شمس لنگرودی @shamselangeroodi Channel on Telegram

شمس لنگرودی

@shamselangeroodi


تنها كانال رسمی شمس لنگرودی

شمس لنگرودی (Persian)

در کانال رسمی شمس لنگرودی، شما می توانید از آخرین اخبار و اطلاعات مربوط به هنرمند، نویسنده، و شاعر محبوب ایرانی، شمس لنگرودی با خبر شوید. با دنبال کردن این کانال، شما به اولین نفری خواهید بود که از جدیدترین آثار، فعالیت ها، و رویدادهای شمس لنگرودی با خبر می شوید. همچنین، می توانید از نظرات و دیدگاه های این هنرمند درباره موضوعات مختلف مانند ادبیات، هنر، و فرهنگ بیندیشید. با پیوستن به این کانال، شما فرصت دسترسی به محتوای اختصاصی و تازه شمس لنگرودی را خواهید داشت. پس از دنبال کردن این کانال، تنها لذت نبرید از تمامی زاویه های هنری و فرهنگی این هنرمند بزرگ.

شمس لنگرودی

15 Feb, 15:54


می خواهم صبور باشم و این راه را از شانه ی خود بر ندارم
     که به مقصد تان  می رساند
می خواهم دو فرشته ی بی بالم را کنج اتاقم ببینم و دم بر نیاورم
می خواهم سرود خوانان
پرچم دشمن را بر دوشم بگیرم و
         از مرز بگذرم ...
اما گنج من !
خانه ام
گنجایش  اینهمه مار را نداشت
و من به کوچیدن در خویش خوشترم

محمد شمس لنگرودی
کتاب مجموعه اشعار 
دفتر دوم ، انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

13 Feb, 04:38


https://m.youtube.com/watch?v=LzcMlgqrCqo

شمس لنگرودی

12 Feb, 15:25


این مصاحبه پیرامون " دیوان حافظ" به روایت شمس لنگرودی منتشر شده است. مصاحبه کامل را در یوتیوب می توانید دنبال کنید

شمس لنگرودی

07 Feb, 10:26


،        بالالایکا

بالالایکا بالالایکا صبر کن
تحمل این همه اندوه را ندارم
بالالایکا
ای خفته در پیراهن صوفیان
ظریف،  مثل دختران فقیر در پیراهن عیدی
ای جامانده از سفری آسمانی
تو از غربت این خاک به میهن خود بازخواهی گشت
مائیم که به غربتی ابدی دچاریم.

بالالایکا
تو سازِ نقاشی کودکانی
وقتی نومید از بازگشت پدر به خیابان دراز خیره اند

تو مثلثی معبودی
زیبا مثل عقابی مینیاتوری از زرِ نازک .
وقتی که باد بر تنه های درختان دست می کشد
عصارهء رویاهاشان توئی
و سیم های سه گانه ات
که افق تا افق ، سرشار اسکله های زراندود بود
در دست کودکان عدم می لرزید .

باریکی مثل تلاقی رودخانه ها
گسترده چون مسائل دریا
وقتی ماهی ها در مراسم نوروزی عزا می گیرند
و آب به تماشا می ایستد
تو دریاچه ئی  از شفائی.

و زبان از تو می آموزد چگونه فقط از زیبائی بگوید

محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

05 Feb, 09:01


🎥 شمس لنگرودی: با حافظ زندگی‌ می‌کنم

محمد شمس لنگرودی در گفت‌وگو با ایسنا:
🔹برای من کتاب حافظ، فقط کتاب نیست بلکه یک‌جور زندگی کردن با خودم از طریق حافظ است.

🔹استفاده حافظ از تعابیر و تفاسیر و لحن و زبان و واژه‌های عرفانی الزاما دلیل بر عارف بودن نیست.

isna.ir/xdSP4t
@isna94

شمس لنگرودی

05 Feb, 03:40


دیوان اشعار حافظ
شمس‌الدین محمد حافظ شیرازی
تصحیح شمس لنگرودی
چاپ اول ۱۴۰۳، بهمن.
۶۶۰صفحه.
@tabarshenasi_ketab

شمس لنگرودی

02 Feb, 09:06


دیوان اشعار حافظ، به اهتمام شمس لنگرودی منتشر شد.

🔸این کتاب با مقابله چند دیوان معتبر، بر اساس «درک من از درک حافظ» تهیه شده است.

🔸«درک من از درک حافظ» نام کتابی است تفصیلی پیرامون زیبائی‌شناسی شعر حافظ که در انتشارات نگاه در دست چاپ است

شمس لنگرودی

30 Jan, 09:49


🔸شمس لنگرودی در برنامه «اکنون»
🔸به میزبانی سروش صحت

🔸بخش دوم گفت‌وگو درباره فروغ فرخزاد

@shamselangeroodi

شمس لنگرودی

30 Jan, 06:09


🔸شمس لنگرودی در برنامه «اکنون»
🔸به میزبانی سروش صحت

🔸بخش اول گفت‌وگو درباره حافظ

@shamselangeroodi

شمس لنگرودی

27 Jan, 21:37


.        سورنا

سورنا !
بزن هلهله کن برقص
باور نمی کنم که این همه سخت و این همه شیرین بوده باشی
تو سورِ حکایت جشن هائی
و برادرت کارنای
در تو به تحقیر می نگرد .

پوست قهوه ئی ات تلخی باده است
و سیم حاشیه هایت خماری بامداد .

می آئی تا حکایت تلخ کامی ها در قلبم حل شود
( تو که هر تلخی را
بدل به دوای شفابخشی می کنی )
و به سوی دلی می روی که برای تو دست می زند .
سورنا !
رفیق راه های دهل !
طوفان شادمانهء اندوه !
با پائی از برف
در قلب دوره گرد گرسنه ئی فرود می آئی
که به جای همه مان صبر می کند
به جای همه مان می گرید
و سپاس می گوید
که این همه شیرین بود و این همه تلخ زندگی
و نمی دانستیم  .

محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

19 Jan, 12:16


" نی  "

از همه سو آتش است
و خانه ها و ستاره ها می لرزند
در حضورت ای نی که زادهء آه های مائی
زادهء زخم ها ، پرچم های پاره ، سرودهای ناشنیده.

تو از میان لبی افسون شده پا به عالم آدمی می گذاری
چرا که تو را نیز از مرداب های سیاه بریدند
از لشگر خواب های کوتاه
از آشیان کسی
که نام عبور را فراموش کرده بود
و از کوچهء بی انتها سردرآورد.

ای نی ، گل بی سخن !
که بر بدنت علائم شلاق های ناشناختهء ایزدان است
دهانت بسته بود تا از خاکت نبریده بودند .
ای خوراک باد ، سخنت باد ، سریرت سرگردانی
دستم را بگیر
و کمی بالاتر بیا
این جا که خون من ایستاده است
و منتظر  است مولانا گره هایت را بگشاید
تا از جائی بگوئی
که آدم _ پریانی از خاکش وضو می سازند
گل بی سخن
که زبانت را بریدند
تا به سخن درآئی.

  محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

13 Jan, 18:19


دیوان اشعار حافظ، به اهتمام شمس لنگرودی منتشر شد. این کتاب با مقابله چند دیوان معتبر، بر اساس " درک من از درک حافظ" تهیه شده است."درک من از درک حافظ" نام کتابی است تفصیلی پیرامون زیبائی شناسی شعر حافظ که در انتشارات نگاه در دست چاپ است

شمس لنگرودی

11 Jan, 12:50


ترانه «در شب» شعر و صدای شمس لنگرودی
آهنگساز: کامران رسول‌زاده
تنظیم: سروش قهرمانلو
🔸🔸🔸
@shamselangeroodi

شمس لنگرودی

11 Jan, 11:05


برای بکتاش آبتین عزیز

آبتین!
مرگ دست های مرا به کجا می کشید
وقتی تو نبودی .

آب ، براده براده بر سر و روی مان می بارید
به هوای تو بود که شکفتن از ما سر می زد .

رفیق من آبتین!
به خاطر توست که قلبم را بر می دارم
سر راهم به گرسنگان می بخشم
تو درخشش قلبم را بی پایان کرده یی
و معنای افق ها و هلهله را بی پایان کرده یی.

ای چراغ تماشایی
دستت را به من ده
دستم دارد تمام می شود
تو تمامی دست هایی که به عمرم دیدم .

ما در غبار راه تو
بدل به مجسمه یی می شویم
که به راه می افتد
دیوار های سر راهش را خراب می کند
بر پیکر خفتگان گام می گذارد
و در صبحی زلال
به معبد زندگی می رسیم .

  محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

30 Dec, 05:00


@nabi.ranjbari

شمس لنگرودی

22 Dec, 10:39


🖋اگزیستانسیال هستی در نظام شعری شمس لنگرودی

ویلن سل

وقتی که از حصار های دو جدارهء دنیا
بی خانمانی و اندوه نشت می کند
ویلن سل قدم به درون می گذارد
دست مان را می گیرد
بر بستر نت ها می خواباند
صدای بَمَش
آرام آرام به سینه مان می خزد
و ما در آرامش سنگینش خواب می رویم .

تو باید برگردی
دریای پر حوصله اندامش را به اسکله ها می کوبد
و تحمل زندانش را ندارد
کاش می دانست
راه نجاتی اگر پیدا بود
باران دوباره به جانب آسمان بر نمی گشت.

اساسا شمس لنگرودی، شاعر مفاهیم سهل و ممتنع است و زبان و گفتارش در فرم و بکارگیری از نمادها، به دور از ساختارهای تصنعی و گیج کننده است.
شمس مابین سعدی و حافظ نشسته و از دو عنصر حرکت و اندازه گیری در کوانتوم مولانایی بهره مند و اعجاز خیامی دارد. شاعری ایماژیک و مفهومی که گاهی به وصف هم روی می آورد، بی آنکه بخواهد شعر را به اطناب بکشاند.
چه آنکه شمس، شاعر کم حوصله ای ست و مایل نیست با شرح و بسط ملال آور، مخاطب را هم بی حوصله کند.
وقتی در ساحت شعرش، با زبان ترد و لطیف و تصویرگری هایی که بین رئال و سورئالیسم تردد می کند، فکر تولید می شود، در می یابیم که شمس، شاعر دغدغه مند در ژانر اجتماعی با بروندادهای عاطفی و فراحسی ست.
از این روست که این سروده شمس در جعبه جادویی کنایه و استعاره همان اول کار ضربه را به خودآگاه مخاطب می زند:

«حصارهای دوجداره دنیا ..! شعر تاریک آغاز می شود. به قول حافظ، از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود!
و در ادامه شعر ترسناک می شود وقتی پای بی خانمانی و اندوه به میان می آید، که می تواند کنایه و استعاره ای از وضع نابسامان بشر در وطن و جهانی باشد که روز به روز مدرن تر می شود اما راحتی و آرامش زیر سایه تکنولوژی، حلقه مفقوده اوست؛ یک دیستوپیای غیر تخیلی که ظلم و تبعیض سیستماتیک و نهادینه شده دستاورد چرخه مدرنیته با ظاهری اتو کشیده که انسان هزاره سوم را در حصار خودش گرفتار کرده است. اگرچه شمس، معتقد به نفی مدرنیته هم نیست و به قاعده عدم قطعیت اعتقاد دارد و مانند یک فیلسوف اگزیستانسیال، انتخاب گری و معنا بخشی شاعرانه به مفاهیم و گزاره ها را پذیرفته است.

به نظر می رسد شمس در این شعر کوتاه تلاش می کند به مخاطب خود تفهیم کند که حتی بی خانمانی و اندوه و تحمل ملال آور هم می تواند ارزش آفرین باشد، چراکه صدای ویلن سل حکم ندای درونی دارد و برای انسان، آغاز رفتن به جهانی متفاوت است.حتی اگر در خواب و رویا باشد.
شمس مانند یک روانکاو چیره دست به ما می فهماند که زندگی پوچی جبرگونه نیست بلکه یک انتخاب آگاهانه در مسیر اختیار و ابتکار عمل است. اگرچه سخت و تلخ و ترسناک باشد. شمس در این شعر، شاعر ناامیدی نیست اما به شدت واقع گرا و عقلمند است و در عین حال که غمگین است اما اصالت وجودی انسان را خوب می فهمد. 

با این حال شمس چه چیزی را می خواهد یادآوری یا احیانا باز تولید کند؟
میخواهد گوشتزد کند که آی آدمها، این جهان جای خوب و امنی نیست؟
یا به این فکر می کند که دشواری روزافزون زندگی تا چه حد طاقت فرساست و‌ تو ناچاری به تحمل و تاب آوری؟
هرچه که باشد در ادامه یک ناجی همانطور که اشاره شد، یک الهام بخش جذاب، وارد جهان شعری شمس می شود تا نشانه گذاری دقیق هستی شناسی در گفتار شکل بگیرد:
» ویلن سل قدم به درون می گذارد ..
نجات دهنده می آید و زیست را درونی می کند:
خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است!
گذار از قیل و قال و ورود به دنیای پر رمز و راز حال در شمس کشفی را رقم می زند که از سر دردمندی فریاد می کشد که .. تو باید برگردی! که طاقت از کف رفته است و می خواهم این حصار را بشکنم. فرمان شمس، مژده تغییر می دهد اما از نسخه پیچی و دادن آدرس سر راست، آگاهانه پرهیز می کند.
گویی شمس از ژوئیسانسی می گوید که لذت فراق و رنج تحمل کردن بسیار او را بی قرار کرده، تا جایی احتمالا دوست دارد از درون خود بیرون نیاید:

« دریای پرحوصله اندامش را به اسکله ها می کوبد
و تحمل زندان ندارد!
این همان بی تابی فراق گونه از عمق جان است که خاصیت جهان شمولی دارد.
آنچنان که هایدگر در هستی و زمان می گوید:
" تنها آنجا که امکانِ اگزیستانسیالِ گفتن و شنیدن داده شده است کسی می تواند گوش فرا دهد.
کسی که پیشاپیش می فهمد می تواند گوش دهد!
و من فکر می کنم شمس در این شعر، به مفهوم گوش دادن اشاره خاص دارد. و شعرش را تا حد زیادی تأویل پذیر و رمزآلود می کند:
کاش می دانست
راه نجاتی اگر پیدا بود! ..

آشنازدایی های مرکب و یکدستی زبان و انسجام محکم روایت در این شعر، همراه با برخورداری از رگه هایی از زبان و گفتار آرکائیک و تکنوپاستورال در بافتار شعر، وقتی کنار فرم عمودی افقی غیر مکانیکی با استعاره و کنایه های ملموس قرار می گیرد، ما را با شعری مدرن و فلسفی وار با بار عاطفی کافی مواجه می سازد که با سورئال آغاز و با آن پایان می گیرد.


حمیدرضا بصیرت
@Hamidrezabasirat1

شمس لنگرودی

17 Dec, 17:04


بخش کامل مبحث «سختی و بی‌معنایی»

@Shamselangeroodi

شمس لنگرودی

09 Dec, 17:39


آفریقا،  سس فلفل است
فلسطین،  زیتون
یمن ، رب گوجه فرنگی
آقایان بفرمایید شام حاضر است:
استیک کابل
با گوشت تازه
سس مخصوص روس .

سرد می شود بفرمایید
سرِ شب بادی غریب می وزید .

ایران ، گلاب گریه های شبانه است
چین ، قصابی سنجاب
دودی شده در خون زرد
پیشخدمت آمریکا چشم بندی های غریبی دارد
بفرمایید سرد می شود .
مصر، ذات الریه فصول است
پاکستان،  تب نوبه
دبی ، پوشک تازه تعویض کرده
بانک های سرطان زا .

سرک نکشید آقایان
اینجا خاورمیانه است .

عربستان دکه زاری فروشی است
با اسب های موتوری
و دندان طلا
و بانک های مقوایی
همه چیز تازه است.

میهمانان نقابِ چهرهء یکدیگر را زده اند و نمی شناسیم
اما صدای قدم هاشان آشناست

بفرمایید استیک کابل
با گوشت تازه
سس مخصوص پاکستان

این غذای ویژهء سرآشپز خاورمیانه است
بفرمایید سرد می شود .

محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی
انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

27 Nov, 16:36


به دنبال چه می گشتم
که از این باغ وحش
سر در آوردم
چه کسی را صدا می کردم
که شب پره ها برابر من صف کشیدند .

باید بمانم
و به یاد بیاورم آرزو هایم را ، روءیاهایم را که به دنبالش آمدم .

پرندگانی که در سرم آواز می خواندند
اکنون کجایند
اینجا کجاست.

باید بمانم
اگر چه شکلک های طوطی ها را می بینم
که چگونه مرا به میمون ها نشان می دهند
و به تغییر صدایم در آشیانه ساس ها
می خندند

به دنبال چه می گشتم
که از این باغ وحش
سر در آوردم.

  محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی
   نشر نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

21 Nov, 09:15


آنچه که دوستش دارم
دیدن آسمان ظریف است
گلدوزی شده بر ساتن تیره گون
بیا و نجاتم بده
اینجا سرزمینی نیست
که دوستش داشتم .

آنچه که دوستش داشتم
برف بود که میان دو حرف می بارید
بیا و مرا به کودکیم برگردان
اینجا سرزمینی تاریک است
و خداحافظ پیش از درود به گوش می رسد
بیا و مرا به ستارهء اولم برگردان .

  محمد شمس لنگرودی
رقص با گذرنامه جعلی
نشر نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

19 Nov, 18:37


دکتر علی تسلیمی

یادداشتی بر شعری از شمس لنگرودی

دل بی‌چیزم پر و بالم را می‌فروشد
تو خریدارش باش
دریاچه‌ی بی‌صدف، بی‌ماهی،
رودخانه‌های مرا می‌فروشد
تو چشمه و رود من باش
سنگ‌های خانه‌ام از هم باز می‌شوند
و به کوهستان‌ها می‌گریزند
تو مامن آخرم باش
ابرهای پاییزی، پیراهن پاره‌اند،
تکه تکه و خونین
پیراهن پاره‌اند
به درختانم مپوشان
کاج‌های صلیب‌شده دنبالم می‌دوند
و من کبوتر ترس‌خورده‌ای که به ناجاها می‌گریزم
تو منزل آخرم باش.
                    

شعری مادی است با زبان غیر روزمره ولی در محتوا روزمره، عینی و اوبژکتیو. زبان غیر روزمره شعر را تک‌زبانی کرده که در شعر تک‌زبانی بودن را می‌پسندم (یعنی زبان رسمی ناغافل به روزمرگی نیفتد و نیز برعکس، البته گاهی شاعران توانسته‌اند با دو زبان شعرهای مناسب هم بگویند و باید شعر را بنابر بیانیه‌ی آن‌ها نیز خواند) و از آن‌جا که شعر، آواهای تغزل و اگزیستانسیال دارد، تا حدی پلی‌فونیک است، اما پلی‌فونیگ و چندآوایی بودن در شعر پسندیده نیست، زیرا شعر که روایت و گفت‌وگوی رمان را ندارد و چندان هم نباید داشته باشد (در رمان فرصت بسیاری برای دو آوای اگزیستانسیال و غیر آن، ماتریالیسم و ضد آن و غیره وجود دارد که البته این دو آوا و صدا به دو معنا می‌رسد، ولی در شعر کمتر می‌تواند رخ دهد)، باید گفت که پلی‌مورفیسم که همان چندلایه‌ای و چندریختی بودن است، شعر را برجسته‌تر می‌سازد؛ یعنی لایه‌دار بودن شعر: این شعر در یک لایه می‌تواند یک بی‌پناهی فردی و جست‌وجویی عاشقانه باشد و در لایه‌ی دیگر، بی‌پناهی اجتماعی (آن‌هم با دلی ساده به ناجا پناه بردن) را نشان دهد، از سویی سوژگی باشد و از سویی اوبژگی... نیما از سوبژکتیو بودن شعر گذشته یاد می‌کند و ویژگی شعر مدرن را اوبژکتیو بودن می‌داند. در این شعر، سوژه خود اوبژه است؛ گوینده خود را اوبژه کرده و به‌جای آن‌که "تو" را اوبژه کند، "تو" را نیز به همراه خودش، سوژه و استعلاگرِ خود ساخته و دوتنه می‌خواهد این خود یک‌تنه را نجات دهد. آن‌چه همواره با انسان می‌ماند، دل است و گوینده با این عنصر در آغاز شعر، زندگی را تاکید می‌کند و چیزی که رفته‌رفته از انسان می‌رود و باقی نمی‌ماند پر و بال اوست تا با این شمارش معکوس زندگی به کبوتر ترس‌خورده بدل گردد. اینجا، کبوتر، فقط اوبژه‌ی گوینده نیست، گوینده مانند گوینده‌های کلاسیک نیست که خداگونه و سوبژکتیو به اوبژه‌ای به نام کبوتر بنگرد، بلکه خود هم کبوتر است. گوینده‌ی قدیم بر طبیعت بود (همان سوبژکتیوی که نیما می‌گفت)، اما این گوینده بر طبیعت نیست، با طبیعت است: با رودخانه، سنگ‌های خانه و درختان، ولی این‌بار اوبژه‌ی طبیعت نیز می‌شود: درختی که از پاییز و ابرهای تکه‌تکه و خونین پوشیده می‌شود، به دنبال گوینده می‌آید تا صلیبش گردد. گوینده منفعل گردیده اما عزا نمی‌گیرد و فعلا پناهگاه می‌خواهد. این پناهگاه نباید به‌سوی بی‌پناهی فردی (ناکجاها) و حتی اجتماعی و به سوی ماموران (ناجاها) باشد، اما هست و گوینده در عین زندگی در موقعیت ترس و لرز، درپیِ تویی است که خریدار و پناهگاه او گردد.  سنگ‌ها که از خانه به کوهستان می‌گریزند، ضربه‌ی شدیدی دارد. خانه که کوهستان گردد، دریافتِ اوج بی‌پناهی است. پس از آن هم ابر و باد و... که در سعدی در خدمت سوژه‌ای به نام انسان هستند، دیگر نیستند، اینجا ابرها درختان را صلیب می‌کنند و در پی آن هستند که نان وجان گوینده را به غفلت بخورند.

شمس لنگرودی

17 Nov, 18:02


‍ ** تحلیل و زيبایی شناسی شعر سپید
«حکایت دریاست زندگی » سروده شمس لنگرودی شاعر توانای معاصر

#عباس_رسولی_املشی

آرام باش عزیز من، آرام باش
حکایت دریاست زندگی
گاهی درخشش آفتاب، برق و بوی نمک، ترشح شادمانی
گاهی هم فرو می‌رویم،
چشم‌های‌مان را می‌بندیم
همه جا تاریکی است
آرام باش عزیز من، آرام باش
دوباره سر از آب بیرون می‌آوریم
و تلألو آفتاب را می‌بینیم
زیر بوته‌ای از برف
که این دفعه
درست از جایی که تو دوست داری، طالع می شود

محمد شمس لنگرودی، شاعر، پژوهشگر، بازیگر، خواننده و مورخ ادبی معاصر در ۲۶ آبان ۱۳۲۹ شمسی در شهر فرهنگی لنگرود متولّد شد. در سال ۱۳۴۶ اولین سروده اش در هفته‌نامه امید ایران چاپ شد. وی نخستین دفتر شعرش را با عنوان « رفتار تشنگی» در سال ۱۳۵۵ منتشر کرد. به دنبال آن تا کنون آثاری چون: در مهتابی دنیا ، خاکستر و بانو ، قصیده لبخند چاک چاک، نت هایی برای بلبل چوبی، ملاح خیابان ها ، لب خوانی های قزل آلای من، حکایت دریاست زندگی و ... در موضوع شعر از وی انتشار یافته است.

شمس لنگرودی آثاری در قالب رُمان و قصّه برای کودکان دارد و چند اثر پژوهشی نیز در کارنامه پُربار ادبی وی خودنمایی می کند. کتاب «تاریخ تحلیلی شعر نو» هم اثری متمایز و شاخص از این نویسنده است که در چهار جلد تدوین شده است. این کتاب تاریخ جامعه‌شناختی یک دوره از شعر نو ایران است که طی سال‌ها کار پژوهشی نگاشته شده است.

محمد شمس لنگرودی در ابتدای راه شاعری تحت تأثیر شاعرانی چون فریدون توللی، فریدون مشیری و به ویژه نادر نادرپور بود. وی با حضور در جریانات سیاسی و تحت تأثیر شرایط زمانه به شعر سیاوش کسرایی و در نهایت احمد شاملو متمایل می‌شود و می‌توان بخش بزرگی از اشعار او را متأثر از زبان شاملو دانست. وی در نهایت پس از کتاب قصیده لبخند چاک چاک از تحت تأثیر دیگران بودن فاصله گرفت.
زبان‌ساده، کوتاه نویسی، طنز، پرداختن به زندگی روزمره و پر رنگ بودن عشق از ویژگی‌های اصلی شعرهای شمس لنگرودی است.

شعر« حکایت دریاست زندگی» در قالب سپید است و عنوانِ یکی از گزینه اشعار این شاعر توانای معاصر را در برمی گیرد.
شمس لنگرودی در این سروده زیبا همچون ناصحی، سعدی وار، تجربیات و آموزه های زندگی خود را به خواننده عرضه می کند. وی برای اینکه آموزه ی تعلیمی اش تأثیر لازم را بر مخاطب بگذارد، از لحن عاطفی و صادقانه « عزیز من » بهره می گیرد. تکرار بجا و شایسته ی مصراع « آرام باش عزیز من، آرام باش» در این شعر، علاوه بر اینکه تأکید را می رساند، آدمی را به بردباری و آرامش خاطر دعوت می نماید.

کل شعر تحت تأثیر تشبیه زیبا و هوشمندانه ای است که شاعر از آن بهره گرفته است. او ماجرای زندگی انسان ها را مانند حکایت دریا می داند. زمانی که آدمی سرش را در آب بالا نگه می دارد و در چنین حالتی زندگی امیدوارانه و با شکوه همراه با درخشش پرتو آفتاب و بوی شورِ حاصل از نمک دریا و شادمانی حاصل از تراوش آب ادامه دارد. زمانی هم سرمان را زیر آب فرو می بریم و ناخودآگاه چشم هایمان را می بندیم. در این حالت همه جا را تاریکی فرا می گیرد و این همان روی دوم سکه یعنی ناگواری های زندگی است. زندگی مانند دریا دارای دو روی سکه یعنی یک روی آن، خوشی ها و امیدها و روی دیگر آن، ناخوشی ها و ناگواری ها است.

شاعر در بند پایانی سروده خود، امید را به خواننده برمی گرداند. به دنبال هر سر فرو بردنی در آب دریا، سر از آب بیرون آوردنی را شاهد هستیم. او اعتقاد دارد که در پس هر ناملایماتی، خوشی های زندگی طالع خواهد شد؛ درست به همان گونه که آرزوی آدمی است.

در این سروده کوتاه، بهره گیری از عناصر خیال چشمگیر است. تشبیه زندگی به دریا در مصراع یا سطر دوم کاملاً برجسته است. شاعر ادات تشبیه را ذکر نکرده است و وجه شبه در ادامه شعر تشریح می شود. تضاد زیبایی بین « فرو می بریم» و « بیرون می آوریم» و همچنین درخشش آفتاب و تاریکی برقرار است. تناسب در واژگان دریا، آب، برف، آفتاب، درخشش و ... چشم نواز است. در ضمن در مصراع پایانی واج آرایی در صامت های « د» و « ت» خودنمایی می کند که موسیقی درونی شعر را افزون نموده است.

سخن پایانی اینکه شمس لنگرودی شاعر توانای معاصر در این شعر سپید کوتاه با زبانی ساده و روان توانسته است مفهومی ارزشمند را از آموزه های زندگی با بهره گیری از تشبیهی هوشمندانه و عناصر دیگر خیال به مخاطب خود عرضه نماید و خواننده را از آغاز تا پایان شعر همراه سازد و تأثیر کافی و لازم را بر او بگذارد. 

#عباس_رسولی_املشی

دوشنبه ۷ / ۶ / ۱۴۰۱ ـ لنگرود

👇👇
@forsatesabz98

شمس لنگرودی

17 Nov, 05:34


عکس ها و کلیپ، کار خانم نرگس ناظمی.

شمس لنگرودی

12 Nov, 21:34


آهسته و آرام با خود حرف می زنم
آرام تر اشاره می کنم
اینجا
زیر زبان من
جاسوسی به خیال من دارد گوش می کند .

جعبه پایینی انگور را بردار
آنان همه جا حاضرند
در دود اگزوز اتوبوسی که عبور می کند
در جعبهء شکلات
رزورق های قرص های مسکن .
آرام تر به خیال خود پناه ببر
آنها همه جا حاضرند.

اینجا
من از سکوت ممتد گربه ها می ترسم
وقتی که به دوردست‌های تهی خیره اند
از لرزش فواره که بالا می رود
و پودر شده روی لباس مان می ریزد .

آنان زیر زبان من
در جلد شناسنامه ها
و زیر حروف الفبا
چیپ های ذره بینی گذاشته
از گذشته مان عکس می گیرند
ماه را ذوب کرده
در کمپانی های طلا می فروشند .

ساعت چند است
باید بروم به سلولم برگردم
هوا ناظر است که کلماتی با شما رد و بدل کرده ام

  محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی
نشر نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

06 Nov, 03:05


موسیقی

چه کسی می تنید
تار نامریی موسیقی کیهانی را
وقتی که نبودیم
در تاریکی مطلق
در روشنایی شفاف
زه تار را چه کسی می لرزاند
دور از کاربافک حیران .

به صدای رعد ها چه کسی دل می بست
تا دوباره به آسمان برگردد ،
پشه ها به چه خشنود بودند
وقتی که برگ صنوبر و تبریزی نبودند ،
گنجشکان چند بار
به پژواک کهکشانی خود گوش می سپردند در جهان تهی ،
رگبار سکوت را چگونه خدا تاب می آورد
وقتی که هنوز
انگشت های بشر در طرح حیات نبودند .

پس بگو که چرا  شیطان از خلقت آدم راضی نیست .

موسیقی و انسان دو برادر و خواهر توامانند
یکی اشک
یکی لبخند
یکی آب
یکی آتش
یکی خشم
یکی مهربانی
دو نیمهء یک پادشاهند
در سرزمینی که کسی
سواد نوشتن و خواندن ندارد .

   محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
نشر نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

29 Oct, 18:18


یادش به خیر روز های گرسنگی
سرگردانی
کفش های پاره
اکنون دهانی برای بریدن نانی نداریم
سری برای چرخاندن
پایی برای رها شدن.

پرنده ها بال های شان را به یکدیگر تعارف می کردند
صف های انتظار
برای نوبت مرگ بر تخت های خالی بیمارستان ها نبود .

یادش به خیر روزهایی
که بمب ویران می کرد خانه ها را
اما هنوز زیر زباله ها
زندگی جاری بود .

  محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی
نشر  نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

19 Oct, 16:44


سربازی بودم تشنه ، گرسنه
پشت سنگر کاغذینی خون آلود.

فرمانده پشت سرم سیگار می کشید
و به کشتن فرمان می داد
من با مداد رنگی ها
به آدم های حقیقی شلیک می کردم
که صدای تو را شنیدم
گردن کشیدم و مجروح لای کتاب هایم افتادم

بیا و مرا به نخستین درمانگاه برسان
آنجا که تمام پرستارانش توئی
دکتر ها توئی
دارو ها توئی
و دلم می خواهد لاعلاج
برای همیشه سرباز صفر وطنت بمانم

محمد شمس لنگرودی
کتاب قطار سفید
نشر نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

15 Oct, 18:00


# فرم ارگانیک در شعر شمس لنگرودی

دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
و محبوبه شب راهش را گم کند .
دوست دارم
شب لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن  کند .
اما نه آفتاب است و نه ماه
عصرگاهی غمگین است
و من این همه را جمع کرده ام
چون دلتنگ توام  ....

فرم ارگانیک یا فرم ذهنی یا فرم درونی به یک جریان و حرکت تدریجی در شعر ناب گفته می شود که از آغاز تا پایان شعر  به تشکل ذهنی و انسجام دهندگی آن، عینیت بخشد. شمس لنگرودی در این  شعر برای آفرینش زیبایی هایی که رهاورد عشق و اراده معطوف به شکفتن دیگری است جهان خویش را از روشنایی و نور بارور شده می بیند و دلتنگی را دلیل زیبایی وحس وحال  سرودن می داند همانگونه که حافظ  در اوج لطافت روحی از نفس فرشتگان ، احساس ملال و دلتنگی  می کند و  بر لبه ی سوررئالیسم حرکت می کند که می گوید: قال و مقال من برای عاشق تو شدن است  :
من که ملول گشتمی از نفس فرشتگان
قال و مقال عالمی می کشم .شعر عاشقانه ی کوتاه که  در نهایت ایجاز، تکوین یافته  است.  یک مفهوم مرکزی در ذهن شاعر وجود داشت که به جای آن از استعاره نور سخن گفته است  که استعاره های کوچکتر را در عین پراکندگی تصاویر و فاصله ای که از هم از نظر مکانی دارند  انسجام بخشیده است. زیبایی انسان وارگی و تشخص تصویر بلاغی را بنگرید که می گوید  پای شب که می لغزد در چاله ای از صدف می افتد .صدفی که ماه خوانده می شود . فاصله ی صدف تا ماه از زمین تا آسمان است. کشف واقعیت برتر در سوررئالیسم یعنی همین آفرینشگری با پیوند عناصر دور از هم.  استعاره مفهومی «عشق، نور است » بر ساختار این  شعر ،حکم می راند.بقیه ی  استعاره ها و حس آمیزی های دیگر که پر از نور و روشنی هستند حول همان مفهوم استعاری می چرخند که مثل نور در سراسر شعر جاری است . استعاره مفهومی  مثل نخ تسبیح همه تصاویر دور از هم را دریک جا جمع کرده است. بن مایه های سوررئالیسم در شعر شمس لنگرودی ، فرم ذهنی یا فرم ارگانیک شعر را به مثابه عنصر انسجام دهنده و تشکل ذهنی هدایت می کند.  تحلیل سوررئالیستی  شعر شمس لنگرودی، بیشتر از هر نظریه ی دیگری می تواند مخاطب را  به جهان ذهنی و افق های خیال دور پرواز او نزدیک کند.

دکتر رحمان کاظمی
به نقل از کتاب در حال چاپ زیبایی جنون در کمند عقل

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

15 Oct, 11:47


دوست دارم
در این شب دلپذیر
عطر تو
چراغ بینایی من شود
و محبوبه شب راهش را گم کند .
دوست دارم
شب لرزان از حضورت
پایش بلغزد
در چاله ای از صدف که ماهش می خوانند
و خنده آفتاب دریا را روشن  کند .
اما نه آفتاب است و نه ماه
عصرگاهی غمگین است
و من این همه را جمع کرده ام
چون دلتنگ توام  ....

محمد شمس لنگرودی

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

11 Oct, 13:18


ویلن سل

وقتی که از حصار های دو جدارهء دنیا
بی خانمانی و اندوه نشت می کند
ویلن سل قدم به درون می گذارد
دست مان را می گیرد
بر بستر نت ها می خواباند
صدای بَمَش
آرام آرام به سینه مان می خزد
و ما در آرامش سنگینش خواب می رویم .

تو باید برگردی
دریای پر حوصله اندامش را به اسکله ها می کوبد
و تحمل زندانش را ندارد
کاش می دانست
راه نجاتی اگر پیدا بود
باران دوباره به جانب آسمان بر نمی گشت .

  محمد شمس لنگرودی
از کتاب قطار سفید
نشر نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

30 Sep, 07:29


تسلیم شده ام
حکمم را خوانده اند
در بیابانی که کسی نیست
و خاربوته ها
ریش سفیدان تشنهء سرزمین اند

منتظرم هواپیمایی بیاید مرا ببرد
و به سلطانم بسپارد
در سینمایی که تماشاگرانش شورشیان کورند
مشغول تماشای قهرمانی شان در جوانی .

می دانستم ماشینی که نمره اش از گل پوشیده است
مرا به میهمانی سلطان خواهد برد
سلطانی که به دست خود تراشیده و ورزش داده ام
سلطانی با چاکران و ندیمه ها
و روءیاهای دور و دراز
و کلاغی که تیتر روزنامه ها را در گوشش می خواند .

حکمم را خوانده اند .

تبعیدم به اتاق کارم
جایی که هیچ روزنه ای به جهانی ندارد

  محمد شمس لنگرودی
از کتاب رقص با گذرنامه جعلی
موسسه انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

24 Sep, 07:40


نامه

ترانه: شمس لنگرودی
تصویر: طناز پروان
تهیه‌کننده: بهاءالدین مرشدی

@shamselangeroodi

شمس لنگرودی

24 Sep, 06:46


به چه درد می خورند
دریا ها ، رقص ها
وقتی من نباشم .

به چه درد می خورند
کاغذ هاو قلم ها در تاریکی  .

به چه درد می خورد
من باشم
آزادی ترس خورده نگاهم کند .

به چه درد می خورد
انگشت اشاره ام
در تفاهم نامهء صلحی که از آن ما نیست

  محمد شمس لنگرودی
کتاب رقص با گذرنامه جعلی

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

20 Sep, 08:09


🔹دیالکتیک شر

اگر من این شعر را وارونه کنم باز زیباست؟

تمام شب‌ها یک شب‌اند
تکه تکه
میان روزی بی‌پایان

نقاشان بزرگی تخیلات کتاب معروف دانته را نقاشی کرده‌اند اما کدام کتاب بیشتر مورد توجه نقاشان قرار گرفت؟ بهشت، برزخ یا دوزخ؟
چرا تخیل انسان در برابر شر، واکنش عجیبی نشان می‌دهد؟
چرا بازنمایی شر تخیل انسان را باردار معنا‌های بسیار می‌کند؟ چرا توصیف بهشت اگرچه زیباست اما هیجانی ندارد؟
بی‌دلیل نیست که این حدیث از پیامبر اسلام نقل شده است: اکثر اهل الجنة البُله
آیا فیلم‌های آرمانشهری عمیق‌اند یا فیلم‌های ضداوتوپیایی؟
اگر دیالکتیک شر نبود، جهان معنایی نداشت.
سینا جهاندیده
@tabrshenasi_ketab

شمس لنگرودی

20 Sep, 08:04


📚

گنجشکی
دکمه‌های جلیقه‌اش را می‌بندد
صدایش را صاف می‌کند
و در انتظار بیدارشدنت می‌نشیند

بیدارشو! بیدارشو
به جز من و تو و این گنجشک سپیده‌دمی
در دنیا هیچ‌کس نیست
نه این‌که گمان کنی اتفاقی افتاده است
نه
کنار تو
من هم
خواب رفته‌‌ام

#شمس_لنگرودی

.
    
       "دریچه‌ای رو به نقد "


از جناب شمس گفتن و از جهان شعری او نوشتن، قلمی توانا و سترگ را می‌طلبد. وقتی به خوانشی از شعرش می نشینی بایستی که سفر کنی. سفر به جهانی پر رمز و راز و نشستن در کشتی‌یی که تو را با تلاطمی ژرف و پُرحادثه روبرو می‌کند. شعر بالا در ظاهری از واژگان روزمره و معمول حرکت می‌کند اما دریایی از معانی و مفاهیم را در لایه‌های زیرین خود بدنبال دارد. شعر او آنی را در تو می‌انگیزاند که در همان آغاز درگیر آن می‌شوی. درگیرِ آن "آنی" که تو را در چالشی تامل‌برانگیز به "آن"های دیگری می‌کشاند. در ظاهری ساده و فرمی صمیمی با نگاهی انسان‌مدارانه  با تو به گفتگو می نشیند، حرف می زند، درددل می‌کند آن‌گونه که گویی از دل و زبان تو برخاسته شده باشد.  مثلن دراین شعر مورد نظر، متن در چالشی توامان با مخاطب، با بازآفرینی‌هایی روبرو می‌شود که "آن"های جهانِ کشفِ مخاطب در خوانش او از متن است. "گنجشکی/ دکمه‌های جلیقه‌اش را می‌بندد/ صدایش را صاف می‌کند/ و در انتظار بیدار شدنت می‌نشیند". رفتارهای متنی‌یی که در اوج سادگی و روانی ما را با رفتارهای زبانی تازه‌ای روبرو می‌کند که به تاویل‌های درون‌متنیِ قابل تاملی منجر می‌شود.
گنجشگ چگونه نمادی است. چه نشانه و مشخصه‌ای از آن به ذهن متبادر می‌شود؟ شاعر نمی‌گوید دکمه‌های پیراهنش را می‌بندد که از جلیقه حرف می‌زند تا از منظر نشانه‌شناسی ما را به تاویل‌هایی دیگر در متن بکشاند. گنجشگ پرنده‌ای معصوم و بی‌آزار و در عین حال پرهیاهو، پر از گب‌و‌گفت و همهمه‌ای است که این شلوغی‌اش نه آزاردهنده که دلنشین است. حالا همین پرنده نجیب، نمادی می‌شود رهایی بخش. عنصری که بر خواب آلودگی بانگ سر می‌دهد.
"گنجشکی/ دکمه‌های جلیقه اش را می‌بندد/صدایش را صاف می‌کند. "
وقتی صدایی خودش را صاف می‌کند یعنی اتفاقی می‌خواهد بوقوع بپیوندد. اتفاقی از جنس صدا، صدایی که از جنس بیدار شدن است. "بیدارشو! بیدارشو" 
جلیقه، هم ذهن را به‌سمت جلیقه نجات می‌برد و هم عملی انتحاری. گنجشک در این‌جا به عنصری رهایی بخش و بیدارکننده معرفی شده است. اما چرا شاعر چنین رفتاری که بازتاب اعتراضی اجتماعی را بر می‌تاباند در پیکره‌ی کوچک‌ترین و نحیف‌ترین موجود هستی نشان می‌دهد؟! "شاعرِ معمولی وقتی که می‌بیند، عادت چشم خودش را دنبال می‌کند اما شاعری که خرق عادت می‌کند شعر را در چیزهایی که نمی‌بیند، می‌بیند." وقتی دنیا را خواب‌زدگی فرا گرفته است شاعر خودش را از این قاعده مستثنی نکرده که به نقد خود هم نشسته است و از این‌رو به یک خواب‌زدگیِ عمومی اشاره دارد که خودش هم جزیی از آن است: "کنارِتو / من هم/ خواب رفته‌ام." و تنها گنجشک است که در انتظار بیدارشدن نشسته است آن‌هم گنجشکِ سپیده‌دمی. "به جز من و تو/ و این گنجشک سپیده‌دمی/ در دنیا هیچ‌کس نیست."

#مهرداد_پیله‌ور
چهارم اردیبهشت ۱۴۰۰

📚📚📚📚

شاید شمس از اسطوره‌ی مار و آدم و حوا  و آغازگاه خلقت به روایت تورات به خلق روایتی دیگر برای خلقت چشم داشته است. در همین محدوده‌ای که فضاسازی می‌کند جهانی دیده می‌شود با سه شخصیت: "من- تو و گنجشک صبحگاهی". صبح آغاز جهان از سه عنصر که می‌تواند همراه با انفجار صدای بیدارشو آغاز شود و گنجشگ دکمه‌‌ی جلیقه را می‌بندد  و صدایش را هم صاف می‌کند تا مثل خطیبان خطابه صبح بیداری را بخواند.  گنجشکان آغاز‌گران گفتگوی صبحگاهی‌اند،  برای بیداری رهایی‌بخش با بستن دکمه‌ی جلیقه و رسمیت دادن به حضور خطیبانه‌اش که همراه با صاف کردن صدا نیز است فانتزی زیبایی از اتوپیای بیداری می‌سازد. روایتی از بیداری که خطیبش گنجشک کوچکی است که بقول ما گیلک‌ها: "چی‌چی‌نی جز چییه تا وز بداره". مهرداد جان همه‌ی این حرف‌ها محصول ذهن زیبای توست
      
#مسعود_پورهادی
(آلمان/ کُلن)

صفحه‌ی تخصصی
گروه هنر و ادبیات معاصر

https://t.me/honare_adabiyate_moaser

شمس لنگرودی

19 Sep, 07:26


در حمایت از رساله...

شمس لنگرودی

19 Sep, 07:23


چیستی شعر...

شمس لنگرودی

19 Sep, 07:22


چیستی شعر...

شمس لنگرودی

17 Sep, 05:15


#خوانش سوررئالیستی شعر شمس لنگرودی
نگارش خودکار وجریان سیال ذهن


اگر که قطار ها کوچک شوند
از سوراخ کلید ها بگذرند
و به سلولم بیایند
زخم گلوله را زیر نیم تنه ام خواهی دید ۔

چگونه می شود از یاد برد
پایی نداشتم که به دنبالت بیایم
دستی نداشتم تکان بدهم
وقتی که ترن دور می شد

وقتی که صدای پای زندانبانم به گوش می رسد
همدم من تویی
تو که اکنون برابر کفاشی ایستاده یی
و به پایم فکر می کنی

بر ویترن ساعت های مچی خم شده ای
و به بی زمانی من فکر می کنی.

اینجا کلمات زنگ خورده به سختی از هم باز می شوند
دهانم شکل آه گرفته
بر تن تو دست می کشم
و به یاد می آورم شکل های روشن زندگی را ۔

همدم من تویی
دوازده نفر اینجا پیرامونم نشسته اند
و بی وقفه دهان شان باز می شود و بسته می شود
صدای تو را می شنوم که می گویی
بیا برویم
کلید را در دستم می گذاری
به قفل و جای خالی تو نگاه می کنم
و مثل اسکله یی در افتاب تند
به خنکای شبی می اندیشم
که کنارت بودم ۔
(رقص با گذرنامه ۱۴۰۲)

این شعر با حرف شرط «اگر »آغازشده  که جمله ای شرطی را  پیش درآمد ورود به فضای سوررئالیستی می کند  درپایان همان بند مشخص می شود که شرط محال است .تصویر قطار کوچک شده ای که از سوراخ کلیدها بگذرد وبه سلولی که شاعر زندانی است  بیاید امر واتفاقی نیست که در واقعیت ممکن باشد از آن مهمتر محبوب شاعر چگونه می تواند با قطاری که از سوراخ کلید عبور کرده داخل زندان بیاید و زخم گلوله را زیر نیم تنه اش ببیند . دلالت های ضمنی فراوانی از این بند شعر می توان استخراج کرد :شاعر دیدن زخمش را ناممکن می داند .شاعر زخمی که در زندان خورده پنهان کرده است .مخاطب شاعر کسی است که نمی تواند فاصله خودرا با او کم کند چون او مسافرقطاراست اما شاعر دربند زندان است . تخیل آزاد شاعر به او این امکان را می دهد که عناصر دور از هم را یکجا گرد آورد .ذهن و عین را یگانه کند تا واقعیت برتری که شاعر جستجو می کند رخ نماید . شاعر دوست دارد واحد زمان را که ساعت مچی نشان می دهد  درهم بشکند و محبوبش را به بی زمانی و جاودانگی سوق دهد.درپایان شعر  دوباره کلید ظاهر می شود در دست محبوب در حالی که قطار حامل محبوب از سوراخ همان کلید گذشته است که  به دیدارش آمده .اینگونه در هم شکستن زمان و مکان ویژگی شعری است که با مولفه رویا و نگارش خودکار سوررئالیستی  سروده شده است .شاعر هیچ مرزی را برای عبور خود و رسیدن به عشق به رسمیت نمی شناسد.واقعیت برتر که یکی از مولفه های سورئالیستی است برای پرش خیال شاعر هیچ مرزی را به رسمیت نمی شناسد بلکه تابع جریان سیال آزاد معانی است .

دکتر رحمان کاظمی

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

13 Sep, 08:02


پیش‌فروش شماره‌ی ۳۳ وزن‌دنیا

شماره‌ی ۳۳ فصل‌نامه‌ی وزن‌دنیا با پرونده‌ای جامع درباره‌ی شاعر معاصر «#محمد_شمس_لنگرودی» به زودی منتشر می‌شود.

در این شماره که در ۲۲۰ صفحه منتشر می‌شود جست‌و‌جویی در کارنامه‌ی شعری و تلاش‌ها و پژوهش‌های #شمس_لنگرودی در حوزه‌ی تاریخی-تحلیلی شعر معاصر داشته‌ایم.

همچنین در دوردست‌های این شماره به پروند‌ه‌ای درباره شعر گفتار اختصاص داده شده است که حول محور آن، با شاعر و نظریه‌پرداز آمریکایی، چارلز برنستین نیز مصاحبه کرده‌ایم.

تازه‌ترین اشعار ۴۰ شاعر برجسته‌ی معاصر نیز بخش شعر این شماره‌ی وزن‌دنیا را شامل می‌شود.

🔹 شما همراهان خوب وزن‌دنیا می‌توانید شماره‌ی سی‌وسوم مجله که در ۲۲۰ صفحه تدارک دیده شده را به قیمت ۲۵۰هزار تومان، با ارسال پیشتاز رایگان، از طریق لینک قرارداده شده در بایو اینستاگرام و یا وب‌سایت‌ زیر پیش خریداری کنید:

www.podro.shop/vaznedonya

ارسال مجلات از پنج‌شنبه ۲۹ شهریور شروع خواهد شد.

شمس لنگرودی

12 Sep, 20:19


#تحلیل سوررئالیستی شعر شمس لنگرودی
شوربختانِ شادمانِ جامعه 

من و تخت جمشید ویرانیم
از راه های دور
به دیدن ما می آیند
عکس می گیرند
می روند و فراموش می کنند

عکس های من !
شادمانی شان ، کجای شور بختیِ ما پنهان است
.

نقطه آغازین شعر از منظر بلاغت سنتی  که کارکرد آن در کلمه و جمله است  تشبیه شاعر به آثار باستانی تخت جمشید است با وجه شبهی که ویرانی است. ویرانی برای یک سازه معنای فیزیکی دارد اما برای انسان ویرانی معنای انتزاعی تر دارد نکته مهم شعر مدرن و سوررئالیستی شمس لنگرودی همین‌جاست که ویرانی برای انسان در بن مایه خود یک استعاره مفهومی است .انسان، ساختمان است یک گزاره استعاری است. از منظر بلاغت مدرن، شعر شمس لنگرودی بربنیاد استعاره مفهومی است که انسان را به مثابه ساختمان قدیمی یا متروکه باستانی مفروض گرفته است تا به کمک  استعاره بتواند ایستایی ، انجماد و بستگی ذهن افراد جامعه را نسبت به مشاهیر یا انسانهای دیگر نشان دهد که به جای الهام بخشی از مفاخر به عکس گرفتن و ژست  یادگاری با تاریخ دلخوش هستند.چه نقدی محکم تر و تصویری تر و عاطفی تر از این می توان از مردم جامعه ای داشت که رفتار سطحی و فانتزی دارند. زیبایی پاره اول شعر، مقایسه دو تصویر دور از هم ، سازه تاریخی مشهور با انسان مشهور است .شمس لنگرودی با نگارش خودکار در قالب زبان گفتار، شعر سهل وممتنع می گوید. تاریخ و نقد اجتماعی را به زیبایی شناسی شاعرانه بدل می کند و تصویری ماندگار به جا می گذارد که وحدت تاثیر عاطفی آن نیز در ذهن مخاطب ماندگار می شود. مردمی که از راه های دور می آیند تا با مشاهیر، عکس یادگاری بگیرند. شوربختی شاعر و تمدنی که در آن زیسته در حقیقت شوربختی همان مردم است که فقط با ژست تاریخی در عکس با مشاهیر ومفاخر، شادمانی می کنند. مردمی که  شوربختی خود را  نمی شناسند و یا در فخر فروشی به مفاخر خود غرق شده اند بی آنکه بدانند اکنونشان چگونه با شوربختی  می گذرد .
  
     رحمان  کاظمی

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

09 Sep, 10:19


هزار سگ ناشناس در پاهایم می غرند
هزار سگ غمگین
به کجا پناه ببرم که مرا سربازان نیابند

موسیقی در گلوی پرندگان شبانه یخ بسته است
شب لرد بسته و ستاره ها را سیاه می کند
به کجا پناه ببرم که مرا نیابند سربازان بی سر.

بگریزید  مرمر های سفید ، گرانيت ها سنگ ها بگریزید
پیش از آن که شما را زینت گور ها کنند

آرام باش قلب من
آرام باش
فکر کن نم نم باران است بر پنجره ام می بارد
فکر کن نُک خودکار تعقیب کننده یی بر پنجره ام نیست
مست کن در تلاطم میلیارد ها ستاره گلسرخ روحم !
و بخند
بر سرنوشت گلی که به دست نسیمی ولگرد پرپر می شود
و بر سر گور ها فرو می ریزد. .

مست کن قلب صبورم
درها بسته است
و تو راهی جز شادی بی پایان نداری
در لانه یی از خون که در تن من می تپد

  محمد شمس لنگرودی
از کتاب رقص با گذرنامه جعلی
موسسه انتشارات نگاه

@taranom_ordibehesht

شمس لنگرودی

08 Sep, 17:55


ماهنامه تجربه، دوره جدید، شماره ۳۳ منتشر شد.

شمس لنگرودی

22 Aug, 17:24


من و تخت جمشید ویرانیم
از راه های دور
به دیدن ما می آیند
عکس می گیرند
می روند و فراموش می کنند

عکس های من !
شادمانی شان ، کجای شور بختیِ ما پنهان است

  محمد شمس لنگرودی
  مجموعه اشعار
دفتر دوم

@taranom_ordibehesht