به دوستان خوبم @to_my_good_friends Channel on Telegram

به دوستان خوبم

@to_my_good_friends


@to_my_good_friends

به دوستان خوبم (Persian)

به دوستان خوبم یک کانال تلگرامی فوق العاده است که به شما امکان می دهد با دوستان خود در ارتباط باشید و اطلاعات جدیدی را دریافت کنید. این کانال منحصر به فرد با محتوای متنوع از عکس های جذاب، ویدیوهای جالب و مطالب جذاب ارائه می دهد که شما را شگفت زده خواهد کرد. اگر دنبال یک محل مناسب برای به اشتراک گذاری تجربیات و دیدگاه های خود هستید، به دوستان خوبم پیوسته و از تمامی مزایای این کانال لذت ببرید. این کانال به دلیل محتوای خوشمزه و جذابش، یکی از پرطرفدارترین کانال های تلگرامی در ایران محسوب می شود. بنابراین، اگر می خواهید بخشی از جامعه فعال و جذاب این کانال باشید، حتما به دوستان خوبم ملحق شوید و لحظات شادی را با دوستان خود به اشتراک بگذارید.

به دوستان خوبم

20 Jan, 12:31


نادر به تالار بزرگی درآمد که در آن ، پنجاه تن از دختران هندی که هر یک از آنان ، برای دلربائی از نادر ، در آرایش و پوشش خود نهایت دقت را بخرج داده بودند ، دختران که در اوج و نهایت جوانی و زیبائی و خوش اندامی بودند و در دو صف مرتب منتطر ورود نادر بودند ناگهان خود را در مقابل مردی یافتند بلند قد و بسیار تنومند و با چهره و سیمائی بشدت مردانه ، با ریشی کوتاه و چهره ای آفتاب سوخته و چشمانی نافذ و گیرا که هر زنی را در حالتی از ترس و شیفتگی قرار می داد ، در میان دختران هم مسلمان دیده می شد و هم هندو  و هم ترسا (مسیحی)


هنگامیکه نادر از مقابل یکایک آنان میگذشت دختران سرها را به زیر می انداختند ، هنگامیکه نادر به انتهای صف رسید رو به خواجه باشی کرد و پرسید ، پدران و مادران این زیبا رویان چه کسانی هستند و والدین آنها چگونه اجازه داده اند که به اینجا بیایند ، خواجه باشی گفت ، اینها همه بزرگ زادگان هند هستند که بدون هیچ فشار و اجباری و با میل و رغبت خود برای دیدن شاهنشاه بزرگ ایران ، مشتاقانه به اینجا آمده اند


در میان دختران ، فقط یکی از آنان بدون اینکه سرش را به پائین بیندازد با چشمان سیاه و جادوگر خود ، با گردنی افراشته و دلیری شگفت آوری ، مستقیم در چشمان نادر می نگریست ، نادر از این گستاخی خوشش آمده بود و از خواجه باشی از پدر دختر پرسید ، خواجه باشی کُرنِش و تعظیمی کرد و گفت


قربان ، او دختر راچیو تانه است ، ناگهان دختر با همان استواری و گردن فرازی رو به نادر کرد و گفت ، من دختر راچیوتانه هستم ولی دختر نیستم و شوهر دارم ، نادر گفت عجیب است چقدر روان به فارسی صحبت می کنید ، خواجه باشی وقتی صحبت های دختر را شنید خشمگین شد و دست خود را بالا برد تا با نواختن سیلی ، دخترک را تنبیه کند که ناگهان دخترک ، دست خود را به جهت دفاع از خود بالا آورد که ناگهان برق دشنه کوچک و تیزی در میان لباس دختر نمایان شد ، خواجه باشی که برق خنجر را دید برای حفاظت از نادر ، خود را میان دختر و نادر حائل کرد تا میان آنان فاصله ایجاد شده و آسیبی به نادر نرسد


نادر که اینگونه دید ، رو به خواجه باشی کرد و گفت ، شما چگونه اینها را بازرسی کرده اید که نفهمیدید این دختر مسلح است ، آیا می دانی سزای کسی که بر روی من خنجر بکشد و کسانیکه علیه من دسیسه و توطئه نمایند چیست ، زبان خواجه باشی بند آمده بود و نمی دانست چه بگوید



*پایان قسمت پنجاهم*
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 12:30


از آنسو نظام الملک که از مخفیگاه سیدنیازخان و علی محمدخان آگاه بود بهمراه سواران ایرانی که به مُلَبّس به لباس هندیان بودند به پناهگاه آنان رسیدند ، نظام الملک به تنهائی ، پای بدرون گذاشت و با عنوان اینکه مخفیگاه آنان ، دیگر امنیت ندارد رو به آنان کرد و با سراسیمگی گفت ، زود بلند شوید و با من و سربازانی که همراه من هستند بیائید تا بجای امنی که در نظر دارم پنهانتان کنم ، زیرا هر لحظه ممکن است سربازان ایرانی از راه برسند ، سید نیاز خان و علی محمد خان که توسط افرادشان تحت محافظت شدید قرار داشتند فریب خوردند و نیروهای خود را مرخص و خود بدون شلیک حتی یک گلوله ، بهمراه نظام الملک از مخفیگاه خود بیرون آمدند و بهمراه نظام الملک و سربازان بظاهر هموطن خود ، براه افتادند


سید نیازخان و علی محمدخان تا مسافتی آسوده دل راه پیمودند ولی پس از مدت کوتاهی متوجه شدند فریب خورده اند و پس از آن ، شروع به فحاشی به نظام الملک نمودند ولی دیگر دیر شده بود و مرغ از قفس پریده بود ، نظام الملک رو به آنان گفت ، به شما و پدرانتان از عمق جانم ارادت داشته و دارم ولی چه کنم ، فرمان پادشاه است که برای جلوگیری از خونریزی بیشتر صادر شده است


ساعتی بعد هر دو نفر در مسجد روشن الدوله بودند ، نادر دستور داد از آنها بازجوئی و نتیجه را هر چه سریعتر به آگاهی وی برسانند ، بازجوئی بمدت چهار ساعت بدرازا کشید و شگفت آور اینکه رئیس بازجویان اینگونه نوشت و آن را تقدیم نادر کرد


*محرک اصلی شورش این دو نفر ، غیرت و حمیت ملی و حفظ ناموس شان بوده و هیچکس و هیچ منفعت مادی ، آنها را وادار به اینکار نکرده است و آنها مردانی شریف و وطن پرست هستند*


ساعتی نگذشته بود که هر دو نفر را که چشم به راه اهریمن مرگ بودند را با دستان بسته به حضور نادر آوردند ، هر دو نفر با سربلندی و وقار در مقابل نادر ایستاده بودند ولی وقتی در پرتو نور مشعل ها ، هیبت نادر را دیدند بخود لرزیدند ولی با زحمت بخود مسلط شدند ، نادر به چهره خسته و درهم شکسته آنان نگریست و سپس با احترام ویژه ای رو به آنان گفت


من به شما حق میدهم و از دلاوری و بی باکی شما لذت می برم که برای دفاع از وطن و ناموس خود کوشیده اید ، شما از نظر من ، افراد شریفی هستید ، ولی چرا این میهن پرستی تان را در دشت کرنال نشان ندادید ، وقتی پیمان نامه صلح امضاء شد ، ما میهمان شما شدیم و میهمان کشی ، رسم مردی و مردانگی نیست ، ایکاش نیروهای خود را جمع می کردید و در بیرون شهر ، دلاورانه نبرد می کردیم در آنصورت شما در چشم من قهرمانانی شایسته بودید ، در حال حاضر خیلی دلم میخواهد از گناه شما بگذرم و آزادتان کنم ولی می ترسم دوباره شورشی گسترده برپا شود ولی به پاس میهن پرستی تان هر آرزوئی دارید بگوئید تا بلافاصله انجام شود


سیدنیازخان گفت آرزویم اینست که دشمنان هند که شما هستید هر چه زودتر از خاکمان بیرون بروید ، سردارعلی محمدخان نیز گفت ، خانواده و مادر پیری دارم ، زندگی شان را تامین کنید و به ملت هند هم بگوئید تا آخرین نفس در راه آنها جنگیده ام ، دو محکوم ساعتی بعد با احترامات ویژه نظامی ، به دار آویخته شدند و در شهر دهلی سوگواریهای گسترده ای در گوشه و کنار شهر برگزار شد ، بدستور نادر ، به خانواده سردار علی محمدخان سرمایه چشمگیری اعطاء کردند تا آخر عمر محتاج کسی نباشند


پس از آرامش نسبی شهر دهلی ، نادر گروهی از افسران خود را مامور تعیین میزان دارائی های دربار هند و توانگران و ثروتمندان نامدار و برجسته آن کشور نمود زیرا نادر اهل چانه زدن نبود و میخواست سخنش فقط یک کلام باشد ، از آنطرف محمدشاه برای اینکه خسارت و غرامت جنگی کمتری بپردازد سعی در پنهانکاری و جابجا نمودن گنجینه های با ارزش و نفیس و گرانبها داشت که البته در بسیاری از موارد ، از چشمان تیزبین نادر دور نمی ماند و نادر بدون اینکه به روی خود بیاورد توسط جاسوسان کارکشته خود ، بخوبی از محل اختفاء گنج های دربار خبر داشت


روزی محمدشاه به نادر گفت ، عده ای از بزرگان هند قصد دارند که دختران خود را به عقد ازدواج سردار فاتح ایران درآورند تا از رهگذر این وصلت مبارک ، افتخار فامیلی با پادشاه پیروز ایران نصیب آنان شود ، نادر از این پیشنهاد استقبال کرد و در یکی از روزها ، خواجه باشی دربار (خواجه ها در قدیم به مردانی اطلاق می شد که در کودکی یا جوانی ، به طرز بی رحمانه ای مقطوع النسل می شدند و در کلیه دربارهای ایران و عثمانی و هند و بیشتر دنیای آن روز ، اجازه داشتند در درون حرمسراهای دربار ، رفت و آمد داشته باشند و وظیفه آنان ، انجام کارهای سنگین مربوط به حرمسرا بود که از عهده و توان زنان خارج بود) نادر را به حرمسرای دربار راهنمائی کرد تا از پنجاه نفر از دختران بزرگان هند ، یکی از آنان را بعنوان همسر خود انتخاب نماید

به دوستان خوبم

20 Jan, 12:30


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت پنجاهم*


پس از رفتن زن جوان و سرباز ، نادر رو به محمدشاه کرد و گفت ، من خبر دارم مسبب اصلی این شورش ها که منجر به ریختن این همه خون گردیده سید نیازخان مادر به خطا و سردار علی محمد خان پست فطرت است ، شما مسلماً می دانید که من بهیچوجه از خون سربازانم نمی گذرم ، اگر حُسن نیت دارید همین حالا دستور دهید این دو نفر را همین حالا ، دست بسته در همین مسجد بحضور من بیاورند ، محمدشاه که هنوز حال خوشی نداشت رو به نظام الملک کرد و به او دستور داد الساعه (همین حالا) ، آنها را به پیشگاه نادر بیاورند


نظام الملک که میدانست سید نیازخان پسر قمرالدین وزیر است و از طرفی مطمئن بود دستگیری او که در میان جامعه هند محبوبیت داشت موجب بدنامی و مخدوش شدن وجهه و آبروی اجتماعی او خواهد شد و از طرفی هیچ سرباز هندی نیز حاضر نیست با او در جهت دستگیری سیدنیاز خان و علی محمد خان همکاری نماید شروع به بهانه جوئی کرد و گفت


همانطور که می دانید دربار هند نیروئی برای دستگیری این دو نفر در اختیار ندارد ، لذا از حضرت نادر شاه تقاضا دارم گروهی از سواران خود را بفرستد تا آنها را دستگیر نمایند ، نادر نپذیرفت و گفت این کار از وظایف شماست ، اگر من سربازان خود را برای دستگیری آنها بفرستم و مجددا درگیری و کشت و کشتار دیگری حاصل شد ، آیا شما عواقب خونبار آنرا بعهده می گیرید ، نظام الملک که در مخمصه و دو راهی بدی گرفتار شده بود با نهیب محمدشاه بخود آمد که به او می گفت ، آقای نخست وزیر چاره ای نداریم ، باید یک خون را فدای هزاران خون بنمائیم ، همین حالا بهمراه سواران اعلیحضرت نادر برو و هر دو نفر را به مسجد بیاور


نظام الملک که با فرمان محمدشاه ، از ننگ وطن فروشی و خیانت به هموطن خود رهائی یافته بود از آنجائیکه بسیار دوراندیش بود پیشنهاد کرد سواران نادر ، لباس سربازان هندی را بپوشند و به همراه وی برای دستگیری سید نیازخان و علی محمدخان حرکت کنند ، بدستور نادر ، سردار جلایر نیز در لباس و کِسوت یک سردار هندی بهمراه نظام الملک ، عازم مخفیگاه سیدنیازخان و سردار علی محمد خان گردید


در این زمان محمدشاه از نادر درخواست کرد هر چه زودتر اجساد سربازان و مردم شهر و لاشه های اسب ها و دام های مردم جمع آوری ، و بنا به آئین و سنت جاری دو طرف سوزانده و یا بخاک سپرده شود ، نادر موافقت کرد و محمدشاه از حضور نادر مرخص و به کاخ خود بازگشت


*نمونه دیگری از نظم و انضباط آهنین ارتش ایران ، در زمان نادر*


پس از رفتن محمدشاه ، فرمانده محافظان مسجد نزد نادر آمد و گفت زنی بهمراه شوهرش که ظاهرا از اشراف و افراد برجسته شهر هستند به مسجد آمده و قصد شرفیابی دارند ، نادر دستور داد آنها را بحضورش بیاورند ، دقایقی بعد ، زنی حدودا چهل ساله و شوهرش که پوشش مردم هند را به تن داشتند به حضور نادر رسیدند


در دستان زن ، جعبه زیبای جواهر کاری شده ای بود که آن را با احترام تقدیم پیش پای نادر گذاشت و گفت این جعبه بسیار با ارزش را آورده ام تا تقدیم شما کنم ، نادر درب جعبه را گشود و پس از مشاهده و رویت جواهرات داخل آن که بسیار نفیس و قیمتی بود علت این سخاوت و حاتم بخشی را از زن پرسید ، زن پاسخ داد


هنگامی که سربازان ایرانی سرگرم کشتار و غارت بودند دو تن از سربازان ایرانی با شمشیرهای خون آلود به خانه من که بهمراه شوهر و فرزندانم در گوشه ای پنهان شده بودیم آمدند ، ما از ترس نزدیک بود زَهره تَرَک (سنگ کوب) شویم ، آنها که من و فرزندانم را دیدند گفتند نترسید ، شما شورشی نیستید و ما آدم های بی گناه را نمی کشیم ، ما برای گرفتن غنیمت جنگی (لفظ مودبانه غارت و چپاول) آمده ایم ، من که از ترس می لرزیدم فورا این جعبه جواهر را که در جائی مطمئن پنهان کرده بودم آورده و به سربازان دادم ، سربازان درب جعبه را گشوده و به وارسی جواهرات گرانقیمت داخل آن مشغول شدند که ناگهان تبیره زدند (شیپور آتش بس) ، آنها وقتی صدای شیپور را شنیدند بدون آنکه چیزی بگویند و چیزی بردارند فی الفور (بسرعت) جعبه را بر زمین گذارده و با سرعت بیرون رفتند ، من و همسرم که هرگز این همه نظم را باور نمی کردیم تصمیم گرفتیم به پاس سلامتی و زنده ماندن خود و بویژه فرزندانمان ، که ناشی از قدرت و نفوذ کلام شما و انضباط عجیب سربازانتان است ، تمامی این گوهرهای گرانبها را تقدیم شما کنیم ، نادر لحظه ای خاموش و اندیشمند ، زن و شوهرش را می نگریست ولی لحظه ای بعد بخود آمد و با خرسندی و خشنودی تمام ، دست در جیب خود کرد و چند سکه نادری را که در هند ضرب شده بود را به تعداد خانواده زن و شوهر بعنوان یادگاری و به رسم هدیه ، به آنان بخشید و رو به آنان گفت ، بروید و آسوده باشید زیرا که ما میهمان شما هستیم

به دوستان خوبم

20 Jan, 12:29


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇

به دوستان خوبم

20 Jan, 11:52


می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است

هنگام گل و باده و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است

#خیام
💠 عصر زمستانی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 10:10


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز
1403/11/01↔️2025/01/20⏺️

هفته پانزدهم لیگ برتر
⚽️آلومینیوم🆚استقلال خوزستان
ساعت 15:00

هفته پانزدهم لیگ برتر
⚽️خیبر🆚هوادار
ساعت 15:00

هفته پانزدهم لیگ برتر
⚽️استقلال🆚شمس‌آذر
ساعت 15:30
🖥شبکه 3

هفته پانزدهم لیگ برتر
⚽️گل‌گهر🆚ملوان
ساعت 15:30
🖥شبکه ورزش

هفته بیست و دوم لیگ جزیره
⚽️چلسی🆚ولورهمپتون
ساعت 23:30
🖥شبکه ورزش
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 09:21


یه جمله بگو که ترغیب بشم به بقیه
حرفات گوش کنم...
 🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 09:18


فردوسی از دیدگاه استاد الهی قمشه‌ای
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 09:11


📸 طرح جلد مجله تایم به مناسبت آغاز ریاست جمهوری دونالد ترامپ؛ «او برگشت»
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 09:05


سه بازیگر تکرارنشدنی دهه‌ی پنجاه
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 07:04


*🔴نام هاي قشنگ ایرانی که در کتاب شاهنامه حکیم ابوالقاسم فردوسی   شاعر بزرگ پارسي آمده است.*

(آخراش محشره عاااالیه)🤗

باغبانها به روي گلها شان،
نام هايي قشنگ بگذارند
نامي از جنس آفتاب وبهار،
نام خوش آب و رنگ بگذارند

تا شبت را سپيده گل بزند،
نام مهتاب و ژاله را بنويس
شور شهناز تا دلارام است،
نسترن را و لاله را بنويس

عشق هنگامه مي كند بر پا،
با ناهید و نگار و نگين و ركسانا
با شادی و شراره و نوشين،
با پريسا و هستي ومينا!

با پريا و مهري و مينو،
مهرناز و مهستي و مهشيد
با دل افروز و نازنين و بهار،
باز نوش آفرين شود خورشيد!

مانده طرحي قشنگ در يادم،
روي دستان آب، نيلوفر
بيشتر از شكوفه بنويسيم،
از زري، از فرشته، از زيور

روشنك را به پرنيان بسپار،
تا به دريا به آرزو برسي
نام آزاده را رها بنويس،
تا به گلها به عطر و بو برسي

ارغوان و ستايش و مهناز،
شهرزاد و بهاره و مهسا
نام سودابه، خوب و خوش آواست،
همچو لبخند يار خوش سيما

ماهرخسار و ماهرخ زيباست،
نام هايي قشنگ و پر شورند
شهربانو و مهرنوش و پري،
همچو فيروزه ي نیشابورند

همچنان مانده است در يادم،
شاهرخ، پارسا و گوهرشاد
مهربانو به نازگل ميگفت،
نام ايران ما گرامي باد

بنويسيد هومن و فرشيد،
يا كيان و كيارش و نيما
آرمين، آريا، سروش، ارژنگ،
مهرزاد و سپهر يا سينا

داريوش اين گل هخامنشي،
شهريار بزرگ ايران است
باربد، برديا، نكیسا، حال،
نوبت آرمان و اشكان است

ماني و ماهيار با مزدك،
از گذرگاه جاده مي آيند
شاه انوشيروان و شروين،
با آبتين هم پياده مي آيند

روي گلدختران آبادي،
بگذاريد نام باراني
چون فروغ و فرانك و پوران،
نام هايي هميشه ايراني

نام رودابه و كتايون را
نام سارا و مريم و سيمين
شهرناز و انوشه و سيندخت،
ياسمين و ستاره و نسرين

غصّه دارد هنوز تهمينه،
داغ سهراب در دلش جاري ست
با فرنگيس مهربان باشيد،
ياد آن ها نشان بيداري ست

تا به ياد منيژه مي افتم،
بيژن آزاد مي شود از چاه
نام جمشيد و ايرج و هوشنگ،
ميشود با بهار و گل همراه

شاه تهمورث و سيامك و سام،
رنگ و بوي گل وطن دارند
گيو و بهرام و آرش و مهران،
ريشه در كشوري كهن دارند

ياد فرهاد و بيستون باشيد،
بلكه شيرين شود روان شما
با كيومرثِ جان قدم بزنيد،
گل كند باز، باغ جان شما

به منوچهرِ عشق، دل بدهيم،
نام او همرديف باران است
سورنا را به ياد بسپاريم،
آبرودار خاك ايران است

نام كوروش ز يادمان نرود،
با خشايار هم عنان باشيم 
با فرامرز و اردشير و قباد،
زير چتري از آسمان باشيم

بايد از مازيار بنويسيم،
از فريدون و بهمن و سامان
از فريبرز و بابك و شاپور،
از رهام و سيامك و ساسان

آريو برزن اين شهيد وطن،
قهرمان هميشه ي ايران
رستم و يزدگرد و فيروزان،
نام شان سربلند و جاويدان

بنويسيد كاوه را با شوق،
نام كسرا و نام آرش را
نام افشين و بابك و خسرو،
نگذاريد جا، سياوش را...

پارسی اين زبان ايرانی،
مظهر اتحادمان باشد
نام اين سرزمين جاويدان،
تا هميشه به يادمان باشد
* زبان پارسی را بزرگ وگرامی بداریم

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 07:03


نام های اصیل ایرانی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 06:58


🔺شکایت هجران
محمد اصفهانی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 06:51


زین گونه ام , که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیرو , صحبت جانانه ام ببخش یارا
که از جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گمگشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظرنکرد
ای خواجه درد هست ولیکن طبیب نیست
آسیمه سر رسیدی از غربت بیابان
دلخسته دیدمت از آوار خیس باران
وا مانده در تبی گنگ ناگه به من رسیدی
من خود شکسته از خود در فصل نا امیدی
در برکهء دو چشمت نه گریه و نه خنده
گم کرده راه شب را سرگشته چون پرنده
من ره به خلوت عشق هرگز نبرده بودم
پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم
پیدا نمیشدی تو شاید که مرده بودم
من با تو خو گرفتم از خنده ات
چشم تو شاعرم بود تا این ترانه گفتم
در خلوت سرایم یک باره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی
در خلوت سرایم یک باره پر کشیدی
آن گاه ای پرنده بار دگر پریدی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 06:50


ما گدایان خیل سلطانیم

• آواز : محمدرضا شجریان
• نی‌ : محمد موسوی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 06:36


🔺یکم بهمن ماه زادروز فردوسی بزرگ
گرامی🌹

🔹یونسکو شاهنامه‌ی فردوسی را یکی از سه اثر برجسته‌ی جهان معرفی کرده است.

💦 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

20 Jan, 05:41


چه خوش گفت فردوسی پاکزاد
که رحمت برآن تربت پاک باد
میازار موری که دانه کش است
که جان دارد و جان شیرین و خوش است

💠 سالروز تولد حکیم ابوالقاسم فردوسی مبارک باد!

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 11:39


خاطرت جمع كه در خواب پريشان مـنی
گر چـــه دوري ز برم همسفــر جان منی
قـــطره اشـكی و در ديده‌ی گريان مــنی
در دل شب من و ياد تو و هر گـوهر اشك
همــره اشك تو هـم بر سر مـژگان منـي
دست هجران تو سامان مرا بر هم ريخت
باز گـــرد اي كه اميد من و سامان منـی
اين مپــندار كه نقــــش تو رود از نظــــرم
خاطرت جمع كه در خواب پريشان مـنی

💠 عصر زمستانی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 11:06


⚠️از این پس؛
۱- واژه پارسی«میانه ها»
بجای واژه تازی «اواسط»

۲- واژگان پارسی«هنگام‌ها، گه‌گاه»
بجای واژه تازی «اوقات»

۳- واژگان پارسی«نخست، آغاز»
بجای واژگان تازی «اول، اولاً »

۴- واژه پارسی«فرزندان»
بجای واژه تازی «اولاد»

۵- واژه پارسی«نخستین»
بجای واژه تازی «اولین»

۶- واژگان پارسی«تن‌پوش یکسان، رخت یکنواخت»
بجای واژه بیگانه فرانسه «اُونیفُورم، یونیفورم»

۷- واژگان پارسی«مردمان، شهروندان»
بجای واژه تازی «اهالی»

۸- واژگان پارسی«تکان‌خوردن، جنبش»
بجای واژه تازی «اهتزاز»

۹- واژگان پارسی«پرخاش، خرده‌گیری، خرووش، واخواهی»
بجای واژه تازی «اعتراض»

۱۰- واژگان پارسی«کووشش‌کردن، کوشیدن»
بجای واژه تازی «همت گماشتن»

۱۱- واژه پارسی«پیشکش کردن»
بجای واژه تازی «اهداء»

۱۲- واژگان پارسی«آمدوشد، رفت وآمد»
بجای واژه تازی «ایاب و ذهاب»

۱۳- واژه پارسی«روزها»
بجای واژه تازی «ایام»
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 10:58


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 10:44


رژه سگ‌های ربات در ارتش هند!
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 10:39


تقابل افعی با شیر
📷 پوستر جذاب باشگاه اینتر برای دیدار با بولونیا
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 10:35


🤩⚽️🔥 مثلث خط حمله بارسا در این فصل🔥:
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 10:33


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز
1403/10/26↔️2025/01/15⏺️


هفته هفدهم بوندسلیگا
⚽️بایرن مونیخ🆚هوفنهایم
ساعت 23:00

معوقه هفته نوزدهم سری A
⚽️اینتر🆚بولونیا
ساعت 23:15
🖥شبکه ورزش

هفته بیست و یکم لیگ جزیره
⚽️آرسنال🆚تاتنهام
ساعت 23:30
🖥شبکه 3

یک‌هشتم جام حذفی اسپانیا
⚽️بارسلونا🆚رئال بتیس
ساعت 23:30

یک‌شانزدهم جام حذفی فرانسه
⚽️اسپالی🆚پاری‌سن‌ژرمن
ساعت 23:30
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 07:43


نصف شب مهمون توو این خونه دنبال دسشویی بگرده

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 07:28


دریافت مزد یک روز کاری
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 06:15


من کجا، باران کجا و راه بى پایان کجا

آه این دل دل زدن تا منزل جانان کجا

اى حریر از شانه هایت ریخته تا راه من

عطر خوبت را بگو آخر کنم پنهان کجا

من غریق رود هاى خفته در نام توام

مرغ دریایى کجا و بیم از طوفان کجا

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 05:36


اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نُمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها
به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزلِ جانان چه امنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بی‌خبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبک‌بارانِ ساحل‌ها؟
همهْ کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفل‌ها؟
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
مَتیٰ ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا وَ اَهْمِلْها
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 05:23


فراق را دلی از سنگ سختتر باید
مرا دلیست که با شوق بر نمی‌آید
هنوز با همه بدعهدیت دعاگویم
بیا و گر همه دشنام می‌دهی شاید
اگر چه هر چه جهانت به دل خریدارند
منت به جان بخرم تا کسی نیفزاید
بکش چنان که توانی که بنده را نرسد
خلاف آن چه خداوندگار فرماید
نه زنده را به تو میلست و مهربانی و بس
که مرده را به نسیمت روان بیاساید
مپرس کشته شمشیر عشق را چونی
چنان که هر که ببیند بر او ببخشاید
پدر که چون تو جگرگوشه از خدا می‌خواست
خبر نداشت که دیگر چه فتنه می‌زاید
توانگرا در رحمت به روی درویشان
مبند و گر تو ببندی خدای بگشاید
به خون سعدی اگر تشنه‌ای حلالت باد
تو دیر زی که مرا عمر خود نمی‌پاید
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 05:19


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

15 Jan, 05:18


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 11:34


چند تا نقاشی مفهومی:
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 10:48


احسن الخالقین❤️
زوم‌ حیرت انگیز زنبور عسل🐝
توده‌های زرد روی پاهای عقبی یک زنبور عسل کارگر ماده، گرده‌هایی هستند که او با دقت جمع‌آوری کرده است. آنها همچنین به عنوان سبدهای گرده یا کوربیکولا شناخته می‌شوند.

کوربیکولا (Corbicula) که به آن سبد گرده یا سبد پولن هم گفته می‌شود، ساختاری تخصصی در پاهای عقبی زنبورهای عسل ماده و برخی دیگر از زنبورها است که برای حمل گرده گل استفاده می‌شود.

چقد تمیز و زیبا گرده ها رو بدون یه ذره آشغال ذخیره کرده رو بدنش😍
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 10:21


🔺اطفاء حریق لس آنجلس توسط هواپیماهای کانادایی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 08:11


🔺مکانیزم جالب سقف هونداسیویک
۳۳ سال قبل
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 06:23


از گلشن زمانه که بوی وفا شنید...؟
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 06:19


پر کشم تا بی‌کرانها پر کشم

تصنیف تذرو

• آهنگساز: علی تجویدی
• آواز: محمدرضا شجریان
• رهبر ارکستر: فرهاد فخرالدینی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 06:12


شاملو میگه :
دل های ما که بهم نزدیک باشد دیگر
چه فرقی میکند که کجای این جهان باشیم
دور باش اما نزدیک . . .
من از نزدیک بودنهای دور میترسم ♥️🌹
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 06:12


بخت بازآید از آن در که یکی چون تو درآید
روی میمون تو دیدن در دولت بگشاید
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو فرزند بزاید
این لطافت که تو داری همه دل‌ها بفریبد
وین بشاشت که تو داری همه غم‌ها بزداید
رشکم از پیرهن آید که در آغوش تو خسبد
زهرم از غالیه آید که بر اندام تو ساید
نیشکر با همه شیرینی اگر لب بگشایی
پیش نطق شکرینت چو نی انگشت بخاید
گر مرا هیچ نباشد نه به دنیا نه به عقبی
چون تو دارم همه دارم دگرم هیچ نباید
دل به سختی بنهادم پس از آن دل به تو دادم
هر که از دوست تحمل نکند عهد نپاید
با همه خلق نمودم خم ابرو که تو داری
ماه نو هر که ببیند به همه کس بنماید
گر حلالست که خون همه عالم تو بریزی
آن که روی از همه عالم به تو آورد نشاید
چشم عاشق نتوان دوخت که معشوق نبیند
پای بلبل نتوان بست که بر گل نسراید
سعدیا دیدن زیبا نه حرامست ولیکن
نظری گر بربایی دلت از کف برباید
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 05:59


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

13 Jan, 05:59


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

05 Jan, 03:12


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

05 Jan, 03:12


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 17:39


اگه به یه آدم بگی فوق العاده ایی، فوق العاده تر از قبل میشه.
اگه یه آدمو برای تلاشش تحسین کنی بیشتر
تلاش میکنه
اگه به یکی بگی که چقدر قشنگ میخندی
قشنگتر میخنده.
اگه به یکی بگی عجب چایی خوش عطر رنگی دم کردی، قند تو دلش آب میشه
اگه به یکی بگی چقدر خوشگل شدی دنیاش
قشنگ تر میشه
و از همه مهم تر اگه تو مهربون بمونی تو نسبت به بقیه قشنگ تر میشی...

💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 17:18


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 17:16


پنج سپهسالار موسیقی ایرانی:
🔹مهدی خالدی، علی تجویدی، حبیب‌الله بدیعی، پرویز یاحقی و مهندس همایون خرم

🔹خداوندگاران موسیقی و آفرینندگان آهنگهای جاودان ایرانی، همواره بر تارکِ هنر ایران‌زمین خواهند درخشید.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 16:00


جیگرکی در ژاپن

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 12:01


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز 1403/10/15↔️2025/01/04⏺️


هفته بیستم لیگ جزیره
⚽️تاتنهام🆚نیوکاسل
ساعت 16:00

هفته بیستم لیگ جزیره
⚽️کریستال پالاس🆚چلسی
ساعت 18:30
🖥شبکه ورزش

هفته بیستم لیگ جزیره
⚽️منچستر سیتی🆚وستهم
ساعت 18:30

هفته نوزدهم سری A
⚽️فیورنتینا🆚ناپولی
ساعت 20:30

هفته بیستم لیگ جزیره
⚽️برایتون🆚آرسنال
ساعت 21:00
🖥شبکه ورزش

یک‌شانزدهم جام حذفی اسپانیا
⚽️بارباسترو🆚بارسلونا
ساعت 21:30

یک‌شانزدهم جام حذفی اسپانیا
⚽️ماربیا🆚اتلتیکو مادرید
ساعت 00:00
🖥شبکه ورزش
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 11:54


در مدت کمی که نادر در لاهور به سر می برد به سربازان خود که در شهر مستقر بودند دستور اکید داده بود که از هر گونه تجاوز به جان و مال و ناموس مردم شهر دوری کنند و دویست نفر از افراد خود را برگزیده بود تا بطور پنهانی اعمال و رفتار سربازان را زیر نظر داشته باشند ، در میان سربازان ایرانی سربازی بنام احمد با هفت نفر از دوستان خود در شهر می گشتند ، آنها شنیده بودند که شخصی یهودی بنام الیاس دکان شراب فروشی دارد لذا به دکان وی رفته و با پرداخت پول ، قدحی شراب گرفته و نوشیدند و سرمست و شنگول از میخانه الیاس بیرون آمدند ، گرمی شراب در رگهای آنان چرخید و هوشیاری شان زائل و آتش شهوت را در وجودشان شعله ور کرد و در پی آن ، سراغ خانه زنان بدکاره و روسپیان شهر را گرفته و پس از اندکی پرس و جو به آنجا رسیدند ، روسپیان شهر با دیدن سربازان ایرانی وحشت زده به درون خانه های خود خزیده ، دربها را بستند ، سربازان ایرانی که نوشیدن شراب الیاس خان یهودی عقل و هوش را از سرشان پرانیده بود شمشیرهایشان را از نیام (غلاف) کشیده ، دربها را شکستند و با خشونت تمام کاچال ها (اثاث های خانه) را خرد کرده ، زدند ، دشنام دادند و با خشونت تمام به هر که بدستشان رسید تجاوز کردند و در آخر نیز بدون اینکه پولی بپردازند از آنجا بیرون آمده و به سرِ پست های خود رفتند ، ساکنان روسپی خانه نیز نزد ذکریا خان رفته و بدادخواهی پرداختند (نادر با اینکه لاهور را تصرف کرده بود و ده هزار نفر از سپاهیانش کنترل شهر را در دست داشتند ولی ذکریا خان را از فرمانداری شهر برکنار و عزل نکرد و کماکان وی با احترام تمام فرماندار لاهور بود)


فردای آن روز نادر ، ذکریا خان را احضار کرد و از اخبار روزانه شهر از وی پرسید ، ذکریا خان بدون اشاره به رویداد دیروز ، به بیان دیگر موارد بسنده کرد و از خطای سربازان ایرانی چیزی نگفت ، نادر پوزخندی زد و گفت آیا واقعا خبر دیگری بشما نرسیده ذکریا خان باز هم چیزی بازگو نکرد و گفت اخبار فقط همانها بوده که بعرض شما رسید ، نادر گفت آیا واقعا شما از جزئیات خطای سربازان من خبر ندارید ، ذکریا خان وقتی دید نادر از همه چیز خبر دارد گفت ، قبله عالم ، آنان که مورد تجاوز قرار گرفتند افراد پاکدامنی نبودند و چیز مهمی نبوده که بعرض برسانم نادر برافروخته شد و گفت *پاکدامنی برای من مهم نیست ، انضباط باید رعایت شود* ، من به شما قول دادم که جان و مال و ناموس تان در امان است و ما را میهمان خود بدانید ، شما را هم بهمین خاطر احضار کرده ام ، ذکریا خان پرسید حال شما چه مجازاتی برای این سربازان در نظر گرفته اید نادر پاسخ داد با اینکه سه تن از این سربازان از بهترین مردان جنگی و مورد علاقه من هستند دستور داده ام آنها را در میدان شهر و در حضور مردم شقه کنند (پیکر آنان را به دو نیم کنند) و از شما هم میخواهم دستور دهید هر یک نیمه از پیکر آنان را بر سر یکی از کوی و برزنها بیاویزند تا عبرت دیگران و آسودگی خیال مردم شهر باشد



*پایان قسمت چهل و دوم*
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 11:53


با غرش توپهای سنگین ، شهر در ترس و وحشتی بزرگ قرار گرفت ، در سپیده دم بدستور نادر توپخانه خاموش شد و نامه ای با پیک به لاهور فرستاده شد ، نادر اخطار کرده بود آنچه دیشب دیدید نمونه ای کوچک از فعالیت توپخانه ماست ، ولی من مایل نیستم مردم بیگناه کشته شوند و شهر زیبایتان به ویرانه ای تبدیل شود ، یک روز مهلت می دهم اگر شهر را تسلیم نکنید آن را بر سرتان خراب می کنم ، این پیام بوسیله جارچیان سپاه نیز با بوق های بزرگ از بیرون دژ به اطلاع مردم درون شهر نیز رسید


مردم بهمراه بزرگان شهر به کوچه و بازار ریختند و درخواست تسلیم فوری شهر را کردند ، ذکریا خان به آنان گفت پیک هائی به دهلی فرستاده ام ، اگر یکهفته صبر کنید ، نیروهای کمکی از دهلی به لاهور خواهند رسید ، در این اثناء بدستور نادر ، پیک های گرفتار شده ذکریا خان را آزاد و آنها را به درون شهر فرستادند


بازگشت پیک ها به شهر ، جنجالی به پا کرد و شکاف بزرگی بین افراد نظامی و غیر نظامی ایجاد کرد و امیدهایشان به یاُس و نا امیدی مبدل شد و در نهایت تن به تسلیم دادند


ذکریا خان به ناچار با عده ای از بزرگان و ریش سفیدان شهر ، نزد نادر آمدند و به شرط امان از خونریزی و غارت ، کلید طلائی شهر را تقدیم نادر کردند ، نادر به آنان گفت ما را میهمان فرض کنید ، به شما قول می دهم اجازه ندهم خونی ریخته شود و کاشانه ای ویران شود ، هیچ خواربار و علوفه ای هم از شما نخواهم گرفت


ذکریا خان و بزرگان شهر ، شادمان بازگشتند ، نظامیان شهر خلع سلاح شدند و برج و باروهای دژ و نقاط حساس شهر نیز به اشغال ده هزار نیروی ایران درآمد ، نادر اکیدا به سپاه خود فرمان داد بدون خشونت و با مهربانی و احترام تمام با مردم شهر رفتار کنند ، به گواهی تاریخ ، چهار روز پس از اشغال شهر ، پنجاه و شش فیل جنگی که بر پشت آنان کیسه هائی بزرگ از سکه های طلا و نقره قرار داشت  بعنوان پیشکش و قدردانی از امانی که نادر به آنان داده بود به ارتش ایران اهداء شد ، عظمت ارزش هدایا بقدری زیاد بود که نادر جذبه و ابهت همیشگی خود را فراموش کرده بود و با خرسندی و خوشحالی لبخند بر لبانش نقش بسته بود ، چیزی که بسیار کم اتفاق می افتاد


سرداران و سربازان ایرانی بخوبی می دانستند که همه آبرو و حتی زنده بودن آنان در گروی زنده بودن نادر است و اگر کوچکترین اتفاقی برای وی بیفتد این سپاه عظیم و بشدت منظم ، در یک چشم بهم زدن از هم خواهد پاشید و یکایک آنان بدست هندیان نابود خواهند شد ، بهمین انگیزه بدون اینکه دستوری به آنان داده شده باشد برای سلامتی فرمانده شان از هیچ تلاشی دریغ نمی کردند و حتی هنگام استراحت و خواب نیز ، رخت و لباس رزم را از تن خود بیرون نمی آوردند (البته دستور نادر بود که هیچکس حتی هنگام استراحت حق نداشت رخت جنگی خود را دربیاورد)


در این اثناء به نادر خبر دادند شخصی بنام سردار فخرالدین که فرماندار کشمیر است اجازه ملاقات با پادشاه ایران را دارد ، نادر اجازه داد و سردار فخرالدین با احترامی ویژه خود را به پای نادر انداخت و عرض ادب و ارادت کرد ، نادر از وی پرسید برای چه از مسیر طولانی کشمیر تا لاهور به خود زحمت داده و نزد او آمده ، سردار فخرالدین پاسخ داد


من یک مسلمانم و تبار و ریشه خانواده و اجداد و نیاکانم همه و همه از خاک پاک ایران است و در رگ های من ، خون ایرانی در جریان است ، هنگامی که مطلع شدم شهریار ایران زمین توانسته تا لاهور بیاید مشتاق شدم که بیایم و شهریار دلاور و نیرومند و بی نظیری که توانسته بر این همه مشکلات بزرگ پیروز شود و تا لاهور بیاید را از نزدیک ببینم (بنا به بعضی نوشته های تاریخی سردار فخرالدین دارای مذهب شیعه بوده است)


نادر از فخرالدین پرسید اوضاع کشمیر در حال حاضر چگونه است و جمعیت مسلمانان در آنجا چقدر است وی پاسخ داد ، در کشمیر نیمی از مردم مسلمان و نیم دیگر آنان هندو هستند ، نادر پرسید اگر بین مسلمانان و هندوها جنگی دربگیرد کدام طرف پیروز می شود ، فخرالدین گفت به احتمال زیاد مسلمانان پیروز میدان خواهند بود ولی در حال حاضر به تحریک بعضی از هندیان ، اوضاع کشمیر بحرانی است و شورش های گاه و بیگاهی توسط هندوها در کشمیر صورت می پذیرد و قصد آنان این است که حاکمی را از طرف خود به فرمانداری کشمیر منصوب نمایند ، در این اثناء نادر بزرگان لاهور را احضار کرد و در حضور آنان اعلام کرد ، از این لحظه سردار فخرالدین ، حاکم کشمیر است و فرمانداری وی بوسیله من که پادشاه ایران هستم تائید می شود ، هر کس از دستور او سرپیچی کند به سخت ترین شیوه گوشمالی می شود (ظاهرا در آنزمان فرمانداری کشمیر زیر نظر فرمانداری لاهور بوده است ، تردید از نگارنده است)

به دوستان خوبم

04 Jan, 11:53


هنگامی که سومین شاخه رود سند تحت سلطه ایران درآمد نادر دستور داد با ریسمان های ضخیم چند رشته محکم و استوار از این سوی رود به آن سوی رود کشیده شود تا پیاده نظام  در پناه آن به آنسوی رودخانه خروشان بروند ، توپخانه و ارابه ها و تجهیزات سنگین سپاه ایران نیز با مصیبت زیاد بهمین ترتیب به این سوی رود آورده شد ، پس از انتقال تمامی نفرات لشگر و آلات و ادوات جنگی ، نادر اجازه استراحت نداد و دستور حرکت بسوی شهر لاهور (شهر لاهور در آنزمان ، نگین شهرهای هند نامیده می شد و در حال حاضر نیز از شهرهای مهم و پر جمعیت پاکستان فعلی است)


پس از سه روز راهپیمایی سریع ، سپاهیان ایران به ساحل چهارمین شاخه رود سند بنام *راوی* رسیدند ، فرمانده جلوداران سپاه ایران بنام حاجی خان بیک به نادر گزارش داد ، ذکریا خان پس از گریختن از دژ کاخه سر ، در منطقه ای بین رودخانه و شهر لاهور سنگر گرفته و منتظر ورود نیروهای ایران است ، نادر تمام مسیر ساحل رود را بررسی کرد و پس از اینکه دانست بهیچوجه گذر از رود ممکن و میسر نیست دست به کار ساخت پل زد و در نهایت تیز توانست تمامی سپاهیان را با تجهیزات سبک و سنگین را از آبهای خروشان گذرانده و به آنسوی ساحل قدم گذارد


پس از عبور از رودخانه ، نادر  ارتش ایران را به سه ستون بزرگ تقسیم کرد و هر سه ستون از سه مسیر بسوی لاهور براه افتادند ، ذکریا خان و سردارانش دچار سر در گمی شده بودند و نمی دانستند با کدام یک از این جبهه ها و ستون های ایجاد شده بایستی درگیر شوند تا از خطر محاصره شدن توسط دو ستون دیگر رها شوند ، هنوز رایزنی و مشورت ذکریا خان و سردارانش خاتمه نیافته بود که یکی از این ستونها به فرماندهی حاجی خان بیک با راهپیمائی سریع به آنان رسیده بود و جنگی خونین درگرفت ، باز هم زمان ، به سود ایرانیان و به زیان هندیان سپری شد زیرا هر لحظه دو ستون دیگر سپاه ایران در حال نزدیک شدن به هندیان و محل درگیری بودند و از سوی دیگر با توجه به تلفات بالای هندیان هر لحظه ، تعداد نیروهای آنان در حال کم شدن بود ، ذکریا خان درنگ را جایز ندانست و سراسیمه بسوی شهر لاهور عقب نشینی کرد ، بدستور وی دروازه های دژ لاهور را بسته شد و خندق های اطراف دژ را پر آب کرده و با گماردن سربازان بی شمار بر بالای برج و باروی دژ ، آماده دفاع شد


بامداد روز بعد هر سه ستون ارتش ایران به شهر لاهور که اینک به دژ استواری تبدیل شده بود رسید ، نخست باغ های شمالی شهر که متعلق به اشراف شهر بود به تصرف سواران ایران درآمد ، سپس باغ معروف و بی نظیر شالیمار (باغ شعله ماه) که بزرگتربن و زیباترین باغ لاهور و متعلق به پادشاهان هند بود نیز توسط سپاهبان ایران گشوده شد و نادر مرکز فرماندهی خود را در آنجا قرار داد (این باغ بی نظیر ، هنوز هم با همان شکوه و زیبائی و جلال پابرجاست)


محاصره شهر لاهور بمدت چهار روز تکمیل شد ، مشاوران نادر به وی گوشزد کردند شهر بزرگ و پهناور لاهور به اندازه ای زمین و باغ های میوه و چشمه های جوشان دارد که حتی اگر جند سال هم در محاصره بماند مردم سهر دچار تنگنای معیشت و خواربار نخواهند شد ، از آنطرف نیز ، دژ و برج و باروی آن از استحکام فوق العاده ای برخوردار است و با این اوصاف چنانچه محاصره طولانی شود احتمال رسیدن سپاه اصلی هند ، دور از انتظار نیست


از آن سو ذکریا خان در داخل دژ لاهور با بزرگان شهر و سرداران خود به مشورت پرداخت ، همگان متفق القول اذعان کردند در رویاروئی مستقیم و شبیخون با سربازان جنگ دیده و آزموده ایرانی ، بهره ای جز مرگ و نابودی نصیب آنان نخواهد شد ، لذا بنا را بر این گذاشتند نماینده ای نزد نادر بفرستند و از او ده روز مهلت بخواهند تا شهر را تسلیم وی کنند و سپس از این مهلت سود برده چند پیک تند رو و سریع به دهلی بفرستند تا هر چه زودتر ، ارتش اصلی و عظیم هند به کمک آنان بشتابد ، سپس در اجرای این تصمیم ، چندین سوار تیزتک از راهی مخفی از دژ بیرون آمده و بسوی دهلی براه افتادند ، پیک های مذکور هنوز چند کیلومتری از لاهور دور نشده بودند که به اسارت نگهبانان ایران که مانند عقاب تیز بین بودند درآمدند


نادر پس از آگاهی از اسارت پنج نفر از پیک های ذکریا خان دستور داد پیک ها زندانی و هیچکس را از دستگیری آنان مطلع نسازند ، فردای آن روز نمایندگان ذکریا خان با مرچم سفید از دروازه های شهر بیرون آمدند و از نادر خواستند تا ده روز به آنان مهلت دهد تا سهر را تسلیم وی کنند ، نادر با گرمی از آنان استقبال و سپس با احترام آنان را بدرقه کرد ، ولی به محض رفتن نمایندگان بدستور نادر ، توپهای سنگین و بزرگ در روبروی دژ مستقر و در نیمه های شب ، غرش توپخانه ایران که بی هدف شهر را به توپ بسته بود آغاز شد و تا سپیده دم صبح روز بعد ادامه یافت

به دوستان خوبم

04 Jan, 11:52


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، فرزند نا آرام


*قسمت چهل و دوم*


پس از عبور آخرین نفرات سپاه ایران از دومین شاخه پر آب رود سِند ، نادر به یکی از سرداران خود بنام حاج خان بیک دستور داد بهمراه سه هزار نفر سوار بعنوان جلودار و پیشاهنگ سپاه اصلی ایران ، با فاصله دو فرسخ ( 12 کیلومتر) وضع جغرافیائی و امنیت راهها را بررسی و در کوتاهترین زمان به اطلاع وی برساند ، نادر با احتیاط و دقت بالائی همه جوانب کارها را در نظر داشت زیرا می دید رفته رفته به قلب کشور هند نزدیک شده و به همان اندازه از مرزهای ایران دور می شود و چنانجه کوچکترین بی احتیاطی نماید چه بسا یکباره از چند جهت مورد تاخت و تاز هندیان که در سرزمین خود هستند واقع شده و به محاصره درآید و همه مردان جنگی اش که در دنیا بی نظیر بودند ، نابود شوند


ارتش ایران به رهبری هوشیارانه نادر با رعایت احتیاط تمام ، راه می پیمود تا اینکه به سومین شاخه رود سِند بنام *چناب* رسید ، دوباره مسئله و معضل عبور از پهنای وسیع رودخانه در برابر نادر خودنمائی کرد ولی این بار وضع فرق داشت زیرا سربازان هندی با تجهیزات کامل و توپخانه در آن سوی رود آماده دفاع بودند ، نادر پی برد جنگ بزرگ و رو در روئی سخت با ارتش هند ، از همین نقطه آغاز خواهد شد و تازه ، این در صورتی خواهد بود که بتواند نیروهای سنگین اسلحه ارتش ایران را با وجود مدافعان بی شمار هندی از رود بگذراند


نادر دریافت ، گذر از آن نقطه با وجود سنگرهای بی شمار هندیان که توپخانه مجهزی نیز از آنان پشتیبانی می کند غیر ممکن است ، او دوباره به چادر خود رفت و چند ساعتی با خود خلوت کرد ، روز در حال پایان یافتن بود که نادر از چادر بیرون آمد و با احضار سرداران خود با آنان به رایزنی و مشورت پرداخت و پس از آن دستور داد تعداد ده ارابه توپ جنگی را شب هنگام و با پنهانکاری تمام ، در دو نقطه خاص از ساحل رودخانه بطول دو کیلومتر ، که عرض کمتری داشت مستقر کنند


با دمیدن سپیده صبح غرش توپهای ایران بدون وقفه شروع شد ، همزمان نادر دستور داد چند هنگ سواره نظام در همان دو نقطه مستقر شوند و چنین وانمود کنند که سواران یاد شده آماده اند تا پس از کوبیدن سنگرهای هندیان از پهنای رود بگذرند ، حیله و ترفند نادر موثر افتاد و فرمانده نیروهای هندی را فریب داد ، هنوز یکساعت از برآمدن خورشید نگدشته بود که همه نیروی هند در برابر آن دو نقطه دو کیلومتری جمع شدند و فاصله میان این دو نقطه را پر کردند ، توپخانه ایران و هند به سختی یکدیگر را زیر آتش داشتند ، سربازان دو طرف برای پرهیز از اصابت ترکش گلوله ها درون سنگرها خزیده بودند و این درست ، خواست و ایده ال نادر بود


در این اثناء که تمام هوش و حواس دو طرف به حفظ جان خود بود ، در نقطه دور از محل درگیری ، یکی از سرداران دلاور سپاه ایران بنام امیر خان افغان با هزار نفر از افراد جنگاور و آزموده خود در نقطه ای دور از دید دشمن ، بی باکانه و سواره ، به دل آبهای خروشان رودخانه زده و با هر سختی و مشقتی بود خود را به آنسوی ساحل رسانیدند ، هندیان که هنوز در حال خزیدن درون سنگرها و جاخالی دادن از ترکش های گلوله های توپخانه ایران بودند ناگهان مشاهده کردند که از دور ، سواران ایرانی مانند عقاب بر سر آنها تاختند


سردار امیرخان و سربازانش ، چنان چیره دستانه شمشیر می زدند که هندیان دست و پای خود را گم کردند و در مدت کمی دچار تلفات سنگینی شدند ، دویست نفر از سربازان امیرخان بیدرنگ بسوی توپخانه هندیان تاخته و تمامی توپچیان را از دم تیغ گذراندند و بدین ترتیب توپخانه هندیان خاموش شد ، در  این هنگام سپاه اصلی هندیان که متوجه شبیخون امیرخان شده بود بیدرنگ با تاخت ، بسوی وی و سربازانش یورش آورده و هجوم سنگینی را آغاز کرد


از این سو نادر ، بیدرنگ به سواره نظام سپاه دستور داد از همان نقطه ای که امیر خان افغان از رودخانه گذر کرده ، به کمک وی بشتابند ، سواره نظام ایران با هر سختی که بود کم و بیش و با مشقت زیاد از رودخانه گذر می کردند و به یاری امیرخان افغان می شتافتند و خود را درگیر جنگی هراسناک می کردند


هندیان که اینک خود را یافته و سازماندهی کرده بودند به شدت مقاومت می کردند و با ایرانیان به زد و خوردی خونین پرداختند ، ولی گذر زمان بسود ایرانیان و به زیان هندیان بود ، زیرا هر چه وقت می گذشت افراد بیشتری از رود می گذشتند و به نفرات سپاه ایران افزوده می شدند ، در حالیکه بالعکس از شمار هندیان لحظه به لحظه کاسته می شد ، رفته رفته شیرازه کار از دست هندیان بیرون می رفت تا اینکه در نهایت آثار شکست در میان آنان پدیدار شد ، شمار زیادی کشته و عده ای بیشتری زخمی و اسیر شدند و در نهایت توپخانه و ساز و برگ و مهمات و غنیمت های فراوانی نصیب سپاه ایران شد

به دوستان خوبم

04 Jan, 11:51


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇👇

به دوستان خوبم

04 Jan, 11:48


باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
وز جان و دل یارم شوی تا عاشق زارت شوم
من نیستم چون دیگران بازیچه بازیگران
اول به دام آرم ترا و آنگه گرفتارت شوم


💠 عصر زمستانی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

04 Jan, 09:09


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 17:00


"آنجا یک قهوه خانه بود، اما
ننشستیم به نوشیدن دوتا
استکان چای.چرا؟
دنیا خراب می‌شد اگر دقایقی
آنجا می‌نشستیم و نفری یک
استکان چای میخوردیم؟عجله،
همیشه عجله!
کدام گوری میخواستم بروم؟
من به بهانه رسیدن به زندگی،
همیشه زندگی را کشته ام..."❄️

#محموددولت_آبادی
🔺شب برفی ارومیه

💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 16:58


🔺گلچینی از بهترین صحنه‌های دیدنی وهیجانی انواع حرکات بز های کوهی شاخدار و..
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 16:33


🔺چاوشی با ۷ میلیارد تومان ۶۰۰ زندانی را آزاد کرد

🔹رئیس ستاد دیه اعلام کرد: «از ابتدای سال تاکنون محسن چاوشی ۷ میلیارد تومان برای آزادی زندانیان کمک کرده است که در نتیجه این کمک‌ها ۶۰۰ نفر از زندانیان آزاد شده‌اند.»

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 12:51


🔺۱۳ درصد سد زاینده رود آب دارد، معادل ۱۶۱ میلیون مترمکعب

📍این درحالیست که سدهای خوزستان هم‌اکنون بیش از ۱۰ میلیارد مترمکعب آب دارند (یعنی بیش از ۶۰ برابر سد زاینده‌رود) اما بازهم برای بروجن از زاینده‌رود آب می‌برند!

🔹در زمان حاضر با وجود ۲۲ میلیارد و ۳۷۰ میلیون مترمکعب آب ذخیره‌شده در سدهای کشور، ۴۳ درصد ظرفیت مخازن سدها پُر و ۵۷ درصد این ظرفیت خالی است.

🔹در ۹۸ روز ابتدایی سال آبی جاری در مجموع ۴ میلیارد و ۷۷۰ میلیون مترمکعب آب وارد سدهای ایران شده که نسبت به ورودی ۵ میلیارد مترمکعبی آب به سدها در مدت مشابه سال آبی گذشته، کاهشی ۵درصدی داشته است./تسنیم

📌پایگاه اصفهان خبر
@khabar_isf

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 12:46


دختره میگه دکتر از ساعت ۳ استرس دارم که میخوام بیام دندون درست کنم
میگم خوش‌به‌حالت فقط امروز از ساعت ۳ استرس داشتی، من هر روز از ساعت ۳ استرس دارم چون قراره بیام دندون درست‌کنم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:56


🔺 تصویر خوشنویسی باز شود .

امروز تو را دسترس فردا نیست
واندیشهٔ فردات به جز سودا نیست
ضایع مکن این دم ار دلت شیدا نیست
کاین باقی عمر را بها پیدا نیست

💠 عصر زمستانی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:54


سرخ پوست ها داستان عقابی را میگویند که وقتی عمرش به آخر نزدیک شد، چنگال هایش بلند شده و انعطافِ گرفتن طعمه را دیگر ندارد 
نوک تیزش کند و بلند و خمیده می شود و شهبال های کهنسال بر اثر کلفتی پَر به سینه می چسبد و دیگر پرواز برایش دشوار است..
آنگاه عقاب است و دوراهی :
بمیرد یا دوباره متولد شود ولی چگونه ؟

عقاب به قله ای بلند می رود نوک خود را آنقدر بر صخره ها میکوبد تا کنده شود و منتظر می ماند تا نوکی جدید بروید . با نوک جدید تک تک چنگال هایش را از جای میکَند تا چنگال نو درآید
و بعد شروع به کندن پَرهای کهنه میکند . این روند دردناک 150 روز طول میکشد ولی پس از 5 ماه عقاب تازه ای متولد می شود که میتواند 30 سال دیگر زندگی کند.

برای زیستن باید تغییر کرد ، درد کشید.
از آنچه دوست داشت گذشت.
عادات و خاطرات بد را از یاد برد و دوباره متولد شد .
یا بايد مُرد.

انتخاب با خودِ توست.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:32


❗️هشدار پدرخواندهٔ هوش مصنوعی در مورد انقراض بشر

👈 احتمال ۱۰ تا ۲۰ درصد وجود دارد که هوش مصنوعی در ۳دههٔ آینده منجر به انقراض انسان شود

🗣 جفری هینتون:

◀️ انسان‌ها در مقایسه با هوش سیستم‌های هوش مصنوعی بسیار قدرتمند مانند کودکان نوپا خواهند بود.

◀️ دولت‌ها باید برای کنترل پیشرفت هوش مصنوعی قوانین سختگیرانه وضع کنند. من فکر نمی‌کردم به این سرعت به نقطهٔ کنونی برسیم؛ گمان می‌کردم برای این کار ۲۰ سال دیگر زمان داریم.

◀️ احتمال ۱۰ تا ۲۰ درصد وجود دارد که هوش مصنوعی در ۳دههٔ آینده منجر به انقراض انسان شود. چند نمونه می‌شناسید که یک چیز باهوش‌تر توسط چیزی کم‌هوش‌تر کنترل شود؟/گاردین
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:05


*عقب نشینی دروغین سربازان ایران از ابتکارات بی همتای نادر بود و آن ، از این قرار بود که سربازان ایرانی در تاریکی شب ، با مشعل های فروزان به سمت عقب میرفتند و پس از پنهان شدن از دید مدافعان تنگه ، مشعل ها را خاموش کرده و مجددا به جای اول بازمی گشتند و دوباره با روشن کردن مشعل همان عمل را تکرار و باز هم تکرار می کردند ، بطوریکه عقب نشینی سپاه ایران از نظر دیدبانها ، حتمی قلمداد شده و به فرماندهان خود گزارش کردند ، در حالیکه حتی یکنفر هم ، عقب نشینی نکرده بود* ، بیشتر مدافعان تنگه که در این چند روز خواب با چشمانشان بیگانه شده بود ، شادمان و آسوده خاطر از عقب نشینی ارتش ایران ، بدستور ناصر خان به استراحت پرداختند


آن شب ، شب بیست و یکم شعبان بود ، ماه نه به آن اندازه کم نور بود که نادر و همراهانش نتوانند پیش پای خود را ببینند ، و نه آنقدر درخشان ، که نیروهای هندی از دور آنها را ببینند ، شب از نیمه گذشته بود و سپیده هنوز ندمیده بود که نادر و همراهانش ، با سکوتی مطلق و سنگین ، از بلندترین بخش کوهستان ، بدون اینکه صدائی از آنان برخیزد ، به بالای سر مدافعان تنگه رسیده بودند ، و منتظر علامت از پائین کوهستان و درون تنگه بودند ، از این سو ، از روبروی مدافعان تنگه ، ده هنگ نیرومند از ارتش ایران آماده حمله بود ، سکوتی مطلق و سنگین حکمفرمای کوهستان شده بود ، در حالیکه لهیب آتشی سوزنده و جانگداز ، از زیر خاکستری خاموش ، در حال زبانه کشیدن بود


در این لحطات حساس تاریخ ، ناگهان هنگ های مهاجم ایرانی ، با سرعت تمام بسوی جلو حرکت کردند و خواب شیرین مدافعان تنگه را برهم زدند ، آوای شلیک تفنگ ها از هر دو طرف آغاز شد ، تمام توجه ناصر خان و سربازانش رو بجلو بود و در عین اینکه محاسبات خود را نقش بر آب می دیدند ولی با توجه به موقعیت برتر خود ، به پیروزی خود ایمان داشتند و ترسی به دل راه نمی دادند


هنگ های ایران با شلیک های پی در پی تفنگ ها ، دست به حمله زدند ولی ماموریت اصلی آنان شکستن سکوت کوهستان و توجه مدافعان تنگه به جلو بود ، حمله و دفاع تا نزدیکی دمیدن خورشید از افق ، با شدت ادامه یافت که ناگهان فریاد تُندَرآسای نادر در کوه پیچید و بدنبال آن شلیک بی امان گلوله ها از پشت سر ، وقتی مدافعان تنگه را از خواب خرگوشی بیدار کرد که کار از کار گذشته بود و هیبت نادر و یاران فداکارش ، خواب خوش آنان را به کابوسی وحشتناک مبدل کرده بود


حمله غافلگیر کننده نادر ، شیرازه نیروهای هندی را از هم پاشید ، نادر و همراهانش بالای سر آنان رسیده بودند و جنگی سخت و تن به تن درگرفته بود ، در سپیده دم بامدادی ، شمشیرها ، خنجرها ، تفنگ ها ، گرزها و در آخر تبرزین نادر چنان در هم تنیده شده بود که از هر دو سو ، سرها و بدنهائی بود که بر سنگ های ناهموار و تیز کوهستان سقوط می کرد ، نادر نیز مانند همیشه ، به سانِ شیری خشمگین و مهاجم می غرید و تبرزین را در هوا می چرخاند و بر سر و گردن هندیان فرود می آورد ، در این هنگام ، فرمانده منصوب نادر در پائین گذرگاه از موقعیت ایجاد شده استفاده کرد و با شتاب تمام دستور پیشروی سریع داد و سربازان ایرانی با حالت دویدن از گذرگاه عبور کردند و بدنبال آن ، تعداد زیادی تدارکات سنگین و توپخانه و گلوله های آنرا با عجله ، از منطقه خطر عبور دادند ، مدافعان هندی که در بالای کوه ، مبتلا به دلاور بی باکی بنام نادر شده بودند ، حتی نتوانستند کوچکترین عکس العملی از خود بروز دهند


با عبور عده زیادی سپاهی ایران از تنگه ، نیروهائی که توانسته بودند از تنگه عبور کنند به کمک نادر و همراهانش که در ارتفاعات بالا با از جان گذشتگی ، در حال نبرد بودند شتافته و به نیروهای ناصرخان که با شدت تمام می جنگیدند رسیدند ، جنگ مغلوبه شد ، ناصرخان علاوه بر اینکه در برابر این شاهکار جنگی نادر ، مات و مبهوت شده بود روحیه خود را نیز باخته و با اندک نیروهای خود که هنوز زنده مانده بودند روی به گریز نهاد و بسوی رودخانه سند براه افتاد


*پایان قسمت سی و نهم*
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:04


کنید

که نادر با تجهیزات آن زمان چگونه توانسته یکصد وبیست هزار سپاهی و یکصد و پنج هزار اسب و دوهزار شتر و تعداد زیادی چادر و مهمات و توپخانه سنگین و گلوله های آن را از چنین راه ناشناخته و دشوار ، آن هم در یک موقعیت جنگی که هر زمان با مقاومت مدافعان بی شمار هندی روبرو بود بگذراند ، در اینجا لازم است کمی به مشخصات منحصر به فرد تنگه خیبر بپرداریم


در حال حاضر نیز با جاده سازی و بهسازی هائی که انجام شده ، در بسیاری از مسیر تنگه ، راه به اندازه ای باریک می شود که فقط یک جیپ ، با سختی و احتیاط زیاد می تواند از آن عبور کند زیرا اگر اندکی به چپ براند به دره ای بس عمیق به ژرفای هزار متر ، سقوط خواهد کرد و اگر اندکی به راست براند تیزی های بُران سنگ های خارای کوه ، به خودرو و سرنشین های آن ، آسیب جدی وارد می کند ، ضمن اینکه این سنگ های تیز ، تا دوهزار متر ارتفاع دارند و عبور از این مسیر پنجاه کیلومتری و بشدت پیچ در پیچ ، آن هم با وجود دشمنان آماده و غدار و کمین کرده ، منظره ای بس هولناک و دست نیافتنی را در ذهن هر رهگذری تداعی می سازد ، نادر بلافاصله پس از فتح جلال آباد بدون معطلی ، به سوی تنگه خیبر براه افتاد ، از آن طرف ناصر خان فرمانده فراری شهر کابل که از مقابل نادر فرار کرده بود بهمراه خیل بی شمار سربازان هندی ، در دهها نقطه و در پیچ های خطرناک تنگه خیبر ، با سنگ چین های بسیار و سلاح های آتشین با اعتماد به نفس کامل  ، برای ورود نادر و گرفتن انتقام از وی لحظه شماری می کرد


نادر شخصا بهمراه دوهزار تن از سربازان پیاده خود ، سخت ترین مسیر تنگه را که راهی سنگلاخ و بسیار باریک (در حدود نیم متر) و دارای شیبی تند ، بنام سه چوبه ، که فقط راهِ گذر چوپانان محلی و بزهای آنان بود را ، برای عبور و رسیدن به مدافعان تنگه برگزید ، این راه *(اگر بشود آن را ، راه نامید)* از نزدیکی قله های بسیار خطرناک ، با شیب های هزار متری و پرتگاهها و تیغه های تیز صخره های ریز و درشت و پیج های کوه همراه است ، ولی تنگه خیبر را دور میزند و در سی کیلومتری درون تنگه ، دوباره به آن می پیوندد ، (در بعضی از نقاط این مسیر ، فقط کوهنوردان ماهر و کاربلد قادرند بجلو حرکت کنند) ، ولی نادر و همراهانش با سختی و مشقت تمام ، بمدت چهار شبانه روز فقط با چهار ساعت خواب شبانه و خوردن آب و غذا در حال حرکت (غذای نادر و همراهانش به لحاظ سبک بار بودن در این چهار روز کوهنوردی ، فقط نخود و کشمش و مقادیری خرما بود) در نهایت توانستند تنگه را دور بزنند و بدون اینکه دیده شوند در چند کیلومتری پشت مدافعان هندی ، در لابلای سنگ ها و دیگر موانع طبیعی تا موعد مقرر پنهان شدند بدون اینکه حتی صدای نفس کشیدنشان شنیده شود (در سپاه نادر بجز سه نفر از سرداران وی ، هیچکس از عزیمت نادر به پشت سر مدافعان تنگه ، خبر نداشت)


از این سو ، یعنی از سمت مقابل ، مدافعان هندی به فرماندهی ناصر خان (فرمانده فراری شهر کابل) که از سوی محمد شاه  گورکانی ماموریت دفاع از تنگه را یافته بود از بالای ارتفاعات تنگه ، مشاهده کردند ستون نیروهای ارتش ایران ، آرام آرام ، در نهایت هوشیاری و احتیاط ، همانند ماری بزرگ و خزنده ، که در گذرگاه باریکی می خزد به پیش می آیند ، و پیشتازان سپاه با بیل و کلنگ و پتک های سنگین ، در حال پاک کردن راه و در بعضی نقاط عریض و پهن نمودن محدود راه ، برای عبور بعضی تجهیزات سنگین هستند ، در نهایت نیروهای ایران رفته رفته و با آرامی آمیخته با سختی به محلی رسیدند که دیدبانهای هندی و جلوداران سپاه ایران ، یکدیگر را می دیدند ، ناصر خان و سربازانش مطمئن بودند حتی یکنفر ، زنده از این جهنم دره عبور نخواهد کرد ، سپاه ایران در همان محل توقف کرد بدون اینکه بتواند قدمی از قدم به جلو بردارد ، شب فرا رسید و دو طرف ، هوشیار ولی آماده ، به استراحت پرداختند


صبح روز بعد ناگهان دیدبانهای هندی با یورش یکهزار تن از نیروهای ایرانی مواجه شدند (حمله صوری و غیر واقعی بود) شلیک تفنگ ها از هر دو طرف آغاز شد ، در این بین ، بدون اینکه اینکه کوچکترین آسیبی به مدافعان تنگه وارد شود تلفات اندکی به سپاه نادر وارد آمد ، شب هنگام نیز مجددا حمله دیگری صورت گرفت که بی نتیجه بود ، روز و شب فردا و پس فردا نیز ، همان حملات محدود ، تکرار و باز هم تکرار شد ، مدافعان هندی به لحاظ بیخوابی های مداوم ، به سختی افتاده بودند ولی سپاه ایران حتی یکقدم به جلو نگذاشته بود


در شب پنجم ، ناصرخان مشاهده کرد عده ای از سپاهیان ایران با مشعل های روشن در حال عقب نشینی هستند ، این عقب نشینی تا نیمه های شب بدون توقف ادامه داشت ، ناصر خان نفسی به راحتی کشید و غریو شادی نیز ، در میان مدافعان تنگه بلند شد و سرداران به ناصر خان تبریک گفتند

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:04


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت سی و نهم*


پیک نادر بهمراه ده نفر سوار بسوی دهلی حرکت کردند ، آنها هنگامی که به جلال آباد رسیدند فرماندار جلال اباد آنها را احضار کرد ، وی هنگامی که متوجه شد آنها با نامه نادر بسوی دهلی حرکت می کنند آنها را از رفتن به دهلی برحذر داشت و گفت


رفتن شما به دهلی ، هرگز به صلاح تان نیست زیرا محمدشاه گورکانی بشدت خشمگین است و چنانچه در حال حاضر نزد وی بروید بعید است جان سالم بدر ببرید ، ضمن اینکه در حال حاضر ، گروه فراوانی از افغانها و ایرانی های ساکن هند نیز در خطر است و هر لحظه ممکن است دچار خشم پادشاه شوند ، فرمانده سواران نادر به فرماندار جلال آباد گفت ما هیچ واهمه ای از پادشاه هندوستان نداریم و محال است بدون ابلاغ نامه سرورمان نادر به محمد شاه بازگردیم ، فرماندار جلال آباد خشمگین شد و به آنان گفت ، من بشما دستور میدهم همین حالا بازگردید ، پیک نادر در جواب فرماندار گفت ، محال است بدون انجام ماموریت خود بازگردیم و سپس بدون اینکه منتظر عکس العمل فرماندار جلال آباد بشود ، از نزد وی بیرون آمد و بسوی دهلی رهسپار شد


  در میان اطرافیان فرماندار جلال آباد ، یک افغانی فراری بنام میرعباس که بعلت یاغیگری و هجوم های گاه و بیگاه به مرزهای ایران ، تحت تعقیب نیروهای حکومتی ایران بود حضور داشت ، وی برای خوش خدمتی به فرماندار و حکومت هند با پنجاه نفر از یاران خود ، راه را بر پیک نادر و سواران همراه وی بسته و تحت عنوان خیرخواهی آنان را از رفتن به دهلی برحذر داشت و سپس با جلب اطمینان آنها ، ناگهان بسوی آنان حمله ور و تمامی آنان را دستگیر و پس از آن با دستان بسته ، پس از شکنجه های وحشیانه ، بطرز فجیعی پیک و ده نفر سواران همراه را به قتل رسانیده و سر از بدن آنها جدا و بر نیزه زده و به پایکوبی پرداختند ، فرماندار جلال آباد با وجودی که سعی فراوان کرد این خبر به اردوی نادر نرسد ولی سه روز بعد ، این خبر به نادر رسید


حال نادر با شنیدن این خبر نگفتنی بود ، او به اندازه ای خشمگین شده بود که نزدیکترین یاران او نیز جرات نزدیک شدن به وی را نداشتند ، ظرف یه ساعت لشگری آراسته شد و نادر بدون استراحت ، شب هنگام بهمراه چهار هزار نفر سوار ، با شتاب تمام ، بسوی جلال آباد براه افتاد و بامداد روز بعد بدون حتی یک لحظه استراحت ، به آنجا رسید ، فرماندار شهر بهمراه میرعباس و دیگر وابستگان حکومتی ، سراسیمه جلال آباد را ترک و بسوی دهلی فرار کردند و شهر را بی دفاع بر جای گذاشتند


نادر و سپاهیانش آماده هجوم به داخل شهر بودند که چند نفر از ریش سفیدان شهر ، با پرچم هائی که همرنگ ریش هایشان بود ، از دروازه های شهر بیرون شده و از نادر ، درخواست امان کردند ، نادر عفو عمومی اعلام کرد ولی دستور داد خانه های فرماندار و میرعباس و تمامی همراهان آنان را خراب ، و اموالشان را مصادره کرده و بدون فوت وقت به تعقیب آنان بپردازند


سواران تعقیب کننده نادری ، پس از هشت ساعت راهپیمائی سریع ، به فراریان که خانواده هایشان را نیز بهمراه داشتند رسیدند ، جنگی سخت درگرفت و در مدتی کوتاه ، تمامی فراریان کشته شدند و خانواده و حرمسرای آنان به اسارت درآمده و به اردوی نادر اعزام شدند


نادر از اینکه می دید میرعباس  را زنده بحضورش نیاورده اند در حالیکه از خشم می لرزید در اقدامی عجیب که تا آنموقع سابقه نداشت ، دستور داد تمامی اعضای خانواده فراریان را اعدام کنند که دستور وی بلافاصله اجراء شد ، در اثناء این حوادث ، پیک محمد شاه گورکانی به جلال آباد رسید و مستقیما نزد نادر رفت


پیک محمد شاه پس از حضور در چادر نادر ، نامه پادشاه را تقدیم کرد که در آن محمد شاه از نادر ، علت لشگرکشی به هندوستان را پرسیده بود ، نادر پس از خواندن نامه محمد شاه ، بدون آنکه پاسخی بدهد با بی اعتنائی ، از چادر خود بیرون رفت ، در این احوالات رضا قلی میرزا ، پسر ارشد و محبوب نادر از مشهد به حضور پدرش رسید ، نادر دستور داد نشستی با حضور سرداران و بزرگان تشکیل شود و در آن جلسه گفت ، جنگ من در هندوستان ممکن است به درازا بکشد ، چنانچه هر اتفاقی برای من بیفتد رضا قلی میرزا جانشین من و پادشاه ایران زمین خواهد بود ، بزرگان و سرداران همگی بالاتفاق سوگند خوردند از رضا قلی میرزا با خون خود پشتیبانی کنند و رصا قلی میرزا رسما ولیعهد ایران زمین شد ، نادر پس از تعیین جانشین خود ، با سپاه خود بسوی تنگه باریک و هراس انگیز خیبر براه افتاد


امروز نیز در قرن بیست و یکم ، تنگه خیبر همچنان سخت گذر و رام نشدنی و خطرناک است ،  عبور از این گذرگاه بطول پنجاه کیلومتر ، هنوز هم آنچنان دست نیافتنی است که تا به امروز ، دولت فعلی پاکستان هم نتوانسته قوم و قبیله پاتان ها را که در آنجا ساکن هستند را تحت سلطه خود درآوَرَد و ناچارا با آنها کجدار و مریز رفتار می کند ، حال شما محاسبه

به دوستان خوبم

29 Dec, 11:03


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇👇

به دوستان خوبم

29 Dec, 10:48


📸 جدول رده‌بندی لیگ برتر پس از پایان هفته چهاردهم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 10:46


🔺فیفا داوران VAR را بیکار می‌کند!

🔸 «اتاق VAR بسته می‌شود!»، این گزارش امروز موندو دپورتیوو از تصمیمات جدید فیفا در زمینۀ داوری فوتبال است.

🔸 نشریۀ اسپانیایی می‌نویسد که فیفا قصد دارد «هزینۀ وی‌ای‌آر را کاهش دهد» که با حذف این اتاق تنها داور وسط با درخواست دو تیم به بررسی صحنه در کنار زمین از دوربین VAR می‌پردازد.

🔸 براساس قانون جدید هر تیم «دوبار در یک بازی می‌تواند به یک صفحه اعتراض کند و درخواست وی‌ای‌آر بدهد».

🔸 اتاق فرمان وی‌ای‌آر متشکل از ۳ نفر یعنی کمک‌داور ویدیویی، دستیار کمک‌داور ویدیویی و اپراتور بازپخش است

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 10:44


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز 1403/10/09↔️2024/12/29⏺️

اسکی آلپاین ایتالیا
ساعت 14:00
🖥شبکه ورزش

هفته هجدهم سری A
⚽️اودینزه🆚تورینو
ساعت 15:00
🖥شبکه ورزش

هفته هجدهم سری A
⚽️ناپولی🆚ونتزیا
ساعت 17:30

هفته نوزدهم لیگ جزیره
⚽️لستر سیتی🆚منچستر سیتی
ساعت 18:00
🖥شبکه 3

لیگ ستارگان کبدی هند
ساعت 18:00
🖥شبکه ورزش

هفته نوزدهم لیگ جزیره
⚽️تاتنهام🆚ولورهمپتون
ساعت 18:30

هفته هجدهم سری A
⚽️یوونتوس🆚فیورنتینا
ساعت 20:30

هفته نوزدهم لیگ جزیره
⚽️وستهم🆚لیورپول
ساعت 20:45
🖥شبکه ورزش

هفته هجدهم سری A
⚽️میلان🆚آاس رم
ساعت 23:15
🖥شبکه 3

لیگ NBA
🏀اورلاندو مجیک🆚بروکلین نتس
ساعت 00:00
🖥شبکه ورزش

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 09:47


آقااا اعصاب ندارید بچه نیارید خب چ کاریه ...

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 09:44


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 09:16


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Dec, 08:56


قطار شیشه ای در کوه های آلپ سوییس که زیبایی آن حیرت انگیز است.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

02 Dec, 04:00


روز جهانی لغو برده داری
اعلامیه آزادی بردگان - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B9%D9%84%D8%A7%D9%85%DB%8C%D9%87_%D8%A2%D8%B2%D8%A7%D8%AF%DB%8C_%D8%A8%D8%B1%D8%AF%DA%AF%D8%A7%D9%86
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

02 Dec, 03:56


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

02 Dec, 03:56


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 16:37


آدم‌ها با دلایل خاص خودشان به زندگی‌ ما وارد می‌شوند!
و با دلایل خاص خودشان از زندگی ما می‌روند!
نه از آمدن‌‌ها زیاد خوشحال باش‌، نه از رفتن‌‌ها زیاد غمگین
تا هستند دوستشان داشته باش
به هر دلیلی‌ که آمده‌اند
به هر دلیلی‌ که هستند
بودنشان را دوست داشته باش
بی‌هیچ دلیلی‌ ...
شادمانی‌‌های بی‌ سبب ؛
همین دوست داشتن‌‌های بی‌چون و چراست
...
💠 شب آرامی داشته باشید 🌙

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 16:29


مرتضی پاشایی 🎙
نبض احساس
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌‍‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‍‌‍‌🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 15:49


🔺اختراعی جدید و جالب
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 15:12


حسین توشه‌‌ درگذشت

🔹️حسین توشه‌ بازیگر با‌سابقه سینما، تلویزیون و تئاتر امروز یکشنبه در یکی از بیمارستان‌های رشت درگذشت.

🔹️«حسین توشه» بازیگر سینما، تئاتر و تلویزیون، سریال «دنیای شیرین دریا» سال ۱۳۷۶ اولین تجربه حرفه‌ای ایشان در قاب تلویزیون به کارگردانی بهروز بقایی بود تا اینکه با سریال «پس از باران» سال ۱۳۷۹ شناخته‌تر شد.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 14:49


رفت ترافیک رو باز کرد 😂

🆔 ‌@to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 11:32


چون خود را به چشم حقارت بدید
صدف در کنارش به جان پرورید.

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
💠 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 10:26


*برادران‌ مسلمان من ، ما چه ایرانی و چه عثمانی ، نباید خون یکدیگر را میریختیم ، چون هر دو مسلمانیم ، اما افسوس که سلطان شما قسمتی از سرزمین آباء و اجدادی ما را گرفته و ما به حکم اسلام باید از حریم خانه و خاک خود دفاع می کردیم*


پس از این سخنان کوتاه ، همه به اتفاق هم بر جنازه کشته شدگان دو طرف نماز خواندند و سپس آئین نیایش بدرگاه پروردگار بعمل آمد ، تمام میدان ، از سرباز ایرانی و عثمانی، همه و همه ، بلند و آرام می گریستند


نادر مجددا بر بلندی قرار گرفت و گفت


*همه اسرای جنگی از فردا آزادند که پیکر فرمانده بزرگ و دلاورشان را به بغداد برده و در جائی که شایسته مقام والای اوست ، بخاک بسپارند ، زخمی های شما که قدرت حرکت ندارند تا بهبودی کامل ، میهمان ما خواهند بود*


با اتمام صحبت های نادر ، غریو شادی از حلقوم اسرای عثمانی به هوا برخاست و برای سلامتی سردار جوانمردی که آنان را از اسارت رهائی بخشیده ، دست به دعا برداشتند



پایان قسمت بیست و پنجم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

01 Dec, 10:25


نقشه توپال عثمان پاشا ، دقیق و حساب شده بود ، نادر مانند پلنگی خشمگین هنوز فریاد انتقام سر می داد و با همان حرارت همیشگی میانه جبهه عثمانی ها را شکافته و بهمراه سواران خود به قلب دشمن یورش می آورد ، توپال عثمان پاشا اجازه داده بود تا نادر و سواران همراهش هر چه بیشتر بدرون سپاه وی نفوذ کنند ، بسیار دقیق و حساب شده


درست در زمانی که توپال عثمان پاشا آماده صدور فرمان حمله از دو سوی جبهه برای دور زدن نادر و همراهانش بود تا او را به محاصره درآوَرَد ، ناگهان یک شاخه پنج هزار نفری از افغانان سپاه نادر به فرماندهی الهیار خان گرایلی که در سپاه ایران بودند از پهلوی راست به ستاد فرماندهی توپال عثمان پاشا تاختند


جنگ تن به تن و وحشتناکی توسط افغانها دور تا دور ستاد فرماندهی عثمانی ها درگرفت ، بطوریکه توپال عثمان پاشا مجبور شد سوار بر اسب به میدان کارزار بیاید ، او که اوضاع را بحرانی می دید بدون اینکه خود را ببازد ، زیرکانه دستور عقب نشینی صادر کرد و با مهارت تمام سربازانش را از آن مهلکه عظیم نجات بخشید ، ولی الهیار خان دلاورانه بدون هر گونه ملاحظات جنگی به سربازانش دستور داد به هر قیمتی باید به سمت ستاد فرماندهی درآمده و هر که را که نشانی از فرماندهی داشت را بدون معطلی به قتل برسانند ، وی نیز مانند نادر ، پیشاپیش نیروهای از جان گذشته اش براه افتاد ، گوئی ذره ای هراس در وجود این سردار دلاور نبود و افراد بیشماری که با انواع سلاح های سرد و گرم بر سر راهش بودند کوچکترین خللی در تصمیم وی که همانا کشتن توپال عثمان پاشا بود ایجاد نمی کرد


در همین احوال ، توپال عثمان پاشا با محافظان بیشمارش سرگرم اداره جنگ بود خود را با سوارانی مواجه دید که هیچ چیزی جلودارشان نبود و بی محابا شمشیر می زدند و با سرعتی شگفت آور به او نزدیک می شدند ، در این میان ناگهان از میان سواران موصوف ، نیزه ای یکراست به سمت او آمد و بر سینه اش نشست و او را از اسب سرنگون کرد ، الهیار خان گرایلی بیدرنگ از روی اسب بر روی بر روی بدن توپال عثمان پاشا فرود آمد و در چشم بهم زدنی خنجر خود را از کمر بیرون آورد و بی آنکه به سواران ترک مهلت دفاع دهد تا فرمانده مجروحشان را یاری کنند ، سر توپال عثمان پاشا سردار بزرگ و دلاور ترک ها را از تن جدا کرد و بر روی نیزه زد و سپس سوار بر اسب خود شده در این حال خود و همراهان افغانش فریاد می زدند


توپال عثمان پاشا را کشتم ، سردارتان را کشتم ، چند سرباز افغان نیز بیدرنگ پرچم برافراشته ستاد فرماندهی عثمانی ها را سرنگون و پرچم ایران را بر بالای آن برافراشتند


خبر قتل توپال عثمان پاشا و سرنگون شدن پرچم عثمانیان ، مانند برق و باد در میان سپاهیان دو طرف پخش می شد ، عثمانی ها با دیدن سر فرمانده خود بر روی نیزه ، روحیه خود را باخته و شیرازه کارشان از هم گسسته شد ، مدتی بدون هدف و سردرگم به مقاومتهائی دست می زدند که سودی برایشان نداشت و هر لحظه تفرقه و تشتت در میانشان نمایان تر می شد و در نهایت نیز مجبور به فرار از میدان جنگ شده و یا تن به اسارت می دادند ، از آنطرف نادر و سوارانش که توانسته بودند جبهه میانی دشمن را در هم بکوبند به کمک دیگر سپاهیان خود آمدند ، هوا هنوز روشن بود که سرنوشت جنگ با پیروزی سپاه ایران به پایان رسید


با خاتمه جنگ ، نادر بر بلندی رفت تا پهنه میدان جنگ را بهتر بنگرد ، او دید سپاهیان عثمانی در حال فرار هستند و سپاهیان ایران از گوشه و کنار بدنبال آنانند ، در صحنه نبرد ، پیکرهای بی جان و سربازان زخمی دو طرف بر زمین افتاده و توان حرکت نداشتند و ناله می کردند ، اسبهای سرگردان و بی صاحب و سلاح ها و جنگ افزارهایی که دشت را پوشانده بود


حالت غریبی به نادر دست داد ، بی آنکه خود بخواهد چشمانش بی اختیار پر از اشک شد ، سرداران با وفایش که پیرامون او ایستاده بودند ندانستند این گریه شوق است یا گریه اندوه ، در این هنگام نادر ناگهان فریاد زد


دستور می دهم فراریان را تعقیب نکنید ، هرگز سربازی که سلاحش را بر زمین می گذارد را نکشید ، سواری که از اسبش فروافتاده را نکشید ، تا هوا تاریک نشده زخمی های ایرانی و عثمانی را از میدان بیرون ببرید و همه را مداوا کنید


در این جنگ سی هزار تن از نیروهای عثمانی کشته و پنج هزار تن اسیر شدند و الباقی آنان نیز از صحنه نبرد گریختند


بدستور نادر ، پیکر بی سر توپال عثمان پاشا را یافته و با احترام تمام دستور داد بر جنازه وی نماز بگذارند و به تعدادی از اسرای عثمانی که تلاوت قران را بلد بودند دستور داد تا به نوبت و بدون وقفه بر پیکر بی جان فرمانده شان قرآن بخوانند ، وی سپس بر بلندی آمد و دستور داد تا سربازان گرفتار عثمانی را به حضورش بیاورند و گفت

به دوستان خوبم

01 Dec, 10:25


با فرا رسیدن شب ، همه به استراحت پرداختند  بجز نادر و توپال عثمان پاشا و سرداران دو طرف که در حال رایزنی و بررسی همه جانبه اوضاع بودند و هر دو طرف در خاتمه  به این نتیجه رسیدند که حمله را به طرف مقابل واگذارند و خود به دفاع بپردازند


شب به پایان رسید و در بامداد روز بعد هر دو طرف منتطر شدند دیگری دست به حمله بزند تا با عکس العمل بموقع تلفات سختی به مهاجمین بزنند ، ولی آن روز گذشت و هر دو سپاه فقط یکدیگر را تماشا کردند


روز بعد نیز وضع به همین‌ منوال  پیش رفت و تا نیمروز هیچ واکنشی از دو طرف بروز پیدا نکرد ، نادر که چنین دید به سواره نظام خود دستور داد بطور محدود و برای برانگیختن طرف مقابل ، دست به تحرکات صوری و دروغین بزنند تا دشمن را به میدان بکشانند ولی توپال عثمان پاشا زیرک تر از آن بود که فریب نیرنگ نادر را بخورد ، مجددا روز به پایان رسید ، توپال عثمان به سردارانش گفت ، اگر بتوانیم با همین وضع جنگ را اداره کنیم با شناختی که از روحیه نادر دارم مطمئنم صبر و شکیبائی نادر پایان یافته و در روزهای آتی دست به حمله خواهد زد ، روز بعد هم اوضاع به همین ترتیب پیش رفت تا اینکه شب فرا رسید


نادر که نتوانسته بود نیروهای عثمانی را به میدان بکشاند سخت خشمگین بود ، او میدانست تنها راه شکست دشمن ، وادار کردن آنان به تاخت و تاز است ولی توپال عثمان کسی نبود که به این سادگی ها دم به تله بدهد ، در آن شب دراز نادر تا صبح نخوابید و دهها فکر و نقشه را در ذهن خود مرور می کرد که چه بکند ، صبحگاهان که پرتوی آفتاب اردوی دو طرف را نور و گرما می بخشید نادر نقشه ای را که از شب گذشته تا به حال چندین و چند بار در ذهن خود مرور کرده بود به اجراء گذاشت


بدستور نادر توپخانه ایران شروع به غرش کرد ، توپال عثمان پاشا هم بیدرنگ پاسخ داد ، در میان غرش توپخانه های دو طرف ناگهان پانزده هزار نفر از سواران ایرانی بسوی دژ سورتاش که در شمال شرقی میدان جنگ بود تاختند ، ممیش پاشا که در راس همین تعداد نیرو در آنجا مستقر بود و غافلگیر شده بود به ناچار به مقابله برخاست ، سربازان ایرانی ضربه های مهلکی به نیروهای ممیش ماشا وارد کردند و پنج هزار نفر از آنان را کشتند و بقیه را وادار به فرار کردند


توپال عثمان پاشا که دید اگر به یاری ممیش پاشا نرود تمامی نیروهای وی کشته و اسیر خواهند شد دستور حرکت بیست هزار تن از نیروهایش را برای کمک به ممیش پاشا صادر کرد


نادر که اینک می دید سرانجام موفق به بیرون کشیدن روباه از لانه خود شده دستور آماده باش همه جانبه صادر کرد


در پی اعزام نیروهای کمکی توپال عثمان پاشا برای کمک به ممیش پاشا ، نیروهای اعزامی  ایران در سورتاش بشدت تحت فشار قرار گرفتند و عده زیادی از آنان کشته و عده ای دیگر ، مجبور به فرار شدند


نادر که متوجه پراکنده شدن نیروهایش در حوالی دژ سورتاش شده بود به یکباره دستور داد تمامی سپاه ایران ، یکجا مانند سیلی عظیم و بنیان کن بحرکت درآید ، در حقیقت صدور دستور این حمله ، از بزرگترین ریسک ها و قمارهای زندگی نادر بشمار می رفت و زندگی و مرگ و تمام حیثیت نادر و ملت ایران در گروی نتیجه این قمار بزرگ بود ، گرفتن چنین تصمیم بزرگی ، دل شیر میخواست ، و در حقیقت همه هستی و حیثیت ایران بزرگ ، توسط نادر در یک سبد گذاشته شده بود


سپاهیان ایران در حال حمله به سوی عثمانی ها یکصدا فریاد می زدند انتقام می گیریم ، انتقام می گیریم


نادر در میان سیل لشگر فریاد می زد هنوز از خون برادران ما در اینجا بخار بر میخیزد ، یا  مردانه می جنگیم و می میریم و یا چادر زنان بسر می کنیم


عثمانی ها دلاورانه و اعتماد به نفس کامل می جنگیدند و حملات بی امان ایرانیان را بخوبی دفع می کردند ولی سربازان ایرانی که نادر را در میان خود می دیدند یک گام عقب نمی نشستند و با فریادهای انتقام ، انتقام ، می کشتند و کشته می شدند


توپال عثمان پاشا که از بلندای میدان جنگ نظاره گر این نبرد سرنوشت ساز بود با تعجب مشاهده می کرد سربازان ایرانی حتی هنگامی که زخم کاری بر می داشتند و بر زیر دست و پا می افتادند باز هم دست از جنگ بر نمی داشتند و خود را آویزان سربازان او می کردند تا قدرت حرکت را از آنان سلب کنند و طعمه ضربات دیگر سربازان هموطن خود شوند


در این روز هولناک که بوی خون در فضا پراکنده شده بود ،  نادر فقط به یک چیز فکر می کرد

*اسارت توپال عثمان پاشا*


توپال عثمان پاشا که شگفت زده نظاره گر جنگ بی امان و سخت سربازان نوخاسته ایرانی با سپاهیان کارکشته خویش بود متوجه شد در چند نقطه از خطوط دفاعی اش ، شکاف های بزرگی ایجاد شده لذا دستور عقب نشینی محدودی داد تا نیروهای ایران را به داخل همان شکافها کشانده و سپس با دور زدن و محاصره آنها ، کتاب زندگی آنان و فرمانده سمج و خستگی ناپذیرشان را که باز هم مانند دفعه قبل در میان سربازانش بود را ، برای همیشه ببندد

به دوستان خوبم

01 Dec, 10:25


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت بیست و پنجم*


نادر بخوبی می دانست تنها دشمن نیرومند و آزموده اش توپال عثمان پاشاست ، بهمین خاطر ، این بار با دقت و احتیاط بیشتری حریف حیله گر خود را زیر نظر گرفته بود


هنگامی که نادر به دژ کرکوک رسید توپال عثمان از آنجا رفته بود و در چهل کیلومتری کرکوک با یکصد هزار سپاهی خود ، چشم براه نادر بود تا دومین ضربه و آخرین ضربه را به او بزند و دفتر زندگی اش را برای همیشه ببندد


نادر پس از عبور از دژ کرکوک به دژ لیلان که در بیست کیلومتری کرکوک واقع شده بود رسید ، جلوداران لشگر عثمانی در آن دژ سنگر گرفته بودند و راه را بر سپاه نادر بسته بودند ، ولی سپاه نادر با شتابی شگفت انگیز به درون دژ تاخته و تمامی نیروهای عثمانی را تار و مار کردند و یکتن را زنده نگذاشتند ، توپال عثمان که مردی پرحوصله و زیرک بود با احتیاط و آرامش نیروهایش را عقب کشید و در محلی بنام قره تپه اردو زد


توپال عثمان به روحیه نادر کاملا آشنا بود ، او می دانست نادر اهل دفاع نیست و مرد تاخت و تاز است و حیله های جنگی نادر را بخوبی می دانست و پی برده بود که نادر ابتدا با یک پنجم نیروهایش دست به حمله های برق آسا و غافلگیرانه میزند و پس از کشانیدن همه نیروهای دشمن به میدان ، آنگاه با چهار پنجم دیگر سپاه خود ، از پشت سر ، شیرازه سپاه رقیب را بهم می ریزد


توپال عثمان ، دستیاری بنام ممیش پاشا داشت که معتقد به پیشدستی کردن در جنگ بود و می گفت با رسیدن نادر به دشت قره تپه ، نباید اجازه دهیم زمان داشته باشد تا نیروهایش را با آرایش کامل در میدان جنگ مستقر کند و پیش از آن باید بر او بنازیم ، توپال عثمان رای دستیارش را پسندید و دستور داد بلافاصله پس از رسیدن ایرانیان به قره تپه به آنان بتازند ، با رسیدن جلوداران سپاه ایران به محلی بنام‌ سورتاش ، ناگهان سپاه عثمانی بیدرنگ به آنان تاخته و جنگ آغاز شد ، جنگی بس ترسناک و خونبار


هر دو فرمانده برای بقای نام و زندگی خود و ملتشان می جنگیدند و جانهای خود و سربازانشان را در این قمار بزرگ ، به برد و باخت گذارده بودند و بی گمان ، سرنوشت این جنگ ، سرنوشت دو ملت ایران و عثمانی را رقم می زد


باری ، جنگ با بی رحمی شگفت انگیزی درگرفت ، شمار نیروهای عثمانی بیشتر و نیرومندتر و جنگ دیده تر از نیروهای ایران بود ، با این تفاوت که ایرانیان فقط و فقط یک اندیشه در سر داشتند و آن هم حس انتقام و کین خواهی از دشمنی بود که برادران آنان را در جنگ قبلی کشته و یا به اسارت گرفته و درون خاک میهن شان نیز ، جای خوش کرده بودند


در نخستین ساعت نبرد ، ایرانیان پی در پی ضربه های سختی از عثمانی ها خوردند ولی بدستور نادر هیچکس حق نداشت حتی یک قدم از جای خود به عقب بیاید و بایستی مردانه تا واپسین لحظه زندگی خود در برابر دشمن بایستند ، بهمین دلیل در ساعات اولیه جنگ ، سربازان ایران با وجود تلفات ، حتی یک گام به عقب باز پس نمی گذاشتند ، نادر نیز فرمان می داد پی در پی ، سربازان تازه نفس جای کشته شدگان را بگیرند


توپال عثمان میکوشید که نخست پیاده نظام ایران را در هم بکوبد ولی با جایگزین شدن پی در پی نیروهای تازه نفس ، توفیق دلخواه وی بدست نمی آمد ، سربازان عثمانی هر چه پیادگان ایران را می کشتند بیدرنگ جای خالی آنان با نیروهای تازه نفس پر می شد ، تا دو ساعت وضع بهمین منوال می گذشت ، نادر که با چشمان تیربین خود همه جوانب میدان را زیر نظر داشت آثار خستگی را در چهره عثمانی ها دید لذا بیدرنگ فرمان داد ده هزار نفر نیروهای پشتیبان به جمع پیادگان ایران افزوده شده و به یکباره دست به تاخت و تاز بزرگی بر علیه عثمانی ها بزنند


نیروهای تازه نفس ایران با پشتیبانی نیروهای پیاده ، به سه بخش تقسیم شده و بطور برق آسا ، جناح های چپ و راست دشمن را زیر ضربه های کوبنده خود قرار دادند سواران جناح میانی ایران نیز به رهبری نادر به قلب سپاه دشمن تاخت


جناح راست ایران ضربات مهلکی به جناح چپ دشمن وارد کرد ولی جناح میانی و چپ دشمن بشدت دفاع می کرد و با وجود تلفات بسیار زیاد ، با بی باکی و سرسختی زیادی مقاومت می کردند ، سرهای بی تن بود که بر زمین می افتاد ، در این میان ناگهان نادر برای درهم شکستن جناح میانی ، با گروهی از سواران خود با فریاد یا علی و یا محمد ، به قلب سپاه عثمانی تاخت ، شدت حمله نادر چنان کوبنده بود که آخرین مقاومت های سپاه میانی عثمانیان ، در حال فرو ریختن بود که تاریکی شب به کمک آنان آمد و سرداران عثمانی توانستند با عقب نشینی تاکتیکی ، باقیمانده نیروهای خود را از مهلکه بدر برده و به محل اردوی خود باز گردند

به دوستان خوبم

01 Dec, 10:24


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇👇

به دوستان خوبم

30 Nov, 17:11


ﻣﻮﺭﭼﮕﺎﻥ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺩﺍﻧﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند

ﺯﻧﺒﻮﺭﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺧﺎﻧﻪ می‌سازند

ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺣﺮﻑ نمی‌زنند،
ﺍﻣﺎ ﺩﺳﺘﻪ ﺟﻤﻌﯽ ﺑﻪ ﺳﻔﺮ می‌روند

آدم‌ها ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﻮﺏ حرف می‌زنند...
ﺗﻨﻬﺎ ﺁﺫﻭﻗﻪ ﺟﻤﻊ می‌کنند.
ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺗﻨﻬﺎ ﺳﻔﺮ می‌کنند.
براستی ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯽ ﺗﻨﻬﺎﺗﺮﯾﻦ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺍﺳﺖ ...!

#ژان_پل_سارتر

💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 17:09


#شادمهر_عقیلی

باطل

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 16:23


کوچکترین خانه دنیا رو ببینید!!!!
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 16:04


🔴ماهیگیری با روش های خلاقانه یکی از پربازدیدترین ویدیوهای صامت یوتیوب است! مثل این ویدیو که ۴۶۸ میلیون بازدید داشته است!👌
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 13:53


می دونید چرا اتاق عمل سبزه؟

🔺رنگ سبز یا آبی در اتاق عمل به دلیل تأثیرش بر کاهش خستگی چشم پزشکان و جراحان استفاده می‌شه. وقتی جراح به مدت طولانی روی رنگ قرمزِ خون و بافت بدن تمرکز می‌کنه، چشمش به این رنگ عادت می‌کنه. استفاده از رنگ مکمل مثل سبز یا آبی کمک می‌کنه چشم استراحت کنه
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 13:31


⚠️ از این پس:
۱- بجای واژه‌ درهم‌آمیخته پارسی، تازی «نا جنس»
واژگان پارسی «ناجور، ناپسند، وازده»


۲- بجای واژه تازی «ماورای»
واژه پارسی «فرای»

۳- بجای واژه تازی «تداوم»
واژگان پارسی «پیگیری، پِی‌گرفتن»


۴- بجای واژه تازی «تبلیغ»
واژگان پارسی
«رساندن پیام، آگهی، آوازه‌گری، پیام‌رسانی، گسترش، نمایاندن‌آگهی»

۵- بجای واژه تازی «اراجیف»
«یاوه ها، ژاژها»

۶- بجای واژه درهم آمیخته تازی، پارسی «خبر ها»
واژگان پارسی «آگاهی، آگاهی‌ها، تازه‌ها، پیامها»

۷- بجای واژه بیگانه «اکلیلیه»
واژه پارسی «سُرخه‌تاج»

۸- بجای واژه تازی «قرار تعقیب»
واژه پارسی «دستور پیگرد»

۹- بجای واژه بیگانه «تعالیِ»
واژه پارسی «برتری، والایی»

۱۰- بجای واژه تازی «نفر»
واژگان پارسی«تَن، کَس»

۱۱- بجای واژگان تازی «حقیقت، واقعیت»
واژگان پارسی «راستی، درستی، درستی، راستی، راستینگی، راستینه، فرهود»

۱۲- بجای واژه بیگانه «سانسور»
واژگان پارسی «خرده گیری، پنهان کاری»
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 11:29


این همه آشفته حالی ،
این همه نازک خیالی
از تو دارم.

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 11:18


ببینید با این سنگ ها چه هنری را خلق می‌کنند.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 10:50


اثر هنری 6.2 میلیون دلاری بلعیده شد

🔹جاستین سان، مجموعه‌دار چینی ـ آمریکایی که از او به عنوان بنیانگذار پلتفرم ارزهای دیجیتال «ترون» نیز یاد می‌شود، اثر هنری متشکل از یک موز چسبیده به دیوار را به قیمت 6 میلیون دلار خریداری کرده بود، همان‌طور که پیش‌تر وعده داده بود، آن را در مقابل دوربین‌ها خورد.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 10:46


غم عشقت بیابان پرورم کرد
فراقت مرغ بی‌بال و پرم کرد
بمو واجی صبوری کن صبوری
صبوری طرفه خاکی بر سرم کرد
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 10:41


🚨رسمی:

🐱 عروسک نمادین جدید باشگاه که به مناسبت صد و بیست و پنجمین سالگرد ساخته شده است.

🗣 از این پس در ورزشگاه شاهد حضورش هستیم...📸 نماد عروسکی جدید بارسلونا رونمایی شد!

🔹️مراسم یکصدوبیست‌و‌پنجمین سالگرد تأسیس باشگاه بارسلونا شب گذشته (جمعه) با حضور گروهی از ستارگان فعلی و پیشین باشگاه برگزار شد و در آن از عروسک نمادین جدید باشگاه (Moscot) آبی‌و‌اناری‌ها رونمایی شد.
🔹️این عروسک که به شکل یک گربه وحشی است، توسط برادران گرانخل طراحی و تولید شده و در آن رنگ‌‌های پرچم کاتالونیا (زرد و قرمز) به کار رفته است تا در برگیرنده هویت و ارزش‌های باشگاه بارسلونا باشد.
🔹️عروسک جدید بارسایی‌ها جایگزین عروسک قبلی آنها می‌شود که طراحی عجیب‌تری داشت و آدمکی تک چشمی با کلاه لبه‌دار بود. عروسک قبلی بارسایی‌ها سال 1999 طراحی شده بود.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 09:36


⏺️1403/09/10↔️2024/11/30⏺️


هفته پانزدهم لالیگا
⚽️بارسلونا🆚لاس پالماس
ساعت 16:30
🖥شبکه 3

هفته دوازدهم بوندسلیگا
⚽️یونیون برلین🆚بایر لورکوزن
ساعت 18:00
🖥شبکه ورزش

هفته چهاردهم سری A
⚽️میلان🆚امپولی
ساعت 20:30

هفته دوازدهم بوندسلیگا
⚽️دورتموند🆚بایرن مونیخ
ساعت 21:00
🖥شبکه ورزش

هفته سیزدهم لیگ جزیره
⚽️وستهم🆚آرسنال
ساعت 21:00

فینال کوپا لیبرتادورس
⚽️اتلتیکو مینیرو🆚بوتافوگو
ساعت 23:30
🖥شبکه ورزش

هفته پانزدهم لالیگا
⚽️رئال وایادولید🆚اتلتیکو مادرید
ساعت 23:30

هفته سیزدهم لوشامپیونه
⚽️پاری‌سن‌ژرمن🆚نانت
ساعت 23:30
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 07:49


صَحنِ بُستان ذوق بخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِ گل خوش باد کز وی وقتِ میخواران خوش است
از صبا هر دم مشامِ جانِ ما خوش می‌شود
آری آری طیبِ اَنفاسِ هواداران خوش است
ناگشوده گُل نِقاب، آهنگِ رحلت ساز کرد
ناله کن بلبل که گلبانگِ دل اَفکاران خوش است
مرغِ خوشخوان را بشارت باد کاندر راهِ عشق
دوست را با نالهٔ شب‌های بیداران خوش است
نیست در بازارِ عالَم خوشدلی ور زان که هست
شیوهٔ رندی و خوش باشیِ عیاران خوش است
از زبانِ سوسنِ آزاده‌ام آمد به گوش
کاندر این دِیرِ کهن، کارِ سبکباران خوش است
حافظا! تَرکِ جهان گفتن طریقِ خوشدلیست
تا نپنداری که احوالِ جهان داران خوش است
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 07:40


چشم نرگس

• آواز :محمدرضا شجريان
• آواز :دشتی
• شعر :شوریده شیرازی

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 07:39


پاییز
وفادار ترین فصل خداست
حافظه ی خیس خیابان های شهر را
همیشه همراهی می کند
و هر سال
عاشق تر از گذشته هایش
گونه های سرخ درختان شهر را
می بوسد
پاییــزتون پرخاطـــره 🍁🍂
🆔@to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 06:35


زمان می‌گذرد،
خاطرات محو می‌شوند،
احساسات تغییر می‌کنند،
آدم‌ها می‌روند ولی قلب،
هیچ وقت فراموش نمی‌کند.

- آندره تارکوفسکی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

30 Nov, 06:33


چه کند بنده که بر جور تحمل نکند؟
دل اگر تنگ شود مهر تبدل نکند
دل و دین در سر کارت شد و بسیاری نیست
سر و جان خواه که دیوانه تأمل نکند
سِحر گویند حرام‌ست در این عهد ولیک
چشمت آن کرد که هاروت به بابل نکند
غرقه در بحر عمیق تو چنان بی‌خبرم
که مبادا که چه دریام به ساحل نکند(؟)
به گلستان نروم تا تو در آغوش منی
بلبل ار روی تو بیند طلب گل نکند
هر که با دوست چو سعدی نفسی خوش دریافت
چیز و کس در نظرش باز تخیل نکند
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 18:30


آدم‌ها سه دسته‌اند:
آنها که مرده‌اند، آنها که زنده‌اند و آنهایی که هنوز نمرده‌اند. به خیابان بنگر، خیابان‌ها مالامال از آدم‌هایی است که هنوز نمرده‌اند.

👤 ساموئل بکت


💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 18:27


🔸Artist : #Chen_Yue
🔸 Album: Chinese Euphony
🔸Title: Dreaming Ordos
🔸Release Date: 2007

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 15:48


لحظاتی با استاد امیر خانی عزیز
خوشنویس نامدار ایرانی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 13:41


گذر عُمر :)
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 12:10


👤🎙جواد خیابانی: همین گروه بازیکنانی که الان در تیم ملی هستند و می گویند ما فقط باید باشیم و کسی وارد نشود شش گل از انگلیس خوردند/ تیم ملی با این دفاع نمی تواند در جام جهانی آبرومند بازی کند، آنجا مهاجم کره شمالی نیست که از ترس توپ را به بیرون بزند.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 12:05


ستاره این روزهای فوتبال
🔝 عملکرد کلی رافینیا در این فصل در رقابت‌های ملی و باشگاهی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 12:02


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز 1403/08/26↔️2024/11/16⏺️


لیگ ملت‌های اروپا
⚽️ترکیه🆚ولز
ساعت 20:30
🖥شبکه ورزش

لیگ ملت‌های اروپا
⚽️هلند🆚مجارستان
ساعت 23:15
🖥شبکه ورزش

لیگ ملت‌های اروپا
⚽️آلمان🆚بوسنی
ساعت 23:15
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 11:45


در تماشای تو قانع نشوم من به دو چشم
همه چشمان جهان گو به سرم بشتابند

#شهریار

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 11:45


‌بیان شوق چه حاجت که حال آتش دل‌
‌توان شناخت ز سوزی که در سخن باشد‌

ساز و آواز ماهور

• آواز : محمدرضا شجریان
• نی‌ : جمشید عندلیبی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 10:04


🎥 فیلمی تاثرانگیز از بارش غذا برای مردم غزه
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 09:22


تو ترکیه مامورا ریختن تو قمارخونه 😂😂
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 08:11


صبح ها چای مرا حبه ی لبخند تو بس!
خنده ات نور و دلم با تو به خیر است عزیز!
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 07:56


غمِ عالم همه کردی ببارم..
مگر مو لوکِ مستِ سر قطارم
مهارم کردی و دادی به ناکس
فزودی هر زمان باری ببارم...
«باباطاهر»

#محمدرضاشجریان
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 07:49


این باغ زیباترین و شگفت انگیزترین باغ دنیاست !
این باغ جادویی در تبت، میان کوههای هیمالیا قرار دارد و هر ۴۰۰ سال یکبار اینگونه با قلم جادویی نقاش طبیعت، گل باران می شود !

🔺من از چشم تو ای ساقی خراب افتاده‌ام لیکن
بلایی کز حبیب آید هزارش مرحبا گفتیم

#حافظ
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

16 Nov, 07:45


درخت غنچه برآورد و بلبلان مستند
جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند
حریف مجلس ما خود همیشه دل می‌برد
علی الخصوص که پیرایه‌ای بر او بستند
کسان که در رمضان چنگ می‌شکستندی
نسیم گل بشنیدند و توبه بشکستند
بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط
ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند
دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را
که مدتی ببریدند و بازپیوستند
به در نمی‌رود از خانگه یکی هشیار
که پیش شحنه بگوید که صوفیان مستند
یکی درخت گل اندر فضای خلوت ماست
که سروهای چمن پیش قامتش پستند
اگر جهان همه دشمن شود به دولت دوست
خبر ندارم از ایشان که در جهان هستند
مثال راکب دریاست حال کشته عشق
به ترک بار بگفتند و خویشتن رستند
به سرو گفت کسی میوه‌ای نمی‌آری؟
جواب داد که آزادگان تهی‌دستند
به راه عقل برفتند سعدیا بسیار
که ره به عالم دیوانگان ندانستند
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 13:49


چه قشنگ دارن میرن😂😂
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 13:38


🎥 مانور تماشایی سوخو-57 روسیه در نمایشگاه هوایی چین
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 11:36


باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم
سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی
عیبم مکن که در سر سودای یار دارم
ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم
مطرب بزن نوایی کز توبه عار دارم
سیلاب نیستی را سر در وجود من ده
کز خاکدان هستی بر دل غبار دارم
شستم به آب غیرت نقش و نگار ظاهر
کاندر سراچه دل نقش و نگار دارم
موسی طور عشقم در وادی تمنا
مجروح لن ترانی چون خود هزار دارم
رفتی و در رکابت دل رفت و صبر و دانش
بازآ که نیم جانی بهر نثار دارم
چندم به سر دوانی پرگاروار گردت
سرگشته‌ام ولیکن پای استوار دارم
عقلی تمام باید تا دل قرار گیرد
عقل از کجا و دل کو تا برقرار دارم
زان می که ریخت عشقت در کام جان سعدی
تا بامداد محشر در سر خمار دارم

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 10:47


🌺 زیبایی ببینیم ...👌
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 10:35


کارما در لحظه 😂😅
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 10:21


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 08:42


باقیمانده دشمن را جمع آوری و به اردوی سپاه ببرند و خود نیز به حالت آماده باش منتظر هر گونه تحرکات احتمالی عثمانیان گردید


سربازان نعیم پاشا که بصورت پراکنده در حال عقب نشینی بودند طعمه آسانی برای سواران حسینقلی خان زنگنه بودند ، ولی نعیم پاشا با هر سختی که بود در نهایت توانست باقیمانده سپاه خود را جمع آوری کرده و به دژ همدان پناه برد ، مردم همدان که از شکست عثمانیها مطلع شده بودند سر به شورش برداشتند ، نعیم پاشا که از داخل و بیرون شهر همدان تحت فشار قرار گرفته بود شبانه همدان را رها کرده و پنهانی به سمت کرمانشاه گریخت ، صبح روز بعد خبر عقب نشینی نعیم پاشا به حسینقلی خان رسید ، او که شهر همدان را محاصره کرده بود دستور جمع آوری چادرها را صادر و بیدرنگ به تعقیب نعیم پاشا پرداخت و در نزدیکی تویسرکان به او رسید و آرایش جنگی گرفت ، سپس دو سپاه مشغول ورانداز کردن یکدیگر شدند


از آنطرف به نادر خبر رسید که دروازه های شهر همدان باز و مردم با آذین بندی خیابانها منتطر ورود سپاه ایران هستند ، نادر با احتیاط به شهر وارد شد ، مردم همدان که مزه تلخ تحقیر و زیردست بیگانه شدن را چشیده و پس از هشت سال ، چشمشان به سرباز و سپاهی ایرانی افتاد ناگهان اختیار از کف داده و با شور و هیجانی وصف ناشدنی ، به پیشواز نادر و همراهانش آمدند ، اولین اقدام نادر ، رهائی پنج هزار نفر از مخالفان عثمانیان از زندان بود و دومین آن ، جمع آوری توپخانه مدرن و پیشرفته ترکان و سپس صدور فرمان گوشمالی خائنانی که با عثمانیان همکاری کرده بودند


به تویسرکان باز می گردیم ، که حسینقلی خان ، ناگهان از سمت غرب ، شاهد ایجاد گرد و غبار ناشی از ورود نیروهای تازه نفس عثمانی به فرماندهی تیمورپاشا و پیوستن آنان به لشگر نعیم پاشا گردید ، آمدن تیمور پاشا که علاوه بر فرماندهی پادگان کرمانشاه ، شمشیر زن یگانه ای بود ، نیروی مضاعفی به عثمانیان بخشید بطوریکه بی درنگ و متفقاً به سواران ایران تاختند


حسینقلی خان که غافلگیر شده بود پی برد که جنگیدن در مقابل این همه سرباز ترک بیهوده است ، لذا به جای تاخت و تاز ، روش دفاعی را برگزید و در حالیکه از حملات سخت آنان جلوگیری می کرد آرام آرام عقب می نشست ، ضمن اینکه پیکی نیز به نادر که اینک در همدان بود فرستاد و درخواست کمک فوری کرد ، پیک حسینقلی خان در میانه راه با پیک نادر برخورد کرد و به اتفاق نزد نادر رفته و وضعیت بحرانی حسینقلی خان را گزارش کردند


زمانی که پیک ، گزارش خود را به نادر میداد شیپور خاموشی زده شده بود ولی نادر کسی نبود که معنی استراحت را بفهمد ، هماندم مسئول تدارکات احضار و فورا ساز و برگ و آب و آذوقه مهیا و فقط طی سه ساعت سه هزار سرباز چابک و زبده ، بهمراه ده قبضه توپ به فرماندهی شخص نادر ، شبانه عازم آوردگاه خونین تویسرکان شدند ، نادر دستور داد الباقی سربازان ، ظهر فردای همان روز به تویسرکان اعزام شوند ، نادر را تا رسیدن به حسینقلی خان رها می کنیم و به تویسرگان می رویم‌


حسینقلی خان ، این سردار شایسته ، با همه کوششی که کرد ، سرانجام از چهار طرف در حلقه محاصره ترکهای عثمانی گرفتار شد ، او و سوارانش که مرگ را در چند قدمی خود دیدند ، پیمان بستند که حال که قرار است بمیریم مردانه می میریم و نامی از خود در قوم و قبیله و تاریخ سرزمین مان به یادگار می گذاریم ، فشار دشمن هر لحظه بیشتر و بیشتر می شد که ناگهان صدای غرش توپخانه ، سربازان پشتیبان عثمانی را مانند برگ خزان بر زمین می ریخت و اندکی پس از آن ، طبق معمول همیشه این نادر بود که پیشاپیش سپاه ایران با چرخش تبرزین معروف خود از سه طرف وارد میدان شد


سواران لر با آمدن نادر با همه خستگی ، دست به پاتک زده و بهمراه نادر ، چنان ضربات سختی به نعیم پاشا و تیمور پاشا وارد کردند که هنوز دو ساعت سپری نشده بود ، سرداران ترک ناچار به عقب نشینی به سوی کرمانشاه شدند ، نادر به حسینقلی خان و سربازانش استراحت داده و پس از آمدن نیروهای تازه نفس از همدان ، بیدرنگ به تعقیب عثمانیان پرداخته و در نزدیکی کنگاور به آنان رسید و بیدرنگ به آنان تاخت و پس درگیری مختصری ، عثمانیان به کرمانشاه عقب نشینی که در این شهر هم مانند همدان ، با شورش مردم کرمانشاه روبرو شدند لذا با عجله شهر را ترک و به قصرشیرین رسیدند ، در آنجا نیز با سپاهیان نادر روبرو و سراسیمه به آنطرف رودخانه دیاله (رودی در عراق امروزی) رفته و در همانجا اردو زده و موضع گرفتند ، نادر صلاح ندید سپاهش از رودخانه بگذرند و عده ای از سربازانش را در همانجا مستقر و به کرمانشاه بازگشت


اخبار این شکست های پی در پی و مفتضحانه به دربار امپراتوری عثمانی رسید ، خشمی عظیم دربار را فرا گرفته بود ، امپراتور پس از مشورت با بزرگان سپاهیان بی شمار خود ، سرانجام رسما به دولت ایران اعلام جنگ کرد


پایان قسمت پانزدهم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 08:41


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، سردار نا آرام


*قسمت پانزدهم*


*نخستین رویاروئی نادر با بیگانگان اشغالگر*


نادر که در تمام عمر خود از سکونت در دربار و زندگی مجلل  و تشریفاتی گریزان بود مانند ماهی که از تنگ آب بداخل دریا انداخته شده با سرعت تمام به سوی همدان تاخت ، عثمان نعیم پاشا که از مقصود نادر آگاه شده بود بلافاصله پیکی به پادگان کرمانشاه و پیک دیگری به پادگان بغداد فرستاد و درخواست نیروهای پشتیبانی کرد و خود نیز سپاه تحت امر خود را آراسته و در نزدیکی نهاوند منتطر ورود نادر گردید ، مدت زمانی نه چندان طولانی ، نعیم پاشا سیاهی لشگر ایران را بهمراه فرمانده پر آوازه اش که اینک شهرتش در تمام منطقه فراگیر شده بود را مشاهده ، که آرام در حال نزدیک شدن بود


در اینجا شایسته است یاد آور شویم که ترکهای عثمانی با توجه به ثروت فراوان و همچنین نبردهای زیادی که در اروپا انجام داده بودند دارای تفنگ و تجهیزات مدرن و توپخانه نیرومندی بودند و از اینطرف کشور ایران با توجه به خالی بودن خزانه و اختلافات داخلی و این اواخر حمله محمود و اشرف افغان که باعث از هم گسیختگی و یکپارچگی ایران شده بود از لحاظ تجهیزات جنگی به هیچوجه قابل مقایسه با امپراتوری عثمانی نبود و توپخانه ایران کهنه و فرسوده و تفنگ در سپاه ایران حکم کیمیا را داشت


نادر که بخوبی به این امر واقف بود پس از آرایش جنگی سپاه خود ، به یکی از سرداران خود بنام حسینقلی خان زنگنه از خطه لرستان که فرماندهی پنج هزار سوار لر که در جنگ و گریز مهارت خاصی داشتند ماموریت داد که پس از دستور وی ، از جناح چپ به نیروهای ترک عثمانی یورش ببرند


نادر با توجه به اینکه توپخانه عثمانی دارای برد بیشتری بود از نزدیک شدن بیش از حد به سپاه نعیم پاشا خودداری می کرد و با تحرکات ظاهری وانمود می کرد که بزودی حمله خود را شروع خواهد کرد ، نعیم پاشا در نهایت متفاعد شد که نادر عنقریب دست به حمله خواهد زد ، لذا به توپخانه دستور شلیک به سوی سپاهیان ایران را صادر کرد ، سربازان ایرانی که بدستور نادر درون سنگرها بودند به ندرت آسیب جدی می دیدند ، توپخانه عثمانی بی محابا با شدت مواضع سپاه ایران را می کوبید ولی هیچ تحرکی بجز تحرکات ظاهری و دروغین ، از سپاه ایران مشاهده نمی شد ، کم کم لوله های توپ داغ و داغ تر می شدند و از شدت شلیک آنها کاسته می شد که ناگهان نعیم پاشا مشاهده کرد به یکباره سیلی عظیم با سرعت تمام به سمت جناح چپ لشگرش در حال حرکت است


حسینقلی خان بهمراه یکه سواران زبده لُر ، با حمله ای برق آسا و سخت ، چنان خود را به جناح چپ عثمانیان کوبید که در همان حمله اول ، عده زیادی از آنان در زیر پای اسبان یکه سواران لر ، به خاک و خون غلطیدند ، نعیم پاشا که اوضاع نابسامان جناح چپ خود را مشاهده می کرد نیروهای تفنگدار و تازه نفس را به منطقه درگیری اعزام کرد


از آوای شلیک هزاران تفنگ عثمانیان و چکاچک شمشیر لران ، غرش توپها و صدای شیپور بهمراه صدای نعره ها و ناله ها دو طرف ، هنگامه ای هراس انگیز در نهاوند برپا شده بود ، ولی مردان حسینقلی خان بیدی نبودند که با این بادهای سخت بلرزند و چنان با شدت حمله می کردند که عثمانیان با وجود دفاع سرسختانه قادر به جلوگیری از آنان نبودند ، در همین احوالات ترسناک که نعیم پاشا قصد اعزام دومین گروه پشتیبان را به جناح چپ خود داشت در کمال تعجب مشاهده کرد که سواران حسینقلی خان جناح چپ لشگرش را که بسیار آسیب دیده و تقریبا از هم پاشیده بود را رها کرده و با  سواران خود به جناح راست لشگر وی هجوم می آورد ، نعیم پاشا در کمال تعجب مشاهده میکرد در قلب سپاهیان ایران علاوه بر اینکه ترس ، راهی ندارد ، خستگی نیز در بدن آنان ، جایگاهی ندارد


نعیم پاشا به ناچار ، قلب سپاه خود را به کمک جناح راست که اینک توسط نیزه داران حسینقلی خان آماج حملات گسترده شده بود فرستاد ، نادر که با تیزهوشی منحصر به فرد خویش منتطر چنین لحظه نابی بود موقعیت را مناسب دید و ناگهان با فریاد رعدآسای وی ، سیلی ویرانگرتر از سیل قبلی به سوی سپاه نعیم پاشا سرازیر شد


نادر که به عادت همیشگی خود ، پیشاپش سواران سپاه خود علیرغم غرش توپخانه عثمانی که سواران را مانند برگ خزان بر زمین می ریخت بدون واهمه و با سرعتی وصف ناپذیر خود را به قلب سپاه نعیم پاشا زد


شدت حمله برق آسای نادر چنان شدید بود که بعد از یکساعت نبرد ، آثار شکست در سپاه دشمن هویدا شده و نعیم پاشا دستور عقب نشینی صادر کرد ، نادر که مطمئن بود بزودی نیروهای پشتیبان نعیم پاشا از کرمانشاه و بغداد به کمک وی خواهند آمد به لشگر لرستان به فرماندهی حسینقلی خان زنگنه که هنوز بی محابا می جنگید دستور داد تا حد ممکن دست از تعقیب سپاهیان نعیم پاشا برنداشته و آنها را اسیر و در صورت مقاومت به هلاکت برساند ، پس از آن نیز به افراد خود دستور داد تا تجهیزات جنگی و دیگر غنائم

به دوستان خوبم

11 Nov, 08:41


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇👇

به دوستان خوبم

11 Nov, 08:30


     جـرعه ای حس خـوووب ...💖

 🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 07:38


و گاهی بی آنکه بفهمی در طول زمان آدم دیگری می‌شوی
بیشتر سکوت می‌کنی ، دیرتر باور می‌کنی
و کمتر می‌رنجی

🔺خط استاد
#کاوه_اخوین
🆔
@to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 07:03


چشم بیمار

• آواز :محمدرضا شجریان
• تار :داریوش پیرنیاکان
• نی :جمشید عندلیبی
• تنبک :همایون شجریان
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 06:55


از نوشخندِ گرمِ تو، آفاق تازه گشت
#رهی_معیری

📍 کلاردشت مرداب دریوک
مرداب دریوک، اسرار آمیز ترین مرداب ایران
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 06:29


دلم خیال تو را رهنمای می‌داند
جز این طریق ندانم خدای می‌داند
ز درد روبه عشقت چو شیر می‌نالم
اگر چه همچو سگم هرزه لای می‌داند
ز فرقت تو نمی‌دانم ایچ لذت عمر
به چشم‌های کُش دل‌ربای می‌داند
بسی بگشت و غمت در دلم مقام گرفت
کجا رود که هم آن جای، جای می‌داند؟
به حال سعدی بی‌چاره قه‌قهه چه زنی؟
که چاره در غم تو های‌های می‌داند
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 05:56


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

11 Nov, 05:56


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

10 Nov, 16:24


هیچ درختی به خاطر
پناه دادن به پرندگان،
بی بار و برگ نشده است.
تکیه گاه باشیم،
مهربانی سخت نیست.

‍‌💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

10 Nov, 16:08


📽  کندن پوست مار پیتون با موتور چهار چرخ! / نشنال جئوگرافی فارسی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 15:36


یه بنده خدایی یه بار به من گفت:
اگر قطار رو اشتباه سوار شدی همون ایستگاه اول پیاده شو، چون هر چی دورتر پیاده شی سفر برگشت خیلی گرون تر میشه.

اون در مورد قطار صحبت نمی‌کرد...


💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 15:04


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 14:59


تخت جمشید مینیاتوری
بام ملایر ، استان #همدان .

📸 اسماعیل فتوت
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 11:46


ای ساکن جان من آخر به کجا رفتی
در خانه نهان گشتی یا سوی هوا رفتی
چون عهد دلم دیدی از عهد بگردیدی
چون مرغ بپریدی ای دوست کجا رفتی
در روح نظر کردی چون روح سفر کردی
از خلق حذر کردی وز خلق جدا رفتی
رفتی تو بدین زودی تو باد صبا بودی
مانندهٔ بوی گل با باد صبا رفتی
نی باد صبا بودی نی مرغ هوا بودی
از نور خدا بودی در نور خدا رفتی
ای خواجه این خانه چون شمع در این خانه
وز ننگ چنین خانه بر سقف سما رفتی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 11:41


ساکنان قلبت را به دقت انتخاب کن زیرا هیچکس به غیر از تو بهای سکونت شان را نخواهد پرداخت ...

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 08:36


جرعه‌ای از سرچشمه زلال کلام وحی قرآن کریم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 08:21


لامین یامال بهترین 😍😍
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 08:15


💎 تمام عناوین امشب مراسم توپ طلا

🏅 جایزه سوکراتس: جنیفر هرموسو
🏅 بهترین سرمربی مرد: کارلو آنچلوتی
🏅 بهترین سرمربی زن: اما هیز
🏅 جایزه گرد مولر: هری کین و کیلین امباپه
🏅 جایزه بهترین دروازه‌بان: امیلیانو مارتینز
🏅 جایزه بهترین بازیکن جوان: لامین یامال
🏅 بهترین تیم مردان: رئال مادرید
🏅 بهترین تیم زنان: بارسلونا
🏅 توپ طلای زنان: آیتانا بونماتی
🏅 توپ طلای مردان: رودری
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 07:41


مشهورترین قطعه پنفلوت تاریخ موسیقی

تقدیم حضورتون ❤️❤️🎼


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 05:54


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 05:45


🎥غافلگیر شدن مجری تلویزیون با شنیدن صدای خاص خانم «بتول کیانی»، نایب رئیس شورای خیرین سلامت شهرستان فیروزکوه، روی آنتن زنده
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 03:12


خوش آن ساعت که یار از در در آیو !♬
شو هجرون و روز غم سر آیو !♬
ز دل بیرون کنم جون را به صد شوق !♬
همین واجم که جایش دلبر آیو
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 03:05


فقط یک چیز ارزشمندتر از زمان وجود دارد
و آن کسی است که زمان خود را با او می گذرانیم...

- لئو کریستوفر


🍁پاییز زیبا
خوانسار اصفهان 🎈
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 02:55


مرا به عاقبت این شوخ سیمتن بکشد
چو شمع سوخته روزی در انجمن بکشد
به لطف اگر بخرامد هزار دل ببرد
به قهر اگر بستیزد هزار تن بکشد
اگر خود آب حیاتست در دهان و لبش
مرا عجب نبود کان لب و دهن بکشد
گر ایستاد حریفی اسیر عشق بماند
و گر گریخت خیالش به تاختن بکشد
مرا که قوت کاهی نه کی دهد زنهار
بلای عشق که فرهاد کوهکن بکشد
کسان عتاب کنندم که ترک عشق بگوی
به نقد اگر نکشد عشقم این سخن بکشد
به شرع عابد اوثان اگر بباید کشت
مرا چه حاجت کشتن که خود وثن بکشد
به دوستی گله کردم ز چشم شوخش گفت
عجب نباشد اگر مست تیغ زن بکشد
به یک نفس که برآمیخت یار با اغیار
بسی نماند که غیرت وجود من بکشد
به خنده گفت که من شمع جمعم ای سعدی
مرا از آن چه که پروانه خویشتن بکشد

🌹چشمه مرتضی علی، پدیده ای نادر در طبس
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

29 Oct, 02:50


روز جهانی اینترنت گرامی باد 🙏

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 15:58


شکوه دنیا
همچون دایره ای بر روی آب است!
هر لحظه بر پهنای خود می افزاید و ناگهان در منتهای بزرگی
هیچ می شود.....

ویلیام شکسپیر

💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 13:33


دل عاشقان مسکین مشکن بترس از آن دم
که شبی نیازمندی بکشد ز سینه آهی
تو ز اشتباه روزی قدمی به خانه‌ام نه
که رسد دلی به کامی چو کنی تو اشتباهی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 11:28


جان و تنم ای دوست فدای تن و جانت
مویی نفروشم به همه ملک جهانت
شیرینتر از این لب نشنیدم که سخن گفت
تو خود شکری یا عسلست آب دهانت
یک روز عنایت کن و تیری به من انداز
باشد که تفرج بکنم دست و کمانت
گر راه بگردانی و گر روی بپوشی
من می‌نگرم گوشه چشم نگرانت
بر سرو نباشد رخ چون ماه منیرت
بر ماه نباشد قد چون سرو روانت
آخر چه بلایی تو که در وصف نیایی
بسیار بگفتیم و نکردیم بیانت
هر کس که ملامت کند از عشق تو ما را
معذور بدارند چو بینند عیانت
حیفست چنین روی نگارین که بپوشی
سودی به مساکین رسد آخر چه زیانت
بازآی که در دیده بماندست خیالت
بنشین که به خاطر بگرفتست نشانت
بسیار نباشد دلی از دست بدادن
از جان رمقی دارم و هم برخی جانت
دشنام کرم کردی و گفتی و شنیدم
خرم تن سعدی که برآمد به زبانت

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 10:00


شب بعد نادر با شمشیر و تبرزین معروف خود و علیرغم مخالفت سرداران لشگر خود ، که جان فرمانده دلیرشان را در خطر می دیدند ، شخصا در جلوی سربازان خود ، آماده ورود به شهر شد ، پس از رسیدن نادر به پائین برج و باروی دروازه موسوم به میر علی آمویه ، پیرمحمد از بالای برج ، نادر را شناخته و دستور گشودن دروازه شهر را داد


پیر محمد با حیرت مشاهده کرد اولین کسی که وارد شهر می شود خود نادر است که با فریادهای معروف یا علی و یامحمد ، در نوک پیکان لشگرش ، با لشگر سلطان محمود ، با شجاعتی مثال زدنی درآویخته و مانند یک سرباز عادی و پیاده ، سر و بدن و قلب خود را ، آماج هزاران شمشیر و نیزه و گرز قرار داده و بی محابا مانند گرگی که به آغل گوسفندان رفته باشد مدافعین قلعه را تار و مار می نماید


با ورود نادر بداخل شهر ، دروازه های دیگر شهر نیز بدست یاران نادر گشوده شد و سپاهیان نادر که شهر را در محاصره داشتند مانند رودخانه ای بی پایان ، بداخل شهر ریختند ، جنگ وحشتناکی درگرفت و دو طرف بی رحمانه به هم می تاختند ، این جنگ تا ظهر فردا ادامه یافت و عده زیادی از دو طرف به کام مرگ کشیده شدند و در نهایت ، آثار شکست در سپاهیان ملک محمود نمایان شده و او بناچار با الباقی سپاهیان خسته و از نفس افتاده خود به ارگ شهر (ارگ شهر در قدیم محل استقرار فرمانروایان بود که تالار و قصر شاه و فرمانروا در آن قرار داشت و در حقیقت ارگ هر شهری به تنهائی خودش یک قلعه مستحکم محسوب می شد) عقب نشینی کرد


نادر دستور داد ارگ شهر را محاصره و ملک محمود را که اینک مانند روباهی به تله افتاده بود را مواظبت کنند که نگریزد
، نادر با اینکه پیروز میدان بود ولی باز هم جانب احتیاط را رعایت می کرد و سپاهیان خود را در حالت آماده باش قرار داده بود تا دچار شبیخون و غافگیری دشمن نشوند


از آنطرف ملک محمود که خود را گرفتار می دید به مشورت با سرداران خود پرداخت ، سرداران ملک محمود ، جوانمردی نادر را به او گوشزد کردند و از طرفی ملک محمود نیز خود می دانست که نادر با کسی که تسلیم وی شود بزرگوارانه رفتار می کند ، لذا تاج شاهی خود را با پیکی بسوی نادر فرستاد و خود نیز درخواست امان کرد ، نادر او را امان داد و ملک محمود سیستانی با خانواده اش به اردوی نادر رفتند


نادر بزرگوارانه او را در آغوش کشید و گفت ، هر چند که تو قصد جان مرا کرده بودی ولی من از تو کینه ای به دل ندارم و در حال حاضر اگر پیشنهادی داری بگو تا آنرا برآورده سازم ، ملک محمود گفت من هیچ خواسته ای ندارم و فقط میخواهم در خانه ای در جوار امام رضا علیه السلام سکونت کنم تا سرنوشت ، چه پیش آورد ، نادر ، خواسته ملک محمود را برآورده ساخته و سپس به زیارت

مرقد امام هشتم رفته و پس از زیارت ، بلافاصله و بدون هیج استراحتی برای لشگر کشی و تصرف هرات در افغانستان ، به اردوی شاه تهماسب ، رهسپار شد


پایان قسمت هشتم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 10:00


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


پسر شمشیر ، سردار ناآرام


*قسمت هشتم*


نادر پس از اینکه به اردوی شاه تهماسب رسید متوجه شد سفیر عثمانی در حال ملاقات با شاه تهماسب است ، پس از رفتن سفیر عثمانی ، نادر دریافت سلطان عثمانی از شاه تهماسب خواسته (بخوانید دستور داده) که اشغال آذربایجان و کردستان و کرمانشاه و خوزستان ، توسط عثمانی را به رسمیت شناخته و با اعزام نماینده تام الاختیاری به استامبول (پایتخت عثمانی) ، آنرا در حضور دیگر سفرای روس و اروپائی و ملل دیگر نیز ، تائید و امضاء نماید ، در غیر اینصورت منتظر جنگی ویرانگر باشد ، نادر پس از اطلاع ، برافروخته شد ولی به شاه پیشنهاد کرد ، چون در حال حاضر برای بیرون آوردن خراسان و مشهد از چنگ ملک محمود سیستانی و گوشمالی افغانها و همچنین بیرون کردن اشرف افغان و جنگ در چند جبهه ، نیروی کافی برای مقابله با ابر قدرت عثمانی نداریم ، لذا صلاح بر این است که در ظاهر نماینده تام الاختیاری برگزیده و وی را با اتلاف وقت و بهانه های مختلف کاری کنیم که در مسیر اعزام به استامبول (پایتخت عثمانی) از مسیر بغداد و عتبات و به بهانه زیارت نجف و کربلا و سامرا و کاظمین و بهانه های دیگر که رسیدن او به استامبول مدت زمان زیادی بطول انجامد وقت کشی نموده و عثمانی ها را از عکس العمل فوری بازدارد تا پس از سرکوب یاغیان محلی و داخلی ایران ، به سراغ آنان برویم ، پیشنهاد نادر از میان پیشنهادهای دیگر مشاوران شاه ، پذیرفته شده و به اجراء درآمد


در این قسمت ، شرح جنگهای نفس گیر نادر با معارضان داخلی ، بسیار مختصرا بعرض خوانندگان ارجمند می رسد


دیری نپائید که بیست هزار نفر سپاهیان نادر با سی هزار نفر از لشگریان ملک محمود سیستانی در منطقه ای بین قوچان و مشهد به هم رسیده و در برابر هم صف آرائی کردند


در لشگریان نادر در حدود سه هرار سرباز کرد حضور داشت و در سپاه ملک محمود نیز کمی بیش از این تعداد سرباز کرد در خدمت او بودند ، ملک محمود که میدانست کردها تحت هیچ شرایطی حاضر نیستند با هم بجنگند از این فرصت استفاده کرد و طی نامه محرمانه ای به فرمانده کردهای سپاه نادر پیشنهاد کرد که از نادر کناره گیری و به او بپیوندند ، کردهای سپاه نادر که از حضور همشهریهای خود در هر دو سپاه ، اطلاع یافتند پنهانی با یکدیگر مکاتبه و از جنگ صرفنطر کردند ، ملک محمود که متوجه شد ترفند و سیاست وی نتیجه معکوس داده ، کردهای سپاه خود را تهدید که در نهایت پس از زد و خوردهایی ، کردهای سپاه وی راضی به جنگ نشدند و او را ترک نموده ، و به زادگاهشان در قوچان مراجعت کردند ، دیری نپائید که جنگی شدید بین دو طرف آغاز شد

در اینجا باز هم نبوغ جنگی نادر نمایان شد ، به این معنی که پس از شروع جنگ ، ملک محمود مشاهده کرد که لشگریانش ، سپاه نادر را به محاصره خود درآورده اند لذا دستور داد دیگر جناحهای لشگر که در نقطه ای در کمین بودند ، آرایش خود را به هم زده و به سپاه اصلی ملحق شده تا حلقه محاصره را تنگ تر کرده و کار سپاهیان نادر را یکسره کنند ، ملک محمود با اینکه خودش در فنون جنگی ، سرآمد روزگار بود ولی با این حال ، فریب نقشه های بی مانند نادر را خورد ، به این معنی که نادر ، صحنه کارزار و جنگ را ، طوری طراحی کرده بود که ملک محمود سیستانی و سرداران لشگرش ، بدون اینکه متوجه باشند خودشان در محاصره هستند تصور کنند که آنها سپاه نادر را محاصره کرده اند ، علی ایحال جنگ ، مغلوبه شد و سپاه ملک محمود از هم پاشیده و با بی نظمی ، به سمت مشهد عقب نشینی و خود را در پناه برج و باروی مشهد قرار دادند ، نادر نیز بدون از دست دادن فرصت ، با سرعت به تعقیب ملک محمود پرداخت ولی وقتی به مشهد رسید دروازه های شهر را بسته دید ، پس بناچار در پشت دروازه های شهر اردو زده و با محاصره شهر ، منتظر فرصتی بود تا بداخل آن تاخته و کار ملک محمود را یکسره کند


محاصره شهر مشهد دو ماه طول کشید تا اینکه کم کم‌ آثار گرسنگی در میان مردم پدیدار و آذوقه و خواربار مردم کمیاب و گران شد که در نهایت باعث نارضایتی عمومی گردید ، بزرگان شهر که گرسنگی مردم را دیدند و خالی شدن تدریجی انبارهای آذوقه را مشاهده می کردند از ترس اینکه مبادا به سرنوشت مردم اصفهان دچار شوند نزد یکی از سرداران ملک محمود بنام پیرمحمد رفته و به چاره جوئی پرداختند ، پیرمحمد با بزرگان شهر توافق کردند که خود را به نادر تسلیم کنند ، بهمین منظور شبی از شبها ، پیرمحمد به همراه تنی چند از بزرگان شهر ، شبانه و پنهانی از یکی از دروازه های شهر به اردوی نادر رفته و وفاداری خود را به وی اعلام کردند


طی مذاکره ای که بین آنان انجام شد قرار شد فردای همان شب ، پیرمحمد که رئیس یکی از دروازه های شهر ، بنام دروازه میرعلی آمویه بود ، دروازه را بر روی نادر و یارانش باز کرده و سپاه نادر ، از همانجا به داخل شهر حمله کنند

به دوستان خوبم

28 Oct, 09:59


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇👇

به دوستان خوبم

28 Oct, 08:57


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 07:09


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 07:01


از چهره افروخته گل را مشکن
افروخته رخ مرو تو دیگر به چمن

گل را دیگر خجل مکن ای مه من
مشکن به چمن ای مه من قدر سخن

« شعر مربع »

#اهلی_شیرازی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 06:59


تو دوری از برم

تو دوری از برم دل در برم نیست
هوای دیگری اندر سرم نیست

به جان دلبرم کز هر دو عالم
تمنای دگر جز دلبرم نیست


استاد #محمدرضا_شجریان

࿐ྀུ༅࿇༅჻ᭂ✾ٖٖٖٖٓुؔ•
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 06:43


تو را خود یک زمان با ما سر صحرا نمی‌باشد
چو شمست خاطر رفتن به جز تنها نمی‌باشد
دو چشم از ناز در پیشت فراغ از حال درویشت
مگر کز خوبی خویشت نگه در ما نمی‌باشد
ملک یا چشمه نوری پری یا لعبت حوری
که بر گلبن گل سوری چنین زیبا نمی‌باشد
پری‌رویی و مه‌پیکر سمن‌بویی و سیمین‌بر
عجب کز حسن رویت در جهان غوغا نمی‌باشد
چو نتوان ساخت بی رویت، بباید ساخت با خویت
که ما را از سر کویت سر دروا نمی‌باشد
مرو هر سوی و هر جاگه که مسکینان نیند آگه
نمی‌بیند کست ناگه که او شیدا نمی‌باشد
جهانی در پی‌ات مفتون به جای آب گریان خون
عجب می‌دارم از هامون که چون دریا نمی‌باشد
همه شب می‌پزم سودا به بوی وعده فردا
شب سودای سعدی را مگر فردا نمی‌باشد
چرا بر خاک این منزل نگریم تا بگیرد گِل
ولیکن با تو آهن‌دل دمم گیرا نمی‌باشد
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 05:09


کوروش بزرگ - ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد
https://fa.m.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 05:07


۷ آبان روز بزرگداشت کوروش کبیر، نابغه ای بزرگ، انسانی والامنش، صلح طلب و نیک منش و بنیان گذار فرهنگ دوستی و بخشایش گرامی باد 🌺

🆔@to_my_good_friends

به دوستان خوبم

28 Oct, 05:04


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 17:16


همیشه امیدتان به خدا باشد ، نه بندگانش
چون امید بستن به غیر خدا
همچون خانه عنکبوت است
سست ، شکننده ، بی‌اعتبار
خدا به تنهایی برایتان کافی‌ست
در همه حال به او اعتماد کنید...🍃🍃🍃

💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 17:12


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 15:06


کانال پاناما، یکی از شاهکارهای ساخته شده به دست بشر و هیجان عبور از این مسیر ۸۲ کیلومتری را ببینید.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 13:30


روشی خلاقانه برای روشن کردن آتش اگر کبریت نبود
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 11:28


همه شب راه دلم بر خم گیسوی تو بود

آه از این راه که باریک تر از موی تو بود

#فروغی_بسطامی

💠 عصر آدینه شما دوستان خوبم بخیر و شادی

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 10:50


به سکوت سرد زمان
به خزان زرد زمان
نه زمان را درد کسی
نه کسی را درد زمان
بهار مردمی ها طی شد
زمان مهربانی طی شد
آه از این دم سردیها، خدایا (2)
نه امیدی در دل من
که گشاید مشکل من
نه فروغ روی مهی
که فروزد محفل من
نه همزبان دردآگاهی
که ناله ای خرد با آهی
داد از این بی دردیها، خدایا (2)
نه صفایی ز دمسازی به جام می
که گرد غم ز دل شوید
که بگویم راز پنهان
که چه دردی دارم بر جان
وای از این بی همرازی خدایا (2)
وه که به حسرت عمر گرانی سر شد
همچو شراری از دل آذر بر شد و خاکستر شد
یک نفس زد و هدر شد
یک نفس زد و هدر شد
روزگار من به سر شد
چنگی عشقم راه جنون زد
مردم چشمم جام به خون زد
آه .. دلبرم زنا شکیبی
با فسون خود فریبی
چه فسون نافرجامی
به امید بی انجامی
وای از این افسون سازی، خدایا (2)
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 10:49


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 10:38


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز 1403/08/04↔️2024/10/25⏺️

هفته نهم لیگ برتر
⚽️ذوب آهن🆚گل‌گهر
ساعت 17:45

هفته نهم لیگ برتر
⚽️نساجی🆚استقلال خوزستان
ساعت 17:45

هفته نهم لیگ برتر
⚽️هوادار🆚چادرملو
ساعت 18:00
🖥شبکه ورزش

هفته نهم لیگ برتر
⚽️مس رفسنجان🆚ملوان
ساعت 18:00
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 10:38


آن بهاران کو آن روزگاران کو

زیر باران آن حال پریشان کو

باز آن من آسیمه سر

بی بال و بی پر مانده

جای تنهایی در سینه ها مانده

رفته مجنون و لیلا به جا مانده

از مستی و مینا و می

اشکی به ساغر مانده

گفتم این آغاز پایان ندارد

عشق اگر عشق است آسان ندارد

گفتی از پاییز باید سفر کرد

گرچه گل تاب طوفان ندارد

آن که لیلا شد در چشم مجنون

هم نشینی جز باران ندارد

گفتم این آغاز پایان ندارد

عشق اگر عشق است آسان ندارد


💠 علیرضا قربانی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 07:20


🔻 ۷ علتی که همیشه از سرما به خود می‌لرزید
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 06:56


مراحل مونتاژ قطعات ثابت و متحرک یک ساعت مچی پیشرفته...
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 05:25


رفت تا دامنش از گَرد زمین پاک بماند
آسمانی تر از آن بود که در خاک بماند

از دل برکه ی شب سر زد و تابید به خورشید
تا دل روشن نیلوفری اش پاک بماند

دل و دامان شب آنگونه ز سوز دم او سوخت
که گریبان سحر تا به ابد چاک بماند

خوشه سرمست رسیدن شد و از شاخه فرو ریخت
تا که در خاک رگ و ریشه ی این تاک بماند

هر چه دیدیم از این چشم، همه نقش بر آب است
نیست نقشی که در آیینه ی ادراک بماند

جز صدای سخن عشق صدایی نشنیدیم
که در این همهمه ی گنبد افلاک بماند*

#قیصر_امین_پور
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 05:15


اَلا یا اَیُّهَا السّاقی اَدِرْ کَأسَاً و ناوِلْها
که عشق آسان نمود اوّل ولی افتاد مشکل‌ها
به بویِ نافه‌ای کآخر صبا زان طُرّه بُگشاید
ز تابِ جَعدِ مُشکینش چه خون افتاد در دل‌ها
مرا در منزلِ جانان چه اَمنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد می‌دارد که بَربندید مَحمِل‌ها
به مِی سجّاده رنگین کُن گَرَت پیرِ مُغان گوید
که سالِک بی‌خبر نَبْوَد ز راه و رسمِ منزل‌ها
شبِ تاریک و بیمِ موج و گِردابی چنین هایل
کجا دانند حالِ ما سبکبارانِ ساحل‌ها؟
همه کارم ز خودکامی به بدنامی کشید آخر
نهان کِی مانَد آن رازی کَزو سازند مَحفِل‌ها؟
حضوری گر همی‌خواهی از او غایب مشو حافظ
مَتٰی ما تَلْقَ مَنْ تَهْویٰ دَعِ الدُّنْیا و اَهْمِلْها

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 05:10


ساقی

• آواز :محمدرضا شجریان
• آهنگ :پرویز مشکاتیان
• شعر:حافظ
• آلبوم :طریق عشق
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 05:06


سال ها پرسیدم از خود کیستم؟
آتشم، شوقم، شرارم، چیستم؟

دیدمش امروز و دانستم" کنون..
او به جز من، من به جز او نیستم!!!

#مولانا
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

25 Oct, 05:02


گر گویمت که سروی سرو این چنین نباشد
ور گویمت که ماهی مه بر زمین نباشد
گر در جهان بگردی و آفاق درنوردی
صورت بدین شگرفی در کفر و دین نباشد
لعل است یا لبانت، قند است یا دهانت
تا در برت نگیرم، نیکم یقین نباشد
صورت کنند زیبا بر پرنیان و دیبا
لیکن بر ابروانش سحر مبین نباشد
زنبور اگر میانش باشد بدین لطیفی
حقا که در دهانش این انگبین نباشد
گر هر که در جهان را شاید که خون بریزی
با یار مهربانت باید که کین نباشد
گر جان نازنینش در پای ریزی ای دل
در کار نازنینان جان نازنین نباشد
ور زان که دیگری را بر ما همی‌گزیند
گو برگزین که ما را بر تو گزین نباشد
عشقش حرام بادا بر یار سروبالا
تردامنی که جانش در آستین نباشد
سعدی به هیچ علت روی از تو برنپیچد
الا گرش برانی علت جز این نباشد
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 18:15


Don't let others bring you down to their level.

اجازه ندهید دیگران شما را تا سطح خودشون پایین بیاورند.


💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 17:30


#نیوایج
#گیتار #پیانو #کلارینت
#gandalf
#newage
#guitar #piano #clarinet
#2007
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 14:15


👆تصاویر سه بعدی
( تصویر پنهان شده) را پیدا کنید.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 13:26


بارش اولین برف پاییزی در گیلان

🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 11:26


آن که از سُنبُلِ او، غالیه تابی دارد
باز با دلشدگان ناز و عِتابی دارد
از سَرِ کُشتهٔ خود می‌گذری همچون باد
چه توان کرد؟ که عمر است و شتابی دارد
ماهِ خورشید نُمایَش ز پسِ پردهٔ زلف
آفتابیست که در پیش سَحابی دارد
چشمِ من کرد به هر گوشه روان سیلِ سرشک
تا سَهی سَروِ تو را تازه‌تر آبی دارد
غمزهٔ شوخِ تو خونم به خطا می‌ریزد
فرصتش باد که خوش فکر صوابی دارد
آب حَیوان اگر این است که دارد لبِ دوست
روشن است این که خِضِر بهره سرابی دارد
چشمِ مخمورِ تو دارد ز دلم قصدِ جگر
تُرک مست است مگر میلِ کبابی دارد
جانِ بیمارِ مرا نیست ز تو روی سؤال
ای خوش آن خسته که از دوست جوابی دارد
کِی کُنَد سویِ دلِ خستهٔ حافظ نظری
چشمِ مستش که به هر گوشه خرابی دارد

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 10:11


📝 نتایج مهم‌ترین بازی‌های دوشنبه ۳۰ مهر
خلاصه بازی

🎞 الشرطه ۰-۰ پاختاکور
🎞 السد ۱-۰ پرسپولیس
🎞‌ العین ۴-۵ الهلال
🎞 الریان ۱-۲ الاهلی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 10:06


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز 1403/08/01↔️2024/10/22⏺️


لیگ قهرمانان آسیای 2
⚽️شارجه🆚سپاهان
ساعت 17:30
🖥شبکه ورزش

لیگ نخبگان آسیا
⚽️استقلال🆚النصر
ساعت 19:30
🖥شبکه 3

لیگ نخبگان آسیا
⚽️الغرافه🆚الوصل
ساعت 19:30

لیگ قهرمانان اروپ‍ا
⚽️میلان🆚کلوب بروژ
ساعت 20:15

لیگ قهرمانان اروپ‍ا
⚽️رئال مادرید🆚دورتموند
ساعت 22:30
🖥شبکه 3

لیگ قهرمانان اروپ‍ا
⚽️آرسنال🆚شاختار دونتسک
ساعت 22:30
🖥شبکه ورزش

لیگ قهرمانان اروپ‍ا
⚽️یوونتوس🆚اشتوتگارت
ساعت 22:30

لیگ قهرمانان اروپ‍ا
⚽️پاری‌سن‌ژرمن🆚آیندهوون
ساعت 22:30
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 08:31


اشرف افغان بلافاصله پس از نشستن بر تخت سلطنت برای دلجوئی به نزد شاه سلطان حسین دلشکسته و نگونبخت رفت ، مشاهده وضع دلخراش وی ، چشمان اشرف را نیز پر از اشک کرد و با احترام تمام وی را پدر خود و شاهنشاه ایران خطاب کرد و از او خواست بر تخت سلطنت بنشیند


شاه سلطان حسین که داغدار بود و رمقی برایش نمانده بود به او گفت ، من دیگر توان انجام هیچ کاری ندارم ، کار من تا آخر عمر ، گریه بر عزیزانم خواهد بود ، از محمود افغان هم هیچ گله ای ندارم زیرا او دیوانه بود و بر دیوانه ایراد نمی توان گرفت اما از کسانی که حکم یک دیوانه را اجراء می کردند در روز رستاخیز از آنها نمی گذرم


اشرف با دیدن چهره و قد خمیده شاه سلطان حسین دلش به رحم آمد و دستور داد پانصد نفر از جلادان محمود افغان که رئیس شان شخصی بنام الیاس بود را احضار و تمامی آنها را در یک جلسه ، گردن زد


شاه سلطان حسین به نشانه قدردانی از ادب و احترام اشرف افغان ، دختر دیگرش را به عقد وی در آورد

از آن طرف امپراطوری عثمانی (ترکیه امروزی) که از اوضاع آشفته ایران اطلاع یافته بود در اندیشه تصرف پایتخت ایران ، یعنی اصفهان سپاه بزرگی آماده کرده و از سمت کرمانشاه و همدان به سوی اصفهان حمله کردند ، سپاه اشرف افغان در نزدیکی همدان به سپاه ترکها رسید و جنگ خونینی درگرفت ، در این جنگ با اینکه آسیب های جدی به سپاه اشرف وارد آمد ولی بعلت پشتیبانی مردمی و آشنا نبودن ترکان به وضعیت منطقه آثار شکست در بین آنها نمایان شده و عقب نشستند


اینک اصفهان را با همه حوادث ریز و درشت و اندوهبارش رها کرده و به مقر جدید نادر در خراسان باز می گردیم



پایان قسمت پنجم
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

22 Oct, 08:31


🛑 زندگی نامه نادر شاه افشار


🔺 پسر شمشیر ، سردارناآرام



قسمت پنجم

مجددا نادر را در ابیورد رها می کنیم و به اصفهان بازمی گردیم


محمود افغان که اینک به افتخار دامادی شاه سلطان حسین نیز درآمده بود ، فرمانده ارشد سپاه خود بنام زبر دست خان را با سه هزار نیرو برای تصرف شیراز به آنجا فرستاد ، مردم شهر دروازه های شهر را بستند و مقاومت جانانه ای کردند بطوری که سپاه افغان با دادن تلفات زیاد مجبور به عقب نشینی گردید ، محمود افغان برای بار دوم سپاهیان بیشتری به شیراز اعزام کرد که سرنوشت بهتری نصیب آنها نشد ، افغانها که دیدند حریف مردم شیراز نمی شوند دست به محاصره شهر زدند و از ورود خواربار جلوگیری کردند که در اندک زمانی ، گرسنگی و مرگ نصیب شیرازیان شد و پس از گذشت هشت ماه ، شیراز تسلیم شد ، زبر دست خان پس از تصرف شیراز متوجه بندرعباس شد که در آنجا نیز بعلت مقاومت مردم ناچار به عقب نشینی گردید ، محمود افغان که موفق به تسخیر بندرعباس نشده بود با تقویت سپاهیان افغان ، آنان را به سوی لرستان و بختیاری ها فرستاد


در همین هنگام برف سنگینی باریدن گرفت و افغانها در بیابان ، دچار سرما و حملات و یورش های گاه و بیگاه مردمان غیور لرستان شدند و بناچار چشم براه بهار پشت دروازه های لرستان زمینگیر شدند


با آمدن بهار ، آب رودخانه ها بالا آمد ، بختیاری ها نیز پل های رودخانه ها را شکستند که این امر ، منجر به نابسامانی شدید و سرگردانی افغانها شد ولی در نهایت با بدبختی تمام ، با راهنمایی عده ای از افراد محلی ، با سَرخوردگی و شرمندگی تمام به اصفهان بازگشتند


بدنبال این شکست های پی در پی ، محمود افغان که دچار جنون و افسردگی و بدبینی ناشی از آن دچار شده بود دستور داد تمام درباریان و بزرگان شهر ، برای مشورت و چاره اندیشی در شبستان قصر ، حضور به هم رسانند ، دستور وی به سرعت انجام شد و جلسه با عده زیادی بالغ بر 350 نفر برگزار شد


به حاضرین در این گردهمائی گفتند پس از حضور ملک محمود افغان همگی باید ایستاده و سپس تعظیم کنند و تا زمانی که فرمانی صادر نشده به همان حال باشند ، پس از حضور ملک محمود ، حاضرین در همان حالت تعظیم توسط محافظان قصر با تردستی تمام گردن زده شدند و خون از تن های بی سرشان جهیدن گرفت


بدستور ملک محمود سرها و پیکرهای بیجان بزرگان شهر گردآوری و فردای همان روز به دستور وی ، دویست نفر از فرزندان افراد کشته شده نیز به قصر دعوت شدند

جوانان و نوجوانان بی گناه که از همه جا بی خبر بودند با لباس های مرتب و زیبا به کاخ آمدند ، ملک محمود افغان این بار دستور داد دست و پای تمامی آنها را بسته و در کنار هم بخوابانند و بی آنکه به عجز و لابه های آنان توجهی کند فرمان داد آنها را مانند گوسفند ، سر ببرند


فردای همان روز مجددا بدستور ملک محمود افغان ، سیصد نفر از افراد گارد شاه سلطان حسین به تالار قصر احضار و تماما سربریده شدند ، و این داستان برای دیگر اقشار شهر در روزهای دیگر به همین منوال ادامه یافت تا اینکه تمامی مردم شهر به علت اصلی ناپدید شدن دعوت شدگان پی بردند


هنگام این کشتارهای فجیع ، اطرافیان ملک محمود افغان می دیدند که او با دیدن رنگ خون ، آرامشی بس عجیب در چهره اش پدیدار می شود و دیوانه وار ، خنده های زشت و کریهی از او صادر می شود


خبر این کشتارهای ناجوانمردانه به شاه تهماسب رسید ، او هم فریدون خان را به فرماندهی بیست هزار نفره سپاه خود برگزید و دستور حمله به اصفهان را صادر کرد ، ملک محمود افغان هم سپاهی با همین تعداد روانه کارزار با لشگر فریدون خان نمود ، دو لشگر در نزدیکی قزوین به هم رسیدند ، جنگ سختی درگرفت و افغانها به سختی شکست خوردند و به اصفهان بازگشتند ، با این شکست ، خشم و بدبینی ملک محمود افغان به اوج خود رسید


او با اینکه داماد شاه سلطان حسین بود روزی دستور داد همه فرزندان و برادران و هر کسی که با شاه سلطان حسین نسبتی دارد را دست بسته به تالار قصر بیاورند ، خبر به شاه سلطان حسین رسید و مطمئن شد که خطر مرگ همه آنها را تهدید می کند ، بهمین خاطر ، سراسیمه خود را به ملک محمود رسانید و به پای او افتاد و با ناله و زاری و بوسیدن پای وی درخواست ترحم کرد ، ملک‌ محمود خنده تلخی کرد و بدون هیچ ترحمی ، دستور داد تمامی یکصد و پنجاه نفر

خویشاوندان حاضر شاه سلطان حسین را که دو کودک خردسال هشت و ده ساله وی نیز در آن جمع بود را سر از تن شان جدا کنند ، شاه سلطان حسین با دیدن این صحنه ها ، چشمانش سیاهی رفت و کامش خشک شد و مانند چوبی خشک ، بر زمین افتاد و از حال رفت


رفته رفته ، دیوانگی و جنون ملک محمود افزونی گرفت و با کوچکترین بدگمانی جلاد را احضار می کرد تا اینکه دوستان وی نیز از اطراف وی پراکنده و سرانجام با توطئه ای علیه وی ، او را کشتند و پسر عموی وی بنام اشرف افغان را به پادشاهی ایران برگزیدند

به دوستان خوبم

22 Oct, 08:30


« زندگی نامه نادر شاه افشار »
🆔 @to_my_good_friends
👇👇👇👇👇

به دوستان خوبم

18 Oct, 08:30


⏺️ برنامه بازی های مهم امروز 1403/07/27↔️2024/10/18⏺️

لیگ برتر فوتسال
⚽️کلینیک ایران قم🆚مس سونگون
ساعت 16:00
🖥شبکه ورزش

هفته هشتم لیگ برتر
⚽️استقلال🆚ذوب آهن
ساعت 18:30
🖥شبکه 3

هفته هفتم بوندسلیگا
⚽️دورتموند🆚سن پائولی
ساعت 22:00
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 07:45


شاد از آنم که عشق تو همراه من است...
🌺 آدینه تون به خیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 07:36


‌‌دامن ز پای برگیر ای خوبروی خوشرو
تا دامنت نگیرد دست خدای خوانان
سعدی

• آواز: محمدرضا شجریان
• تار: فرهنگ شریف
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 07:05


گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟

حافظ
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 07:03


رندان سلامت می‌کنند جان را غلامت می‌کنند
مستی ز جامت می‌کنند مستان سلامت می‌کنند

#مولانا
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 06:53


با کاروان مصری چندین شکر نباشد
در لعبتان چینی زین خوبتر نباشد
این دلبری و شوخی از سرو و گل نیاید
وین شاهدی و شنگی در ماه و خور نباشد
گفتم به شیرمردی چشم از نظر بدوزم
با تیر چشم خوبان تقوا سپر نباشد
ما را نظر به خیرست از حسن ماه رویان
هر کو به شر کند میل او خود بشر نباشد
هر آدمی که بینی از سر عشق خالی
در پایه جمادست او جانور نباشد
الا گذر نباشد پیش تو اهل دل را
ور نه به هیچ تدبیر از تو گذر نباشد
هوشم نماند با کس اندیشه‌ام تویی بس
جایی که حیرت آمد سمع و بصر نباشد
بر عندلیب عاشق گر بشکنی قفس را
از ذوق اندرونش پروای در نباشد
تو مست خواب نوشین تا بامداد و بر من
شب‌ها رود که گویی هرگز سحر نباشد
دل می‌برد به دعوی فریاد شوق سعدی
الا بهیمه‌ای را کز دل خبر نباشد
تا آتشی نباشد در خرمنی نگیرد
طامات مدعی را چندین اثر نباشد
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 06:41


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

18 Oct, 06:40


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

17 Oct, 16:19


آموخته‌ام كه مردم ،
حرف‌هاى شما را فراموش مى‌كنند !
كارهاى شما را فراموش مى‌كنند !
ولى ؛
احساسى را كه در آن‌ها ايجاد كرده‌ايد ،
هيچ‌وقت فراموش نمى‌كنند !


#مايا_آنجلو


💠 شب آرامی داشته باشید 🌙
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

17 Oct, 13:38


این نان ها بنظر معمولی میان ولی وقتی برش میخورن!!!!
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

17 Oct, 13:08


🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

17 Oct, 13:07


🔺️🔻تماشای بزرگترین و درخشان‌ترین ماه سال ۲۰۲۴ را از دست ندهید

🔹️از نیم‌روز پنجشنبه ۲۶ مهر می‌توانید شاهد بزرگترین و درخشان‌ترین حالت ماه در سال ۲۰۲۴ باشید.
🔹️ماه امشب در نزدیکترین فاصله به زمین یعنی حدود ۳۵۷ هزار کیلومتری قرار دارد و به همین دلیل ۱۵ درصد نورانی‌تر و حدود ۳۰ درصد بزرگتر به نظر می‌آید.
🔹️ابرماه امشب را ماه شکارچی نیز می‌نامند زیرا در این زمان از سال شکارچیان در قدیم در تلاش بودند تا آخرین آذوقه‌ها تا پایان زمستان را جمع‌آوری کنند.
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

17 Oct, 12:16


تصویری زیبا از کوچ عشایر...
چهارمحال و بختیاری
محشر رنگ است. اگر طبیعت برای خودش پاییز دارد، آدمی پاییزی رنگین تر می سازد..زیبایی لباسهای زنان عشایر که خود جلوه دیگری دارد...
🆔 @to_my_good_friends

به دوستان خوبم

17 Oct, 11:46


کاش میشد بچگی را زنده کرد....

💠 عصر پاییزی شما دوستان خوبم بخیر و شادی
🆔 @to_my_good_friends

2,018

subscribers

23,590

photos

21,764

videos