بارون زده @barooonzadeh Channel on Telegram

بارون زده

@barooonzadeh


ارتباط با ادمین:
@mohammadrb70

متن و شعر و کلیپ و کلام و هر آنچه که مفید باشه براتون به اشتراک میزاریم❤️

لینک ناشناس من :



https://t.me/BiChatBot?start=sc-4bc3f759b1

فیلم و سریالامون:

@film_barooonzadeh

بارون زده (Persian)

بارون زده یک کانال تلگرامی فعال است که توسط کاربر با نام کاربری @barooonzadeh اداره می‌شود. این کانال به اشتراک گذاشتن متن، شعر، کلیپ، و کلام‌های مفید برای اعضای خود می‌پردازد. اگر به دنبال یک منبع مورد اعتماد برای مطالعه و مشاهده محتواهای جذاب هستید، بارون زده مکانی مناسب برای شماست. ارتباط با ادمین کانال از طریق @mohammadrb70 برقرار می‌شود. همچنین می‌توانید فیلم‌ها و سریال‌های این کانال را از آدرس @film_barooonzadeh دنبال کنید. به بارون زده بپیوندید و از محتوای فراوان و گوناگون آن لذت ببرید.

بارون زده

08 Jan, 20:34


🎧 حنا
🎤 مهدی احمدوند


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 19:53


دهخدا نوشته است یتیم آن کسی است از آدمیان، که پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد.
پدربزرگم که مُرد، بابام پنجاه سال را داشت...
نصفه شب بود، ما هِریس بودیم، پدربزرگم تبریز. عموجان زنگ زد که سرتان سلامت! حاجی رفت...
بابا چکار کرد؟ بی خداحافظی، بی حرف، گوشی را قطع کرد. گریه کرد؟ نکرد...
دست گرفت به کمرش، درست شبیهِ کمرشکسته‌ها! پای برهنه، بی سر و صدا، توی تاریکی رفت تا حیاط و برگشت توی هال و دور خودش چرخید، پای برهنه رفت توی حیاط و برگشت توی اتاق و دور خودش چرخید. پنجره‌ها را باز و بسته کرد، هی دست کشید به دامنِ پیراهنش، به صورتش، به سرش...
هی نگاه گرداند بین ما و مادرم، هی نفس های عمیق کشید.
من؟ طاقت نیاوردم! بلند زدم زیر گریه و بابا تازه انگار یادش افتاد که باید گریه کند! گریه کرد؛ یک گریه ی مردانه، جوری که دلِ سنگ آب بشود، جوری که دلِ ما بلرزد...
بعدها برایم گفت که تا آن شب حواسش نبوده، نفهمیده، اما گوشی را که قطع کرده، حس کرده کوهی که پشتش به آن گرم بوده ریخته، که تکیه‌گاهِ همیشه‌ اش از دست رفته، که بی پناه شده...
که فرقی به حالش نکرده سن و سالش، آن شب، با تمام وجودش فهمیده بی پدری یعنی چه! یتیم بودن یعنی چه!
دهخدا نوشته است یتیم آن کسی است از آدمیان، که پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد.
اما من معتقدم زن و مردش فرقی ندارد، کودک و بزرگسالش هم همین‌طور، آدم تا پدر دارد، خوشبخت است، دلش گرم است، حالِ دلش خوب است؛ آدم تا پدر دارد باید حواسش باشد، قدر بشناسد، توجه کند، عشق بورزد! وگرنه پدر که از دست رفت، حتی اگر ادم پنجاه سالش باشد، حتی اگر خودش پدر باشد، حتی اگر خودش مادر باشد، می‌شود کسی که پدر از دست داده، می‌شود یتیم...
همین!

طاهره اباذری هریس

پ.ن: برای روزِ پدر...


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 18:36


و ما زیستیم،
در دورانی که «زندگی کردن»
شجاعانه ترین کاری بود که میتوانستیم بکنیم...

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 16:35


وقتی  "عاشقی"...!!!

"نگاه" به "دیگری" هم

      برات "خیانت"

"حساب" میشه...!!!

اگه "اینطوری" نیستی

"عاشق" نیستی...!!!

@barooonzadeh

بارون زده

08 Jan, 15:32


تو سریال Westworld یه دیالوگی هست که میگه:
«هيچ‌وقت به هیچکس اعتماد نکن، ما انسانیم، بالأخره یه جا ناامیدت می‌کنیم.»
واقعاً چقدر زمان باید بگذره و چقد باید شکست بخوریم تا بفهمیم بالأخره هر آدمی قراره یه جایی ناامیدمون کنه؟

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 14:33


🔸

با مامانم نشسته بودیم صحبت می‌کردیم یهو فضا رو احساسی کرد گفت پسرم یه مدته همش می‌بینم که جوونا از ماماناشون ناراضی‌ان، تو از من راضی‌ای مامان؟ گفتم این چه حرفیه مامان جان معلومه که راضی‌ام ایشالا سایه‌ت ۱۰۰ سال دیگه بالا سر ما باشه، بعد من پرسیدم شما چی؟ از من راضی‌ای؟ گفت: نه


❄️ @barooonzadeh ❄️

بارون زده

08 Jan, 12:33


دلتنگی لجباز ترین حس دنیاست
هرچه برایش توضیح دهی بیشتر پاهایش را به فرش دلت میکوبد ...
❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 11:47


شرکتای چیپس و پفک اگه نون بپزن:

»فآطمـــ🌱ــہ«


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 11:05


ما قربانی های بخشیدن های مکرریم...

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 10:16


من تا قبل اینکه وزیربهداشت بگه لازم نیس راجب این ویروس جدیده نگران باشید، نگران نبودم.

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 09:33


#توئیت 🖇♥️

‏+ تو اگه کلمه بودی میشدی mi paz !
‏- معنیش چیه؟
‏+ یعنی آرامش ابدی من.

حضرت #سعدی با یه بیت
این کلمه رو به زیبایی توصیف کرده:

"بند همه غم‌های جهان بر دل من بود
  در بند تو افتادم و از جمله برَستم..."

‏بعضی آدما کوله باری از آرامشن، جنسشون،
روحشون، صداشون، وجودشون پر از آرامشه...

@barooonzadeh

بارون زده

08 Jan, 08:03


کاری که سوشال مدیا با ما میکنه ؛
احساس نارضایتی از داشته ها
از اینکه اون چیزی که داریم کافی نیست و بهترشم وجود داره،
حس ناکافی بودن...


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 07:04


هر اتفاقی که میوفته یه عده میگن میخوان حواستونو از فلان موضوع یا معضل پرت کنن
بابا مگه ما اردکیم که نشه همزمان به سه تا مسئله فک کنیم

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 06:33


بوسیدمش
دیگر هراس نداشتم،
جهان پایان یابد.
من از جهان،
سهمم را گرفته بودم...

احمدرضا احمدی

#عاشقانه

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 06:03


چقدر حال آدم با این عکس خوب میشه 😍



❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Jan, 05:32


دریغا جهان و جهانیان ، کاش همه عاشق بودند...

عین القضات همدانی


آبشار غُسلگَه شهرستان دلفان


‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

07 Jan, 20:34


یه روز کنار دریا بودم یه اقا پسری رو یه تکه سنگ نشسته بود با خودش حرف میزد میگفت: خدایی که تک تک موجهای دریا رو به ساحل میرسونی
من رو هم به ساحلم برسون
این زیباترین مناجاتی بود که شنیدم
نمیدونم اون پسر کجاست
امیدوارم به ساحلش رسیده باشه

شبتون آروم ...

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

07 Jan, 19:53


.
کارنامه ثلث اول را گرفته بودم. شاگرد اول بودم با معدل بیست. قرار بود اولین ساعت مچی عمرم را هدیه بگیرم. با مامان و بابا و الهه رفتیم. برایم ساعت خریدند و برای الهه هم هرچه دلش خواست. من کلاس چهارم بودم. الهه دوم دبستان و مامان آنقدر سنگین بود که من توی ساعت‌فروشی هی نگاهش می‌کردم نکند طوریش بشود‌. شب برایمان کوکو درست کرد. ما را حمام کرد. من و الهه کنار هم خوابیدیم و وقتی بیدار شدیم مامان خانه نبود. تمام شب که من ساعتم را گذاشته بودم کنار بالش و خواب خواب بودم مامان بی سروصدا دردش را کشیده و رفته بود بیمارستان و دختر سومی را زاییده بود و زن همسایه آمده بود مراقب ما باشد. مامان غریب بود. زن غریبی که دو تا دختربچه داشت و رفته بود که سومی را هم بیاورد به دنیا و هیچکس نبود که صبح اقلا موهای دختر اولش را با کش ببندد یا تغذیه توی کیفش بگذارد.

می‌دانستم از مدرسه برگردم مامان خانه است و بعدش، هم یک ساعت سیتیزن بند مشکی دارم و هم یک نوزاد تر و تازه. الهه دختر نمی‌خواست. من برایم فرق نمی‌کرد. فکر می‌کردم حالا که یک شیرخوره هم آمده بهتر می‌توانم در نقش مادری فرو بروم. غیر از اینکه مادر الهه باشم، مادر یک بچه دیگر هم بشوم. کهنه‌اش را عوض کنم، کهنه‌هایش را بشورم. شیشه دهانش بگذارم و روی پام تاب‌اش بدهم تا بخوابد. من از وقتی یادم می‌آید مادر بودم. مادر الهه که توی کوچه نیفتد و سر زانوش زخم نشود و لقمه نان و پنیرش را بخورد و بچه‌ها توی مدرسه اذیتش نکنند و از خیابان رد می‌شوم دستش را سفت بگیرم و کیفش را من ببرم و بیاورم، بعد هم مامان افسون. تاریخ و جغرافیا و مدنی و باقی حفظ‌کردنی‌ها را در حالی که افسون را روی پاهایم تاب می‌دادم می‌خواندم. این است که حالا هم بخواهم چیزی از بر کنم پاهایم را دراز می‌کنم، بی که بچه باشد تاب می‌دهم. تاب می‌دهم.

مامان زن غریبی بود با سه تا دختربچه که وقتی خسته میشد یا بیرون میرفت من جایش را می‌گرفتم. افسون دم سپیده صبح بیست‌و‌یکم دی ماه بدنیا آمد و من برای دومین بار مادر شدم. حالا که خانمی شده و برای خودش برو بیا دارد وقتی همراهش می‌روم خرید و پشت در اتاق پرو منتظرش میمانم به همه فروشنده‌هایی که می‌گویند "لباس سایز دخترتون بود؟" لبخند می‌زنم.

من برای همه اول خواسته‌ام مادر باشم بعد چیز دیگر. این است که پوست خودم را کندم تا خرفهم شدم هرکسی خودش مادر دارد. من اگر زرنگم مادر خودم باشم. اما افسون... افسون تا ابد دختر من است. دختری که در ده سالگی صاحبش شدم. افسون جانم تولدت مبارک.

الهام فلاح

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

07 Jan, 18:37


من قاصدک فوت کردم،
شمع کیک تولد فوت کردم و آرزو کردم،
من ستاره دنباله دار دیدم دستامو به هم چسبوندم،
زیر بارون و برف چشامو بستم و از ته دل خواستم،
به نیازمندا کمک کردم،
من آرزو کردم تو برآورده نشدی...


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

07 Jan, 17:30


🔹احتمال برقراری مجدد پروازهای اروپایی از هفته آینده /معاون وزیر راه خبر داد.


اخجون
چقدر مشکل داشتم سر اینکه پروازای اروپایی قطع شده بود.خدایا صد هزار مرتبه شکرت😂😂


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 20:35


و من همچنان با این امید زندگی میکنم که:
"یک روز دنیا شبیه رویای من خواهد شد..."🤍

#شب_بخیر 🌙
❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 19:53


نتیجه سالها زندگی کردنم:

مهمترین قاتل آدم ها تنها «بی نظمی» است.افسردگی،استرس و ...همه ش بعد بی نظمی میاد!
ساعت خوابتو درست کن،خونه تو گردگیری کن.سرویس بهداشتی رو تند تند تمیز کن.مخصوصا آینه تمیز خیلی خوبه.!
اگه هم ماشین ظرفشویی داری،شبی شده  چهار پارچه ظرف رو خودت بشور(بهتره با آب سرد)ظرف شستن اندازه چند تا قرص میتونه آرامبخش باشه.
صبحونه رو خوب بخور،قهوه تو لیوان تمیز رو خوب بو کن.
تخت مرتب به ادم انرژی عجیبی میده.
بو و هوای تازه مهمه آقا،هر چی خرج خوشبو کننده و تصفیه هوا کنی سوخت نمیشه.
هیچ عطری خوشبوتر از هوای تازه هم نیست.
این ها چکیده تجربه آدمی که سال ها یه شب درمیون میخوابید و تقریبا ماهی یکبار هم صبح رو نمیدید و ورم معده‌ گرفت...
بانظم شروع کن...


امیرهادی انوری

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 18:37


امیدوارم شب با تو مهربان باشد
تو که روز در فرسودنت کم نذاشت،
تو که از اندوه و خستگی حرف نزدی،تا خوشحالی عزیزانت را خراب نکنی...

حمید سلیمی

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 16:33


من که میگویم ؛ "گیر دادنِ زن ها اصلاً چیز بدی نیست.
_زنی که گیر میدهد، یعنی تو را دوست دارد ،زیاد هم دوست دارد..
_زنی که مقصدِ نگاهِ تو برایش مهم است، میترسد که از چشمانت افتاده باشد..
_زنی که برایش مهم باشد که تو محبت و توجهت را کجا و چه اندازه خرج می کنی ،کاملاً معصومانه ، ترسِ از دست دادنِ تو را دارد..
_زنی که با بی توجهی ات بغضش میگیرد ، بی پناه است و جز تو.. کسی را ندارد...
غر زدن و گیر دادن ، شیرِ اطمینانِ دوست داشتنِ زن هاست... زنی که دوستت ندارد، گیرهایش را جای دیگری میدهد
این به تو بستگی دارد ..که زنی که کنارت نفس می کشد ،عاشقت باشد یانه!
نباید به گیر دادنِ زن ها گیر داد...
زن های عاشق، گیر میدهند،
زن های وفادار، بیشتر
بی تفاوت که شدند
آنوقت است: که خدایت بیامرزد.


#ناشناس


@barooonzadeh

بارون زده

06 Jan, 15:33


انگیزه های خود را به طور کامل تشریح کنید! به این نتیجه خواهید رسید که هرگز هیچ کس، کاری را کاملاً به خاطر دیگری انجام نمی دهد. تمام کارها متوجه جهت خود آدم، تمام خدمات برای خود و تمام عشق ها، عشق به خود است.
شاید بهتر باشد که به عزیزترین و نزدیک ترین کس ِ خود فکر کنید. عمیق تر حفر کنید و پی خواهید برد که کسی که شما دوست دارید، او نیست. چیزی که شما دوست دارید، احساس مطبوعی است که چنین عشقی را در شما بیدار می کند! آدم در نهایت، عاشق آرزوها و اشتیاق های خود است.

و نیچه گریه کرد
#اروین_یالوم

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 14:36


"همیشه مهم تر است که بدانید {چرا} کاری را انجام می دهید تا اینکه {چگونه} انجامش می دهید. بعضی وقت ها {چگونه} پر زحمت است، خسته کننده است یا حتی نا امید کننده است. اگر یک جواب راضی کننده برای {چرا} نداشته باشید، احتمالا به خودتان زحمت سر و کله زدن با {چگونه} را نخواهید داد".

#دارن_هاردی
#بهترین_سال_زندگی_تو


❄️ @barooonzadeh ❄️

بارون زده

06 Jan, 12:32


هيچی فراموش نمی‌شه، هيچی از بين نمی‌ره، زمان آروم آروم گرد و غباری روی خاطرات می‌نشونه، روش رو می‌پوشونه، فکر می‌کنی يادت رفته اما صبح که از خواب پا می‌شی حالت بده نمی‌دونی چته نمی‌دونی دردت از کجا آب می‌خوره اما کافيه که نسيمی يا خاطره‌ ای خاکش رو برداره، بعد همه چی تازه می‌شه همه چی می‌آد بيرون، عين روز اول.

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 11:05


ایرانی ها سومین مردمان باهوش دنیا...❤️


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 09:34


از کنارم تکون نخور🥰👌

@barooonzadeh

بارون زده

06 Jan, 08:06


مادرم به پرستارهایی که در بیمارستان های مختلف از پدرم مراقبت می کردند، حسادت می کرد. دلش می خواست پدرم سلامتی اش را فقط مدیون او بداند. دیکتاتوری روی دیگر فداکاری است

📚آدمکش کور
📝مارگارت اتوود

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 06:34


بحث دنگ بحث مربوط به عشقه. هر کجا عشق نباشه، چرتکه وارد می‌شه. ما اگه عاشق یک نفر باشیم، چرتکه‌ نمی‌ندازیم، پس دنگ زمانی مسئله می‌شه که آدم عاشق نیست. حالا سوال اصلی اینه که آدم های الان چرا نمی‌تونن عاشق بشن. بهتره راجع به این بحث کنیم نه راجع به دنگ!

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

06 Jan, 05:35


واستون آرزو میکنم
خدا نردبونی بسازه واستون تا جلوی همون آدمایی برین بالا
که آرزشون بود
زمین بخورین و نمیتونن بالا ببیننتون...

صبح بخیر ...

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

05 Jan, 19:53


وقتی میرم تو محیط های شلوغ،چیزی که بیشتر از هر چیزی تو ذوقم میزنه و هر روز هم بدتر میشه اینه که مردم قدرت تحلیل و مقدمات زندگی روزمره رو دارن از دست میدن!
مثلا طرف نمیفهمه وسط یه راهروی تنگ و شلوغ نباید سه نفری توقف کنن و حرف بزنن و یا راه بقیه رو ببندن!
یا مثلا طرف نمی‌فهمه اگه قراره یکی از پارکینگ بیاد بیرون و این بره جاش پارک کنه خب لازمه که یه مقدار فاصله بگیره تا طرف بتونه در بیاد، قرار نیست غیب بشه که! یا بازم مثلاً؛ چهار نفر پشت همدیگه جلوی صندوق صف بستن، طرف میره جلو که سفارش بده! انگار این چهار نفر وایسادن هواخوری!!!
خلاصه واقعا مردم دارن اساسی ترین و ساده ترین مهارت های زندگی اجتماعی رو از دست میدن ،به وضوح.!
علت؟آموزش غلط،رسانه های محدود،سانسور گسترده،عدم فرهنگ سازی و ...

مانی نبوی

#فرهنگسازی
#آموزش


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

05 Jan, 18:33


اگه نمیتونیم،اگه عرضه ش رو نداریم،
آدما رو حیف نکنیم؛
احساسشون رو،
عشقشون رو ،
حوصله شون رو،
ذوق و اعصابشون رو کور نکنیم!
بزاریم یکی که بلده و لیاقتشون رو داره کنارشون باشه...


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

05 Jan, 16:31


این زیباترین کافه دنیا بود
با همین والورها و علاالدین هایی که
بد می سوختند
با قوری های گلدار
و چین های
گوشه چشم مادر
مادر کافه چی نبود، عشق بود ...

@barooonzadeh

بارون زده

05 Jan, 15:35


بهتر بود به‌ دنیا نمی‌آمدیم. هر روز از صبح تا شب، با ناامیدی در انتظار چیزی هستم. ای کاش می‌توانستم از اینکه زاده شده‌ام، از اینکه زنده هستم، از اینکه مردم و دنیا وجود دارند، خوشحال باشم.

خورشید رو به غروب/ اوسامو دازای

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

05 Jan, 14:34


رنجی که امروز تحمل می‌کنی، قدرتی است که فردا به دست می‌آوری. زندگی مثل رینگ است؛ هر ضربه درسی دارد و هر افتادن فرصتی است برای بلند شدن. در این میدان، نه قدرت بازو که قدرت اراده است که سرنوشت را تعیین می‌کند. مبارز واقعی کسی است که حتی وقتی خسته و زخمی است، به جلو می‌رود و ایمان دارد که پیروزی در ایستادگی است.

#محمدعلی_کلی

❄️ @barooonzadeh ❄️

بارون زده

05 Jan, 12:34


من اگه مغازه بزنم

❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

05 Jan, 09:30


شاگردای جدید اکبرآقا مکانیک🥳

@barooonzadeh

بارون زده

05 Jan, 08:06


پدرها حرف های نامفهومی میزنند،
سپس روزگار آن را برای ما توضیح میدهد...


❄️@barooonzadeh❄️

بارون زده

08 Dec, 19:53


.
گفته‌اند دستشان برای دادن یارانه‌ها تنگ است و دنبال این هستند که با مدتی ریاضت اقتصادی، ریشه تورم را از بین ببرند.

راستش من دوره‌های زیادی ریاضت اقتصادی را دوست داشته‌ام؛ من طرفدار یک‌سال بخور نان و تره، یک عمر بخور نان و کره‌ بوده‌ام؛ به‌شرطی که این یک‌سال نان‌وتره هم نیاید روی همه‌ی سال‌هایی که تره خورده‌ایم و نوبت کره نشده.

آدمیزاد برای مرارت‌هایی که می‌کشد دلیل می‌خواهد؛ آدمیزاد اگر بداند که پشت نخورم‌ها، نروم‌ها، نکنم‌ها، ندهم‌ها، ندزدم‌ها پاداشی نیست، روز خوشی نیست، جایزه و عطیه‌ای نیست، خب مگر خل است که...!

می‌گوید: رفته بودم خونه یکی برای کار، یه انگشتر روی میز بود، نگینش قاعده‌ی یه فندق، برنداشتم!
می‌گوید: تا صبح کنار دختره بودم کاری نکردم، با اینکه میدونم حالا‌حالاها توان مالی برای ازدواج ندارم.
می‌گوید: میتونستم بفرستمش اتاق عمل و حق‌العمل بگیرم، لازم نبود، نفرستادم!

به‌نظرم در هیچ دوره‌ای، مثل اینجا و اکنون، آدم برای ندزدیدن و تجاوز نکردن و مال دیگری را به جیب نزدن دچار چالش درونیِ آری/نه نبوده.

و باز در هیچ دوره‌ای این‌قدر کلوپ‌های بازی و کافه‌گیم‌ها که بازی‌های بزرگسالان در آن جریان دارد رونق نداشته. رسیده‌ایم به مرحله‌ی شانه‌بالااندازی، به مرحله‌ی برویم چند ساعتی دور باشیم از حقیقت نان‌وتره و درست که نمی‌شود لااقل بلند شویم از پشت این میز که قالب تنمان را گرفته.

ما آدم‌های "که‌چی" شده‌ایم!

و حالا وعده‌ی ریاضت اقتصادی برای بهبود اوضاع، جهاد برای پیشرفت دیگر نمی‌تواند ما را دلخوش کند به نان‌وتره.

ولمان کنید بابا! نان‌وکره را بسته‌اید سر طناب و ما را به چرخ آسیاب. خسته‌ شده‌ایم از این چرخیدن و نرسیدن، وا داده‌ایم، وا بدهید!

سودابه فرضی پور


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 18:30


آدم ضعیفی نبود ؛ اما دیگر حوصله سختی ها رو نداشت.میل عجیبی به گریز پیدا کرد،به ندیدن،ندانستن،رفتن برای همیشه...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 16:30


الهی بشود هرآنچه در دل داری

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 15:30


احساس میکنم باید اتاقمو مرتب کنم ، دوش بگیرم ، با دوستام یکم گپ بزنم ، برم خونوادمو یه دور بغل کنم ، ببوسمشون ، اکانت واتساپمو پاک کنم ، تلگراممو پاک کنم ، هر عکس و فیلمی که از بچگی تا الان گرفتم رو پاک کنم ، همه موزیکام و هر چی که منو به این دنیا وصل میکنه پاک کنم ، سیم کارتمو بشکنم ، گوشیمو خاموش کنم ، یه تیشرت نو بپوشم ، رو تختم دراز بکشم ، چشمامو ببندم و اونقدر منتظر بمونم که لحظه مردنم برسه و من جسم خستمو با قلبی که بارها رنجیده ، شکسته ، ناامید شده ، رها شده ، نادیده گرفته شده ، همینجا ترک کنم و بهش اجازه بدم استراحت کنه.
و خودم دور شم ، بدون اینکه پشت سرم رو نگاه کنم و نگران یا دلتنگ چیزی یا کسی باشم . اونقدر دور شم که زمین تبدیل به یه نقطه بشه و من تو سیاهی فضای اطرافم گم شم و هیچکس ، هییچکس ، هیییچکس من رو روی زمین یادش نیاد.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 14:30


ترک کردن جایی که میدانی هیچ تعلقی به آنجا نداری؛
یعنی پختگی
فقط عاجزها به ماندن اصرار میکنند.

👤 ویکتور هوگو

🍁@barooonzadeh 🍁

بارون زده

08 Dec, 12:30


وقتی توقعت از آدمای اطراف بالا بره
اونی که نابود میشه تویی!
اونی که با کوچکترین حرکت به هم میریزه تویی
اونیکه ذهنش همیشه درگیر رفتار آدمهاست تویی...
یه لحظه فکر کن فقط ارزشش رو داره؟
فرقی نداره، نزدیک و صمیمی یا غریبه و دور،
هیچکس تو این دنیا اونجور
رفتار نمیکنه که تو بخوای
پس توقعت از آدمها رو بزار کنار
اونوقت میبینی دنیا برات شیرین میشه
زندگی راحت میشه

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 09:30


آدم اضافی کسی نباش!
همان‌ جایی که احساس کردی
جایگزین بهتری پیدا کرده،
دقیقا همانجایی که نگاهش سرد شده
و کلامش بی محبت، از همان جا برو....
يک جوری بگذر و برو که به همه ثابت شود،
آدم اضافی بودن در مرام تو نیست
و عشق اولویت اول را میخواهد...‌

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 08:01


به نظرم تنها معیار برای ورود به رابطه میتونه جواب به این سوال باشه که آیا داشتن اون شخص در زندگی،شما را به آدم بهتر،پر انرژی تر،خودپذیرتر،عاقل تر و آرام تر تبدیل میکند؟

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 06:31


کو تا بهار؟
من آخرین برگم، نگهم دار

معین دهاز
ای برگِ دیوانه
Photo: moein dehaz


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

08 Dec, 05:31


خسروشکیبایی توی خانه‌سبز یه دیالوگ داشت که می‌گفت:«قهریم ولی حق نداری با من حرف نزنی.»
ما یه همچین قانونی داریم تو رابطه.خیلی جدی و واقعی بوس سرجاشه و حتی تاثیری تو روندآشتی نداره.ممکنه همون لحظه طرف مقابل بوست کنه ولی آشتی‌ام صورت نگیره.
درواقع «قهریم ولی حق نداری منو بوس نکنی.»


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 21:07


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 19:53


زمانی که استالین فوت کرد، نیکیتا خروشچف جانشین او در کنگره حزب کمونیست شروع به بازگویی جنایات استالین کرد. همه حاضرین تعجب کرده بودند که چگونه یک رهبر از رهبر پیشین این چنین تند انتقاد می‌کند، در حین سخنرانی که سالن مملو از جمعیت بود ناگهان فردی خطاب به خروشچف فریاد زد: پس تو آن زمان کجا بودی؟
سالن ساکت شد خروشچف رو به جمعیت گفت: چه کسی این سوال را پرسید؟ هیچ‌کس جواب نداد دوباره گفت: کسی که این سوال را کرد بایستد اما هیچ کس بلند نشد. خروشچف در حالی که لبخند بر لب داشت گفت: در آن زمان من جای تو نشسته بودم.

📚خاطرات من
نیکیتا خروشچف

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 18:30


احساس میکنم گاهی خیلی جنگیدم برای اینکه جلوی یک سری چیزها رو بگیرم،نذارم فلان اتفاق بیفته،یا حتی تلاش کنم فلان مورد حتما اتفاق بیفته، و چیزهایی مثل این.و‌ در نهایت همه چیز عکس چیزی شد که من میخواستم و این وسط فقط و فقط فشار زیادی بهم وارد شد.میدونی واقعیت اینه که تو بعضی مسائل،زندگی همونطور که باید پیش میره و کاری نداره تو چه خواسته ای داری و اگر هم زیادی بخوای باهاش بجنگی و سد راهش بشی فقط خودت رو خسته و بی جون کردی،چون اون بالاخره کاری رو که بخواد میکنه و چیزی که باید رو پیش میاره.جنگیدن و مقاومت بیش از حد فقط کار رو برای تو سخت تر میکنه،یه جاهایی باید رها کنی و با جریان پیش بری و اروم بگیری،اینطوری کمتر اسیب میبینی.باید بزاری همونطوری که هست پیش بره...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 16:30


براتون عشق آرزو میکنم؛
از اونا که وقتی با خودتون تنها میشین، میخندین و میگین:
"چه خوشبختم."

🍁
@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 15:30


آن چه لذت یک هم‌آغوشی را صدچندان می‌کند، این است که ابتدا روح دو نفر در تسخیر هم باشد و پس از آن جسم‌ها به هم متصل شوند ...

#مارکز
#خاطرات_روسپیان_سودازده‌ی_من

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 14:31


در سال ۱۹۳۹ وقتی مسئولین شرکت گندم کانزاس متوجه شدند که مادران فقیر با پارچه بستع بندی آنها برای فرزندان خود لباس درست میکنند شروع به استفاده از پارچه های طرحدار برای بسته بندی کردند تا بچه های فقیر لباس های زیبا تری داشته باشند و در کمال مهربانی، کاری کردند که آرم این شرکت با اولین شستشو از روی پارچه پاک شود.

🍁@barooonzadeh 🍁

بارون زده

07 Dec, 09:31


دوستت دارم و با عشق تو را میبوسم

لذت عشق به رسوا شدنش می ارزد ...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 08:01


راستش واسه من ،
اینکه میگن « این نیز بگذرد» آرامش بخش نیست ؛
چون نگرانی من بابت نگذاشتنش نبوده،
نگرانیم از
اینه که وقتی گذشت از من چی باقی مونده...


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

07 Dec, 06:30


امیدوارم تو زندگیتون عاشق چشمایی بشین که سیرن (:


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

04 Dec, 15:30


ما معمولاً پس از مدت کوتاهی از تصاحب یک وسیله، دیگر هیجان زده نیستیم. شاید سریع‌ترین روش برای اینکه به چیزی توجه نکنیم، خریدن آن باشد. همان‌طور که سریع‌ترین راه برای اینکه دیگر قدر کسی را ندانیم، ازدواج با اوست.

آلن دو باتن
📕 اضطراب موقعیت

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

04 Dec, 14:30


ما نسل بوسه‌های ممنوع بودیم!
عشق را میان لب ‌های هم پنهان کردیم تا نمیرد.
بعد از ما، شما نسلِ آزادی بوسه در خیابان خواهید بود.
عشق را با لب ‌هایتان فریاد بزنید، تا زندگی کند…


•افشین یداللهی

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

04 Dec, 12:30


می‌گفت دوستت دارم،
و مرگ من به تعویق می‌افتاد.


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

04 Dec, 09:30


بی توجهی درخواست رفتن است
اما به روشی دردناک و بسیار زشت

#محموددرويش

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

04 Dec, 08:01


یعنی هنوزم داریم از این عشقا؟


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

04 Dec, 06:31


آدمی که انقدر جرات داره توی این دنیا احساساتش رو ابراز کنه و چیزی که دوست نداره رو تحمل نمیکنه، ضعیف و لوسه؟!

یا اونی که شجاعت خود واقعیش بودن رو هم نداره و مدام نقاب میزنه و حسی رو نشون نمیده؟!

+بنظرم اون آدم بسیار حساس ته شجاعته

محمد وظیفه شناس

🍁@barooonzadeh

بارون زده

03 Dec, 20:07


امشب پست ندارم

😁

بارون زده

03 Dec, 18:31


خواستم بگم :

قیمت قلب انسان ۷ میلیارده
قلبتون رو درگیر‌ آدم های دوهزاری نکنید...

🍁@barooonzade🍁

بارون زده

03 Dec, 16:30


مادرم می‌گفت مردها دنبال زنی هستن، که براشون مادری باشه مهربان...!
وقتی تَب میکنند تَب‌‌ُرترین باشند اونا دلشون می‌خواد لوس ترین باشند برعکس قیافه وهیکل غلط اندازشون، مردا بیشتر نیاز دارند نازشون وبکشی اونا در هرسنی به مادرشون نیاز دارند
الان که به اون حرفا فکر میکنم شاید این باری که رو دوش زنهاست درمیان این فرهنگ، التیام بخش باشد برای ما زنها، شاید گاهی بگیم پَس من چی..! منم نیاز دارم کسی برام مادری کنه اما جان دلم وقتی زن شدیم دیگه جای سوالی نیست چون در تک تک سلولهایمان حِس قشنگ مادری هست حتی اگر هیچ فرزندی بدنیا نیآورده باشیم

فرشته خالدیان

🍁@barooonzadeh🍁t

بارون زده

03 Dec, 15:31


شيطان (آل پاچینو) : بذار راجع به خدا بهت یکم اطلاعات بدم.
اون به انسان ها غریزه رو میده...
این هدیه فوق العاده رو میده و بعد چیکار میکنه؟
اون قوانینش رو بر خلاف غرایز تنظیم میکنه.
«نگاه کن ولی دست نزن»
«دست بزن ولی مزه مزه نکن»
«مزه مزه بکن ولی قورت نده»


"وکیل مدافع شیطان / تيلور هاكفورد"

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

03 Dec, 14:30


عشق نه آدمیزاد است
و نه جانوری بی‌رحم و درنده
نه چشم.های هیز دارد
و نه چنگال آماده
عشق یک حال خوب است
برای تابِ زخم‌های وامانده...

🍁@barooonzadeh 🍁

بارون زده

03 Dec, 12:30



مردم می گویند
که درد کشیدن آدم را شریف و پاک می‌کند!
این یک دروغ است
درد فقط آدمی را بی رحم می کند...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

03 Dec, 09:31


نام اثر:
نگه‌داشتن محترم‌تر از به دست آوردن است...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

03 Dec, 08:01


نمیدونم این ژانر وحشتتون از سی سالگی چیه و از کجا میاد ولی مطمئن باشید هیچ چیز ترسناکی توی بعد از سی نیست بلکه بیشترش بلوغ و فهم بیشتر و شل کردن و راحت تر گرفتن زندگیه. حتی عشق و حال بیشتر.
جمع کنین خودتونو با این استرسای شخمی بی مورد. اون سن بلاخره میاد.


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

03 Dec, 06:30


به نام اُمید،
که از استخوان های پوسیده آرزو،
رویا میسازد...


فاطمه اندربای

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

03 Dec, 05:31


با هر چه نشینی و با هر چه باشی،
خوی او گیری؛
در کاه نگری در تو پژمردگی درآید،
در سبزه و گل نگری،تازگی درآید؛
زیرا همنشین،تو را در عالم خویشتن کشد...


📚 مقالات شمس

صبح بخیر...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

02 Dec, 19:53


در منزل دوستی بودم. پسر خانواده، که دانش‌آموز ابتدایی است، مشغول تکالیف درسی‌اش بود. زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید. پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشی‌ات.
پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد و چند لحظه بعد گفت: بابا بزرگ! باز هم که از این جنس‌های ارزون قیمت خریدی! الان مداد رنگی‌های خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر آن پسر با سرافرازی گفت: می‌بینید آقاجون؟ بچه‌های این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند. اصلا نمی‌شه گولشون زد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت. اما من برایشان توضیح دادم که این رفتار آن پسر نشانۀ هوشمندی نیست، همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوه‌اش نیست. پس از آن ماجرای خانم بزرگ پدرم را برایشان تعریف کردم.
آن زمان که من دانش‌آموز ابتدایی بودم. خانم بزرگ گاهی به دیدن‌مان می‌آمد و به بچه‌های فامیل هدیه می‌داد، بیشتر وقت‌ها هدیه‌اش تکه‌های کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قند داد یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست! پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد، هر چه برایتان بیاورد هدیه است.
وقتی خانم بزرگ رفت، پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچه‌ها آرزو می‌کردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند. خانم بزرگ هنوز هم خیال می‌کند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین! قندان خانه پر از قند است، اما این تکه قند که ننه سارا داده با آنها فرق دارد، چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست. این تکه قند معنا دارد. آن قندهای توی قندان فقط شیرین هستند اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه می‌دهد، منظورش این نیست که ما نمی‌توانیم، مانند آن هدیه را بخریم، منظورش کمک کردن به ما هم نیست. او می‌خواهد علاقه‌اش را به ما نشان بدهد. می‌خواهد بگوید که ما را دوست دارد و این، خیلی با ارزش است. این چیزی است که در هیچ بازاری نیست و در هیچ مغازه‌ای آن را نمی‌فروشند.
 

هم اکنون چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش می‌افتم، دهانم شیرین می‌شود، کامم شیرین می‌شود، جانم شیرین می‌شود.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

02 Dec, 18:30


امروز داشتم یه سکانس فیلمی رو می‌دیدم که اسمشو گذاشتم «اینم از این آرزوم». پسر خیلی جوونی که وقتی جواب رد از خانومی که دوستش داشت گرفت و اصرارش جواب نداد، سرش رو انداخت پایین و گفت ؛ خوب! «اینم از این آرزوم». الان داشتم فکر میکردم ما چند بار تو عمرمون این جمله رو زیر لب گفتیم.

اورج جورول


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

02 Dec, 16:30


"و کأن وُجودك وسیلهٔ لحُبّ الحیاة..."

و انگار که بودنت
دست آویزی‌ست
برای دل بستن به این زندگی...♥️

#عربیات

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

02 Dec, 15:30


پای رنج‌های عظیم خویش یا دیگران که به میان می‌آید، شعری از هولدرلین در مویرگ‌هایم جریان می‌یابد؛ آنجا که می‌گوید:
«مرارت‌های این انسان وصف‌ناپذیر به نظر می‌آیند ناگفتنی، بیان‌نکردنی.»

آری! رنج‌های عظیم ما همان‌جاست، آنجایی که از سخن گفتن باز می‌ایستیم و به درون خود می‌غلتیم؛ زیرا خود و تنها خود از آنچه بر ما گذشته است، آگاهیم. ما زبان را به ارث می‌بریم و از واژه‌های یکسان برای رنج‌های متفاوت استفاده می‌کنیم.

از این‌روست که هرگاه که می‌خواهیم لب به سخن بگشاییم و از رنج‌هایمان بگوییم، می‌ترسیم؛ می‌ترسیم که مبادا بگوییم و درک نشویم، مبادا درست فهمیده نشویم، مبادا نتوانیم منظور خود را به مقصد برسانیم. رنج‌های ما خصوصی‌ترین اندام‌های روان‌مان هستند؛ شایسته نیست که آنها را برای هرکسی به معرض نمایش بگذاریم.

#عباس_ناظری

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

23 Nov, 12:31


آدمها فکر میکنند با تظاهر به بی تفاوتی جذاب تر میشوند...
فکر میکنند اگر پیام ها را دیر جواب بدهند،
یا دیرتر سر قرارشان برسند با کلاس ترند...
این باور های غلط از کجا آمده؟!
وقتی به عشق و احساس کسی بی تفاوت باشی، رسما اورا کشته ای..
یک مدت به حرمت احساسش تحمل میکند اما بالاخره میرود دنبال کسی مثل خودش...
آنوقت شما میمانید و یک عالمه عشق جذاب و با کلاس که روی دستتان مانده...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

23 Nov, 09:30


بهترین نصیحت رو
صادق کامیاب میکنه که میگه:

«هر کس به اندازه‌ای که برای
ما ارزش قائل است،
باید ذهن و دلمان را اشغال کند،
نه به اندازه‌ای که ما دوستش داریم!!»

به نظرم نیازه اینو هر روز با خودمون تکرار کنیم.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

23 Nov, 08:02


برای عشق های تمام شده
تنها یک چیز میتوان گفت
و آن اینکه :
«به هر حال زیبا بود ».

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

23 Nov, 06:30


هیجان ازدواج در وفاداری است
اگر این ایده به هیجانت نیاورد،
دلیلی ندارد ازدواج کنی...

📚 یکی مثل همه
فلیپ رات

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

23 Nov, 05:30


نمیدونم چرﺍ حیوﻭنا از آپشناشوﻥ درست استفاده نمیکنن
من اگه زرﺍفه بودﻡ همش ﺍز بالا تف میکرﺩم رﻭ سر بقیه هر هر میخندیدم

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 20:31


کی بد بود من یا تو

بارون زده

22 Nov, 19:53


مال و منال داشت، زیاد!
پول در آوردن را خوب بلد بود، اما خرج کردنش را، نه!
یک روزِ خوش توی زندگی به خودش ندیده بود که مُرد و هرچه که داشت و نداشت رسید به ورثه‌هاش...
از دعوای ارث و میراث که بگذریم، اولِ لیستِ خُرده ریزهایی که برای مراسمِ ترحیمش مصرف شده بود، نوشته بودند:
خرمای نارگیلی برای انقدر نفر، که از قضا کم هم نبودند!
فکرش را بکن؟
خرمای نارگیلی...
با پولی که خیرش را ندیده بود و کلِ زندگانیَش را به خاطرِ یک قران و دو تومانش جان کنده بود،
ورثه‌های ناراضیش، خرمای نارگیلی خریده بودند برای خیلی هایی که اصلا نمی‌شناختندش و یا می‌شناختند و دلِ خوشی ازش نداشتند و با لبخند از خرماها نوشِ جان کرده بودند و رویش هم چایِ تازه دم خورده بودند که بیشتر به دلشان بچسبد...
این همه آسمان و ریسمان بافتم که بگویم آدم باید زندگی کردن بلد باشد، دارا و ندارش مهم نیست، آدم باید بلد باشد برای دلخوشیِ خودش هر از گاهی حساب و کتاب ها را به هم بزند، آدم باید خودش حواسش به حالِ دلِ خودش باشد، خودش برای خودش حالِ خوب بخرد، خودش برای خودش کاری کند...
وگرنه وقتش که بشود، فرقی نمی‌کند خیر از داشته هایش دیده یا نه، تفاوتی نمی‌کند یک روزِ خوش برای خودش ساخته یا نه، می‌گذارندش توی یک تکه زمین دو متر در یک متر و با لباس های مشکیِ شیک و تازه‌شان، می‌نشینند بالای سرش و بی اینکه قطره اشکی خرجِ تازه از دست رفته بشود، خرمای نارگیلی نوشِ جان می‌کنند...
همین!

طاهره اباذری هریس

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 18:31


🌺همیشه
رو بدن
برنده ها
یه زخم
عمیقه.


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 16:30


باید عشقی داشت. عشقی بزرگ در زندگی، از آن‌رو که این عشق برای نومیدی‌های بی‌دلیلی که ما را در چنگ می‌گیرد عذر موجهی می‌تراشد.
-آلبر کامو

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 15:30


‏گابریل گارسیا یک جایی توی کتاب صد سال تنهایی میگه: «می‌دونم که تصمیم درستی گرفتم، ولی کاش تصمیم درست این نبود.»

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 14:30


بدترین حالتی که ممکنه برای یه آدم پیش بیاد اینه که همزمان هم احساسی باشه و هم منطقی، یعنی قلبش داره مچاله می‌شه ها، ولی مجبوره منطقی تصمیم بگیره، بعدش باید روزها و ماه‌ها و حتی سال‌ها بشینه به قلبش توضیح بده که اگه اون کارو نمی‌کردم بیشتر مچاله می‌شدی.اما مگه قلب حالیشه؟ وقتی دیگه صلحی نباشه بین عقل و قلبت، انگار لای منگنه ای، چون نه مغزت قلب داره، و نه قلبت مغز.

🍁 @barooonzadeh 🍁

بارون زده

22 Nov, 12:31


وقتی به تو خیانت می‌کنند
انگار بازوهایت را قطع کرده‌اند.

می‌توانی آنها را ببخشی
اما نمی‌توانی در آغوششان بگیری...

#لئو_تولستوی

🍁 @barooonzadeh 🍁

بارون زده

22 Nov, 09:30


ماه آذر عطر عاشقی داره
درختا، بارونش؛ حتی سوز و سرماش میگه
چتر نمی خواد.
یه قلب عاشق می خواد
یه همراه
اون وقت کل دنیا میشه جاده و انتها نداره..

#علیرضا_اسفندیاری

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 08:01


الن دوباتن به چیز خیلی جالب گفت، گفت یه نشونه والدین خوب اینه که بچه‌شون دنبال معروف شدن نیست چون معنیش اینه سیستم تایید validation درونیش سالمه و خوب کار میکنه و نیازی نمیبینه که غریبه‌ها بشناسنش و با اینکه فقط یه تعداد ادم کمی بشناسنش که اون هم میدونه کی هستن، راضیه.

دیکتاتور حانیه

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 06:30


میگفت : «نجات دهنده در آینه است »

ولی باید قبول کنید نجات دهنده گاهی خانوادست،رفیقه،پارتنره،یه کتابه،یه پادکسته،یه مهارته،گاهی آشنایی با آدم ها و تجربه های جدیده...
همیشه دنبال نجات دهنده تو آینه نگرد،اونم گاهی خسته میشه و از خودش برنمیاد (:

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Nov, 05:30


دعونا نتمنی لبعضنا البعض الخیر یعود إلینا.

«برایِ هم خوبی بخواهیم
به خودمان برمیگردد.»



🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Nov, 20:36


⭕️ آهنگ جدید معین زد به نام مشق امشب

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Nov, 20:32


⭕️ ریمیکس جدید و بمب 🇮🇷💣💥دیجی سعید بهنام به نام حال خوش
🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Nov, 19:53


اگه ازتون بپرسن 34 ضربدر 67 چند میشه؟ احتمالا نتونید بلافاصله جواب بدید ولی آیا استرس میگیرید؟معمولا نه. چون"میدونید"که ضرب کردن را بلدید. اگه لازم باشه با ماشین حساب، اگه نه قلم و کاغذ و یا در نهایت بالاخره ذهنی با صرف کمی وقت و انرژی جواب را به دست میارید. این "دانستن" هست که باعث میشه استرس نگیرید،دست و پای خودتون را گم نکنید و با بررسی اینکه چه امکاناتی در اختیارتون هست؟چقدر زمان و انرژی دارید؟و سرعت عکس العمل چقدر اهمیت دارد؟به پیدا کردن جواب بپردازید.
میزان دانستن و تکرار و چیرگی در این زمینه هم کمکتون میکنه.یه دانش اموز چهارم دبستان هم میدونه ضرب کردن را بلده ولی احتمالا بیش از شما استرس میگیره. به چند دلیل: اول اینکه به اندازه شما با اینگونه چالش‌ها برخورد نکرده و تمرین نداره،دوم اینکه میزان اهمیت موضوع را درک نمیکنه و برای اون همه چیز در اولویت هست. بعد اینکه اندازه شما امکانات و تجهیزات را شاید نشناسه و...
پس بلد بودن و دانستن اینکه بلدی به تنهایی کافی نیست. زمانی بهترین نتیجه را بدون استرس بدست میاری که علاوه بر دانستن، اولویت بندی،شناخت امکانات،تمرین و تکرار و شیوه حل چالش را بلد باشی که در این مثال ضرب همه اونها را داری؟ همین اتفاق در زندگی، کسب‌وکار، کارآفرینی، بحران‌های مالی و دیگر موارد اینچنینی نیز صادق هست و خیلی از مواقع آدمهایی را میبیند که با خودتون میگید پول را بو میکشه! هوش مالی بالایی داره. دست به هر چی میزنه طلا میشه و ... در واقع بله... اون بوی پول را تشخیص میده، میدونه به چی دست بزنه که طلا بشه و چطور از بحران‌های مالی بیرون بیاد.
همون تسلطی که شما به ضرب و تقسیم دارید. اگر همون لحظه ازش بپرسید شاید نتونه بلافاصله راه حلی داشته باشه ولی "میدونه" که میتونه اونو پیدا کنه. استرس نمیگیره و با امکاناتی که در اختیار داره اون را پشت سر میذاره. توانایی‌ و توسعه فردی، ثروتی هست که همیشه کنارتون میمونه. ارادتمندم ❤️

فرشید

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 19:53


پنجم دبستان بودم. زنگ آخر بود و انشا داشتیم.وسطای زنگ یادم اومد که ننوشتم انشای اون روز رو.دست و پام میلرزید از شدت ترس.چون وقت نمیشد همه انشاشون رو بخونن،معلم تصادفی چند نفرو صدا میکرد.از شانس خوبم منو صدا نکرد و همه چیز داشت خوب پیش میرفت.داشتیم وسایلمون رو جمع میکردیم که بریم خونه که خانم ذوالقدر صدام کرد.گفت فلانی دفترتو بیار انشاتو ببینم.دلم هری ریخت پایین.گفتم خانوم زنگ که خورده،میشه هفته دیگه ببینین؟گفت نه . این پا و اون پا کردم و اخرش سرمو انداختم پایین و گفتم ننوشتم و یادم رفته.
از کجا فهمیده بود ننوشتم؟ از دست و پای لرزونم.نمیدونم چی تو سرش میگذشت که با خودش گفته بود بزار مچ اینو بگیرم.آب شده بودم.میترسیدم به مامانم زنگ بزنن و بازخواست بشم از طرف اونا بخاطر فراموش کردن انشا.زدم زیر گریه.نمیخواستم گریه کنم اما نشد جلوشو بگیرم.زنگ نزدن خونه ولی من مُردم و زنده شدم.سالها گذشته ولی من بارها این خاطره تو ذهنم اومده و اندازه همون پسر بچه یازده ساله قلبم فشرده شده هر بار.چرا باید با من اینکار رو میکرد؟ اینا رو گفتم که شاید چیزایی به نظر ما خیلی کم اهمیت بیاد ولی تو دنیای بچه ها بزرگه.این تلخی هایی که براشون میسازیم یادشون نمیره.باهاشون بزرگ میشه.جزئی از وجودشون میشه.کابوس شبهاشون میشه حتی تو بزرگسالی.خیلی مراقب بچه ها باشین.چه بچه خودتون،چه بچه های مردم.یه خراش کوچیک رو روان یه بچه،یه زخم عمیقه تو بزرگسالیش.
۶ سال معلم بودم و اگه الان برگردم به عقب مطمئنم یه سری کارا رو نمیکنم و یه سری حرفا رو نمیزنم.نه اینکه معلم بدی باشم،خیلی هم محبوب بودم ولی بازم بیشتر میشنومشون،بیشتر باهاشون رفاقت میکنم تا شاید امروز زندگی بهتری رو تجربه میکردن...


طبقه سوم

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 18:31


زن ......


🎥 شهرزاد


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 16:30


باید عشقی داشت،
عشقی بزرگ در زندگی!
از آن رو که این عشق؛
برای نومیدی های بی دلیلی
که ما را در چنگ می گیرد
عذر موجهی می تراشد!

📗یاد داشت ها
🖌آلبر کامو


پ. ن : تنهایی تان را با کسی قسمت کنید
که سالها بعد شما را همین گونه
که هستید
دوست بدارد ،
با موی سپیدتان ......

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 15:30


قاعده ساده‌ست، وقت رفتن فقط باید رفت، بی‌جستجو برای تبصره‌ای، خالی از هر منت و طلبی، و بدون هیچ اصراری به فلسفه‌تراشی و زیبانمایی و مسابقه برای جمله‌سازی‌های جان‌سوز، تمام اون‌ چیزهایی که سال‌های سال بعد باعث میشن با مرورشون خام‌تر از چیزی که واقعا بودی بنظر بیای، با گذران عمر و در خلال رنجش‌های ریز و درشتش، بالاخره می‌فهمی که هیچ دلیل قانع‌کننده‌ای‌ برای گلایه نیست، پرسیدن از بقیه درباره‌ی دلیل حرف و رفتار و انتخاب‌هاشون مثل نگاه‌کردن به آسمون قبل عطسه‌ست، یک‌جور واکنش بی‌معنای مرسوم در جهانی که توش هرگز چیزی‌ به عقب برنمیگرده، دنیایی که در اون رؤیاهات کاری به واقعیت ندارن، غرایزت به پولت نگاه نمی‌کنن، حادثه از خستگیت نمی‌پرسه و هیچکس برای دوست‌داشتنت با تو مشورت نمی‌کنه، و حالا تو میون این بلبشو میخوای از چی‌ بپرسی؟ کاش هر چیزی دلیل محکمی داشت، حالا که نداره باید کوتاه اومد، لااقل توی این یکی دنیا

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 12:31


به نظرم فراموشی کامل بی معنیه، هیچکس مطلقا فراموش نمیشه، فقط جاش تو قلبت تغییر میکنه! مثلا تصمیم میگیری بفرستیش ته قلبت تو یه اتاق؛ و درو قفل کنی.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 09:30


واقعاً اسم قشنگی داره. گل «از یادم مبر».🪻

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 09:04


ایشون رفته کلینیک درمان ترک بی‌حجابی یهو برق قطع شده، درمانش نصفه کاره مونده! 😁😁😁


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 08:00


تراژدی یعنی
تو عربستان کنسرت جنیفر لوپز برگزار میشه
تو ایران کلینیک ترک حجاب...

بقول محمود درویش :
ما رویایی بیشتر از یک زندگی که شبیه به زندگی باشد نداشتیم...🥀


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 06:31


هرگز منشین متر بزن خوبی را
اندازه خوبی به ندانستن آن است...


#مهربان_باشیم

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

18 Nov, 05:30


«سلاماً علی من حاربَوا الّیل و عِند الصّباح بالاکفانِ قد عادوا.»
سلام بر کسانی که شب را می‌جنگند و صبح هنگام، با کفن باز می‌گردند.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 19:53


نزدیک دو ماه است پدر بازنشسته شده
مدام سرش گرم دوستان و کتاب هایش و بقیه اوقات مشغول دنیای مجازی ست
زندگی اش را به دقت زیرنظر دارم،
صبح ها به رسم عادت ساعت هفت بیدار میشود
میرود نانوایی و برمیگردد شعر میخواند
مادرم را بیدار میکند به اتفاق صبحانه میخورند
میرود سراغ کتاب هایش
ناهار را زودتر از زمان شاغل بودنش میخورد
بعد از ناهار چرت میزند
بعدازظهرها را اغلب بهمراه مادرم با دوستانش شریک میشود.

خوشحال و سرحال است
کمی چاق تر شده
در این مدت هرکس اورا دیده بازنشستگی اش را تبریک گفته اغلب با هدیه ی کوچک یا دسته گل!

پدر معتقد است سی سال کار کرده و اکنون زمان استراحت اوست
به تمامی تفریحاتی که اطرافیانش پیشنهاد میکنند پاسخ مثبت داده
و از اینکه دغدغه ی مرخصی ندارد بسیار احساس رضایت میکند.


اما!
مدتی ست به مادرم فکر میکنم
پا به پای پدر در برخی موارد خیلی بیشتر از او برای زندگی شان زحمت کشیده
اگر پدر سی سال هر روز هشت ساعت پشت میز نشسته، مادر بیست و چهار ساعت سرپا فضای خانه را مدیریت کرده..‌
پدر بعد از سی سال به استراحت فکر میکند
اما مادر هنوز سر اجاق برای ناهار پیاز خرد میکند
پدر در آرامش کتاب میخواند
مادر جارو بدست خانه تکانی میکند

هر از گاهی پدر ظرف ها را میشوید
یا سیب زمینی میپزد
و با جمله ای به اعضای خانواده این لطف بزرگش را اعلام میکند!
مادر اما انگار مجبور به انجام وظایفش است
همه از او انتظار دارند
و او بدون خستگی و بدون ابلاغ آن مسئولیتش را انجام میدهد.
مادر را نگاه میکنم!
کی قرار است بازنشسته شود؟
کی قرار است از او بخاطر مشغولیت بیست و چهارساعته اش بعد سی سال با هدیه ای یا دسته گلی تقدیر شود؟
مادر کی قرار است به استراحت و دغدغه های تک نفره اش فکر کند؟!!

به مادراتون بگید که قدردان حضور و تمام خوبی هایشان هستید ...

آقای همساده

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 18:31


کلمه‌ی عجیبی در زبان عربی وجود دارد به نام:
"النحیط" به معنایِ گریه‌ای که ظاهر نمی‌شود
اما در سینه جریان دارد...


🍁@barooonzadeh🍁


بارون زده

17 Nov, 16:30


من با تو سرچشمه ای از زندگی را بازيافته ام كه گمش كرده بودم. شايد آدم برای اينكه خودش باشد به بودن كسی نياز دارد. معمولا همين طور است. من به تو نياز دارم تا بيشتر خودم باشم. اين چيزی ست كه می خواستم امشب با ناشی گری ام در عشق به تو بگويم.

#آلبر_كامو

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 15:30


از محبوبم دور ماندم به این خاطر که بی‌موقع و شتاب‌زده، مکنونات قلبی‌ام را نزد او فاش ساخته بودم.


اورهان پامو
📚 نامه من سرخ
ترجمه‌ی تهمینه زاردشت

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 14:31


پخته نخواهی شد، مگر بعد از آنکه احساس کردی سرشار از سخنی، ولی لازم نمیدانی به کسی چیزی از آن بگویی...

👤#جبران_خلیل_جبران


🍁@barooonzadeh 🍁

بارون زده

17 Nov, 12:31


هاروکی موراکامی انگار تو این چند تا خط منو به وضوح توصیف میکنه و میگه:
«وقتی چیزی مرا رنج میداد، در موردش با هیچ کس حرفی نمیزدم،خودم در موردش فکر میکردم، به نتیجه میرسیدم و به تنهایی عمل میکردم.
نه اینکه واقعا احساس تنهایی بکنم، بلکه فکر میکردم که انسان ها در آخر، باید خودشان، خودشان را نجات بدهند.»

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 08:01


رقابت برای عمل‌های زیبایی که اخیرا در بین زنان و مردان به شدت رایج شده،  فقط باعث خالی کردن جیب ملت و پر کردن جیب شارلاتان ها میشه.
مطمئن باشید از این همه جذابیت ظاهری نه خوشبختی بیرون میاد و نه عاقبت بخیری.
برنده دو دهه اخیر چشم و هم چشمی دنیا هم فقط برندهای لاکچری، محصولات زیبایی و جراح های زیبایی بودند.
خروجیش برای دنیا؟ هیچی.
دنیا پر شده از آدم های زیبای افسرده و تنها.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 06:30


و اما
در میان تمامِ از دست رفته هایم
هنوز خودی دارم که
سرسختانه پای من ایستاده... 🙂


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

17 Nov, 05:31


مهربان باشی تو را ب داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنن،ولی مهربان باش.
شریف و درستکار باشی ،فریبت میدهند،ولی درستکار باش.
نیکی های امروزت را ندیده میگیرن ولی نیکوکار باش.
درآخر میبینی هرچه هست بین توو خداست،نه تو و مردم❤️

نهج البلاغه/ امام علی علیه السلام


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

26 Oct, 14:31


من کاملا خسته ام، از مردان پیری که جنگ را بوجود می آوردند برای جوانانی که در آن کشته شوند .

#جرج_مک_گاورن

روحشون شاد
یادشون گرامی


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

26 Oct, 12:30


نوشته بود:
«آدم‌هایی که یک روز عاشق هم بودن؛ نمی تونن دوست معمولی بشن! چون قلب هم‌رو شکستن؛
و نمی‌تونن دشمن همدیگه هم بشن، چون قلب همدیگرو لمس کردن.
‏و تا همیشه می‌شن "غریبه ترین آشنا" برای هم.»

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

26 Oct, 09:30


آنهایی که ما را همانگونه که هستیم میپذیرند و تلاش میکنند لبخندهایمان عمیق‌تر و آرامشمان طولانی‌تر باشد، همانهایی هستند که ماندگار میشوند.

#پونه_مقیمی"

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

26 Oct, 08:01


کوتاه اما پرمعنی :

«گند نزنید به مهم بودنتون».


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

26 Oct, 06:31


‌شاید یک شخص،
آن‌قدر که میل به درک شدن دارد،
میل به دوست داشته شدن ندارد

جورج اورول


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

26 Oct, 05:30


☕️


به قولِ سهراب سپهری:

"كجاست جاى رسيدن و پهن كردنِ یک فرش و بى خيال نشستن...؟!"
......


روزتان شاد و دلپذیر دوستان جان.....

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 19:53


دوران دانشجویی اوضاع مالیم خیلی خراب بود.
انقد که همیشه فقط به اندازه‌ی کرایه رفت و برگشتم پول داشتم.
توی کل دوران تحصیلی حتی پول نداشتم کاپشنم رو عوض کنم.
خیلی به خاطر این بی پولی خجالت کشیدم و اذیت شدم، خیلی جاها از چیزایی که میخواستم گذشتم ولی یه بارش خیلی سخت بود.
اخرین روز ترم سه بودم که بچه ها گیر دادن بریم فلان رستوران همگی غذا بخوریم و روز آخری رو جشن بگیریم.
روم نمیشد بگم پول ندارم، هر چی بهانه آوردم یه جوابی دادن و به زور مجبورم کردن بریم.
توی کل مسیر داشتم دعا میکردم یا زمین بشکافه یا من بخار بشم برم توی هوا و به رستوران نرسیم.
توی رستوران با ترس و لرز قیمتها رو میدیدم، از انواع استیک و پیتزاها تا انواع ساندویچ ها، پولم به هیچکدوم نمیرسید و جلوی اون همه دختر و پسر داشتم سنگ رو یخ میشدم.
دست کردم توی جیبم و دیدم اگه همه پول کرایه تاکسی ها رو بدم میتونم یه سیب زمینی با نوشابه سفارش بدم
همون رو گرفتم.
موقع ای که سفارش همه رو آوردن جلوی همه استیک و پیتزاهای ویژه بود و جلوی من یه سیب زمینی ساده.
همه فهمیده بودن جریان چیه، ولی کسی به روی خودش نمیورد.
ولی یه عوضی برای خوشمزگی گفت: سعید تو که پول نداری چرا رستوران میای.
یکی جواب داد: پول نداره، ولی بر خلاف تو شعور و عزت نفس داره بقیه هم هر کدوم یه چیزی بارش کردن و فضا انقد سنگین شد که همه غذاها نیمه خورده موند و زدیم بیرون.
کل مسیر دانشگاه تا خونه رو پیاده میومدم و سعی میکردم به خودم دلداری بدم، ولی مگه میشد لعنتی؟
هیچی بدتر از خورد شدن غرور آدم توی جمع نیست، اینکه به خاطر چیزی تحقیر بشی که مقصرش نیستی.
خلاصه اون روز گذشت
اون احمقی که بهم تیکه انداخت یه آقازاده بود که با پول باباش بارش رو بست و رفت.
بقیه هم هر کدوم یه گوشه ای پخش و پلا شدیم.
اون روز گذشت ولی اون شرم و خجالتی که متحمل شدم توی یادم موند و بهم یاد داد کسی رو به زور جایی نبرم.
بهم یاد داد به کسی اصرار نکنم شاید دستش تنگه.
یاد گرفتم یه حرف نسنجیده یه آدم رو می‌تونه نابود کنه.
یاد گرفتم که هوای رفقام رو بیشتر داشته باشم، مخصوصا اونایی که روی پای خودشون واستادن و دستشون تنگه.
اگه زمین خوردی، بعدش زخمی ها رو بغل کن، اون موقست که میتونی ادعا کنی خوب شدی.


کاتسوموتو

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 18:30


من مجموعه ای از
درست می شودهایِ پاره پاره ام...🥀


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 16:35


یادمان باشد
هر چیزی هم ارزش جنگیدن ندارد
حریمِ آرامِ قلب مهم‌ترین چیزی‌ست که باید حفظش کنیم


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 12:30


تنهایی را ترجیح بده به تن‌هایی که
روحشان با تو نیست...
تنهایی تقدیر من نیست، ترجیح من است.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 08:00


اونهایی که در گذشته به شما آسیب زدن خیلی بعیده الان اشتباهاتشون رو در قبال شما گردن بگیرن.پس اگه تصمیم گرفتید راجع به گذشته باهاشون صحبت کنید ممکنه اونها با رد همه صدماتی که بهتون زدن،مجددا بهتون آسیب برسونن.بنابراین تلاش برای قانع سازی آدم های مسئولیت گریز اصلا ایده خوبی نیست.اونها با بی اعتبار کردن تروماهای شما میتونن مجددا زخم دل شما رو تازه کنن.ایده خوب اینه که یقین داشته باشید تجارب شما واقعی هستن و به خاطراتتون اعتماد کنید و در دورترین فاصله فیزیکی و روانی از افراد آسیب رسان قرار بگیرید.حالا هر کسی که میخواد باشه...

دکتر بهزاد چاوشی

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 06:31


از بهترین صفات یک دوست:

قابل پیش‌بینی بودن.


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

25 Oct, 05:37


اگه یه ساعت دیواری مثلا هر روز سی ثانیه عقب بیوفته حالا قابل چشم‌پوشیه.بعد از یک هفته مثلا 3-4 دقیقه عقب میمونه. فاجعه نیست و 4 دقیقه است دیگه.

ولی نکته مهمش اینه که دیگه اون ساعت قابل اعتماد نیست.

بعضی خطاها خیلی ریزه ولی باید مواظب باشید از شما یک آدم غیرقابل اعتماد نسازه.


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 20:50


⭕️ آهنگ جدید مرتضی وکیلی به نام پاییز

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 20:34


.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 19:53


چرا چهل ساله های ما اینقدر خسته اند ؟

ما همون نسلی بودیم که تیله خوردیم، گریه کردیم که مبادا از دلمون درخت تیله سبز شه، مدادمونو از دوسر نتراشیدیم که مامانمون نمیره، ما کفش بزرگترامونو جفت کردیم و کناره های نونو بوسیدیم.رو دیوار خونه ی همه مون کوبلن بود، همه مون لیف بافته بودیم، همه مون مشق نوشته بودیم، همه مون آدامس خروس نشان خورده بودیم.
خودمون میگو نخورده بودیم، دعا کردیم مجید قصه ها، میگو بخوره.واسه تنهایی بی بی غصه خوردیم، واسه بازم دیر رسیدن محسن حرص، از چاق و لاغر ترسیدیم، با «اسم وفامیل »خندیدیم.نون قندی مشهد تنها سوغاتی مون بود و جوراب رنگ پا، کادوی روز معلممون. مامانامون بیگودی توی آب جوش انداخته بودن، باباهامون برف پارو کرده بودن. دکتر هندی دیده بودیم و نخ جای گوشواره توی گوشمون انداخته بودیم.
رسم ریاضی کشیدیم تا نمره بگیریم، نقشه ی ایرانو کشیدیم که نمره بگیریم، انشا نوشتیم علم بهتر از ثروته تا نمره بگیریم، امامارو حفظ کردیم که نمره بگیریم.

ما رو پشت بوم خوابیدیم و نیفتادیم، ما پفک نمکی خوردیم و نمردیم، ما پای بخاری نفتی نشستیم و بوی نفت نگرفتیم،  پیاده رفتیم مدرسه خسته نشدیم، لباس بزرگترامونو پوشیدیم و کوچیک نشدیم، حمام عمومی رفتیم و خجالت نکشیدیم.
صبحا کُشتی با دوبنده ی سیاه از تلویزیون دیدیم، ظهرا ظهرجمعه گوش کردیم، عصرا کاهو سکنجبین خوردیم، شبا یواشکی ویدئو بردیم شعله دیدیم.
ما سینما ۲۲ بهمن داشتیم، ما حمام حاجی رئیس داشتیم، باغ گلهای ما گل داشت، قناتمون آب ، خونه هامون حیاط و حیاطامون، همسایه.
چرا ما الان اینقدر خسته ایم؟


ملیحه ترکمن زاده

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 18:30


برای نسلی که این سکانس رو
بارها زندگی کرد...🥀


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 16:30


ڪدام حست قوی تر است؟!....
بنویـسم دوسـتت دارم....
ڪه ببینی و باور ڪنی!....
بگویـم دوستت دارم....
ڪه بشنوی و باور ڪنی!!....
یا دوست داشـتنی ببـوسمت
ڪه لمس ڪنی و باور ڪنی!!....
تـو بگــو....
چطور بگویـم دوستت دارم...

#شیوامیثاقی

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 12:31


از عمر من کم کن ولی برگرد
غم بی پایان من💔🖤
🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

24 Oct, 09:31


گاهی وقتا معنیِ هیچی، واقعا هیچی نیست؛

تناقض یعنی جایی که یه کلمه،
معنیش برعکس خودش باشه...

مثل وقتایی که یه نفر رو صدا می زنی،
و بعد از جوابش
آروم می گی هیچی؛
کی می دونه
توی این هیچی،
چقدر دوستت دارم جا مونده...

مهم نیست چقدر دور،
چقدر نزدیک،
مهم اینه که یه نفر توی زندگیت باشه،
که بتوني صداش كني
و بهش بگی هیچی،
دقیقا هیچی...

#پویاجمشیدی


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Oct, 12:31


مادربزرگم می‌گوید قلب آدم نباید خالی بماند اگر خالی بماند مثل گلدان خالی زشت است و آدم را اذیت می‌کند.
برای همین هم مدتیست دارم فکر می‌کنم این قلب کوچولو را به چه کسی باید بدهم یعنی، راستش چطور بگویم؟‌
دلم می‌خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه قشنگ کوچولو به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم یا نمیدانم کسی که خیلی خوب است، کسی که واقعا حقش است توی قلب خیلی کوچولو و تمیز من خانه داشته باشد.

پدرم می‌گوید قلب مهمانخانه نیست که آدم‌ها بیایند دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند.
قلب، لانه‌ء گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود و در پاییز باد آن را با خودش ببرد. قلب، راستش نمیدانم چیست اما این را میدانم که فقط جای آدم‌های خیلی خیلی خوب است ـ برای همیشه...

ـ نادر ابراهیمی

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Oct, 09:30


آبان هم رسید ...
با کوله باری پر از باد و باران و برگ هایِ نارنجی .
با حال و هوایِ دلبرانه ای ، که آدم را ناخودآگاه ، شیفته و عاشق می کند .
کاش ، همراهِ برگ هایِ خشکِ پاییز ، تمامِ کینه و دشمنی و غم ها بریزد ،
کاش دوباره مثلِ گذشته ، غمخوار و چاره سازِ هم باشیم .
هوا ، هوایِ رفاقت است و همدلی ،
فصل ، فصلِ دوست داشتن ،
و ماه ، ماهِ بخشش ،
ماهِ خوب بودن ...
"مهر" نیست ،
مهربانی که هست !!!

#نرگس_صرافیان

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Oct, 07:59


شاید عجیب باشه هر چه بیشتر خودتون رو درگیر یه رابطه عاطفی کنید و واسه حفظش به در و دیوار بزنید بیشتر در معرض از دست دادنش هستید!به محض اینکه دست از تلاش بکشید و اجازه بدید رابطه مسیر طبیعی خودش رو طی بکنه همه چیز به نفع شما عوض میشه...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

22 Oct, 06:30


متن های شاعرانه کوتاه را دوست دارم؛
به عنوان مثال،نام شما را...❤️


#شاعرانه
#عاشقانه

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 19:53


خواننده هه داشت می‌خوند:
" دیدی دلشوره‌هام بی‌جا نبودن؟ "
دلشوره داشتم! پیام دادم:
- کجایی؟
طول کشید تا جواب بده
+ سرِ کار عزیزم! می‌دونی که چقدر سرمون شلوغه این روزا!
می‌دونستم! یعنی خودش گفته بود که وقتِ سر خاروندن نداره این روزا، انقدر که کار ریخته سرشون! ناخن انگشت شستمو گرفتم به دندون، براش نوشتم:
- نبینمت امروز؟
بعد حساب کردم آخرین باری که دیده بودمش کی بود؟ هفته ی قبل؟ یا هفته ی قبل ترش؟
نیم ساعت بعد جواب داد
+ امروز نمیشه، تا دیروقت گیرِ کارم!
باشه ای زیر لب گفتم و بدون اینکه جوابی به پیامش بدم، سرک کشیدم تا توی آینه ی جلو، خودمو ببینم. استرس داشتم، زیاد!
قابلمه ی بقچه پیچ ماکارونی رو بغل کردم و بی اختیار لبخند زدم، لابد خیلی ذوق می‌کرد!
دستامو گذاشتم روی فرمون ماشین و صورتمو تکیه دادم بهش و نگاه گردوندم سمت تک و توک همکاراش که داشتن از پیاده رو رد می‌شدن، با خودم فکر کردم یعنی چقدر طول می‌کشه؟
نیم ساعت شد؟ نشد! پاشو که گذاشت توی پیاده رو، دیدمش. لابد کارش زودتر تموم شده بود! بقچه به بغل پیاده شدم از ماشین و قدم برداشتم سمتش، فرصت نشد برسم بهش و صداش کنم. کسی قبلِ من، طول خیابونو دوئید و خودشو انداخت توی بغلش و من...
غافلگیر نشدم زیاد!
خودم نخواستم یا مجالش نبود؟ نمی‌دونم! راهِ رفته رو برنگشتم، ادامه دادم مسیرمو!
بهش که رسیدم سر بلند نکردم که چشمای بهت زده شو ببینم، که چشمای خیسمو ببینه...
خیره شدم به بند کفشایی که خودم یه روزی انتخابشون کرده بودم و بقچه ی دستمو گرفتم سمتشو تکونش دادم و جون کندم تا بگم:
- بیا! برای تو پختمش! اون روز که نشسته بودی رو به روم و کله کرده بودی توی گوشی و لبخند می‌زدی و وقتی پرسیدم چی توی گوشی انقدر جذابه که دو دقیقه بیخیالش نمیشی و به من و من افتادی که چیزی نیست، می‌دونستم یه چیزی هست! بعد که گفتی یه کلیپ آشپزیه که خانومه داره ماکارونی می‌پزه با کلی رب و چقدر هوس کردی، می‌دونستم داری دروغ میگی، ولی دوست داشتم باورت کنم!
می‌خواست چیزی بگه اما با دیدن همکاراش ساکت شد، منتظر شدم تا صدای پاها دورتر بشه...
خیالش که جمع شد از رفتنشون، دست دراز کرد سمت بازوم، دو قدم رفتم عقب‌تر. سربلند نکردم...
- خر نبودم! حالیم بود هیچ آدمی، اونقدری سرش شلوغ نیست که قدِّ یه پیام دوستت دارم و یه تماس پنج دقیقه ای و یه نیم ساعت بیا ببینمت، وقت نداشته باشه؛ ولی دلِ لاکردارم قبول نمی‌کرد،
الانم نیومدم واسه حق‌خواهی و جنگ و دعوا، اهلش نیستم...
با مشت آروم کوبیدم سرِ دلم
- فقط اومدم که دست از حماقت برداره این لامذهب!
صدای زیر و زنونه ی پر عشوه ای که تا حالا ساکت بود، پر شد توی گوشم
" چه میگه این؟ این دیگه کیه؟ "
سر برنگردوندم؛ نگاهم به زمین بود هنوز! آروم گفتم:
- هیشکی عزیزم! من اگه کسی بودم، شما الان اینجا نبودی!
ولی حواست باشه، اونی که یه بار خواست و تونست و خیانت کرد، هزار بار دیگه هم می‌تونه...
قطره ی اشک سمجو با دست پس زدم و بقچه رو هول دادم توی دستاش
- بگیرش! ماکارونیه، با کلی رب! با هم بخورینش!
فرصت ندادم چیزی بگه یا کاری کنه. حتی نگاهشم نکردم برای بار آخر؛ عقب گرد کردم سمت ماشینو بی سر و صدا دور شدم از اون فضا و اون آدما...
صدای هق هقم نمی‌ذاشت بشنوم، وگرنه مطمئنم خواننده هه هنوزم داشت می‌خوند:
" دیدی دلشوره هام بی‌جا نبودن؟ "

طاهره اباذری هریس
#عاشقانه‌های‌یک‌هوشبر

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 18:30


حتی غر زدن درباره‌ی قیمت سکه و دلار توانی می‌خواد که جامعه‌ی خسته‌ی ما نداره. به ما اطمینان دادن که صدامونو نمی‌شنوند.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 16:31


آرزو می‌کنم سرنوشتتون به آدمی گره بخوره که باعث میشه خودتونو بیشتر دوست داشته باشید!!

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 12:31


مراقب باشیم که در کنار چه کسانی وقت می‌گذرانیم.

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 09:41


دلتنگ توام
تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد دوستت دارم
در این فکر
که تا چه حد برایم با ارزشی
در این فکر
که تا چه حد دلتنگ توام
تو آن جایی
و من اینجا
در این فکر
که تا چه حد در اشتیاقِ
بار دیگر
در کنار تو بودنم
در این فکر
که چگونه بیش از همیشه
قدر آن زمان
که در کنار هم خواهیم بود را
خواهم دانست
دوستت دارم

#سوزان_پولیس_شوتز


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 08:00


حد و مرزی که داستایوفسکی تو کتاب قماربازش برای روابط بین ادما مشخص کرده،خیلی عالیه :
گرچه صمیمانه دوستتان دارم،
اما به شما حق نمیدهم که بعضی سوالات را از من بکنید...


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 06:30


یه جایی خوندم که «آدم چاره‌ی آدم است. هر چقدر هم دور شویم، هر چقدر بی‌اعتماد‌ شویم و از آدم‌ها بگریزیم باز جایی به آغوشی پناه می‌بریم و اشک می‌ریزیم. از آدم‌ها به آدم‌ها پناه می‌بریم. از دستی که طردمان کرده است دور می‌شویم و دست‌هایی که به سویمان دراز شده است را می‌گیریم. به چشم‌های کسی که آزارمان داده است نگاه نمی‌کنیم و در چشم‌های منتظر دیگری غرق می‌شویم. ما ناگزیر به لمس دست‌هاییم، به بوسیدن، به بوسیده شدن، ما چاره‌ی همیم..»

دیکتاتور حانیه


🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

21 Oct, 05:31


با وجود مدرک دانشگاهی
چهار کتاب
صدها مقاله
هیچگاه در خواندن اشتباه نکردم
جز وقتی که نوشتی «صبح بخیر»
و من خواندم :
دوستت دارم...

محمود درویش

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 19:53


امروز صبح آماندا تا من را دید گفت: "چه پولیور قشنگی، خیلی بهت میآد". بعد هم کله اش را فروبرد توی مانیتور و مشغول محاسبه سایز میلگردهای ستونهای بتنی پل شد. همین دو جمله ساده، هزار ژول انرژی برایم تولید کرد. پارسال هم با دوستم رفته بودیم رستوران. گارسونمان یک دختر خیلی جوان بود که وقتی میخندید یک چاله گود میافتاد روی لپ راستش. غذا را که آورد رفیقم بهش گفت: چال گونه ت خیلی جذابه. بعد هم با سر رفت توی کاسه سوپ قارچ و مشغول خوردن شد. گارسون هم دو برابر لبخند زد برایمان و چال گونه راستش به اندازه یک بند انگشت گود شد. معلوم بود که همین یک جمله ساده کار خودش را کرده و روز گارسون را قشنگ کرده است. خود من هم چند سال پیش رفته بودم توی یکی از دهات شمال ایالتمان. توی راه برگشت دم یک کافه نگه داشتم تا چای بگیرم. کافه دارش زن پیر و چروکی بود که موهایش را آبی کرده بود. به نظرم خیلی قشنگ میآمدند. همین را بهش گفتم. آنقدر خوشحال شد که آمد این طرف دخل و بغلم کرد. حالا بماند که چای اش مزه پشکل خشک میداد. دارم یاد میگیرم که زیباییها را اعلام کنم. به شکل بیمنظور و بیخطر. همان تعریف یا کامپلیمنت. باید اعتراف کنم که در کنار میلیاردها خاصیت خوبی که فرهنگ ما دارد، جای این یکی کمی خالی است. شاید هم من میترسم از این سلاح کاربردی برای خوب کردن حال دل ایرانیها استفاده کنم. ترس از سوِءتعبیر. پارسال با دو نفر قرار داشتم شهرکتاب میدان ونک. خانم پشت دخل لبخند که میزد، امید به زندگی آدم سه برابر میشد. اما به هیچ وجه جرات نداشتم زکاتش را به آن خانم پس بدهم و بگویم چه قدر لبخندتان قشنگ است. احتمالا بابت این تصور که از این سلاح بینهایت بار سواستفاده شده و کاربردش راه انداختن کارهایمان شده یا کشاندن پای صاحب قشنگی به رختخواب. حتی جرات نداشتم به رانندهی تاکسی ونک-آریاشهر بگویم که چه خالکوبی قشنگی روی گردنش دارد. به هر حال ممکن بود سوتعبیر کند و بگوید که در خانه اش شتر سخنگو نگه میدارد، بیا تا برویم. همین شد که با خیال راحت به پیرزن خارجی توی دهات گفتم چه موهایت قشنگ است اما به داخلیها نگفتم. اما خب. تمرین لازم دارم. تعریف و کامپلیمنتِ بیمنظور و بیخطر، خیلی لذتبخش است. اصلا مثل سیب و انگور و نارگیل، میوهای از میوه‎های بهشت است. چه اشکال دارد به نگهبان ساختمان بگویم که موهایش را چه قشنگ کوتاه کرده. یا مثلا به ماموری که پای پاسپورتها را مهر میزند بگویم چه سبیلهای حقی داری. یا به مهماندار هواپیما بگویم رنگ چشمهایت مثل آسمان ماه نوامبر است. بعد هم راهم را بکشم و بروم. بی آنکه هیچ چیزی بخواهم. بیمنظور و بیخطر.


فهیم عطار

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 18:30


اما من هیچوقت خیلی قوی نبودم
حتی یه جاهایی دلنازک تر و لوس تر از خیلیا بودم اما چون میدونستم نمیتونم روی هیچکس حساب باز کنم خیلی جاها وانمود کردم همه چی اوکیه و اصلا ناراحت نیستم...

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 16:30


از دست نده کسی را ..
که وقتی اسمت را می‌برد ...
گویی مکان امنی را توصیف می‌کند ..!

#محمود_درویش


من_با_او_زندگی_میکنم

با صدای :
#Andrea_Bocelli‌

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 12:30


چوپانی ماری را
ازمیان بوته های آتش گرفته نجات داد
و درخورجین گذاشته وبه راه افتاد.
چند قدمی که گذشت مار از
خورجین بیرون آمد و گفت:
به گردنت بزنم یا به لبت؟
چوپان گفت : آیاسزای خوبی این است؟
مار گفت : سزای خوبی بدی است...!!!
و قرار شد تا از کسی سوال کنند،
به روباهی رسیدند و از او پرسیدند چاره ی کار را.
روباه گفت : من تا صورت واقعه
را نبینم نمی توانم حکم کنم.
برگشته و مار را درون بوته های آتش
انداختند ، مار به استمداد برآمد و روباه گفت :
بمان تا رسم خوبی از جهان بر افکنده نشود.
نه باید مثل چوپان خوب خوب بود.
نه مثل مار بد بود
باید مثل روباه بود و دانست
چه کسی ارزش خوبی کردن دارد!

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 09:30


رفتن كار آدم هاست
مى آيند
مى مانند
و يك روز چمدان مى بندند،
ماندن اما...
واى از اين ماندن
كه تنها از ديوانه ها بر مى آيد
ديوانه، كارش ديوانگيست
و ماندن ...
بودن
د.ى.و.ا.ن.گ.ى.س.ت !

وچه شيرين مى شود
دنيا را
ديوانه وار گذراندن!

#عادل_دانتیسم

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 06:30


خیلی اتفاق افتاده که دیدیم وقتی بچه‌ای زمین میخوره یا به چیزی برخورد میکنه،مادر و پدر برای آروم کردن بچه،شروع به کتک زدن اون چیز می‌کنن یا تف و لعنت به زمین سفت و قانون جاذبه می‌فرستن که باعث آسیب دیدن بچشون شده !
چون
به ما یاد ندادن دنیا چطور کار میکنه !
به ما یاد ندادن هر کاری ، عواقبی داره!
به ما یاد ندادن مسئولیت بپذیریم!
و حتی به ما یاد ندادن اگر انعطاف‌پذیر نباشیم حذف میشیم!

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

20 Oct, 05:30


انقدر اوضاع سياسي جهان پيچيده شده كه راننده تاكسيا ديگه مسافر براي مسيرهاي كوتاه سوار نميكنن.
🚕

🍁@barooonzadeh🍁

بارون زده

19 Oct, 19:53


دی ماه ۱۳۵۳ استاندار وقت کرمان در دفترش پذیرای زوجی بود، زوج میانسال پولداری، ساکن تهران که به تازگی از مسافرت طولانی به دور دنیا و شهرهایِ ایران برگشته بودند.  هیچوقت کسی ندونست چرا از بینِ این همه شهر کرمان رو انتخاب کردند. مرد مهندس کشاورزی و تحصیلکرده ی دانشگاه تهران و بعدا پاریس بود. خیلی پولدار بودند، پولی که حاصل کارِ مرد از تجارت و تخصصش بود نه ارثیه ی فامیلی. مرد به استاندار وقت گفت: "سالهاست زندگی میکنیم و متاسفانه فرزندی نداریم و وارثی. تصمیم گرفتیم با پولی که داریم در کرمان چیزی بسازیم. "استاندار خیلی خوشحال شد. فوری پیشنهاد داد: "بیمارستان بسازین. کرمان بیمارستان کافی نداره." مرد گفت: "نه!" استاندار پیشنهاد داد: "هتل! کرمان فقط یک هتل داره." —نه! —مدرسه؟ مسجد؟ مرکزِ خرید؟ و جوابِ همه نه بود. همسرِ مرد توضیح داد: ما تصمیم گرفته ایم در کرمان دانشگاهی بسازیم. با همه ی امکانات! و مرد کلامِ همسرش رو کامل کرد: ما یه دانشگاه اینجا میسازیم اونوقت هتل و مسجد و بیمارستان و مرکزِ خرید و مرکزِ جذبِ توریست هم در کنارِ اون دانشگاه ساخته میشه. ما دانشگاهی در کرمان میسازیم برایِ بچههایی که نداریم و میتونستیم داشته باشیم. اون روز و تمامِ هفته ی بعد اون زوجِ میانسال در ماشین استانداری تمامِ کرمان رو برایِ پیدا کردنِ زمین مناسب برایِ ساختن اون دانشگاه زیر و رو کردند. هر جا بردنشون، چیزی پسند نکردند. روزِ آخر در حومه ی کرمان در بیابونِ برهوتِ کویری کرمان، راننده کلافه دمی ایستاد تا خستگی در کنند و آبی بنوشند. راننده بعدها تعریف کرد که: " تا مرد پیاده شد که قدمی بزند، زیر پاش یک سکه ی یک ریالی پیدا کرد. برش داشت و به من گفت همین زمین رو میخوام. برکت داره. پیدا کردنِ این سکه نشونه ی خوبیست. اینجا دانشگاه رو میسازم. " راننده می گفت بهشون گفتم: "اینجا؟؟ اینجا بیابونه. بیرونِ کرمانه، نه آب داره و نه برق. خیلی فاصله داره تا شهر." ولی مرد سکه ی یک ریالی رو گذاشته بود جیبش و اصرار کرده بود که نه فقط همین زمین رو میخوام. همه ی زمینِ این منطقه رو برام بخرین. دانشگاه رو اینجا میسازم."اون زمین خریده شد، و احداثِ دانشگاهِ کرمان از همون ماه با هزینه و نظارتِ مستقیم اون مرد شروع شد. اتاق کوچکی در اون زمین ساخته شد و تصویرِ کوچکی از اون مرد رویِ یکی از دیوارها بود. کسی تو کرمان اصلا اونو نمیشناختش. سالها گذشت، خیلی اتفاقها افتاد. انقلاب شد، جنگ شد. ولی هیچ چیز و هیچ کس نتونست، مشکلات شخصی، بیماری، و حتی در اوج جنگ هرگز اجازه نداد ساختنِ اون دانشگاه متوقف شه. و در تمام این مراحل همسرش در کنارش بود و لحظهای ترکش نکرد. اون دانشگاه ساخته شد. یکی از زیباترین، مجهزترین دانشگاههای ایران. شامل دانشکدههای مختلف تقریبا در تمامی رشته ها. سرانجام در ۲۴ شهریور ۱۳۶۴ در حضور خودش و همسرش ، اون دانشگاه افتتاح شد. دانشگاهِ شهید باهنرِ کرمان! نامی از او بر هیچ جا نبود غیرِ از همون عکسِ کوچیکِ قدیمی تو اون اتاق کوچیک. وقتِ سخنرانی افتتاحیه گفته بود که چقدر خوشحاله که اون دانشگاه رو ساخته و حس میکنه که این فرزندانِ خودش هستند که به اون دانشگاه میان. و آرزو کرده بود که اتاقِ کوچکی در ورودی اون دانشگاه داشت که با همسرش اونجا زندگی میکرد و میتونست آمد و رفتِ هر روزه ی فرزندانش رو ببینه. اتاقی به اون داده نشد.
ولی او ادامه برایِ اتمامِ اون دانشگاه رو هرگز متوقف نکرد. دانشکدههای مختلف یکی بعد از دیگری شروع به کار کردند. آخرین دانشکده ، دانشکدهِ پزشکی بود. در کنارِ این دانشکده او و همسرش یک بیمارستانِ ۳۵۰ تخت خوابی هم ساخته بودند. روز افتتاحِ اون دانشکده دقیقا با فارغ التحصیلی من در....... افتتاحیه رفتم، همه ی دانشجوها از رشتههای مختلف اومده بودند. جا برایِ سوزن انداختن نبود. کسی حتی نمیدونست که اونا اومدن یا نه. بیشترِ ماها هیچ تصویری از اونا ندیده بودیم.وقتی رئیس دانشگاه کرمان سخنرانی کرد و گفت به پاسِ تمامِ تلاشها و کاری که کرده اند دانشکده و بیمارستانِ دانشگاهِ کرمان به نام او نامگذاری شده، و با اصرار از او و همسرش خواست که پشت تریبون بیان و شروع به کارِ اونجا رو رسما اعلام کنند، اون وقت ما زوجِ پیر و کوچیک و لاغر اندامی رو دیدیم که از پلهها بالا رفتند. هیچ سخنرانی نکردند و هیچ نگفتند. فقط اونجا ایستادند و دانشجوها همه بدونِ هیچ هماهنگی قبلی همه با هم به احترامشون بلند شدند و برایِ بیشتر از ۲۰ دقیقه فقط دست زدند.  و اونا فقط نگاه کردند و گریه کردند. زنده یادان فاخره صبا و علیرضا افضلی پور.هم اکنون هر دو در کنار هم و در قبرستان ظهیرالدوله آرمیده اند . روحشان شاد، قهرمانان.

🍁@barooonzadeh🍁

1,323

subscribers

5,166

photos

3,961

videos