روی زمین پرتم کردن و با دیدن مادر آذرفر جاخوردم.
-چیشد دختر جون؟تعحب کردی!؟ فکردی من میزارم پسرم با تو ازدواج کنه زنیکه خراب؟
آب دهنم به سختی قورتش دادم و گفتم:منو چرا اینجا آوردی؟
از جاش بلند شد و گفت:از امروز به بعد محل کار تو اینجاست تو این مکان هرچقدر بخوای میتونی زیر خواب برای مردا بشی!
هنوز حرفش حضم نکرده بودم که زنی با هفت قلم آرایش بهم نزدیک شد گفت:اووم انقدرا هم بد نیست پول خوبی ازش درمیاد.
هردو خنده ای سردادن و من مات مبهوت نگاهشون میکردم.
-بزارین برم! پسرت میدونه منو اینجا آوردی؟
باخشم روی صورتم خم شد گفت:اون هیچوقت نمیفهمه تو رو کجا آوردم..تا ابد اینجا میمونی.
بلند شدم تا شاید بتونم از این جهنم بیرون برم اما دست هام اسیر چند تا مرد شد
که اون زن بهشون گفت:
-راه فراری نداری خودت آماده کن خوشگله! امشب قراره بفرستمت به اتاق ویژه...🔞🔥
https://t.me/+cCAXvbC6gqNkYTY0
https://t.me/+cCAXvbC6gqNkYTY0
صبح پاک