستاده است سعید  لشکری در بُهت و
غرق حیرت همه‌ی جانبازان  مات این چهره‌ی پرپر شده تیراندازان

حضرت صوم و صلات  تا که کشتی نجات  تا که آئینه‌ی ذات  السلامش را گفت به سلامش که رسید تیر آخر به گلوگاه سعید
خون اگر می‌جوشید سیزده تیر سراپاش بُرید
 او ولیکن نبرید
جان به لب‌هاش سرانجام رسید
یاعلی از لبش آرام دمید
گفت جبریل هلا عاش سعید مات سعید
آه ؛ اُفتاد سرش  روی دامان حسین  خیره مانده است به او  چشم گریان حسین

آخرین جمله‌ی او
ای عزیزم
 بی کسم بی چیزم
هیچ کاری که نکردم آقا  کاش می‌شد که به دور تو بگردم آقا
عشق شد نوشِ سعید خون در آغوش سعید گفت در گوش سعید
 بعد از این تا به ابد در بهشتِ ابدی  نه به پشتم هستی نه کنارم هستی
همه جا پیش رویم خواهی ماند تا ابد روبرویم خواهی ماند

ولی افسوس هنوز
آرزویی به دلش داشت سعید
غصه‌ای داشت مگو
هر قدر تیر که اینجاست
 همه خرجش می‌شد  کاش می‌خورد به او  ولی افسوس  به جا مانده هنوز تیر و سرنیزه و  شمشیر و عصا و دشنه
 یک طرف یک تشنه


بینِ آنها اما
آتشی در جگر قافله هست
چهار تا تیرِ سه‌شعبه است که با حرمله است

خوب شد رفت و ندید  خوب شد عصر نبود  وای از قلبِ حسین  وای از حال رُباب آه از قحطی آب
اولی سهم علی‌اصغر شد از لبِ او می‌گفت
آه مُنوا می‌گفت
به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند

در عوض حرمله هم
بچه را دوخت به دستان پدر
سوخت چشمان پدر
بچه‌اش تیری خورد که سعید و که زهیر و که حبیب و وهب و عابس و حُر نیز نخورد
نه گلو ماند از او  نه که رو ماند از او..‌.

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

15 Jul, 08:40


بسم الله الرحمن الرحیم
#تاسوعا
#روضه

کشیده‌ام زِ تنت نیزه‌ای حلالم کن
که تکیه‌گاه کنم تا حرم مرا ببرد

بیا خدای ادب، پیش جمع بی‌ادبان
بلند شو که کسی محترم مرا ببرد

قرار بود به دستت کنیم تکیه همه
قرار نیست که دست قلم مرا ببرد

پس از تو صبرِ حُسینت به لب رسیده بگو
سپاه نیزه بریزد سرم مرا ببرد

به روی دامن پهلو شکسته اُفتادی
منم شکسته مگر مادرم مرا ببرد


صدای خواهرمان پیش ناقه بعد از توست
که شمر آمده دور و برم مرا ببرد

سکینه داد زند آمده مرا بخرد...
عمو کجاست که با خواهرم مرا ببرد

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۵)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Jul, 22:06


بسم الله الرحمن الرحیم
#تاسوعا
یا قمر العشیره

سلام کردم و گفتم  سلامِ ما عباس
قنوت بستم و خواندم که  آتنا عباس

سلام حضرتِ سجده  سلام حضرتِ فضل
سلام سیدنا سیدالبُکاء عباس

چراغ خانه‌ی ام‌البنین  کفیل حرم
خیال فاطمه راحت شده است با عباس

دخیلِ دست من ای دست‌گیرِ بی دستم
بگیر دست مرا بین دست‌ها عباس

رسیده‌ام به حرم تا که جبرئیل شوم
که بالِ من ببری  بام کبریا عباس

زمانه بر سر جنگ است یا علی مددی
مدد زِ غیر تو ننگ است نزد ما عباس

چه جلوه‌ای است که باب‌الحوائجِ همه‌ای
که ارمنی ندهد دل به جز شما عباس

در امتداد علی آمدی ، زمانه شنید
صدای حیرت مرحب که مرحبا عباس

میان جمع سلحشورها رساندی تو
کلاس رزم علی را به انتها عباس

بزن به صحنه صفین با نقاب ولی
مباد چشم زنندت تورا تورا عباس

به رزم مالک‌اشتر چه دیده می‌گوید
اگر غلط نکنم  این علی است یا عباس

به بام کعبه قدم زن که منبرت بشود
که خطبه‌ی تو شود شرح مرتضی عباس

چقدر نام علی می‌بریم با نامت
که دیده‌ایم  علی را در این نما عباس

قسم به وعده شیرین من یمت یرنی
چه می‌شود که علی با حسین با عباس...

به جز حسین نگفتی به جز علی حاشا
به جز حسین ندیدی به جز خدا عباس

نفَس بده که نفس پای این علم بزنیم
که آخرین نفس ماست  سیدا عباس

چه غم برای گره‌های کور ما ، وقتی
گره زدیم به شالی گره‌گشا عباس

غریب نیست که در کشتی نجات حسین
بگویم اینکه فقط بوده ناخدا عباس

ضریح تو زره‌ات شد که ما دخیل شویم
که روی ما بشود رو به کربلا عباس

هنوز  علقمه سوزان  فرات سرگردان 
هنوز  پرسش آبی  چراچرا عباس

هنوز مَشک و سکینه هنوز اشک و رُباب
هنوز ناله‌ی برگرد خیمه‌ها عباس

همین‌که دید که اصرار می‌کنی بروی
حسین زیر لبی گفت که:  کجا عباس؟


تویی بهانه‌ی این معرکه بنفسی انت
فقط حسین به تو گفت که بنفسی انت

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۴)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Jul, 11:38


بسم الله الرحمن الرحیم
#شب_نهم_محرم_حضرت_ابالفضل_علیه‌السلام

دو دستِ تو که بر زمین  دو دست من که بر کمر
نمانده دستِ دیگری  که خاک بر سرم کنم

به قد گاهواره‌ای  کجاست راه چاره‌ای
که گریه بر تنت کنم  که گریه بر حرم کنم

حرامی است و این حرم  به نیزه تکیه می‌دهم
ببخش میروم تو را  رها برابرم کنم

رسیده است از نجف علی و داد می‌زند
نمی‌شود که چاره‌ای به حال مادرم کنم

رُباب خانه‌اش خراب  سکینه زار می‌زند
که معجر اضافه‌ای  بیار بر سرم کنم

 نه مرهمی به تاولی  به آبله به خارها
نه کفش‌های پاره‌ای که پای دخترم کنم

پس از تو دورِ دختران شراب هست و خیزران
به نیزه‌ام نمی‌شود  کمک به خواهرم کنم

(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۲۴)

#یاشبیر
#کانال_اشعار_دکتر_حسن_لطفی
@yashobeyr_hassan_lotfi

یاشبیر(اشعار دکتر حسن لطفی)

14 Jul, 06:09


بسم‌الله الرحمن الرحیم

اَللّـهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّك الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن
صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِه في هذِهِ
السَّاعَة وَفي كُلِّ ساعَة وَلِيّاً وَحافِظاً
وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْنا حَتّى تُسْكِنَهُ
اَرْضَكَ طَوْعاً ًوَتُمَتِّعَهُ فیها طویلا

جهت سلامتی و تعجیل در امر فرج صلوات هدیه بفرمایید.