چهار خطی @xatt4 Channel on Telegram

چهار خطی

@xatt4


رباعی فارسی، به روایت: سید علی میرافضلی

(این صفحه روز پنج‌شنبه نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راه‌اندازی شده است.)

چهار خطی (Persian)

با خوش آمدید به کانال تلگرامی 'چهار خطی' با نام کاربری '@xatt4'. این کانال رباعی‌های فارسی زیبا را به روایت استاد بزرگ ادبیات ایران، سید علی میرافضلی ارائه می‌دهد. آیا شما علاقه‌مند به شعر و ادبیات فارسی هستید؟ آیا دوست دارید با زیبایی لغات و اندازه‌ی چهار خط شعر، به دنیایی پر از احساس و زیبایی سفر کنید؟ اگر پاسخ شما بله است، این کانال مناسب شماست. با دنبال کردن این کانال، با بهترین و زیباترین رباعی‌های فارسی آشنا شده و لذت بردن از هنر شعر فارسی را تجربه کنید. 'چهار خطی' توسط سید علی میرافضلی در تاریخ نوزدهم آذر هزار و سیصد و نود و چهار شمسی راه‌اندازی شده و با هدف ترویج ادبیات فارسی و شناخت بیشتر با آثار بزرگان ادبیات ایرانی، به شما ارائه می‌شود. پس چه می‌ماند؟ فرصت خود را از دست ندهید و همین حالا به کانال 'چهار خطی' بپیوندید تا با ابیات ناب و شگفت‌انگیز ادبیات فارسی آشنا شوید.

چهار خطی

21 Feb, 07:51


استاد العلما برهان‌الدین نسفی فرماید

هر دم دل من از سرِ جان برخیزد
صافی شود و چو صوفیان برخیزد
جایی طلبد که یک زمان در خلوت
بنشیند، وَز هر دو جهان برخیزد
‏..

منبع: دستنویس شمارۀ ۵۰۴۶ کتابخانۀ‌ فاتح استانبول، کتابت شهاب الکرمینی در روز پنج شنبه ۲۳ ماه رمضان سال ۷۰۶ هجری قمری در شهر شیراز، برگ ۲۲۰پ
‏..

دستنویس مورد اشاره، کتاب الایضاح فی شرح المفصّل نگاشتۀ ابن حاجب (د. ۶۴۶ ق) است. کتاب ابن حاجب، شرحی است بر المفصّل زمخشری که از کتب مشهور در قواعد زبان عربی است. رباعی در برگ آخر نسخه بعد از رقم کاتب نگاشته شده است.

سرایندۀ رباعی، ابوالفضائل برهان الدین محمد نسفی از متکلّمین سرشناس قرن هفتم (د. ۶۸۷ ق) است. تقی اوحدی او را جزو شاعران متقدّم آورده و «زبدۀ حکمای سلفی» خوانده و یک رباعی از او نقل کرده است (عرفات‌العاشقین، ۲: ۷۰۰). در جُنگ جلا‌ل‌الدین حرمی نیز یک رباعی به نام او دیده می‌شود. در مصراع سوم، «جایی» در نگاه اول «جامی» نیز خوانده می‌شود و علتش آن است که نقطه‌های یاء در نسخه کمرنگ شده است، اما کاملاً از بین نرفته است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

12 Feb, 21:08


یک پندۀ پخته بِهْ که صد خواجۀ خام

مقامات حاتمی، کتابی است که یکی از مریدان ناشناس ضیاءالدین حاتمی جوینی در شرح احوال و اقوال و مناقب این شیخ گمنام خراسانی نگاشته و اخیراً به تصحیح دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی منتشر شده است. پیشتر، فاضل گرامی جناب نجیب مایل هروی، گزارشی مبسوط از محتوای این کتاب و زندگانی ضیاءالدین حاتمی در کتاب در شبستان عرفان عرضه داشته است. همان‌طور که هر دو پژوهشگر نوشته‌اند، نویسندۀ مقامات حاتمی، هنگام نگارش سوانح حیات شیخ و خاندانش، در ذکر تاریخ وقایع امساک عجیبی روا داشته و آن تواریخی هم که آورده، از تناقض و تعارض خالی نیست. فی المثل، یک‌جا گوید که ابوالقاسم سمنانی متولد ۵۲۳ در سن چهارده سالگی (یعنی در ۵۳۷ ق) به زمرۀ مریدان پیوسته است (مقامات، ۳۰۲-۳۰۳). جای دیگر در احوال ستی عایشه یکی از همسران شیخ، می‌گوید که در پنجاه و چهارسالگی به حبالۀ شیخ در‌آمد و سنۀ ۶۸۲ ق، آخر عهد او بود (همان، ۹۷).

متأسفانه هیچ کدام از پژوهشگران فاضل، بر این تناقضات لاینحل و گیج کننده فایق نیامده‌اند. خاصه آنکه هیچ کدام از نویسندگان کتب عرفانی، از قبیل جامی و دیگران، اشاره‌ای به وجود این شیخ خراسانی نکرده‌اند و سکوت عجیبی در منابع عرفانی در مورد او حاکم است که یکی از دلایل مهم آن را مقارن افتادن آخر حیات شیخ با حملۀ قوم مغول به ایران دانسته‌اند (در شبستان عرفان، ۳۱؛ مقامات، ۳۱).

دکتر شفیعی کدکنی، از مجموع قراین پراکندۀ مقامات حاتمی حدس می‌زند که شیخ ضیاءالدین حاتمی حداقل در دهۀ دوم قرن ششم (حدود ۵۱۰-۵۲۰) متولد شده است و ۹۴ سال زیسته و قبل از ۶۱۷ (که سال هجوم تاتار است) درگذشته است (مقامات، ۳۳). استاد مایل هروی بر آن است که شیخ ضیاءالدین حاتمی پیش از حملۀ مغول ـ یعنی قبل از ۶۱۶ هجری ـ درگذشته... و می‌توانیم حدود سال فوت حاتمی را سال‌های ۵۹۰ تا ۶۱۰ هجری فرض کنیم، و چون نامبرده هنگام وفات نود و چهارساله بوده، می‌بایست در اواخر سدۀ پنجم یا اوایل سدۀ ششم زاده شده باشد (در شبستان عرفان، ۴۴).

از سروده‌های شیخ ضیاءالدین حاتمی، پنج قصیده و شش رباعی فارسی در مقامات او نقل شده که استاد مایل هروی آن‌ها را از نمونه‌های فصیح و دلپذیر شعر فارسی پیش از مغول به شمار آورده (همان، ۹۴) و دکتر شفیعی کدکنی، آن‌ها را میانمایه توصیف کرده است (مقامات، ۴۴).
مؤلف ناشناس مقامات، مدعی است از نزدیکان شیخ بوده و می‌‌گوید که برخی از حکایت او را خود به چشم دیده و برخی را از نزدیکان روایت کرده است. بنابراین، حیات او باید در اواخر قرن ششم و نیمۀ اول قرن هفتم باشد. دکتر شفیعی کدکنی، نقل بیتی از سعدی را در کتاب، جزو الحاقات کاتب در متن اصلی مؤلف به حساب آورده است (همان، ۶۳، ۱۵۶). بیت مورد اشاره این است:
مخر قول ابلیس تا جان دهد
هرآنکس که دندان دهد نان دهد.
از معدود ابیاتی که در کتاب آمده، این بیت منفرد است (همان، ۱۹۹):
اندر ره دین خواجه کم آمد ز غلام
یک بندۀ پخته بِهْ ز صد خواجۀ خام
دکتر شفیعی کدکنی، در مورد بیت مذکور توضیحی ننگاشته است. بیت، بخشی از یک رباعی اوحدالدین کرمانی است (دیوان رباعیات اوحد، ۳۰۳):

خواهی که رسی به کام، برگیر دو گام
یک گام ز کونین و دگر گام ز کام
اندر ره حق خواجه کم آید ز غلام
یک پندۀ پخته بِهْ که صد خواجۀ خام

رباعی علاوه بر منبع مذکور، در دو مجموعۀ کهن دیگرِ رباعیات اوحد نیز به نام اوست (انیس‌الطالبین، ۳۱ر؛ کمانکش، ۵۰ر) و می‌توان ‌آن را از رباعیات حتمی شیخ دانست. با توجه به اینکه شیخ در مرزهای غربی جهان اسلام می‌زیست (آناتولی) و مؤلف مقامات حاتمی در شرق ایران‌زمین (خراسان)، شعر او زودتر از ربع اول قرن هفتم نمی‌توانسته به خراسان رسیده باشد. به همین قرینه، شاید بتوان تاریخ نگارش مقامات حاتمی را در حدود ۶۴۰ تا ۶۵۰ ق حدس زد. مگر آنکه این بیت را نیز از تصرفات کاتب در متن اصلی تلقی کنیم.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

11 Feb, 17:40


فهرستی از کانال‌های سودمند در زمینهٔ فرهنگ و تاریخ و ادبیات ایران

آواز سرخ
@Avaze_Sorkh
ادب و فرهنگ
@aaadab1397farhang
بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار
@AfsharFoundation
بیهقی درس‌گفتارها و مقالات
@SeyediBeyhaghi
تاریخ فرهنگ هنر و ادبیات ایران‌زمین
@tarikhfarhanghonariranzamin
تنیده ز دل بافته ز جان
@Tanideh_az_del
جستارهای ابوالفضل خطیبی
@dr_khatibi_abolfazl
چهارخطّی
@Xatt4
حاصل اوقات
@HaseleOwqat
خوانش متون
@seyedimotun
خوشنویسی قدما
@khoshnevisi_Qodama
دکتر مهدی نوریان
@dr_mehdi_nourian
دکتر محمّد مرادی
@drmomoradi
دکتر رحیمی واریانی
@r_varyani
دیوار مهربانی نسخ خطّی
@nosakhekhati
سیرجان‌نامه
@sirjanname
شهرام یاری
@Shsyari
فرهنگ مکتوب و شفاهی گلپایگان
@farhangegolpayegan
فنّ ادبیات
@fanneadab
قلم‌انداز
@QalamAndaz
کانون پژوهش‌های شاهنامه
@shahnameh_ferdowsi
کتابخانهٔ ایران‌شناسی
@ketabxaneiranshenasi
کتابخانهٔ تخصّصی ادبیات
@eliteraturebook
کتابخانهٔ سپهسالار
@sepahsalaar
مؤسّسهٔ پژوهشی میراث مکتوب
@mirasmaktoob
مباحث ایران‌شناسی
@IranologyTopics
مقطّعه
@moqattae
نسخ خطّی فارسی در کتابخانه‌های جهان
@n_kh_f_j
نسخهٔ خطّی
@manuscript_ir
یادداشت‌های شاهنامه استاد خالقی مطلق
@shahnameh1000

https://t.me/mr_moshtaqian

چهار خطی

10 Feb, 18:47


سه رباعی قجری در ذمّ اصحابِ عصرحجری

خاوری شیرازی (۱۱۹۰–۱۲۶۶ ق)، شاعر و تاریخ‌نویس دورۀ قاجار که پیشتر در مورد او مطلبی نگاشتیم، در تاریخ ذوالقرنین که به وقایع‌نگاری شاهان قاجار اختصاص دارد، در سرگذشت ملامحمد زنجانی، پیشنماز دارالخلافۀ طهران، چنین می‌آورد که: «در اواخر شهر محرم الحرام شخصی از رنود بازاری خود را از شراب خلاّری سرمست ساخت و در معبری از معابر، با جناب آخوند به کار عربده پرداخت. آخوند را از جسارت آن دیوانه بهانه به دست افتاد و با جمعی از مریدانِ جانانه، روی به خرابی کلیسای ارامنه نهاد... جناب آخوند علی الصباح به کنایس* آن جماعت رفته، خُم‌های شراب را سرنگون کرد و در اسباب عشرت و مایحتاج آن جماعت پریشانی و شکست آورد. بعضی از اماکن آن‌ها را به تیشۀ ستم خراب و به اعتقاد خود بر آبروی شریعت افزود. کارگزاران نوّاب حسنعلی میرزا ـ حکمروای دارالخلافه ـ وقتی‌آگاه شدند که کار از کار گذشته و امر دیگرگون گشته است. چون آخوند در سلک طلاّب بود و اذیت او خلاف رسم و آداب می‌نمود، لهذا حسب الامر الاعلی، تنبیه آخوند به اخراج از بلد محوّل، و با اهل و عیال از دارالاخلافه بیرون رفته، مشغول شغل اوّل شد» (تاریخ ذوالقرنین، ۱: ۴۰۶-۴۰۷).

این حکایت، خاوری شیرازی را به روزگار جوانی خود در شیراز می‌برد و یادش می‌آید که شیخ شیراز، علاوه بر خُم شکستن، مؤذنان شهر را نیز از گلدسته‌خوانی منع فرموده بود: «وقتی هم جناب شیخ محمدجعفر نجفی در دارالعلم شیراز این عمل را کرد و خرابیِ خرابات و شکست خمخانه‌جات و منع مؤذنین از گلدسته‌خوانی، اهتمامات به عمل آورد. مؤلف این روزنامچۀ همایون، در آن اوقات جوان و در‌آن ولایت بودم و این سه رباعی را در آن سه فقره انشاء نمودم:

در منع غنا
ای شیخ که کارت همه دم طامات است
گویی که غنا حرام اندر ذات است
آن را که به دین ما غنا می‌خوانند
صوت تو بود که انکر الاصوات است

در منع خرابات
ای شیخ! عبث زحمت اوقات مده
بر دُردکشان درس مقامات مده
خواهی که کنی دل جهانی آباد
فتوا به خرابی خرابات مده

در شکست خم شراب
ای شیخ! که بی‌جا خُم مَی می‌شکنی
واندر کف مستان دف و نی می‌شکنی
آن خُم که به میخانۀ معمورِ دلت
لبریزِ مَی ریاست، کی می‌شکنی؟»
(همان، ۴۰۷–۴۰۸).
‏..

*. کنایس جمع کنیسه است. منظور نویسنده کلیسا بوده نه کنیسه.
توضیح تکمیلی: مرحوم دهخدا، کنیسه را عبادتگاه یهود و نصارا و کفار دانسته و از شعر ناصرخسرو بر می‌آید که تمایزی میان کلیسا و کنیسه وجود نداشته است: کنیسۀ مریمستی چرخ گفتی پُر ز گوهرها. در فرهنگ بزرگ سخن نیز کنیسه عبادتگاه غیر مسلمانان بویژه یهود و نصارا معنی شده است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

09 Feb, 13:28


به‌یادِ دانش‌آموزانِ کرمانی

جان چيست؟ غم و درد و بلا را هَدَفى   
دل چيست؟ درونِ سينه سوزىّ و تَفى
القصّه پیِ شکستِ ما بسته صفى         
مرگ از طرفىّ و زندگى از طرفى‏!


#مومن‌یزدی
#جوان #کرمان

رباعیاتِ مومن، به همراه چند غزل و قطعه؛ مومن حسین‌بن باقی یزدی؛ تصحیحِ حسین مسرّت؛ میراث مکتوب؛ ۱۳۹۴: ۲۱۲.
https://t.me/tarikhfarhanghonariranzamin

چهار خطی

08 Feb, 15:37


رابطۀ کمبود رطب و کم نشدنِ ارزش‌ها!

میرزا فضل‌الله خاوری شیرازی، از مورخان و شاعران دورۀ قاجار، سال‌ها با دربار فتحعلیشاه ارتباط نزدیک داشت و از مناسبات دربار مطلع بود. وی در توصیف یکی از خواجه‌سرایان، رباعیی سروده و او را بابت نقص عضوش دلداری داده است. یکی از وظایف شاعران درباری، تسلاّ دادن بوده است. ما این رباعی را از دستنویس دیوان خاوری متعلق به کتابخانۀ دانشگاه تهران (شمارۀ ۳۶۴۳، صفحۀ ۳۱۲) نقل می‌کنیم:

گر از رطبی نخل تو پیراسته‌اند
هان ظن نبری که عیب تو خواسته‌اند
نخلی که ز پای تا به‌سر شیرین است
غم نیست گر از وی رطبی کاسته‌اند!

کاری نداریم که در این تعریف و تسلاّ ، نوعی هجو ناخواسته و ناپسند نیز روی داده است. این رباعی، ما را به یاد برخی از گزارشگران ورزشی می‌اندازد که هنگام باخت تیم‌های ملی، بازیکنان و مربیان را دلداری می‌دهند که چیزی از ارزش‌های ایشان کم نشده است!
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

07 Feb, 08:03


شاعرانِ بدمست چاقوکش

آنچه عامۀ مردم از جماعت شاعر در نظر دارند، طبع لطیف و نگاه پُر عطوفت و دل عاشق‌پیشه و روح یکرنگ است. اما آنچه در صحنۀ واقعی زندگی می‌بینیم، گاهی خلاف این موضوع است. شاعران قالتاق و آدم‌فروش و نان به نرخ روز خور کم ندیده‌ایم. در این یادداشت می‌خواهم داستان شاعری چاقوکش را از زبان اوحدی بلیانی تذکره‌نویس نامدار عصر صفوی نقل کنم. قبل از آن یادآور شوم که او داستانی نیز از مجادلۀ شعری خود با غیرتی شیرازی در مجلس مهدی‌قلی‌خان ذوالقدر حاکم شیراز نقل کرده که بسیار خواندنی است و در آخر گوید: «مباحثه به نزاع و نزاع به جنگ مُشت و چوب رسید» (عرفات‌العاشقین، ۴: ۲۷۲۳).

باری، اوحدی بلیانی در شرح حال غیری کرمانی آورده: «شهید سعید مبرّا از ننگ غیری، دَده غیری، از ترکان کرمان بود. به‌غایت مردی نامرادِ خوب‌صفاتِ رندِ عالی‌طبیعتِ همه جا همراه بود. در هزار و پانزده او را در کرمان دیده بودم. بعد از عبور فقیر به هند، میر فزونی استرآبادی به کرمان می‌آید و در مجلس شراب، مابینِ ایشان گفت و شنودی چند می‌شود. میر فزونی در عین مستی‌ها کاردی به وی می‌زند و او را به درجۀ شهادت می‌رساند در سنۀ ۱۰۱۷. مولد و مضجع وی خاک کرمان است» (همانجا، ۲۷۲۰). رباعی او این است:
عصیان چو عرق می‌چکد از جامۀ ما
دوزخ شده عودسوزِ هنگامۀ ما
صبح ازل از ضمیر پاکان برخاست
شام ابد از سیاهیِ نامۀ ما

بلیانی، شاعر چاقوکش را میرفزونی استرآبادی نامیده، ولی ماجرای چاقو خوردن غیری را در شرح حال فزونی سبزواری آورده است:« سیدزادۀ عالی‌فطرت خوش‌طبیعتِ با ادراک، می‌کش جام کامکاری میرفزونی سبزواری، به غایت دقیق فکرت بلندفطرت، سخن‌فهم نکته‌سنج است. اگرچه کم‌شعر است، اما اشعارش با مزه و رتبه است. به غابت شوخ‌طبع لوند می‌کش صاحب‌مذاق واقع است. بعد از عبور مخلص به هند، وی به کرمان آمده بود، آنجا با دده غیری که مذکور شد بر سرِ شراب مجادله می‌نماید و از بد‌مستی‌ها، نامراد را به خنجر می‌زند و بعد از شهادت وی، از آنجا فرار نموده، باز به صفاهان رفته، گویند امروز هم در صفاهان است» (همانجا، ۲۹۲۵-۲۹۲۶). این رباعی از اوست:
تلخی همه زآن لعل شکرنوش کشم
پیکان ز نگاه تو در آغوش کشم
تار نگهت گسسته بر دل بندم
دُرّ سخنت شکسته در گوش کشم
این شاعری که اوحدی او را عالی‌فطرت و با ادراک و سخن‌فهم می‌نامد، به خاطر یک جام شراب، آدمیزادی را با چاقو به قتل می‌رساند و می‌گریزد. اگر فطرت عالی نداشت چه می‌کرد! درجۀ شهادتی که اوحدی به غیری بخشیده نیز در خور تأمل و تدبّر است!

میرفزونی استرآبادی هم سرگذشت جالبی دارد و با اینکه «فزونی» تخلّص می‌کرده، یک تخته‌اش کم بوده: «سرگشته به وادی مجذوبی و مجنونی، میر محمد فزونی، سیدزاده‌ای بود در کمال حسن صفا و ادراک از استرآباد. در بدایت حال به درس و بحث و کسب علوم اشتغال داشت. قضا را جذبه‌ای به وی رخ نمود. بعد از آن همیشه در ته میدان عراق از دیوانگی می‌گردید. جنونش بر آن داشته بود که شپش خود را می‌خورد و می‌گفت که جواهر بدن خود را چرا ضایع کنیم؟ آنچه به گدایی به هم می‌رساند، به لوطی می‌داد که به فاعلیت خود قیام نماید و به این احوال، شطرنج را چنان می‌باخت که از اکثر یاران شطرنجی می‌بُرد» (همانجا، ۲۹۲۷). این رباعی از اوست:
هر چند که در دیدۀ ایّام ردم
پامال جفاگشتۀ علم و خردم
پاگاه ستور است، از آن می‌نرسد
زین ابلق چارجُل به‌غیر از لگدم!
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

05 Feb, 14:05


ای یار بگو حلقه به آب که زنم
خود را به چه جا به این ضعیفی فکنم
دستی داری ثمر بچین از شاخی
حیران منشین زیر درخت چه کنم

به گمانم در تصحیح آقای سروری ضبط مصرع نخست درست نیست.

ظ: حلقهٔ باب که زنم.

@atefeh_tayyeh

چهار خطی

05 Feb, 10:01


زیرِ «درخت چه کنم»

«کاسۀ چه کنم» دست گرفتن را از کودکی در افواه بسیار شنیده بودم اما زیر درخت چه کنم نشستن را نه. جستجویی کردم و دانستم که در روزگار نه‌چندان‌دور، به مسجد نو شیراز، چناری کهنسال بوده و کسانی که گرهی در کارشان می‌افتاده کنارش گرد می‌آمده و با هم سخن می‌گفته‌اند، گاهی هم جوانمردی پیدا می‌شده، دستشان را می‌گرفته و گره از کارشان می‌گشوده است. همچنین دانستم که شیرازیان هنگامی که می‌خواهند کسی را لعن کنند می‌گویند «الهی زیر درخت چه کنم بنشینی» و البته دعایی دارند که «الهی زیر درخت چه کنم ننشینی».
سیمین دانشور نویسندۀ شیرازی در رمان جزیرۀ سرگردانی از این درخت یاد کرده است.

در تذکرۀ بی‌نظیر، از غلامعلی واسطی بلگرامی (آزاد بلگرامی)، متوفی ۱۱۶۵ قمری، یک رباعی خواندم که در آن از درخت چه کنم سخن گفته شده است:

ای یار بگو حلقه به آب که زنم
خود را به چه جا به این ضعیفی فکنم
دستی داری ثمر بچین از شاخی
حیران منشین زیر «درخت چه کنم»*

این رباعی شاید نشان بدهد که استفاده از این تعبیر محدود به شیراز نمی‌شده‌ و دامنۀ کاربردش تا هند رفته بوده، شاید هم نشان‌دهندۀ این باشد که در هندوستان و جاهای دیگر نیز درخت چه کنمی بوده که مردم دردمند، مردمی که به گرداب‌های بی‌پایاب زندگی گرفتار می‌شده‌اند به خنکای موهومش پناه می‌‌جسته‌اند.

*تذکرۀ بی‌نظیر، تألیف میرسیدعبدالوهاب، افتخار بخاری دولت‌آبادی، تصحیح امید سروری، انتشارات مجلس شورای اسلامی ۱۳۹۰، ص ۱۱.

@atefeh_tayyeh

چهار خطی

04 Feb, 10:13


افسوس که غم چهرهٔ من کاهی کرد
فریاد که روز عمر کوتاهی کرد

ما را غم بی‌عنایتی‌های تو کشت
وقت است اگر عنایتی خواهی کرد
بیانی کرمانی

بیانی کرمانی، شهاب‌الدّین عبداللّٰه‌بن محمّد مروارید. مونس‌الاحباب، به کوشش سیّدعلی میرافضلی، تهران: کتابخانه‌، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۰، ص۹۶.
@Tanideh_az_del

چهار خطی

28 Jan, 19:13


در پیش تو گر بگریم ای دلدارم
تا ظن نبری که از تو در آزارم

خط تو که دود آتش نیکویی‌ست
در چشم من آمد آب ازآن می‌بارم

ریش معشوق فرورفته در چشم عاشق😐

#سفینه‌ی‌خوشگو، دفتر دوم، تالیف بندرابن داس خوشگو، تصحیح سید کلیم اصغر ‌‌/ ۶۲۴

این ریش درآوردن معشوق و به نکبت افتادن شاعران شاهدباز برای دلداری دادن خود هم داستانی دارد. من ابیاتی را جمع کرده‌ام که در آنها معشوق دیگر برای خودش مردی شده و شاعر سعی می‌کند به هر ترفندی ریش و سبیل او را زیبا جلوه دهد. این با «خط» که صورت معشوق احتمالا در نوجوانی داشته و گویا مورد پسند هم بوده فرق دارد. صحبت از ریش و سبیل است!

@atefeh_tayyeh

چهار خطی

28 Jan, 19:13


در پیشِ تو گر بگریم ای دلدارم
تا ظن نبری که از تو در آزارم
خطِّ تو که دودِ آتشِ نیکویی‌ست
در چشمِ من آمد آب از آن می‌بارم


#مجدالدین‌محمد‌پاییزی‌نسوی

در سفینه خوشگو نام شاعر #مجدالدین‌بابری آمده و فقط همین یک رباعی از او آورده شده. ولی همانگونه که در بالا آمده #محمد‌عوفی وی را الاجل مجدالدین محمّد پاییزی النسوی معرفی کرده و گمان می‌رود این خطا هم از خطاهای #دری‌شوشتری باشد. استاد روانشاد احمد گلچین‌معانی در تاریخ تذکره‌های فارسی ماجرای غارت نادرشاهی و رسیدن نسخهٔ سفینهٔ خوشگو به منطقه بختیاری و رسیدن آن به دست درّی شوشتری و... را به تفصیل آورده و در بخشی به خطاهای درّی شوشتری که مامور به تصحیح و تکمیل این نسخه به امرِ حاکمان و بیگلربیگی‌های خوزستان همچون سیدعبدالکریم موسوی و علی‌نقی‌خان گروسی و محمدحسین‌میرزا حشمةالدوله فرزند دولت‌شاه قاجار، بوده پرداخته است. به‌هر روی درّی پاییزی را بابری آورده است. دفتر دوم که تصحیح جناب سید کلیم‌ اصغر است هیچ یادی از این ماجرا نکرده و اگر هم تاریخ تذکره‌ها را دیده و آن یکی دو خطایی که استاد گلچین‌معانی یادآور شده‌اند را تصحیح کرده ولی از کتاب و استاد هیچ یادی در منابع و مقدمه نکرده است.

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۶۷۶.
سفینهٔ خوشگو؛ بندرا بن‌داس خوشگو؛ تحقیق و تصحیحِ دکتر سیدکلیم اصغر؛ کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس؛ ۱۴۰۰؛ دفتر دوم: ۶۲۴.
تاریخ تذکره‌های فارسی؛ احمد گلچین‌معانی؛ سنایی؛ ج۱: ۷۱۳ تا ۷۲۲.
https://t.me/tarikhfarhanghonariranzamin

چهار خطی

26 Jan, 16:24


تحولات دوسویه‌ی تصاویر شعری از منظر جمال‌شناختی (۵)

رباعیات کهن، گاه دستمایه‌ی شاعران امروز بوده است برای اهدافی از جمله بازسرایی آنها در فرم و فضایی امروزی. این رویکرد گاه منجر به تجربه‌ای ناموفق می‌شده است و گاه تجربه‌ای موفق و خلاقه. مثلاً شاعران مصراع "بردند و برادران قسمت کردند" را از شاعری گرفته و در بافت مضمونی - تصویری تازه‌ای مطابق با منظور و موقعیت خود به کار بسته‌اند. مصراع آخر این رباعی آصفی هروی (ف۰ ۹۲۳ ق):
آن لب که بتان سبزه در او پروردند
وز فاصله‌ای به جوی خضر آوردند
بود آب بقا که خضر و الیاس به هم
دیدند و برادرانه قسمت کردند

را غضنفر کرجاری (ف. ۱۰۰۳ ق) با هدف نزاع ادبی و هجو وحشی بافقی و برادرش به کار گرفته است:

وحشی و برادرش چو خلوت کردند
در ملک سخن رفع خصومت کردند
هر شعر که در کهنه کتابی دیدند
بردند و برادرانه قسمت کردند
  و فرخی یزدی - شاعر نامدار عصر مشروطه و پهلوی اول- در خدمت مفهومی اجتماعی سیاسی:

چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بی‌کرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه، عیش‌و‌نوش همه را
بردند و برادرانه قسمت کردند
(نقل از کانال چهار خطی)

گاه شاعر صرفا با تضمین بیت یا مصراع پایانی یک رباعی قدیمی و اندکی تصرف در آن، تعبیر یا تصویر شاعرانه را ارتقا می‌دهد و به اوج می‌رساند.  این رباعی منسوب به خواجه عبدالله انصاری را ببینیم:
هر دل که طواف کرد گرد در عشق
هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشته‌ایم بر دفتر عشق
سر دوست ندارد آنکه دارد سر عشق

قیصر امین‌پور بیت دوم آن را این‌گونه بازسرایی کرده و با تغییر یک دو کلمه به رباعی و به ویژه مصراع پایانی آن، حس و حیاتی تازه بخشیده است:
آن مرغ که پر زند به بام و در دوست
خواهد که دهد سر به دم خنجر دوست
این نکته نوشته‌اند بر دفتر عشق
سر دوست ندارد آنکه دارد سر دوست

گاه شاعر امروز به بازسرایی یک رباعی کهن در قالبی نو می‌پردازد که صرفاً تجربه‌ای است در فرم ظاهری شعر. مثلاً زنده‌یاد هوشنگ ابتهاج (سایه) در سنین جوانی این رباعی زیبا و بلند آوازه‌ی منسوب به خیام:
جامی‌ست که عقل آفرین می‌زندش
صد بوسه ز مهر بر جبین می‌زندش
این کوزه‌گر دهر، چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش

را این‌گونه در قالب نیمایی بازسرایی کرده است:
جامی است آفرین‌زده‌ی عقل
جان‌مایه‌ی امید هنرمند
ای روزگار کوزه‌گر پیر
آن بوسه بر جبین زدنش چیست؟
آنگاه بر زمین زدنش چیست؟
                               
که تلاش شاعر محدود و منحصر بوده به نیماییزه کردن رباعی، آن هم تلاشی نه چندان موفق.  "شعر مذکور، فاقد ابتکار و خلاقیت است، اما به عنوان تمرین زبانی برای یک شاعر جوان شایسته‌ی شماتت بسیار نیست."
(میرافضلی، علی، کانال چهار خطی)

اما گاه شاعر امروز رفتاری خلاقانه‌تر و زیباشناسانه‌تر با مفهوم یا تصویر یک رباعی کهن دارد. مثلاً در این سروده‌ی ضیاء موحد با عنوان "بسیار بتابد و نیابد ما را" :

از زخمی بیرون افتادیم
  و در زخمی فرو شدیم
می نوش به ماهتاب ای ماه که ماه ...

"مصرعی از خیام را سطر پایانی شعر خود قرار داده است به گونه‌ای که موجب تعلیق معنا و پایان باز شود ... اما نکته جالب اینجاست که ادامه‌ی این سطر پایانی - که ذهن را به خود مشغول می‌کند- همانا مصرعی است که شاعر، آن را به عنوان شعر خود قرار داده است:  (بسیار بتابد و نیابد ما را).  رجوع ذهنی خواننده به مصراع پیشانی‌نوشتِ شعر به عنوان تکه‌ی گمشده‌ی پازل معنایی آن-  لذت عاطفی عمیقی را در او برمی‌انگیزد. (روزبه، محمدرضا، طرح‌ها و ساختارهای تازه و ابتکاری در شعر معاصر ایران، نشر روزگار، صفحه ۳۴۰)
ادامه دارد...

محمدرضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh

چهار خطی

25 Jan, 19:32


افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
(تبارشناسی یک رباعی، بخش دوم)

در یادداشت قبل به زمین مشترک رباعی هلالی و دو تن از شاعران هم‌عصرش و احتمال متأثر شدن او از آن‌ها اشاره کردیم. اگر بخواهیم از فُرم رباعی هلالی سخن بگوییم، علاوه بر شکل بیرونی و طرح ردیف و قافیۀ آن، از تقارن و توازن مصراع سوم و چهارم هم باید یاد کنیم که در شکل‌گیری فرم رباعی او بسیار مؤثر بوده است. البته این هم یک شگرد رایج بین رباعی‌سرایان قدیم بوده و جنبۀ ابتکاری ندارد: افسوس که افسوس/ فریاد که فریاد.
همچنین اگر مصراع سوم رباعی هلالی را مجزّا در نظر بگیریم: «افسوس که افسوس مرا سود نداشت»؛ شاید این رباعی جامی به عنوان یکی از الگوهای ذهنی هلالی قابل ذکر باشد (دیوان، ۱: ۸۵۷):
با طبل اجل، کوس نمی‌دارد سود
صیت کی و کاوس نمی‌دارد سود
زین غم همه انفاس من افسوس شده‌ست
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
اما به نظر می‌رسد که هلالی بیش از همه، وام‌دار این رباعی سلطان مسعود میرزا بوده باشد (لطایف‌نامه، ۳۸۳):
نوری که عیار دیدۀ روشن بود
چشم بد ایّام ز چشمم بربود
فریاد که فریاد به جایی نرسید
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
یعنی هم الفاظ را از او گرفته، و هم شگرد موازنه را. کاری که هلالی کرده، جابه‌جایی دو مصراع بوده است و بس! این سلطان مسعود، برادرزادۀ سلطان حسین بایقرا بود و به دو زبان فارسی و ترکی شعر می‌گفت. تخلّص او در شعر ترکی «شاهی» بود و در شعر فارسی، «غازی». رباعی مذکور را «بعد از آنکه امیر خسروشاه نیشتر به چشم او آورده گفته» است. به احتمال زیاد، هنگامی که هلالی از استرآباد به هرات آمده بود، رباعی سلطان مسعود در محافل ادبی هرات، بر سر زبان‌ها بود. در یکی‌ از جُنگ‌های عصر صفوی (مجموعۀ اشعار، نسخۀ ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، ۷۴۰) رباعی را به شیخ نجم‌الدین کبری (د. ۶۱۸ ق) نسبت داده‌اند، بی آنکه ربطی به احوالات شخصی او داشته باشد.
شگفت آنکه رباعی سلطان مسعود نیز بی شباهت به یکی از رباعیات علاءالدولۀ سمنانی (د. ۷۳۶ ق) نیست (دیوان اشعار، ۳۴۷):
افسوس که افسوس نمی‌دارد سود
فریاد که فریاد مرا ره ننمود
گر می‌خواهی که تا برآید مقصود
بر آتش غم گداز خود را چون عود
از متوسط بودن رباعی سمنانی و عدم مهارت او در ایجاد تعلیق مناسب در رباعی که بگذریم، می‌توان به شباهت دو رباعی حکم داد. اما بیشتر از شباهت کلمات، فُرم رباعی است که در شکل‌گیری متن اثرگذار است. اگر به این رباعی عاشقانۀ زیر که مربوط به سدۀ ششم یا هفتم هجری است توجه شود (نزهة المجالس، ۵۸۸):
بر درگه او بار نمی‌یارم خواست
بوسی ز لب یار نمی‌یارم خواست
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
زنهار که زنهار نمی‌یارم خواست
می‌بینیم که در چنین فُرم آماده‌ای، راحت می‌شود جای کلمات را عوض کرد و به جای «زنهار» گذاشت «افسوس» و به جای «نمی‌یارم خواست» گذاشت «نمی‌دارد سود». اینجاست که فُرم تبدیل به فرمول می‌شود و طبق این فرمول، می‌توان متن‌های متعدد تولید کرد. در نزهة المجالس، قبل از رباعی مورد اشاره، این رباعی آمده است:
بی یاد تو دل شاد نمی‌یارم کرد
وز بیم، تو را یاد نمی‌یارم کرد
زنهار که زنهار نمی‌شاید خواست
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
هرکه رباعی بالا را سروده، مایۀ کار خود را از سید حسن غزنوی گرفته است (دیوان، ۳۳۸):
دل را به دمی یاد نمی‌یارم کرد
چون خاک شدم، باد نمی‌یارم کرد
دارم سخنان، یاد نمی‌یارم کرد
فریاد که فریاد نمی‌یارم کرد
به رغم شباهت دو رباعی و روشن بودن امر اقتباس، به نظر من، فُرم دو رباعی متفاوت است و اصولاً رباعیات چهار قافیه‌ای جایی برای موازنه مصراع سوم و چهارم ندارد و این از موهبات حذف قافیۀ سوم رباعی است که امکان ایجاد فرم‌های تازه‌تر و از همه مهم‌تر امکان تعلیق را به شاعر رباعی‌سرای عطا کرده است.

باری، با واکاوی یک رباعی هلالی، دیدیم که در پوشۀ رباعی او، چه پیشینۀ پُر برگی نهفته است. و البته، از این نکته هم نباید غافل بود که فرم‌هایی که تبدیل به فرمول می‌شوند، همان قدر که دست شاعر را برای سخنوری باز می‌گذارند، امکان خلاقیت و ابتکار را از او می‌ستانند.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

25 Jan, 19:32


فریاد که فریاد به جایی نرسید
(تبارشناسی یک رباعی، بخش نخست)

افسوس که دردم به دوایی نرسید
فریاد که هرگزم نوایی نرسید
افسوس که افسوس مرا سود نداشت
فریاد که فریاد به جایی نرسید!
هلالی جغتایی (د. ۹۳۶ ق)

رباعی بالا، جزو ۵۰ رباعی نویافتۀ هلالی است که به زودی مقالۀ آن منتشر خواهد شد. در مقدمۀ آن مقاله توضیح داده‌ام که شگرد اصلیِ هلالی و شاعران عصر او در رباعی‌سرایی، بازسراییِ رباعیات قدیم یا حتی رباعیات شاعران نسل پیش از خود بود. در آن مقاله، به دو مورد از سرچشمه‌های الهام یا الگوهای ذهنی هلالی در سرایش رباعی فوق اشاره کرده‌ام. به دلیل محدودیت مقاله، آن بحث را اینجا کامل‌تر عرضه می‌کنم.

همان‌طور که در مطلب قبل گفتم، هر متنی، انباشته از متن‌های پیشین و در حال مکالمۀ مداوم با آن‌هاست. هلالی جغتایی در جوانی از استرآباد به هرات رفت و در محافل ادبی آنجا برای خود اسم و رسمی پیدا کرد. یکی از محافل ادبی هرات که شاعران به آن رفت و آمد داشتند، خانۀ خواجه عبدالله مروارید کرمانی (د. ۹۲۲ ق) بود که از رجال طراز اول دربار سلطان حسین بایقرا به شمار می‌آمد. واصفی، توصیف جالبی از یکی از جلسات ادبی خانۀ مروارید کرمانی به دست داده و نام هلالی را نیز جزو حاضران در آن محفل بُرده است (رک. بدایع الوقایع، ۲: ۱۸۶). مروارید، دفتری از رباعیات دارد به نام مونس الاحباب که رباعی زیر هم در آن دیده می‌شود (ص ۸۱):
دیری است کز آن چمن نوایی نرسید
وز کلک نوازشت صدایی نرسید
گفتم که رسد ناله به آنجا که تویی
فریاد که ناله هم به جایی نرسید

شاید یکی از شعرهایی که در سرودن رباعی هلالی نقش داشته است، همین رباعی باشد. البته این طرح قافیه و ردیف، برای شاعران آن عصر آشنا بود و آصفی هروی (د. ۹۲۳ ق) نیز رباعیی در همین زمین دارد (دیوان آصفی، ۲۴۳):
دردا که دل من به دوایی نرسید
وز دانۀ خالت، به نوایی نرسید
هر چند شرار دلم امشب چو سپند
برجَست و فرو جَست، به جایی نرسید!

اینکه آدم احساس کند نه فردایی دارد و نه فریادش به جایی می‌رسد، حسّ مشترک بسیاری از انسان‌هاست. بهرام سقای بخارایی که از شاعران عهد اکبرشاه بود، نیز همین حس را داشت (دیوان، ۱۹۵):
دل ناله چو نی زد، به نوایی نرسید
جز درد بدین خسته دوایی نرسید
گفتم که مگر به داد صقّا برسد
فریاد بسی زدم، به جایی نرسید

همچنین است حزین لاهیجی که مثل هلالی بازسازی اشعار کهن شگرد مورد علاقۀ او بود (دیوان، ۵۰۸):
از رهگذر دوست، صبایی نرسید
چشمم به وصال خاک پایی نرسید
دردا که ز درد ما کس آگاه نشد
فریاد که فریاد به جایی نرسید!

اگر میراث رباعی فارسی را زیر و رو کنیم، ممکن است به رباعیات دیگری با همین طرح قافیه و ردیف برسیم. در شعر کهن، دو فقرۀ دیگر یافتم، ولی این‌ دو رباعی، فضای ذهنی کاملاً متفاوتی دارد و نمی‌توان به رباعی هلالی ربطشان داد:
- از بی ادبی کسی به جایی نرسید (رباعیات خواجه عبدالله انصاری، ۳۲)
- چشمم به ادب به توتیایی نرسید (دیوان افضل کاشانی، ۷۶)
بنابراین، می‌توان گفت که هلالی جغتایی در فضای ادبی هرات (عبدالله مروارید و آصفی هروی)، با این طرح قافیه و ردیف و حال و هوای آن، مواجه بوده و آن را در ذهن داشته و هنگام سرایش رباعی، ناخودآگاه بدان گرایش یافته است. یکی دیگر از شاعران هم‌عصر او که احتمالاً در هرات به سر می‌بُرده و گویا خودش را خیلی قبول داشته، صدر ابهری بوده که امیرعلیشیر نوایی این مطلع زیبا را به نام او نقل کرده است (لطایف‌نامه، ۳۴۷):
دردا که درد ما به دوایی نمی‌رسد
فریاد می‌کنیم و به جایی نمی‌رسد
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

23 Jan, 07:29


▫️یادآوری لازم

دوستان من در روزنامۀ اطلاعات (پیوست فرهنگی)، گاهی مطالب کانال چهارخطی را مناسب نقل می‌بینند و آن را با ذکر منبع چاپ می‌کنند. در شمارۀ دیروز روزنامه اطلاعات مطالبی که پیشتر در مورد رباعیات به‌هم پیوستۀ کتاب مجالس تفسیری از خود و جناب آقای راستی‌پور انتشار داده بودم، یکجا با عنوان «مجالس تفسیری و رباعیات کهن و کم شناخته» نشر یافته است. از این مطلب، یک بخش، نوشتۀ آقای راستی‌پور و سه بخش، نگاشتۀ من است. نام ایشان در صدر مطلب خودشان آمده، اما تمایز کافی صورت نگرفته و ممکن است مخاطبی که از ماجرای این دو سه یادداشت در چهارخطی بی‌خبر است، درست درنیابد که تا کجای مطلب مربوط به ایشان است و چه بخش‌هایی به بنده تعلّق دارد. این تفکیک و تمایز در کانال، کاملاً روشن است و همگان در می‌یابند که مطلب‌ هم‌رسانی شده کدام است و مطالب بنده کدام. این توضیح را دادم که هم حق جناب راستی‌پور ادا شود و هم در شرایط مشابه، تفکیک و تمایز مطالب به دقت صورت گیرد. ضمناً عنوان «دکتر» که برای من نوشته‌اند، درست نیست و بنده، مدرک دکترا ندارم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

23 Jan, 07:05


تحولات دوسویه تصاویر شعری از منظر جمال‌شناختی (۴)

نظیره‌گویی و مراودات زبانی - بلاغی در قلمرو رباعیات کهن ابعاد وسیعی دارد. در دیوان‌ها، جُنگ‌ها، سفینه‌ها و تذکره‌های شعری قدیم به نمونه‌های بسیاری از این مراودات و مجاوبات برمی‌خوریم. نظیره‌گویی در حوزه‌ی رباعی غالباً به قصد تغییر مدار و محور خیال و مضمون بوده است. مثلاً تعبیر "سر به صحرا دادن" در این رباعی منسوب به ابوسعید ابوالخیر (ف. ۴۴۰ ق):
در کوی خودم مسکن و ماوا دادی
در بزم وصال خود مرا جا دادی
القصه به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی

دستمایه‌ی تصویرسازی و مضمون‌پردازی شاعران ادوار بعدی بوده است. (همه نمونه‌ها به نقل از کانال تلگرامی "چهار خطی"، رباعی فارسی به روایت سید علی میرافضلی)

خواجه حسین مروی (ف ۹۷۹ ق)
آن را که متاع دین و دنیا دادند
اندیشه سود و فکر سودا دادند
ما را که به لیلی‌صفتان وا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند
                                  (دیوان ۱۸۵)
   محمد سعید بهادر خان (ف ۹۸۴ ق):
آن را که به کوی خویشتن جاش دهی
از ساغر لب، می تمناش دهی
  بویی ز سر زلف سمن‌ساش دهی
دیوانه کنی و سر به صحراش دهی
                             (هفت‌اقلیم، ۱؛ ۴۷۸)
  مومن یزدی (ف ۱۰۸۱ ق)
  یک چند به کنج عزلتم جا دادند
جانی فارغ، دلی شکیبا دادند
آهوچشمانم به نگاهی آخر
عاشق کردند و سر به صحرا دادند
                                          (رباعیات ۹۰)
  این رباعی به میرداماد هم منسوب است.
                                   (دیوان اشراق، ۱۰۲)
عبدالباقی نهاوندی (ف. ۱۰۴۵ ق):
اول دل را ذوق تمنا دادند
وانگه سر را افسر سودا دادند
القصه چو رخصت تماشا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند
                 (عرفات العاشقین ۴ ۲۵۵۹ تا ۲۵۶۰)

در این نمونه‌ها شاعران با تفنن و تنوع در تعبیر‌آفرینی و تصویرسازی، رباعیاتی جاندارتر از نمونه‌ی نخست سروده‌اند و در حقیقت به این تعبیر جانی تازه بخشیده‌اند.

شهاب‌الدین ابوالحسن بن طلحه مروزی (قرن ششم هجری) سروده است:
دلشاد شوم چو اندر آیی ز درم
لیکن چو دهی ز بازگشتن خبرم
آواز همی دهد به تو جان ز برم
آهسته که می‌روی و من بر اثرم
                              (رسائل‌العشاق: ۱۳۸)
انوری، شاعر بزرگ قرن ششم تصویر این رباعی را دستمایه قرار داده و ضمن بازآفرینی، به آن اوج و زیبایی مضاعف بخشیده است:

دی کرد وداع بر جناح سفرم
تا دست فراق کرد زیر و زبرم
او می‌شد و جان نعره همی زد ز پی‌‌اش
آهسته‌تَرک تاز که من بر اثرم
                (دیوان، ۲: ۱۰۱۰؛ به نقل از کانال چهار خطی، سیدعلی میرافضلی، آهسته ترک تاز)

این رباعی زکی کاشغری (ف. ۶۰۷) :
  شد قامت آن دلبر قلاش دراز
واندر حق او زبان اوباش دراز
گویند مرا که هست بالاش دراز
او عمر عزیز ماست، گو باش دراز

دستمایه‌ی تغییر و تصرف مولانا جلال‌الدین قرار گرفته است "که یکی از شگردهای او تصرف در رباعیات پیشین و مصادره‌ی آنهاست. ( چهار خطی، گو باش دراز)

دل آمد و گفت: هست سوداش دراز
شب آمد و گفت: زلف رعناش دراز
سرو آمد و گفت: قد و بالاش دراز
او عمر عزیز ماست، گو باش دراز
                   (کلیات شمس، جزو هشتم: ۱۵۹) در اینجا "برخورد مولانا با رباعی زکی برخوردی خلاقانه بوده است" (همان) اگرچه رباعی زکی هم ملاحت خاص خود را دارد.

ادامه دارد...
محمدرضا روزبه

@Mohammadrezarouzbeh

چهار خطی

21 Jan, 16:49


مرغ زیرک چون به دام افتد تحمل بایدش

این مصرع حافظ مشهور است و مشهور است داستان آن عابد در گلستان شیخ سعدی که شاه او را به شهر آورد و او گرفتار "مه‌پاره‌ای عابدفریب" و "غلامی بدیع‌الجمال" شد:

در سر کار تو کردم دل و دین با همه دانش
مرغ زیرک به حقیقت منم امروز و تو دامی

صفت زیرک آن قدر با مرغ همراه شده که مؤلفان لغت‌نامهٔ دهخدا بجا دیده‌اند که "مرغ زیرک" را جداگانه به عنوان زیرمدخل در آن فرهنگ بیاورند¹ و گاهی چنین به ذهن می‌آید که تعبیری شده بوده قالبی، بی آنکه ضرورتاً غرض زیرکی مرغ بوده باشد. چند شاهد از آن مدخل لغت‌نامه:
امروز ز مرغ زیرک آمد یادم
یعنی که به پای خود به دام افتادم (مجیر بیلقانی)

چو مرغ زیرک مانده به هر دو پا در بند
کنون دو دست به سر بر همی زنم چو ذباب (جمال‌ الدین عبدالرزاق)

مرغ زیرک به جستجوی طعام
به دو پای اوفتد همی در دام (نظامی)

بس دل چون کوه را انگیخت او
مرغ زیرک با دو پا آویخت او (مولوی)

این تعبیر احتمالاً منشأ قدیمتر دارد و از قبل در زبان فارسی قالبی شده بوده است. قرینهٔ آن عبارتی است از بندهشن (قس ترجمهٔ مرحوم بهار، ص ۱۰۲):

ēn-iz gōyēd ku murv hamāg zīrak, zīraktar warāy (/varāğ zīraktar) bavēd.

این را نیز (در کتاب دین) گوید که همه مرغی زیرک است؛ کلاغ زیرکتر از همه.

———
۱. بعضی فرهنگهای قدیم مرغ زیرک را نوع خاصی از مرغ دانسته‌اند.

بعد التحریر: چون به اصول نامگذاری جانوران و گیاهان در دورهٔ معاصر همیشه نمی‌توان اعتماد کرد و تعاریف بعضی فرهنگهای قدیم هم حاصل استنباطاتی است که نویسندگان آن فرهنگها از شواهد شعری کرده‌اند، دربارهٔ اینکه حقیقتاً نام مرغی زیرک بوده باشد متردد بودم. با این همه، بعد از برخورداری از راهنمایی آقای دکتر شاپوران به این سو مایل شدم که در بعضی شواهد قدیم هم ممکن است مقصود از مرغ زیرک نوعی خاص از پرنده باشد. از ایشان چون گذشته ممنونم.

چهار خطی

16 Jan, 08:28


چند نکته در باب چاپ مجالس تفسیری فضل بن محب نیشابوری

مجالس تفسیری فضل بن محب نیشابوری که اخیراً به همّت نشر میراث مکتوب چاپ شده، یکی از منابع ارزشمند رباعیات زاهدانه در قرن پنجم هجری است. پیشتر، دکتر جواد بشری و دکتر محمد افشین‌وفایی تحقیق مستقلی در ابیات فارسی کتاب انجام داده و شعرهای کتاب را از روی تک‌نسخۀ خطی آن استخراج و نقل کرده‌‌اند.

▫️بیشتر اشعار کتاب، در قالب رباعی است و به نظر می‌رسد همه یا برخی از آن‌ها سرودۀ مؤلف باشد. هیچ کدام از ابیات موجود در متن، در منابع دیگر نقل نشده و یگانه منبع آن‌ها همین کتاب است (رک. تحقیق در مجالس تفسیری، ۳، ۲۱). از همینجا، این گمان تقویت می‌شود که مؤلف آن‌ها را به مناسبت مقام و مجلس، به شکل بداهه تقریر و انشاء کرده است. مؤلف گاهی در آخرِ مجالس خود، دو یا سه رباعی را با ردیف و قافیه و موضوع یکسان گنجانده است که به دلیل همین یکسانیِ فرم و فضا، به گونۀ رباعیات به‌هم پیوسته و سلسله‌وار می‌توان به آن‌ها نگریست (نکته‌ای که جناب راستی‌پور به آن اشاره کرده است). سه رباعیِ آخرِ مجلس هفتم (صفحۀ ۵۵ متن) از این قبیل است:
گر ملکت مصر و رود نیل است تو را
یا قوّت شیر و زور پیل است است تو را
گر نام کنون میر جلیل است تو را
جان در کف دست عزرئیل است تو را
‏.
گر تاج ز یاقوت و بلور است تو را
گر زر زده بر سنب ستور است تو را
گر خیمه و خرگاه و ستور است تو را
هم آخرِ کار، خانه گور است تو را‏
‌‏.
گر ملکت شاماتُ حجاز است تو را
گر گلشن باغ و مشک‌ریز است تو را
گر تیغ چو ذوالفقار تیز است تو را
هم آخر مرگ، رستخیز است تو را
این مسئله، در آخر مجلس دوازدهم (صفحۀ ۹۴ متن) و مجلس هجدهم (صفحۀ ۱۲۴ متن) و مجلس بیستم (صفحۀ ۱۳۱) تکرار شده و می‌توان آن را به گونۀ شکل دلخواه رباعی‌سرایی فضل بن محب، و روش مطلوب او برای پایان دادن به مجالس کتاب در نظر گرفت.

▫️به دلیل نقصان نسخۀ منحصرِ کتاب، برخی از ابیات یا مصراع‌ها از قلم کاتب افتاده و در نگاه اول، چنین به نظر می‌رسد که ما با شعری نوپدید مواجهیم (رباعیات سه مصرعی، رباعیات مثنوی‌گونه). اظهار نظر قطعی در این موارد، بسیار دشوار است و بدون یافتن تأییدیه‌ای از منابع دیگر یا نسخه‌هایی که بعداً یافت شود، آن را باید در حد احتمال در نظر گرفت. به طور مثال، در آخر مجلس دوازدهم (صفحۀ ۹۴) چهار بیت در قالب رباعی نقل شده که دو بیت اول آن، قوافی مختلف دارند و همان طور که بشری و افشین‌وفایی حدس زده‌اند (تحقیق در مجالس تفسیری، ۳۰، پانویس چهارم)، به احتمال زیاد، کاتب، بیت دوم رباعی اول و بیت اول رباعی دوم را جا انداخته است و در اصلِ کار، سه رباعی سلسله‌وار بوده که به چهار بیت تقلیل یافته است.

▫️تقریباً همۀ رباعیات کامل کتاب، چهارقافیه‌ای است و این امر انطباق کامل با فرم رایج رباعی در شعر خراسانی قمری دارد. از منظر دیگر، می‌توان برای نظریۀ غلبۀ رباعیات چهارقافیه‌ای در حوزۀ خراسان در قرن پنجم هجری مؤیّد و مقوّمی از این متن دریافت کرد و آن را به گونۀ سندی بر این فرم قافیه‌بندی به حساب آورد.

▫️با اینکه سه مصحح فاضل کتاب، متن تحقیق بشری و افشین‌وفایی را پیش روی داشته‌اند و در نسخۀ خطی نیز اشعار متن با دایره‌های میان‌تهیِ شنگرف از متن تفکیک شده، در دو مورد، اشعار متن به صورت نثر پشت سرِ هم آمده‌اند و در نمایۀ ابیات فارسی کتاب نیز جایی ندارند. یک مورد آن، در صفحۀ ۱۲۴ کتاب اتفاق افتاده: مشهور منم به عیب بدکرداری، معروف تویی به جود و نیکوکاری. که در واقع، بیت دوم رباعی سوم این صفحه است:
جبّار تویی، تو را رسد جبّاری
قهّار تویی، تو را رسد قهّاری
مورد دوم، سه رباعی انتهایی مجلس بیستم است که نثر مسجّع در نظر گرفته شده و پشت سر هم نوشته شده است (صفحۀ ۱۳۱). این سه رباعی که یک مصراع آن از قلم کاتب افتاده، به قرار زیر است:
آیا که سلام مهتر آید یا نه
این محنت من فرا سر آید یا نه
آیا که امید من برآید یا نه
آیا که بشارت اندر آید یا نه
‏.
آیا که مرا فرا ستاند یا نه
وین دین و هدی به من بماند یا نه
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
وز داغ قطیعتم رهاند یا نه
‏.
آیا که بود منک معینم یا نه
فرخنده بود روز پسینم یا نه
آیا که به فرش بر نشینم یا نه
آیا که خدای را ببینم یا نه
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

15 Jan, 20:28


چهار رباعی مسلسل از سلطان احمد جلایر

سلطان احمد جلایر (۷۵۹ – ۸۱۳ ق)، فرزند سلطان اویس، سلطانی شعردوست و شعرباره بود و هفت دفتر از اشعار از خود به‌جا گذاشت که فقط اندکی از آن‌ها ارزش ادبی والایی دارد. وی نوجویی‌هایی در قالب‌های شعری دارد که باید جداگانه به آن‌ها رسیدگی شود. در میان رباعیات او، این چهار رباعی با عنوان «رباعیات مسلسل» نقل شده که نمی‌دانم عنوان آن افزودۀ مصححان است یا شاعر. این چهار رباعی به‌هم پیوسته، چیزی نیست جز هشت بیت مثنوی که در وزن رباعی گفته شده است. این شعر را به جهت تکمیل چشم انداز بحث، اینجا نقل می‌کنم. دواوین هفتگانۀ سلطان احمد جلایر با عنوان «هفت پیکر» به اهتمام دکتر علی فردوسی و دکتر ساناز رجبیان به سال ۱۴۰۱ شمسی منتشر شده است و این اشعار، در صفحات ۷۴۲ و ۷۴۳ کتاب جای دارد:

دلبر ز غرور حسن آری عجب است
گفتا که ز هجر من یکی تاب و تب است
من خستۀ خویش را جفا چند کنم
من تکیه به حسن بی‌وفا چند کنم؟

گیرم که شود چمن سراسر همه گل
بر شاخ سمن نشسته باشد بلبل
گوید که بخور بهار گل باده‌فروش
البته بکن تو جامه گلگون و بپوش

دل پیش تو شرح داد راز جان را
در زلف تو بست مایۀ ایمان را
پوشیده نماند عاقبت راز دلم
از نغمۀ جان کند هوا ساز دلم

یعنی که رخت به عارض گلگونی
لعل لب تو به غایت میگونی
یارب که تواش معین و حافظ باشی
تا هست رسوم رندی و قلاشی
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

15 Jan, 07:20


چند رباعی به‌هم پیوستۀ دیگر از ابن یمین

دوست فاضل جناب آقای مسعود راستی‌پور به مناسبت چاپ کتاب مجالس تفسیری فضل بن محب نیشابوری، یادداشتی نوشته‌اند و از وجود چند رباعی به‌هم پیوسته در آن خبر داده‌اند. مثال‌هایی که ذکر کرده‌اند، می‌تواند جزو قدیمی‌ترین نمونه‌های این دست رباعیات باشد.

در تمهیدات عین‌القضات همدانی قطعه‌ای در وزن رباعی در چهاربیت پشت سر هم آمده است (ص ۴):
ما را بجز این جهان جهانی دگر است
جز دوزخ و فردوس مکانی دگر است
آزاده نسب زنده بجانی دگر است
و آن گوهر پاکشان زکانی دگر است
قلاشی و رندی است سرمایۀ عشق
قرّائی و زاهدی جهانی دگر است
ما را گویند کین نشانی دگر است
زیرا که جزین زبان زبانی دگر است

که بخشی از آن، یک رباعی مشهور منسوب به ابوسعید است: ما را به‌جز این جهان، جهانی دگر است (اسرارالتوحید، ۳۲۹). به نظر می‌رسد دو روایت متفاوتِ یک رباعی در کنار هم قرار گرفته‌ و به شکل دو رباعی به هم پیوسته هم قابل بررسی است (البته با پس و پیش کردن ابیات).
‏..

همان‌طور که در یادداشت‌های پیشین آمد، شیوع رباعیات به‌هم پیوسته در قرن هشتم هجری، نشان از میل تنی چند از شاعران برای فراروی از فرم رباعی دارد که ظاهراً چندان مورد اقبال جامعۀ ادبی قرار نگرفته و در حد تفنن و ذوق‌ورزی باقی مانده است. از ابن یمین پیشتر مجموعه‌ای شامل سه رباعی به پهم پیوسته نقل کردیم. بنده در مرور رباعیات ابن یمین، متوجه رباعیاتی شدم که مفهوم آن به تنهایی، ناقص می‌نماید. فی‌المثل در آغاز یک رباعی آمده: این هم بشنو ای پسر نیک اختر (دیوان اشعار ابن یمین، باستانی‌راد، ۶۷۲) که مشخص است دنبالۀ یک رباعی دیگر است. با بررسی دستنویس‌ها (خدابخش، ۲۳۰ر-۲۳۰پ؛ مجلس، برگ ۳۶۴ر-۳۶۴پ) دریافتم که این رباعی و چند رباعی دیگر، بخشی از یک منظومۀ پندآمیز در قالب چند رباعی به‌هم پیوسته است. تا آنجا من متوجه شده‌ام، رباعیات زیر جزوی از این مجموعۀ نصایح است:

بشنو پسرا یک سخن از پند پدر
بی زر منشین که کار زر دارد زر
ور زآنکه نیاید این حدیثت باور
در معنی این رباعی خوب نگر:

از سبزه چو گل خردگکی چند نمود
بلبل به هزار صوت او را بستود
زآن پس که به باد رفت برگیش که بود
کس نام گل از زبان بلبل نشنود

وین هم بشنو ای پسر نیک اختر
از زر مطلب همین زر و هیچ دگر
دانی چه بود معنیِ برخورداری
یعنی بخور و بدار و با خویش ببر

پندم بشنو که هرکه این پند شنود
شد حاصل عمر او به گیتی همه سود
هم زنگ غم از آینۀ دل بزدود
هم گوی مراد از همه اقران بربود

گر خوش گذرانی، گذرد عمر تو خوش
ور کم نزنی، نقش تو آید همه شش
چون می‌گذرد عمر به هر حال که هست
خوش می‌گذران و بار اندوه مکش

مردم نکند روزی خود بیش به جهد
وز غایت خود کس نرود پیش به جهد
کاری که در آن به سعی تو حاجت نیست
زنهار مینداز در آن خویش به جهد

پندی که ز گنج شایگان بِهْ باشد
گر بشنوی ای جان و جهان، بِهْ باشد
امّید به مخلوق گرت هست مفید
آخر درِ خالق نه از آن بِهْ باشد؟

ای دل! تو اگر ناشنوایی پندی
نزدیک خردمند سزای بندی
دانی که جهان بر گذر باد فناست
آخر به چه خویش را بر او می‌بندی؟

داود نبی چو برگشادی اسرار
گفتی: پسرا پند من از دل مگذار
اندک شمر ار هست تو را دوست هزار
ور دشمن تو یکی است بسیار شمار

از آنجا که چاپ باستانی‌راد فاقد رباعی اول و هفتم این مجموعه است و سایر رباعیات هم بر اساس تنظیم الفبایی از هم جدا شده‌اند، ربط این رباعیات در این چاپ آشکار نیست.
‏..

توضیح: مطلب بالا بخشی از مقاله‌ای است که سال گذشته در شاهرود برای همایش ابن یمین قرائت شده و موضوع آن، «نوآوری‌های ابن یمین در فرم رباعی» است و قرار است در مجموعه مقالات همایش چاپ شود.

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

15 Jan, 06:46


سه رباعی به‌هم پیوسته

خود را ز لب و خط تو ای سیمین بر
بر آتش و آب می‌زند عود و شکر
با پستۀ تنگت - که فدایش بادام!
در پوست، نهفته خنده زد غنچه مگر

این بی ادبی، نامیه ناگاه شنید
از خشم، روانش به سر دار کشید
چون دم ز هواداری تو می‌زد باد
شد تند و دهان غنچه از هم بدرید؛

تا خوار و خجل میان بُستان گردد
وز خندۀ سرد خود پشیمان گردد
لب بر دوزد، دهان ببندد غنچه
آنجا که نبایدش که خندان گردد.

در قرن هشتم هجری که شاعران رباعی‌گوی از خلق معانی تازه و شگرف باز ماندند و خود را در بن بست رباعیات شاعران نامدار رباعی‌گوی از قبیل خیّام، مه‌ستی گنجوی، اوحد کرمانی، عطار، بابا افضل، کمال اسماعیل و مولوی گرفتار می‌دیدند، خود را به فُرم رباعی مشغول داشتند. سرودن رباعیات به‌هم پیوسته، یکی از این دل‌مشغولی‌ها بود. پیشتر دو رباعی به هم پیوسته از ابن یمین آوردیم. ابن یمین در رباعی مستزاد نیز ابتکارهای ویژه دارد. اگر او نگاهی عمیق‌تر به گشایش‌های وزنی در رباعی داشت، و یا برخوردش با شگرد ادبی تسلسل (رباعیات موقوف المعانی)، برخوردی تفننی و از روی سرگرمی نبود، می‌توانست با ترکیب مستزاد و رباعیات به‌هم پیوسته، فرم تازه‌ای در شعر فارسی بیافریند و تحوّل شعر فارسی را چند قرن جلوتر بیندازد. رباعیّات به‌هم پیوسته را می‌توان یکی از سرچشمه‌های قالب چهارپاره دانست. چهارپاره، در اوایل قرن بیستم، یکی از گونه‌های نوآوری به شمار می‌رفت و هنوز هم طرفداران خودش را دارد. بسیاری از ترانه‌ها، در قالب چهارپاره گفته شده‌اند.

سه رباعی بالا را گرد آورندۀ بیاض کتابخانۀ اسعد افندی ترکیه که در ۸۲۷ ق فراهم آمده، نقل کرده و احتمالاً از یادگاران قرن هشتم هجری است. شمس فخری اصفهانی، خودش را مبدع رباعیات موقوف المعانی دانسته است: «روزی در مجلس صاحب اعظم خواجه عماد الدوله محمود الکرمانی، بحث انواع تضمینات می‌رفت. چون بدین نوع رسیدند، فرمود که هیچ کس سه رباعی گفته باشد که تا رباعی آخر نخوانند، معنی رباعی اول تمام نشود؟ اصحاب گفتند کس نگفته است. این بنده هم در مجلس هشت رباعی موقوف بدیهه در مدح آن حضرت بگفت».
دکتر شفیعی کدکنی، یک قطعۀ به‌هم پیوسته در وزن رباعی از جُنگ اشعار مورخ ۷۳۱ ق ایاصوفیا نقل کرده که بر شعر شمس فخری اصفهانی تقدّم دارد و ادعای او را باطل می‌کند. ایشان آن را «نوعی تجربۀ خروج از فرم‌های شناخته شدۀ شعر فارسی» دانسته است.
چهار پنج نمونه‌ای که از رباعیات موقوف المعانی در اختیار داریم، اغلب شعرهایی متوسط و مصنوع هستند و حظی به مخاطب نمی‌دهند. به نظر می‌رسد سودای گفتن رباعیات به‌هم پیوسته در همین قرن هشتم هجری به انتها رسیده و کسی این تجربۀ جالب نوآوری را کامل نکرده است.
‏..

منبع: بیاض اسعد افندی، برگ ۴۲۸ پ؛ موسیقی شعر، ۵۵۷ - ۵۵۹؛‌ معیار جمالی و مفتاح ابواسحاقی، ۲۳۹
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

15 Jan, 06:45


سه رباعی به‌هم پیوستۀ ابن یمین

تدوین دواوین شعرای متقدم پارسی، در نسخه‌های کهن یا نسخه‌هایی که از روی چنین دستنویس‌هایی کتابت شده، در وهلۀ نخست، بر مبنای قالب اشعار بوده و در گام بعد، قصاید، غزلیات، قطعات و رباعیات بر اساس شأن نزول، موضوع و ممدوح مشترک، کنار هم قرار می‌گرفته است. در تصحیح دیوان شاعران، معمولاً به جهت اینکه ترتیب اشعار در همۀ نسخه‌های مورد استفاده یک‌سان نیست و یا به منظور سهولت جستجوی اشعار، تنظیم اولیۀ دیوان‌ها از بین می‌رود و نظم الفبایی قوافی، جای آن را می‌گیرد.
به‌هم خوردن نظم قدیم اشعار، ربط موضوعی بعضی شعرها را از بین می‌برد و زمینۀ تاریخی، اجتماعی و ادبی آن‌ها را تاریک می‌کند. گاهی اشعاری که در پاسخ یکدیگر است یا به ماجرای خاصی اشاره دارد، از هم دور می‌افتد و مخاطب، ربط آن‌ها را در نمی‌یابد. به طور مثال، خواجوی کرمانی یکی از رباعیات شاعر همشهری‌اش میر کرمانی را با یک رباعی پاسخ گفته است. این دو رباعی، در دستنویس دیوان او کنار هم قرار داشته‌ است. سهیلی خوانساری در تصحیح دیوان خواجو، هنگام نظم بخشیدن به رباعیات، از سر تسامح یا غفلت، این دو رباعی را از هم دور انداخته، یکی را در حرف «م» و دیگری را در حرف «ی» جای داده است. خوانندۀ امروزی، متوجه ربط این دو رباعی نمی‌شود و حتی تصور می‌کند هر دو سرودۀ خواجوی کرمانی است.
‏■

مورد دیگری که اخیراً بدان برخورده‌ام در دیوان ابن یمین فریومدی شاعر قرن هشتم هجری است. در دستنویس شمارۀ ۹۳۵ کتابخانۀ مجلس شورای اسلامی که در سدۀ نهم هجری کتابت شده و از نسخه‌های مورد استفادۀ حسینعلی باستانی راد در تصحیح دیوان اشعار ابن یمین هم بوده است، اشعار نسخه، از جمله رباعیات آن، نظم غیر الفبایی دارد. از جملۀ این رباعیات، سه رباعی به هم پیوستۀ زیر است (برگ ۳۸۴ ر) که مصحح، متوجه ربط آن‌ها نشده و را از هم جدایشان کرده است (دیوان چاپی، ۶۲۸، ۶۴۵):
دلدار همی‌گفت من محزون را
کآخر چه دوا کنی دل پُر خون را
از وی چو شنیدم این سخن، بگشادم
قفل از سر دُرج گوهر موزون را

گفتم دل من گرچه که غرق خون است
وین محنت و غم از ستم گردون است
در خاطر من رباعیی می‌گذرد
وین است رباعی، بشنو تا چون است:

خاتون جهان، جهان ملک خاتون را
آن کیسه‌فشان، سیم و زر قارون را
جاوید بقا باد که تا دفع کند
عدلش ز سر من ستم گردون را.

یادم هست سال‌ها پیش که دیوان چاپی ابن یمین را می‌خواندم، کنار رباعی دوم نوشتم: «کدام رباعی را می‌گوید؟» و خبر نداشتم که این رباعی، حلقۀ واسط دو رباعی دیگر است.
‏■

ابن یمین، در قطعه‌سرایی آوازه بر آورده، اما ۶۷۰ رباعی دارد که نشان می‌دهد قالب رباعی برایش اهمیت ویژه‌ای داشته است. این بیشترین تعداد رباعی در میان شاعران هم‌عصر اوست. مستزادهای ابن یمین، از لحاظ تنوع فرم و وزن، در تاریخ رباعی فارسی بسیار حایز است. رباعیات خیامانۀ او نیز در خور بررسی است و برخی از آن‌ها، به عمر خیام منسوب شده است. این قطعۀ او که در دو وزن سروده شده و تلفیق قطعه و رباعی است، و یک شعر دو وزنی محسوب می‌شود، جزو کارهای خاص ابن یمین است و در دیوان چاپی آن را نیافتم:

از لطف خود ای باد صبا یک سحری خیز
بر خاک در آصف ایّام گذر کن
- گو گر نه دلم غرقه به خون می‌باید
- من عرضه کنم بر تو که چون می‌باید
دیروز که به بود به بسیار از امروز
حال من محنت زدۀ بی سر و بی بُن
- صد دست عنایتم نهادی بر سر
- یک دست عنایتم کنون می‌باید.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

15 Jan, 06:44


چند رباعی شبه‌پیوسته

پس از انتشار یادداشتی از دانشور گرامی، جناب آقای مسعود راستی‌پور، و اشارهٔ ایشان به رباعیات پیوسته، در نظرم آمد که هنگام مأخذیابی اشعار رسائل‌العشاق به رباعیات پیوسته‌ای برخوردم که معرفی آن‌ها در این مجال خالی از فایده‌ای نیست.
ابتدا رباعی مکتوب در رسائل‌العشاق، برگ ۷۰پ را می‌آورم:
«... معزّی همی گوید:
امروز که یارِ من مرا مهمان است
بخشیدنِ جان و دل مرا آسان است
دل را خطری نیست، سخن در جان است
جان افشانم که روزِ جان‌افشان است»

چند رباعی دیگر در دیوان رباعیات اوحدالدّین کرمانی (چاپ ابومحبوب) مضبوط است که به نظر می‌رسد نوعی رباعی پیوسته و مزیّن به صنعت تشابه‌الاطراف باشند زیرا هرکدام با بیت دوم رباعی دیگر آغاز می‌شود، چنان‌که رباعی زیر با بیت دوم رباعی پیشین آغاز می‌شود:
دل را خطری نیست، سخن در جان است
جان افشانم که روزِ جان‌افشان است
مرد ارچه به کارِ خویش سرگردان است
هم چارۀ کار از او بُوَد گر دانست
(دیوان رباعیات اوحدالدّین کرمانی، ص ۳۰۸)

و رباعی بعد که با بیت دوم رباعی پیشین آغاز شده ‌است:
مرد ارچه به کارِ خویش سرگردان است
هم چارۀ او از او بُوَد گر دانست
نامرد بُوَد که او نسازد با کس
آن کس که بساخت با همه، مرد آن است
(همان: ۲۳۸)

نیز رباعی دیگر که ترکیبی است از رباعیات مذکور، در دیوان رباعیات اوحدالدّین کرمانی ثبت است:
امروز که یارِ من مرا مهمان است
بخشیدنِ جان و دل مرا آسان است
نامرد بُوَد که او نسازد با کس
آن کس که بساخت با همه، مرد آن است
(همان: ۳۰۸)

پی‌نوشت
استاد سید علی میرافضلی در توضیحات مربوط به رباعی نخست آورده‌اند: «به اوحدالدّین کرمانی هم منسوب است (دیوان رباعیات، ۲۳۵). اما با توجه به این‌که این رباعی در کشف‌الاسرار میبدی (ج ۲، ۱۶۴، ۲۲۳؛ ج ۱۰، ۱۳۲) و روح‌‌الارواح سمعانی هم هست (ص ۳۲۹)، این انتساب ناموجه است.» (جُنگ رباعی، ص ۱۵۰).


https://t.me/PersianManuscripts

چهار خطی

10 Jan, 19:14


▫️
نمایۀ رباعیاتِ
انیس‌الوحدة و جلیس‌الخلوة

(تألیف: محمود گلستانه/ سدۀ هشتم هجری قمری)
به کوشش: سیدعلی میرافضلی
(دی ۱۴۰۳ شمسی)
‏..

فایل پیوست، نمایۀ تطبیقی رباعیات انیس‌الوحدة و جلیس‌الخلوة محمود گلستانه است که یک بار بر اساس حروف تهجی قافیۀ رباعیات، و بار دیگر بر مبنای حروف آغازین رباعیات تنظیم شده است. رباعیات متن چاپی، با شش نسخۀ کهن کتاب (از قرن هشتم و نهم ق) مطابقت یافته و استخراج شده است. نمایه، شامل رباعیات فارسی و عربی (ملمّع) به صورت جداگانه است.

فهرست تطبیقی به خوبی نشان می‌دهد که چه رباعیاتی از متن چاپی جا مانده و چه نام‌هایی جابه‌جا شده است. ناهمسانیِ نسخه‌های کتاب، گویای‌ آن است که کاتبانِ متن (حتی پسرِ مؤلف)، گاهی اوقات، حذف و اضافه‌هایی در‌آن صورت داده و در درج اشعار، ضبط اسامی شعرا و جایگاه درستِ نشاندنِ نام‌ها، دقت لازم را به کار نبسته‌اند.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

09 Jan, 06:39


یک رباعی نویافته از عیسی شوشتری
پیش از این در یادداشتی مقالۀ «عیسی شوشتری»، نوشتۀ آقای میرافضلی را معرفی کرده‌ام. در این مقاله ۱۸ رباعیِ این شاعر از منابع مختلف گردآوری شده است. یکی از این منابع انیس‌الوحده، تالیف محمود گلستانه است. آقای میرافضلی در مقالۀ خود از متن چاپی انیس‌الوحده و نسخۀ کهن مرعشی چهار رباعی عیسی شوشتری را نقل کرده است. نام این شاعر که در منابع به صورت‌های مختلفی ذکر شده، در انیس‌الوحده به صورت «صدرالدّین علی کی» آمده است.
نسخه‌ای از انیس‌الوحده به شمارۀ ۲۸۴۵ در کتابخانۀ ایاصوفیا نگهداری می‌شود که بر اساس ترقیمه، در سال ۷۶۰ق توسط فرزند محمود گلستانه کتابت شده است. در برگ «۹۳ر» از این نسخه رباعی زیر به نام صدرالدّین علی کی آمده است. این رباعی در نسخۀ چاپی انیس‌الوحده و نسخۀ کهن مرعشی نیامده و به نوعی نویافته است:
لصدرالدّین علی کی
ای منبع آب زندگانی دهنت / وی معدن گوهر معانی دهنت
گر تعبیۀ سخن نبودی در وی / مشهور شدی به بی‌نشانی دهنت
@r_varyani

چهار خطی

08 Jan, 06:18


بربسته دگر باشد و بررُسته دگر!


رباعی‌سرایان عبارت «بربسته دگر باشد و بررُسته دگر» را بارها و بارها به کار برده‌اند. تکرار این جمله و ضرب‌المثل شدنش شاید نشانگر این باشد که ذائقهٔ مردمان از دیرباز ارزش و اعتباری کمتر به هر جنس غیرطبیعی، بی‌اصل و برساخته می‌داده است. تعدادی از این شعرها را بخوانیم:


▫️می‌گفت به دندانِ بتم عِقد دُرَر
من همچو توام خوشاب و پاکیزه‌گهر
خندان‌خندان به زیر لب گفت: خموش!
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(ابوالعلاء شوشتری)

شاعران بی‌دیوان، تصحیح محمود مدبری، چاپ اول، نشر پانوس، ۱۳۷۰، ص۷٠.


▫️از پستهٔ تو سبزهٔ خط بررسته‌ست
یا مغز ز پستهٔ تو بیرون جسته‌ست
بررُسته دگر باشد و بربسته دگر
این طرفه که بررُستهٔ تو بربسته‌ست

(مختارنامه، عطار نیشابوری، تصحیح شفیعی کدکنی، ص۲۷٠)


▫️گل‌دسته به رخسار تو چون کرد نظر
گفتا که نی‌ام از تو به خوبی کمتر
رخسار تو گفت ار چه چنین‌ است ولیک
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(دیوان ابن یمین فریومدی، انتشارات کتابخانهٔ سنائی، تصحیح حسینعلی باستانی راد، ص۶۷۲)


▫️می‌گفت دهل دوش به هنگام سحر
کآوازهٔ من جهان کند زیر و زبر
چوگان بزَدَش بر دهن و گفت خموش
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر
و
زلف بت من گفت: که در دور قمر
ماییم کشیده ماه را در چنبر!
خطش ز کناره‌ای برون آمد و گفت:
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(دیوان خواجوی کرمانی، تصحیح احمد سهیلی خوانساری، انتشاراتی پاژنگ، چاپ اول، ۱۳۶۹، ص۵۳۸ و ۵۳۹)


▫️دیدم زنکی ساخته از چرم ذَکَر
بربسته که گادنی کند چون خرِ نر
گفتم که به کُ... مخند کی... م بنگر
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(کلیات عبید زاکانی، به اهتمام محمدجعفر محجوب، چاپ ارژنگ، ص۲۱۲)


▫️نِی گفت: چو من به خدمت اهل هنر
شیرین‌نَفَسی دگر، نبسته‌ست کمر
گفتم: دف و چنگ را چه می‌گویی؟ گفت:
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر

(انیس‌الخلوة و جلیس‌السلوة، مسافر ابن ناصر ملطوی، دست‌نویس شمارهٔ ۱۶۷۰ کتابخانهٔ ایاصوفیا، برگ ۲۰۲)


▫️دیدم که یکی دو دسته از سنبلِ تر
بربسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
بربسته دگر باشد و خودرُسته دگر

(دیوان هلالی جغتایی، انتشارات سنایی، ۱۳۶۸، تصحیح سعید نفیسی، ص۲۱۴)


▫️با ریش بزرگ گفت دستاری سر
در زینت و تمکین ز توام من برتر
برکرد ز جیب فکر سر ریش و چه گفت
بربسته دگر باشد و بررُسته دگر
 
(دیوان البسه، مولانا محمود نظام قاری، تصحیح محمد مشیری، سلسله انتشارات شرکت مؤلفان و مترجمان ایران، ص۱۲۳)


@atefeh_tayyeh

چهار خطی

08 Jan, 06:18


🔹 بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

الرباعیة فی‌التضمین:
نی گفت: چو من به خدمت اهل هنر
شیرین‌نفسی دگر، نبسته‌است کمر
گفتم: دف و چنگ را چه می‌گویی؟ گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

هم در معنی سابق:
می‌گفت به دندان بتم عِقد دُرَر
من همچو تواَم خوشاب و پاکیزه‌گهر
خندان خندان به زیر لب گفت: برو
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

هم در معنی سابق:
زلف بت من گفت: که در دور قمر
ماییم کشیده ماه را در چنبر!
خطش ز کناره‌ای برون آمد و گفت:
بربسته دگر باشد و بررسته دگر!

منبع: انیس‌الخلوة و جلیس‌السلوة، مسافر ابن ناصر ملطوی، اواخر سده ۸ هجری، دست‌نویس شمارهٔ ۱۶۷۰ کتابخانهٔ ایاصوفیا، برگ ۲۰۲ و ۲۰۳.

▫️ مولف انیس‌الخلوه نام سرایندگان این سه رباعی را ذکر نکرده است؛ مصراع عنوان مطلب در متن کتاب اسرارالتوحید آمده، رباعی دوم نیز در تاریخ گزیده به نام #فخری‌اصفهانی است.

▫️در میان رباعیات #عطار و #هلالی نیز رباعیاتی متضمن مصراع فوق آمده است:

از پسته‌ی تو سبزه‌ی خط بررسته‌است
یا مغز ز پسته‌ی تو بیرون جسته‌است؟
" بررسته دگر باشد و بربسته دگر! "
این طرفه که بررسته‌ی تو بربسته‌است

#عطار_نیشابوری

دیدم که یکی دو دسته از سنبل تر
بر بسته و خوش نهاده در پیش نظر
گفتم که برو دو زلف یارم بنگر
"بربسته دگر باشد و خودرسته دگر!"

#هلالی_جغتایی

▫️بربسته: جماد ، غیرقابل نمو ، نقیض بررسته است و آن چیزی را گویند که روح نباتی در وی اثر نکند و نشو و نما نتواند کرد و زیاده از آنچه هست نتواند شد ، ساختگی ، مجعول ، فسرده شده و منجمد گشته ، بسته ، مسدود.

بررسته: نبات ، روئیدنی ، رها شده و برآمده ، مقابل بربسته به معنی جماد.

@parniyan7rang

چهار خطی

05 Jan, 18:00


«شرابِ ماکو»

مولانا محمّد صوفی

آن عیش و جوانی و نشاطِ ماکو
باشاهدِ شروان و شرابِ ماکو

خوشحالی ما به چار چیز است مُدام
تنباکو و قهوه، قهوه و تنباکو


💐💐@rahearwah

چهار خطی

03 Jan, 08:17


رباعیّات خیّام نیشابوری، غیاث‌الدّین ابوالفتح عمربن ابراهیم
دست‌‌نویس شمارهٔ ۲۱۵۷ کتابخانهٔ دانشگاه تهران، نستعلیق، کاتب محمّدقوام کاتب شیرازی، کتابت ۹۵۸ ه‌ق، ۲۲گ، ۱۲س.
@n_kh_f_j

برای توضیح بیشتر این یادداشت و مقالهٔ استاد سیّدعلی میرافضلی را مطالعه بفرمایید:
https://t.me/Xatt4/1227

@n_kh_f_j

چهار خطی

02 Jan, 14:12


بدترین چاپ دیوان ناصر خسرو

یکی از کارهای خوبی که استاد مینوی و استاد محقق در تصحیح دیوان ناصر خسرو کرده‌اند، گذاشتن نشانه‌ی پرسش در کنار بیت‌های مشکوک و تردید‌انگیز است و اختصاص دادن بخشی در پایان کتاب به توضیح بیت‌های مورد شک. نتیجه‌ی کارشان شد بهترین چاپ دیوان ناصر خسرو که انتشارات دانشگاه تهران آن را در سال ۱۳۵۳ به صورت مستقل و در سال ۱۳۵۷ با همکاری دانشگاه مک‌گیل انتشار داد و دو سه بار دیگر در دهه‌ی شصت و هفتاد، چاپ افست آن را راهی بازار کرد.

در یکی از سال‌های افول ادامه‌دار دانشگاه یعنی ۱۳۸۴ دیوان مورد نظر با حروف‌چینی دوباره و حذف کل نسخه‌بدل‌ها و بخش توضیح بیت‌های مورد تردید، با غلط‌های تازه و به صورتی نادرخور و غیر علمی انتشار یافت و چند بار هم پس از آن تجدید چاپ شد. دوستداران ناصر خسرو بدانند که منظور از معتبرترین چاپ دیوان، چاپ قدیمی دیوان است نه این چاپ حروف‌چینی‌شده‌ی جدید.
تنها مزیت این چاپِ بی‌اعتبار و بدون نسخه‌بدل و خالی از توضیح بیت‌های مورد شک، مزیّن شدن آن است به نام سرپرست وقت انتشارات دانشگاه در برگه‌ای روغنی، در پایان یادداشتی شیرین و شکرین که این جمله‌ی نافصیح را در آن می‌خوانیم:
«اینک به فرخندگی هفتادمین سال پدیداری دانشگاه تهران، این اثر را به همه‌ی خواهندگان، به ویژه آنان که این شکوه ماندگاری، برآمدی بر تلاش سترگ آنان بود، ارمغان می‌کنیم».

در پیشگفتار جدید کتاب نیز دست کم دو نکته‌ی تأسف‌انگیز دیده می‌شود؛ یکی اینکه نقش استاد مینوی در تصحیح این متن کمرنگ شده است. دکتر محقق، پس از یادآوری مطالعات خود در زمینه‌ی ناصر خسرو، به صراحت آورده‌ است که در سال ۱۳۴۸ مصمّم شده است که دیوان را با همکاری مجتبی مینوی تصحیح کند (ص هفت). در دنباله نیز نام خود را پیش از نام مجتبی مینوی آورده‌ است (ص نه). لابد ازین پس باید به چاپ مینوی- محقق بگوییم چاپ مهدی محقق، با همکاری مجتبی مینوی.
نکته‌ی بعدی نگاهی است که به دانشجو دارند. گفته‌اند که در این چاپ بخش نسخه‌بدل‌ها که فقط مورد نیاز متخصّصان است، حذف شد تا کتاب سبک‌تر و ارزان‌تر به دست عامه‌ی مردم برسد و طلاب و دانشجویان بتوانند از آن بهره‌مند گردند (همان صفحه).
جدا از اینکه چرا چاپ عامیانه و بازاری و ساده‌شده‌ی سروده‌های ناصر خسرو را باید دانشگاه تهران منتشر کند، این پرسش پیش می‌آید که استاد محقق چه دانشجویانی را در نظر داشته‌اند؟ دانشجویانی که من می‌شناسم درباره‌ی جزئی‌ترین و ریزترین نسخه‌بدل‌های دیوان‌های کهن بحث می‌کنند و مقاله می‌نویسند و در کلاس و بیرون از کلاس، گفته‌ها و نوشته‌های استادان خود را به چالش می‌کشند و درباره‌ی مسائل متن‌شناختی، انتقادهای جدّی مطرح می‌کنند. چنین دانشجویانی از آغاز، تمرین متخصّص‌ شدن می‌کنند و به چاپ‌های ساده‌شده و ناقص نیاز ندارند.

به هر روی امیدوارم، یا بهتر بگویم، آرزومندم که در این دوره‌ی جدید، بخشی از خرابی‌های دانشگاه آواربرداری شود و روند افول تا آنجا که ممکن است، کند و کندتر گردد و انتشارات دانشگاه ازین وضعیت بیرون بیاید و اعتبار کاهش‌یافته‌ی خود را رفته‌رفته بازیابد.

◽️ وحید عیدگاه طرقبه‌ای


@vahididgah

چهار خطی

31 Dec, 12:52


toosbook.ir/p/ساغرخیام

چهار خطی

31 Dec, 12:52


جرعه‌های ساغر خیام / رباعیات عمرخیام اثر فیتز جرالد و منابع اصلی فارسی آن‌ها
ادوارد هرون‌-آلن
به‌کوشش مصطفی حسینی
چاپ اول ۱۴۰۳، شهاب ثاقب
قطع رقعی، ۱۹۲صفحه، جلد شومیز
قیمت: ۲۰۰۰۰۰تومان
خرید اینترنتی:
toosbook.ir/p/ساغرخیام

چهار خطی

29 Dec, 08:30


مسئلۀ راهنما: مستندات تصویری
(تصاویر مربوط به یادداشت پیشین👆)
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

29 Dec, 08:21


مسئلۀ راهنما
(پرسش و پاسخی منسوب به چند صوفی و دانشمند)

دو رباعی پرسش و پاسخ سراغ داریم که صبغۀ کلامی دارد و در باب اثبات وجود خداوند و لامکان بودنِ اوست. پرسنده در قالب یک رباعی از مخاطب خود که فردی فرهیخته و دانا در علوم الهی است می‌پرسد: به ما گفته‌اند و چنین شنیده‌ایم که فقط خداست و دیگر هیچ. اگر چنین است که می‌فرمایید، «پس کجا بود خدا؟»:
هم پیر حقیقتی و هم کان سخا
در مشکل این رمز جوابی فرما
گویند: خدا بود و دگر هیچ نبود
چون هیچ نبود، پس کجا بود خدا

پاسخ دهنده که این پرسش را یک مسئلۀ اساسی تشخیص داده است، در مقام جهاد تبیین، از تمثیل‌های خاص معلّمان دینی مدد می‌گیرد و می‌گوید:
ای سائل این مسئلۀ راهنما
می‌دان به یقین که لامکان است خدا
خواهی که تو را کشف شود این معنی
جان در تن تو ببین کجا دارد جا!

شاید تصوّر شود که این دو رباعی را یکی از مدرّسان دینی که ذوق متوسطی داشته، ساخته تا جواب نوطلبه‌ای را بدهد. زهی تصوّر باطل، زهی خیال محال! در همین فقرۀ ساده، پای چند فیلسوف بزرگ و صوفی نامدار در میان است.

در یک منبع، سؤال کننده، ابن سیناست و پاسخ دهنده، شیخ ابوسعید ابوالخیر. لابد بدین دلیل که گفته می‌شود این دو بزرگ با یکدیگر ملاقات و گفت‌وگو کرده‌اند.
در منبعی دیگر، خواجه نصیر طوسی پُرسیده و خواجه افضل کاشانی پاسخ داده است. عده‌ای می‌پنداشتند که خواجه نصیر، شاگرد افضل کاشی بوده است. اما خواجه بعد از مرگ افضل، پا به عالم هستی گذاشته است.
در دیگرجای، شیخ مصلح‌الدین خجندی پُرسنده است و شیخ سیف‌الدین باخرزی پاسخ دهنده. در این ماجرا، هر دو طرف، لباس تصوّف بر تن دارند.
در دیوان شاه نعمت‌الله ولی، فردی ناشناس از این شیخ شاعر، «مسئلۀ راهنما» را پُرسیده و او جواب داده است.

منسوب کردن چنین رباعیاتی به افراد مشهور، در این فقره، انگیزۀ دینی داشته و از نظر جاعلین، در اقناع مؤمنین مؤثر بوده است.
‏..

منابع: مجموعه، دستنویس شمارۀ ۲۱۶۲ کتابخانۀ بغداد وهب‌لی، برگ ۲۶-۲۷ (ابوسعید و ابن سینا)؛ تذکرۀ خلاصةالاشعار، دستنویس شمارۀ ۱۶۷۷۰ کتابخانۀ مجلس، ۳۸۹ (خواجه نصیر و افضل)؛ مجموعه رباعیات سیف باخرزی، دستنویس تاجیکستان، ۳۹ (مصلح‌الدین و سیف‌الدین)؛ دیوان شاه‌نعمت‌الله ولی، دستنویس شمارۀ ۶۳۷۸ دانشگاه تهران، فریم ۴۰۸
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

13 Dec, 18:12


تتبع ذوالفقار شروانی از رباعی مجد همگر

فاضل ارجمند آقای علی صفری آق قلعه، در جستاری کوتاه که سال‌ها پیش در مجلۀ ارجمند گزارش میراث چاپ شده (شمارۀ ۲۱ و ۲۲: خرداد و تیر ۱۳۸۷) از قصیده‌ای یاد کرده‌اند که ذوالفقار شروانی (د. حدود ۶۸۹ ق) در ستایش مجد همگر شیرازی سروده است. ذوالفقار شروانی در نیمۀ دوم قرن هفتم مدتی در همدان مداح اتابکان لر و مدتی در کرمان ستایشگر قراختائیان کرمان بود و چندی نیز در اصفهان می‌زیست و احتمالاً در همین شهر با مجد همگر دیدار کرده و او را در قصیده‌ای ستوده است.

در دیوان ذوالفقار شروانی، دو رباعی وجود دارد که شاعر آن‌ها را به اقتفای رباعی مشهوری از مجد همگر سروده و در هر رباعی، مصرعی از رباعی مجد را تضمین کرده است. این رباعیات نیز گواه مراودات ادبی این دو شاعر است. چون ندیده‌ام که جایی به آن اشاره شود، آن‌ها را اینجا نقل می‌کنم.

بی روی تو دل چیست، چه کار آید از او
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
چندان گریم که خاک ره گِل گردد
نی روید و ناله‌های زار آید از او
(مجد همگر، دیوان، دستنویس بادلیان، ۱۷۴پ)

روی تو که رشک لاله‌زار آید از او
نی نی غلَطم که لاله، زار آید از او
دل بُرد و از اوست رونق دل، ور نه
بی روی تو دل کیست چه کار آید از او
‏..
از رنگ رخت که نور، نار ‌آید از او
وز لعل لبت که آب، تار آید از او
جانم به لب آمد چو نی و همدم نیست
جز ناله که هر دمی هزار آید از او
(ذوالفقار شروانی، دیوان، ۴۵۲، ۴۵۳)
‌‏..

رباعی مجد همگر، به اوحد کرمانی نیز منسوب است (دیوان رباعیات، ۲۷۷، ۲۹۲).
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

11 Dec, 11:28


فانوس خیال
(یادداشت تکمیلی)

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گردانیم.

منسوب به خیّام
‏..

در مورد رباعی مشهور «فانوس خیال» پیشتر یادداشتی در این کانال منتشر کرده‌ام و سوابق آن را نشان داده‌ام.
رباعی، اولین بار در ۸۶۵ ق در دستنویس کتابخانۀ بادلیان آکسفورد به خیّام منسوب شده و دو سال بعد (۸۶۷ ق)، رشیدی تبریزی آن را به اسم خیّام ثبت کرده است. بر اساس آنچه در سامانۀ جست‌وجوی دادگان فرهنگستان و فرهنگ‌های لغت (دهخدا و دیگران) آمده، می‌توان گفت که کلمۀ «فانوس» سابقه‌ای زودتر از قرن هشتم ندارد (در شعر سلمان ساوجی و ناصر بخارایی) و اصطلاح «فانوس خیال» نیز بعد از رباعی مذکور، از قرن دهم بوده که وارد ادبیات ما شده است. در این یادداشت کاری به سابقۀ این موضوع ندارم و فقط می‌خواهم به یکی از موارد نقل نادرست که متواتر شده، اشاره کنم.

مرحوم همایی در ذیل رباعی «فانوس خیال»، در حواشی طربخانه (ص ۹۷، پانوشت شمارۀ ۷) آورده است: «گل (یعنی: گلپینارلی) تحقیق کرده که این رباعی از جملۀ پنج رباعی است که در سندبادنامه محمد بن علی ظهیری تألیف بعد از ۵۵۶ آمده است (مقدمۀ آن طبع، صفحۀ ط)». ایشان در مقدمۀ طربخانه (صفحۀ ۳۴) هم مصراع نخست رباعی مذکور را به عنوان یکی از پنج رباعی منسوب به خیام که در سندبادنامه ظهیری سمرقندی موجود است، ذکر کرده است. معلوم نیست آن دانشمند دقیق النظر، چگونه چنین خطایی مرتکب شده است. چرا که رباعی فانوس خیال، در هیچ نسخۀ سندبادنامه (چه خطی و چه چاپی) نیست و به جای آن، رباعی «ای آنکه تو در زیر چهار و هفتی» آمده که از قلم ایشان افتاده است. مرحوم گلپینارلی نیز در مقدمۀ طربخانه (چاپ ترکیه، صفحۀ ط) چنین نقلی نکرده است و همین رباعیی که گفتیم (چهار و هفت) در آنجا دیده می‌شود.

علی دشتی در کتاب دمی با خیام برای تعیین رباعیات کلیدی خیام، به منابع کهنی که می‌شناخته رجوع کرده و یکی از منابع او نیز سندبادنامۀ ظهیری بوده است. وی به جای استفاده از اصل کتاب، به نقل مرحوم همایی در مقدمه و حواشی طربخانه اعتماد کرده و رباعی فانوس خیال را بی آنکه در سندبادنامه باشد، در کتاب خود به عنوان رباعی سی‌وچهارم از ۳۶ رباعی کلیدی گنجانده است (دمی با خیّام، ۱۵۹). کسانی که به کتاب دمی با خیام استناد می‌کنند، این نکته را در خاطر داشته باشند و گرفتار این خطا نشوند. برخی خطاها، این‌گونه تکثیر و تثبیت می‌شوند.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

11 Dec, 06:18


فانوسِ خیال

این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغ دان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او گردانیم.

منسوب به خیّام
‏..

تا آنجا که دیده‌ام، اولین منبعی که این رباعی را به خیّام منسوب داشته، مجموعه رباعیات بادلیان آکسفورد است که در ۸۶۵ ق در شیراز کتابت شده و اخیراً چاپ عکسی آن به بازار آمده است (ص ۵۵-۵۶). منبع بعدی، طربخانۀ رشیدی تبریزی است که دو سال بعد از نسخۀ بادلیان فراهم شده و ضبط رباعی در آن، همانند منبع پیشین است (ص ۹۷). بعد از این تاریخ، رباعی در منابع زیادی به اسم خیّام نقل شده است.
‏..
آنچه باعث نگارش این یادداشت شد، گفتگویی بود که چند شب پیش با دوستی داشتم و در یکی از رباعیاتش، قافیۀ مصراع اول را در مصراع چهارم تکرار کرده بود. وقتی این عیبِ رباعی او را گوشزد کردم، گفت: در شعر خیّام هم هست و رباعی بالا را بدین روایت، برایم فرستاد، به نقل از گنجور که منبعش کتاب فروغی و غنی است:
این چرخ فلک که ما در او حیرانیم
فانوس خیال از او مثالی دانیم
خورشید چراغدان و عالم فانوس
ما چون صُوَریم کاندر او حیرانیم.
به اصل کتاب رباعیات حکیم خیّام نیشابوری گردآوردۀ فروغی و غنی که مراجعه کردم ، دیدم به همین شکل است که دوست جوان ما می‌گوید (ص ۱۰۱).
بعد از این گفتگو، منابع را زیر و رو کردم و دانستم که اتکای فروغی، به چاپ نیکولا (پاریس، ۱۸۶۷ م) بوده و تنها در آنجاست که رباعی هم قافیۀ تکراری دارد و هم در مصراع سوم، «چراغدان» ضبط شده است (ص ۱۳۵). از شگفتی‌ها، آن است که رباعی در لغت‌نامۀ دهخدا (۱۱: ۱۶۹۵۵) و فرهنگ بزرگ سخن (۶: ۵۲۵۴) هم مطابق ضبط فروغی است.
فروغی در مصراع سوم، به پیروی از تشخیص نیکولا، «دان» را که فعل امر دانستن است، به کلمۀ چراغ چسبانده است. همایی در حاشیۀ رباعی مرقوم فرموده: «اینجا از مواردی است متصل یا منفصل نوشتن کلمه موجب اختلاف معنی لفظ می‌شود. و ظاهر این است که کلمۀ «دان» اینجا فعل امر حاضر است از دانستن، نه به معنی ظرفیت از قبیل نمکدان» (طربخانه، ۹۷).
‏..

«فانوسِ خیال» یا «فانوسِ گردان»، یک نوع پویانمایی ساده بوده که با درجِ نگاره‌هایی بر روی جدارۀ فانوس، و تابیدنِ نور چراغ بر آن تصاویر، و به گردش در آمدنِ فانوس، نقش‌های متحرّکی ایجاد می‌شده و نظّارگیان را سرگرم می‌کرده است. بنابراین، کلمۀ «گردانیم» در مصراع چهارم، در جای خود به کار رفته و علاوه بر اینکه بازیچه بودن و بی‌اختیاری انسان را به نمایش می‌گذارد، به ساز و کار «فانوسِ گردان» هم اشارتی دارد.
شادروان برگ‌نیسی گفته است که اصطلاح «فانوس خیال» در شعر فارسی سابقه‌ای پیشتر و بیشتر از قرن نهم ندارد (حکیم عمر خیّام و رباعیات، ۱۷۱). ایشان نخستین کاربرد اصطلاح را در دیوان اهلی شیرازی (د. ۹۴۲ ق) می‌داند. نقل رباعی خیّام در اواسط قرن نهم ق، نشان می‌دهد که در روزگاری پیش از اهلی شیرازی با این اصطلاح آشنایی داشته‌اند. این بیت غزالی مشهدی (د. ۹۸۰ ق) هم یادکردنی است:
دهر فانوس خیال و عالمی حیران در او
مردمان چون صورت فانوس سرگردان در او
برخی، این شاعر دورۀ صفوی را با برادران غزّالی اشتباه گرفته‌اند. یحیی ذکاء نیز در مقالۀ «فانوس خیال» (هنر و مردم، ۱۳۴۳)، به استناد حبیب السیر یادآور شده که استادی اصفهانی وسیله‌ای جادویی ساخته بوده و آن را در سال ۸۶۹ ق در معرض دید سلطان ابوسعید در آورده بوده است. این وسیله، طرز کاری شبیه فانوس خیال داشته است.
از آنجا که ما را به پیکرۀ زبان فارسی دسترسی نیست، در مورد سابقۀ اصطلاح «فانوس خیال» در متون فارسی اظهار نظر قاطعی نمی‌توانیم کرد. اما عجالتاً در حد جستجویی که در منابع کرده‌ایم، می‌دانیم که این رباعی پیش از قرن نهم به اسم خیّام یا دیگران نقل نشده است. اینکه همایی از قول مقدمۀ گلپینارلی بر رباعیات خیّام آورده که: «این رباعی از جملۀ پنج رباعی است که در سندبادنامه ظهیری تألیف بعد از سنۀ ۵۵۶ آمده است» (طربخانه، ۹۷)، ناشی از خطای آن مرحوم است. گلپینارلی چنین رباعیی از سندبادنامه نقل نکرده است.
‏..

بنابراین، ضبط صحیح رباعی منسوب به خیام آن است که در مجموعه‌های دورۀ تیموری آمده، نه آنچه مرحوم فروغی نگاشته است. در انتساب رباعی «فانوس خیال» به خیّام، باید دست به عصا بود و نباید آن را مستند پیشینۀ هنر پویانمایی یا سایه‌بازی در ایران قرار داد. ما ردپایی از این رباعی در متون قبل از قرن نهم نیافتیم. برخی معتقدند که اصطلاح «فانوس خیال»، از قرن نهم به بعد در متون فارسی به ظهور آمده است. این نظر، محتاج بررسی جامع‌تر است.

‏●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

10 Dec, 07:36


«رباعی رشیدالدّین وطواط بر نعشِ اتسز خوارزمشاه»

تُوُفَّیَ أتسز خوارزمشاه في تاسع جُمٰدی الآخر لسنةِ إحدیٰ و خمسینَ و خمسمائة {۵۵۱} وکانَ ملکُ الشّعرا رشیدالدّین الوطواط قاعداً علیٰ رأسِ نعشِه وأنشدَ هذا الرّباعيّ¹:

شاها، فلک از سیاستت می لرزید
پیشِ تو به طبع بندگی می ورزید

صاحب نظری کجاست تا در نگرد
با آن همه سلطنت بدین می ارزید²

____
1_ترجمهٔ عبارت چنین است: اتسز خوارزمشاه در نهم جمادی الاخر سال پانصدو پنجاه و یک بمرد و ملک الشّعرا رشیدالدّین وطواط بر سر نعشِ وی نشسته بود و این رباعی را انشاد کرد.
2_جنگ نظم ونثر،نسخهٔ خطّی کتابخانهٔ لالا اسماعیل ترکیه به شمارهٔ ۴۸۷،برگ ۳

🌾🍃🍃@adabvahekmat

چهار خطی

07 Dec, 16:00


▫️«نقد تصحیح دیوان امیر عارف چلبی»، سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ پنجم (پیاپی ۲۰۹)، آذر و دی ۱۴۰۳، ۳۷۷-۴۰۴
‏..

جلال‌الدین فریدون مشهور به امیر عارف (۶۷۰-۷۱۹ ق)، فرزند سلطان ولد و نوۀ مولانا جلال‌الدین بلخی است. مادرش فاطمه خاتون دختر صلاح‌الدین زرکوب بود. عارف چلبی بعد از مرگ پدرش بهاءالدین ولد، صاحب مسند ارشاد مولویان شد. وی همچون پدر و جد خود شعر می‌گفت و بیشتر اشعار او نظیره‌گویی بر اشعار مولاناست. دیوان کم حجمی از او باقی مانده که مشتمل بر غزل و رباعی است. دیوان اولو عارف چلبی به اهتمام دو تن از محققان ترک به سال ۲۰۱۳ در قونیه نشر یافت و همان چاپ با ترجمۀ مقدمه و برخی توضیحاتِ اضافه، به اهتمام توفیق سبحانی در ایران بازنشر شده است. در نوشتار حاضر،‌ به نقد تصحیح دو چاپ قونیه و تهران پرداخته‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

07 Dec, 13:46


«رباعیات منسوب به افراد خاندان جوینی در منابع کهن»، علی رحیمی واریانی، آینهٔ پژوهش، شمارهٔ ۲۰۸، مهر و آبان ۱۴۰۳، ص ۲۰۱ تا ۲۱۸.

چهار خطی

06 Dec, 15:37


چند رباعی از شاه‌قاسم انوار به خطّ استاد سعید نفیسی.

@Tanideh_az_del

چهار خطی

23 Nov, 14:06


از فاضل گرامی جناب آقای علی عشایری بابت این یادداشت ارجمند و لطفی که به بنده داشته‌اند، بسیار ممنونم.

چهار خطی

23 Nov, 13:59


تکمیل چند رباعی بر اساس دستنویس رسائل العشاق
(با احترام به میرِ رباعی؛ استاد سید علی میرافضلی)

از فواید کتاب رسائل العشاق یکی آنکه بر اساس این متن کهن، چند رباعی ناقص در متون نثر تکمیل شده‌اند. به عبارت دیگر، در چند متن مهم، ابیات یا مصراع‌هایی با وزن رباعی موجودند که صورت کامل آن‌ها به عنوان یک رباعی تنها در رسائل العشاق آمده است. معرفی این رباعی‌ها جز با مأخذیابی تمامی اشعار رسائل العشاق و بررسی متون مهم چاپی و دستنویس‌های متقدم و گاه متأخر ممکن نبود. از خوانندگان خواهشمندم اگر صورت کامل رباعی‌ها را در منبعی دیگر مشاهده کردند، دریغ نفرمایند و به بنده تذکر دهند.
اینک آن رباعی‌ها:

۱) زین طایفه کارِ ما نخواهد شد راست
یکچند از این نشست بر باید خاست
از نورِ چراغ و آب ناید چیزی
نور از خور و آب از ابر می‌باید خواست
(رسائل العشاق، گ ۸۲پ)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در تاریخ شاهی قراختاییان، ص ۲۴۲ و مصرع دوم به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۲۳۰ آمده‌ است.


۲) هر محنت و غم کزان صفت نتوان کرد
نادیدنِ رویِ تو به رویم آورد
و اکنون دارم من ای ز پیمان شده فرد
در دوستیِ تو داستانی همه درد
(رسائل العشاق، گ ۱۶۰ر)

بیت نخست این رباعی به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۲۳ نقل شده است.


۳) در هجرانت منم به هم دوخته لب
بیچارگی و غریبی‌ام ساز و سلب
رازی‌ست مرا با شب و رازی‌ست عجب
شب داند و من دانم و من دانم و شب
(رسائل العشاق، گ ۱۳۳پ)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در کشف‌ الاسرار، ج ۵، ص ۵۰۴؛ روح‌ الارواح، ص ۲۱۳ نقل شده است.


۴) اکنون باری زمانه از رنج آسود
کز من به ستم یار دل‌آرام ربود
این است فعالِ گردشِ چرخِ کبود
چون بی‌غمی‌ای‌ دید، زوال آرد زود
(رسائل العشاق، گ ۱۳۷پ-۱۳۸ر)

بیت دوم این رباعی به‌تنهایی در تاریخ جهانگشای، ج ۳، ص ۴؛ سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۱۵۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۱۱۳ نقل شده ‌است.


۵) گر آب شوی، از تو نشویم رخ و دست
ور خاک شوی، آب کنم جایِ نشست
گر بخت شوی، با تو نخواهم پیوست
ور عمر شوی، سویِ اجل یازم دست
(رسائل العشاق، گ ۱۴۷پ-۱۴۸ر)

بیت نخست این رباعی به‌تنهایی در سندبادنامه (تصحیح آتش)، ص ۹۴؛ سندبادنامه (تصحیح کمال‌الدّینی)، ص ۶۹ نقل‌ شده ‌است.


۶) دل نامۀ خرّمی نخواند بی تو
تن دم زدنی خوش نتواند بی تو
دیده همه خون دل فشاند بی تو
جان ماند و همانا که نماند بی تو
(رسائل العشاق، گ ۱۵۴ر)

مصراع نخست این رباعی به‌تنهایی در المختارات من الرسائل، ص ۳۱۸ نقل شده ‌است.

پی‌نوشت
رسائل العشاق توسط نگارنده تصحیح شده است و بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار آن را منتشر خواهد کرد.

چهار خطی

17 Nov, 19:43


▫️یادداشت آقای علی رحیمی واریانی

چندی پیش دوست فاضل جناب آقای علی رحیمی واریانی، در پیامی خصوصی، اصلاح مفیدی در قرائت رباعی اشرف‌الدین دامغانی پیشنهاد دادند که مناسب دیدم با خوانندگان این صفحه در میان بگذارم.

نکته‌ای در مورد مصرع نخست رباعی شرف‌الدّین دامغانی به ذهنم رسیده که عرض می‌کنم:
بنگی که به یک اقچه خریدم کردی...
به نظرم کلمهٔ آخر مصرع باید گردی باشد. یعنی بنگی که گردی (مقدار کمی) از آن را به یک آقچه خریدم.


ایشان عبارت «گردی، مردی» در مصراع چهارم را مؤید این ضبط دانسته‌اند که کاملاً منطقی و درست است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

17 Nov, 19:34


▫️بنگ یا باده؟

یکی از مباحثی که در قرن هفتم و هشتم هجری در محافل ادبی جریان داشت، نه مسئلۀ غامض «بودن یا نبودن»، یا قدیم و محدث بودن جهان، یا چیرگی عقل بر عشق، یا وحدت و کثرت وجود یا وحدت در عین کثرت، بلکه مسئلۀ ترجیح بنگ بر باده و بالعکس بود. بسیاری از شاعران آن روزگار، وظیفۀ خود می‌دانستند که موضع‌شان را در این باره، به سمع و نظر مخاطبان برسانند. ما انعکاس این موضوع را در رباعیّات آن دوره، به وضوح می‌بینیم. مطلب حاضر، گزارش دم دستی این مباحث است. رایج‌ترین معادل بنگ، کلمۀ «سبز» (حشیش) است، و مؤلف تاریخ وصّاف، اصطلاح «خمر الاعاجم» را برای‌ آن به‌کار بُرده است.

شاید نامدارترین مدافع بنگ، ملک شمس‌الدین محمد کرت باشد که در زمان ایلخانان بر بخشی از خراسان قدیم حکومت می‌راند و اباقاخان او را به سال ۶۷۶ ق کُشت. شرف‌الدین شیرازی صراحت دارد که وی بنگ مصرف می‌کرد:
«ملک شمس‌الدین با این کمال عقل و شجاعت و شمایل و شهامت، تناول خمر الاعاجم را متعرّض شدی و او را بسیار دوبیتی است در مدح و ترجیح آن بر شراب. اعجاب را این ابیات اثبات کرد، چه از قبیل صنعت تحسین مستقبح است:
می‌خواره اگر غنی بود، عور شود
وز عربده‌اش جهان پُر از شور شود
در حقّۀ لعل از آن زمرّد ریزم
تا دیدۀ افعی غمم کور شود
..
هرگه که من از سبز طربناک شوم
شایستۀ ‌سبزْ خنگ افلاک شوم
با سبز خطان سبز خورَم در سبزه
زآن پیش که همچو سبزه در خاک شوم
در این حال، تا روی دعوی بدین شرح، چون تیغ شاه به خون دشمن، سرخ شود و جاهلان از سبز سیاه‌روی، سیر گردند، این دوبیتی انشاء و ایراد کرد:
با سرخ گل، آن سرخ می ای سرخ عذار
تا سرخ شود روی طرب، زود بیار
رخ زرد مکن به سبزی از ازرق چرخ
ور چند سیه سپید شد لیل و نهار».

همان طور که شرف‌الدین شیرازی، مصرف بنگ را باعث زرد رویی دانسته، همشهری او شیخ سعدی نیز بر همین نظر است:
از مَی طرب افزایـد و مردی خیزد
وز فعلِ گیا، خشکی و سردی خیزد
در بادۀ سرخ پیچ و در رویِ سفید
کز خوردنِ سبز، رویْ‌زردی خیزد
..
گر آدمیی، بادۀ گلرنگ بخور
بر نالۀ نای و نغمۀ چنگ بخور
گر بنگ‌خوری، چو سنگ‌مانی برجای
یک‌باره چو بنگ می‌خوری، سنگ بخور!

اما شاعر هم‌عصرشان، پوربهاء جامی، نظری مخالف آن‌ها دارد. او بنگ را باعث روشن شدن مغز دانسته، به شرطی که به اعتدال مصرف شود:
بنگ است کزو عقل منوّر گردد
هرکس که علف‌خوار خورَد، خر گردد
اکسیر قناعت است، یک‌جو بس از او
تا مسّ وجودت سره چون زر گردد
ایضاً:
سبزی که شفای مردم دلتنگ است
زو معنویان را ادب و فرهنگ است
چندان که نظر همی‌کنم در کارش
عیبش جز از این نیست که نامش بنگ است!
ایضاً:
غم کیست که گرد دل بنگی گردد
بنگی همه گرد لوت سنگی گردد
گر پیر دو صدساله خورَد یک‌جو بنگ
در حال، چو میمونک زنگی گردد!
البته، در دیدگاه پوربهاء جامی، مصرف بنگ و نوشیدن شراب مانعة الجمع نیست!

یکی از مهم‌ترین طوایف مصرف‌کنندگان بنگ، قلندریان و اهل خانقاه - و به تعبیر پوربهاء معنویان!-‌ بوده‌اند. زکریای قزوینی (د. ۶۸۲ ق) در عجایب المخلوقات خود، در توصیف گیاه شاهدانه آورده است: «ورق او بنگ است. عقل را مشوّش کند و اعضا را مخدّر کند. قلندریان او را سبز خوانند و بدان مشعوف باشند. و شاعر ایشان گفته است:
آن را که به سر در، اثر سبزش نیست
در باغ سعادت شجر سبزش نیست
سرو، از سر سبز زنده باشد همه سال
مُرده شمر‌ آن را که سر سبزش نیست!»
شیوع مصرف بنگ در خانقاه‌ها چنان بوده که اوحد کرمانی چند رباعی در مذمت حشیش آورده و حتی مجوز قتل سبزک‌خوران را صادر کرده است: «بر گردن من خون چنان کس، بکُشش!»؛ اما تکلیف خواننده با این رباعی او معلوم نیست که تعریف است یا تقبیح:
این خوش پسران خوی پلنگ آوردند
روی چو مه و دل چو سنگ آوردند
از بیم پدر، باده نمی‌یارند خورد
ناچار همه روی به بنگ آوردند!
ظاهراً علت مصرف بنگ، علاوه بر آنکه آدابی نداشته و زودتر اثر می‌کرده، عدم تحریم آن توسط اغلب فقها بوده است.

یادآور شوم که از دید بنگیان، گناه دزدیدن بنگ، کمتر از شکستن سبوی باده نیست. مولانا اشرف‌الدین دامغانی که در پرونده‌اش سابقۀ صوفی‌گری هم هست،‌ فرموده:
بنگی که به یک آقچه خریدم کردی
تا دفع غمی کند، دوای دردی
یک بنگی زن جلب بدزدید از من
و آن‌گاه چه بنگ بود؟ گردی، مردی!
لغیره:
از خانه برون‌ آمد از این قحبه‌زنی
وز دود جهنّم به تنش پیرهنی
بشکست صراحی‌ام که عمرش کم باد
و آنگه چه شراب بود؟ مردی و منی!

منابع:
تاریخ وصاف، ۸۳؛ کلیات سعدی، ۸۴۲، ۸۴۴؛ جُنگ رباعی، ۴۵۱، ۴۵۴، ۴۵۵؛ عجایب المخلوقات، برگ ۷۴ (از مقالۀ خانم حیدرپور)؛ دیوان رباعیّات اوحد کرمانی، ۲۷۲، ۲۷۳؛ مجموعۀ اشعار و مراسلات، برگ ۹
●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

16 Nov, 19:34


بی‌وصلِ تو یک نفس رهی خوشدل نیست
گویی که تو را بر این عَناکش دل نیست
احوالِ دلم مپرس کان بیچاره
چوبی‌ست در او فتاده آتش، دل نیست


#شهریاری

تذکرۀ لباب‌الالباب؛ محمّدبن محمّد عوفی؛ به تصحیحِ ادوارد جی. براون؛ با مقدمۀ محمّد قزوینی و تصحیحاتِ جدید و حواشی و تعلیقاتِ سعید نفیسی؛ هرمس؛ ۱۳۸۹: ج۲: ۶۶۹.
https://t.me/tarikhfarhanghonariranzamin

چهار خطی

16 Nov, 19:30


رباعی با پایانِ باز

ای وصلِ تو دل‌فروز، آخِر شبکی...
و ای هجرِ تو دیده‌دوز، آخِر شبکی...
ای زلفِ تو مانندِ شب آخِر روزی...
و ای رویِ تو همچو روز، آخِر شبکی...

منبع: دستنویس جُنگ رباعیات سعد الهی، برگ ۱۱۱پ.


پی‌نوشت
پیش‌تر در چند یادداشت ارزشمند از استاد سید علی میرافضلی، دکتر محمدرضا ضیاء، دکتر میلاد عظیمی، و سرکار خانم عاطفه طیّه رباعیاتی نغز با پایان باز معرفی شده‌اند:

http://t.me/Xatt4/284

http://t.me/oragheparishan/330

https://t.me/n00re30yah/813

https://t.me/n00re30yah/814

https://t.me/atefeh_tayyeh/1796

چهار خطی

11 Nov, 21:21


▫️کتابخوانی ۲

چل سال کتاب جسم و جان را خواندیم
تاریخ زمین و آسمان را خواندیم
خوابِ عجبی فتاده بر دیدۀ بخت
از بس که فسانۀ جهان را خواندیم.

حزین لاهیجی
(درگذشتۀ ۱۱۸۱ ق)
‏..

منبع: دیوان حزین لاهیجی، تصحیح ذبیح الله صاحبکار، نشر میراث مکتوب، صفحۀ ۷۹۶
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

10 Nov, 20:06


(تصویر مرتبط با فرستۀ بالا)
دیوان خاقانی شروانی، دستنویس شمارۀ ۹۷۶ کتابخانۀ مجلس، قرن هفتم هجری
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

10 Nov, 20:02


پیشنهادهایی برای تصحیح چند رباعی خاقانی (۱)

خاقانی اگر بآرزو داری رای
نه دین بنوا داری و نه عقل بجای
عقل، از می همچو لعل، سنگ اندر بر
دین، از زر گل‌پرست، خار اندر پای

دیوان خاقانی، تصحیح دکتر سجادی، ۷۳۷
‏..

گاهی برخی تصحیفات و تحریفات با چنان لطافت و ظرافتی صورت می‌گیرد که مصحّحان زبده نیز در دام آن گرفتار می‌شوند. ضبط مصراع اول رباعی با اینکه در بادی امر، هیچ ایرادی ندارد، دارای یک بدخوانیِ شگفت است که حتی گریبانگیر دستنویس‌های کهن دیوان خاقانی (بریتانیا، ۶۷۴ق، ۴۲۵پ؛ فاتح، ۷۰۲ق، ۲۷۴ر؛ پاریس، قرن نهم، ۲۳۰ر) شده است. صورت صحیح مصراع در نسخۀ کهن کتابخانۀ مجلس آمده (دستنویس شمارۀ ۹۷۶)، لیکن مصحّح ملتفت آن نشده است: «خاقانی اگر با زر و مَی داری رای». این ضبط، ساختار دقیق رباعی را که با کلمۀ فریبکار «بآرزو» به‌هم خورده بود، به جای خود بر می‌گرداند. مصحّح، ضبط درست را پیش روی داشته، لیکن تحت تأثیر ضبط فریبنده، آن را ندیده است. شاعر، زر و می را در بیت دوم جدا جدا نکوهش کرده است. این ضبط، تقابل‌های جفتی دین و عقل / زر و می را کامل می‌کند. اما بیت دوم رباعی نیز در نسخۀ مجلس، ضبط متفاوتی دارد:
عقل از می لعل‌رنگ، سنگ اندر بر
دین از زر گل بدست، خار اندر پای

موازنۀ موسیقایی مصراع‌های سوم و چهارم در این ضبط پُررنگ‌‌تر است. «می‌ لعل‌رنگ» به دلیل کشش هجای بلند رنگ، با «زر گل‌بدست» (یا گل‌پرست) کاملاً موافق می‌افتد. بلاغت تشبیه نیز در آن کمال بیشتری دارد. اما مهم‌ترین تفاوت این ضبط با ضبط نسخه‌های دیگر و دیوان چاپی در «زر گل بدست» است. در کتابت، تبدیل پرست به بدست (به دست) یا برعکس، دور از ذهن نیست. اما اینکه، کدام ضبط برتر است، محتاج قدری تأمل است. از جنبۀ قرینه‌سازی، همان گونه که رنگ و سنگ / لعل و سنگ در مصراع سوم، مکمّل هم هستند، گل و خار/ دست و پای نیز در مصراع چهارم این نقش را دارند. البته قرینه‌سازی رنگ و سنگ، از نوع موسیقایی است، نه مفهومی. اما مهم‌ترین دلیل برتری ضبط نسخۀ مجلس، شاهدی از خودِ دیوان خاقانی است. در قصیدۀ معروف: «صبح‌دم چون کلّه بندد آه دودآسای من»، شاعر در بیت سی و سوّم، همین ترکیب را به کار بُرده است (دیوان خاقانی، ۳۲۲):
چیست زر و گل به دست الاّ که خار پای عقل
صید خاری کی شود عقل سخن‌پیرای من

در بیت فوق، طبق ضبط نسخۀ مجلس (صفحۀ ۶۴)، «زرّ گل به دست» درست است. البته، بعدها کسی واو بسیار ریزی پایین دو کلمۀ زر و گل به طرز ناشیانه‌ای جاسازی کرده است. به نظر می‌رسد، ترکیبِ «زر گل به‌دست» جزو ترکیب‌های خاص مورد علاقۀ خاقانی بوده است و شاید اشارتی پنهانی در آن وجود دارد که سوابق آن بر بنده پوشیده است. شاید هم صرفاً یک توصیف شاعرانه باشد. نظامی گنجوی در منظومۀ شرف‌نامه، از «گل زر به دست» سخن گفته: «شده خار از آتش، چو گل زر به دست». زر داشتنِ گل، تصویر معمول و ملموسی در شعر فارسی است. در هر صورت، از دید من ضبط «زر گل بدست» در رباعی مورد اشاره، بر ضبط «زر گل‌پرست» به دلیل دشواری ضبط، تقارن لفظی بیشتر و قدمت نسخه، ترجیح دارد.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

09 Nov, 20:04


پامالِ غمِ دهرِ ستم‌کاره شدیم
درمانده‌ی این شاهدِ مکاره شدیم
چون صورتِ دیوار در این حیرت‌جای
بستیم زبان و محوِ نظاره شدیم

(#والی_کرمانی. با من در و دیوار به آواز آید: گزیده‌ی هشتصد سال رباعیِ اقلیمِ کرمان. به کوشش و گزینشِ #سید_علی_میرافضلی. رفسنجان: مسین. ۱۴۰۱. چاپِ ۱. صفحه‌ی ۱۶۴.)

#شعرخوانی

خوشه‌گاه

چهار خطی

08 Nov, 11:35


*دربارۀ تصحیح تازه از دیوان قطران تبریزی

آقایان دکتر عابدی و دکتر جعفری جزی با همکاری خانم‌ها دکتر معرفت و عطایی تصحیحی تازه و درخشان از اشعار قطران ارائه کرده‌اند که با آنچه جناب نخجوانی در شش دهه پیش منتشر کرده بود، قابل قیاس نیست. بی سخن بیشتر نکاتی عرض می‌کنم:
با وجود بهره‌مندی مصححان ارجمند از منابع بسیار، منبع بسیار مهمی به ایشان رخ نشان نداده است:

الف) خلاصةالاشعارِ کتابخانۀ مرکزی به ش 11120، دیوان‌چه‌ای از اشعار قطران، بسیار قابل اعتنا و قدیمی‌ترین منبعی است که اشعار بسیاری را از قطران، یک‌جا به ثبت رسانیده است. چنانکه کمّاً و کیفاً برای تصحیح اشعار قطران می‌توانست به عنوان نسخۀ اساس قرار گیرد. بیش از سه هزار بیت به نام قطران دارد و در نسخۀ اقدم مصححان، که سالها بعد ازان تحریر شده، حدود 1000 بیت به نام این شاعر آمده است.
نکتۀ حائز اهمیت این است که تقی کاشی، خود اشعار مندرج در این منبع را بازبینی و با درج علامت‌هایی مشخص، تصحیح نموده است. از برخی ضبطهای مختار و تصحیحات وی، در تصحیح تازه از دیوان قطران -نه در متن و نه در نسخه‌بدلها- اثری نیست. چنان‌که مثلاً در بیت زیر:
تا ز بوی نسترن یابد دل مردم نشاط
تا ز زخم خاربن یابد دل مردم شخن
مصححان گفته‌اند: شخن در نسخ، تبدیل به صورتهای آشناتری چون شجن و حزن شده و باید به اعتبار معنا و ضبط فرهنگ جهانگیری شخن باشد (1065).
ضبط این بیت در خلاصةالاشعار، شجن آمده است. چنانکه همین معنا در قصیدۀ دیگر آمده و قطران در برابر طرب -معادل نشاط در بیت بالا- شجن آورده است:
دشمنانش را شجن باشد همیشه بی طرب
دوستانش را طرب باشد همیشه بی شجن (477)

نیز در بیت:
بنوازدم به ناز و بیندازدم به رنج
در خواندم ز بام و برون راندم ز در (215)

تقی کاشی در مصراع دوم اصلاحاتی انجام داده که در نسخ مصححان درج نشده است:
در خواندم زبام و دراندازدم ز در.
ضبط «دراندازدم» با بنوازدم و بیندازدم، با اشتراک حرف ز، تناسبی بیشتر از برون راندم دارد و کلام آهنگین‌تر است. حداقل پسند کاشی چنین بوده است.

نیز بیت:
گر کسی با وی خلاف آرد به روز کارزار
موی بر اندام وی مانندۀ ثعبان کند (105)
در متن خلاصةالاشعار به جای موی، پشت آمده و کاشی در حاشیه صحیح آن را شیب به معنی تازیانه دانسته است. طبعاً بهتر است تازیانه مشبه باشد تا موی.

ب) کاشی 12 رباعیِ چهارقافیه‌ای در صفحۀ رباعیات با توضیح «قوبل باصله» به ثبت رسانیده و اصالت آن را تأیید کرده است. این رباعیات در تصحیح جدید جای ندارند:

1) تا عمر مرا چو سیم نقصان افتاد
یک روز نبودم از دل و دلبر شاد
از جملۀ عاشقان چو من خلق مباد
عمر و درم و دلبر و دل داده به باد

2) نی دیده توان به دیدنت بارگشاد
نی نیز توان به مهر دل بر تو نهاد
چشم و دل من که بد به تو روشن و شاد
پالونۀ آب گشت و پیمانۀ باد

3) تا در دلم آتش فراقت گسترد
روزی نبد این دل از دم سردم فرد
آید عجبم که این دل بی غم و درد
می‌سوزد و زو همی برآید دم سرد

4) دنیا به مرادت ار برآرد نفسی
از دنیا راستی ندیده‌ست کسی
هان تا تو به سر درون نیاری هوسی
کو چون من و چون تو را برانداخت بسی

5) ای یار جفا مکن تو با من زین بیش
بیشم مزن این تیر جفا بر دل ریش
ای جان جهان یکی ز فردا بندیش
باشد که چو روز منت روز آید پیش

6) گفتم ز غمت چه مویم ای هجران‌خوی
گفت امشب آب وصل را سیم بجوی
گفتم که مرا با تو ببیند بدگوی
گفتا که به شب کجا توان دیدن موی

7) خورشید من آن شکرلب مشکین‌بوی
گفتا امشب وصال را سازم روی
دل گفت مرا به شب ازو دست بشوی
خورشید به شب به خلق ننماید روی

8) تا شد دلت از آهن و سنگ ای سرهنگ
دلسوخته را نماند در وصل تو چنگ
در برت ازان نیارم آوردن تنگ
کآتش گیرد سوخته از آهن و سنگ

9) تا دامن آشتی گرفتیم به چنگ
از بهر چه می‌کنی تو با ما همه جنگ
از بهر خرد بگوی بود ای سرهنگ
از ما همه آشتی و از تو همه جنگ

10) روی تو چو لاله و دل چون روی
روی تو به باغ لاله را گفت مروی
گشتم ز غم تو چشم چون چشمه و جوی
از ناله چو نال گشتم از مویه چو موی

11) تا تیغ تو شاه نور بار آید/آمد؟ و نار
زین هر دو فتاد بر بداندیش تو کار
چون دست تو بر قبضۀ او دید سوار
شد بخش تو نور بخش اعدای تو نار

12) ای دوست تو را ز من که بد گفت بگوی
کز صحبت من همی بگردانی روی
از مهر پشیمان مشو و کینه مجوی
زنهار مها به خون من دست مشوی

ج) قصیدۀ: چون او بتی شمن نستاید ... در بخش اشعار غیر اصیل و ملحقات به ثبت رسیده که با عنایت به درج آن در خلاصةالاشعار، باید به بخش اشعار اصیل افزوده شود. رباعی: دی بر سر لطف و مهربانی بودی ... نیز چنین است.

د) روشن‌تنی به خوبی هم‌چون لطیف جانی ... با چهار بیت در بخش ملحقات آمده است (853).
این شعر با شش بیت در دیوان لامعی به تصحیح دکتر دبیرسیاقی (161) و در تصحیح چاپ نشدۀ شموشکی با هشت بیت به ثبت رسیده است.
ادامه دارد ...
*
https://t.me/gahnameyeadabi

چهار خطی

07 Nov, 15:12


سر به صحرا دادن

در کوی خودم مسکن و مأوا دادی
در بزم وصال خود مرا جا دادی
القصّه، به صد کرشمه و ناز مرا
عاشق کردی و سر به صحرا دادی

منسوب به ابوسعید ابوالخیر
(د. ۴۴۰ ق)
‏..
پیش‌تر در مورد رباعیات ابوسعید ابوالخیر گفتیم که بخشی از سرمایۀ سخنان منظوم منسوب به او، از رباعیات دورۀ صفوی تأمین شده و حداقل یک‌صد رباعی از مجموعه اشعار ابوسعید، متعلّق به شاعران آن روزگار است. یکی از شواهد این گفتار، علاوه بر منابع عصری (تذکره‌ها و سفینه‌ها و دواوین شعرا)، فُرم‌های مشترکی است که در شعر قرن دهم و یازدهم رواج پیدا کرده و می‌توان آن‌ها را جزو عناصر سبکی مخصوص آن دورۀ زمانی دانست. در رباعی بالا (سخنان منظوم، ۹۰)، یکی از این ویژگی‌ها مشهود است و عبارت «عاشق کردی و سر به صحرا دادی» یادآور رباعیاتِ گروهی از شاعران عصر صفوی است. ما تعدادی از رباعیات مشابه را اینجا ذکر می‌کنیم. خواجه حسین مروی (د. ۹۷۹ ق) گوید (دیوان، ۱۸۵):
آن را که متاع دین و دنیا دادند
اندیشۀ سود و فکر سودا دادند
ما را که به لیلی صفتان وا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند

از محمد سعید بهادرخان (د. ۹۸۴ ق) است (هفت اقلیم، ۱: ۴۷۸):
آن را که به کوی خویشتن جاش دهی
از ساغر لب می تمنّاش دهی
بویی ز سر زلف سمن‌ساش دهی
دیوانه کنی و سر به صحراش دهی

این رباعی، سرودۀ مؤمن یزدی (د. ۱۰۱۸ ق) است (رباعیات، ۹۰) و در بعضی منابع، به میرداماد (د. ۱۰۴۰ ق) هم منسوب شده است (دیوان اشراق، ۱۰۲):
یک چند به کنج عزلتم جا دادند
جانی فارغ، دلی شکیبا دادند
آهو چشمانم، به نگاهی، آخر
عاشق کردند و سر به صحرا دادند

عبدالباقی نهاوندی (د. ۱۰۴۵ ق)، نویسنده و شاعر آن دوره نیز رباعیی با همین طرح و فُرم دارد (عرفات العاشقین، ۴: ۲۵۵۹-۲۵۶۰):
اول دل را ذوق تمنا دادند
و آنگه سر را افسر سودا دادند
القصّه چو رخصت تماشا دادند
مجنون کردند و سر به صحرا دادند

درست است که ما گویندۀ‌ اصلی رباعی منسوب به ابوسعید را نمی‌شناسیم، اما با این شواهد می‌دانیم که رباعی مذکور، در فضای ادبی عصر صفوی و مطابق با شیوه‌های مورد پسند آن زمان ساخته شده است. البته اصطلاح «سر به صحرا دادن»، در شعر قبل از این دوره (مثلاً در دیوان حافظ)، به‌ندرت دیده شده، اما بسامد آن در شعر سبک اصفهانی یا هندی به طرز چشمگیری بالاست. در دیوان صائب، این اصطلاح، بارها و بارها به کار رفته است. موتیو «صحرا/بیابان» در سبک هندی، به عنوان نماد شیدایی و جنون، خوشه‌های تصویری متعددی پدید آورده و شخصیت ویژه‌ای یافته است. شواهد این اصطلاح را در شعر صائب تبریزی، از سایت گنجور برگرفته‌ایم:
- سر به صحرا می‌دهد چون وحشیان هویی مرا
- سر به صحرا می‌دهم صائب دل‌ آواره را
- آن که کوه صبر ما را سر به صحرا داده است
- سر به صحرا داد حشر آسودگان خاک را
- سر به صحرا می‌دهد غم‌های عالم را جنون
- وحشیان آرزو را سر به صحرا داده‌ام
- آنکه آخر سر به صحرا داد بی بال و پرم.

اصطلاح کنایی «سر به صحرا داده» به معنی دیوانه (رک. بهار عجم، ۲: ۱۲۵۷) نیز در شعر او و بعضی دیگر از شاعران سبک هندی دیده می‌شود. این دو بیت نیز از سایت گنجور نقل می‌شود. اولی از صائب تبریزی:
سر به صحرا دادۀ چشم سیاه لیلی‌ام
چشم آهو، حلقۀ زنجیر می‌باید مرا
و دومی از بیدل دهلوی:
سر به صحرا دادۀ نیرنگ سودای توام
می‌توان از مشت خاکم عالم دیوانه ریخت

بنابراین، در کنار شباهت انکارناپذیر هر پنج رباعی در صورتِ شعر (قافیه و ردیف) و بالاخص مصراع چهارم، کاربرد اصطلاح «سر به صحرا دادن» را نیز در اشعار قرن دهم و یازدهم، می‌توان شاهدی بر تعلّق رباعی منسوب به ابوسعید به آن دوره دانست.
از لحاظ سندیّت، قدیمی‌ترین جایی که رباعی را به «شیخ مهنه» نسبت داده، کشکول شیخ بهایی است (دستنویس دانشگاه، ۱۳۰ پ) و هیچ بعید نیست که از این منبع، به سایر کتاب‌ها راه یافته باشد. واله داغستانی در تذکرۀ ریاض‌الشعراء (۱: ۷۵) ضمن نقل رباعی به اسم ابوسعید، گوید که شیخ بهایی در کشکول، رباعی را به نام خود نوشته است. ظاهراً نسخه‌ای که او در اختیار داشته، نسخۀ کاملی نبوده است. اما اگر گفته شود شعر از خودِ شیخ بهایی است، به نظرم با زبان و ساخت رباعی در این دوره سازگارتر است.
مرحوم نفیسی، قدیمی‌ترین سندی که از این رباعی ارائه کرده، ریاض‌الشعراء واله و سپس ریاض‌العارفین رضا قلیخان هدایت است (ص ۴۴) که در ۱۲۶۰ ق تألیف شده است. سایر منابع، متکی به همین دو منبع است و بعد از این تاریخ، پدید آمده‌اند:
- هرمان اته در مقالۀ «رباعیات ابوسعید بن ابوالخیر» (بخش اول)، ۱۸۷۵م
- مختار الجوامع، تألیف محمدحسین موسوی جزایری، سدۀ سیزدهم‌ ق
- رباعیات ابوسعید ابن ابوالخیر، گردآوردۀ هنری دنکن گریوزلاو، ۱۹۲۴م
- ترجمۀ اردوی رباعیات ابوسعید، به قلم احمد صاحب مجددی رامپوری، ۱۳۴۹ ق

‏●●
"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

03 Nov, 20:23


قحطِ دوست
(رباعی نویافته)

سی سال بدیدم فلک نُه تُو را
احوال جهانِ ده‌دلِ بدخو را
در مدّت عمر خود ندیدم دو نفس
یک دوست که دوستی توان گفت او را.

خاقانی شروانی
‏..

منبع: کلیات خاقانی، دستنویس شمارۀ ۴۶۴۴ کتابخانۀ آستان قدس رضوی، کتابت در ۸۴۷ ق، برگ ۳۰۵پ
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

26 Oct, 15:03


کتابخوانی ۱

گشتیم به هر کوچه و بازار بسی
در دهر نیافتیم یک هم‌نفسی
سرخوش! چو کتاب، هر کرا می‌بینم
گوید از خویش و نشنَود حرف کسی

محمد افضل سرخوش
(درگذشتۀ ۱۱۲۷ ق)
‏..

منبع: تذکرۀ مجمع‌النفائس، جلد دوم، صفحۀ ۶۸۷
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

20 Oct, 11:38


قصّۀ مشکل ما

شرح غم یار، قصّۀ مشکل ماست
وز هر دو جهان شیشۀ می حاصل ماست
از شیشه شنیده‌ام که بگریزد دیو
آن دیو که شیشه دوست دارد، دل ماست!

فخرالدین مبارک‌شاه
درگذشتۀ ۶۰۲ ق.
‏..

سر دفتر عشق، قصّۀ مشکل ماست
سر خیل ملامت، دل بی حاصل ماست
آن سنگ که نرمی نپذیرد، دل توست
وآن دل که ز سختی نگزیرد، دل ماست.

اوحدالدین کرمانی
درگذشتۀ ۶۳۵ ق.
‏..

افسانۀ شهر، قصّۀ مشکل ماست
دیوانۀ دهر، این دل بی حاصل ماست
بر من نکند رحم، اگر دل دل توست
وز تو نشود سیر، اگر دل دل ماست.

مجد همگر
درگذشتۀ ۶۸۶ ق
‏..

منابع:
تذکرۀ‌ هفت اقلیم، ج ۲، ۵۲۷؛ تذکرۀ لطایف الخیال، ج ۲، ۲۵۷؛ تذکرۀ خلاصة الاشعار، دستنویس کتابخانۀ مرکزی دانشگاه تهران، برگ ۳۸۸ ر
‏●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

18 Oct, 07:08


▪️ بُردند و برادرانه قسمت کردند

وحشی و برادرش چو خلوت کردند
در ملک سخن، رفع خصومت کردند
هر شعر که در کهنه کتابی دیدند
بُردند و برادرانه قسمت کردند!

غضنفر کر‌جاری
درگذشتۀ ۱۰۰۳ ق.
‏..

برادرانه قسمت کردن، از جمله خصایل محمود ما ملت ایران است. تا آنجا که هنگام غارت چیزی نیز، حرمت برادری را نگاه می‌داریم و به اصطلاح تک‌خوری نمی‌کنیم. رباعیاتی که در این بخش به اشتراک می‌گذاریم، سند گویایی است بر سابقۀ رعایت اخلاق «بُردن» در فرهنگ ما. اخلاق، چیزی است که رعایت کردنش، در هر کاری حتی در بُردن و خوردن، از نماز شب هم واجب‌تر است.
‏..

وحشی بافقی از شاعران نامدار سدۀ دهم هجری است. کار شاعری او، نخست در محافل شعر کاشان بالا گرفت و در آنجا با مثنوی «فرهاد و شیرین» و غزل‌های عاشقانه‌اش میان شاعران عصر، نام بر آورد. در آن شهر، میان او و غضنفر کرجاری (یا کلجاری)، اختلاف افتاد و کار آن‌ها به هجو کشید. در این قضیه، حاکم کاشان هم بی تقصیر نبود و کل‌کل شاعران با یکدیگر، برای او تفریح محسوب می‌شد. به روایت تقی کاشانی، «مولانای مشارالیه و مولانای وحشی با یکدیگر مصاحبت می‌نمودند. نوبتی میان ایشان به واسطۀ شعر مخالفتی روی نمود. به عرض نوّاب میرزایی رسانیدند و آن حضرت حکم فرمود که هر دو شعری بگویند. مولانا غضنفر در حق وحشی این رباعی بگفت:
وحشی که گرفته شوره گرد سر او
دایم ز سر کل است شور و شر او
افتاده میان ما و او کُشتی شعر
اما نتوان نهاد سر بر سر او

و جناب مولانا وحشی این قطعه در سلک نظم ترتیب داد:
غضنفر کرجاری، به طبع همچو پلنگ
رسید و خواست کند خویش را برابر من
ولی ز آتش طبعم پلنگ وار گریخت
غریب جانوری دور گشت از سر من

چون این هر دو نظم به نظر اصلاح خان میرزا رسید، رباعی مولانا غضنفر، مستحسن افتاد». رباعی مورد اشاره ما هم از تبعات همین رقابت‌های شعری است.
‏..

عبارت «بردند و برادرانه قسمت کردند»، یادآور یکی از رباعیات آصفی هروی (درگذشتۀ ۹۲۳ق) است:
آن لب که بتان سبزه در او پروردند
وز فاصله‌ای، به جوی خضر آوردند
بود آب بقا که خضر و الیاس به‌هم
دیدند و برادرانه قسمت کردند.

اما در قرن دهم، این مصراع عیناً در یک رباعی حسابی نطنزی از اقران وحشی و غضنفر هم دیده شده است:
کردند گزین دو کوکب مهر قرین
هر جان و دلی که بود در روی زمین
بُردند و برادرانه قسمت کردند
جان‌ها همه آن گرفت و دل‌ها همه این

و نشان می‌دهد، مصراع مذکور بر ذهن و زبان ادبای آن دوره، جاری بوده است. نصرآبادی، ذیل شرح حال «احسنی خوانساری» گوید: «ملا خضری، مثنوی را خوب می‌گفت. فوت شد. شعرش از بی‌کسی‌ها ظاهر نشد و شهرت نکرد. احسنی از راه شوخی، رباعیی گفت که یک بیتش این است:
اشعارش را زلالی و قاضی امین
بُردند و برادرانه قسمت کردند».
‏..

برای اینکه پروندۀ این بحث را ببندیم، به رباعیی از شاعر روزگارمان، فرخی یزدی اشاره می‌کنیم و می‌گذریم. این رباعی، جنبۀ اجتماعی «بردارانه قسمت کردن» را نشان می‌دهد:
چون عیش و غم زمانه قسمت کردند
ما را غم بی‌کرانه قسمت کردند
شیخ و شه و شحنه، عیش و نوش همه را
بُردند و برادرانه قسمت کردند!
‏..

منابع:
خلاصة الاشعار، بخش یزد و کرمان، ۴؛ خلاصة الاشعار، بخش کاشان، ۳۳۳، ۳۵۱؛ عرفات العاشقین، ج ۴، ۲۷۰۷ – ۲۷۰۸؛ دیوان آصفی هروی، ۲۴۳؛ هفت اقلیم، ج ۲، ۱۰۰۱؛ تذکرۀ نصرآبادی، ج ۱، ۳۱۸؛ دیوان فرخی یزدی، ۲۳۵
‏●

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

12 Oct, 19:42


معنی کمال
(نظر ابن جلال یزدی در مورد کمال اصفهانی)

نظرخواهی از شاعران و ادیبان در مورد شاعران قدیم و مقایسۀ آن‌ها با یکدیگر امری مرسوم بوده است. مثل آنچه از مجد همگر در مورد جایگاه ظهیر و انوری پرسیده‌اند و در کتب تذکره نقل شده و مشهور است. سیدنظام‌الدین ابن جلال یزدی (د. ۷۶۳ ق) فرزند سید جلال عضد، از ستایشگران شاه شیخ ابواسحاق شیرازی و برخی از بزرگان بود. ابن جلال در شیراز می‌زیست و تقی کاشانی نسبت او را شیرازی نوشته است. از ابن جلال، دیوانی باقی نمانده، اما منتخبی که تقی کاشانی از اشعار او فراهم کرده در حدود هشتصد بیت شعر است. این اشعار، تنها در یکی از نسخ تذکرۀ خلاصةالاشعار موجود است و آن، دستنویس کتابخانۀ مدرسۀ چشمه رحمت هند است که به اهتمام یوسف بیگ باباپور و حمیده حجازی در سه جلد منتشر شده است. تصویر دستنویس مذکور نیز در دسترس اهل تحقیق هست.

از قرار معلوم، کسی از ابن جلال خواسته که در مورد جایگاه اثیر و کمال اسماعیل نظر خود را بگوید. از شعر جلال، معلوم نیست که کدام اثیر مدّ نظر پرسندۀ سؤال و خودِ او بوده: اثیر اخسیکتی یا اثیر اومانی. ابن جلال دو رباعی در داوری بین کمال و اثیر گفته و جانب کمال را گرفته است. تأکید اثیر به معنی کمال، به «خلاق المعانی» بودن کمال اشاره دارد. این دو رباعی را تقی کاشانی در منتخبات اشعار ابن جلال نقل کرده است (چاپی، جلد اول، ۵۰۸؛ خطی، برگ ۳۹۵ر):

گفتند کمال را اثیر است نظیر
با عقل بیان کردم و کرد این تقریر
کز لفظ اثیر تا به معنیِ کمال
چندان باشد که از زمین تا به اثیر
‏..
اندر سرِ هر نادره حالی دگر است
در خاطر هر یکی خیالی دگر است
گرچه دگران جمال معنی دارند
معنی کمال را جمالی دگر است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

11 Oct, 07:06


حکایة

روایت کنند که سلطان محمود، رَحِمَهُ الله، روزی در میدان گوی می‌باخت. اسب را در پیِ گوی جهانید؛ خطا کرد. از سورتِ غضب، شمشیر از نیام کشید که گردنِ اسب زنَد. عنصری حاضر بوده؛ در بدیهه بگفت:
شاها ادبی کن فلکِ بدخو را
کو چشم رسانید رخِ نیکو را
گر گوی خطا کرد، به چوگانْش بزن
ور اسب خطا کرد، به من بخش او را
درحال فروآمذ و اسب را به عنصری بخشید.
(جنگ پسر حاجی، ص ۴۶۲)

توضیح مصحح
این حکایت به نام سلطان سنجر و امیر معزّی مشهور است. نک: تاریخ گزیده، ص ۷۴۸ و ۷۴۹؛ همچنین رباعی منقول در حکایت، در دیوان معزّی آمده است. نک: دیوان معزّی، ص ۷۹۹.

منبع:
رحیمی واریانی، علی (۱۴۰۳)، «جُنگ پسر حاجی»، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران: دکتر محمود افشار، ص ۴۳۵-۴۷۴.

چهار خطی

06 Oct, 07:16


نشر مسین منتشر کرد

کوچک‌ترین خانۀ خشتی دنیا
(خُرده خاطرات)
محمود دُرکی،
رفسنجان، نشر مسین، ۱۴۰۳، 192 صفحه
‏..
دم دمای غروب، سی چهل‌تا کفتر چاهی با چادر شب گرفتیم و بین خودمان تقسیم کردیم. تا رسیدم خانه، بیشتر بچه ملایی‌ها رفته بودند؛ تنها چشم‌های سبز صدیقه، در تاریک روشن غروب می‌درخشید. سبزی چشمانش همه وجودت را می‌بلعید و تو جز سبزینه نمی‌دیدی. نگاه خیس و بارانی‌اش جان از دست و پایم برد. دستان سپید و لطیفش را جلو آورد و با صدای گرم و مخملی‌اش گفت: «تو دلت می‌آد این بی‌زبون‌ها را بکشی؟» کیسه را به آرامی از دستم گرفت، نگاه غم‌زده و سرزنشگرش جان از دست و پایم گریزاند. رام رام بره‌ای زیر نوازش‌های شیرین مادرش. کیسه را در دستانش گذاشتم به رغبت و خاموش ایستادم به تماشایش. گفت: «تو مهربونی، می‌دانستم دلت نمی‌آید این بی‌زبون‌ها را بکشی. تو خیلی مهربونی...». نبودم، شدم یک آن. دهانه کیسه را گشود و همۀ کبوترهای وحشی را رها کرد.
‏..

«نشر مسین»
https://t.me/mesinpub

چهار خطی

20 Sep, 20:07


«رباعیات خیّام و مهستی در سفینۀ اسکندری» (دستنویس مورخ ۸۱۳ ق موزۀ گلبنکیان)؛ سیدعلی میرافضلی، آینۀ پژوهش، سال سی و پنجم، شمارۀ سوم (پیاپی ۲۰۷)، مرداد و شهریور ۱۴۰۳، ۱۹۵-۲۱۵
‏..

از جمله نوادر نسخی که برای کتابخانۀ جلال‌الدین اسکندر (نوۀ تیمور گورکانی) تهیه شده، مجموعه‌ای از اشعار و رسایل است که در سال ۸۱۳ ق فراهم آمده است و اکنون در کتابخانۀ موزۀ گالوست گلبنکیان شهرِ لیسبون نگه‌داری می‌شود. این نسخۀ ارجمند دارای دو دفتر مجزا در یک مجلّد است که یکی به آثار منظوم و دیگری به رسایل اختصاص دارد. اشعار موجود در دفتر اول، دربردارندۀ آثار بزرگان شعر و ادب فارسی از قرن پنجم تا اوایل قرن نهم است که در متن و هامش نسخه به قلم دو تن از کاتبان دستگاه اسکندر میرزا کتابت شده است: حسن الحافظ و محمود الحسینی. از جملۀ اشعار موجود در این گلچین شعر، هفت رباعی منسوب به خیّام و ۲۲ رباعی منسوب به مهستی گنجوی است که در مقالۀ حاضر به معرفی و بررسی آن‌ها پرداخته‌ایم. همچنین گزارش کوتاهی از بخش رباعیات منبع مذکور به دست داده‌ایم.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

16 Sep, 20:13


رباعی

در خواب شبی همدم دلدار شدم
زین واقعه با شادی و غم یار شدم

شادی ز برای آنکه خوابش دیدم
غم زآنکه چرا ز خواب بیدار شدم

میرزا مرشد

«رباعیات ذیل خلاصة الاشعار به انتخاب تقی‌الدین کاشی»، به کوشش سید علی میرافضلی

در
[به یاد ایرج افشار (دفتر اول)، به کوشش دکتر جواد بشری، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، ۱۴۰۰، ص ۶۲۸]

بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار؛ تعمیم زبان فارسی، تحکیم وحدت ملّی و تمامیت ارضی

@AfsharFoundation

چهار خطی

11 Sep, 11:08


عیسی شوشتری شاعر گمنام قرن هفتم

«عیسی شوشتری؛ شاعر ناشناختۀ قرن هفتم هجری»، سیدعلی میرافضلی، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۴۰۲، ۸۳۳-۸۵۳
‏..

یکی از شاعران ناشناختۀ قرن هفتم، صدرالدین علی فخر کی معروف به عیسی شوشتری است که در جُنگ‌های ادبیِ قرن هشتم، اشعاری از او نقل شده است. روضة‌الناظر عزیز کاشانی، خلاصةالاشعار فی الرباعیات ابوالمجد تبریزی، مونس‌الاحرار محمد بن بدر جاجرمی و انیس‌الوحدة محمود گلستانه از جمله مجموعه‌های شناخته شدۀ ادبی است که اشعاری از او آورده‌اند. هر چهار اثر، در نیمۀ اول قرن هشتم هجری گردآوری شده است. در مقالۀ مورد وصف، اطلاعات مختصری که در مورد زندگی عیشی شوشتری به دست آورده‌ایم، به همراه اشعار یافته شدۀ او به اهتمام دکتر جواد بشری در دفتر دوم «به یاد افشار» عرضه شده است.

آنچه ما از اشعار عیسی ششتری یافته‌ایم، قصیده‌ای در ۳۵ بیت، سه بیت از یک مثنوی، ۱۹ رباعی و دو بیت منفرد است که مجموعاً به ۷۸ بیت می‌رسد. قدیمی‌ترین جایی که شعری از او نقل شده، دستنویس کتابخانۀ لاله‌لی ترکیه است که شهاب اوحدی آن را به سال ۶۷۳ ق کتابت کرده است.

از نگارش مقاله و تحویل آن به جناب دکتر بشری بیش از یک‌سال می‌گذرد و قرار بود قبل از چاپ، دو سه نکتۀ اصلاحی مهم در آن اعمال شود که نشد. لاجرم نکات اصلاحی را اینجا عرضه می‌کنم.

▫️ابوالمجد تبریزی و محمود گلستانه لفظ «کی» را در دنبالۀ نام این شاعر آورده‌اند: فخر علی کی ششتری (خلاصةالاشعار فی الرباعیات)؛ صدرالدین علی کی (انیس‌الوحدة). از این رو بنده در بادی امر گمان بُرده بودم که در این بیت مثنوی او:
ز بس آرزوها که زیر گل است
رهِ آمدن بر کیا مشکل است
کیا اشاره‌ای به نسبت شاعر دارد. ولی در بررسی مجدد متوجه خطای خود شدم و دانستم که کلمۀ مذکور کیا نیست بلکه گیا (گیاه) است و اگر اشاره‌ای به نسبت شاعر داشته باشد (که بسیار بعید است)، به طریق ایهام است و بس.

▫️در جُنگ اشعار شمارۀ ‌۵۸۷ کتابخانۀ دانشگاه استانبول که نسختی از روضةالناظر است، رباعی زیر به اسم «علی فخرالدین» درج شده (برگ ۱۲۰پ) که در روضة‌الناظر شمارۀ ۷۶۶ دانشگاه استانبول (برگ ۲۰۰ر) فاقد نام گوینده و در نسخۀ تبریز به نام صاحب شمس‌الدین (برگ ۱۹۶پ) است:
گر حال نه بر حسب قضا افتادی
مهجوری‌ام از یار کجا افتادی
در حادثه خانۀ فلک گر بودی
زین واقعه صعب‌تر مرا افتادی

▫️در فهرستی که جناب نوشاهی از مجموعۀ لطایف سیف جام هروی منتشر کرده شاعری به نام «عیشی ششتری» هم دیده می‌شود (ص ۶۳) که احتمالاً همان عیسی شوشتری است. ظاهراً نسخۀ مورد وصف ایشان فاقد شعر اوست. از شاعری به نام عیسی در مجموعۀ لطایف سیف جام هروی اشعاری موجود است که دوستم احسان آسایش معتقد است همان عیسی شوشتری است. طبق آنچه از اشعار عیسی مذکور بر می‌آید وی از مریدان و معتقدان قطب‌الدین حیدر زاوه‌ای (د. ۶۱۸ ق) بوده است: «شاهباز لامکانی قطب عالم حیدر است» (دستنویس کتابخانۀ بریتانیا، برگ ۳۱۴ر). اگر این فرض را درست بگیریم که منظور از این عیسی همان عیسی شوشتری است، زمان زندگی او از آنچه قبلاً حدس زده بودیم، قدری جلوتر می‌آید و می‌توان دورۀ حیات او را اواسط قرن هفتم تعیین کرد. این مسئله، محتاج بررسی بیشتر است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

11 Sep, 11:02


▫️عیسی شوشتری شاعر گمنام قرن هفتم

«عیسی شوشتری؛ شاعر ناشناختۀ قرن هفتم هجری»، سیدعلی میرافضلی، به یاد ایرج افشار، دفتر دوم، به کوشش جواد بشری، تهران، بنیاد موقوفات افشار، ۱۴۰۲، ۸۳۳-۸۵۳
..

به خواهش دوستی، با گوشی از روی مقالۀ فوق تصویری برداشتم. به نظرم رسید مقاله با همین کیفیت هم برای استفاده و نقد و نظر اهل پژوهش که به کتاب دسترسی ندارد، مفید باشد. ملاحظات انتقادی که پیشتر در همین کانال نوشته بودم، در صفحۀ جداگانه به انتهای مقاله الحاق شد تا مورد استفاده قرار گیرد.
..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

07 Sep, 05:35


تبدیل کمیت به کیفیت

در مورد کمیت و کیفیت، کارشناسان علم مدیریت سخنان گهربار زیادی گفته‌اند. اما بعید می‌دانم هیچ کدام به اندازۀ یک رباعی ظهوری ترشیزی کُنهِ این مسئله را هدف قرار داده باشند. ظهوری (د. ۱۰۲۶) ، مجموعه اشعاری دارد به نام گلزار ابراهیم که آن را به نام ابراهیم عادلشاه دوم پادشاه دکن سروده است. بخشی از این دفتر شعر، به رباعیات اختصاص دارد. رباعیات بی‌شمارِ ظهوری در این دفتر بیشتر در مدح عادلشاه و توصیف بناها و باغ‌ها و میوه‌ها و آئین‌ها و مراسم رسمی(از جمله آتش‌بازی) و متعلقین و متعلقات دربار است. ظهوری چند رباعی نیز در توصیف فلونیا دارد که ظاهراً مرحمتی خاص عادلشاه به او بوده است. فلونیا معجونی کیف‌آور و نشئه‌زا بوده که در ترکیب آن چند مادۀ مخدّر و گیاه دارویی به کار می‌رفته است. رباعی مورد اشارۀ ما،‌ تأثیر مصرف فلونیا را به‌خوبی نشان می‌دهد:

اندوه، به التفات شَه، عشرت شد
بیماری جان و دل، همه صحّت شد
در شُکر فلونیا، زبانْ محو شده‌ست
کمّیت ما ـ‌ تمامْ ـ کیفیت شد!

دکتر علی تسلیمی، کمیتی را که واجد کیفیت باشد، «کیمیّت» نامیده است. ظهوری ترشیزی، امکان علمیِ این نظریه را به اثبات رسانده است.
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

31 Aug, 08:38


نشر مسین منتشر کرد

هادربون
(فرهنگ گویش شفاهی مردم رفسنجان)،
به کوشش حسن رجبی بهجت،
رفسنجان، نشر مسین، ۱۴۰۳، ۱۴۴ صفحه
‏..

هادِربُون، در فرهنگ مردم رفسنجان به معنی نگهبان باغ و کشتزار است. کتاب هادربون استاد حسن رجبی بهجت به این قصد فراهم آمده که از کشتزار فرهنگ گویش مردم رفسنجان، در عصر جهانی‌سازی و مرکزگرایی، نگهبانی کند. بسیاری از لغات و اصطلاحات مردم رفسنجان و مناطق اطراف که ریشه در فرهنگ و ادب کهن این مرز و بوم دارد و سرشار از غنا و خلاقیت است، در حال فراموشی است.
حسن رجبی بهجت، شاعر و پژوهشگر و دبیر بازنشستۀ ادبیات، در سال‌های متمادی، مواد و مصالح این کتاب را گردآوری کرده و بخشی از آن را در این اثر عرضه داشته است. در انتهای کتاب، از سروده‌های مؤلف، ۳۷ دوبیتی که دربردارندۀ لغات خاص این حوزۀ جغرافیایی است، جای گرفته است. سبک و سیاق این دوبیتی‌ها، یادآور ترانه‌های کهن مردم جنوب شرق ایران است.
این کتاب علاوه بر گویشوران این خطه، برای دوستداران و پژوهشگران فرهنگ عامه و زبان‌ها و گویش‌های ایرانی نیز سودمند خواهد بود.
‌‏..

«نشر مسین»
https://t.me/mesinpub

چهار خطی

26 Aug, 09:50


امام فخر رازی

وفات افضل عالم، محمد رازی
که کس ندید و نبیند ورا نظیر و همال
بسال ششصد و شش بود در زمین هراة
نماز دیگر، اثنین غرّۀ شوّال

و له عند وفاته قدّس الله روحه
اجزاء وجودم به هیولی پیوست
جزوم به کل و کلم به اجزا پیوست
ارواحُ و طبیعتم درین عالم خاک
در عالم کل به نفس اولی پیوست
‏..

رباعی بالا در ظهر دستنویس کتاب المحصل امام فخر رازی کتابت شده است. دستنویس مذکور به شمارۀ ۲۱۴۶ در کتابخانۀ بایزید ولی‌الدین ترکیه نگه‌داری می‌شود و کتابت آن در جمادی الآخر سال ۶۹۴ ق صورت گرفته است. این رباعی در منبع دیگری به نام امام فخر دیده نشده است. رباعی را در دستنویسی از قرن هشتم به نام افضل کاشانی دیده‌ام که تفصیل آن جای دیگر خواهد آمد.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

23 Aug, 10:52


در این یادداشت توضیح داده‌ام که فردوس خاتون همان فردوس سمرقندی است که ذکرش در تاریخ جهانشگای آمده است.  تاج‌الدین نیز که در حق فردوس قطعه‌ای سروده و البته پاسخ خود را از او دریافت کرده، تاج‌الدین سمرقندی است که معاصر رضی نیشابوری بوده.
آقای میرافضلی در مقالهٔ «اشعار کهن فارسی به انتخاب قطب‌الدین شیرازی»، احتمال داده‌اند که تاج‌الدین، پوربهای جامی باشد و به همین دلیل در یکی‌بودن فردوس خاتون و فردوس سمرقندی تردید کرده‌اند (نک. توضحات شعر شمارهٔ ۴).
با شناسایی تاج‌الدین، به نظر می‌آید تردید در هویت فردوس خاتون بی‌دلیل باشد.

چهار خطی

23 Aug, 10:52


«فردوس خاتون»، علی رحیمی واریانی، آینهٔ پژوهش، شماهٔ ۲۰۳، آذر و دی ۱۴۰۲، ص۳۸۵-۳۸۷

چهار خطی

23 Aug, 08:43


▫️«اشعار کهن فارسی به انتخاب قطب‌الدین شیرازی (با معرفیِ دستنویس ۳۱۴۱ کتابخانۀ فاتح)»، سیدعلی میرافضلی؛ گنجینۀ میراث اسلامی ایران، زیر نظر سید محمود مرعشی نجفی، قم، کتابخانۀ بزرگ حضرت آیت الله العظمی مرعشی نجفی، دفتر دوم، ۱۴۰۲، ۱۴۷-۱۷۹
‏..
در کتابخانۀ فاتح نسخه‌ای به قطع بیاض نگهداری می‌شود که تاج‌الدین محمود بن شریف کرمانی آن را به سال ۶۹۶ هجری کتابت کرده است. این دستنویس مشتمل بر چهار رساله و یادداشت‌های پراکنده است. بخش اصلی مجموعه را سه رساله از تألیفات ابن کمّونه (د. ۶۸۳ ق) تشکیل می‌دهد. کاتب در بخش‌های پایانیِ مجموعه، مقداری شعر فارسی و عربی و حدیث و چند نامه و مطلب کوتاه یادداشت کرده که در شناخت شعر کهن فارسی و شاعران بدون دیوان حایز اهمیت است. محمود کرمانی، از شاگردان قطب‌الدین شیرازی (د. ۷۱۰ ق) بوده و اغلبِ بخش‌های بیاض را از روی دستخط استادش نوشته است. دستنویس قطب شیرازی به سال ۶۸۵ ق در قونیه کتابت شده و اکنون در تملّکِ کتابخانۀ مرعشی قم است. پیشتر دکتر جواد بشری اشعار فارسی نسخۀ مرعشی را مورد بررسی قرار داده است.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

21 Aug, 17:18


خاقانی مدتی ساکن تبریز بود. شروانشاه او را به شروان طلبید. او این رباعی گفته، فرستاد و معذرت طلبید:
حاشا که من از وصل به هجران آیم
سوی سقر از روضهٔ رضوان آیم
بر هشت بهشت دوزخی بگزینم
تبریز رها کنم به شروان آیم

- جنگ نظم و نثر؛
متعلق به کتابخانهٔ اسعد افندی؛
شمارهٔ ۳۴۲۹؛ ورق ۳۱۲.

چهار خطی

20 Aug, 18:28


رباعیِ مشترک

سلطان [محمّدِ خوارزم‌شاه] روزی در اثنایِ مجلسِ بزم، این بیت در صنعتِ مُطابقه انشا کرد:
در رزم چو آهنیم و در بزم چو موم
بر دوست مبارکیم و بر دشمن شوم

و خواجه عمیدالدّین را به اتمامِ آن اشارت راند. وزیر بر بدیهه گفت:
از حضرتِ ما بَرَند انصاف به شام
وز هیبتِ ما بُرَند زُنّار به روم
سلطان ستایش‌ها فرمود و آن روز بر سازِ این ترانه شراب نوشید.

(سیرتِ جلال‌الدّینِ مینکبرنی، مقدمهٔ مصحح، ص عز)

چهار خطی

05 Aug, 10:44


ابیات نویافته در کتاب رسائل‌العشاق (توضیحی دربارهٔ دو مقالهٔ مشابه)

اخیراً چندی از دوستان در پیام‌هایی به بنده تذکر دادند که پیش انتشار مقالهٔ بنده با عنوان معرفی ابیات نویافته در دستنویس رسائل‌العشاق (زمستان ۱۴۰۲) مقاله‌ای دیگر با عنوان مشابه ابیاتی نویافته از برخی شاعران کهن در رسائل العشاق (تابستان ۱۴۰۲) توسط علی کاملی در آینهٔ پژوهش منتشر شده بود، و گلایه کردند که چرا با وجود آن، بنده نیز مقاله‌ای با همین عنوان نوشته‌ام.
گفتنی است که بنده پس از انتشار مقالهٔ خود و آغاز تحقیقات بیشتر در رسائل‌العشاق، مقالهٔ منتشرشده در آینهٔ پژوهش را دیدم و آن را بررسی کردم.
نتیجهٔ کوتاه این بررسی: در مقالهٔ منتشرشده در آینهٔ پژوهش، برخی ابیات نویافتهٔ رسائل‌العشاق معرفی شده، در حالی که در مقالهٔ بنده، اساس تحقیق بر مأخذیابی تمامی اشعار و معرفی تمامی ابیات نویافته (حدود ۲۰۰ بیت) بوده است. همچنین علی‌رغم کوشش مؤلف، مقالهٔ مذکور دارای سهوهایی است که نشان می‌دهد با شتاب فراوان تحریر شده است. نگارنده در مقالهٔ جدید خود، تصحیح و بازیابی چند بیت بر اساس دست‌نویس رسائل‌العشاق، به این موارد اشاره کرده و لازم است آن‌ها را در این یادداشت و صرفاً برای اطلاع دوستانی که موضوع یادشده را به بنده تذکار داده‌اند، بیاورم:
۱. نخستین بیت این مقاله که در نسخۀ رسائل‌العشاق به حکیم بالیث منسوب است (کاملی، ۱۴۰۲: ۲۲۹) نویافته نیست و با تغییر «کرا» به «مرا» در تصحیح انتقادی غزلیات انوری (پایان‌نامهٔ مسعود موحدی)، ص ۹۶؛ همچنین در نامه‌های عین‌القضات، ج ۱، صص ۲۲، ۳۹۱، و ۴۶۲ (بی‌نام)؛ همان، ج ۲، ص ۳۲۱ (بی‌نام) آمده. نیز مشابه این بیت، مطلع یکی از غزلیات مولوی است که در کلیات شمش (۱۳۳۷: ۲۲۴)، مقالات شمس‌ (ص ۲۴۵)، و سندبادنامه (ص ۹۶) نیز ثبت است و مؤلف به آن‌ها اشاره‌ نکرده. پس شایسته بود در صحت انتساب بیت مذکور به بالیث، انوری، یا مولوی تحقیق می‌شد.
۲. دو رباعی به نام ازرقی در رسائل‌العشاق آمده و با اشاره‌ به تصحیحات دیوان ازرقی، در این مقاله به عنوان نویافته‌های او معرفی شده‌اند: «دیوان او تا به حال سه بار تصحیح و چاپ شده ‌است: اول به همت سعید نفیسی... بار دیگر به تصحیح علی عبدالرسولی... و آخرین بار به تصحیح مسعود راستی‌پور و محمدتقی خلوصی» (کاملی، ۱۴۰۲: ۲۳۲). علی‌رغم آگاهی مؤلف به تصحیح‌های دیوان ازرقی، چاپ‌های نفیسی و عبدالرسولی را ندیده؛ رباعی دوم در چاپ نفیسی، ص ۱۰۴ و در چاپ عبدالرسولی، ص ۱۲۷ مضبوط است و از نویافته‌های او نیست! رباعی نخست نیز در دیوان رباعیات اوحدالدین کرمانی، ص ۳۰۷ و سفینۀ کهن رباعیات، ص ۲۵۳ (به نام یزدی) آمده و باید صحت انتسابش به ازرقی بررسی می‌شد.
۳. در صفحۀ ۲۳۳ این مقاله، دو قطعه شعر از رسائل‌العشاق به نام «فخری» نقل شده و از نویافته‌های «فخرالدین اسعد گرگانی» دانسته شده: «از آنجا که نسخه‌های دیوان فرخی همگی متأخر و فروتر از قرن دهم هجری هستند... ارجحیت با منبع نویافتۀ ماست و این اشعار را باید به حساب فخری الدین اسعد گرگانی گذاشت. البته احتمال بسیار ضعیفی هم وجود دارد که کاتب نام فرخی را به اشتباه فخری نوشته باشد» (کاملی، ۱۴۰۲: ۲۳۳). باید گفت احتمالی که در این جا ضعیف خوانده شد، نه‌تنها قوی‌، بل قولی صائب است و استناد تام به رسائل‌العشاق و واریز کردن دو قطعه شعر «فرخی» به حساب «فخری گرگانی» تنها به این دلیل که تاریخ نسخ دیوان فرخی قدیم‌تر از قرن دهم نیستند، کار به‌صلاحی نیست. نظر به این نکته رباعی‌ای که در این مقاله به فخری گرگانی نسبت داده شده (همان: ۲۳۳-۲۳۴) نیز باید از فرخی باشد. نگارنده «خَلط فرخی با فخری» را در مقالۀ خود بررسی کرده و برای معرفی اشعار این دو گوینده، این مهم را در نظر گرفته است (نک. عشایری، ۱۴۰۲: ۱۵-۱۶).
۴. دربارۀ ابیاتی که در صفحات ۲۳۴ و ۲۳۵ این مقاله به عنوان نویافتۀ «علی بن الحسن باخرزی» آمده: رباعی دوم در خلاصة‌الاشعار و زبدة‌الافکار، نسخهٔ ۷۷۹۰ دانشگاه تهران، گ ۳۸۹پ (به نام مجد همگر) ثبت است. رباعی چهارم در رباعیات مهستی گنجوی، ص ۴۸؛ نزهة‌المجالس، ص ۲۳۵ (به نام مهستی)؛ مجموعۀ رباعیات کهن دانشگاه استانبول، گ ۱۰۵ر (به نام عطایی) آمده. قطعۀ هفتم در دیوان سنایی، ص ۷۹۷؛ غزل‌های حکیم سنایی، ص ۱۶؛ دیوان عبدالواسع جبلی، ص ۴۹۱؛ جُنگ ۲۴۴۶ دانشگاه تهران، ص ۳۵۲ (به نام سنایی) ثبت است؛ بیت اولش نیز به‌تنهایی در جُنگ گنج‌بخش، گ ۲۳۱پ (به نام سنایی) نقل شده ‌است. رباعی «گر دوش نیامدی خیالت بر من...» در خلاصةالاشعار فی الرباعیات، ص ۸۱ (به نام سیف‌الدین باخرزی) آمده است. بنابراین باید صحت انتساب این اشعار به گویندگان مذکور بررسی شود و معرفی بلادرنگ آن‌ها به عنوان نویافته بدون اشاره به حضورشان در دیگر متون دور از اصول تحقیق است.

پی‌نوشت
رسائل‌العشاق توسط نگارنده تصحیح شده است و به همراه مأخذیابی اشعار آن منتشر خواهد شد.

چهار خطی

04 Aug, 07:30


در نگرفت!

با یار مرا زور و ستم در نگرفت
زاری و فغان و لابه هم در نگرفت
از شعر ترم چو سنگ نم در نگرفت
تدبیرِ درم کنم که دم در نگرفت

انوری
(دیوان انوری، ۲: ۹۶۶)
‏..

با وصل توام زر و درم در نگرفت
با هجر توام زور و ستم در نگرفت
شب خواب بدان که تا خیالت بینم
می‌خواستم از خدا و هم در نگرفت

کافی همدانی
(سفینۀ رباعیات استانبول، ۴۳ر)

بعد از تحریر
: یکی از مخاطبان پرسیده است که «دم در نگرفت» در رباعی اول به چه معنی است؟ دَم در اینجا مجازاً به معنی سخن است، و به تعبیر امروزی مُخ‌زنی و زبان‌بازی! شاعر می‌خواهد بگوید که مُخ‌زنی من (با ابزار شاعری) کارساز نشد و باید سرِ کیسه را شُل کنم!
‏..

"چهار خطی"
https://telegram.me/Xatt4

چهار خطی

04 Aug, 06:12


«رباعیات کافی ظفر همدانی و قطب‌الدین عتیقی اهری در سفینۀ رباعیات دانشگاه استانبول»، علی کاملی، گزارش میراث، دورۀ سوم، سال هشتم، شمارۀ سوم (پیاپی ۱۰۰)، پاییز ۱۴۰۱ (انتشار تابستان ۱۴۰۳)، ۸۲-۸۴
‏..
در این یادداشت، علی کاملی به بررسی سه رباعی کافی ظفر همدانی و پنج رباعی قطب‌الدین عتیقی در سفینۀ رباعیات استانبول که نسخه‌ای ناقص از نزهةالمجالس محسوب می‌شود، پرداخته است.
‏..
نشریۀ وزین گزارش میراث باید تکلیف خود را برای اصلاح تاریخ انتشار مجله روشن کند. مجله دو سال است که از تاریخ انتشار عقب است و هر بار مجبور است با دو تاریخ مجله را منتشر کند: یکی، تاریخ ردیفِ نشر و دیگری تاریخ واقعی انتشار مجله. این مسئله کار پژوهشگران را در ارجاع دهی دشوار کرده است. اگر کسی بخواهد به مقالۀ فوق ارجاع بدهد باید سال ۱۴۰۱ را به عنوان سال اصلی در نظر بگیرد یا ۱۴۰۳ ؟ مثلاً بنویسد: کاملی، علی (۱۴۰۱) یا کاملی، علی (۱۴۰۳)؟ قطعاً در برخی پژوهش‌های هم‌عرض که سال انتشار نقش تعیین کننده دارد، این دوگانگی باعث اختلاف نظر نویسندگان و سردرگمی مخاطبان خواهد بود.
‏..

"چهار خطی"
رباعی فارسی، به روایت سید علی میرافضلی
https://telegram.me/Xatt4