"یه روزی..."
یه روزی تنگِ غروبِ آسمون
میکنیم ریشهی ظلمو هِلکشون
یه روزی خونِ گُلای پَرپَر
میگیره دامنِ دیوو آخر
اگه ما خستهایم
دست و پا بستهایم
اما همبستهایم
همنفسم!
همقفسم!
زانو نزن!
بخون با من!
یه روزی تنگِ غروبِ آسمون
میگذریم از دلِ این دریای خون
یه روزی میرغضبِ خوشباور
میبینه که آب گذشته از سر
ما همه با همیم
همغم و همدمیم
فکر نکن که کمیم
همنفسم!
همقفسم!
زانو نزن!
بخون با من!