شعرناب @sheranab Channel on Telegram

شعرناب

@sheranab


طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین

مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند

ما همانیم که بودیم و محبت باقیست

ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند


سعدی

لطفانظرات خودرادربخش دیدگاه مطرح بفرمایید

شعرناب (Persian)

شعرناب یک کانال تلگرامی پر از زیباترین و شناخته شده ترین شعرهای فارسی از شاعران معروف مانند حافظ و سعدی است. این کانال با نام کاربری @sheranab برای علاقمندان به ادبیات و شعر فارسی تشکیل شده است. در اینجا شعرهایی از آثار بزرگان ادبیات فارسی به اشتراک گذاشته می شود تا علاقه مندان بتوانند از زیبایی و عمق کلمات آن لذت ببرند. در این کانال شعرناب، شعرهایی از شعرای بزرگ ایران مانند مولوی، رودکی، و امیرخسرو دست اندرکاران به اشتراک گذاشته می شود. اینجا فضایی است که عاشقان شعر می توانند با هم به تبادل نظر پرداخته و از جمال و فرهنگ شعر فارسی لذت ببرند. اگر شما هم به دنبال مکانی هستید که شعرهای زیبا و فراموش نشدنی را بخوانید، به کانال شعرناب بپیوندید و از تجربه یک سفر عمیق در دنیای شعر فارسی لذت ببرید. همچنین نظرات و پیشنهادات خود را درباره شعرها و ادبیات فارسی در این کانال به اشتراک بگذارید تا با یکدیگر بتوانیم به شناخت بهتری از این هنر بزرگ دست یابیم.

شعرناب

22 Nov, 20:54


#کامران_مولایی
💚
#پادشاه_قلبم
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 20:52


ڪاش من هم همچو یاران ،
عشقِ یارے داشتم
خاطرے مے خواستم
یا خواستارے داشتم

#سیمین_بهبهانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 20:52


گویند وفای او چه لذت دارد

ز آنم خبری نیست جفاهاش خوش است

#مولانا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 20:52


هرکه چون پروانه پیش شمع رویش جان نباخت

بهتر آن باشد که لاف عشقبازی کم زند

#اهلی_شیرازی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 20:52


دوای درد ما را یار داند
بلی احوال دل دلدار داند

ز چشمش پرس احوال دل آری
غم بیمار را بیمار داند

و گر از چشم او خواهی ز دل پرس
که حال مست را هشیار داند

دوای درد عاشق درد باشد
که مرد عشق درمان عار داند

طبیب عاشقان هم عشق باشد
که رنج خستگان غمخوار داند

نوای راز ما بلبل شناسد
که حال زار را هم زار داند

نه هر دل عشق را در خورد باشد
نه هر کس شیوهٔ این کار داند

ز خود بگذشته چون فیض باید
که جز جانبازی اینجا عار داند

#فیض_کاشانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 20:51


هر زمان که خودت را در کنار اکثریت دیدی، وقت آن رسیده که متوقف شوی و تأمل کنی ...

#مارک_تواین
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 20:51


زندگی کردن
نایاب ترین چیز در دنیاست،
بیشتر مردم فقط وجود دارند.
همین!

#اسکار_وایلد
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Nov, 09:36


📘#حکایت_و_پند

پادشاهی دیدکه خدمتکاری بسیار شاد است ، از او علت شاد بودنش را پرسید. خدمتکار گفت:  قربان  همسر و فرزندی دارم و غذایی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن و بدین سبب من راضی و شادم.

پادشاه موضوع را به وزیر گفت . وزیر هم گفت:قربان چون او عضو گروه ۹۹ نیست بدان جهت شاد است، پادشاه پرسید گروه ۹۹ دیگر چیست؟ وزیر گفت : قربان  یک کیسه برنج را با ۹۹ سکه طلا جلو خانه وی قرار دهید ، و چنین هم شد.

خدمتکار وقتی به خانه برگشت  با دیدن کیسه وسکه ها بسیار شادشد و شروع به شمردن کرد ، ۹۹ سکه ؟ و بارها شمرد و تعجب کرد که چرا۱۰۰  تا نیست، همه جا را زیر و رو کرد ولی اثری از یک سکه نبود.

او ناراحت شد و تصمیم گرفت از فردا بیشتر کار کند تا یک سکه طلای دیگر پس انداز کند ، او از صبح تا شب سخت کار میکرد،و دیگر خوشحال نبود. وزیر هم که با پادشاه او را زیر نظر داشت گفت : قربان او اکنون عضو گروه ۹۹ است و اعضای این گرو کسانیند که زیاد دارند اما شاد و راضی نیستند.

خوشبختی در سه جمله است:
تجربه از دیروز ،
استفاده از امروز،
امید به فردا.

ولی ما با سه جمله دیگر زندگی را تباه میکنیم:
حسرت دیروز ،
اتلاف امروز
ترس از فردا

♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد

#گوگوش
💚
#پیشکش
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


بیهوده مگو که دوش حیران شده ای
سر حلقه ی عاشقان دوران شده ای

از زلزله و عشق خبر کس ندهد
آن لحظه خبر شوی که ویران شده ای

#شفیعي_کدکني
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


وفای شمع را نازم که بعد از سوختن هر دم

به سر خاکستری در ماتم پروانه می‌ریزد


#پروین_اعتصامی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


فرق من و
آن زاهد مغرور ، ببینید :

من در پی جام می و
او  در پی نام است !

من زلف بکف دارم و
او  رشته ی تسبیح !

انصاف بده ،
رشته ی امید کدام است ؟


#عماد_خراسانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


وه !
چه فرخنده شبی باشد و
خرم روزی

که فراق تو
مبدل شده باشد
به وصال

روی در روی تو آرم
همه وقت
از همه سو

چشم بر چشم تو باشم
همه جا
در همه حال


#هلالی_جغتایی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


ایستاده مردن،
بهتر از زانو زده زیستن است...

#آلبرکامو
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 20:34


‌اگر می‌توانستم برای خودم انگشتری با نوشته‌ای بر روی آن سفارش دهم احتمالاً این عبارت را انتخاب می‌کردم : "هیچ چیز نمی‌گذرد"
من معتقدم که هیچ چیز بدون اینکه اثری از خود بجای بگذارد نمی‌گذرد و هر قدم کوچکی که برمی‌داریم ، بر حال و آینده ما بسیار اثر گذار است.

#آنتون_چخوف
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Nov, 09:31


📘#حکایت_و_پند

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﮔﺎﻭ ﭘﺎﺵ ﻣﯿﺸﮑﻨﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻪ ﺑﻠﻨﺪﺷﻪ ، ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﺎﺭﻩ .
ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﻣﯿﮕﻪ : " ﺍﮔﻪ ﺗﺎ 3 ﺭﻭﺯ ﮔﺎﻭ ﻧﺘﻮﻧﻪ ﺭﻭﻯ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺘﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﺑﮑﺸﯿﺪ "

ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺍﯾﻨﻮ ﻣﯿﺸﻨﻮﻩ ﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ :
" ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ "
ﮔﺎﻭ ﻫﯿﭻ ﺣﺮﮐﺘﯽ ﻧﻤﯿﮑﻨﻪ ...
ﺭﻭﺯ ﺩﻭﻡ ﺑﺎﺯ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﮔﺎﻭ ﻣﯿﮕﻪ :
" ﺑﻠﻨﺪﺷﻮ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﺑﺎﯾﺴﺖ "
ﺑﺎﺯﮔﺎﻭ ﻫﺮ ﮐﺎﺭﯼ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻧﻤﯿﺘﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺘﻪ .
ﺭﻭﺯ ﺳﻮﻡ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﯿﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ :
" ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭘﺎﺷﯽ ﻭﮔﺮﻧﻪ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺗﻤﻮﻡ ﺑﺸﻪ ﻭ ﻧﺘﻮﻧﯽ ﺭﻭ ﭘﺎﺕ ﻭﺍﯾﺴﯽ ﺩﺍﻣﭙﺰﺷﮏ ﮔﻔﺘﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺸﺘﻪ ﺷﯽ "
ﮔﺎﻭ ﺑﺎ ﻫﺰﺍﺭ ﺯﻭﺭﭘﺎ ﻣﯿﺸﻪ ..

ﺻﺒﺢ ﺭﻭﺯﺑﻌﺪ ﮐﺸﺎﻭﺭﺯ ﻣﯿﺮﻩ ﺩﺭ ﻃﻮﯾﻠﻪ ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ﺍﺯ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﺩﻩ ﻣﯿﮕﻪ :
ﮔﺎﻭ ﺭﻭ ﭘﺎﺵ ﻭﺍﯾﺴﺎﺩﻩ ! ﺟﺸﻦ ﻣﯿﮕﯿﺮﯾﻢ ... ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭﻭ ﻗﺮﺑﻮﻧﻲ ﻛﻨﻴﺪ ... "

#ﻧﺘﯿﺠﻪ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺧﻮﺩﺗﻮﻧﻮ ﻧﺨﻮﺩ ﻫﺮ ﺁﺷﯽ ﻧﮑﻨﯿﺪ !

#ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻏﯿﺮ ﺍﺧﻼﻗﯽ : ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﮔﺎﻭﻯ ﮐﻤﮏ ﻧﮑﻨﯿد👌
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Nov, 20:35


#مرتضی_اشرفی
💚
#سکوت
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Nov, 20:34


ای دل تو ندانستی قدر گل و بستان را
بیهوده چه می نالی بیداد زمستان را

ظلمات شب هجران بیهوده ندادندت
تو قدر ندانستی آن چشمه حیوان را

مغرور شدی ای دل در گلشن وصل از بخت
بایست کشید اکنون این رنج بیابان را

صد بار تو را گفتم دیوانگی از سر نه
ترسم که دهی از دست آن زلف پریشان را

دلبسته این دامی، مرغابی این دریا
کم شکوه نما ای دل این وحشت طوفان را

در بزم چمن بنگر، کان مرغ پسند افتد
کز سینه برون آرد دلسوزتر افغان را

گل خرم و سرو آزاد، بلبل همه در فریاد
الحق که ستم کردند مرغان خوش الحان را

کی نام ترا می برد دل روز ازل ای عشق
در خواب اگر می دید هنگامه ی هجران را

در فصل گلم آن کو در کنج قفس افکند
می برد ز یادم کاش شبهای گلستان را

تنها ز تو دردی ماند ای مونس جان با من
خواهم که نخواهم هیچ با درد تو درمان را

تا رفت ز کف جانان دشمن شده ام با جان
بیدل چه کند دل را، عاشق چه کند جان را

دیگر هوسی ما را جز وصل تو در سر نیست
رحمی کن و یادی کن این بی سر و سامان را

ای عاشق شیدایی بشنو سخنی از من
هرچند که نتوانی هرگز شنوی آن را

در بزم وصال دوست از جام جمال دوست
چون مست شدی مشکن پیمانه و پیمان را

#عماد_خراسانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Nov, 20:34


گفته بودي كه به فرياد تو روزي برسم

كي به فرياد رسي اي همه فرياد ز تو ...


#اوحدي_مراغه_اي
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Nov, 20:34


نتوان عاشق فرزانه
به افسانه فریفت

من به هیچ آیه و افسون
دل ازو بر نکنم ...

#هوشنگ_ابتهاج
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:20


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد

#ستار
💚
#گلپری
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:19


از خـیالـت در دل شــب_ها اگـــر غ..افل شــوم،،،،

تـا قـیامت سنگـ..ــسار از خــ ــوابِ غـفلت ڪـ..ـن مـرا....


#صـائب_تبریزے
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:19


با قلم می‌گویم:
ای همزاد، ای همراه،
ای هم سرنوشت،
هردومان حیران بازی‌های دوران‌های زشت!
شعرهایم را نوشتی،
دست‌خوش!
اشک‌هایم را کجا خواهی نوشت؟!

#فریدون_مشیری
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:19


آن تویی یا سرو بستانی به رفتار آمده‌ست
یا ملک در صورت مردم به گفتار آمده‌ست

آن پری کز خلق پنهان بود چندین روزگار
باز می‌بینم که در عالم پدیدار آمده‌ست

عود می‌سوزند یا گل می‌دمد در بوستان
دوستان یا کاروان مشک تاتار آمده‌ست

تا مرا با نقش رویش آشنایی اوفتاد
هر چه می‌بینم به چشمم نقش دیوار آمده‌ست

ساربانا یک نظر در روی آن زیبا نگار
گر به جانی می‌دهد اینک خریدار آمده‌ست

من دگر در خانه ننشینم اسیر و دردمند
خاصه این ساعت که گفتی گل به بازار آمده‌ست

گر تو انکار نظر در آفرینش می‌کنی
من همی‌گویم که چشم از بهر این کار آمده‌ست

وه که گر من بازبینم روی یار خویش را
مرده‌ای بینی که با دنیا دگربار آمده‌ست

آن چه بر من می‌رود در بندت ای آرام جان
با کسی گویم که در بندی گرفتار آمده‌ست

نی که می‌نالد همی در مجلس آزادگان
زان همی‌نالد که بر وی زخم بسیار آمده‌ست

تا نپنداری که بعد از چشم خواب آلود تو
تا برفتی خوابم اندر چشم بیدار آمده‌ست

سعدیا گر همتی داری منال از جور یار
تا جهان بوده‌ست جور یار بر یار آمده‌ست

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:19


زلفش مرا به کوشش خود می‌کشد به بند
گیسو به پشت گرمی آن گردن بلند

شمشیر قاطع اجل است آلت نجات
آنجا که گردن دل من مانده در کمند

صد اختراع می‌کند از جلوه‌های خاص
قد بلندش از حرکت کردن سمند

از اضطراب درد تو بر بستر هلاک
افتاده‌ام چنان که در آتش فتد سپند

من ناصبور و طبع تو بسیار دیر انس
من ناتوان و عشق تو بسیار زورمند

قارون نیم که از تو توانم خرید بوس
دشنام را که کرده‌ای ارزان بگو به چند؟

#محتشم_کاشانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:19


در زندگی افرادی هستند
که مثل چرخ و فلک میمونن،
از بودن در کنارشون لذت میبری
ولی باهاشون به جایی نمیرسی...!
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 21:19


حقیقت این است که همۀ انسان‌ها این تصور را دارند که خدا درست همان طرفی ایستاده که آنها ایستاده‌اند..!!

#برتراندراسل
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Nov, 09:44


📕#حکایتی_طنز_اما_پندآموز

گویند شیخی در مسجدی پیش نماز بود.

روزی در حال سجده شیخ را دستشویی بگرفت
و نتوانست کاری بکند پس شلوار خیس شد
و سجده آخر طولانی شد.

جماعت پشت سر هم در حالت سجده ماندند.
بعد از مدتی شیخ از سجده بلند شد و سلام داد
و نماز به اتمام برد جماعت پشت سر علت این سجده طولانی را جویا شدند.
شیخ که نمیتوانست حال قضیه را باز گوید
دست به دامان دروغ شد و گفت:
در حال سجده دیدم زن و شوهر جوانی در دریای
سرخ در حال غرق شدن هستند
پس به کمک آنها رفتم و علت طولانی شدن این بود که آنجا رفته بودم.
جماعت جاهل و ساده لوح حرف شیخ را باور کرده و با خود گفتند: عجب شیخی نصیبمان شده!!

در بین آنها یکی خوش باورتر از همه بود به منزل رفت
و قضیه نجات آن زن و مرد جوان توسط شیخ
در حال سجده را به همسرش گفت
زن که بسیار با هوش و عاقل بود و گفت:
باید چنین شیخی را برای صرف غذا به خانه دعوت کنیم
تا خیر و برکت به خانه بیاید. مرد را این فکر خوش آمد
و زن گفت تنی چند از یاران شیخ را نیز دعوت کن.

القصه زن غذایی درست کرد شیخ و یاران از در درآمدند
زن غذا را در آشپزخانه منزل کشید و مرغهای پخته شده
را بر روی برنجها گذاشت و مرغ شیخ را زیر برنج پنهان کرد.
غذای هر یک از میهمانان را دادند
شیخ نگاهی به غذای خود انداخت به مرد ساده لوح گفت غذای من مرغ ندارد
مرد شرمنده شده بانوی خانه را خواست و گفت
چرا غذای شیخ مرغ ندارد زن گفت دارد ولی شیخ گفت که ندارد.
زن گفت: یا شیخ چطور از اینجا توانستی در دریای سرخ
زن و مردی را در حال غرق شدن ببینی
ولی مرغی که زیر برنج هست را نمیتوانی ببینی...!!

‼️امروزه نیز کم نیستند افرادی که پشت منبرها مردم را چیز فرض میکنند و بسیارند مردمان جاهلی که با جان و دل باور و ستایششان میکنند
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:34


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد

#رامش
💚
#افسوس
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:33


‏هرگز منشین متر بزن خوبى خود را

اندازه‌ی خوبى به ندانستن آن است ...
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:33


پریشان‌حالیِ شب‌های خود
با او نمی گویم

که می‌ترسم ببیند ناگهان
خواب پریشانی ...


#اهلی_شيرازى
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:33


میکِشی تیغ
که سازی دل ما را به دو نیم؟

تیغ بگذار
که یک غمزه  تمام‌ست اینجا


#جامی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:33


دلدار چو در سینہ
            دل نـــــرم نداشت
آزرد مــرا و هیـــچ آزرم نداشت...
بی‌جـــرم ز مݩ
             بریـــد و در دشمݩ مݩ
پیوست بہ مهر و ذره‌اے شرم نداشت....!!

#اوحدے
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:33


آنقدر که از دست دادن چیزی ما را افسرده می کند، از داشتن همان چیز احساس خوشبختی نمی کنیم...

و این ذات آدمیزاد است...!
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 20:32


همچوآتش تمام گرمای خویش را
صرف بخشیدن به دیگران مکن !
آندم که شعله ات اندکی فروکش کند
بیش ازآنچه گرمابخشیده ای نفرینت کنند
آنانکه بالانشین محفل وبزمت بوده اند 😔

#صمد_صفرزاده
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 09:32


📔#حکایت_ملانصرالدین_و_حلوای_ثروتمندان


می گویند روزی ملا نصرالدین به همسرش گفت: برایم حلوا درست کن که تعریف آن را فراوان از ثروتمندان شنیده ام. همسرش می گوید: آرد گندم نداریم. ملا می گوید: از آرد جو استفاده کن. همسرش می گوید: شیر هم نداریم. ملا جواب می دهد: به جایش آب بریز. همسر ملا می گوید: شکر هم نداریم. ملا پاسخ می دهد: شکر نمی خواهد. همسر ملا دست به کار می شود و با آرد جو و آب، به اصطلاح حلوا می پزد. ملا بعد از خوردن، چهره درهم می کشد و می گوید: چه ذائقه بدی دارند این ثروتمندها !!

حالا ببینید حکایت بسیاری از ما برای رسیدن به موفقیت چیست! کارهایی که افراد موفق انجام میدهند را انجام نمیدهیم و انتظار داریم نتایجی را بگیریم که آنها میگیرند.
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 02:57


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد


#شهریار
💚
#غریبه
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ♡

شعرناب

16 Nov, 02:57


زد خندہ بہ خـورشيد فروزندہ فـروغے

هر صبح كہ وصف رخ رخشان تو كردم...

#فروغے_بسطامی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 02:57


دل در سخن زرق زراندود تو بستم
تا در غم تو خون دل از دیده گشادم

مپسند که با خاک برم درد فراقت
چون دست غم عشق تو برداد به بادم

با آنکه نباشی نفسی جز به خلافم
هرگز نفسی جز به رضای تو مبادم

#انوری
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Nov, 02:57


گر آتش دل برزند بر مؤمن و کافر زند
صورت همه پران شود گر مرغ معنی پر زند

عالم همه ویران شود جان غرقه طوفان شود
آن گوهری کو آب شد آب بر گوهر زند

پیدا شود سر نهان ویران شود نقش جهان
موجی برآید ناگهان بر گنبد اخضر زند

گاهی قلم کاغذ شود کاغذ گهی بیخود شود
جان خصم نیک و بد شود هر لحظه‌ای خنجر زند

هر جان که اللهی شود در لامکان پیدا شود
ماری بود ماهی شود از خاک بر کوثر زند

از جا سوی بی‌جا شود در لامکان پیدا شود
هر سو که افتد بعد از این بر مشک و بر عنبر زند

در فقر درویشی کند بر اختران پیشی کند
خاک درش خاقان بود حلقه درش سنجر زند

از آفتاب مشتعل هر دم ندا آید به دل
تو شمع این سر را بهل تا باز شمعت سر زند

تو خدمت جانان کنی سر را چرا پنهان کنی
زر هر دمی خوشتر شود از زخم کان زرگر زند

دل بیخود از باده ازل می‌گفت خوش خوش این غزل
گر می فروگیرد دمش این دم از این خوشتر زند


#مولانا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

13 Nov, 09:53


📜#حکایت زیبا و پند آموز پنجره و آینه

جوان ثروتمندی نزد یک روحانی رفت و از او اندرزی برای زندگی نیک خواست. روحانی او را به کنار پنجره برد و پرسید: پشت پنجره چه می بینی؟ جواب داد: آدم‌هایی که می‌آیند و می‌روند و گدای کوری که در خیابان صدقه می‌گیرد.


بعد آینه‌ی بزرگی به او نشان داد و باز پرسید: در این آینه نگاه کن و بعد بگو چه می‌بینی؟  جواب داد: خودم را می‌بینم.

 دیگر دیگران را نمی‌بینی! آینه و پنجره هر دو از یک ماده‌ی اولیه ساخته شده‌اند، شیشه. اما در آینه لایه‌ی نازکی از نقره در پشت شیشه قرار گرفته و در آن چیزی جز شخص خودت را نمی‌بینی. این دو شی‌ شیشه‌ای را با هم مقایسه کن.

 

وقتی شیشه فقیر باشد، دیگران را می‌بیند و به آنها احساس محبت می‌کند. اما وقتی از نقره (یعنی ثروت) پوشیده می‌شود، تنها خودش را می بیند. تنها وقتی ارزش داری که شجاع باشی و آن پوشش نقره‌ای را از جلو چشم‌هایت برداری تا بار دیگر بتوانی دیگران را ببینی و دوست‌شان بداری.

♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:31


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد

#مرتضی_پاشایی
💚
#نفس
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:30


در هر دشتی که لاله‌زاری بوده‌ست
از سرخی خون شهریاری بوده‌ست

هر شاخ بنفشه کز زمین می‌روید
خالی است که بر رخ نگاری بوده‌ست


#خیام
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:30


به مجنون کسی گفت کای نیک پی
چه بودت که دیگر نیایی به حی؟

مگر در سرت شور لیلی نماند
خیالت دگر گشت و میلی نماند؟

چو بشنید بیچاره بگریست زار
که ای خواجه دستم زِ دامن بدار

مرا خود دلی دردمند است ریش
تو نیزم نمک بر جراحت مریش

نه دوری دلیل صبوری بود
که بسیار دوری ضروری بود

بگفت ای وفادار فرخنده خوی
پیامی که داری به لیلی بگوی

بگفتا مبر نام من پیش دوست
که حیف است نام من آنجا که اوست

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:30


ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم
ز بس‌که داد زدیم "آی دزد" خسته شدیم

ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش
به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم

خراب گشت وطن‌خواهی از من و تو بلی
میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم

سری به‌دست شمال و سری به‌دست جنوب
بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم

چو رشته‌ای که به جهد از میان گسسته شود
جدا شدیم ز خوبش، به غیر بسته شدیم

ز بی‌ حیاییِ اغیار و بی‌ وفایی یار
به جان دوست که یکباره دل‌شکسته شدیم

من و بهار به نیروی عشق ازین غرقاب
بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم

#ملک‌الشعرا_بهار
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:30


شوریـده‌ی آزرده دل ِ بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من

دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من
به خدا من
به خدا من ...


#سیمین_بهبهانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:30


با حقوقی که به هشتاد جلاد می‌پردازید می‌توانید ششصد آموزگار استخدام کنید! آقایان به فکر اکثریت مردم باشید، برای کودکان دبستان و برای مردم کارگاه بسازید.

#ویکتورهوگو
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 20:30


شکستن قلب انسان ها ، اصلا کار دشواری نیست و از دست همه برمی آید!
آن چه دشوار است، نشکستن دل هاست ...

#ژان_پل_سارتر
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

12 Nov, 09:37


📔#راز_مثلها🤔🤔🤔

🔶️ داستان
#ﺿﺮﺏ_ﺍﻟﻤﺜﻞ
🔺️ این نیز بگذرد
.

بزرگی در عالم خواب دید که کسی به او می‌گوید: فردا به فلان حمام در فلان جا برو و کار روزانه حمامی را از نزدیک نظاره کن. دو شب این خواب را دید و توجه نکرد.
ولی فردای شب سوم که باز خواب دید به آن حمام مراجعه کرد. دید حمامی با زحمت زیاد و در هوای گرم از فاصله دور برای گرم کردن آب حمام هیزم می‌آورد و استراحت را بر خود حرام کرده است. به نزدیک حمامی رفت و گفت:
کار بسیار سختی داری، در هوای گرم هیزم‌ها را از مسافت دوری می‌آوری و...
حمامی گفت:
این نیز بگذرد.
یک سال گذشت. برای بار دیگر همان خواب را دید و دوباره به همان حمام مراجعه کرد. دید آن مرد شغلش عوض شده و در داخل حمام از مشتری‌ها پول می‌گیرد. مرد وارد حمام شد و گفت:
یک سال پیش که آمدم کار بسیار سختی داشتی ولی اکنون کار راحت‌تری داری.
حمامی گفت:
دو سال بعد هم خواب دید، این بار زودتر به محل حمام رفت ولی مرد حمامی را ندید! وقتی جویا شد گفتند:
او دیگر حمامی نیست، در بازار تیمچه‌ای (پاساژی) دارد و یکی از معتمدین بزرگ شهر است.
به بازار رفت و آن مرد را دید گفت:
خدا را شکر که تا چندی پیش حمامی بودی ولی اکنون می‌بینم معتمد بازار و صاحب تیمچه‌ای شده‌ای.
حمامی گفت:
این نیز بگذرد.
مرد تعجب کرد گفت:
دوست من، کار و موقعیت خوبی داری چرا بگذرد؟ 
چندی که گذشت این بار بزرگ مرد داستان ما، خود به دیدن بازاری در آن شهر رفت ولی او آن جا نبود. مردم گفتند:
پادشاه فرد مورد اعتمادی را برای خزانه داری خود می‌خواسته ولی بهتر از این مرد کسی را پیدا نکرد و او در مدتی کم از نزدیکترین وزیر پادشاه شد و چون پادشاه او را امین می‌دانست وصیت کرد که پس از مرگش او را جانشینش قرار دهند. کمی بعد از وصیت، پادشاه فوت کرد اکنون او پادشاه است.
مرد به کاخ پادشاهی رفت و از نزدیک شاهد کارهای حمامی قبلی و پادشاه فعلی آن شهر شد. جلو رفت خود را معرفی کرد و گفت:
خدا را شکر که تو را در مقام بلند پادشاهی می‌بینم.
پادشاه فعلی و حمامی قبلی گفت:
این نیز بگذرد.
مرد شگفت زده شد و گفت:
از مقام پادشاهی بالاتر چه می‌خواهی که باید بگذرد؟
ولی مرد داستان ما در سفر بعدی که به دربار پادشاه مراجعه کرد، گفتند:
پادشاه مرده است! ناراحت شد به گورستان رفت تا عرض ادبی کرده باشد؛ مشاهده کرد بر روی سنگ قبری که در زمان حیاتش آماده نموده، حک کرده و نوشته است:
این نیز بگذرد

هم موسم بهار طرب خیز بگذرد
هم فصل ناملایم پاییز بگذرد
گر ناملایمی به تو کرد از قضا
خود را مساز رنجه که این نیز بگذرد

♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:31


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد


#حبیب
💚
#صدای_فردا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:31


هیچ می گویی
اسیری داشتم
حالش چه شد ؟!

خستهٔ من
نیمه‌جانی داشت،
احوالش چه شد ... ؟

#محتشم_کاشانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:31


اگر ساحل خموش و صخره آرام
وگر کار صدف چشم انتظاری‌ست؛
من و دریا نیاساییم هرگز
قرارِ کارِ ما بر بی‌قراری‌ست ...!


#شفیعی_کدکنی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:31


قصـــهٔ درد دل و غصـــهٔ شب‌های دراز
صورتی نیست که جائی بتوان گفتن باز

محرمی نیست که با او به کنار آرم روز
مونسی نیست که با وی به میان آرم راز

در غم و خواری از آنم که ندارم غمخوار
دم فرو بسته از آنم که ندارم دمساز

خود چه شامیست شقاوت که ندارد انجام
یا چه صبحست سعادت که ندارد آغاز

بی‌نیازی ندهد دهر، خـدایـا تو بده
سازگاری نکند خلق، خدایا تو بساز

از سر لطف دل خستهٔ بیچاره عبید
بنواز ای کرم عـام تو بیچـاره نـواز

#عبید_زاکانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:30


دیده دریا کنم و صبر به صحرا فکنم
واندر این کار دل‌خویش به دریا فکنم

از دل تنـــــگ گنهکــــار بر آرم آهـی
کآتش انـدر گنــه آدم و حــــوّا فکنم

#حافظ
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:30


دنیا پراست از انسانهایی به ظاهر زیبا که هر روز لباسی نو برتن می کنند ولی نزدیکشان که میشوی بوی کهنگی عقایدشان آزارت می دهد....

#آلبرت_انیشتن
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 20:30


ما فقط وانمود می‌کنیم که به حق احترام می‌گذاریم
اما در اصل مقابل زور است که سر فرود می‌آوریم...

#آلبرکامو
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

11 Nov, 09:52


📘#داستانی_جالب

در دزدی از یک
#بانک ، #دزد فریاد زد:
“هیچکس حرکت نکند
#پول مال دولت است”.
بااین حرف همه به آرامی روی زمین دراز کشیدند.
به این می گویند “شیوه تفکر”
وقتی دزدان به مخفیگاهشان رسیدند،دزد جوان که لیسانس تجارت داشت به دزد پیرکه شش کلاس سواد داشت گفت:”بیاپولها را بشماریم”. دزد پیرگفت:”وقت زیادی میبرد، امشب
#تلویزیون مبلغ را اعلام میکند.”
به این میگویند “
#تجربه
بعداز رفتن دزدها مدیر بانک به ریسش گفت فورا به پلیس اطلاع میدهم ولی ریس گفت “صبرکن تا خودمان هم مقداری برداریم و به برداشتهای قبلی خود اضافه کنیم وبارقم دزدی اعلام کنیم”.
به این میگویند “با
#موج #شنا کردن”
وقتی تلویزیون رقم را اعلام کرد دزدان پول رو شمردندو بسیار عصبانی شدند که ما زندگیمان راگذاشتیم و ۲۰میلیون گیرمان آمد ولی رئیسان بانک در یک لحظه و بدون خطر ۸۰ میلیون بدست آوردند.
به این میگویند “
#دانش بیشتر از #طلا میارزد”
دانایی قدرت است🌺
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

10 Nov, 20:32


#حمیرا
💚
#بینهایت
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

10 Nov, 20:32


غم‌ مخور جانا در این‌ عالم که عالم هیچ نیست
نیست‌ هستی‌ جز دمی‌ناچیز و آن‌ دم‌ هیچ‌ نیست

#ملک_الشعرا_بهار
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

10 Nov, 20:32


تا میل نباشد به وصال از طرف دوست
سودی نکند حرص و تمنا که تو داری

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

26 Oct, 10:00


پادشاهی بود به نام شهریار٬ یک روز متوجه شد که زنش بهش خیانت کرده و از خشم زیاد دستور داد تا زنشو اعدام کنن. اما این درد به قدری عمیق بود که از تمام زن ها نفرت پیدا کرد.

برای همین دستور داد هر شب یه دختر براش بیارن تا باهاش ازدواج کنه و شب رو باهاش سپری میکرد. صبح که میشد دختر هارو اعدام میکرد تا هیچ دختری فرصت خیانت نداشته باشه.

یه روز دختری باهوش به نام شهرزاد تصمیم گرفت با شاه ازدواج کنه و شب شروع کرد برای شاه داستان تعریف کردن٬ صبح که شد شهرزاد داستان رو نیمه کاره و دقیقا در نقطه‌ی حساسش رها کرد.

شاه هم که کنجکاو بود ادامه داستان رو بشنوه دستور داد شهرزاد رو اعدام نکنن٬ این روند ۱۰۰۱ شب ادامه داشت و شهرزاد دل شاه رو بدست آورد و بی اعتمادیش نسبت به زنان رو از بین برد.

در نهایت باهم زندگی کردن و ۳ بچه هم به دنیا آوردن٬ کتاب هزار و یک شب برگرفته از داستان هاییه که شهرزاد برای شهریار تعریف می‌کنه و دلشو بدست آورد
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

25 Oct, 09:50


📘#داستان
بهلول و سوداگر

روزی سوداگری بغدادی از بهلول سوال نمود من چه بخرم تا منافع زیاد ببرم؟ بهلول جواب داد آهن و پنبه. آن مرد رفت و مقداری آهن و پنبه خرید و انبار نمود اتفاقا" پس از چند ماهی فروخت و سود فراوان برد. باز روزی به بهلول بر خورد. این دفعه گفت بهلول دیوانه من چه بخرم تا منافع ببرم؟ بهلول این دفعه گفت پیاز بخر و هندوانه. 

سوداگر این دفعه رفت و سرمایه خود را تمام پیاز خرید وهندوانه انبار نمود و پس از مدت کمی تمام پیاز و هندوانه های او پوسید و از بین رفت و ضرر فراوان نمود. فوری به سراغ بهلول رفت و به او گفت در اول که از تو مشورت نموده، گفتی آهن بخر و پنبه، نفعی برده. ولی دفعه دوم این چه پیشنهادی بود کردی؟ 

تمام سرمایه من از بین رفت. بهلول در جواب آن مرد گفت روز اول که مرا صدا زدی گفتی آقای شیخ بهلول و چون مرا شخص عاقلی خطاب نمودی من هم از روی عقل به تو دستور دادم . ولی دفعه دوم مرا بهلول دیوانه صدا زدی، من هم از روی دیوانگی به تو دستور دادم

♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:42


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد


#شهرام_شبپره
💚
#دیار
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:40


حاصݪ
ز بهار عمر ما را
غم و بس..!!

#ابوسعید_ابوالخیر
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:40


منم مستی
و اصل من
می عشق

بگو از می به جز مستی چه آید


#مولانا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:39


اگر پول داشته باشی
انسان‌ها تو را
خواهند شناخت ؛
اگر پول نداشته باشی
تو انسان‌ها را
خواهی شناخت ...

#افلاطون
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:39


این مردم
سالهاست که مرتب
همان فریب ها را می خورند
ولی مضحک اینجاست که
خودشان را باهوش ترین مردم دنیا
هم می دانند!

#صادق_هدایت
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:39


پریشان‌حالیِ شب‌های خود
با او نمی گویم

که می‌ترسم ببیند ناگهان
خواب پریشانی ...


#اهلی_شيرازى
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 20:39


این شعر ایرج میرزا رو انگاری برای همه دورانها میشه استفاده کرد ؛

ﻫﺮ ﻭﻋﺪﻩ ﮐﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﺎ ﺑﺎﺩ ﻫﻮﺍ ﺑﻮﺩ
ﻫﺮ ﻧﮑﺘﻪ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻨﺪ ﻏﻠﻂ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺭﯾﺎ ﺑﻮﺩ

ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ ﺑﻪ ﮔﺮﮔﺎﻥ ﺑﺴﭙﺮﺩﻧﺪ
ﺍﯾﻦ ﺷﯿﻮﻩ ﻭ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﻋﺪﻩ ﻫﺎ ﺭﺳﻢ ﮐﺠﺎ ﺑﻮﺩ ؟

ﺭﻧﺪﺍﻥ ﺑﻪ ﭼﭙﺎﻭﻝ ﺳﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻔﺮﻩ ﻧﺸﺴﺘﻨﺪ
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻏﻔﻠﺖ ﻭ ﺑﯿﺤﺎﻟﯽ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!

ﺧﻮﺭﺩﻧﺪ ﻭ ﺷﮑﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﺩﺭﯾﺪﻧﺪ ﻭ ﺗﮑﺎﻧﺪﻧﺪ
ﻫﺮ ﭼﯿﺰ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺧﺎﻧﻪ ﺑﯽ ﺑﺮﮒ ﻭ ﻧﻮﺍ ﺑﻮﺩ

ﮔﻔﺘﻨﺪ ﭼﻨﯿﻨﯿﻢ ﻭ ﭼﻨﺎﻧﯿﻢ ﺩﺭﯾﻐﺎ ...
ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﻤﻪ ﻻﻻﯾﯽ ﺧﻮﺍﺑﺎﻧﺪﻥ ﻣﺎ ﺑﻮﺩ!

ﺍﯾﮑﺎﺵ ﺩﺭ ﺩﯾﺰﯼ ﻣﺎ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯽ ﻣﺎﻧﺪ
ﯾﺎ ﮐﺎﺵ ﮐﻪ ﺩﺭ ﮔﺮﺑﻪ ﮐﻤﯽ ﺷﺮﻡ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺑود

#ایرج_میرزا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

24 Oct, 09:59


#حکایت

مردی را علت قولنج افتاد. تمام شب از
خدای درخواست که بادی از وی خارج شود.
چون سحر رسید ناامید گشت و دست از
زندگی شسته، تشهد می‌کرد، و می‌گفت بار
خدایا بهشت نصیبم فرمای!

یکی از حاضران گفت: ای نادان!

از آغاز شب تا این زمان التماس بادی
داشتی، پذیرفته نیامد. چگونه تقاضای
بهشتی که وسعت آن به اندازه آسمانها و
زمین است از تو مستجاب گردد؟

#عبید_زاکانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:40


قانع به یک استخوان چو کرکس بودن
به ز آن که طفیل خوان ناکس بودن

با نان جوین خویش حقا که به است
کالوده و پالوده هر خس بودن

#خیام
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:40


#ابی
💚
#غربت
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:40


دلبرا عشق تو اندر دل وجان داشتنیست
عشق سریست که از خلق نهان داشتنیست

تا پس از مرگ وفنا زنده باقی باشم
دل بعشق تو چو تن زنده بجان داشتنیست

#سیف_فرغانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:39


بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاری
چو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداری

تو همچو وادی خشکی و ما چو بارانی
تو همچو شهر خرابی و ما چو معماری


#مــولانـا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:39


آن یار کز او خانهٔ ما جایِ پَری بود
سر تا قدمش چون پَری از عیب بَری بود

دل گفت فروکش کنم این شهر به بویش
بیچاره ندانست که یارش سفری بود

تنها نه ز رازِ دلِ من پرده برافتاد
تا بود فلک، شیوهٔ او پرده دری بود

منظورِ خردمندِ من آن ماه که او را
با حُسنِ ادب شیوهٔ صاحب نظری بود

از چنگِ مَنَش اختر بَدمِهر به در برد
آری چه کنم؟ دولتِ دورِ قمری بود

عُذری بِنِه ای دل، که تو درویشی و او را
در مملکتِ حُسن سَرِ تاجْوَری بود

اوقاتِ خوش آن بود که با دوست به سر رفت
باقی همه بی‌حاصلی و بی‌خبری بود

خوش بود لبِ آب و گل و سبزه و نسرین
افسوس که آن گنجِ روان رهگذری بود

خود را بکش ای بلبل از این رشک که گُل را
با بادِ صبا وقتِ سحر جلوه گری بود

هر گنجِ سعادت که خدا داد به حافظ
از یُمنِ دعایِ شب و وِردِ سَحَری بود

#حافظ
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:38


فرعون ها نمی توانند برده رﺍ به وجود آورند، زیرا برده ها هم تعدادشاﻥ زیاد است هم قدرتشان، ﺩر نتیجه این خود برده ها هستند که فرعون ها را می سازند…

#مارتین_لوترکینگ
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 20:38


این افراد خوشحال نیستند که شاکر هستند بلکه افراد شاکر هستند که خوشحالند.
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 10:20


رفتم سراغ یک جواهر قدیمی ودرخشان - #بانونوا - اولین خواننده تصنیف «امشب شب مهتابه» - اگرچه شاید از یادها رفته و حتی کسی تا بحال اسمش را نشنیده ولی برای من شخصا جایگاه خاصی داره - روحش شاد 🌹
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

23 Oct, 09:34


📙#داستان_حرف_مفت

▪️در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگراف‌خانه تأسیس شد اما مردم استقبالی نکردند و کسی باور نداشت پیامش با سیم به شهر دیگری برود.

▪️به ناصرالدین شاه گفتند تلگراف‌خانه بی‌مشتری مانده و کارمندانش انجا بیکار نشسته‌اند دستور داد به مدت یک ماه مردم بیایند مجانی هرچه می‌خواهند تلگراف بزنند و چون مفت شد همه هجوم آوردند.

▪️بعد از مدتی دیدند پیام‌هایشان به مقصد می‌رسد و هجوم مردم روز به روز زیادتر شد در حدی که دیگر کارمندان قادر به پاسخ گویی نبودند!

▪️سرانجام ناصرالدین شاه که مطمئن شده بود، دستور داد سر در تلگراف‌خانه تابلویی بزنند بدین مضمون: به فرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع! و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است.
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


#احمدشاملو

چه بی تابانه می خواهمت

ای دوریت آزمون تلخ زنده بگوری !

چه بی تابانه تو را طلب می کنم...
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


گرچه افسانه بُوَد باعثِ شیرینیِ خواب
خوابِ ما سوخت ز شیرینیِ افسانۀ عشق

#صائب_تبریزی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


در میکده دوش ، زاهدی دیدم مست
تسبیح به گردن و صراحتی در دست

گفتم : ز چه در میکده جا کردی؟ گفت
از میکده هم به سوی حق راهی هست

#شیخ_بهایی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


هرچه او خواست
همان خواست دلم بی کم وکاست
گرچه راضی نشد از من دل آن دوست هنوز

رشته‌ی مهر و وفا، شُکر که از دست نرفت
بر سرِ شانه‌ی من، تاری از آن موست هنوز...

#سیمین_بهبهانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


دشمن اگــــــــر دوست شود چند بار
صاحب عقلش نشمــــــارد به دوست

مار همان است بـــه سیرت که هست
ورچه به صورت بــه در آید ز پوست

َ#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


‏اشتباه بسیاری از ادم ها این است که

با دیدن اولین « دل »
برای کل زندگی خود حکم می کنند....
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 20:49


اگر می‌خواهی بر تمام دنیا غلبه کنی،
بر خودت غلبه کن!

#داستایوفسکی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

22 Oct, 09:37


#حکایت_تاریخی

📘
#گذری_بر_تاریخ

وقتی ارنست چگوارا را در پناهگاهش با کمک
چوپان خبرچین دستگیر کردند، یکی از چوپان
پرسید: چرا خبرچینی کردی درحالی که چگوارا
برای آزادی شماها مبارزه می‌کرد!!؟
چوپان جواب داد که او با جنگهایش
گوسفندان مرا می‌ترساند!

بعداز مقاومت محمدکریم در مقابل فرانسوی‌ها
در مصر و شکست او، قرار بر اعدامش شد،
که ناپلئون او را فراخواند و گفت:
سخت است برایم کسی را اعدام کنم که برای
آزادی وطنش مبارزه می‌کرد، من به تو فرصتی
می‌دهم تا ده هزارسکه طلا بابت غرامت سربازهای کشته شده به من بدهی...
محمدکریم گفت: من اکنون این پول را ندارم
اما صدهزار سکه از تاجران می‌خواهم
، می‌روم تهیه می‌کنم و باز می‌گردم...
محمدکریم به مدت چندروز در بازارها با
زنجیر برای تهیه پول گردانیده می‌شد اما
هیچ تاجری حاضر به پراخت پولی جهت
آزادی او نبود و حتی بعضی طلبکارانه
می‌گفتند که با جنگ‌هایش وضعیت اقتصادی
را نابسامان کرد پس نزد ناپلئون برگشت!
ناپلئون به او گفت:
چاره ایی جز اعدام تو ندارم، نه بخاطر
کشتن سربازهایم، بلکه بدلیل جنگیدن برای
مردمی که پول را مقدم بر وطن خود می‌دانند.

محمد رشید می‌گوید:
آدم دانا که برای جامعه‌ ای نادان مجاهدت
میکند مانند کسی است که خودش را آتش
می‌زند تا روشنایی را برای آدم نابینا فراهم سازد!!

اين همان حكايت سقراط است كه ويل دورانت
در پايان داستانش وقتی او را جام شوكران
می دهند و می كشند، می گويد:
« بدا به حال آدمی كه بخواهد جامعه ای
را پيش از آن كه موعد بيدار شدنش فرا
رسيده باشد، بيداركند!»
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:32


#محسن_چاوشی
💚
#من_باتوخوشم
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:31


سعدی از سرزنش خلق نترسد، هیهات!
غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را؟

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:31


باور کس نشود قصه ی بیماری دل
تا گرفتار نگردد به گرفتاری دل

دل من روز نیاساید از این چشم پرآب
چشم من شب نکند خواب ز بیداری دل

#رفیق_اصفهانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:31


گر از دست غم دلبر گذارم در بیابان سر
خیالش با غمی دیگر چو باد آید ز دنبالم

#ملک_الشعرای_بهار
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:31


از آتش تو فتاده جانـم در جوش
وز باده تو شده است جانم مدهوش

از حسرت آنکه گیـرمت در آغوش
هر جای کنم فغان و هر سوی خروش


#مولانا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:31


اگر می خواهید فرمانروا باشید، سعی کنید همیشه کشور را در رعب و وحشت نگه دارید…

✍️#آدولف_هیتلر
همیشه کشور را در این هراس نگه دارید که همسایه، قصد حمله دارد و دولت هایی، در پی فراهم سازی مقدمات جنگ هستند و آماده ی هجوم می شوند!

🔹همیشه شایعه سازی کنید، هرگز مردم را در راحتی و آرامش، رها نکنید، چون اگر مردم در راحتی و رفاه باشند، توجهی به خواسته های سیاستمداران نمی کنند.

#نبردمن
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 20:31


در مورد هیچ چیز
از روی ظاهر قضاوت نکن ؛

مار هر چقدر زیباتر ،
نیش آن کشنده تر ...

#گوته
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

21 Oct, 09:32


📘#حکایت_مرابکش_اماسرم_منت_نذار

مردی بازاری یک خلافی کرد و حاکم او را به زندان انداخت.
زنش پیش یکی از یارانش رفت و گفت چه نشسته ای که دوستت پنج سال به زندان افتاده!
  برخیز و مرامی به خرج بده
مرد هم خراب مرام شد و یکشب از دیوار قلعه بالا رفت
و از لای نگهبانان گذشت و خودش را به سلول رفیق رساند.
مرد زندانی خوشحال شد و گفت ایول داداش!دمت گرم.
زود باش زنجیرها را باز کن که الان نگهبان ها می رسند.
ولی دوستش گفت: میدونی چه خطرها کرده ام؟از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
بعد زنجیرها را باز کرد. به طرف در که رفتند مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
رفتند پای دیوار قلعه که با طناب خودشان را بالا بکشند. مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
با دردسر خودشان را بالا کشیدند. همین که خواستند از دیوار به پایین بپرند. مرد گفت: میدونی چه خطری کرده ام؟ از دیوار قلعه بالا آمدم، از لای نگهبان ها گذشتم، برای نجات تو خودم را به خطر انداختم.
مرد زندانی فریاد زد: نگهبان ها! نگهبان ها! بیایید این مرد می خواهد من را فراری بدهد!
تا نگهبان ها آمدند مرد فرار کرده بود. از زندانی پرسیدند چرا سر و صدا کردی و با او فرار نکردی؟
مرد گفت: پنج سال در حبس شما باشم بهتر است که یک عمر زندانی منت او باشم!

در زندگی تان گرسنگی بکشید، فقر را تحمل کنید
تن به دشواری بدهید اما زیر بار منت هیچکس نروید.
هیچکس. هیچکس.

خیلی اوقات آدم ها، نزدیک ترین آدم ها را درست موقع منت گذاشتن های وسط یک دلخوری خواهید شناخت.
آن وقت با خودتان می گویید کاش گرسنگی می کشیدم، فقر را تحمل می کردم، تن به دشواری می دادم، مثل آن مرد به زندان بر می گشتم اما زیر بار منتش نمی رفتم...
حیف که زندگی لاکردار اول "امتحان" می گیرد بعد "درس" دهد
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Oct, 20:31


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد


#گوگوش
💚
#همسفر
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Oct, 20:31


گوش تا گوش به صحرا بخرام و نهراس
شیرها خاطرشان هست که آهوی منی

#مهدی_فرجی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Oct, 20:31


ز حد بگذشت مشتاقی و صبر اندر غمت یارا
به وصل خود دوایی کن دل دیوانه‌ی ما را

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

20 Oct, 20:31


در کدامین پرده پنهان بود عشق
کس نداند کس نبیند جای او

عشق چون خورشید ناگه سر کند
برشود تا آسمان غوغای او

#مولانا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

18 Oct, 11:01


📙#حکایت_و_پند

مرد خسیسی به نام «شداد» در روزگاران پیشین زندگی می کرد. او مال زیادی جمع کرده بود و حتی لقمه ای از آن را با دل خوش نمی خورد!
وقتی مُرد، زنش، شوهر کرد و آن شوهر، شروع کرد به خرج کردن همه آن مال.
روزی زن شداد، با گریه به او گفت: «این اموال را شداد، با زحمت فراوان جمع کرد و حتی لقمه ای از آن را خودش نخورد!»
شوهر گفت: «نوش جانش آن چیزی را که خورد. اما کاش همان را هم که خورد، نمی خورد، و برای ما می گذاشت!»

شداد، شریکی داشت که او هم خسیس بود. وقتی این سخن به گوشش رسید شروع کرد به خرج کردن مالش. او هر روز مهمانی میگرفت و به مردم می گفت: «بخورید قبل از آن که شوهر زن شداد آن را بخورد!»
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:31


#مرتضی_پاشایی
💚
#خاطره_ها
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:31


دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او
نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند

#حافظ
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:30


ساقی بده و بستان داد طرب از دنیا
کاین عمر نمی‌ماند و این عهد نمی‌پاید

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:30


باز آی و به کوی فرقتم فرد نگر
وز درد فراق چهره‌ام زرد نگر



از مرگ دوای درد خود می‌طلبم
بیمار نگر دوانگر درد نگر

#هاتف_اصفهانی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:30


ساقیا دانی که مخموریم در ده جام را
ساعتی آرام ده این عمر بی آرام را

نه بهشت از ما تهی گردد نه دوزخ پر شود
ساقیا در ده شراب ارغوانی فام را

#سنایی_غزنوی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:30


فکر کردن مشکل است!
برای همین است که بیشتر مردم قضاوت می‌کنند ...

#کارل_یونگ
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 21:29


هیچکس تا امروز برنامه‌ای برای چاق‌ شدن، شکست خوردن یا احمق بودن ننوشته است، زیرا این چیزها وقتی اتفاق می‌‌افتد که شما برنامه‌ نداشته باشید ...!

#استیو_جابز
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

17 Oct, 10:29


📚 #حکایت_ملانصرالدین

این داستان: لباس مهمانی

روزی ملا به مجلس میهمانی رفته بود اما لباسش مناسب نبود به همین جهت هیچکس به او احترام نگذاشت و به او تعارف نکرد!
ملا خانه رفت و لباسهای نو را پوشید و به میهمانی برگشت اینبار همه او را احترام گذاشتند و با عزت و احترام او را بالای مجلس نشاندند!
ملا هنگام صرف غذا در حالیکه به لباسهای نو خود تعارف می کرد گفت: بفرمایید این غذاها مال شماست اگر شما نبودید اینها مرا داخل آدم حساب نمی کردند
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:35


⭐️⭐️⭐️
#معین
💚
#دلم_تنگته
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:35


..به وصل خود دلم
را شاد گردان که خسته
طاقت هجران ندارد...

..ز من بپذیر،
جانا، نیم جانی اگر
چه قیمت چندان ندارد....

#عراقی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:35


تو چه دانی که چه ها کرد فراقت با من


داند این آنکه ازین غم بود او را قدری


#عراقی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:34


دوش بی روی تو آتش به سرم بر می‌شد
و آبی از دیده می‌آمد که زمین تر می‌شد

تا به افسوس به پایان نرود عمر عزیز
همه شب ذکر تو می‌رفت و مکرّر می‌شد

چون شب آمد همه را دیده بیارامد و من
گفتی اندر بُنِ مویم سرِ نشتر می‌شد

آن نه مِی‌بود که دور از نظرت می‌خوردم
خونِ دل بود که از دیده به ساغر می‌شد

از خیال تو به هر سو که نظر می‌کردم
پیش چشمم در و دیوار مصوّر می‌شد

چشم مجنون چو بخفتی همه لیلی دیدی
مدّعی بود اگرش خواب میسر می‌شد!

هوش می‌آمد و می‌رفت و نه دیدار تو را
می‌بدیدم نه خیالم ز برابر می‌شد

گاه چون عود بر آتش دل تنگم می‌سوخت
گاه چون مجمره‌ام دود به سر بر می‌شد

گویی آن صبح کجا رفت که شب‌های دگر
نفسی می‌زد و آفاق منور می‌شد

سعدیا عقد ثریّا مگر امشب بگسیخت
ور نه هر شب به گریبان افق بر می‌شد

#سعدی
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:34


نگـارا، چرا قول دشمـن شنیدی؟!
چرا بهـر دشمن ز چاکــر بریدی؟!

تو آب حیـاتی، چــو رویـت بدیدم
چو می در تـن بنده هرسو دویدی

تو بازِ سپیـدی، که برمن نشستی
ربــودی دلـم را، هــوا بر پریدی

دلم رو به‌دیـوار کرده‌ست از آن‌دم
که در خانه رفتی و رو درکشیدی

اگر جان بخواندم تورا راست گفتم
که جـــان ناپدیدست و تو ناپدیدی


#مولانا
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:34


یاد بگیـر قدر هرچیزی را که داری
بدانی قبل از آنکه روزگار به تو
یادآوری کند می بایست

قدر چیزی را که داشتی می دانستی ...
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 20:34


آن روزِ خوب امروز است
کیفش را نکنی، از آن لذت نبری
مواظبش نباشی، می‌رود
روزهایِ خوب نمی‌آیند
می‌روند...
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

16 Oct, 09:39


📔#راز_مثلها🤔🤔🤔

#حکایت_ریگی_به_کفش_دارد

در قدیم یکی از جاها برای پنهان کردن سلاح برای مواقع دفاع از خود و حمله به دشمن ساقه کفش بود. در ساقه پوتین یا چکمه شمشیر و خنجر و سنگ و ریگ می توان پنهان کرد که دیده نشود و موجب بدگمانی نشود ولی در موقع مقتضی از آن استفاده کرد.

🔻و اما داستان این ضرب المثل:
روزی روزگاری در سرزمینی بسیار دور، مرد دانا، شجاع و جنگاوری به نام سنجر زندگی می کردو او همیشه قبل از جنگیدن خوب فکر می کرد.
روزی حاکم به او گفت: قرار است کاروانی از هدایای بسیار گران قیمت به نشانه ی پایان جنگ به کشورمان وارد شود. من به این کاروان اعتماد ندارم. چون سال ها با این کشور در جنگ بوده ایم. شاید آوردن هدایا حیله باشد و نقشه ی شومی در سر داشته باشند.
سنجر تا رسیدن کاروان هدایا خوب فکر کرد. او به سربازان سپرد که کسی را با شمشیر و نیزه و خنجر به قصر راه ندهند. اما تازه واردان هیچ اسلحه ای همراه خود نداشتند. کاروان پادشاه کشور همسایه بدون هیچ مشکلی وارد قصر حاکم شد.
درست وقتی که فرستاده ی پادشاه کشور همسایه، پشت در اتاق حاکم منتظر ایستاده بود تا نامه ی صلح و هدایا را با او تقدیم کند. سنجر از راه رسید. رو به آن ها کرد و گفت: حاکم سرزمین ما منتظر ورود شما مهمانان عزیز است؛ اما من به عنوان رئیس تشریفات از شما می خواهم که چکمه هایتان را قبل از ورود به اتاق حاکم درآورید.با شنیدن این حرف، افراد تازه وارد و سردسته ی آنان به همدیگر نگاهی انداختند. رنگ صورتشان سرخ سرخ شد. یکی از آن ها بهانه آورد: ولی قربان! این لباس رسمی ماست. ما نمی توانیم بدون آن به حضور حاکم برسیم
سنجر گفت: اما این قانون حاکم و قصر اوست. کسی نمی تواند آن را زیر پا بگذارد. حالا چکمه هایتان را درآورید.
آن چند نفر وقتی اصرار خود را بی فایده دیدند، ناگهان خم شدند و خنجرهای کوچک زهرآگین را از چکمه های خود بیرون آوردند. آن ها با سنجر درگیر شدند. سنجر که از قبل حیله ی آن ها را فهمیده بود و آمادگی جنگ را داشت، باشجاعت با آن ها جنگید و همه را دست بسته به ماموران کاخ تحویل داد.
حاکم به هوش و درایت سنجر آفرین گفت و به او هدیه داد.

از آن روز به بعد به افرادی که در ظاهر خطرناک نیستند ولی در سرشان پر از نقشه است می گویند: حتماً ریگی به کفشش دارد.
‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

15 Oct, 20:36


♥️🎧#موسیقی

❤️خاطرات خود را مرور كنيد

#فریدون_فروغی
💚
#افسوس
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

15 Oct, 20:35


نتوانم از خجالت که: بَرِ تو آورم جان
که شنیدم: التفاتی نکنی به مختصرها

#اوحدی_مراغه‌ای
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

شعرناب

15 Oct, 20:35


از چشم خود بپرس که ما را کِـه می‌کشد؟
جانا گناه طالع و جرم ستاره نیست!

#حافظ
♡ ㅤ    ❍ㅤ    ⎙ㅤ  ⌲            
ˡᶦᵏᵉ  ᶜᵒᵐᵐᵉⁿᵗ  ˢᵃᵛᵉ  ˢʰᵃʳᵉ

1,402

subscribers

13,110

photos

581

videos