ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی @translate52arabic Channel on Telegram

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

@translate52arabic


به فُتوایِ این احقر المُحاط:رشاء دربطن حوت، احوط است.

مسعود باب‌الحوائجی

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی (Persian)

translate52arabic یک کانال تلگرامی است که به ترجمه ادب و فرهنگ عربی توسط مسعود باب الحوائجی متخصص می‌پردازد. در این کانال، شما می‌توانید ترجمه‌های ادبیات و فرهنگ عربی را از دیدگاه یک متخصص در این حوزه مطالعه کنید. مسعود باب الحوائجی با مهارت و تجربه خود، به شما فرصتی منحصر به فرد برای آشنایی با این جنبه‌های مهم فرهنگی فراهم می‌کند.nnاگر به ترجمه ادب و فرهنگ عربی علاقه‌مندید و می‌خواهید آثار معروف و متنوع در این زمینه را بشنوید، به کانال translate52arabic در تلگرام بپیوندید. این کانال مناسب برای افرادی است که علاقه‌مند به آشنایی با ادبیات و فرهنگ عربی هستند و می‌خواهند این عرصه را از یک منبع معتبر و متخصص بیاموزند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

03 Dec, 18:56


☝️
👇👇
برگی سیاه از تاریخ قوانین اجباری:
اصطلاح{الطرح والرمي}در عصر مماليک مصر چه معنایی داشت؟


تاریخ‌نگاران مصری در دوران حاکمیت ممالیک بر مصر که سه قرن به‌درازا کشید؛ به اتفاق از رواج پدیده‌ و قانون نانوشته‌ای با عنوان«طرح‌ و رمی» صحبت کرده‌اند که برخی آن را به قانون بیع و فروش اجباری ترجمه کرده‌اند.
بدین صورت که سلاطین و شاهزادگان، کالاهایی با بهای هنگفت بر تاجران بازار عرضه می‌کردند و
از قدرت خود برای وادار کردن تاجران به خرید آنها با قیمت‌های بالاتر از قیمت معمول استفاده می‌کردند.
مثلاً ابن‌طولون مورخ در«مفاكهة الخلان» در وقایع سال ۸۹۵ه.ق، از خودکشی یک تاجر صابون سخن گفته که خودش را در خانه‌ی خود حلق‌آویز کرد زیرا یکی از رجال«اشرف قایتبای»مشهور به (دودارالسلطان» انبوهی از صابون را با بهایی گزاف بر او عرضه کرده بود که او نه توان پرداختش را داشت نه توان رد پیشنهاد حاکم را.
حتا پس از خودکشی، اجازه دفن تاجر بخت برگشته را نداد و برای پدر تاجر هم حکم اعدام در نظر گرفت تا وقتی که علاوه بر دریافت بهای صابون‌ها، صد دینار هم پدر را جریمه کرد تا از حکم اعدامش چشم بپوشد.
شرف الدين النشو حاکم عصر سلطان ناصربن‌محمدبن‌قلاوون از مهمترین افرادی بود که به«طرح و رمی»می‌پرداخت.
مثلاً در«مسالك الأمصار»ابن فضل الله العمري آمده که گاوهای پیر و ضعیف خود را بر تاجرانِ چارپایان عرضه می‌کرد چنانکه ابن فضل می‌نویسد بازرگانی در قاهره نمانده بود مگر اینکه مجبور به خرید حداقل پنج گاو از وی یا تبدیل گاوهای پیر او به گاوهای جوان شد.

نکته عجیب‌تر اینکه شاهزادگانی که فاقد اموال بودند بر روستاها و قصبه‌ها و عشایر می‌تاختند و اموال و احشام انها را به یغما می‌بردند و به شهر منتقل می‌کردند و فروش‌شان را با طرح بیع اجباری و«طرح و رمی» بر بازرگانان و کسبه‌ی بازار تحمیل می‌کردند.

از نمونه‌های بارز این غارتگری‌ها را «مقریزی»مورخ بزرگ مصر از تاراج‌ فخر الدين بن أبي فرج نقل می‌کند که دستور سرقت مسلحانه را به حاکمان ولایات صادر کرده بود که در حوادث سال۸۱۶ هجری، به جز غلات و چارپایان، زنان را هم اسیر و به عنوان کنیز در بازارهای قاهره به قیمت‌های کلان بر تجار عرضه می‌کردند.
فقط در یک فقره مقریزی در همان سال گزارش می‌دهد که در یورش به روستاهای«البحیره»200 راس گاو،4600 راس بز،3000 راس گوسفند و 200 الاغ غارت شد و بنابر گزارش مقریزی تا سال ۸۲۰هجری این حملات به طور پیوسته استمرار داشت.
بار ابن طولون در رخدادهای سال،۹۱۱هجری از نایب دمشق أركماس نقل می‌کند که از شهر طرابای بیش از دو هزار شتر را غارت کرد و در همان سال به قصابان و آشپزان دمشق،به قیمت چند برابر فروخت، و اموال صاحبان کارخانه‌های بزرگ صابون سازی بیروت را نیز به تاراج‌ برد.
ابن‌طولون می‌گوید ارکماس دستور داده بود به هر شکایتی چه از سوی غارت‌شدگان و چه شکایات تاجرانِ ناتوان از پرداخت رسیدگی نشود و با خشونت تمام، سرکوب و طرد شوند.

بخشی از گزارش‌های تاریخی مربوط به طغیان‌ها یا اعتصابات تجار قیصریه تا فلسطین است، اما «شرف‌الدین نشو» قفل هر مغازه‌ای که دست به اعتصاب می‌زد را می‌شکست و اموال صاحبان دکان‌ها را نیز غارت می‌کرد.
ابن‌إیاس مورخ دیگر مصر از چند شورش دیگر که در برخی از آنها مردم موفق شدند نمایندگان حاکمان ولایات را سنگسار کنند در تاریخ خود یاد کرده است که جز با دخالت قاضیان و امیران و عقلای قوم پایان نمی‌یافت.

این تنها «نمی» از «یمِ» قساوت‌های تاریخ و یغمای قوانین اجباری در لابلای سطور تاریخ‌نگاری عربی است که گرچه به حکم زمان هیچ‌یک از ایشان نپاییدند اما تاریخ از آن خیل ستم رفتگان نیز هیچ در یاد زمانه جاودانه نساخته است که این دیگر طبعاً از پوچی سرشتِ تلخ تاریخ است.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

03 Dec, 18:56


اسنادی☝️ از برگ‌های سیاه تاریخ در تحمیل قوانین اجباری در زیر بخوانید:

👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

02 Dec, 19:03


یک دقیقه با «آدونیس»:

«آدونيس» معروف‌ترین شاعر و نویسنده و منتقد ادبی سوری است که از دیرباز در کنار فعالیت عمیق و اصیل ادبی خود، تحلیلگر مسائل سوریه هم محسوب می‌شده، در این مصاحبه‌ به دو موضوع اشاره می‌کند که ناظر به تندروی‌های افراطیون و فهم نازل آنها از متون تاریخی است.

در نخستین ویدئوی بالا می‌گوید:
«نص» یا متن {اعم از نص دینی یا حقوقی یا قانونی و یا حتا ادبی} هر چقدر هم متعالی و در سطح بالایی باشد، اگر در معرض خوانش ذهن‌های کوچک قرار گیرد به یک نص حقیر و متنی فرومایه تبدیل می‌شود.

و در ادامه در ویدئوی دوم در پاسخ به این پرسش که چرا عصر انقلاب‌ها گذشته است می‌گوید چون:
((كلمة الثورة اتسخت))
یعنی:
بدین خاطر که واژه‌ی انقلاب به ابتذال کشیده شد؛ یعنی، -عصر ما این کلمه را به لجن کشیدـ یعنی عموماً کسانی دست به انقلاب‌ها می‌زنند که معمولاً تندروتر و وحشیانه‌تر از حکومت‌های پیشینی عمل می‌کنند که سابقاً بر آنها حکمرانی می‌کرده‌اند؛
و این بدان معناست که ما در شرایط بسیار بغرنج و پیچیده‌ای قرار گرفته‌ایم که «راه‌حل‌ها» به چیزی بدتر از اصل «مشکلات» تبدیل می‌شوند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

01 Dec, 19:13


☝️
👇👇
نصب تنديس #نازک‌الملائکه در بغداد:

شب گذشته با حضور شماری از نویسندگان و روشنفکران عراقی و عرب به مناسبت صدمین زادروز این بانوی شاعر عراقی از تندیس برنزی وی در نزدیکی تندیس متنبی رونمایی شد.

شاید این نخستین باری است که کشوری عربی، تندیس یک بانوی عراقی را در فضای عمومی نصب می‌کند کاری که در جوامع سنتی و محیط مردسالار دست کم در کشورهای عربی بی‌سابقه بوده است. مخصوصاً اینکه دقیقاً توجه ویژه‌ای به تیپ شخصیتی این بانوی شاعر معطوف شده و او را با خرمن موهای برنزی ریخته بر شانه‌هایش به تصویر کشیده و دامن زنانه‌ای که تایپ و پسندِ پوششی نازک‌الملائکه در زندگی‌اش بوده است.
تمبر پستی این بانو هم با همین ویژگی‌ها چاپ شده یعنی تحریفی در ظاهر پوشش و استایل اندام او رخ نداده و إعمال نشده است.

طیف‌سنتی البته از نق‌های همیشگی‌اش در اینگونه موارد فروگذار نمی‌کند مانند اینکه دیدم نوشته‌اند ملتی که در مایحتاج عمومی و تأمین اساسی برق کشورش دچار مشکل و کمبود است را چه به این نشخوار‌ها و آروغ‌‌ها!؟

اما این طیف هماره نشان داده که در درک جایگاه ادبی و فرهنگ پیشرو به ویژه اگر توسط زنان صورت گرفته باشد دچار کلیشه‌های واپس‌گرا و تاریخی خویش است.
اگر با جهان ادب پارسی خود بخواهیم قیاسِ مع‌الفارقی داشته باشیم نازک‌الملائکه در عراق و حتا مصر که در آنجا درگذشته است به طور همزمان نقش و جایگاه نیما یوشیج و فروغ فرخزاد را ایفا کرده و حامل یک پروژه فرهنگی عمیقی بوده که به اندازه تحولات اجتماعی که شاهد آنها بود به نمادی از تغییر ادبی تبدیل شد که چون نیما و فروغ توانست ذهن سنتی ادیبان عصر خود را از محدودیت‌ها و قالب‌های ادبی سفت و سخت و کلیشه‌های نامنعطف برهاند و تصاویری شاعرانه را به سوی تولید و یک تحول فکری مدرن سوق دهد.
شما ببینید وقتی قاهره‌ی دهه‌ی چهل میلادی دچار همه‌گیریِ وبای سراسری می‌شود و مرگ، یکّه ژنرال عرصه‌ی اجتماعی و خانواده‌ها، نخستین چیزی که به ذهن این زن می‌رسد این است که زبان و ادب سنتی دیگر قادر به بازتاب و واگفتِ این حجم از درد و رنج انسانی نیست برای همین خودش دست به ابتکار قالب جدیدی می‌زند و واژگان آتشفشانی شعر «الکولیرا»از نهاد عاطفی گداخته‌ی او فوران می‌کند که تا امروز نخستین نماد و تصویر شعر آزاد عربی است.
شعر با ((سکن اللیل)) آغاز می‌شود تا بگوید شب آرام گرفته اما وقت گوش سپردن به طنین و ضرباهنگ ناله‌هایی است که زیر سکوت شب نعره می‌کشند.
می‌‌گوید کافی است تا زیر این سکوت و ژرفای سیاهی شب و فریاد مردگانی که در هر آشیانی لانه کرده، گوش فراداری تا بشنوی که شرر اندوه چگونه از هر سو برمی‌جهد و فریادهای مرگبار از هر کرانه‌ای در رعشه و لرزش است.
این بانو که با تاریخ غمبار و سرکوب زنانه از عراق تا خلیج و مصر دیرآشناست صدایش شباهت عجیبی با صدای فروغ در حوزه‌ی ادبی ما پیدا کرده که موضوع چندین تز ادبی هم در دانشگاه‌های سعودی و دانشگاه بغداد واقع شده است.
دیشب که تمثال برنزی او نصب می‌شد یاد این سطر از شعرش افتادم که می‌گفت:
(‏وأنا تمثال حزن محرق)
و من تندیس اندوهی سوزانم..
((أيّ معنى هاج في نفسي الغروب
أجفلت في جسدي
))
یعنی:
غروب چه معنایی می‌توانست در جان من شعله‌ور سازد تا اینگونه در تنانگی خویش بگریزم؟
توجه کنید که این سبک ادبی متعلق به دهه چهل عراق است که این جنس و ژانر ادبی هیچ پیشینه‌ای تا آن روزگار نداشته است.
او به لحاظ فکری وابسته به تفکر فمینیستی است که حتا پدرش نام وی را به یاد «نازک العابد الباشا» فمینیست سوری آن ایام برای دخترش برگزیده است.
آری این تندیس شامخ که با خرمن گیسوان افشانده در زیر نور مهتاب دیشب در قلب میدان افراشته شد گرچه برق و ارزاق عمومی را که تأمین آنها وظیفه‌ی دولتمردان است برای مردم بین‌النهرین تأمین نمی‌کند اما وجود و نماد تحول‌خواهی او به نسل جدید دخترانی منجر شده و می‌شود که هر جمعه و پنج‌شنبه در شارع ابورصیف و ابونواس زیر تندیس متنبی و از این پس تمثال نازک‌الملائکه، می‌توانند زیست متنوع و پوشش دلخواه خود را در آن جامعه‌ی بسته‌ی پدرسالار، آزادانه تجربه کنند بی‌آنکه کسی را یارای آن باشد که سودای تعرض به حریم آنها را در سر بپروراند.
این‌گونه است که نیاز جامعه به نمادهای آزادی و تحول‌خواهی، هیچ کم از نیاز جامعه به نان و برق و هوای پاک نیست.

•سازنده تندیس «فاضل المسیر» است پیکرتراش عراقی ساکن کانادا
••ضمنا خواهر این بانو‌، «سهی الملائکه» نیز در این مراسم رونمایی از تندیس خواهرش حضور داشت.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

01 Dec, 19:13


به مناسبت نصب تندیس ☝️ نازک الملائکه در بغداد
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

30 Nov, 19:08


☝️
👇👇
تحلیلی از تصویر ☝️بالا:
تصویر نخستین:

پرفسور «روی کازاگراندا» استاد تاریخ و دکترای علوم سیاسی کالج آستین آمریکا است که از ۲۰۰۶م عهده‌دار ریاست این کالج در دانشگاه تگزاس هم بوده؛ ا‌ین‌ متفکر چندین سال است در تریبون‌های جمعی و دانشگاهی به عنوان تحلیلگر مسائل جامعه‌ی عرب شناخته شده، وی را یکی از معدود پژوهشگران برجسته‌ای می دانند که منصفانه به تاریخ جهان عربی و جوامع عربی نگریسته و حتا در مسائل زبان‌شناسِی عربی هم، ستایش وعلایق خود را پنهان نکرده است.[ که قصد دارم سر فرصت از این دسته علایق او هم بنویسم.]

اما این اندیشمند آمریکایی و تحلیلگر وقایع و رویدادهای جهان عربی چندی پیش در ریاض در مصاحبه‌ای که با روزنامه‌نگار سعودی «شقران الرشیدی» داشت، بر روی این آمار جهانی صحه گذاشت که جهان عرب، فقط «۶ درصدِ» جمعیت جهان را تشکیل می‌دهند که یک درصد همین شش‌درصد هم، در عرض همین ۳۰سال اخیر در جنگ ها، درگیری ها و نسل کشی‌ها کشته شده‌اند و اکنون فقط پنج درصد جمعیت جهان مربوط به کشور‌های عربی است، اما بزرگترین بحران پناهندگی و آوارگان در طول تاریخ را همین پنج‌درصد در جهان کنونی باعث شده‌اند به گونه‌ای که نیمی از پناهندگان و آوارگان دنیا را فعلا همین‌ها تشکیل می‌دهند.

«کازاگراندا»در همین مصاحبه با «الرشیدی» اعلام کرد که به خاطر بذل توجهی که تحقیقات وی به جهان عرب و تاریخ آنها معطوف کرده مورد شماتت دوستان و همکاران آکادمیک خود واقع شده، اما در این خصوص اعلام کرد که ممکن است من ساده‌لوح باشم اما من به قصد و به عمد خواستم صدای مردم عرب باشم تا از حجم نفرتی که متوجه نژاد و ملت‌های عرب است کاسته باشم؛ او به عنوان رییس کالج آستین و استادیار دانشگاه مریلند می‌‌گوید باید سال‌های بسیاری را در کشورهای عربی می‌گذراندم تا متوجه این واقعیت می‌شدم که بسیاری از آنچه در مدارس دولتی آمریکایی درباره‌ی تاریخ اعراب و کشورهای عربی به ما یاد می‌دادند اغلب نادرست و به نادیده‌إنگاریِ واقعیت‌های مردم‌شناختی سرزمین‌های عربی انجامیده و همین پاک‌کردن فرهنگی تاریخی ملت‌هاست که در حال حاضر، عواقب ناگوار این جنگ‌ها را به همراه داشته است.

••قصد دارم در نوشته‌های بعد بیشتر به ایده‌های این متفکر درباره‌ی جهان عرب بپردازم.
اما سخنان بالای کازاگراندا امشب برایم وقتی تداعی شد که تصویر بالا را دیدم که مربوط به ۲۰۱۶م است که وقتی آوارگان سوری را در اتوبوس تبعیدشان از حلب نشاندند، پشت نگاه آن کودکان از شیشه‌های خاک‌اندود، یک نفر با انگشت خود بر روی شیشه‌های آن اتوبوس نوشت:

((سنرجع یوما))
یعنی:
روزی باز خواهیم گشت.
برای تحلیل وقایع کنونی حلب، پیش‌بینی و داوری بسی و بسا که بسیار زود باشد و باید از هرگونه شتاب‌زدگی پرهیز کرد، این‌ها هم که امروز برگشته‌اند طلایه‌دارانِ دموکراسی و لیبرالیسم نیستند بسا چندی بعد همین‌ زخم خوردگان نیز بیرق‌های تکفیری خود را بر کوی و برزن‌ افراشته دارند، اما وقتی میلیون‌ها آواره در جهان و بیرون از مرزهای‌ رسمی‌ات داری، نمی‌توانی نگاه پایانیِ آنها را به خاک و خاکستر سرزمین‌شان، از معادلات و مناسبات کشورت منفی و منتفی سازی!

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

30 Nov, 19:08


درباره‌ی این عکس☝️ که مربوط به ۲۰۱۶م است
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

15 Nov, 19:00


☝️
👇👇
سعودی و چالش‌های #موسم‌الریاض:

دیشب جشنواره مد و سرگرمی-تفریحی ریاض باز جنجال‌آفرین شد، به ویژه فشن‌شوی الی‌صعب که برند معروف لبنانی است با زرق و برقی که حضور خوانندگان آمریکایی و کانادایی و اروپایی مانند جنیفر لوپز و سلین دیون به آن بخشیدند، دوباره حملات گسترده‌ی تندروها و سلفی‌ها را در پی داشت.
این نوع جشنواره‌ها معمولاً در سایر کشورهای عربی هم مانند حوزه‌ی خلیج حتا در مصر و تونس نیز نظائری دارد اما از آنجا که عربستان پرچمدار بیرق اسلامی در منطقه است، انتظار اسلام‌گرایان همواره این بوده که از برگزاری چنین جشنواره‌هایی که خطوط قرمز شریعت را رد می‌کنند، پرهیز کند.
اما به نظر می‌رسد مشکل سعودی در دوگانگی گفتمانی است که دولت آن به کار می‌برد،دولتی که خاستگاه قوانین‌اش را منابع اسلامی کتاب و سنت معرفی می‌کند اما در عین حال مجوز فعالیت‌های سرگرمی- هنری و رقصیدن نیمه برهنه جنیفر لوپز و گردشگری در استخرهای شنا و جنبه‌هایی از مد که مختص کشورهای سکولار است را نیز صادر می‌کند.
اما اقتصاد سعودی که قصد دارد کشور خود را در نقشه جهانی اقتصاد و گردشگری قرار دهد و جدای از نفت منابع درآمد خود را متنوع و چندساحتی کند،با اصلاحات ولیعهد بن سلمان چندین سال است به صرافت افتاده تا ساختار و سرمایه گذاری و زمینه‌های مختلف بانک‌های ربوی، دیسکوها، بارها و مشروب فروشی‌ها، سینماها و تمام جنبه های زندگی مدرن را هم در کشورش فراهم کند که با روح قوانین شرعی او متعارض است.
ظاهراً راه حل دولت سعودی برای رفع و رجوع چنین تعارضاتی، وضع قوانین خاص برای شهرهای مقدس مکه و مدینه است که موقعیت استثنایی و مشابه واتیکان را برای این اماکن در نظر گیرد، و سیاست‌گذاری‌های توسعه‌ی مدرن و سکولار را در سایر نقاط کشورش تجلی بخشد.

استدلالی که پشت این تصمیم بوده به ظاهر از این قرار است که ایالت وسیع و گسترده‌ای که مساحت آن دست‌کم برابر با ده کشور بزرگ اروپایی است و مساحت آن دو شهر مقدس در آن صرفا یک‌درصد کل این سرزمین است، پذیرفته نیست که سیستم یک کشور غول پیکر با مساحت بیش از دو و نیم میلیون کیلومتر مربع را با قوانین منحصر به فرد آن دو شهر اداره کند.

استدلالی دیگر که از سوی مدیرانی چون شاهزاده بدر بن عبدالله بن فرحان، وزیر فرهنگ فعلی سعودی، و استاد حامد بن محمد فايز معاون وزیر فرهنگ در رسانه‌هایی چون الشرق الاوسط به گوش می‌رسد این است که حرمت شهرهای مقدس واجب است اما شهرهایی چون ریاض و جده و النماص و غیره در این کشور وسیع، تاریخا و شرعاً از هیچ نوع قداستی برخوردار نبوده و نیستند که با منع برنامه‌های جاه‌طلبانه اقتصادی و گردشگری و مقررات و قوانین خاصی روبرو باشند.
مدیران دولت سعودی از این استدلال تحت عنوان «چشم انداز روشن توسعه بدون مغایرت با ارزش های اسلامی» دفاع می‌کنند که جهت دستیابی به تعادل بین اصالت و مدرنیته باید بین دین و اهداف بلندپروازانه دولت مدرن تعادل برقرار شود.
بنابراین، طبیعی است که فعالیت‌های اقتصادی و گردشگری سازمان‌دهی شده با هدف ارتقای کیفیت زندگی و پیشبرد توسعه و در عین حال تنظیم کنترل‌هایی که به فرهنگ و سنت‌های جامعه احترام می‌گذارد، اجرای‌شان در تقابل و تعارض با منافع و مصالح سنت‌گرایان نیز قرار نمی‌گیرند. چرا که تمامت آنها به بخشی از یک چشم انداز گسترده تر که هدف آن تقویت اقتصاد ملی، ایجاد فرصت های شغلی و کاهش وابستگی به نفت است تفسیرپذیرند، چنانکه هیچ دولتی در سراسر جهان، ریختارِ تمام شهرها و استان‌های خود را به قالب و فرم شهرهای مذهبی طراحی نمی‌کند، اولویت شهرسازی در چشم‌انداز سعودی نیز به توسعه و نوسازی مناطق شهری در راستای منافع ملی قرار گرفته است.

این مجمل دیدگاه‌هایی است که دولتمردان متمایل به ارزش‌های عصر سکولارسعودی در پاسخ منتقدان سنتی خود و انتقاداتی که آنها به جشنواره‌هایی چون #موسم‌الریاض دارند، ابراز کرده‌ و ارائه می‌کنند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

15 Nov, 19:00


درباره‌ی سیاست‌های سعودی در جشنواره
#موسم‌الریاض
👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

14 Nov, 19:14


☝️
👇👇
نگاهی از قرن چهارم به پدیده خودکشی:

در کتاب بالا که مربوط به قرن چهارم هجری است؛ یک گزارش از خودکشی یکی از دانشمندان آن عصر دیده شده که از متون میراثی نادر ماست.
کتاب «مقابسات» از «ابوحیان توحیدی» است که به تعبیر ابن‌جوزی اگر سه تن را در جهانِ اسلام زندیق بدانیم قطعا یکی از ایشان ابوحیان است.
گرچه دیگرانی که تعصبات مذهبی ابن‌جوزی را ندارند او را ادیب و فیلسوف آزاداندیشی توصیف کرده‌اند که مخصوصا در همین «المقابسات»خود به انعکاس دیدگاه‌های متفکران قرن چهارم در زمینه‌های سیاسی فلسفی ادبی و اجتماعی پرداخته است و با طرح یک موضوع، دیدگاه متفکران مختلفی چون“أبو سليمان المنطقي/ يحيى بن عدي/ أبو حسن العامري/ مسكويه” را پیرامون آن یادآور می‌شود.

در صفحه‌ی ۱۹۶ این کتاب موضوع خودکشی یکی از اندیشمندان آن زمان که در همان ایام رخ داده در یکی از جلسات این متفکران پیش کشیده می‌شود و طبعاً بحث آنها را به موضوع خودکشی سوق می‌دهد.
ابوحیان بحث را اینگونه گزارش می‌دهد که:
در این ایام شاهد بودیم یکی از اهل علم که از دیرباز در میانه‌ی دانشمندان رشد یافته بود، به دلیل وخامت احوالش، و تنگنای معیشت‌اش مردمان از او نفور گشته بودند و آشنایانش از او بیزار؛ و چون این وضعیت مدتی بر او تداوم یافت، روزی به منزل خویش وارد گشت و ریسمانی از سقف بیاویخت و خود را دار زد و متعاقب آن جان بداد.
ابوحیان که درباره‌ی این کتاب مقابسات‌اش در آغاز یکی از فصول آن نوشته:
این کتاب را در حالی می‌نوشتم که دنیا در چشمانم سیاه شده و درهای خیر بر من بسته شده بود، از بار روزی به تنگنا افتاده بودم....، از همین‌رو در گزارشی که از خودکشی آن اهل علم می‌دهد، نه تنها او را محکوم نمی‌کند بلکه بسیار همدلانه و همذات‌پندارانه از چنین رخدادی سخن می‌گوید.
گرچه اقوالی که از دیگران در این زمینه نقل می‌کند رنگ همدلی‌های او را ندارد. اما ابوحیان می‌نویسد:
ما وقتی بدین واقعه پی بُردیم بسی بی‌تاب گشتیم و دردمند شدیم و سخن‌اش را به گفتگوی محفل خویش کشاندیم.
بعد می‌گوید: در همان مجلس برخی از حاضران بودند که با دیده‌ی شُکوه بدان عمل وی نگریستندی، حتا یکی از ایشان گفت: خدایش خیر دهاد! که بر کنشی مردانه اقدام نمود، و اظهار داشت که:
آری آنچه که او بدان مبادرت کرد و برگزید بر تلخی روح و رنج روانش اشارت دارد و نیز به سترگی همت وی! که خویش را از شوربختی‌ای که دیری بر او گذشته بود رهایی بخشید. و خود را از وضعیتی که او را منفور ساخته بود نجات داد، حالتی که با تنگدستی سخت و مضیقه‌ای مداوم که در آن به سر می‌برد همگان ترک‌اش گفته بودند،به هر جا روی می‌نمود از او رویگردان می‌شدند، درِ هر خانه را که می‌کوفت به رویش بسته می‌شد، و هر خواهشی از دوستی داشت بهرش عذر می‌تراشیدند.

این عبارات متعلق به قرن چهارم نشان می‌دهد که نگاه متفکران قرن چهارمی به پدیده‌ی خودکشی چندان هم منفی نبوده و در آن رنگی از همدلی دیده می‌شود. گرچه سایر دیدگاه‌ها در دو صفحه‌ی بعد رنگ مذهبی و ملامت و عتاب به خود می‌گیرد.
همانطور که می‌دانیم ابوحیان با کثرت تصانیفی که داشت خود چنان مبتلای به افسردگی شده بود که بسیاری از آثارش را به دست خود طعمه‌ی آتش ساخت و جز نامی از فهرست آنها به ما نرسیده است‌، بنابراین طبعا وضعیت روانی او در دیدگاههای اخلاقی و ادبی‌اش هم بازتاب پیدا کرده است.
در حالی که در اعصار گذشته معروف بود وقتی فقیهی چون عیسی الغرافی متوفای ۶۰۶ه که فقیه شافعیان بود خودکشی کرد تمامی اعیان و علمای شهر از نماز گزاردن بر پیکر وی امتناع ورزیدند.

پیش‌تر درباره‌ی خودکشی در جهان عرب از زمان پیشااسلام تا عصر ما و رمان «لا سکاکین فی مطابخ هذه المدینه» خالد خلیفه در همین کانال نوشته بودم.
مطلب امشب تنها به خاطر قدمت قرن چهارمی این سند ثبت شد.
و حسرت و دریغا زان رفتگان بی‌برگشت...

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

14 Nov, 19:14


متنی از قرن چهارم از ثبت یک مورد خودکشی
👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

13 Nov, 18:43


☝️
👇👇
نمي‌دانم در کدام رمان عربی خوانده بودم که:

با نعره‌ای بلند بر چهره‌ی زندگی، نهیب زدند:
خواهانِ تنهایی هستید یا که مرگ؟

- و آنجا، مرگ بود که پیروز شد!
بی‌آنکه چُرتِ نگهبانانِ گورستان‌ها را بردَرَد و بیاشوبد؛

با مُنشیِ مرگ به مزاح برنمی‌خیزم
آن‌گاه که جام شوکرانش را تا لبان سقراط بالا برده است.

مرگ در ارکان زبانم سوت می‌کِشد
و عنکبوت‌هایش دیرزمانی است که بر دهان شاعران تار تنیده‌اند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

12 Nov, 19:00


☝️
👇👇
«عبدالوهاب البیاتی» شاعر نوگرا، سوسیالیست و منتقد ادبی بسیار برجسته‌ای بود که نقدهای ادبی‌اش بر شاعران معاصر حتا بر اشعار آدونیس سخت زبانزد است، اشعار خودش هم بسیار پخته و سخته و نخبه‌پسند و فاخر بود.

می‌گویند روزی در هتل الرشید بغداد، دیداری داشت با «نزار قبانی» شاعر مشهور و مردمی و عامه پسند.
در دیدار این دو شاعر معروف، دختر خردسال «البیاتی» که از عمرش دوازده بهار بیشتر نگذشته بود هم حضور داشت.

«نزار قبانی» خواست با دختر کوچک شاعر بزرگِ عراق البیاتی، خوش‌وبشی بکند و ملاطفتی به او ورزد؛ برای همین به دخترک گفت:
شعرهای مرا دوست‌تر داری یا شعرهای پدرت را؟
دخترک هم به نزار قبانی گفته بود: البته که شعرهای شما رو دوست دارم.
نزار خندیده و رو به البیاتی گفته بود: شنیدی؟ حتا دخترت هم شعرهای مرا می‌پسندد نه اشعار تو را!
البیاتی هم در جوابش گفته بود:
مگر جز مُشتی جوانکِ تازه بالغ، کسی دیگر هم شیفته‌ی شعرهای تو می‌شود؟

••خلاصه و نتیجه‌ی اخلاقی و نظر اندکی تا بسی نامحبوب هم اینکه «عامه پسندانِگیِ شعر» را معیارِ شعر ناب و اصیل ندانید که به قول خواجه:
اعتبارِ سخنِ عام، چه خواهد بودن!؟
و‌کذلک ذوق عام!

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

11 Nov, 18:41


☝️
👇👇
11 نوفمبر ‎
#يوم_العزاب_العالمي
روز جهانی مجردی است؛
نگاهی به
#پدیده_مجردی در جهان عرب:

یکی از پدیده‌های فرهنگی و اجتماعی که در جهان عرب دستخوش تغییر و ارزشگذاری شده قطعا مفهوم «تجرد» است؛
عرب‌های قدیم فوبیای شدیدی به موضوع تجرد داشتند، و باور راسخی که نه تنها ازدواجِ زودهنگام را فضیلت و مزیتی برای دختران می‌شمردند بلکه اشعار بسیاری داشتند و دارند که به مردانی که از ازدواج تن می‌زدند((اخوالکلب)) می‌گفتند مانند این دو بیت
ألم ترَ أن العزب يمضي حياته
وحيداً، ككلبٍ عافَهُ الناس أجربا.”
وقال آخر:
“إذا أنت قاربتَ الثلاثينَ أعزبا
فأنتَ وكلبٌ في الفِناءِ سَواءُ

یعنی اگر سن جوانی از سی می‌گذشت به او لقب ابوالکلب یا اخوالکلب می‌دادند به همین معنایی که ما از زندگیِ سگانه اراده می‌کنیم حتا گفته: کلب اجرب، یعنی سگی که مبتلا به گری است.

اما در دوران اخیر، نگاه جامعه‌ی عرب هم که پای‌اش به أشکالی از التزامات عصر مدرن باز شده نسبت به«تجرد» دستخوش تغییر جدی شده‌است.
جدای از موضوع تجرد، چارتِ بالای این فرسته نشان می‌دهد پدیده‌ی «طلاق» در کشورهای عربی به یک چالش جدی در حوزه ازدواج اشاره دارد.
تا جایی که مثلاً نسبت طلاق در کویت ۴۸٪ است و طبق مرکز آمار سعودی فقط در۲۰۱۶م، زنان کارمند نرخ طلاق کشور را به ۷۳هزارطلاق ارتقاء داده‌ بودند و طلاق زنان خانه‌دار در همان سال، رقمی بیش از ۱۴هزار طلاق را ثبت کرده‌ است.

محققان محافظه‌کاری چون دکتر احمدالزهرانی نویسنده روزنامه عکاظ، صعود نرخ طلاق را در این کشور به کسب امتیاز‌هایی که زنان عرب اخیرا به دست آورده‌اند نسبت می‌دهند.

این جنس از گزارش‌ها در تمام کشورهای عربی از پدیده‌ی تجرد، به دنبال پنهان کردن واقعیتی است که باید آنها را تابع پارامترهای جهانی دانست.
به نرخ آمارهای رسمی تجرد در کشورهای عربی که توجه می‌کنیم می‌بینیم:
لبنان با ۸۵٪ افراد مجرد حتا در صدر برخی از کشورهای اروپایی است،
عراقِ به ظاهر مذهبی با سوریه ۷۰٪
تونس،۶۲٪ و‌ الجزایر ۵۱٪ و سعودی و اردن۴۵٪، مصر و مراکش۴۰٪، کویت،قطر و لیبی۳۵٪، یمن۳۰٪ و بحرین ۲۵٪ نرخ رسمی تجرد آنهاست.


گرچه‌ «دکترطلال عطریسی»جامعه‌شناس ومدیرمؤسسه علوم اجتماعی دانشگاه لبنان، وخامت این دست از آمارها را ناشی از شرایط سخت و بحرانی اقتصادی معرفی می‌کند. اما با پذیرش این تک‌عامل جزیی، طیف محافظه‌کار جهان عرب باید اذعان کنند و بپذیرند که تجرد در جهان عرب هم مانند تمامی دنیا به یک سبک بدیل زندگی با مزیت‌های ویژه خودش تبدیل شده است.
مولفه‌هایی مانند امکان تحصیلات عالی برای دختران و کسب درآمد و امتیازات شغلی آنها اشاره‌ی صریحی به فروپاشی نظام کهن و سنتی و قبیله‌ای گذشته است که تعیین‌کننده معادلات تازه‌ای در صحنه‌ی اجتماعی کشورهای عربی در دوران ماست.
برای اینکه همه‌ی عوامل را به شرایط سخت اقتصادی فرونکاهیم باید به تجرد سلبریتی‌های مشهور عرب که با وجود برخورداری مالی و زیبایی ظاهری، «تجرد» را به هر نوع روابط همپایِ آن ترجیح داده‌اند اشاره کنیم:
ستارگانی چون«شجون الهاجری»از موفق‌ترین ستاره‌های خلیج، یا «یارا»مشهورترین سلبریتی مسارح لبنان یا «نسرین طافش» چهره‌ی مشهور دراماهای سوری، یا «می‌عزالدین» در مصر که با وجود شهرت و تمکن مالی تا کنون بر مجرد ماندن خود اصرار داشته و بر این سبک زیستی خود پای فشرده‌اند، طبعا الگوی بسیاری از هواداران خود هستند که طبعاً حامل این پیام برای جامعه‌ی هدف خود بوده‌اند که خوشبختی را لزوما با ازدواج سنتی گره نزده‌اند.

••بسیاری از ابیات و اشعار در زمینه تجرد و عزوبیت در آثار پیشینیان عرب و نیز شخصیت‌های تاریخی و فرهیختگان فرهنگی جهان عرب در ذهنم بود و هست که آنان نیز به انگیزه‌ و انگیخته‌های عصر خویش، تن به ازدواج نداده‌ بودند، اما و لیک به تعمد از آنان یاد نکردم چرا که پدیده‌ی «تجرد» به مفهومی که در بالا یاد شد، از موضوعات نوپدید در کشورهای عرب است که همبسته‌ی موج‌های مدرنیته و سکولاریزاسیونی است که این کشورها را چون سایر کشورهای در حال توسعه، زیر نفوذ و تأثیرپذیری خود قرار داده است. چندان که زبانزد بسیاری از نسل جدید و جوانان عرب این‌روزها چیزهایی از این قبیل است که می‌شنویم:
«الحیاة حلوة، بس انت متزوج»
و‌ نیز سبک‌هایی چون «المساکنة من دون إنجاب» حاکی از واقعیت‌های جدید جوامع معاصر عربی است، که ما هنوز آنها را فروغلتیده در سنن گذشتگان‌شان تصور می‌کنیم.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

11 Nov, 18:40


به مناسبت☝️ #روز_جهانی_مجردی
نگاهی بیندازیم به این مقوله در جهان عرب
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

10 Nov, 18:29


☝️
👇👇
اینجا☝️ایستگاه متروی دبی در سحرگاه امروز است؛

۵۰سال است که از مرگ ام‌کلثوم این بانوی آواز عرب در مصر گذشته،اما طنین خوانش این حنجره طلایی کز نغمه‌ی عشق حکایت کرده هنوز در گنبد دوارِ این همه نفرت‌پراکنی وغوغای سیاست‌سالاران به جاست.

در دنیای عربی که هرگوشه‌اش از گوشه دیگر برائت می‌جوید و به قول تحلیلگر عربی مبتلا به پارانویای فیلوفوبیاست،هنوز لحن این ستاره آواز شرق،در گوش جهانیان طنین‌انداز می‌شود که:
أهل الحب صحيح مساكين
که دریابید اهل عشق را کایشان غربای جهان وبیچارگان عالم‌اند.

با نغمه‌ی سوزناکش مدام گوشزد می‌کند که
في الدنيامفيش أبداأحلى من الحب
یعنی:
درین دنیا هیچ‌چیز زیباتر از عشق نیست.
«نتعب نغلب نشتكي منه لكن بنحب»
مدام از آن خسته می‌شویم،برآن چیره می‌شویم و هماره از آن در گله وشکایتیم اما بازهم عاشق می‌شویم.
و می‌خواند:
«ياسلام ع الدنيا وحلاوتها في عين العشاق»
یعنی:
درود به دنیا و زیبایی و شیرینی‌ای که در چشم عاشقان دارد!
در کلیپ بالا می‌گوید:
«أناخدني الحب لقيتني باحب وأدوب في الحب وصبح وليل عل بابه»
یعنی
عشق مرا از خود ربود ولی باز می‌بینی صبح و شب بر درگاهش، عاشقی می‌کنم و در حال آب شدنم.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

09 Nov, 19:04


☝️
👇👇
اندر مناسبات فرهنگی چین و عربستان:
و «محمد مکین» معروف به علامه‌ی لغت و زبان عربی:


نخست جالب است بدانید که دولت سعودی سال ۲۰۲۵م را سال فرهنگی چین و عربستان نامگذاری کرده است.
و باز لازم است بدانید که از سال ۲۰۱۹م به دستور ولیعهد سعودی، زبان چینی به عنوان یکی از مواد متون درسی در برنامه‌های آموزشی متوسطه‌ی دانش‌آموزان عربستان گنجانده شده است.

طبعاً فهم روابط اقتصادی دو کشورِ ناهمسان و ناهمسو دشوار نیست،زیرا مبنای روابط اقتصادی را منافع مشترک تعیین می‌کند.
اما وجود تفاوت‌های فرهنگی بزرگی که بین کشور ایدئولوژیکی چون عربستان با کشور کمونیستیِ چین وجود دارد تفسیری جز گذار هردو کشور از موانع ایدئولوژیکِ فرهنگی و حذف کلیشه‌های اعتقادی آنها دست کم در روابط دیپلماتیک ندارد.

اینجا می‌خواهم به یک نمونه از پیشینه‌ی مناسبات فرهنگی چین و عربستان اشاره کنم تا معلوم شود که اگر سطح روابط اقتصادی امروز چین و سعودی به اینجا ارتقاء پیدا کرده که چین از ۱۶۲میلیارد دلار سرمایه‌گذاری خارجی‌اش، بیش از ۷۰درصد آن را به سرمایه گذاری در عربستان اختصاص داده، این تقویت و تفاهم دو کشور نمی‌تواند فاقد مبناهای فرهنگی باشد.

به عنوان نمونه دکتر یحیی الجنید محقق و شخصیت برجسته فرهنگی عربستان، چند هفته پیش در پکن از جایزه چندین هزار دلاری بن سلمان برای تبادل فرهنگی چین و عربستان خبر داد تا صرف ترجمه‌ی کتاب‌های منتخب عربستان به زبان چینی شود که اخیرا شماری از آنها نیز به چاپ رسیده است.
آموزش زبان چینی در مدارس عربستان و ترجمه‌ی دوجانبه‌ی آثار فرهنگی دو کشور نه امروز بلکه شاید پیشینه‌اش به صدسال پیش‌ برسد.
جالب است بدانید چین در سال ۱۹۳۱ یک هیئت فرهنگی از دانشجویان چینی را به مصر اعزام می‌کند تا ضمن یادگیری زبان عربی بسیاری از آنها حتا در الازهر مصر آموزش دینی ببینند.
و باز خوب است اطلاع داشته باشید که از فارغ‌التحصیلان آن هیئت چینی در مصر، بسیاری از آنها مفسران دینی شدند و یکی از برجسته‌ترین آنها پرفسور ((محمد مکین))بود که ترجمه‌ی قرآن او در چین جزو مشهورترین ترجمه‌های چینی از قرآن است[ که بیش از ده ترجمه از قرآن به چینی وجود دارد]و دانشگاه ملک فهد هم در چاپ قرآنی دو زبانه به چینی و عربی، ترجمه‌ی همین پرفسور چینی را تأیید و منتشر کرد؛ با اینکه گرایشات مارکسیستی «محمد مکین» که در پی سازگاری اسلام و مارکسیسم بود بر کسی پوشیده نبود.
او کتابی هم به زبان عربی درباره‌ی ((الاسلام فی الصین)) نوشته است که ریشه‌های روابط چین را با ذکر روایاتی(( البته سخت ضعیف و نامعتبر)) به عصر حیات پیامبر و دولت‌های اموی و عباسیان می‌برد که به چاپ رسیده است. مهمترین کار این استاد دانشگاه پکن،جدای از ترجمه‌ی چندین اثر اسلامی به چینی، تألیف «فرهنگ لغت عربی-چینی» است که تا به امروز مرجع خودآموزان زبان چینی و عربی است.
خلاصه اینکه اگر دولت سعودی سال آینده را سال تعاون فرهنگی چین و عربستان نامگذاری کرده است به رابطه‌ی استراتژیک و حیاتی‌اش با کشوری برمی‌گردد که نه تنها بزرگترین واردکننده‌ی نفت اوست بلکه پس از آمریکا بزرگترین سرمایه‌گذار صنعتی و اقتصادی در داخل کشور اوست. پروژه‌های بزرگ اقتصادی بین دو کشور، پیش و بیش از هر چیزی نیازمند درک همکاری است تا سوء تفاهم فرهنگی را که ممکن است در محیط کار و ارتباطات دوسویه ایجاد شود کاهش دهد، وگرنه با تشدید تنش و افزایش سطح منفی کلیشه‌ها مانند اینکه نیروی کار بیگانه، از دولت و ملتی به خاطر حضور در کشور آنها حق توحش مطالبه کند، دو دولت هیچ همکاری درازمدت و عمق فرهنگی پایداری را شکل نخواهند داد.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

09 Nov, 19:04


از پیشینه‌ی روابط چین و جهان عرب
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

08 Nov, 19:15


☝️
👇👇
خبرهای دلخراش خودکشی‌های این روزها، خودکشیِ نویسنده تونسی نضال غریبی را به یادم آورد.

نویسنده‌ای که پیش از حلق‌آویز کردن خودش در منزل خانوادگی‌اش در قیروان تونس، نوشته‌ای را بر صفحه‌ی فیس‌بوک خود منتشر کرد که آن زمان شوک بزرگی برای هواداران و دوستانش بود.

جوانی عاشق زندگی، تهی از نفرت‌های حاصل از پوچی، تنها به این دلیل که سال‌ها نتوانسته بود شغلی مطابق رشته‌ای پیدا کند که در آن فارغ التحصیل شده بود، در ۳۲ سالگی دست به انتحار زد و این پیام را بر صفحه‌ی فیس‌بوکش منتشر کرد که:

اینک من یک هیچِ تمامم،
فاصله‌ام با نیستی تنها به اندازه یک گام است یا بهتر که بگوییم یک پرش!

نوشت:
که کار مرگ سخت شگفت‌انگیز است و چقدر بهایش ناچیز است، با یک دینار یا نیم‌دینار می‌توان بهای ریسمان و چندین سیگار را پرداخت کرد.
همین‌طور واقعیت چه ناچیز است بهایش، اما ما چشمان و تصورات خود را چنان از توهمات انباشته‌‌ایم که حقیقت به جزییاتی نامریی بدل می‌شود که به هیچ وغ آنها را نمی‌بینیم، ما تنها چیزهایی را مشاهده می‌کنیم که خودمان می‌خواهیم. از طراوت سبزینه‌های تازه‌ جز خشکی به چشم‌های‌مان نمی‌آید، تا آنجا که رنگ‌ها و مفاهیم‌‌ رنگ‌ها در نظرگاه‌مان مغشوش می‌شوند.
درست مانند وضعیت دوستانم، كه با تمام فروتنی‌ای که دارم مرا ابتدا در تصورات خود تا حد مسیح بالا می‌برند، اما هنگامی که توقعات‌شان از پندار دروغینی که ساخته‌اند برآورده نمی‌شود، گیج می‌شوند و دیگر بین مچ دست و قلبم فرق نمی‌گذارند و میخ‌هاشان چون تیرهایی ویرانگر به سینه‌ام فرود می‌آیند.
سپس در همان فرسته‌ی فیس‌بوکی‌اش جزییاتی را توضیح می‌دهد تا نشان دهد خودکشی‌اش از سر خودخواهی نبوده است.
نوشت که:
اگر خودخواه بودم می‌توانستم برای خودکشی خود، داروهای مادر بیمارم را یکجا ببلعم، اما دیدم در مراسم سوگم شاید خانواده فراموش کنند آن داروها را برایش جایگزین کنند، حتا نخواستم که شیوه‌ی خودکشی‌ام با پرت کردن خودم جلوی ماشین یا از فراز ساختمان مرتفعی باشد چون نگران بودم که جسدم دچار آسیب‌دیدگی‌های سختی شود و مانع اهدای اعضایم به دیگران گردد که قبلاً خودم به آن سفارش می‌کردم.
سپس در پایان وصیتنامه، مقداری هم سفارش به اهتمام‌ به موسیقی و هنر و کتاب و گسترش عشق در نهاد کودکان و نسل جدید می‌کند و بعد خودش را با همان ریسمان یک‌دیناری‌اش حلق‌آویز می‌کند.

•• این متن را که از فیس‌بوک نضال‌غریبی می‌خواندم، از خاطرم گذشت، که عرب‌ها، «اتانازی» را به((الموت الرحیم)) ترجمه کرده‌اند، یعنی حق مرگی که از روی مهر و شفقت به فردِ بیمار اعطا می‌شود و اندیشیدم که چه بسا خودکشی‌های فراوانی هم هست که شخص با یأس و نومیدی از دریافتِ هرگونه شفقتی از اطرافیانش، تصمیم می‌گیرد تا خودش هدیه‌دهنده‌ی مرگی رئوفانه به خویش باشد.
فعلا همین....!

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

08 Nov, 19:14


از خودکشی ☝️ نویسنده تونسی و وصیت نامه او

👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

07 Nov, 19:11


☝️
👇👇
فردریش روکرت خاورشناس آلمانی و جهان عرب:

پیش از پرداختن به این اعجوبه‌ی آلمانی تأکید کنم که خاورشناسان آلمانی تفاوتی اساسی بلکه بنیادی با مستشرقان انگلیسی و فرانسوی دارند.
و این مطلبی است که ادوارد سعید در۲۰۰۲ در کنفرانس بین‌المللی مطالعات خاورمیانه بیان کرد که خاورشناسان آلمانی به لحاظ فیلولوژیکی و روش تاریخی در مطالعه‌ی میراث فرهنگی خاورمیانه، عینی‌تر،جدی‌تر و عمیق‌تر عمل می‌کنند.

می‌دانید که از انگلستان و فرانسه هم لشکری از شرق‌شناسان به خاورمیانه گسیل شد، اما تفاوت کیفی خاورشناسی آلمانی به مراتب نوع دیگری از نگرش را به جهان آکادمیک ارائه کرده است.
زیرا قرن نوزدهمی که شاهد تولد گرایشهای ناسیونالیستی و رشد استعمار بود،به شرق‌شناسی هدایت‌شده‌ای نیز نیاز داشت، بسیاری از شرق‌شناسان فرانسوی و انگلیسی در پوشش جاسوسان و خبرچینان سفارت‌خانه‌ها عمل می‌کردند حتا اعجوبه‌ای چون ماسینیون کارمند و گزارش‌نویس سفارت فرانسه در عراق بود.

به لحاظ محتوایی نیز اگر بررسی کنیم آثار خاورشناسان انگلیسی و فرانسوی در جهان عرب اغلب شیفته‌ی ثبت و نقاشی و عکاسی از خورشید و شنزارها و‌ چادرهای عربی و حرمسرای عرب‌ها و آداب و رسوم قبیله‌ای و ثبت آماری از آنها بوده است؛ به همان سبکی که در عرب الصحرای اریکسون توضیح داده بودم.
اما امتیاز خاورشناسان آلمانی در نگاه فلسفی و روش‌شناسی تاریخی و متن‌شناختی آنهاست، برای همین اتهام جاسوسی کمتر متوجه آن‌هاست چنانکه آلمان قرن نوزدهم هم برخلاف بریتانیا و فرانسه هیچ کشوری را مستعمره‌ی خود نکرد چیزی که موجب استقلال روش شناختی خاورشناسان آلمانی می‌شد.
گرچه گوته با رویکردش به ادبیات شرق شهرتی یافت که دیگر معاصرانش را تحت‌الشعاع قرار داد، اما گوته معاصری داشت که در رهیافت به جهان عرب و حتا زبان فارسی تا امروز بی‌بدیل است و او کسی نیست جز فریدریش روکرت، کسی که آن‌ماری شیمل او را پل خستگی‌ناپذیر شرق و غرب نامیده، اگر پژوهندگان آثار هگل از آشنایی او با جهان و ادبیات فارسی یاد کرده‌اند آشنایی هگل را با شرق اعم از جهان عرب و عجم بی‌شک باید مدیون هم‌روزگار او روکرت دانست که ۱۸سال هم از او کوچکتر بود.

کسی که نبوغش در فراگیری زبان او را با چهل زبان دنیا آشنا کرده بود و فارسی و عربی و ترکی را از خاورشناس مشهور فون هامر پورگشتال اتریشی آموخته بود که مترجم حافظ به آلمانی بود.
از متون عربی دقیق‌ترین ترجمه‌ها از «مقامات حریری» که سخت‌ترین مقامه‌نویس عرب است از آن روکرت است که با عنوان «مراحل ابوزید» ترجمه کرده و نیز ترجمه‌ی حماسه‌ی ابوتمام شاعر عباسی را با همین عنوان الحماسه به آلمانی برگردانده، و نیز الامثال را از میدانی.

بخشی از شاهنامه فردوسی و گزیده‌هایی از غزلیات حافظ روکرت هم هنوز جزو پرفروشترین‌های آلمانی است.
اما روکرت مترجم بخشهایی از قرآن هم هست، لازم است بدانید که با وجود ۳۸ ترجمه از قرآن به آلمانی که نخستین آنها در سال ۱۶۱۶م توسط «سالومون شوایگر» صورت گرفته و ترجمه «هارتموت بابسن» در سال 2010 که ده سال به طول انجامید هنوز اما ترجمه‌ی شاعرانه روکرت در کنار حفظ قافیه، روح سوره و محتوای آیات، ترجمه‌ی او را به اثری نزدیک به اعجاز تبدیل کرده است.
این رویکرد میانجیگرانه از طریق انتقال نبض کلمات است که ستایش عمومی را نسبت به او برانگیخته است.
در نوشته‌های روکرت می‌خوانیم که جایی به عربی نوشته بود
"إن شعر العالم هو تسالم العالم"
یعنی شعر جهان است که می‌تواند به آشتی و صلح جهانی بینجامد.
و درباره‌ی تأثیر آموختن زبان می‌نویسد:
(مع كل لغة تتعلمها فإنك تحرر عبر ذلك روحًا مسجونة بداخلك، روحًا ستعمل وفق فكرها الخاص لتفتح أمامك شعورا بالعالم لم تكن تعرفه).
یعنی:
با هر زبانی که می‌آموزی، روحی را که در درونت زندانی شده آزاد می‌کنی، تا دنیایی که شناختی از آن نداری را در برابرت بگشاید.»

در آلمان هنوز جایزه‌ای ادبی به نام «فریدریش روکرت» وجود دارد که هر سه‌سال یک‌بار به نویسنده‌‌ی برگزیده‌ای اعطا می‌شود.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

07 Nov, 19:11


از فریدریش روکرت☝️ و تعلق خاطرش به جهان عرب.
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

06 Nov, 19:19


☝️
👇👇
پیروزی ترامپ از دید متفکر و نویسنده سعودی
«عبدالله الغذامی»


كتاب جدید دکتر عبدالله الغذامی استاد دانشگاه ریاض«روایت انتقادی» از عقلانیت و پوپولیزم است.
که در صدد پاسخ به این پرسش است که چرا در جهان مدرن هنوز پوپولیزم بر عقلانیت پیشی می‌گیرد؟
چنانکه گویی قرن‌ها فلسفه و عقل‌گرایی قادر به مبارزه سیستماتیک فرهنگی، با نژادپرستی و نظام طبقاتی نبوده و هماره الگوی افلاطونی در جمهوری را در دل خود بازتولید کرده، یعنی جایی که عدالت همیشه برای قوی‌ترین‌ها و آزادی برای قدرت‌سالاران است.

برای اینکه اهمیت دکتر عبدالله الغذامی را درک کنید خوب است توجه کنید که ری‌برندینگی که در پادشاهی سعودی توسط ولیعهد بن سلمان شکل گرفته اساسا بدون اندیشمندانی چون عبدالله الغذامی ممکن و متصور نبود.
الغذامی که فارغ التحصیل دانشگاه اکستر انگلستان است، نخستین روشنفکر سعودی است که اصطلاح «مدرنیته را در تقابل با محافظه‌کاران به صحنه فرهنگی عربستان وارد کرد.
او نویسنده کتاب «حكاية الحداثة في المملكة العربية السعودية» است که به داستان مدرنیزاسیون و نقد آناتومی فرهنگی در سعودی پرداخته است.
الغذامی از طلایه‌داران ایده‌ای است که بر نابسندگی نقد ادبی تأکید کرد و حوزه‌ی نقد را به عرصه‌ی نقد فرهنگی و مذهبی کشاند.
در فصل شانزدهم همین کتاب نشان می‌دهد که با اتخاذ این رویکرد چگونه در معرض اتهامات و تکفیرات شیوخ و خطبای جمعه و محافظه‌کاران در رسانه‌ها قرار گرفت.
الغذامی که از نخستین فمینیست‌های عربستان سعودی است همچنین پروژه‌‌ی انتقادی خود را به مبحث زنان گسترش داد و کتاب ((المرأة واللغة)) یا «زنان و زبان»را تألیف کرد تا نشان دهد فرهنگ و قلم مذکر جامعه‌ی مردسالار با حذف صدای زنانه از اجتماع چگونه متضرر می‌شود وقتی روایت زنانه را در جهان عرب به حاشیه می‌راند و به رسمیت نمی‌شناسد؛ اگر امروز می‌بینید که رمان‌نویسان زن در جهان عرب از امارات و قطر و سعودی و کویت بر مردان پیشی گرفته‌اند دقیقا محصول چنین نگرشی است که الغذامی از غیبت زنان در عرصه‌ی زبان به میان کشید.
امروز که ترامپ‌ پیروز عرصه‌ی انتخابات شد الغذامی با اشاره به کتاب جدیدش یادآور شد که در بین جنگ مداوم عقل‌گرایی و پوپولیزم، همواره اين پوپولیسم است که پیشتاز است.
چرا که جهان و فرهنگ بشری از دید وی روایت‌های کلان خویش را وانهاده و دچار چالشی در روایت خود با ابژه‌های مدرن شده که او را به سمت پوپولیزم فاشِ و عریان سوق می‌دهد.
او از این پدیده با اصطلاح ورود به مانویت جدید یاد می‌کند که مرزی اجباری میان دوسویه‌ی متضاد واقعیت می‌کشد و اعتدال و میانه‌روی را زیر شلاق قطب‌بندی‌های خود قرار می‌دهد.

این‌گونه است که با ظهور شاخص‌هایی چون ترامپ در عرصه‌های کلان سیاسی، یکباره از چرت محتوم خویش بیدار می‌شویم و می‌بینیم که پوپولیسم چگونه بر عقل‌گرایی انتقادی چیره گشته و پیشی گرفته و همه‌ی نظرسنجی‌ها و پیش‌بینی‌های تحلیل‌گران را به هم ریخته است.

الغذامی چنین وضعیتی را با اصطلاحاتی چون«حداثة النصف خطوة»یا مدرنیته نیم‌گام یا«الطفرة: الحداثة المشوهة»جهش به مدرنیسم مخدوش و نیز «صدمة الحداثة» یا شوک مدرنیته بر پیکره‌ی محافظه‌کاران توضیح می‌دهد.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

06 Nov, 19:19


عبدالله الغذامی ☝️ روشنفکر سعودی
👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

05 Nov, 19:09


☝️
👇👇
صدای شعری در تبعید:

کتاب «غبار الترجمة» از «عبدالکریم کاصد»شاعر تبعيدي عراق را مي‌خواندم؛ شاعری هایکو‌سرا از عراق که اکنون در لندن ساکن است، وقتی از عراق به جانب کویت می‌گریخت گفته بود:
راکبا علی جمل یحمل الصحراء
انگار شتری که مرا می‌بُرد وزن صحاری عربی را به دوش می‌کشید.
سنگینی هایکوهایش به واقع از همین وزن مجهول بیابان‌هایی است که پیموده است.
شعرش طعم کوچ می‌دهد
وقتی می‌گوید:
لم أكن أدري أن ما قطعته ذاهباً
كان طريق الإياب...
وأنّ أحلامي ورائي...
وأنني لم أكن غير ظلٍّ يمشي
لرجل واقف ..!

یعنی:
نمی‌دانستم راهی که می‌پیمودم
مسیری به بازگشت بود.
چرا که رویاهایم فراپشت من قرار داشتند.
و من هیچ نبودم جز سایه‌ی مردی که(از حرکت)ایستاده بود.
و مانند حس این شعر:
وضعوا الشمس في يمينه
والقمر في شماله..
ولم يكُ ثمة نهار
ولم يكُ ثمة ليل

یعنی درست است که:
خورشید را در دست راستش
و ماه را در دست چپ‌ او نهاده بودند
اما در جهان او، دیگر نه روزی وجود داشت
و نه شبی!
برای همین رؤياهایش را به تعویق رؤياهاي ديگرش ترجمه می‌کند:
كثيراً ماتقف أحلامُنا
سدوداً غبراء
لأحلامٍ أخرى:

بسیاری از آرزوهامان
صرفاً سدهای تاریکی هستند
برابرِ رؤياهاي دیگرمان!.

و وقتی
از جنگ‌های خود می‌گوید:
حروبٌ بعدد شعر الرأس
ولا أهمية لذلك
مادام الرأسُ موجوداً

جنگ‌هایی به تعداد موهای سرش،
چه باک اگر که هنوز، سر به جای خود باشد.

او برای رسیدن به جهان مدرن از دریاهای خون گذشته است برای همین به پشت سر خود که نگاه می‌کند می‌گوید:
السفينة القادمة على بحرٍ من الدّم
سمّها ما شئتَ
إلاّ تسمية واحدةً:
"سفينة النصر"

یعنی:
هر آن کشتی کز دریای خون می‌آید را
هر چه می‌خواهی نام دهی، بنام!
جز کشتی پیروزی!

این پناهجوی به تنگ آمده از جنگ می‌گوید:
أهذه هداياكم الى السماء؟
این هدایایی است که به آسمان تقدیم کرده‌اید؟:
طفل مقتول؟ برك دم في الشارع، أُم تصرخ مقبلةٌ
هدایای‌تان به آسمان، کودک کشی بوده و برکه‌های خون در خیابان‌ها و مادری که فریادزنان سرمی‌رسد!؟
مجللة بالسواد انتصاراتكم
في الطريق الي المقبرة!

چرا همه‌ی پیروزی‌هاتان مجلل از سیاهی و روانه به سوی گورستان‌هاست؟
می‌گوید:
من یصدق أن لافکارنا فی‌الرأس سلاسل فی القدمین؟
یعنی:
که باور می‌کند که زنجیرهایی که بر پاهامان نهاده‌اند از جنس اندیشه‌هایی است که در سرهای ماست؟
و وقتی پدرش می‌میرد و او در غربت تبعید است برایش نوشت:
أبي!
هل مازال الفقراء الموتى
فقراء هناك؟

یعنی:
ای پدر!
بگو که مردگانِ فقرا
در آنجا هم
همچنان فقیر و در تنگدستی به سر می‌برند؟
پس:
لماذا يضعون المرايا
أمام العميان؟

پس چرا برابر کورها
این‌همه آینه نصب می‌کنند؟

و خودش را این‌گونه معرفی می‌کند:
شاعر بيته من زجاج
وأبياته من حجر


شاعری که خانه‌اش از شیشه است
اما بیت‌های شعرش از سنگ؟
پس پیامش به تو نمی‌رسد مگر اینکه پیش‌تر منزل خود را ویران کرده باشد.

‏"ما قيل لنا أبدًا
إنّ وراء الليل هذا
ليلٌ آخر"

چرا:
به ما هیچگاه گفته نشد که
در پسِ این شب،
شب دیگری نهفته است.

عبدالکریم کاصد، لیسانس فلسفه داشت و کارشناسی ارشد ترجمه از دانشگاه منچستر لندن که جز به عربی، به انگلیسی و فرانسه نیز اشعاری دارد،
می‌گفت:
که شاعری تنها شغلی است که بازنشستگی ندارد
الجميع يتقاعدون
إلّا الشاعر
وهو يهمس في أذن الأبدية العجوز
الصمّاء
أشعارَهُ الباقيهْ

چرا؟

برای اینکه «شاعر» باید اشعار و صدایش را به گوش این ابدیتِ پیر و کر برساند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

05 Nov, 19:08


☝️☝️از صدای شعری در تبعید
👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

04 Nov, 19:26


👇
👇👇
نخست بشنوید:

این عاشقانه‌ی شیخ امام، نوازنده و خواننده مصری، که شیخی ازهری بود، اما سُبحه و سجاده بگذاشت و عود و بربط برداشت و به گرایشات چپ‌ کارگریِ زمانه‌ی خود پیوست.
بشنوید که سخت روح‌افزاست وقتی می‌خوانَد:
سأضُمُّكَ والصَدْرُ جَرِيحُ
یعنی:
درآغوشت می‌کشم با همین سینه‌ی زخمی!

وسأعْشَقُ والقَلْبُ ذَبِيحُ:
و با همین دلِ نیم بسملِ و‌ گلو‌بُریده با تو عاشقی‌ها خواهم کرد.

مهما عَصَفتْ ضِدِّي الريحُ
هرچه توفان‌ها بر ضد من وزیدن گیرند
لن أحني في يوم ظهري:
هیچگاه پشت خود خمیده نگردانم.

اما فاجعه‌ی روزگار آنجاست که می‌گوید؛

" وقريبا تكبر يا ولدي
وتريد الدمع فلا يجري"

یعنی:
فرزندم به زودی بزرگ خواهی شد
آن روزی که خواهان قطره‌ی اشکی می‌شوی و
اما اشکی نیست که سرازیر گردد.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

03 Nov, 18:57


☝️
👇👇

بیایید از کتابخانه‌‌ی جالبی در بغداد برایتان بگویم:

به نام «کتابخانه قادریه» که در منطقه‌ی «باب‌الشیخ» بغداد واقع شده که مربوط به مسجد شیخ عبدالقادر گیلانی امام و قطب طریقت صوفیان قادریه است که مریدانش از او با عناوین  "سلطان الأولياء"، و"باز الله الأشهب"، و"تاج العارفين"، و"محيي الدين "و"قطب بغداد" یاد می‌کنند.

فارغ از آن‌که این کتابخانه‌ی معروف، حاوی ۶۸هزار جلد کتاب است، که هزاروهفتصد جلد آنها از نسخه‌های نفیس خطی مربوط به دوره‌های عباسی و عثمانی است.
اما ویژگی منحصر به فرد این کتابخانه این است که به واقعه‌ای از سال ۶۵۶هجری گره خورده است یعنی همان سالی که به قول سعدی ما را وقت خوش بود و ز هجرت ششصد و پنجاه و شش بود و سال یورش مغولان و تاتارها به بغداد بود.
و این قصه مشهور است که مورخان نوشته‌اند مغولان علاوه بر کشتار و غارت شهر به کتابخانه‌ی بغداد دست یافتند و با دست‌درازی به آنها هزاران جلد کتاب را در رودخانه‌های فرات و دجله می‌انداختند.

در آن میان نیز آورده‌اند عده‌ای که شاهد این فاجعه بودند تا جایی که توانستند کوشیدند برخی از آن کتاب‌ها را از حواشی رودخانه‌ها نجات دهند و بازیابی کنند.
از ویژگی‌های کتابخانه القادریه‌ی بغداد یکی این است که شامل تعداد بسیاری از آن دسته کتاب‌هایی است که از رودخانه دجله گرفت شده و مشخص است که آب برخی از صفحات و خطوط آن‌ها را زایل و محو کرده است.
کتاب بالا به اغلبِ احتمال از این جمله است که مردی به نام عبد الله بن محمد در پایین کتاب تاریخ سال ۶۵۶ه را ثبت کرده و  بر پشت آن نوشته است که:
‏"لقد انتشلت هذا الكتاب من نهر دجلة بعد ان رماه التتر لعنهم الله سنة (656) من الهجرة وانا الفقير إلى الله (عبد الله بن محمد بن عبد القادر المكي"
یعنی:
این کتاب را پس از انداختن تاتارها که نفرین خدای بر ایشان باد در سال 656 هجری قمری از رود دجله بیرون آوردم.
و نام خودش را نیز در ذیل آن نگاشته است.

که از جمله نسخه‌‌های نادر خطی این کتابخانه است که از راغب اصفهانی صاحب محاضرات است به نام ((مفردات القرآن)) که تا کنون نیز به لحاظ محتوا مورد ارجاع و اهتمام محققان و نسخه‌شناسان و قرآن‌پژوهان قرار دارد.
و نیز کتاب‌های بسیار دیگری در این کتابخانه که توسط این فرد و اشخاص دیگری با توصیفاتی مشابه از آن ماجرا وجود دارند که موضوع را به لحاظ تاریخی موثق جلوه می‌دهد.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

03 Nov, 18:57


از داستان تاریخی این کتاب ☝️که از نسخه‌های نفیس و خطی است بخوانید 👇
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

03 Nov, 10:44


☝️
👇👇
-: کیستی تو؟

-: وحی‌ام
به سوی پیامبری
که کر است..

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

02 Nov, 19:10


☝️
👇👇
‏می‌خواستم
از خوشحالی پَر بکِشم
اما أندوه
بر بال‌هایم
حتا یک پَر
باقی نگذاشته بود
.

می‌خواستم از شادی بال درآورم وقتی یکی زان میانه رو بدان زن گفت:

«امنحینی خیطا من حذائکی
کی اخیط افواه الشامتین جملة»!

یعنی:
یکی از بندهای کفشت را به من بده تا دهان‌ همه‌ی هرزه‌‌درایان را با آنها بردوزم!

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

01 Nov, 18:52


☝️
👇👇
ماجرای حضور فردى((عبيد))نام
در تمام تحقیقات مرجع و کتاب‌های علمی انگلیسی آمریکایی!؛


کتاب «اجتهادات المترجمین» را تورق می‌کردم به داستان جالبی برخوردم.
نویسنده «د.خالد توفیق» مصری است که در ده دانشگاه عربی و خارجی، استاد مسلّم ترجمه و زبان‌شناسی در گروه انگلیسی و عضو اتحادیه نویسندگان عرب با بیش از ۳۰تألیف مرتبط در حوزه ترجمه است نقل می‌کند که:
یکی از اساتید ارشد روانشناسی دانشگاه آمریکایی قاهره برایش تعریف می‌کرده که یک مقاله‌ی تخصصی را به یکی از مترجمان جوان ارجاع داده و از او خواسته تا آن را از انگلیسی به عربی برگردانده و ترجمه کند.
مترجم جوان وقتی ترجمه‌ی مقاله را به پایان می‌رساند آن را نزد استادش می‌آورد، استاد با اندکی واکاوی در ترجمه متوجه می‌شود ترجمه‌ی او پُر از نام فردی به نام((عبید)) است که تقریباً در هر صفحه چندین بار نام او به میان آمده و نامی سخت پرتکرار در تمامی صفحات است.

استاد که از پرسه‌زدن نام عربی «عبید» در کتاب تحقیقی که توسط یک استاد آمریکایی در روانشناسی اجتماعی نوشته شده، به شدت شگفت‌زده شده، ماجرا را از مترجم جوان مقاله جویا می‌شود.
مترجم جوان نیز با حالتی از اعتراض شروع به توضیح موضوعی با این اهمیت می‌کند که حتا از دید استاد ارجمندش نیز پنهان مانده و‌ می‌گوید: ای والله دکتر این جناب «عبید» احتمالا یک شخص سرآمد و سرشناس عربی است که نه تنها در زمینه‌ی روانشناسی بلکه در تمام تحقیقات و کتاب‌های علمی، این غربی‌ها به طور مکرر به او ارجاع داده‌اند و تقریباً پاورقی و صفحه‌ای نیست که به نام او برنخوریم.
استاد که هنوز چنین نامی در کتاب‌های پژوهشی غربی‌ها به یادش نیامده بود از مترجم جوان تقاضا کرد که نام عبید را در متن اصلی مقاله انگلیسی به او نشان دهد.
مترجم جوان هم که هنوز سرشار از غرور از این نام عربی عبید بود که تمامی آثار غربیان را درنوردیده با انگشت به نام او در صفحه متن انگلیسی اشاره کرد که استاد این است: «ibid» که مخفف لاتین واژه‌ی[ ibidem] است که به معنای «ایضا» عربی یا «همانجا» است که به مرجع سابق‌الذکر اشاره می‌کند؛ یعنی منبع این نقل قول همان است که پیش‌تر به آن اشاره شده است. که در فارسی معمولاً به جایش می‌نویسند همان‌جا یا مدرک سابق و پیشین که در سطور قبل از آن یاد شده است.
و این مترجم جوان که «ibid» برخورده آن را «عبید» پنداشته و ناسیونالیزم عربی‌اش مانع تأمل دقیق او در قضیه شده و پنداشته که یافته است آنچه را که جهان عرب قرن‌ها می‌جویندش!!
آری:
طالب هرچیـــز ای یار رشـــیـد
جز همان چیزی که می جوید ندید
. مثنوی

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

27 Oct, 18:49


☝️
👇👇
معرفی کتاب «سگ‌ در فقه و شریعت»؛
و مرثیه‌ی سید قطب در مرگ سگ‌ خود
:

دوست فقه‌پژوه ما جناب عقیقی موسوی که در هر عرصه‌ای تاخته‌اند غواص معانی بکر بوده‌اند در پژوهش تازه‌ی خود نگاهی انتقادی داشته‌اند به موضوع سگ در فقه سنتی و دیدگاه نجاست این جاندار را به‌طور جدی به چالش کشیده‌اند.
و الحق که خبیر و کارشناس فن خویش‌اند و با بهره از مبانی فقه سنتی،راهکارهای برون‌رفت از انسداد و بن‌بست‌های فقهی را در چندین حوزه پژوهشی به خوبی ارائه داده‌اند.

گرچه موضوع نجاست سگ از دیرباز نیز در تألیفات گذشتگان به دیده‌ی تردید نگریسته شده بود، به عنوان نمونه ابوبکر بن خلف بغدادی ادیب و مورخ متوفی ۳۰۹ه، کتاب
«فضل الكلاب على كثير ممن لبس الثياب» را در همین باب نگاشته است.
به این مناسبت بد نیست سوگ مایه‌ای که سید قطب آن نظریه‌پرداز اسلام سیاسی و ایدئولوگِ تکفیری در مرگ سگش نوشت را در اینجا ترجمه کنم که متن عربی آن را در تصویر بالا گذاشته‌ام:

وقتی «توت» سگ سید قطب درگذشت؛
سید پس از دفن سگ خود سوگنامه‌ای در تمجید او نوشت به این ترتیب که در رسائل وی در شماره ۷۰۷ مجله الرساله به چاپ رسیده است.
اسلام‌شناسی که از فتوای ارعاب و ترور مخالفین خود هیچ ابایی نداشت ببینید چگونه بر مرگ سگ خود «توت»مویه می‌کند و
می‌نویسد:

((خویشتن‌داری می‌کردم و هر آینه خویشتن‌داری!
می‌کوشیدم موضوع را یکسره در غلافی از بی‌تفاوتی بپوشانم.
اما آن‌گه که لاشه‌ی زخمی و خونین تو را بر روی دست می‌بردم تا در اعماق زمینت مدفون سازم، تمام توانم از دست برفت و خویشتن‌داری به‌سان یک پوچی بزرگ در نظرم نموده شد.

سپس آن خطابه‌خوان بی‌بدیل مصر خطاب به سگ خود «توت» می‌‌نویسد:
حالا تو ای «توت» در آن سرای ابدی‌ات که من با دستان لرزانم برایت ساخته‌ام آرمیده‌ای!
اما من چگونه می‌توانم این تصویر از یک واقعیت ناممکن را تاب آورم!؟
دیدگانم دیگر هرگز تو را نخواهند دید و گوش‌هایم دیگر هیچگاه صدایت را نخواهند شنید، چنانکه این پیکر بی‌جانت هیچگاه دیگر حرکت نخواهد کرد...و هیچ چیزی از تو که پیش‌تر بود، دیگر هرگز نخواهد بود. و چه ناممکن و ناممکن است که این چنین واقعیتی هرگز زدوده نخواهد شد.))

متن کامل سید قطب
👇
https://ar.m.wikisource.org/wiki/%D9%85%D8%AC%D9%84%D8%A9_%D8%A7%D9%84%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%84%D8%A9/%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%AF%D8%AF_707/%D9%85%D9%86_%D8%A7%D9%84%D8%A3%D8%B9%D9%85%D8%A7%D9%82

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

27 Oct, 18:48


معرفی☝️ کتاب سگ‌در فقه و شریعت👇

https://t.me/Fekrrak_book/15

و ترجمه مرثیه سید قطب در مرگ سگ‌ خود در زیر
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

26 Oct, 19:11


☝️
👇👇
تفاوت «تسهیل» و «تبسیط» در ترمینولوژی عربی:
یا تحلیل تک‌عاملی از حمله‌ی مغول:


در تحلیل وقایع به طور عام، یک رویکرد ((تسهیل الامور والافکار)) داریم؛ که معادل «predigestion» انگلیسی است؛ و یک رویکرد((تبسیط الامور والافکار)) که معادل انگلیسی«simplification» است.

در حالت نخست قصدِ تحلیل‌گر یا آموزگار و گوینده، تسهیل یا قابل فهم کردن و هضم ‌پذیر ساختن و آسان‌گوار کردن یک ایده برای مخاطب است تا مثلاً موضوعی پیچیده را به زبان ساده برای مخاطب خود توضیح دهد، چنانکه در روند امور آموزشی شاهدیم و گریزی هم از آن نیست.

اما حالت دوم آشکارا تبسیط امور و ساده‌سازی ایده‌هایی است که نیاز به تبیین دارند یعنی گوینده تعمدا دست به ساده‌گردانی و ساده‌سازی مسئله و چالش پیشاروی حوزه‌ی فهم مخاطب می‌زند تا به سود ساده‌گردانی موضوع، پیچیدگی‌های فکت یا رویداد مورد تحلیل را بپوشاند و از صحنه‌ی تحلیل خارج سازد.

به این معنا «تبسیط» یا ساده‌گردانی ایده‌ها و رخدادها یک تحریف آشکار و قشری‌زدگی لفظی علیه متن و محتوا و رویدادهاست. در حالی که «تسهیل» یک ضرورت در فرآیند فهم‌پذیرسازی ایده‌ها است.

با فهم این تفاوت بیایید یک ساده‌سازی از یک فاجعه‌ای هولناک را از زبان شیخ‌الاسلام ابن‌تیمیه‌ی معروف بشنویم که نمونه‌هایش در تحلیل‌های روزگار ما سخت فراوان و روبه گسترش است.
ببینید: در کتاب مجموع فتاوای ابن‌تیمیه٢٤٥/٢ بحث بر سر باورهای مشایخ تصوف امثال ابن‌عربی و ابن‌فارض و خسروشاهی‌ها که می‌رسد ابن‌تیمیه برای رد عقاید آنها متوسل به نقل داستانی می‌شود و می‌گوید که کمال ‌الدین ابن المراغی از ابن دقیق العید فقیه مالکی شافعی مصر که از بزرگان قضات دیوان قوص بود بدو گفته است که:
دلیل غلیه و استیلای مغولان و تاتارها بر سرزمین‌های مشرق دو چیز بود:
یک: پیدایش گرایش‌های فلسفی
و دوم: افول باورهای مذهبی.

و وقتی ابن‌المراغی از او می‌پرسد که در بلاد خود شما بسیاری به «اتحاد وجود» باور دارند که بدتر از مذهب فیلسوفان است، ابن دقیق پاسخ می‌دهد که فساد چنین اعتقادی نزد هر عاقلی آشکار است اما در دیدگاههای فلسفی چیزکی از معقولات نیز آمیخته است که فهم فساد آن به سادگی میسر نیست.

نتیجتاً: عوامل حملات مغولان را چه با این فرمول ابن دقیق ساده‌سازی کنیم و چه با ژانر ادبی مولانا در دیوان شمس که گفته:

تتار اگر چه جهان را خراب کرد به جنگ
خراب گنج تو دارد چرا شود دلتنگ!؟


در هر دو حالت، هر دوی این متفکران از تحلیل آسیب‌شناختی یک فاجعه‌‌ی تمام‌عیار اجتماعی سیاسی، تن زده‌اند و با رویکردی ایدئولوژیک تنها دست به بهره‌برداری تبلیغاتی برای دیدگاه جانبدارانه‌ی خود و باورهای فرقه‌ای و مذهبی خویش زده‌اند.
که این همان تبسیط و ساده‌گردانی مسائل و روی‌گردانی از پیچیدگی‌ چالش‌های آن فاجعه‌ی تاریخی است که فهم بحران را به بحرانی دیگر تبدیل می‌کند.
•• از این منظر ابن‌تیمیه و مولانا به یک اندازه دست به تبسیط و ساده‌سازی فاجعه‌ای بشری زده‌اند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

26 Oct, 19:10


حکایتی تاریخی از این کتاب☝️👇
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

25 Oct, 19:23


امروز فیلم« #کیک_محبوب_من » را دیدم؛

ژرفای فلسفیِ ویژه‌ای نداشت، اما درونمایه‌ی فیلم حول حکایتی می‌گشت که به نقل عطار از جریری: ما جملگی نیز خود در همان مصیبت‌ایم.
اما مرا به یاد پدیده‌ای در شعر عربی انداخت که به ((التلذذ بسماع الكلمة)) معروف است؛
یعنی بسیار اوقات باشد که ما کاری می‌کنیم تنها به هوسِ شنیدن یک کلمه! طمع شنیدن یک تک‌واژه ما را از لذت و ابتهاجی سرشار می‌کند که جان می‌دهیم به هر قیمتی برای شنیدن‌اش.

مثال معروفش بیت معروف مولانا ابونواس است که می‌گوید:
ألا فاسقني خمرا، وقل لي: إنها الخمرُ
یعنی:
باده‌ای نوشانم و گو: کاین است شراب!
یعنی لذت شنیدن «این است شراب» را معادل و‌ هم کفه‌ی خودِ نوشیدن شراب دانسته.

یا شاعر دیگری داریم به نام ابراهیم بن هرمة كناني قرشي كه مخضرم بود يعني هم دولت امویان را درک کرده بود و هم عباسیان را.

این «ابن هرمة» سخت دلبسته‌ی شراب و شوریده‌عقل از مستی‌های بی‌حساب خود بود.
شعری دارد که در آن اعتراف کرده که من سخت می‌نوشم تا فقط از دیگران لذت شنیدن کلمه‌ی ((سکران)) را ببرم؛ در بیت زیر می‌گوید:
أسأل الله سكرة قبل موتي
وصياح الصبيان: يا سكران

گفته:
از خدا مستیِ پیش از مرگ خواهانم همی
وانگهی نعره‌ی طفلانم:که ای مست خراب!


یعنی همه‌ی بدمستی‌اش یک‌طرف، التذاذ از کودکان کوی و بازار که او را سکران و مست خراب لایعقل خطاب می‌کنند برایش نشئه‌ی دیگری دارد.
این«التلذذ بسماع الكلمة» همان:
حال از دهان دوست شنیدن چه خوش بُوَد
یا از دهان آنکه شنید از دهان دوست، است که:
حکایتٓ این فیلم نیز بود که دیو «تنهایی» و فضای هیبت‌انگیزش با آدمی چُنان می‌کند که او را به دامن هر محالی پرتاب می‌کند.
جنون تنهایی چون «جنون الشعراست» که بِلاحد و حدود است؛ جنوني از جنسِ
لَذَّة لِلشَّارِبينَ.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

24 Oct, 19:01


☝️
👇👇
داستان زنان «الغوازی» در فرهنگ مصر:

تیزر فیلمی که در بالا می‌بینید به نام((وداد الغازیه)) و آهنگ معروف عبدالحلیم حافظ به نام((علی حسب وداد)) مربوط به این قشر از زنان مصری است.
ماجرا از این قرار است که مصر در دهه‌های سی و چهل قرن بیستم یک جامعه‌ی فئودالیستی تمام‌عیار بود که سه طبقه بیشتر نداشت؛ طبقه‌ی پاشایان و بیک و أفندی‌های حاکم و دیگری طبقه‌ی کشاورزان و دامدارانی که مزدبگیران آنها و شاهزاده‌های آنها به شمار می‌آمدند.

اما طبقه‌ی دیگری هم در این میان شکل گرفته بود که از کولی‌های غجری و عشایر کوچ کرده به شهرها تشکیل می‌شد بخشی از دختران جوان این کولی‌ها در شهرها به حرفه‌ی رقص و پیشه‌ی رقاصی مشغول بودند که در جشن‌ها و عروسی‌ها و بار و کاباره‌ها می‌رقصیدند و گذران زندگی‌شان از همین مسیر بود. به این کولی‌ها در فرهنگ مصر (( الغوازی)) می‌گفتند؛ از آنجا که پاشایان مصری مصون از پیگرد و مجازات بودند، پای بسیاری از این زیبارویان کولی و «غازی»ها به دربار آنها باز می‌شد و جدای از رقص و آواز و تدارک شادی طبقه‌ی پاشاها و اشراف أفندی بسیاری از آنها در معرض تجاوز و اغتصاب جنسی آنان قرار می‌گرفتند که آسیب‌ و تجاوز آنها دستمایه‌ی داستان‌های عامیانه و ترانه‌های فولکور بسیاری در مصر شده است.
یکی از این ((غوازی)) یک کولی غجری زیبایی بود به نام «وداد الغازیة» که به دربار شاهزاده‌ای به نام «یوسف بیک » راه یافته بود و طبعاً دل شاهزاده را ربوده بود اما «وداد الغازیة» تصمیم گرفته بود دربرابر درخواست‌های جنسی شاهزاده مقاومت کند و فقط رقاص دربار او باشد؛
این مقاومت «وداد» کولی، و خبث و‌ هوسرانی«یوسف بیک» به ماجراهایی منجر شد که حدیث عشق آنها را در شهر و روستاها بر سر زبان‌ها انداخته بود.
جلیل البندری کارگردان مصری که از واقعیت دردناک این طبقه‌ی کولی‌های رقاص و الغوازی خبر داشت با مصطفی محرم فیلمنامه‌نویس،در دهه هشتاد تصمیم گرفتند داستان تراژیک «وداد الغازیه» را به فیلمی سینمایی تبدیل کنند که کنایه‌ای ملی از عدم تسلیم در برابر فزون‌خواهیِ بیک‌ها و بیک‌زاده بود.
در ویدئوی دومی که در بالای این نوشتار پیوست کرده‌ام می‌بینید که مردم در کافه‌ای مشغول بحث و تهمت‌هایی هستند که از وداد الغازیه در دربار بیک یوسف به گوش می‌رسد؛ و آن فرد سیاه‌پوش به حکم فقهی رد کردن رشته نخ از میان زن و مرد زناکار اشاره می‌کند.
این داستان قهرمان دیگری هم داشت یک افسر که به «وداد» کمک می‌کند تا از دربار شاهزاده بگریزد اما خودش به عشق «وداد» مبتلا می‌شود.
فیلم با تیراندازی به افندی و مجروح شدن شدید وداد به پایان می‌رسد که به شورش‌های دهقانان علیه پاشاها منجر می‌شود که از مقدمات آشکار وقوع انقلاب ژوئیه 1952 در مصر است که پایان قطعی اشغال و فئودالیسم و برده داری در مصر بود.
درباره‌ی ویدئو نخست بالا از آهنگ مشهور((علی حسب وداد)) که خواننده محبوب مصر عبدالحلیم حافظ خوانده گرچه همه کلمه‌ی «وداد» را به معنای عشق فهمیده‌اند، اما عبدالحلیم خود در مصاحبه‌ای گفته است این ترانه و واژه‌ی «وداد» در آن اشاره به عشق همان دختر کولی ((وداد الغازیه)) سروده و خوانده شده است. که جوانی از عشق خود به «وداد» را با پدرش در میان می‌گذارد که:
[به اندازه عشق قلبم ای پدر. می‌روم به یار سلامی بگویم ; که عمرم را به پای او تباه کردم ای پدر...]
برای همین این ترانه عبدالحلیم حافظ و عشق وداد الغازیه تا امروز هم به نماد پایداری توده‌های زیر ستم در برابر سلطه و اقتدار و نفوذ و اعتبار مستبدان تبدیل شده است که به اقتضای مقام و رتبه و درجه‌شان خود را محق می‌بینند که به زیردستان خود هر نوع خواسته‌ای را تحمیل کنند.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

24 Oct, 19:01


درباره‌ی داستان تاریخی فیلم ☝️بالا و ربطش به ترانه معروف مصری تحلیلی در زیر نوشته‌ام
👇👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

23 Oct, 19:24


☝️
👇👇
و تأثیر هجو در شعر عرب تا بدان مایه و پایه بود که آورده‌اند:

در شمارِ بدترین هجوهای عرب، شعر ابوالعتاهیه در هجو ابوالولید معن‌بن زائده است كز فصحاء و دلاوران عرب بود کز عازم شدن به نبردی تحاشی جسته بود؛
وانگهی رسم جنگاوران عرب چنان بود که دسته و غلاف شمشیر با جواهرات مرصع‌نشان می‌آراستند.

ابوالعتاهیه خطاب به وی دو بیت بالا را گفته بود که:

«وز آنچه زینتِ شمشیر کرده‌ای
بساز خلخالی•
شمشیر چه کار آیدَت
چو مرد رزم نباشی!»


•[که خلخال، زینتی از زر در پای زنان عرب بود.]

ابوالولید می‌‌گوید:
پس از آن هیچگاه شمشیر بر میان نبستم و فردی در نظرم نیامد مگر گمانم این بود که آن شخص بیت ابوالعتاهیه را در هجو من از بر کرده و در حافظه دارد.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

22 Oct, 19:12


☝️
👇👇
از امجد ناصر شاعر جهانی عرب و روزنامه‌نگار و رمان‌نویس اردنی:

امروز مقاله‌ای خواندم از پرفسور «پیر ژورس»،شاعر،مترجم واستاد ادبیات تطبیقی در دانشگاه نیویورک که از شاعری عرب به نام «امجد ناصر» نوشته شاعر و نویسنده‌ای اردنی که به تصدیق این استاد آمریکایی از برجسته ترین نمادهای شعر مدرن و معاصر عرب بود.

شاعری که مترجم «مواقف النفری» به انگلیسی بود و اشعار همین «پیر ژورس» را به عربی برگردانده بود.
امجد ناصر که در تأسیس «القدس العربی» لندن مشارکت داشت نخستین رمانش را در ۲۴سالگی به نام[مدیح مقهی آخر] یا در «ستایش کافه‌ای دیگر» نوشت.
رمان معروفش[حیث لا تسقط الامطار] یا «آنجا که هیچ بارانی نمی‌بارد» بود که ۲۰۱۱م به انگلیسی ترجمه شد، مترجمش«جاناتان رایت» در مقدمه‌اش، کتاب را این‌گونه توصیف کرد که آرزو داشت خودش نویسنده این رمان به عربی باشد.

شعری دارد به نام ”نشيد وثلاثة أسئلة” یا «سرودی و سه پرسش» که در ۲۰۱۴م به عنوان یکی از پنجاه شعر زیبای عاشقانه در پنجاه سال اخیر انتخاب شد.

رمان دومش "هنا وردة" یا«اینجا گل سرخی است» در ۲۰۱۸ به فهرست بوکر عربی راه یافت و سال بعد جایزه محمود درویش را از آن خود کرد.

این مقدمه کوتاه از زندگی ادبی او را نوشتم که ببینید یک شاعر از شرق‌ سرزمین عربی هم می‌تواند هنوز توجه ادب جهان مدرن را به خود جلب کند.
چون این کانال امکان نشر اشعار بلند او را ندارد گفتم چند شعر کوتاه او را به عنوان نمونه برایتان ترجمه کنم:
۱)عسلٌ ودمٌ على شفتيَّ
من فكرة القبلة

می‌‌گوید:
عسل و‌خونی که بر لبان من است
از بارقه‌ی آن بوسه‌هاست.


۲)من رآكِ
ولم يقُل : آه

یعنی:
که تو را دید و
همی آااه نگفت
؟

۳)أخبرتني شفتاكِ بمقتلة الكرز
وأنفاسُكِ بحصاد الهال
وعيناكِ بالمصير الذي
آلت إليه سُلالة اللوز

یعنی:
لبان تو با من از قتلگاهِ گیلاس‌های گفتند
چندان که نفس‌هایت از برداشت هِل خبر می‌داد
و چشمانت از سرنوشتی
که تبار بادام‌ها بدان منجر می‌شوند.


۴)إنَّهُ ليلي لأبلونَّهُ بالسهر وحيدًا
بين جلبةِ المسافرينَ
وحَيرتي لأفحصنَّ معدنها
في مهاوي القنّب.

و گفت:
این شب من است که به تنهایی
در هیاهوی مسافران
به بی‌خوابی دچارش ساخته‌ام
و این تحیر من که
در مغاک بنگ و شاهدانه‌ها
باید سراغ از نسَب‌اش گیرم.


۵)و في كلِّ صباحٍ
ننهضُ من أحلامنا المُغتالةِ
شعری است که در تصاویر بالا پیوست کرده‌ام ملال هر روزه‌مان را این‌گونه وصف می‌کند که:

هر روز با ترور رؤياهامان از خواب برمی‌خیزیم
و
بر دهان‌هامان اسیدِ شبانه شتک زده است؛

امیالی نقش‌بسته بر لب‌هایی
شکست‌خورده با ته‌مانده‌هایِ مات حرف‌هامان.
با شتاب به کشوی دِِرآورها و رخت آویزهامان هجمه می‌بریم
با تحرکاتی ملال‌آمیز
لباسهای خشک را پرت‌و پلا می‌کنیم
در جستجوی پیراهنی که مناسب امروزمان باشد.


••فرصت گر مجالم دهد از درونمایه‌ی یکی از رمان‌هایش هم خواهم نوشت.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

22 Oct, 19:11


از امجد ناصر شاعر و رمان‌نویس مدرن اردنی: 👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

21 Oct, 19:14


☝️
👇👇
تصاوير منحصربه‌فرد بالا مربوط به کنسرت روز گذشته‌ی «تامر حسنی»خواننده و سلبریتی مصری است که در «باغ انطونيادس» معروف‌ترین تالار در قصر ٥٠هكتارى پاشایان اسکندریه مصر برگزار شد، که تا الان واکنش‌های منفی بسیاری از تندروهای مصری و اخوانی‌های عرب را برانگیخته است.
اما واقعیت جامعه‌شناختی مردم مصر به شعارهای سیاسی حداقل این بوده که رکورد حضوری ۱۵۰هزارنفری را در کنسرت خواننده محبوب‌شان رقم زده‌اند که تقریبا با وضعیت وخیم اقتصادی و تورم افسارگسیخته این کشور و قیمت بلیط‌هایی که تا ۹۰۰جنیه مصری معادل یک‌میلیون تومان ایرانی است،آن هم در کشوری که حقوق پایه آن ۶هزار جنیه بیشتر نیست، حکایت از واقعیت و واکنش شهروندان مصر به حوادث و حواشی خاورمیانه را به ثبت می‌رساند که تحلیل دقیقی را طلب می‌کند.
«تامر»خواننده‌ای است با جوایزی جهانی که محبوبیت‌ش بین عرب‌ها تنها با سلبریتی‌های فوتبال قابل مقایسه است و جزو ده ستاره موزیسین تأثیرگذار رپ و پاپ درجهان عرب به شمار می‌رود.
به محضی که پا بر صحنه گذاشت فریاد و نعره‌ی
منحبك تامر” [تامر دوستت داریم] از سوی هواداران در فضای کاخ انطونيادس مشتعل شد. هوادارانی که نه تنها از استان‌های مختلف مصر آمده بودند بلکه فرودگاه مصر در هفته گذشته شاهد تعداد پروازهای بسیاری از نقاط مختلف جهان عرب را برای حضور در کنسرت تامر ثبت کرده بود.
کنسرتی که با حواشی بسیارش از جمله غش کردن هواداران و درگیری با نیروهای امنیتی سه‌ساعت به درازا انجامید.
وقتی تامر با آهنگ قدیمی و پرطرفدار خود “عيش بشوقك” آغاز کرد تمام جمعیت حاضر به یک گروه کورالِ عظیم تبدیل شد که ستاره‌ی نسل خویش را همراهی می‌کردند.
تامر اما جدیدترین آهنگ خود به نام "إنتي صعبة" را هم كه در يوتيوب از ١٠٠مليون بازديد عبور کرده است از هوادارانش دریغ نکرد و با قدرت برایشان اجرا کرد.

"إنتي صعبة" ترانه‌ای که شاید پیامش سخت‌یابی و دیریابی عشق در جهان امروز است؛ هرچند نباید انتظار فلسفی و بغرنجی از متن ترانه‌های فولکور داشت که ندارند اما عزیز الشافعی نویسنده شعر این ترانه، واژگانی سنجیده نیز در شعر آن تعبیه کرده وقتی تامر می‌خواند:
انتي صعبه في حضنك الغرام:
در آغوش تو عشق دشوار است
حبك احتلال انساكي شئ محال عايز اعيش واموت اسير حلاوتك
یعنی: عشق تو احتلال و اشغالگرانه است که فراموشیت را به امری محال تبدیل می‌کند در منی که نیازمندم تا در اسارت زیبایی تو زندگی کنم و بمیرم.

کلمه‌ی احتلال واژه‌ای که با اشغالگری رژیم صهیونسیتی گره خورده، در متن ترانه‌ای محلی در وضعیت فعلی خاورمیانه در شهری که چندین کیلومتر بیشتر با شمال غزه فاصله ندارد، بی‌چیزی نیست وقتی با ترجیع‌بند مکرر «إنتي صعبة» مدام سمکوبه‌های موسیقی پاپ را در هاون ذهنت به کوبش درمی‌آورد، یا بندِ:
نار في قلبي نار بعدك انتحار...!
در بین حق انکارناپذیری که می‌توان برای هر شهروندی برای رفتن به یک کنسرت همانند بازی فوتبال در نظر گرفت؛ اما یادآوری آن جمله‌ی مشهور عمر مختار که زمان اعدامش گفته بود:
«انما عليكم مقاتلة اجيال التي تاتي بعدنا»
اشاره عمر مختار، در خصوص نسل حاضر، گزاره‌ای سخت اندیشناک است که این نسل تا چه میزان نسل مبارزه و مقاومت است و پایداری بر آرمان‌هایی که به ثبات و بهروزی زندگی این‌جهانی‌اش هم منجر نشده است.
ویژستگی و شاخص‌های چنین نسلی است که پیش از هر امر دیگری، باید سوژه و ابژه‌ی مطالعه قرار گیرد.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

21 Oct, 19:14


از☝️ کنسرت دیشب «تامر حسني» بازیگر خواننده و سلبریتی مصری..👇
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

20 Oct, 19:12


☝️
👇👇
از شعر معاصر عمان:

«زاهر الغافري
» شاعر عماني كه هفته‌ پیش درگذشت.

متولد ۱۹۵۶م بود و عاشق سفر، انگار توفانی روح سبکبار او را به شهرهای نادیده‌اش می‌راند؛ پس از دوران کودکی‌اش که در عمان و مسقط گذشت ده سال در بغداد زیست و شعر مدرن و پایه‌گذاران شعر نوی عرب را در این شهر کشف کرد تا شعرش را به اوجی ارتقاء دهد که شاعر را از زیر بار خوانش‌هایش رها می‌کند؛ همان‌جا فهمش از خوانش‌پریشی شعر پا گرفت و می‌گفت میان این همه شهر که دیده‌ام همه‌ شهر بودند اما بغداد، شعر! چرا که روح سرکش و متمردانه‌اش را با ریتمی بلند در جان شاعر می‌آمیخت.
اما او طنجه و پاریس و نیویورک و لندن و مالمو و سوئد و مونپلیه را هم دیده بود و در این نظم شاعرانه‌ی جهان، هیچ کجا ریتم بغداد را از جانش فرونشُسته بود.

او در رباط در دانشگاه محمد خامس فلسفه خوانده بود فلسفه‌ای که تخیل شاعرانه را با آن واقع‌گرایی‌ که محصول سفرهای او بود درآمیخته بود برای همین وقتی پزشکان از مرگ نزدیکش خبر دادند چنان با تو از لذت مرگ سخن می‌گفت که جانت سرشار از زندگی می‌شد؛ با همان هشدار پزشکی نیز باز سراسیمه پا در رکاب مرگ، سفرهای بیشتری را آزمود تا لحظه‌ای فرصت جشن زندگی را از کف نهلیده باشد.

همین ایام شعری گفت با عنوان “لقد تركت الموت ورائي” حتی یخفف عن قلقی یعنی: چنان مرگ را پشت سر گذاشته‌ام که دیگر هیچم از مرگ اضطرابی نمی‌انگیزد.
در یکی دیگر از شعرهایش گفته بود:
“هل كان ينبغي أن تمضي/ كل تلك السنوات/ كي أكتشف أنني صيحة عائدة من الموت/ من عزلة أخف من ريشة طائر”
یعنی:
«آیا باید این همه سال می‌گذشت تا دریابم فریادی هستم که از مرگ برمی‌گشتم؛از انزوایی سبک‌تر از پر پرنده؟».
مرگ و زندگی برای او چنان برابر بودند که حاضر بود شما را با شعرش به جشن‌های مرموز هریک از آنها سفر و فراری دهد.
الغافری بین لذت زندگی و لذت شعر دست به انتخاب نمی‌زد عمرش را به عمقی استثنایی میان آنها تقسیم کرده بود، گرچه که شعر به اندوهی ژرف نیاز دارد اما الغافری در پنهان کردن آن در کنار نمایش لذت‌های زیستن سخت مهارت داشت.
۱۲دفتر شعر داشت و حاصل عمرش را در سطرهایی این چنین خلاصه می‌کرد:
أنا الكائن/ ذو الأخطاء الكثيرة/ لم أعرف اللعبة قط/ على الأرجح تنقصني المهارة لأدخل في قلب العالم/ تحت راية الصيارفة”.
یعنی که:
من موجودی با اشتباهات بسیارم که هرگز بازی زندگی را نیاموختم، چرا که احتمالا زیر بیرق صرافی‌ها مهارت آن را نداشتم تا به قلب دنیا وارد شوم.
برای همین مثل همه‌ی شاعران در حواشی سکوت و انزوای خاموش جهان زیست و چون شمعی آرام خاموشی گزید.
به وزن همه‌ی پوچی‌های این جهانی که پرچمداران و طلایه‌دارانش صاحبان کارتل‌های زر و ثروت و قدرت‌اند.

به گفته‌ی خودش شاعر واقعی [العابر بلاکلمة] است:
درگذشتن بی حتا یکی واژه.!

کاین نان و آب چرخ چو سیل است بی‌وفا
من ماهی‌ام نهنگم و عُمّانم آرزوست.

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

20 Oct, 19:12


از شعر عمان و شاعری که خاموش شد
👇👇👇

ترجمه ادب و فرهنگ عربی مسعود باب الحوائجی

19 Oct, 19:15


☝️
👇👇
ماجرای شِبهِ حدیث:
«الفتنة نائمة لعن الله من أيقظها
»

واقعیت این است که این جمله که به عنوان روایت از پیامبر در چندین منبع حدیثی آمده قطعا حدیث نیست.
عجیب‌تر اینکه صاحب «کشف‌الخفاء» هلال محمد العیسی که اصلا کتاب را بدین منظور تألیف کرده تا به قول خودش[فیما جاء في ذم النساء] باشد يعني رواياتي را گردآوری کند که در مذمت زنان وارد شده، مقصود از فتنه در این عبارت را زنان دانسته، نیز در «امالی» رافعی و «جامع» سیوطی نیز دقیقاً همین متن آورده شده هرچند سیوطی به ضعیف بودن آن اشاره می‌کند.
معنای آن روشن است:
یعنی:
«خداوند نفرین کرده کسی که فتنه‌ی خوابیده را بیدار کند»

فارغ از ضعف سند و وجود مجاهیل و مجاریح در سلسله‌ی آن، خوب است بدانید این عبارت از قصه‌ای اقتباس شده که مربوط و منسوب به داستانی در عصر جاهلی یا پیشااسلامی است بدین ترتیب که:

اخطب پسر عوف به گوشش رسید که دختری از قبیله‌ی «ارمکیان» را ((فتنه)) می‌خوانند و این تعبیر در بین عرب، ایماء و اشارتی به زیبایی دوشیزگان بود مانند «شهرآشوب» در زبان ما.
اخطب چنین پنداشت کان دخترک باید سخت زیبا باشد که چنین نامی[=فتنه] بر وی نهاده‌اند، نادیده او را خواستگاری کرد و به حباله‌ی ازدواج خویش درآورد.
اما در نخستین مواجهه‌اش با او در شب زفاف، چندان او را کریه و بدمنظر یافت و از زشتی چهره‌اش آزرده شد، که در کمین نشست تا دختر به خواب رود، و با خواب رفتن آن نکره‌ی زشت‌روی، بی‌درنگ وسایل خود را جمع کرد و به ترکِ خانه مبادرت کرد که ناگاه در هنگامِ برون‌شد، مادر دختر، پیشاروی او ظاهر شد و پرسید که:
به کجا چنین شتابان پسرم که تک‌شبی هم از وصلتت با دخترم«فتنه» نگذشته است؟
تازه داماد پشیمان، مادرزنش را پاسخ گفت که:
به دیار کوفه رهسپارم.
مادر پرسید: پس با دخترم فتنه چه خواهی کرد؟
أخطب گفت:
[«فتنه»خُسبیده است نفرین خدای بر هر که او را بیدار سازد.]

•• حالا توجه کنید که دم خروس این داستانِ منسوب به عصر جاهلی در واژه‌ی ((کوفه)) تعبیه شده است، زیرا کوفه شهری است که در زمان خلیفه‌ی دوم بنا شده و در هیچ شعر و اثر جاهلی نامی از کوفه نیست و نیامده و این بدین معناست که این داستانک هم برساختی پسااسلامی است.

و این یعنی طایفه‌ی قصاصان و داستان‌پردازان با پرداختن این جنس از داستانک‌ها دست‌اندرکار سرگرمی عوام می‌شدند و اندک اندک شاه‌بیت و زبانزد این حکایات خیالی، به شکل حدیث و روایت درمی‌آمد و سلسله و اسنادی موهوم و جعلی هم پیدا می‌کرد.
حتا در هیچ داستانی دیگری هم از قصص جاهلی به نام اخطب بن عوف برنمی‌خورید. انگار که چنین نامی فقط برای این داستان ساخته و پرداخته شده است.

اما چیزی مشابه این عبارت از عبدالله بن عمر نقل شده که گفته:
((الفتنة راتعة في بلاد الله تطأ في خطامها لا يحل لأحد أن يوقظها ويل لمن أخذ بخطامه))
كه ماجرای دیگری دارد و وقتی دیگر می‌طلبد.