سید مهدی موسوی @seyedmehdimoosavi2 Channel on Telegram

سید مهدی موسوی

@seyedmehdimoosavi2


اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... مرا فقط از این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی‌ام دنبال کنید

سید مهدی موسوی (Persian)

سید مهدی موسوی یک کانال تلگرامی است که به اشعار، ترانه‌ها، داستان‌ها و... اختصاص داده شده است. اگر به دنبال مطالب شعری و موسیقیایی زیبا و احساسی هستید، این کانال مناسب برای شماست. سید مهدی موسوی با انتشار اشعار و ترانه‌های زیبا در این کانال شما را به دنیایی از احساس و هنر می‌برد. از آثار او لذت ببرید و از تمامی اطلاعات جدید او در این کانال و همچنین اینستاگرام، فیس‌بوک و کانال یوتیوب شخصی او مطلع شوید. با دنبال کردن این کانال، لحظاتی شیرین و دلنشین را تجربه کنید.

سید مهدی موسوی

11 Jan, 14:46


اگر شکلات و کاکائو دوست دارید
این قسمت سفرنامه‌ی من به شهر بروکسل بلژیک را ببینید
اگر هم رژیم دارید
اصلا نبینید!!
چون واقعا هوس‌انگیز است:
https://youtu.be/ta6djOIOJok?si=8t_yJ5RiWD0cw-qE

سید مهدی موسوی

10 Jan, 16:35


زمین درد دارد، زمان درد دارد
سرم مثلِ در زایمان درد دارد

زده قفل، دنیا به بغض گلویم
نباید بفهمم، نباید بگویم

اگرچه به جز تو، به جز تو غمم نیست
به غیر از خود تو کسی محرمم نیست

دلم مثل سیر است و سرکه! به جوشم
هزاران صدا در سرم، توی گوشم

سَرَم قرص خورده! که شاید بخوابم
خرابم... خرابم... خرابم... خرابم...

شبی دردناک است و از گریه سیرم
بغل کن مرا... دوست دارم بمیرم

که کوه بلندم که باید بریزم
که من واقعاً ناامیدم عزیزم!

که شب لانه کرده‌ست در عمقِ جانم
دلیلی ندارم که دیگر بمانم

کسی که مرا از تولّد... تو بودی
مرا به خودم وصل می‌شد تو بودی!

کسی که از او شعر خواندم تو هستی
نماندی و با گریه ماندم تو هستی

کسی که مرا با خودم آشنا کرد
کسی که مرا توی طوفان رها کرد

کسی که بغل کردمش توی مستی
تو هستی... تو هستی... تو هستی... تو هستی...

بهار است امّا شبی سرد دارد
سرم، بالشم، خانه‌ام درد دارد

تو غمگین و زیبا شبیه غروبی
تو هر کار با من کنی، باز خوبی!

تو قفلی! که دنیا زده بر گلویم
گله دارم امّا نباید بگویم

تو آن لحظه‌ی مکث... قبل از شکستی!
تو تاریخِ زیباییِ محض! هستی

تو یک بوی خوش در خیابانِ اصلی
تو نوری که دائم به خورشید وصلی

تو آرامش خواب در بازوانم
تو تنها دلیلی که زنده بمانم

تو آیینه‌ای! خالی از خشم و کینه
بغل کن مرا و بچسبان به سینه

تو وِردِ منی توی این شهر سنگی!
بغل کن مرا جای هر قرص رنگی

بیا تا که این کوه از هم نپاشد!
بمان تا تهِ قصّه‌مان خوب باشد...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

09 Jan, 17:37


#غلامحسین_ساعدی : زندگی، هنر و حاشیه‌ها
در برنامه‌ی بامداد این هفته!
با اجرای مهدی موسوی

اگر برنامه‌ی این هفته را زنده از کانال وان ندیده‌اید
می‌توانید آن را به‌طور کامل از اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/VBqLuG36Jh4?si=TiuESU_w60P5RYZ8

سید مهدی موسوی

08 Jan, 16:38


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

07 Jan, 16:53


قسمت ۱۳ سفرنامه مهدی موسوی به بلژیک:
سینمای قدیمی بروکسل
ممنونم که ویدیوها را دنبال می‌کنید:
https://youtu.be/LinRhcljxyY?si=fLojRui4ByqIXdHH

سید مهدی موسوی

07 Jan, 09:38


خبرِ باد، خبرِ بد
خبرِ بوقای ممتد
خبر پرنده‌ای که
دیگه به خونه نیومد

شهرِ گمشده توی دود
حسرت هوای تازه
گریه با متن خبرها
هی جنازه رو جنازه

بغضِ دنیا تو گلومه
دارم از گریه می‌میرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!

خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی!
یه هواپیما که افتاد...

پشت میله‌ها اسیرن
خبرای خوب هفته
هر کی لبخند رو لبش داشت
جلوی گلوله رفته

باورم نمی‌شه دیگه
خبرای خوش تو راهه
«اون پرنده مردنی بود»
«وقتی خونه‌مون سیاهه»

بغضِ دنیا تو گلومه
دارم از گریه می‌میرم
آرزوهای یه نسلو
باید از کی پس بگیرم؟!

خسته مثل شمعِ در باد
نسل گریه، نسل فریاد
موشکای اشتباهی!
یه هواپیما که افتاد...

مهدی موسوی

* پرنده مردنی‌ست/ فروغ فرخزاد
* این خانه سیاه است/ فیلمی از فروغ فرخزاد

@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

05 Jan, 11:24


با احترام به ترجیع‌بند معروف «هاتف اصفهانی»:

عاشقش می‌شوم... چرا؟ شاید
چشم‌هایش شبیه یک نفر است
بی‌جهت گریه می‌کند... انگار
از سرانجام قصّه باخبر است
بغلش می‌کنم بدون کلام
بعد می‌بوسمش... که بی‌اثر است
می‌فشارم تن نحیفش را
گاز می‌گیرم از لب سرخش
می‌مکم پوست ظریفش را
تنِ من از تنش به تن تتتن
دُور بغضش سماع خواهم کرد
بعد آرام می‌شود در من
گور بابای شیخ و منتقد و...
خرِ تحصیل کرده باز خر است!!
که جهان، این اتاق و تخت و تو است
خب به من چه! چه چیز، پشت در است!
من به تو دلخوشم که از عطرت
دین و دنیای شهر در خطر است
من به تو مؤمنم که می‌فهمی
عشق من از خدا بزرگتر است!

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو

عاشقش می‌شوم... که توی سرش
فکر یک بچّه توی آفریقاست
نگران سرخس‌های شمال
فکر تنهایی عروسک‌هاست
نکند رودخانه خشک شود
خانه ی دوست... دوست... دوست... کجاست؟!
چند بچّه گرسنه‌اند هنوز؟!
چند موشک هنوز در دنیاست؟!
چند تا ببر زنده‌اند هنوز؟!
چند ماهی هنوز در دریاست؟!
شب که خوابش نمی‌برد تا صبح
نگران پتوی روی شماست!!
ناتوان است از بیان کردن
در سرش دائماً صدا و صداست
عاشق هر چه جز خودش بوده
همه جا هست و باز هم تنهاست
از خدا هیچ چی نمی‌خواهد
نگران فشار، روی خداست!!

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!

عاشقش می‌شوم... که می‌بینم
خنده‌اش را میان رنج و عذاب
صبح تا شب کتاب می‌خواند
وسطش قرص می‌خورد با آب
فکر خود نیست، فکر ماهی‌هاست
مثل یک کرم، بر سرِ قلّاب
صبح تا شب سکوت دائمی است
با خودش حرف می‌زند در خواب
نشئه‌ی باد می شود نه حشیش!
مست از آب می‌شود نه شراب!!
همه‌ی روز گریه می‌کند از
مرگ یک شخصیت میان کتاب
فکر احوالپرسی از گل‌هاست
فارغ از دوزخ و بهشت و حساب

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الا هو!

عاشقش می‌شوم... که مطمئنم
تا دل مرگ، یک قدم دارد
خسته است از جهان و آدم‌هاش
توی لبخندهاش غم دارد
حرف او را کسی نمی‌فهمد
همه‌جا شکل متّهم دارد
عاشقِ از خودش رها شدن است
گرچه این عشق، درد هم دارد
فارغ است از جهان ولی انگار
چیزهایی هنوز کم دارد
معنیِ زندگی‌ست امّا باز
در کمد شیشه‌های سم دارد
بغلم می‌کند که مطمئن است
جای مخصوص در دلم دارد

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!

عاشقش می‌شوم... که می‌دانم
به تنش... بوسه‌هاش... معتادم!
بعدِ بلعیدنِ هزاران قرص
چشم‌هایش نرفته از یادم
هر چه گفتم شبیه اسمش شد
هر چه دیدم به یادش افتادم
از کجا آمدم؟ کجا بروم؟
من که در بند او و آزادم
همه چی را سپرده‌ام به خودش
مثل یک برگ در دلِ بادم
او خدایی‌ست خسته از خود که
بغلم کرد مثل یک آدم!
او به من جرئت جنون داد و
من به او شوق زندگی دادم

که یکی هست و هیچ نیست جز او
وحده لا اله الّا هو!

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

03 Jan, 15:41


دو زن داشتم از دو تا مرد که...
دو تا گریه‌ی تحت‌پیگرد که...

دو تا خوابِ آماده‌ی پا شدن
شبی گم در آغوشِ پیدا شدن


یکی خسته از آنچه بود و نبود
سفیدی سیگار با طعم دود

سفیدی کاغذ به سرخوردگی
سفیدی قرصی در افسردگی

بریده‌شده از تمامِ خوشی
سفیدی صورت پس از خودکشی

سفیدی یک نامه‌ی ناتمام
سفیدی زن، قاطیِ دست‌هام

سفیدی یک گَرد در وهم من
سقوطی در آغوش بی‌رحم من

زنی خسته از آنچه دید و ندید
سفیدِ سفیدِ سفیدِ سفید


یکی لذتِ قبلِ وابستگی
سیاهی شب در دلِ خستگی

سیاهی بغضِ کلاغی که نیست
فرو رفتن از باتلاقی که نیست

جنون در جنون از جنون بی‌قرار
سیاهی یک دامن چاکدار!

تتن تن تتن در تنم در تنت
سیاهی یک خال بر گردنت

ذغالی که قرمز شده از عطش
سیاهی یک سایه در حرکتش

حضورِ غریزیِ بی‌اشتباه!
سیاهِ سیاهِ سیاهِ سیاه


دو زن داشتم توی یک قلب با...
دو زن مثل دو قطب آهنربا!

سه تا خوابِ خوشبخت در تخت من
سه تا تخت در خواب خوشبخت من

سه غیرطبیعیِ زیرِ سرُم!
سه دیوانه در عصر بمب و اتم

بدون «حسودی» و «مال کسی»
دو زن مثل پایان دلواپسی

دو زن داشتم توی یک خانه که...
سه تا آدمِ نیمه‌دیوانه که...

سه تا حل‌شده در تنِ دیگری
سه رؤیای خوشبختِ خاکستری

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

03 Jan, 13:16


اگر می‌خواهی پدر و مادرت را واقعاً آزار بدهی و دل و جرأت همجنسگرا شدن را هم نداری، کمترین کاری که می‌توانی بکنی این است که دنبال هنر بروی. شوخی نمی‌کنم. از راه هنر نمی‌شود زندگی را چرخاند. هنر شیوه‌ای انسانی‌ست برای هرچه تحمل‌پذیرتر کردن زندگی. خدا گواه است که در پیش گرفتن فعالیت هنری، حالا چه خوب و چه بد، راهی‌ست برای تعالی روح انسان. زیر دوش آواز بخوان. با ساز رادیو برقص. قصه بگو. برای رفیقت شعری بنویس، حتی شده یک شعر آبکی. تا جایی که می‌توانی از این کارها بکن. پاداش هنگفتی نصیبت خواهد شد. چیزی خلق خواهی کرد.

مرد بی‌‌وطن/ کورت ونه‌گات

@atefeasadi2

سید مهدی موسوی

02 Jan, 17:58


ثمین و بهین بلوری، قمرالملوک وزیری و هانا کامکار
در برنامه‌ی بامداد این هفته
به همراه شعرخوانی زنده‌ی شاعران فارسی‌زبان از سراسر دنیا
اگر برنامه را از کانال وان ندیده‌اید
تکرارش را اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/BKF0UOAcbpk?si=EMON0MHOYtI9ScG_

سید مهدی موسوی

02 Jan, 06:22


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

01 Jan, 15:56


شعری از مجموعه‌ی «انقراض پلنگ ایرانی با افزایش بی‌رویه‌ی تعداد گوسفندان»:

شتر از خانه رفت سمت کویر
شیر غرّید گوشه‌ی تصویر
گرگ غرّید در ادامه‌ی شیر
بعد روباه داد زد: تکبیر!
جفت‌گیری گوسفند و الاغ

گربه دنبال موش رفت یواش
ببر مشروب خورد با اوباش
کوسه در فکرِ کرمِ دندان‌هاش
بز به روباه گفت: آدم باش!
جفت‌گیری گوسفند و الاغ

آخرین لاک‌پشت راه افتاد
اسب شیهه کشید در دل باد
ماند ساکت، قناری آزاد
بعد، روباه سهم بز را داد
جفت‌گیری گوسفند و الاغ

رفت در عمق آب، بچّه‌وزغ
کبک افتاد از هوا شترق!!
جغد می‌خواند در شب مطلق
سگ به روباه گفت: ای احمق!
جفت‌گیری گوسفند و الاغ

لاشخورها نگاه پشت نگاه
چند کفتار در ادامه‌ی راه
لاشه‌ی سگ میان حوض سیاه
تسلیت گفت زیر لب روباه
جفت‌گیری گوسفند و الاغ

در افق، قارقار چند کلاغ
خبر صلح و دوستی در باغ
خبر مرگ آدم و شلّاق
جفت‌گیری گوسفند و الاغ
لاک‌پشتی هنوز اوّل راه...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

30 Dec, 15:02


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

30 Dec, 10:26


از شیشه‌ی مشروب خالی توی یخچالم
از من که دارد می‌رود از حالِ تو، حالم!

از کوه استفراغ! روی دفتری کاهی
از زنگ‌های بی‌جوابی که نمی‌خواهی

از زندگی که در نگاهم مردگی دارد
معشوقه‌ی بدبخت تو، افسردگی دارد!

از قرص‌ها که خودکشی را یاد می‌گیرند
از سوسک‌ها که از تنم ایراد می‌گیرند!

از نصفه‌های تیغ در حمّامِ غمگینم
می‌بینمت! امّا فقط کابوس می‌بینم

بر روی دُورِ تند... نُه سالِ تمامی که...
از خواب‌هایت/ می‌پرم از پشت‌بامی که...

از دستِ تو دیوانه‌ام بی حدّ و اندازه
از دستِ تو در گردنِ معشوقه‌ای تازه

از سر زدن به خانه‌ام مابینِ رفتن‌هات!!
از گوشیِ اِشغالِ تو، از چهره‌ی تنهات

می‌بینم و کنج خودم سردرد می‌گیرم
رگ می‌زنم... هی می‌زنم... امّا نمی‌میرم

رگ می‌زنم از درد که دیوانه‌ام کرده
پاشیده خون مانند تو در اوّلین پرده

پاشیده خون از گریه‌ات بعد از هماغوشی
از اسم من، تنها، میان اوّلین گوشی

از اسم من که در تنت تا آخرِ خط رفت
از اسم من که عاقبت یک‌روز یادت رفت

از فکر تو، از گرمی خون، خوب می‌خوابم!
تو نیستی! با شیشه‌ی مشروب می‌خوابم!!

بالا می‌آرم از تو و از کلّه‌ی پوکم
از اینکه به هر چیزِ تو بدجور مشکوکم

از قصّه‌ی بی‌مزّه‌ی وصل و جدایی‌ها!
روی کتت در جستجوی موطلایی‌ها

باید بخندم پیش تو بغضِ صدایم را
بیرون بریزم مثل هر شب قرص‌هایم را

باید ببخشی که بدم، خیلی «غلط» دارم!
با هر که بودی، باش! خیلی دوستت دارم

من را ببخش امشب اگر چشمم سیاهی رفت
تا صبح پیشم باش! تا صبحی که خواهی رفت...

بگذار تا مویی بماند از تو بر تختم
با هر که بودی، باش! من با درد، خوشبختم!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

27 Dec, 03:21


دیوانگی‌هایم تر از تر تر تری دارد!!
دیوار، دیوار است با اینکه دری دارد

این داستان را نصفه‌کاره ول کنم؟! کردم!
هرچند می‌دانم که حتماً آخری دارد

تزریقِ مُشتی گاو در رگ‌های آزادی
خودکار سبزت دست‌های لاغری دارد

سر را به دیواری که اصلاً نیست می‌کوبد
این شعر معلوم است درد دیگری دارد

انگشت خونی را درآور تا حسابم کن
دیوانگی‌ها را بچین و انتخابم کن

با غم شروعم کن که آخر می‌شوم با غم
داغی‌تر از تزریقی و تزریق‌تر داغم!

از چی بترسم که تو از این جوهر خودکار
آنقدر می‌ترسی که من به مرگ، مشتاقم!

هر کس غمی دارد که نصفی از شبش، نان است
مشتی زدیم و جنس این دیوار، سیمان است

که هر کسی زنده‌ست توی قبر، خوابیده
که هر کسی زنده‌ست جایش کنج زندان است

از سرنوشت برگ‌های سبز می‌پرسی؟!
«امّیدِ» چی داری رفیق من؟! «زمستان» است

از عشقبازی با کدامین زن چنین خیسم؟
باران نمی‌بارد عزیزم! تیرباران است!

سیگار روشن کن که مغزم تیر می‌خواهد
کابوس‌های قابلِ تغییر می‌خواهد

موهات را در من بپیچ و زیر و رویم کن
دیوانه‌ام! دیوانگی زنجیر می‌خواهد!

ما آنچه باید داد را از ابتدا دادیم
از هفت دولت پشت این دیوار، آزادیم

هرچند گاوان قبیله، خوب می‌نوشند
حتّی جدیداًتر! کت و شلوار می‌پوشند!

هرچند در آخور همیشه بینشان بحث است
هرچند می‌دانند که بسیار باهوشند!!
.
زیر مگس‌ها خواب‌های سبز می‌بینند
[قصّاب‌ها اینجای قصّه، شیر می‌دوشند!]
.
رؤیایمان خوابیده و شب داخل تخت است
هر کس که بیدار است می‌داند که بدبخت است

سر را به دیواری که اصلاً نیست می‌کوبم
فهمیدنِ این دردهای لعنتی سخت است

فانوس در روزیم یا فریاد در آبیم
بدجور بی‌تابیم چون بدجور بی‌تابیم

فرقی ندارد آخر قصّه در این کابوس
با عشق می‌خوابند و ما با درد می‌خوابیم

شب‌های قرص و مشت و شعر و گریه و فریاد
هر صبح، خواهی یا نخوا... همکار قصّابیم!

کابوس‌های لعنتی در تخت تک‌خوابه
خوابم نخواهد برد، خواهد برد، خوا... تا... به...
.
از اعترافِ زندگی با سیلیِ مخصوص!
از اعترافِ عاشقی با شیشه‌نوشابه

شب‌هایِ شب‌هایِ... که شب‌هایِ شمردن تا...
با قرص خوردن، قرص خوردن، قرص خوردن تا...
.
شب تا ابد شب بودم و ماهی نخواهد داشت
بن‌بستم و به هیچ‌جا راهی نخواهد داشت

نوشابه‌ی مشکی به خون قرمزم می‌گفت:
این داستان، پایان دلخواهی نخواهد داشت

با طعنه می‌گوییم: روز خوب نزدیک است!
جایی که تاریک است در هر حال تاریک است

هر کس غمی دارد برای خود غمی دارد
آقای دنیا! اخم‌های درهمی دارد

با مشت‌های له شده با مرگ می‌رقصم
زندان ما دیوارهای محکمی دارد

من، اعتراف تازه‌ای در زیرسیگاری
من، خونِ روی کاغذ و خودکارها جاری

من، گاو سلّاخی شده در آخرین میدان
من، مردمِ آماده‌ی جشن و عزاداری

پایان یک قصّه برای نسلی از تردید
تزریق سم در هر رگِ خورشیدِ تکراری...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

24 Dec, 13:30


کریسمس مارکت یا بازارهای جذاب سال نو میلادی در بروکسل بلژیک
در سفرنامه مهدی موسوی
این ویدیو را از دست ندهید:
https://youtu.be/jAjWAftsTUM?si=nGP57BLAlLrBcgJv

سید مهدی موسوی

22 Dec, 14:25


باید که اعتماد کنم یا نه؟!
این بوسه واقعی‌ست؟!
نمی‌دانم!
از هرچه هست و بود، پُر از خشمم
از هرچه بود و هست پشیمانم
در من شکسته کسته شکسته ته...
پس قطعه قطعه قطعه بچسبانم:

سردرد مثل جغجغه بعد از جلق
پستان مادرم وسط گریه
از خودکشیم داخل دانشگاه
تا قرص آخرم وسط گریه
کابوسِ غیرمنطقی از تکرار
از خواب می‌پرم وسط گریه

این قطعه‌های مبهم و آشفته
از خاطراتِ یک نفرِ دیگر
این عاشقانه‌های پراکنده
در دست‌های یک پسر دیگر
از خود فرار کردنِ از هر در
در پشتِ در، دوباره درِ دیگر

تصویری از معاشقه با همجنس
رنگین‌کمانِ در قفس افتاده
از هیچ‌جای فاجعه سُر خورده
در دست‌های هیچ‌کس افتاده
تصویرِ خطّ مسخره‌ی پایان
یک قهرمانِ ازنفس‌افتاده

باتوم و تیر و خون و فراموشی
تابوتِ دوست‌ها به سرِ شانه
افسردگی و جنگ هیولاها
با هر امید در وسط خانه
تصویرِ مشتِ خونیِ در شیشه
تصویرِ قرص خوردنِ دیوانه

آهنگ شاد و مستی و رقصیدن
آهنگ شاد و مستی و رقصیدن
آهنگ شاد و مستی و...
شلاق و...
سیگاریِ یواشکی و خنده
از بوسه
بوسه
بوسه
ته باغ و...
آن ترسِ از گناه و جهنم که...
آن دست‌های لعنتیِ داغ و...

تنها شدن... به خاطر چی یا کی؟!
تنها شدن... رها شدنِ در باد
تنها شدن به شکلِ شدن از خود
از هر نظر که فکر کنی آزاد
از هر نظر که فکر کنی تنها...
در کوچه سایه‌ای به زمین افتاد!

پستان مادرم وسط گریه
آغوش واقعی عروسک‌هام
شب در برابرم وسط گریه
آغوش واقعی عروسک‌هام
کابوس آخرم وسط گریه
آغوش واقعی عروسک‌هام

مشتی جسد همیشه به دنبالم
با چهره‌های پاک شده از یاد
با بوسه‌ی تهی شده از بوسه
کابوسِ بی‌صداشده‌ی فریاد!
خود را به بغض پنجره می‌کوبد
تصویر قطعه‌ قطعه‌ی من در باد

خوابیده‌ام کنار تو... آرامم!
بی‌قرص‌های رنگی و بی‌الکل
بی‌وسوسه به خودکشیِ موعود
بی‌احتیاج‌تر به ترامادول
چیزی غریبه است، سمج، وحشی
غمگین و دوست‌داشتنی در کل!

خوابیده‌ام کنار تو... خوشبختم!
از روز خوب، یاد کنم یا نه؟!
می‌سوزم و کنار تو ققنوسم
این شعله را زیاد کنم یا نه؟!
با بوسه‌ای بگو به جنونم که
این‌بار اعتماد کنم یا نه؟!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

20 Dec, 23:50


از برگ برگِ دفتر من پرت می‌شوند
معشوق‌های خسته‌ی پایان گرفته‌ام
یلدای چشم‌های تو را گریه می‌کنند
موهای رنگ و بوی زمستان گرفته‌ام...!
.
شعر: استاد دکتر #سید_مهدی_موسوی
خط و ادیت: #مهدی_خدابخش

سید مهدی موسوی

20 Dec, 19:47


۱۱ سال قبل، شب یلدا بود.

خط‌های روی دیوار را شمرده بودم و از قبل می‌دانستم شب یلداست. آن شب همراه غذا از دریچه‌ی پایین درِ سلول، یک میوه هم دادند. یادم نیست سیب بود یا پرتقال. مغزم با سماجت خاصی سعی دارد خاطرات وحشتناک آن روزها را پاک کند.

آدم هفته‌ها که توی انفرادی باشد کم‌کم شروع می‌کند با خودش حرف زدن. نه کاغذی هست و نه خودکاری نه هیچ چیز جز پتویی که زیر سرت می‌گذاری و پتویی که رویت می‌کشی و روی زمین سفت دراز می‌کشی... به خدا گفته بودم اگر شب یلدا پیش خانواده باشم می‌گویم گور پدر منطق و علم و... به او ایمان می‌آورم! الان این حرف‌ها و شرط و شروط‌ها به نظرم خنده‌دار و احمقانه است. حتما برای شما هم هست. اما آدم توی انفرادی به هر ریسمانی چنگ می‌زند. برای من که ساعت‌ها با مورچه‌های کف سلول حرف می‌زدم آن روزها هیچ چیز عجیب نبود...

سیب یا پرتقال را برداشتم، بغل کردم و زدم زیر گریه. آن روز بود یا روز قبلش که یکی از بازجوها با لگد در راه برگشتن به سلول زده بود توی کمرم و درد کلافه‌ام کرده بود. اما گریه‌ام از درد نبود. از ناامیدی بود از هر معجزه‌ای که فقط در کتاب‌ها اتفاق می‌افتد.

فردای یلدا بود. برده بودندم هواخوری روزانه. از پشت چشمبند، آفتاب کم‌رمق را تصوّر می‌کردم که حتی او هم اوین را فراموش کرده بود. به این فکر کردم که همین‌جا می‌میرم یا اینکه آزاد می‌شوم؟! در ذهنم به تمام جاهای خوبی که می‌شناختم فکر کردم، به همه‌ی آدم‌هایی که دوستشان داشتم، به همه‌ی بوسه‌ها و آغوش‌ها، به کتاب‌ها، به فیلم‌ها، به آوازها و موسیقی‌ها... با صورت خوردم توی دیوار! یادم رفته بود قدم‌هایم را بشمرم. در هواخوری باید یک مسیر ثابت را با چشمبند می‌رفتی و برمی‌گشتی. اگر دستت جلویت نبود یا قدم‌ها را نمی‌شمردی با صورت می‌خوردی توی دیوار. با صورت خورده بودم توی دیوار...

سیب یا پرتقال را در بغلم فشار دادم و بو کردم‌. بوی زندگی می‌داد. به خودم گفتم باید زنده بمانم و آزاد شوم. دیگر با مورچه‌ها حرف نزدم. با خدا حرف نزدم. برگشتم روی پهلوی چپ و نگاه کردم به دیوار. به اسمی که با تکه آهنی که از زیر در کنده بودم روی دیوار حک کرده بودم. به خودم قول دادم که زنده می‌مانم‌. به خودم تا صبح اوّل دیِ ۱۱ سال پیش، تمام شب قول دادم و دادم و خوابم نمی‌برد و شب یلدا چقدر طولانی بود.

الان که دارم این سطرها را می‌نویسم نمی‌دانم کدام زندانی در سلولش سیب یا پرتقالش را بغل کرده است. زل می‌زنم به دیوارهای تبعید که تا بی‌نهایت کشیده شده‌اند. زل می‌زنم به نقشه‌ی ایران که مثل گربه‌ای مریض خوابیده است. مثل گربه‌ای مریض که با صورت توی دیوار خورده است. مثل گربه‌ای مریض که همه‌چیز را فراموش کرده است. و هیچ آفتابی گرمش نمی‌کند...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

19 Dec, 20:51


مروری بر کارنامه‌ی «ایرج جنتی عطایی»
در ۲۰ ترانه و آهنگ ماندگار

با صدای داریوش، ابی، گوگوش، فرهاد، ویگن، عارف، سیاوش قمیشی، فریدون فرخزاد، سیمین غانم، شکیلا، رامش، لیلا فروهر و ستار!

اگر این قسمت جذاب «بامداد» را ندیده‌اید
حتما در اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/GXfMEYH10t0?si=q-EdLKSQmpDjynNz

سید مهدی موسوی

18 Dec, 19:15


آخرین روزهای پاییز است
و زمستان سرد، پشتِ در است
شب یلدا بلند بوده ولی
شب یلدای من بلندتر است!

شب جشن است و خوردن آجیل
شب مهمانی است و حرف زدن!
شب یلدای من بلندتر است
مثل موهات روی بالش من

روی دوشم پلنگِ پیرِ پتو!
بسته‌ی قرص‌هام در دستم
همه جمعند دُور هم با عشق
من ولی در اتاقِ خود هستم!

پشت گوشی، روانپزشکِ من است
تا بگوید جهان قشنگ‌تر است!
شب یلدا تفاوتش این است:
دل من از همیشه تنگ‌تر است

بی‌هدف توی گوشی‌ام هستم
پُرِ تبریک‌های آدم‌هاست
ظاهرا دوستان نمی‌دانند
همه‌ی سال من، شب یلداست!

آن درختی که خسته از باغ است
جز رفیق تبر نخواهد شد
در سرم، در دلم شب یلداست
مطمئنّم سحر نخواهد شد

مرده خورشیدمان و ممکن نیست
شب یلدای ما به سر برسد
باز پاییزِ سرد خواهد رفت
تا که یک فصل سردتر برسد!

آخرین روزهای پاییز است
من امیدم به آخرین برگ است
شب بلند است و دردهام زیاد!
دردهایی که چاره‌اش مرگ است...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

18 Dec, 14:58


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

17 Dec, 21:07


خواستم پیشاپیش خدمت دوستانی که هر سال کریسمس را تبریک می‌گویند، عرض کنم که از شما صمیمانه ممنونم اما:

اولا این روز، روز تولد مسیح است و طبیعتا به من که مسیحی و حتی خداباور نیستم، ربط چندانی ندارد. حتی در بین خود اروپایی‌ها هم در سال‌های اخیر از لفظ «تعطیلات سال جدید» به جای «کریسمس» استفاده می‌شود تا افراد غیرمسیحی هم در این جشن و شادی شریک کنند. 🙂

دوم اینکه من هنوز ایرانی‌ام و حتی مناسبت‌هایی مثل سال نو را هم با تقویم ایران جشن می‌گیرم. البته که در جشن‌های سالِ نوِ دوستان غیرایرانی‌ام شرکت می‌کنم و از آن لذت می‌برم، اما هنوز هم برایم سال در روز ۱ فروردین نو می‌شود و دلم در لحظه‌ی تحویل سال، پیش خانواده و دوستانم است که در سخت‌ترین روزها و شرایط با عشق و امید ادامه می‌دهند. سال نو که این است، شما تکلیف مناسبت‌های مذهبی مثل کریسمس را بدانید. 😁

سوم اینکه اگر هم فکر می‌کنید این تبریک کریسمس برای همدلی با هم‌وطنان عزیز ارمنی است، باید عرض کنم که اصلا کریسمس و میلاد مسیح برای ارمنی‌ها در روز ۶ ژانویه است، نه ۲۵ دسامبر!
جالب‌تر آنکه اصلا تا سال‌ها جشن کریسمس در کل جهان مسیحیت، همان ۶ ژانویه بوده و بعدها کلیسای کاتولیک رومی برای از بین بردن جشن «تولد خورشید»، کریسمس را به ۲۵ دسامبر منتقل کرد!
ولی هنوز ارمنی‌ها و بسیاری از مسیحیان معتقدند که کریسمس ۶ ژانویه است و آن روز را جشن می‌گیرند.

حالا اگر باز هم اصرار دارید که این مناسبت‌ها الکی‌اند و بهانه‌ای هستند برای تبریک؛ به‌جای کریسمس، شب یلدا را تبریک بگویید که اگرچه بابانوئل و کاج و... ندارد، اما پر است از گرمای وجود بزرگترهای فامیل و آجیل و هندوانه و عشق و دوستی. جشنی که بلندترین شب سال را به انتظار خورشید می‌نشیند و پیام‌آور آن است که شب، هرچقدر هم دراز باشد، بالاخره به پایان خواهد رسید.🌞❤️

مهدی موسوی
۲۸ آذر ۱۴۰۳
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

16 Dec, 20:35


#سیب_زمینی ، #شکلات ، وافل و هر چیز جذاب پر از کالری!!
در قسمت ۱۱ سفرنامه مهدی موسوی به بلژیک
حتما این ویدیو را ببینید
و لطفا نظر فراموش نشود:
https://youtu.be/igMYGqW_WNY?si=pt9y2aPRgoJ7W9NO

سید مهدی موسوی

16 Dec, 09:26


"بغلم کن"، نسخهٔ صوتی (ام پی تری)

خواننده و آهنگساز: حامد مقدم
ترانه: سید مهدی موسوی
تنظیم: نیما نورمحمدی
میکس و مسترینگ: طاهر علیرمضانی

سید مهدی موسوی

16 Dec, 09:26


بغلم کن تو این شبِ برفی
خسته از انتظار، گریه نکن
بوسه‌هات داغِ ظهرِ مرداده!
مث ابر بهار گریه نکن

بغلم کن تو این شب برفی
خستگیتو بذار تو دستم
به تنم تکیه کن که حس بکنم
مث یه کوه، پشت تو هستم

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

.
بغلم کن تو این شب برفی
موهاتو باز کن، به باد بره!
ما دو دیوونه‌ی همیشگی و
جادّه مثل همیشه منتظره

بغلم کن تو این شب برفی
که خودش رو به شیشه می‌کوبه
بذار این جادّه تا همیشه بره
با تو هر جای این جهان خوبه

خسته‌ای و دلت سفر می‌خواد
می‌خونی تو چشاش: موافقته!
مرد تو هیچ‌جور کامل نیست
امّا دیوونه‌وار عاشقته

معنی گریه‌هاتو می‌فهمه
همه‌ی رازهاتو می‌دونه
می‌تونه اون چشای غمگینو
توی هر حالتی بخندونه

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

15 Dec, 15:55


اما به سر قبر قمر که رسیدیم، دیگر طاقت نیاورد و بغضش ترکید...

@atefeasadi2

سید مهدی موسوی

13 Dec, 16:31


شعر با محتوای بوسه و لب، شاعری با زبان خاقانی
عملیّات غیرممکن هفت! عملیّات غیرانسانی!

سبکِ آنک لبان قند شما! سبکِ گیسوی تابدار رها!!
لای فردوسی و منوچهری مانده در دوره‌ی خراسانی

بیت اوّل: حدیث بلبل و گل، بیت سوّم: شکایتِ از فقر
بیت پنجم: معاشقه با زن، بیت هشتم: شراب لیوانی!

مانده از عهد دایناسور، باقی!! غرق در سبک‌های اوراقی
بحث ترتیب‌دادن ساقی وسطش آیه‌های قرآنی!

شعر گفتن ز آخرین دیدار! شعر گفتن ز روزهای بهار!
شعر گفتن ز هجر و دوری یار!! روی یک دختر خیابانی

اوّلِ اسمِ عاشقان غزل است! آخرین قالب جهان غزل است!
حک شده بر کتیبه‌ی کوروش غزلی از زمان ساسانی!!

واژه‌هایی بدون بی‌ادبی: چه شبی! چه ستاره‌ای! چه لبی!
غزلی با قوافی عربی در رثای غرور ایرانی!

باز هم بحث آدم و حوّا، یا که نه! بحث ساحل و دریا
گفتنِ شعری از شب غم‌ها وسط جشن، توی مهمانی

غزلی زیر آفتابِ تموز! نغمه‌ی ساز در حوالی سوز!
وسط روزنامه‌ی امروز: خبر دوستان زندانی

خبر هر رسانه‌ای بودن! شاعر قهوه‌خانه‌ای بودن!
گفتن از بی‌وفایی دلدار، داخل رختخواب با Honey!!

گریه‌ی بی‌شکیب ابر بهار! ناله‌ی آسمان به بانگ هَزار!
این‌همه وصف، این‌همه تکرار ریده در روزهای بارانی

شاعر سکس و بنگ و خواب و عرق، شاعر روزنامه‌ی بر حق
مظهر بی‌سوادی مطلق، سمبل ادّعا و نادانی

منم و آنچه گفتم و می‌شد، منم و هی نصیحتِ بی‌خود
نرود میخ آهنین در سنگ، آب در مغزهای سیمانی

بحث داغ قصیده یا که غزل! فرق مابین جوشش و کوشش!!...
من پُر از خستگیِ تا ابدم توی این واژه‌های پایانی...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

12 Dec, 19:44


شعرخوانی‌های شما در برنامه‌ی بامداد
و چند موزیک‌ویدئوی جدید

اگر برنامه را زنده ندیده‌اید،
می‌توانید از اینجا تماشایش کنید:
https://youtu.be/g5A0k48s3MQ?si=yuDQ8P7QoQRYYkeZ

سید مهدی موسوی

12 Dec, 14:14


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

12 Dec, 14:13


مهتاب قربانی در پارلمان اروپا:
سهم مردم ایران از حقوق بشر چیست؟ کشته‌شدن، اعدام، سرکوب و تبعید

سخنرانی مهتاب قربانی در پارلمان اروپا به مناسبت روز جهانی حقوق بشر

مهتاب قربانی، فعال حقوق زنان، شاعر و کنشگر مدنی، در روز جهانی حقوق بشر در پارلمان اروپا سخنرانی تأثیرگذاری ایراد کرد. او با یادآوری نام کیان پیرفلک، پسر ده‌ساله‌ای که با شلیک گلوله کشته شد، و اشاره به زندانیان سیاسی و محکومان به اعدام، سخنان خود را آغاز کرد و گفت: «من زنی هستم که باید به دست رژیم اسلامی ایران کشته می‌شدم، اما زنده ماندم و فرار کردم تا روایت کنم. امروز روز جهانی حقوق بشر است و مگر حقوق بشر نباید برای تمام مردم دنیا باشد؟»

او با اشاره به تاریخچه نقض حقوق بشر در ایران افزود: «انقلاب اسلامی با اعدام آغاز شد و طی دهه اول آن بیش از ۴۰۰۰ نفر در زندان‌ها کشته شدند. در ۴۵ سال گذشته، مردم ایران هر ده سال یک جنبش آزادی‌خواهانه شکل داده‌اند، اما همواره سرکوب شده‌اند.»

مهتاب قربانی با تأکید بر شجاعت نسل جوان ایران پرسید: «سهم مردم کشور من از حقوق بشر چیست؟ کشته‌شدن، اعدام، نداشتن آزادی بیان و تبعید شدن.» او همچنین به زندگی ۹ میلیون ایرانی تبعیدی در اروپا اشاره کرد و از لزوم شنیده شدن صدای آن‌ها سخن گفت.

او جمهوری اسلامی را «پدرخوانده تمام گروه‌های تروریستی و اسلام‌گرایان افراطی» دانست و یادآور شد: «فاجعه بتکلان و حمله به شارلی ابدو نمونه‌هایی از تبعات اسلام‌گرایی افراطی در اروپا هستند. دیکتاتوری در خاورمیانه، امنیت اروپا را نیز تهدید می‌کند.»

مهتاب قربانی خواستار قطع روابط اقتصادی با جمهوری اسلامی شد و گفت: «برای آزادی ایران، صلح در خاورمیانه و امنیت جهانی، نباید اجازه دهیم دیکتاتورها متحد شوند.»

او سخنان خود را با تأکید بر شعار "زن، زندگی، آزادی" به پایان رساند و از پارلمان اروپا خواست صدای آزادی‌خواهی مردم ایران را بشنوند.


#مهتاب_قربانی #روز_جهانی_حقوق_بشر #حقوق_بشر #نه_به_جمهورى_اسلامى #نه_به_اعدام #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech

سید مهدی موسوی

07 Dec, 16:17


کتاب "مرده‌ای که مرده بود یک نفس عمیق کشید، یا ۳۸ روز انفرادی اوین"

فاطمه اختصاری
@fateme_ekhtesari

سید مهدی موسوی

07 Dec, 15:56


امروز ۱۷ آذر است. ۱۱ سال پیش در خانه نشسته بودم و داشتم شعر می‌گفتم که در را شکستند و با اسلحه ریختند توی خانه و مثل یک قاتل مرا چشمبند و دستبند زدند و با خود بردند. ۳۸ روز به جرمی که هنوز هم نمی‌دانم چیست شکنجه شدم و بعد هم دادگاه‌ها و حکم ۹ سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق و خیلی چیزهای بدتر که دقیقا ۲ سال طول کشید!

وقتی آزاد شدم، شکنجه‌ها مرا درهم نشکسته بود. لاغر شده بودم و روی پشتم پر از جای کبودی بود، اما می‌خندیدم و پر از امید بودم. چیزی که مرا نابود کرد، آدم‌هایی بودند که مثل یک جذامی از من فاصله گرفتند یا حتی سرزنشم کردند که چرا از رنج‌های مردم شعر گفته‌ای تا بروی زندان! دیگر از تهمت‌ها و شایعات نمی‌گویم که آنهایی که در داخل و خارج ایران به سپاه و اطلاعات وصل بودند، چه چیزها که نگفتند! از اینکه جرمم شعر گفتن نبوده تا اینکه من در زندان نبوده‌ام! تا...

دقیقا ۹ سال قبل در چنین روزی با سبیل و عینک و لباس کردی از مرزها فرار کردم و خودم را رساندم به کردستان عراق و پس از مدتی مخفی شدن، از آنجا با کمک دوستان کردی که داشتم خودم را مخفیانه به ترکیه رساندم. باقی ماجرا را هم که بهتر می‌دانید: یک سال و نیم در ترکیه ماندم و بعد از آن با کمک بورس آیکورن به نروژ آمدم و همین‌جا ماندگار شدم.

دلم برای ایران تنگ شده است؛ برای خانواده‌ام، دوستانم، کارگاه ادبی‌ام، کوچه‌ها و خیابان‌ها، طرفدارانم، زبان فارسی، خیابان انقلاب و گشتن لای کتابها، تئاتر و سینما رفتن، عشقبازی و دیوانگی... دلم حتی برای گربه‌های خیابانی آنجا هم تنگ شده که وقتی تنها بودی و دلت می‌گرفت، با لقمه‌ای غذا دوستت می‌شدند.

من هنوز نمی‌دانم جرمم چیست. در زندگی‌ام به هیچ آدمی بدی‌ای نکرده‌ام و تمام عمرم را در راه شعر و ادبیات و هنر سرزمینم گذاشته‌ام. زندگی‌ام را که بگردی، نه حاشیه‌ای داشته‌ام، نه زیر علم کسی سینه زده‌ام و نه در بند پول و مقام و شهرت بوده‌ام. اگر هم مردم سرزمینم دوستم داشته‌اند، همیشه خاکسار آنها بوده‌ام و هستم و اصلا اگر زنده‌ام و هنوز می‌نویسم به عشق آنهاست.

مطمئنا ۱۷ آذر بدترین روز زندگی من است؛ آغاز زندان و تبعید. آغاز سفید شدن موها و ریش‌ها. آغاز مشکلات روحی و جسمی. آغاز تنهایی بی‌نهایت... اما هنوز در اعماق قلب من چراغی روشن است. چراغی که به من می‌گوید یک ۱۷ آذر قشنگ به وطنم برمی‌گردم و در کنار شما جشن می‌گیرم و بعد همه‌ی خاطرات تلخ فراموش می‌شود، جوری که انگار اصلا وجود نداشته‌اند.
تقویم را عقب می‌کشیم و این‌بار دری شکسته نمی‌شود. تنها شما از راه می‌رسید و بعد تا ابد بوسه است و آغوش و خنده...

مهدی موسوی
۱۷ آذر ۱۴۰۳
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

05 Dec, 18:32


ویژه‌برنامه #توماج_صالحی در برنامه‌ی زنده‌ی «بامداد»
با اجرای #مهدی_موسوی
و شعرخوانی تلفنی شاعران فارسی‌زبان از سراسر جهان
اگر بامداد این هفته را از «کانال وان» ندیده‌اید،
تکرارش را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/kK6wX0KGppk?si=qZxqCNNPOwNjdmVu

سید مهدی موسوی

05 Dec, 15:28


شروع بامداد تا ۱ دقیقه‌ی دیگر

سید مهدی موسوی

04 Dec, 20:23


اگر به کمیک‌بوک علاقه دارید
این قسمت سفرنامه‌ی من را از دست ندهید
مگر می‌شود به بلژیک سفر کرد و از داستان‌های مصور نگفت؟
منتظر نظراتتان هستم:
https://youtu.be/_XNLYwuSg1M?si=Psi9MMWwZt7IGNfY

سید مهدی موسوی

04 Dec, 16:41


می‌گه بزن بریم از شب
دوباره بسته ساکش رو
امید ترسناکش رو
ولی تو این اتاق سرد
به‌جز یه اسب چوبی نیست

می‌گه برقص دیوونه!
بذار بخنده این خونه
می‌گه برقص و می‌دونه
میون این‌همه تابوت
که جای پایکوبی نیست

دو تا درخت غمگینیم
با یه نگاه افسرده
دو شاخه‌ی گره‌خورده
تو جشن ارّه‌برقی‌ها
صدای دارکوبی نیست

می‌گه من و تو خوشبختیم
با سختیا که تو راهه
با زندگی که کوتاهه
تو افقی که ما هستیم
منظره‌ی غروبی نیست

می‌گه با اینکه غمگینیم
با اینکه خونه تاریکه
روزای خوب نزدیکه
ولی چشاش پر از اشکه
دروغگوی خوبی نیست!

ورمی‌دارم از اون خونه
یه دونه اسب چوبی رو
دو چشم غرق خوبی رو
یه ساک غرق امّیدو
یه انتظار خورشیدو
می‌گم بزن بریم از شب...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

04 Dec, 12:13


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

03 Dec, 16:51


نزدیک پریودم که می‌شود، صداها بیشتر اذیتم می‌کند. سعی کردم به گوسفندها فکر کنم و بشمارمشان. یکی... دو تا... سه تا... نمی‌دانم چند تا را شمرده بودم که دیدمش. جای طناب روی گردنش بود و از دهانش خون می‌آمد. به من لبخند زد و شروع به دست‌و‌پا زدن کرد و جان دادن. در همان حالِ جان دادن، بریده بریده می‌خواند: «دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد/ چقدر باید در این دو متر جا ماند/ تا تحلیل جسم، حدّ زبان را رعایت کند؟...» با جیغ از خواب پریدم. از مردن آدم‌ها نمی‌ترسیدم، اما تصویر جان دادن محمدی در خواب، آن‌قدر نزدیک و واقعی بود که تا صبح می‌لرزیدم و آرام نمی‌شدم. صبح به‌زور چادر و مقنعه‌ام را سرم کردم و رفتم سازمان. کاظمی حالم را که دید گفت جریان چیست؟ خوابم را تعریف کردم. خندید و گفت مگر دفعه‌ی اول است که فرماندهی عملیات حذف داشته‌ای؟! چرا آن فرّهی و زنش را که تکه‌تکه کردی، از این خواب‌ها نمی‌دیدی؟! به‌زور خندیدم و گفتم که احتمالاً از کم‌خوابی و فشار عصبی است. دو روز برایم مرخصی رد کرد و گفت برو خانه و استراحت کن. هفته‌ی بعد، حذف این مردکه «جعفری» است و حتماً باید خودت عملیات را اداره کنی تا مثل همیشه بی‌نقص باشد. چشمی گفتم و زدم از سازمان بیرون. تمام راه، تصویر محمدی در خواب، جلوی چشم‌هایم بود. نزدیک بود دو بار تصادف کنم. هیچ‌جا را نمی‌دیدم. با بدبختی خودم را به خانه رساندم. غذایی از بیرون سفارش دادم و به‌زور چند لقمه خوردم. اگر نوشابه نبود، یک لقمه هم پایین نمی‌رفت. لقمه‌ها مثل سنگ توی گلویم گیر می‌کردند. رفتم قرآن را آوردم و کمی خواندم. دوش گرفتم. موزیک گوش دادم. تلویزیون را روشن کردم و سعی کردم قبل از اینکه سینا از مهدکودک برگردد، کمی بخوابم. فضا خالی و سفید بود. هیچ‌چیز تا بی‌نهایت دیده نمی‌شد. دیدمش که آرام به سمت من می‌آید. چند قدم مانده یه من ایستاد. جای طناب روی گردنش بود و از دهانش خون می‌آمد. به من لبخند زد و شروع به دست‌وپا زدن کرد و جان دادن. در همان حال جان دادن، بریده‌بریده می‌خواند: «دنیا را باید از چیزهایی پاک کرد/ چقدر باید در این دو متر جا ماند/ تا تحلیل جسم، حدّ زبان را رعایت کند؟...» داد کشیدم سرش که از جان من چه می‌خواهی؟! نمی‌فهمی که ما مأموریم و معذور؟ وگرنه من با تو چه پدرکشتگی‌ای دارم که بخواهم خفه‌ات کنم؟ لبخند زد به من. خون از دهانش بیرون می‌ریخت و جان می‌داد، جان‌دادنی که تمامی نداشت... با جیغ از خواب پریدم. احمد و سینا را دیدم که وحشت‌زده بالای سرم بودند. چشم‌هایم را بستم. هنوز پشت پلک‌هایم ایستاده بود و جان می‌داد!

📚رمان هزار و چند شب
سید مهدی موسوی
فصل سی و سوم، تمرین مدارا

@atefeasadi2

سید مهدی موسوی

29 Nov, 00:27


می‌نویسد کسی به من هر شب
نامه‌ای سرگشاده با نفرت
پیکرم را که مملو از زخم است،
توی خون، غسل داده با نفرت

همه‌جا پشت هر درِ بسته
از جهان و جهانیان خسته
شام را می‌خورند آهسته
همه‌ی خانواده با نفرت

داغ بر قلبِ داغدارِ هم
فکر یک گریه بر مزار هم
در گریزند از کنار هم
عابران پیاده با نفرت

قاضی پیر، مدرک خود را
عاشقم قلبِ کوچکِ خود را
بچّه حتی عروسک خود را
می‌کند استفاده با نفرت

ناامید است از کمی شادی
از رسیدن به روز آزادی
زل زده سمتِ قصرِ اجدادی
آخرین شاهزاده با نفرت

خبری نیست پشت کوه بلند
خبری نیست از گل و لبخند
چشم‌هایی که منتظر بودند
خیره مانده به جاده با نفرت

متهم می‌کنند و می‌بوسند
غرق غم می‌کنند و می‌بوسند
بغلم می‌کنند و می‌بوسند
مردم بی‌اراده با نفرت

در میان سکوت، همهمه‌ای
بر سر کوچه، صاحبِ قمه‌ای!
توی هر منطقه مجسمه‌ای
تا ابد ایستاده با نفرت


دیدن دیو یا پری در شب!
ازدواج پرنده و عقرب!
یا که برگشتنِ زمان به عقب
همگی ممکن است و ممکن نیست↓
جمع یک قلب ساده با نفرت
«من» به یک روز خوب معتقدم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

28 Nov, 18:01


بامداد این هفته را از دست ندهید
شعرخوانی زنده‌ی شاعران فارسی‌زبان از سراسر دنیا
هر هفته ساعت ۱۹ به وقت تهران

اگر برنامه را از کانال وان ندیده‌اید
تکرارش را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/WAPzZ2J84Xg?si=vQhlbw9lVLZ6ttWh

سید مهدی موسوی

28 Nov, 14:06


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

25 Nov, 18:58


اگر سفرنامه‌ی مرا دنبال می‌کنید
این قسمت را از دست ندهید
گراند پلاس یا مهمترین جای توریستی بروکسل:
https://youtu.be/IcABVjJNYss?si=iE1XCOqP6NZYv4C_

سید مهدی موسوی

24 Nov, 22:21


تعدادی از دوستان کیانوش سنجری در اطلاعیه‌ای ضمن اشاره به «تحقیقات گسترده‌» درباره مرگ او، اعلام کردند که سنجری آگاهانه و مصمم، با تاکید بر لزوم تلنگر زدن برای بیداری ملت ایران، مرگ خودخواسته را انتخاب کرده و با مرگ اعتراضی به عنوان کنشی سیاسی، به زندگی خود پایان داده است: radiojibi

این اطلاعیه با بیان اینکه شبهه ایجاد شده در خصوص درگذشت مادر کیانوش و عدم وجود برادر کوچک‌تر او شبهه بی‌اساسی است تاکید کرده که مادر ایشان زلیخا اهدایی در قید حیات است و مجید سنجری‌باف، برادر تنی کیانوش است که شش سال پس از او متولد شده است.
دوستان کیانوش در این اطلاعیه خاطرنشان کردند: «افراد متعددی، از جمله حسین رونقی ملکی، عالیه مطلب‌زاده، مریم گویا و سعید جلیلیان، وکیل مدافع او به صورت مستقیم یا غیر مستقیم تلاش کرده‌اند، او را از تصمیمش منصرف کنند.»

احمد باطبی، اردشیر زارع‌زاده، بهمن صادقی‌نور، بهروز جاوید تهرانی، فرزاد حمیدی، عباس خرسندی، کاوه شیرزاد، کوروش صحتی، حمیدرضا مبین، حمید علیزاده، سعید کلانکی، سپیده پورآقایی، منوچهر محمدی و مهرداد لهراسبی، امضاکنندگان این اطلاعیه هستند.
@VahidOOnLine

📡 @VahidOnline

سید مهدی موسوی

24 Nov, 14:04


فیلم مستند کوتاهی از Sara Baur
که به زندگی و کتاب جدید من پرداخته است:
https://www.instagram.com/reel/DCwaHxVtf_I/?igsh=MTZqOXl1dzIxeDRsdw==

سید مهدی موسوی

22 Nov, 19:27


هزار تركش اندوه، مانده توی سرم
نگاه می‌كنم و از همیشه گیج‌ترم
هزار مدفن گمنام روبروی من است
هزار ابر لجوجند توی چشمِ ترم
كه ‌بیست ‌سال ‌گذشته‌ست، بیست ‌سالِ ‌تمام
هنوز منتظرم، مثل قبل منتظرم!
نمی‌رسیم به هم مثل ریل‌های قطار
كه آسمان ‌تو ‌دور است ‌و من ‌شكسته ‌پرم

#مهدی_موسوی

سید مهدی موسوی

21 Nov, 18:20


یغما گلرویی: شاعر مبارز یا همکار سپاه پاسداران؟

#یغما_گلرویی در برنامه‌ی «بامداد» با اجرای #مهدی_موسوی
بررسی تمامی اتفاقات و حواشی از دهه‌ی هفتاد تا به امروز
اگر این برنامه‌ی جذاب و جنجالی را از دست داده‌اید
می‌توانید آن را از اینجا تماشا کنید:
https://youtu.be/hf4MwT4DVJM

سید مهدی موسوی

21 Nov, 08:41


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

20 Nov, 18:03


آیا تا به حال در اروپا ساندویچ بربری خورده‌اید؟
قسمت هشتم سفرنامه‌ی تصویری مهدی موسوی را در اینجا ببینید
سفری به بلژیک و شهر زیبای بروکسل:
https://youtu.be/2ywFMP0Qrhg?si=DiHD_Zfmy5F81bV4

سید مهدی موسوی

20 Nov, 13:09


یه تخت شکسته، یه آغوش وحشی
واسه نسل من بهترین سرزمینه
یه آغوش وحشی میونِ جهنم
بهشتی که من دوست دارم، همینه!

بکش خنجرت رو، که تسلیم محضم
تو قلبم رو توو چاه بنداز، خوبه!
محل تلاقیِ عشق و جنونی
تو حمامِ خون راه بنداز، خوبه!

توو این عشق، ما خط‌ّقرمز نداریم
تو هر چی اراده کنی، می‌پذیرم
اراده بکن تا بیفتم به پاهات
اراده بکن تا همین‌جا بمیرم!

خیالت عزیز دلم! تخت باشه
قراره که این زندگی سخت باشه
آره سخته! اما کسی جز من و تو
نمی‌تونه این‌قدر خوشبخت باشه

بغل کردن و بوسه هی پشت بوسه
یه آهنگو با همدیگه گوش کردن
رها از گذشته، از آینده، از حال
فراموش کردن، فراموش کردن...

به یه بوسه یا جمله‌ی عاشقانه
کمک کن از این رنجِ ممتد رها شم
بهت قول می‌دم بخندم دوباره
بهت قول می‌دم که غمگین نباشم!

واسه‌م دیگه زنجیر و زندون مهم نیست
واسه‌ت گریه‌ی زیر بارون مهم نیست
جز این عشق، این عشق، این عشق، این عشق...
دیگه هیچ‌چیزی برامون مهم نیست

خیالت عزیز دلم! تخت باشه
قراره که این زندگی سخت باشه
آره سخته! اما کسی جز من و تو
نمی‌تونه این‌قدر خوشبخت باشه

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

20 Nov, 00:04


با لغو توقف اجرای حکم حبس؛ سیامک مسیح پور به زندان اوین بازگشت

روز ۲۱ آبان، سیامک مسیح‌پور، زندانی سیاسی برای تحمل باقیمانده دوران محکومیت خود، راهی زندان اوین شد. او پیشتر با قرار تامین و توقف اجرای حکم حبس، به مرخصی درمانی اعزام شده بود.

آقای مسیح‌پور در این ویدیو درباره شرایط رسیدگی به پرونده‌اش و سوابق بازداشت و شکنجه‌اش توضیح می‌دهد.

آقای مسیح‌پور چندی پیش عمل جراحی دیسک کمر انجام داد (مشکلی که در اثر ضرب و شتم ماموران ایجاد شد) و پزشک قانونی برای او سه ماه طول درمان تعیین کرده بود. با این‌حال، آقای کدخدایی، رئیس پزشکی قانونی غرب تهران، اعلام کرد که آقای مسیح‌پور نیازی به استراحت ندارد.

به دنبال این تصمیم، قاضی ناظر زندان نیز ضمن تهدید به ضبط وثیقه، از آقای مسیح‌پور خواست برای ادامه دوران محکومیت، خود را به زندان معرفی کند. نهایتاً ۲۱ آبان ماه، علیرغم شرایط نامساعد جسمی، آقای مسیح‌پور به زندان اوین مراجعه کرد. او پس از عمل جراحی نیاز به ۲۰ جلسه فیزیوتراپی دارد که امکان انجام آن در زندان فراهم نخواهد بود.

 سیامک مسیح پور در مرداد امسال با تودیع وثیقه دو میلیارد تومانی و کفالت دو میلیارد تومانی و با توقف اجرای حکم حبس، به مرخصی درمانی اعزام شده بود.

در تاریخ هفتم آبان ۱۴۰۲، سیامک مسیح‌پور به همراه شماری از شهروندان در جریان مراسم خاکسپاری آرمیتا گراوند، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد. او نهایتا چندی بعد با تودیع وثیقه آزاد شد.

جلسه دادگاه رسیدگی به اتهامات سیامک مسیح ‌ور مورخ بیست و دوم آبان ماه سال گذشته در شعبه پانزده دادگاه انقلاب تهران برگزار شد. این شهروند با حکم شعبه مذکور به دو سال حبس محکوم و این حکم توسط دادگاه تجدیدنظر استان تهران عینا تایید شد.

شعبه اول اجرای احکام کیفری دادسرای عمومی و انقلاب ناحیه ۳۳ (شهید مقدس “امنیت”) تهران با صدور احضاریه‌ای در تاریخ بیست و دوم اسفند ۱۴۰۲، آقای مسیح پور را جهت اجرای حکم حبس احضار کرده بود.

نهایتا وی در تاریخ چهارم اردیبهشت ماه، جهت تحمل حبس، بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
سیامک مسیح‌پور که در زمینه‌ی مهندسی الکترونیک تحصیل کرده، نه‌تنها شاعر و نویسنده‌ای پیشرو، که ورزشکاری حرفه‌ای در حوزه‌های پرواز، غواصی و دره‌نوردی است.

او در سال ۱۳۸۸ نیز به جرم شرکت در اعتراضات، دستگیر و پس از تحمل ۶۷ روز انفرادی، به زندان و شلاق محکوم شده بود. او این محکومیت را در بند ۳۵۰ اوین طی کرده بود، درحالی‌که پدرش را نیز مورد آزار قرار داده و بازداشت کرده بودند.

#سیامک_مسیح_پور #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech

سید مهدی موسوی

19 Nov, 19:06


ناگفته‌های #سیامک_مسیح‌پور ، شاعر، ورزشکار و زندانی سیاسی، را قبل از بازگشت او به زندان بشنوید.
این هنرمند عزیز با وجود مشکلات شدید جسمی به زندان برگردانده شده و هم‌اکنون در زندان اوین به سر می‌برد:
https://youtu.be/ig3IGKq8TX4?si=UXUMoKKmEC3zWSj5

سید مهدی موسوی

18 Nov, 18:13


یک ویدیوی خیلی کوتاه
برای آنها که پست بچه‌ی شاشو را دوست داشتند
بچه‌ی شاشو این‌بار با لباس نظامی!!:
https://youtu.be/yiP1kTyYeSU?si=In21mIcW02ZlqWe0

سید مهدی موسوی

17 Nov, 22:20


اولین اثر گروه «پلی‌فورمنس» اجرای «منظومه‌ی یک روز کاری در کمونی اوّلیه بی هیچ گرایش سیاسی» است.

این اجرا تقدیم می‌شود به «سید مهدی موسوی» عزیز که استادِ دیدنی، خواندنی و شنیدنی کردن صداها و روایت‌هاست. مردی که اگر نبود، یک پای ادبیات می‌لنگید، مردی که تولدش بهانه‌ای شد برای اجرا کردن اثری از خودش.
اگر این اجرا به دلتان نشست، خوشحال می‌شویم که آن را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.

@polyformance1

سید مهدی موسوی

16 Nov, 01:03


زندگی رفت و موند تو دل ما
حسرت لحظه‌‌ای خوشی کردن
نسل ما مرگو ساده می‌گیره
ما رو یه‌عمره خودکشی کردن!

غرقِ خونه، شمال تا به جنوب
شرق تا غرب، چوبه‌ی داره!
«زندگی» سخت باشه یا آسون
«بهمون یه وطن بدهکاره»

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

15 Nov, 13:04


از غم و ترس درختان، به تبر هیچ مگو
چمدان بسته‌ام از آن‌ورِ در، هیچ مگو
از شبِ مانده به رؤیای سحر هیچ مگو
«من غلام قمرم، غیرِ قمر هیچ مگو
پیش من جز سخنِ شمع و شکر هیچ مگو»

از پلنگیدنِ ساکن‌شده بر متنِ پتو
خودکشی کردنِ یک عشق، پس از گریه‌ی او
از نخندیدنِ یک برّه به برقِ چاقو
«سخن رنج مگو، جز سخن گنج مگو
ور از این بی‌خبری، رنج مبر، هیچ مگو»

نخریدند! گران بود دلم، حتی مُفت!
حال من، حال پرنده‌ست پس از مردنِ جفت
دلِ من هرچه که کردند، نشد پوست‌کلفت!!
«دوش دیوانه شدم، عشق مرا دید و بگفت
آمدم! نعره مزن! جامه مدر! هیچ مگو!»

گاه خوابی و من از بالشِ پر می‌ترسم
چمدان بسته‌ام از آن‌ورِ در می‌ترسم
سفرم هیچ! من از بَعدِ سفر می‌ترسم
«گفتم ای عشق، من از چیزِ دگر می‌ترسم
گفت آن چیزِ دگر نیست دگر، هیچ مگو»

غم خود را به تو و با چمدان خواهم گفت
قایقی ساخته با آب روان خواهم گفت
با تو از سخت‌ترین رنج جهان خواهم گفت
«من به گوش تو سخن‌های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی! جز که به سر هیچ مگو»

من زمین خوردم و یک سایه به جایم پا شد
یک دریچه که به یک خانه‌ی دیگر وا شد
همه‌ی زندگی‌ام داخلِ ساکی جا شد
«قَمَری، جان‌صفتی، در رهِ دل پیدا شد
در رهِ دل چه لطیف است سفر، هیچ مگو»

سبزه‌ای بود که ملزم به بهارت می‌کرد!
استکانی که به هر حال دچارت می‌کرد
تا که می‌فهمیدی، داشت چه کارت می‌کرد!
«گفتم ای دل چه مَه است این؟! دل اشارت می‌کرد
که نه اندازه‌ی توست این، بگذر! هیچ مگو»

صبر، بسیار ولی خواهشِ تن، بیشتر است
خبری نیست از آن کس که از او باخبر است
نه فقط من، که تمامی جهان در خطر است
«گفتم این روی فرشته‌ست عجب یا بشر است
گفت این غیرِ فرشته‌ست و بشر، هیچ مگو»

دلم از وحشت دوریش، پُر از ماتم شد
خورد سیبی و پس از خوردن آن، آدم شد!
علتِ درد، خودش بود و خودش مرهم شد!
«گفتم این چیست؟! بگو! زیر و زبر خواهم شد
گفت می‌باش چنین زیر و زبر، هیچ مگو»

چمدان بسته‌ام و خسته‌ام از فکرِ محال
می‌پرم با دل آشفته و تیری در بال
آخر قصّه غم‌انگیزترم درهرحال
«ای نشسته تو در این خانه‌ی پُر نقش و خیال
خیز از این خانه برو، رخت ببر، هیچ مگو...»

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

14 Nov, 22:12


دوستان عزیزم. صفحاتی که در زیر به آنها اشاره شده، متعلق به خودم هستند و در آنها با افتخار مستقیما با شما در ارتباط هستم.
من (مهدی موسوی) بر اداره‌ی هیچ فن‌پیج و صفحه‌ی دیگری نظارت ندارم:

۱. اینستاگرام:
https://www.instagram.com/seyed.mehdi.moosavi

۲. فیس‌بوک:
https://www.facebook.com/seyedmehdimoosavi2

۳. کانال تلگرام:
https://t.me/seyedmehdimoosavi2

۴. کانال واتساپ:
https://whatsapp.com/channel/0029VaGGDWCFsn0logFsZZ1N

۵. توییتر:
https://x.com/Mousavi1355

۶. سایت شخصی:
http://mehdimousavi.net/

۷. کانال یوتیوب:
http://www.youtube.com/@MehdiMousavi

سید مهدی موسوی

14 Nov, 17:43


بررسی اشعار «کارو» (کاراپت دردریان) در برنامه‌ی بامداد این هفته
به همراه یادی از #کیانوش_سنجری عزیز
و #آهو_دریایی
اگر پخش زنده‌ی برنامه را از دست داده‌اید
تکرارش را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/Eiv0AUYUa7g?si=4-CRyilv0VZuN9UQ

سید مهدی موسوی

14 Nov, 15:24


تا دقایقی دیگر با بامداد...

سید مهدی موسوی

14 Nov, 11:06


برنامه‌ی بامداد این هفته:
بررسی اشعار «کاراپت دردریان» متخلص به «کارو»
و یادی از «کیانوش سنجری» و «آهو دریایی»
و شعرخوانی زنده (تلفنی) مخاطبان
ساعت ۱۹ به وقت تهران
منتظر باشید...

سید مهدی موسوی

14 Nov, 10:58


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

14 Nov, 01:44


دکلمه‌ی جمعی از هنرمندان به یاد آبان خونین ۹۸
شعر: داوود محمدی نیا

«وطن! برخیز و آبان را به یاد آور...»

@atefeasadi2

سید مهدی موسوی

13 Nov, 22:48


Magneto! Any dream worth having, is a dream worth dying for.
X-Men '97

سید مهدی موسوی

13 Nov, 17:03


خفه می‌شم که خوب می‌دونم
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه می‌شم که خوب می‌دونی
درد در حالِ بیشتر شدنه

اون‌ورِ شیشه، شهر، تاریکه
بوی خون می‌ده این‌ورِ شیشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همه‌چی واقعا عوض می‌شه!

#مهدی‌موسوی

سید مهدی موسوی

13 Nov, 15:17


فروش آزادانه‌ی حشیش و گل و ماری‌جوانا در شهر بروکسل بلژیک
قسمت پنجم سفرنامه
ویدیوهای سفر یک‌ماهه‌ی مهدی موسوی به بلژیک:
https://youtu.be/zf-B6IcljUU

سید مهدی موسوی

12 Nov, 01:32


تو کوآلای کوچکم هستی...
شعرخوانی مهدی موسوی در محفلی خصوصی (منزل آسیه امینی)
در میان جمع کوچکی از هنرمندان:
https://youtu.be/rj6SxysIhf0?si=8hWyRaZN-c9rIcA-

سید مهدی موسوی

10 Nov, 22:04


آیا فقط ما ایرانی‌ها متقلبیم؟
بررسی یک محصول فیک در بروکسل
قسمت چهارم سفرنامه‌ی بلژیک را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/g_Z6Rxx3swc?si=-z1xfalnQ9soz8Qb

سید مهدی موسوی

10 Nov, 20:00


دیوانه‌وار هستی و زیبایی
آرایش لبان و تنت قرمز!
لب‌های خونی‌ات درِ گوشم گفت:
«غمگین نشو به خاطر من هرگز

من سرنوشتِ خواستنِ فریاد
در خاورِ میانه‌ی غمگینم
من در توام… میان تنت، روحت…
از پشت پلک‌های تو می‌بینم

فردا که روز خنده و آزادی‌ست
من در میان سینه‌ی تو شادم
حبسم بکن میان نفس‌هایت
من توی دست‌های تو آزادم»...

#مهدی_موسوی

سید مهدی موسوی

09 Nov, 21:45


شب‌های شلوغ و زنده‌ی بروکسل و بوی گل و حشیش
قسمت سوم سفرنامه تصویری مهدی موسوی :
https://youtu.be/2ail8OoT9P4?si=C0NQn2iqTkTSLh34

سید مهدی موسوی

08 Nov, 14:46


خون تازه نشسته رو لب‌هام
بغض، پک می‌زنه به سیگارت
ناخن و باورم شکسته شده
مثل آوازهای گیتارت

می‌نویسم بدونِ هر کلمه
روی کاغذ دوباره با خونم
توی مغزم تویی که می‌خونی
من سرِ حرف‌هام می‌مونم

تف به این زندگی که ما رو کرد
اوّلش قبر و آخرش قبره
خوابِ بارونِ تیر می‌بینه
آسمونی که خالی از ابره

تو خیابون و من رژه می‌رن
این سؤالا که بی‌جواب‌ترن
نمی‌تونن منو بخوابونن
قرص‌هام از خودم خراب‌ترن

تن نمی‌دم به حوض و آکواریوم
تا که می‌خشکه آخرش برکه
ماهیِ قصّه‌های نیمه‌شبم
سرم از درد داره می‌ترکه

حقّ ما اینه آخر قصّه
زیر مشت و لگد کبود بشیم
تا خود صبح، درددل بکنیم
توی سیگارهات دود بشیم

من چی‌ام؟! هیچِ تا ابد هیچم!
صفر گنده پس از ممیّزها
روح یه شاعرم که پاره شده
بین رؤیا و خطّ‌قرمزها

خفه می‌شم که خوب می‌دونم
تو صدات انعکاس بغض منه
خفه می‌شم که خوب می‌دونی
درد در حالِ بیشتر شدنه

اون‌ورِ شیشه، شهر، تاریکه
بوی خون می‌ده این‌ورِ شیشه
من به حرفات باز مطمئنم:
همه‌چی واقعا عوض می‌شه!

بغلم کن از این‌همه کابوس
بغلم کن برادر خوبم
مثل یه قهرمان بازنده
مشت‌هامو به باد می‌کوبم

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

08 Nov, 09:15


برنامه‌ی چند ماه قبل بامداد
به‌مناسبت تولد شاعر درگذشته #علی_کریمی_کلایه
و صدور حکم اعدام #توماج_صالحی
به همراه اجراهایی از
اردوان حاتمی، شوبین، فاطمه اختصاری، یاسین صفاتیان و...
اگر پخش زنده‌ی آن را از دست داده‌اید
این برنامه را در یوتیوب ببینید:
https://youtu.be/G4Mpc7FofWY?si=mS8puKlvWnWPUstY

سید مهدی موسوی

07 Nov, 18:27


تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی فارسی در تلویزیون
تکرار این هفته‌ی «بامداد» را از اینجا ببینید:
https://youtu.be/KuFgaA_5guU?si=euciaU8jgsM13eil

سید مهدی موسوی

07 Nov, 15:32


آغاز شد

سید مهدی موسوی

07 Nov, 11:10


دوستان داخل ایران، فراموش نشه از امروز (و کل پاییز و زمستان) برنامه‌ی بامداد ساعت ۱۹ (به وقت تهران) پخش میشه ❤️

سید مهدی موسوی

06 Nov, 18:40


قسمت دوم سفر به بلژیک:
مجسمه‌ی کودک در حال ادرار کردن Manneken Pis
یکی از نمادهای شهر بروکسل!!
حتما این ویدیو را ببینید
و منتظر ویدیوهای جذاب روزهای بعدی باشید:
https://youtu.be/jaFFLIae-4c?si=DpixwFy-AVNkdh39

سید مهدی موسوی

06 Nov, 17:44


حتی اکبر هم نمی‌فهمید که من همیشه حقیقت را می‌گویم اما کلمات، وسط حنجره‌ام به آن غده‌ی لعنتیِ نامرئی گیر می‌کنند و بیرون نمی‌آیند. نمی‌فهمید که چقدر خسته‌ام از نگفتن. اصلاً برای همین نویسنده شدم که بتوانم آن کلمات را که مثل شاخه‌های درختی قدیمی در هم فرورفته و در اعماق گلویم گیر کرده بودند، از هم جدا کنم و بیاورم روی کاغذ.

رمان «هزار و چند شب»
دکتر سید مهدی موسوی

لینک دسترسی رایگان به کتاب:
https://sayeha.org/ap4037/

سید مهدی موسوی

06 Nov, 16:11


پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۹ به وقت تهران
تنها برنامه‌ی زنده‌ی ادبی به زبان فارسی: بامداد
از شبکه‌ی «کانال وان»

هر هفته در هنگام پخش برنامه
با واتساپ شبکه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
یا در طول هفته
دکلمه‌هایتان از اشعارتان را
به‌صورت ویس یا فایل صوتی به همین واتساپ بفرستید

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

سید مهدی موسوی

05 Nov, 22:23


سفرنامه‌ی ویدیویی من به بلژیک را هر روز دنبال کنید
هر روز یک ویدیوی بسیار کوتاه تا ۳۰ روز
برای شما عزیزترین‌هایم. 💚❤️
اولین ویدیو
خراب کردن ساختمان‌های تاریخی در شهر بروکسل:
https://youtu.be/18LDHOxFn7Y

سید مهدی موسوی

05 Nov, 20:41


داشتم برای دوست عزیزی از رادیو آمد نیوز حرف میزدم. یازده برنامه، یازده پرونده ضبط کردیم که در ایران بسیار موفق بود، بعد از دستگیری زنده یاد #نیما_زم کل برنامه‌ها از کانل آمد نیوز حذف شدند و فقط این دو برنامه باقی ماند. من در رادیو آمد نیوز نویسنده‌، تنظیم کننده و گوینده بودم. از آن یازده برنامه فقط دو برنامه باقی ماند و بقیه‌ی بخش‌ها پاک شد، حذف شد، مثل خیلی از داشته‌ها و لحظات زندگی‌ام...

سید مهدی موسوی

05 Nov, 20:41


🔴 رادیو «آمدنیوز» تقدیم می‌کند: «پرونده قتل‌های زنجیره‌ای»

قسمت اول

#فرشید_هکی

🆔 @Sedaiemardom

سید مهدی موسوی

05 Nov, 20:32


…ولی آدم متاسفانه از اون چیزی که فکر می‌کنه خیلی قوی‌تره. زمان خیلی آروم همه چی رو پاک می‌کنه. فقط جای زخما باقی می‌مونه. ولی حتی دیگه یادت نمیاد جای چه زخمیه.

هزار و چند شب/ سید مهدی موسوی
@Mohdeh_Official

سید مهدی موسوی

02 Nov, 00:14


چقدر قرص مسکّن؟! چقدر مُهر سکوت؟!
رسیده درد به عمقِ... به عمقِ عمقِ عصب
.
#سید_مهدی_موسوی

سید مهدی موسوی

01 Nov, 10:43


اگر که درد، از این گریه تا عصب برسد
اگر که عشق، لبالب شود به لب برسد

که سال‌ها بدوی، قبل خطّ پایانی
یواش سایه‌ی یک مرد از عقب برسد

شبانه گریه کنی تا دوباره صبح شود
که صبح گریه کنی تا دوباره شب برسد!

که هی سه‌نقطه بچینی اگر... ولی... شاید...
کسی نمی‌آید، نه! کسی نمی‌آید

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

01 Nov, 01:21


این شعر فاطمه اختصاری و آن مصرعش که:
شب است، هر دو به یک خواب خوب محتاجیم...
https://www.youtube.com/watch?v=s-lar2zWYrI
برخلاف بعضی نظرات، ویدئوِ کار را هم بسیار دوست دارم و اعتقاد دارم ویدئو باید مفهوم اصلی و کلی شعر را به تصویر بکشد، نه اینکه تصویرسازیِ مصرع‌به‌مصرع و کلمه‌به‌کلمه‌ی شعر باشد.

سید مهدی موسوی

31 Oct, 16:15


در بامداد این هفته به شعر معاصر #افغانستان پرداختیم

با شعرها و ترانه‌هایی از واصف باختری، امیرجان صبوری، قهار عاصی، شایان فریور، سخی راهی، سهراب سیرت، رامین مظهر و...

اگر برنامه را به‌طور زنده از تلویزیون ندیده‌اید، تکرارش را در یوتیوب تماشا کنید:
https://youtu.be/bN-BRiaDmxc?si=Fy80qMbH-edhJlsR

سید مهدی موسوی

31 Oct, 14:20


برنامه‌ی بامداد ۱۰ دیگر آغاز خواهد شد

سید مهدی موسوی

30 Oct, 21:19


برنامه‌ی «بامداد»
پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۸ به‌وقت تهران
(این هفته ۱۵:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی

سید مهدی موسوی

30 Oct, 18:53


شعر «مثل یک موش مرده خوشبختم» با صدای خودم:
https://youtu.be/ZKbOzKFKU6Y?si=F5A5fRgKumcz2_KA
غزلی قدیمی از مجموعه‌ی «پرنده‌کوچولو؛ نه پرنده بود! نه کوچولو!»

سید مهدی موسوی

29 Oct, 17:35


تقدیم به پرنده‌ی ناباورم غزل!
تقدیم به همیشه‌ی غم: دخترم غزل

- «بابا چرا تو شاعر خوبی نمی‌شوی؟!»
هی گریه می‌كند وسط دفترم غزل

هی جیغ می‌كشد كه به دنیا بیاید از...
هی مشت می‌زند به خودش در سرم غزل

من از وسط دو نصف شدم: مهدیِ... همین!
و نیمه‌ی جداشده‌ی دیگرم: غزل

از من نخواه، هیچ! كه این عمر مانده را
در انتظار مرگ به سر می‌برم غزل

اصلاً برو... و دختر یك مرد خوب شو
من احمقم، گهم، لجنم، من خرم غزل!

بابا تو را كتك زده؟! بابا بد است! بد!
دیوانه‌ام! ببخش مرا! شاعرم غزل!!

چیزی نمانده است برایم به‌غیر تو
اوّل غزل، همیشه غزل، آخرم غزل...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

29 Oct, 03:21


‏دلایل اختلاف ‎#فاطمه_اختصاری و ‎#یغما_گلرویی
البته لازم به ذکر است که این گفتگو پیش از هک شدن پرونده‌های قضایی توسط گروه ‎#عدالت_علی و افشای سند همکاری یغما صورت گرفته است:
https://youtu.be/eRg2fKRRAJo?si=DKMoNlKOYyaMADj6

سید مهدی موسوی

28 Oct, 18:24


‌‌
گفت‌وگوی جمعه – ۱۰: غزاله شارمهد، دختر جمشید شارمهد

جمشید شارمهد، فعال سیاسی و شهروند ایرانی-آلمانی است که در مرداد ۱۳۹۹ در جریان سفری به امارات متحده عربی در دبی، توسط ماموران جمهوری اسلامی ربوده و به ایران منتقل شد و همچنان در زندان به‌سر می‌برد.
در این برنامه مهدی موسوی، شاعر، با غزاله، دختر جمشید شارمهد، گفت‌وگو می‌کند. او از پدر می‌گوید، از نحوه ربایش، انتقال به ایران و زندانی‌کردن‌اش توسط جمهوری اسلامی و وضعیت فعلی او در زندان صحبت می‌کند.
این برنامه ۱۴ مهر ۱۴۰۲ در صفحه انستاگرام آموزشکده توانا برگزار شده است.

سایت:
https://tavaana.org/friday10/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/watch?v=ok-X-weMwAA&t=201s
ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/hgqvkovrlzcj

#یاری_مدنی_توانا
#جمشید_شارمهد
#گروگان #گفتگوی_جمعه
#گروگانگیری

@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

28 Oct, 14:45


ای رقص نور بر لب چاقوها
ای در سکوت، وقت هیاهوها
ای چشمِ بی‌گناهیِ آهوها
ای آخرین الهه‌ی جادوها
دُورم بپیچ و قاتل خوبی باش
دارم بزن دوباره از آن موها

من آرزوی بال نخواهم کرد
اندیشه‌ی محال نخواهم کرد
خورشید را خیال نخواهم کرد
یک ذرّه قیل و قال نخواهم کرد
هر کار خواستی بکن اصلاً تو!!
من خسته‌ام... سؤال نخواهم کرد...

من وقت انتخاب، غم‌انگیزم
درمانده از جواب... غم‌انگیزم...
در اوّل شراب، غم‌انگیزم
در آخر شراب، غم‌انگیزم
از من نخواه شور و هماغوشی
من توی رختخواب، غم‌انگیزم

جز دید و بازدید نخواهد بود
آغاز سال، عید نخواهد بود
جز غصّه‌ای جدید نخواهد بود
در قصّه‌ام امید نخواهد بود
روزی سیاه دارم و می‌دانم
که بعدِ آن سپید نخواهد بود

تبعیدی‌ام میان جهنّم‌ها
وصل است زندگیم به ماتم‌ها
راهی به تیغ و قرص‌تر از سم‌ها
لبخندِ در محاصره‌ی غم‌ها
دست مرا بگیر که می‌ترسم
می‌ترسم از تمامی آدم‌ها

من ترسِ چرخ‌خوردنِ میدانم
من گریه‌های لحظه‌ی پایانم
فریادِ پشتِ میله‌ی زندانم
من آخرین امید به انسانم
درکش برای جامعه‌ام سخت است
این درد را چطور بفهمانم؟!

ای پشت کوه‌ها سَحَرِ جعلی!
ای شادیِ پس از خبرِ جعلی
ای روزهای خوب‌ترِ جعلی
ای آخرین پیامبر جعلی!
من از تو باز معجزه می‌خواهم
من باز از تو معجزه می‌خواهم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

27 Oct, 15:31


ترانه‌ای از مجموعه‌ی «با موش‌ها»:

می‌شه خوابید تا ابد، بی درد!
وسطِ ساعتای دیواری
می‌شه یه روسری سبزو فروخت
تو یه آهنگ کوچه‌بازاری

می‌شه کافکا رو خوند با عجله
می‌شه بحثو به سمت مرگ کشید
می‌شه با یه کلاه کج، چپ شد!
توی ویلا، سیگار برگ کشید!

می‌شه خوابیده باشی با مریم
یه ترانه بسازی از سارا!
با فوتوشاپ توی شهرک غرب
عکس بندازی با چگوارا!!

می‌شه یادت بره غم مردم
می‌شه دل خوش کنی به این بازی
قبلِ مرگِ هر آدمِ معروف
بری باهاش عکس بندازی

توی اخبار، اسمتو ببرن
یکهو گریه‌ت بگیره از شادی!
می‌شه با پول بیت و تلویزیون
یه موزیک ساخت واسه آزادی!!

می‌شه بازی کنیم با کلمه
می‌شه دردو اسیرِ فلسفه کرد
می‌شه با دستمالِ گردنِ تو
نعره‌ی نسل بعد رو خفه کرد

می‌شه رؤیای یه جوونو فروخت
بعد با پول اون مواد کشید
وقتی مردم تو کوچه می‌میرن
توی حمّوم رفت و داااد کشید!

می‌شه یه نسل سبزو بفروشی
خون ما رو سسِ کچاپ کنی!
می‌شه از گریه کردنِ تهران
تو اروپا کتاب چاپ کنی

می‌شه خیلی چیزا رو گفت و نگفت
می‌شه یک‌عمر پرده‌پوشی کرد
جنده بودن شرف داره وقتی
می‌شه با شعر، خودفروشی کرد

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

26 Oct, 14:32


وحشیانه
شعری از من با صدا و موسیقی #شکیب_مصدق عزیز
پیشنهاد می‌کنم حتما گوش کنید
و مثل همیشه منتظر نظرات و بازخوردهای شما هستم...

بخشی از شعر:
وحشیانه بیفت در بغلم
گردنم را کبود کن با عشق...
https://youtu.be/eB79IKmkY9A?si=onsy1aGQj9BUlVGJ

سید مهدی موسوی

26 Oct, 12:15


برنامه‌ی #بامداد این هفته
با موضوع جنگ #ایران و #اسرائیل
و هنرمندان پاچه‌خار!!
اگر بامداد را به‌طور زنده از ماهواره ندیده‌اید
تکرارش را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/Afb99cEnw5Y

سید مهدی موسوی

25 Oct, 23:54


راهسازی برای ویرانه،
جنگ یک مشت مست و دیوانه،
خنده‌ی گرگ‌های در خانه،
اشک تمساح‌های در بیرون!
#مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

25 Oct, 23:52


ویژه‌برنامه‌ای برای بررسی مفهوم #جنگ
در ترانه و موسیقی فارسی
به بهانه‌ی حمله‌ی ایران به اسرائیل
در برنامه‌ی #بامداد از «کانال وان»
با اجرای #مهدی_موسوی

اگر پخش زنده‌ی برنامه را از دست داده‌اید
تکرار آن را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/_5R0SGeo3g4?si=JgNHYbnDbFLL0LV7

سید مهدی موسوی

25 Oct, 23:42


یک سمت تویی و عشق: مرگی ساده
یک سمت جهان به قتل من آماده!
می‌ترسم! مثل بچّه‌گنجشکی که
در دست دو بچّه‌ی شرور افتاده

مهدی موسوی

@atefeasadi2

سید مهدی موسوی

25 Oct, 16:01


فیلم «غرق شدن در آکواریوم»
مستندی از «فرهنگ روشنی»
(شناختنامه‌ای از #مهدی_موسوی و تأثیر او بر غزل معاصر فارسی)
این فیلم را می‌توانید در یوتیوب به‌شکل رایگان تماشا کنید:
https://youtu.be/kI-JdXgobXY?si=2BVq4nSpg_tuCc4h

سید مهدی موسوی

22 Oct, 16:59


شهر خالی
خواننده: نگاره خالوا

سید مهدی موسوی

21 Oct, 21:09


چندم؟! سؤال مسخره‌ای که تو نیستی
چندم؟! که در تمامی آبان گریستی
#مهدی_موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

21 Oct, 21:04


بیدار می‌شدیم در «آذر» که سوختم
بیدار می‌شدیم و مرا می‌فروختم

به چی؟! به آن دو چشم که باران گرفته بود
که حسّ و حال چندم «آبان» گرفته بود...
.
شعر: #سید_مهدی_موسوی
خط و ادیت: #مهدی_خدابخش

سید مهدی موسوی

21 Oct, 09:00


دوباره حامله‌ام... بچّه‌ی کدام شماست؟!
کسی لگد زده از توو به پوست شکمم
مرا به حبس بینداز توی آغوشت
که منحرف شده‌ام از خودم... که متّهمم...

دوباره حامله‌ام... از کدام زن یا مرد؟!
دوباره ناخن‌هایم شکسته و خونی‌ست
که من کثیف‌ترین فکرهای ممنوعم
اگر که عشق در این شهر، غیرقانونی‌ست!

بگیر لب‌هایم را به تیزی دندان
مکم بزن که تنم از تنت کبود شود
به من برقص، در این لحظه‌ی فراموشی
که زندگی سیگاری‌ست تا که دود شود

دوباره حامله‌ام... جز تو از همه بیزار
تهوّعی که در این حال لعنتی دارم
کسی‌ست در شکمم... منتظر... تب‌آلوده
به جای بچّه‌ی تو، بمب ساعتی دارم!

تمام خاطره‌ها درهمند و نامربوط
تجاوزی‌ست گروهی به روحم و بدنم
منم که می‌دوم از خود به سمت بیداری
که می‌خورم خود را تا که جیغ را نزنم

صلیب می‌کشم از اعتقادها، از هیچ
که من شکستن چوبم که گریه‌ی میخم!
نگاه می‌کنم از خود به سمت آیینه
که خنده‌دارترین اتّفاق تاریخم

دوباره حامله‌ام از هزارها آدم
دوباره حامله‌ام از هزارها تحقیر
از ابتدای بشر گفته‌اند محکومم
که روی لوح نخستین نوشته است: بمیر!

که شوق رابطه‌ام با گیاه، با اجسام
که شوق سیب‌‌ترم از بهشت تکراری
که شوق نقّاشی توی غارهای سیاه
که شوق گفتنِ نه! در هزارها آری

تنم پر از عصیان است، روح من عصیان
که دوست‌داشتنِ قبل و بعدِ فاصله‌ام
نوشتنِ شعرم در جهان اسم و عدد
به قرص‌هات بگو که دوباره حامله‌ام...

سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

18 Oct, 21:46


-دونستن حقیقتی که غمگینت می‌کنه بهتره یا شکی که تهش امید باشه؟
+معلق بودن از همه چی بدتره. مرگ یه بار شیون هم یه بار. امید الکی مثل خوره روح آدمو از داخل می‌جوه.

هزار و چند شب/ سید مهدی موسوی
@Mohdeh_Official

سید مهدی موسوی

18 Oct, 14:06


چشم سیاهتو
یادم نمی‌یاد
اون روی ماهتو
یادم نمی‌یاد

اون داغی و جنون
چشمای غرق خون
دیوار خونه‌تون
یادم نمی‌یاد

بوسه توو کوچه‌ها
اون خنده‌ی رها
دستای داغ ما
یادم نمی‌یاد

حرکات دامنت
عطر خوشِ تنت
اندوه رفتنت
یادم نمی‌یاد

(جز چند دونه ساک
غیر از یه مشت خاک
چیزی نمی‌بره
اون که مسافره

اون خاطرات خوب
این روزهای بد
باید که تا ابد
از یاد من بره)

اعصاب خط‌خطیت
تی‌شرت صورتیت
شوق دو تا بلیط
یادم نمی‌یاد

شکل لبات توو خواب
موهات و آفتاب
پرسه توو انقلاب
یادم نمی‌یاد

اون اخم و دلبریت
گل‌های روسریت
حرفای آخریت
یادم نمی‌یاد

شوق صدای تو
موی رهای تو
انگشت‌های تو
یادم نمی‌یاد

(جز چند دونه ساک
غیر از یه مشت خاک
چیزی نمی‌بره
اون که مسافره

اون خاطرات خوب
این روزهای بد
باید که تا ابد
از یاد من بره)

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

17 Oct, 11:46


با احترام فراوان
امروز برنامه‌ی بامداد پخش نمی‌شود.
هفته‌ی آینده پنج‌شنبه
مثل همیشه در کنارتان خواهیم بود ❤️💚

سید مهدی موسوی

15 Oct, 09:04


شده‌ای شاعرانه عاشقِ من
شده‌ام عاشقانه شاعرِ تو
شانس می‌خواهد اینکه یک آدم
بشود شاعر معاصر تو!
بغلم باش و باش تا به ابد
که نفس می‌کشم به خاطر تو

تنِ تو کشتزار خشخاش است
اعتیادی‌ست بیشتر به اتاق
بین این شهرها و کشورها
با تو خوب است یک سفر به اتاق!
خسته‌ام از جهان و آدم‌هاش
بغلم کن! مرا ببر به اتاق

وحشیانه بیفت در بغلم
بدنت را عمود کن با عشق
وحشیانه ببوس و گاز بگیر
گردنم را کبود کن با عشق
بعد آرام شو، بچسب به من
بعد سیگار دود کن با عشق

تخت طوفانی است، دستم را
دُور آن گیسوانِ لَخت ببند
تو کوآلای کوچکم هستی
خواب خود را به این درخت ببند
خفه کن با تنت دهانم را
دست‌های مرا به تخت ببند

تو اگر کفری و اگر ایمان
باید امشب که بت‌پرست شوم
جام‌ها را یکی یکی پُر کن
تا به آنجا که مستِ مست شوم
بغلم کن که از تو نیست شدم
بغلم کن که با تو هست شوم

رازها را، نگفتنی‌ها را
توی مستی بگو درِ گوشم
بغض‌ها را بریز در تن من
من که کوهم، همیشه خاموشم
گریه کن روی سینه‌ی لختم
بعد بیهوش شو در آغوشم

تو اگر سیب سرخ را بدهی
حاضرم تا ابد گناه کنم
اگر این عشق، اشتباه من است
با تو خوب است اشتباه کنم
کاشکی صبح لعنتی نرسد
که تو را تا ابد نگاه کنم

آفریده شده زمین و زمان
که مرا با تو آشنا بکند
حل شوم در تن تو، در روحت
که مرا از خودم رها بکند
هیچ چیزی نمی‌تواند که
این دو دیوانه را جدا بکند

شاد و غمگین، مجاز و غیرمجاز
من که با هر نوار عاشقتم!
چون‌که دریای بی‌کران هستی
مثل ماهی، دچار، عاشقتم
با تن بی‌قرار عاشقتم
با دل شرمسار عاشقتم
در بلیط قطار عاشقتم
وقت شام و ناهار عاشقتم
موقع انتظار عاشقتم
در مسیر فرار عاشقتم
روی میز قمار عاشقتم
روز و شب، چند بار عاشقتم
در سیاهی غار عاشقتم
در جوک خنده‌دار عاشقتم
پشت مرز و حصار عاشقتم
زیر سنگ مزار عاشقتم
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقمی
چون‌که دیوانه‌وار عاشقتم...

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

14 Oct, 20:25


وحشیانه
آهنگساز و خواننده: شکیب مصدق
شاعر: مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

14 Oct, 00:23


آن‌قدر توی بغلش آرام بودم که دلم می‌خواست زمان متوقف شود. اولین روزی که به خانه‌اش رفتم، باتری ساعت دیواری‌اش را درآوردم! گفتم هرچیزی که اینجا گذشت زمان را نشان بدهد، اذیتم می‌کند. خودش اهل هیچ تغییری نبود. می‌توانست میلیون‌ها ساعت پای یک کتاب بماند یا به یک منظره نگاه کند. از تغییر دکوراسیون متنفر بود و دلش می‌خواست جای هیچ‌چیزی عوض نشود. کافه که می‌رفت، میز خودش را داشت. حتی چند باری که رفتیم کوه، دقیقاً می‌رفت روی همان سنگی می‌نشست که دفعه‌ی قبلی نشسته بود. اما برای من حاضر بود دنیا را عوض کند.


هزار و چند شب 📚
#مهدی_موسوی

سید مهدی موسوی

12 Oct, 11:45


کج کرده‌ام به سمت تو خود را، تا راه مستقیم بگیرم
کرمم گرفته یار که کو؟ کو؟ تا حس یاکریم بگیرم!

من خواب‌های پست‌مدرنم بر جعد گیسوان پریشان
پر کن پیاله‌های هوس را تا وامی از قدیم بگیرم

عشق است و عشق، حرف سیاسی‌ست! حتی سقوط، کار حماسی‌ست
شاید مرا رژیم بگیرد، شاید که من رژیم بگیرم!

دیوانه‌ام کنار تو در عکس، مثل دو قلبِ عاشقِ برعکس!
آن بچه‌ام که درس نخوانده، شاید که ۵.۵ (پنج و نیم) بگیرم

آغوش تو اگر که گناه است، ای کاش در گناه شوم غرق
عاشق شدن اگر که مریضی‌ست، بیماری وخیم بگیرم

بو می‌کشم که عطر تنت را، تا شوق وحشی بدنت را
تا بوی خوب پیرهنت را از گردش نسیم بگیرم

این عشق، رودخانه‌ی خون است! دارم بزن! که عشق، جنون است
از موی تو طناب ببافم یا چند متر سیم بگیرم؟!

زیباست این جنونِ خودآزار، زشت است هرچه آن‌ور دیوار
باید برای پنجره‌هامان یک پرده‌ی ضخیم بگیرم

حق منی و مال من، اما جوری نگاه می‌کند این شهر
انگار که عروسک خود را از بچه‌ی یتیم بگیرم!


یک روستای گمشده کافی‌ست یا یک جزیره مال من و تو
تا آنچه حق ماست بخواهم، تا آنچه خواستیم بگیرم!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

10 Oct, 16:55


شعر و موسیقی در برنامه‌ی بامداد
با اجرای مهدی موسوی
این هفته به اشعار «شاهین شیرازی»
شاعر یهودی-ایرانی قرن هشتم هجری پرداخته‌ایم
تکرار برنامه‌ی این هفته را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/-H33XP-Yq0M?si=Z-ktPNJOpHsdbwOe

سید مهدی موسوی

10 Oct, 14:18


تا دقایقی دیگر برنامه‌ی بامداد آغاز می‌شود
آن را از کانال وان ببینید
و اگر تمایل داشتید در بخش دوم
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356
همچنین می‌توانید شعرها و ترانه‌هایتان را به‌صورت ویس یا فایل صوتی دکلمه کنید و به این واتساپ بفرستید
تا پخش شود 💚❤️

سید مهدی موسوی

09 Oct, 16:14


برنامه‌ی «بامداد»
پنج‌شنبه‌ها ساعت ۱۸ به‌وقت تهران
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی

سید مهدی موسوی

07 Oct, 10:56


ابرم! که توی هر نفسی گریه می‌کنم
شمعم! که روی کیک کسی گریه می‌کنم

موزیک، از بلندتر از هر بلندتر
زخمی به روی صورتم از پوزخندتر!

پیکی که به سلامتیِ مست می‌زنند
جمعیّتی که توی سرم دست می‌زنند

زهر است یا شراب؟! که محوِ پیاله‌ام
این کیک مال کیست و من چندساله‌ام؟!
.
از حرکت خودم به عقب فکر می‌کنم
با چشم‌های بسته به شب فکر می‌کنم

از آرزوی فوت شده بعد مکث‌ها
لبخند زورکیم به باران عکس‌ها

این کادوی کی است؟ که تویش سر من است!
یا این یکی: جنازه و خاکستر من است!

قلبم روبان زده وسطِ کادویی رها!
انگشت‌های له شده‌ام توی جعبه‌ها!

با خنده روی روح و رگم تیغ می‌کشند
شب‌گریه‌هام توی سرم جیغ می‌کشند

دیوانگی نشسته دقیقاً به جای من
چاقو نشسته در وسطِ دست‌های من

گیجم که ترس‌های خودم را چه می‌کنم
من پشت کیک و شمع در اینجا چه می‌کنم؟!
.
تنهایی‌ام شبیه کسی نیست جز خودم
افتاده توی «شام غریبان» تولّدم

در من کسی رها شده از شاخه مثل برگ
جشنی‌ست به مناسبتِ سالگردِ مرگ!

دردی‌ست در سرم، وسط شعر، در تنم
با قرص‌های مسخره‌ام حرف می‌زنم

تنهام مثل گریه‌ی در دُور افتخار
تنهام مثلِ در وسط میوه‌ها خیار!

تنهام مثل کارگری بعد اعتراض!
تنهام مثل گونه‌ی در حال انقراض

تنهام مثل عکس پدر توی کیف پول
مانند اعتقاد به یک دینِ بی رسول

تنهام مثل باد... رها از هرآنچه هست
تنهام مثل گریه‌ی فرمانده از شکست

در من جویده می‌شود از درد، ناخنم
به شمع‌های خستگی‌ام فوت می‌کنم

از روزهای این‌همه بد تا به کودکی
خاموش می‌شوند دقیقاً یکی یکی

پرتاب می‌شوم وسطِ زندگیِ گند
از گریه‌ام تمام جهان دست می‌زنند!

مبهوتم و تمام سرم، بوقِ ممتد است
جشن تولّد است ولی حال من بد است

من درکی از سیاه، میانِ سپیدی‌ام
من پوچی‌ام! عصاره‌ای از ناامیدی‌ام

من درکی از حقیقتِ جبرم در انتخاب
دیدم که روز خوب، دروغی‌ست در کتاب!

ابری که در میان عطش گریه می‌کند
شمعی که روی نعش خودش گریه می‌کند

بالا می‌آورم وسطِ جشن، روی میز
چیزی عوض نمی‌شود امسال... هیچ چیز...
.
سید مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

04 Oct, 08:11


در نروژ
برف از آسمان می‌بارد
درخت از زمین می‌روید
و رودخانه چیزی‌ست
در میان برف‌ها و درخت‌ها جاری

اما من از خاورمیانه می‌آیم
که از آسمان
موشک می‌بارید و هواپیمای مسافربری
فرشته‌های سقوط‌کرده و معجزات نیمه‌تمام
اما من از خاورمیانه می‌آیم
که از زمین
مین ضدنفر می‌رویید و سربازهای باتوم‌به‌دست
برج‌های پنجاه‌طبقه و بچه‌های سرراهی
اما من از خاورمیانه می‌آیم
که رودخانه‌ها همه‌چیز را می‌شویند جز خون
و رنگین‌کمان
تک‌شاخ غمگینی است
که در خیابان به رگبار بسته خواهد شد

در نروژ
به خاورمیانه می‌گویند «میت‌اُستِن»
در خاورمیانه
به خاورمیانه چیزی نمی‌گویند
چون قبل از آن مرده‌اند!

مهدی موسوی
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

03 Oct, 20:25


با ما در اینستاگرام توانا همراه باشید

گفت‌وگوی جمعه ۴۲

مهمان:
افسون نجفی، خواهر دادخواه جاویدنام حدیث نجفی
مجری:
سیدمهدی موسوی، شاعر و نویسنده

جمعه ۱۳ مهر / ۴ اکتبر
ساعت ۲۱ به وقت تهران


#یاری_مدنی_توانا
#نه_به_جمهوری_اسلامی

@Tavaana_TavaanaTech
@seyedmehdimoosavi2

سید مهدی موسوی

03 Oct, 16:33


بررسی اشعار «نصرت رحمانی» به‌همراه پخش موسیقی
و شعرخوانی زنده‌ی مخاطبان
با اجرای «مهدی موسوی»
در برنامه‌ی بامداد

تکرار برنامه را در اینجا ببینید:
https://youtu.be/SJyTi3FyyLg?si=b4kzzURHX4O2Cw8A

سید مهدی موسوی

03 Oct, 08:56


به‌علت تغییر ساعت در آمریکا و اروپا
برنامه‌ی بامداد در بهار و تابستان
پنج‌شنبه‌ها یک ساعت زودتر
و در ساعت ۱۸ به‌وقت تهران پخش خواهد شد.
(۱۶:۳۰ به وقت اروپای مرکزی)

شعر و موسیقی و ترانه
با واتساپ برنامه تماس بگیرید و شعر بخوانید:
+4740572356

اگر به ماهواره و «کانال وان» دسترسی ندارید
می‌توانید برنامه را زنده از اینجا ببینید:
https://www.parsatv.com/m/name=Kanal-Yek
یا
https://fa.ch1.cc/live-tv/

مهدی موسوی

سید مهدی موسوی

02 Oct, 14:53


شیدای شلیک: یادداشتی بر رمان «هزار و چند شب» نوشته‌ی سید مهدی موسوی
محمد مهدی‌زاده


«چه‌جور تونستی با من این کارو بکنی کثافت؟ چه‌جور تونستی؟!»

وحشت نکنید!
این جمله، شروع، پایان و مرکز ثقل داستانی رمان پست‌مدرن «هزار و چند شب» است. حتی منی که نه کاری کرده بودم، نه قرار بود کاری کنم و نه اصلاً شخصیتی از شخصیت‌های داخل داستان بودم هم بعد از خواندن این جمله دلهره‌ای به جانم افتاد و به تمام کارهای بدِ کرده و نکرده‌ام افتادم!
حالا به این فکر کنید که شریک زندگی‌تان ناگهان از خواب بیدارتان کند و با یک تفنگ بالای سرتان ایستاده باشد و بگوید «چه‌جور تونستی با من این کارو کنی کثافت؟ چه‌جور تونستی؟» و شما باید در فاصله چند ثانیه‌ای که قبل از شلیک گلوله به مغزتان فرصت دارید، به این فکر کنید که واقعاً «چه‌جور تونستید»!

برای دسترسی به این #یادداشت، وارد وب‌سایت سایه‌ها شوید:
http://sayeha.org/ap4351
▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️
☑️ خانه ادبیات معاصر
@saaayehaaa

سید مهدی موسوی

02 Oct, 11:50


پست جدیدم برای تشکر از شما:
https://www.instagram.com/p/DAnuHSeg-F4/?igsh=MWJrdGMzeDZnM3Q3cQ==

سید مهدی موسوی

01 Oct, 18:55


شعر «دراکولای غمگین»
با اجرای دسته‌جمعی تعدادی از هنرمندان
تقدیم به دکتر موسوی عزیز
به مناسبت ۱۰ مهر

با عشق
@fateme_ekhtesari

سید مهدی موسوی

01 Oct, 18:45


شعر «بغل کردی»، سروده‌ی دکتر موسوی مهربان‌مان را به‌صورت دسته‌جمعی اجرا کرده‌ایم، تا هدیه‌ی کوچکی باشد برای تولد چهل و هشت سالگی‌اش.
اینجا ببینید!

با عشق
فاطمه اختصاری
@fateme_ekhtesari