برگی از کتاب🌱 @bargiazketab68 Channel on Telegram

برگی از کتاب🌱

@bargiazketab68


خوانش گزیده ای از کتاب ها و شعر های برتر🌱
نکاتی که تاثیری شگفت انگیز در بینش شما و‌ ارامشتان در زندگی خواهد داشت🌱🧘‍♀️

زیبایی نگاهت را به رقصِ قلمِ من به روی کاغذ میسپاری؟💫

ارتباط با ما:https://t.me/HarfBeManBOT?
start=NjQ4MzIzMjEz

برگی از کتاب (Persian)

آیا علاقه‌مند به خواندن کتاب‌ها و شعرهای برتر هستید؟ آیا می‌خواهید از نکاتی که تاثیری شگفت‌انگیز در بینش و ارامش شما در زندگی خواهد داشت، مطلع شوید؟ اگر پاسخ شما بله است، کانال Telegram با نام "bargiazketab68" منتظر شماست! در این کانال، شما می‌توانید خوانش گزیده‌ای از کتاب‌ها و شعرهای برتر را بیابید. از زیبایی نگاهتان به رقص قلم نویسنده روی کاغذ، گذرتان ندهید! همچنین، امکان ارتباط با ما نیز وجود دارد. برای شروع، با کلیک بر روی لینک زیر، با ما ارتباط برقرار کنید: https://t.me/HarfBeManBOT?start=NjQ4MzIzMjEz

برگی از کتاب🌱

21 Nov, 20:43


درود دوستان...
چند وقتیه تو خودم گم شدم ؛حتی دنبال تعویض عینک شکسته ام نرفتم.
مدام به آسمون خیره بودم تا یک  سوراخی تولایه ازون پیدا کنم.واز اون بالا سرکی به داخل کهکشان بکشم...
نمیدونید چه هیجانی داشتم بابت تصوراتی که توذهنم بود!!
اخه دیدن دنیاهای دیگر یا دنیای پس از مرگ با اون وعده های فلاسفه وادیان مختلف از جمله روز رستاخیز وبهشت وجهنم، دیدن پیامبران الهی حضرت ادم وحوا وهابیل وقابیل وعیسی وموسی وابراهیم و...؛
یا مردگان وموجودات عجیب الخلقه..‌‌‌.
شاید هم بهشت و فرشته ها وجوی شراب روان با غذاهای رنگارنگ  و
حوری هاش...
نه نه خدایا من بهشت را دوست ندارم!!!
عشق من جهنم است!
چه کیفی میده ببینم ادمهای چاپلوس تو صف باز جوویی اند!!! چهره شان رنگ پریده ومضطرب نای بلنددشدن ندارند‌ ودیگه از جای مهر نماز روی پیشانی و زبون بازی  وتظاهر وقیافه ظاهری  ویقه دیپلماتی هم سودی نمی برند!!!
چه کیفی داره من اون لحظه را ببینم !!ببینم ادمهای ریاکار ودروغگو که سر امثال من کلاه میذارند اونجا تو صف سوال وجواب آکل وماکول اند...!
واین فرشتگان  از این ادمها سوال میکند راجع به چاپلوسی وسرسپردگی وعوام فریبی وتظاهر به دین داری  وامانت واشکهای تمساحی که این ها ریختند از برای امامان وپیامبران ومردم مستضعف!!!!
ولی کور خواندند و مثل دنیا که سر دولت مردان کلاه میذاشتند ومالیات وعوارض نمی دادند وکلاه در کلاه وپارتی بازی میکردند  اینجا نمی تونند
سر خدا  واکل وماکول کلاه گشادی  بذارند!!!
ناگاهان از کائنات  فریاد دورگه وکلفتی شنیده می‌شود ک خفه شید"ومکرو مکر الله خیرالماکرین .!!!
وآتش سیاهی که چند متر  زبانه میکشد(بخاطر درجه حرارت زیادش سیاه شده است!!) ومیگویند
در انتظار شما است...

آره من سرپل صراط را دوست دارم از سوراخ اوزون ببینم!!!
صف عریض وطویلی که پرونده عمل هر کس دستش هست ومنتظر حساب رسی است؛ نه از کولر گازی خبری است ونه از مبل راحتی!!!
نه از اعیال واولاد ونه از خویشان ودوستان ونه از دلالان و واسطه گران دین فروش‌‌‌‌‌‌...
من جهنم وسر پل صراط را دوست دارم,اونجایی که...

برگی از کتاب🌱

19 Nov, 09:44


تناقض پیشرفت
اوضاع خیلی خراب است اثر مارک منسن🌱

برگی از کتاب🌱

13 Nov, 09:15


ادم ها را ببینید🌱
متن : نرگس صرافیان طوفان🌱

برگی از کتاب🌱

23 Oct, 12:12


قسمت اول🌱
درک مفهوم بدخلقی🌱

برگی از کتاب🌱

23 Oct, 12:01


با سلام
میریم که هرروز چند صفحه ای از یه کتاب معروف رو باهم بخونیم😊🌱
کتاب : چرا تا به حال کسی این ها را بمن نگفته بود؟؟؟ اثر جولی اسمیت🌱

برگی از کتاب🌱

20 Oct, 14:22


تهمینه من ترس من این است...
شعر : حامد عسگری🌱

برگی از کتاب🌱

08 Oct, 12:45


پلکی زدیم و وقت خداحافظی رسید
ساعت برای با تو نشستن حسود بود...
دنیا نخواست؟ یا من و تو کم گذاشتیم؟
با من بگو،قرار من اینها نبود! بود؟

برگی از کتاب🌱

27 Sep, 20:59


ای مالک!
🤍بدان اگر مهربان باشی تو را به داشتن انگیزه های پنهان متهم می کنند ولی مهربان باش.

🤍اگر شریف و درستکار باشی فریبت می دهند
ولی شریف و درستکار باش.

🤍نیکی های امروزت را فراموش می کنند، ولی نیکوکار باش.
🤍بهترین های خودت را به دیگران ببخش، حتی اگر اندک باشد.

در انتها خواهی دید آنچه می ماند
تو و خدای توست
نه میان تو و مردم.

نهج البلاغه "

برگی از کتاب🌱

25 Sep, 21:02


نکته اینجاست که یکی از شرط های مهم امر به معروف شرط تاثیر گذاریه!
یعنی چی؟
یعنی جایی باید امر به معروف کنی که بدونی رو‌مخاطبت تاثیر مثبت میذاره!
یعنی اول مخاطبت رو بشناس، ببین اصلا حرفت رو میخونه یا نمیخونه،بعد اظهار نظر کن☺️
من میگم فرای قضیه امر به معروف باید همه جا شرط تاثیر پذیری رو رعایت کنیم!
مخلص کلام اینکه : جایی اظهار فضل کن که مخاطبت دوزار برات ارزش قائل باشه☺️🌱
همین🌱

برگی از کتاب🌱

24 Sep, 17:30


تو یه قسمت پادکست جافکری میگه :
دلیل اینکه سواد رابطه این روزها خیلی مورد توجه قرار گرفته اینه که در زمان های قدیم ارتباطات بسیار زیاد بود؛ به عنوان مثال یه خانوم با اقوامش،فرزندانش و همسایه هاش ارتباط زیادی داشت...
زندگی در اجتماعات کوچک مثل یه روستا بود و حتی اگر همسر خوبی نداشت، نیاز عاطفی اون خانوم توسط یک روستا تامین میشد☺️
امروزه اکثر خانواده ها تک فرزند شدن و ارتباطات اجتماعی مثل دوست و همسایه خیلی کم شده و خب بیشتر تامین نیاز بر عهده شریک عاطفی فرد هست...
پس اگه شریک عاطفیمون بما بی محلی کنه،انگار یک روستا بما بی محلی کردن!
و این زیباترین دلیل برای این بود که چرا این روزها ما انقد از پارتنر یا شریک عاطفیمون انتظار داریم♥️♥️

تو تنها شریک عاطفی من نیستی،تو تمام روستای منی♥️

برگی از کتاب🌱

22 Sep, 06:36


شبی که میخواستم برای اولین بار بروم مدرسه تمام وسایل مدرسه ام را از کیفم آورده بودم بیرون و تکیه دادم به دیوار اتاقم و هی نگاهشان کردم و لحظه شماری میکردم که صبح شود. هنوز خیلی مفهوم زمان را نمیفهمیدم و همین مشکل لحظه شماری ام را چندین برابر کرده بود. مثلا یادم می آید که وقتی میرفتم دمِ درِ خانه ی دوستم تا بازی کنیم، زنگ میزدم مادرش میگفت داره لباس میپوشه وایسا پنج دقیقه ی دیگه میاد و من نمی‌دانستم ۵ دقیقه یعنی چه. با خودم میگفتم تا ۵ میشمرم تا بیاد‌. میشمردم و میدیم که نیومد. باز میگفتم شاید تند شمردم بذار دوباره تا پنج آروم بشمرم. میدیدم نیامد. دوباره میرفتم زنگ میزدم. مفهوم ده دقیقه باز سخت تر میشد واسم... مادرم آمد تو اتاق و به وسایل رنگارنگم اشاره کرد و گفت اینارو بذار تو کیفت بگیر بخواب. بعد ادامه داد: پس هر چی خانم معلمتون گفت رو باید گوش بدی وگرنه از مدرسه؟ گفتم میندازنم بیرون. می‌گفت هر وقت تشنه ت بود چیکار میکنی؟گفتم از خانم معلم اجازه میگیرم و آب میخورم. می‌گفت آره. فقط یادت باشه که هر کاری میخوای انجام بدی از خانم معلمت اجازه بگیری. بعد گفت: پس اگه یه مداد خیلی خوشگل یا پول یا هر چیزی زیر میز دیدی باید چیکار کنی؟ گفتم باید بذارم روی میز خانم معلم تا خانم معلم صاحبش رو پیدا کنه گفت آفرین دخترم. بعد گفت پس اگر گفت دست راستت کدومه چی میگی؟ گفتم همان دستم که النگو دارد؟ می‌گفت آره درسته. ولی بلند اینو نگو. تو ذهنت اینو بگو که همیشه یادت بمونه. گفتم مگه همه ی مردم النگو هاشان را نمیندازن تو دست راست؟گفت نه، واسه تو اینجوریه. گفتم اها. یادم می آید که تا آخرین لحظه که چشم هایم بسته بشود داشتم لوازم تحریرم را نگاه میکردم و خوابم برد...‌

#سپیده_نجف_زاده

برگی از کتاب🌱

20 Sep, 16:34


درود برهمه شما که این دست نوشته های منو میخونید☺️😎
چند وقتیه خیلی مشغول نوشتن برنامه های وزارتی ام بودم ،آخه خونده بودم که اگر مثل بعضی ها بتونم از ته دل هدفی را روی دفتر سرنوشت بنویسم به اون ریاست میرسم!!
شما که غریبه نیستید وقتی که ریاست جمهور فرمودند میخوان یه جراحی بزرگ تو اقتصاد انجام بدن،منم خواستم اول نبض اقتصاد وفشار خون ودرجه حرارت آنرا با مختصری شرح حال بنویسم تا اگر پیکره اقتصادمان را بخوان بیهوش کنند واون غده سرطانی مثل قیمت بنزین وگاز واب وبرق و... را در بیارن؛ یهو پیکره اقتصاد تو کما نره وخدای نخواسته، زبونم لال نمیرد!!!
ویا اشتباهی غده خوش خیم مسکن وماشین وحقوق مردم وبیکاری یا قیمت گوشت وپوشاک ولبنیات را در نیارن!!
خلاصه چی دردسرتون بدم ؛ همه اوقات فراغتم را مثل کاندیدای قبلی رئیس جمهوری صرف نوشتن برنامه کرده بودم😒
ولی افسوس که از مرکز به دور بودم وریاست راهبردی رئیس جمهوری منو ندید!!
من حاضر بودم علائم حیاتی پیکره اقتصاد را که می‌خواستند جراحی کنند به رایگان برای دولت بنویسم وحتی به عنوان وزیر فقیران افتخاری وبدون حقوق در دولت حضور یابم‌‌!!
آره عزیزان مشغول نوشتن برنامه بودم وگرنه زودتر از اینها با شما گپی میزدم😁
دیگه میخوام فکر وزارت را ازخودم دور کنم وفعلا برم سراغ صف نان😂
چون ازبس مشغول فکر نوشتن برنامه وزارت بودم از همسایه ها چندتا نان قرض کردم وحالا بایدتسویه حساب نان کنم😂
#ارسالی از طرف شما