🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉 @taranehdastan Channel on Telegram

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

@taranehdastan


دنیایی پر از
🌹شعر و داستان
🌸ترانه
😍کلیپ
مسابقه و تولد💟

خوش آمدید به
🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉
@taranehdastan

برای ارتباط با ادمین🌸👇
@maryamkhedmaty

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉 (Persian)

به دنیای شعر و داستان کودکانه خوش آمدید! این کانال پر از شعر، داستان، ترانه، کلیپ، مسابقه و تولد برای کودکان است. اگر به دنیای جذاب و پر از خلاقیت کودکان علاقه‌مند هستید، حتما به این کانال ملحق شوید. در دنیای شعر و داستان کودکانه، شما می‌توانید لحظات شیرین و آموزنده‌ای را برای کودکان خود فراهم کنید. با دنبال کردن این کانال، شما به‌روزترین مطالب و فعالیت‌های مهم این دنیای جذاب را دریافت خواهید کرد. برای ارتباط با ادمین کانال، می‌توانید با آیدی @maryamkhedmaty تماس بگیرید.

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

20 Mar, 01:45


#شعر_کودکانه #نوروز
@taranehdastan

هفت سین ... قسمت ۱

سبزه:

من سبزه ی قشنگم
با سرماها می جنگم
وقتی میام به دنیا
بستان می شه چه زیبا
نزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروز 
عید شما مبارک(۲)
***
سکه:

من سکه ام چه زیبا
زینت جیب بابا
با افتخار نوروز
می شم فراری یک روز
نزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروز
  عید شما مبارک(۲)
***
سنبل:

من سنبلم من سنبلم
همنشین با بلبلم
وقتی میام به بستان
باغبون میشه چه خندان
نزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروز 
عید شما مبارک(۲)
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

20 Mar, 01:45


#شعر_کودکانه #نوروز

@taranehdastan

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
هفت سین-قسمت ۲

سنجد

من سنجد لباس گلی
سرخ سفید وتپلی
باناز و اطوار و ادا
می نشینم پیشنوروز
نزدیک عید نوروز
با تبل حاجی فیروز 
عید شما مبارک
***
سیر

من سیر مو لذیذم
یک کمی تند وتیزم
نزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروز 
عید شما مبارک
***
سیب

اسم شریف من سیب 
خوشمزه بی رقیب
ای آقای زمستون
من اومدم به میدون
نزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروز 
 عید شما مبارک
***
سمنو

سلام سلام بچه ها
سمنو کوچیک شما
بدون قند و شکر
از عسل هم شیرین تر
نزدیک عید نوروز
با طبل حاجی فیروز 
عید شما مبارک
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

12 Mar, 16:57


#ترانه_کودکانه #نوروز
@taranehdastan
🌸🌸🌸😊😊😊🌸🌸🌸😊😊😊

چهارشنبه سوری🙃🙃

مواظب باش نسوزی😉

@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

12 Mar, 16:57


#کلیپ_کودکانه #نوروز
@taranehdastan
🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥🔥💥

کلیپ شاد چهارشنبه سوری

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

09 Mar, 06:13


قصه صوتی موشی و جیک جیکی

🐭🐤🐭🐤🐭🐤🐭🐤🐭🐤

#قصه_صوتی
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

09 Mar, 06:06


گل گل گل ،گل اومد

کدوم گل؟

همون که رنگارنگه برای شاپرک ها یه خونه قشنگه

کدوم کدوم شاپرک؟

همون که روی بالش خال های سرخ و زرده

با بال های قشنگش می ره و برمی گرده می ره و برمی گرده

کدوم کدوم کدوم بال؟

بالی که باز میشه و بسته میشه

می بنده اونو شاپرک وقتی که خسته میشه

شاپرک خسته میشه بالهاشو زود می بنده

روی گل ها میشینه شعر می خونه می خنده

شاپرک خسته میشه بالهاشو زود می بنده

روی گل ها میشینه شعر می خونه می خنده

🦋🌹🦋🌻🦋🌸🦋🌼🦋🪻

#شعر_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

08 Mar, 10:30


#معرفی_انیمیشن
#stillwater #مرداب
🐼🐼🐼🐼🐼🐼🐼🐼🐼🐼

انیمیشن stillwater(مرداب) از انیمیشن های سریالی کوتاه هست که مناسب تمام کودکان هست وکودکان ۵ سال به بالا به خوبی می توانند مفاهیم آن را درک کنند.
در این انیمه ۳ کودک حضور دارند و یک پاندا
در هر قسمت، برای یکی از این کودکان دغدغه و مشکلی پیش می آید که پاندا به عنوان یک استاد ذن به خوبی به کودکان بینش می دهد و همدلی پیشه ی اصلی اوست.

_👨🏻👩🏻در این انیمه فقط حضور والدین و یا مراقبین آن ها را نداریم و مشکل گشای بچه ها همین پاندای دانا و خردمند هست.

_🌻وقتی بچه ها مشغول دیدن این انیمه هستند، اگر کنارشان حضور داشته باشید ، میتوانید از نوع همدلی و صحبت های پاندا در فرزندپروریتون بهره ببرید و هم می توانید بعد از پخش در یک زمان ۵ دقیقه یا بیشتر با کودک به صحبت بنشینید و درباره مفاهیم و آنچه دیده گفتوگو کنید.

👧🏻👦🏻👧🏻🐼👧🏻👦🏻👧🏻🐼

#شعر_و_داستان_کودکانه

tel: @taranehdastan
insta maryam kgedmaty : https://www.instagram.com/p/C4NPdoXo7IB/?igsh=cGZiNGp5c2piNWJv

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

02 Mar, 07:15


#کلیپ_کارتونی_آموزشی

آموزش حروف الفبای انگلیسی برای بچه ها👆😍👆

@taranehdastan

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

02 Mar, 06:44


👦🏻👧🏻داستان لوکاس مناسب کودکانی هست که چشمانشون ضعیف شده و قرار است عینک بزنند🤓

👧🏻👦🏻 برای رده سنی ۵ سال به بالا

🧸🪆🎈🧸🪆🎈🧸🪆🎈🧸🪆🎈

لوکاس به خواهرش لیلی میگه:
گوش بده لیلی!
صدای چی رو میشنوی لوکاس؟
صدای جمعه!
مگه جمعه چه صدایی داره!
از پنجشنبه ساکت تره! چون همه هنوز خوابیدن!

بابای لوکاس میگه:
امروز باید در کشو رو درست کنم!
مامان میگه:
برای هرکسی که بهم کمک بکنه خریدها رو ببریم خونه یه بستنی خوشمزه میخرم!

لوکاس و لیلی با خوشحالی گفتن:
ما کمک میکنیم مامان!
اما ناگهان!!! مامان لوکاس داد میزنه:
نگاه کن لوکاس!
اما دیگه دیر شده! لوکاس خورده به به شیشه‌ی مغازه!
لیلی میخنده و میگه:
تو خیلی بامزه‌ای لوکاس!
لوکاس میگه:
دارم صدای موتورسیکلت‌ها رو میشنوم!
لیلی به اطراف نگاه میکنه و میگه:
هیچ موتور سیکلتی اینجا نیست!
ولی همون موقع یه موتورسیکت با سرعت زیاد از خیابون رد میشه!
مامان لوکاس میگه:
تو گوش‌های خیلی تیزی داری لوکاس!
همون لحظه لیلی داد میزنه:
نگاه کن لوکاس!
اما دیگه دیر شده! لوکاس پاشو گذاشته توی چاله‌ی آب!
مامان لوکاس میگه:
نگاه کن چقدر خیس شدی لوکاس!
لوکاس میگه:
بابا اومده خونه!
لیلی میگه:
تو از کجا میدونی؟
لوکاس میگه:
چون میتونم بوی غذایی که بابا داره میپزه رو توی حیاط بشنوم!
مامان میگه:
تو توی بو کردن هم خیلی خوبی لوکاس!
همون لحظه لیلی داده میزنه:
نگاه کن لوکاس!
اما دیگه دیر شده! لوکاس خورده به میز غذاخوری!
لیلی میگه:
ولی چشمای لوکاس اصلا تیز نیست!
مامان میگه:
فکر میکنم باید بریم پیش یه خانم دکتر مهربون!

_مامان و لوکاس فردا صبح میرن پیش خانم دکتر چشم پزشک

خانم دکتر میپرسه:
خب لوکاس! بگو چی میبینی؟
لوکاس چشم‌هاش رو فشار میده و میگه:
چندتا لکه‌ی سیاه!
خانم دکتر یه شیشه روی چشمش میگذاره و میگه:
حالا چی میبینی؟
لوکاس میگه:
آهان! چندتا شونه! خیلی باحاله!

_لوکاس با مامان میرن یه عینک قشنگ میخرن و بعد با خوشحالی به خونه می رسند.

مامان بزرگ نگاه کن!
مامان بزرگ نگاه میکنه و میگه:
ببین کی عینکی شده! بگو چی میبینی؟
من پروانه‌ها و زنبورها و مورچه‌ها رو میبینم! الان میتونم همه چیز رو ببینم!
لوکاس صورت مامانبزرگ رو ناز میکنه و میگه:
مامانبزرگ! صورتت یه کوچولو چروک شده!
مامانبزرگ میخنده و میگه:
اینا که چروک نیست! اینا خط‌هاییه که از بس به کارهای بامزه‌ی تو خندیدم روی صورتم افتاده!
لوکاس با خوشحالی میره که بازی کنه!
لیلی داد میزنه:
نگاه کن لوکاس!
لوکاس میگه:
نگاه کردم!
و بعد با خوشحالی میپره توی چاله‌ی آب!

🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊🎊

#داستان_کودکانه
#عینک
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

02 Mar, 06:01


صبح که میشه خروسم
میزنه زیر آواز

میگه دیگه بیدار شو
کوچولو از خواب ناز

از رختخواب در بیا
خورشید خانوم بیداره

زمین چه روشن شده
از نور اون دوباره

پاشو دیگه عزیزم
پاشو با لب خندون

سلام بکن به بابا
به مادر مهربون

☀️🌞☀️🌞☀️🌞
#شعر_کودکانه
#شعر_و_داستان_کودکانه
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

25 Feb, 10:19


این مدل زندگی کردن خرس های قطبی هست. دلا با دقت به حرفهای عمو گوش می داد. اگر چه هر دوی اونها خرس بودند ولی زندگی اونها خیلی با هم فرق داشت.

به نظر می رسید که هر کدوم از اونها برای محیطی که در اون زندگی می کردند خلق شده بودند و با اون محیط سازگار بودند. دلا با خودش فکر کرد وقتی برگرده حتما دوستهاش از شنیدن شیوه زندگی خرس های قطبی کلی شگفت زده می شن.
اون روز  باز هم دلا دوست داشت که با عموش به گشت و گذار بره . اون خیلی دوست داشت حرفهای عمو رو بشنوه و بیشتر از زندگی خرس های قطبی بدونه.. عمو با خنده گفت:” دلا مگه تو خسته نیستی و خوابت نمیاد؟” دلا گفت:” عمو جان من وقتی برگردم حسابی وقت برای خوابیدن دارم. اما الان دوست دارم حرفهای شما رو بشنوم..”
عمو خندید و گفت پس پاشو و برای سورتمه سواری آماده شو…. حالا دیگه دلا فصل زمستان رو دوست داشت و کلی خاطره خوب از زمستان داشت.

منبع: سایت وولک
🐻🐻‍❄️🐻🐻‍❄️🐻🐻‍❄️🐻🐻‍❄️🐻🐻‍❄️🐻

خاطرات روز های برفی کودکی، به این سادگی از ذهن هیچ کدام از ما بیرون نمی رود و چه خوب که ماهم مانند بزرگترهایمان، خاطرات خوشی از روز های سرد و زمستانی و پر برف در ذهن کودکانمان به یادگار بگذاریم!

#داستان_کودکانه
@taranehdastan

🎉دنیای شعر و داستان کودکانه🎉

25 Feb, 10:19


قصه امروزمون در مورد خرس کوچولوی قهوه ای رنگی به اسم دلا هست که زمستان ها رو دوست نداشت . آخه هیچ وقت توی زمستان به دلا خوش نمی گذشت.
اون روز هم یک روز سرد زمستانی بود که برف شدیدی می بارید . دلا و پدرش  قرار بود به خونه ی عموی دلا که یک خرس قطبی بود برند. اونها در حالیکه کت پشمی پوشیده بودند و شال و کلاه گرمی به سر داشتند توی برف ها به دنبال خونه ی عمو می گشتند. شاخه های درخت ها از برف پوشیده شده بود و برف از روی اونها به زمین می ریخت. دلا از دیدن این همه برف کمی ترسیده بود. به پدرش گت:” بابا حالا چه اتفاقی میفته؟ اینجا خیلی سرده کجا میشه بمونیم؟” پدرش گفت:” یه کم دیگه تحمل کن پسرم، خیلی زود به اونجا می رسیم” دلا گفت: ” ولی آخه پاهام توی این برفها گیر می کنه ، کفشهام پر از برف شده و نمی تونم خوب راه برم. تازه گرسنه هم هستم  و هیچ رودخانه یا دریاچه ای رو نمی بینم که بتونیم ماهی بگیریم!”
همون موقع چشمشون به یک دریاچه یخ زده افتاد که سوراخ کوچیکی روی سطح آب وجود داشت و تعدادی ماهی داخل اون شنا می کردند. دلا بدون اینکه به یخ ها فکر کنه به طرف سوراخ پرید. ولی ماهی ها توی قسمت عمیق تر و زیر یخ ها بودند و دلا اصلا دستش به اونها نرسید و فقط بر اثر ضربه ای که خورد دستش حسابی درد گرفت.
پدرش گفت:” پسرم مراقب باش، فقط یه کم دیگه مونده..” بعد هم به خرس قطبی بزرگ و سفیدی که از دور  به طرفشون می اومد اشاره کرد و گفت: نگاه کن اون عموته که داره به سمت ما میاد ” خرس سفید حالا به دلا و پدرش رسیده بود و اونها رو با خنده بغل کرد. اما دلا که خسته و گرسنه بود و تازه دستش هم درد می کرد با بی حوصلگی گفت:” حالا بین این همه برف ما کجا قراره بمونیم؟”
عمو لبخندی زد و گفت توی یک خونه برفی اسکیمویی به اسم ایگلو.. دلا با ناراحتی گفت:” یک خونه برفی؟ اونوقت از سرما یخ نمی زنیم؟” عمو خندید و گفت : ” حالا بیا خودت می بینی..” بعد از کمی راه رفتن اونها به خونه کوچکی رسیدند که از برف ساخته شده بود و در کوچکی داشت. دلا به همراه پدر و عمو وارد خونه شدند.
دلا با تعجب گفت:” چه جالب ! اینجا که سرد نیست. اما چطوری این خونه از برف ساخته شده ولی سرد نیست؟” عمو گفت:” پسرم به خاطر اینکه طراحی این خونه طوری هست که گرما به جای اینکه خارج بشه اینجا میمونه و خونه رو گرم می کنه . گرمای چراغ ها روی دیوار می خوره و به داخل خونه برمیگرده ” دلا که حالا خوشحال بود که یک جای گرم پیدا کرده گفت”چه خوب!  اما من گرسنه هم هستم ..”
عمو در حالیکه گاری برفی اش رو جابه جا می کرد گفت:” بیایید بریم ماهی بگیریم” دلا با ناامیدی گفت:” اما اخه اینجا که برکه ای وجود نداره . ماهی ها در آب شنا می کنند ولی روی آب یک لایه ی محکم از یخ هست. چطوری ماهی بگیریم؟”
عمو گفت: ” با من بیا تا نشونت بدم که چطوری می تونیم ماهی بگیریم”
دلا آماده رفتن شده بود که ناگهان ایستاد و گفت:” نه عمو! من نمیام ، پاهام توی برف فرو می ره و نمی تونم درست راه برم”
عمو سورتمه اش رو بیرون آورد و گفت :” شما روی این بشین تا حرکت کنیم” . دلا نگاهی به سورتمه انداخت و گفت:” اما آخه این که چرخ نداره..” عمو گفت:” نگران نباش پسرم! دوستانم اون رو حرکت می دند. تو نیازی نیست راه بری” و از خانه خارج شدند.
دلا سوار سورتمه شد و دوستان عمو سورتمه رو می کشیدند. سورتمه سواری واقعا هیجان انگیز بود.  اونها خیلی سریع به برکه ای رسیدند که کلی ماهی زیر یخ ها شنا می کردند. عمو چند تا ضربه محکم به یخ ها زد و یخ ها شکستند. بعد هم ماهی ها از داخل آب به بیرون پریدند. دلا با هیجان گفت:” وای پس اینطوری ماهی می گیرید!”
دلا هم تونست چند تا ماهی بگیره و همگی کلی ماهی خوردند. حالا اون حسابی داشت کیف می کرد و از فصل زمستان لذت می برد. بعد از خوردن ماهی ها اونها رفتند که گشتی در اطراف بزنند. دلا در حالیکه سوار بر سورتمه بود کلی مناظر زیبا رو دید. درخت های بزرگ پوشیده شده از برف، تعداد زیادی کلبه اسکیمویی که اسمشون ایگلو بود. اونها حتی یک باغ سیب پر از برف هم دیدند و دلا حسابی لذت برد. بعد از گشت و گذار اونها به خونه برگشتند. دلا در حالیکه کفش هاش رو در می آورد گفت:” عموجان، شما هر روز مجبورید کلی کار کنید و بعد به سختی ماهی بگیرید؟” عمو گفت:” پسرم ، ما کل سال رو کار نمی کنیم. ما خرس های قطبی بیشتر سال رو غدا می خوریم و پرسه می زنیم و بقیه سال رو هم می خوابیم”
@taranehdastan
دلا با تعجب گفت:” یعنی چند ماه رو می خوابید ؟” عمو گفت:” بله دلا ، ما چند ماه از سال رو برای فرار از سرما می خوابیم . به این میگن خواب زمستانی. موهای بلند بدن ما از ما در برابر سرما محافظت می کنه. در ماههای تابستان، ما به اندازه کافی غذا می خوریم و در بدنمون چربی ذخیره می کنیم برای همین در ماههای زمستان دیگه نگران نیستیم. بیشتر اوقات رو استراحت می کنیم تا انرژی مون حفظ بشه.
👇ادامه

9,868

subscribers

364

photos

756

videos