رو به درون @towardinside Channel on Telegram

رو به درون

@towardinside


@towardinside

رو به درون (Persian)

رو به درون یک کانال تلگرامی است که به شما کمک می‌کند در زندگی عمیق‌تر و آگاهانه‌تری زندگی کنید. اگر به دنبال راه‌های بدست آوردن آرامش و تعادل در زندگی خود هستید، این کانال مکانی عالی برای شماست. توسط مطالب و محتواهای آموزشی که در این کانال به اشتراک گذاشته می‌شوند، می‌توانید به رشد شخصی خود کمک کنید و از زندگی بهتری لذت ببرید. اگر علاقه‌مند به مسائل روحانی، ذهنی و توسعه فردی هستید، این کانال را از دست ندهید. با پیوستن به این کانال، شاهد مقالات، ویدیوها و موارد دیگری خواهید بود که شما را به سوی درونی‌ترین خود هدایت می‌کند. بنابراین، اگر می‌خواهید بهترین نسخه خود را پیدا کنید و زندگی مطلوب خود را ایجاد کنید، این کانال را دنبال کنید.

رو به درون

31 Jan, 13:18


مالکیت خصوصی اشکالی ندارد رفیق، به‌شرطی که ما را هم شریک کنی!

زندانی لاس‌لوماس
کارلوس فوئنتس






@towardinside

رو به درون

31 Jan, 10:07


عقل همیشه چیزی نیست جز هوس خطرناکی که گاهی به خیر می‌کشد و گاهی به شر.

ژاک قضا و قدری و اربابش
دنی دیدرو







@towardinside

رو به درون

31 Jan, 07:29


هر گونه دعوت با عنوان «بازگشت به خویشتن»،
در واقع ترغیب به انحراف است.
بازگشت به خویشتن، رجوع به هپروت و توهّم است.

تنها بازگشتی که می‌توان در توصیه آورد، بازگشت به اطاعت از استاد/ استادکار است.
آدمی‌زاد، هر چه در درون خود بیشتر تأمل کند، بیشتر به عمق فرو برود، به هلاکت نزدیک‌تر می‌شود.

این را اگر برای خودتان به کار بردید و زندگی سراسر پوچ و تهی را تجربه کردید، امّا در مورد کودکان خود، اصلاح کنید. آن‌ها هم به سرنوشت تاریک دچار نشوند.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

31 Jan, 03:14


https://philosophyinthetoilet.com/zizek-ukraine-a-metaphysical-struggle-for-survival/

نویسنده: اسلاوی ژیژک








@towardinside

رو به درون

31 Jan, 03:12


چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست

زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست

حافظ






@towardinside

رو به درون

30 Jan, 16:40


تابوتِ مادربزرگ والما، وقتی در سن نود و چهار سالگی به خاک سپرده شد، صرفاً یک موجود زنده که تا همین دیروز نفس می‌کشید، از زمین کم نشد.

یک نگاه به جهان، یک سلسله خاطرات، انبوهی رنج روحی و روانی، و بسیار درد بی‌درمانِ جسمی، آسوده و کوتاه شد.

اندوه‌ها که روی هم تلنبار شوند، عارضه و کسالت و ناتندرستی در اندام‌ها که بی‌قاعده بر هم انباشته شوند، دیگر خود آدم هم می‌فهمد که باید از این پس، زندگی را بی‌نهایت زیبا دید تا وقت موعود.

مادربزرگ والما، کتاب نخواند.
اخبار را مثل شوهرش مِلکِر، دنبال نکرد؛
امّا از وقتی پا به سن گذاشته بود، دیگر با زمین و ساکنان آن رفیق شده بود. آگاه به قوانین هستی، به نوعی همزیستی روی آورد که تا آخر عمر آن را رعایت کرد.

با همسایگان، دسته‌گل‌ها را پَرپَر کردیم روی تابوت مادربزرگ والما، و گورکن، بنا کرد به خاک ریختن روی آن.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside

رو به درون

30 Jan, 14:52


روسو در «خیال‌پروری‌ها»:

«شگفتا! چگونه نسبت به کسان همچنان همان عواطف پیشین را توانم داشت، در حالی که در وجود آنان خلاف آن‌چه این عواطف را پدید می آورد سراغ می‌گیرم.» (صفحه‌ی۱۴۰)








@towardinside

رو به درون

30 Jan, 08:59


مدیرعامل تلگرام: موفقیت دیپ‌سیک ناشی از سیستم آموزشی بی‌نظیر چین است

پاول دورف، با انتشار پستی در کانال تلگرامی‌اش به موفقیت هوش مصنوعی چینی دیپ‌سیک اشاره کرده و گفته این موفقیت یک‌شبه به‌دست نیامده است. دانش‌آموزان چینی مدت‌هاست در المپیاد‌های ریاضی و برنامه‌نویسی دانش‌آموزان دیگر کشورها را شکست می‌دهند.

مدیرعامل تلگرام می‌گوید در زمینه پرورش افرادی با عملکرد خیره‌کننده در ریاضیات و علوم، دوره متوسطه چین نسبت به غرب برتری دارد. سیستم آموزشی چین رقابت شدیدی میان دانش‌آموزان ایجاد می‌کند؛ مدلی که با الهام از شوروی ایجاد شده است. این درحالی است که اکثر مدارس غربی از رقابت جلوگیری می‌کنند و همچنین اعلام عمومی نمرات را ممنوع کرده‌اند تااز آنها در برابر تمسخر یا فشار محافظت کنند. اما این رویکرد باعث بی‌انگیزگی دانش‌آموزان می‌شود و هم بازنده‌ها و هم برنده‌ها را از بین می‌برد.
اگرچه قهرمان‌دانستن تمام دانش‌آموزان بدون توجه به عملکردشان می‌تواند رفتاری مهربانانه باشد، اما این توهم سریعاً بعد از دوران مدرسه از هم می‌پاشد. علاوه‌براین، دانش‌آموزان جاه‌طلب با رویکرد مدارس غرب، مدرسه برایشان بی‌معنی می‌شود.
🔗 @Digiato (https://x.com/i/status/1884626302621344010?mx=2)





@towardinside

رو به درون

30 Jan, 08:44


خاطره و حافظه بیش‌تر بر ذهنیات ما استوارست تا بر اساس حقایق.

امیدهای جاودان بهاری
استفن کینگ









@towardinside

رو به درون

30 Jan, 06:39


استفاده از تعابیری در محاوره، مثل «دهاتی»، «پشت‌کوهی»، «حمال»، «رعیت»، و «عمله» در ادبیات ممتازان و استادان فقید، به وفور مشاهده می‌شد. همین چهل پنجاه سال پیش.

یا این که امروز، این واژگان، «تحقیرآمیز» شمرده می‌شوند، اما در زمانی، به نحوی، «ضرورت» به حساب می‌آمدند.
حتی شکل برخورد با مشاغلی پایین‌دست، این طور نبود که مثل حالا مورد تأیید قرار بگیرند.

اما دوباره باید یادآوری کرد که این گفتار و رفتار، دقیقاً از بزرگانی صادر می‌شد که هنوز و همچنان، منبع و مرجع آموزش و تربیت‌اند.

پرسش مهم:
اگر چنین ادبیاتی در کلام بزرگان ما وجود داشته، و در زمانه‌ی ایشان هم از این بابت، مشکلی نبوده، چرا امروز قابل تحمل نیست؟

آیا «اخلاق» وابسته به سانتیمانتالیسم، تغییر جهت داده و می‌خواهد در قامت جدیدی، خود را در ذهن‌ها جایگزین کند؟

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

30 Jan, 03:37


https://tarjomaan.com/%d8%a8%d8%b2%d8%b1%da%af%d8%b3%d8%a7%d9%84%d8%a7%d9%86-%d9%87%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a8%da%86%d9%87%d9%87%d8%a7%db%8c-%d8%ba%d9%88%d9%84%d9%be%db%8c%da%a9%d8%b1%d9%86%d8%af/

بزرگ‌سالان همان بچه‌های غول‌پیکرند
آیا بزرگ‌سالی چیزی جز مدیریت بهتر حس‌های کودکی است؟

جاشوا راتمن
دبیر بخش اندیشۀ نیویورکر

کودکی و بزرگ‌سالی دو روی یک سکه‌اند و آنچه بلوغ می‌نامیم نسخه‌ای پیچیده‌تر از کودکانه‌های ماست. نیاز به امنیت، شادی، استقلال، و حتی ترس‌ها، هیچ‌وقت از میان نمی‌روند، بلکه تنها ظاهرشان تغییر می‌کند. شناختِ خود به معنای فهمیدن این است که درون ما هنوز لایه‌هایی از کودکی زنده مانده‌اند. فهمِ این «کودک درون» کمک می‌کند نه‌تنها خودِ بزرگ‌سالمان را بهتر بشناسیم، بلکه رفتارهای دیگران نیز بیشتر درک کنیم.





@towardinside

رو به درون

30 Jan, 03:34


ز سِرِّ غیب کس آگاه نیست، قصّه مخوان
کدام مَحرمِ دل ره در این حرم دارد؟

دلم که لافِ تَجَرُّد زدی، کنون صد شغل
به بویِ زلفِ تو با بادِ صبحدم دارد

حافظ







@towardinside

رو به درون

29 Jan, 17:38


بین گربه‌ها، گربه‌ی آوازه‌خوانی بود که ساز دست می‌گرفت و در میدان شهر، ساز می‌زد.

گربه‌ها خو گرفته بودند به صدای او، و هر شب قبل از خواب ابتدا مدتی می‌نشستند و به صدای آواز و ساز او گوش می‌دادند. این ماجرا سال‌های سال ادامه پیدا کرد.

گربه‌های این سرزمین معمولاً تا پانزده سالگی زنده می‌ماندند و بعد می‌مردند. اما این گربه‌ی آوازه‌خوان، همین طور زنده ماند. به سی سالگی رسید. به چهل و پنج سالگی رسید. و یک روز، به شصت سالگی.
هیچ‌کس اما متوجه این موضوع نبود. عادت به شنیدنِ صدای او، اجازه نمی‌داد کسی به این طول عمر فکر کند.

یک روز اما، کنجکاوی خاصی برای یکی از شهروندان پیش آمد. البته این موضوع را با کسی در میان نگذاشت. اما خودش شروع کرد به بررسی و جستجو که چرا گربه‌ی آوازه‌خوان نمی‌میرد!

پس از مدتی متوجه شد که یک آزمایشگاه سرّی، سلول‌های او را در کالبد جدیدی کِشت می‌کند و هر بار نسخه‌ی جدیدی، دقیقاً مشابه با نسخه‌ی قبلی ساخته می‌شود. شهروند مورد نظر، به محض فهمیدن این ماجرا، به طرز عجیبی کشته شد.
گربه‌ی آوازه‌خوان امّا، همچنان به کار خود ادامه داد.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside

رو به درون

29 Jan, 16:14


🎙 قسمت چهاردهم:

آموزۀ عصمت تا پیش از ظهور اسلام

📳 لینک کست‌باکس قسمت چهاردهم

🔗 ‌لینک دانلود قسمت چهاردهم

🗳 حمایت از عدم

📘 خلاصه:

عهد عتیق روایتگر داستان‌های زیادی دربارۀ گناهان انبیاست. تا پیش از ظهور اسلام، چندین نوع واکنش به این داستان‌ها اتفاق افتاد. عده‌ای همین داستان‌ها را دلیل تحریف کتاب مقدس دانستند. عده‌ای سعی کردند این داستان‌ها را طوری تفسیر کنند که خطای پیامبران به حداقل ممکن برسد. گروهی از عصمت انبیا دفاع کردند و در آخر گروهی بودند که تاکید می‌کردند این داستان‌ها حاوی پیام اخلاقی بسیار مهمی برای ماست؛ این که به هیچ انسانی نمی‌توان امید بست، هر چقدر هم به خدا نزدیک باشد. پس در هر شرایطی تنها به خدا باید پناه برد. اما آن طرف‌تر و در سنت فکری یونان، اندیشمندانی حضور داشتند که باقدرت از امکان حیات بدون نقص اخلاقی دفاع می‌کردند.

t.me/adam_podcast

رو به درون

29 Jan, 09:46


آیا می توانم این پرتگاه عمیق را
که ماه هاست در مقابل آن ایستاده ام
به کشتزاری از گل ها مبدل کنم؟

آهمت اِرهان / Ahmet Erhan





@towardinside

رو به درون

29 Jan, 07:51


توهّمِ رسیدنِ اتفاقی به خوشبختی،
توسط رمان‌ها در مغزها رایج شد.

کار به جایی رسیده که امروز هیچ‌کس هیچ کاری را درست انجام نمی‌دهد، هیچ زحمتی نمی‌کشد، در آرزوی وضعیتی «استثنائی»، که ناگهان خوشبخت شود!

رمان‌ها را نباید انسان‌هایی هپروتی با گره‌های روانیِ این‌چنین بزرگی می‌نوشتند و توهّم منتشر کردند.
الگوی هولناکی در ذهن‌ها جاری ساختند.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

29 Jan, 02:02


https://philosophyinthetoilet.com/zizek-left/

چپ باید از صفر شروع کند
اسلاوی ژیژک






@towardinside

رو به درون

29 Jan, 01:49


نبود چنگ و رَباب و نَبید و عود، که بود
گِلِ وجودِ من آغشتهٔ گلاب و نَبید

بیا که با تو بگویم غمِ ملالتِ دل
چرا که بی تو ندارم مَجالِ گفت و شَنید

حافظ







@towardinside

رو به درون

28 Jan, 18:20


خاله‌موشه، می‌خواست مهاجرت کند.
خسته شده بود از زندگی در کوهستان. تماس گرفت با شش خانم‌موش دیگر که قبلاً مهاجرت کرده بودند. همگی گفتند:
پاشو بیا!

آقای جیرجیرک، در همسایگی خاله‌موشه زندگی می‌کرد. صدای مکالمات تلفنی او را با موش‌های مهاجر شنیده بود. رفت توی آشپزخانه. یک قابلمه آش پخت. کاسه‌ای پر کرد و برد پیش خاله‌موشه.

درِ خانه همیشه برای آقای جیرجیرک باز بود. از او استقبال شد. خاله‌موشه آش را گذاشت روی میز و با حمله‌ای تمامش را سرکشید. نشستند به صحبت. آقای جیرجیرک گفت: «گویا قرار است مهاجرت کنی. باید به تو بگویم که قبل از انجام این کار، شرایط زندگی را در سرزمین خودت و سرزمین مقصد مقایسه کن. البته احمقانه‌ترین کار این است که از مهاجران بپرسی!
تو باید پنج تن از شهروندان اصلی آن سرزمین را پیدا کنی، هم‌سطح و هم‌تراز محله‌ی خودت در این جا، و از آن‌ها بپرسی.
مهاجر، مجبور است که بدون وقفه، زیرلب به خودش امید تزریق کند برای جلوگیری از فروپاشی روانش. همان اراجیف را هم به زبان خواهد آورد برای تو! حتی اگر معتمد و معقول باشد!»

خاله‌موشه اما، گوشش به این حرف‌ها بدهکار نبود. نگاه کرد در چشمان آقای جیرجیرک. پرسید:
باز هم از این آش خوشمزه داری؟!
آقا جیرجیرک گفت:
یک کاسه‌ی دیگر هست که قرار است خودم امشب بخورم.
و بلند شد و رفت...

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

28 Jan, 15:58


مطالعه، مساوی است با فکر کردن با سر دیگران به جای سر خود!

شوپنهاور







@towardinside

رو به درون

28 Jan, 11:54


«و دلی هست که آرزو می‌کند از هرچه بگسلد.»

هُلدرلین






@towardinside

رو به درون

28 Jan, 08:27


از دیدگاه تحلیل روان، «نمایش»ی که یک دختر/ پسر جوان، قبل از انتخاب توسط جنس مخالف روی صحنه می‌برد،
زمین تا آسمان با وضع معمول او متفاوت خواهد بود.

پس از وصل و یا ناامیدی، این نمایش به شدت ضعف پیدا می‌کند. پس از آن، تصویر فرشته‌گونه، معطر، آراسته، پیراسته، ناگهان تبدیل می‌شود به کالبدی زمینی.

غالباً این تناسبِ حداکثری، تکرار نخواهد شد. و جالب آن که ممکن است در صورت وصل، همسر او از این تصویر جذاب دست نکشد، و همواره احساس سرخوردگی کند.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

28 Jan, 02:04


https://philosophyinthetoilet.com/zizek-fundamentalist-perverts/

منحرف‌های بنیادگرا

نویسنده: اسلاوی ژیژک
مترجم: حسین متقی


تفسیرِ رایج از جنگِ روسیه و اوکراین این است که «جنگِ فرهنگ‌ها» است، درگیری‌ای میانِ لیبرالیسمِ غربی و اقتدارگراییِ سنتیِ روسیه. اما این دیدگاه به‌شدت گمراه‌کننده است. ولادیمیر پوتین به‌هیچ‌وجه یک سنت‌گرا نیست، بلکه صرفاً آخرین فرد است در سلسله‌ای از مدرنیزه‌کنندگانِ قاتلی که از ایوانِ مخوف و پترِ کبیر تا کاترینِ کبیر و استالین امتداد دارد.



@towardinside

رو به درون

28 Jan, 01:59


ماه‌رویا! روی خوب از من متاب
بی‌خطا کشتن چه می‌بینی صواب

دوش در خوابم در آغوش آمدی
وین نپندارم که بینم جز به خواب

از درون سوزناک و چشمِ تر
نیمه‌ای در آتشم، نیمی در آب

سعدی






@towardinside

رو به درون

27 Jan, 17:11


آقای پودِن، کار خاصی نداشت.
سه واحد آپارتمان از پدرش ارث برد و اجاره‌خوری می‌کرد.

مشغولیت و سرگرمی روزانه‌ی او ایستادن سر چهارراه‌‌های شلوغی بود، با گره‌های ترافیکی سنگین. می‌توانست ساعت‌ها تماشا کند و لذت ببرد از این که چطور این معضل به سرانجام می‌رسد.

چگونگی حل مسأله، تمام علاقه‌مندی آقای پودن بود. ببیند که چطور گرهی درست می‌شود، و چطور فکرهایشان را روی هم می‌گذارند و این گره را باز می‌کنند.

یک روز ایستاده بود در پیاده‌رُوی خیابان کم عرضِ گِرونا. شش دستگاه اتوبوس دولتی آمدند کارمندانی را پیاده کردند جلوی پژوهشگاه وزارت علوم؛ امّا موقع دور زدن، گره خوردند توی هم!
دو راننده‌ی اتوبوس، دنده عقب وارد یک کوچه شدند برای سر و ته کردن اتوبوس، امّا خیلی اتفاقی راه بقیه را بستند.

آقای پودن، نیم ساعت صحنه را تماشا کرد.
اعصابش حسابی از تصمیم راننده‌ها خرد شد. وقتی عقب و جلو رفتنِ بی‌حاصلِ اتوبوس‌ها را دید، امیدش به بازشدنِ گره ترافیکی به کلی از دست رفت.
قلبش ایستاد.
افتاد تهِ جوی آب.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

27 Jan, 16:19


ولادیمیر: خب؟چیکار کنیم؟
استراگون: بیا کاری نکنیم. مطمئن تره!

در انتظار گودو
ساموئل بکت







@towardinside

رو به درون

27 Jan, 16:18


هر چقدر هم که مردی احمق باشد، باز حساب کتاب سرش می‌شود.

آدمکش کور
مارگارت اتوود









@towardinside

رو به درون

27 Jan, 09:34


میل عوام به مطالعه، صرفاً نوعی مازوخیسم بی‌هدف است.
خودشان را مشتاق به خواندن کتاب و مقاله نشان می‌دهند که چه؟
نمایشی که او را کنجکاو نشان دهد؟!

عامّه‌ی جزئی‌نگر، ده هزار کتاب هم بخوانند، به «شناخت» خاصی نمی‌رسند. این پراکنده جمع‌کردنِ عبارات، تا به حال چه سودی برای آن‌ها داشته؟ عقلاً و منطقاً جز حماقت نبوده است.

هر روز از توان «شناخت» کم شده است. عامّه باید از مطالعه کم کنند و به اطاعت بپردازند.
در مسیر اطاعت از استاد/استادکار چیزی مگر بیاموزند، در سِیر مطالعاتی‌شان که هر روز دارند خرفت‌تر و متوهّم‌تر می‌شوند.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

27 Jan, 04:32


https://tarjomaan.com/%d8%af%d8%a7%d9%86%d8%b4%d9%85%d9%86%d8%af%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a2%db%8c%d9%86%d8%af%db%80-%d8%a2%d8%b4%d9%81%d8%aa%db%80-%d9%85%d8%a7-%d8%b1%d8%a7-%d9%be%db%8c%d8%b4%d8%a8%db%8c%d9%86/

دانشمندی که آیندۀ آشفتۀ ما را پیش‌بینی می‌کند
هرگز قدرت پیش‌بینی‌های خوب را دست‌کم نگیرید

جِی دوین فارمر
استاد اقتصاد پیچیدگی

در سال ۱۹۷۶، جِی دوین فارمر وارد کازینویی شد و دست به سرقت زد. هیچ‌کس متوجه کار او نشد: در نظر دیگران او جوان لاغراندام ۲۴ساله‌ای بود که صرفاً مشغول بازی رولت است. کازینوها به‌دقت تقلب را زیر نظر دارند، اما فارمر راهی پیدا کرده بود تا شانس را شکست دهد. هدف فارمر پول درآوردن نبود. او در پی اثبات چیزی بود که امروزه بیش از همیشه اهمیت پیدا کرده است: اینکه دنیا قابل‌پیش‌بینی‌تر از چیزی است که تصور می‌کنیم و فرضیات بنیادی اقتصاد مدرن اشتبا‌ه‌اند. فارمر حالا استاد دانشگاه آکسفورد است و در زمینۀ سیستم‌های پیچیده فعالیت می‌کند. او در این گفت‌وگو دربارۀ بازار سهام، ارادۀ آزاد و تفکرات سیاسیِ اشتباه صحبت می‌کند.




@towardinside

رو به درون

27 Jan, 04:30


بینم به شه واصل شده می از خودی فاصل شده
وز شاه جان حاصل شده جان‌ها در و دیوار را

باشد که آن شاهِ حرون زان لطفِ از حدها برون
منسوخ گرداند کنون آن رسم استغفار را

جانی که رو این سو کند با بایزید او خو کند
یا در سنایی رو کند یا بو دهد عطار را

مولانا





@towardinside

رو به درون

26 Jan, 17:05


خاله‌خرسه، داشت در جنگل راه می‌رفت که ناگهان خورد زمین. دستش را گچ کرفت و ناله می‌کرد.

دنبال یک خدمتکار خانم می‌گشت تا مدتی کارهایش را انجام دهد. گربه‌خانم را معرفی کردند؛ امّا وقتی ظرف‌ها و لباس‌ها را به او سپرد تا بشوید، متوجه شد که تمام آن‌ها را گربه‌شوی (گربه‌شور) کرده است!

دیگر هیچ‌کس پیدا نشد. غمگین رفت به سمت شهر، و خانه‌ی خانم هادسون. با هم چای نوشیدند و از او خواست تا یکی از حیوانات را معرفی کند که در شستشو قابل اعتماد باشد. خانم هادسون، رفت توی فکر. به تمیزیِ کدام حیوان می‌توانست اعتماد کند و اگر ظرفی یا لباسی را بشوید، کار او را بپذیرد؟

خانم هادسون، خودش از بین آدم‌ها گزینه‌های مختلفی داشت. اما پیدا کردن حیوانی که تر و تمیز بشوید، سخت بود. راکون‌خانم را که به یاد آورد، فریاد زد:
یافتم! یافتم!
خاله‌خرسه خوشحال شد...

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

26 Jan, 15:36


آدم‌های بی‌رحم هم، اندوه خودشان را دارند…

کوری
ژوزه ساراماگو







@towardinside

رو به درون

26 Jan, 11:01


یکی از فکرهای مسمومی که سوسیالیست‌ها در کله مردم تزریق کردند این بود که «جامعه موظف است به من شغل بدهد». که ازونجایی که شغل رو کسی دارد که بدرد می‌خورد، معنی بعدیش اینه که: «جامعه موظف است کاری بکند من بدرد بخورم». و ازونجایی که نتیجه بدرد خوردن، تأمین‌شدنه، معنی بعدیش اینه که: «من یک حیوان خانگی هستم که جامعه باید سر موقع غذایم را بگذارد جلویم».

اریک





@towardinside

رو به درون

26 Jan, 08:54


دسترسی به اطلاعات،
مساوی با فهمیدن مطلب نیست!

لذا انسان امروز، کمافی‌السابق،
از فهم امور، عاجز است.

ادراک و استنباط، نتیجه‌ی سال‌ها تمرین ذهنی زیر نظر استادان کارکشته است.
به دروغ جلوه داده‌اند که انبوه داده‌ها و آمارها، به دانایی و آگاهی منجر می‌شود.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

26 Jan, 02:25


https://philosophyinthetoilet.com/zizek-david-lynch-as-a-pre-raphaelite/

دیوید لینچ به‌مثابهٔ یک پیشارافائلی

نویسنده: اسلاوی ژیژک
مترجم: حسین متقی

در تاریخِ هنر، پیشارافائلی‌ها به‌عنوانِ یک موردِ مرزیِ پارادکسیکال عمل می‌کنند که در آن هنرِ آوانگارد با هنرِ کیچ[1] همپوشانی پیدا می‌کند. آن‌ها در ابتدا به‌عنوانِ حاملانِ یک انقلاب علیهِ سنت‌گرایی در نقاشی فهمیده شدند که از کلِ سنتِ هنریِ رنسانس به بعد گسست پیدا کرده. اما پس از مدتی کوتاه و با ظهورِ امپرسیونیسم در فرانسه، ارزشِ آن‌ها کاهش یافت و مظهرِ کیچِ شبه‌رمانتیکِ ویکتوریاییِ نمور شدند. این بی‌اعتنایی به آثارِ پیشارافائلی‌ها تا دههٔ ۱۹۶۰ ادامه داشت، یعنی تا زمانی که پست‌مدرنیسم ظهور کرد. پس چگونه است که آن‌ها تنها به‌طرزی پس‌روند و پس از پارادایمِ پست‌مدرن قابلِ درک و بازخوانی شدند؟




@towardinside

رو به درون

26 Jan, 02:21


جان میزبان تن شد در خانه گلین
تن خانه دوست بود که با میزبان نرفت

در وحشتی بماند که تن را گمان نبود
جان رفت جانبی که بدان جا گمان نرفت

مولانا




@towardinside

رو به درون

25 Jan, 17:36


برف، بخشی از کوه را سفیدپوش کرده بود.
باد سردی می‌وزید. خورشید در حال پایین آمدن بود.

در همین حال، روی قسمت برفی، ردپای روباه به ردپای خرگوش گفت:
فاصله‌ات را با من حفظ کن. مگر نمی‌دانی که من از تو قوی‌ترم؟!
ردپای خرگوش تعجب کرد. پاسخ داد:
بله درست می‌گویی. تو روی برف، ظاهراً از من عمیق‌تر و بزرگتر ظاهر شده‌ای.
روباه از این تأیید خوشش آمد.

،صبح روز بعد، آفتاب با قدرت عجیبی تابید روی کوه. ردپای روباه و ردپای خرگوش، ترسیدند. نسبت به بقایشان دچار تردید شدند.
این نگرانی وقتی تشدید شد که ردپای خرس را روی قسمت خاکی کوه مشاهده کردند. حسابی سفت و خشک شده بود.

نگاه کردند به هم.
خداحافظی کردند.
و چند دقیقه بعد، هر دو از بین رفتند.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

25 Jan, 16:46


انسان حقیقی آن کسی است که درباره اش چیزی نمی‌اندیشند ، بلکه یا مطیع او می‌شوند ویا از او نفرت پیدا می‌کنند.

پدران و پسران
ایوان تورگنیف






@towardinside

رو به درون

25 Jan, 10:20


Lacan already pointed out that the “formula” of the sexual relationship as impossible/real is 1+1+a, i.e., the two sexes plus the “bone in the throat” that prevents its translation into a symbolic difference.This third element does not stand for what is excluded from the domain of difference; it stands, instead, for (the real of) difference as such.

لکان پیشاپیش اشاره کرده است که «فرمول» رابطهٔ جنسی به‌مثابهٔ ناممکن/هستا، 1+1+a است، یعنی دو جنس به‌اضافهٔ «استخوانی در گلو» که از ترجمه‌شدن به تفاوتی نمادین سر باز می‌زند. این عنصر سوم نمایانگر چیزی نیست که از قلمرو تفاوت کنار گذاشته شده باشد، بلکه نمایانگرِ (هستایِ) خودِ تفاوت است.

اسلاوی ژیژک





@towardinside

رو به درون

25 Jan, 07:36


محرومیت در کودکی،
ممکن است پسربچه‌ها را در سن بزرگسالی، به افرادی تکنوپرست و فن‌شیفته تبدیل کند.

در توصیف منافع تکنولوژی، طوری حرف بزنند که انگار از بیابان نجات پیدا کرده‌ایم!

به این‌ها باید افسار محدودیت زد. این‌ها همان خردسالانی هستند که در کودکی میل داشتند تمام هزینه‌های خانوار قطع شود تا یک کنسول بازی برایشان بخرند!

پس حالا هم می‌خواهند همان کمبودها را جبران کنند، حتی به قیمت هلاکت بقیه‌ی امور سرزمین! بودجه‌گذاری در تمام عرصه‌های لازم را بلد نیستند.
صرفاً، ذوق خردسالانه هدایت‌شان می‌کند.

این‌ها هرگز «پدر» نمی‌شوند.
حتی رقابت می‌کنند با اولاد خود در بهره‌مندی از تکنیک!

علی اشکان نژاد




@towardinside

رو به درون

25 Jan, 02:40


https://pecritique.com/2025/01/24/%D8%A7%D8%B3%D9%BE%DB%8C%D9%86%D9%88%D8%B2%D8%A7%D8%8C-%D9%85%D8%A7%D8%B1%DA%A9%D8%B3-%D9%88-%D8%A7%D9%86%D9%82%DB%8C%D8%A7%D8%AF%D9%90-%D8%A7%D9%85%D8%B1%D9%88%D8%B2-%D8%AC%DB%8C%D8%B3%D9%88%D9%86/?fbclid=PAY2xjawIAj9JleHRuA2FlbQIxMQABpiASgfX7eXqxYTefK_zzrhJxG_CPh8Z1cy8Y-Ghv6gMOGz8scJ1U0UjuCw_aem_UsQDwoXl6bKOGcbv1NBIZw

اسپینوزا، مارکس و انقیادِ امروز / جیسون رید / ترجمه‌ی علی عزیزی

تعریفِ باروخ اسپینوزا از استبداد شاید یکی از شناخته‌شده‌ترین فرازهای آثار او باشد؛ مجادله‌ای تندوتیز از جانب نویسنده‌ای که در غیر این صورت به روش هندسیِ آرام و دقیق مبتنی ‌بر ارائه‌ی اصول متعارفه، قضیه‌ها و تبصره‌ها شناخته شده است. آن فراز معروف، به این شرح است:

«راز اعلای استبداد، پشتیبان و تکیه‌گاهش، نگه‌داری انسان در حالت فریفتگی و توسل به‌عنوان واهی دین برای پوشاندن ترسی است که به مددش باید آن‌ها را به کنترل درآورد، به طوری که آن‌ها چنان برای بندگی‌شان بجنگند که گویی برای آزادی‌شان می‌جنگند، و این را که جان و زندگی‌شان را در راه شکوه فردی واحد فدا کنند نه مایه‌ی شرم، بلکه والاترین افتخار می‌دانند.»[۱]




@towardinside

رو به درون

25 Jan, 02:39


چو صریر تو شنیدم چو قلم به سر دویدم
چو به قلب تو رسیدم چه کنم صداع قالب

ز سلام خوش سلامان بکشم ز کبر دامان
که شده‌ست از سلامت دل و جان ما مطیب

ز کف چنین شرابی ز دم چنین خطابی
عجب‌ست اگر بماند به جهان دلی مودب

مولانا




@towardinside

رو به درون

24 Jan, 17:19


شغل شیوا، «وعده‌ی‌دروغ‌شنیدن»‌ بود.
در خردسالی، فهرستی درست کرده بود از دروغ‌هایی که به ادعای او، والدینش به او گفته بودند.

در زمان مدرسه، فهرستی داشت از وعده‌های دروغ همکلاسی‌ها و معلم‌هایش. به سن جوانی که رسید، از دوست‌پسرش دروغ‌هایی را ثبت و ضبط کرد. و بعد از ازدواج با یک پسر دیگر، نشست و وعده‌های انجام نشده‌ی او را نوشت و نوشت.

بعدها به سیاست علاقه‌مند شد. دفتری خرید و وعده‌های محقق‌نشده‌ی مسؤولین را یکی‌یکی روی کاغذ آورد که در دیدارهای دوستانه، آن‌ها را برای دوستانش بخواند.

پیر که شد، چند صد صفحه وعده‌های دروغ جمع کرده بود و حالا می‌توانست خیلی مستند، بر سر این دنیا فریاد بکشد:
واااای! همه به من دروغ گفتند!
این به من دروغ گفت!
آن به من دروغ گفت!

شیوا در تنهایی مُرد.
در یک تیمارستان.
آخر «وعده‌‌ی‌دروغ‌شنیدن» که نشد شغل! آدم باید دیوانه باشد که این سبک زندگی را انتخاب کند.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

24 Jan, 14:55


خوب پس، اعتصاب پیروز می‌شود، اما بعد چی؟

رگتایم
دکتروف







@towardinside

رو به درون

24 Jan, 10:05


The turning point came, when Levi-Strauss, in the case of societies, and Lacan, in the case of the unconscious, showed us that 'meaning' was probably no more than a superficial impression, a shimmer, a foam, and that what was really affecting us deep down inside, what existed before us, and what was supporting us in time and space, was system.

نقطۀ عطف زمانی بود که لوی‌استروس دربارهٔ جوامع و لکان دربارهٔ ضمیرِ ناآگاه به ما نشان دادند که «معنا» احتمالاً چیزی نیست جز برداشتی سطحی، درخششی گذرا، یا حبابی ناپایدار؛
و آنچه واقعاً اعماقِ درونِ ما را تحتِ تأثیر قرار می‌داد، آنچه پیش از ما وجود داشت و در زمان و مکان ما را پشتیبانی می‌کرد، سیستم بود.

میشل فوکو






@towardinside

رو به درون

24 Jan, 06:53


روابط دختران و پسران
گویی به مرز مداخله‌ی دارویی رسیده است!

گیم روانی خطرناکی با مسیرِ
«دیت و کات و نفر بعدی»!

درست است که جوانان ما بیکارند!
ولی باید بدانند که دیت و کات، شغل نیست!!!

علی اشکان نژاد




@towardinside

رو به درون

24 Jan, 04:24


https://tarjomaan.com/%d9%be%d8%a7%d8%b1%d8%a7%d8%af%d9%88%da%a9%d8%b3-%d8%ba%d8%b1%d9%88%d8%b1/


پارادوکس غرور
از دست رفتن رؤیای آمریکایی چطور ساکنان شهری کوچک را به طرفداران پروپاقرص ترامپ تبدیل کرد؟


فرض ما این است که مردم در انتخابات به کسی رأی می‌دهند که او را شبیه خودشان می‌دانند یا فکر می‌کنند برنامه‌های او به نفع آن‌ها عمل خواهد کرد. اگر چنین باشد، پس چرا بخش قابل توجهی از اقلیت‌ها و فقرا در آمریکا، حامی ترامپ شدند که نه زندگی و افکارش شباهتی با آن‌ها داشت و نه در برنامه‌هایش حمایت از فقرا و اقلیت‌ها جایی داشت؟ آرلی هاکشاید، جامعه‌شناس برجستۀ آمریکایی، در کتاب جدید خود می‌گوید غرور جریحه‌دارشدۀ آن‌ها پاسخ این سوال است.




@towardinside

رو به درون

06 Jan, 16:53


خردسال بودم که با نظارت پدرم، رانندگی یاد گرفتم.
بنابراین اصلاً نیازی نبود که بروم در آموزشگاه رانندگی ثبت نام کنم.

همان آزمون اول، قبول شدم و گواهینامه را که آن روزها به آن «تصدیقِ رانندگی» هم می‌گفتند، گذاشتند کف دستم.

آموزشگاه‌ها مثل امروز نبود که یک دوره‌ی کامل تحت عنوانِ پکیج بفروشند. هر کس که می‌خواست، می‌توانست برود یک جلسه تمرین همراه با مربی برای خودش هماهنگ کند.

حالا ماجرا این شد که من یک روز متوجه شدم، نشستن کنار مربی، محدودیت سنی خاصی هم ندارد. من هم ذوق‌زده، از همین فضای باز قانون استفاده کردم، و زیر سن هجده، نشستم کنار مربی و در ترافیک سبک آن روزهای تهران، دو ساعت با خیال راحت در سطح شهر رانندگی کردم. مربی هم که متوجه تسلط من شده بود، کنارم نشسته بود و چرت می‌زد.

بی‌مقدمه یادم افتاد.
خوش گذشت اما...

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

06 Jan, 12:50


https://castbox.fm/episode/%DA%86%D9%87%D9%84%E2%80%8C%D9%88%E2%80%8C%DA%86%D9%87%D8%A7%D8%B1%D9%85-%7C-%D8%A7%D9%86%D9%82%D9%84%D8%A7%D8%A8-%DA%A9%D9%88%D9%BE%D8%B1%D9%86%DB%8C%DA%A9%DB%8C%D9%90-%DA%A9%D8%A7%D9%86%D8%AA-id2021221-id376044554?country=us


چهل‌و‌چهارم | انقلاب کوپرنیکیِ کانت


عالَم چه‌طور می‌بود اگر همه‌ی آدم‌ها جهان را با هدست‌های واقعیت مجازی می‌دیدند؟ کانت با انقلاب کوپرنیکی‌اش در فلسفه نظریه‌ای پروراند که ما را به پاسخِ این سوال نزدیک می‌کند. اهمیت انقلاب کانت آن‌قدر بود که فلسفه را به دو دوره‌ی پیش از کانت و پس از کانت تقسیم کرد. در این اپیزود با انقلاب کوپرنیکی کانت سروکله می‌زنم و در پایان هم از کتاب تازه‌ام، ذهن و جهان، رونمایی می‌کنم.





@towardinside

رو به درون

06 Jan, 07:55


وقتی تفکر به تفکرناپذیر منتهی می‌شود، وقت برگشت به زندگی ساده است. آنچه تفکر نتواند حل کند، زندگانی می‌تواند، و آنچه عمل هرگز بدان همت نورزد، برای تفکر کنار گذاشته می‌شود.

«کتاب سرخ» - یونگ






@towardinside

رو به درون

06 Jan, 06:02


او اینک در مهمانی، احساس غرور و تفاخر می‌کند.

همو در مهمانی دیگر،
با جمعی دیگر،
حس سرخوردگی و کمبود دارد.

احساسات، در چنگال خیالات‌اند؟

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

06 Jan, 03:39


روشنفکری ایرانی، چنان‌که از نام آن برمی‌آید، روشنفکری ایرانی، یعنی حزب روشنفکران ایران است که اصحاب آن نه اهل فکرند و نه توانسته‌اند به عنوان ایرانی در نسبتی با جهان پرسش‌های خود را مطرح کنند، زیرا آن‌گاه که در جهان هستند در ایران نیستند، و در دو سده‌ی اخیر، آن‌گاه که ایرانی بود‌ه‌‌اند مکانی در جهان نداشته‌اند.

به عبارت دیگر، روشنفکری ایرانی، به طور عمده، اهل تقلید مضاعفی است و اگر خرقه‌ی تقلید از تن بیرون کند، نمی‌تواند تنفس کند. در روشنفکری ایرانی، اصل بر تقلید است و مرجعِ تقلید اهمیتِ چندانی ندارد: آن‌چه در تقلید از کارل مارکس، ژان پل سارتر، میشل فوکو، کارل اشمیت، و نویسندگان خرده‌ریز دیگر مانند اَلَن بَدیو، ریچارد رورتی و ژیژک، مشترک است، که هر یک در دوره‌ای به مرجعی برای همه‌ی بحث‌های ایرانی تبدیل شده بودند بی‌آن‌که بدانند ایران در کجای ربع مسکون قرار دارد، همان تقلید است.

مهم نیست که مارکس نظریه‌پرداز دیکتاتوری پرولتاریا و اشمیت نظریه‌پرداز دولت توتالیتر بوده‌اند؛ آن‌چه اهمیت دارد، این است که با تکیه بر هر یک از آنان می‌توان وضع تقلید را ابدی کرد.

البته، وضع تقلید این حُسن را نیز داشت که دست‌کم مانع خیال‌اندیشی‌هایی از نوع «آن‌چه خود داشت ...» می‌شد. تقلید از مارکس و اشمیت خود مبیّن این درجه از آگاهی است که روشنفکری ایران بدون پشتوانه‌ی دانش آنان حتی از طرح پرسش‌های خود ناتوان است.

ابن‌خلدون و علوم اجتماعی؛ گفتار در شرایط امتناع، جواد طباطبایی، تهران، مینوی خرد، ۱۴۰۰، ص ۴۵






@towardinside

رو به درون

06 Jan, 03:35


صبا بر آن سرِ زلف ار دلِ مرا بینی
ز رویِ لطف بگویش که جا نگه دارد









@towardinside

رو به درون

05 Jan, 19:11


معلمِ مرغ و خروس‌ها، همیشه دلش برای نوجوان‌ها می‌سوخت. می‌دانست که در دوره‌ای هستند که نیازهای عاطفی دارند و از آن جهت که تازه پا به ناملایمات زندگی گذاشته‌اند، قادر نیستند مشکلات خود را رفع کنند.

یک بار رفت سر کلاس. درس را شروع کرد و گفت:
پسرک‌های مغرور!
جوجه‌خروس‌های دوست‌داشتنی!
اگر در مواجهه با دخترها قلب‌تان می‌ایستد، به لکنت می‌افتید، دلشوره می‌گیرید، با تیپ‌زدن و پوشیدن لباس‌های شیک، مشکل‌تان حل نمی‌شود! اعتماد به نفسِ کاذب، دردی از شما دوا نمی‌کند. دخترها خیلی سریع دستپاچگی شما را تشخیص می‌دهند و وضع‌تان افتضاح‌تر می‌شود!

برای جوجه‌خروس‌ها این جور حرف‌ها یک جور سرخوردگی به حساب می‌آمد. با شنیدن این جملات، عصبانی شدند. یکی‌شان گفت: آقا معلم! حواستان به طرز حرف زدن‌تان باشد. ما معمولاً در روابط‌مان موفق می‌شویم. و اگر مشکلی هم وجود داشته باشد، خودمان بلدیم که چگونه ناکامی‌هایمان را جبران کنیم.

معلم گفت:
من فقط قصد راهنمایی‌تان را داشتم. اما راهی که چندباره دارید امتحان می‌کنید، به نتیجه نمی‌رسد. دخترها روش دیگری برای انتخاب شما دارند که اغلب متوجه آن نیستید.

جوجه‌خروس‌ها به خروش آمدند.
شروع کردند به نوک زدن بر سر معلم بیچاره.

علی اشکان نژاد

#داستان



@towardinside

رو به درون

05 Jan, 14:47


گفتمانِ تحلیلی، گفتمانِ علمی نیست، گفتمانی است که مواد و مصالحش را علمْ برایش فراهم می‌کند و این چیزی است بسیار متفاوت.

ژک لکان





@towardinside

رو به درون

05 Jan, 11:14


قدمت هر آیین زنده، گویای قدرت نفوذ آن آیین در وجود انسان‌هاست.
آیبن‌های تازه‌تر همواره باید نگاهی احترام‌آمیز به آیین‌های قدیمی‌تر داشته باشند، حتی اگر منکرشان ‌هستند!

م.باغ





@naassoott

رو به درون

05 Jan, 07:01


کارنامه‌ی مطالعاتی اکثر مردم:

- خواندن ۱۰۰ هزار مقاله و یادداشت «جنجالی» و «افشاگرانه»!
- عدم مطالعه‌ی حتی یک کتاب تراز اول، زیر نظر یک استاد مجرب!


مطالعات این مردم، «سِیر آگاهی» نیست‌. اختلالات روانی است!

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

05 Jan, 03:29


سنجش مفهوم «ایران باستان» در اندیشه ایرانشهری

🔸سید جواد طباطبایی حول محور ایدهٔ ایران و مفهوم ایرانشهر به نظریه‌پردازی و انحطاط‌شناسی تاریخ ایران پرداخته است.
🔸آیا مفهوم ایرانشهر در اندیشه طباطبایی مبنای علمی و تاریخی در دوره شاهنشاهی ساسانیان دارد؟
🔸موافقان و مخالفان طباطبایی در این زمینه چه نظری دارند؟

🔸در همین راستا در سلسله نشست‌های «ایران کجاست»، به وسیله آسیانیوز ایران و موسسه علمی و تاریخی آتوسا، مناظره‌ای با حضور دکتر اسماعیل‌ مطلوب‌کاری و دکتر امید غیاثی برگزار کرده‌ایم.

آسیانیوز ایران
موسسه علمی و تاریخی آتوسا
با مشارکت موسسه فرهنگی بزرگمهر حکیم

آتوسا: نهاد ترویجی اندیشه سیاسی و دانش تاریخی در ایران

آتوسا را به دوستان خود معرفی بفرمایید

🆔 @atusa_sbu

رو به درون

05 Jan, 03:27


رنجورِ عشقِ دوست چنانم که هرکه دید
رحمت کند مگر دلِ نامهربانِ دوست

گر دوست بنده را بِکُشَد یا بپرورد
تسلیم از آنِ بنده و فرمان از آنِ دوست






@towardinside

رو به درون

04 Jan, 16:52


سوسک نوجوان، بدنه‌ی سیمانی تیر چراغ برق را بدون اتلاف وقت گرفت و رفت بالا. به میله‌ی افقی که رسید، چند قدم رفت جلو. چشمانش را بست تا تصمیم نهایی را بگیرد.

در همین لحظه، جیرجیرک او را دید. با یک جیرجیر بلند، تمام حشرات را خبر کرد. کمتر از یک دقیقه، هزاران حشره، اطراف تیر برق ایستاده بودند و به سوسک نوجوان، نگاه می‌کردند.

ملخ دانا از پروانه خواست که برود با سوسک نوجوان حرف بزند. پروانه گفت:
این سوسک، آدم بشو نیست! یک سال است که به ته خط رسیده است.

ملخ دانا گفت:
این زندگی، هر شکلی که داشته باشد، آدم دلش برای آن تنگ می‌شود. یعنی حتی آن کسی که دست به خودکشی می‌زند، در لحظات آخر، دلتنگِ زندگی است. نه دل‌مشغولِ خاطره‌ای خاص، که مشتاق خودِ زندگی. و این میل، شگفت‌آور است.

پروانه، بی‌رغبت پرواز کرد سمت بالا. سوسک نوجوان، پروانه را تهدید کرد که جلوتر نرود. پروانه نگاهش را برگرداند سمت ملخ دانا تا دستور بعدی را بگیرد.
ملخ دانا همچنان امیدوار بود.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

04 Jan, 15:08


“Take care not to interpret physically what is intended spiritually.”

The Cloud of Unknowing







@towardinside

رو به درون

04 Jan, 11:26


«شبِ بی‌کران،
همه به خواب می‌روند
جز نامِ تو.»‌

[پائولو لمینسکی/ محسن عمادی]‌





@towardinside

رو به درون

04 Jan, 06:42


سوگواری، اگر به روش درست آن انجام نشود، خشم‌ها را نمی‌تواند التیام دهد.

آداب و تشریفات سوگواری، از حافظه‌ی بشر فراموش شده است.

گریه‌های سطحی، پراکنده، و بی‌روش، سودمند نیستند. اما باور کنید که گریه‌ای عمیق، به روش درست آن، و نزد شخصی مرتبط و مجرب، معجزه می‌کند. شفاگر خواهد بود.
ما در گذشته برای ترمیم آلام روانی، روش‌های بومی بسیار معجزه‌گونه‌ای داشتیم که امروز به دست فراموشی سپرده شده‌اند.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

04 Jan, 01:53


https://fold-era.com/posts/letter-to-2088


نامه به آن‌ها که در سال ۲۰۸۸ خواهند زیست
کورت ونه‌گات / ترجمه: آری سرازش


خانم‌ها و آقایانِ سال ۲۰۸۸ میلادی:

گفته شده که شاید شما از شنیدن پندواندرزهایی از گذشته استقبال کنید و برخی از ما از قرن بیستم باید این کلمات را به شما ارسال کنیم. آیا با این جمله از پولونیوس در نمایشنامه‌ی هملت شکسپیر آشنا هستید: «این از همه مهم‌تر است: به خودت وفادار باش!» یا با این توصیه از جان کریسوستوم معروف به یوحنّای زرّین‌دهان: «از خدا بترسید و به او جلال دهید؛ چرا که ساعت داوری او رسیده است»؟ بهترین توصیه از دوران من که گمان می‌کنم برای شما یا هر کسی در هر زمانی مفید باشد، دعایی است که ابتدا توسط کسانی که امیدوار بودند دیگر هیچ وقت مشروب ننوشند، مورد استفاده قرار گرفت: «خداوندا، به من آرامش ببخش تا چیزهایی را که نمی‌توانم تغییر دهم بپذیرم، شجاعت ببخش تا چیزهایی را که می‌توانم عوض کنم، عوض کنم، و حکمت ببخش تا تفاوت این‌ها را بدانم.»




@towardinside

رو به درون

04 Jan, 01:45


تو خود چه لعبتی ای شهسوارِ شیرین کار
که توسَنی چو فلک، رامِ تازیانهٔ توست

چه جای من، که بِلَغزَد سپهرِ شعبده‌باز
از این حیَل که در انبانهٔ بهانهٔ توست

سرودِ مجلست اکنون فلک به رقص آرَد
که شعرِ حافظِ شیرین سخن ترانهٔ توست






@towardinside

رو به درون

03 Jan, 17:34


هفت درخت گردو، رفتند به دیدار سرو هزار ساله.

پس از احوالپرسی گفتند:
کاش شکایت ما را به زمین برسانی. انسان‌ها تمام محصول ما را استفاده می‌کنند و برای بقیه‌ی جانوران سهمی باقی نمی‌گذارند. در صورتی که این استفاده هم، نتیجه‌ی چندانی ندارد و هیچ «آدم‌حسابی»‌ای با این حجم مصرف از گردو، وجود ندارد. ما داریم حیف می‌شویم.

سرو هزارساله گفت:
نظر شما به گوش زمین رسید. قبلاً هم چنین مواردی از درختان دیگر شنیده بودیم.

فردا صبح خیلی زود، زلزله‌ی پرقدرتی آمد. آدم‌ها در زمین دفن شدند.
درختان گردو، برای کلاغ‌های باهوش میوه دادند.

علی اشکان نژاد

#داستان






@towardinside

رو به درون

03 Jan, 11:08


مجید سلیمانی/
سامری کیست؟
(که دست از ید بیضا ببرد...)

در روایت قرآن از پرستش گوساله زرّین توسط بنی اسرائیل، در غیبت موسی، با شخصیت غریبی برخورد می‌کنیم به نام سامری، که نامش سه بار در سوره طه آمده است:
ابتدا از قول خداوند، در خبر دادن به موسی که سامری قوم تو را گمراه کرده است: «قَالَ فَإِنَّا قَدْ فَتَنَّا قَوْمَكَ مِنْ بَعْدِكَ وَأَضَلَّهُمُ السَّامِرِيُّ»
بعد از زبان قوم که سامری آن زر و زینت بر گوساله انداخت و از آن صدایی برآورد: «فَكَذَلِكَ أَلْقَى السَّامِرِيُّ»
آنگاه عتاب تند موسی است با هارون و بعد پرسش از خود سامری که «قَالَ فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ»؟
و در نهایت بیان مجازات او که در زندگی همواره «لامساس» خواهی گفت: «فَاذْهَبْ فَإِنَّ لَكَ فِي الْحَيَاةِ أَنْ تَقُولَ لَا مِسَاسَ»
سامری کیست؟ نام فرد است؟ صفت یا نسبت است؟ نماد است؟ چیست؟ به واقع در همین چند آیه، چند قرن تاریخ نهفته است.
هر خواننده عهد عتیق، و عهد جدید، در متن و نقشه‌های پیوست، با نام منطقه و شهر سامره (یا سامریه) و اهل آن که سامریان باشند، مکرّر برخورد می‌کند. از سوابق کهن‌تر آن که بگذریم، نقش مهم آن، در پی جدایی حکومت شمالی و جنوبی عبرانیان پس از پادشاهی سلیمان است. سامریه مرکز حکومت شمالی اسرائیل است، در مقابل اورشلیم که مرکز حکومت یهودیه است در جنوب.
در عهد عتیق (خروج ب ۳۲)، داستان پرستش گوساله، در همان چارچوب اسطوره‌ای آن هم، در صحرای سینا رخ می‌دهد و در منطقه فلسطین نیست و سامری هم نقشی ندارد. آن که گوساله را می‌سازد، از ترس و تهدید قوم، خود هارون است. صورتی از این روایت در عتاب موسی و عذرخواهی هارون در قرآن منعکس است: «إِنِّي خَشِيتُ أَنْ تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِي إِسْرَائِيلَ وَلَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي».
پس از جدایی دو قلمرو شمالی و جنوبی، اختلاف مذهبی بین این دو بیشتر شد. سپس بخش شمالی در ۷۲۲ پیش از میلاد به دست آشوریان افتاد که ساکنان را، مطابق روایت عهد عتیق، از آن منطقه راندند و مشهور است به «اسباط گمشده» بنی اسرائیل. بخش‌های تاریخی عهد عتیق که پس از این واقعه تالیف شده، آنچه بر منطقه سامره و اسرائیل رفت را کیفر گناه بزرگ آنان در شرک و پرستش خدایان دیگر چون بعل می‌داند. مطابق شواهد تاریخی هم اهل قلمرو شمالی، به دلایل سیاسی و تجارت با همسایگان، چندان از چندخدایی روی‌گردان نبودند.
در کتاب اول پادشاهان (ب ۱۲) می‌خوانیم که یربعام پادشاه اسرائیل در سامره، از سر رقابت با یهودیه، و این که سامریان برای زیارت به اورشلیم نروند «دو گوسالهٔ زرین ساخت و قوم را گفت: دیرزمانی به اورشلیم برآمدید! ای اسرائیل، اینک خدایانت که تو را از سرزمین مصر برآوردند!»
می‌بینیم که سامریان به همان گناه منسوب می‌شوند که عبرانیان عهد موسی، و به این شکل «سامری» به ساخت و پرستش گوساله زرین پیوند می‌خورد و تبدیل به نماد جدایی از قوم اسرائیل می‌شود. اشاره کنیم که سامریان فقط به تورات یا پنج کتاب اول عهد عتیق باور دارند.
روایت عهد عتیق می‌گوید که آشوریان اساسا قومی دیگر را ساکن آن منطقه کردند و سامریان بعدی آن قوم جایگزین هستند. دیدگاه تاریخی امّا بیشتر بر آن است که آشوریان سران قوم شامل کاهنان را تبعید کردند اما نزد عامّه خلق، نوع ابتدایی یا متفاوتی از آن سنّت عبرانی باقی ماند و همین قوم بعدها سامری خوانده شدند.
در قرون بعد، عبرانیان یهودیه - که اینک در بازگشت از تبعید بابل «یهودی» نامیده می‌شدند - و سامریان، یکدیگر را منحرف و غاصب می‌دانستند و از هم نفرت داشتند. این را خصوصا در عهد جدید، لوقا و یوحنا، می‌توان دید. عیسی در رفت و آمد بین جلیل و اورشلیم، از سامره گذر می‌کند و قریه سامری او را خوار می‌دارد و به او جایی نمی‌دهد. جایی عیسی از زنی سامری طلب آب می‌کند و این مایه حیرت زن می‌شود که تو یهودی هستی و از من آب می‌خواهی؟ و انجیل‌نگار می‌افزاید «چرا که این دو قوم با هم معاشرت نداشتند». به واقع حتی بیشتر، بر اساس قواعد طهارت، یک‌دیگر را ناپاک می‌دانستند. جایی یهودیان به عیسی می‌گویند که «تو سامری هستی و در درونت دیوی داری» (که چنین دیوان را از مصروع و مجنون بیرون می‌کنی...) و باز اینجا می‌توان پیوندی بین سحر و سامری هم دید.
اینک در بازروایت قرآن از پرستش گوساله زرّین، پس از چند قرن، سامری، مردی از اهل سامره، در آمیختگی با آن تاریخ و حکایت چنان که آمد، ظاهر می‌شود و به ویژه در تنزیه نقش هارون نبی نقش ایفا می‌کند. تنزیه پیامبران از ویژگی‌های روایات قرآن است گرچه این رویکرد پیشتر از تلمود آغاز شده است. از آن سو هم، آن سنّت دوری از سامریان و تحذیر از لمس و مسّ آنان در تعبیر «لامساس»، چون مجازات سامری، منعکس می‌شود.
حکایت سامری البته اجزا و تحلیل‌های دیگری هم دارد امّا به این بسنده کنیم.
موسی عشقِ تو مرا گفت که لامساس شو
چون نگریزم از همه؟ چون نرمم ز سامری؟

رو به درون

03 Jan, 10:31


... باید پذیرفت که از حقیقت به‌مثابه موضعی بنیادین سخن می‌گوییم، حتی اگر آن را به‌تمامی ندانیم، زیرا من حقیقت را با این امر تعریف می‌کنم که تنها نیم‌گفتنِ آن ممکن است.

ژک لکان





@towardinside

رو به درون

03 Jan, 08:27


دوستی، صرفاً در درازمدت
میوه‌هایش را ارائه می‌دهد.
چشیدن لذت آن، هرگز در کوتاه‌مدت میسر نیست.

این که تندوتند در این میهمانی و آن برنامه‌ی طبیعت‌گردی، رفیق جدید پیدا کند، هیجاناتش را تجربه کند، و در یک اتفاق، او را از دست بدهد، نه تنها دوستی‌کردن نیست،
که یک اختلال روانی است!

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

03 Jan, 04:41


🔴چهار دسته از افرادی که اساسا مسئله زندگی برایشان طرح نمی‌شود (این مسئله برایشان منحل شده است)

✍️مصطفی ملکیان

1️⃣ کسانی که لذت زندگیشان با فاصله زیادی از درد و رنج زندگیشان بیش‌تر است.

یعنی هیچ حادثه‌ی دردناک خاصی برایشان پیش نیامده است و نهایت رنجشان این بوده است که در بچگی زمین خورده‌اند و یا معلمشان از کلاس بیرونشان کرده است. هستند کسانی که این وضع را در زندگی‌شان دارند.
من دوستی داشتم که از دنیا رفت و ایشان به من می‌گفت من از وقتی دست چپ و راست خودم را شناختم، همه چی برایم فراهم بود و همیشه روی لبخند زندگی را می‌دیدم و هیچ وقت روی عبوس زندگی را نمی‌دیدم.
این دسته افراد هر چه ما مدرن‌تر شده‌ایم تعدادشان هم بیشتر شده است، چون علوم تجربی و پیشرفت تکنولوژی این شرایط را فراهم‌تر کرده‌اند.

در قدیم اگر مرفه‌ترین فرد کشورتان بودید، حتما چند فرزندتان را از دست داده بودید و دستخوش بیماری‌های واگیردار شده‌اید و ... .

2️⃣ قدرت درک زیبایی‌های زندگی را پیدا کرده‌اند.

زیبایی هم درک کردنش قدرت می‌خواهد، کل زیبایی‌ها را درک می‌کنند. من کسانی را دیدم که یک بیت سعدی یا مولانا اشک از چشمشان جاری می‌کند. و بیشتر آنچه مهم است زیبایی بیانی و آرایه‌های لفظی به وجدشان می‌آورد.

یک کسی این لذت را در تئاتر یا فیلم یا موسیقی دارد و یک کسی هم این لذت را در طبیعت می‌بیند، مثل دیدن دریا و جنگل و برف و باران و ... .

3️⃣ افرادی زندگی را فرصت خیلی خوبی دیدند برای خوبی کردن (نیک‌خواهی).

این افراد این قدر مشغول نیک‌خواهی و نیکوکاری‌اند که می‌گویند اگر زندگی ده برابر این را در اختیارمان قرار می داد باز هم کم بود که برای نیک‌خواهی و نیکوکاری کردن.

کسی که خیر درونش غلبه دارد، در هر مصیبتی فرصتی می‌بیند برای اعمال نیک خواهی و نیکوکاریش.

4️⃣افرادی که حقیقت در وجودشان غلبه دارد

افرادی که مانند گروه سوم‌اند، اما به جای خیر، حقیقت در وجودشان غلبه دارد. افرادی که آن‌چنان سؤال دارند و این‌قدر جا برای حقیقت‌طلبی و کنجکاوی برایشان فراخ است، هیچ‌وقت زندگی برایشان ملال‌انگیز نمی‌شود من خودم درباره خودم مورد چهارم را حس می‌کنم.

منبع: پادکست الا | پادکست گفت‌وگو با مصطفی ملکیان با عنوان «شور زندگی»
castbox.fm/va/5598974

@mostafamalekian

رو به درون

03 Jan, 04:38


نه بلندیست به صورت که تو معلوم کنی
که بلند از نظر مردم کوته‌بین است

خواب در عهد تو در چشم من آید هیهات
عاشقی کار سری نیست که بر بالین است






@towardinside

رو به درون

02 Jan, 19:24


با دایی وارد رستوران کمال شدیم.
حاج رئوف خیر مقدم گفت. راهنمایی‌مان کرد پشت میز.

میز کناری یک مرد میانسال به ما سلام کرد. جواب سلامش را دادم. دایی اما اعتنایی نکرد. مرد غریبه لبخند زد. گفت:
این جا خوراک میگو بخورید. از گوشت قرمز، خیلی بهتر است.

از پیشنهادش تشکر کردم. دایی اما باز هم به مرد توجه نکرد. یواشکی گفتم:
زشت است. کاش شما هم یک چیزی می‌گفتید.

دایی گفت:
وقتی شبِ جمعه، تنهایی این‌جا حاضر می‌شود، یعنی در سن میانسالی،خانواده و دوستانش او را تنها گذاشته‌اند. هر چقدر هم که بخواهد نشان دهد مردم‌دار و خوش‌مشرب است، این اتهام از او رفع نمی‌شود.
قطعاً جاهایی زیاده‌روی کرده و یا زیادی غلیظ ظاهر شده.

مرد چند دقیقه بعد بلند شد برود‌. گفت:
اجازه هست میز شما را هم حساب کنم؟ تشکر کردم و گفتم لطف دارید و مانع شدم. دایی کماکان محل نمی‌گذاشت...

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

02 Jan, 12:03


شب ها تخم پربرکت مرگ هزار هزار از آسمان می ریزد. هر تخم هفتاد تخم.

مسکوب/خواب و خاموشی





@towardinside

رو به درون

02 Jan, 07:10


جانور اجتماعی، هیچ‌گونه تلاشی، تأکید می‌کنم: «هیچ‌گونه تلاشی» برای کسب معنای زندگی لازم ندارد.
نه ضرورتی دارد که معنایی جعل کند، و نه کشف. برای او، هستی و زندگی، به سهولت و سادگی معنا دارند. آن هم در الگوهایی هزاران ساله.

انسان مدرن اما، ناگهان از وجه اجتماعی خود خروج کرد. «کوژیتو» را درک کرد، و به تبع، حالا او با هزاران حکمت و تراپی و مشقت، در جستجوی معنای زندگی است، و البته یقیناً تا ابد نخواهد یافت.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

02 Jan, 03:51


https://praxispublication.com/the-gradual-wisdom-of-german-idealism/

حکمتِ تدریجیِ ایدئالیسم آلمانی
چرا ایدئالیسم؟

دیالکتیک امیرعلی مالکی با رابرت استرن در بابِ اهمیت خوانشِ ایدئالیسم آلمانی در جهانِ معاصر
مقدمۀ اختصاصیِ رابرت استرن

از اینکه امیرعلی مالکی برای همکاری در نشریۀ پراکسیس و پاسخ‌گویی به پرسش‌هایِ خود در باب ایدئالیسم آلمانی از من دعوت کرده است، بسیار سپاسگزارم. دیدنِ توجهی که به ایدئالیسمِ آلمانیِ فیشته، هگل و شلینگ می‌شود و ارتباط آن با بحثی که در اندیشۀ معاصرِ فلسفی ایران وجود دارد، باعث خوشحالی است. در ظاهر، امکان دارد چشم‌انداز و نگرانی‌هایِ آلمانِ قرن نوزدهم با ایرانِ قرن بیست‌ویکم بسیار متفاوت به نظر برسد، اما در واقع زمانی که عمیق‌تر بدان نگریسته شود، می‌توان دید که اولی چگونه هنوز با دومی درمورد مسائل مختلف شروع به گفت‌وگو می‌کند.




@towardinside

رو به درون

25 Dec, 03:03


https://tarjomaan.com/%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d9%86%d9%85%d8%a7%d9%8a%db%8c%d9%87%d8%a7%db%8c-%d9%85%d9%84%db%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%8a%d8%a7%d9%86%d9%87-%d8%a7%d8%b2-%da%af%d8%b0%d8%b4%d8%aa%d9%87-%d8%a8/

بازنمايی‌های ملی‌گرايانه از گذشته برای بشريت مضر است
حافظۀ جمعی فقط بخش‌هایی از گذشته را بازنمایی می‌کند


ما کیستیم؟ به‌عنوان عضو یک خانواده، ساکن یک محله، یا شهروند یک کشور، ویژگی‌های خودمان را چطور توصیف می‌کنیم؟ معمولاً برای پاسخ دادن به این سوالات سراغ چیزی می‌رویم که پژوهشگران آن را «حافظۀ جمعی» می‌نامند. حافظۀ جمعی مجموعۀ گزینش‌شده‌ای از رویدادهای تاریخی است که طوری تنظیم شده‌اند که در نهایتاً تصویری قابل‌قبول از ما بسازند. حافظۀ جمعی عنصری ضروری در جوامع جدید است، اما مشکلات خاص خودش را هم دارد. دو روان‌شناسِ متخصص حافظه دربارۀ خطراتی می‌گویند که حافظۀ جمعی می‌تواند برای بشریت داشته باشد.





@towardinside

رو به درون

25 Dec, 03:01


ماجرای عقل پرسیدم ز عشق
گفت معزول‌ست و فرمانیش نیست

درد عشق از تندرستی خوشترست
گرچه بیش از صبر درمانیش نیست

سعدی








@towardinside

رو به درون

24 Dec, 18:53


قهوه‌چی کهنه‌کاری که بعضی وقت‌ها با دوستم برای صرف غذا پیش او می‌رویم، خودش یک پا آدم‌شناس است.

از نحوه‌ی ورود مشتری، احوال او را ارزیابی می‌کند. اگر از آن روزها است که مشتری‌اش ناخوش‌احوال می‌زند، چندان سربه‌سرش نمی‌گذارد. مهلت می‌دهد که فردا با حس خوبی بیاید تا دوباره گرم صحبت شوند.
اسرار زندگی خیلی‌ها را می‌داند، به دلیل رفت و آمد و شنیدن درد دل‌هایشان. اما رازدار است.

دیروز همین قهوه‌چی برای ما املت درست کرده بود. خودش هم نشست روبروی ما با استکان چای و گفتیم و خندیدیم. یکی از مشتری‌های همیشگی آمد. گرم بود. اما امروز با سلام سردی رفت نشست تهِ مغازه.

قهوه‌چی در واکنش گفت:
خیلی‌ها می‌گویند تنهایی را دوست دارند. اما تنهاها، هرگز تنها نیستند. دارند با افرادی در ذهن‌شان گفتگو می‌کنند. گفت:
مگر می‌شود آدمی‌زاد تنهایی را انتخاب کند؟ هر کس بگوید تنهایی را دوست دارد، آدم مورد نظرش را پیدا نکرده است.

قهوه‌چی راست می‌گفت.
با دوستم سر تکان دادیم به نشانه‌ی تأیید.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

24 Dec, 13:44


دیدن ناتوانی کسی که روزی برایمان مثل قهرمان بود ، دردناک‌ترین حادثه زندگی است.

چه کسی باور می‌کند
روح‌انگیز شریفیان





@towardinside

رو به درون

24 Dec, 10:48


خصوصیت منحصربفرد انسان یعنی توانایی خلق معنا را از وی نگیریم. وقتی فراتر از کلام حرکت می‌کنیم معنا مشروط می‌شود؛ یعنی تبدیل می‌شود به یک متغیر عصبانی‌کننده و بی‌مصرف که فقط می‌تواند ارزیابی علمی را دچار ابهام نماید.

«جنون چیست؟» - دارین لیدر





@towardinside

رو به درون

24 Dec, 08:19


«من هرگز در زندگی‌ام از کسی چیزی نخواستم» عقیده‌ی فرد خودشیفته است.

کریستوفر بولاس






@towardinside

رو به درون

24 Dec, 06:50


دوستان قدیمی و پرسابقه،
در بین‌شان آداب و مناسکی شکل می‌گیرد، ادبیاتی منحصربه‌فرد ظاهر می‌شود که برای غریبه‌ها نامفهوم و نامأنوس است.

یعنی حتی تشخیص گفتار و رفتارشان برای اغیار، واضح نیست.
ریزرفتارها و واژگانی بین تجربه‌های مشترک‌شان ساخته شده، و گویی شهری دو نفره/چند نفره ساخته‌اند که شهروندی‌اش مخصوص به خودشان است.

این پدیده، این خرده‌فرهنگ، اتفاق جالب و قابل ملاحظه‌ای است در حوزه‌ی جامعه‌شناسی و مردم‌شناسی و روان‌شناسی...

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

24 Dec, 02:21


https://praxispublication.com/alasdair-macintyres-modernity/

مدرنیتۀ مک‌اینتایری
مک‌اینتایر یک «هگلیِ مُردد» است!

رابرت بی. پیپین
مترجم: امیرعلی مالکی

نباید به مک‌اینتایر بی‌توجه بود، متفکری که از نظر بلاغی قدرتمند، از جایگاه فلسفی تاثیرگذار و به‌لطف اثرِ «در پی فضیلت»1، جایگاهی تثبیت شده در گفتمان معاصر دارد. «در پی فضیلت»، یک کتاب، اما گویی در قالبِ چند اثر توانا و مستقل، خواننده را با چالش‌های فلسفیِ متفاوتی روبرو می‌کند. در آغازِ این رساله، استقبال صمیمانۀ مک‌اینتایر از آنچه او «تاریخ‌گرایی» می‌خواند، مشهود است. پیش‌فرض آغازین او در این اثر، متکی بر وابستگیِ فلسفه بر تاریخ است، به عبارت دیگر، مک‌اینتایر اعتقاد دارد که فلسفه، در خلاء وجودِ تاریخ نمی‌تواند چیزی برای ارائه داشته باشد. ما در جایگاه مخاطبِ یک اندیشه، بدون توجه به کاربرد تاریخیِ واژگان فلسفی، نمی‌توانیم به‌درستی متوجه بشویم که منظور از آن اصطلاح پیچیده و ویژه، چه می‌تواند باشد. همواره، در جوانب مخلتف و در زمانه‌های متفاوت، پژوهشگران دعوت می‌شوند تا برای دوری از احساسِ «خودخشنودیِ واهی‌ای» که در برخوردِ اولیه با بسیاری از تفکرات فلسفی رقم می‌خورد و آدمی با خود گمان می‌کند که تمامیت آن نظام را، بدون توجهی دقیق به تاریخچۀ وقوع آن دریافته است، احوالات فیلسوفان را متناسب با تبارشناسی به‌خصوص آنان، مورد توجه قرار دهند. پس فلسفه بایست دارای جهت‌گیری‌ای تاریخی، متکی بر معرفت‌شناسیِ به‌خصوص تاریخ، باشد. این تشخیص متسلزم نوعی توسعۀ ذهنی است و مک‌اینتایر اشاره می‌کند که هستۀ مرکزیِ رد یا از دست دادن مفهوم فضیلت، ریشه در نادیده‌گرفتنِ این مسئله دارد.




@towardinside

رو به درون

24 Dec, 02:14


خَمِ زلفِ تو دامِ کفر و دین است
ز کارستانِ او یک شمه این است

جمالت مُعجِزِ حُسن است لیکن
حدیثِ غمزه‌ات سحرِ مبین است






@towardinside

رو به درون

23 Dec, 17:27


اتوبوس مملو از جمعیت مسافران بود.

دیگر تقریباً جایی برای آن که مسافری در ایستگاه بعد بتواند سوار شود، وجود نداشت. البته باید حرفم را اصلاح کنم. به تجربه دانسته‌ایم که مسافران می‌آیند و از غیب برایشان جایی پیدا می‌شود!

اتوبوس ایستاد. پدر جوان و دختر مدرسه‌ای او، کیف به پشت، وارد اتوبوس شدند. دختر، ماسک تنفسی به صورت داشت. وقتی درها بسته شدند، ناگهان حس کرد که فشار مسافرانِ ایستاده، بر او و پدرش زیاد است. هم‌چنین احساس خفگی بر او جاری شد و حالش از حالت معمول تغییر کرد. من تمام این روند را شاهد بودم.

نگاه کرد به پدرش. پدر دختر، یک آدم لاغر و عاجز بود که او هم انگار همزمان با دخترش هول کرده بود. یکهو فریاد زد، خفه شدم بابا!

با یک تکان، خودم را کشاندم روبروی دخترک. پیش خودم گفتم چه باید به او بگویم تا آرام بگیرد؟ هر چه به زبان بیاورم، ممکن است او را دستپاچه‌تر و پریشان‌تر کند. اما بالاخره زبان نسل او را حدس زدم. گفتم:
دختر جان! من مراقبت هستم! من مدت‌ها بادیگاردِ چند تا از بازیگران زن سینما بودم. هیچ آسیبی به تو نخواهد رسید!

دختر نگاهی کرد به صورت و چشمان من. باورش شد. پدرش باور نکرد، که اصلاً اهمیتی هم نداشت. این نسل‌های جدید، عالمی دارند برای خودشان.
البته اصلاً هم جذاب نیست.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

23 Dec, 15:53


for the moment, I am not fucking, I am talking to you. Well! I can have exactly the same satisfaction as if I were fucking (XI: 165–6).

در این لحظه در حال عمل جنسی نیستم، در حال گویش با شمایم. خب! می‌توانم دقیقاً همان ارضایی را داشته باشم که انگار در حال عمل جنسی ام.

ژک لکان
روانکاوی






@towardinside

رو به درون

23 Dec, 15:23


زندگی کردن یعنی اجبار به نوشیدن بدون تشنگی.

سال‌ها
آنی ارنو‌
فرزاد مرادی








@towardinside

رو به درون

23 Dec, 07:17


تئاتر "فلسفه‌ی شی‌ء تُفی"

نویسنده: علی اشکان نژاد
کارگردان: بابک پرهام
تهیه‌کننده: امیرحسین پورابراهیم
بازیگران: علی فراهانی، نریمان ماهد، رها رحمانی
مشاور کارگردان: امیر شفیعی
نوازنده ویولن: مبینا دورانی، علی صبور
دستیار کارگردان: فرشته قاسم‌پور
طراح لباس: فیروزه قاسم‌پور
گریم: رها رحمانی
طراح گرافیک: نریمان ماهد
تیزر: آرش مرادفر
روابط عمومی: گروه رعنا
مجری طرح: موسسه فرهنگی و هنری بامداد بهار امید

خلاصه:

در تجربه یک ضد درام، در جستجوی پاسخ به این پرسش فلسفی-روانکاوانه هستیم:
یک شیء، کِی «تُفی» محسوب می‌شود؟!

خرید بلیط از تیوال
https://www.tiwall.com/p/falsafeh.tof




@towardinside

رو به درون

23 Dec, 06:27


پسران تخس و شرور، در ساختارها برای پدران شاخ و شانه می‌کشند.
این خودنمایی آن‌ها، نمایش است. می‌خواهند از بین دختران جوان، همدم و مأنوس پیدا کنند.
جامعه نباید تصور کند که به این «تظاهر به زورمندی» می‌شود اتکاء کرد و مسؤولیتی سپرد.

پسران، هر چقدر هم که جفتک بیندازند،
در لحظه‌ی وقوع اتفاق، چشم به دهان پدر خواهند دوخت.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

23 Dec, 02:14


https://praxispublication.com/traces-of-the-unconscious-in-language/

ردپایِ ناهشیار در زبان
زبان و اهمیتِ آن در متنِ روان

اِم. زی‌هال بیلیک، ایِل جِرن هیکی‌ اولوم و فاروک گِنچوز
مترجم: نازنین یاسمی

از اصول مهم در مطالعۀ روانکاوی، کارکردِ «گفتار» است. این اصل، در آغاز مبتنی بر فعالیت‌های فروید بود که به مرور زمان، دچار انحطاط شد1. در ادامه، این مقاله بر ساختار زبان، کاربرد آن در روانکاوی و پیشینۀ نظری این معقوله خواهد پرداخت.





@towardinside

رو به درون

23 Dec, 02:13


مست بگذشتی و از خلوتیانِ ملکوت
به تماشایِ تو آشوبِ قیامت برخاست

حافظ







@towardinside

رو به درون

22 Dec, 16:42


خانم‌مرغه، پله‌ها را به هر زحمتی که بود رفت بالا و وارد هواپیما شد.

آقای عقاب و خانم درنا، به عنوان مهمان‌داران ایستاده بودند و خیر مقدم می‌گفتند. خانم‌مرغه سلام کرد. اما قبل از این که وارد راهرو شود و سر جایش بنشیند از آقای عقاب پرسید:
ببخشید! من اولین بار است که سوار هواپیما می‌شوم. می‌خواهم خیالم راحت باشد که راننده با سرعت بالا حرکت نمی‌کند.

آقای عقاب گفت:
خانم! نگران نباشید. هواپیما نمی‌تواند آرام حرکت کند. باید با سرعت خیلی‌خیلی زیادی حرکت کند که بتواند از زمین جدا شود و برود بالای ابرها. سرعتی در حدود ۸۰۰ کیلومتر بر ساعت. اما نگران نباشید. همه چیز تحت کنترل است.

خانم‌مرغه اصلاً خوشش نیامد از این پاسخ. مهمانداران را کنار زد. وارد کابین خلبان شد. فریاد زد:
تند رفتن اصلاً کار درستی نیست!
ده دقیقه دعوا کرد و بالاخره کاپیتان قانع شد که با سرعت مطمئنه، حدود صد و ده کیلومتر در ساعت براند.

کاپیتان، به قولش عمل کرد.
آن‌ها با همین سرعت پرواز کردند
و سالم به مقصد رسیدند.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

22 Dec, 15:18


سوپرمن: تو باختی
لکس: باختن بلد نیستم
سوپرمن: یاد میگیری

🎥 Batman v Superman: Dawn of Justice





@towardinside

رو به درون

22 Dec, 12:06


روزی که کوچک‌ترین ذرّه‌ی تقسیم‌ناپذیرِ عالَم، بدون ذرّه‌ای شبهه‌، توسّط انسان، کشف شود،
روزی که انسان، همه‌چیز را در باب جهانِ هستی کشف کند،
آیا جنگ‌ها و کین‌توزی‌هاي او پایان خواهند یافت؟

م.باغ





@naassoott

رو به درون

22 Dec, 07:05


چه کسی گفته که هر کس به این دنیا می‌آید، حق ادامه‌ی حیات دارد؟
فلسفه‌ی اخلاق و فلسفه‌ی حقوق، هرگز چنین ادّعایی را باور نمی‌کنند.

عوام، این باور مزخرف را اصل قرار داده‌اند و به زندگیِ سراسر بی‌خاصیت خود ادامه می‌دهند.

حق حیات در جانوران اجتماعی، وابسته به نقش و کارکرد مفید آن‌ها در خانواده و ساختار است.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

30 Nov, 08:15


- هرکی ازت پرسید بگو 19 سالمه.
- خب اینو که کسی باور نمیکنه.
- مردم همیشه چیزیو باور میکنن که بهشون گفته میشه!

نئون دمون

@towardinside

رو به درون

30 Nov, 06:57


مفهوم خانواده در دوران امروز، به شدت متزلزل شده است.
یکی از نمودها این که:
وقتی دختر یا پسرِ مهاجرت‌کرده به خانه‌ی پدری سفر می‌کند، در آغوش و گریه‌ی شوق، مدتی سفت و محکم فشرده می‌شود.
اما یک ساعت نمی‌گذرد که حضور او «عادی» یا حتی «اضافی» تلقی می‌شود.

انگار خانواده، به زندگی با عدم حضور او عادت کرده‌اند و به‌روزرسانی شده‌اند! اگر ماندن طول بکشد حتی، ریزرفتارهایی مشاهده می‌شود که سربسته از او می‌خواهند زودتر برگردد برود به کشوری که به آن مهاجرت کرده است!

امکانات ویدیویی هم، کمبود حضور فرد مهاجرت‌کرده را نامحسوس‌تر کرده‌اند. یعنی اگر نامه‌نگاری هنوز رایج بود، ذوق بیشتری برای دیدار وجود داشت.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

30 Nov, 01:38


https://tarjomaan.com/%d8%aa%d8%b5%d9%85%db%8c%d9%85%d9%87%d8%a7%db%8c%d8%aa%d8%a7%d9%86-%d8%a8%db%8c%d8%b4%d8%aa%d8%b1-%d8%b4%d9%87%d9%88%d8%af%db%8c-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%db%8c%d8%a7-%d8%aa%d8%a3%d9%85%d9%84%db%8c/

تصمیم‌هایتان بیشتر شهودی است یا تأملی؟
تصمیم‌های شهودی احساس خوبی ایجاد می‌کنند، ولی همیشه عاقلانه‌ نیستند


ما هر روز تصمیمات متعددی می‌گیریم، بعضی با ملاحظه و تأمل، بعضی شهودی و به حکم «دل». گاهی می‌خواهیم انتخاب کنیم که چه غذایی بخوریم، چه فیلمی ببینیم یا کدام پیراهن را بخریم، ولی گاهی موضوعات پیچیده‌تر می‌شوند، مثل موقع شروع‌به‌کار در حوزه‌ای جدید، یا زمانی‌که در محیط فرهنگی ناآشنایی باید به رفتار کسی واکنش نشان دهید. در هرکدام از این موقعیت‌ها باید به یکی از دو شکل بالا تصمیم بگیریم: یا با عقل یا با دل. اما چگونه می‌توان به این تصمیم رسید؟





@towardinside

رو به درون

30 Nov, 01:36


گو شمع میارید در این جمع که امشب
در مجلسِ ما ماهِ رخِ دوست تمام است

در مذهبِ ما باده حلال است ولیکن
بی‌روی تو ای سرو گُل‌اندام، حرام است







@towardinside

رو به درون

29 Nov, 16:50


ادوارد، لم داده بود روی صندلی نرم و راحت کافه، در پیاده‌روی بسیار زیبای خیابان دایموند.

آشیلدا، از انتهای خیابان، با بوت‌های بلند چرمی قرمز که تا زیر زانوهایش کشیده شده بود، و اعتمادبه‌نفس کافی قدم برمی‌داشت. لباس سرهمی ورنی قرمز، براق و چسبان، اندامش را به نشستگان در کافه‌ها نشان می‌داد. کلاه قرمز، کمی روی صورتش سایه انداخته بود، که در کنار آرایش قرمز، جلوه‌ای مرموز به او می‌داد. حرکاتش آرام و پرجاذبه بود، گویی هر گامش نگاه‌ها را تسخیر می‌کرد، و او البته با نگاهی مستقیم، و انگار بی‌اعتنا به اطراف، جلو می ث‌آمد.

ادوارد، نتوانست فرصت را از دست بدهد. بلند شد. کلاهش را برداشت. صندلی کنارش را تعارف کرد به آشیلدا. این جا معلوم شد که دخترک، چندان هم نسبت به اطراف خود، خونسرد و بی‌تفاوت نبوده است. دیدنِ سوییچ خودروی گران‌قیمت ادوارد روی میز، می‌توانست تضمینی باشد برای این که دعوت از دختر، بی‌پاسخ نماند.

عقربه‌های ساعت را، به اندازه‌ی دو ساعت جلو ببریم. دختر، اینک در چنگ ادوارد است. اما این پسر، یک شرط عجیب دارد برای بریز و بپاش افسانه‌ای. دختر باید کلاً از چشم پسر پنهان بماند. پسر، در خانه‌اش، استیجی ساخته است. دختر باید با همین لباس، هر شب ساعت هشت، از پشت پرده بیرون بیاید، و روی صحنه ظاهر شود. چند ساعت با پسر باشد، و دوباره پنهان شود تا روز بعد. در واقع، دختر هرگز نباید در هیچ وضع و شکل دیگری روبروی پسر آشکار شود.

حجم ثروت ادوارد، آشیلدا را به پذیرش این شرط وادار کرده است.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

29 Nov, 15:04


ضمير ناآگاه در وهلۀ اول خود را مانند چيزی كه در حالت انتظار در هوا معلّق مانده بما نشان می‌دهد, چيزی كه شايد بتوان گفت كه هنوز پا به عرصۀ وجود نگذاشته است.

ژک لکان، چهار مفهوم اساسی در روانکاوی








@towardinside

رو به درون

29 Nov, 12:31


{استاوروگین:} من بند بهتری به شما توصیه می‌کنم. چهار نفر از اعضای حلقه‌تان را اغوا کنید که عضو پنجم را به تهمت جاسوسی بکشند. همین خونی که به‌اشتراک ریخته شود آن‌ها را مثل ساروج به هم می‌بندد؛ اتحادی ناگسستنی! آن‌ها برده‌ی شما خواهند شد و هرگز جرئت سرکشی نخواهند داشت و هرگز از شما حساب کارهاتان را نخواهند خواست.

داستایفسکی - ت حبیبی







@towardinside

رو به درون

29 Nov, 11:07


فیلسوف اگر به مقام فرزانگی نائل شود، و جهان‌بینی‌اش به کمال مطلوب برسد، زبانش جز به دو سنخ عبارت گشوده نخواهد شد.

- یا از متون تراز اول بازگو خواهد کرد و ذکری به میان خواهد آورد.

- یا به تمسخر دنیا و مافیها خواهد پرداخت و به مضحکه خواهد گرفت، که سرگرمی و فراغت اشخاص فاضل، معمولاً امور نازل است.

و شقّ سومی غالباً در کار نیست.

علی اشکان نژاد




@towardinside

رو به درون

29 Nov, 03:05


https://tarjomaan.com/%d8%a7%d8%b6%d8%b7%d8%b1%d8%a7%d8%a8-%d8%a7%d8%ad%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%84%d8%a7%d9%8b-%d9%85%d9%87%d9%85%d8%aa%d8%b1%db%8c%d9%86-%da%a9%d8%a7%d9%84%d8%a7%db%8c-%d8%b5%d8%a7%d8%af%d8%b1%d8%a7/

اضطراب احتمالاً مهم‌ترین کالای صادراتی آمریکا به جهان است
نوجوانانی که در کشورهای انگلیسی‌زبان زندگی می‌کنند به‌شکل روزافزونی روان‌رنجور شده‌اند. چرا؟
درک تامپسن

با انتشار نسل مضطرب، کتاب جدید جاناتان هایت، روان‌شناس آمریکایی، نگرانی‌های زیادی دربارۀ سرنوشت نوجوانانی که با شبکه‌های اجتماعی بزرگ شده‌اند، مطرح شد. هایت در کتاب خود با استناد به صدها مطالعۀ معتبر نشان داد که نرخ روان‌رنجوری‌هایی مانند اضطراب، افسردگی و میل به خودکشی در میان نوجوانان آمریکایی امروز، به شدت بیشتر از نسل‌های قبلی است. از آنجا که شبکه‌های اجتماعی پدیده‌ای جهانی است، خیلی‌ها «نوجوانان مضطرب» را هم پدیده‌ای جهانی قلمداد کرده‌اند، اما درک تامپسون، تردیدهایی جدی دارد.




@towardinside

رو به درون

29 Nov, 03:03


شهرِ یاران بود و خاکِ مهر‌بانان این دیار
مهربانی کِی سر آمد؟ شهریار‌ان را چه شد؟

گویِ توفیق و کرامت، در میان افکنده‌اند
کس به میدان در نمی‌آید، سوار‌ان را چه شد؟







@towardinside

رو به درون

28 Nov, 17:49


مایکل، سوار ماشینش شد.
کمربند را بست. سوییچ را باز کرد و استارت زد.

گوشی تلفنش را از جیبش بیرون آورد. نرم‌افزار مسیریاب را روشن کرد. یک مقصد بی‌خود و دروغکی برای مسیریاب مشخص کرد. خانم راهنمای نرم‌افزار، بلافاصله شروع کرد به راهنمایی.

مایکل، حرکت کرد. در مسیری نامعلوم افتاد. خانم راهنما هر چه تلاش می‌کرد او را به مقصد تعیین شده هدایت کند، گوش مایکل بدهکار نبود. خانم راهنما، خسته نمی‌شد، از کوره در نمی‌رفت. پیگیر و مداوم، نشانی می‌داد. مایکل اما، به هر خیابان و اتوبانی که در لحظه دلش می‌خواست وارد می شد.

بعد از سه ساعت رانندگی، مایکل برگشت به خانه. با لباس بیرون، ولو شد روی تخت. مسیریاب را خاموش کرد. رفت در پوشه‌ی عکس‌های گوشی همراهش. تصاویر را تند و تند از جلوی چشمش گذراند. عکس‌های سه دختر، به ترتیب به فاصله‌های تقریباً دو سال، در پوشه ذخیره شده بودند.
اشک ریخت.
گوشی را خاموش کرد.
خوابید.

علی اشکان نژاد

#داستان



@towardinside

رو به درون

28 Nov, 12:16


آیا ما می توانیم از چیزی غیر از رسانه تغذیه خبری کنیم؟ راهی برای ما گذاشته اند؟
آیا یک رسانه در جهان می شناسید که اخبار را همان گونه که هست،
در اختیار ما بگذارد؟
هرگز

ارنست والتو


@towardinside

رو به درون

28 Nov, 08:04


مسوز اینچنین گرم در خود مسوز
مپیچ اینچنین تلخ بر خود مپیچ
كه گر دست بیداد تقدیر كور
ترا می‌دواند به دنبال باد
مرا می‌دواند به دنبال ھیچ

فریدون مشیری






@towardinside

رو به درون

28 Nov, 06:29


خودزنی،
غالباً با اطلاع کافی از اوضاع و عواقب، و صد البته در نظرگرفتنِ مخاطب و تماشاچیان، صورت گرفته است.

رفتار جانوران اجتماعی مثل انسان، همواره باید «در نسبتِ» با هم‌نوعان خویش، معناشناسی شود.

نمایش، قطعاً تماشاچی دارد
که روی صحنه می‌رود!

علی اشکان نژاد




@towardinside

رو به درون

28 Nov, 02:26


میوه ممنوعه، از انجیر تا سیب و گندم.
مجید سلیمانی

پدرم روضه رضوان به دو گندم بفروخت
من چرا مُلک جهان را به جوی نفروشم...
آن میوه ممنوعه که آدم و حوّا از آن خوردند، از یهودیت تا مسیحیت تا اسلام، هر بار نام و شکل و رنگ دیگر گرفته است و ما اینجا به آن تصویر غالب نظر داریم.
نام آن میوه، یا درخت، در عهد عتیق نیامده است. در باب دوم و سوم عهد عتیق می‌خوانیم که آدم و حوّا از دو درخت نهی شدند. درخت حیات و درخت معرفتِ نیک و بد. آدم و حوّا، به وسوسه شیطان، از آن درخت معرفت خوردند و شد و آنچه شد.
نظر غالب مفسّران یهودی بیشتر آن بوده که آن درخت انجیر بود. خصوصا که بعد از آن می‌گوید که آدم و حوّا، که اینک بر عریانی خود آگاه شده بودند، شرمگاه خود را با برگ‌های درخت انجیر پوشاندند.
امّا این تصویر چندان نپایید. شاید مشهورترین صورت آن میوه و درخت، سیب است، که در مسیحیت غالب شد. از آنجا که تصویرگری چندان در یهودیت و اسلام رواج نداشته است، و سیب در نقاشی‌های مذهبی مسیحی بسیار برجسته شده، این عامل هم به شهرت این روایت در سده‌های اخیر کمک کرده است.
امّا سیب از کجا می‌آید؟ آن به واقع حاصل یک اشتراک یا بازی لفظی در ترجمه لاتینی کتاب مقدس در اواخر قرن چهارم مشهور به «وولگات» از ژروم قدّیس است که ترجمه رسمی و مرجع کلیسای کاتولیک برای چند قرن بوده است.
تصویری آورده‌ام. آنجا در ترجمه آیه پنجم باب سوم پیدایش، «چون از میوه آن درخت بخورید، شناسای نیک و بد خواهید شد»، و در برگردان «نیک و بد» آمده:
bonum et malum
و malum در لاتین همزمان به دو معنی آمده: به معنی «بد» و «شیطانی» و همزمان به معنی «سیب».
حال سوابق کهن‌تر این اشتراک لفظ و ارتباط معنی چیست، اینجا مقصود ما نیست منتهی هر چه بود این اشتراک لفظ، و رواج گسترده وولگات، این دو را به هم گره زد و به نوعی آن درخت، درخت سیب دانسته شد خصوصا که برگرفتن سیب (ملوم)، بد (ملوم) بود. از منظر هنری هم سیب بیشتر پسند هنرمندان افتاد و در نقّاشی‌ها منعکس شد و از این روست که:
«سيب ميوهٔ شهوت است، ميوه ابوالهول گناه.
چکالهٔ قرن‌هاست، که تماس با شيطان را حفظ می‌كند...»
(لورکا، ترجمه شاملو)
منتهی این اتّفاق در مسیحیت نسبتا متاخر است و هنوز متون مسیحی، و تفاسیر سریانی، در عهد آغاز اسلام بیشتر از انجیر سخن می‌گویند.
در قرآن هم نام آن درخت نیامده. حدود پنج بار تنها اشاره است به «هَذِهِ الشَّجَرَةَ». منتهی یک جا آن وصف دقیق‌تر است:
فَوَسْوَسَ إِلَيْهِ الشَّيْطَانُ قَالَ يَا آدَمُ هَلْ أَدُلُّكَ عَلَى شَجَرَةِ الْخُلْدِ وَمُلْكٍ لَا يَبْلَى؟
فَأَكَلَا مِنْهَا فَبَدَتْ لَهُمَا سَوْآتُهُمَا وَطَفِقَا يَخْصِفَانِ عَلَيْهِمَا مِنْ وَرَقِ الْجَنَّةِ وَعَصَى آدَمُ رَبَّهُ فَغَوَى
می‌بینیم که اجزای آن، وسوسه شیطان، هدایت به آن درخت، آشکار شدن عریانی (حاصل میوه درخت معرفت)، پوشاندن با برگ‌های باغ... مطابق روایت عهد عتیق است امّا «شجره خُلد» گویا معادل آن درخت جاودانگی یا حیات است. چنان که آمد، در عهد عتیق آدم و حوّا از درخت معرفت می‌خورند و نه حیات. به واقع پس از آن خداوند می‌گوید که آدم «مبادا اکنون دست دراز کند و میوه درخت حیات را هم بچیند و جاودانه بزید و او را از باغ عدن بیرون کرد».
یک توضیح آن است که با توجه به پیچیدگی خود روایت تورات، که به واقع حاصل بازنویسی بخش‌های آغازین است گرچه چندین قرن قبل از اسلام، این دو یکی فرض شده‌اند. توضیح دیگر آن که قرآن به سنّت‌های روایی و تفسیریی نظر دارد که تنها به یک درخت پرداخته‌اند خصوصا که «مُلك لَا يَبْلَى» تاکیدی است بر «شجره خلد». این وجه بعدها توسعه می‌یابد و پیوند می‌خورد با آنچه در عهد عتیق، چنان که در امثال سلیمان، و بعد در عموم منابع مسیحی و اسلامی هم، بسیار شایع است که در نهایت گر «درختی هست نادر در جهات / میوهٔ او مایهٔ آب حیات» همان درخت معرفت است که «گه درختش نام شد گه آفتاب / گاه بحرش نام گشت و گَه سحاب»... همچنان محلّ بحث و تحقیق است.
منتهی فارغ از نکته بالا، از آنجا که در قرآن فقط ذکر «شجر» است و نه «میوه»، در چشم مفسّران شجر هر نوع «رُستنی» دانسته شده و شاید از همانجا هم نظر بر همان مایه قوتِ غالبِ نان قرار گرفته که «گندم» است، به مثال در تفسیر طبری، و به صورتی عمومی در ادبیات اسلامی، که در بیت آغازین از حافظ دیدیم و در مثنوی هم:
همچو دیو از وی فرشته می‌گریخت / بهر نانی، چند آبِ چشم ریخت...
خورده گندم، حُلّه زو بیرون شده / خُلد بر وی بادیه و هامون شده‌...
این هم سفری بود همراه آدم و حوا، از عُلی تا به ثری، با انجیر و سیب و گندم...



@towardinside

رو به درون

28 Nov, 02:24


گفتا نه گفتنیست سخن گرچه محرمی
دَرکَش زبان و پرده نگه دار و مِی بنوش

ساقی بهار می‌رسد و وجهِ مِی نماند
فکری بکن که خونِ دل آمد ز غم به جوش

عشق است و مفلسیّ و جوانیّ و نوبهار
عُذرم پذیر و جرم به ذیلِ کرم بپوش





@towardinside

رو به درون

27 Nov, 17:08


آدم همیشه با دیدن یک فرد ضعیف، غمگین نمی‌شود. این فرد اگر دست و پا چلفتی باشد، انگار در دلمان می‌گوییم:
حقش است! باید به خودش بیاید.

در ایستگاه مترو، فرد میانسال و سالم، ماسک را کشیده روی پوزه‌اش، با صدای بسیار کم دارد وِروِر می‌کند! احتمالاً آدرس می‌خواهد. و این‌جا خوشم آمد که کسی از عابران، اعتنا نکرد و جوابش را نداد.

یکی نیست برود یقه‌ی مرد را بگیرد و بگوید: ملت به پدر تو بدهکارند؟ صدایت اگر درنمی‌آید، پارچه را بزن کنار، تا مخاطب لااقل بتواند لب‌خوانی کند!

مردم که غالباً اهل کمک هستند. حتی دست گمشده را می‌گیرند می‌برند می‌رسانند به خانه‌اش. اما کسی که حاضر نیست «مقدمات کمک گرفتن» را لحاظ کند، واقعاً همان بهتر که سرگردان شود و بدون کمک باقی بماند.

قدیم، یک کتاب‌هایی، جزوه‌هایی بود به نام آداب معاشرت. حالا که همه تصور می‌کنند بدون تربیت، همه چیز را بلدند و بلدند و بلدند، باید سیلی و لگد بخورند تا یاد بگیرند.
من هم از کنار این مرد، بی اعتنا می‌گذرم. حقش است!

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

27 Nov, 14:00


اشیاء، بدون حضور آدم‌ها، باشکوه‌ترند.
آدم، تنها وجهی از اشیاء را آشکار و مؤکد می‌کند که به مصرف و سوء استفاده‌ی خود درآورده است.

م.باغ




@naassoott

رو به درون

27 Nov, 11:04


«علاج هر واقعه، فقط پس از وقوع امکان‌پذیر است»

ایمره لاکاتوش




@towardinside

رو به درون

27 Nov, 07:21


ارزیابیِ درستِ کودک، از والد محال است.
تا ابد ممکن نخواهد شد.
خشم و مهر او نسبت به والد، هر دو، توهّم و خیال‌پردازی است.

این‌ها که می‌آیند از والدین خود، از استادان و معلمان خود، از قوّه‌ی حاکمه، خوب و بد می‌گویند، در قد و اندازه‌ی تخمین و محاسبه نیستند. ملاک، روایت‌های این‌ها نیست.
فردی معتمد از بیرون، باید والد را ارزیابی کند.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

27 Nov, 02:08


https://tarjomaan.com/%d9%85%d9%85%da%a9%d9%86-%d8%a7%d8%b3%d8%aa-%d9%81%d8%a7%db%8c%d8%af%db%80-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8%db%8c-%da%a9%d9%87-%d8%a7%d9%85%d8%b1%d9%88%d8%b2-%d9%85%db%8c%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86/


ممکن است فایدۀ کتابی که امروز می‌خوانید، سی سال دیگر معلوم شود

«فایدۀ خواندن این‌ کتاب‌ها چیست؟» این یکی از رایج‌ترین پرسش‌هایی است که دانشجویان از خودشان می‌پرسند؛ مخصوصاً اگر دانشجوی علوم انسانی باشند. لزلی والینت، دانشمند سرشناسی که در دانشگاه هاروارد تدریس می‌کند، معتقد است اگر نگاه درستی به سازوکار مغز در استفاده از اطلاعات نداشته باشیم، نمی‌توانیم به این سوال پاسخ دهیم. والینت می‌گوید انسان‌ها در مواجهه با مسائل جدید، با رفت‌و‌برگشت بین انبوهی از چیزها که در طول زمان آموخته‌اند، دست به شناخت و ابتکار عمل می‌زنند، بنابراین محتمل است آنچه امروز می‌آموزید، به دردتان نخورد، اما این به معنی بی‌فایده بودنش نیست.





@towardinside

رو به درون

27 Nov, 02:06


آفَتِ جان است و آنگه در میانِ جان مُقیم
گر نه در جانْ اوستی، کِی باکِ جانَستی مرا؟

خاقانی









@towardinside

رو به درون

26 Nov, 16:54


در بین دوستانم، افرادی هستند که چشم‌هایشان توانایی خاصی دارد که مخصوص به خودشان است.

مارتین، می‌تواند بدون این که جهت صورتش را تغییر بدهد، اطراف را زیر نظر داشته باشد. مردمک چشم او، بهتر و با وسعت بیشتری دور و اطراف را رصد می‌کند. کاری که برای چشم‌های ما چندان آسان نیست.

چشم‌های کلینت هم، درست چنین قوتی دارند. توجهاتی که من هرگز ندارم، و به تبع، تغییراتی که به چشم او می‌آیند و به چشم من نه.

سال‌ها طول کشید که فهمیدم، این پاییدنِ مخفیانه‌ی اطراف، قطعاً یک نیاز و ضرورت بوده است. الکی و سر خود که کسی این هزینه‌ی روانی را پرداخت نمی‌کند برای امر باطل.
و یک روز این راز گشوده شد. باعث و بانی، والدینی بودند که در کودکی، به طور ناگهانی بالای سر این‌ها ظاهر می‌شدند. بدون اعلام حضور و سر و صدایی. این دو دوست من، در واقع مجبور بودند که به اطراف‌شان مشکوک باشند.

مثلاً وقتی سرشان توی کتاب است، باید چشم‌شان، هم کتاب را می‌دیده و هم اطراف را رصد می‌کرده!
این توانایی، واکنشی است که برای اطمینان از امن بودن محیط اطراف!

البته اصلاً مثل کسانی نیستم که حالا والدین را مقصر بدانم و این پدیده را یک جور تروما به حساب بیاورم. جامعه‌ی انسانی است دیگر. روابط، هر جور که در رفتار بیایند، یک‌سری عواقب و حاشیه خواهد داشت. نگاه این‌ها هم که شده مثل نگاه «گربه‌دزده»، قطعاً در وجوهی سودمند خواهد بود.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside

رو به درون

26 Nov, 13:16


یه وقتی بود
رادیوها
با کیف های چرمی وارد بازار می شدن ...
یادش بخیر



@towardinside

رو به درون

26 Nov, 09:28


بهترین وقت برای کاشتن یک درخت بیست سال پیش بوده است. بهترین زمان بعدی همین حالاست.

از کتاب چطور اعتماد به نفس داشته باشیم /جیمز اسمیت






@towardinside

رو به درون

26 Nov, 06:29


واقعاً در دوره‌ی کنونی
دیگر هیچ حرفی در جان و دل کسی بی‌قراری نمی‌کند،
برای این که بیاید بیرون، تبدیل شود به یک نمایش‌نامه‌ی زلزله‌ساز، یا یک نقاشی حیرت‌انگیز، یا یک مجسمه‌ی باشکوه؟

چرا امروز، همه فقط دنبال این هستند که یک مهارت دم دستی یاد بگیرند و بلافاصله در یک شرکت به عنوان کارمند دون‌پایه استخدام شوند؟

آیا این‌طور زندگی کردن، و در این افق کوتاه زیستن، رضایت‌بخش است؟
هرگز.
این‌ها باید در کنار فست‌فود، مشت‌مشت قرص آرام‌بخش ببلعند...

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

26 Nov, 02:49


https://pecritique.com/2024/11/21/%d8%aa%d9%88%d9%84%db%8c%d8%af-%d8%a7%d9%86%d8%a8%d9%88%d9%87%d8%8c-%d8%b0%d8%a7%d8%aa-%d9%87%d9%86%d8%b1-%d8%b1%d8%a7-%d9%85%db%8c%da%a9%d9%8f%d8%b4%d8%af-%da%af%d8%b1%db%8c%da%af%d9%88/

تولید انبوه، ذات هنر را می‌کُشد / گریگوری کوزینتسف/ ترجمه‌ی زهره رحمانی

به‌تازگی مجله‌ای که برای بیست‌وپنجمین سالگرد «سایت‌اندساوند» چاپ شده را خواندم. در مقاله‌ی اصلی آن، «پُرسمان انتقادی»، چهار منتقد انگلیسی در میزگردی در باب سینمای معاصر بحث کردند. با خواندن آن تصمیم گرفتم در میزگردِ مفصل‌تری شرکت کنم. این را می‌دانم که اغلب اوقات، سیاق و عقاید هنرمندان با یکدیگر در تضاد است. اما امروزه بسیاری از عوامل، افرادی را گِرد هم می‌آورد که برای آنان کارکردِ فرهنگ و آرمانِ آن، با جنگ سرد و ستیز‌های بین‌المللی مغایرت دارد. آن‌چه ما نیاز داریم، تبادل صریح نظرات است. یک فیلم خوب، تنها برای سازندگانش پیروزی محسوب نمی‌شود، بلکه گنجینه‌ای برای کلِ سینماست. فیلم، زاده‌‌ی جدل، افتراق آراء و بروز قاطعیت است. به‌روشنی روزی را به‌خاطر می‌آورم که وسوالد پودوفکین، فیلمِ پایان سن‌پترزبورگ (1927) را در سینمایی کوچک و خصوصی برای من اکران کرد. آن‌چه بر پرده می‌دیدم، برای من قابل تبیین نبود؛ همه‌چیز تغییر کرده بود. ساختمان‌های عظیمی که پیش از این ندیده بودم و مردمانی که گویی آنان را از برنز و آهن ساخته بودند. همچنین بناهای تاریخی به‌نوعی تغییر کرده بود، مستحکم‌تر شده بود و همه‌ی این‌ها به‌واسطه‌ی این سینمای نوظهور بود. بارها و بارها شاهد دگرگونی‌ها در سینما بوده‌ایم. ابتدا حماسه‌های طنزآمیز چاپلین و سپس ایهام و شعر رُنه کلر. لارنس اولیویه به ما ثابت کرد که شکسپیر تراژدی‌های خود را به‌ویژه برای سینما نوشته است. همچنان افق‌های نوینی گشوده می‌شد، استعدادهای نوظهوری می‌درخشید و به‌واسطه‌ی همه‌ی آن‌ها، راه مناقشه و تشتت آراء در سینما باز می‌شد. سینما بیش از آن‌که مخاطبان را گِرد هم آورَد، فیلم‌سازانِ جهان را گِرد هم آورد. قصد داریم با چنین هنرمندانی درباره‌ی آینده‌ی سینما مباحثه کنیم.





@towardinside

رو به درون

26 Nov, 02:40


شاهدان گر دلبری زین سان کنند
زاهدان را رخنه در ایمان کنند

هر کجا آن شاخِ نرگس بِشْکُفَد
گُلرُخانَش دیده نرگس دان کنند

ای جوانِ سَروقَد، گویی بِبَر
پیش از آن کز قامتت چوگان کنند






@towardinside

رو به درون

25 Nov, 16:34


دیروز، نسخه‌ی شاد و سرمست من، نشست روبروی نسخه‌ی تیمارستانی‌ام.

کلیشه‌ی قدیمیِ مواجهه‌ی این دو، و گفتگوهایشان بلافاصله آغاز شد. یکی جهان را امیدوارانه می‌دید، و آن یکی اندوهگین و سوگوارانه. اولی معتقد بود که زندگی زیبایی‌هایی ناب و دل‌نواز دارد، و محرومیت و فقدانی اگر هست، حکمت است.
دومی می‌گفت:
ناکامی و خسارت، به اندازه‌ای است که ارزشش را ندارد!

نسخه‌ی تیمارستانی آدم، صرفاً جنو‌ آمیز و آشفته نیست، بلکه وضعی است که هر وخامتی را وخیم‌تر می‌کند! امّا وقتی از مهار‌ خارج می‌شود، کمی ترسناک است.

مثلاً من دلم می‌خواهد که دیگران را آزار بدهم. همین دوستانم را مثلاً: برتهولد، وُلفرام، و آنه‌لیزه را.
و نسخه‌ی تیمارستانی وقتی مسلّط می‌شود، این رفقای بیچاره، به شدّت اذیت می‌شوند. باید منتظر بمانند تا نسخه‌ی شاد و سرمست من، غلبه پیدا کند تا از مصاحبت با من، دوباره لذت ببرند.

نسخه‌ی حکیم/فیلسوف من، این‌ها را می‌فهمد. اما نسخه‌ای نیست که زور لازم را داشته باشد برای اقدام و تحول. یک نسخه‌ی دلقک هم دارم، که به تمام این‌ها و دستاوردهایشان می‌خندد. او باور دارد که باقی زندگی را باید زیر سایه‌ی درخت دراز کشید، تا بگذرد. نسخه‌ی طمع‌کار من، یک نسخه‌ی دیگر است. او می‌گوید تا جای ممکن باید درآمد داشت و بیشتر و بیشتر دانست.

نسخه‌های دیگری هم دارم. به عنوان مثال نسخه‌ی غارنشین، نسخه‌ی معامله‌گر و…

علی اشکان نژاد

#داستان






@towardinside

رو به درون

25 Nov, 14:35


"بزرگترین خلأهای زندگی ما، در روابط اولیه‌مان ریشه دارند. حتی قوی‌ترین انسان‌ها نیز زخم‌های نادیده‌ای دارند که از ناکامی‌های عشق نخستین نشأت گرفته است."

مایکل بالینت





@towardinside

رو به درون

25 Nov, 09:39


... ضمير ناآگاه ... درنقطه‌ای واقع است ميان علت و معلول يعنی در جائی كه چيزی می‌لنگد. آنچه مهم است اين نيست كه ضمير ناآگاه علت نورُز باشد، در اين مورد فرويد مسئولیّت را از سر خود وا می‌كند. يك روز ممكن است علت آن را كشف كنند و سيستم هُرمونی را موجب اصلی آن بدانند. برایِ فرويد اين امری مهم نيست. زيرا ضمير ناآگاه درز و شكافی را بما نشان می‌دهد كه بموجب آن نورُز با امری واقع ارتباط پيدا مي‌كند، امری واقع كه ممكن است فی‌نفسه مقوله‌ای معين و مشخص نباشد.

ژک لکان، چهار مفهوم اساسی در روانکاوی






@towardinside

رو به درون

25 Nov, 06:28


یک تصور احمقانه در جامعه رایج است بدین قرار:

خردسالان و نوجوانان، از آن جهت که حتی بیشتر از بزرگسالان، در زمینه‌ی فن‌آوری‌های دیجیتال به‌روزند، در زندگی هم به بهترین درک و فهم و درمان دسترسی دارند.

می‌بینید؟ یعنی فهم عمومی این قدر احمق شده که گروه‌های سنی ابتدایی را، بزرگسال می‌پندارد!

نتیجه چیست؟
تربیت، رها می‌شود.
خردسالان و نوجوانان، وقتی به مشکلی برمی‌خورند، اساساً بلد نیستند چطور مواجه شوند و مقابله کنند. حالا همان جا اگر یکی از والدین را ببینند که دارد با بلعیدن قرص آرام‌بخش، مشکل را حل می‌کند، بلافاصله راهشان را تا ابد پیدا کرده‌اند!

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

25 Nov, 02:44


https://anthropologyandculture.com/%D8%B1%D8%B3%D8%A7%D9%86%D9%87%D9%87%D8%A7%DB%8C-%DA%AF%D8%B1%D9%88%D9%87%DB%8C%D8%8C-%D8%B1%D9%88%D8%B4%D9%86%D9%81%DA%A9%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%88-%D9%BE%DB%8C%D8%B1-%D8%A8%D9%88%D8%B1%D8%AF/

رسانه‌های گروهی، روشنفکران و پیر بوردیو (بخش اول)
ژاک بوورس، ترجمه آزیتا نیکنام

کی از موضوعات مورد بحث من با بوردیو در این سال‌های اخیر، مسئله تحولات دوران جدید بود. نکته‌ای که باید در اینجا به آن توجه کنیم این است که او دقیقا از کسانی بود که تا لحظه آخر مخالفت خود را با فروتنی گول زننده‌ای که امروزه توصیه می‌شود، حفظ کرد. به عبارت دیگر، او بر سر مقوله صلاحیت و سواد، با دادن هر گونه امتیاز و کوتاه آمدنی که به قصد راضی نگاه داشتن عده بیشتری باشد، مخالف بود.




@towardinside

رو به درون

20 Nov, 17:08


ولتر، شب‌هنگام خواب عجیبی دید.

یک موش خیلی بزرگ، به او گفت که حاضر است با او معامله‌ای خیلی بزرگ انجام دهد. شرح معامله این بود:
صبحِ فردا، هفتاد درصد آدم‌های جهان، بدون هیچ اصطکاک و اندوه و حاشیه‌ای حذف خواهند شد، و تمام جانوران و گیاهان منقرض شده، احیاء می‌شوند. در مقابل، ولتر از این به بعد، تا لحظه‌ی مرگ، یک دُم یک و نیم متری خواهد داشت، و مثل موش‌ها روی دست و پا حرکت خواهد کرد.

موش، در واقع دست گذاشته بود روی بزرگترین رویای ولتر. تمام اوقات، جمعیت را عامل بدبختی بشر می‌دانست. و چقدر خوب می‌شد اگر این اتفاق را قبل از مرگ در جهان شاهد می‌بود.

ولتر، در یک تصمیم بی‌نهایت عظیم و بی‌مانند قرار گرفته بود. اما در عین حال، تکبر بسیاری داشت که مانع از پذیرش آن شکل و شمایلِ وعده‌داده‌شده، و تجسم خود به آن حالت مسخره می‌شد.

ولتر، از موش مهلت خواست برای ارزیابی و تفکر بیشتر.
موش فرصت نداد.
فریاد زد:
زودتر تکلیف را مشخص کن!

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

20 Nov, 16:06


«چرا که خداوند دیری‌ست مُرده
و همه از یادَش بُرده‌اند ـــــ
ما اما هنوز در سکوتی هراسناک بر جا مانده‌ایم،
مرگ‌بارتر از هر واژه‌ای؛
و پنهان از چشم او
ستارگان را یک‌به‌یک
خاموش می‌کنیم.»

-یُوه فِریش | از شعرِ «سنگ‌نوشته‌ای بر مزار»






@towardinside

رو به درون

20 Nov, 13:03


بیایید از این «انسانِ میانگین» هم خلاص شویم، که اساساً وجود ندارد. او چیزی جز یک خیال آماری نیست. چیزی که وجود دارد، افراد است، همین و بس. هر وقت صحبت از «مردمِ کوچه‌وخیابان»، نظرسنجی‌هایِ دُکسا [افکارِ عمومی]، پدیده‌های توده‌ای، و چیزهایی از این دست می‌شود، به یاد تمامِ بیمارانی می‌افتم که طیِ چهل سال رویِ کاناپۀ روانکاوی دیده‌ام و به حرف‌هایشان گوش سپرده‌ام. هیچ‌کدام، حتی تا حدی، شبیه دیگری نبوده‌اند؛ هیچ‌کدام هراس‌ها، اضطراب‌ها، نحوۀ روایت، یا ترس از نفهمیدنِ مشابهی نداشته‌اند. این انسانِ میانگین کیست؟ من، شما، سرایدارم، یا رئیس‌جمهور؟

ژک لکان، مصاحبه با مجلۀ پانوراما، 1974





@towardinside

رو به درون

20 Nov, 10:12


سرلشکر بوذرجمهری از جمله کسانی بود که رضاشاه فوق‌العاده به او اعتماد داشت. وی به مدت ۱۰ سال نیز شهردار تهران بود.

خیابان بوذرجمهری بعد از انقلاب به پانزده خرداد تغییر نام یافت.




@towardinside

رو به درون

20 Nov, 05:43


منطقی حرف‌زدن کار آسانی نیست.
به صرف این که ابتدای جملات‌تان بگویید: «آقا دو دو تا چهار تا است»، سلسله جملات بعدی شما منطقی نخواهد شد!

حتی سخنرانی هم نمی‌تواند منطقی باشد. زیرا معمولاً به اطراف مختلف سرک می‌کشد و در شاخه‌ها، لزوماً لوازم منطق رعایت نمی‌شود.

منطقی حرف زدن، یعنی نگارش یک مقاله. اگر کسی بتواند مقاله‌ای درست و حسابی روی کاغذ بیاورد، با رعایت تمام لوازم، ممکن است منطقی حرف زده باشد.

پس تا مقاله‌ای ننوشته‌ایم، ادّعا نکنیم و بیایم چرند و پرند بگوییم و لذّت ببریم!

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

20 Nov, 01:31


https://naghd.com/2024/11/17/%da%af%d9%88%d9%87%d8%b1%d9%87%d8%a7-%d9%88-%d8%b2%d9%84%d9%85%d8%b2%db%8c%d9%85%d8%a8%d9%88%d9%87%d8%a7-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%d9%85%d9%be%d8%b1%d8%a7%d8%aa%d9%88%d8%b1%db%8c/

گوهرها و زلم‌زیمبوها در امپراتوری


لئو پانیچ و سام گیندین
ترجمه‌ی: دلشاد عبادی

کتاب امپراتوری هارت و نگری، که با هدف‌هایی آشکارا انقلابی و گاه نامفهوم نوشته شده، میزان شگفت‌آوری توجه جریان‌های اصلی و هم‌چنین رادیکال را به خود جلب کرده است.[۱] این نکته به خودی خود بر نیاز به بررسی جدی محتوای این کتاب دلالت می‌کند، اما علاقه‌ی ما صرفاً به این دلیل نیست که این کتاب را یک اثر فرهنگی غریب می‌دانیم. امپراتوری در نهایت کتاب مهمی است، زیرا درگیری جدی با غنای متناقض ایده‌های آن در باب ماهیت امپراتوری، سرمایه‌داری و مقاومت در عصر ما می‌تواند به پیش‌برد پروژه‌ی «رهایی‌بخش»، که ما با هارت و نگری در آن سهیم هستیم، کمک کند. تنها سخت‌گیرترین منتقدان ممکن است از ستایش دامنه‌ی جاه‌طلبانه‌ی تلاش آنان برای تلفیق تاریخ، فلسفه، جامعه‌شناسی، فرهنگ و اقتصاد با یک سیاست از پایین سرباز زنند. و با این حال، نتیجه‌ی نهایی کتابی به‌شدت ناامیدکننده است: سرشار از نوید اما آکنده از ناسازگاری‌ها، تناقض‌ها‌، اغراق‌های بی‌اساس و شکاف‌های منطقی.





@towardinside

رو به درون

20 Nov, 01:29


رفیق خیل خیالیم و همنشین شکیب

حافظ









@towardinside

رو به درون

19 Nov, 15:26


بیبیلی، تا سن بیست سالگی مریض نشد. سالم غذا می‌خورد و ورزش می‌کرد و درس می‌خواند. منضبط بود و تر و تمیز.

یک روز اما در همان بیست سالگی، به بیماری سختی دچار شد. جوری که دیگر تمام شکل و قیافه‌ی خودش و اتاقش به هم ریخت.

برای مدت طولانی، حوصله نداشت حمام برود و حتی صورتش را بشوید. حوصله نداشت لباس‌های مناسب بپوشد و با ظاهری موجّه بگردد. حوصله نداشت اتاقش را تمیز کند. فکر می‌کرد حالا که در بیماری افتاده، دیگر هیچ چیز مهم نیست. یک دستمال هم بسته بود به سرش‌ و با یک لباس گشاد و کثیف، دورِ خانه راه می‌رفت.

دوره‌ی مریضی که تمام شد، بیبیلی، دیگر مثل سابق نبود. به وضع نامرتب جدید عادت کرده بود. دوستانش اطراف او را خالی کرده بودند و دیگر او را به نام جدیدی می‌شناختند: هَپَلی!

بیبیلی هم البته از این که هپلی صدایش کنند، ناراحت نبود.

علی اشکان نژاد

#داستان






@towardinside

رو به درون

19 Nov, 14:53


درحقیقت، حماقت نقطهٔ مقابل هوش نیست. می‌توانید بسیار باهوش و بسیار احمق باشید.
متقاعد نشدید؟ کافی‌ست روشن‌فکری را در پُستی سیاسی قرار دهید یا متخصصی را ترغیب کنید دربارهٔ موضوعی صحبت کند که چیزی از آن نمی‌داند. ماحصل چنین شرایطی چرند نامیده می‌شود.
  
«روانشناسی حماقت»
ژان مارمیون







@towardinside

رو به درون

19 Nov, 14:49


«در زندگی به‌دنبال خوشبختی نگردید؛ زندگی خودش خوشبختی است.»

تولستوی و مبل بنفش
نینا سنکویچ








@towardinside

رو به درون

19 Nov, 07:21


روایت می‌شود از اپیکور که درباره‌ی مرگ، چیزی مثل این جملات گفته است:
«مرگ برای ما هیچ معنایی ندارد، زیرا وقتی ما هستیم، مرگ نیست، و وقتی مرگ می‌آید، ما دیگر نیستیم.»

وقتی با عبارات این‌چنینی مواجه می‌شوید، لازم است که به صورت روشمند، درباره‌ی شرایط روحی گوینده حدس‌هایی داشته باشید. صدق این جملات که قطعاً قابل آزمون نیست. یعنی کسی پس از مرگش، برای ما گزارشی نیاورده است.

اما می‌شود به صورت روشمند حدس زد که این عبارات، یک جور واکنش‌اند به اضطرابی که مرگ در روان اپیکور ایجاد کرده است. اگر مرگ برایش اهمیت نداشت، چرا اساساً درباره‌اش سخنی گفت؟ و اگر اضطراب، عمیق نبود، چرا این‌همه تلاش برای سنگرسازی به جهت در امان بودن، انجام شد؟

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

19 Nov, 03:03


https://tarjomaan.com/%d8%b4%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%b4%da%a9%d9%88%d9%81%d8%a7%db%8c%db%8c-%d8%b4%d9%85%d8%a7-%da%a9%d9%85%db%8c-%d8%af%db%8c%d8%b1%d8%aa%d8%b1-%d8%a7%d8%b2-%d8%af%db%8c%da%af%d8%b1%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7/


شاید شکوفایی شما کمی دیرتر از دیگران باشد
نگران نباشید، عجله نکنید. زندگی مسابقه نیست

جوامع ما مروج موفقیت زودهنگام و مشوق کسانی هستند که در سنین جوانی به موفقیت رسیده‌اند. نمراتی که در ۱۸سالگی‌ کسب می‌کنیم معیار ارزیابی وضعیت آموزشی ماست و مجلات آکنده از فهرست‌هایی با عناوینی چون «افراد موفق زیر ۳۰ سال» است تا موفقیت جوانان خوش‌آتیه را رنگ‌و‌جلا دهند. اما شواهد و پژوهش‌های فراوانی نشان می‌دهند که نه‌تنها بسیاری از مشاهیر علم و هنر کسانی هستند که استعدادهایشان دیرتر شکوفا شده است، بلکه تداوم موفقیت آن‌ها نیز بیشتر از کسانی بوده که در دوران جوانی به دستاوردهایی درخشان رسیده‌اند. این یافته‌ها دربردارندۀ چه نکاتی دربارۀ اهمیت صبر و پشتکار در دنیایی است که ولع پیشرفت زودهنگام دارد؟




@towardinside

رو به درون

19 Nov, 02:53


از پا درآمدیم و نیامد بدست یار
پشت امید، بر سر این آرزو شکست









@towardinside

رو به درون

18 Nov, 15:55


بخشی از حیوانات، از نحوه‌ی اداره‌ی جنگل ناراضی بودند. باورشان این بود که پلیکان، دارد مسائل مهمی را نادیده می‌گیرد.

جغد پیر، در حفره‌ی درخت بزرگ جنگل، لانه داشت. هدهد می‌آمد و می‌نشست دم لانه، اخبار جنگل را برای جغد پیر می‌خواند.

این اواخر، از قیام سه حیوان علیه پلیکان خبر داد:
قیام سنجاقک باهوش،
قیام مارمولک خوش تیپ،
و قیام خرگوش ملوس.
جغد حتی سرش را از کتاب بالا نیاورده بود، وقتی هدهد با اشتیاق از قیام این‌ها حرف می‌زد. حتی در خبررسانی آخر، جغد پیر، معترض شده بود که «مگر احمقی که این‌ اخبار بی‌ارزش را پیش من بازگو می‌کنی؟ این‌ها که وزن سیاسی-اجتماعی قابل توجهی ندارند!»

گذشت و گذشت، و یک روز هدهد آمد نشست کنار لانه. خیلی سرد و بی اعتنا گفت:
گوزن راه افتاده قیام کند علیه پلیکان.
این را گفت و پرواز کرد و رفت.

این جا بود که جغد پیر، عصایش را از کنار میز برداشت. خودش را هر طور بود با زحمت رساند به پنجره‌ی لانه و خیره ماند به مسیرهای جنگل...

علی اشکان نژاد

#داستان







@towardinside

رو به درون

18 Nov, 15:04


درد و بیماری جسمی به‌خودی‌خود علل مناسبی برای تواضع‌اند.

دیوید هیوم









@towardinside

رو به درون

18 Nov, 14:57


پُرگاه بهتر است برای اندیشیدن نفهمیم؛
می‌توان با فهمیدن چهارنعل کران‌تا‌کران تاخت،
بی‌انکه کوچکترین اندیشه‌ای از آن برآید.

ژک لکان









@towardinside

رو به درون

18 Nov, 06:42


بیشترین حجم بوم و کاغذ و لوازم طراحی و نقاشی دارد در جهان مصرف می‌شود، و به تناسب، کمترین آثار فوق‌العاده دارند رونمایی می‌شوند.

بی‌حوصلگان، با انبوهی تردید، دارند وحشیانه به اسم کارآموز، تمام این بوم‌ها و کاغذها را آلوده می‌کنند.

دادگاهی نه در دادگستری کشورها، بلکه در مجامع هنری باید دست این‌ها را با شلاق سیاه کند. این‌ها عمداً نمی‌خواهند آدم به‌درد‌بخوری شوند. عمداً می‌خواهند بی‌عرضه بمانند.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

18 Nov, 01:50


https://tarjomaan.com/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d9%85%db%8c%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86-%d8%af%d8%b1-%d8%a7%db%8c%d9%86%d8%aa%d8%b1%d9%86%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d9%85%d8%b9%d9%86%d9%88%db%8c%d8%aa-%d8%af%d8%b3%d8%aa-%db%8c/


آیا می‌توان در اینترنت به معنویت دست یافت؟
الگوریتم‌های سرگرمی‌ساز برای کار با دانش باستانی حاصل از متون و فضاهای مقدس طراحی نشده‌اند

احساس می‌کنید در دنیای اطرافتان همه‌چیز بیش از حد مادی و سطحی شده است؟ به ژرف‌اندیشی و خودکاوی و معنویت علاقه دارید؟ راهش ساده است: با چند جستجو، می‌توانید انواع و اقسامی از برنامه‌های آموزشی یا تمرین‌ها و سخنرانی‌های معنوی پیدا کنید که گام به گام با شما همراه شوند. در عصر اینترنت، همه‌چیز فقط به اندازۀ چند کلیک از شما فاصله دارد. راس سیمونینی، موسیقی‌دان و روزنامه‌نگار آمریکایی، چندی پیش تصمیم گرفت تا با جدیت تمام یک دورۀ آموزشی یوگا را به صورت آنلاین تجربه کند، اما ماجرا پیچیده‌تر از آن بود که در ابتدا فکر می‌کرد.





@towardinside

رو به درون

18 Nov, 01:21


دل در طلبت چو بند گردد
ترسم که سخن بلند گردد

ـ خاقانی








@towardinside

رو به درون

17 Nov, 17:08


مردم حتی اگر بخواهند مهربان باشند، صادق نیستند.

به یاد بیاورید ایّام کنکور و دوره‌ی ورود به دانشگاه‌تان را.
همه به هم می‌گفتند:
امیدوارم در یک دانشگاه دولتی قبول شوی! ولی این آرزو یکسره دروغ بود. آخر احمق جان! اگر او قبول شود، قطعاً شانس ورود تو به دانشگاه کم می‌شود. این چیزی نیست که فراموش کرده باشی. پس تو یک دروغ‌گو و بازیگر قوی در ماهیچه‌های صورت هستی!

من از همان دوره اما، هرگز برای کسی که منافع متضاد با من داشت، خوشبختی و موفقیت نمی‌خواستم. هر چه سن‌م بیشتر شد، یک چیزهایی بلد شدم برای زندگی، که آن‌ها را هم به کسی نمی‌گویم.

مثلاً به دوستان خیلی نزدیک، امین و سروش و سیاوش گفته‌ام که زمانِ خرید کتاب‌های نادر و قیمتی، روزهای سرد و خشک است. آن روزها که بادِ استخوان‌شکن می‌وزد بین صفحات کتاب‌هایی که دستفروشانِ کتاب، پهن کرده‌اند، از گنجینه‌ی اهل فرهنگی که اجباراً دست به حراج کتاب‌هایش زده است.
دوستان استقبال کرده‌اند. می‌روند و کتابفروش، به هر قیمتی که این‌ها پیشنهاد کنند، کتاب را معامله می‌کند.

چیزهای دیگری هم بلدم! مثلاً راجع به خلاصی از ترافیک سنگین شهری، روش‌هایی به تجربه آموخته‌ام، که البته این را به هیچکسی نمی‌گویم! خیلی فوری کپی می‌شود و کار را خراب می‌کند.

علی اشکان نژاد

#داستان






@towardinside

رو به درون

17 Nov, 15:23


وقتی اشتیاق کم‌کم کاهش می‌یابد، چگونه افراد می‌توانند این لحظه‌ها را مدیریت کنند و آن الگوهای فکری قدیمی را برای تغییر زندگی، دوباره از نو سازماندهی کنند؟

خودت را به فنا نده
جان بیشاپ








@towardinside

رو به درون

17 Nov, 15:22


اشک ریختن هیچ فایده‌‌ای ندارد. من به‌قدری گریه کرده‌‌ام که با اشک‌هایم رود بایکال می‌تواند پر شود، اما این هیچ چیز را تغییر نداد.

جایی دیگر بهاری دیگر
آدرین جونز










@towardinside

رو به درون

17 Nov, 10:42


با نگرشی تکاملی چگونه زندگی کنیم؟

استیون پینکر در کتاب روشنگری اکنون، با ذکر شواهد تجربی قانع‌کننده‌ای نشان می‌دهد در همه‌ی وجوه زندگی وضعیت انسان در گذر زمان بهتر شده است. طول عمر انسان طولانی‌تر شده و در سطح اجتماعی خشونت کاهش یافته است.
اما به نظر می‌رسد یک جای کار می‌لنگد! زیرا آمار افزایش اضطراب و افسردگی رو به بدتر شدن است. برای این آمار می‌توان به کتاب نسل مضطرب جاناتان هایت مراجعه کرد.

این دوگانه را چگونه می‌توان تفسیر کرد؟
رواقیون، در زمانه‌ای پیش از میلاد مسیح که هنوز جهان وارد فاز مدرن خود نشده بود، معتقد بودند که برای رسیدن به رضایت از زندگی باید هماهنگ با طبیعت زیست.

بی‌تردید عادات رفتاری انسان در دهه‌های اخیر به شدت تغییر کرده و انسان از هماهنگی با طبیعت دورتر از آن دوران شده است. علت اضطراب کنونی این است؟! آیا می‌شود سخنان رواقیون را به نحوی کمّی سنجید؟ نگاهی بیاندازیم به پژوهشی در این زمینه که به تازگی منتشر شده است.

به طور متعارف دانشمندانی که در تبیین‌های تکاملی در روان‌شناسی فعال‌اند به صورت منفرد برخی از عادات رفتاری امروزین ما را با نیاکان شکارچی-گردآور یا با انسان‌های دوران کشاورزی مقایسه می‌کردند. اکنون پژوهشگران ابزار پژوهشی‌ای طراحی کرده‌اند که برای اندازه‌گیری تفاوت سبک زندگی مدرن با اجداد ما و تأثیر این تفاوت‌ها بر سلامتی طراحی شده است. این پژوهش مقیاسی به نام «سبک زندگی ناسازگار تکاملی» (EMLS) را معرفی می‌کند: پرسشنامه‌ای ۳۶ماده‌ای که رفتارها و عوامل سبک زندگیِ متفاوت از آنچه که اجداد ما تجربه کرده‌اند شناسایی می‌کند.

نتایج پژوهش
نتایج نشان داد که افرادی که سبک زندگی آنها در ابعاد مختلف تفاوت بیشتری با نیاکان ما داشته و بنابراین نمره‌ی بالاتری را در این آزمون کسب کنند، بیشتر احتمال دارد پیامدهای سلامت جسمی و روانی نامطلوبی را تجربه کنند. به عبارتی اکنون یک داده‌ی پژوهشی کلان‌نگر داریم که نشان می‌دهد جدایی روزافزون ما از طبیعت و سبک زندگی طبیعی، به‌زیستی انسان را در ابعاد مختلف به خطر انداخته و مهم‌تر اینکه این داده محصول سنجه‌ای است که طی چهار مرحله از خطاهای آن کاسته شده و بنابراین داده‌های به‌دست آمده بسیار موثق‌اند. حال می‌توان با اطمینان بالاتری گفت که این یافته علیه این سخن به ظاهر مقبول است که «افراد هر نسل مطابق شرایط روز زندگی می‌کنند و همواره همینطور بوده که زندگی هر نسل متفاوت از پیشینیان‌شان است». اکنون شاهدی تجربی و گسترده‌نگر داریم که نشان می‌دهد معیارهایی جهان‌شمول و میان‌نسلی برای به‌زیستی وجود دارد و سبک زندگی مدرن به‌زیستی عمومی را افزایش نداده است.

۳۶ پرسش پرسشنامه به وجوه گوناگون سبک زندگی می‌پردازند: رژیم غذایی، میزان تحرک، نوع روابط در محیط خانه، نوع روابط جنسی، استفاده از رسانه‌های اجتماعی، خودبینی، و حمایت اجتماعی. آنچه این پژوهش نشان داد از قبل توسط نظریه‌هایی از علوم شناختی مانند ذهن بدن‌مند و ذهن جای‌مند قابل پیش‌بینی بود. اما اکنون این پژوهش، آزمونی تجربی برای این نظریه‌ها را در اختیارمان قرار می‌دهد.
اکنون معیاری ساده برای اندازه‌گیری میزان اختلاف زندگی هر فرد با زندگی طبیعی در دست است و بالا بودن این معیار گواهی است بر آنکه مشکلات بزرگی بر سر راه آن فرد، چه در ابعاد جسمی و چه در ابعاد روان‌شناختی، وجود دارد، خواه امروز از آن آگاه باشد یا نباشد.

افرادی که نمرات عدم تطابق بالاتری داشتند، مشکلات سلامت جسمانی بیشتری مانند مشکلات خواب و بیماری‌های مزمن، و همچنین به‌زیستی روانی ضعیف‌تر، از جمله سطوح بالاتر افسردگی و اضطراب را گزارش کردند. علاوه بر این، این افراد همچنین سلامت کلی خود را در مقایسه با افرادی که نمرات عدم تطابق کمتری داشتند، پایین‌تر ارزیابی کردند. این یافته‌ی دوم بسیار مهم است؛ زیرا دعوی رایجی که مدعی‌ست «ممکن است خودِ افراد از سبک زندگی جداافتاده از طبیعت راضی باشند» را رد می‌کند.

چه باید کرد؟
یکی از نویسندگان مقاله می‌گوید باید راه‌هایی برای داشتن نوعی از زندگی بیابیم که بیشتر با روش زندگی اجداد شکارچی‌گردآورمان هماهنگ باشد. این بدان معنا نیست که باید برای شکار بیرون برویم یا بیرون بخوابیم. بلکه بدان معناست که باید آگاه باشیم که دنیای مدرن شامل انواع معضلاتی است که بدن و مغز انسان به خوبی با آنها سازگار نیست. برای مثال، همانطور که اجداد ما مجبور بودند برای به دست آوردن غذا کالری صرف کنند، ما نیز باید همین کار را انجام دهیم. بنابراین، پیاده‌روی کنیم، یا با دوچرخه به سوپرمارکت برویم و فقط غذایی را که واقعاً برای همان روز نیاز داریم بخریم.

آشتی با طبیعت (و نه بازگشت به گذشته) یگانه راه به‌زیستی انسان است. مثلاً بازگرداندن بازی‌های جمعی در محیط‌های طبیعی به کودکان، کم‌هزینه‌ترین مسیر به سوی به‌زیستی و شکوفایی نسل بعد است.
 
هادی صمدی
@evophilosophy

رو به درون

17 Nov, 06:59


وجه مردانگی،
به میزان سهم‌خواهی آن‌ها از قدرت و ساختار، تعیین می‌‌شود.
ثروتِ صِرف را از گوشه‌ی قمارخانه هم می‌شود جمع کرد.

دختران گرامی!
این پسرانی که شما شیفته‌ی طراحی زیرابرویشان می‌شوید، دامن قرمز بپوشند، مردترند!
این‌ها اگر با ثروت کلان هم به خواستگاری شما بیایند، باید در معاینه‌ی خصوصی پزشکی قانونی، صحت مرد بودنشان تأیید شود!

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

17 Nov, 02:03


https://tarjomaan.com/%da%86%d9%87-%d8%b2%d9%85%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%ae%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%af%d9%86-%db%8c%da%a9-%da%a9%d8%aa%d8%a7%d8%a8-%d8%b1%d8%a7-%da%a9%d9%86%d8%a7%d8%b1-%d8%a8%da%af/


چه ‌زمان باید خواندن یک کتاب را کنار بگذاریم؟
برای اینکه خوانندۀ خوبی باشید، نیازی نیست هر کتابی را تا آخر بخوانید


هیچ کتاب‌خوانی با این وسوسه غریبه نیست. بخشی از یک کتاب را خوانده‌اید، اما دیگر جذابیتی برایتان ندارد، حوصله‌تان سر رفته و ندایی آرام زیر گوشتان زمزمه می‌کند: «بس است. بگذارش کنار». خیلی از کتاب‌خوان‌ها نیمه رهاکردن کتاب‌ها را دوست ندارند. بعضی‌ها هم الگوی عملشان این است که یا کتابی را شروع نمی‌کنم، یا اگر شروع کردم به هر قیمتی باید تمامش کنم. واقعیت این است که ملزم کردن خودمان به تمام‌کردن کتاب‌ها چندان هم خوب نیست؛ آنچه اهمیت بیشتری دارد این است که بدانیم کِی وقت آن رسیده که یک کتاب را کنار بگذاریم.




@towardinside

رو به درون

17 Nov, 02:01


چه خوش صیدِ دلم کردی، بنازم چَشمِ مستت را
که کَس مُرغانِ وحشی را، از این خوش‌تر نمی‌گیرد

سخن در احتیاجِ ما و اِسْتِغنا‌یِ معشوق است
چه سود افسونگر‌ی ای دل؟ که در دلبر نمی‌گیرد







@towardinside

رو به درون

16 Nov, 16:14


پیرمرد، ایستاده بود در راهروی اتوبوس. جوانی در ایستگاه سوار شد.

نگاه جوان در نگاه پیرمرد قفل شد. جوان که از طراوت و چابکی خودش در مقایسه با وضع پیرمرد خشنود شد، در نگاهش این را به نگاه پیرمرد منتقل کرد:
«به قیافه‌ات می‌خورد که کریسمس امسال را نبینی.»

پیرمرد که پس از چندین دهه زندگی، دیگر وجه فرزانگی‌اش به اوج رسیده بود، جمله‌ی جوان را از نگاه او خواند.
لبخند آمد روی لب‌هایش. در نگاهش به جوان گفت:
بیچاره تو! که نمی‌دانی چه هفته‌ها و ماه‌های طاقت‌فرسایی در پیش داری و چه پوست‌هایی قرار است از تو کنده شود. من دارم خلاص می‌شوم و راضی‌ام!

جوان، نتوانست جملات پیرمرد را در نگاه او تشخیص دهد؛ امّا لبخند پیرمرد را دیده بود. پس، مضطرب شد.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside

رو به درون

16 Nov, 14:29


انسان تصویری از دیگران در ذهن خودش ساخته و پرداخته و به تصویر خودش از آن اشخاص فکر می‌کند. و چه بسا افکارش با واقعیت فاصله زیادی داشته باشند.

معمای کارائیب
آگاتا کریستی








@towardinside

رو به درون

16 Nov, 14:28


هیچ‌وقت آدم‌هایی که دوست ندارند کسی پیدایشان کند گم نمی‌شوند.

سیمون گرین









@towardinside

رو به درون

16 Nov, 06:48


رابطه‌ی جنسی در دوره‌ی کنونی
از وجه «مناسک»، به وجه «تفریح»،
تغییر قلمرو داده است.

زلزله‌ی اجتماعیِ هولناکی
پیشِ رو است،
که حتی تصورش هم به این آسانی‌ها ممکن نیست.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

16 Nov, 02:13


https://praxispublication.com/atomism-and-smallism/

اتم‌گرایی و کوچک‌گرایی


ریموند تالیس
مترجم: رها حمزه‌ لوئیان

در بخش آغازینِ سخنرانی‌ معروفِ «دربارۀ فیزیک»1از ریچارد فاینمن2، نقل‌قولِ مشهوری وجود دارد:

«اگر در فاجعه‌ای تمام دانش علمی از بین برود و تنها یک جمله برای نسل‌های آینده از موجودات باقی بماند، چه بیانیه‌ای بیشترین اطلاعات را در تعداد کمتری از کلمات در بر خواهد داشت؟» من معتقدم که فرضیۀ اتمی (یا حقیقت اتمی، یا هرچه بخواهید آن را بنامید) که همه‌چیز از اتم‌ها ساخته‌شده است، ذرات کوچکی که دائماً درحال‌ِ حرکت‌اند، وقتی فاصلۀ کمی از هم دارند، یکدیگر را جذب می‌کنند، اما وقتی به هم فشرده می‌شوند همدیگر را دفع می‌کنند.»





@towardinside

رو به درون

16 Nov, 02:03


به جانِ دوست که غم پرده بر شما نَدَرَد
گر اعتماد بر الطافِ کارساز کنید

میانِ عاشق و معشوق فَرق بسیار است
چو یار ناز نماید، شما نیاز کنید

نَخست موعظهٔ پیرِ صحبت این حرف است
که از مُصاحبِ ناجِنس اِحتِراز کنید







@towardinside

رو به درون

15 Nov, 17:30


جوجه‌اردک، داشت توی مرداب شنا می‌کرد.

غاز بزرگ ناگهان جلوی او ظاهر شد. جوجه‌اردک سلام کرد. غاز بزرگ گفت:
چرا به من تعظیم نمی‌کنی؟ من حاکم این جنگل هستم.

جوجه‌اردک بلافاصله سرش را برد زیر آب و آمد بالا. گفت:
شما که روی تختِ جواهر ننشسته‌اید‌. من از ریاست و سیاست چیزی نمی‌دانم. اما برای همه آشکار است که جانورِ نشسته روی تختِ‌ جواهر، حاکم خواهد بود.

غاز بزرگ عصبانی شد. جوجه‌اردک خیلی خونسرد گفت:
من آخرین بار، آقای زرافه را روی تختِ جواهر دیدم و برای همین او را حاکم می‌دانم.

غاز بزرگ بالش را باز کرد و با یک هُل، جوجه اردک را کوبید به یک سنگ.

بعد پیاده راه افتاد و بلندبلند فریاد زد:
من حاکم هستم! من حاکم هستم! من حاکم هستم!

جوجه‌اردک به سختی بلند شد. سردرگم، زیر لب گفت:
پس چرا روی تختِ جواهر نیست؟ ملاک حاکم که تخت بود...

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

15 Nov, 14:24


من زنی می‌خواستم که بفهمد چرا داریم سختی می‌کشیم.

کافه پیانو
فرهاد جعفری










@towardinside

رو به درون

15 Nov, 11:42


آیا کورمادرزادی که با لمس می‌تواند مکعب را از کُره تشخیص دهد، اگر از قضا بینا شود، می‌تواند بدونِ لمس‌کردن مکعب و کُره، آن دو را با چشم از هم تشخیص دهد؟

مسئله مالینوکس









@towardinside

رو به درون

15 Nov, 10:30


مردی که بهترین دوستش
همسر او باشد، بخش مهمی از زندگی را درک نکرده است.

قلمروی «رفاقت» و «زناشویی»، کاملاً جدا است.
بر هر مردی فرض است که چندتایی دوست و رفیق برای خودش نگه دارد.
در این نگاه داشتن، هم منفعت است، و هم رشد.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

15 Nov, 04:16


https://3danet.ir/the-right-to-intolerance/



نوشتار «بر مدار مدارا: آیا می توان از “حق” عدم مدارا دفاع کرد؟» از حسین دباغ

مبانی فلسفی مدارا بر چه استوار است؟ چگونه می‌توان جامعه‌ای عادلانه و دموکراتیک بر مدارِ مدارا دایر کرد؟ چه باید کرد اگر مدارا بدل به ضد خود شود؟ آیا با دشمنانِ مدارا باید مدارا کرد؟ آیا خلاف مداراست که قانون‌گذاری یا سیاست‌گذاری بر اساس مدارا را بر همگان تحمیل کنیم؟ چه تعادل ظریفی میان مدارا، آزادی، عدالت و دموکراسی وجود دارد؟ در این مقاله تلاش می‌کنم به سوالات بالا در حد وسع پاسخ دهم و پیچیدگی‌های مدارا‌ورزی را نشان دهم. استدلال اصلی من به نفع این ادعاست که می‌توان از حق عدم مدارا دست کم در برخی مواقع دفاع کرد. بدون این حق، مدارا محفوظ نخواهد ماند. با این حال، معضل فلسفی پر‌مناقشه‌ای باقی می‌ماند که مربوط به توجیه حق دشمنان مدارا برای ابراز باورهایشان است. آیا می‌توان حق دشمنان مدارا را به رسمیت بشناسیم در‌حالی‌که به مبارزه با باورها و رفتار آنان می‌پردازیم؟ در پایان مقاله، به طرح این معضل فلسفی می‌پردازم.



@towardinside

رو به درون

04 Nov, 06:29


اسم این سرک‌کشیدن‌های مداوم خودتان را در شبکه‌های اجتماعی،
کار مفید
سِیر آگاهی
و سابقه‌ی مبارزاتی
نگذارید!

این‌ها علافی و بطالت و هرزگی و پوچی است. شما اگر علاقه‌مند واقعی بودید، باید در دانشگاهِ حقوق یا علوم سیاسی ثبت نام می‌کردید!
ولی از بس بی‌عرضه و تنبلید، با این پیگیری‌های مسخره، توهمِ آگاهی و آگاهی‌بخشی پیدا می‌کنید!

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

04 Nov, 03:52


☺️ درکِ امرِ درک‌ناشدنی
👤 نویسنده: حمیدرضا یزدانی

«مردان هیچ‌چیز از زنان نمی‌دانند و زنان هم هیچ‌چیز از مردان». این گفتهٔ بسیار منفیِ لکان در باب عشق است که شاید در نگاه اول عجیب به‌نظر برسد. اما آنچه در این نوشته به بررسی آن خواهم پرداخت، قدمی فراتر رفتن از این نظر است و آن اینکه «هیچ انسانی از هیچ انسانی چیزی نمی‌داند و مهم‌تر اینکه نمی‌تواند بداند».

امروزه دیگر پر‌واضح است که سه نظریه به جایگاه انسان ضربهٔ کاری وارد کردند و او را از عرش به فرش آوردند: نخست اینکه زمین، یعنی خانه‌ای که انسان در آن زندگی می‌کند، مرکز جهان نیست و کائنات دور زمین در گردش نیستند که به آن انقلاب کوپرنیکی می‌گفتند؛ دوم اینکه داروین ماهیت حیوان‌تبار انسان را نشان داد و اینکه انسان آنچنان که متون مقدس القا کردند، اشرف مخلوقات نیست؛ و سوم اینکه فروید با روان‌کاوی نشان داد که انسان حتی از آنچه در درون خود می‌گذرد خبر ندارد و ارباب خانهٔ خود نیز نمی‌باشد و ریشهٔ مشکلات اساسی ما در درون خود ماست و ما درک تیره و تاری از آن‌ها داریم و آنچنان که گمان می‌کردیم موجودات عاقلی که با عقل انس داریم، نیستیم. عقل ما بازیچهٔ غرایزی ناخودآگاهی است که از ساز‌و‌کار آن اطلاعی نداریم و حتی نمی‌دانیم چگونه بر ما تأثیر می‌گذارد.

در حقیقت، کشف فروید نشان داد ناخودآگاه چنان سیطره‌ای بر ذهن و روان انسان دارد که فرآیندهای تفکر، عمل و احساس انسان را شکل می‌بخشد. و عجیب‌تر اینکه یکی از بصیرت‌های مهم روان‌کاوی این بود که بسیاری از مشکلات نه در بزرگسالی که ریشه در کودکی ما دارند. کودکی‌ای که هیچ‌یک حتی خاطره‌ای از آن نداریم. و همان‌طور که جان بالبی نشان داد، تنش‌ها و تعارضات ارتباطی ما به مراقبت‌های مادرانه‌ای باز می‌گردند که خودمان هیچ نقشی در آن‌ها نداشته‌ایم و در حقیقت ما آدمیان میراث‌بر مشکلاتی هستیم که نه خودمان از آن‌ها اطلاعی داریم و نه دیگرانی که مسئول زایش و بالش ما بودند. به دیگر سخن، انسان نمی‌داند چه بر او گذشته، چه رفتاری در کودکی با او شده است و وقتی انسان نداند در درونش چه می‌گذرد منتج به این می‌شود که انسان نمی‌تواند خود را تماماً و کاملاً درک کند و بفهمد چه می‌خواهد.

🔗 برای مطالعه متن کامل اینجا کلیک کنید

🙂 @Sedanet

رو به درون

04 Nov, 03:46


در خانقه نگنجد اسرارِ عشقبازی
جامِ میِ مُغانه هم با مُغان توان زد
درویش را نباشد برگِ سرایِ سلطان
ماییم و کهنه دلقی کآتش در آن توان زد







@towardinside

رو به درون

03 Nov, 19:31


الیزابت، نمونه‌ای بود از جامعه‌ی بزرگی از احمق‌ها، که کارشان، سرک‌کشیدن‌های مداوم در شبکه‌های اجتماعی برای کسب اخبار داغ سیاسی است.

این‌ها چاره‌ای ندارند جز این که مشغله‌ی مسخره‌‌شان را یک کار مفید، سِیر آگاهی، و سابقه‌ی مبارزاتی به شمار بیاورند!

غافل از این که این‌ کار، صرفاً علافی و بطالت و هرزگی و پوچی است. و اگر کسانی علاقه‌مند واقعی هستند، باید در دانشگاهِ حقوق یا علوم سیاسی ثبت‌نام می‌کردند!
ولی از بس بی‌عرضه و تنبل‌اند، با این پیگیری‌های مسخره، توهّمِ آگاهی و آگاهی‌بخشی پیدا می‌کنند!

الیزابت، بیهوده متولد شد، بیهوده زیست، و بیهوده مُرد!
وقتی تابوت او داشت در خاک گذاشته می‌شد، نماینده‌ی گیاهان و نماینده‌ی جانوران، در قالب دو انسان غریبه آمدند بالای سر جنازه، و برای استفاده‌‌های بی‌ثمر الیزابت از زمین، او را لعنت کردند.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside

رو به درون

03 Nov, 15:45


■ لاک می‌گوید : برای آن که عاقلانه رفتار کنیم بیایید ابتدا به بررسی عقل بپردازیم.

● عقل چیست، و ما چگونه در زندگی اجتماعی و فردی خویش می‌توانیم بدان دست یابیم؟

جواب لاک بدین سؤال منتج به طرح تقریر جدیدی در فلسفه شد. او می‌گفت : عقل ذاتی ذهن انسان نیست. ما با دانش غریزی تمیز خود از بد و صحیح از سقیم به دنیا نمی آییم. ما این دانایی را بعدها در نتیجه تجاربی که از طریق حواس وارد ذهنمان می‌شود. به دست می‌آوریم.

در هنگام تولد ذهن آدمی، چون لوحه سفیدی است، و تجارب حسی چون دیدن، شنیدن، چشیدن، بوییدن، و بسودن بسان متن کتابی، از آغاز تولد تا زمان مرگ، بر لوح ذهن نوشته می‌شود.

این معلومات به صورت حفظیات تشکل می‌پذیرید، و حفظیات به گونه فکر، و فکر به جامۂ عقل درمی آید.

بنابراین عقل انسان چیزی جز ارزشیابی دنیای مادی که از دریچه‌های حواس به داخل ذهن راه می‌یابد نیست. ذهن ما از دریافت امور غیرمادی عاجز است، زیرا تنها ماده است که می‌تواند بر حواسمان اثر بخشد و آنها را تحریک کند.

هنری توماس
بزرگان فلسفه
جان لاک





@towardinside

رو به درون

03 Nov, 15:38


«وسواسی کیست؟ در مجموع بازیگریست که نقش خود را ایفا می‌کند و نقش‌های زیادی را به عهده دارد، به گونه‌ای که انگار مرده است و این راهی برای محافظت از خود در برابر مرگ است.»

لکان
سمینار_چهارم





@towardinside

رو به درون

03 Nov, 06:48


«ممکن است یک دیکتاتور به‌شیوه‌ی لیبرال حکومت کند. و همچنین ممکن است یک دموکراسی کاملاً فاقد لیبرالیسم باشد. به‌شخصه یک دیکتاتور لیبرال را به حکومت دموکراتیکِ فاقد لیبرالیسم ترجیح می‌دهم.»

فردریک هایک، اقتصاددان و فیلسوف، و مدافع لیبرالیسم کلاسیک، برنده‌ی نوبل اقتصاد ۱۹۷۴


@towardinside

رو به درون

03 Nov, 05:27


هیچ دلیلی ندارد
که تفسیر اسطوره‌ای از «پیدایش»،
به تفسیر علمی نزدیک، و یا منطبق شود.

قلمروها متفاوتند.
و باید هم متفاوت بمانند.

و البته که تفاسیر علمی، همواره جزئی‌نگرند و محال است به گَرد پای تفاسیر اسطوره‌ای برسند.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

03 Nov, 01:44


https://tarjomaan.com/%d8%b3%d9%86%d8%af%d8%b1%d9%88%d9%85-%d8%a7%db%8c%d9%85%d9%be%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%b1-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%da%86%d8%b1%d8%a7-%d9%87%d9%85%d9%87-%d9%81%da%a9%d8%b1-%d9%85%db%8c/


سندروم ایمپاستر چیست و چرا همه فکر می‌کنند به آن دچارند؟
سندروم ایمپاستر به یکی از محبوب‌ترین توضیحات برای احساس بی‌کفایتی زنان تبدیل شده است


پنجاه سال پیش، روان‌شناسی به نام پالین کلنس، متوجه مسئلۀ عجیبی شد: بسیاری از دانشجویانش، به‌ویژه دخترها، احساس می‌کردند شایستگی جایگاهی که در آن قرار گرفته‌اند را ندارند و منتظر لحظه‌ای بودند که کسی بفهمد نمره‌هایی که گرفته‌اند یا موفقیت‌هایی که به دست آورده‌اند، حقشان نیست. پالین که خودش نیز این احساس را تجربه کرده بود، این حس را «پدیدۀ ایمپاستر» نامید و مقاله‌ای دربارۀ آن نوشت. برخلاف انتظار این مفهوم در فضای عمومی مثل بمب ترکید و به یکی از ایده‌های بنیادین نگاه ما به وضعیت زنان تبدیل شد.



@towardinside

رو به درون

03 Nov, 01:42


تا دست‌ها کمر نکنی بر میان دوست
بوسی به کام دل ندهی بر دهان دوست

دانی حیات کشته شمشیر عشق چیست
سیبی گزیدن از رخ چون بوستان دوست






@towardinside

رو به درون

02 Nov, 19:13


درباره‌ی آقا مهران می‌گفتند که وقتی پشت چرخ‌خیاطی‌اش می‌نشیند، انگار پشت فرمان یک هواپیمای ۷۴۷ نشسته است. مسلط و چابک.

چرخ‌خیاطی درست و حسابی‌ای داشت، با دوام، که بی‌نهایت مراقبش بود و در عین حال از آن کار می‌کشید.

اما چیزی که توجه من را به خودش جلب می‌کند، دست‌های او است. واقعاً دست‌ها چقدر می‌توانند درست‌کار باشند. و «احتمال» درست‌کاری آن‌ها از تبهکاری‌شان بیشتر است.

دست‌های کسانی که طی دهه‌ها، در یک کسب و کار، و یا در یک فعالیت مهارت پیدا کرده‌اند، بی‌نهایت ارزشمند است. با تمام وجود، میخ می‌شوم به تماشای آن‌ها وقتی جایی می‌بینم.

باید اعتراف کنم که تا حالا چند بار لباس‌هایی برای تعمیر برده‌ام پیش آقا مهران، نه از جهت این که نیازمند بوده‌ام و توانایی خرید لباس‌های جدید نداشته‌ام. فقط و فقط برای این که به حرکت و مهارت دست‌های او حین تعمیر و رفوکاری نگاه کنم.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

02 Nov, 16:35


«وَ» (et) يك لُكنت آفرينش‌‌‌‌گر است.



@towardinside

رو به درون

02 Nov, 10:02


نباید بدون درد و اندوه زندگی کنم ؛ چه میزان از هنرم را مدیون درد کشیدن هستم ؟

ادوارد مانچ

@towardinside

رو به درون

02 Nov, 05:31


معیار و ملاک کیفیت کالا
برای انسان مدرن،
صرفاً این است که نام آن کالا را قبلاً در یک برنامه‌ی تبلیغاتی شنیده باشد!

حالا شما باز بگویید که این جانور نوظهور، عقل و شعور دارد!

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

02 Nov, 03:42


https://naghd.com/2024/10/27/%d9%86%d8%b8%d8%b1%db%8c%d9%87%db%8c-%d8%a8%d8%a7%d8%b2%d8%aa%d9%88%d9%84%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%ac%d8%aa%d9%85%d8%a7%d8%b9%db%8c/


«نظریه‌ی بازتولید اجتماعی»
 
کریستین مونرو
ترجمه‌ی: فرزانه راجی
 
چکیده: نظریه‌ی بازتولید اجتماعی برای این‌که بازتعریفش از بازتولید اجتماعیْ صرفاً به معنای بازتولید نیروی‌کار باشد، بر بینش مرکزی فمینیسم مارکسیستی تأکید نکرده است، یعنی نقش ضروری‌‌ای که تولید خانگی در بازتولید جامعه‌ی سرمایه‌داری ایفا می‌کند. مدلی از تولید سرمایه‌داری ــ که در آن خانوارها، شرکت‌های سرمایه‌داری و دولت به نهاده‌های سایر بخش‌ها در فرآیند تولیدشان برای تداوم وجود خود و نیز کل جامعه‌ی سرمایه‌داری متکی‌اند ــ نشان می‌دهد که لازم است خانوار و تولید خانگی را به پویش تولید و بازتولید در جامعه‌ی سرمایه‌داری گره بزنیم. هیچ بازتولید اجتماعی بدون «بازتولید جامعه‌گانی»[۱] وجود ندارد، چرا که تمام تولید و بازتولید در جامعه‌ی سرمایه‌داری با انباشت شکل می‌گیرد. بنابراین، ارتقای رفاه انسان و محیط‌زیست مستلزم تغییر اساسی فرآیندهای تولیدی است که در خانوارها و جاهای دیگر اتفاق می‌افتد، نه صرفاً بازتوزیع هزینه‌ها و منافع آن تولید.




@towardinside

رو به درون

02 Nov, 03:40


عمرها در پی مقصود به جان گردیدیم
دوست در خانه و ما گرد جهان گردیدیم
خود سراپرده قدرش ز مکان بیرون بود
آن که ما در طلبش جمله مکان گردیدیم
همچو بلبل همه شب نعره زنان تا خورشید
روی بنمود چو خفاش نهان گردیدیم

سعدی






@towardinside

رو به درون

01 Nov, 19:38


مادرم از آشپزخانه صدایم زد:
حامد! ناهار آماده است. بیا.

از پشت میز کار بلند شدم. در ذهنم دنبال بو گشتم. قرمه‌سبزی بود. چه بخت‌یار می‌توانستم باشم. اما ناگهان یک بوی جزئی اضافی هم به بینی‌ام خورد.

با اشتیاق نشستم سر میز ناهارخوری. ناگهان همه چیز آوار شد روی سرم. مادر، ابتکار به خرج داده بود و قارچ و فلفل‌دلمه‌ای رنگی اضافه کرده بود به خورش!

من از غذای جدید بیزارم! بیزارم! بیزارم! چرا؟ چون یک ماه منتظر می‌نشینم برای یک قرمه‌سبزی. بعد قرمه‌سبزی تبدیل می‌شود به یک خورش دیگر! این خورش ممکن است خیلی هم خوشمزه باشد، اما قرمه‌سبزی نیست!
به مادرم گفتم:
مگر چند بار دیگر در عمرم قرار است قرمه‌سبزی بخورم که یک بار آن کم شد؟ مادرم ناراحت شد، به جای این که منظور من را متوجه شود!

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

01 Nov, 14:39


نقش ها را پشت پایی میزنی
سوی نقش نامنقش می روی


@towardinside

رو به درون

01 Nov, 14:33


Andy Warhol eating a hamburger





@towardinside

رو به درون

01 Nov, 09:00


‏از قویترین بهانه ات قویتر باش!



@towardinside

رو به درون

29 Oct, 01:43


https://tarjomaan.com/%d8%b3%d9%86%d8%af%d8%b1%d9%88%d9%85-%d8%a7%db%8c%d9%85%d9%be%d8%a7%d8%b3%d8%aa%d8%b1-%da%86%db%8c%d8%b3%d8%aa-%d9%88-%da%86%d8%b1%d8%a7-%d9%87%d9%85%d9%87-%d9%81%da%a9%d8%b1-%d9%85%db%8c/

سندروم ایمپاستر چیست و چرا همه فکر می‌کنند به آن دچارند؟
سندروم ایمپاستر به یکی از محبوب‌ترین توضیحات برای احساس بی‌کفایتی زنان تبدیل شده است

پنجاه سال پیش، روان‌شناسی به نام پالین کلنس، متوجه مسئلۀ عجیبی شد: بسیاری از دانشجویانش، به‌ویژه دخترها، احساس می‌کردند شایستگی جایگاهی که در آن قرار گرفته‌اند را ندارند و منتظر لحظه‌ای بودند که کسی بفهمد نمره‌هایی که گرفته‌اند یا موفقیت‌هایی که به دست آورده‌اند، حقشان نیست. پالین که خودش نیز این احساس را تجربه کرده بود، این حس را «پدیدۀ ایمپاستر» نامید و مقاله‌ای دربارۀ آن نوشت. برخلاف انتظار این مفهوم در فضای عمومی مثل بمب ترکید و به یکی از ایده‌های بنیادین نگاه ما به وضعیت زنان تبدیل شد.



@towardinside

رو به درون

29 Oct, 01:43


بر آستانهٔ میخانه هر که یافت رَهی
ز فیضِ جامِ مِی اَسرار خانقَه دانست

هر آن که رازِ دو عالم ز خطِ ساغَر خواند
رُموزِ جامِ جم از نقشِ خاکِ ره دانست








@towardinside

رو به درون

28 Oct, 16:01


آناهیتا در خانواده‌ای به دنیا آمد، که ابراز احساسات، چندان معمول نبود. بازه‌ای که هر کس می‌توانست هیجاناتش را نشان بدهد، محدوده‌ای بین «لبخند ملیح» بود، تا «تأثری اندک در ماهیچه‌های صورت».

آناهیتا بزرگ شد.
درس خواند.
به دانشگاه رفت.
ازدواج کرد.
دو فرزند به دنیا آورد.
و فرزندان او راهی مدرسه شدند.

یک روز صبح، مطّلع شد که پدر و مادرش در سانحه‌ی غرق شدن کشتی، جان‌شان را از دست داده‌اند. بی‌نهایت غمگین شد.

در مراسم یادبود امّا، یک قطره اشک نریخت. در حالی که شرکت‌کنندگانی در مراسم، بی‌قراری می‌کردند، او یک زن آرام و مسلّط به اوضاع توصیف شد.

آناهیتا، یک ماه بعد، از شدت اندوه، جان سپرد.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

28 Oct, 13:24


من خودم بین « انگاری» و « گرایی» فرق بسیار مهمی می‏بینم. به نظرم می‏آید در جایی که ما با حوزۀ معرفتی سر و کار داریم و ساحت معرفتی یک متفکر، از تعبیر « انگاری» استفاده کردن خیلی به جاتر است . یعنی آن جایی که با بخش « کاگنتیو» یا بخش « عقیدتی و معرفتی» وجود او سر و کار داریم، اگر ایسمی را که به این حوزه مربوط می‏شود به « انگاری» ترجمه بکنیم ، به نظرم می‏آید ترجمه درستی باشد. اما وقتی که به حوزۀ احساسات و عواطف و هیجانات، یعنی به حوزۀ اِموشنال و اَفکتیو ، اِموتیو وجود شخص اشاره می‏کنیم، شاید تعبیر « گرایی» بهتر باشد.


مصطفی ملکیان

@towardinside

رو به درون

28 Oct, 11:26


در دورها باد, سَر شاخه ها را گاهی تِکان گاهی عَذاب خواهَد داد.

بَر کِشیده از زمزمه های اُریدیس








@towardinside

رو به درون

28 Oct, 10:49


این همان جهانی است که می‌شناسیم، جهانی که در ابتدا شهوانی و جذاب می‌نماید اما بعد پیش‌پاافتاده، جبون و فریبکار از کار درمی‌آید.

«گردونه‌ی آتش»
جی ویلسون نایت







@towardinside

رو به درون

28 Oct, 06:03


روان‌شناسان و مشاوران، وقتی نسبت به یک شرایط زیستیِ «عرفِ حداقلی» در مُراجع مطمئن شدند،
ضرورت دارد که شکایات بعدی را از جنس «نِق» تلقی کنند!

تکلیف، باید بر همدلی غلبه کند.

این‌ها بایستی گوش شنوا داشته باشند، صرفاً برای ظرایفی که خودشان باید از بین لغزش‌های زبانی ممکن، بشنوند؛ نه انبوه گله‌مندی‌های مراجعان.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

28 Oct, 02:38


https://tarjomaan.com/%da%86%d8%b1%d8%a7-%d9%86%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d8%a7%d8%b2-%d9%87%d9%88%d8%b4-%d9%85%d8%b5%d9%86%d9%88%d8%b9%db%8c-%d8%aa%d8%b1%d8%b3%db%8c%d8%af%d8%9f/

چرا نباید از هوش مصنوعی ترسید؟
گفت‌و‌گویی دربارۀ دشواری همتاسازی هوش انسانی در رایانه‌ها


دلیل ترس فراگیر این روزها درخصوص هوش مصنوعی این تصور است که اگر الگوهای زبانی بزرگ را به‌اندازۀ کافی با متن تغذیه کنیم، بدل به عامل‌های هوشمندی خواهند شد که می‌توانند جهان را درک و دریافت کنند. اما الیسن گوپنیک و ملانی میچل در مورد صحت این تصور تردید دارند و معتقدند هوش بسیار پیچیده‌تر از آن است که فکر می‌کنیم و تا وقتی سیستم‌های هوش مصنوعی نتوانند الگوهای ذهنیِ ویژۀ خودشان را از نحوۀ سازوکار جهان به وجود آورند، باید از انتساب هوش انسانی به آن‌ها اجتناب کنیم.





@towardinside

رو به درون

28 Oct, 01:44


وگر تو گویی عیش من و تو هر دو یکیست
غلط کنی که مرا عقلی و ترا نانیست

انوری








@towardinside

رو به درون

27 Oct, 17:30


منصور کوچولو، گریه‌کنان راه افتاد توی دشت.
راسو او را دید و دلش برای او سوخت. پرسید:
برای چه گریه می‌کنی؟

منصور کوچولو گفت:
کار بدی کردم، و پدرم من را از خانه بیرون انداخت. به من گفت که تو آدم نیستی!
راسو با تعجب پرسید:
مگر چه کاری کرده بودی؟
منصور کوچولو گفت:
حجم زیادی هیزم انداختم توی بخاری، آتش شعله‌ور شد و قالیچه‌ی وسط اتاق کاملاً سوخت.

راسو رفت توی فکر. بعد پرسید:
اگر تو آدم نیستی، پس در واقع چه هستی؟ مطابق با امکانات بدنی و ذهنی تو، باید حتماً آدم باشی. بعد دست منصور کوچولو را گرفت تا ببرد پیش پدرش.

وقتی رسیدند، راسو در زد. پدر در را باز کرد. گفت:
حیوان! این جا چه کار می‌کنی؟
راسو گفت:
آقا! به این کارها کار نداشته باش که من چرا این جا هستم. بگو که اگر این پسر آدم نیست، پس در واقع چه هست؟!

پدر ساکت ماند. راسو گفت:
شاید توقع شما از آدم زیاد است و او واقعاً آدم است! هزار اشتباه دیگر هم بکند، او آدم است.
پدر بدون این که در را ببندد، رفت داخل. منصور کوچولو از راسو خداحافظی کرد.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

27 Oct, 14:17


نِورُوتیک‌ها بی‌نهایت مشتاق‌اند بفهمند که دیگران از آنان چه می‌خواهند تا بتوانند میل‌شان را برآورده کنند یا چوب‌لای‌چرخ‌شان بگذارند.

بروس فینک







@towardinside

رو به درون

27 Oct, 12:36


"درسته دلبندم؛
رویاها و هدف ها، راه های شیطان هستن تا تو رو از درست کردن شام، منحرف کنن."




@towardinside

رو به درون

27 Oct, 06:09


در دوره‌ی کنونی، فروش جنس بنجل و بی‌ارزش، با هزار دروغ و کلک این‌قدر زیاد شده که توصیه می‌شود:
حتماً عکس‌های متعددی از سن سیزده‌چهارده سالگیِ
فرد محبوب‌تان را رؤیت کنید! جراحی‌های احتمالی او را بررسی کنید و هرگز به عکس‌های آتلیه ای امروز او تکیه نکنید.

تربیت، سال‌ها است که کنار گذاشته شده، و آرایش و بزک، جای آن را گرفته است. نتیجه این که امروز، بدون هیچ تربیت سلطنتی، دارند اراذل و اوباشی را رنگ‌آمیزی می‌کنند و به جای شاهزاده و شاهدخت به خانه‌های بخت می‌فرستند.
مراقب باشید.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

27 Oct, 02:01


https://tarjomaan.com/%da%86%da%af%d9%88%d9%86%d9%87-%d8%ac%d9%86%d8%a8%d8%b4-%d9%86%d9%87-%d8%a8%d9%87-%da%a9%d8%b4%d8%aa%d9%86-%d8%ad%db%8c%d9%88%d8%a7%d9%86%d8%a7%d8%aa-%d8%a8%d9%87-%d9%86%d8%a7%d9%85-%d8%ae/

چگونه جنبش «نه به کشتن حیوانات» به نام خودش خیانت می‌کند؟
گربه‌های سرگردان در شهر، هم برای شهروندان مضرند، هم برای طبیعت، هم حتی برای خود گربه‌ها

جاناتان فرنزن

پنجاه سال قبل، مسئولان کنترل جمعیت حیوانات، ماهانه نزدیک به یک میلیون سگ و گربه را در شهرهای آمریکا می‌کشتند. اما این سیاست رفته رفته با مخالفت‌های وسیع مردمی مواجه شد. جنبش «نه به کشتار حیوانات» که معتقد بود به جای کشتن حیوانات شهری باید به «عقیم‌سازی» آن‌ها روی آورد، محبوبیت روزافزونی یافت و شهرداری‌ها را وادار کرد تا به تأسیس کلینیک‌هایی برای عقیم‌سازی دست بزنند. جاناتان فرنزن، نویسندۀ مشهور آمریکایی، در این نوشته گزارشی دست اول از میزان کارامدی این روش در سان‌فرانسیسکو، شهری با ۹۰۰هزار گربۀ خیابانی، ارائه کرده است.




@towardinside

رو به درون

27 Oct, 01:23


چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را

وحشی بافقی








@towardinside

رو به درون

26 Oct, 15:45


گوشی تلفن را برداشت. شماره گرفت. منتظر ماند. رئیس آمد پشت خط.

کریم، آب دهانش را قورت داد. گفت:
سلام آقاجان.
رئیس فریاد زد:
دوباره تویی مردک الدنگ؟
چطور جرأت کردی تلفن بزنی؟ برو گورت را گم کن!

کریم منتظر شد که رئیس هر چه دلش خواست بگوید. بعد ناگهان شروع کرد به عذرخواستن:
آقا غلط کردم. آقا غلط کردم. آقا من خاک زیر پای شما هستم. آقا من رو ببخشید. آقا من زن و بچه دارم. بچه‌ام مریض است. اگر بیرونم کنید، از گرسنگی کنار خیابان خواهیم مُرد. غلط کردم. بیجا کردم.

در همین حین، نگاهش افتاد به بشیر. وقتی تعجب را در چهره‌ی بشیر تشخیص داد، چشمک زد. بشیر، مات و بهت‌زده ماند. کریم ادامه داد:
آقا من نوکر شما هستم. التماس‌تان می‌کنم…
و چند دقیقه بعد، تلفن را قطع کرد.

آمد زد به شانه‌ی بشیر. گفت:
ارباب‌ها همیشه با «التماس» راضی می‌شوند. چاره‌ای ندارند. ما نباشیم، چه کسی می‌خواهد کارهای سخت‌شان را انجام دهد. مجبورند که ما را نگه دارند.

بشیر، واکنشی نشان نداد.
رفت سمت خانه‌اش. وقتی رسید، به همسرش گفت:
ما یک روز باید ارباب شویم. از این چیزی که هستیم، خوشم نمی‌آید.
همسرش ذوق کرد. گفت:
یعنی اگر ارباب بشوی، می‌توانی برایم یک ماشین لباسشویی بخری؟
بشیر نگاهش را برگرداند.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

26 Oct, 14:04


ژاک لکان در یکی از سمینارهایش گفته بود: «ارتباطی که نگران از دست دادن آن هستیم، چیزی است که احتمالا هیچ‌گاه بدست نیاورده‌ایم».










@towardinside

رو به درون

26 Oct, 09:57


اکثر مهندسان ایرانی
در کشیدن نقشه منازل مسکونی
آشپزخانه را در کم نورترین بخش خانه
و اتاق پذیرایی را در پر نورترین بخش خانه تعبیه می کنند!!!

@towardinside

رو به درون

26 Oct, 06:40


یکی از منابع شناخت در انسان پیشامدرن، که انسان مدرن باید به آن حسرت بخورد، شرکت در «مراسم دسته‌جمعی» و «تشریفات» است.

تشریفات غذا خوردن، تشریفات غذا پختن، تشریفات زایمان، تشریفات مرگ و مراسم خاکسپاری، مراسم هر روزه‌ی نیایش، تشریفات دیدار،  مراسم دِروی محصول و تشریفات سپاسگزاری از زمین حاصلخیز…

منابع شناخت در انسان مدرن، به گَرد پای منابع شناخت در انسان پیشامدرن نمی‌رسند.

فیل‌ها که جانورانی اجتماعی‌اند، آگاه‌ترند، یا مارمولک‌های صحرایی که هر یک، جداگانه، مدام در حال فرار به این طرف و آن طرف هستند؟

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

26 Oct, 02:29


https://3danet.ir/cognitive-science-of-religion/



اندر حکایت کتاب علوم‌شناختی دین نوشتۀ نعیمه پورمحمدی

نویسندگان:

محمد سوری (عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی و رئیس پژوهشکده فلسفه و کلام)
میثم فصیحی رامندی (دانشجوی دکتری فلسفه دین، دانشگاه تهران، دانشگاهان فارابی)



پژوهش در هر موضوعی یعنی پژوهشگر حاصل تحقیقاتش را به مخاطبان عرضه کند و سهمش در نوشته کاملاً از سهم پژوهش‌های قبلی مشخص باشد، به گونه‌ای که خوانندگان به روشنی متوجه شوند چه بخش‌هایی از نوشته حاصل تحقیقات پژوهشگر است و کدام قسمت‌ها حاصل پژوهش‌های دیگران. نقد نوشته‌هایی که این شرط لازم را رعایت نکرده‌اند و نشان دادن رونوشته‌ها و اقتباس‌ها از دیگران بی‌تردید در ارتقای سطح کیفی نوشته‌های پژوهشی تأثیر دارد. در مقالهٔ حاضر کتاب علوم‌شناختی دین، تألیف نعیمه پورمحمدی از این منظر نقد شده است.




@towardinside

رو به درون

22 Oct, 07:17


متّکی بر تحلیل روانکاوانه،
آن‌ها که کودکیِ محرومی داشته‌اند، در بزرگسالی بیشتر برای تکنولوژی ذوق می‌کنند.

این‌ها هیجانات‌شان برای تماشای فن‌آوری مانند کسانی است که از بیابان به شهر آمده‌اند.

و از آن جهت که حس اختگی در مقابل پدیدار نو، برای روحیه‌های شکننده، بی‌نهایت لذت‌بخش تواند بود، این گونه افراد، هرگز قادر به اداره‌ی امور کلان نخواهند بود. کلان‌نگری با شیفتگی نسبت به فن‌آوری، مغایرت دارد.
از این‌گونه افراد، هرگز در مناصب مدیریتی استفاده نکنید.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

22 Oct, 01:31


https://tarjomaan.com/%d8%b4%d8%a7%db%8c%d8%af-%d9%87%db%8c%da%86%d9%88%d9%82%d8%aa-%d9%86%d8%aa%d9%88%d8%a7%d9%86%db%8c%d9%85-%d9%85%d8%ae%d8%a7%d9%84%d9%81%d8%a7%d9%86-%d8%b3%db%8c%d8%a7%d8%b3%db%8c-%d8%ae%d9%88/



شاید هیچ‌وقت نتوانیم مخالفان سیاسی خودمان را به‌خوبی بشناسیم
حتی وقتی فکر می‌کنیم آن‌ها را می‌شناسیم، درواقع اشتباه می‌کنیم


مطالعات زیادی نشان داده‌اند که انسان‌ها در فهم کسانی که «غیرخودی» می‌پندارند، با مشکلات جدی روبه‌رو هستند. خطاهای شناختی و پیش‌داوری‌های متعدد باعث می‌شود تا مخالفانمان را معمولاً آدم‌هایی ساده‌انگار و بدخواه تصور کنیم که انگیزه‌ای جز ضربه‌زدن به ما ندارند. پژوهشی جدید در دانشگاه آکسفرد، چشم‌اندازی حتی تیره‌تر را ارائه می‌کند. این پژوهش که در تلاش بود سازوکارِ فهم انسان‌ها از مخالفانشان را دریابد، نشان می‌دهد گاهی حتی وقتی همۀ تلاشمان را می‌کنیم تا طرف مقابل را بفهمیم، باز هم موفق نمی‌شویم. آیا راه‌حلی وجود دارد؟





@towardinside

رو به درون

22 Oct, 01:30


زهی شیرین و شیرین مردن او
زهی جان دادن و جان بردن او

چنین واجب کند در عشق مردن
به جانان جان چنین باید سپردن

خمسه نظامی








@towardinside

رو به درون

21 Oct, 16:30


اولیور، اولین عاشق‌پیشه‌ای نبود که از ناچاری، ذهنش به این خلاقیت می‌رسید.
قبل از او هم دلباختگانی بوده‌اند که مهر بازیگرانی به دلشان نشسته بود، اما دسترسی به آن‌ها نداشتند.

راه خلاقانه جز این نبود که بدون وقفه شروع کند به فیلمنامه نوشتن. دقیقاً مطابق با شخصیتی که فلان بازیگر مورد نظر، معمولاً بازی می‌کند. بعد سرمایه‌گذاری پیدا کند و عواملی و البته دستیارکارگردانی که تمام نادانی‌های اولیور را جبران کند.

اینک، همه چیز آماده است.
بازیگر قرارداد را امضاء کرده، و باید سر صحنه حاضر شود. کارگردان، یا همان اولیور ِخودمان، حالا در عالمی غیر واقعی، اما شبیه به واقعیت، مالک کالبد بازیگری است که عشق سرشار به او داشته است.
اگر در عالم واقعیت، بازیگر حرف‌شنوی ندارد، این‌جا در یک مینیاتوری از عالم واقع، حکم از آنِ کارگردان خواهد بود.

یک ماه تمام، اولیور خیال‌پردازی می‌کند و لذت می‌برد از جهان کوچکتری که ساخته است.
مردها دسترسی که پیدا کنند،
ولو آن که به لمس هم نرسد، گویی غلبه پیدا کرده‌اند. اولیور، می‌رود سراغ بازیگر بعدی.
این پروژه، دیگر تمام شده است.

علی اشکان نژاد

#داستان





@towardinside

رو به درون

21 Oct, 16:12


استالین چه حقه‌ای زده بود؟ ماهیت و محتوای این جنایت خاص چیست؟ او بچه‌مدرسه‌ای‌ها را هم زود مجذوب خود می‌کرد. یک دروغ بزرگ و کثیف دیگر، که در قلب‌های بچگانه نشانده می‌شد.

از کتابِ «استالین مخوف»
مارتین ایمیس
ترجمه‌ی حسن کامشاد







@towardinside

رو به درون

21 Oct, 08:23


"وقتی فرانسوی ها قول می دهند یک زن را همیشه دوست داشته باشند، فرض‌شان این است که او نیز به‌نوبه‌ی خود قول می‌دهد همیشه دوست داشتنی باشد؛ اگر او به قول‌اش وفادار نباشد آنها هم دلیلی برای وفاداری نمی‌بینند."

منتسکیو


@towardinside

رو به درون

21 Oct, 06:26


خاک را بی‌ارزش توصیف کرده‌اند.
و حال آن که، هر چه داریم از خاک است.

در یکی از مثال‌های مغفول‌مانده، فقط یک لحظه تصور کنید که «خاک»، قدرتِ تجزیه‌ی کالبدها را از دست بدهد.
هولناک خواهد شد.

این خاک، چه عنصر مهربانی است.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

21 Oct, 03:07


https://fold-era.com/posts/closer-encounters

(درآمد) برخوردهای نزدیک‌تر
جیسون رضا جرجانی / ترجمه: ارژنگ ذات


آنچه فکرش را هم نمیشد کرد اتفاق افتاده است. دستکم از منظر هر کسی که مناقشات حول برخوردهای نزدیک طی نیم‌قرن اخیر را دنبال کرده باشد. دولت آمریکا با استفاده از ترمینولوژی تازه‌ای که عبارت «پدیده هوایی ناشناس» (یواپ) را بجای «شی پرنده ناشناس» (یوفو) میآورد تایید کرده است که یوفوها واقعیت دارند. جامعه اطلاعاتی آمریکا و وزارت دفاع رسما گزارش کرده‌اند که سفینه‌ای خوش‌ساخت که قوانین فیزیک را زیر پا میگذارد و عملکرد بهتری از هر چیز آشنای تولیدشده توسط هر ملت زمینی از جمله خود آمریکا دارد به‌دفعات با خلبان‌ها و ملوان‌های نظامی آمریکا درگیر شده است.




@towardinside

رو به درون

21 Oct, 03:00


ای آن که به تقریر و بیان دم زنی از عشق
ما با تو نداریم سخن، خیر و سلامت








@towardinside

رو به درون

20 Oct, 16:20


خودروی پدربزرگم، به انواعی از اسباب و لوازم مجهز بود.
توی جعبه داشبوردش، و صندوق عقب، پر بود از اشیائی که در تجربه‌ی چند ده ساله، می‌دانست که موقع رانندگی و سفر، به درد خواهند خورد.

خردسال بودم و فقط لوازمی را یادم می‌آید که شخصاً با آن‌ها خاطره دارم، و بقیه را فراموش کرده‌ام.

یکی ظرف بیسکویتی بود در جعبه داشبورد که همیشه پر بود و برای کسانی در نظر گرفته شده بود مثل من، تا هنگام ضعف، از آن بهره‌مند شوند! در کنارش هم، یک مجموعه کمک‌های اولیه، که یک بار از آن استفاده کردم.

اما توی صندوق عقب، پدربزرگ همیشه یک قابلمه می‌گذاشت. و این قابلمه، دو کارکرد داشت. یکی وقتی که در جلسه‌ی عزاداری‌شان ناهار و شام می‌دادند. و موقع دیگر، زمانی که می‌خواست برای خانه از رستوران غذا بخرد و بیاورد.
همه‌ی این ماجرا را برای همین قسمت تعریف کردم.
الان کسی یادش نیست. آن زمان برای گرفتن غذا و کله‌پاچه بایستی قابلمه می‌بردیم. چقدر هم کار درستی بود. این‌همه ظرف یک‌بارمصرف هم بار نمی‌شد به دوش طبیعت.

چقدر هر روز، مغز آدمی‌زاد کوچک‌تر می‌شود.
خودش تصور می‌کند که اوضاع بهتر شده؛ امّا نه زیبا است، نه بهتر.

علی اشکان نژاد

#داستان




@towardinside

رو به درون

20 Oct, 14:34


تحت نظام کالایی،‌ عشق به هرزگی تبدیل می‌شود،‌ تحت نظام مد این خود رابطه-ابژه است که به کلی ناپدید و به واسطۀ جنسیت بی‌قیدوشرط لت‌وپار می‌شود.

مبادلۀ نمادین و مرگ | ژان بودریار | علی رستمیان







@towardinside

رو به درون

20 Oct, 14:25


اِگو چیست جز آنچه سوژه اول‌بار همچون موجودی که درون خودْ بیگانه با خویشتن تجربه می‌کند؟ ... بنابراین سوژه همواره در رابطه‌ای است که بر تکوینِ کاملِ خویش مقدم است، که او را به سطحی از نابسندگیِ اساسی فروکشانده و در باطنِ او به یک کاستی، انفصام و به‌قول هایدگر یک «مهجوریت» گواهی می‌دهد.

لکان، اسطورۀ فردیِ روان‌رنجوران








@towardinside

رو به درون

20 Oct, 08:37


هرگاه از ریل زندگی بیرون افتادی،
آیین سوگواری را به طور کامل بجا بیاور؛

و دوباره به زندگی برگرد!


@towardinside

رو به درون

20 Oct, 06:50


«دانستن»، حق مردم نیست!
و هر کس که خلافِ این را بازگو می‌کند، یک حقه‌باز است.

بارها دیده‌ام که مجلات و رسانه‌ها از این عبارت استفاده می‌کنند، و صد البته برای ما واضح است که هر کدام، صرفاً بخشی از حقیقت را به دست انتشار می‌سپارند که سرمایه‌های حزب متبوع‌شان را تضمین کند!

حقیقت این است که ۹۵ درصد عوام، عقول جزئی‌نگر دارند. قدرت لازم را ندارند، و هرگز به امور کلان ملتفت نمی‌شوند.
حالا اگر تحت فشار هم بویی ببرند، از ترس، جان خواهند داد. تحمل فشار امور کلان، در حد و اندازه‌ی عوام نیست.

رسانه‌ها دست بردارند از این عبارتی که خودشان هم می‌دانند دروغ است.

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

20 Oct, 01:36


https://tarjomaan.com/%d8%aa%d9%87%db%8c%d9%87%da%a9%d8%b1%d8%af%d9%86-%d9%81%d9%87%d8%b1%d8%b3%d8%aa%db%8c-%d8%a7%d8%b2-%da%86%db%8c%d8%b2%d9%87%d8%a7%db%8c%db%8c-%da%a9%d9%87-%d9%86%d9%85%db%8c/

تهیه‌کردن فهرستی از «چیزهایی که نمی‌دانیم» می‌تواند رهایی‌بخش باشد
همۀ انسان‌ها عمیقاً با مسئلۀ جهل دست به گریبانند


ما معمولاً خودمان را به شکلِ «مجموعۀ چیزهایی که می‌دانیم» می‌شناسیم. این چیزها هم شامل خاطرات و دیدگاه‌ها و سلایق شخصی‌مان می‌شود، هم شامل آنچه دربارۀ جهانِ بیرونی می‌دانیم. اما فیلسوفی به نام دنیل دنیکولا، در کتاب جدیدش، درک نادانسته‌ها، می‌گوید فهمِ آنچه نمی‌دانیم یا داشتنِ تصوری از دایرۀ بسیار بزرگ جهلی که گرداگرد ما کشیده شده است، چه بسا آموزنده‌تر باشد. مطالعۀ جهل، اگرچه در نگاه اول متناقض‌نما به نظر می‌رسد، ولی تلاشی است برای فهمِ بهتر انتخاب‌ها و محدویت‌هایی که زندگی ما را ساخته‌اند.




@towardinside

رو به درون

20 Oct, 01:33


ز زهدِ خشک ملولم‌، کجاست بادهٔ ناب‌؟
که بویِ باده مدامم دماغ تر دارد

ز باده هیچت اگر نیست، این نه بس که تو را
دمی ز وسوسهٔ عقل بی‌خبر دارد؟

حافظ





@towardinside

رو به درون

19 Oct, 18:05


هشت نفر، همگی هنرمند، جمع شده بودیم در خانه‌ی لیام.
توی حیاط میزی گذاشته بود و با آب و قهوه و بیسکویت، از جمع پذیرایی می‌کرد.

پنج ساعت حرف زدیم. لیام در آخر گفت: می‌خواهم به یک روستا بروم، به دنجی پناه ببرم و مدتی از همه چیز کناره بگیرم. به دنبال آسودگی روح و روانم. گل بکارم. آفتاب بگیرم. آشپزی کنم، با غذاهای ساده. و از اخبار روز دور باشم. لطفاً مطلع باشید و نگران نشوید که پاسخ تلفن را نمی‌دهم.

حاضران، با لبخندهایی مهربان، او را تأیید کردند و جملات زیبایی برای بدرقه‌اش به زبان آوردند.

انگار فقط من در این جمع توجه دارم که کناره‌گیری یک نویسنده‌ی هنرمند، به مکانی آرام، خلوت و راحت، به دور از شلوغی و هیاهو، مقدمه‌ی آشوب و هیاهو و ولوله در جامعه است! چنان در آرایش شخصیت نرمخو و ملایم قرار گرفته که همه یادشان برود، هنرمند اگر با اختلال‌های:
شخصیت اجتنابی، اضطراب اجتماعی، افسردگی اساسی، دوقطبی، اسکیزوئید شخصیت، وسواس فکری-عملی، و اسکیزوفرنی، به باغ سبز طبیعت پناه ببرد، خیلی زود هنگامه و فتنه‌ای برپا خواهد ساخت. مگر می‌تواند همین طور ملوس و ناز و شیرین به جمع مردم برگردد؟

لیام برخاست. گفت:
دیر وقت است. من باید بروم بخوابم. شما اما می‌توانید تا هر وقت که خواستید در حیاط ما به گفتگو ادامه بدهید...

علی اشکان نژاد

#داستان



@towardinside

رو به درون

19 Oct, 14:38


من، همانند افلاطون، به شدت حس می‌کنم که از بحث با یک انسان که می‌تواند بپرسد و پاسخ دهد، چقدر بیشتر می‌توان از بحث کردن با یک کتاب که نمی‌تواند چنین کند، آموخت.

جان استوارت میل







@towardinside

رو به درون

19 Oct, 14:33


روانکاوان در روانکاوی هرگز سوژه نیستند، ... . این نکته که فقط یک سوژۀ ناآگاه (آنی که «در» روانکاونده سخن می‌گوید و عمل می‌کند) در کار است باید کاملاً روشن باشد. روانکاوان با روانکاوندگان همچون اُبژه (گفتمان دانشگاه)، بنده (گفتمانِ ارباب)، یا ارباب (گفتمانِ هیستریک) رفتار نمی‌کنند بلکه فقط به‌مثابۀ سوژه‌هایِ ناآگاه (گفتمانِ روانکاو) برخورد می‌کنند.

آنتونیو کینه







@towardinside

رو به درون

19 Oct, 09:37


به دیده ی من انسانی که اهل تامل نباشد فرقی با مردگان ندارد ، و فیلسوفی که تامل پرور نیست و تامل نمی کند شایسته نام خود نیست بلکه صنعت گری است در عرصه ی علم و در میان آنانی که که بی فرهنگ اند بی فرهنگ ترین است.

فرانتس برنتانو
جنبش تاریخی پدیدارشناسی جلد اول درآمدی تاریخی /هربرت اسپیلیگبرگ/ ترجمه ی: مسعود علیا

@towardinside

رو به درون

19 Oct, 06:56


وضع اضطراری را تمدید نکنید!

نتیجه‌ی ده‌ها سال احساسی‌بازی و صدقات و خیرات، جز این نبوده است که نیازمندانی با شکم گرسنه بیایند و با شکم سیر، خیریه‌ها را ترک کنند. نه تربیتی، نه تضمین آینده‌ای.

غالباً هم از طرف ثروتمندانی که احیاناً نسبت به کارنامه‌ی مالی‌شان،  احساس گناه می‌کنند و ذهن جریمه‌ای، تهدیدشان می‌کند به از دست دادن مال، و برای همین، علاقه پیدا می‌کنند به خیرات و مبرات تا به اصطلاح، دِینی به گردن‌شان نماند.

از دیدگاه کلان‌نگر، این روش باید از ریشه اصلاح شود. ثروتمندان نباید با این صدقه دادن، احساس تطهیر و خلاصی کنند، و فرودستان نباید به خیرات‌خوری، عادت نمایند.
در همین شهر، کلاس‌های رایگان بسیاری برای کارآموزی فرودستان تشکیل می‌شود، امّا هیچ‌کس ثبت‌نام نمی‌کند! و آن‌هایی هم که چند جلسه به صورت هیجانی حاضر می‌شوند، ادامه نمی‌دهند.

حتی این‌ها که علاقه دارند دست بچه‌های محروم را بگیرند و تا ورود به دانشگاه حمایت کنند، کارشان باطل است! مگر از این‌همه دانشجو، ده تا آدم حسابی برای اداره‌ی کشور تربیت شده که باز هم می‌خواهید به این آمار، بی‌عرضه‌های تازه‌ای اضافه کنید؟

تنها امر خیر در این مقطع کنونی، ایجاد مدارس و هنرستان عالی و مؤسسه‌های کاری است که زیر شلاق و چماق، تحت نظر استادان و استادکاران بسیار منضبط و سخت‌گیر، آدم حسابی تربیت کنند. حالا یک تکه نان خشک هم بگذارند جلوی دانش‌جو و هنرجو تا صرفاً زنده بماند.

بقیه‌ی امور خیریه‌ای که شایع‌اند، جز «ادامه‌ی وضعیت احمقانه» نیستند. این که در خیریه‌ها چهار تا میز بگذارند و دست‌آفریده‌های خانگی بگذارند برای فروش، نه تنها کار خیر نیست، که خیانت است. تمدید وضع اضطراری است.

علی اشکان نژاد






@towardinside

رو به درون

19 Oct, 02:14


https://tarjomaan.com/%d8%a2%db%8c%d8%a7-%d8%ab%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%90-%d8%ab%d8%b1%d9%88%d8%aa%d9%85%d9%86%d8%af%d8%a7%d9%86-%d8%a8%d8%a7%db%8c%d8%af-%d9%85%d8%ad%d8%af%d9%88%d8%af-%d8%b4%d9%88%d8%af%d8%9f/

آیا ثروتِ ثروتمندان باید محدود شود؟
کتاب محدودیت‌گرایی اثری تفکربرانگیز برای علاقه‌مندان به موضوع نابرابری است


اِعمال محدودیت بر ثروت عمری به درازای تاریخ بشر دارد. انجیل عبری و تورات از سال‌هایی سخن می‌‌گویند که در آنها اموال را از ثروتمندان گرفته و میان فقرا بازتوزیع می‌کردند، و در یونان باستان ارسطو شهرهایی را می‌ستود که به‌منظور ارتقای ثبات سیاسی، نابرابری ثروت را مهار می‌کردند. اکنون اینگرید رابینز، اقتصاددان و فیلسوف بلژیکی‌هلندی، در کتاب جدید خود با عنوان محدودیت‌گرایی می‌پرسد آیا در زمانه‌ای که ثروتِ یک درصدِ ثروتمندترین افراد جامعه معادل ثروت باقی جامعه است وقت آن فرانرسیده که ما نیز بحث اِعمال محدودیت بر ثروت را در جوامع‌مان مطرح کنیم؟




@towardinside

رو به درون

19 Oct, 02:10


هر نوبتم که در نظر ای ماه بگذری
بار دوم ز بار نخستین نکوتری

سعدی







@towardinside

رو به درون

18 Oct, 15:18


ویکتور، یک آکواریوم بزرگ در خانه داشت، توی آن، فقط یک ماهی بزرگ، اندازه‌ی کف ِ محفظه، زندگی می‌کرد.

ماهی، کار خاصی نداشت. دائم از پشت شیشه ویکتور را تماشا می‌کرد. ویکتور، روزهای اولی که این ماهی را خریده بود، مشکلی نداشت. اما کم‌کم متوجه شد که این ماهی دارد رسماً فضولی می‌کند. برای همین، حتی وقتی می‌خواست لباس‌هایش را عوض کند، می‌رفت پشت در کمد پنهان می‌شد، تا ماهی او را نبیند.

یک روز صبح، ویکتور میز صبحانه را آماده کرد. یک لیوان شیرقهوه برای خودش گذاشت کنار بشقاب نیمرو، و شروع کرد به خوردن. ماهی وقتی شیرقهوه را دید، فریاد زد:
پسرک رذل! چرا از آن نوشیدنی به من نمی‌دهی؟
ویکتور ترسید. لیوان را برد خالی کرد توی آکواریوم. پنج دقیقه بعد، آب دوباره زلال شده بود. معلوم شد که ماهی تمام شیرقهوه‌ی محلول را به داخل بدنش جذب کرده.

از آن روز به بعد، ویکتور هر روز بایستی یک نوشیدنی جدید می‌ریخت در آب آکواریوم. سفارش‌های ماهی، از شیرقهوه شروع شد، و هر روز عجیب‌تر می‌شد. نوشابه‌ی قطبی، چای تهیه شده از برف، اسپرسوی شترمرغ، شیر اردک...

فقط می‌خواستم خواهش کنم که به ماهی‌هایتان رو ندهید.

علی اشکان نژاد

#داستان






@towardinside

رو به درون

18 Oct, 13:45


عوف بن محلم گوید سخت پیر شده است و اینک گوشش به <ترجمان> نیاز دارد.

(ابن المعتز، طبقات الشعرا، ص ۱۸۸)
آذرتاش آذرنوش، در باب ادب تازی






@towardinside

رو به درون

18 Oct, 11:36


مشکلات گذشته را مثل زخم‌هایی نبینید که باید التیام یابند. آنها تمرین‌هایی هستند که ماهیچه‌های اراده‌تان را تقویت کرده تا بتوانید کارهای فوق‌العاده‌ انجام دهید.

دارن هاردی







@towardinside

رو به درون

18 Oct, 08:34


به اعتراف دختران در شبکه‌های اجتماعی، بیشترین ترومای روانی، در ارتباط با پسرهایی صورت گرفته است که اهل آفرود هستند!

این اعتراف، می‌تواند واقعیت داشته باشد. چرا که سنخ شخصیت این پسران، شکارچی است. شکار می‌کنند، لقمه‌ای برمی‌دارند، و بعد رها می‌کنند و می‌روند سراغ شکار بعدی.

بدن ورزیده و هوشِ صید،
دارایی این‌ها است.
هیچ امکانات دیگری هم ندارند!

علی اشکان نژاد





@towardinside

رو به درون

18 Oct, 01:54


https://tarjomaan.com/%d8%b1%d8%b4%d8%af-%d8%a7%d9%82%d8%aa%d8%b5%d8%a7%d8%af%db%8c-%d9%84%d8%b2%d9%88%d9%85%d8%a7%d9%8b-%d9%85%d8%b1%d8%af%d9%85-%d8%b1%d8%a7-%d8%ae%d9%88%d8%b4%d8%a8%d8%ae%d8%aa%d8%aa%d8%b1/

رشد اقتصادی لزوماً مردم را خوشبخت‌تر نمی‌کند
هر چیزی که دائم رشد کند نهایتاً موجب نابودی خودش می‌شود


در قرن بیستم، تعریف پیشرفت به‌نظر روشن می‌رسید و عبارت از رشدی بود که با درآمد ملی یا تولید ناخالص داخلی (جی‌دی‌پی) سنجیده می‌شد. امروز نیز سیاست‌مداران و اقتصاددانان پیوسته مدعی می‌شوند چارۀ مشکلاتشان، از فقر گرفته تا آلودگی هوا، رشد بیشتر است. اما آیا واقعاً همین‌طور است؟ آیا آرزوی رشد بی‌پایان بشر امروز را سعادتمندتر کرده است؟ آیا نابرابری‌ها و بحران‌های زیست‌محیطیِ امروز نتیجۀ همین آرزوی محال نیست؟





@towardinside

رو به درون

18 Oct, 01:53


جهانیان همه گر منعِ من کنند از عشق
من آن کنم که خداوندگار فرماید

طمع ز فیضِ کرامت مَبُر که خُلقِ کریم
گنه ببخشد و بر عاشقان بِبَخشاید









@towardinside